آزادی در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

در زبان فارسی دو واژه آزادی و رهایی، نقطه مقابل محدودیت، قید و بند، اسارت و مجبور بودن به کار رفته است. معادلِ عربیِ واژه‌های آزادی و رهایی، دو واژه حریت و اختیار است؛ چنان که معادل انگلیسی آن دو Freedom و Liberty است.

از دقت در کاربردهای واژه آزادی و رهایی در زبان فارسی و نیز کاربردهای آن در عربی و انگلیسی چنین برمی‌آید که در نقطه مقابل محدود و مجبور بودن قرار دارد که گاهی صفت روح و بیان‌گر حالتی نفسانی است و گاهی وصف جسم و بیان کننده حالتی بدنی و جسمانی. در جنبه نخست نیز گاهی ناظر به بُعد غریزی و حیوانی نفس است و گاهی ناظر به بُعد عقلانی و معنوی نفس. البته در کاربردهای انگلیسی آزادی، این جنبه به چشم نمی‌خورد، ولی در عربی و فارسی بسیار کاربرد دارد. این تفاوت لغوی و زبانی در تفاوت فرهنگی تمدن غربی با تمدن اسلامی ریشه دارد. زیرا تمدن جدید غربی اومانیستی و سکولاریستی است، در حالی که در تمدن اسلامی، خدا محوری و ارزش مداری حاکم است. [۱].

بحث از آزادی در تاریخ تفکر بشر پیشینه‌ای کهن دارد. در یونان باستان در آثار فیلسوفانی چون فیثاغورس، سقراط، افلاطون، ارسطو و دیگران درباره آزادی بحث شده است. در عصر جدید نیز در جهان غرب مسئله آزادی از جنبه‌های مختلف مورد بحث‌های جدی قرار گرفته است. اندیشوران اسلامی نیز در آثار فلسفی، اخلاقی و اجتماعی خود درباره آزادی بحث‌های مهمی مطرح کرده‌اند.

از دیدگاه اسلامی، آزادی از ارکان و ارزش‌های حیات انسان است، تا جایی که برای انسان ارزشی مافوق ارزش‌های مادی دارد [۲]. اسلام آزادی را واقعیت مقدس [۳]، امر مقدس [۴] و یک اصل مهم اسلامی[۵] می‌‌داند.

به صورت کلی آزادی در دو شاخه آزادی معنوی [۶] و آزادی اجتماعی قابل طرح است، چرا که اسارت که نقطه مقابل آزادی است درونی و بیرونی است؛ یعنی انسان یا در درون خویش اسیر است و یا در بیرون.

آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی رفتار، آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی از شاخه‌های آزادی اجتماعی به شمار می‌‌روند.[۷]

آزادی معنوی

این آزادی بدان معناست که انسان غریزه‌های خود را مهار کند و در بند غضب، حرص، طمع، جاه‌طلبی و افزون خواهی نباشد؛ انسانی آزاد است که اسیر بت‌های درونی خود نشود [۸]. آزادی معنوی مقدس‌ترین نوع آزادی و هدف پیامبران الهی است. قرآن کریم یکی از فلسفه‌های بعثت انبیا را آزادی انسان‌ها از اسارت درونی می‌‌داند ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۹]، ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ[۱۰]، ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[۱۱]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ[۱۲]، ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ[۱۳]، ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ[۱۴]. این آیات به آزادی درونی و نجات انسان از اسارت نفس و موهومات و خرافات اشاره دارد.

البته قرآن در همه مواردی که قصه بنی اسرائیل و نجات آنها از اسارت فرعون را مطرح می‌‌کند به آزادی از اسارت بیرونی و نجات از چنگال طاغوت‌ها نیز اشاره دارد ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ [۱۵] اما یکی از نقاط تمایز آزادی در فرهنگ اسلامی تأکید بر آزادی معنوی و درونی در کنار آزادی اجتماعی است. فیلسوفان و اندیشمندان غربی عموماً به آزادی اجتماعی و بیرونی اهمیت داده‌اند، در حالی که اگر آزادی درونی نباشد، آزادی بیرونی هم به معنای درست و کامل آن هیچ گاه تحقق نمی‌یابد [۱۶].

مبنای آزادی معنوی در اسلام، کرامت انسان است. در فرهنگ اسلامیانسان خلیفه خدا در زمین ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۱۷]، حامل امانت الهی ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۱۸] و دارای بالاترین ظرفیت علمی ممکن ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ[۱۹] فطرتی خدا آشنا ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ[۲۰] کرامت و شرافت ذاتی ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا[۲۱] است که نعمت‌های زمین برای او ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ[۲۲] و او برای پرستش خداوند ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۲۳] آفریده شده است.

