اثبات امامت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

امامت به معنای پیشوایی بعض افراد ویژه به دلیل توانمندی‌های خاص، بر دیگران است که با دلایل عقلی و نقلی اثبات می‌شود. از جمله دلایل عقلی قاعده لطف، حفظ شریعت و ... همچنین از جمله دلایل نقلی آیات اکمال دین؛ ابلاغ؛ انذار؛ تطهیر؛ خیرالبریه؛ مودت؛ مباهله و ... و روایات متعددی از جمله حدیث یوم الدار؛ حدیث ثقلین؛ حدیث سفینه؛ حدیث منزلت و ... بر اثبات امامت دلالت دارند.

معناشناسی امامت

امام در لغت به کسی گفته می‌شود که در رفتار و گفتار به او اقتدا می‌شود[۱]، کسی که در امور پیشقدم می‌شود[۲]، همچنین به الگو و نمونه هم امام گفته می‌شود[۳].

در تعریف اصطلاحی امام بین شیعه و اهل سنت اختلاف وجود دارد، اهل سنت امامت را ریاست همگانی در امور دینی و دنیایی می‌دانند که همان خلافت ظاهری است، ولی در نظر شیعه امام جانشین پیامبر در تبلیغ احکام، برپا داشتن حدود الهی، پاسداری از دین خداوند و تربیت نفوس بشر است؛ در واقع امامت علاوه بر شأن دنیایی، مقامی الهی و معنوی است. چنانچه علامه طباطبائی در ذیل آیه شریفه 124 سوره بقره امامت را هدایتگری باطنی و از مقوله رسانیدن به مقصود و مطلوب تفسیر کرده است.[۴].

امامت عامه

انسان بر اساس فطرت سالم خود، همواره در حرکت به سوی کمال است و هدف از آفرینش نیز همین است؛ لکن در مسیر حرکت تکاملی انسان، آفات، موانع و خطرات بسیاری وجود دارد؛ طوری که امکان دست‌یابی انسان به کمال، به خودی خود و بدون یاری دیگران، بسیار ضعیف بلکه ناممکن است؛ بنابراین باید راه تضمین شده‌ای برای حصول هدف آفرینش وجود داشته باشد تا نقض غرض نشود. این راه تضمین شده در زمان پیامبر توسط او تأمین می‌شود؛ ولی نیاز به زمان خاصّی نیست بلکه همیشه وجود دارد؛ یعنی باید همواره یک انسان کامل راه یافته به مقصد و آگاه از راه و خطرات و پیچ و خم‌های آن وجود داشته باشد تا راهنمای انسان‌ها به مقصد والای تکامل باشد. این انسان کامل همان "امام" است؛ یعنی انسان معصوم و برگزیده و منادی توحید که تمام امتیازاتی که ممکن است در یک فرد متعالی تحقّق یابد در او به فعلیّت رسیده است. آن خورشید نورانی که از اوج قله انسانیت سر برآورده و گم‌گشتگان را هدایت می‌نماید واسطه فیض ربّانی و رابط بین جهان غیب و نوع انسان است. او بی‌واسطه تحت هدایت خداوند قرار گرفته و با عنایت خاص الهی از هر نوع لغزش و خطا و آلودگی مصون است. محال است خداوند حکیم که انسان را مجهّز به نیروی کمال‌یابی و با فطرت کمال‌جویی آفریده، راه رسیدن به مقصد را برای او نگشوده باشد[۵].

امامت خاصه

متکلمان امامیه برای اثبات امامت ائمه (ع) به دو دسته دلایل تمسک کرده‌اند: دلایل عقلی و دلایل نقلی.

دلایل عقلی

  1. لطف الهی اقتضا می‌کند راه پیامبر (ص) ادامه یابد و امامان معصوم (ع) ادامه دهنده راه ایشان هستند که مردم را به راه مستقیم و کمال انسانی هدایت [۶]. در واقع امامت، لطف و ترک آن، نقض غرض و نقض غرض از خدای حکیم سر نمی‌زند. از این رو خداوند، برای هدایت مردم انسان کاملی را برمی‌گزیند که آنها را به سوی کمال نهایی راهنمایی نماید[۷].
  2. امام حافظ و نگاهبان‌ شریعت و مرجع مردم برای هدایت به دین است. اگر امام به اشتباه بیافتد، افراد دیگر باید او را از اشتباه آگاهش سازند و آنان نیز نیازمند کسانی خواهند بود تا آگاهشان سازند و این همچنان ادامه پیدا می‌کند مگر به کسی برسد که از خطا و اشتباه مصون و معصوم است. علاوه براینکه اگر خطا و اشتباه بر امام روا باشد، مردم باید او را راهنمایی کنند؛ حال آنکه وظیفه مردم پیروی از اوست نه راهنمایی. از آن رو که عصمت، حالتی باطنی است و جز خدا و رسول (ص) کسی از آن آگاه نیست، بازشناختن شخص معصوم از طاقت بشر بیرون است. پس تنها خداوند می‌تواند معصوم را به مردم نشان دهد و رسالت خویش را به او بسپارد[۸]. مردم توانایی و شایستگی این امر خطیر را ندارند[۹][۱۰].
  3. امام باید در همه فضیلت‌های انسانی از مردم برتر باشد؛ زیرا برابری امام با دیگران مستلزم ترجیح بدون دلیل و باطل است و اگر پایین‌تر از دیگران باشد، از نظر عقل مقدم کردن انسان پایین‌تر قبیح است و قرآن آن را نکوهیده است[۱۱][۱۲][۱۳].
  4. مردم به جهت محدودیت‌هایی که دارند، توان و صلاحیت کافی برای انتخاب و شناخت امام را ندارند و تنها خداوند باید امام را معرفی کند. تفاوت تعیین پیامبر و امام در این است که پیامبر برای اثبات مدعای خویش باید معجزه داشته باشد؛ ولی امام از راه نص پیامبر به مردم معرفی می‌شود[۱۴][۱۵].

دلایل نقلی

در آیات قرآن کریم به موضوع امامت پرداخته شده است؛ از جمله آیات اکمال دین؛ ابلاغ؛ انذار؛ تطهیر؛ خیرالبریه؛ مودت؛ مباهله و ...[۱۶][۱۷]. همچنین روایات فراوانی به موضوع امامت اختصاص دارد، از جمله: حدیث یوم الدار؛ حدیث ثقلین؛ حدیث سفینه؛ حدیث منزلت و ...[۱۸][۱۹]

اثبات جزئیت امامت نسبت به «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)»

بهترین روش برای اثبات جزئیت امامت نسبت به «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» رجوع به قرآن و احادیث نبوی(ص) است. از آنجا که این مطلب از ضروریات مکتب شیعه[۲۰] است؛ لذا تنها برای نمونه به چند آیه و روایت اشاره می‌کنیم:

آیات قرآن

آیه اکمال دین

﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۲۱]. آیه اکمال دین در روز عید غدیر و پس از آنکه پیامبر(ص) امام علی(ع) را به عنوان خلیفه و جانشین خود منصوب کرد، نازل شد[۲۲] و دلالت بر امامت و خلافت امیر مؤمنان(ع) دارد. آیه شریفه دلالت بر اکمال دین دارد. اکمال دین از طریق ولایت و تفویض دین به ائمه(ع) مراد است؛ نه اکمال احکام شرعی و حلال‌ها و حرام‌ها. اگر این‌گونه باشد، باید پرسید که در آن روز چه احکام اساسی و مهمی نازل شد که به وسیله آن دین کامل و نعمت‌های خدا تمام شد، دشمنان مأیوس شدند و خداوند به دین اسلام رضایت داد؟ آیا منظور احکام درباره گوشت‌های حلال و حرام است؟ قطعاً چنین نیست؛ زیرا نزول این احکام نه واجد این همه اهمیت است و نه باعث تکمیل دین؛ زیرا این احکام آخرین احکامی نبود که بر پیامبر(ص) نازل شد. افزون بر اینکه نزول این احکام سبب یأس کفار نمی‌شود. چیزی که سبب یأس کفار می‌شود، فراهم ساختن پشتوانه محکمی برای آینده اسلام است؛ به عبارت دیگر نزول این احکام و مانند آن تأثیر چندانی در روحیه کافران ندارد و اینکه گوشت‌هایی حلال یا حرام باشند، آنها حساسیتی روی آن ندارند؛ بلکه نکته مهم که موجب تکمیل دین و یأس کفار می‌شود، همان ولایت و امامت است[۲۳]. بنابراین آیه شریفه بر امامت و ولایت دلالت دارد و گواه روشن و قاطعی است که امامت جزء دین اسلام و «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» و ایمان به آن ضروری است. چگونه امامت جزء «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» نباشد، در حالی که اکمال دین اسلام، که همان «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» است از طریق امامت بوده است؟![۲۴]

