حجت الهی
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حجت الهی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
ولی الله؛ مبیّن اعتباریّات شرعی
- امر الهی در تکوینیات، به منزله اعطای هستی و کمالات هستی به موجودات است؛ چنانکه میفرماید: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱]
- امر الهی در اعتباریّات، به معنای انطباق مأمورٌبه با مصالح حقیقی است. نهی الهی نیز به معنای انطباق مأمورٌبه با مفاسد حقیقی است؛ که شخص در صورت ارتکاب آن، مبتلا به مفاسد آن در دنیا و آخرت میشود؛ مثلاً خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[۲].
- ظاهر این نهی، فرمانی اعتباری است که مکلّف میتواند امتثال کند و یا نکند؛ ولی نهی الهی، کشف از مفسدهای میکند که اگر مکلّف آن را مرتکب بشود، در گرفتاری سختی قرار میگیرد. به عنوان مثالی دیگر، خداوند درباره تصرّف غاصبانه و ظالمانه در مال یتیم میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا﴾[۳].
- حقیقت این مفسده در جهانهای بعد از مرگ برای او روشن میشود و در این عالم، که ظرف اعتباریّات است، خداوند تنها خبر از آن مفسده میدهد. همچنین خداوند درباره کسانی که حریصانه در جمع مال میکوشند و از پرداخت حقوق الهی آن اجتناب میکنند، در ابتدا میفرماید: ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۴].
- سپس در آیه بعد، حقیقت عذاب الهی را اینچنین تبیین مینماید: ﴿يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾[۵].
- نکته مهم آن است که در ادامه آیه، خداوند رابطه عذاب الهی و عمل حرام در دنیا را، رابطه باطن و ظاهر یک حقیقت بیان مینماید و میفرماید: ﴿هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾[۶]
- همچنین درباره مصلحت امتثال فرامین الهی، خطاب به مؤمنین میفرماید:﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾[۷].
- به این ترتیب، خداوند درباره اجرکارهای پسندیده صدّیقین و شهداء، تنها به ذکر پاداش اکتفا نمیکند: ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ﴾؛ بلکه برای آنان نور نیز قرار میدهد: ﴿وَنُورُهُمْ﴾؛ که مراد از آن، حقیقت نورانی اعمالِ به ظاهر اعتباری آنان در دنیا و آخرت است[۸].
- نتیجه آنکه، همه اوامر اعتباری خداوند در احکام فردی و اجتماعی، خبر از واقعیّاتی میدهند که رابطه آن حقیقت با این احکام اعتباری شرعی، رابطه روح با جسد و نور با سایه و باطن با ظاهر خود است. بنابراین، رابطه آن دو به حدّی تنگاتنگ و درهم تنیده است که کمترین تغییری در اعتباریّات، موجب بیفایده شدن حکم و خروج آن از تحت مصلحتی است که خداوند برای آن قرار داده است. برای مثال، اگر کسی فریضه روزه را به جای طلوع فجر، از هنگام طلوع خورشید آغاز کند و یا در پایان روز، قبل از مغرب شرعی افطارنماید، هرچند همه روز را در زحمت نخوردن و نیاشامیدن گذرانده و عقلاً زحمت روزه را کشیده است، ولی نتایج معنوی از روزه را دریافت نمیکند؛ چنانکه امیرالمؤمنین علی(ع) درباره برخی روزهدارانی که حریم معنوی روزه را رعایت نکردند، میفرماید:«كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ»[۹].
- به همین علت است که وقتی ابان بن تغلب در استنباط حکم قصاص، قیاس عقلانی میکند، امام صادق(ع) به تندی به او میفرمایند: «مَهْلًا يَا أَبَانُ... إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ»[۱۰].
- بنابراین، اگر رابطه دین و احکام آن، با حقیقت دین و مقام مکنون آن، رابطه تصویر با صاحب آن و حتّی دقیقتر است، بنابراین، میباید خداوند در تمام مسائل و جزئیّات زندگی، احکام خود را به تفصیل بیان نماید؛ تا مسلمانان در عمل، کمترین زمینه تخطّی از آنها را پیدا کنند و در نتیجه، از نتایج مادّی و معنوی آن محروم نگردند.