این کرامت، معلول مبارزه مثبت و معقول با غریزه‌ها و هواهای نفسانی است و انتخاب هر عملی که به اسارت عقل و اراده انسان بینجامد بر ضدّ کرامت ومسیر رشد اوست. امام علی(ع) در همین زمینه می‌‌فرماید: "از کرامت نفس خود محافظت کن و از هر زبونی و پستی پرهیز کن؛ هر چند آن پستی وسیله رسیدن به خواسته‌ها باشد زیرا در برابر آنچه از سرمایه شرافت و کرامت نفس خود می‌‌دهی چیزی به دست نخواهی آورد، بنده دیگران مباش چرا که خداوند تو را آزاد آفریده است [۲۴]. در این حدیث شریف نیز کرامت نفس محور و مبنای آزادی انسان شمرده شده است.[۲۵]

آزادی بیان

امام صادق(ع) محیطی را که در آن آزادی بیان حاکم باشد، تبلور زندگی خوب و انسانی می‌‌شمارد [۲۶]. چرا که رمز ترقی اندیشه‌ها و بهره‌مندی‌های ناشی از آن، در اظهار نظر و تضارب آرا نهفته است.

در متون دینی وظایف و دستورهایی برای مسلمانان مقرر گردیده که انجام هر کدام از آنها مستلزم وجود آزادی بیان برای پیروان دین است و بدون آزادی بیان، در متن دین، به ویژه در قلمرو مسائل سیاسی و اجتماعی، انجام چنین وظایفی امکان پذیر نیست. امر به معروف و نهی از منکر که آیات متعدد قرآن و احادیث فراوان ائمه هدی(ع) بر آن تأکید کرده از آن جمله است.

این وظیفه، مراتبی دارد که زبان و قلم (بیان) از مهم‌ترین آنهاست. امام علی(ع) می‌‌فرماید: منکر را به دست و زبان و دل انکار می‌‌کنند، اینان تمام خصال نیک را در خویش جمع کرده‌اند [۲۷].

وجود چنین دستور الهی در اسلام مبتنی بر پذیرش آزادی بیان به عنوان اصل مسلّم از طرف این دین است که به پیروان خود اجازه ابراز عقیده در برابر انحراف‌های فردی و اجتماعی را داده است.

نهی از کتمان حق از اصول دیگری است که آزادی بیان را تثبیت می‌‌کند. خداوند متعال در قرآن در موارد متعدد کسانی را که از روی هوا و هوس یا ترس و طمع به کتمان حق روی می‌‌آورند نکوهش کرده و خواستار تبیین حقایق شده است ﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۸]، ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۲۹]، ﴿أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[۳۰] در مورد دانشمندان این وظیفه سنگین‌تر می‌‌شود، آنان می‌‌بایست با آشکار شدن افکار انحرافی و بدعت‌آمیز حق را از باطل جدا کنند و گرنه مشمول لعن می‌‌گردند [۳۱]. لزوم بیان حق و ممنوعیت کتمان با آزادی بیان در تلازم است و گرنه جایی برای نکوهش از کتمان و لزوم بیان باقی نمی‌ماند.

همچنین سفارش‌های پرشمار آیات و روایات به مشورت و استفاده از آرای دیگران [۳۲] نشان دهنده آن است که اسلام خواهان محیط و جامعه‌ای است که انسان‌ها در آن بتوانند آزادانه به اظهار رأی و عقیده خود در امر جامعه و یکدیگر بپردازند. اساساً در اسلام، افکاری هست که نیاز به بحث و بررسی دارد و باید در جایگاه خود، طرح و با گفت و گو شفاف‌سازی شود؛ چنان که امیرمؤمنان(ع) فرموده است: "پاره‌ای از رأی‌ها را بر برخی دیگر عرضه کنید که رأی درست این گونه پدید می‌‌آید [۳۳].

نکته دیگر آنکه در نصوص دینی، وظایف و دستورهای مهمی درباره برخورد مسلمانان با اندیشه‌های مخالف داده شده، که نشانه پای بند اسلام در حفظ آزادی بیان برای غیر مسلمانان است.