آیه تبلیغ

﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۲۵]. آیه شریفه به اذعان بسیاری از علما و مفسران شیعه و سنی، در روز عید غدیر و درباره امامت نازل شده است و مراد از ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ولایت و امامت امیر مؤمنان علی(ع) است[۲۶]. از این رو طبق این آیه، ولایت و امامت امام علی(ع) از سوی خداوند بر پیامبر نازل شده است و پیامبر وظیفه ابلاغ آن را بر عهده داشته است. بنابراین طبق آیه شریفه، امامت قطعاً جزء دین اسلام و «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» و ایمان به آن ضروری است. در غیر این صورت معنا نداشت که رسالت پیامبر(ص) بر ابلاغ امامت متوقف شده باشد! آیا جز این است که بر اساس آیه شریفه امامت و ولایت امیرمؤمنان از ارکان و اصول اساسی رسالت پیامبر(ص) شمرده شده که بدون آن رسالت ایشان ناقص می‌ماند؟! پس ایمان به امامت، در حقیقت ایمان به رکن اساسی رسالت و «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» بوده و ضروری است[۲۷].[۲۸]

روایات

برای اثبات اینکه امامت جزء «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» است و ایمان به آن ضروری است، به روایات فراوانی می‌توان استناد کرد. اما به جهت اختصار تنها به چند نمونه از روایات معتبر بسنده می‌کنیم:

حدیث غدیر

رسول خدا(ص) در راه بازگشت از حجة الوداع، در منطقه غدیر خم، دست امیر مؤمنان علی(ع) را بالا برد و فرمود: «... مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ...»[۲۹] «هر کس که من مولای اویم، پس علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر که علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن می‌دارد. حدیث غدیر نزد فریقین معتبر و متواتر[۳۰] است و از طرق متعدد و مختلف نقل شده است[۳۱]. بسیاری از علما نیز آن را صحیح السند دانسته‌اند[۳۲].

واژه «مولی» در این حدیث شریف به دلایل و قرائن مختلف، از جمله برخی از عبارات روایت و خطبه، مانند «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ‌»[۳۳]، آیات نازل شده در روز غدیر و مرتبط با آن (مانند آیه ۳ و ۶۷ سوره مائده[۳۴] و آیه ۱-۲ سوره معارج)[۳۵]، کلمات لغویون[۳۶]، شهادت و استناد صحابه[۳۷]، تبریک و تهنیت عمر و ابوبکر به حضرت علی(ع)[۳۸] و...، به معنای اولویت در تصرف و تدبیر بوده است. از این رو دلالت دارد که امام علی(ع) امام و جانشین رسول خدا(ص) است. بنابراین با توجه به قرائن مذکور و همچنین با توجه به اهمیت مطلب که به خاطر آن پیامبر(ص) در گرمای آن روز دستور به تجمع همه حاجیان و پس از ایراد خطبه نیز دستور به تبلیغ ولایت و بیان آن برای غایبان داد و نیز قرائن دیگر[۳۹]، روشن است که عقلاً و عادتاً مولا نمی‌تواند به معنای محبت و نصرت باشد؛ بلکه به معنای اولویت در تصرف و تدبیر بوده و مراد از آن، همان امامت و جانشینی پیامبر(ص) بوده است[۴۰]. با توجه به سند و دلالت محکم حدیث و خطبه غدیر، امامت قطعاً جزء «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» بوده و پیامبر(ص) به آن تصریح کرده است. از این رو ایمان به آن ضروری است.[۴۱]

تصریح به نام و ویژگی ائمه(ع)

از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که وقتی خدای عزوجل آیه شریفه: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۴۲] را بر پیامبر گرامی‌اش محمد(ص) نازل کرد، من به آن جناب عرضه داشتم: «یا رسول الله خدا و رسولش را شناختیم؛ اولی الامر کیست که خدای تعالی طاعت آنان را دوشادوش طاعت تو قرار داده است؟» فرمود: ای جابر آنان جانشینان من و امامان مسلمین بعد از من هستند. اولشان علی بن ابی‌طالب و پس از او به ترتیب حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی - که در تورات معروف به باقر است و تو به زودی او را درک خواهی کرد؛ چون او را دیدار کردی از طرف من سلامش برسان - صادق جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و در آخر همنام من، محمد است که هم نامش نام من است و هم کنیه‌اش کنیه من است... او پسر حسن بن علی است...[۴۳]. علاوه بر این، روایات مختلفی از اهل سنت نقل شده است که تعداد خلفا و برخی از ویژگی‌های آنها، مانند قریشی بودن همه ایشان بیان شده است؛ از جمله از جابر بن سمره نقل شده است که از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «این دین همیشه تا قیام قیامت و تا هنگامی که دوازده نفر خلیفه بر سر شما باشند، استوار و پابرجاست. این خلفا همگی از قریش هستند»[۴۴]. از آنجا که اسامی این دوازده خلیفه و جانشین پیامبر(ص) در این روایات ذکر نشده است، از این‌رو شارحان اهل تسنن، در اینکه این دوازده خلیفه چه کسانی هستند، دچار حیرت و اختلاف شده و دیدگاه‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند[۴۵] که هیچ یک از آنها قانع‌کننده نیست؛ مگر آنچه قندوزی از برخی محققان نقل کرده است که خلاصه آن از این قرار است: مراد از احادیث نبوی مربوط به دوازده خلیفه، که از راه‌های فراوان نقل شده و مشهور است، ائمه دوازده‌گانه از اهل بیت و عترت رسول خدا(ص) است؛ زیرا این احادیث بر کسانی دیگر قابل حمل نیست؛ نه بر خلفای بعد از پیامبر(ص)، چون تعداد آنان کمتر از دوازده نفر بود و نه بر حاکمان بنی‌امیه، چون تعداد آنان بیشتر از دوازده نفر بود. علاوه بر اینکه آنان به جز عمر بن عبدالعزیز، اهل ظلم و ستم بودند و نیز از بنی‌هاشم نبودند؛ در حالی که پیامبر(ص) - در روایت جابر بن سمره[۴۶] - فرمود: «همه آنها از بنی‌هاشم‌اند». همچنین خلفای دوازده‌گانه بر خلفای بنی‌عباس هم قابل حمل نیست؛ چون هم تعدادشان بیش از دوازده نفر است و هم به جهت اینکه مفاد آیه مودت[۴۷] و حدیث کسا را کمتر مراعات کردند. بنابراین ناگزیر این احادیث نبوی باید بر ائمه دوازده‌گانه از اهل بیت پیامبر(ص) حمل و تطبیق شوند؛ زیرا آنان از نظر علم و جلالت و ورع و تقوا و علو نسب و علم، برتر از همگان بوده‌اند. حدیث ثقلین و احادیث فراوان دیگر نیز مؤید و شاهد این مدعاست که مراد پیامبر(ص) از خلفای دوازده‌گانه، امامان دوازده‌گانه از اهل بیت اویند[۴۸].