- از سوی دیگر، در قرآن تنها به بیان کلیّات احکام اکتفا شده؛ در حالی که مسلمانان نیازمند به دانستن تفصیل احکام الهی هستند. اکنون میتوان گفت: حکمت بالغه الهی ایجاب میکند که همیشه در میان بشر کسانی باشند که جزئیّات احکام الهی را از قرآن برای امّت اسلام تبیین نمایند؛ تا راه برای عمل صحیح به احکام و درنتیجه، انطباق میان تکوین و تشریع در نظام دینی وجود داشته باشد[۱۱].
ضرورت وجود حجّت الهی (ولی الله) برای امتثال اوامر خداوند
- برجستهترین ویژگی که خداوند برای انسان بر میشمارد، مقام بندگی است؛ تا به آنجا که گویی فلسفه خلقت انسان، معرفت به مقام بندگی پروردگار است﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۱۲]. در فرهنگ قرآن، تعریف بندگی، به مراتب عمیقتر از مفهوم آن در فرهنگ متداول است؛ ولی در هر صورت، با استفاده از آن میتوان ضرورت وجود ولیّالله را در میان مردم اثبات کرد.
- در فرهنگ قرآن، "عبد" کسی است که همه همّت او کسب رضایت مولا باشد. لذا او باید تکالیف خود را به خوبی بشناسد، تا بتواند به بهترین وجه رضایت مولای خود را کسب نماید.
- نتیجه چنین بینشی آن است که انسان در عمل باید به دنبال حجّتی بگردد که در مقام قرب و ولایت الهی در موقعیّتی قرار داشته باشد که خداوند تولّی همه امور او را برعهده گرفته باشد؛ به گونهای که همه حرکات و سکنات و قول و فعل و حتّی تقریر او بیانگر حکم الهی باشد. در نتیجه، انسان با اسوه قرار دادن او، در قیامت حجّتی در پیشگاه مولای خود داشته باشد. با این برهان، از یک سو ضرورت وجود اولیاء الهی درمیان خلق ثابت میشود و از سوی دیگر، ضرورت دائمی رجوع به آنان مبرهن میگردد؛ چنانکه قرآن با بیانهای گوناگون، مخلوق را اینچنین معرفی میکند: ﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا﴾[۱۳].
- بیان عقلی این مطلب، با دقّت در رابطه ولایی خالق و مخلوق روشن میشود؛ زیرا مخلوق در هستی و کمالات هستی، تماماً وابسته به عنایت خالق است و اگر توجّه ولایی مولا لحظهای از او برداشته شود، نه آنکه فقیر میگردد، بلکه به یکباره معدوم میشود. بدیهی است که در چنین فرهنگی، احراز کمترین استقلال در ذات یا صفات در برابر مولا، منافات با ادب و حقیقت بندگی دارد[۱۴].
- نتیجه چنین بینشی در نظام تشریع آن است که بنده حقیقی میباید سراسر تسلیم درگاه مولای خود باشد؛ به گونهای که نه خود و نه کمالات خود را ببیند.
- بدیهی است نیل به چنین مقام بلندی، با تحصیلات متعارف و مطالعه قرآن و سایر منابع دینی به دست نمیآید؛ بلکه تنها با قرارگرفتن تحت ولایت الهی و هدایت ایصالی پروردگار، میتوان به چنین مقام منیعی دست یافت.
- هدایت ایصالی پروردگار، از شئون ولایت و ربوبیّت الهی است که مانند سایر رحمتهای خداوند، از طریق اولیاء الهی(ع) (یعنی مظاهر اسم ولی الله) بر قلوب افراد مستعد (به میزان استعدادشان) سرازیر میگردد. مهتدی، به مقداری که تولّی به ولایت اولیاء الهی(ع) داشته باشد، مستعدّ بهرهمندی از هدایت خاصّ آن ذوات مقدّس میشود و از آنجا که ولایت آنان مندک در ولایت الهی است، تولّی کامل به ولایت آنان، با ذوب شدن در محبّت ایشان و قبول همه جانبه سرپرستی آنها مقدور است.
﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ﴾[۱۵][۱۶].