از جمله این وظایف و دستورها می‌‌توان بر جدال احسن ﴿وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ[۳۴] اشاره کرد که مجادله نیکو و تلاش طرفینی برای یافتن و کشف حق است و از شیوه‌های برخورد با مخالفان و منکران رسالت پیامبر اکرم(ص) شمرده شده است.

همچنین از شیوه‌های قرآن در بر خورد با آرا و اندیشه‌های دیگران این است که کفر آمیزترین سخن آنان را همراه با استدلال‌هایشان نقل می‌‌کند و سپس به نقد و ایراد آنان می‌‌پردازد: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا[۳۵]، ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا[۳۶] و تعبیرهای مشابه آن، بیان‌گر این حقیقت است.

البته شیوه برخورد پیامبر اکرم(ص) وامامان معصوم با افکار مخالف، به خوبی نشان از وجود محیطی آزاد برای بیان اندیشه‌های مخالف در اسلام است. از سیره این بزرگواران می‌‌توان دریافت که ایشان با گفتار و عمل کوشیده‌اند محیطی سالم برای تضارب آرا در جامعه پدید آورند، تا همگان بدون ترس و دلهره آنچه را می‌‌اندیشند بیان کنند و به نقد و بررسی آرای دیگران بپردازند [۳۷].

بیان این نکته هم لازم است که گرچه اسلام آزادی بیان و قلم را برای همگان در جامعه اسلامی پذیرفته است، ولی حدود و مقرراتی برای آن مشخص کرده که در صورت رعایت نکردن آنها به هرج و مرج فرهنگی تبدیل خواهد شد. مهم ترین این محدودیت‌ها در این زمینه عبارتند از: ممنوعیت توهین به مقدّسات ﴿وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۳۸]؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۶</ref>، ممنوعیت هتک افراد که امام صادق(ع) در این مورد می‌‌فرماید: "خوارترین مردم کسی است که مردم را خوار بدارد"[۳۹]، ممنوعیت افشای اسرار و شایعه پراکنی و وجوب دفاع از حیثیت نظام ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا[۴۰]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۴۱] و ممنوعیت توطئه ﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۴۲][۴۳]

آزادی عقیده

عقیده از نظر خاستگاه، گونه‌های مختلفی دارد، زیرا ممکن است نتیجه اندیشه و برهان باشد یا نتیجه وهم و خیال و یا بازتاب عادت‌ها و غیر آن. عقیده از نظر مطابقت با واقع نیز به درست و نادرست تقسیم می‌‌شود، زیرا چه بسا از امری خرافی و از تلقین‌ها و اوهام رایج زمانه برخاسته باشد یا کاملاً جنبه تقلیدی، احساسی یا عاطفی داشته باشد. حتی ممکن است ضدّ ارزش هم باشد؛ یعنی انسان به اموری معتقد شود که جنبه ارزشی ندارند و در مقابل عقیده به کرامت‌ها و ارزش‌های الهی قداست دارد و بر مبنای استدلال و برهان است [۴۴].

بنابراین، عقیده مطلق آزاد نیست بلکه حد و مرز قرار دادن برای آزادی عقیده امری لازم و ضروری است، زیرا عقیده ای که انسان انتخاب می‌‌کند همیشه بر مبنای تفکر و اندیشه نیست، بلکه در بیشتر موارد بر اساس تقلید و پیروی کورکورانه از بزرگان و آبا و اجداد یا تأثیر پذیرفته از محیط و یا بر مبنای احساسات است ولذا آزادی در اعتقادهایی مجاز است که مبتنی بر اندیشه باشد [۴۵].

قرآن کریم درباره اندیشه و عقیده، آزادی را محور قرار داده و اکراه در دین و عقیده را جایز نمی‌داند. به همین دلیل وظیفه پیامبران عرضه و ابلاغ دین است ﴿مَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۴۶]. خدای متعال ایمان اجباری را سعادت و کمال نمی‌داند. اگر عقیده اجباری مطلوب بود، خداوند آن را بر بندگان تحمیل می‌‌کرد، ولی ایمان اجباری را در آموزه‌های انبیا قرار نداد و فرمود ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا[۴۷] در قرآن آمده است: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا[۴۸] نیز می‌‌فرماید: ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ[۴۹].

همچنین می‌‌فرماید: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[۵۰]. این آیه در مورد نفی اکراه و اجبار در عقیده تصریح دارد. آیه مذکور درباره مردی از انصار بنی سالم بن عوف به نام حصین نازل شده که دو فرزند مسیحی داشت و خودش مسلمان بود. وی به پیامبر(ص) عرض کرد آیا می‌‌توانم آن دو را به پذیرفتن اسلام مجبور کنم؟ چون حاضر نیستند غیر از نصرانیت دین دیگری برگزینند. بدین ترتیب این آیه درباره آنها نازل شد [۵۱].

