حدیث غدیر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حدیث غدیر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

پیامبر خدا(ص) روز هجدهم ذی حجه سال دهم هجرت بعد از اعمال حجة الوداع در محلی به نام غدیر خم دستور دادند همه حاجیان جمع شوند؛ حضرت بعد از ایراد خطبه‌ای فرمودند: « مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏» و دوستداران و یاوران او را دعا کرد. حدیث غدیر که حدیثی متواتر هست، مهم‌ترین، مؤثرترین و ممتازترین حدیثی است که در جوامع شیعه و سنّی از رسول خدا(ص) بر امامت و ولایت حضرت علی(ع) نقل شده است.

حادثه غدیر

بیش از یکصد صحابه پیامبر(ص) روایت کرده‌اند پیامبر خدا (ص) در سال دهم هجرت، آهنگ حج کرد و مردمان را از این قصد، آگاه کرد. لذا افراد بسیاری برای انجام اعمال حج راهی مکه شدند تا با پیامبر خدا حج بگزارند و مناسک حج را از آن بزرگوار بیاموزند، این مناسک در تاریخ با نام‌هایی مانند حجه‌الوداع، حجه‌الاسلام، حجه‌البلاغ، حجه‌الکمال و حجه‌التمام خوانده شده است. پیامبر(ص) با مسلمانان، حج گزارد و به سوی مدینه حرکت کرد.

روز هجدهم ذی حجه، پیامبر خاتم(ص)، در حالی که افراد بسیاری قبل از ایشان و قافله‌های بسیاری نیز پس از وی حرکت می‌کردند، به سرزمینی با نام "غدیر خم"، در وادی جُحفه (محل‌ جدا شدن راه اهل مدینه و مصری‌ها و...) رسید، در شرایطی که آفتاب، اوج گرفته بود و بی‌امان، بر زمینْ حرارت می‌ریخت. پیامبر(ص) به فرمان الهی، دستور داد سواران و پیادگان توقف کنند و رفتگان باز آیند و آیندگان برسند. حضرت بر انبوهی از جهاز شتران، رفت و خطبه‌ای را آغاز کرد. خدای را سپاس گفت و از اینکه به زودی از میان آنان خواهد رفت، سخن گفت و از آنان خواست درباره چگونگی انجام رسالت وی، گواهی دهند. مردم، همگی فریاد برآوردند: گواهی می‌دهیم که تو ابلاغ کردی و خیرخواهی و مجاهده نمودی. پس خدا به تو جزای خیر دهد! سپس، برای آماده‌سازی مردمان برای شنیدن پیام آخرین، بارها از صداقت خویش در ابلاغ و از "ثقلین"سخن گفت و جایگاه والای خود را در میان امت، برنمود و بر اولویت خود بر آنان، گواهی خواست که پاسخ‌های بلند و یک صدا شنید. آن گاه، دست علی(ع) را گرفت و بالا آورد و با شکوهی شگرف و فریادی بس رسا فرمود: « مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏»[۱]. پیامبر(ص) سه بار، این جمله را تکرار کرد و برای پذیرندگان ولایت علی(ع) و دوستداران و یاوران او دعا کرد. تعداد شرکت‌کننده‌ها را، ۱۱۴ هزار، ۱۲۰ تا ۱۲۴ هزار و بیشتر، ثبت کرده‌اند[۲].

غدیر در احادیث

روایات شیعی

  1. امام علی(ع) فرمودند: "روز غدیر خُم، پیامبر خدا مرا با عمامه‌ای (دستاری)[۳] سیاه که دنباله آن روی شانه‌ام قرار داشت، مُعمم کرد"[۴].
  2. امام زین العابدین(ع) فرمودند: "پیامبر خدا با عمامه "سَحاب" خود، علی بن ابی طالب(ع) را مُعمم کرد و آن را از جلو و پشت سر، فرو هشت. سپس فرمود: "رو کن". پس رو کرد. سپس فرمود: "برگرد". او برگشت. پس گفت: "فرشتگان، این گونه نزد من آمدند" و سپس فرمود: "هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا! هرکه را دوستش می‌دارد، دوست و هرکه را دشمنش می‌دارد، دشمن بدار! هر کس یاری می‌دهد، یاری ده و هر کس او را وا می‌نهد، وا بنه!"[۵].
  3. امام علی(ع) فرمودند: "پیامبر خدا به قصد حَجة الوداع بیرون آمد. سپس [در بازگشت‌]، به غدیر خم رسید. به دستور او برایش چیزی شبیه منبر ساختند. سپس از آن، بالا آمد و بازوی مرا گرفت [و بالا برد]، تا آنجا که سفیدی زیر بغلش دیده شد و با صدای بلند، در همان جایگاه فرمود: "هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!". پس با ولایت من، ولایت خدا و با دشمنی با من، دشمنی با خدا محقق می‌شود. خداوند عز و جل در آن روز، نازل کرد: "امروز، دینتان را برایتان به کمال رساندم و نعمتم را بر شما کامل کردم و دین اسلام را برایتان پسندیدم"[۶]. پس، ولایت من مایه کمال دین و رضایت پروردگار ـ که یادش بلند باد ـ است"[۷].[۸]

