ظلم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Saqi (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۲۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ظلم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

ظُلم به معنای ستم، از حد گذشتن، به حق کسی تجاوز کردن. ستم گاهی به دیگران است، گاهی به خویشتن. آنکه بدی می‌کند و مرتکب گناه می‌شود‌‌، به خودش ستم کرده است، چون حق خود را در راه پاک زیستن و به کمال رسیدن پایمال کرده است. در قرآن، شرک به خدا هم ظلم بزرگ به حساب آمده است: ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱]. ظلم و جور، از بزرگ‌ترین گناهان است و کیفر آن در همین دنیا هم دامنگیر ظالم می‌‌شود و در آخرت هم، دوزخ سوزان کیفر ستمگران است. همچنان که پرهیز از ظلم لازم است، زیربار ظلم رفتن و ظلم‌پذیری (انظلام) هم ناپسند است. مبارزه با ظلم و ظالم یک وظیفه است و همکاری با ستمگر هم مشارکت در ظلم است و گناه دارد. حتی ظلم به حیوانات هم از دید اسلام ناپسند است، چون حیوانات هم حقوقی دارند که باید مراعات گردد. واژه‌های دیگری همچون: جور، بغی، عدوان، اعتداء، حیف و... همین معنی را دارند.

مفهوم‌شناسی ظلم

معنای لغوی ظلم

  • ظلم اسم مصدر ظَلَم، در لغت به سه معنی استعمال شده است:
  1. قراردادن چیزی در غیر جای مناسب خودش[۲]؛ از این باب است که عرب می‌گوید هرکس به پدرش شبیه باشد ظلم نکرده است؛ یعنی شباهت را در غیر موضعش قرار نداده است[۳]؛ و می‌گوید آن کس که گرگ بچراند، ظلم کرده است؛ یعنی رعایت و چوپانی را در غیر جای مناسبش قرار داده است[۴]. در مقابلِ ظلم به این معنی، عدل به معنی نهادن هر چیزی در جای مناسب خود قرار دارد...
  2. تجاوز از حد[۵]؛ به این معنی است که قرآن کریم گناهان را ظلم می‌نامد چون گناه تجاوز از حد الاهی است و از این باب است که هرکس بدون انحراف به چپ و راست در راهی پیش رود، عرب درباره او می‌گوید ظلم نکرده است[۶]. و باز از همین باب است که برخی کتب لغت[۷] تصرف در ملک و حق دیگری را ظلم نامیده‌اند.
  3. کم‌کردن[۸]؛ ظلم به این معنی در قرآن کریم به کار رفته است. می‌فرماید: ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا[۹]. صاحب معجم مقائیس تنها معنی اول را برای ظلم ذکر کرده است[۱۰] و ظاهر این اکتفا، این است که معانی دیگر، معنی اصلی این واژه نیستند، بلکه از معانی مجازی آن یا از فروع معنی اولند. ...در صورتی که واژه ظلم در آیه یا روایتی همراه با قرینه‌ای آمده باشد، بدیهی است که معنی آن، با توجه به قرینه همراهش تعیین می‌شود؛ ولی در صورتی که بدون قرینه به کار رود، بر شایع‌ترین معنی خود که همان ظلم رفتاری است حمل می‌شود[۱۱]

معنای اصطلاحی ظلم

  1. ستم کردن: راه نکوهش تنها بر کسانی است که به مردم ستم می‌کنند و در [روی] زمین به ناحق سر برمی‌دارند. آنان عذابی دردناک [در پیش] خواهند داشت[۱۵][۱۶].
  2. تجاوز از حدود الهی و بر اساس فرمان خدا حکم نکردن: و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داوری کنند و کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، آنان خود، نافرمان‌اند[۱۷][۱۸].
  3. انحراف از عدل و دادگری: در حقیقت، خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم بازمی‌دارد. به شما اندرز می‌دهد، باشد که پند گیرید[۱۹][۲۰].
  4. شرک ورزیدن نسبت به خداوند: و [یاد کن] هنگامی را که لقمان به پسر خویش (در حالی که وی او را اندرز می‌داد) گفت: "ای پسرک من، به خدا شرک میاور که به راستی شرک، ستمی بزرگ است"[۲۱][۲۲].

تفاوت ظلم و جور

  1. ظلم به خدا، یعنی شرک
  2. ظلم به مردم، یعنی تجاوز به حقوق دیگران.
  3. ظلم به نفس، یعنی معصیت، زیرا آثار معصیت دامن‌گیر خود ظالم است[۳۴].

ارتباط ظلم با سایر مفاهیم

  1. حکومت و ظلم
  2. عدالت و ظلم
  3. ایمان و ظلم
  4. امامت و ظلم
  5. آرامش وامنیت و ظلم
  6. آبادانی و ظلم
  7. مهدویت و ظلم
  8. سیاست و ظلم

گستره و مصداق‌های ظلم

ظلم به ارزش ها

  • ظلم به حق و حقیقت
  • ظلم به دانش

ظلم به خدا

  • ظلم به آیات خدا
  • ظلم به پیامبران
  • ظلم به پیامبر خاتم
  • ظلم به اهل بیت

ظلم به خود

ظلم به دیگران

  • ظلم به صالحان
  • ظلم به مسلمانان
  • ظلم به بى گناهان
  • ظلم به غافلان
  • ظلم به شریک

ظلم به طبیعت

  • ظلم به محیط زیست
  • ظلم به حیوانات
  • ظلم به گیاهان و درختان

دست‌اندرکاران ظلم

نخست: ظالم

نشانه‌ها و ویژگی های ظالمان (ظلمه)

