سیره سیاسی امام صادق
اوضاع سیاسی عصر امام صادق(ع)
پس از رحلت رسول خدا(ص)، طرفداران امیرالمؤمنین(ع) به تبیین اندیشههای اصولی خود پرداختند. با کشته شدن عثمان و روی کار آمدن امویان، جامعه اسلامی به دو گروه عثمانی و علوی تقسیم شد. پس از حادثه کربلا گروههای مختلفی به نام خونخواهی امام حسین(ع) برای براندازی حکومت عربگرای اموی به پا خواستند. جریانهای سیاسی در مخالفت با دولت اموی مشترک بودند، اما ادعای امامت و رهبری سیاسی سبب تعارض درونی آنها بود و اجازه نمیداد اتحادیه سیاسی علیه دولت اموی شکل گیرد. کیسانیه معتقد به امامت فرزندان امام علی(ع) به رهبری محمد بن حنفیه بودند که در ادامه، عباسیان ادعا کردند رهبری کیسانیه به محمد بن علی عباسی واگذار شده است. بنوحسن(ع) و بنوحسین(ع) معتقد به امامت فرزندان حضرت فاطمه(س) بودند. قیام زید و شکست او از حکومت اموی سبب پیدایش زیدیه شد که قیام مسلحانه علیه ظلم را نشانه امامت میشمردند. زیدیه با بنوحسن(ع) ملل متحد شدند و رقیب اصلی عباسیان گردیدند. خوارج نیز گروهی فعال و معتقد به براندازی نظام اموی بودند که برخلاف دیگر گروههای سیاسی، اعتقادی به انحصار امامت در میان قریش نداشتند. عقاید و عملکرد خشن خوارج، جایگاه آنان را در جامعه تضعیف کرده بود. موالی نیز یک گروه اجتماعی بودند که به دلیل محرومیتهای فراوان در دولت اموی به مخالفان آن دولت تبدیل شده بودند. الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ به معنای انتخاب فرد مورد قبولی از خاندان پیامبر(ص)، شعار عمومی مبارزان بود که سه مفهوم اساسی را در عرصه سیاست و تفکر دینی ترسیم میکرد:
- رضایت عمومی محور اصلی انتخاب حاکم است؛
- ساختار قدرت منحصر به خاندان پیامبر اکرم(ص) است؛
- هدف حکومت جدید زنده کردن سنت ترکشده نبوی در عصر اموی است.
عباسیان به رهبری محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، از اواخر قرن اول هجری[۱] با تکیه بر این شعار به مبارزه امویان روی آوردند. آنان با نافرجامخواندن مبارزات علویان، از آنان فاصله گرفتند و بدون قصد واگذاری حکومت به آنان حرکتی سامانمند و پرشتابی را پیریزی کردند. ناهماهنگی میان گروههای معارض اجازه ائتلاف به آنان را نمیداد.
این ناهماهنگی در کنگره ابواء خودنمایی کرد. کنگرهای که در سال ۱۲۶ با حضور معارضان دولت اموی برای تعیین رهبری آینده ایجاد شد و به دلیل ناهمگونی گروهها به شکست انجامید و با کسی به عنوان رهبر آینده بیعت نشد[۲]. نمونه دیگر این ناهماهنگی در پرهیز عباسیان از شرکت در قیام زید[۳] و نیز عدم حضور گرایشهای امامی، زیدی و طالبی (طرفداران عبدالله بن معاویه نواده جعفر بن ابیطالب) در جمع هواخواهان عباسی است. نارضایتی عمومی از دولت اموی، تشکیلات دقیق عباسیان، انتخاب خراسان به عنوان سرزمینی مناسب و همسو با تفکر سیاسی فکری عباسیان و از سوی دیگر عدم اتحاد دیگر معارضان در برابر عباسیان عواملی برای پیروزی آنان در سال ۱۳۲ق شد. آنان پس از پیروزی، چالش گروههای متعددی را تجربه کردند. متحدان خراسانی آنان ادعای استقلال داشتند و از عباسیان شکست خوردند. حسنیها به قصد مصادره پیروزی عباسیان، با زیدیه متحد شدند و قیامهای نافرجامی را شکل دادند. قیام نفس زکیّه و ابراهیم باخَمرا، نقطه آغاز این قیامها بود که منصور عباسی آنها را در سال ۱۴۵ق، شکست داد.[۴]
امام(ع) و عباسیان
امام صادق(ع) راهی را انتخاب کرد که بدون حرکت نظامی، بتواند عباسیان را نقد کند، افکار اهل بیت(ع) را گسترش دهد و در فرهنگ عمومی جامعه تأثیر بگذارد. امام(ع) گرچه در یک فضای به ظاهر باز سیاسی قرار داشت، اما شرایط جدید و تقاضاهای مختلف گروههای سیاسی حضرت را تحت فشار قرار میداد. این فشارها از آن رو بود که عباسیان با تأکید بر نمایش آرای انقلابی و ظلمستیزی، خود را دادرس مردم معرفی میکردند و خواهان پیروی امام صادق(ع) بودند. حسنیان و زیدیان نیز که رویاروی عباسیان بودند، با افزودن عنصر جهاد در تعریف امام(ع)، خواهان بیعت و همراهی آن امام بودند. برخی هواخواهان امام صادق(ع) نیز در اثر تبلیغ گروهها با پرسشهایی روبهرو میشدند که امام(ع) باید مرزهای فکری را برای تبیین هویت سیاسی شیعه تبیین میکرد. هضم تفکر امامیه در جریانهای مخالف، تهدید دیگری بود که زمینهساز انتخاب چنین روشی از سوی امام صادق(ع) شد.