بنابراین هر چند اسامی ائمه(ع) در روایات اهل تسنن ذکر نشده است، اما روایاتی از رسول خدا(ص) نقل شده که جز بر ایشان قابل تطبیق و تفسیر نیست. بر این اساس از طریق سنت رسول خدا(ص) می‌توان ولایت و امامت ائمه اثناعشر(ع) را اثبات کرد. بنابراین امامت و ولایت ائمه اثناعشر(ع) جزء «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» بوده و ایمان به آن ضروری و لازم است.[۴۹]

ویژگی‌های امام علی(ع)

در روایتی از جابر بن عبدالله انصاری، ویژگی‌های امیر مؤمنان(ع) از زبان رسول خدا(ص) بیان شده است که هر یک از آنها برای اثبات اینکه امامت و ولایت امام علی(ع) جزء «ما جاء به النبی(ص)» است، کفایت می‌کند. جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید که شنیدم رسول خدا(ص) می‌فرمود: به راستی در علی(ع) چند خصلت است که اگر یکی از آنها در همه مردم بود، در فضل آنها بس بود. این خصلت‌ها از این قرارند: گفتار پیامبر(ص) «هر که من مولای اویم علی مولای او است»، «علی نسبت به من چون هارون است نسبت به موسی»، «علی از من است و من از او»، «علی نسبت به من چون خود من است؛ طاعتش طاعت من و نافرمانی‌اش نافرمانی من است»، «جنگ با علی جنگ با خداست و سازش با علی سازش با خداست»، «دوستدار علی دوستدار خداست و دشمن او دشمن خدا»، «علی حجت خدا و خلیفه او بر بندگانش است»، «دوستی علی ایمان است و بغض او کفر است»، «حزب علی حزب خداست و حزب دشمنانش حزب شیطان»، «علی با حق است و حق با اوست؛ از هم جدا نشوند تا سر حوض بر من در آیند»، «علی قسیم بهشت و دوزخ است»، «هر که از علی جدا شود از من جدا شده و هر که از من جدا شود، از خدای عزوجل جداست» و «شیعیان علی همان رستگاران روز قیامت‌اند»[۵۰].

برخی سند این روایت را صحیح دانسته‌اند[۵۱]. تمام خصلت‌ها و ویژگی‌های مذکور در روایت، از طریق عامه به صورت مستند و مستفیض نقل شده و قابل اثبات است[۵۲]. علاوه بر روایات فوق، صاحب غایة المرام بیش از دویست روایت از شیعه و سنی درباره تصریح پیامبر(ص) به خلافت و وصایت و امامت ائمه اطهار(ع) گرد آورده است[۵۳]. با توجه به کثرت روایات و تواتر برخی (حدیث غدیر) و صحت بسیاری از آنها تردیدی باقی نمی‌ماند که امامت و خلافت ائمه دوازده‌گانه قطعاً جزء «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» و در واقع جزء مهم‌ترین و اساسی‌ترین آنهاست. بر این اساس ایمان به آن لازم و ضروری است. پس از آنکه ضرورت ایمان به امامت ائمه اطهار(ع) اثبات شد، در این مسئله اختلاف است که در ایمان به ائمه(ع)، تصدیق امامت آنها و وجوب اطاعت و انقیاد نسبت به آنها کفایت می‌کند یا اینکه علاوه بر آن باید امور دیگری مانند ویژگی‌های ائمه(ع)، همچون عصمت، منصوص بودن امامت، علم و... را هم تصدیق کرد[۵۴].

به نظر می‌رسد در این مورد باید قائل به تفصیل شد. آن دسته از صفات ائمه(ع) مانند عصمت و منصوص بودن که به حد ضرورت رسیده و جزء ضروریات مکتب شیعه امامیه شده است، انکار آنها مستلزم انکار امامت ائمه(ع) است و آدمی را از تشیع بیرون می‌برد؛ چنان‌که انکار ضروری دین اسلام متضمن تکذیب رسول خدا(ص) است و آدمی را از اسلام بیرون می‌برد. اما آن دسته از صفاتی که به حد ضرورت نرسیده و انکار آنها مستلزم انکار امامت نیست، مانند محدث بودن و سخن گفتن ایشان با ملائکه، تصدیق این موارد لازم نیست[۵۵].[۵۶]

شبهات

برخی از وهابیون و اهل سنت با انکار ایمان به ائمه اطهار(ع)، شبهاتی در این‌باره مطرح کرده‌اند که به اختصار دو نمونه را مطرح، و نقد و بررسی می‌کنیم:

شبهه اول: قرار دادن شهادت ثالثه جزء ایمان

برخی از وهابیون، با انکار ایمان به ائمه اثناعشر(ع)، برآنند که شیعیان آن را داخل در ارکان ایمان کنند؛ بلکه بزرگ‌ترین رکن آن[۵۷] یا عین آن قرار داده‌اند[۵۸]. شیعیان بر اساس بعضی روایات[۵۹]، ثواب در آخرت را مبتنی بر ایمان دانسته‌اند، نه اسلام! بر این اساس آنها عبارت و شهادت ثالثه «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ‌» را اختراع کرده و آن را جزء ایمان قرار دادند و در اذان و نماز و تلقین میت تکرار می‌کنند. خود این اعتقاد دلیل بر بطلان مذهب شیعه است؛ زیرا آنها بدون اذن خدا حکم جدیدی در دین تشریع کردند؛ چون این اعتقاد و شهادت در قرآن و سنت وجود ندارد[۶۰].[۶۱]

نقد و بررسی

از خلال مباحث گذشته روشن شد که تصدیق و اعتقاد به امامت، جزء ایمان است؛ چراکه جزء آورده‌های پیامبر اسلام(ص) بوده و ایمان به آورده‌های پیامبر(ص) نیز به اذعان علمای فریقین ضروری است. پس ایمان به ائمه(ع) جزء اختراعات شیعه نیست؛ بلکه لازمه اعتقاد اهل سنت (ایمان به تمام «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)») نیز همین است؛ هرچند آنها به این لازمه پای‌بند نبوده‌اند! اما اینکه امامت بزرگ‌ترین رکن ایمان یا عین ایمان باشد، اتهامی بیش نیست؛ زیرا همان‌طور که در بخش پیش بیان شد، امامت یکی از ارکان ایمان است و پس از تصدیق وجود و وحدانیت خدا و نبوت رسول خدا(ص) قرار دارد. شیعه امامت را عین ایمان، و تصدیق و ایمان به خدا و رسولش را داخل در ارکان ایمان نمی‌داند. بر فرض اگر هم کسی چنین بگوید قطعاً با مسلم فرض کردن تصدیق وجود و وحدانیت خدا و نبوت پیامبر(ص) چنین سخنی گفته است؛ نه بدون چنین پیش‌فرضی. این مطلب که پاداش و ثواب در آخرت مبتنی بر ایمان است، نه اسلام، مطلب صحیح و حقی بوده و ایرادی بر آن وارد نیست؛ زیرا همان‌طور که در مفهوم‌شناسی ایمان گذشت، اسلام و ایمان متفاوتند. اسلام اقرار ظاهری به شهادتین است. هر کسی شهادتین بر زبان جاری کرد، مسلمان است و احکام اسلام نسبت به او جاری می‌شود. روشن است که چنین اقرار و شهادت ظاهری و لفظی نمی‌تواند ملاک ثواب و عقاب اخروی باشد؛ زیرا ممکن است کسی بدون هیچ اعتقاد قلبی و التزام عملی چنین اقرار و شهادتینی به زبان جاری کند! ثواب اخروی مترتب بر اعتقاد قلبی (ایمان) توأم با عمل صالح است. همان‌طور که بیان شد امامت از مهم‌ترین دستورات و آورده‌های پیامبر اکرم(ص) است و هر مسلمانی باید بدان ملتزم و معتقد باشد. بنابراین ملاک ثواب و پاداش در آخرت مترتب بر ایمان است که امامت نیز جزئی از آن است[۶۲].

درباره شهادت ثالثه «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ» نیز که از شعار شیعیان است و در اذان و مواقع دیگر آن را تکرار می‌کنند، باید گفت که خود شیعیان بالاتفاق و اجماع[۶۳] می‌پذیرند که این شهادت جزء اذان نیست و نباید به قصد جزئیت در اذان گفته شود[۶۴]؛ بلکه باید به قصد قربت و رجاء و تبرک[۶۵] یا بنا بر نظر برخی به قصد استحباب[۶۶] گفته شود[۶۷]. همچنین شهادت ثالثه جزء تشهد نماز نبوده و نباید در آن گفته شود[۶۸].