اگر ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ را حکم انشائی و تشریعی بدانیم، همچنان که دنبال آیه، یعنی: ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ}} به آن دلالت می‌‌کند از تحمیل اعتقاد و ایمان اجباری نهی می‌‌کند، چون در امر مهمی که هر دو طرف خیر و شر و صواب و ناصواب آن آشکار باشد و نوع پاداش و جزایی هم که به انجام یا ترک آن امر تعلق می‌‌گیرد بیان می‌‌شود، دیگر نیازی به اکراه و اجبار نیست [۵۲].

از طرف دیگر آیین اسلام که طبق آیات متعدد قرآن کریم ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ[۵۳]، ﴿أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۵۴]، ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ[۵۵] طرفدار منطق استدلال و گفت و گوست نمی‌تواند روش اکراه و اجبار در عقیده در پیش بگیرد. سیره پیامبر اکرم(ص) نیز شاهد این مدعاست که اساس دعوت اسلام بر آزادی است. با بررسی تاریخچه غزوه‌های پیامبر اسلام(ص) به این نتیجه می‌‌رسیم که جنگ‌های آن حضرت، نبرد مذهبی و برای مجبور کردن افراد به ایمان آوردن نبود. [۵۶]. آزادی کافران و مشرکان و اهل کتاب در شهر مدینه هم از دیگر نشانه‌های آن حضرت در پای بند به آزادی عقیده بود [۵۷].

در ادیان آسمانی پیش از اسلام نیز هیچ پیامبری دعوت خود را بر قوم خود تحمیل نمی‌کرد. نخستین پیام آورنده شریعت حضرت نوح(ع) هنگامی که دعوت خویش را ابلاغ کرد، به او می‌‌گفتند تو بشری بیش نیستی و افرادی سبک مغز پیرامون تو را گرفته‌اند. پاسخ نوح به این اعتراض چنین بود که: ای قوم من! بیندیشید که اگر من از سوی پروردگارم حجت آشکاری داشته باشم و از سوی خویش رحمتی بر من بخشیده باشد و از دید شما پنهان مانده باشد آیا ما می‌‌توانیم در حالی که شما ناخوش دارید شما را به آن ملزم کنیم؟ ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ[۵۸][۵۹]

آزادی رفتار

نوع تفسیر از آزادی رفتار متفاوت بوده و به همین دلیل ممکن است بسیار مهم و سازنده یا بر عکس ویرانگر باشد. این نکته را با نگاهی به مکتب لیبرالیسم و اسلام می‌‌توان دریافت؛ زیرا فرد در مکاتب لیبرالی از نظر رفتاری آزادی کامل دارد؛ یعنی اگر کسی به همجنس بازی گرایش داشته باشد یا به شکل ناهنجار در میان جمعیت ظاهر شود هیچ کس نمی‌تواند به او اعتراض کند. در غرب تنها این جمله مطرح است که فقط مزاحم حقوق دیگران نباش، سپس هر چه می‌‌خواهی بکن [۶۰].

از دیدگاه اسلام، انسان در برابر اعمالش مسئول است و نمی‌تواند هر کاری را انجام دهد. در این باره آیات و روایات بسیاری را می‌‌توان شاهد آورد که ابعاد مسئولیت انسان را در برابر اعمالش از دیدگاه اسلام نشان می‌‌دهد.

در بعضی از آیات به این نکته اشاره است که قیامت یوم البروز است و در آنجاست که انسان همه اعمال خود را می‌‌بیند و از نیک و بد آنها آگاه می‌‌شود ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۶۱]، ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ[۶۲] و در بعضی آیات تصریح شده که انسان در برابر تمام اعمال خویش مسئول است ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ[۶۳]، ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[۶۴] و نیز بهشت که پاداش الهی به انسان هاست در برابر اعمال نیک آنها به ایشان داده می‌‌شود ﴿وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۶۵]. در روایات بسیاری نیز به مسئولیت انسان در برابر اعمالش تصریح شده است [۶۶]. حضرت علی(ع) درباره این موضوع می‌‌فرماید: زمانی که مردگان از قبرها برخیزند در آنجاست که هر کس از آنچه پیش فرستاده است آگاه می‌‌شود و سخن‌ها و افتراهای بی جایی که در دنیا دست آویزشان بوده، به دردشان نمی‌خورد [۶۷].[۶۸]

