حصر حاکمیت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث حاکمیت است. "حصر حاکمیت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حصر حاکمیت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

ادلّۀ عقل نظری بر حصر حاکمیت در ذات خدای متعال

  • در حوزۀ عقل نظری، براهین متعدّدی بر حصر حاکمیت در ذات باری‌تعالی وجود دارد که در ذیل به تعدادی از این براهین اشاره می‌کنیم.

برهان اول

برهان دوم

برهان سوم

  • این برهان بر سه مقدّمه استوار است:
  • مقدّمۀ اول: حاکمیت به معنای برتری ارادۀ حاکم بر ارادۀ محکوم است و اصولاً حاکمیت، متقوّم به این برتری است. هر جا حاکمیتی وجود دارد، بدین معناست که خواست و ارادۀ حاکم، برتر از ارادۀ محکوم و مقدّم و غالب بر آن است و بدون این برتری، حاکمیت مفهوم و معنایی نخواهد داشت.
  • مقدّمۀ دوم: موجودات ممکن بالذات، هیچ‌یک بالذات بر دیگری برتری ندارند. در این میان، موجودات غیر انسانی به طور قطع بر انسان برتری ندارند. در میان موجودات انسانی نیز هیچ انسانی به خودی خود از آن نظر که انسان است، بر دیگری برتری ندارد. بنابراین، ارادۀ هیچ انسانی نمی‌تواند به خودی خود بر انسان‌های دیگر برتری یابد، خواه این انسان یک تن باشد یا چند تن یا جمعیت انبوهی از انسان‌ها. انبوهی جمعیتِ انسان‌های خُرد، به هیچ وجه به ارادۀ آنها حقّ برتری نمی‌دهد؛ زیرا مادام که ارادۀ هیچ‌یک از این انسان‌های انبوه بالذات نسبت به هر انسان مفروض دیگر برتری ندارد، جمع شدن ارادۀ فاقد حقّ برتری با ارادۀ دیگرِ فاقد حقّ برتری و با اراده‌های دیگر فاقدِ حقّ برتری، موجب پیدایش حقّ برتری نمی‌شود.
  • مقدّمۀ سوم: تنها موجودی که نسبت به سایر موجودات، بالذات حقّ برتری دارد و ذاتاً از آنان برتر است، وجود مقدّس حقتعالی است.
  • خدای متعال به دلیل آنکه خالق موجودات و رازق آنهاست، برتر از آنهاست و تنها ارادۀ اوست که برتر از سایر اراده‌ها و غالب بر آنهاست.
  • خدای متعال می‌فرماید: ﴿قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ * فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ * كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ * قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۲].
  • در این آیات، به برتری ارادۀ الهی اشاره شده و به دلیل خالقیت، رازقیت و نیز هادویت الهی برای تبیین علوّ ارادۀ الهی بر سایر اراده‌ها استدلال شده است.
  • خالقیت و رازقیت خداوند، ارادۀ او را عقلاً بر سایر اراده‌ها مقدّم می‌دارد، این تقدّم، تقدم به حسب مدرکات عقل نظری است؛ بدین معنا که توقّف مخلوق و مرزوق بر خالق رازق، تقدّم طبیعی و بالضرورۀ عقل نظری است.

هادویت بالذات خداوند، تقدّم ارادۀ الهی را بر ارادۀ دیگران به مقتضای عقل عملی اثبات می‌کند؛ بدین معنا که عقل عملی، حکم می‌کند آنجا که موجودی حقّ بالذات است و در حقّانیت خود نیاز به دیگری ندارد و لهذا بالذات هادی إلی الحقّ است، تبعیت از ارادۀ این موجود، در حکم عقل عملی أولی از تبعیت از ارادۀ موجودی است که حقّ بالذات نیست و برای یافتن حق، نیازمند هادی و مرشدی است که او را به حق هدایت و دلالت کند. بنابراین، ارادۀ موجود هادی بالذات، اعلی و برتر از ارادۀ موجودی است که غیر مهتدی بالذات است.