ضرورت وجود ولی الله برای تنفیذ تصرّفات
- معنای اصلی واژه ولایت، شدّت قرب میان دو شیء و تدبیر یکی توسّط دیگری است. همچنین چون اقرب موجودات به اشیاء، خالق آنهاست و پس از او، اقرب اسماء الهی به ذات باری است، پس بنابراین، بالاترین مصداق این لغت در تکوین، در درجه اوّل ذات باری متعال است که بر مخلوقات ولایت الهی دارد و پس از او، ولیّ الله است، که طریق تدبیر پروردگار بر خلایق میباشد. از لوازم ولایت ولیّ الله، مالکیّت، حاکمیّت، تدبیر و تربیت موَلَّیعلیه است.
- بنابراین، اگر در روابط موجودات عالم، ولایتهای دیگری به صورت حقیقی و تکوینی مشاهده میشود، همگی تحت ولایت الهی است. مثلاً اگر در نظام عالِم دنیا، خورشید نورافشانی میکند و منشأ گرما و روشنایی زمین است و باد و باران، عامل سرسبزی طبیعت و رویش گیاهان هستند، همگی اینها عوامل متوسّط در تدبیر و نظام عالمند و ولایت واقعی و اصلی، با فاعل حقیقی، یعنی خداوند است و اینها با اذن و استمداد از او، آثار تربیتی و پرورشی در عالم دارند. توجّه به این اصل، انسان را به سوی توحید افعالی و مراتب بالاتر آن هدایت میکند. اصولاً تأکید بر این اصل در قرآن، برای توجّه دادن انسانها به ولایت الهی است؛ تا مبادا ولایتهای میانی در تکوین، انسان را از توجّه به ولایت الهی بازدارد. برای نمونه کافی است به آیات ۵۸ به بعد سوره مبارکه واقعه توجه شود﴿أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ إِنَّا لَمُغْرَمُونَ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِينَ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ﴾[۱۷].
- سیطره ولایت الهی، تنها در روابط ظاهری موجودات در عالم تکوین نیست؛ بلکه در باطن انسان و سایر موجودات، هر آنچه از حاکمیّت و مالکیّت و تدبیر است، در اصل از ولایت الهی سرچشمه میگیرد. مثلاً انسان در باطن نفس خویش، خود را مالک صفات کمالی خود از قبیل علم و قدرت و حیات میداند و آنها را به خود نسبت میدهد؛ امّا با تحلیل دقیقتر روشن میشود که اگر ذات انسان مملوک و مخلوق پروردگار و در نتیجه، تحت ولایت الهی است، به طریق اولی متعلّقات ذات و آثارآن نیز مملوک الهی و در تحت ولایت الهی است. از همین رو است که خداوند با صراحت درباره قدرت و یا عزّت و کرامت انسانی میفرماید: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا﴾[۱۸].
- و یا خطاب به افراد ضعیف الایمانی که عزّت را در سایه پناه بردن به کفّار جستوجو میکردند، میفرماید:﴿الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا﴾[۱۹].
- خداوند بر این اساس به مؤمنان در میدانهای پیروز جنگ تذکّر میدهد که مبادا با پیروزی بر دشمن مغرور شوند؛ که دائماً و در همه حال، تحت ولایت الهی هستند و این آنها نبودند که جهاد کردند و پیروز شدند، بلکه همه چیز از آن خداوند است: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۲۰].
- با این مقدّمه روشن میشود که اگر ولایت الهی فوق همه ولایتها است و همه نظام تکوین در تحت ولایت و حاکمیّت خداوند اعمال ولایت و حاکمیّت مینمایند، بر همین مبنا، ولایت اولیاء الهی(ع) که مجاری تدبیر و اراده پروردگارند نیز- به اذن خداوند - فوق همه حاکمیّتها و ولایتها است.
- همچنین از آنجا که اراده آنان مظهر اراده الهی است، تدبیر همه امور از مجرای تدبیر و ولایت آنان بر ممکنات جاری میشود[۲۱].
