ظلم
- مدخلهای وابسته به این بحث:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ظلم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
ظُلم به معنای ستم، از حد گذشتن، به حق کسی تجاوز کردن. ستم گاهی به دیگران است، گاهی به خویشتن. آنکه بدی میکند و مرتکب گناه میشود، به خودش ستم کرده است، چون حق خود را در راه پاک زیستن و به کمال رسیدن پایمال کرده است. در قرآن، شرک به خدا هم ظلم بزرگ به حساب آمده است: ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۱]. ظلم و جور، از بزرگترین گناهان است و کیفر آن در همین دنیا هم دامنگیر ظالم میشود و در آخرت هم، دوزخ سوزان کیفر ستمگران است. همچنان که پرهیز از ظلم لازم است، زیربار ظلم رفتن و ظلمپذیری (انظلام) هم ناپسند است. مبارزه با ظلم و ظالم یک وظیفه است و همکاری با ستمگر هم مشارکت در ظلم است و گناه دارد. حتی ظلم به حیوانات هم از دید اسلام ناپسند است، چون حیوانات هم حقوقی دارند که باید مراعات گردد. واژههای دیگری همچون: جور، بغی، عدوان، اعتداء، حیف و... همین معنی را دارند.
مفهومشناسی ظلم
معنای لغوی ظلم
- ظلم اسم مصدر ظَلَم، در لغت به سه معنی استعمال شده است:
- قراردادن چیزی در غیر جای مناسب خودش[۲]؛ از این باب است که عرب میگوید هرکس به پدرش شبیه باشد ظلم نکرده است؛ یعنی شباهت را در غیر موضعش قرار نداده است[۳]؛ و میگوید آن کس که گرگ بچراند، ظلم کرده است؛ یعنی رعایت و چوپانی را در غیر جای مناسبش قرار داده است[۴]. در مقابلِ ظلم به این معنی، عدل به معنی نهادن هر چیزی در جای مناسب خود قرار دارد...
- تجاوز از حد[۵]؛ به این معنی است که قرآن کریم گناهان را ظلم مینامد چون گناه تجاوز از حد الاهی است و از این باب است که هرکس بدون انحراف به چپ و راست در راهی پیش رود، عرب درباره او میگوید ظلم نکرده است[۶]. و باز از همین باب است که برخی کتب لغت[۷] تصرف در ملک و حق دیگری را ظلم نامیدهاند.
- کمکردن[۸]؛ ظلم به این معنی در قرآن کریم به کار رفته است. میفرماید: ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا﴾[۹]. صاحب معجم مقائیس تنها معنی اول را برای ظلم ذکر کرده است[۱۰] و ظاهر این اکتفا، این است که معانی دیگر، معنی اصلی این واژه نیستند، بلکه از معانی مجازی آن یا از فروع معنی اولند. ...در صورتی که واژه ظلم در آیه یا روایتی همراه با قرینهای آمده باشد، بدیهی است که معنی آن، با توجه به قرینه همراهش تعیین میشود؛ ولی در صورتی که بدون قرینه به کار رود، بر شایعترین معنی خود که همان ظلم رفتاری است حمل میشود[۱۱]
معنای اصطلاحی ظلم
- ظلم یا جور و بیداد از افعال نکوهیده و نقطه مقابل عدل (عدالت) است. بر مبنای تعریفی که امام علی(ع) از واژه عدل ارائه میدهد[۱۲]، ظلم به معنای قرار دادن شیء در غیر جایگاه خود معنا مییابد و آنگاه که آدمی از مصدر حق خارج شود، بهسمت باطلگراییده و فعل ظالمانه اتفاق افتاده است. شخص ظلمکننده را ظالم یا ستمگر گویند. در تعبیر قرآن، واژه "ظلوم" بهمعنای بسیار ظلمکننده نیز دیده میشود[۱۳][۱۴].
- قرآن کریم به رذیلت ظلم توجه داشته و این معنا را در مفاهیمی چند مطرح کرده و ظالمان و ستمگران را مورد نکوهش قرار داده است. میدان معنایی ظلم در قرآن کریم عبارت است از:
- ستم کردن: راه نکوهش تنها بر کسانی است که به مردم ستم میکنند و در [روی] زمین به ناحق سر برمیدارند. آنان عذابی دردناک [در پیش] خواهند داشت[۱۵][۱۶].
- تجاوز از حدود الهی و بر اساس فرمان خدا حکم نکردن: و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داوری کنند و کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، آنان خود، نافرماناند[۱۷][۱۸].
- انحراف از عدل و دادگری: در حقیقت، خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد و از کار زشت و ناپسند و ستم بازمیدارد. به شما اندرز میدهد، باشد که پند گیرید[۱۹][۲۰].
- شرک ورزیدن نسبت به خداوند: و [یاد کن] هنگامی را که لقمان به پسر خویش (در حالی که وی او را اندرز میداد) گفت: "ای پسرک من، به خدا شرک میاور که به راستی شرک، ستمی بزرگ است"[۲۱][۲۲].
- همچنین در فرازهایی چند ظالمان را نکوهش کرده و آنها را به عذاب الهی وعده داده است: کسانی که ستم کردهاند بهزودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت[۲۳]؛ ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ﴾؛[۲۴][۲۵].
- ظلم و ظالم در روایات و احادیث اهل بیت(ع) نیز مطرح شده و مورد نکوهش قرار گرفته است. امام علی(ع) در نکوهش و دوری گزینی خود از ستم بر دیگران میفرماید: به خد سوگند، اگر در خارستان همه شب سر بر بالین خار نهم و از رنج و درد بیدار مانم و دست و پا در زنجیر کشیده شوم، خوشتر از آنم که فردیا قیامت خدا و رسولش را شرمسارانه بینم که برخی از بندگان را مورد ستم قرار داده و چیزی از مال دنیا را از آنان غصب کرده باشم. چگونه دست ظلم به روی کسی دراز کنم به خاطر تنی که بهسرعت به خاک نابودی بازگردد و ماندنش در گور به درازا کشد[۲۶][۲۷].
- در منظر امام، ظلم از طرف کسی که بر دیگران تسلط دارد، ناپسندیدهتر است. از اینرو بدترین فرمانروایان را فرمانروایی میداند که به ملت خویش ستم کند[۲۸]. ستم قاضیان را نکوهش میکند و آن را بُرندهترین رشته اجتماع بیان میدارد[۲۹]. از پادشاه ستمگر نیز با عنوان یاریگر دشمن خویش یاد میکند[۳۰][۳۱].
تفاوت ظلم و جور
- بین ظلم و جور تفاوت مختصری ذکر کردهاند و آن اینکه جور، انحراف از حکم است؛ مثلاً در روش یک سلطان میگویند حاکم در حکم خود "جور" نمود و سلطان در روشش؛ یعنی هنگامی که از حکم واقعی انحراف داشته باشد. ولی امکان دارد که در مفهوم ظلم، لزوماً انحراف از حکم وجود نداشته باشد و ابتدائاً صورت گیرد، چه از سلطان یا حاکم یا غیر آنها باشد. اصل ظلم، نقصان و کم گذاشتن حق است و جور عدول و باز گشتن از حق است[۳۲][۳۳].
- ظلم با همه اقسامش از گناهان کبیره و موجب ویرانی دین و دنیای ظالم، و سبب دخول در عذاب جهنم است.
- اقسام ظلم عبارتند از:
- ظلم به خدا، یعنی شرک
- ظلم به مردم، یعنی تجاوز به حقوق دیگران.
- ظلم به نفس، یعنی معصیت، زیرا آثار معصیت دامنگیر خود ظالم است[۳۴].
- اسلام با ظالم بودن، ظلم پذیری و ظلم به دشمنان مخالف است.
- به واسطه اهمیت مفهوم "عدالت" اندیشمندان مسلمان و غربی تعاریف متفاوتی از آن به دست دادهاند.
- حضرت علی(ع) در پاسخ به این پرسش که عدل، برتر است یا بخشش میفرمایند: "... عدالت کارها را بدانجا مینهد که باید، و بخشش آن را از جایش برون نماید..."[۳۵].
- براساس این تعریف از حضرت علی(ع) عدالت شامل انسان و طبیعت میشود.
- ارسطو نیز عدالت را چنین تعریف میکند: "رفتار برابر با برابرها و رفتار نابرابر با نابرابرها". دیوید راس در تئوری عدالت خود، اصل تفاوت را میپذیرد.
- از طرفی، عدالت دارای اقسامی است، از جمله: عدالت فردی، عدالت اجتماعی، عدالت توزیعی، عدالت کیفری، عدالت مکافاتی، عدالت حقوقی[۳۶]، عدالت طبیعی یا رویهای[۳۷].[۳۸].
ارتباط ظلم با سایر مفاهیم
حکومت و ظلم
عدالت و ظلم
ایمان و ظلم
- قرآن کریم شرک را ظلم عظیم نامیده است[۳۹]. شرک در مقابل ایمان است؛ بنابراین، ظلم، همانند شرک با ایمان نسبت معکوس دارد؛ به این معنی که هر چه ایمان قویتر باشد، انسان از ستم دورتر است و هرچه به ستم نزدیکتر باشد، ایمانش ضعیفتر. قرآن کریم میفرماید: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ﴾[۴۰].
