آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۱:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

آیا علم غیب منحصر به خداست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا علم غیب منحصر به خداست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • آیا علم غیب مخصوص خداست؟
  • آیا غیر از خداوند، کسی می‌تواند عالم به غیب باشد؟
  • آیا معصوم (ع) از مقام علم غیب بهره‌مند است؟
  • آیا تنها خداست که به جهان غیب احاطه دارد؟

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی غیب و علم غیب

==== معنای لغوی ==== «غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

اقسام علم غیب

با نگاه به اقسام امور غیبی

  1. علم به غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای «غیب مطلق» گفته می‌شود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان‌پذیر نیست[۱۳]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار می‌‌کند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۴]؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانه‌های او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایب‌اند[۱۵]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» می‌‌گویند: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۱۶]. لذا آگاهی از این نوع از غیب، «علم به غیب مطلق» نامیده می‌شود که در اصل مختص خدای تبارک و تعالی است، اما مانعی عقلی یا نقلی از دادن جزئیاتی از آن به برخی برگزیدگان الهی وجود ندارد؛ البته به مخلوق تعلیم‌یافته از این علم، در تعبیر قرآن و روایات، صفت «عالم به غیب» داده نمی‌شود؛ بلکه لفظ «اطلاع بر مغیبات» یا «اِخبار از غیب» به‌کار رفته است.
  2. علم به غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناخته‌ای گفته می‌شود که برای بعضی از انسان‌ها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار می‌‌روند؛ یعنی: در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه شخص خبر می‌دهد برای خود پیامبر (ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی می‏‌کند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۱۷]. این نوع از غیب می‌‌تواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است و می‌‌تواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ می‌‌دهد آشکار می‌‌شود؛ لذا آگاهی از این نوع از غیب، با مسامحه و بدون اعمال دقت علمی می‌توان آن را «علم به غیب نسبی» اطلاق کرد.
  3. علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. این‌گونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریده‌ای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۱۸].
  4. علم غیب اکتسابی (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا اکتسابی بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمی‌خیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست می‌آید. این علم با این ویژگی‌ها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. این‌گونه از آگاهی‌ها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت می‌‌کند؛ در قرآن کریم فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۱۹]. اطلاق «علم غیب» به اینچنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمی‌شود. بهترین نامی که برای اینگونه از علم‌ها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است.

با نگاه به اختصاصی بودن علم

بر اساس چند روایت از امام باقر (ع) و امام صادق (ع)[۲۰] می‌‌توان علم غیب را بر دو گونه تقسیم کرد:

  1. علم غیب مکفوف (علم غیب مستأثر): یعنی علمی که خدای متعال آن را مخصوص خود قرار داده و بنا نیست به کسی داده شود؛ به یکی از دو دلیل؛ یکی: اینکه اصولاً آگاهی از این علم در توان مخلوقات و ممکنات نیست و عقلاً موجود محدود ناتوان از دریافت علم نامحدود است. دیگری: اینکه برفرض که این علم از لحاظ عقلی امکان اعطای به دیگری داشته باشد، اما اراده الهی بر این تعلق گرفته که داده نشود. از این علم در روایت به علم خاص، علم مکفوف، علم موقوف، علم مخزون، علم مکنون و علم مستأثر یاد شده است.
  2. علم غیب مبذول: یعنی علمی که در اصل از آن خدای متعال است (چون علم غیب مختص اوست) اما به دلایلی به برخی از برگزیدگان الهی داده شده است. از این علم در روایت به علم عام، علم مبذول، و علم محمول نام برده شده است[۲۱].

انحصار علم غیب ذاتی و مطلق به خداوند

بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم، علم به غیب، تنها در اختیار خداوند و مختص به اوست، زیرا تنها اوست که احاطۀ همه جانبه بر تمامی عالم دارد. علم خدا به زمان، مکان و یا حالت خاصی منحصر نمی‌شود، جز او کسی عالم به غیب نیست و در حقیقت، همه چیز نسبت به او مشهود است. آیاتی همچون ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۲۲]، ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ[۲۳]، ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۲۴]، ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ[۲۵] و ... از این جمله‌اند.