آزادی اقتصادی

در اندیشه اسلامی، آزادی اقتصادی در چهارچوب بندگی خدا و احترام نهادن به حریم حلال‌ها و حرام‌ها تفسیر می‌‌شود؛ به عبارتی در اسلام، آزادی اقتصادی بر مدار حلیت شرعی می‌‌چرخد [۶۹]. به طور کلی در فعالیت‌های اقتصادی اسلام به مال پاک بسنده می‌‌شود و انسان باید از بهره‌های ناپاک مالی دوری کند. البته بر اساس مبنای علمی و نظری اصل این است که هر چیزی و هر کاری برای انسان مباح است، مگر آنکه شریعت به روشنی منع کرده باشد همچون ربا، احتکار، حیله گری و رفتارهای نامشروع اقتصادی و اجتماعی. تعبیر حلال و حرام، عنوان‌هایی است برای نشان دادن ارزش‌های مورد قبول اسلام که همه روابط اجتماعی از قبیل روابط فرد با دولت، فروشنده با خریدار و عامل با مستأجر را دربرمی گیرد. هر یک از این روابط اگر به طور عادلانه تنظیم شده باشد حلال و گرنه حرام است و ملاک تشخیص در این مورد نیز قانونگذار است. چنانچه کاری منع نشده حلال و اگر به استناد نص منع شده باشد حرام است [۷۰] در اسلام تولید کالاها و خدمات مفید واجب کفایی است. در فعالیت‌های اقتصادی مردم می‌‌توانند در میدان رقابت آزادانه به تحرک و داد و ستد بپردازند، مشروط بر آنکه به قواعد شرع احترام نهند [۷۱].

در اسلام آزادی مالکیت برای همه افراد امت تأمین شده است، گرچه این آزادی مطلق نیست و به توانایی تصرف در آن مقید است [۷۲] این مالکیت از نهاد فطرت انسان ریشه می‌‌گیرد و هر فردی این میل فطری را دارد که از ثروت‌های طبیعی به سود خود استفاده کند. در اسلام هم انسان با داشتن حق مالکیت می‌‌تواند داوطلبانه از اموالش جهت رشد مادی و معنوی حیات خود استفاده کند [۷۳].

اسلام بر اساس پذیرش این حق برای انسان او را به انجام انفاق، احسان، ایثار و دیگر وظایف مالی تشویق می‌‌کند ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ[۷۴]. آزادی مردم در احیای موات و حیازت مباحات و بهره‌گیری از انفال و معادن نیز دلیل روشن دیگری بر گستردگی آزادی اقتصادی در اسلام است. در فقه اسلامی همه مردم در آباد کردن زمین، به دست آوردن نعمت‌های خدادادی و بهره‌گیری از مباحات، برابرند چه مرد چه زن چه مسلمان و چه غیر مسلمان زیرا همه انسان‌ها مالک دسترنج خویش هستند [۷۵]

افزون بر آن، اسلام برای زن حق مالکیت قائل شده است و زن می‌‌تواند مالک اشیای منقول و غیر منقول باشد، حق خرید و فروش و واگذاری اموال خود را دارد و می‌‌تواند آن گونه که می‌‌خواهد وصیت کند [۷۶]. در اسلام احترام مال مؤمن، چه زن و چه مرد، مانند احترام خون او واجب است [۷۷]. در اسلام بر اصل اشتغال افراد تأکید و با نکوهش بی کاری، انتخاب شغل برای افراد، آزاد اعلام شده است. البته برخی مشاغل که زیان‌های فردی یا اجتماعی، اخلاقی یا سیاسی دارند ممنوع است. افراد در محل ومدت شغل نیز آزادند [۷۸]. اسلام سخت‌گیری در مخارج مصرفی را نمی‌پسندد و انسان را به استفاده از نعمت‌های پاکیزه در حدّ اعتدال فرا خوانده است [۷۹] در وسائل الشیعه روایات متعددی با عنوان استحباب التوسعة علی العیال آمده است که در این روایات سخت نگرفتن در مخارج خانواده و ایجاد گشایش در تأمین نیازهای معیشتی، مورد تأکید است و همه اینها نمونه‌های آزادی مصرف در نظام اقتصادی اسلامی است [۸۰]. از دیدگاه اسلام مقدار مصرفی که برای ادامه حیات انسان ضرورت دارد بر افراد واجب است. مصارفی نیز که به افراد تحت تکفل انسان مربوط می‌‌باشد واجب است [۸۱].[۸۲]