در کنار این تهدیدها، تفکر خوارج اصل اشرافیت سیاسی را در حکومت دینی یا به تعبیری انحصار حاکمیت در قریش را نقد میکرد[۵] و در مقابل، غلوگرایی نیز مبانی فکری تشیع را از درون نابود میکرد. این گفته امام(ع) که من به شماره این بزغالهها (که هفده رأس بود) نیرو در اختیار ندارم[۶]، بیانگر پراکندگی فکری آن دوره و نیروهای اندک امام(ع) است، گرچه برخی یاران حضرت به اشتباه تصور فراوانی نیروها و در نتیجه، انتظار قیام از حضرت داشتند[۷]. در برابر این تهدیدها، عواملی مانند توان علمی بالا، رویکرد تعاملی و هدایتگرانه و نیز انتساب خاندانی (قریشی، علوی، حسنی[۸] و حسینی) سبب مقبولیت امام صادق(ع) در جامعه بود و فرصتی را در اختیار حضرت قرار میداد تا تفکر امامیه را نظاممند کند.[۹]
شیوه برخورد امام(ع) با عباسیان
امام(ع) در شرایط خاص سیاسی آن روز، با سه گزینه روبهرو بود:
- کنارهگیری از صحنه سیاسی که بنیان تفکر امامیه را تهدید میکرد؛
- خروج از حاکمیت و رویکرد نظامی که حرکتی احساسی و نافرجام بود؛
- حرکت در درون نظام عباسی بدون ابراز قصد براندازی حکومت؛ انتخاب گزینه سوم بر اساس شناخت تهدیدها و فرصتها بود که توانست بنیان فکری تشیع را استوار کند و زمینه نقد ستمگران را فراهم آورد.
گزینه سوم مناسبتترین حرکت سیاسی بود و از اینرو، حضرت از رویارویی مستقیم با حکومت عباسی پرهیز داشت و تلاش کرد برخی یاران خود را که خواستار مبارزه مستقیم بودند، به حرکت هدفمند و اصلاحی در درون نظام عباسی و مدارا با حکومت راهنمایی کند[۱۰]. امام صادق(ع) حتی پیشنهاد واگذاری رهبری را از سوی رقیبان سیاسی مانند ابومسلم خراسانی و ابوسلمه خلال در آستانه پیروزی نهایی عباسیان، رد کرد؛ زیرا نیروهای عباسی از گذشته خواهان ارتباط با امام(ع) نبودند و پیشنهاددهندگان، خواهان کسی بودند که با داشتن عنوان رهبری سرسپرده آنان باشند.
طبیعی است که چنین کاری با سیره سیاسی امام(ع) سازگار نبود و بر همین اساس، امام(ع) فرمود: ابوسلمه پیرو من نیست[۱۱] و به ابومسلم نوشت که نه تو نیروی من هستی و نه زمانه، زمانه من است[۱۲]. امام(ع) همسو با دیگر امامان(ع) قبلی، اصل سیاسی پیرو بودن مردم را در رابطه امام و مأموم بدون محدودیت زمانی و قلمرو موضوعی براساس «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ» نهادینه کرد[۱۳]. امام(ع) در این شیوه، بدون ابراز اقدام نظامی، به نفی مشروعیت حاکمیت ستمگران و تحریم همکاری با آنان پرداخت. امام(ع) پیروی فقیهان از حاکمان را نشانه دنیازدگی شمرد و مردم را از دینآموزی نزد چنین فقیهانی پرهیز داد[۱۴]، کارگزاری و همنشینی با شاهان را درد بیدرمان نامید و مردم را از آن نهی کرد[۱۵] و از همکاران دربار به «اعوان ظلمه» یاد نمود[۱۶].