  1. کفرپیشگی و ظلم‌گرایی
  2. انکار آیات و انبیای الهی و جلوگیری از دعوت انبیا در مسیر حق
  3. عدم اجرای قوانین الهی و نقض احکام
  4. مبارزه با آموزه‌های وحیانی
  • شاخصه و ویژگی‌هایی که موجب تضییع حقوق دیگران می‌‌شود:
  1. بی عدالتی اقتصادی
  2. استکبار و به استضعاف کشیدن دیگران
  3. فسق و فجور (ارتکاب جرم)
  4. حاکمیت ظالم

دوم: یاری کنندگان ظالم

سوم: رضایت دهندگان به ظلم

چهارم: پذیرنده ظلم

موجبات و عوامل زمینه‌ساز ظلم (عوامل عملکرد ظالمانه)

سطوح و مراتب ظلم

ظلم فردی

ظلم اجتماعى

ابعاد ظلم

ظلم فکری

ظلم فرهنگی

ظلم اقتصادی

ظلم سیاسی

ظلم قضایی

ظلم اداری

انواع ظلم

  • ظلم را به اعتبارات مختلف می‌توان تقسیم کرد. ما در این نوشته به سه اعتبار ظلم را تقسیم می‌کنیم.
  • تقسیم ظلم به اعتبار نیروی عامل: به این اعتبار ظلم را به دو قسم تقسیم می‌کنند چون گاهی نیروی عامل ظلم از قوای درونی است که ظلم نفسانی را پدید می‌آورد و گاهی از جوارح بیرونی است که ظلم رفتاری را پدید می‌آورد.
  1. ظلم درونی: این قسم ظلم از کمبود و عدم بهره‌مندی صحیح از نیروی عقل پدید می‌آید. از مصداق‌های این قسم به چند نمونه اشاره می‌کنیم.
  2. ظلم در توحید ذاتی: کسی که نتواند با نیروی عقل خود خدا را بشناسد، چنان‌که اصلاً خدایی را نپرستد یا غیر خدا را به جای خدا یا در کنار خدا بپرستد، ظلم کرده است؛ چون مرتبه الوهیت جایگاه خداست و چنین کسی خدا را از آن مرتبه خارج کرده، غیر خدا را در آن مرتبه نهاده است و این هر دو مصداق ظلم است.
  3. ظلم در توحید افعالی: تنها مؤثر در هستی خداوند متعال است و جز او هیچ‌چیز و هیچ‌کس به طور مستقل هیچ تأثیری در هستی ندارد. اعتقاد به اینکه جز خدا کسی یا چیزی می‌تواند تأثیری داشته باشد ظلم است، چون غیر خدا را در مرتبه خدایی که جای او نیست قرار می‌دهد.
  4. ظلم در توحید عبادی: پرستش شایسته ذات اقدس خداست. عبادت جز برای خدا ظلم است چون غیر خدا را در مرتبه معبودی می‌نهد؛ بنابراین شرک با همه شاخه و شعبه‌های خود مصداق ظلم است چنان‌که کفر نیز ظلم محسوب می‌شود. به همین دلیل قرآن کریم می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۵۲]. و می‌فرماید: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۵۳].
  5. ظلم در ایمان: گرایش به خدا و رسول باید حقیقی و با عقد قلبی باشد. کسی که اظهار ایمان کند و قلبش از ایمان تهی است، ظلم کرده است، چون ایمان را در جای مناسب خود قرار نداده است. به همین دلیل قرآن کریم نفاق را ظلم نامیده، درباره منافقین می‌فرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا[۵۴].
  6. ظلم در گمان: گمان بد به اهل ایمان در شرایطی که جامعه مقهور فساد و ناراستی نیست ظلم است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: در زمانی که صلاح و راستی بر جامعه حاکم است گمان بد به کسی که سابقه بدی ندارد و گناه آشکاری نکرده است، ظلم است[۵۵].
  7. ظلم در محبت: قلب مؤمن محل حکومت خداست. از رسول خدا(ص) روایت شده است: «أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[۵۶]؛ قلب مؤمن تخت پادشاهی خداست. به همین دلیل، انسان به طور فطری دل در گرو محبت خدا دارد و حق نیز همین است، چون ذات اقدس او جمیل مطلق است؛ بنابراین، کسی که دل به غیر او می‌سپارد هم جای خدا یعنی قلبش را به دیگری داده و هم با وجود زیبای مطلق به دیگران سرگرم شده است؛ پس از دو نظر ستم روا داشته است.
  8. ظلم بیرونی: ظلم بیرونی همان ظلمی است که با اعضا و جوارح بدن صورت می‌گیرد. هرگاه انسان گناهی جوارحی انجام دهد ستم کرده است، چون به جای طاعت عصیان نهاده است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۵۷]
  1. ظلم به خود: در منطق قرآن کریم هر پندار، رفتار و گفتاری که با حرکت کمالی انسان در تعارض باشد ظلم به تفس (خویشتن) نامیده می‌شود؛ بنابراین هرگونه تعدی به حدود الاهی و گذر از مرزهای انسانیت که در شریعت گناه، معصیت و خطا نامیده می‌شود، مصداق ظلم به خویش است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۵۸] با این توضیح، ظلم به خویش عبارت است از غفلت از تربیت و تزکیه نفس انسانی، رهاگذاشتن خود در پیگیری خواست‌های شهوی و شیطانی، اتلاف سرمایه‌های حیات، عدم بهره‌برداری صحیح از سرمایه عمر و غفلت از شکوفاسازی استعدادها. بنابراین هر ظلمی یا فقط به خود انسان متوجه است مثل اقسام ظلم درونی و برخی از انواع گناهان که بین انسان و خداست یا پیش از آنکه متوجه دیگری باشد، خود ظالم را هدف می‌گیرد. ظالم حتی در آنجا که به دیگران ستم می‌کند، در حقیقت به خود ستم کرده است. برای نمونه، قرآن کریم وقتی به مردان دستور می‌دهد که زنان را پس از عده طلاق آزار ندهند و به حقوق ایشان تعدی نکنند، می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۵۹]. به همین دلیل می‌توان گفت ظلم به خویشتن هرچند در ظاهر یک قسم از اقسام ستم است، همه ظلم‌ها را شامل می‌شود و هم از این روست که قرآن کریم در آیات فراوانی به آن پرداخته و مصداق‌های زیادی برای آن نام برده است[۶۰]. و باز به همین دلیل است که مأموریت انبیا در وهله اول مبارزه با ظلم به خویشتن است؛ چون اگر انسان از ستم به خود نپرهیزد از ستم به دیگران هم پروا نمی‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۶۱]. مبارزه با شرک، کفر، نفاق و همه گناهان، مبارزه با ظلم به خویش است.
  2. ظلم به دیگران: ظلم به دیگران دارای دو قسم است: ظلم به خدا؛ و ظلم به بندگان خدا.