برهان چهارم

برهان پنجم

ادلّۀ عقل عملی بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حق تعالی

برهان اول

برهان دوم

برهان سوم

برهان چهارم

  • این برهان بر سه مقدمه مبتنی است و در مقدّمۀ اول با برهان سوم مشترک است.
  • مقدّمۀ اول: همان مقدمۀ برهان قبل است که حقّ حاکمیت، متقوم به حق الزام است.
  • مقدّمۀ دوم: الزام به غیر عدل و حق، یا به آنچه معلوم نیست که حق و عدل است یا نه، قبیح است؛ زیرا الزام به چیزی است که ذاتاً و عقلاً استحقاق التزام به آن وجود ندارد.
  • مقدّمۀ سوم: الزام صادر از ذاتی که عین عدل و حق نباشد، حق و عدل بودن آن معلوم نیست؛ یعنی احتمال خطای آن و عادلانه نبودن آن می‌رود.
  • براساس این مقدمات سه گانه، از آنجا که احتمال عادلانه نبودن الزامات هر حاکمی به جز خدای متعال وجود دارد، بنابراین از نظر عقل نمی‌تواند الزام‌آور باشد؛ به گونه‌ای که عقل حکم کند که تخلف از آن، گناه و جرم و نارواست.
  • ممکن است در اینجا توهمی پیش آید که عقل بشر می‌تواند عدل را ادراک کند، بنابراین هر جا که الزام حاکم مطابق با عدل نبود، می‌تواند سرپیچی کند و هر جا که مطابق عدل بود از الزام حاکم تبعیت کند، بنابراین ضرورت ندارد که حاکم، حاکمی باشد که عدل برای او ذاتی باشد.
  • پاسخ این توهم این است که: حاکمی که محکوم بخواهد کار او را ارزیابی کند و آن را با عدل بسنجد تا معلوم شود عادلانه است یا نه، حاکم نیست.
  • حاکم آن است که مرجع نهایی در تشخیص عدل و ظلم باشد، اوست که باید عادلانه بودن یا غیر عادلانه بودن تصمیم یا رفتاری را مشخص کند. اگر این تشخیص به عهدۀ محکوم گذاشته شود، خلف حاکمیت حاکم است و در حقیقت به معنای آن است که حاکم جای خود را به محکوم داده و محکوم جای حاکم را گرفته است.
  • بر این اساس، حاکمیت حاکم اقتضا می‌کند که مرجعی مافوق او برای تعیین عادلانه بودن حکم و الزام او وجود نداشته باشد و لهذا باید عادل بالذات و حق بالذات باشد که در این‌صورت انحصار آن در ذات حقتعالی بدیهی است.

برهان پنجم

برهان ششم

برهان هفتم

برهان هشتم

ادلۀ نقلی حصر حاکمیت بالذات در خدای متعال

بخش اول: ادلّۀ قرآنی حصر حاکمیت بالذات در خدای متعال

  1. حُکم؛
  2. مُلک؛
  3. تدبیر أمر؛
  4. ولایت؛
  5. أمر؛
  6. اطاعت؛
  7. اختیار؛
  8. هیمنه؛
  9. عبادت؛
  10. اتّباع.

واژۀ نخست: "حکم"

  • در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که با کاربری واژۀ "حُکم" بر حصر حاکمیت در ذات اقدس خدای متعال تأکید نموده است؛ در ذیل به تعدادی از این آیات به عنوان نمونه اشاره می‌کنیم:
  • آیۀ اول: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ[۵].
  • در این آیه ضمن تصریح به حصر حاکمیت در ذات اقدس خداوند، به دو دلیل عقلی بر این حصر نیز اشاره شده است:
  • دلیل اول: اینکه خدای متعال تنها منبع بیان حق است.
  • دلیل دوم: اینکه خدای متعال بهترین فیصله دهندگان بین حق و باطل و بین خوب و بد است.
  • آیۀ دوم:﴿أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ[۶].
  • آیۀ سوم: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ[۷].
  • آیۀ چهارم: ﴿لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ[۸].
  • آیۀ پنجم: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ[۹].
  • آیۀ ششم: ﴿لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا[۱۰].
  • آیۀ هفتم: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ[۱۱].
  • آیات دیگری نیز با کاربری واژۀ "حُکم" وجود دارد که دلالت بر حصر حقّ حاکمیت در ذات اقدس خدای متعال دارند که در اینجا به همین مقدار اکتفا می‌کنیم.
  • واژۀ "حُکم" که در این آیات به کار رفته به دلیل معنای لغوی و نیز به دلیل قرائن و شواهدی که در خود آیات آمده است، دلالت بر همان حکومت و سلطنت مورد بحث دارد.
  • ابن منظور در لسان العرب می‌گوید: "عرب می‌گوید: حَکمْتُ، و أَحْکمْتُ و حَکمْتُ همگی به معنای: جلوگیری کردم و بازداشتم است و از همین جا به کسی که بین مردم داوری می‌کند "حاکم" می‌گویند؛ زیرا ظالم را از ظلم باز می‌دارد"[۱۲].
  • راغب در مفردات می‌گوید: "حَکمَ در اصل به معنای بازداشتن به منظور اصلاح است و از این ریشه است که به لجام "حَکمة الدّابه" می‌گویند"[۱۳].
  • فیومی در المصباح المنیر می‌گوید: "الحُکمُ به معنای قضاء است و در اصل به معنای بازداشتن است. می‌گویند حَکمْتُ عَلَیهِ بِکذَا آنجا که او را از خلاف آن بازداری به گونه‌ای که نتواند سرپیچی کند"[۱۴].
  • از توضیحاتی که لغویین دربارۀ معنای "حُکم" دادهاند، روشن است که واژۀ "حُکم" در اصل به معنای بازدارندگی است و به همین دلیل به سلطان و امیر و قاضی "حاکم" می‌گویند؛ چون فرض بر این است که سلطان و امیر و قاضی عدل را در جامعه به اجرا گذاشته و ظالم را از ظلم باز می‌دارند.
  • در گذشته نیز در تبیین معنای حاکمیت، به تبیین معنای واژۀ "حُکم" پرداختیم و روشن کردیم که اصل معنا در واژۀ حکم، همان بازداشتن و جلوگیری از ظلم و تعدی به حقوق دیگران است، که وظیفۀ حاکم یا سلطان و امیر است.
  • برخی از آیات فوق، افزون بر دلالت بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حقّ متعال، بر گسترۀ این حاکمیت و اینکه قلمرو این حاکمیت، کلیۀ رفتارهای اختیاری است که مورد اختلاف انسان‌هاست، دلالت دارد. نظیر آیۀ پنجم: ﴿أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ و نیز آیۀ هفتم: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ[۱۵].