آن حضرت در تفسیر آیه ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ﴾[۱۷] آتش جهنم را ثمره همکاری با ظالمان اعلام کرد و فرمود: مراد کسی است که نزد حاکم برود و دوست داشته باشد، به این مقدار زنده بماند تا دست در کیسه کند و به او پولی بدهد[۱۸]. برابر این تعالیم، امام(ع) داوری خواستن از سلطان و قاضیان (حکومتی) را داوری خواستن از طاغوت شمرد و نتیجه آن را باطل اعلام کرد[۱۹].[۲۰]
مهمترین محور مخالفت امام(ع) با عباسیان
خاستگاه اصلی این مخالفتها انحراف دینی در مسئله رهبری بود که امام(ع)، حاکمان عصرش را طاغوت میشمرد و اسلام را بر پنج اصل نماز، زکات، روزه، حج و ولایت (امامت) استوار میدانست و میفرمود: ولایت مهمترین آنها است و اگر در سایر اصول رخصتی باشد، در ولایت رخصتی نیست و در هر شرایطی بر همه انسانها واجب است[۲۱]. امام(ع) سوگند یاد کرد که سجده زیاد و طولانی، حتی اگر موجب جدایی سر از گردن شود، بدون ولایت ما اهل بیت پذیرفته نمیشود و امامت را حق اهل بیت دانست. حقی که با شناخت آن، به نجات امّت امید است، جز آنکه امیدی به همکار سلطانِ ستمگر، پیرو هوای نفس یا آشکار کننده فسق نیست[۲۲]. حضرت در پاسخ به پرسشی به صراحت فرمود: «الْأَئِمَّةُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ»[۲۳] و در گفتاری همسو با کلام امام باقر(ع) خود را امام و مورد حسد دیگران شمرد و در تفسیر اطاعت از ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾[۲۴] فرمود: اهل بیت والیان امر هستند و به همین دلیل مورد حسادتاند، گرچه دلالان دوزخ دیگران را برتری دهند[۲۵]. آنگاه در موارد متعددی ریاستطلبان و یاران آنان را نکوهش کرد[۲۶].
امام(ع) حتی در حضور منصور از مخالفت اصولی و نقد صریح دست نکشید و بدون تقیه عملکرد وی را نقد کرد. زمانی که مگسی او را آزار میداد، از دلیل آفرینش آن پرسید، حضرت فرمود: تا ستمگران را ذلیل کند[۲۷]. امام(ع) در پاسخ منصور که چرا نزد ما نمیآیی، فرمود: نه اقدامی کردهام که بترسم و نه در امر آخرت به تو امید دارم. حکومت تو نه نعمتی است تا تبریک بگویم و نه تو آن را عقوبت میشماری تا تعزیت بگویم. منصور خواست تا امام(ع) برای نصحیتگویی نزد وی رود. فرمود: دنیاگرایان تو را نصحیت نکنند و آخرتگرایان با تو همنشین نشوند[۲۸]. از اینرو، حکومت عباسی، امام(ع) را خطری بالقوه میپنداشت و حرکات آن حضرت را رصد میکرد، اما رفتار امام بهانه به دست منصور نمیداد[۲۹]. منصور چون باور داشت که امام(ع) ابراز براندازی ندارد، روابط خود را مسالمتآمیز نگه میداشت و در مواردی به ناچار به ثناگویی حضرت میپرداخت[۳۰]. در نتیجه، منصور چنان خسته شد که حضرت را به خاری در گلوی خلفا تشبیه کرد که نه قابل تحمل است و نه دلیلی برای کشتن او یافت میشود[۳۱]. از اینرو، کوشید با بهرهگیری از اصل تحقیر و انزوا، روابط ظاهری خود را با آن حضرت سرد، ولی محترمانه نگه دارد[۳۲].[۳۳]
امام(ع) و زید بن علی
قیام زید در سال ۱۲۲ یکی از دو قیام مهم در دوره امام صادق(ع) و در خور توجه است. زید، فرزند امام سجاد(ع)، از عابدان و زاهدان عصر خود بود و او را «حلیف القرآن» میخواندند[۳۴]. او فقیهی بزرگ و در مسائل کلامی صاحبنظر بود و امام صادق(ع) او را دانشمندی راستگفتار خواند[۳۵]. منابع موجود آرای سیاسی کلامی زید را دوگونه ترسیم کردهاند و این آرا از گذشته مورد گفتگو بوده است. بر اساس منابع غیرشیعی او با اینکه امام علی(ع) را برترین شخص برای خلافت میدانست، به دلیل مصالح اجتماعی معتقد به واگذاری خلافت به ابوبکر بود[۳۶]. از اینرو، زید از دو خلیفه نخست برائت نجست و این سبب شد که امامیه او را رها کند و پیرو امام صادق(ع) شود»[۳۷]. برخی شیعیان با انتساب این اندیشه به زید مخالفت کردهاند و زید را معتقد به امامت امام صادق(ع) و قیام او و حتی دیگر علویان را به اذن آن امام(ع) دانستهاند[۳۸]. شیخ صدوق با ارائه اخباری این نظر را تبیین کرده و افزوده است که زید درباره قیامش با امام صادق(ع) مشورت کرد و امام(ع) به او فرمود: اگر میخواهی به دارآویخته در کُناسه کوفه باشی، قیام کن و در غیاب او فرمود: «وای بر کسی که ندای او را بشنود و به یاری او نشتابد»[۳۹]. نمونه دیگر اعتقاد زید را به امام صادق(ع) این دانستهاند که وی جهادگران را به خود فراخواند و علمورزان را به حضرت ارجاع داد[۴۰].