    1. ظلم به خدا: ظلم به خدا عبارت است از کوتاهی در انجام وظایف بندگی و ادای حقوق پروردگاری؛ بنابراین می‌توان گفت هر ظلمی که اتفاق می‌افتد ظلم به خداست چون حقوق مولویت او تضییع شده و بنده‌اش به جای بندگی، گردن فرازی کرده است؛ البته نباید باور داشت که حضرت پروردگار نیز همانند بندگان از این ستم‌ها تأثیری می‌پذیرد و بنده سرکش ظالم با گردن‌کشی و تمرّد زیانی به آن ذات اقدس می‌رساند، که او بی‌نیاز از همگان است. گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد[۶۲] بزرگ‌‌ترین ظلم نسبت به ساحت اقدس الاهی، شرک آوردن و کفر ورزیدن است. کسی که خداوند متعال را انکار می‌کند (کافر)، بر خدا ستم کرده است که نور وجود او را که همه کائنات از آن روشن شده و در پرتو او خودنمایی می‌کنند، نادیده گرفته است و بر خویشتن ستم کرده است که خود را از بهره‌های ایمان و پرستش محروم کرده است. آن‌که چیزی را شریک خدا می‌کند (مشرک)، بر خدا ستم کرده که موجود نیازمند محدودی را در ردیف او نشانده است و بر خود ستم کرده است که گوهر انسانی خویش را تا حد پرستش در مقابل موجودی چون خود یا پست‌تر از خود فرود آورده است. کافر و مشرک هر دو بر جامعه انسانی ستم می‌کنند که با آرا و مذاهب گونه‌گون و بی‌اصالت، تفرقه و تشتت به بار می‌آورند. قرآن کریم شرک را ظلمی بزرگ و مشرک را ظالم‌ترین ستمکاران شمرده است و می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۶۳] و می‌فرماید: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ[۶۴]. سؤالی که در این آیه کریمه مطرح شده (چه کسی ستمکارتر است؟) از نوع استفهام تقریری است که به طور مؤکد بر ثبوت نسبت خود دلالت می‌کند؛ بنابراین معنی حقیقی آیه این است که این‌گونه افراد ستمکارترین انسان‌ها هستند.
    2. ظلم به بندگان خدا: ستم بر بندگان خدا عبارت است از تعدی به حدود و حقوق انسان‌ها. هرکس دارای حقی است که محروم کردن او از آن حق، ستم به اوست؛ بنابراین، تعدّی به مال، جان و آبروی دیگران، ستم است. خودداری از پرداخت حقوق مالی مثل دینی که از کسی گرفته‌ای، پرداخت زکات که حق فقراست، پرداخت خمس که حق سادات است، عدم رسیدگی به ضعیفان، یتیمان و درماندگان جامعه، کوتاهی از آموزش و تربیت کسانی که انسان مسئولیت آنها را بر عهده دارد، همگی ظلم به انسان‌هاست. ظلم به دیگران هم در مقیاس فردی ممکن است هم در مقیاس اجتماعی، یکی از مصداق‌های بارز ظلم اجتماعی که قرآن کریم به صراحت از آن نام برده، آواره کردن بندگان خدا از شهر و دیار خویش است. قرآن کریم به چنین کسانی اجازه داده است از خود دفاع کنند و به ایشان وعده نصرت و یاری داده است[۶۵].
  • تقسیم ظلم به اعتبار اثر: آثاری که از ستم به جا می‎ماند، با توجه به نوع و میزان ستم متفاوت است. تفاوت آثار ستم از زوایای مختلف قابل بررسی است. یکی از این زوایا که در روایات به آن توجه شده، موضع خداوند متعال در برابر ستمگر است. بدون شک انسان ستمکار با ستم کردن، دشمنی خدا را بر می‎انگیزد و خود را در مقابل پروردگارش قرار می‎دهد، ولی خداوند متعال در مقام کیفردهی با همه ستمکاران یک شیوه ندارد؛ چون ستمکار گاهی حق خدا و خویش را تضییع می‌کند و گاهی حق دیگران را. امام باقر(ع) با توجه به این تفاوت می‎فرماید: «الظُّلْمُ ثَلَاثَةٌ ظُلْمٌ يَغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا يَغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا يَدَعُهُ اللَّهُ»؛
  • ظلم بر سه قسم است: قسمی که خدا می‎بخشد، قسمی که خدا نمی‌بخشد و قسمی که خدا دست برنمی‌دارد.
  1. شرک، ظلمی است که بخشیده نمی‌شود امام باقر(ع) در ادامه سخن پیشین می‌فرماید: «فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَغْفِرُهُ فَالشِّرْكُ»؛ ظلمی که خدا آن را نمی‌بخشد شرک است. قرآن کریم در دو آیه جداگانه می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[۶۶]. بنابراین اگر مشرک بدون توبه از دنیا برود، قابل بخشش نیست[۶۷].
  2. امام باقر(ع) در ادامه سخن سابق می‌فرماید: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يَغْفِرُهُ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ»؛ ظلمی که خدا آن را می‌بخشد ظلمی است که انسان در رابطه با خدا (انجام طاعات و ترک گناهان) به خویش روا می‌دارد. بنابراین، گناهانی که با حقوق مردمان در ارتباط نباشند امید بخشش بیشتری دارند؛ چون این دسته گناهان با اعمال نیک جبران می‌شوند. قرآن کریم می‌فرماید:﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ[۶۸]. علاوه بر این فرمود: ﴿وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[۶۹].
  3. ظلمی که رها نمی‌شود: ستمی که انسان در حق دیگران روا می‎دارد، برای مظلوم حقی ایجاد می‌کند که خداوند متعال به اقتضای حکمت و رحمت، بدون رضایت صاحب حق از آن نمی‌گذرد و توبه ظالم را نمی‌پذیرد. امام باقر(ع) در ادامه سخن سابق می‎فرماید: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَدَعُهُ فَالْمُدَايَنَةُ بَيْنَ الْعِبَادِ»[۷۰]؛ ظلمی که خداوند از آن دست برنمی‌دارد ظلمی است که در قضاوت بین مردم ثابت می‌شود. نکته جالب در این سخن شریف اینکه در این قسم از ظلم که به حقوق انسان‌ها مربوط می‌شود سلباً و ایجاباً سخن از مغفرت و بخشش نیست؛ گویی خداوند متعال بخشیدن و نبخشیدن حقوق دیگران را خارج از شئون خود شمرده و در مقام حاکم، شأن خود را پیگیری آن می‌داند و لذا امام باقر(ع) به جای "نمی‌بخشد"، می‌فرماید خداوند این‌گونه ظلم را رها نمی‌کند.
  • امام علی(ع) در تبیین میدان معنایی ظلم، آن را بر سه گونه می‌داند: بدان ظلم بر سه گونه‌ است: ستمی که بخشوده نشود؛ و ستمی که به این زودی رهایش نکنند؛ و سه دیگر، ستمی که آن را ببخشایند و دیگر به حساب نیاورند. اما ظلمی که بخشوده نشود، شرک به خداوند است که فرمود: "خداوند هرگز شرک به آستانش را نبخشد." و اما ظلمی که آمرزیده شود ستم بنده به خویش در پاره‌ای از لغزش‌هاست. و اما ظلمی که به این زودی‌ها رهایش نکنند، ظلم بندگان به یکدیگر است؛ و "قصاص" در مورد سوم شدید است و از قبیل زخم تیغ و ضرب تازیانه نیست، بلکه اینها در برابر آن بسیار کم و کوچک است[۷۱][۷۲]. امام علی(ع) از شرک به خداوند، به‌عنوان گناهی نابخشودنی و بزرگ‌ترین ظلم به خویشتن یاد کرده‌ است[۷۳][۷۴]