واژۀ دوم: "مُلک"

مُلک
  1. شایستگی رهبری به ثروت و مال نیست، بلکه آنکه قدرت جسمانی بهتر و دانایی بیشتر دارد، برای رهبری و پادشاهی سزوارتر است؛
  2. سلطنت و مُلک از آنِ خداست. بنابراین، مشروعیت و سزاواری سلطنت و ملک، تنها از آنِ کسی است که خداوند او را برای سلطنت و ملک برگزیند: ﴿وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ[۲۳].
  • بنابراین، حقانیت و مشروعیت سلطنت، مخصوص خدا و کسی است که از سوی خدا برای این منصب برگزیده شود.
  • آنچه بر اختصاص حق سلطنت و مُلک به خدای متعال دلالت صریح دارد، اضافۀ "ملک" است به ضمیر عائد به ذات باری‌تعالی که مفید اختصاص است و معنای دیگری جز اختصاص از آن محتمل نیست.
  • اسرائیلیان از پیامبر خدا درخواست کردند پادشاهی برای آنان برگزیند، این درخواست مبتنی بر باور دینی آنان - یا آنچه در عرف اصولی ما از آن به ارتکاز متشرعه تعبیر می‌شود - بود که پادشاه و سلطان را باید خداوند معین فرماید؛ زیرا حقّ پادشاهی و سلطنت مخصوص اوست. پیامبر خدا نیز این ارتکاز متشرعی را مورد تأیید قرار داد - و قرآن کریم نیز صحت آن را تأیید نمود ـ. خدای متعال در پاسخ درخواست آنان، طالوت را به سلطنت و رهبری سیاسی آنان برگزید: ﴿وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا
  • و سپس در ردّ اعتراض اسرائیلیان، بر این مطلب تأکید نمود که: سلطنت و مُلک، حقّ مخصوص خداست و اسرائیلیان و دیگران حقّ دخالت در حاکمیت که حوزۀ اختصاصی اوست، ندارند.
  • مطلب دوم: همان است که در ضمن مطلب اول گفته شد و آن، ارتکاز متشرعی بنی‌اسرائیل مبنی بر این که حقّ حاکمیت مخصوص خداست و لذا برای تعیین حاکم و سلطان به سراغ پیامبر رفته و از او درخواست تعیین رهبر و سلطان نمودند. این ارتکاز توسط پیامبر آنان و نیز قرآن کریم به ویژه با عبارت "مُلْکهُ" مورد امضا و تأیید قرار گرفته است.
  • مطلب سوم: نفی حقّ دخالت اسرائیلیان در امر سلطنت و ملک؛ زیرا در پاسخ اعتراض آنان به شایستگی و توانایی طالوت اکتفا نشد، بلکه افزون بر آن به این مطلب اشاره شد که ﴿وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ که بر این معنا دلالت دارد که اسرائیلیان را حق اعتراض بر گزینش خدا نیست؛ زیرا ملک و سلطنت از آنِ اوست و اوست که ملک و سلطنت خویش را به آنکه بخواهد می‌دهد.
  • آیۀ سوم: ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ * إِن تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ[۲۴].
  • در آیۀ نخست از این دو آیه و آیات پیش از آن ضمن بیان حاکمیت خدا بر سراسر جهان هستی با جملۀ ﴿لَهُ الْمُلْكُ که متضمّن تقدیم جار و مجرور بر متعلق است، حصر پادشاهی و سلطنت و حاکمیت در خدای متعال اعلام گردیده است.
  • این توهّم که "مُلک" در اینجا مُلک بر جهان هستی است، نه بر جامعۀ بشر، نابجاست؛ زیرا روشن است که مُلک در اینجا با الف و لام جنس آمده و مقید به قید خاصی نشده و حصر آن در ذات باری‌تعالی به معنای حصر جنس پادشاهی و مُلک و سلطنت در ذات باری‌تعالی است.
  • افزون بر اینکه جملۀ قبل از این جمله، یعنی ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ که خطاب به انسان‌ها است، خود قرینه و سیاق روشنی است که "مُلک" در جملۀ بعد، مُلک بر جامعۀ انسانی را نیز شامل می‌شود.
  • این تعبیر، یعنی ﴿لَهُ الْمُلْكُ و نظایر آن، که دلالت بر حصر ملک و پادشاهی در ذات باری‌تعالی دارد، در قرآن کریم فراوان تکرار شده است. در ذیل به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم.
  • آیۀ چهارم: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ[۲۵].
  • در این آیه نیز افزون بر تقدیم جار و مجرور بر "مُلک"، که مدخول الف و لام جنس و مفید حصر جنس مُلک در خدای متعال است، قرینۀ خطاب به "ناس" دلالت دارد که مراد از ﴿مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ تنها حاکمیت خدا بر جهان غیر انسانی نیست، بلکه مقصود، حاکمیت فراگیر و شامل و غیر قابل تجزیه و تفکیک خدای متعال بر سراسر جهان هستی از جمله جامعۀ انسانی است.
