جهاد در جامعه‌شناسی اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۱۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

جهاد در مسیر تحقق هدف‌های متعالی

«جهاد» از ماده جهد یعنی بذل توان و سعی بلیغ تا بالاترین حد ممکن در راه نیل به هدف است. جهاد گاه با مال، گاه با جسم و اعضای بدن و گاه با فکر و اندیشه؛ گاه در راه خدا و گاه در مسیر اغراض شخصی صورت می‌گیرد[۱]. جهاد به سه معنای مبارزه پیاپی با موانع تعالی در ساحت جان (جهاد با نفس) یا به تعبیر روایات «جهاد اکبر» و به معنای مبارزه قهرآمیز با انحراف‌ها و انسان‌ها و نظام‌های کفرپیشه و ستمکار، «جهاد اصغر» به کار رفته است که خود به ابتدایی و جهاد برای سرکوب گروه‌هایی که در کار توطئه و مشکل‌تراشی برای جامعه اسلامی مشغولند، تقسیم می‌شود. گفتنی است «دفاع» در مقابل تعرضات بیگانگان، از مصداق‌های جهاد مصطلح شمرده نمی‌شود[۲]. به بیان المیزان جهاد شامل مخالفت با نفس در وسوسه‌هایش و مخالفت با نفس در خواسته‌هایش نیز می‌شود که رسول خدا (ص) این قسم جهاد را «جهاد اکبر» نامید و ظاهراً مراد از جهاد در آیه ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ...[۳]، اعم از آن و از این باشد؛ چون آیه جهاد را متعلق کرده بر کاری که در راه خدا انجام شود، پس جهاد اعم است و معنای اینکه فرمود جهاد کنید، حق جهاد این می‌شود که جهاد شما در معنای جهاد خالص باشد، یعنی فقط جهاد باشد - نه هم جهاد و هم تجارت یا سیاحت یا غیر آن - و نیز خالص برای خدا باشد[۴].

هدف‌های مورد نظر اسلام از الزام مؤمنان به جهاد در شرایط خاص، از میان بردن فتنه‌ها، محو شرک و الحاد، سرکوب ستمگران، دفاع در مقابل تجاوز دیگران، رهایی مظلومان و مستضعفان تحت فشار و رفع موانع تبلیغ دین است. جهاد به همان اندازه که به مردان با اخلاص و کارآزموده نیازمند است، به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد، از این‌رو قرآن جهاد با جان و مال غالباً در کنار هم ذکر شده است[۵]. به اعتقاد شهید مطهری در پاسخ به خرده‌گیری برخی بر فلسفه جهاد ابتدایی در اسلام باید توجه کرد که نمی‌توان جهاد برای بسط ارزش‌های انسانی را هرچند در خطر نیفتاده باشند محکوم کرد. مسئله تجاوز، مفهوم عامی است و لازم نیست تجاوز، تجاوز به جان، مال ناموس باشد، سرزمین استقلال یا آزادی باشد. اگر یک قوم به ارزش‌های انسانی تجاوز بکند، باز تجاوز است و منظور از اینکه جهاد دفاع است، دفاع به معنی محدود نیست. از این‌رو اگر کسی به چیزی که از شرایط سعادت بشریت به شمار می‌رود، تجاوز کند، باید در مقابل او به دفاع ایستاد[۶]. در موضعی دیگر، فلسفه این نوع جهاد را دفاع از توحید به عنوان یکی از حقوق انسانی و شرط سعادت عموم ذکر کرده‌اند[۷].[۸]

آیات قرآنی مرتبط

  1. امر مؤمنان به جهاد با مال و جان در راه خدا: ﴿وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ...[۹].
  2. امر به جهاد در بالاترین و بهترین سطح ممکن: ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ...[۱۰].
  3. جهاد با مال و جان از نشانه‌های ایمان واقعی: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا...[۱۱].
  4. جهاد با مال و جان راهی برای نیل به سعادت: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ[۱۲].
  5. توجه دادن به پیامدهای مثبت جهاد برای جامعه اسلامی: ﴿...ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۱۳].
  6. برتری مقام مجاهدان با مال و جان بر از پای‌نشستگان: ﴿لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ[۱۴].