با این حال، منابع شیعی اخبار دیگری نیز نقل کردهاند که نشان از ناسازگاری فکری زید با امام صادق(ع) است. از جمله خبری که گوید: زید از امام باقر(ع) خواست همانگونه که امام حسین(ع) پس از امام حسن(ع) عهدهدار امامت شد، ایشان نیز وی را جانشین خود قرار دهد[۴۱]. در هر صورت، تصریح امام صادق(ع) به رخداد کناسه کوفه در آینده، اعلامی بر شکست قیام وی بود. اسناد روایی و تاریخی نیز نشان نمیدهد که کمکی از سوی امام صادق(ع) به قیام زید شده باشد یا یاران حضرت در این قیام شرکت کرده باشد، جز سلیمان اَقطَع[۴۲] که با توبه رضایت امام(ع) را بهدست آورد[۴۳]. با این حال، امام صادق(ع) بنا بر اصل راهبردی دفاع از خاندان پیامبر(ص)، زید را رو به روی دشمن مشترک سرزنش نکرد تا شکوه خاندان رسالت و ولایت در جامعه شکسته نشود و وحدت درونی شیعه و جریان علوی آسیب نبیند. به ویژه که اخباری نشان میدهد، مخالفان با اشاره به زید، کلیت جریان علوی را نقد و علویان را شماتت میکردند. برای نمونه، حکیم (حکم) کلبی در شعری زید را سرزنش کرد و گفت: شما از روی سفاهت علی را با عثمان مقایسه کردید، در حالی که عثمان بهتر و شایستهتر از علی(ع) بود. امام صادق(ع) با شنیدن این خبر در حق وی نفرین کرد و بنا بر روایتی دیگر شماتتکنندگان را در خون زید شریک دانست[۴۴].
امام(ع) گرچه قیام زید را محکوم به شکست میدانست و آن را به زید گوشزد کرده بود، اما این قیام، ماهیت کثیف خاندان اموی را برای همیشه در تاریخ بشریت ثبت کرد و امام(ع) نیز، بر اساس دفاع از جریان علوی به خانواده جانباختگان این حادثه کمک مالی کرد[۴۵]. دفاع از خاندان پیامبر(ص) در مقابل دشمن مشترک، اصل مهمی بود که حتی در سیره سیاسی زید بن علی نیز در خور مطالعه است. برای نمونه، زید بن علی(ع) به نمایندگی حسینیان و عبدالله بن حسن به نمایندگی حسنیان درباره سرپرستی موقوفات امام علی(ع) اختلاف داشتند. آنان برای داوری نزد حاکم اموی رفتند و در حضور مردم با یکدیگر به تندی سخن گفتند. زمانی که دریافتند، مورد سرزنش حاکم قرار گرفتهاند، از سخن علیه یکدیگر خودداری کردند و زید سوگند خورد که تا زنده است، ستیزهگری با عبدالله را نزد آن حاکم نخواهد برد[۴۶].[۴۷]
امام صادق(ع) و حسنیان
نسل امام مجتبی از طرف دو فرزندش به نامهای زید (ت ۳۰ - م۱۲۰) و حسن مُثَنّی (ت ۴۴ - م۹۷) ادامه یافت و در تحولات سیاسی اجتماعی عصر امام صادق(ع) نقش ایفا کردند. واژه حسنیان گرچه به اعتبار فرزندان امام مجتبی(ع) شامل دو شاخه زید بن حسن و حسن مثنی است، اما به عنوان یک گروه سیاسی خواهان خلافت، به فرزندان حسن مُثَنّی گفته میشود. به اعتقاد شیخ مفید، حسن مُثَنّی و زید بن حسن(ع) ادعای امامت نداشتند و کسی نیز آنان را امام نخوانده است[۴۸]. حسن معروفترین فرزند زید (م ۱۶۸) نیز ادعای خلافت نداشت، اما با فرزندان حسن مُثَنّی مخالف و از طرفداران عباسیان بود[۴۹].
عبدالله بن حسن مثنی
عبدالله فرزند حسن مُثَنّی، شیخ بنیهاشم و آرزومند رهبری علویان و خلافت اسلامی بود و این آرزو را در سال ۱۳۲ق، با امام صادق(ع) در میان گذاشت[۵۰]. با این حال، پیش از برپایی دولت عباسی فرزندانش محمد و ابراهیم را نامزد خلافت کرد و محمد را مهدی و نفس زکیّه نامید و خواستار بیعت امام صادق(ع) با وی شد. امام او را به کنارهگیری تشویق کرد و از استقرار خلافت در خاندان عباس بن عبدالمُطّلِب و کشته شدن فرزندان عبدالله خبر داد، اما عبدالله حضرت را به حسادت متهم نمود[۵۱].
محمد ملقب به نفس زکیه
نفس زکیه (ت ۱۰۰ - م۱۴۵) فرزند عبدالله در سال ۱۲۶ق، پس از شهادت یحیی بن زید بن علی(ع) و از سویی برابر با قتل ولید بن یزید و اختلاف درونی امویان ادعای خلافت کرد. مروان، آخرین خلیفه اموی، از ادعای وی باخبر شد و با پیشکش کردن مبلغ هنگفتی، عبدالله بن حسن را آرام کرد و از حاکم حجاز خواست تا زمانی که محمد اقدام به براندازی نکرده است، مزاحم او نشوند و محمد نیز اقدامی نکرد[۵۲]. محمد در آغاز خلافت سَفّاح مخفی شد و سفّاح با آرامش نسبی با او برخورد کرد. او به رغم خودداری محمد از بیعت، دو میلیون درهم به همراه زمینهایی به عبدالله محض بخشید[۵۳]. اینگونه تسامحها در رفتار عباسیان ادامه داشت تا اینکه حسن بن زید (عموزاده نفس زکیه) منصور را علیه وی تحریک کرد[۵۴]. قیام محمد در سال ۱۴۵ق، شکست خورد، اما رهبر معنوی قیامهای بعدی حسنیان شد. قیام ابراهیم، برادر کوچکتر او نیز، به دلیل بیماری، اندکی به تأخیر افتاد و در باخَمرا، واقع در میان واسط و بصره، شکست خورد[۵۵].