- ظلم در این آیه کریمه همه اقسام و مراتب خود را شامل میشود[۴۱]. به همین دلیل در روایات به معانی گوناگون که همه از مصداقهای ظلماند، تفسیر شده است: از جمله: شک[۴۲]، ناامیدی از رحمت خدا[۴۳]، ضلالت و گمراهی[۴۴] و قبول ولایت کسانی که منصوب خداوند متعال نیستند[۴۵]، نتیجه آنکه هریک از مراتب ایمان با مرتبهای از ظلم مقابله دارد[۴۶].
- مراتب ایمان و ظلم
- مرتبه اول ایمان و ظلم: کسی که ایمان میآورد و میپذیرد که جهان آفرینش با همه اجرای و ارکان خود صانعی دارد که همه موجودات جهان و از جمله خود انسان آفریده و تحت ربوبیت او هستند، در مرتبه اول قرار دارد. در مقابل این مرتبه ایمان، ظلم به معنی شرک و دوگانه پرستی قرار دارد. کسانی که گمان میکنند غیر خدا کسی یا چیزی دیگر در جهان تأثیری مستقل دارد به این معنی ستمکارند.
- مرتبه دوم ایمان و ظلم: وقتی که اینان در جان انسان ریشهدار شود و به اوامر الاهی گردن بگذارد، به مرتبه بالاتری از ایمان دست یافته است، در این مرتبه، ظلم به معنی ارتکاب کبائر است. کسی که گناه کبیرهای انجام میدهد ایمان خویش را به ظلم آلوده است.
- مرتبه سوم ایمان و ظلم: در مرتبه سوم که ایمان قویتر و ریشهدارتر میشود و انسان از ارتکاب به کبائر رهایی مییابد، ایمانش در مقابل مرتبهای دیگر از ظلم قرار میگیرد. در این مرتبه اگر کسی گناهان صغیره انجام دهد یا در مرتبهای بالاتر، مستحبات را ترک کند و مکروهات را به جا آورد، ایمان خویش را با ظلم آمیخته است.
- مرتبه چهارم ایمان و ظلم: در این مرتبه ظلم به معنی غوطه خوردن در مباحات است. کسی که مراحل مختلف ایمان را پشتسر میگذارد به طوری که هیچ حرامی از او سر نمیزند و حتی احکام غیرالزامی خدا یعنی مستحبات و مکروهات را نیز مراعات میکند، لطافت ایمانش حتی با توجه بیش از نیاز به مباحات خراش بر میدارد و در این صورت است که میگوییم ایمانش را به ظلم آمیخته است.
- مرتبه پنجم ایمان و ظلم: یکی دیگر از مراتب ظلم که با مرتبهای عالی از ایمان مقابله میکند، اتصاف به اخلاق ناپسند و بیتوجهی به تهذیب نفس است. کسی که در این مرتبه قرار میگیرد اگر لحظهای از نفس خویش غافل شود و فراموش کند که باید پیوسته با بدیهای آن مبارزه کند و به زینت اخلاق نیکش بیاراید، دچار ستم شده و ایمانش را به ظلم آمیخته است.
- مرتبه ششم ایمان و ظلم: در مرتبهای بسیار عالی از ایمان که انسان، محبوب حقیقی خود را یافته و سوار بر مرکب شوق به سوی مقصد اعلی میتازد، هر چیزی که اندکی از مهرش غافل کند یا از شوقش بکاهد، برای او ظلم است[۴۷].
- بنابر آنچه گذشت، ظلم در همه مراتب خود در مقابل ایمان قرار دارد به هر میزان که ظلم در وجود آدمی رشد کند، ایمان ضعیف شود[۴۸].
امامت و ظلم
ولایت ظالمان
آرامش و امنیت و ظلم
آبادانی و ظلم
مهدویت و ظلم
سیاست و ظلم
گستره و مصداقهای ظلم
ظلم به خدا
ظلم به ارزشها
ظلم به خود
ظلم به دیگران
ظلم به طبیعت
دستاندرکاران ظلم
نخست: ظالم
با توجه به تعریف ظلم، ظالم به شخصی اطلاق میشود که از دایره حق و حدود الهی خارج شود و در ارتباطات چهارگانه (خدا، خود، دیگران، طبیعت) برخلاف مقتضای فطری، عقلی و شرعی رفتار کرده باشد. ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۴۹][۵۰].
ظالم متجاوز به حقوق الهی
در حقیقت، ظالم کسی است که مستقیماً در ارتباطاتی که خداوند برای آنها حدود و حقوقی تعیین نموده است (﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ﴾)، از آن حدود تجاوز نماید (﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ﴾). چنین شخصی در نهایت به خویشتن ظلم کرده است (﴿فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾). ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا﴾[۵۱].
ظالم به معنای عام و خاص: نکته مهم: چنانکه در تعریف ظلم گذشت، چنین صفات و عناوینی مانند ظالم، فاسق، کافر، مؤمن، قانت، شاکر و... اگر به صرف نسبت دادن فعل آنها [حدوثاً] به شخصی باشد، ظالم به معنای عام است و حکمی دارد؛ ولی اگر این عناوین به عنوان نام یا صفت شخصی [ثبوتاً] مطرح شود که یا به طور مستمر، مرتکب معاصی شود و یا معاصی کبیره خاصی را انجام دهد، ظالم به معنای خاص است و حکمی دیگر خواهد داشت. در عرف به کسی که یک بار قنوت انجام داده یا شکر کرده، قانت یا شاکر گفته نمیشود و یا به تازهمسلمان، مؤمن گفته نمیشود. همچنین به کسی هم که یک بار ظلم کرده یا فسقی مرتکب شده است، ظالم و فاسق گفته نمیشود و اگر هم گفته شود، فاسق یا ظالم و کافر مطلق گفته نمیشود؛ بلکه فقط در محور و موضوعِ آن عمل؛ فسق، ظلم و یا کفر دارد. بنابراین در بیشتر آیات الهی و روایات که از عقاب سخت دنیوی و اخروی و پیامدهای سنگین ظلم بحث میشود، ظالم به معنای خاص، منظور است؛ یعنی افرادی که به طور مستمر با اساس دین به مقابله برخاستهاند یا حکام ظالمی که هم مانع اجرای احکام الهیاند و هم به حقوق مردم ستم میکنند و کسانی که در اغلب رفتار و کردارشان حق الناس را رعایت نمیکنند. بارزترین انسان ظالم کسی است که در اعتقاداتش برای خداوند، شریک قائل شود («الظَّالِمُ مَنْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ») و همچنین بتها را بپرستد و در مقاب آنها کرنش نماید («ذَبَحَ لِلْأَصْنَامِ») که این رفتار، شرک عملی محسوب میشود که بزرگترین ظلم نیز شرک به خداوند است ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۵۲]). «قَالَ الباقِرُ(ع): الظَّالِمُ مَنْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ وَ ذَبَحَ لِلْأَصْنَامِ»[۵۳]. امام باقر(ع): ظالم، شخصی است که برای خدا شریک سازد و برای بتها قربانی کند[۵۴].
نشانهها و ویژگی های ظالمان (ظلمه)
- در روایات برای ظالم چهار نشانه آمده است. رسول خدا(ص) میفرماید: «أَمَّا عَلَامَةُ الظَّالِمِ فَأَرْبَعَةٌ يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ وَ يَمْلِكُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ يُبْغِضُ الْحَقَّ وَ يُظْهِرُ الظُّلْمَ»[۵۵]؛ ظالم چهار نشانه دارد با نافرمانی به مافوق خود ستم میکند، زیردستان را با قهر و غلبه مالک میشود، با حق دشمنی میکند و به ظلم کمک میکند.
- نافرمانی فرادستان: اولین نشانه ظالم این است که از فرادستان یعنی آنان که حق طاعت بر او دارند، فرمان نمیبرد. از جمله افراد فرادست که طاعتشان بر انسان واجب است، میتوان خدا و رسول(ص)، ائمه دین، پدر و مادر، معلم و عالمان وارسته دین را نام برد.
- زورگویی به زیردستان: نشانه دیگر ظالم زورگویی به زیردستان است که مراعات حالشان بر انسان لازم است. مثل زورگویی حاکم به رعیت، پدر به فرزند، شوهر به همسر، معلم به شاگردان، کارفرما به کارگزار و....
- دشمنی با حق: حق در این عنوان هر موضع، سخن، اعتقاد و عمل درستی را شامل میشود. کسی که با سخن درستی مخالفت میورزد، اعتقاد صحیحی را رد میکند، عمل درستی را نکوهش میکند و در مجموع تسلیم حق نمیشود، ظالم است. احساس نفرت از مردمان نیک و درستکار در این مجموعه جا میگیرد و از سنتهای الاهی است که چنین ظالمی را به وسیله ظالم دیگری خوار کند و همو را که از گردن نهادن به حق ابا میکرد، به پیروی ذلتبار باطل گرفتار کند. چنان که عبدالله بن عمر که از بیعت با علی بن ابیطالب(ع) سر باز زد و از یاری امام حسین(ع) بازنشست، به ذلت، دست بیعت بر پای حجاج مالید[۵۶] و در زمان محاصره مکه، هم پشت سر حجاج نماز میخواند و هم پشت سر عبدالله بن زیبر[۵۷] و در ایام منی که ابن زبیر نماز دو رکعتی میخواند و حجاج نماز چهار رکعتی به هر دو اقتدا کرد[۵۸].