در آیاتی نیز جهان در راه خدا یکی از ویژگی‌های مؤمنان حقیقی[۱۵] و وسیله شناسایی مجاهدان واقعی[۱۶] ذکر شده است و مجاهدان به دریافت رحمت خداوند[۱۷]، نجات از عذاب دردناک اخروی[۱۸] و نیز پاداش عظیم و جاودان بشارت یافته‌اند[۱۹].[۲۰]

هدف از جهاد در اسلام

اسلام هدف خود از جهاد را کشورگشایی نمی‌‌داند؛ بلکه هدف نجات مردم از قید اسارت بت‌های سنگی و ابراز بندگی به بت‌ها و ارشاد آنان به حق و بندگی ذات اقدس الهی است تا در سایه آن به تعالی و رشد برسند، از قید خرافات رهایی یابند و پا در مسیر تعالی گام نهند.

هدف از جهاد، اِعلای کلمه حق: هدف از جهاد در اسلام آزادکردن مردم از زیر یوغ بت‌ها و عقاید باطل و خرافی و دعوت آنان به توحید و دوری از شرک است و اینکه به یاد خدا باشند؛ به همین جهت به پیروان ادیان توحیدی بعد از تسلط بر آنان کاری ندارند و الزامی در مسائل اعتقادی و باورهای دینی آنان اِعمال نمی‌‌شود. خداوند می‌فرماید سخن الهی همیشه سربلند است و سخن کافران سرازیر و پست گردد[۲۱]. بیان این هدف برای جهاد در سخنی از رسول خدا(ص) نقل شده است. مردی اعرابی خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: گاهی مرد برای شهرت می‌جنگد، گاهی برای غنیمت و زمانی برای اینکه دیگران موقعیت و توانش را ببینند؛ کدام یک در راه خداست؟ حضرت پاسخ داد: هر کس بجنگد تا کلمه خدا برتر باشد، آن نبرد در راه خداست[۲۲]. در برخی نقل‌ها مرد اعرابی در پرسش خود مسئله جنگ را برای حمیت قبیله‌ای، ریا و شجاعت نیز مطرح می‌کند و حضرت همین پاسخ را می‌دهد[۲۳].

امیر مؤمنان(ع) علت بیعت خود با ابوبکر را لزوم وحدت برای در اهتزازبودن پرچم اسلام معرفی می‌کند و می‌فرماید: در هنگام این حوادث حرکت کردم تا باطل رفت و نابود شد و کلمه الهی برتر گردید، گرچه کافران دوست نداشتند[۲۴]. این هدف نه‌تنها در جنگ با مشرکان مطرح است، بلکه لازم است در نبرد با سرکشان داخلی هم مورد توجه قرار گیرد؛ به همین جهت امیر مؤمنان(ع) در هنگام نبرد با لشکر شام همین هدف مهم را مطرح کرد و فرمود: ای مؤمنان، هر کس بنگرد که ستمی انجام می‌شود یا مردم را به منکری فرا می‌خوانند و او از بن دل آنها را نپذیرد، سالم مانده و گناه نکرده است و هر کس به زبان پرخاش کند، پاداش برد و او از فرد نخست برتر است و آن کس که با شمشیر به انکار منکر برخیزد تا کلام خدا (دین خدا) به جایگاهی هرچه بلندتر برسد و سخن ستمگران هرچه پست‌تر و پایمال‌تر گردد، راه رستگاری را یافته و پیموده و نور یقین در دلش تافته است[۲۵]. در این خبر امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر در جامعه اسلامی مانند جهاد دانسته شده که برای اعلای کلمه حق است و همان هدفی بر آن مترتب می‌شود که برای جهاد با دشمنان اسلام ترسیم شده است.