اما اینکه شهادت ثالثه دلیل بر بطلان مکتب شیعه باشد، مایه تعجب و شگفتی است؛ زیرا اولاً همان‌طور که بیان شد بر اساس دیدگاه علمای شیعه، این شهادت جزء اذان و نماز نیست و صرفاً از باب قصد قربت و رجاء یا تیمن و تبرک و به عنوان ذکر تنها در اذان[۶۹] گفته می‌شود. از این‌رو به به هیچ وجه بدعت یا حکم جدیدی محسوب نمی‌شود؛ البته اگر کسی آن را به قصد جزئیت در اذان بگوید بدعت باطل و تشریع حرام خواهد بود[۷۰]؛ ثانیاً اصل این اعتقاد و شهادت، از آیات قرآن و به خصوص سنت پیامبر(ص) به راحتی و صراحت قابل اثبات است. از آنجا که در بخش پیشین به آیه اکمال دین و تبلیغ و برخی روایات و سنت نبی اکرم(ص) از جمله حدیث متواتر غدیر و منزلت و روایات دوازده امیر یا خلیفه اشاره کردیم، از بیان مجدد آنها صرف نظر می‌کنیم. بنابراین شهادت ثالثه و تکرار آن فی نفسه هیچ ایرادی ندارد؛ بلکه ذکر محسوب شده و ثواب نیز دارد[۷۱]. در اذان نیز به قصد عدم جزئیت و به قصد تیمن و تبرک یا قربت مطلوب است.[۷۲]

شبهه دوم: شیعیان پیروان فرقه مرجئه

برخی وهابیون شیعیان را پیرو فرقه مرجئه دانسته‌اند؛ زیرا شیعیان، ایمان را همان اقرار به ائمه دوازده‌گانه(ع) و معرفت امام را برای ایمان و دخول به بهشت کافی می‌دانند. ایشان در این‌باره به برخی روایات شیعه، مبنی بر اینکه با وجود ایمان - از نظر ایشان ایمان یعنی محبت و معرفت ائمه(ع) - هیچ گناهی ضرر ندارد[۷۳]، تمسک کرده‌اند[۷۴]. از دیدگاه ایشان تنها تفاوت مرجئه و شیعه این است که مرجئه ایمان را معرفتِ خدا می‌داند؛ ولی شیعه معتقد است ایمان، معرفت یا محبت امام است[۷۵]. شبهه‌کننده در نهایت نتیجه گرفته است که اگر محبت و معرفت امام برای دخول در بهشت کافی است و با وجود آن هیچ گناهی ضرر نمی‌رساند، پس ایمان به خدا و رسول و جمیع عقاید دینی و تکلیف و احکام شرعی ساقط می‌شود و در اسلام چیزی غیر از حب علی(ع) باقی نمی‌ماند! همچنین ارسال رسل و انزال کتب و شرایع نیز لغو خواهد بود. از این رو این مطلب واضح البطلان است[۷۶]![۷۷]

نقد و بررسی

اولاً همان‌طور که در مطالب پیشین گذشت، شیعیان ایمان را با اعتقاد به امامت یا محبت و معرفت ائمه(ع) برابر نمی‌دانند؛ بلکه ایمان را تصدیق قلبی می‌دانند که ارکانی دارد؛ از جمله وحدانیت خدا، نبوت پیامبر اسلام(ص) و امامت ائمه(ع). پس امامت جزئی از ارکان ایمان است؛ نه همه یا عین آن؛ ثانیاً از نظر شیعه معرفت و ایمان به ائمه(ع) به تنهایی، هرگز برای دخول در بهشت کافی نیست؛ بلکه توأم با آن، باید به خدا و وحدانیت او و نبوت رسولش(ص) و معاد نیز ایمان داشت. تصدیق و ایمان به همه این ارکان در کنار هم موجب دخول در بهشت خواهد شد و هرگز ایمان به برخی، بدون بعض دیگر، مایه نجات و رستگاری و دخول در بهشت نخواهد شد؛ حتی ایمان و تصدیق به وجود و وحدانیت خدا بدون ایمان به ارکان دیگر موجب دخول در بهشت نمی‌شود. از این رو شیعیان هرگز معتقد نیستند که مؤمن به ائمه(ع) داخل در بهشت می‌شود؛ هر چند منکر خدا و رسولش باشد! همان‌طور که بیان شد، تصدیقِ همه ضروریات دین اسلام، واجب بوده و جزء اصول و ارکان ایمان است و انکار آن به اجماع علما موجب کفر است[۷۸]. روشن است که تصدیقِ وجود و وحدانیت خدا و نبوت رسول خدا(ص) و معاد، از مهم‌ترین و اساسی‌ترین ضروریات اسلام است و منکر آنها کافر است و هرگز رنگ و بوی بهشت را هم نخواهد دید! پس ایمان یا محبت و معرفت به ائمه(ع)، در کنار ارکان دیگر، موجب دخول در بهشت و رستگاری است؛ نه به تنهایی.

به زعم این وهابیون، شیعیان معتقدند که اعتقاد به ولایت و امامت به تنهایی نجات و رستگاری کافی است و گناه و معصیت تأثیری در این باره ندارد! از همین رو شیعه را به مرجئه[۷۹]تشبیه کرده‌اند؛ در حالی که به هیچ‌وجه شیعیان چنین عقیده‌ای ندارند و تشبیه و قیاس شیعه با مرجئه تشبیه و قیاس مع الفارق است. بر خلاف مرجئه، عمل در مکتب تشیع در کنار ایمان بسیار مهم و اساسی بوده و اساساً ایمان به تنهایی و بدون عمل سودی نداشته و موجب رستگاری و نجات نخواهد شد[۸۰]. شیعیان هرگز بر این عقیده نیستند که اعتقاد به ولایت و امامت به تنهایی در نجات و رستگاری کافی است و با وجود ایمان به ائمه(ع)، معصیت و گناه ضرر و تأثیری ندارد! روایات فراوانی از ائمه معصومین(ع) نقل شده است که چنین تهمتی را ناروا و باطل می‌شمارد؛ از جمله: جابر گوید امام باقر(ع) به من فرمود: ای جابر آیا کسی که ادعای تشیع می‌کند او را بس است که از محبت ما اهل بیت(ع) دم زند؟ به خدا قسم شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا پروا کند و او را اطاعت نماید. ای جابر، ایشان شناخته نشوند جز با فروتنی و خشوع، امانت، کثرت ذکر خدا، روزه، نماز، نیکی به والدین، مراعات همسایگان فقیر و مستمند و قرض‌داران و یتیمان، صدق در گفتار، تلاوت قرآن، بازداشتن زبان درباره مردم جز در مورد نیکی آنها. آنها امانتداران بستگان خویش باشند. عرض کردم: «یابن رسول الله! ما امروز کسی را دارای این صفات نمی‌شناسیم». امام(ع) فرمود:‌ای جابر، به دنبال راه‌ها و مذاهب مختلف نرو. آیا برای شخص کافی است که بگوید من علی را دوست دارم و از او پیروی می‌کنم ولی با وجود این فعالیت دینی نکند؟! پس اگر بگوید: من رسول خدا(ص) را دوست دارم - رسول خدا(ص) بهتر از علی(ع) است- سپس از رفتار او پیروی نکند و به سنت او عمل ننماید، محبتش به پیامبر(ص) برای او هیچ سودی ندارد. پس تقوای الهی پیشه کنید و برای آنچه نزد خداست عمل کنید. خدا با هیچ‌کس قرابت و خویشاوندی ندارد. محبوب‌ترین بندگان خداوند و گرامی‌ترین‌شان نزد او با تقواترین و مطیع‌ترین آنهاست. ای جابر، به خدا جز با اطاعت، به خدای تبارک و تعالی نمی‌توان تقرب جست. همراه ما برات آزادی از دوزخ نیست و هیچ‌کس بر خدا حجت ندارد. هر که مطیع خدا باشد، دوستدار ما و هر که نافرمانی خدا کند، دشمن ماست؛ ولایت ما جز با عمل و ورع به دست نیاید»[۸۱].