- به هر روی، در نظام تکوین، ولایتهای جزئی در تحت تدبیر و ولایت اولیاء الهی(ع) انجام میگیرد. به عبارت دیگر، تا زمانی که تنفیذ و اذن ولیّ خدا در تکوین نباشد، ولایت سایر اولیاء مؤثر نخواهد بود. این همان اصلی است که ولایت تکوینی رسول اکرم(ص) و حضرات ائمه معصومین(ع) نامیده میشود[۲۲].
- اکنون که جایگاه ولیّ خدا در نظام تکوین روشن شد و معلوم گردید که ولایت او، بعد از ولایت الهی، فوق همه ولایتها در تدبیر عالم است، باید گفت که همین قاعده در نظام تشریع نیز جاری است؛ با این تفاوت که در ولایت تکوینی خداوند و اولیاء الهی(ع)، امکان خروج و عصیان از فرمان مقام ولایت امکانپذیر نیست و نظام تکوین، خواسته یا ناخواسته، تحت فرمان خداوند گردش میکند[۲۳]؛ ولی در نظام تشریع و اعتباریّات، همه روابط فردی و اجتماعی باید – دراصل - تحت ولایت الهی و اولیاء او(ع) باشد تا امضاء شود. خروج از مقام ولایت در اینجا، نه به معنای معدوم شدن هستی یک شیء است؛ بلکه به معنای بیاثربودن اعمال ولایتهایی است که غاصبانه و بدون اذن ولیّ خدا انجام شده است.
- دلیل این مطلب، در تفاوت اعتبارات بشری با اعتبارات دینی است؛ یعنی قوانین و سنّتهای بشری، برخاسته از اعتبارات اجتماعی است که مردم برای گذران نظام زندگی خود وضع نمودهاند و مخالفت و یا موافقت با آنها، تأثیری در نظام عالم و یا باطن انسانها و در نتیجه، نورانیّت و یا ظلمت در عوالم بعد از مرگ ندارد. در حالی که سنّتها و قوانین شرعی، برگرفته از مصالح و مفاسد حقیقی است که باطن آنها برگرفته از حقایق عینی در نظام تکوین است. رابطه اعتبار با تکوین در این نگاه، دو روی یک سکّه و رابطه ظاهر با باطن یک حقیقت است. به همین دلیل است که خداوند در قرآن، خطاب به انسانها میفرماید که اگر تابع فرامین الهی در نظام تشریع باشند، زمین و آسمان و نظام تکوین عالم با آنها همراهی میکند و در غیر این صورت، با ایشان سرناسازگاری میگذارد: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[۲۴].
- خداوند درباره اهل کتاب نیز میفرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[۲۵].
- بر این اساس، میتوان عذابهای الهی و یا گشایشهایی را که خداوند برای مؤمنین در زندگی قرار میدهد، تبیین نمود. به عنوان قاعدهای کلّی، خداوند در سوره اللیل میفرماید: ﴿إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى﴾[۲۶].
- بنابراین، در احکام دینی، رابطه میان قوانین شرعی با یکدیگر از یک سو و هماهنگی آنها با قوانین تکوین از سوی دیگر، به حدّی دقیقه و پیچیده است که تنظیم آنها تنها از سوی پروردگار ممکن است. به همین دلیل است که اوّلاً، اشراف بر آنها و تبیین پیچیدگیهای آن از عهده بشر عادّی خارج است و تنها کسانی که بر نظام تکوین و تشریع، به اذن الهی، اشراف دارند - یعنی صاحبان مقام ولایت الهی- میتوانند آن را برای دیگران بیان کنند. لذا وجود آنها در میان مردم ضروری است (چنانکه در برهان اوّل اشاره شد).