اهمیت اسلامِ یک فرد: همان‌گونه که اشاره شد، هدف از جهاد در اسلام کشورگشایی و رسیدن به مال نبوده؛ بلکه هدف، مسلمان‌شدن افراد و رهایی آنان از ستم بوده است. امام صادق(ع) بیان می‌کند که امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: زمانی که رسول خدا(ص) مرا به یمن اعزام می‌کرد به من فرمود: با هیچ‌کس نجنگ، قبل از اینکه او را به اسلام دعوت کنی و افزود: به خدا سوگند اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، برای تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن می‌تابد و بر آن غروب می‌کند و ولای او با توست ای علی[۲۶]. اگر کسی به‌ظاهر شهادتین بر زبان جاری کند، اسلام جان او را محترم می‌‌‌‌شمارد؛ زیرا هدف هدایت است نه کشتن افراد؛ به همین جهت رسول خدا(ص) اسامة بن زید را که مرداس بن نهیک فدکی را بعد از شهادتین کشت و مدعی بود برای حفظ جانش به دروغ شهادتین را بر زبان جاری کرده، مورد سرزنش قرار داد و آیه‌ای دراین‌باره نازل شد[۲۷] و اسامه سوگند خورد که گوینده شهادتین را نکشد و به همین بهانه، در نبردهای حضرت علی(ع) شرکت نکرد[۲۸]. حضرت نیز سهمیه وی را از بیت‌المال قطع کرد و دستور داد از اموال شخصی حضرت در مدینه به او کمک کنند[۲۹].

دعوت به اسلام قبل از نبرد: در دستورالعملی که رسول خدا(ص) به گروه‌های اعزامی می‌دهد، از آنان می‌خواهد که در آغاز نبرد افراد را به اسلام دعوت کنند و بعد از آن، جنگ را آغاز نمایند. امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل می‌کند که فرمود: وقتی با دشمن مسلمانان روبرو شدید، آنان را به یکی از این سه چیز بخوانید؛ اگر پذیرفتند از آنان قبول کنید و از آنان دست بدارید:

  1. «ادْعُوهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ فَإِنْ دَخَلُوا فِيهِ فَاقْبَلُوهُ مِنْهُمْ وَ كُفُّوا عَنْهُمْ»[۳۰]: «آنان را به اسلام دعوت کنید؛ اگر قبول کردند و مسلمان شدند، از آنان بپذیرید و از آنان دست بدارید».
  2. وقتی مسلمان شدند آنان را به هجرت به سرزمین اسلام دعوت کنید. اگر انجام دادند، از آنان بپذیرید و از ایشان دست بدارید؛ اما اگر نپذیرفتند که هجرت کنند و سرزمین خود را برگزیدند و وارد دارالهجره نشدند، به منزله اعراب مؤمن هستند و حکم اعراب مسلمان بر آنها اجرا می‌شود و فیء از غنایم جنگی به آنان داده نمی‌‌شود و در تقسیم بیت‌المال هم سهمی ندارند؛ مگر اینکه مهاجرت نمایند[۳۱].
  3. اگر این دو را نپذیرفتند، آنان را به پرداخت جزیه دعوت کنید. در صورتی که با دست بپردازند و حقیر باشند، اگر جزیه دادند از آنان بپذیرید و از آنان دست بدارید و اگر نپذیرفتند، از خداوند علیه آنان، استمداد بطلبید و با آنان جهاد کنید، آن‌گونه که حق جهاد است[۳۲].

در خبر دعائم امیر مؤمنان(ع) از رسول خدا(ص) این موضوع را نقل کرده است و در آن خبر آمده: با آنها نجنگید تا آنان را به اسلام و شهادتین دعوت نمایید و بعد اگر مسلمان شدند، هجرت کنند و اگر هجرت نکردند، مانند اعراب هستند و اگر اسلام را نپذیرفتند، از آنان جزیه دریافت می‌شود و اگر نپذیرفتند (که جزیه بدهند) با آنان جنگ می‌شود[۳۳]. امیر مؤمنان(ع) خود این‌گونه عمل می‌کرد. وقتی با عمرو بن عبدود روبرو شد، اول او را به اسلام دعوت کرد[۳۴] و بعد از آنکه نپذیرفت فرمود: بیا با هم پیاده بجنگیم.