زیدیان و حسنیان دو گروه سیاسی متفاوت، ولی دارای منافع مشترک بودند که نفس زکیه میان آنان پیوند داد و از زیدیان بهره برد. حسین و عیسی فرزندان زید بن علی(ع) و دیگر زیدیان در قیام وی نقش بسزایی ایفا کردند. عیسی میگفت: اگر قرار بود پس از رسول خدا(ص) علیه پیامبری برانگیخته شود، نفس زکیه پیامبر میشد[۵۶] و پیشنهاد داد تا کشتن مخالفان از خاندان ابوطالب به عهده خودش باشد[۵۷]. با این حال، اختلاف آرای این دو گروه، مشکلاتی را در قیام ابراهیم باخَمرا به وجود آورد[۵۸]. زیدیان و حسنیان در مقابل امام صادق(ع) موضع خصمانه گرفتند و امام صادق(ع) نیز شیعیان را از همراهی با آنان منع کرد. از این رو، پیروان امام صادق(ع) با آنان همراهی نکردند[۵۹]. برای نمونه، عبدالملک بن عمرو از شرکت در قیام آنان خودداری کرد و دلیل آن را پیروی و منتظر بودن فرمان امام صادق(ع) اعلام کرد[۶۰].[۶۱]
امام(ع) و جنبش نفس زکیه
بیشترین چالش سیاسی امام صادق(ع) با زیدیه و حسنیان بود. عبدالله بن حسن معتقد بود که کار نفس زکیه، بدون همراهی امام صادق(ع) بیفرجام است. از اینرو، در ملاقاتی با حضرت خواستار بیعت امام(ع) شد و اعلام کرد که حضرت در صورت بیعت، از شرکت در نبرد و همراهی در دشواریها برکنار خواهد بود. امام(ع) پیشنهاد او را نپذیرفت و از بدفرجامی نفس زکیه خبر داد. عبدالله بیعت نکردن حضرت را نتیجه عملکرد امام حسین(ع) دانست و گفت: «اگر او عدالت ورزیده بود امامت را به بزرگترین فرزند امام حسن(ع) واگذار میکرد» و آنگاه با اظهار بینیازی، سخنان حضرت را زمینهساز مخالفت دیگران شمرد. امام(ع) برای اعلام خیرخواهی، سوگند یاد کرد که دوست دارم فرزندانم و محبوبترین خاندانم را قربان تو کنم، چیزی در نزد من با تو برابر نیست، مبادا گمان کنی حیله میکنم. عبدالله با خشم گفتگو را ترک کرد و زمانی نگذشت که منصور تعدادی از حسنیان را دستگیر کرد و در دید مردم قرار داد. امام صادق(ع) با آشفتگی خاطر از آنان سرکشی کرد و فرمود: «من بر دفاع از خاندان پیامبر(ص) حریص بودم، ولی مغلوب شدم و قضا را دفاعی نیست». حضرت پس از این حادثه بیست روز بیمار شد و شب و روز گریست[۶۲]. با این حال، وقتی نفس زکیه دعوت خود را آشکار کرد، عیسی، فرزند زید مشاور و رئیس شهربانی او، خواستار خشونت با مخالفان شد و آمادگی خود را برای گردنزدن آنان با اعمال هر خشونتی اعلام داشت[۶۳]. او به امام(ع) اهانت کرد و گفت: تسلیم شو تا سالم بمانی، بیعت کن تا جان و مال و فرزندت در امان باشد. نفس زکیه نیز سوگند یاد کرد که به دلخواه یا به زور باید بیعت کنی. امام(ع) نپذیرفت و عیسی تهدید کرد که اگر سخنی بر خلاف آنان بگوید، دهانش را خرد میکند. امام(ع) از بدفرجامی نفس زکیه سخن گفت و او امام(ع) را به خطای محاسباتی متهم کرد. سرانجام به پشت امام(ع) کوبیدند، حضرت را زندانی کردند و اموال وی را غارت نمودند[۶۴]. مخالفت با نفس زکیه عباسیان را خرسند میکرد. برای نمونه، عمرو بن عبید از بزرگان معتزله، با نفس زکیه بیعت نکرد و به پیروی او سی هزار تن از معتزله بیعت نکردند و این سبب شد تا منصور شکرگزار وی باشد[۶۵].[۶۶]
رویکرد زیدیه در تبیین روابط امام صادق(ع) با نفس زکیه