  • جملۀ ﴿إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا که قبل از جملۀ مورد بحث آمده نیز قرینۀ دیگری بر این است که "مُلک" در این آیه، مُلکی است که شامل جامعۀ انسانی می‌شود و به معنای مُلک و سلطنت و حاکمیت متعارفی است که در جامعۀ بشر وجود دارد. دلالت جملۀ ﴿إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا بر ارادۀ سلطنت و حاکمیت رسول خدا(ص) از جمله ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ استفاده می‌شود، این مطلب در آیات فراوان دیگری که رسولان را به عنوان حاکمان بر جامعۀ بشر معرفی کردهاند، مورد تأکید قرار گرفته است؛ نظیر:
  • ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۲۶].
  • ﴿فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۲۷].
  • ﴿وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ[۲۸].
  • ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ[۲۹].
  • ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۳۰].
  • ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ[۳۱].
  • آیات دیگری با همین مضمون آمده که در آینده به تفصیل به آنها اشاره خواهد شد. این آیات و آیات مشابه دیگر، به روشنی بر این مطلب تأکید دارند که همۀ رسل الهی از سوی خدا برای حاکمیت عادلانه در بین مردم و برپایی حکومت قسط و فضیلت در جامعۀ بشر فرستاده شده‌اند.
  • بنابراین، جملۀ ﴿إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ قبل از جملۀ ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قرینۀ روشنی است بر اینکه مقصود از "مُلک" در این آیه، سلطنت و حاکمیت بر جامعۀ بشر است. بنابراین، آیۀ مذکور بر اختصاص سلطنت و حاکمیت در جامعۀ بشر - نظیر سایر بخش‌های هستی - به ذات اقدس حق تعالی دلالت دارد.
  • آیۀ پنجم: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ[۳۲].
  • در این دو آیه و آیات پس از آنها بر حصر مُلک در ذات مقدس حق تعالی تصریح و تأکید شده است. جملۀ ﴿بِيَدِهِ الْمُلْكُ که جار و مجرور در آن مقدّم شده است، دلالت بر حصر مُلک به طور مطلق در ذات اقدس حقتعالی دارد؛ زیرا "مُلک" همراه با الف و لام دلالت بر جنس مُلک دارد. جملۀ ﴿وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و جملههای پس از آن در آیات بعد، همگی در سیاق تأکید بر حکمفرمائی ذات اقدس حقتعالی بر سراسر جهان و بر جامعۀ انسان علی‌الخصوص قرار دارد.
  • آیۀ ششم: ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا[۳۳].
  • در این آیه که ابعاد گوناگونی از توحید در آن بیان شده است، بیش از هر چیز بر توحید در مُلک و حصر مُلک و حاکمیت در ذات خدای متعال و نفی شریک در مُلک، برای ذات اقدس حق تعالی تأکید شده است.
  • در آیات کریمۀ قرآنی مکرّراً بر نفی شریک برای خدا در حکومت و مُلک و سلطنت تأکید شده است؛ نظیر:
  • ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا * الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا[۳۴].
  • ﴿مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا[۳۵].
  • ﴿وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ[۳۶].
  • ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۳۷].
  • ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۳۸].
  • ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۳۹].
  • ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۴۰].
  • ﴿إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۴۱].
  • ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ[۴۲].
  • ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ[۴۳].
  • ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۴۴].
مَلِک
ملکوت
  1. اضافۀ ﴿مَلَكُوتُ به ﴿كُلِّ شَيْءٍ به معنای آن است که سلطنت و ملک خدای متعال، همه چیز را فراگرفته است. بنابراین همۀ موجودات، زیر چتر حاکمیت اویند و هیچ چیزی وجود ندارد، مگر آنکه محکوم مُلک و سلطنت الهی است. بنابراین، حاکم و سلطانی در کنار خدا وجود ندارد.
  2. تقدیم ﴿بِيَدِهِ بر ﴿مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ دلالت بر حصر ملکوت، یعنی مُلک و سلطنت در خدای متعال دارد؛ زیرا جار و مجرور مقدّم بر متعلّق، دلالت بر حصر دارد.
  3. جملۀ ﴿سُبْحَانَ الَّذِي که خدا را منزّه می‌دارد، این تنزیه را وصف خدایی قرار می‌دهد که او را با جملۀ ﴿بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ معرفی می‌کند، تنزیه چنین خدایی متضمن تنزیه او از شریک در همین وصف، یعنی وصف ﴿بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ است.