نکته مهمی که در هر دو روایت شایان توجه است این است که بیان شده اگر پذیرفتند جزیه بدهند، از آنها جزیه دریافت می‌شود، درحالی‌که مشهور این است که جزیه از اهل کتاب گرفته می‌شود؛ بنابراین یا منظور اهل کتاب بوده یا منظور از جزیه مبلغی به عنوان قرارداد صلح بوده است؛ یعنی اگر آنان پذیرفتند مالیاتی بدهند و حاکمیت اسلام را قبول کردند، با آنها جنگ نمی‌‌شود. این احتمال نیز وجود دارد که با توجه به اینکه با مجوس مانند اهل کتاب رفتار می‌شده، مشرکی در آن مقطع وجود نداشته است و اکثریت دیگر شهرها اهل کتاب بوده‌اند. در کتاب‌های سیاسی بیان شده که یک حکومت نیاز به سه مؤلفه و رکن اصلی دارد: جمعیت، سرزمین و هیئت حاکمه[۳۵]. سرزمین نظام اسلامی در صدر اسلام مدینه بوده است. بیشتر جمعیت آن را شهروندان مسلمان تشکیل می‌دادند. بدون جمعیت کافی امکان تشکیل حکومت نیست؛ به همین جهت برای تقویت جمعیت جامعه اسلامی، توصیه به هجرت به مدینه می‌شد. حاکم آن رسول خدا(ص) و حاکمیت آن بر اساس قرآن و سنت نبوی بوده است؛ بنابراین توصیه به هجرت که در این فرمان‌ها آمده، برای ایجاد حکومتی توانمند و قوی بوده است.

شیوه دعوت به اسلام: دعوت به اسلام با دعوت به پذیرش وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اسلام(ص) صورت می‌گیرد که از آن تعبیر به «شهادتین» می‌شود؛ یعنی گواهی بر دو چیز: خدای واحد و پیامبری حضرت محمد(ص). زهری از امام سجاد(ع) می‌پرسد: چگونه ما افراد را به دین بخوانیم؟ حضرت می‌فرماید: می‌گویی: به نام خداوند بخشنده مهربان، من شما را به خداوند عزوجل و دینش می‌خوانم و جمع آن در دو چیز است: یکی معرفت و شناخت خدا و دیگری عمل طبق رضایت او؛ حضرت سپس به بیان معرفت الهی می‌پردازد. پذیرش دوم اینکه محمد بنده و فرستاده اوست و آنچه از نزد خدا آورده حق است و جز آن، باطل است؛ پس اگر پاسخ مثبت دادند، آنچه به نفع مسلمانان است برای آنان و آنچه بر ضرر مسلمانان است علیه آنهاست[۳۶].[۳۷].