احتجاج به حدیث غدیر

  1. امیر مؤمنان [پس از وفات پیامبر خدا (ص) و انتخاب ابو بکر] فرمود: "ای گروه مهاجر و انصار! خدا را [در نظر بگیرید]، خدا را [در نظر بگیرید]! عهد پیامبرتان را درباره من از یاد مبرید و قدرت محمد(ص) را از خانه او و از درون منزلش به بیرون و به‌ سوی خانه‌هایتان و به درون منازلتان مبَرید و خاندانش را از حق و جایگاهشان در میان مردم، باز مدارید. به خدا سوگند ـ ای جماعت! ـ، خداوند مقدر کرد و حکم راند و پیامبرش می‌دانست و شما هم می‌دانید که ما اهل بیت، از شما به این امر، سزاوارتریم. آیا قاری کتاب خدا و فقیه در دین خدا و نیرومند در کار مردم، در میان شماست؟ به خدا سوگند، چنین کسی در میان ماست و نه شما. پس، از هوا و هوس، پیروی مکنید، که از حقْ دورتر می‌شوید و سابقه خود را با بدی اکنونتان تباه می‌سازید". پس، بشیر بن سعد انصاری ـ که زمینه را برای ابو بکر آماده کرده بود ـ و نیز گروهی از انصار، گفتند: ای ابو الحسن! اگر انصار، این سخنت را پیش از بیعتشان با ابو بکر می‌شنیدند، حتی دو نفر هم درباره تو اختلاف نمی‌کردند. علی(ع) فرمود: "ای جماعت! آیا شایسته بود که من، پیامبر خدا را کفن‌نکرده رها کنم و برای ستیز بر سر قدرت و جانشینی‌اش بیرون بیایم؟! به خدا سوگند، من هیچ گمان نداشتم که کسی برای آن، گردن افرازد و بر سرِ آن با ما اهل بیت بستیزد و آنچه را شما روا شمردید، روا بدارد و نمی‌دیدم که پیامبر خدا روز غدیر خم، حجتی برای کسی و سخنی برای گوینده‌ای باقی گذاشته باشد"[۹].
  2. فاطمه(س) ‌ـ چون از فَدَک باز داشته شد، با انصار گفتگو کرد و آنها گفتند: ای دختر محمد! اگر این سخنت را پیش از بیعتمان با ابو بکر شنیده بودیم، هیچ کس را همسنگ علی قرار نمی‌دادیم ـ: آیا پدرم در روز غدیر خم، عذری برای کسی باقی نهاد؟![۱۰] فاطمه(س): آیا گفته پیامبر خدا در روز غدیر خم را فراموش کردید که گفت: "هر که من‌ مولای اویم، پس علی مولای اوست؟!"[۱۱].[۱۲]

روایات اهل سنت

  1. بَراء بن عازب می‌گوید: "ما با پیامبر خدا در سفر بودیم که در غدیر خم توقف کردیم و در میان ما ندای نماز جماعت داده شد و برای پیامبر خدا زیر دو درخت، روفته شد. پس، نماز ظهر را خواند و دست علی(ع) را گرفت و فرمود: "آیا نمی‌دانید که اختیار من نسبت به مؤمنان از خود آنها بیشتر است؟". گفتند: چرا. فرمود: "آیا نمی‌دانید که اختیار من نسبت به هر مؤمنی از خود او بیشتر است؟". گفتند: چرا. پس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: "هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!". پس از آن، عمر، او را دیدار کرد و گفت: ای پسر ابو طالب، مبارکت باد! تو مولای هر مرد و زن باایمان شدی[۱۳]
  2. ابو سعید خُدْری‌ از عبد الله بن شریک، از سهم بن حصین اسدی نقل می‌کند: "من و عبد الله بن علقمه‌ که روزگاری از دشنام‌گویان به علی(ع) بود، به مکه وارد شدیم. به او گفتم: آیا می‌خواهی با ابو سعید خدری دیداری تازه کنیم؟ گفت: آری. پس نزد او رفتیم. عبد الله بن علقمه‌ گفت: آیا فضیلتی درباره علی (ع) شنیده‌ای؟ گفت: آری. چون برایت نقل کردم، آن را از مهاجران و انصار و قریش هم بپرس. پیامبر خدا، روز غدیر خم برخاست و بیان رسایی کرد و فرمود: "ای مردم! آیا اختیار من به مؤمنان، از خود آنها بیشتر نیست؟". گفتند: چرا. سه بار این سخن را تکرار کرد و آن گاه فرمود: "ای علی! نزدیک بیا". پس، پیامبر خدا دو دست او را بالا برد ـ تا آنجا که به سفیدی زیر بغلشان نگریستم ـ و سه بار فرمود: "هر که من مولای اویم، علی مولای اوست". عبد الله بن علقمه گفت: تو خودت این را از پیامبر خدا شنیدی؟ ابو سعید گفت: آری، و به گوش‌ها و سینه‌اش اشاره کرد و گفت: دو گوشم آن را شنید و دلم آن را حفظ کرد. عبد الله بن شریک می‌گوید: عبد الله بن علقمه و سهم بن حصین به نزد ما آمدند. چون نماز ظهر را خواندیم، عبد الله بن علقمه‌ برخاست و سه بار گفت: من به درگاه خدا از دشنام دادن به علی توبه می‌کنم و از او آمرزش می‌طلبم"[۱۴].
  3. جابر بن عبد الله‌ به نقل از عبد الله بن محمد بن عقیل گفته است: "نزد جابر در خانه‌اش بودم و علی بن حسین و محمد بن حنفیه و ابو جعفر هم بودند. مردی از اهالی عراق، در آمد و گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم جز آنچه را از پیامبر خدا شنیده و دیده‌ای، برایم مگویی! جابر گفت: ما در جحفه در غدیر خم بودیم و مردم فراوانی از قبیله‌های جُهَینه، مُزَینه و غِفار نیز آنجا بودند. پس پیامبر خدا از خیمه یا سراپرده‌ای بیرون آمد و سه بار با دستش اشاره کرد و دست علی(ع) را گرفت و فرمود: "هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست"[۱۵].
  4. زید بن ارقم‌ گفت: "با پیامبر خدا آمدیم تا به غدیر خم رسیدیم. پس فرمان داد زیر درختانی را بِروبند. آن روز، روزی بود که از آن گرم‌تر ندیده بودیم. وی پس از حمد و [[ثنای الهی]] فرمود: "ای مردم! هیچ پیامبری مبعوث نشد، جز آنکه نصف عمر پیامبر قبلی‌اش زیست؛ و نزدیک است که من، دعوت حق را اجابت کنم. چیزی را در میان شما برجای می‌نهم که پس از آن، هیچ گاه گم‌راه نشوید: کتاب خدای عز و جل". سپس برخاست و دست علی را گرفت و فرمود: "ای مردم! چه کسی به شما از خودتان سزاوارتر است؟". گفتند: خدا و پیامبرش داناترند. فرمود: "هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست"[۱۶].
  5. ابو طُفَیل نقل می‌کند: علی(ع) مردم را در رُحبه‌[۱۷] گردآورد. سپس به آنان فرمود: "من، هر مرد مسلمانی را که شنیده است پیامبر خدا در روز غدیر خم چه گفته، سوگند می‌دهم که برخیزد". سی نفر از مردم‌[۱۸] برخاستند و گواهی دادند که پیامبر خدا دست او را گرفت و به مردم فرمود: "آیا می‌دانید من به مؤمنان، از خود آنها سزاوارترم؟". گفتند: آری، ای پیامبر خدا! فرمود: "هر که من مولای اویم، این مولای اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار". بیرون آمدم و در دلم تردیدی بود. زید بن ارقم را دیدم و به او گفتم: من شنیدم علی، چنین و چنان می‌گوید. گفت: برای چه انکار می‌کنی؟ من خود شنیدم که پیامبر خدا آن را در حق او می‌گوید[۱۹].
  6. از مهاجر بن عمیرة یا عمیرة بن مهاجر نقل شده است که گفت: شنیدم علی(ع) بر منبر، مردم را سوگند می‌دهد که چه کس شنیده است پیامبر خدا بگوید: "هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست". پس دوازده مرد برخاستند و گفتند: شنیدیم که‌ پیامبر خدا آن را می‌گوید[۲۰].[۲۱]