مراد از غیب در این آیات همان علم غیب ذاتی و مطلق است که جز خدای متعال، دیگران دستیابی به آن ندارند[۲۶].

امکان دسترسی غیر خدا به غیب تبعی و محدود

بر اساس برخی آیات مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۲۷] و ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۲۸]، برخی از برگزیدگان الهی می‌توانند از علم غیب برخوردار باشند گرچه اصل برخورداری از این علم، منحصر در خدای متعال است؛ لکن قرآن کریم اطلاع از امور غیبی که توسط خدای متعال به برگزیدگان اعطا می‌شود را "علم غیب" نمی‌نامد بلکه با تعبیر ﴿يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ و امثال آن از این علم یاد می‌کند که به معنای آگاهی و اطلاع بر این غیب است و این نشانه تفاوت بین این دو واژه و عنوان در کاربری‌های قرآن کریم است.

نتیجه‌گیری

در قرآن کریم دو دسته آیات پیرامون آگاهی از غیب وجود دارد. دسته‌ای این علم را تنها مختص خداوند می‌دانند[۲۹] و دسته ای دیگر آگاهی از آن را برای برخی برگزیدگان الهی و با اذن و رضایت خدای متعال، ممکن می‌دانند[۳۰]. تأمل در این آیات نشان می‌دهد علم غیب مراتب و درجاتی دارد که بخشی از آن تنها در اختیار خداست و هیچ کس را به آگاهی از آن راهی نیست و بخشی دیگر غیبی است که خدای متعال آن را به بندگان برگزیده خود آن هم بر اساس شرایط و موقعیت هر فرد تعلیم داده است. به عبارت دیگر مراد از علم غیب در آیات دسته اول، علم غیب ذاتی و استقلالی است و منظور از غیب در آیات دسته دوم، علم غیب تبعی و تعلیمی است. البته با توجه به معنای غیب در قرآن و روایات باید گفت: غیب تنها به علوم مختص خدا گفته می‌شود و علوم اکتسابی و تعلیمی اولیای الهی گرچه به لحاظ لغوی غیب است اما از منظر قرآنی غیب نیست. بلکه در قرآن کریم از این بخش با تعبیر ﴿يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ و امثال آن که بر اطلاع و آگاهی از غیب دلالت دارد نام برده شده است.

پاسخ‌های متفرقه

۱. علامه امینی؛
علامه امینی در کتاب «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب» در این‌باره گفته‌ است: «علم غیب ذاتی و مطلق بدون آنکه مقید به کم و کیف باشد مانند علم به آشکار به همین طریق مخصوص خدا و از صفات ذاتی اوست نه هر علم غیب و آشکاری. و همین معنی نفیا و اثباتا در این آیات مبارکه منظور شده است: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۳۱]؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۳۲]؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ[۳۳]؛ ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[۳۴]؛ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ[۳۵]؛ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ[۳۶]. و از نوح پیامبر (ع) نقل می‌کند: به شما نمی‌گویم که خزینه‌های خدا پیش من است و نه از غیب آگاهم و نمی‌گویم که من فرشته هستم. و از قول پیامبرش نقل می‌کند: و اگر علم غیب داشتم بر نفع و خیرم می‌افزودم. و با این تفصیلی که درباره علم بیان کردیم دانسته می‌شود که تعارضی میان ادله کتاب و سنت در این مسأله از لحاظ نفی و اثبات وجود ندارد، بلکه هر کدام از ادله نفی و اثبات به ناحیه خاصی توجه دارد»[۳۷].
۲. علامه طباطبایی؛
علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در این باره گفته است:

«اول اینکه: علم به غیب بالأصاله و مستقلاً خاص خدای تعالی است (...)، پس خدای تعالی به ذات خودش عالم به غیب است، و دیگران اگر علمی به غیب داشته باشند به تعلیم او دارند، با این نکته که از آیه استفاده کردیم روشن می‌‌شود که هر جا خدای تعالی از انبیا حکایت کرده که منکر علم غیب خود شده‏اند، منظور این بوده که بفهمانند ما رسولان، بالأصاله و مستقلاً علم به غیب نداریم، نه اینکه با وحی خدا هم، دانای به غیب نمی‌‌شویم؛ مانند آنجا که فرموده: ﴿قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۳۸] و آنجا که فرموده: ﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ[۳۹]، و آنجا که فرموده: ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ[۴۰].