- یاری ستمکاران: آخرین نشانه ستمکاری که در حدیث شریف نبوی آمده، یاری ستمکاران است که با عبارت «يُظْهِرُ الظُّلْمَ» و طبق بعضی از نسخهها «يُظَاهِرُ الظَّلَمَةَ»[۵۹] به آن اشاره شده است. ما پیش از این درباره یاری ستمکاران بحث کردهایم. در اینجا این نکته را اضافه میکنیم که یاری ستمکاران عنوان عامی است که طبق احادیث رسیده دایرهای بسیار وسیع دارد، چنان که بسیاری از مصداقهای آن در عرف و لغت، یاری نامیده نمیشوند، ولی از نظر پیشوایان دین یاری ستمکار محسوب میشوند تا آنجا که امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ﴾[۶۰] میفرماید منظور، کسی است که به درگاه سلطانی میرود و دوست دارد که سلطان آنقدر زنده بماند که دست در جیب کرده چیزی به او دهد[۶۱]. در روایتی از صفوان بن مهران شتربان آمده است: روزی خدمت امام کاظم(ع) رسیدم، فرمود: ای صفوان همه کارهای تو خوب و زیباست، جز یک چیز. گفتم: فدایت شوم آن چیست؟ فرمود: اینکه به هارون شتر کرایه میدهی. عرض کردم: به خدا قسم برای سرک سرکشی و خوشگذرانی یا شکار و سرگرمی اجاره ندادهام من برای حج به او شتر اجاره میدهم و خودم نیز با او نمیروم، بلکه یکی از غلامانم را با او میفرستم. فرمود: آیا پیش آمده که قدری از کرایه شترانت به وقت بازگشت موکول شود؟ گفتم: آری فدایت شوم. فرمود: آیا دوست داری زنده بماند تا کرایه تو را بدهد؟ گفتم: آری. فرمود: هرکس بقای آنها را دوست داشته باشد از آنهاست، و هرکس از آنها شمرده شود وارد آتش میشود. من پس از آن همه شترانم را فروختم. هارون باخبر شد مرا احضار کرد و گفت شنیدهام همه شترانت را فروختهای. گفتم: آری. گفت: چرا؟ گفتم من پیر شدهام و غلامان هم خوب کار نمیکنند. گفت: چنین نیست من میدانم چه کسی این کار را به تو توصیه کرد. این کار را به سفارش موسی بن جعفر کردی. گفتم من با موسی بن جعفر چه کار دارم. گفت بگذریم به خدا اگر به خاطر سابقه خوبت نبود تو را میکشتم[۶۲]. یکی دیگر از مصداقهای یاری ستمکاران، رضایت و خشنودی از ظلم است. کسی که به ظلم راضی باشد، شریک ظالم است. رسول خدا(ص) میفرماید: «لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ وَ آخَرُ رَضِيَ بِالْمَغْرِبِ كَانَ كَمَنْ قَتَلَهُ وَ اشْتَرَكَ فِي دَمِهِ»[۶۳]؛ اگر مردی در مشرق کشته شود و یکی در مغرب به قتل او راضی باشد همانند قاتل و در خون او شریک است.
از دیدگاه مکتب اهل بیت، به حکومتها و حاکمانی که منصب رهبری و خلافت را که خاصّ ائمه اهل بیت(ع) است، غصب کردند و به خاندان پیامبر و شیعیانشان ستم روا داشتند، خلفای اموی و عباسی و دودمانهای ظالم دیگر گفته میشود. سفارش امامان، دوری گزیدن از دربارهای ظالمان و مبارزۀ منفی با خلفای جور بود. داستان نهی امام کاظم(ع) نسبت به صفوان جمّال برای کرایه دادن شترانش به هارون الرشید، حتّی برای سفر حج که مشهور است یک نمونه از آن است.[۶۴] دیدگاه عدالتخواهانۀ تشیّع، با حکومت جور سر ناسازگاری داشته و هرگونه همکاری با آن را حرام میداند. در کتابهای فقهی، عناوینی چون: حکومت جور، حاکم جائر، ظلمه، اعوان الظّلمه و ابوابی چون "حرمت مسؤولیتپذیری از سوی حکومت ظالم" دیده میشود.[۶۵] مردی از امام صادق(ع) پرسید: کسانی از شیعه وارد دستگاه حکومتی میشوند، برای آنان کار میکنند و هوادار آنان میشوند. حضرت فرمود: «"لیس هم من الشّیعة، و لکنّهم من أولئک"»[۶۶] این دیدگاه از آنجا سرچشمه میگیرد که حکومت و خلافت، باید در تداوم رسالت و در مسیر "ولایت اللّه" باشد و مجری احکام الهی گردد. مشروعیّت چنین حکومتی با نصّ خاص یا به نیابت عامّ است. از دیدگاه ائمه، حتّی منصبهایی چون امامت جمعه و نماز عید، خاصّ برگزیدگان و خلفای الهی است که دیگران با قهر و غلبه آن را تصرّف کرده و حکم خدا را تغییر داده و کتاب الهی و فرائض دین را پشتسر انداختهاند. امام سجاد(ع) از این ظلم یاد میکند و دشمنان اهل بیت را لعنت میکند.[۶۷][۶۸].
شاخصه و ویژگیهایی که ریشه در معصیت خالق دارند:
- کفرپیشگی و ظلمگرایی
- انکار آیات و انبیای الهی و جلوگیری از دعوت انبیا در مسیر حق
- عدم اجرای قوانین الهی و نقض احکام
- مبارزه با آموزههای وحیانی
- شاخصه و ویژگیهایی که موجب تضییع حقوق دیگران میشود:
- بی عدالتی اقتصادی
- استکبار و به استضعاف کشیدن دیگران
- فسق و فجور (ارتکاب جرم)
- حاکمیت ظالم
دوم: یاری کنندگان ظالم
یکی از دستاندرکاران و کسانی که در ظلم شرکت دارند، کسی است که به ظالمان در شکلگیری ظلم، یاری برساند («وَ الْمُعِينُ لَهُ»)[۶۹] و به طور عملی در رفتار ظالمانه و گسترش گناه و فساد در جامعه مساعدت کند (﴿وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾[۷۰]). چنین شخصی در ردیف ظالم قرار دارد و کارش عذاب الهی را به دنبال دارد (﴿إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾)؛ زیرا با یاریِ ستمگر باعث قوتش میشود و ظالم به وسیله او راحتتر به ظلم اقدام میکند. بنابراین باید از ابتلا به یاریِ ظالم، به خداوند پناه برد («اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ... أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً»)[۷۱]؛ زیرا کمک به ظلم، فضیلت و ارزش انسان را از بین میبرد («لَا تُعِينُوا الظَّالِمَ عَلَى ظُلْمِهِ فَيَبْطُلَ فَضْلُكُمْ»)[۷۲][۷۳].
- مدح ظالم: کمک به ظالم، گاهی به صورت گفتار است. اگر کسی به نفع ظالم سخن بگوید و او را مدح کند («مَنْ مَدَحَ سُلْطَاناً جَائِراً») تا از این طریق، چیزی از ظالم بگیرد («طَمَعاً فِيهِ»)، مصداق کمک به ستم و ستمگر خواهد بود؛ زیرا با این گفتارها موجب تقویت پایههای حکومت ظالمانه خواهد شد. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ مَدَحَ سُلْطَاناً جَائِراً وَ تَخَفَّفَ وَ تَضَعْضَعَ لَهُ طَمَعاً فِيهِ كَانَ قَرِينَهُ إِلَى النَّارِ»[۷۴]. رسول خدا(ص) فرمودند: هر که سلطان جائر را مدح کند و خود را به طمعی در او در برابرش سبک سازد و کرنش کند، همنشین او در دوزخ باشد[۷۵].
- دعا برای ظالم: اگر کسی برای بقای ظالم دعا کند («مَنْ دَعَا لِظَالِمٍ بِالْبَقَاءِ») از موارد مساعدت به او محسوب میشود؛ زیرا چنین کسی با دعایش دوست دارد بیشتر معصیت خداوند صورت گیرد («فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ»). «رَسُولُ اللَّهِ(ص) قَالَ: مَنْ دَعَا لِظَالِمٍ بِالْبَقَاءِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ»[۷۶]. رسول خدا(ص) فرمودند: هر کس برای بقای ظالمی دعا کند همانا دوست دارد که معصیت خدا شود[۷۷].