  4. جملۀ ﴿وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ در ذیل آیه بر مرجعیت ذات اقدس متعال برای همۀ بندگان و حصر این مرجعیت در ذات اقدس حق تعالی دلالت دارد، و موجب دلالت سیاقی آیه بر حصر ملکوت و مُلک و سلطنت در ذات اقدس حق تعالی است.
  • آیۀ دوم: آیۀ دیگری که با استفاده از واژۀ "ملکوت"، حصر حاکمیت و سلطنت را در ذات اقدس حق تعالی می‌رساند آیۀ هشتاد و هشتم از سورۀ مؤمنون است: ﴿قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۵۷].
  • مضمون این آیه، مشابه مضمون آیۀ قبل است و دلالت بر حصر ملکوت همۀ اشیاء - یعنی سلطنت و مُلک بر همۀ موجودات از جمله جامعۀ بشری - در خدای متعال دارد.
  • این آیه در سیاق آیات دیگری قرار دارد که توجه به آیات قبل و بعد آن دلالتش را بر حصر حاکمیت در ذات اقدس حق تعالی روشن‌تر می‌کند: ﴿قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَمَنْ فِيهَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَذَكَّرُونَ * قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ * سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ * قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ * سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ * بَلْ أَتَيْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ * مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ[۵۸].
  • ظاهراً خطاب در این آیات به منافقان است؛ یعنی کسانی که به زبان، اظهار اطاعت و پذیرش حاکمیت خدا و رسول می‌نمایند، لکن در باطن و خفا از دستورات خدا و رسول سرپیچی نموده و بر ضدّ حاکمیت خدا و رسول توطئه می‌کنند.
  • هنگامی که از اینان پرسیده می‌شود: حاکم و آمر و مَلِک و سلطان شما کیست؟ در پاسخ، بی‌درنگ می‌گویند: خداست. لکن در عمل به آنچه با زبان می‌گویند پایبند نیستند؛ زیرا در باطن و پشت پرده به حاکمیت حاکمی غیر خدا دل بسته‌اند و از فرمان فرمانروایی غیر خدا فرمان می‌برند، لهذا به آنان گفته می‌شود: ﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؟، ﴿أَفَلَا تَتَّقُونَ؟.
  • مشکل عمدۀ همه ادیان و به ویژه اسلام، این دسته از مردمی بوده است که با زبان و در ظاهر خود را موحّد و مؤمن معرفی می‌کرده‌اند، لکن در باطن و در مرحلۀ عمل، مشرک بوده‌اند و حاکم و فرمانروایی به جز خدا پذیرفته و از فرمان او تبعیت می‌کرده‌اند، و لذا در آیات قرآنی بر توحید عملی یا توحید در طاعت الهی تأکید فراوانی شده است و در قرآن کریم دروغ همین دسته دروغ بزرگ به شمار آمده و از آنان به منافق تعبیر شده است. لهذا در آیۀ اخیر از این افراد با وصف دروغگویی یاد شده است: ﴿وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ؛ یعنی در ادعایی که می‌کنند، آنگاه که خود را مطیع و پیرو خدا و رسول خدا می‌شمارند، دروغ می‌گویند. در سورۀ منافقون نیز به همین مطلب اشاره شده است: ﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ[۵۹].
  • در همین راستا در آیات یاد شدۀ فوق تأکید بر توحید اطاعت به عمل آمده، و در آیۀ اخیر از دسته آیات مذکور در بالا، با جملۀ ﴿وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ با تأکید فراوان، هرگونه شریک در حاکمیت و سلطنت برای خدا نفی گردیده است، و به أدّله عقلی - إنّی - متعدّد کاشف از وحدت حاکمیت و سلطنت الهی، اشاره شده است[۶۰].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۱۴۲-۱۶۹.
  2. «بگو: «چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى‌دهد؟ یا چه کسى مالک (و خالق) گوش و چشم‌هاست؟ و چه کسى زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون مى‌آورد؟ و چه کسى امور (جهان) را تدبیر مى‌کند؟» بزودى (در پاسخ) مى‌گویند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمى‌کنید (و راه شرک مى‌پویید)؟! * اینگونه است خداوند، پروردگارِ حقّ شما (داراى همه این صفات)! با این حال، بعد از حق، چه چیزى جز گمراهى وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روى‌گردان مى‌شوید؟» * این چنین فرمان پروردگارت بر فاسقان مسلّم شده که آنها (پس از این همه لجاجت و گناه)، ایمان نخواهند آورد * بگو: «آیا هیچ یک از معبودهاى شما، آفرینش را آغاز مى‌کند و سپس باز مى‌گرداند؟!» بگو: «تنها خدا آفرینش را آغاز کرده، سپس باز مى‌گرداند؛ با این حال، چرا (از حق) روى گردان مى‌شوید» * بگو: «آیا هیچ یک از معبودهاى شما، به سوى حق هدایت مى‌کند؟!» بگو: «تنها خدا به حق هدایت مى‌کند. آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‌کند براى پیروى شایسته‌تر است، یا آن کس که هدایت نمى‌شود مگر هدایتش کنند؟! شما را چه مى‌شود، چگونه داورى مى‌کنید؟!»» سوره یونس، آیه ۳۱-۳۵.