این روایت و روایات مشابه آن[۸۲] - که به جهت اختصار از نقل آنها چشم پوشیدیم- صریحاً بر بطلان عقیده ایمان بدون عمل دلالت دارند. بر اساس این روایات، ولایت و محبت علی و آل علی(ع) بدون عمل، برات آزادی از آتش جهنم و دخول در بهشت نیست و اساساً شیعه و مؤمن بدون عمل، شیعه و مؤمن حقیقی به ائمه(ع) نیست[۸۳]. بنابراین علاوه بر اینکه در کنار ایمان به ائمه(ع)، ایمان به سایر ارکان نیز ضروری است، در کنار ایمان، عمل نیز بسیار مهم است و تنها ایمان کامل توأم با عمل موجب رستگاری و نجات خواهد شد.

اما اینکه با محبت یا ایمان به ائمه(ع) از جمله امیر مؤمنان(ع) هیچ گناهی ضرر نمی‌رساند، مانند این است که گفته شود با وجود عصمت، هیچ گناهی ضرر ندارد. این بدان معناست که ایمان و محبت ائمه(ع) قلب شیعه و دوستدار واقعی آنها را طوری منور می‌کند که گناه نمی‌کند و از گناه دوری می‌جوید؛ اگر بر فرض خطایی از او سر زد، به واسطه نور ایمان، با توبه و رجوع الی الله، جبران کند؛ نه اینکه غرق در گناه باشد و ضرری به او نرساند؛ زیرا علامت محبت آن است که مُحِب خود را شبیه محبوب کند؛ لذا علامت محبت به علی و آل علی(ع) این است که گناه و معصیتی از او سر نزند[۸۴]! یا اینکه بنا بر نظر برخی، مراد از ضرر در این‌گونه روایات، آن ضرری است که موجب دخول یا خلود در آتش جهنم شود[۸۵]. بنابراین مراد از این روایات این است که با ایمان کسی داخل در جهنم یا خالد در آن نمی‌شود و این مطلب با عذاب‌های عالم برزخ و مواقف دیگر منافاتی ندارد. روایت «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ...» نیز همین‌گونه معنا و تفسیر می‌شود و این دو احتمال نیز در آن وجود دارد[۸۶]. در روایتی محمد بن مارد گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: برای ما حدیثی روایت شده که شما فرموده‌اید: «چون معرفت [به امامت ما] پیدا کردی، پس هرچه خواهی بکن»! فرمود: «آری، من این را گفته‌ام». عرض کردم: «اگر چه مرتکب زنا شوند یا دزدی کنند و شراب بنوشند»؟

حضرت به من فرمود: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۸۷] به خدا سوگند [کسانی که معنای آن حدیث را چنین پنداشته‌اند] در حق ما انصاف روا نداشته‌اند؛ چراکه خود ما به کردارمان مؤاخذه می‌شویم؛ ولی تکلیف از آنها برداشته شده باشد؟ من گفتم: «چون معرفت پیدا کردی، هر کار خیری که خواستی انجام ده؛ چه کم و چه زیاد، که [با معرفت امام] از تو پذیرفته خواهد شد»[۸۸]. حاصل کلام امام(ع) این است که تکلیف از خود ما اهل بیت(ع) برداشته نشده، پس چگونه ممکن است به خاطر ما از محبان و شیعیان ما برداشته شود؟ یا اینکه ما خود از عقاب بیمناکیم و توبه و زاری می‌کنیم، چگونه محبان و شیعیان ما به سبب ولایت ما آسوده باشند؟![۸۹] بنابراین تشبیه و تمثیل شیعه به مرجئه افترا و تهمتی بیش نیست که یا بر اثر سوء فهم روایات شیعه است یا به جهت عناد و دشمنی وهابیت با تشیع![۹۰]