اهمیت حدیث غدیر

حدیث غدیر، مهم‌ترین، مؤثرترین و ممتازترین حدیثی است که در جوامع شیعه و سنّی از رسول خدا(ص) بر امامت و ولایت حضرت علی(ع) نقل شده است و هیچ حدیثی از رسول خدا(ص) مانند حدیث غدیر در اثبات ولایت و امامت امیرمؤمنان(ع) جلوه ندارد، به‌گونه‌ای که ۱۱۰ نفر از اصحاب رسول خدا(ص)، ۸۴ نفر از تابعین و ۳۶۰ نفر از عالمان اهل سنت نیز، این حدیث را نقل کرده‌اند[۲۲].[۲۳]

اهمیت سخنرانی رسول اکرم (ص) در غدیر خم با توجه به جهان شمولی اسلام و اختتام رسالت با وفات نبی اکرم(ص) آشکارتر می‌گردد؛ زیرا برای استمرار هدایت الهی، ختم رسالت باید همراه با شروع امامت باشد. بر همین اساس خداوند در سال آخر عمر پیامبر(ص) وی را مامور ابلاغ برنامه مهم برای استمرار رهبری الهی در اسلام می‌کند.

نازل شدن آیاتی از قرآن کریم درباره ماجرای غدیر خم و خطابه سرنوشت‌ساز نبی اکرم(ص) در حجه‌الوداع نشان‌گر اهتمام فراوان به مسأله امامت و جانشینی رسول الله(ص) است. خداوند تعالی با این کار مانع از فراموشی امامت می‌شود و تا قرآن باقی است و این آیات قرائت می‌شود غدیر و موضوع امامت و جانشینی رسول خدا هم یادآوری می‌شود[۲۴].[۲۵]

ویژگی‌های خطابه غدیر

برای حدیث غدیر نسبت به سایر نصوص امامت امیر المؤمنین(ع) ویژگی‌ها و امتیازاتی است:

اول: احادیث دیگر در حضور نمایندگان همه طوائف مسلمین نبود و این حدیث در جائی صادر گشت که از هر طائفه گروهی به حج آمده بودند و پیغمبر(ص) آن را به گوش همه رسانید و آن دلالت روشن دارد بر عنایت خدا و رسول(ص) به امری بسیار مهم و عظیم.

دوم: آن را هنگام جدا شدن قوافل از پیغمبر و حجاج مدینه فرمود و سخن آخرین بهتر در یاد شنونده می‌ماند و اگر در مکه و منی به این تأکید می‌فرمود مطلب ولایت با دیگر مطالب آمیخته می‌گشت و در ذهن‌ها مخلوط می‌شد.

سوم: مردم عادت دارند از هر کس آخرین وصیت او را فرا گیرند و آنکه در طول عمر خود برای بعضی دوستان گفته باشد اما هنگام مرگ چیزی نگفت چندان در نظر آنان مؤکد نیست و گاه در آن شک می‌کنند مردم گویند رأیش برگشته یا آرزوئی بوده است و قصد جدی نداشت اما اگر هنگام مرگ سفارش کند مسجدی بسازید، بی‌شبهه باید ساخت.

چهارم: مراد پیغمبر(ص) در حدیث غدیر روشن و صریح است چون فرمود آیا من به شما اولی نیستم از خودتان یعنی آنکه می‌خواهم بگویم شما باید بپذیرید هرچند رغبت شما چیز دیگر باشد آنها گفتند تو اولی هستی فرمود «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذَا عَلِىٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والَاهُ وَ عَادِ مَنْ‏ عَادَاهُ‏ وَ انْصُرْ مَنْ‏ نَصَرَهُ‏ وَاخْذُلُ‏ مَنْ‏ خَذَلَهُ‏» یعنی هرکس من اولی به او هستم علی هم به او اولی است و مولای بنده کسی است که به تصرف و تدبیر امور او اولی است.

پنجم: از این جهت نیز ترجیح داد که سایر روایات و احادیث از جهت سند چنان نیست که تواتر آن را همه مردم از عوام و خواص بدانند[۲۶].[۲۷]

تقطیع در حدیث غدیر

این خطبه به گونه‌های مختلف روایت شده است؛ از ده صفحه تا یک جمله. متن این حدیث، چنان تقطیع شده است که در هیچ روایت نبوی پیشینه ندارد. مفصل‌ترین نقل این خطبه، در جلد نخست کتاب احتجاج شیخ طبرسی آمده است که در آن، رسول خدا(ص) مردم را با خطاب "معاشر الناس" ۵۴ بار خطاب کرده است. کوتاه‌ترین متن نیز، در کتب عامه آمده است، که لفظ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ» را در بر گرفته است. حتی دعای «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‌» را پس از جمله «مَنْ كُنْتُ» نیاورده‌اند. این تقطیع در فن حدیث، بسیار شگفت‌انگیز است؛ زیرا بسیار روشن است که توقف در آن بیابان، فقط با بیان یک جمله پایان نیافته و دست‌کم، باید حمد و ثنای الهی و مقدمه‌ای کوتاه همراه با مؤخّره‌ای نیز، داشته باشد، ولی تعصب مذهبی سبب شده است که حدیث، این‌چنین پاره‌پاره گردد، در حالی که عامّه، بسیار مقیدند که همه گفته‌های رسول خدا(ص) را نقل نمایند.

آنچه در این بررسی به دست می‌آید آن است که، قطعاً متن حدیث غدیر، بسیار بیشتر از یک جمله، ولی گرفتار حذف شده است. البته احتمال بسیار می‌رود که این حذف، از سانسور فرهنگی در زمان حکومت بنی امیه ناشی باشد که توسط معاویه و سپس خلفا بنی‌مروان، به شدّت اعمال شده است، ولی محل استشهاد نیز همان جمله باقی مانده است و تقطیع، در استفاده نصب، خللی وارد نمی‌سازد، گرچه جملات حذف شده، خود قرائن روشنی بودند که منظور از "مولا"، امامت و ولایت است[۲۸].