  3. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۱۶۹-۱۷۸.
  4. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۱۷۸-۱۸۷.
  5. «حکم و فرمان، تنها ازآن خداست! حق را از باطل جدا مى‌کند؛ و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
  6. «بدانید که حکم و داورى، مخصوص اوست؛ و او، سریعترین حسابگران است» سوره انعام، آیه ۶۲.
  7. «حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید» سوره یوسف، آیه ۴۰.
  8. «ستایش تنها براى اوست در این جهان و در جهان دیگر؛ حاکمیّت (نیز) تنها از آن اوست» سوره قصص، آیه ۷۰.
  9. «بگو: خداوندا! اى آفریننده آسمان‌ها و زمین، و آگاه از اسرار نهان و آشکار، تنها تو در میان بندگانت در آنچه دربارۀ آن اختلاف داشته‌اند داورى می‌کنی» سوره زمر، آیه ۴۶.
  10. «غیب آسمان‌ها و زمین تنها از آن اوست. چه بسیار بینا و شنواست! آنها هیچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمى‌دهد» سوره کهف، آیه ۲۶.
  11. «آیا آنها غیر از او را ولىّ خود برگزیدند؟! درحالى‌که «ولىّ» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مى‌کند، و اوست که بر هر چیزى تواناست * در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست» سوره شوری، آیه ۹-۱۰.
  12. و العرب تقول: حَكمْتُ، و أَحْكمْتُ و حَكمْتُ، بمعنى مَنَعْتُ و رددت، و من هذا قيل للحاكم بين الناس حاكمٌ، لأَنه يمْنَعُ الظالم من الظلم؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۱.
  13. حَكمَ، أصله: مَنَعَ منعاً لإصلاح، و منه سميت اللجام حَكمة الدّابه؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۴۸.
  14. الحُكمُ: الْقَضاءُ و أَصْلُهُ الْمَنْعُ يقالُ: حَكمْتُ عَلَيهِ بِكذَا إِذَا مَنَعْتَهُ مِنْ خِلَافِه فَلَمْ يقْدِرْ عَلَى الْخُرُوجِ مِنْ ذَلِك؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۱۴۵.
  15. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۱۸۷-۱۹۲.
  16. فالملك ضبط الشيء المتصرّف فيه بالحكم؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۷۷۵.
  17. المَلِك هو المتصرف بالامر و النهي في الجمهور و ذلك يختصّ بسياسة الناطقين و لهذا يقال: مَلِك النّاس، و لايقال: مَلِك الأشياء؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۷۷۵.
  18. مُلْك الله تعالى و مَلَكوته: سلطانه و عظمته. و لفلان مَلَكوتُ العراق أي: عزه و سلطانه و مُلْكه؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۴۹۲.
  19. والمملكة سلطان المَلِك في رعيته؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۴۹۲.
  20. مَلَك عَلَى النَّاسِ أَمْرَهُمْ إِذَا تَوَلَّى السَّلْطَنَة فَهُوَ مَلِك بِكسْرِ الْلّامِ وَ تُخَفَّفُ بِالسُّكونِ، وَ الْجَمْعُ: مُلُوك مِثْلُ فَلْسٍ و فُلُوسٍ، وَ الاسْمُ الْمُلْك بِضَمِّ الْمِيمِ؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۵۷۹.
  21. «بگو: بارالها! اى مالک مُلک و سلطنت! به هر کس بخواهى، سلطنت مى‌بخشى؛ و از هر کس بخواهى، سلطنت را می‌ستانی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
  22. «و پیامبرشان به آنها گفت: "خداوند "طالوت" را براى زمامدارى شما برگزیده است" گفتند: "چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته‌تریم، و او ثروت زیادى ندارد؟!" گفت: "خدا او را بر شما برگزیده، و او را در دانش و توانایى جسمانى، فزونى بخشیده است. خداوند، مُلکش را به هر کس بخواهد، مى‌بخشد؛ و احسان خداوند، گسترده است؛ و (از لیاقت افراد) آگاه است"» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  23. «خداوند مُلک و فرمانروایی خود را به هرکس بخواهد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  24. «او شب را در روز فرو می‌برد و روز را در شب؛ و خورشید و ماه را مسخّر کرده، هر یک تا سر آمد معیّنى به حرکت خود ادامه مى‌دهد؛ این است خداوند، پروردگار شما؛ حاکمیت و پادشاهی از آن اوست. و کسانى را که جز او (به پادشاهی و اختیارداری خویش) مى‌خوانید مالک کوچکترین چیزى نیستند * اگر آنها را بخوانید صداى شما را نمى‌شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمى‌گویند؛ و روز قیامت، شرک انگاری شما را منکر مى‌شوند؛ و هیچ‌کس مانند (خداوند) آگاه از همه چیز، تو را (از حقایق) باخبر نمى‌سازد» سوره فاطر، آیه ۱۳-۱۴.