- همراهی با ظالم: گاهی نیز انسان با عملِ خود برای تأیید ستمگر، قدم برمیدارد؛ مانند راه رفتن با ظالم که در راستای تأیید ظلم وی باشد («مَنْ مَضَى مَعَ ظَالِمٍ يُعِينُهُ عَلَى ظُلْمِهِ») جزء موارد اعانه بر ستم شمرده میشود. چنین شخصی از ذمه اسلام خارج میگردد («فَقَدْ خَرَجَ مِنْ رِبْقَةِ الْإِسْلَامِ»). همچنین کمک کردن به شخصی که حقی از حقوق فردی را ضایع میکند («وَ مَنْ أَعَانَ ظَالِماً لِيُبْطِلَ حَقّاً لِمُسْلِمٍ»)، ظلم محسوب شده و از ذمه و پناه الهی خارج گردیده است («فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ الْإِسْلَامِ وَ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ»). «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ مَضَى مَعَ ظَالِمٍ يُعِينُهُ عَلَى ظُلْمِهِ فَقَدْ خَرَجَ مِنْ رِبْقَةِ الْإِسْلَامِ وَ مَنْ حَالَتْ شَفَاعَتُهُ دُونَ حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ فَقَدْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ أَعَانَ ظَالِماً لِيُبْطِلَ حَقّاً لِمُسْلِمٍ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ الْإِسْلَامِ وَ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ»[۷۸]. رسول خدا(ص) فرمودند: هر کس با ستمگری راه برود و در این راه رفتن، کمکی به ستمگر کند، از روش اسلام بیرون شده و کسی که شفاعت او سوای شفاعت خدا و رسولش باشد، بهیقین، خدا و رسولش را به خشم آورده است و کسی که ظالمی را برای باطل ساختن حق مسلمانی کمک نماید، او از اسلام بیرون رفته و از ذمه خدا و رسول خارج شده است.
خدمات اندک («مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً») و ناچیز («رَبَطَ لَهُمْ كِيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةَ قَلَمٍ») به ظالم نیز نوعی کمک در عمل برای ستمگران محسوب میشود. یاریکنندگان ظالمان علاوه بر عقوبات دنیوی در روز قیامت نیز همراه ظالم فراخوانده میشوند تا به حساب اعمال آنها رسیدگی شود («إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُهُمْ») و آنان از عذاب الهی در امان نخواهند ماند و با ستمگران، محشور خواهند شد («فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ»). « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُهُمْ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً أَوْ رَبَطَ لَهُمْ كِيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةَ قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ»[۷۹]. رسول خدا(ص) فرمودند: چون روز قیامت شود، یک منادی ندا دهد: کجایند ستمگران و یاران آنها؟ آنکه دواتی برای آنان لیقه کرده یا سرکیسهای را برای آنان بسته یا قلمی برای آنان در مرکب فروبرده است. پس آنان را نیز با ستمگران محشور کنید[۸۰].
کمک به ظالمان به معنای عام: با عنایت به معیار کمک به ظالم که در واقع کمک در راستای ستم میباشد («يُعِينُهُ عَلَى ظُلْمِهِ»)، میتوان گفت که ظالم به معنای عام را که استمرار بر معاصی کبیره ندارند فقط در راستای ظلمشان نباید کمک کرد؛ ولی در روابط دیگر کمک به آنان مشکلی ندارد. کمک به ظالمان به معنای خاص: رفتارهای معمولی و عادی مانند رابطه و معاشرت و یا حتی راه رفتن (« مَنْ مَشَى مَعَ ظَالِمٍ») با ظالم به معنای خاص نیز مطلقا ممنوع است و چه بسا مصداق کمک بر ظلم و ظالم باشد و گناه محسوب شود (« فَقَدْ أَجْرَمَ »). «قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): مَنْ مَشَى مَعَ ظَالِمٍ فَقَدْ أَجْرَمَ»[۸۱]. رسول خدا(ص) فرمودند: هرکس با ظالمی همقدم شود و با او راه رود، مجرم است. افراد ظالم به معنای خاص که همان حاکمان جور، متجاوزان مستمر به حقوق الهی و حقوق مردم را شامل میشود و اکثر رفتار و تفکر آنان مصادیق بزرگ ظلم در زمینههای مختلف است؛ هرچند در این میان به ظاهر رفتارهای عادلانه و خوبی نیز داشته باشند؛ مانند ساخت مساجد[۸۲] و...؛ ولی کمک به چنین افرادی که خودشان با عنوان مظهر و پرچمدار ظلم، مشهور شدهاند، معاشرت و کمکهای معمولی و عرفی نیز نوعی چراغ سبز نشان دادن به آنان برای افزایش ظلمشان و دلسردی مظلومان از حمایت شدنشان در برابر ظالمان خواهد بود؛ چنانکه سفر برای دیدار ظالم نیز سفر معصیت محسوب شده[۸۳] و دوست داشتن زنده ماندن ظالم نیز داخل شدن در بین ستمگران است («فَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ») و انسان را اهل جهنم میکند («وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ فَهُوَ وَرَدَ النَّارَ»). «عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ(ع) فَقَالَ لِي يَا صَفْوَانُ كُلُّ شَيْءٍ مِنْكَ حَسَنٌ جَمِيلٌ مَا خَلَا شَيْئاً وَاحِداً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّ شَيْءٍ قَالَ إِكَرَاءُكَ جِمَالَكَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ يَعْنِي هَارُونَ قُلْتُ وَ اللَّهِ مَا أَكْرَيْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّيْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَكِنْ أَكْرَيْتُهُ لِهَذَا الطَّرِيقِ يَعْنِي طَرِيقَ مَكَّةَ وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِي وَ لَكِنِّي أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِي فَقَالَ لِي يَا صَفْوَانُ أَ يَقَعُ كِرَاكَ عَلَيْهِمْ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَقَالَ لِي أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ كِرَاكَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ فَهُوَ وَرَدَ النَّارَ قَالَ صَفْوَانُ فَذَهَبْتُ وَ بِعْتُ جِمَالِي...»[۸۴]. صفوان جمّال میگوید: بر ابوالحسن اول(ع) (امام کاظم(ع)) داخل شدم، به من فرمود: "ای صفوان، همه چیز تو نیکو و زیبنده است مگر یک چیز". گفتم: فدایت شوم، آن کدام چیز است؟ فرمود: "کرایه دادن شترانت به این مرد" یعنی هارون گفتم: از روی سرخوشی و نعمتزدگی، یا برای شکار و کار لهو به او کرایه ندادم، بلکه برای این راه، یعنی راه مکه، چنین کردم، نیز خود شخصا این کار را انجام نمیدهم، بلکه کارکنانم را با او میفرستم. پس فرمود: "ای صفوان! آیا کرایه آنها به عهده آنان نیست؟" گفتم: "چرا، فدایت شوم! " فرمود: "آیا باقی ماندن ایشان را تا زمان گرفتن کرایهات دوست میداری؟" گفتم: "آری". فرمود: "هر کس بقای ایشان (ظالمان) را دوست داشته باشد، از ایشان است، و هر کس از ایشان باشد، اهل دوزخ است". صفوان گفت: [بعد از شنیدن کلام امام] رفتم و شترانم را فروختم[۸۵].
- بی تفاوتی نسبت به ظلم
- سکوت بر ظلم: بیاعتنایی و سکوت کردن در مقابل ظلم نیز نوعی مساعدت به ظالم و کمک به ظلم محسوب میشود. بنابراین انسان در مقابل ظلم حتّی حق سکوت هم ندارد؛ زیرا نمیتوان به حق و باطل بیاعتنا ماند و اگر ظلمی واقع شود، باید موضعگیری و طرفداری از حق و مظلوم نمود و با سکوت و بیاعتنایی نباید به گناه و دشمنی کمک کرد (﴿ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾) تا حق پابرجا بماند و باطل و ظلم تضعیف شود. پس اگر سکوت باعث تقویت ظلم شود و مسیر را برای انتخاب حق از سوی حقگرایان سخت کند، انسانِ بیاعتنا به همان اندازه افراد ظالم در ظلم پدید آمده مقصر است و عذاب خواهد شد (﴿إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾). انسان ملزم به واکنش در برابر ظلم و کارهای باطل است و حداقل باید از ستمکاران، روی برگرداند تا به ظلم خویش ادامه ندهند (﴿إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾). ﴿وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۸۶][۸۷].
- دفاع از ظالم: کسی که در محکمه قضاوت، متولی و متصدی دفاع از ظالم شود؛ درحالیکه میداند او ظالم است (« مَنْ تَوَلَّى خُصُومَةَ ظَالِمٍ ») و به عنوان وکیل از او دفاع نماید یا درباره ظلم ظالم به وی کمک کند (« أَوْ أَعَانَ عَلَيْهَا ») به لعنت خدا و آتش جهنم گرفتار خواهد شد (« أَبْشِرْ بِلَعْنَةِ اللَّهِ وَ نَارِ جَهَنَّمَ »). «قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): مَنْ تَوَلَّى خُصُومَةَ ظَالِمٍ أَوْ أَعَانَ عَلَيْهَا ثُمَّ نَزَلَ بِهِ مَلَكُ الْمَوْتِ قَالَ لَهُ أَبْشِرْ بِلَعْنَةِ اللَّهِ وَ نَارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ»[۸۸]. رسول خدا(ص) فرمودند: کسی که در محکمه قضاوت متولی و متصدی دفاع از ظالم شود یا به وی کمک کند و [هنگام مرگ] وقتی ملک الموت به وی نازل شود، به او بگوید: بشارت باد بر تو لعنت خدا و آتش جهنم و چه بد سرانجامی. اگر از برخی افراد در زمینههای مختلف، ظلمی صادر شود؛ ولی همان فرد در زمینههای زیاد دیگری، اهل ظلم نباشد (ظالم به معنای عام باشد)، کمک کردن به چنین افرادی به طور مطلق نهی نشده است؛ بلکه کمک در راستای تأیید و تقویت ظلم وی، نهی شده است (« مَنْ مَضَى مَعَ ظَالِمٍ يُعِينُهُ عَلَى ظُلْمِهِ»)[۸۹]. بنابراین هرگونه کمک به ظالم که ظلمی را تأیید یا تقویت کند و یا کمک وی به ظالم باعث سلب شدن و ضایع شدن حق شخصی گردد (« مَنْ أَعَانَ ظَالِماً لِيُبْطِلَ حَقّاً لِمُسْلِمٍ »)[۹۰] خروج از اسلام و عذاب الهی را به دنبال خواهد داشت («فَقَدْ خَرَجَ مِنْ رِبْقَةِ الْإِسْلَامِ »)[۹۱]؛ ولی کمکهایی که در جهت امور معروف در غیر مسیر ستم و از سر خیرخواهانه و هدایت ظالمان صورت گیرد، مانعی ندارد و در ردیف اعانه بر ظالم و ظلم تلقی نمیشو[۹۲].