ظلم غیر قابل بخشش از سوی خدا

  • شرک، ظلمی است که بخشیده نمی‌شود. امام باقر(ع) در ادامه سخن پیشین می‌فرماید: «فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَغْفِرُهُ فَالشِّرْكُ»؛ ظلمی که خدا آن را نمی‌بخشد شرک است. قرآن کریم در دو آیه جداگانه می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[۷۵]. بنابراین اگر مشرک بدون توبه از دنیا برود، قابل بخشش نیست[۷۶].

ظلم مورد بخشش خداوند

  • امام باقر(ع) در ادامه سخن سابق می‌فرماید: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يَغْفِرُهُ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ»؛ ظلمی که خدا آن را می‌بخشد ظلمی است که انسان در رابطه با خدا (انجام طاعات و ترک گناهان) به خویش روا می‌دارد. بنابراین، گناهانی که با حقوق مردمان در ارتباط نباشند امید بخشش بیشتری دارند؛ چون این دسته گناهان با اعمال نیک جبران می‌شوند. قرآن کریم می‌فرماید:﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ[۷۷]. علاوه بر این فرمود: ﴿وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[۷۸][۷۹]

ظلم مورد بازخواست خدا

ظلم جوارحی

ظلم جوانحی

ظلم آگاهانه

ظلم ناآگاهانه

ظلم در پاداش

ظلم در جنگ

ظلم در قضاوت

ظلم در قیامت

ظلم در کیفر

مراتب ظلم

  • ظلم به به سه اعتبار دارای درجات و مراتب است: نخست به اعتبار خود ظلم؛ دیگر به اعتبار ظالم؛ و سوم به اعتبار مظلوم. گفتنی است که مراتب ظلم به اعتبار مظلوم در روایات، واضح‌تر و مفصل‌تر مطرح شده است.
  • مراتب ظلم به اعتبار ظلم: حقوقی را که ستمکاران با اعمال ظالمانه خود ضایع می‌کنند، دارای ارزش‌های متفاوتی هستند، مرزهایی که در اثر ظلم شکسته می‌شوند، از نظر احترام در یک ردیف نیستند، بنابراین میتوان گفت ظلم به این اعتبار دارای مراتب بی‌شماری است. پیش از این به آیاتی از قرآن کریم اشاره کردیم که از بزرگی برخی از مظالم سخن می‌گفتند؛ از جمله: ﴿يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۸۰]. ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ[۸۱]. مفاد آیات دیگر نیز این است که بزرگ‌ترین مرتبه ظلم از حیث ارزش عمل، شرک به خداست، چون حق مولویت خدا بر بندگان بزرگ‌ترین حق است؛ ولی تعداد مراتب آن قابل شمارش نیست، چون ظلم با این نظر به تعداد مراتب حقوق ضایع شده، دارای مراتب است.
  • مراتب ظلم به اعتبار ظالم: میزان تأثیر انسان در تحقق ظلم متفاوت است؛ گاهی انسان خود ستم می‌کند، گاهی به ستمکار کمک می‌کند و گاهی با آنکه می‌تواند مانع ظلم شود، سکوت می‌کند. علی(ع) می‌فرماید: «الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِينُ عَلَيْهِ وَ الرَّاضِي بِهِ شُرَكَاءُ ثَلَاثَةٌ»[۸۲]؛ کسی که ستم می‌کند، کسی که او را در ستم یاری می‌کند و کسی که به آن ستم راضی است، هر سه در ستم شرکند. به نظر می‌رسد ترتیبی که حضرت در ذکر این سه گروه مراعات کرده است، به مراتب و درجات آنها در ستمکاری اشعار دارد؛ بنابراین ظلم به اعتبار ظالم دارای سه مرتبه است.
  1. رضایت به ظلم: پایین‌ترین مرتبه ظلم آن است که انسان خود ستم نمی‌کند، به ستمکار هم کمک نمی‌کند، ولی در دل، به ظلمی که روا می‌شود راضی است. قرآن کریم کسانی را که به ظلم رضایت میدهند ظالم می‌داند، حتی اگر با مباشران ظلم فاصله زمانی و مکانی فراوانی داشته باشند.
  2. یاری ستمکاران: دومین مرتبه ظلم به اعتبار ظالم این است که انسان علاوه بر رضایت قلبی در عمل به ستمکار یاری برساند، یاری ستمکاران، عنوانی است که در روایات معصومین نهی و نکوهش شده است. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «مَنْ... أَعَانَ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ ظَالِمٌ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ الْإِسْلَامِ»[۸۳]؛ کسی که... ظالمی را در ظلمش یاری می‌کنند، با آنکه می‌داند او ستمگر است، از اسلام خارج می‌شود و می‌فرماید: «مَنْ أَعَانَ ظَالِماً سَلَّطَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ»[۸۴]؛ کسی که ظالمی را یاری کند، خدا همان ظالم را بر او مسلط می‌کند. و می‌فرماید: «من اعان ظالما علی ظلمة جاء یوم القیامة و علی جبهته مکتوب آیس من رحمة الله»[۸۵]؛ کسی که ظالمی را در ظلمش یاری کند روز قیامت در حالی می‌آید که بر پیشانی‌اش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا. و می‌فرماید: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً أَوْ رَبَطَ لَهُمْ كِيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةً احْشُرُوهُ مَعَهُمْ»[۸۶]؛ روز قیامت یک منادی ندا سر می‌دهد ستمکاران کجایند، یاران ستمکاران کجایند، آنان که دواتی برایشان لیقه کردند، سر کیسه‌ای را با نخ بستند یا مدادی برایشان تراشیدند همه را با ایشان محشور کنید. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ يُعِينُ عَلَى الْمَظْلُومِ»[۸۷]؛بدترین مردمان کسی است که ظالم را بر ضد مظلوم یاری می‌کند. امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَنْ أَعَانَ ظَالِماً عَلَى مَظْلُومٍ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَلَيْهِ سَاخِطاً حَتَّى يَنْزِعَ مِنْ مَعُونَتِهِ»[۸۸]؛ کسی که ظالمی را بر ضد مظلومی یاری می‌کند، پیوسته خداوند متعال بر او خشمگین است، تا دست از یاری او بردارد. امام رضا(ع) می‌فرماید: «مَنْ أَعَانَ ظَالِماً فَهُوَ ظَالِمٌ وَ مَنْ خَذَلَ ظَالِماً فَهُوَ عَادِلٌ»[۸۹]؛ کسی که ظالمی را یاری کند ظالم است و کسی که ظالم را کمک نکند عادل است. روایاتی که در این باره رسیده، فراوان است. ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم و یادآور می‌شویم این همه اصرار بر نهی و نکوهش یاری ستمکاران بهترین نشانه بر زشتی و شناعت ستم است. رذیله‌ای که یاری در راه آن به این حد زشت و نکوهیده است، خود بسیار زشت‌تر و ناپسندتر است.