  25. «بگو: "اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم؛ آن کس که پادشاهی آسمان‌ها و زمین، از آن اوست؛ معبودى جز او نیست؛ زنده مى‌کند و مى‌میراند؛ پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده‌اش، آن پیامبرِ درس نخوانده‌اى که به خدا و سخنانش ایمان دارد؛ و از او پیروى کنید تا هدایت یابید"» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
  26. «ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى اینکه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود» سوره نساء، آیه ۶۴.
  27. «ما به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم؛ و پادشاهی عظیمى در اختیار آنها قرار دادیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  28. «و "داوود" (نوجوان شجاعى که در لشکر "طالوت" بود)، "جالوت" را کشت؛ و خداوند، پادشاهی و حکمت را به او بخشید» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  29. «مردم (در آغاز) امت واحدى بودند؛ (به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافاتى پیدا شد؛ در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى را، که به سوى حق دعوت مى‌کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، درباره آنچه اختلاف داشتند، داورى کنند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  30. «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب آسمانى و میزان (قوۀ عدل و معیار سنجش حق از باطل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  31. «ما تورات را که در آن، هدایت و نور بود نازل کردیم تا پیامبران (بنى‌اسرائیل)، که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند، و همچنین اوصیای ربّانی آنها و دانایان به تورات به وسیلۀ آن حکم و فرمانروایی کنند» سوره مائده، آیه ۴۴.
  32. «خجسته و پُر عطاست کسى که حاکمیت و مالکیت (جهان هستى) به دست اوست، و او بر هر چیز تواناست * آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر، و او پایدار و آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۱-۲.
  33. «و بگو: "حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که نه فرزندى اختیار کرده، و نه شریکى در مُلک و پادشاهی دارد، و نه بخاطر ضعف و ذلّت، (حامى و) سرپرستى براى اوست." و او را بسیار بزرگ بشمار» سوره اسراء، آیه ۱۱۱.
  34. «خجسته و پر عطاست کسى که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد * خداوندى که حکومت آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست، و فرزندى (براى خود) انتخاب نکرده، و همتایى در حکومت و مُلک ندارد، و همه چیز را آفرید پس به دقت سنجید و اندازه بخشید» سوره فرقان، آیه ۱-۲.
  35. «آنها هیچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هیچ کس را در حکومت خود شرکت نمى‌دهد» سوره کهف، آیه ۲۶.
  36. «پروردگار تو هرچه بخواهد مى‌آفریند، و هر چه بخواهد برمى‌گزیند؛ آنان (در برابر او) اختیارى ندارند؛ منزّه است خداوند، و برتر است از آنچه همتاى او قرار مى‌دهند!» سوره قصص، آیه ۶۸.
  37. «و حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین، از آن خداست؛ و خدا بر هر چیزى تواناست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۹.
  38. «حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین، و آنچه میان آن دو قرار دارد از آن خداست؛ هر چه بخواهد، مى‌آفریند؛ و خدا، بر هر چیزى تواناست» سوره مائده، آیه ۱۷.
  39. «آیا نمى‌دانى که حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین تنها از آن خداست؟! هر کس را بخواهد (و سزاوار باشد)، کیفر مى‌کند؛ و هر کس را بخواهد (و شایسته ببیند)، مى‌بخشد؛ و خداوند بر هر چیزى توانا است» سوره مائده، آیه ۴۰.
  40. «حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست، تنها از آن خداست؛ و او بر هر چیزى تواناست» سوره مائده، آیه ۱۲۰.