سوم: رضایت دهندگان به ظلم
چهارم: پذیرنده ظلم
موجبات و عوامل زمینهساز ظلم (عوامل عملکرد ظالمانه)
- امام علی(ع) به تبیین و آسیبشناسی گرایش انسانها به این رذیلت اخلاقی پرداختهاند. از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: منافع مادی که انسانها را بر یاری باطل و ظلم به اهل حق ترغیب میکند[۹۳]؛ نافرمانی خدا و سستی در آن[۹۴]؛ طغیان آدمی، گذشتن از حد و میل به تجاوز به حقوق دیگران[۹۵]؛ فراموشی مرگ و معاد[۹۶]؛ قدرت و نیروی نظامی[۹۷]؛ فراموشی تعالیم دین و دنیاطلبی[۹۸]. امام علی(ع) هنگام تبعید ابوذر به ربذه به او چنین فرمود: ای ابوذر، بهراستی تو برای خدا به خشم آمدی، پس به همو امید دار. اینان از تو بر دنیاشان ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنان بیمناکی. اینک دنیایی را که سنگ آن را به سینه میزنند و میترسند که از دستشان بگیری، بدیشان وابگذار و خود به سوی خدا رو بگذار[۹۹][۱۰۰].
سطوح و مراتب ظلم
ظلم فردی
ظلم اجتماعى
- ظلم به سه اعتبار دارای درجات و مراتب است: نخست به اعتبار خود ظلم؛ دیگر به اعتبار ظالم؛ و سوم به اعتبار مظلوم. گفتنی است که مراتب ظلم به اعتبار مظلوم در روایات، واضحتر و مفصلتر مطرح شده است.
مراتب ظلم به اعتبار ظلم
حقوقی را که ستمکاران با اعمال ظالمانه خود ضایع میکنند، دارای ارزشهای متفاوتی هستند، مرزهایی که در اثر ظلم شکسته میشوند، از نظر احترام در یک ردیف نیستند، بنابراین میتوان گفت ظلم به این اعتبار دارای مراتب بیشماری است. پیش از این به آیاتی از قرآن کریم اشاره کردیم که از بزرگی برخی از مظالم سخن میگفتند؛ از جمله: ﴿يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۱۰۱]. ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ﴾[۱۰۲]. مفاد آیات دیگر نیز این است که بزرگترین مرتبه ظلم از حیث ارزش عمل، شرک به خداست، چون حق مولویت خدا بر بندگان بزرگترین حق است؛ ولی تعداد مراتب آن قابل شمارش نیست، چون ظلم با این نظر به تعداد مراتب حقوق ضایع شده، دارای مراتب است.
مراتب ظلم به اعتبار ظالم
میزان تأثیر انسان در تحقق ظلم متفاوت است؛ گاهی انسان خود ستم میکند، گاهی به ستمکار کمک میکند و گاهی با آنکه میتواند مانع ظلم شود، سکوت میکند. علی(ع) میفرماید: «الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِينُ عَلَيْهِ وَ الرَّاضِي بِهِ شُرَكَاءُ ثَلَاثَةٌ»[۱۰۳]؛ کسی که ستم میکند، کسی که او را در ستم یاری میکند و کسی که به آن ستم راضی است، هر سه در ستم شرکند. به نظر میرسد ترتیبی که حضرت در ذکر این سه گروه مراعات کرده است، به مراتب و درجات آنها در ستمکاری اشعار دارد؛ بنابراین ظلم به اعتبار ظالم دارای سه مرتبه است:
نخست: رضایت به ظلم
پایینترین مرتبه ظلم آن است که انسان خود ستم نمیکند، به ستمکار هم کمک نمیکند، ولی در دل، به ظلمی که روا میشود راضی است. قرآن کریم کسانی را که به ظلم رضایت میدهند ظالم میداند، حتی اگر با مباشران ظلم فاصله زمانی و مکانی فراوانی داشته باشند.
دوم: یاری ستمکاران
دومین مرتبه ظلم به اعتبار ظالم این است که انسان علاوه بر رضایت قلبی در عمل به ستمکار یاری برساند، یاری ستمکاران، عنوانی است که در روایات معصومین نهی و نکوهش شده است. رسول خدا(ص) میفرماید: «مَنْ... أَعَانَ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ ظَالِمٌ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ الْإِسْلَامِ»[۱۰۴]؛ کسی که... ظالمی را در ظلمش یاری میکنند، با آنکه میداند او ستمگر است، از اسلام خارج میشود و میفرماید: «مَنْ أَعَانَ ظَالِماً سَلَّطَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ»[۱۰۵]؛ کسی که ظالمی را یاری کند، خدا همان ظالم را بر او مسلط میکند. و میفرماید: «من اعان ظالما علی ظلمة جاء یوم القیامة و علی جبهته مکتوب آیس من رحمة الله»[۱۰۶]؛ کسی که ظالمی را در ظلمش یاری کند روز قیامت در حالی میآید که بر پیشانیاش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا. و میفرماید: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً أَوْ رَبَطَ لَهُمْ كِيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةً احْشُرُوهُ مَعَهُمْ»[۱۰۷]؛ روز قیامت یک منادی ندا سر میدهد ستمکاران کجایند، یاران ستمکاران کجایند، آنان که دواتی برایشان لیقه کردند، سر کیسهای را با نخ بستند یا مدادی برایشان تراشیدند همه را با ایشان محشور کنید. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ يُعِينُ عَلَى الْمَظْلُومِ»[۱۰۸]؛بدترین مردمان کسی است که ظالم را بر ضد مظلوم یاری میکند. امام صادق(ع) میفرماید: «مَنْ أَعَانَ ظَالِماً عَلَى مَظْلُومٍ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَلَيْهِ سَاخِطاً حَتَّى يَنْزِعَ مِنْ مَعُونَتِهِ»[۱۰۹]؛ کسی که ظالمی را بر ضد مظلومی یاری میکند، پیوسته خداوند متعال بر او خشمگین است، تا دست از یاری او بردارد. امام رضا(ع) میفرماید: «مَنْ أَعَانَ ظَالِماً فَهُوَ ظَالِمٌ وَ مَنْ خَذَلَ ظَالِماً فَهُوَ عَادِلٌ»[۱۱۰]؛ کسی که ظالمی را یاری کند ظالم است و کسی که ظالم را کمک نکند عادل است. روایاتی که در این باره رسیده، فراوان است. ما به همین مقدار بسنده میکنیم و یادآور میشویم این همه اصرار بر نهی و نکوهش یاری ستمکاران بهترین نشانه بر زشتی و شناعت ستم است. رذیلهای که یاری در راه آن به این حد زشت و نکوهیده است، خود بسیار زشتتر و ناپسندتر است.
سوم: یاری نکردن به مظلوم
همانطور که کمک به ظالم ستمکاری است، کمک به مظلومان از نشانههای عدالت در وجود انسان است.امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «أَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلُومِ»[۱۱۱]؛ بهترین عدالت، کمک کردن به مظلوم است. دشمنی و مقابله با ظالم و یاری مظلوم یکی از آموزههای اکید دین مقدس اسلام است. امیرالمؤمنین(ع) در سفارش به دو فرزند گرامیاش امام حسن و امام حسین(ع) میفرماید: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[۱۱۲]؛ دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. یاری مظلوم تکلیفی است واجب که قصور و کوتاهی در انجام آن، جز با توبه و انابه به درگاه حق تعالی جبران نمیشود. امام سجاد(ع) در ضمن دعایی عرض میکند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ»[۱۱۳]؛ الهی اگر در حضور من بر کسی ستمی رفته و من یاریاش نکردهام از تو پوزش میخواهم. به همین دلیل ترک این تکلیف موجب عقاب و التزام به آن در خور پاداش است. امام صادق(ع) میفرماید: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَخْذُلُ أَخَاهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ إِلَّا خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»[۱۱۴]؛ هر مؤمنی، برادرش را بییاور بگذارد، در حالی که میتواند یاریاش کند، خداوند او را در دنیا و آخرت بییاور میگذارد. یاری مظلوم عبادت مقبولی است که چون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر پاداش فراوان دارد. رسول خدا(ص) میفرماید: «مَنْ أَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ كَانَ مَعِي فِي الْجَنَّةِ مُصَاحِباً»[۱۱۵]؛ هرکس حق مظلومی را از ظالم بگیرد، در بهشت همصحبت من خواهد بود. و میفرماید: خداوند متعال به داود پیامبر(ص) فرموده است: هرکس مظلومی را یاری کند یا در راه دادخواهی با او قدم بردارد، خداوند در روز قیامت که همه قدمها میلغزد، قدمهایش را استوار میکند[۱۱۶]. امام صادق(ع) میفرماید:یاری یک مظلوم از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجد الحرام بهتر است[۱۱۷].