سند حدیث غدیر

اعتبار (تواتر و صحت نزد فریقین)

دانشمندان فریقین به تواتر و اعتبار حدیث غدیر تصریح کرده‌اند. در میان امامیه بزرگانی مانند سید مرتضی ویژگی مهم حدیث غدیر را توافق فریقین در همه اعصار بر آن می‌داند[۲۹] و این تواتر را مختص شیعه نمی‌دانند، بلکه نقل حدیث غدیر را بین همه مسلمانان متواتر می‌دانند[۳۰]. محمد جعفر کتانی (م۱۳۴۵) در کتاب نظم المتناثر من الحدیث المتواتر در شماره ۲۳۲ می‌نویسد: «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‏» آنگاه ۲۵ نفر از اصحاب که این حدیث را روایت کرده‌اند نام می‌برد و اسامی تصریح کنندگان به تواتر را نیز ذکر می‌کند[۳۱]. ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲) از حدیث شناسان اهل سنت نیز به کثرت و صحت اسناد حدیث غدیر تصریح می‌کند[۳۲].

علاوه بر ادعای تواتر در منابع شیعه و سنی[۳۳]، دانشمندانی نظیر علامه امینی تواتر حدیث غدیر را به اثبات رسانده و تبیین کرده است.

صحت ماجرای غدیر خم و خطابه رسول خدا(ص) در منابع کلامی اهل سنت هم جلوه خاصی دارد[۳۴] حتی ابن حجر هیثمی (م ۹۷۴) که از هواداران جریان اموی و از مدافعان سرسخت معاویه است در کتاب صواعق به علو مرتبه حدیث غدیر از جهت صحت و اعتبار اعتراف نموده و برخی از شبهات را از آن دفع کرده است[۳۵].

البانی حدیث شناس سلفی در عصر حاضر در یک بحث طولانی در بیان طرق گونگون حدیث غدیر و تصحیح آنها، تشکیک ابن‌تیمیه نسبت به ذیل حدیث غدیر را ناشی از داوری شتاب زده و عدم دقت نظر می‌داند[۳۶]. عدم نقل بخاری و مسلم برخی از اهل سنت مانند قوشجی عدم نقل بخاری و مسلم و واقدی را موجب ضعف حدیث غدیر پنداشته‌اند[۳۷].

پاسخ: اوّلاً با وجود نقل حدیث در سایر صحاح اهل سنت و نقل حاکم نیشابوری در "المستدرک علی الصحیحین" و تصریح حدیث شناسان اهل سنت مانند ذهبی و ابن حجر عسقلانی و ابن حجر هیثمی به تواتر و یا صحت حدیث، عدم نقل در چند کتاب نمی‌تواند در اعتبار حدیث ایجاد تردید نماید. آن هم حدیثی که ۱۱۰ صحابی و ۸۴ نفر از تابعین آن را از نبی مکرم(ص) نقل نموده و بیش از ۱۵ نفر از اعلام اهل سنت ادعای تواتر و بیش از ۲۵ نفر ادعای صحت نموده‌اند و نزدیک به ۴۰۰ نفر از دانشمندان معروف اهل سنت در کتاب‌های خود آن را ذکر کرده‌اند. علاوه بر این که تواتر این حدیث در همه اعصار با روش علمی و قابل قبول به ثبات رسیده است[۳۸].

ثانیاً آگاهان به منابع حدیثی اهل سنت به خوبی می‌دانند عدم نقل بخاری و مسلم فی حد نفسه نمی‌تواند موجب ضعف باشد زیرا بخاری و مسلم تمام احادیثی را که صحیح می‌دانستند در کتاب صحیح خود نقل نکرده‌اند به همین جهت حدیث شناس بزرگ اهل سنت حاکم نیشابوری اقدام به نگارش "المستدرک علی الصحیحین" کرده است، کتابی که در آن احدیث صحیح نزد بخاری و مسلم که در کتاب صحیح نیامده را گردآوری کرده است[۳۹]. علاوه بر اینکه بخاری در کتاب دیگرش به نام التاریخ الکبیر این حدیث را در مواضع متعدد نقل کرده است[۴۰].

ثالثاً عدم نقل واقدی نمی‌تواند در اعتبار هیچ حدیثی ایجاد تردید نماید زیرا در عدم اعتنای محققین به واقدی همین اندازه کافی است که ذهبی حدیث شناس اهل سنت در کتاب سیر اعلام النبلاء با تاکید فراوان ضعف او را مورد اتفاق می‌داند[۴۱].[۴۲]

دلالت حدیث غدیر

نخست: دلالت بر نصب امام

دوم: دلالت بر اثبات امامت امام علی

ولایت که به معناى "اولى به تصرّف"، سرپرستى، زعامت و پیشوایى است، در قرآن و حدیث براى حضرت على(ع) و امامان قرار داده شده است. عنوان ولىّ، مولى و ولایت بارها از زبان پیامبر خدا(ص) دربارۀ امیر المؤمنین(ع) اطلاق شده و او را ولىّ مؤمنین و مولاى مسلمین قرار داده است. آنچه در غدیر خم مطرح شده، یکى از آن موارد است. قرآن کریم هم در آیۀ ولایت ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۴۳] آن را بیان کرده و اطاعت اولى الأمر هم در آیۀ دیگرى واجب شمرده شده است[۴۴].

برای اثبات امامت امیرمؤمنان(ع) از چهار راه دست‌یافتنی است:

از راه اشتراک لفظی مولا

تقریر استدلال: لفظ مولی مشترک لفظی میان ۲۷ معناست[۴۵] مانند: رب، ولی، اولی، سید، محب، ناصر، متصرف در امر، متولی در امر و... . درباره عدم صدق ۲۰ معنا بر حدیث غدیر، میان شیعه و اهل سنت اختلافی نیست. آنچه اختلاف شده، حمل واژه مولا بر محب و ناصر است که مدّعای اهل سنت است، ولی براساس نگاه شیعه، این دو معنا نمی‌تواند معنای حدیث غدیر باشد.

توضیح آنکه، اگر مفاد حدیث، محبت و نصرت باشد از دو احتمال بیرون نیست.