- نتیجه دیگری که از این بیان به دست میآید آنکه، در نظام تکوین، ولایت الهی فوق همه ولایتها است و هیچ قانون و سنّتی در تکوین، بدون اذن و تنفیذ الهی در محلّ خود جاری نمیشود. به عبارت دقیقتر، امر وجودی و فرمان هستیبخش پروردگار، همانطور که به عالمْ هستی میبخشد، به آنان اذن در ولایت نیز میبخشد. به همین ترتیب، در نظام تشریع، که آن نیز مطابق با مصالح و مفاسد حقیقی و برخواسته از باطن نظام تکوین است، فرمان ولایی پروردگار از مجرای اولیاء الهی(ع) بر مردم جاری میشود و به ولایتها و مالکیّتها و حکومتها اجازه نفوذ در عمل و تأثیر شرعی میبخشد. معنای این سخن در احکام اعتباری و نظامات اجتماعی آن است که همه ولایتها و تصرّفات مالکانه، تا آنجا نافذ و صحیح است که با اذن و اجازه مقام ولایت صورت پذیرد؛ در غیر این صورت، ولایتی غاصبانه است و درنتیجه، نه در دنیا آثار تکوینی و یا اجتماعی خود را دارد و نه در آخرت نورانیّت و ثوابی برای عامل آن خواهد داشت. ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا﴾[۲۷]
- نتیجه آنکه، ضرورت اذن ولیّ خدا در همه تصرّفات ضروری است؛ خواه امام در رأس جامعه و دارای قدرت و حکومت باشد یا نباشد؛ نیز، خواه انسان در زندگی فردی، بر متعلّقات خود اعمال ولایت کند و یا در روابط اجتماعی، بخواهد بر دیگران اعمال ولایت و حکومت نماید، در هر صورت حاکمیّت انسانها بر خود و یا متعلّقات خود - چه در امور فردی و یا اجتماعی- متوقّف بر اذن الهی و اولیاء او(ع) در قالب شرایع آسمانی است؛ زیرا مبنای ولایت به حاکمیّت، و حاکمیت نیز به خالقیّت باز میگردد. در نتیجه، ولایت خداوند فوق همه ولایتها است و چون ولایت اولیاء الهی(ع) مندکّ در ولایت الهی است، همان حکم درباره ولایت آنان نیز جاری است. بر این اساس، همان طور که تصرّف در ممکنات بدون اذن خداوند عقلاً ممکن نیست، خداوند تشریعاً ولایت اولیاء خود(ع) را به منزله ولایت خود محسوب داشته و در نتیجه، همه مالکیّتها و حاکمیّتها و محاکمات و تصرّفات میباید با اذن و تنفیذ ولیّ خدا صورت گیرد؛ و الا هرگز مقبول نیست[۲۸]، ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۲۹]، ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[۳۰][۳۱].
حجتشناسی
حجت در ادبیات شیعه
- مفهومی وصفی و عام که درباره هر دلیل و برهان الهی چون پیامبران و امامان(ع) یا عقل به کار برده میشود و این دلیل همواره در زمین بر انسان آشکار است؛ ازاین رو در روایت امام کاظم(ع) آمده است که فرمود: خداوند سبحانه و تعالی را بر مردم دو حجّت است: یکی ظاهر که آن عبارت است از پیامبران و رهبران دینی و دیگری باطن که آن عقول مردم است[۳۳]. پیامبران و اوصیای آنان(ع) به این دلیل حجّت نامیده شدهاند که خداوند سبحانه و تعالی به وجود ایشان، بر بندگان خود احتجاج کند. آنان همچنین دلیل بر وجود خدا هستند و گفتار و کردارشان دلیل بر نیاز مردم به قانون آسمانی است. بر اساس روایات فراوانی، زمین هرگز از حجّت خالی نیست؛ چنان که از امام رضا(ع) پرسیده شد: آیا زمین از حجّت خالی میماند؟ حضرت فرمود: "اگر زمین از حجّت خالی باشد، اهلش را فرو میبرد"[۳۴][۳۵].
- مفهوم وصفی خاصی که از نگاه شیعه، حضرت مهدی(ع) آخرین حجّت الهی است؛ ازاین رو به حجة بن الحسن العسکری(ع) شهرت دارد[۳۶]. داود بن قاسم گوید: از امام دهم(ع) شنیدم که فرمود: "جانشین من، پسرم حسن است. شما نسبت به جانشین پس از جانشین من چه حالی خواهید داشت؟ عرض کردم: خداوند سبحانه و تعالی مرا قربانت کند؛ چرا؟ فرمود: برای آن که شخص او را نمیتوانید ببینید و ذکر او به نام مخصوصش روا نیست. عرض کردم: پس چطور او را یاد کنیم؟ فرمود: بگویید حجّت از خاندان محمد(ص)"[۳۷]. در بیشتر روایات، این لقب به صورت الحجّة من آل محمّد به کار رفته است[۳۸][۳۹].