  3. یاری نکردن به مظلوم: همان‌طور که کمک به ظالم ستمکاری است، کمک به مظلومان از نشانه‌های عدالت در وجود انسان است.امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «أَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلُومِ»[۹۰]؛ بهترین عدالت، کمک کردن به مظلوم است. دشمنی و مقابله با ظالم و یاری مظلوم یکی از آموزه‌های اکید دین مقدس اسلام است. امیرالمؤمنین(ع) در سفارش به دو فرزند گرامی‌اش امام حسن و امام حسین(ع) می‌فرماید: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[۹۱]؛ دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. یاری مظلوم تکلیفی است واجب که قصور و کوتاهی در انجام آن، جز با توبه و انابه به درگاه حق تعالی جبران نمی‌شود. امام سجاد(ع) در ضمن دعایی عرض می‌کند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ»[۹۲]؛ الهی اگر در حضور من بر کسی ستمی رفته و من یاری‌اش نکرده‌ام از تو پوزش می‌خواهم. به همین دلیل ترک این تکلیف موجب عقاب و التزام به آن در خور پاداش است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَخْذُلُ أَخَاهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ إِلَّا خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»[۹۳]؛ هر مؤمنی، برادرش را بی‌یاور بگذارد، در حالی که میتواند یاری‌اش کند، خداوند او را در دنیا و آخرت بی‌یاور می‌گذارد. یاری مظلوم عبادت مقبولی است که چون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر پاداش فراوان دارد. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «مَنْ أَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ كَانَ مَعِي فِي الْجَنَّةِ مُصَاحِباً»[۹۴]؛ هرکس حق مظلومی را از ظالم بگیرد، در بهشت هم‌صحبت من خواهد بود. و می‌فرماید: خداوند متعال به داود پیامبر(ص) فرموده است: هرکس مظلومی را یاری کند یا در راه دادخواهی با او قدم بردارد، خداوند در روز قیامت که همه قدم‌ها می‌لغزد، قدم‌هایش را استوار می‌کند[۹۵]. امام صادق(ع) می‌فرماید:یاری یک مظلوم از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجد الحرام بهتر است[۹۶].
  4. مباشرت ظلم: ظلمی که انسان خود مرتکب آن می‌شود بالاترین مرتبة ظلم است. از آنجا که در سراسر این نوشتار از این مرتبه ظلم سخن می‌گوییم، در اینجا از بحث درباره آن صرف‌نظر می‌کنیم.
  • مراتب ظلم به اعتبار مظلوم: طبق تعابیری که در روایات وارد شده، ظلم به اعتبار مظلوم دارای پنج مرتبه است حقیقت این است که نمی‌توان ترتیب واقعی بین برخی از این مراتب را به آسانی پیدا کرد و لذا ما بدون آنکه معتقد باشیم درجات قبح ظلم به این ترتیب است،، آنها را نام می‌بریم.
  1. ظلم به مردمان توانا: ظلم به هر عنوانی و در هر نسبتی قبیح و زشت و ناپسند است؛ ولی در صورتی که مظلوم از ظالم قوی‌تر باشد و بتواند از خود دفاع کند ظلم از حداقل زشتی برخوردار است و هم از این رو آن را در رتبه اول قرار دادیم.
  2. ظلم به مردمان ناتوان: چنان‌چه انسان به کسی ظلم کند که از او ضعیف‌تر است، عقل، چنین ظلمی را از مرتبه اول زشت‌تر میداند. علی(ع) می‌فرماید: «ظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ»[۹۷]؛ ستم کردن به کسی که ضعیف است، زشت‌ترین ظلم‌هاست. و می‌فرماید: «لَا تَبْسُطَنَ يَدَكَ عَلَى مَنْ لَا يَقْدِرُ عَلَى دَفْعِهَا عَنْهُ»[۹۸]؛ دستت را بر کسی که توان دفع آن را ندارد، بلند نکن.
  3. ظلم به کسانی که تسلیم‌اند: اگر انسان به کسی ظلم کند که مطیع اوست، چنین ظلمی از مراتب قبلی بدتر است. علی(ع) می‌فرماید: «ظُلْمُ الْمُسْتَسْلِمِ أَعْظَمُ الْجُرْمِ»[۹۹]؛ ستم به کسی که مطیع و منقاد است بزرگ‌ترین جرم است. کسانی که تحت تکفل انسان قرار دارند زیر دست انسان هستند، اگر انسان به این‌گونه افراد مثل همسر، فرزند، برادر کوچک‌تر و کارگر ظلم کند. بزرگ‌ترین ظلم‌ها را مرتکب شده است. برخی افراد به ملاحظاتی تسلیم انسان میشوند مثل بزرگ‌تری که به واسطه انصاف تسلیم کوچک‌تر باشد، مردی که تسلیم زن باشد و مواردی از این دست. تجاوز به حقوق چنین فردی از مواردی که تاکنون گفته شد زشت‌تر و قبیح‌تر می‌باشد. در روایت نیز چنین ظلمی بدترین ظلم‌ها شمرده شده است. «أَجْوَرُ النَّاسِ مَنْ ظَلَمَ مَنْ أَنْصَفَهُ»[۱۰۰]؛ ظالم‌ترین مردم کسی است که ستم کند به کسی که با او انصاف کرده است.
  4. ستم به گرامیان: مرتبه دیگر ستمکاری، ستم کردن به مردمان گرامی است. کسانی که به خاطر پرهیز و پروا، علم و دانش، سابقه در دین، پیشگامی در جهاد یا انتساب به خاندان رسول خدا(ص) و... در نظر مردم احترامی دارند. امیرالمؤمنین(ع)می‌فرماید: «مِنْ أَفْحَشِ الظُّلْمِ ظُلْمُ الْكِرَامِ»[۱۰۱]؛ یکی از فاحش‌ترین مصادیق ظلم، ظلم به مردمان محترم است.
  5. ظلم به مردمان بی‌یاور: بالاترین مرتبه ظلم، ظلم به کسی است که جز خدا یاوری نمی‌جوید. امام باقر(ع) می‌فرماید: پدرم به هنگام وفات مرا به سینه چسبانید و فرمود: پسرم به تو چیزی را وصیت می‌کنم که پدرم به هنگام وفات به من، و پدرش به هنگام وفات به او وصیت کرد: «يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»[۱۰۲]؛ پسرم بپرهیز از ستم بر کسی در برابر تو یاوری جز خدا نمی‌یابد. امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَا مِنْ مَظْلِمَةٍ أَشَدَّ مِنْ مَظْلِمَةٍ لَايَجِدُ صَاحِبُهَا عَلَيْهَا عَوْناً إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۰۳]؛ شدیدتر از ظلمی که مظلومش در برابر آن جز خدا یاوری نیابد، هیچ ظلمی نیست. رسول خدا(ص) می‌فرماید: خداوند متعال می‌فرماید: «اشْتَدَّ غَضَبِي عَلَى مَنْ ظَلَمَ مَنْ لَا يَجِدُ نَاصِراً غَيْرِي»[۱۰۴]؛ من سخت غضبناکم از کسی که ستم می‌کند بر آنکه جز من یاوری نمی‌یابد.