پرسش‌های مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. کتاب العین ج ۸ ص ۴۲۸؛ معجم المقاییس اللغة، ج‏۱، ص۲۸؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷.
  2. معجم المقاییس اللغة، ج‏۱، ص: ۲۸.
  3. لسان العرب، ج‏۱۲، ص: ۲۵.
  4. الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 272-273.
  5. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۲۰.
  6. مجموعه آثار شهید مطهری‌، ۴/ ۸۷۱؛ کشف المراد، ۳۸۸؛ کلم الطیب، ۳۲۹؛ الالهیات‌، ۱/ ۵۲۹.
  7. فرهنگ شیعه، ص 242؛ فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۱-۱۷۸.
  8. ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛ سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  9. کشف المراد، ۳۹۰؛ راهبرد اهل سنت به مسألة امامت، ۱۸۵؛ مجموعه آثار، ۴/ ۸۶۴؛ الالهیات، ۱/ ۵۳۷.
  10. فرهنگ شیعه، ص 243.
  11. ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى؛ سوره یونس، آیه ۳۵.
  12. کشف المراد، ۳۹۲؛ الفوائد البهیه فی شرح عقائد الامامیة، ۲/ ۷۴؛ انیس الموحدین، ۱۱۵.
  13. فرهنگ شیعه، ص 243.
  14. کشف المراد، ۳۹۱؛ مجموعه آثار، ۴/ ۸۷۵؛ الفوائد البهیة، ۲/ ۷۶.
  15. فرهنگ شیعه، ص 244.
  16. کلم الطیب‌، ۴۷۱؛ پیام قرآن، ۹/ ۳۹۳- ۱۷۶.
  17. فرهنگ شیعه، ص 244.
  18. اسرار الامامه، ۲۵۰؛ پیام قرآن‌، ۹/ ۱۰۵- ۶.
  19. فرهنگ شیعه، ص ۲۴۴.
  20. حقائق الإیمان، ص۱۴۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۴.
  21. «امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  22. مکارم، تفسیر نمونه، ج۴، ص۲۶۳.
  23. ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷؛ آیه شریفه هر چند همانند آیه اکمال دین مربوط به روز غدیر است؛ اما به تنهایی قادر به اثبات مطلب مورد نظر است. از این رو آن را به صورت مستقل ذکر کرده‌ایم. همچنین است حدیث غدیر که در بخش روایات خواهد آمد. از آنجا که هر یک از این دو آیه مبارکه و این روایت شریف مستقلاً دلالت بر جزئیت امامت نسبت به «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» دارند از این رو آنها را به صورت مستقل ذکر کردیم.
  24. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۶۰.
  25. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  26. برای نمونه ر.ک: قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۱؛ عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۲۸، ۳۳۱ - ۳۳۴؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۲۲۹ - ۲۳۱؛ طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۴۸؛ واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۴؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۴۹ - ۲۵۹؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۲۳۷؛ ابن ابی‌حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۷۲؛ ابن مردویه، مناقب علی بن أبی‌طالب(ع)، ص۲۳۹ و ۲۴۰؛ فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۴۰۱؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸؛ آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۵۹. روایات فراوانی نیز در این‌باره نقل شده است (ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۵۳ - ۶۰؛ امینی، الغدیر، ج۱، ص۴۲۳ – ۴۳۸). علامه امینی در کتاب الغدیر حدود سی حدیث از منابع مختلف اهل سنت در این‌باره نقل کرده است.
  27. برای اثبات ایمان به ائمه(ع) به آیه ولایت (مائده/ ۵۵) نیز می‌توان استناد کرد. به اجماع شیعه و اهل سنت، تصدق در حالت رکوع از غیر امام علی(ع) صادر نشده است. (کاشانی، منهج الصادقین، ج۳، ص۲۶۵؛ قمی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۵۱) لذا مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا... به اتفاق و اجماع شیعه (ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۲؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۲۶) و نظر اغلب مفسران اهل تسنن، امیر مؤمنان علی(ع) است (ر.ک: بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۱۵ - ۳۲۶؛ طوسی، التبیان، ج۳، ص۵۵۹؛ فیض، تفسیر الصافی، ج۲، ص۴۴ - ۴۶؛ جصاص، احکام القرآن، ج۴، ص۱۰۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۱۲۶؛ حویزی نور الثقلین، ج۱، ص۶۴۳ - ۶۴۷؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴؛ آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹). ولایت سایر ائمه(ع) نیز از طریق روایات مذکور در ذیل آیه شریفه اثبات می‌شود (نور الثقلین ج۱، ص۶۴۳ - ۶۴۷؛ کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۴۶ - ۱۵۱). «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ و جَلَّ: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا قَالَ: «إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلى بِكُمْ، أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ و بِأُمُورِكُمْ و أَنْفُسِكُمْ و أَمْوَالِكُمُ ﴿وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا: يَعْنِي عَلِيّاً و أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» (کلینی، کافی، ج۲، ص۱۱، ۳۵۵، ۴۵۷ و ۴۶۵). در این آیه ولایت حضرت علی(ع) در کنار ولایت خداوند و پیامبر اکرم(ص) قرار گرفته است. روشن است که تصدیق ولایت خداوند و پیامبر(ص) جزء ارکان ایمان است؛ پس ولایت حضرت علی(ع) نیز که در کنار آنها آمده، از ارکان اصلی ایمان محسوب می‌شود.
  28. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۶۱.
  29. در منابع شیعه ر.ک: حمیری، قرب الإسناد، ص۵۷؛ عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۴، ۳۳۲ و ۳۳۳ و ج۲، ص۹۷ و ۹۸؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹۳ - ۲۹۶ و ج۸، ص۲۷؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۳، ص۱۴۴ و ۲۶۳؛ صدوق، الأمالی، ص۲، ۳۴۷ و ۵۷۴؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۷ و ۵۹. در منابع اهل سنت ر.ک: نسائی، السنن الکبری، ج۷، ص۳۱۰ و ۴۳۷ – ۴۳۹ و ۴۴۲ - ۴۴۴؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۲۶۲ و ۲۶۹ - ۲۷۱ و ج۳۰، ص۴۳۰ و ج۳۲، ص۲۹، ۵۶، ۷۳، ۷۴ و ۷۶ و ج۳۸، ص۲۱۹؛ نسائی، خصائص أمیر المؤمنین، ص۹۳ - ۹۷ و ۱۰۰ - ۱۰۴؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۳؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸، ۱۱۹، ۱۲۶ و ۶۱۳؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۲ - ۲۵۹ و ج۲، ص۳۸۱ - ۳۸۵ و ۳۹۰ - ۳۹۲؛ قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۱، ص۹۷ - ۱۲۰ و ج۲، ص۱۵۷ - ۱۵۹ و ۲۴۹؛ ابن مغازلی، مناقب الامام علی بن أبی‌طالب(ع)، ص۶۷ - ۷۸؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۶۶ – ۷۴. شایان توجه است که حدیث و خطبه غدیر، با عبارات و طرق مختلف، در منابع حدیثی و تاریخی شیعی و سنی نقل شده است؛ اما وجه اشتراک تمام آنها اعلان ولایت حضرت علی(ع) و عبارت «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» است.
  30. تواتر این قطعه از حدیث و خطبه غدیر «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» از بسیاری از علمای شیعه و اهل تسنن نقل شده است (ر.ک: ابن کثیر، السیرة النبویة، ج۴، ص۴۲۶؛ آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۶۱؛ المناوی، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۴۴۲؛ العجلونی، کشف الخفاء، ج۲، ص۲۷۴؛ آلبانی، سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۴۳؛ علامه حلی، کشف المراد، ص۱۹۱؛ میر حامد حسین، عبقات الأنوار، ج۱، ص۲۱ - ۲۵۰ و ج۲، ص۶ و ۷؛ شبّر، حق الیقین، ص۲۰۴؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۲۴۴؛ میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۲۰۵، ۲۰۷ و ۲۱۴). ذهبی این قطعه از حدیث غدیر را متواتر شمرده و نسبت به صدور آن از پیامبر اظهار یقین کرده است و عبارت «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ» را افزوده‌ای قوی‌السند دانسته است. (ابن کثیر، السیرة النبویة، ج۴، ص۴۲۶؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۷، ص۶۸۱؛ آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۶۱). با توجه به نقل متعدد و صحیح این قطعه از حدیث و خطبه «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، متواتر لفظی است.
  31. ر.ک: ابن المغازلی، مناقب الامام علی بن أبی‌طالب، ص۶۷ - ۷۹؛ سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۳۰ - ۳۴۳؛ عبقات الأنوار، ج۱، ص۲۱ - ۲۵۰ و ج۷؛ حق الیقین، ص۲۰۴.
  32. ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۳؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۳۲، ص۵۶؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸ و ۶۱۳؛ الذهبی، تاریخ الإسلام، ج۲، ص۳۵۰؛ ابن المغازلی، مناقب الامام علی بن ابی‌طالب(ع)، ص۷۸؛ السیرة النبویة، ج۴، ص۴۲۴؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۶۶۸ و ۶۷۸؛ آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج۳، ص۳۶۰؛ المناوی، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۴۴۲؛ آلبانی، سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۳۰ - ۳۴۴؛ عبقات الأنوار، ج۱، ص۲۲ و ۲۳؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۲۰۵ و ۲۰۶؛ حق الیقین، ص۲۰۳.