احتمال نخست: محبت مردم به حضرت علی(ع) و یاری‌ کردن آن حضرت: بدین معنا که رسول خدا(ص)، مردم را مخاطب ساخته و به آنها دستور یا خبر می‌دهند که شما باید محبّ حضرت علی(ع) و یاور او باشید. این معنا و مفاد را همه اهل سنت می‌پذیرند و حدیث غدیر را همین‌گونه معنا می‌کنند.

این احتمال سه اشکال دارد:

  1. این معنا، با لفظ حدیث سازگار نیست؛ زیرا اگر مردم باید حضرت علی(ع) را دوست داشته باشند، همان‌گونه که رسول خدا(ص) را دوست دارند، باید چنین می‌فرمود: هر کس من را دوست دارد و یاور من است، علی را دوست بدارد و یاور او باشد: من کان مولای فهو مولی علی نه اینکه "هر کسی من دوست او و یاور اویم، علی یاور او است": «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ».
  2. عدم نیاز به چنین تبلیغی، در چنان مجلسی: وجوب محبت نسبت به امام علی(ع) نه تنها در امامت، بلکه، از اصول اوّلیۀ ایمان است که در صدر اسلام بیان شده است و مؤمنان باید یکدیگر را دوست داشته باشند، بلکه در صدر اسلام قوی‌تر از این مسئله نیز تبلیغ شده بود، به گونه‌ای که قرآن، مؤمنان را برادر یکدیگر معرّفی نموده است، اگر چه ارتباط نسبی نداشته باشند؛ از این رو، موضوع تازه‌ای نبود که به تبلیغ نیاز داشته باشد و یا اگر نیازمند تبلیغ بود، به چنان محفلی، در بیابان گرم و سوزان نیاز نداشت[۴۶].
  3. اختصاص ندادن وجوب محبت به حضرت علی(ع): اگر مفاد حدیث غدیر، وجوب محبت ایمانی باشد نه ولایی، این محبت هیچ اختصاصی به آن حضرت ندارد، بلکه همه مؤمنان باید یکدیگر را دوست داشته باشند.

احتمال دوم: وجوب محبت و یاری مردم بر حضرت علی(ع): رسول خدا(ص) به حضرت علی(ع) دستور یا خبر می‌دهند که مردم را دوست داشته و آنها را یاری کنند؛ از این‌رو، حدیث غدیر، بیان‌کننده وظیفه مردم نیست، بلکه مبیِّن وظیفه حضرت علی(ع) به مردم است.

این احتمال نیز، پذیرفته نیست؛ زیرا نیاز نبود رسول خدا(ص) مردم را خطاب کنند، بلکه کافی بود تا به حضرت علی(ع) این وظیفه را ابلاغ کنند. با چنین فرضی، اجتماع مردم بیهوده است و از پیامبر(ص) حکیم صادر نمی‌شود. مگر آنکه بگوییم، این محبت و نصرت، آن‌چنان مهم است که باید در حضور جمع، از آن حضرت عهد و میثاق گرفته شود تا مردم آگاه شوند. با این برداشت، محبت و نصرت، دیگر ایمانی نیست، بلکه ولایی است. مانند اینکه رئیس‌جمهور در زمان ما، در حضور نمایندگان مردم سوگند یاد می‌کند تا تعهد خود را به محبت و یاری مردم رسماً اعلام نماید.

پس از ابطال معانی یاد شده، پنج معنای دیگر باقی می‌ماند: اولی، ولیّ، سیّد، متصرّف در امر و متولّی در امر. روشن است که مفاد این پنج معنا با یکدیگر یکسان است و اختلاف جوهری و ماهوی میان آنها نیست. پس لازم است لفظِ مولی را بر آنها حمل کنیم و هر کدام معنای امامت را دارند[۴۷].

از راه اشتراک معنوی

با تأمل در معانی گوناگون مولا، می‌توان گفت: لفظ مولی مشترک معنوی است؛ بدین‌گونه که مولا برای معنای "اولی"، وضع شده و معانی دیگر، مصداق آن به شمار می‌آیند. مولا، به‌معنای مالکِ عبد، آزادکننده، آزادشده، دوست، فامیل، همسایه، هم‌پیمان، پسر، عمو، میهمان، شریک، خواهرزاده، ولیّ، کمک‌کننده، پروردگار، نعمت‌دهنده، نعمت داده‌شده، علاقمند، پیرو و داماد آمده است. با دقّت در هر کدام، به رابطه (قرب ویژه) میان این معانی دست می‌یابیم که به واسطه آن، چگونگی اولویت در آنها یافت می‌شود. مانند اینکه ربّ به مربوب خود اولویت دارد. میهمان اولویتی به میزبان خود دارد که غیر او ندارد، یا دوست نسبت به دوست خود، با آن‌کس که دوست نیست، تفاوت دارد و رابطه ولایت و اولویت خاصی میان آن دو برقرار است.

علامه امینی معتقدند کلمه مولا مشترک لفظی نیست؛ زیرا بسیار دور است که واضع لغت، ۲۷ بار این واژه را، جداگانه وضع نموده باشد، به‌ویژه هنگامی‌که می‌بینیم میان همه این معانی قدر جامع است.

نتیجه: مولی به معنای اولی و معانی دیگر به قرینه نیاز دارد. چنان‌که در حدیث غدیر همین‌گونه است.

اگر این‌قدر جامع را بپذیریم، پاسخ روشن است و اگر احتمال دهیم مولی مشترک معنوی یا لفظی است، حمل بر مشترک معنوی، اولویت دارد؛ زیرا دیگر به ابطال معانی دیگر نیازی نداریم، بلکه هرگاه این لفظ، بی‌قرینه گفته شود باید آن را به معنای "اولی" بدانیم.

علامه امینی می‌گوید: پیش از ما، احتمال اشتراک معنوی را دو شخصیت دیگر مطرح نموده‌اند: ابن بطریق در کتاب العمده و ابن جوزی حنفی در کتاب تذکرة الخواص[۴۸].

دلالت حدیث غدیر، به وسیله قرائن حالیه

با چشم‌پوشی از الفاظ روایت، عرفِ آن زمان نیز از حدیث غدیر، امامت و ولایت را فهمیده‌اند، به دلیل اشعار و سخنانی که از آنها پیرامون ولایت و امامت در غدیر است[۴۹].

اشعار حسان‌ بن ثابت انصاری، غیث‌ بن عباده، کمیت‌ بن زید، عبدی کوفی، ابو تمام و... شخصیت‌های دیگری که در این زمینه شعر گفته‌اند، از این دسته‌اند[۵۰].