شیوه‌های ظلم

بدترین ظلم‌ها و ظالم‌ها

راهکارها و ابزارهای ظلم

اصرار بر ظلم

موانع ظلم

اجتناب از ظلم

پیش‌گیری و درمان پدیده ظلم

استعاذه از ظلم

استغفار از ظلم

توبه از ظلم

رفع ظلم

دفاع از مظلوم

اقرار به ظلم

تنزیه از ظلم

حکم ظلم

صبر بر ظلم

ظلم‌پذیری و ظلم‌ناپذیری

مبارزه با ظلم (ظلم‌ستیزی)

راهکارهای مواجهه با ظلم

نجات از ظلم

سرانجام ظلم

آثار و پیامدهای ظلم (عواقب و خطرات ظلم)

  1. تأثیر بر سرنوشت انسان‌ها
  2. فروپاشی و هلاکت جوامع بشری
  3. تسلط و چیرگی ظالمان بر جامعه
  4. رواج بی عدالتی
  5. از بین رفتن ارزشهای الهی و انسانی حاکم بر جامعه
  6. ناامنی و عدم آرامش (عدم امنیت در جامعه)
  7. نارضایتی و عدم لذت از زندگی
  8. اختلاف و تفرقه
  9. بدعت و تحریف حقایق دینی
  10. ذلت و خواری
  11. دچارشدن به عذاب‌های دنیوی (عذاب استیصال، گرفتار غم و اندوه شدن)
  12. زوال نعمت