  33. پیامبر(ص) در روز غدیر پس از آنکه از حاضران در غدیر خم نسبت به اولویت داشتن خدا و رسولش بر آنها اعتراف و اقرار گرفت، سپس فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» (ر.ک: کلینی، کافی ج۱، ص۲۹۵؛ حمیری، قرب الإسناد، ص۵۷؛ عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۴ و ۳۳۲ و ج۲، ص۹۸؛ مسند أحمد، ج۲، ص۲۶۲ و ۲۶۹ و ج۳۰، ص۴۳۰ و ج۳۲، ص۲۹). البته برخی عبارات مختلف است؛ برخی به صورت سؤال و برخی اخباری است؛ ولی محتوا و مضمون یکی است. با توجه به عبارت نخست «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ»، که به معنای اولویت در تصرف و تدبیر در همه امور دین و دنیاست (ر.ک: طوسی، التبیان، ج۸، ص۳۱۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۰؛ جصاص أحکام القرآن، ج۲، ص۱۰۳ و ج۵، ص۲۲۳؛ زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۵۲۳). روشن است که مولا در جمله بعدی نیز به معنای اولویت در تصرف است (ر.ک: میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۲۰۹). جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» قرینه‌ای است بر تعیین معنای مولا در «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ».
  34. چگونگی دلالت این دو آیه شریفه بر امامت امام علی(ع) در بخش «آیات قرآن» بیان شد. استناد به این دو آیه در خطبه و حدیث غدیر و نزول آنها در روز غدیر- با توضیحی که گذشت- نیز قرینه‌ای است بر اینکه مراد از مولا در «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» اولویت در تصرف و تدبیر بوده و دال بر امامت امیرمؤمنین(ع) است.
  35. آیه شریفه ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ [«خواهنده‌ای عذابی رخ‌دهنده را خواست * که از آن کافران است، بی‌آنکه بازدارنده‌ای داشته باشد» سوره معارج، آیه ۱-۲]، بنا بر برخی تفاسیر، در غدیر خم و پس از خطبه و نصب امام علی(ع) به عنوان خلیفه و امام نازل شد. در روایت آمده که چون پیغمبر(ص) علی(ع) را در روز غدیر خم به خلافت منصوب کرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» مردی نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت «ما را امر نمودی که شهادت بر توحید و یکتایی خدا داده و بگوییم «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» و اینکه تو پیامبری؛ ما هم قبول و اطاعت کردیم. پس ما را فرمان نماز و روزه و زکاة و حج دادی؛ ما هم پذیرفتیم. آن‌گاه راضی نشدی تا دست پسر عمویت را بالا بردی و گفتی «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» پس بگو آیا این کار از ناحیه توست یا از طرف خداست؟ پیامبر(ص) فرمود: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، این کار از طرف خدا و امر اوست». پس آن مرد پشت بر پیامبر(ص) کرد و گفت: «بار خدایا اگر این کار حق و از طرف تو است پس بر ما سنگی از آسمان ببار یا عذابی دردناک بفرست». پس خداوند سنگی بر سر او نازل کرد و او را کشت. سپس آیه فوق نازل شد. (ثعلبی، الکشف و البیان، ج۱۰، ص۳۵؛ فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۶۳۷؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل ج۲، ص۳۸۱ - ۳۸۵؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۳۰؛ بحرانی، البرهان ج۵، ص۴۸۴ - ۴۸۶؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۲۱۰). این آیه شریفه هم قرینه‌ای است که مراد از مولا دوستی و نصرت نیست؛ بلکه مراد امامت امام علی(ع) و جانشینی پیامبر(ص) است.
  36. لغویون یکی از معانی ولایت را امارت و زمامداری و تدبیر امور معنا کرده‌اند؛ (ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۳؛ راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵) بلکه به باور برخی از آنها ولایت (به فتح و کسره) مفید معنای امارت و تدبیر امور است و به معنای نصرت و یاری نیست. (ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵).
  37. ابن حنبل، مسند احمد، ج۳۸، ص۵۴۱ و ۵۴۲؛ میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص٢١٢.
  38. در روز غدیر عمر و ابوبکر پس از خطبه پیامبر(ص) به امیر مؤمنان علی(ع)، به عنوان مولای هر زن و مرد مؤمن، تبریک گفتند. (ر.ک: مسند احمد، ج۳۰، ص۴۳۰؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۲، ص۳۵۰؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۲۲۱ و ۲۲۲؛ آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۶۰).
  39. الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۲۰۹ - ۲۱۲. علاوه بر موارد مذکور، از جمله شواهد و قرائن اینکه مولا در حدیث غدیر به معنای اولویت در تصرف است، این است که در برخی از روایات به جای واژه مولا، «أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ‌» آمده است: «مَنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ‌» (ر.ک: میر حامد حسین، عبقات الأنوار، ج۸، ص۲۲۵ - ۲۲۷).
  40. شبّر، حق الیقین، ص۲۰۴؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص٢١٢.
  41. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۶۴.
  42. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  43. صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۳؛ خزاز، رازی کفایة الأثر، ص۵۳ و ۵۴؛، بحرانی البرهان، ج۲، ص۱۰۳. روایات دیگری مشابه همین روایت و با ذکر اسامی ائمه(ع) یا صفات و تعداد آنها از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است (ر.ک: خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۵۷ - ۵۹، ۸۶ و ۸۷؛ کلینی، کافی، ج۲، ص۷ - ۱۹؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، ص۲۹۳ - ۳۱۰؛ القندوزی، ینابیع المودة، ج۲، ص۳۱۴ - ۳۱۹).
  44. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۶، ص۳ و ۴. روایات مشابه دیگری نیز در این باره نقل شده است (ر.ک: بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۹۰، ۹۳، ۹۸ - ۱۰۰، ۱۰۶؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج۴، ص۵۰۱؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی‌داود، ج۲، ص۳۰۹؛ طیالسی، مسند أبی‌داود الطیالسی، ص۱۰۵ و ۱۸۰). ابن شهر آشوب این روایات را یکجا گرد آورده است (ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، ص۲۸۹ - ۲۹۳).
  45. ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۸۷ – ۹۹.
  46. «عن جابر بن سمرة قال: كنت مع أبي عند النبي(ص) فسمعته يقول: بعدي اثنا عشر خليفة، ثم أخفى صوته، فقلت لأبي: ما الذي أخفى صوته؟ قال: قال: كلّهم من بني هاشم. و عن سماك بن حرب مثل ذلك» (قندوزی، ینابیع المودة، ج۲، ص۳۱۵ و ج۳، ص۲۹۰).
  47. ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  48. قندوزی، ینابیع المودة، ج۳، ص۲۹۲ و ۲۹۳.
  49. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۶۸.
  50. «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ أَنَّهُ قَالَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ إِنَّ فِي عَلِيٍّ خِصَالًا لَوْ كَانَتْ وَاحِدَةٌ مِنْهَا فِي جَمِيعِ النَّاسِ لَاكْتَفَوْا بِهَا فَضْلًا قَوْلُهُ(ص) مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ قَوْلُهُ(ص) عَلِيٌّ مِنِّي كَهَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ قَوْلُهُ(ص) عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ قَوْلُهُ(ص) عَلِيٌّ مِنِّي كَنَفْسِي طَاعَتُهُ طَاعَتِي وَ مَعْصِيَتُهُ مَعْصِيَتِي وَ قَوْلُهُ(ص) حَرْبُ عَلِيٍّ حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمُ عَلِيٍّ سِلْمُ اللَّهِ وَ قَوْلُهُ(ص) وَلِيُّ عَلِيٍّ وَلِيُّ اللَّهِ وَ عَدُوُّ عَلِيٍّ عَدُوُّ اللَّهِ وَ قَوْلُهُ(ص) عَلِيٌّ حُجَّةُ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ قَوْلُهُ(ص) حُبُّ عَلِيٍّ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْرٌ وَ قَوْلُهُ(ص) حِزْبُ عَلِيٍّ حِزْبُ اللَّهِ وَ حِزْبُ أَعْدَائِهِ حِزْبُ الشَّيْطَانِ وَ قَوْلُهُ(ص) عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ وَ قَوْلُهُ(ص) عَلِيٌّ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ قَوْلُهُ صمَنْ فَارَقَ عَلِيّاً فَقَدْ فَارَقَنِي وَ مَنْ فَارَقَنِي فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَوْلُهُ(ص) شِيعَةُ عَلِيٍّ هُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (شیخ صدوق، الأمالی، ص۸۹؛ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۹۶؛ عماد الدین طبری آملی، بشارة المصطفی، ج۲، ص۱۹ و ۲۰؛ شعیری، جامع الأخبار، ص۱۲ و ۱۳؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۸، ص۹۵ و ج۴۰، ص۲۵؛ قندوزی، ینابیع المودة، ج۱، ص۱۷۲).
  51. جامع الأخبار، ص۱۲.
  52. ر.ک: فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة (این کتاب توسط ساعدی خراسانی ترجمه نیز شده است).