دلالت حدیث غدیر بر امامت با توجه به قرائن مقالیه

قرینه یکم: صدر حدیث غدیر: پیامبر(ص) در صدر خطبه غدیر فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» و سپس به دنبال آن جمله معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ» را بیان کرد. با توجّه به اینکه واژه "مولی" به دنبال کلمه "اولی" قرار گرفته، دانسته می‌شود، ولایت، اولویت است و عبارت «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» در صحیح ابن‌ماجه و "صحیح نسائی" آمده است. ۶۲ نفر از بزرگان اهل سنت، علاوه بر همه عالمان شیعه، آن را روایت نموده‌اند.

قرینه دوم: ادامه حدیث غدیر: گفتار رسول خدا(ص) در ادامه حدیث غدیر چنین است: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ‌»، این گفتار را از سه رو می‌توان بر امامت، قرینه دانست:

  1. تأکید فراوان رسول خدا(ص): اگر ولایت در حدیث غدیر، به معنای محبت با نصرت ایمانی باشد، نه ولایی که در همه مؤمنان است، به این دعاها و نفرین‌های شدید و غلیظ نیاز نبود؛ زیرا امام علی(ع) طبق این فرض، یکی از مؤمنان عادی‌اند و هیچ حق افزون‌تری بر مؤمنان ندارند. پس چه نیازی به این همه تأکید است؟!
  2. از این دعا استفاده می‌شود که حضرت علی(ع) معصوم است؛ زیرا رسول خدا(ص) دوستان او را به صورت مطلق دعا و دشمنان او را نفرین کردند. (در همه زمان‌ها و مکان‌ها، بی‌هیچ قید و شرطی) پس معلوم می‌شود، حضرت علی(ع) محور حق است و هیچ‌گاه دچار معصیت نمی‌شود. حال که او معصوم است، باید امام هم باشد؛ زیرا با بودن معصوم، هیچ شخص دیگری شایستگی امامت را ندارد.
  3. همگان قبول دارند که این دعا، بیان‌کننده وظیفه مسلمانان درباره آن حضرت است، در حالی که اگر معنای حدیث، محبت و یاری‌کردن باشد، لازم است این دعا تکلیف برای حضرت علی(ع) باشد؛ زیرا گفتیم معنای حدیث چنین خواهد بود: "هر کس من دوست و یاور او هستم علی نیز دوست و یاور اوست"؛ یعنی بر حضرت علی(ع) واجب است، امت را دوست داشته باشد و آنها را یاری نماید. پس باید این دعا یا نفرین، خطاب به حضرت علی(ع) باشد، نه خطاب به مردم. از آنجا که ولایت حضرت علی(ع) پس از شهادتین قرار گرفته، دانسته می‌شود، این ولایت باید امری عظیم و هم‌تراز با وسالت باشد، نه محبتی معمولی، همانند دیگر مؤمنان.

قرینه سوم: اظهار سرور و خوشحالی پیامبر(ص): پس از اتمام خطبه غدیر، رسول خدا(ص) با خوشحالی این جملات را بیان نمودند: «اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِ بِرِسَالَتِي وَ الْوَلَايَةِ لِعَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‌»[۵۱]. از تکبیر رسول خدا(ص) و سیاق این جملات به دست می‌آید ولایت علوی، امری مهم بوده که چنین پیامدهایی را داشته است نه یک محبت معمولی.

قرینه چهارم: خبر دادن از ارتحال: رسول خدا(ص) طبق بسیاری از نقل‌ها، پیش از بیان ولایت، فرمودند: به زودی من از میان شما رخت برمی‌بندم. این سخنان، از یک‌سو، از قرار دادن جانشینی برای زمان ارتحال حکومت می‌کند و از سویی دیگر، نشان می‌دهد امر مهمی‌است که باید پیش از ارتحال، به مردم ابلاغ شود، وگرنه رسالت آن حضرت بی‌نتیجه خواهد بود.

قرینه پنجم: تبریک و تهنیت: رسول خدا(ص) پس از خطبه غدیر فرمود: به من تبریک بگوئید. طبق برخی از نقل‌ها، مراسم بیعت تا سه روز در وادی غدیر ادامه داشت و حتی خلفای راشدین به دیدار حضرت علی(ع) شتافتند و به آن حضرت پیش از همگان تبریک گفتند. اگر جریان غدیر، اعلان امامت نبود، تهنیت و بیعت چه توجیهی دارد؟

قرینه ششم: لزوم ابلاغ: بر پایه بسیاری از نقل‌ها، رسول خدا(ص) با تأکید توصیه فرمودند، حاضران به غائبان برسانند. توصیه و تأکید، گواه دیگری بر امامت است؛ چرا که اگر ولایت، صرف محبت ایمانی است، مطلب تازه‌ای برای ابلاغ نیست.

قرینه هفتم: گواه گرفتن پروردگار: پس از ابلاغ ولایت، رسول خدا(ص) چنین فرمود: «اللّهمّ أنت شهيد عليهم أنّي قد بلّغت و نصحت‌»[۵۲]. شاهد گرفتن پروردگار نیز، باید در یک امر مهم و تازه باشد. اگر ولایت را بر امامت حمل کنیم، ویژگی دیده خواهد شد، ولی چنانچه بر محبت حمل کنیم، این دو ویژگی بی‌معنا خواهد بود.

قرینه هشتم: عذاب الهی برای منکر ولایت: در احادیث فراوانی آمده که: شخصی به‌نام حارث فهری پس از شنیدن این حدیث، به شدت خشمگین شد، به حضور پیامبر(ص) آمد و با تندی با آن حضرت برخورد نموده چنین اظهار داشت: "خدایا اگر این امر از جانب توست، سنگی از آسمان بر من فرود آور یا عذابی دردناک بر من واقع نما". هنوز سخن او پایان نیافته بود که سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد. روشن است، آنچه ناراحتی حارث فهری را فراهم آورده بود، حضرت علی(ع) بود، نه دوست داشتن او؛ زیرا وی نمی‌توانست ببیند قاتل پدرش، بر او حاکم باشد[۵۳].