چهارم: مباشرت ظلم
ظلمی که انسان خود مرتکب آن میشود بالاترین مرتبة ظلم است. از آنجا که در سراسر این نوشتار از این مرتبه ظلم سخن میگوییم، در اینجا از بحث درباره آن صرفنظر میکنیم.
مراتب ظلم به اعتبار مظلوم
طبق تعابیری که در روایات وارد شده، ظلم به اعتبار مظلوم دارای پنج مرتبه است حقیقت این است که نمیتوان ترتیب واقعی بین برخی از این مراتب را به آسانی پیدا کرد و لذا ما بدون آنکه معتقد باشیم درجات قبح ظلم به این ترتیب است،، آنها را نام میبریم:
نخست: ظلم به مردمان توانا
ظلم به هر عنوانی و در هر نسبتی قبیح و زشت و ناپسند است؛ ولی در صورتی که مظلوم از ظالم قویتر باشد و بتواند از خود دفاع کند ظلم از حداقل زشتی برخوردار است و هم از این رو آن را در رتبه اول قرار دادیم.
دوم: ظلم به مردمان ناتوان
چنانچه انسان به کسی ظلم کند که از او ضعیفتر است، عقل، چنین ظلمی را از مرتبه اول زشتتر میداند. علی(ع) میفرماید: «ظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ»[۱۱۸]؛ ستم کردن به کسی که ضعیف است، زشتترین ظلمهاست. و میفرماید: «لَا تَبْسُطَنَ يَدَكَ عَلَى مَنْ لَا يَقْدِرُ عَلَى دَفْعِهَا عَنْهُ»[۱۱۹]؛ دستت را بر کسی که توان دفع آن را ندارد، بلند نکن.
سوم: ظلم به کسانی که تسلیماند
اگر انسان به کسی ظلم کند که مطیع اوست، چنین ظلمی از مراتب قبلی بدتر است. علی(ع) میفرماید: «ظُلْمُ الْمُسْتَسْلِمِ أَعْظَمُ الْجُرْمِ»[۱۲۰]؛ ستم به کسی که مطیع و منقاد است بزرگترین جرم است. کسانی که تحت تکفل انسان قرار دارند زیر دست انسان هستند، اگر انسان به اینگونه افراد مثل همسر، فرزند، برادر کوچکتر و کارگر ظلم کند. بزرگترین ظلمها را مرتکب شده است. برخی افراد به ملاحظاتی تسلیم انسان میشوند مثل بزرگتری که به واسطه انصاف تسلیم کوچکتر باشد، مردی که تسلیم زن باشد و مواردی از این دست. تجاوز به حقوق چنین فردی از مواردی که تاکنون گفته شد زشتتر و قبیحتر میباشد. در روایت نیز چنین ظلمی بدترین ظلمها شمرده شده است. «أَجْوَرُ النَّاسِ مَنْ ظَلَمَ مَنْ أَنْصَفَهُ»[۱۲۱]؛ ظالمترین مردم کسی است که ستم کند به کسی که با او انصاف کرده است.
چهارم: ستم به گرامیان
مرتبه دیگر ستمکاری، ستم کردن به مردمان گرامی است. کسانی که به خاطر پرهیز و پروا، علم و دانش، سابقه در دین، پیشگامی در جهاد یا انتساب به خاندان رسول خدا(ص) و... در نظر مردم احترامی دارند. امیرالمؤمنین(ع)میفرماید: «مِنْ أَفْحَشِ الظُّلْمِ ظُلْمُ الْكِرَامِ»[۱۲۲]؛ یکی از فاحشترین مصادیق ظلم، ظلم به مردمان محترم است.
پنجم: ظلم به مردمان بییاور
بالاترین مرتبه ظلم، ظلم به کسی است که جز خدا یاوری نمیجوید. امام باقر(ع) میفرماید: پدرم به هنگام وفات مرا به سینه چسبانید و فرمود: پسرم به تو چیزی را وصیت میکنم که پدرم به هنگام وفات به من، و پدرش به هنگام وفات به او وصیت کرد: «يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»[۱۲۳]؛ پسرم بپرهیز از ستم بر کسی در برابر تو یاوری جز خدا نمییابد. امام صادق(ع) میفرماید: «مَا مِنْ مَظْلِمَةٍ أَشَدَّ مِنْ مَظْلِمَةٍ لَايَجِدُ صَاحِبُهَا عَلَيْهَا عَوْناً إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۲۴]؛ شدیدتر از ظلمی که مظلومش در برابر آن جز خدا یاوری نیابد، هیچ ظلمی نیست. رسول خدا(ص) میفرماید: خداوند متعال میفرماید: «اشْتَدَّ غَضَبِي عَلَى مَنْ ظَلَمَ مَنْ لَا يَجِدُ نَاصِراً غَيْرِي»[۱۲۵]؛ من سخت غضبناکم از کسی که ستم میکند بر آنکه جز من یاوری نمییابد.
ابعاد ظلم
ظلم فکری
ظلم فرهنگی
ظلم اقتصادی
ظلم سیاسی
ظلم قضایی
ظلم اداری
انواع ظلم
ظلم را به اعتبارات مختلف میتوان تقسیم کرد. ما در این نوشته به سه اعتبار ظلم را تقسیم میکنیم.
تقسیم ظلم به اعتبار نیروی عامل
به این اعتبار ظلم را به دو قسم تقسیم میکنند چون گاهی نیروی عامل ظلم از قوای درونی است که ظلم نفسانی را پدید میآورد و گاهی از جوارح بیرونی است که ظلم رفتاری را پدید میآورد.
- ظلم درونی: این قسم ظلم از کمبود و عدم بهرهمندی صحیح از نیروی عقل پدید میآید. از مصداقهای این قسم به چند نمونه اشاره میکنیم.
- ظلم در توحید ذاتی: کسی که نتواند با نیروی عقل خود خدا را بشناسد، چنانکه اصلاً خدایی را نپرستد یا غیر خدا را به جای خدا یا در کنار خدا بپرستد، ظلم کرده است؛ چون مرتبه الوهیت جایگاه خداست و چنین کسی خدا را از آن مرتبه خارج کرده، غیر خدا را در آن مرتبه نهاده است و این هر دو مصداق ظلم است.
- ظلم در توحید افعالی: تنها مؤثر در هستی خداوند متعال است و جز او هیچچیز و هیچکس به طور مستقل هیچ تأثیری در هستی ندارد. اعتقاد به اینکه جز خدا کسی یا چیزی میتواند تأثیری داشته باشد ظلم است، چون غیر خدا را در مرتبه خدایی که جای او نیست قرار میدهد.
- ظلم در توحید عبادی: پرستش شایسته ذات اقدس خداست. عبادت جز برای خدا ظلم است چون غیر خدا را در مرتبه معبودی مینهد؛ بنابراین شرک با همه شاخه و شعبههای خود مصداق ظلم است چنانکه کفر نیز ظلم محسوب میشود. به همین دلیل قرآن کریم میفرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۱۲۶]. و میفرماید: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۱۲۷].
- ظلم در ایمان: گرایش به خدا و رسول باید حقیقی و با عقد قلبی باشد. کسی که اظهار ایمان کند و قلبش از ایمان تهی است، ظلم کرده است، چون ایمان را در جای مناسب خود قرار نداده است. به همین دلیل قرآن کریم نفاق را ظلم نامیده، درباره منافقین میفرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا﴾[۱۲۸].
- ظلم در گمان: گمان بد به اهل ایمان در شرایطی که جامعه مقهور فساد و ناراستی نیست ظلم است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: در زمانی که صلاح و راستی بر جامعه حاکم است گمان بد به کسی که سابقه بدی ندارد و گناه آشکاری نکرده است، ظلم است[۱۲۹].
- ظلم در محبت: قلب مؤمن محل حکومت خداست. از رسول خدا(ص) روایت شده است: «أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[۱۳۰]؛ قلب مؤمن تخت پادشاهی خداست. به همین دلیل، انسان به طور فطری دل در گرو محبت خدا دارد و حق نیز همین است، چون ذات اقدس او جمیل مطلق است؛ بنابراین، کسی که دل به غیر او میسپارد هم جای خدا یعنی قلبش را به دیگری داده و هم با وجود زیبای مطلق به دیگران سرگرم شده است؛ پس از دو نظر ستم روا داشته است.