آزادی سیاسی

در نظام اسلامی ارکان و شاخصه‌هایی وجود دارد که همگی حاکی از وجود آزادی در این حوزه می‌‌باشد؛ حق آگاهی یکی از این شاخصه هاست. در نظام ولایی مردم حق دارند از مسائل حکومتی کاملاً آگاه باشند و حکومت موظف است آنان را در جریان امور بگذارد. حضرت علی(ع) وضع حکومت را چنان ترسیم می‌‌کند که گویی حاکم و برنامه‌های حکومتی اش، به جز اسرار جنگی، باید در معرض دید مردم باشد [۸۳].

شاخصه دیگر، نظارت است که پس از تشکیل حکومت، مردم موظفند در صحنه سیاست حاضر بوده وناظر بر کار حکومت باشند. حضرت علی(ع) هنگام معرفی ابن عباس به مردم بصره از مردم می‌‌خواهد که بر کار او نظارت داشته باشند و در صورت تخلّف وی بدانند که او از طرف حضرت معزول است [۸۴]. حضرت علی(ع) علت وجوب نظارت مردم بر حکومت را احتمال خطای حاکمان می‌‌داند [۸۵].

شکایت، یکی دیگر از شاخصه‌هاست که پای بندی به حق نظارت مردم، ایجاب می‌‌کند که در حکومت اسلامی فرد یا نهادی، عنوان مرجع رسیدگی به نتیجه نظارت مردم و شکایت آنان را داشته باشد. حضرت علی(ع) علاوه بر اینکه مردم را در امر نظارت تشویق می‌‌کرد، افرادی را برای تحقیق درباره احوال شخصی و مدیریت والیان خود می‌‌فرستاد و در بعضی موارد با رسیدن گزارش اینان، به عزل یا توبیخ آنان اقدام می‌‌کرد. نامه‌های ۴۰، ۴۳، ۴۵، ۶۳ و ۷۱ نهج البلاغه در همین موارد نوشته شده است.

نشانه و شاخصه دیگر وجود آزادی سیاسی در اسلام، مشورت است. از مهم ترین دلایل ضرورت مشورت حاکم با مردم و آزادی آنان در اظهار نظر، آیات و روایاتی است که در شأن نزول و بیان آنها آمده است ﴿مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا[۸۶]، ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[۸۷].

رهبری دینی در امور جامعه به مشورت می‌‌پردازد و با رعایت مصالح و مفاسد به تصمیم‌گیری نهایی می‌‌رسد که در این زمینه فرقی میان رهبران معصوم و غیر معصوم نیست. سیره پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) در مشورت با مردم با اینکه از لغزش و خطا مصون بوده‌اند نوعی حرمت نهادن به شخصیت فکری ـ فرهنگی افراد و مایه رشد و بالندگی اندیشه‌ها بوده است [۸۸].

همچنین رعایت مصالح و حقوق مردم را می‌‌توان به عنوان اصل و شاخصه دیگری در راستای مردمی بودن نظام اسلامی دانست. در منطق اسلام، رعایت حقوق متقابل می‌‌تواند ضامن پایداری نظام و آزادی مردم باشد. در نگاه امام علی(ع) مردم می‌‌توانند در شرایط سخت وناگوار و در تنگناها، نقطه اتکای حکومت باشند. پس باید به پاسداشت حقوق و منافع آنان اندیشید و در تحقق این هدف کوشید [۸۹]. به طور کلی در مواردی که حقوق مردم تضییع نشود و به اختلال نظام نینجامد مردم آزادی سیاسی دارند. پس مردم و حکومت باید بکوشند تا حقوق یکدیگر را بشناسند و پاسدار آن باشند. این حقوق متقابل در نهج البلاغه خطبه ۳۴ ترسیم شده است.