برخی زیدیان تلاش کردهاند امام صادق(ع) را همراه نفس زکیه نشان دهند. بر پایه خبری که زیدیان نقل کردهاند، موسی و عبدالله فرزندان امام صادق(ع) به درخواست آن امام(ع) در لشکر نفس زکیه شرکت کردند و عبدالله کشته شد[۶۷]، اما مشخص است، که عبدالله حتی پس از امام صادق(ع) زنده بود و ادعای امامت داشت و فرقه فطحیه به او منسوب شد و منابع نیز نه از حضور امام کاظم(ع) در نبرد نفس زکیه یاد کردهاند و نه از دو عبدالله یا دو موسی به عنوان فرزندان امام صادق(ع) خبر دادهاند. از سوی دیگر امامی که پیروان خود را از شرکت در این قیامها نهی کرده، چگونه فرزندان خود را به شرکت فرمان داده است. ابوالفرج اصفهانی از حضور عبدالله بن عطا با نُه فرزندش در قیام نفس زکیه خبر داده و گویا تلاش داشته او را از پیروان خاص امام باقر(ع) نشان دهد[۶۸]. در حالی که او با عبدالله بن حسن پیوستگی خاصی داشته و تستری وی را زیدی خوانده است[۶۹]. همچنین بر اساس خبر ابوالفرج اصفهانی، امام(ع) افسوس میخورده که چرا همدوش محمد و برادرش ابراهیم ضد منصور نجنگیده است[۷۰]. موضعگیری امام(ع) پیش از نبرد نفس زکیه و پس از آن، با این سخن سازگاری ندارد. زمانی که عبدالله بن حسن امام(ع) را به بیعت فرزندش دعوت کرد، فرمود: با تو که شیخ بنیهاشم هستی، بیعت میکنیم، اما به خدا قسم! با پسرت هرگز[۷۱]. حضرت، قیام محمد را فتنه خواند[۷۲] و بدین سبب همزمان با قیام وی، از مدینه به مزرعهاش در فُرع[۷۳] رفت و پس از قتل وی به مدینه بازگشت و از آن پس نیز تا پایان عُمر از شهر خارج نشد[۷۴].
آرزوی امام صادق(ع) برای قیام یک نفر از خاندان پیامبر(ص) و پرداخت هزینههای زندگی او[۷۵] خبر ضعیفی است که ابوعبدالله یاری (م. ق ۳ق) نقل کرده و او به فساد مذهبی، غلو و انحراف شناخته شده است[۷۶]. امام صادق(ع) نه تنها اجازه همراهی با نفس زکیه را نداد[۷۷]، بلکه به ناخرسندی از او تصریح کرد و فرمود: او در زمان ناتوانی خودسر است، چه رسد به زمانی که ساز و برگی نظامی داشته باشد[۷۸]. امام صادق(ع)[۷۹] از چنین قیامهایی به حرکتهای شتابزده یاد کرد و هلاکت را سرنوشت آنان دانست. زیدیان در واکنش امامان(ع) به خانهنشینی و سکوت امامیه و از سویی تلاش برای همراه کردن آنان با قیامهای خود، میگفتند: نبرد و شکست ما، شکست قطعی شما را در پی خواهد داشت. امام صادق(ع) برای نفی این استدلال و اعتمادبخشی به پیروان خود فرمود: زبانتان را نگه دارید، در خانه بنشنید و هرگز مصیبت خاصی به شما نخواهد رسید؛ زیرا زیدیه وسیله دفاعی و ضربهگیر شما هستند[۸۰]. امام(ع) با این سخن اعلام داشت که چالش زیدیه با حکومت، نه تنها شیعه را با خطر روبهرو نمیکند که سبب صیانت آنان میشود؛ زیرا حکومت فقط علیه قیامگران تمرکز خواهد کرد و در نتیجه، امامیه در امان خواهد ماند[۸۱].[۸۲]
دفاع امام(ع) از خاندان رسول خدا(ص)
امام صادق(ع) در برخورد با حسنیان نیز به رغم مخالفت فکری با آنان، از هویت خاندانی پیامبر خدا(ص) دفاع کرد و از نصیحت و مهربانی دریغ نداشت که باید از آن به رفق و مدارا یا صله رحم یاد کرد[۸۳]. برای نمونه، گفتگوی امام و عبدالله بن حسن (درباره بیعت با نفس زکیه)، چنان هیاهویی به پا کرد که مردم تا شب هنگام گرد آنان جمع بودند. اما امام(ع) فردای آن شب، با خوشرویی تمام نزد عبدالله آمد و به استناد آیه ۲۱ سوره رعد[۸۴] اجازه نداد نزاع فکری به قطع روابط منجر شود و به هویت و جایگاه خاندان رسول خدا(ص) آسیب برساند[۸۵]. همچنین امام(ع) با دیدن نفس زکیه اشک ریخت و فرمود: فدای او شوم، مردم او را مهدی مینامند، اما او کشته میشود (به این معنا که مهدی نیست)[۸۶]، اما ابوالفرج به امام صادق(ع) نسبت داده که از نفس زکیه به «مهدی اهل بیت»[۸۷] یاد کرده است.