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است؛ سوره لقمان، آیه ۱۳.
  2. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ فیومی، مصباح المنیر، ص۳۸۶؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  3. بغدادی، خزانة الادب، ج۴، ص۱۱۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  4. زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸؛ جوهری صحاح اللغة، ج۵، ص۱۹۹۷.
  5. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۱۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  6. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  7. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۱۶۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۷.
  8. زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  9. «هر دو باغستان میوه خویش را می‌آورد و از آن چیزی کم نمی‌نهاد و ما در میان آن دو (باغستان) جویباری روانه ساخته بودیم» سوره کهف، آیه ۳۳.
  10. ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۳، ص۴۶۸.
  11. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص94، 95.
  12. «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۲۹
  13. ﴿وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ ؛ سوره ابراهیم، آیه ۳۴ و ﴿ إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا ؛ سوره احزاب، آیه ۷۲
  14. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۲۹.
  15. ﴿ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ سوره شوری، آیه ۴۲
  16. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  17. ﴿ وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ؛سوره مائده، آیه ۴۷
  18. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  19. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ؛ سوره نحل، آیه ۹۰
  20. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  21. ﴿ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ؛ سوره لقمان، آیه ۱۳
  22. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  23. ﴿ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ؛ سوره شعراء،آیه ۲۲۷
  24. سوره ابراهیم، آیه۴۲
  25. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  26. «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ؛ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵
  27. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  28. «شرّ الأمراء من ظلم‏ رعيّته»؛ غررالحکم، ۱ / ۴۴۵
  29. «أقطع شيى‏ء ظلم القضاة»؛ غررالحکم، ۱ / ۱۸۳
  30. «من ظلم‏ رعيّته نصر أضداده»؛ غررالحکم، 2 / ۶۱۸
  31. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  32. ر.ک: حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  33. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲-۳۵۳.
  34. حبیب الله طاهری، اخلاق اسلامی، ص۲۷۱.
  35. نهج البلاغه، ترجمه جعفر، شهیدی، کلمات قصار ۴۳۷، ص۴۴۰.
  36. احمد شلبی می‌نویسد: «دکتر ادموند بورک می‌گوید: «قانون اسلامی درباره همه یکسان است و فرقی بین شاه تاج‌دار و مستخدم فقیر نیست و این شیوه اسلامی، برای بشر تازگی دارد». احمد شلبی، زندگی اجتماعی از دیدگاه اسلام، ترجمه سید محمود اسداللهی، ص۲۵۲.
  37. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۳.
  38. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۴.
  39. حیاة الامام موسی بن جعفر، ج ۲ ص ۲۶۶، وسائل الشیعه، ج ۱۲ ص ۱۳۱
  40. مکاسب شیخ انصاری، باب «حرمة الولایة من قبل الجائر»، «المکاسب المحرّمه» امام خمینی، ج ۲ ص ۱۰۵
  41. «آنان شیعه نیستند، بلکه از همانانند!» وسائل الشیعه، ج ۱۲ ص ۱۳۸. ر. ک: «باب تحریم معونة الظالمین»، وسائل الشیعه، ج ۱۲ ص ۱۲۷
  42. صحیفۀ سجّادیه، دعای ۴۸
  43. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۷۶.
  44. غررالحکم، ۲ / ۴۷۴
  45. «إحذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الأعوان على طاعة اللّه»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۵ و ۶۶۲
  46. غررالحکم، ۲ / ۷۴۲
  47. «إن عزم على التّوبة سوّفها و أصرّ على الحوبة إن عوفي ظنّ أن قد تاب إن ابتلي ظنّ و ارتاب إن مرض أخلص و أناب إن صحّ نسي و عاد و اجترى على مظالم العباد إن أمن افتتن لاهيا بالعاجلة فنسي الأخرة و غفل عن المعاد»؛ غررالحکم، ۲ / ۸۵۲
  48. نک: نهج البلاغه، نامه ۶۰
  49. نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰
  50. «يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ؛ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰
  51. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۱- ۵۳۲.
  52. «که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  53. «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  54. «و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  55. شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح محمد عبده؛ ۴ / ۲۷؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۸/۲۷۸.
  56. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۵۵، ص۳۹.
  57. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  58. «و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
  59. «و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  60. برای نمونه، ﴿مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «داستان آنچه در زندگی این جهان می‌بخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم می‌ورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷؛ ﴿وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ «و کسانی که چون (کار) ناشایسته‌ای می‌کنند یا به خویش ستم روا می‌دارند خداوند را به یاد می‌آورند و از گناهان خود آمرزش می‌خواهند- و چه کس جز خداوند گناهان را می‌آمرزد؟- و (آن کسان که) بر آنچه کرده‌اند دانسته پافشاری نمی‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۵؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴؛ ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «آیا (کافران) جز این چشم دارند که فرشتگان بر آنان درآیند یا فرمان پروردگارت در رسد؟ پیشینیان ایشان هم همین‌گونه رفتار کردند و خداوند به آنان ستم نورزید بلکه آنان خود به خویش ستم روا می‌داشتند» سوره نحل، آیه ۳۳؛ ﴿وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «و هرچه را پیش‌تر برای تو بازگفتیم بر یهودیان حرام کردیم و ما به آنان ستم نکردیم بلکه آنان خود به خویشتن ستم می‌ورزیدند» سوره نحل، آیه ۱۱۸.