حجة الله در موعودنامه
- از القاب حضرت مهدی (ع) ذکر شده و به معنی غلبه یا سلطنت خدا بر خلایق است، و این سلطنت به واسطه آن حضرت به ظهور خواهد رسید. نقش انگشتر آن حضرت "أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ" است و به روایتی "أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ خَالِصَتُهُ" و به همین مهر، روی زمین حکومت میکند[۴۰]
- القاب امام مهدی چیستند؟ (پرسش)
- آیا اباصالح از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا بقیة الله از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا منتقم از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا حجة الله از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا خاتم الاوصیاء از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا منصور از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا منتظر از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا مهدی از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا صاحب الزمان از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- آیا صاحب الأمر از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
- امام مهدی چند لقب دارند؟ (پرسش)
- چرا به امام مهدی، قائم، اباصالح، بقیة الله، صاحب الزمان، حجة الله، مهدی و ... گفته میشود؟ (پرسش)
- آیا امیر الامره از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا احسان از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا اذن سامعه از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ایدی از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا بئر معطله از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا بلد الامین از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا باسط از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا بقیة الأنبیاء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا تالی از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا تأیید از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا تمام از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ثائر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا جابر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا جنب از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا جوار الکنس از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا حجت از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا حجة الله از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا حق از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا حجاب الله از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا حمد از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا حامد از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا خاتم الاوصیاء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا خاتم الائمه از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا خازن از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا خلف از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا خلف صالح از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا خنس از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا خلیفة الله از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا خلیفة الاتقیاء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا دابة الأرض از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا داعی از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا رجل از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا رب الأرض از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا سلطان المأمول از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا سدرة المنتهی از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا سناء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا سبیل از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ساعة از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا سید از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا شرید از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب الغیبة از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب الزمان از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب الرجعة از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب الدار از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب الناحیة از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب العصر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب الکرة البیضاء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب الدولة الزهراء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صالح از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صاحب الامر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صبح مسفر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صدق از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا صراط از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ضیاء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ضحی از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا طالب التراث از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا عالم از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا عدل از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا عاقبة الدار از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا عزه از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا عین از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا غایب از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا غلام از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا غریم از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا غوث از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا غایة الطّالبین از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا غایة القصوی از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا غوث الفقراء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا خلیل از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا فجر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا فرج المؤمنین از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا فرج الاعظم از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا فتح از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا فقیه از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا قائم از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا قابض از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا قیامت از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا قسط از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا قوة از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا قاتل الکفرة از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا قطب از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا قائم الزمان از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا قیم الزمان از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا کاشف الغطاء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا کمال از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا کار از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا لواء اعظم از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا نیة الصابرین از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا منتقم از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مهدی از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا منتظَر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ماء معین از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مخبر بما یعلن از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مجازی بالاعمال از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا موعود از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مظهر الفضایح از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مبلی السرائر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مبدأ الآیات از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا محسن از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا منعم از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مفضل از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا موتور از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مدبر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مأمور از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مقدرة از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مأمول از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مفرج اعظم از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مضطر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا من لم یجعل الله له شبیها از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مقتصر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا المصباح الشدید الضیاء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ناقور از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ناطق از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا نهار از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا نفس از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا نور الاصفیاء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا نور الاتقیاء از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ناحیه مقدسه از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا واقیذ از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا وتر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا وجه از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ولی الله از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا وارث از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا هادی از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا ید الباسطه از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا یمین از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا یعسوب الدین از القاب امام مهدی است؟ (پرسش)
- آیا مؤمل از القاب امام مهدی است؟ (پرسش) (پرسش)
- آیا نجم از القاب امام مهدی است؟ (پرسش) (پرسش)
- آیا نور آل محمد از القاب امام مهدی است؟ (پرسش) (پرسش)
- آیا ولی عصر از القاب امام مهدی است؟ (پرسش) (پرسش)
- آیا قائم از القاب امام مهدی است؟ این لقب به چه معناست؟ (پرسش)
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
- ↑ «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونهای که (برای یتیم) نیکوتر است» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
- ↑ «آنان که داراییهای یتیمان را به ستم میخورند جز این نیست که در شکم خود آتش میانبارند و زودا که در آتشی برافروخته درآیند» سوره نساء، آیه ۱۰.