علت رها کردن امیرالمؤمنین (ع)

اکنون جای این پرسش است که با این همه دلیل و مدرک بر امامت امیرمؤمنان، چرا مردم، حضرت علی(ع) را رها کردند و به سراغ خلفا رفتند؟

پاسخ این پرسش را در ابعاد مختلفی می‌توان جست:

  1. اعراب در جنگ‌های صدر اسلام، از علی(ع) ضربه‌های سنگینی خورده بودند؛ از این رو، برخی درصدد انتقام‌جویی بر آمدند که این مهم در دعای ندبه اشاره شده است: «فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَ غَيْرَهُنَّ».
  2. برخی از مردم از سخت‌گیری علی(ع) در امور الهی و اجرای احکام دینی خبر داشتند؛ از این رو، به خاطر ضعف ایمان، دیگران را بر حضرت علی(ع) ترجیح دادند.
  3. قرب و محبوبیت حضرت علی(ع) در نزد پیامبر(ص) حساسیت و حسادت برخی افراد را تحریک کرده بود.
  4. اعراب بر پایه سنت‌های جاهلی، می‌خواستند ریاست در میان قبایل عرب در گردش باشد: «كَرِهُوا أَنْ يَجْمَعُوا لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ، فَتَبَجَّحُوا عَلَى قَوْمِكُمْ بَجَحاً بَجَحاً، فَاخْتَارَتْ قُرَيْشٌ لِأَنْفُسِهَا فَأَصَابَتْ وَ وُفِّقَتْ»[۵۴].
  5. کهنسالی در ریاست بر قوم در فرهنگ عرب جاهلی، جایگاه ویژه‌ای داشت.
  6. گروهی از افراد، به خاطر تأویل‌هایی که خلفا از روایات پیامبر(ص) در شأن حضرت علی(ع) داشتند، از همراهی با حضرت علی(ع) سرباز زدند
  7. برخی تطمیع و برخی دیگر تهدید شدند[۵۵].

آثار اهل سنت درباره حدیث غدیر

۲۶ نفر از علمای اهل سنت، پیرامون حدیث غدیر کتاب نوشته‌اند[۵۶] که می‌توان به کتاب"الولایة فی طرق حدیث الغدیر" نوشته محمد بن جریر طبری، من روی حدیث غدیر خم"، تألیف ابوبکر جعابی، "طرق حدیث من کنت مولاه" نوشته شمس‌الدین ذهبی و "الداریة فی حدیث الولایة" تألیف حافظ سجستانی اشاره نمود[۵۷].