شاهد دیگر رفق و مدارا و دفاع از حسنیان در برابر دشمن مشترک، اینکه وقتی آنان به عنوان اسیر به ربذه فرستاده میشدند، امام صادق(ع) به دیدار آنان رفت و با چشمی اشکبار فرمود: از این پس، انتظار حرمت و یاری از کسی نیست و سکوت انصار را بیوفایی به بیعت عقبه (در عصر نبوی) خواند و از خداوند خواست در حق آنان سختگیری کند[۸۸]. اوج این مدارا در برخورد حضرت با حسن اَفطَس، نواده امام سجاد(ع)، جلوه کرد. او از زیدیان و فرماندهان ارشد نفس زکیه بود که با کارد به امام صادق(ع) حمله کرد تا حضرت را بکُشد، اما امام(ع) پس از شکست قیام نفس زکیه، از منصور خواست افطس را ببخشد و منصور نیز درخواست امام(ع) را پذیرفت. پذیرش بخشودن اَفطَس و نیز بصریان طرفدار ابراهیم باخَمرا نشان میدهد که منصور باور داشته است که امام(ع) قصد براندازی ندارد. همچنین امام صادق(ع) در آستانه شهادتش هفتاد دینار به افطس هدیه داد تا پیوند میان خاندان رسول خدا(ص) از هم نگسلد و به آیه ۲۱ سوره رعد عمل کرده باشد[۸۹].
در نتیجه، سیره سیاسی امام صادق(ع) در برخورد با حاکمان مبتنی بر دو اصل مخالفت اصولی و مدارای عقلانی بود که توانست تهدید را به فرصت تبدیل نماید و از فرصت به نفع گسترش فرهنگ شیعه و مبارزه با ظلم استفاده کند. امام(ع) در پرتو این دو اصل، با حفظ هویت فکری سیاسی اجتماعی شیعی مکتب جعفری را بنیان نهاد، روابط اجتماعی آنان را در تعامل با مخالفان پویا نگه داشت و مانع گمنامی و انزوای شیعه در جامعه اسلامی شد. حضرت عمل به خوبیها، دوری از زشتیها[۹۰]، همزیستی مسالمتآمیز و حسن معاشرت با مخالفان را نشانه پیروی از خود اعلام کرد و فرمود: با مخالفان با اخلاق نیکو رفتار کنید، در مسجد آنان نماز بخوانید، از بیماران آنان عیادت کنید، مردگان آنان را تشییع نمایید، اما از رهبران و سرآمدان جامعه باشید و در کارهای خیر پیشی بگیرید[۹۱]. همچنین ضمن پرهیز دادن از ناهنجاریهای اجتماعی[۹۲] فرمود: زبان خود را از زیادهگویی و زشتگویی حفظ کنید[۹۳]. حضرت ملاک شیعه بودن را پیروی و همگونسازی رفتار خود با عملکرد امام دانست، نه موافقت در گفتار و مخالفت در رفتار. افتخار امام(ع) این بود که پیروانش در میان مردم با نشانههایی که برای شیعه بودن تعریف کرده شناخته شوند تا بگویند: فلانی جعفری است و او چنین پیروانی تربیت کرده است[۹۴]. ترکیب هنرمندانه مخالفت اصولی و مدارای عقلانی در واقع همان تقیهای بود که امام(ع) از آن به شیوه خود و پدرانش یاد کرد و فرمود: دینمداران نمیتوانند بدون تقیه باشند[۹۵]. تقیه در واقع به معنای توجه به تهدید بیرونی و ضعف درونی، فرصتسوزی نکردن، حفظ توانمندیها و تبدیل تهدید به فرصت برای عملکردی مناسب با واقعیتهای اجتماعی است[۹۶]. بر این اساس، تقیه در اندیشه سیاسی امام صادق(ع) به معنای حرکت درون نظام با تکیه بر بیان آرای خود و استقلالبخشی به تفکر شیعی، جایگاه والایی دارد و در خور دقت بیشتری است.[۹۷]
منابع
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲
پانویس
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۵.
- ↑ ناشناخته، اخبار الدولة العباسیه، ص۳۴۰ - ۳۸۸. ابوفرج اصفهانی (مقاتل الطالبیین، ص۱۴۱) از بیعت همه معارضان با نفس زکیه در کنگره ابواء خبر داده است. نقد آن را ر.ک: حسینیان مقدم، «واکاوی شعار عباسیان در ذهنیت عمومی جامعه»، پژوهشنامه و تاریخ اسلام، ش۱۳، سال ۱۳۹۳ش، ص۲۷ - ۵۴.
- ↑ ناشناخته، اخبار الدولة العباسیه، ص۲۳۱.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۷۱.
- ↑ ر.ک: ادامه بحث در سیره فکری فرهنگی امام صادق(ع).
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۱؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۶۴۱. خویی (معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۹؛ ج۲۰، ص۲۶۱) این روایات را ضعیف شمرده است.
- ↑ امام صادق(ع) فرزند نخستین امامی است که از پدر حسینی و از مادر حسنی است. مادر امام باقر(ع)، فاطمه، دختر امام مجتبی(ع) بود.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۷۳.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۶۶۷.
- ↑ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص۹۳.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ تعبیر «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» برای جمیع امامان(ع) آمده است؛ ر.ک: ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۲۹، ۵۰۴ و ۵۲۳؛ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۹۲.
- ↑ نَرسی، اصل، ص۲۰۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۵.