- ↑ «و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
- ↑ «روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند و با آن بر پیشانی و پهلو و پشت آنان داغ نهند» سوره توبه، آیه ۳۵.
- ↑ «این همان چیزی است که برای خود میانباشتید اکنون آنچه را میانباشتید بچشید!» سوره توبه، آیه ۳۵.
- ↑ «و کسانی که به خداوند و پیامبرانش ایمان آوردهاند، نزد پروردگار خویش همان راستگویان و شهیدانند؛ آنان راست پاداش و فروغشان؛ و آن کسان که کافر شدند و آیات ما را دروغ شمردند دوزخیاند» سوره حدید، آیه ۱۹.
- ↑ خداوند درباره نورانیت مؤمن و اعمال او در دنیا میفرماید: ﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زندهاش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه میرود، چون داستان کسی است در تیرگیها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدینگونه آنچه کافران میکردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲؛ و در همین ارتباط، درباره نورانیّت مؤمن در قیامت میفرماید: ﴿يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾ «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان میگویند: چشم به راه ما بمانید تا از فروغتان (بهرهای) بگیریم، (به آنان) گفته میشود: به پس پشت خود باز گردید و فروغی بجویید؛ آنگاه میان آنان (و مؤمنان) بارویی میکشند که دری دارد، درون آن بخشایش و بیرون آن روی به عذاب دارد» سوره حدید، آیه ۱۳.
- ↑ نهج البلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ ق.)، ص۴۹۵، حکمت ۱۴۵.
- ↑ الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۷، ص۳۰۰.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۷۶-۴۷۸.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ «و به جای او خدایانی را برگزیدند که چیزی نمیآفرینند و خود آفریده میشوند و اختیار هیچ سود و زیانی برای خویش و اختیار مرگ و زندگی و برانگیختنی را ندارند» سوره فرقان، آیه ۳.
- ↑ برای بیان نمونهای از ادب بندگی، اشاره میکنیم به گوشهای از دعای امام سجاد(ع) در صحیفه: «اللَّهُمَّ... فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ فِي قَبْضَتِكَ، نَاصِيَتِي بِيَدِكَ. لَا أَمْرَ لِي مَعَ أَمْرِكَ، مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ، عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ، وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِكَ، وَ لَا أَسْتَطِيعُ مُجَاوَزَةَ قُدْرَتِكَ، وَ لَا أَسْتَمِيلُ هَوَاكَ، وَ لَا أَبْلُغُ رِضَاكَ، وَ لَا أَنَالُ مَا عِنْدَكَ إِلَّا بِطَاعَتِكَ وَ بِفَضْلِ رَحْمَتِكَ. إِلَهِي أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ عَبْداً دَاخِراً لَكَ، لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً إِلَّا بِكَ، أَشْهَدُ بِذَلِكَ عَلَى نَفْسِي، وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتِي وَ قِلَّةِ حِيلَتِي، فَأَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي، وَ تَمِّمْ لِي مَا آتَيْتَنِي، فَإِنِّي عَبْدُكَ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ الضَّعِيفُ الضَّرِيرُ الْحَقِيرُ الْمَهِينُ الْفَقِيرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِيرُ». (الصحیفة السجادیه (ط. الهادی، ۱۳۷۶ ه.ش.)، دعای ۲۱).
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمیروند» سوره نور، آیه ۶۲.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۰.