- ظلم بیرونی: ظلم بیرونی همان ظلمی است که با اعضا و جوارح بدن صورت میگیرد. هرگاه انسان گناهی جوارحی انجام دهد ستم کرده است، چون به جای طاعت عصیان نهاده است. قرآن کریم میفرماید: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۱۳۱]
تقسیم ظلم به اعتبار مظلوم
نخست: ظلم به خدا
دوم: ظلم به خود
سوم: ظلم به دیگران
تقسیم ظلم به اعتبار اثر
آثاری که از ستم به جا میماند، با توجه به نوع و میزان ستم متفاوت است. تفاوت آثار ستم از زوایای مختلف قابل بررسی است. یکی از این زوایا که در روایات به آن توجه شده، موضع خداوند متعال در برابر ستمگر است. بدون شک انسان ستمکار با ستم کردن، دشمنی خدا را بر میانگیزد و خود را در مقابل پروردگارش قرار میدهد، ولی خداوند متعال در مقام کیفردهی با همه ستمکاران یک شیوه ندارد؛ چون ستمکار گاهی حق خدا و خویش را تضییع میکند و گاهی حق دیگران را. امام باقر(ع) با توجه به این تفاوت میفرماید: «الظُّلْمُ ثَلَاثَةٌ ظُلْمٌ يَغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا يَغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا يَدَعُهُ اللَّهُ»؛
- شرک، ظلمی است که بخشیده نمیشود امام باقر(ع) در ادامه سخن پیشین میفرماید: «فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَغْفِرُهُ فَالشِّرْكُ»؛ ظلمی که خدا آن را نمیبخشد شرک است. قرآن کریم در دو آیه جداگانه میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ﴾[۱۳۲]. بنابراین اگر مشرک بدون توبه از دنیا برود، قابل بخشش نیست[۱۳۳].
- امام باقر(ع) در ادامه سخن سابق میفرماید: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يَغْفِرُهُ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ»؛ ظلمی که خدا آن را میبخشد ظلمی است که انسان در رابطه با خدا (انجام طاعات و ترک گناهان) به خویش روا میدارد. بنابراین، گناهانی که با حقوق مردمان در ارتباط نباشند امید بخشش بیشتری دارند؛ چون این دسته گناهان با اعمال نیک جبران میشوند. قرآن کریم میفرماید:﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ﴾[۱۳۴]. علاوه بر این فرمود: ﴿وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ﴾[۱۳۵].
- ظلمی که رها نمیشود: ستمی که انسان در حق دیگران روا میدارد، برای مظلوم حقی ایجاد میکند که خداوند متعال به اقتضای حکمت و رحمت، بدون رضایت صاحب حق از آن نمیگذرد و توبه ظالم را نمیپذیرد. امام باقر(ع) در ادامه سخن سابق میفرماید: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَدَعُهُ فَالْمُدَايَنَةُ بَيْنَ الْعِبَادِ»[۱۳۶]؛ ظلمی که خداوند از آن دست برنمیدارد ظلمی است که در قضاوت بین مردم ثابت میشود. نکته جالب در این سخن شریف اینکه در این قسم از ظلم که به حقوق انسانها مربوط میشود سلباً و ایجاباً سخن از مغفرت و بخشش نیست؛ گویی خداوند متعال بخشیدن و نبخشیدن حقوق دیگران را خارج از شئون خود شمرده و در مقام حاکم، شأن خود را پیگیری آن میداند و لذا امام باقر(ع) به جای "نمیبخشد"، میفرماید خداوند اینگونه ظلم را رها نمیکند.
- امام علی(ع) در تبیین میدان معنایی ظلم، آن را بر سه گونه میداند: بدان ظلم بر سه گونه است: ستمی که بخشوده نشود؛ و ستمی که به این زودی رهایش نکنند؛ و سه دیگر، ستمی که آن را ببخشایند و دیگر به حساب نیاورند. اما ظلمی که بخشوده نشود، شرک به خداوند است که فرمود: "خداوند هرگز شرک به آستانش را نبخشد." و اما ظلمی که آمرزیده شود ستم بنده به خویش در پارهای از لغزشهاست. و اما ظلمی که به این زودیها رهایش نکنند، ظلم بندگان به یکدیگر است؛ و "قصاص" در مورد سوم شدید است و از قبیل زخم تیغ و ضرب تازیانه نیست، بلکه اینها در برابر آن بسیار کم و کوچک است[۱۳۷][۱۳۸]. امام علی(ع) از شرک به خداوند، بهعنوان گناهی نابخشودنی و بزرگترین ظلم به خویشتن یاد کرده است[۱۳۹][۱۴۰]
ظلم غیر قابل بخشش از سوی خدا
- شرک، ظلمی است که بخشیده نمیشود. امام باقر(ع) در ادامه سخن پیشین میفرماید: «فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَغْفِرُهُ فَالشِّرْكُ»؛ ظلمی که خدا آن را نمیبخشد شرک است. قرآن کریم در دو آیه جداگانه میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ﴾[۱۴۱]. بنابراین اگر مشرک بدون توبه از دنیا برود، قابل بخشش نیست[۱۴۲].
ظلم مورد بخشش خداوند
- امام باقر(ع) در ادامه سخن سابق میفرماید: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يَغْفِرُهُ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ»؛ ظلمی که خدا آن را میبخشد ظلمی است که انسان در رابطه با خدا (انجام طاعات و ترک گناهان) به خویش روا میدارد. بنابراین، گناهانی که با حقوق مردمان در ارتباط نباشند امید بخشش بیشتری دارند؛ چون این دسته گناهان با اعمال نیک جبران میشوند. قرآن کریم میفرماید:﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ﴾[۱۴۳]. علاوه بر این فرمود: ﴿وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ﴾[۱۴۴][۱۴۵]
ظلم مورد بازخواست خدا
ظلم جوارحی
ظلم جوانحی
ظلم آگاهانه
ظلم ناآگاهانه
ظلم در پاداش
ظلم در جنگ
ظلم در قضاوت
ظلم در قیامت
ظلم در کیفر
ریشههای ظلم
شیوههای ظلم
بدترین ظلمها و ظالمها
راهکارها و ابزارهای ظلم
اصرار بر ظلم
موانع ظلم
اجتناب از ظلم
استعاذه از ظلم
استغفار از ظلم
توبه از ظلم
نفی ظلم (دفع و رفع ظلم)
نخست: عدم پذیرش ظلم (ظلمناپذیری)
دوم: مبارزه با ظلم (ظلمستیزی)
سوم: کمک به مظلوم و دفاع از او
اقرار به ظلم
تنزیه از ظلم
حکم ظلم
صبر بر ظلم
نجات از ظلم
سرانجام ظلم
- امام(ع) برای آگاهی مردم و دور کردن آنها از انجام رذیلت ظلم به برخی از آثار ظلم در زندگی و عاقبت آن اشاره کردهاند. از جمله: یادکرد روزگار سختی که بر ظالم فرو خواهد آمد[۱۴۶]؛ کیفرداد خداوند بر ستمگران[۱۴۷]؛ ظلم بهمثابه نافرمانی خداوند، گناه فرد است و ظالم مستحق کیفر خواهد شد[۱۴۸]؛ تباهی آخرت[۱۴۹]؛ ظلم بهمثابه دشمنی با خداوند که باعث استحقاق کیفر الهی میشود[۱۵۰]؛ بدبختی در آخرت[۱۵۱]؛ ستم عامل تباهی و سرافکندگی فرد میشود[۱۵۲]؛ ستم عامل رنج و گرفتاری و از بین برنده نعمت و آسایش فرد خواهد شد[۱۵۳]؛ ظالم، خود نیز اسیر ستم میشود[۱۵۴]؛ کار ستمگر آشفته میشود[۱۵۵]. از اینرو امام علی(ع) در آخرین وصیتهای حیات خود و در بستر شهادت، ضمن سفارشهایی خطاب به فرزندانش میفرماید: شما را به تقوای الهی وصیت کنم و آنکه... دشمن ظالم و یار مظلوم باشید[۱۵۶][۱۵۷].
آثار ظلم
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
- دانشنامه نهج البلاغه ج۲
- احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی ج14
پانویس
- ↑ و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است؛ سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ فیومی، مصباح المنیر، ص۳۸۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
- ↑ بغدادی، خزانة الادب، ج۴، ص۱۱۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸؛ جوهری صحاح اللغة، ج۵، ص۱۹۹۷.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۱۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۱۶۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۷.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
- ↑ «هر دو باغستان میوه خویش را میآورد و از آن چیزی کم نمینهاد و ما در میان آن دو (باغستان) جویباری روانه ساخته بودیم» سوره کهف، آیه ۳۳.
- ↑ ابنفارس، معجم مقائیس اللغة، ج۳، ص۴۶۸.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص94، 95.
- ↑ «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۲۹
- ↑ ﴿وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ ﴾؛ سوره ابراهیم، آیه ۳۴ و ﴿ إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا ﴾؛ سوره احزاب، آیه ۷۲
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۲۹.
- ↑ ﴿ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴾؛ سوره شوری، آیه ۴۲
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
- ↑ ﴿ وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴾؛سوره مائده، آیه ۴۷
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
- ↑ ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴾؛ سوره نحل، آیه ۹۰
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
- ↑ ﴿ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ﴾؛ سوره لقمان، آیه ۱۳
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
- ↑ ﴿ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾؛ سوره شعراء،آیه ۲۲۷
- ↑ سوره ابراهیم، آیه۴۲
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
- ↑ «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ؛ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟»؛ نهج البلاغه، خطبه ٢٢٤
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
- ↑ «شرّ الأمراء من ظلم رعيّته»؛ غررالحکم، ۱ / ۴۴۵
- ↑ «أقطع شيىء ظلم القضاة»؛ غررالحکم، ۱ / ۱۸۳
- ↑ «من ظلم رعيّته نصر أضداده»؛ غررالحکم، 2 / ۶۱۸
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
- ↑ ر.ک: حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایاننامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲-۳۵۳.