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست؛ الکافی، ج ۱، ص ۲۸۷، ح ۱؛ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۳۳، ح ۳۷۱۳.
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۱۰-۱۱۲؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۵؛ مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۲۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  3. عرب‌ها، وقتی کسی را برای حکمرانی برمی‌گزیدند، به عنوان تاج، عمامه بر سرش می‌گذاشتند؛ چنان که درحدیثی از پیامبر(ص) آمده است: «عمامه‌ها، تاج‌های عرب‌اند».
  4. «الإمام علی(ع): عَممَنی رَسولُ اللهِ(ص) یومَ غَدیرِ خُم بِعِمامَةٍ سَوداءَ، طَرَفُها عَلی‌ مَنکبی»؛ الإصابة، ج ۴، ص ۲۳ ش ۴۵۸۴.
  5. «الإمام زین العابدین(ع): إن رَسولَ اللهِ عَممَ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ عِمامَتَهُ السحابَةَ وأرخاها مِن بَینِ یدَیهِ ومِن خَلفِهِ، ثُم قالَ: أقبِل فَأَقبَلَ، ثُم قالَ: أدبِر فَأَدبَرَ. فَقالَ: هکذا جائَتنِی المَلائِکةُ، ثُم قالَ: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلی مَولاهُ، اللهُم والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ» (نظم درر السمطین، ص ۱۱۲).
  6. مائده، آیه ۳.
  7. «الإمام علی(ع): خَرَجَ رَسولُ اللهِ(ص) إلی‌ حِجةِ الوَداعِ، ثُم صارَ إلی‌ غَدیرِ خُم، فَأَمَرَ فَاصلِحَ لَهُ شِبهُ المِنبَرِ، ثُم عَلاهُ وأخَذَ بِعَضُدی حَتی‌ رُئِی بَیاضُ إبطَیهِ، رافِعاً صَوتَهُ قائِلًا فی مَحفِلِهِ: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ، اللهُم والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ. فَکانَت عَلی وِلایتی وِلایةُ اللهِ، وعَلی‌ عَداوَتی عَداوَةُ اللهِ. وأنزَلَ اللهُ عز و جل فی ذلِک الیومِ: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِیناً» فَکانَت وِلایتی کمالَ الدینِ، ورِضَی الرب جَل ذِکرُهُ»؛ الکافی، ج ۸، ص ۲۷، ح ۴.
  8. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۴۴-۱۶۲.
  9. الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۸۳، ح ۳۶.
  10. «فاطمة(س) بنت رسول الله(ص)- لَما مُنِعَت فَدَک وخاطَبَتِ الأَنصارَ، فَقالوا: یا بِنتَ مُحَمدٍ، لَو سَمِعنا هذَا الکلامَ مِنک قَبلَ بَیعَتِنا لِأَبی بَکرٍ ما عَدَلنا بِعَلِی أحَداً، فَقالَت-: وهَل تَرَک أبی یومَ غَدیرِ خُم لِأَحَدٍ عُذراً؟»؛ الخصال، ص ۱۷۳.
  11. «عنها(س): أنَسیتُم قَولَ رَسولِ اللهِ(ص) یومَ غَدیرِ خُم: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ؟»؛ جامع الأحادیث، قمی، ص ۲۷۳.
  12. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۴۴-۱۶۲.
  13. مسند ابن‌حنبل، ج ۶، ص ۴۰۱، ح ۱۸۵۰۶.
  14. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۲۲۸.
  15. سیر أعلام النبلاء، ج ۸، ص ۳۳۴ ش ۸۶.
  16. المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۶۱۳، ح ۶۲۷۲.
  17. رُحبه یا رَحبه، روستایی روبه‌روی قادسیه و به فاصله یک روز راه پیاده از کوفه است و رُحبة خُنَیس نیز نام‌محله‌ای در کوفه است. به صحن و حیاط مسجد و خانه و دارالإماره هم رحبه گفته می‌شود (معجم البلدان، ج ۳، ص ۳۳).
  18. ابو نعیم می‌گوید: «عده فراوانی از مردم».
  19. مسند ابن حنبل، ج ۷، ص ۸۲، ح ۱۹۳۲۱.
  20. السنة عن المهاجر بن عمیرة أو عمیرة بن المهاجر: «سَمِعتُ عَلِیاً رضی الله عنه ناشَدَ الناسَ عَلَی المِنبَرِ: مَن سَمِعَ رَسولَ اللهِ(ص) یقولُ: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ؟ فَقامَ اثنا عَشَرَ رَجُلًا، فَقالوا: سَمِعنا رَسولَ اللهِ(ص) یقولُهُ»؛ السنة، ابن أبی عاصم، ص ۵۹۳، ح ۱۳۷۳.
  21. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۴۴-۱۶۲.
  22. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۱۴؛ عبقات الانوار فی امامة الأئمة الأطهار، ج۱، ص۷؛ نفحات الأزهار فی خلاصه عبقات الانوار، ج۱، ص۳۵؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲، ص۴۲۲؛ دلائل الصدق لنهج الحق، ج۱، ص۲۱.
  23. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۲۸.
  24. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص ۲۵ اهمیه الغدیر فی التاریخ. در درس ۱۰ آیات مربوط به غدیر را توضیح می‌دهیم.
  25. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  26. شرح فارسی تجرید الاعتقاد، ص ۵۱۷.
  27. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  28. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۲۹.
  29. الشافی فی الإمامة، ج ۲، ص ۲۶۱.
  30. علامه حلی (م ۷۲۶) در توضیح سخن محقق طوسی (م۶۷۲): و لحدیث الغدیر المتواتر، می‌گوید: و قد نقل المسلمون کافة هذا الحدیث نقلاً متواتراً. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات ص۱۹۱.
  31. نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ص۱۹۴.
  32. فتح الباری، ج ۷، ص۶۱.
  33. ر.ک: دلائل الصدق، ج ۴، ص ۳۲۳واعترف الحافظ السیوطی. کما نقل عنه بتواتره وکیف لا یکون متواترا، و قد زادت طرقه علی مائة عندهم، ورواه سبعون صحابیا أو أکثر؟! نقل جماعة عن الطبری، صاحب التاریخ المشهور، أنه أخرج هذا الحدیث من خمسة و سبعین طریقا، و أفرد له کتابا سماه "الولایة". و نقلوا عن ابن عقدة أنه اخرجه من مائة و خمسة طرق، و أفرد له کتابا سماه "الموالاة". وأشار إلی الکتابین ابن حجر العسقلانی فی "تهذیب التهذیب" بترجمة أمیر المؤمنین(ع)، قال: "صح حدیث الموالاة"، و أعتنی بجمع طرقه أبوالعباس ابن عقدة فاخرجه من حدیث سبعین صحابیا أو أکثر، و قد جمعه ابن جریر الطبری فی مؤلّف.
  34. ر.ک: الإمامة فی اهم کتب الکلامیة، ص ۹۷.
  35. الصواعق المحرقه علی اهلی الرفض و الزندقه، ج۱، ص۱۰۷.
  36. البانی سلسله الصحیحه ج۵ ص۳۳۰ فقد کان الدافع لتحریر الکلام علی الحدیث و بیان صته اننی رایت شیخ الإسلام بن تیمیة، قد ضعف الشطر الأول من الحدیث، و اما الشاطر الاخر، فزعم انه کذب! و هذا من مبالغته الناتجه فی تقدیری من تسرعه فی تضعیف الأحادیث قبل أن یجمع طرقها ویدقق النظر فیهاو والله المستعان..
  37. قوشجی در شرح تجرید، ص ۳۶۹ طبع قدیم می‌گوید: و لم ینقله المحققون منهم کالبخاری و مسلم و والواقدی.
  38. ر.ک: تفسیر نمونه، ج۵، ص ۷ و عبقات الانوار، مجلدات ج۱ تا ۶ بحث‌های سندی و ۶ تا ۱۰ بحث‌های دلالی و کتاب الغدیر علامه امینی.
  39. برای مطالعه بیشتر ر.ک: ادلة امامة امیرالمؤمنین من السنه النبویة والعقل، ص۸۰.
  40. ر.ک التاریخ الکبیر، ج۱، ص ۳۷۵ و ج۴ ص۱۹۳ و ج۶، ص۲۴۱.
  41. ر.ک: سیراعلام النبلاء، ج۹، ص ۴۵۴. و نیز می‌نویسد: قال النسائی: المعروفون بوضع الحدیث علی رسول الله(ص) اربعه: ابن یحیی بالمدینه و الواقدی ببغداد و مقاتل بن سلیمان بخراسان و محمد بن سعید بالشام.
  42. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  43. سوره مائده آیه ۵۵
  44. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۱.
  45. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۰.
  46. برخی از اهل سنت گفته‌اند: علت این اجتماع آن بوده که شکایت‌های متعددی از حضرت علی(ع) به گوش رسول خدا(ص) رسیده بود و آن حضرت می‌خواستند علاوه بر پاسخ آن شکایات، جایگاه امام علی(ع) را نیز مشخص نمایند، از این‌رو، چنان مجلسی را تشکیل دادند. در پاسخ گفته می‌شود: شکایت‌های افراد، فقط درباره حضرت علی(ع) شود و از افراد دیگری نیز نزد پیامبر شکایت می‌کردند. چرا رسول خدا(ص) برای آنها چنین محفلی را تشکیل ندادند؟ پس این مسئله، دلیل جایگاه عظیم حضرت علی(ع) میان مؤمنان به شمار می‌آید که هیچ‌کس همانند او نیست. علاوه بر این، اگر پاسخ به شکایات مقصود بود، به چنین خطبه طولانی در جریان غدیر نیاز نبود، بلکه آن حضرت، با یک جمله می‌توانستند، پاسخ دهند. همان‌گونه که در موارد مشابه چنین کردند. این الفاظ، با محتوای بلند خود بسیار فراتر از پاسخ به یک شکایت معمولی است.
  47. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۳۰ ـ ۱۳۲.
  48. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۳۲-۱۳۳.
  49. ر.ک: الغدیر، ج۲، ص۱۷۴.
  50. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۳۴.
  51. بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۵۶.
  52. الغدیر، ج۱، ص۶۶۰.
  53. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۳۴-۱۳۷؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت امام علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۵.
  54. دلائل الصدق، ج۴، ص۲۹۲؛ ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۲، ص۵۸.
  55. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۳۷-۱۳۸.
  56. ر.ک: همان، ص۱۴۵.
  57. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۲۸.