منابع

پانویس

  1. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۲، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: محمدحسن النجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۸-۱۹؛ فخر الدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۱-۲، ص۴۱۸.
  3. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید»... سوره حج، آیه ۷۸.
  4. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۵۸۲.
  5. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲، ص۳۵.
  6. ر.ک: مرتضی مطهری، جهاد، ص۶۳؛ همچنین ر.ک: مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج۳، ص۱۷۶.
  7. مرتضی مطهری، جهاد، ص۵۱-۵۲؛ برای آگاهی بیشتر از فلسفه، انواع، احکام، آداب، آثار و شبهه‌های مربوط به جهاد، ر.ک: جواد ورعی، مبانی فقهی جهاد، ص۱۵-۱۵۴؛ محمد کریم اشراق، تاریخ و مقررات جنگ در اسلام، ص۱۵۵، ۲۳۶، ۳۲۹ و ۳۸۸.
  8. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص۱۵۷.
  9. «سبکبار و گرانبار رهسپار شوید و با مال و جانتان در راه خداوند جهاد کنید؛ این، اگر بدانید برای شما بهتر است» سوره توبه، آیه ۴۱.
  10. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید» سوره حج، آیه ۷۸.
  11. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده و در راه خداوند جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند به راستی مؤمن‌اند؛ آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره انفال، آیه ۷۴.
  12. «آنان که ایمان آورده‌اند و هجرت کرده‌اند و در راه خداوند با مال و جان خود، جهاد ورزیده‌اند، نزد خداوند بلند پایگاه‌ترند و آنانند که رستگارند» سوره توبه، آیه ۲۰.
  13. «سبکبار و گرانبار رهسپار شوید و با مال و جانتان در راه خداوند جهاد کنید؛ این، اگر بدانید برای شما بهتر است» سوره توبه، آیه ۴۱.
  14. «مؤمنان جهادگریز که آسیب دیده نباشند با جهادگران در راه خداوند به جان و مال، برابر نیستند، خداوند جهادگران به جان و مال را بر جهادگریزان به پایگاهی (والا) برتری بخشیده و به همگان وعده نیکو داده است» سوره نساء، آیه ۹۵.
  15. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا «مؤمنان در راه خداوند جنگ می‌کنند و کافران در راه طاغوت پس با یاران شیطان کارزار کنید که نیرنگ شیطان، سست است» سوره نساء، آیه ۷۶.
  16. ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ «و بی‌گمان می‌آزماییمتان تا جهادگران و شکیبایان شما را معلوم داریم و گزارش‌های (کردارهای) شما را بررسی کنیم» سوره محمد، آیه ۳۱.
  17. ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «بی‌گمان کسانی که ایمان آوردند و در راه خداوند هجرت و جهاد کردند، به بخشایش خداوند امید دارند و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۲۱۸.
  18. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «ای مؤمنان! آیا (می‌خواهید) شما را به داد و ستدی رهنمون شوم که از عذابی دردناک رهاییتان می‌بخشد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید و در راه خداوند با مال و جان خویش جهاد کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید» سوره صف، آیه ۱۰-۱۱.
  19. ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ «آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد که: من پاداش انجام دهنده هیچ کاری را از شما چه مرد و چه زن -که همانند یکدیگرید- تباه نمی‌گردانم بنابراین بی‌گمان از گناه آنان که مهاجرت کردند و از دیار خود رانده شدند و در راه من آزار دیدند و کارزار کردند یا کشته شدند چشم می‌پوشم و آنان را به بوستان‌هایی در خواهم آورد که از بن آنها جویباران روان است، به پاداشی از نزد خداوند؛ و پاداش نیک (تنها) نزد خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۵.
  20. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۱۵۷.
  21. ﴿وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۴۰.
  22. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۳۷؛ ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن أبی‌داوود، ج۳، ص‌۱۴: «مَنْ قَاتَلَ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا فَهُوَ فی سَبِیلِ اللَّهِ».
  23. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۱۵۱۳؛ ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج۳، ص‌۱۵۱۳؛ ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص‌۹۳۱.
  24. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۲۰۳؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری آملی، المسترشد، ص۴۱۲؛ ابن‌قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج۱، ص‌۱۷۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۶۸: «وَ نَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاغَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ كَانَتْ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ‌».
  25. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۵۴۱؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۳۵۷؛ ابن‌اثیر جزری (عزالدین)، الکامل، ج۴، ص‌۴۷۸؛ محمدرضا و محمد و علی حکیمی، الحیاة، ج۲، ص۴۸۴: «أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ».
  26. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص‌۲۸: «وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلَاؤُهُ يَا عَلِيُّ».
  27. ﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا «و به کسی که به شما ابراز اسلام می‌کند نگویید: تو مؤمن نیستی» سوره نساء، آیه ۹۴.
  28. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۴۸؛ ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۳۸۶.
  29. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ص۳۹۵.
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۹.
  31. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۹.
  32. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۹.
  33. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۶۹.
  34. علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۸۴؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۱۰۱: «قَالَ فَإِنِّي أَدْعُوكَ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنْ تُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ‌».
  35. باقر شریف قرشی، نظام حکومتی و اداری در اسلام، ص‌۷۶.
  36. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۶.
  37. ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۴۶