- ↑ حبیب الله طاهری، اخلاق اسلامی، ص۲۷۱.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه جعفر، شهیدی، کلمات قصار ۴۳۷، ص۴۴۰.
- ↑ احمد شلبی مینویسد: «دکتر ادموند بورک میگوید: «قانون اسلامی درباره همه یکسان است و فرقی بین شاه تاجدار و مستخدم فقیر نیست و این شیوه اسلامی، برای بشر تازگی دارد». احمد شلبی، زندگی اجتماعی از دیدگاه اسلام، ترجمه سید محمود اسداللهی، ص۲۵۲.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۳.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۴؛ صدوق، ثواب الاعمال، ص۲۷۴.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالودهاند، امن (و آرامش) دارند و رهیافتهاند» سوره انعام، آیه ۸۲.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۷، ص۲۰۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۶۶.
- ↑ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۶۶.
- ↑ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۶۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ص۳۱۴.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج154-156.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۷، ص۲۰۱.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج154-156.
- ↑ «اینها احکام خداوند است از آنها تجاوز نکنید و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ «اینها احکام خداوند است و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است؛ تو نمیدانی، شاید خداوند پس از آن فرمانی (تازه) پیش آورد» سوره طلاق، آیه ۱.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص۶۴۳.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول ص۲۱.
- ↑ ابوجعفر اسکافی، المعیار و الموازنة، ص۲۴؛ شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج۱، ص۳۶۳.
- ↑ محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۱۹۶.
- ↑ ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج۴، ص۳۴۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۳۷.
- ↑ «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۰۸.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)، ص۱۸۲.
- ↑ محمد بن الفتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۴۶۱.
- ↑ حیاة الامام موسی بن جعفر، ج ۲ ص ۲۶۶، وسائل الشیعه، ج ۱۲ ص ۱۳۱
- ↑ مکاسب شیخ انصاری، باب «حرمة الولایة من قبل الجائر»، «المکاسب المحرّمه» امام خمینی، ج ۲ ص ۱۰۵
- ↑ «آنان شیعه نیستند، بلکه از همانانند!» وسائل الشیعه، ج ۱۲ ص ۱۳۸. ر. ک: «باب تحریم معونة الظالمین»، وسائل الشیعه، ج ۱۲ ص ۱۲۷
- ↑ صحیفۀ سجّادیه، دعای ۴۸
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۷۶.
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)، قَالَ: الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ، وَ الْمُعِينُ لَهُ، وَ الرَّاضِي بِهِ، شُرَكَاءُ ثَلَاثَتُهُمْ» (کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۳۳۳)؛ امام صادق(ع) فرمودند: مباشر در ظلم، یاریکننده وی و رضایتدهنده به ستم، هر سه در ظلمِ انجام گرفته، سهیم و شریک هستند.
- ↑ ﴿لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ «نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بیگمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲.
- ↑ امام سجاد(ع)، الصحیفة السجادیه، دعای هشتم، ص۵۶.
- ↑ ابنبابویه، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۰۰.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ ابنبابویه، الأمالی، ص۴۲۶.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج۱، ص۷۶.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج۱، ص۷۶.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۸۱.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ مجلسی، بحار الأنوار، ج۷۲، ص۳۷۷.
- ↑ «عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ» (طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۳۸)؛ یونس بن یعقوب نقل میکند: امام صاق(ع) به من فرمودند: برای ساختن مسجد نیز به ظالمان کمک نکنید.
- ↑ «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُرَاسَانِيِّ قَالَ: دَخَلَ رَجُلَانِ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) بِخُرَاسَانَ فَسَأَلَاهُ عَنِ التَّقْصِيرِ فَقَالَ لِأَحَدِهِمَا وَجَبَ عَلَيْكَ التَّقْصِيرُ لِأَنَّكَ قَصَدْتَنِي وَ قَالَ لِلْآخَرِ وَجَبَ عَلَيْكَ التَّمَامُ لِأَنَّكَ قَصَدْتَ السُّلْطَانَ» (طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۲۲۰)؛ ابوسعید خراسانی میگوید: دو مرد بر ابوالحسن الرّضا(ع) در خراسان در آمدند و از او درباره احکام نماز در سفر پرسیدند، پس حضرت به یکی از آنان فرمودند: چون تو قصد دیدار مرا داشتهای، واجب است نمازت را قصر بخوانی، و به دیگری فرمودند: تو باید نماز را تمام بگزاری، چون که قصد تو دیدار سلطان بوده است.
- ↑ مجلسی، بحار الأنوار، ج۷۲، ص۳۷۶.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ «و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوهگویی میپردازند روی از آنان بگردان تا در گفتوگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ ابنبابویه، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۱.
- ↑ دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج۱، ص۷۶.
- ↑ دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج۱، ص۷۶.
- ↑ دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج۱، ص۷۶.
- ↑ آزادی، علی رضا، ظلمشناسی با تکیه بر آیات و روایات
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۴۷۴
- ↑ «إحذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الأعوان على طاعة اللّه»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۵ و ۶۶۲
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۷۴۲
- ↑ «إن عزم على التّوبة سوّفها و أصرّ على الحوبة إن عوفي ظنّ أن قد تاب إن ابتلي ظنّ و ارتاب إن مرض أخلص و أناب إن صحّ نسي و عاد و اجترى على مظالم العباد إن أمن افتتن لاهيا بالعاجلة فنسي الأخرة و غفل عن المعاد»؛ غررالحکم، ۲ / ۸۵۲
- ↑ نک: نهج البلاغه، نامه ۶۰
- ↑ نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰
- ↑ «يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ؛ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۱- ۵۳۲.
- ↑ «پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد یا آیات او را دروغ شمارد، کیست؟» سوره انعام، آیه ۲۱.
- ↑ صدوق، خصال، ص۱۰۷؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۱۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۳۳، این حدیث را از امام صادق(ع) نقل کرده است.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۲۵.
- ↑ قطبالدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۵۸؛ جلالالدین عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۷۴.
- ↑ متقی هندی، کنزالعمال، ج۶، ص۸۴.
- ↑ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۲۵.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۹۴.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۸۵، اسلامیه، ۱۱، ص۴۴۶.
- ↑ صدوق، خصال.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۳.
- ↑ شریف رضی، نهجالبلاغه، با شرح محمد عبده، ۳/۷۶.
- ↑ صحیفه سجادیه، تحقیق سید محمدباقر موحد ابطحی، ص۱۸۷؛ ابراهیم بن علی کفعمی، المصباح، ص۳۸۹.
- ↑ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۹۹؛ حسین بن سعید کوفی، کتاب المؤمن، ص۶۷.
- ↑ ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص۵۶؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۵۹.
- ↑ جلالالدین عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، الدر المنثور؛ ج۲، ص۲۵۵؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۵، ص۸۷۲.
- ↑ حسین بن سعید کوفی، کتاب المؤمن، ص۴۷؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۱۳.
- ↑ شریف رضی، خصائص الائمه، ص۱۱۷؛ حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول ص۷۹؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹۷.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۳۲؛ آمدی، غررالحکم، ص۳۴۴.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳۴.
- ↑ آمدی، غرر الحکم، ص۴۵۵؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۶.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۷۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)؛ ج۱۶، ص۵۱؛ صدوق، امالی، ص۴۰۵.
- ↑ «که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
- ↑ «و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو میآمدند و از خداوند آمرزش میخواستند و پیامبر برای آنان آمرزش میخواست خداوند را توبهپذیر بخشاینده مییافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح محمد عبده؛ ۴ / ۲۷؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۸/۲۷۸.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۵۵، ص۳۹.
- ↑ «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ «بیگمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمیآمرزد؛ و (گناه) پایینتر از آن را برای هر کس که بخواهد میبخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص105.
- ↑ «بیگمان نیکیها بدیها را میزدایند» سوره هود، آیه ۱۱۴.
- ↑ «و (گناه) پایینتر از آن را برای هر کس که بخواهد میبخشاید» سوره نساء، آیه ۴۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۳۳۰.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ»، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يُتْرَكُ، فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً، الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِيدٌ، لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لَا ضَرْباً بِالسِّيَاطِ وَ لَكِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذَلِكَ مَعَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰- ۵۳۱.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰- ۵۳۱.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص100-107.
- ↑ «بیگمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمیآمرزد؛ و (گناه) پایینتر از آن را برای هر کس که بخواهد میبخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص105.
- ↑ «بیگمان نیکیها بدیها را میزدایند» سوره هود، آیه ۱۱۴.
- ↑ «و (گناه) پایینتر از آن را برای هر کس که بخواهد میبخشاید» سوره نساء، آیه ۴۸.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص106.
- ↑ غررالحکم، ۱ / ۱۴۷
- ↑ غررالحکم، ۱ / ۳۱۹
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۴۷۵
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۴۷۵
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۴۷۶و ۶۶۲
- ↑ «الظلم عنوان الشقاء في الآخرة»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۶
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۴۷۷ و ۶۲۰
- ↑ «بالظلم تزول النعم و تجلب النقم»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۷
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۶۱۳
- ↑ «من ركب محجّة الظّلم كرهت أيّامه»؛ غررالحکم، ۲ / ۶۱۵
- ↑ «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۲.