  41. «حکومت و پادشاهی آسمان‌ها و زمین تنها از آنِ خداست؛ زنده مى‌کند و مى‌میراند؛ و جز خدا، سرپرست و یاورى ندارید» سوره توبه، آیه ۱۱۶.
  42. «پادشاهی و حاکمیّت آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست؛ هر چه را بخواهد مى‌آفریند» سوره شوری، آیه ۴۹.
  43. «پادشاهی و حاکمیّت آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست؛ هرکس را بخواهد (و شایسته بداند) مى‌بخشد، و هر کس را بخواهد مجازات مى‌کند» سوره فتح، آیه ۱۴.
  44. «پادشاهی و حاکمیّت آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست؛ زنده مى‌کند و مى‌میراند؛ و او بر هر چیز تواناست» سوره حدید، آیه ۲.
  45. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۱۹۲-۲۰۸.
  46. «بگو: "پناه مى‌برم به پروردگار مردم * پادشاه مردم * معبود مردم"» سوره ناس، آیه ۱-۳.
  47. «پس بلند مرتبه است خداوندى که فرمانرواى حقیقى است» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  48. «پس بلندمرتبه است خداوندى که فرمانرواى حق است، معبودى جز او نیست؛ و او پروردگار عرش کریم است» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۶.
  49. «او خداوند یگانه‌اى است که معبودى جز او نیست، پادشاهی که پاک و منزه از هر پلیدی و کاستی است» سوره حشر، آیه ۲۳.
  50. «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مى‌گویند، تنها پادشاه پاک و منزه از هر پلیدی و کاستی که پایدار و حکیم است» سوره جمعه، آیه ۱.
  51. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۲۰۸-۲۱۰.
  52. والملكوت كرَهبوت...: العزّ والسلطان؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل واژۀ «ملک».
  53. و المَلَكوت من المُلْك كالرَّهَبُوتِ من الرَّهْبَة... و هو المُلْك و العِزُّ؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص۴۹۱.
  54. والملكوت مختص بملك الله تعالی وهو مصدر مَلَك أُدخلت فيه التاء نحو رحموت ورهبوت؛ راغب اصفهانی، المفردات، ص۷۷۵.
  55. والملكوت كبرهوت: العزّة والسلطان والمملكه، ويقال: الجبروت فوق الملكوت، كما أن الملكوت فوق المُلك، والواو والتاء فيه زائدتان، وله ملكوت العراق أي: ملكها؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۲۹۰.
  56. «آیا کسى که آسمان‌ها و زمین را آفریده، قادر نیست همانند آنان را بیافریند؟! آرى (مى‌تواند)، و او آفریدگار آگاه است * فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مى‌گوید: "باش!"، آن نیز بى‌درنگ موجود مى‌شود * پس منزّه است خداوندى که سلطنت و پادشاهی همه چیز در دست اوست؛ و به سوى او بازگردانده مى‌شوید» سوره یس، آیه ۸۱-۸۳.
  57. «بگو: "چه کسى پادشاهی و حاکمیت همۀ موجودات را در دست دارد، و اوست که پناه مى‌دهد، و کسی را از او پناهی نیست اگر مى‌دانید؟!"» سوره مؤمنون، آیه ۸۸.
  58. «بگو: "زمین و کسانى که در آن هستند از آن کیست، اگر شما مى‌دانید؟!" * بزودى مى‌گویند: "(همه) از آنِ خداست" بگو: "آیا متذکّر نمى‌شوید؟!" * بگو: "چه کسى پروردگار آسمان‌هاى هفت‌گانه، و پروردگار عرش عظیم است؟" * بزودى خواهند گفت: "(همه اینها) از آنِ خداست!" بگو: "آیا تقوا پیشه نمى‌کنید (و دست از شرک بر نمى‌دارید)؟!" * بگو: "چه کسى حاکمیت همه موجودات را در دست دارد، و تنها پناه دهنده است و کسی را از او پناهی نیست، اگر می‌دانید!" * خواهند گفت: "(همه اینها) از آنِ خداست!" بگو: "پس چرا چنین در فسون و گزاف افتاده‌اید؟!" * (چنین نیست) بلکه ما حق را براى آنها آوردیم؛ و به یقین آنها دروغ‌گو هستند * خدا هرگز فرزندى اختیار نکرده؛ و خداى دیگرى با او نیست؛ که اگر چنین مى‌شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تحت تدبیر خود مى‌برد و بعضى از آنان بر بعضى دیگر برترى مى‌جست (و جهان هستى به تباهى کشیده مى‌شد)؛ منزّه است خدا از آنچه آنان توصیف مى‌کنند! * او داناى نهان و آشکار است؛ پس برتر است از آنچه همتاى او قرار مى‌دهند!» سوره مؤمنون، آیه ۸۴-۹۲.
  59. «هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى‌گویند: "ما شهادت مى‌دهیم که به یقین تو پیامبر خدا هستى!" خداوند مى‌داند که تو پیامبر او هستى، ولى خداوند شهادت مى‌دهد که منافقان دروغگو هستند (زیرا آنچه را به زبان می‌گویند در دل انکار می‌کنند)» سوره منافقون، آیه ۱.
  60. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۲۱۰-۲۱۷.