  61. «پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  62. این شعر که به صورت مثل در زبان همگان می‌چرخد، برگرفته از یکی از رباعیات بابا افضل کاشانی است که به این صورت در دیوان اشعار او ثبت شده است: ‌ای ذات تو بر کل ممالک شده فرد *** سر بر خط فرمان تو دارد زن و مرد گر جمله کاینات کافر گردند *** بر دامن کبریات ننشیند گرد
  63. «که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  64. «و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد یا آیات او را دروغ شمارد، کیست؟» سوره انعام، آیه ۲۱.
  65. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۳۳۰.
  66. «بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد؛ و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.
  67. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص105.
  68. «بی‌گمان نیکی‌ها بدی‌ها را می‌زدایند» سوره هود، آیه ۱۱۴.
  69. «و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید» سوره نساء، آیه ۴۸.
  70. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۳۳۰.
  71. «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ»، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يُتْرَكُ، فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً، الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِيدٌ، لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لَا ضَرْباً بِالسِّيَاطِ وَ لَكِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذَلِكَ مَعَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵
  72. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰- ۵۳۱.
  73. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰- ۵۳۱.
  74. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص100-107.
  75. «بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد؛ و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.
  76. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص105.
  77. «بی‌گمان نیکی‌ها بدی‌ها را می‌زدایند» سوره هود، آیه ۱۱۴.
  78. «و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید» سوره نساء، آیه ۴۸.
  79. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص106.
  80. «پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  81. «و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد یا آیات او را دروغ شمارد، کیست؟» سوره انعام، آیه ۲۱.
  82. صدوق، خصال، ص۱۰۷؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۱۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۳۳، این حدیث را از امام صادق(ع) نقل کرده است.
  83. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۲۵.
  84. قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۵۸؛ جلال‌الدین عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۷۴.
  85. متقی هندی، کنزالعمال، ج۶، ص۸۴.
  86. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۲۵.
  87. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۹۴.
  88. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۸۵، اسلامیه، ۱۱، ص۴۴۶.
  89. صدوق، خصال.
  90. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۳.
  91. شریف رضی، نهج‌البلاغه، با شرح محمد عبده، ۳/۷۶.
  92. صحیفه سجادیه، تحقیق سید محمدباقر موحد ابطحی، ص۱۸۷؛ ابراهیم بن علی کفعمی، المصباح، ص۳۸۹.
  93. احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۹۹؛ حسین بن سعید کوفی، کتاب المؤمن، ص۶۷.
  94. ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص۵۶؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۵۹.
  95. جلال‌الدین عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الدر المنثور؛ ج۲، ص۲۵۵؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۵، ص۸۷۲.
  96. حسین بن سعید کوفی، کتاب المؤمن، ص۴۷؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۱۳.
  97. شریف رضی، خصائص الائمه، ص۱۱۷؛ حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول ص۷۹؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹۷.
  98. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۳۲؛ آمدی، غررالحکم، ص۳۴۴.
  99. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳۴.
  100. آمدی، غرر الحکم، ص۴۵۵؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۶.
  101. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۷۲.
  102. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۰.
  103. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۰.
  104. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)؛ ج۱۶، ص۵۱؛ صدوق، امالی، ص۴۰۵.
  105. نک: «لا يؤمن‏ بالمعاد من لم يتحرّج عن ظلم‏ العباد»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۵، ۶۶۲ و ۸۵۲
  106. «أذكر عند الظّلم عدل اللّه فيك و عند القدرة قدرة اللّه عليك»؛ غررالحکم، ۱ / ۳۱۹
  107. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا كُلِّفْتُمْ بِهِ يَسِيرٌ وَ أَنَّ ثَوَابَهُ كَثِيرٌ. وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِيمَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْيِ وَ الْعُدْوَانِ عِقَابٌ يُخَافُ، لَكَانَ فِي ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لَا عُذْرَ فِي تَرْكِ طَلَبِهِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۱
  108. «رَحِمَ اللَّهُ رَجُلًا رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ وَ كَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ٢٠٥
  109. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۱.
  110. «یا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ؛ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِك وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱
  111. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۱.
  112. غررالحکم، ۱ / ۱۴۷
  113. غررالحکم، ۱ / ۳۱۹
  114. غررالحکم، ۲ / ۴۷۵
  115. غررالحکم، ۲ / ۴۷۵
  116. غررالحکم، ۲ / ۴۷۶و ۶۶۲
  117. «الظلم عنوان الشقاء في الآخرة»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۶
  118. غررالحکم، ۲ / ۴۷۷ و ۶۲۰
  119. «بالظلم تزول النعم و تجلب النقم»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۷
  120. غررالحکم، ۲ / ۶۱۳
  121. «من ركب محجّة الظّلم كرهت أيّامه»؛ غررالحکم، ۲ / ۶۱۵
  122. «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷
  123. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۲.