آزادی سیاسی در یک نظام حکومتی، به ویژه حکومت دینی، با رعایت حدود آن، آثار مهمی دربردارد که از جمله آن آثار، مشارکت مردمی در امر حکومت، گرایش مردم به دین و جلب رضایت مردم و افزایش کارآمدی نظام اسلامی را می‌‌توان نام برد.[۹۰]

آزادی تکوینی

آزادی تکوینی زیربنای دیانت است، چون با فرض مجبور بودن انسان، تکلیف دینی، امر و نهی، پاداش و کیفر و بیم و امید، بی‌اثر می‌‌ماند. آزادی و اختیار یکی از شرایط تکلیف است. یعنی انسان آن گاه مکلّف است وظیفه ای را انجام دهد که اجبار یا اضطراری در کار نباشد، در این صورت تکلیف ساقط می‌‌شود. بی‌شک مسلک جبر، آن گونه که اشاعره یا انسان ماشین انگاران، بشر را به کلی بدون اختیار و آزادی می‌‌دانند، آثار منفی اجتماعی زیادی دربردارد. جبرگرا چون رابطه سبب و مسببی میان رفتار و شخصیت روحی انسان با آینده سعادت بار یا شقاوت بار او را انکار می‌‌کند، هرگز به فکر تقویت شخصیت و اصلاح اخلاق و کنترل رفتار خود نیست. قرآن مجید در آیات بسیاری بر آزادی و اختیار انسان تأکید کرده است: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ[۹۱][۹۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مقاله دین و آزادی، کلام اسلامی، ش ۳۲
  2. انسان کامل، ص ۴۸
  3. پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۷
  4. گفتارهای معنوی، ص ۱۵
  5. پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۵۳
  6. فردی
  7. اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۵۲-۵۹.
  8. نهج البلاغه، نامه ۳۱
  9. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف) های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  10. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید و نعمت‌های خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دل‌های شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدین‌گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن می‌گوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  11. «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  12. «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی می‌بخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده می‌شوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
  13. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  14. «هر کس در گرو کاری است که انجام داده است» سوره مدثر، آیه ۳۸.
  15. «بی‌گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته‌دسته کرد. دسته‌ای از آنان را به ناتوانی می‌کشاند، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را زنده وا می‌نهاد، به یقین او از تبهکاران بود. و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم. و به آنان در این (سر) زمین توانایی بخشیم و با آنان به فرعون و هامان و سپاه آن دو، چیزی را که از آن می‌هراسیدند نشان دهیم. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد. آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد؛ بی‌گمان فرعون و هامان و سپاه آن دو لغزشکار بودند. و همسر فرعون گفت: روشنی چشمی برای من و توست، او را نکشید باشد که به ما سود رساند یا آنکه او را به فرزندی بگیریم و آنان درنمی‌یافتند (که چه می‌کنند)» سوره قصص، آیه ۴-۹.
  16. گفتارهای معنوی، ص ۱۰ـ ۱۷
  17. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
  18. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  19. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید. گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای. فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۱-۳۳.
  20. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زاده‌های آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی می‌دهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
  21. «اگر نیکی ورزید به خویش نیکی ورزیده‌اید و اگر بدی کنید به خویش کرده‌اید و چون وعده فرجامین فرا رسد (بندگانی دیگر را می‌فرستیم) تا چهره‌هایتان را اندوهبار گردانند و در آن مسجد وارد گردند چنان که بار نخست وارد آن شده بودند و تا بر هر چه دست یابند از میان» سوره اسراء، آیه ۷.
  22. «و اگر چنین نکردید- که هرگز نمی‌توانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۴.
  23. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  24. «وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ، فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً؛ وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱
  25. اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۵۲-۵۹.
  26. روضه کافی، ج۸، ص ۲۲۹
  27. نهج البلاغه، حکمت ۳۶۶
  28. «بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا می‌خوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
  29. «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
  30. «یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودند؛ بگو: شما داناترید یا خداوند؟ و کیست ستمکارتر از کسی که گواهی‌یی را که از خداوند نزد اوست پنهان می‌دارد؟ و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۰.