  53. بحرانی، غایة المرام، ج۱، ص۱۱۸ - ۲۶۶ و ج۲، ص۱۴۴ - ۲۸۶؛ همچنین می‌توان به حدیث معتبر و متواتر منزلت استناد کرد (ر.ک: علامه حلی، کشف المراد، ص۱۹۲؛ میر حامد حسین، عبقات الأنوار، ج۱۱، ص۶۲-۶۵). «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌»؛ «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی الا اینکه پس از من پیامبری نیست» (ر.ک: کلینی، کافی، ج۱۵، ص۲۶۲؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۱۳۵؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی‌طالب(ع)، ص۴۴ – ۵۵. برای آگاهی تفصیلی از سند و دلالت این روایت ر.ک: عبقات الأنوار، ج۱۱). امیر مؤمنان علی(ع) به منزله رسول خدا(ص) در غیر از مقام نبوت قرار داده شده است. (میلانی، اثبات الولایة العامة، ص۳۱۵؛ مناقب علی بن ابی‌طالب(ع)، ص۲۱۸) از این رو تمام مقامات و فضائل پیامبر(ص)، غیر از مقام نبوت، برای امامت نیز ثابت است (ر.ک: مظفر، دلائل الصدق، ج۶، ص۸۳ – ۸۸؛ کشف المراد، ص۱۹۲). پس امامت و ولایت ائمه(ع) قطعاً جزء اساسی «ما جاء به النبی(ص)» است و لذا ایمان به آن ضروری است. همچنین برای اثبات مطلب مورد نظر:رک کلینی، کافی، ج۲، ص۱۸-۲۴. علامه مجلسی سند روایات دوم، ششم، نهم و چهاردهم را صحیح دانسته است. (مجلسی، مرآة العقول، ج۷، ص۱۰۱ - ۱۱۷) برخی از این روایات به طور مستقیم دلالت دارند که اعتقاد به امامت و ولایت ائمه(ع) جزء ایمان و اسلام است.
  54. شهید ثانی حقائق الإیمان، ص۱۵۰ و ۱۵۱.
  55. مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۵؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵.
  56. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۷۰.
  57. فیصل نور، الامامة و النص، ص۲۳.
  58. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۲.
  59. ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۴ و ۲۵.
  60. اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۲ – ۵۷۴.
  61. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۷۴.
  62. عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۸.
  63. نراقی، رسائل و مسائل، ج۲، ص۱۵۵.
  64. ر.ک: صاحب جواهر، جواهر الکلام، ج۹، ص۸۶؛ یزدی، العروة الوثقی (المحشی)، ج۲، ص۴۱۲؛ یزدی، العروة الوثقی مع التعلیقات، ج۱، ص۵۰۲؛ فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۲ ص۱۲۴؛ خویی، موسوعة الإمام الخوئی، ج۱۳، ص۲۵۹ و ۲۶۰؛ نراقی، رسائل و مسائل، ج۲، ص۱۵۵؛ خمینی، توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹ و ۵۳۰.
  65. فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴؛ العروة الوثقی مع التعلیقات، ج۱، ص۵۰۲ (تعلیقه مکارم شیرازی)؛ خمینی، توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹ و ۵۳۰؛ توحید و شرک، ص۴۴۸. برخی این قید را نیز افزوده‌اند که به نحوی گفته شود که معلوم شود جزء اذان و اقامه نیست یا به نحوی که شبیه جملات اذان و اقامه نگردد. (توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹).
  66. العروة الوثقی (المحشی)، ج۲، ص۴۱۲ (حاشیه مرحوم شیرازی و کاشف الغطاء)؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۸۱، ص۱۱۱ و ۱۱۲؛ توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹ (حاشیه دوم: آیت‌الله بهجت).
  67. ر.ک: شهرستانی، اشهد أن علیاً ولی الله فی الأذان بین الشرعیّة والابتداع. این کتاب با عنوان جایگاه اشهد ان علیاً ولی الله در اذان توسط سیدهادی حسینی ترجمه و در انتشارات دلیل ما منتشر شده است. در این کتاب شهادت ثالثه از دیدگاه روایات و علمای شیعه از شیخ صدوق تا زمان حاضر نقل و بررسی شده و عدم جزئیت آن در اذان نتیجه گرفته شده است.
  68. جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴؛ امام خمینی، استفتائات، ج۱، ص۱۶۷؛ مکارم، استفتائات جدید، ج۱، ص۷۴.
  69. فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴.
  70. خویی، موسوعة الإمام الخوئی، ج۱۳، ص۲۶۰.
  71. جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴.
  72. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۷۴.
  73. ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۴۶۳ و ۴۶۴؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۲۵، ص۶۰۴؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۹، ص۲۴۸، ۲۵۶، ۲۶۶ و ۳۰۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج۳، ص۱۹۷.
  74. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۵ و ۵۷۶
  75. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۶.
  76. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۷ و ۵۷۸.
  77. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۷۷.
  78. مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۸.
  79. مرجئه یکی از فرق اهل سنت و در مقابل خوارج و شیعیان است (شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۲). بنا بر قول مشهور مرجئه از ارجاء به معنای تأخیر انداختن است (سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۹۹ و ۱۰۰؛ بغدادی، الملل و النحل، ص۱۳۹؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۱ و ۱۶۲)؛ مرجئه ایمان را به معنای تصدیق و اقرار زبانی دانسته‌اند؛ (طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۲۷؛ الملل و النحل، ص۱۳۹) البته برخی از پیروان این فرقه تصدیق قلبی یا محبت را هم به اقرار زبانی افزوده‌اند (بغدادی، الملل و النحل، ص۱۳۹ - ۱۴۱؛ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۱). آنچه میان همه پیروان این فرقه مشترک است، خارج کردن عمل از دایره ایمان و بی‌اهمیتی آن در ایمان است (سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۱). از این رو وجه تسمیه مرجئه به این جهت است که آنها در حقیقت تصدیق و اقرار زبانی را مقدم کرده و عمل را به تأخیر انداختند و آن را از مقومات ایمان یا اجزا و شرایط آن خارج کردند (ر.ک: بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۰ و ١٠١؛ الملل والنحل، ص۱۳۹). عقیده مشهور این فرقه این است که با ایمان، هیچ معصیتی ضرر نمی‌رساند و با کفر، هیچ طاعت و عمل صالحی سود ندارد (بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۰؛ جرجانی، التعریفات ص۹۱). بنابراین از نظر مرجئه در حقیقت ایمان، عمل شرط نیست و گناهکار و مرتکب گناهان کبیره و صغیره حتی تارک الصلاة و شارب الخمر و... مؤمن محسوب می‌شود (بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۰).
  80. سبحانی، الإلهیات، ج۴، ص۳۱۶. در آیه ۲۹ و ۳۰ سوره کهف عقاب اثر ظلم، و ثواب نتیجه ایمان و عمل صالح شمرده شده است. علامه طباطبایی از این آیات، چنین استفاده کرده است که ایمان به تنهایی و بدون عمل صالح ثوابی ندارد و بلکه ظلم است (طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۰۵).
  81. کلینی، کافی، ج۲، ص۷۴ و ۷۵.
  82. ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۲۶ – ۲۴۲ و ۳۰۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۸۶ – ۲۹۰.
  83. امام باقر(ع) فرمود: «هر مذهبی شما را به راهی نبرد! به خدا سوگند شیعه ما نیست مگر کسی که خدای عزوجل را اطاعت کند» (کافی ج۲ ص۷۳). در این روایت امام باقر(ع) به شیعیان هشدار می‌دهد که در عذرتراشی و کوتاهی در اطاعت از خدا به جهت انتساب به ائمه(ع) به دنبال مذاهب و فرقه‌های انحرافی نروید و گمان نکنید که صرف تشیع زبانی و اظهار محبت به ائمه(ع)، بدون پیروی از آنها در عبادت و اطاعت خداوند، در نجات و رستگاری کافی است. بدانید که یگانه راه سعادت و نجات، اطاعت از خداوند است و بس (فیض کاشانی، الوافی، ج۴، ص۳۰۱؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۸، ص۴۸).
  84. ر.ک، عابدی توحید و شرک، ص۴۵۲؛ خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۳ و ۵۷۴. کسی که چنین می‌پندارد که به مجرد ادعای تشیع و محبت اهل بیت(ع) قلم تکلیف از او برداشته شده، نمی‌داند که شیطان بر او چیره شده و او را فریفته است؛ چنانچه بیم آن است که در آخر عمر محبت بی‌مغز و بی‌فایده‌اش نیز از دستش برود و با دست تهی در صف نواصب اهل بیت محشور گردد. ممکن نیست من با کسی دوست باشم و نسبت به او محبت و اخلاص داشته باشم و کاملاً بر خلاف هدف و مطلوب او اقدام کنم. ثمره و نتیجه درخت محبت، عمل بر طبق آن است؛ اگر این ثمره را نداشته باشد، باید دانست که محبت نبوده، بلکه خیال محبت بوده است. پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت مکرم او(ع)، تمام عمر خود را در تقوا و عمل صالح صرف نمودند و یگانه مقصد آنها نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بود، پس محب و شیعه آنها کسی است که در مقاصد آنها با ایشان شریک باشد و از آثار اخبار آنها پیروی کند (امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۶).
  85. مجلسی، مرآة العقول، ج۱۱، ص۳۹۶.
  86. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۴.
  87. ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ اشاره به این است که چنین افترائی بر ما به جهت کج‌فهمی کلام ما، مصیبت بزرگی است (مجلسی، مرآة العقول، ج۱۱، ص۳۹۷؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۶۸).
  88. «عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) حَدِيثٌ رُوِيَ لَنَا أَنَّكَ قُلْتَ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ فَقَالَ لِي ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَكُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ إِنَّمَا قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْكَ» (کلینی، کافی، ج۲، ص۴۶۴). هرچند در روایت متعلق معرفت بیان نشده است، اما مراد از آن، معرفت امام است (شرح چهل حدیث، ص۵۶۷).
  89. مرآة العقول، ج۱۱، ص۳۹۷.
  90. باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۷۸.