- ↑ «آیا آبی را که فرو میریزید، دیدهاید؟ آیا شما آن را میآفرینید یا آفریننده ماییم؟ ما مرگ را میان شما رقم زدهایم و ناتوان نیستیم که همگونههایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمیدانید، باز آفرینیم و به یقین، شما آفرینش نخستین (خود) را شناختهاید، پس چرا پند نمیپذیرید؟ آیا آنچه را میکارید، دیدهاید؟ آیا شما آن را میرویانید یا رویاننده ماییم؟ اگر میخواستیم آن را گیاهی خشک و خرد میگرداندیم که به پشیمانی میافتید (و بگویید) بیگمان ما (زیان دیده و) غرامت زدهایم بلکه سخت بیبهرهایم آیا آبی را که مینوشید، دیدهاید؟ آیا شما آن را از ابر فرو فرستادهاید یا فرو فرستنده ماییم؟ اگر میخواستیم آن را تلخاب میکردیم پس چرا سپاس نمیگزارید؟ آیا آتشی را که میافروزید دیدهاید؟ آیا درخت آن را شما آفریدهاید یا آفریننده ماییم؟ ما آن را مایه اندرز و سرمایهای برای بیابانگردان کردهایم پس نام سترگ پروردگار خویش را به پاکی بستای!» سوره واقعه، آیه ۵۸-۷۴.
- ↑ «دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
- ↑ «همان کسانی که به جای مؤمنان، کافران را دوست میگزینند؛ آیا عزّت را نزد آنان میجویند با آنکه بیگمان عزّت همه از آن خداوند است» سوره نساء، آیه ۱۳۹.
- ↑ «پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ بر این اساس، همه معجزات انبیاء الهی(ع)، اعمال ولایت آنها در مقابل ولایت اسباب ظاهری است: ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ «من برای شما از گل، (انداموارهای) به گونه پرنده میسازم و در آن میدمم، به اذن خداوند پرندهای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه میخورید یا در خانه میانبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانهای برای شماست اگر مؤمن باشید» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
- ↑ در بخشی از زیارت مطلقه سیدالشهداء(ع) از بیان امام صادق(ع) چنین بیان شده: «بِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا وَ بِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا وَ بِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ رِزْقَهَا وَ بِكُمْ يَكْشِفُ اللَّهُ الْكَرْبَ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ تَسِيخُ الْأَرْضُ الَّتِي تَحْمِلُ أَبْدَانَكُمْ وَ تَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَ الصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ» (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۴، ص۵۷۷).
- ↑ ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه میکردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ «و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارشان به سوی آنها فرو فرستاده شده است، بر پا میداشتند از نعمتهای آسمانی و زمینی برخوردار میشدند» سوره مائده، آیه ۶۶.
- ↑ «که کوشیدنتان گونهگون است امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد و آن وعده نیکوترین (بهشت) را راست بشمارد زودا که او را در راه (خیر و) آسانی قرار دهیم و اما آنکه تنگچشمی کند و بینیازی نشان دهد و وعده نیکوترین (بهشت) را دروغ شمرد زودا که او را در راه سختی قرار دهیم» سوره لیل، آیه ۴-۱۰.
- ↑ «بگو: آیا شما را از کسان زیانکارتر آگاه کنیم؟ آنان که کوششهایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان میبرند که نیکوکارند آنانند که آیات و لقای پروردگارشان را انکار کردند و کردارهایشان تباه گردید؛ از این رو روز رستخیز ترازویی برای آنان برپا نمیداریم» سوره کهف، آیه ۱۰۳.
- ↑ در بخش براهین قرآنی، به تفصیل به آیاتی که بیانگر عدم انفکاک ولایت الهی و اولیاء معصوم او(ع)، اعمّ از رسولان الهی(ع) و یا اوصیاء آنان(ع) است، اشاره خواهد شد. برای نمونه رجوع کنید به این آیه: ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾ «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۸۵-۴۹۰.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۱۶۳ - ۱۶۵.
- ↑ " إِنَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ "، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۵
- ↑ " لَوْ بَقِيَتْ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ"، شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۹۸
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۱۶۳ - ۱۶۵.
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۵، ح ۶ و ج ۹۷، ص ۳۴۳
- ↑ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۰۲، ح ۱۶۹؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۱۳
- ↑ ر.ک: شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۴۵؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۶۴۸
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۱۶۳ - ۱۶۵.
- ↑ نجم الثاقب، باب دوم.