- ↑ «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
- ↑ ر.ک: کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۵ - ۱۱۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷؛ ج۷، ص۴۴۱.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۷۶.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۲۷۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲۸؛ صدوق، الخصال، ص۴۸ و ۱۱۹.
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۴.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۵ - ۲۰۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۹۷.
- ↑ صدوق، علل الشرایع، ج۲، ص۴۹۶.
- ↑ ابن حمدون، التذکرة الحمدونیه، ج۱، ص۱۱۴.
- ↑ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۳، ص۱۷۹؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۸۲؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۶۴۷؛ ابن طاووس، مهج الدعوات، ص۱۷۷ - ۲۲۰.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۲۶۵؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۸۳.
- ↑ صدوق، الامالی، ص۷۱۰.
- ↑ هاشم معروف حسنی، سیرة الأئمة الاثنیعشر(ع)، ج۳، ص۲۲۶.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۷۵.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۸.
- ↑ مرزبانی، اخبار السید الحمیری، ص۱۵۹.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۹۸.
- ↑ شهید اول، القواعد، ج۲، ص۲۰۷.
- ↑ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۲۵.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۶۵۲.
- ↑ صدوق، الامالی، ص۴۷.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۱۸۳.
- ↑ برقی، رجال، ج۱، ص۳۲؛ حلی(علامه)، خلاصة الاقوال، ص۱۵۴؛ ابن داوود، رجال، ص۲۴۸.
- ↑ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۴۲۱ و ۴۲۳.
- ↑ بخاری، سر السلسلة العلویة، ص۵۹؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷۳؛ صدوق، الامالی، ص۴۱۶.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۸۵.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۷۷.
- ↑ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۶.
- ↑ بخاری، سر السلسلة العلویه، ص۲۱؛ ابن عنبه، عمدة الطالب، ص۷۰.
- ↑ قاضی تنوخی، الفرج بعد الشدة، ج۲، ص۳۴۹؛ مسکویه، تجارب الأمم، ج۳، ص۳۱۷.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۷۶؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۴۱ - ۱۴۲ و ۱۵۷.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۵۸ و ۱۷۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۸۱ - ۸۲. این مبالغ زمانی بخشیده میشد که توده مردم پنجاه درهم را بهشت خود میشمردند (ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۱۶).
- ↑ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۵۶.
- ↑ ابن عنبه، عمدة الطالب، ج۶، ص۱۰۴.
- ↑ ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۷۰.
- ↑ ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۹۸.
- ↑ ر.ک: حسینیان مقدم و توحیدی، «تعاملات سیاسی زیدیان و حسنیان در قیامهای مشترک ۱۴۵ - ۱۷۶»، پژوهشهای تاریخی، ش۲۴، سال ۱۳۹۳ش، ص۷۷ - ۹۰.
- ↑ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۹.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۸۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۹ - ۳۶۱.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۹۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۸ - ۳۶۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۴۲.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۸۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۰ و ۱۸۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۱.
- ↑ تستری، قاموس الرجال، ج۶، ص۵۱۹ - ۵۲۲.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۷۰.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۴۱ و ۱۷۲.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۶۸.
- ↑ منطقهای در چهار منزلی جنوب مدینه در مسیر مکه؛ یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۲۵۲.
- ↑ سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۱۲.
- ↑ ابن ادریس، مستطرفات السرائر، ص۵۶۹.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۸۰؛ طوسی، الفهرست، ص۶۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۶۴؛ صدوق، علل الشرایع، ج۲، ص۵۷۸.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۴۱۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۹؛ ج۸، ص۲۷۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۵.
- ↑ ر.ک: مازندارنی، شرح اصول الکافی، ج۹، ص۱۳۵.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۸۴.
- ↑ ر.ک: کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۶۰ - ۳۶۱.
- ↑ ﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ...﴾ «و کسانی که آنچه را خداوند فرمان به پیوند آن داده است میپیوندند.».. سوره رعد، آیه ۲۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۵۵ - ۱۵۶.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۴۲.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۴۲.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۷۴؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۴۹. انصار در بیعت عقبه متعهد به دفاع از رسول خدا(ص) شدند. گویا امام صادق(ع) دفاع از خاندان آن حضرت را نیز دفاع از رسول خدا(ص) دانسته است.
- ↑ بخاری، سر السلسلة العلویه، ص۷۷؛ کلینی، الکافی، ج۷، ص۵۵؛ طوسی، الغیبه، ص۱۹۷.
- ↑ صدوق، صفات الشیعه، ص۱۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۹؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۶۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۹ و ۲۳۳.
- ↑ طوسی، الامالی، ص۴۴۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۷۷ - ۷۸؛ ابن ادریس، مستطرفات السرائر، ص۶۳۹.
- ↑ برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ از اینرو، تقیه با نفاق تفاوتی آشکار دارد؛ زیرا نفاق اظهار حق و پنهان داشتن باطل و شرک درونی برای رسیدن به منافع دنیایی است؛ سیوری، اللوامع الالهیة، ص۳۷۸. مازندارانی (شرح اصول الکافی، ج۹، ص۱۱۸) دایره تقیه را توسعه داده و شامل رفتارهای عرفی نیز کرده است.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲ ص ۲۸۶.