  31. اصول کافی، ص ۵۴
  32. غررالحکم، ج۱، ص ۷۱ و ج۳ ص ۴۰۸
  33. غررالحکم، ج۱، ص ۷۱
  34. «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستاده‌اند ایمان آورده‌ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶.
  35. سوره نحل، آیه ۳۵.
  36. سوره ابراهیم، آیه ۱۳.
  37. بحارالانوار، ج۹، ص ۲۵۷ و۲۶۷ و ج۱، ص ۱۲۶ و ج۳،ص ۱۵۳
  38. «و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند؛ بدینسان ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراسته‌ایم سپس بازگشتشان به سوی پروردگارشان است آنگاه آنان را از آنچه انجام می‌داده‌ا» سوره انعام، آیه ۱۰۸.
  39. بحار الانوار، ج۷۲، ص ۱۴۳ و ۱۴۲ و ۱۶۸، ج۷۵ ص ۲۵۳
  40. «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
  41. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه ۲۷.
  42. «و کسانی هستند که مسجدی را برگزیده‌اند برای زیان رساندن (به مردم) و کفر و اختلاف افکندن میان مؤمنان و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود؛ و سوگند می‌خورند که ما جز سر نیکی نداریم و خداوند گواهی می‌دهد که آنان دروغگویند» سوره توبه، آیه ۱۰۷.
  43. اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۵۲-۵۹.
  44. پیرامون جمهوری اسلامی ایران، ص ۹۸؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۷
  45. پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۰۳ و ۲۴۳
  46. «و چیزی جز پیام‌رسانی روشن، بر عهده ما نیست» سوره یس، آیه 17.
  47. «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  48. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  49. «و آیا به او دو راه (خیر و شرّ) را نشان ندادیم؟» سوره بلد، آیه ۱۰.
  50. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  51. المیزان، ج۲، ص ۳۴۷
  52. المیزان، ج۲، ص ۳۴۲
  53. «کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
  54. «یا آن کسی که آفرینش را می‌آغازد سپس آن را باز می‌گرداند و کسی که از آسمان و زمین به شما روزی می‌رساند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ بگو: اگر راست می‌گویید برهانتان را بیاورید» سوره نمل، آیه ۶۴.
  55. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  56. تاریخ پیامبر اسلام، ص ۲۳۸
  57. دولة الرسول فی المدینه، ص ۲۴
  58. «گفت: ای قوم من! به من بگویید اگر من برهانی از پروردگارم داشته باشم و به من بخشایشی از سوی خویش داده باشد که از چشم شما پنهان گردانده باشند آیا می‌توانیم شما را به (قبول) آن وا داریم در حالی که شما آن را ناپسند می‌دارید؟» سوره هود، آیه ۲۸.
  59. اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۵۲-۵۹.
  60. لیبرالیسم غرب، ظهور و سقوط، ص ۸۰
  61. «روزی که هر کس هر کار نیکی انجام داده است پیش رو می‌یابد و هر کار زشتی کرده است آرزو دارد کاش میان او و آن (کار زشت) فاصله‌ای دور می‌بود و خداوند شما را از خویش پروا می‌دهد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره آل عمران، آیه ۳۰.
  62. «هر کس داند که چه کرده و چه نکرده است» سوره انفطار، آیه ۵.
  63. «آنگاه در آن روز از نعمت (ناسپاسی شده) بازخواست خواهید شد» سوره تکاثر، آیه ۸.
  64. «و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.
  65. «و این است بهشتی که برای کارهایی که کرده‌اید به شما رسیده است» سوره زخرف، آیه ۷۲.
  66. بحارالانوار، ج۷۱، ص ۲۵۷
  67. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۶
  68. اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۵۲-۵۹.
  69. فلسفه حقوق بشر، ص ۱۹۳
  70. اقتصادنا، ج۲، ص ۲۰
  71. اقتصادنا، ج۲، ص ۲۰
  72. وسائل الشیعه، ج۱۷، ص ۳۴۵
  73. اقتصادنا، ج۱، ص ۱۳۵
  74. «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راه‌ماندگان و کمک‌خواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
  75. وسائل الشیعه، ج۲۵، ص ۴۱۲
  76. المیزان، ذیل سوره نساء آیه: ۳۲
  77. اصول کافی، ج۲، باب۶
  78. وسائل الشیعه، ج۱۲، باب اول از ابواب مقدمات تجارت و باب ۱۷
  79. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹
  80. وسائل الشیعه، ج۱۵، ص ۲۴۹
  81. فروع کافی، ج۶، ص ۴۴۴
  82. اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۵۲-۵۹.
  83. نهج البلاغه، ص ۳۲۳ و نامه ۶۷
  84. مصنفات الشیخ المفید، ج۱،ص ۴۲۰
  85. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶
  86. «پیامبر را در آنچه خداوند بر او روا داشته است تنگنایی نیست؛ بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشته‌اند و فرمان خداوند دارای اندازه‌ای سنجیده است» سوره احزاب، آیه ۳۸.
  87. «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  88. الحکم الاسلامی بین النظریة والتطبیق، ص ۱۱۷
  89. نهج البلاغه، ص ۹۹۲ ۹۹۳، ۹۹۶ و ۹۸۳
  90. اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۵۲-۵۹.
  91. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
  92. اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۵۲-۵۹.