دوم اینکه: بعد از آنکه عمومیت جمله‏ ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا.[۴۱] به وسیله جمله‏ ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ.[۴۲] شکسته شد، به صورت عام مخصص در آمده که می‌‌تواند باز هم تخصیص بخورد، هم چنان که در مورد بحث در باره انبیا تخصیص خورده، چون آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه بر آن حضرت وحی می‌‌شود، مثلا فرموده: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ[۴۳]، و نیز دلالت دارد بر اینکه وحی یکی از مصادیق غیب است. بنابر این، یک پیغمبر دسترسی به غیب دارد، همچنان که رسول دارد، البته این در صورتی است که مراد از رسول در جمله‏ ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ مقامی مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق کسانی باشد که از ناحیه خدا به سوی خلق گسیل می‌‌شوند نبی هم از همان کسان است، همچنان که آیه زیر بر این معنا شهادت می‌‌دهد: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاَّ[۴۴] چون نبی را هم ارسال شده می‌‌داند، و آیه‏ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ[۴۵] پس نبی هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفی است، بدون اینکه عموم مذکور نیازمند به تخصیص جدیدی بشود. و همچنین در مورد امام به آن معنایی که قرآن کلمه امام را در آن استعمال می‌‌کند، چون خدای تعالی امام را به صفت صبر و یقین توصیف کرده، مثلا می‌‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۴۶]، و نیز امامان را چنین توصیف کرده که پرده و حجاب از پیش رویشان برداشته شده، مثلا فرموده: ﴿كَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۴۷]، و نیز فرموده: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[۴۸] و ما در بعضی از مباحث سابق در این باره سخن گفتیم. و اما ملائکه آنچه از وحی آسمان که قبل از نزولش حمل می‌‌کنند، و همچنین آنچه‏ از عالم ملکوت مشاهده می‌‌کنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غیب، هر چند که برای ما غیب می‌‌باشد، پس نمی‌‌توان ملائکه را مشمول استثنا دانست، علاوه بر این جمله ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا تنها شامل اهل دنیا می‌‌شود که در روی زمین زندگی می‌‌کنند و اگر بنا باشد از سکنه زمین تجاوز کنیم تا شامل ملائکه هم باشد، باید مردگان را هم که امور آخرت را که به نص قرآن غیب این عالم است مشاهده می‌‌کنند مشمول استثنا بدانیم، و حال آنکه قطعا مشمول نیستند، برای اینکه اگر مردگان هم مشمول باشند دیگر حتی یک نفر هم در تحت عموم‏ ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا باقی نمی‌‌ماند، چون هر انسان زمینی روزی از دنیا می‌‌رود و غیب عالم را می‌‌بیند، و در روز قیامت که‏ ﴿يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ، و نیز ﴿ذَلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ در باره‏‌اش فرموده، تمامی مردم یک جا مبعوث می‌‌شوند، و غیب عالم برای همه مشهود می‌‌گردد، پس همانطور که اموات مشمول استثنا نیستند، به خاطر اینکه عالم اموات غیر این عالم است، همچنین ملائکه هم مشمول نیستند، برای اینکه عالمشان غیر این عالم است.(...)

سوم اینکه: در آیه شریفه عمومیت‏ ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا استثنا شد، به اینکه رسولان به غیب آگاه می‌‌شوند. چیزی که هست این را هم می‌‌فهماند که رسولان در هر چیزی که تحقق یافتن رسالتشان مشروط به آن باشد که نسبت به آن علم غیب داشته باشند، این علم را خواهند داشت، حال چه متن رسالتشان از قبیل معارف اعتقادی و شرایع دین و قصص و عبرتها و حکمت‏ها و مواعظ باشد، و چه اینکه نشانی‌های رسالتشان باشد و مردم با دیدن آن‏ نشانه و آن معجزه به صدق رسول در ادعای رسالتش پی ببرند، هم چنان که در قرآن کریم از بعضی رسولان نمونه‏ هایی از این قبیل حکایت کرده، مثلا در باره صالح فرموده که به قوم خود گفت: ﴿تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ[۴۹] و در باره عیسی فرموده که به بنی اسرائیل فرمود: ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ[۵۰]، و نیز آیاتی که در باره وعده‏ های رسولان آمده، و پیشگویی‌هایی که در خود قرآن کریم آمده، همه اینها از موارد اظهار غیب است»[۵۱].
۳. آیت‌الله مغنیه؛
آیت‌الله محمد جواد مغنیه در کتاب «تفسیر کاشف» در این‌باره گفته‌ است:

«خدا جهان و آنچه را در آن روی داده و روی خواهد داد می‌داند، خواه جزئی باشد یا کلی، مادی باشد یا معنوی. علم خدا به زمان و کان و یا حالت خاصی منحصر نمی‌شود؛ زیرا علم او ذاتی است و نه اکتسابی و ذات خدا نه زمان دارد نه مکان و نه با تغییر حالت‌ها و رویدادها تغییر می‌کند. در حدیث آمده است: کلیدهای غیب پنج است: خداست که می‌داند که قیامت چه وقت می‌آید؛ اوست که باران می‌باراند؛ از آنچه در رحم‌هاست آگاه است؛ هیچ کس نمی‌داند که فردا چه چیز به دست خواهد آورد؛ کسی نمی‌داند که در کدام زمین خواهد مرد. فیلسوف، ملاصدرا گفته است: تمامی اشیا، خواه کلی و خواه جزئی از چشمه فیض او فوران می‌کند و او مبدأ هر موجودی است، خواه این موجود عقلی باشد یا حسی، ذهنی باشد و یا خارجی، و فیض گرفتن این اشیا از او به معنای آشکار بودن آنها در نزد اوست.

متکلم بزرگ، علامه حلی می‌گوید: هر موجودی، غیر از خدا، ممکن است و وجودش به خدا اسناد داده می‌شود. بنابراین، خدا به این موجود آگاهی دارد، خواه جزئی باشد و خواه کلی، قائم به ذات خود باشد یا قائم به غیر، در خارج باشد و یا در ذهن؛ چرا که وجود صورت در ذهنی خواه صورت شیء وجودی باشد و خواه صورت شیء عدمی ممکن و یا ممتنع. در نتیجه، هیچ چیزی از خدا پوشیده نیست: نه ممکنات و نه ممتنعات»[۵۲].
۴. آیت‌الله طیب؛
آیت‌الله سید عبدالحسین طیب در کتاب «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» در این‌باره گفته‌است: «در اینکه غیر از خداوند علم غیب دارد یا نه از بعض آیات استفاده می‌شود که غیر خدا هم علم غیب دارد مثل آیه شریفه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۵۳] و بسیاری از آیات منحصر می‌کند علم غیب را بخدا و در بعض آیات فقط بیان می‌کند که خداوند عالم بغیب هست ولی انحصار را نمی‌رساند»[۵۴].
۵. آیت‌الله حسینی طهرانی؛
آیت‌الله سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب «امام‌شناسی» در این‌باره گفته‌ است:

«همۀ علوم‌ و از جمله‌ علم‌ غیب‌ مختصّ به‌ خداست‌ و هیچکس‌ و هیچ‌ موجودی را در آن‌ راه‌ نیست‌‌، لکن‌ بالاستقلال‌ و بالاصالة‌‌، و تمام‌ علومی که‌ از جانب‌ خدا به‌ غیر عنایت‌ شده‌ است‌ افاضه‌ از ناحیۀ او بوده‌ و تمام‌ موجودات‌ هر یک‌ در حدّ خود و به‌ نوبۀ خود دارای علم‌ هستند لکن‌ تَبعاً و به‌ افاضۀ خدا و به‌ اعطاء او‌. و در این‌ صورت‌ بین‌ آیاتی که‌ علم‌ غیب‌ را منحصر به‌ خدا میداند‌، و بین‌ آیۀ کریمه‌ که‌ رسولان‌ را عالم‌ به‌ غیب‌ میداند و بر غیب‌ راه‌ میدهد هیچگونه‌ تنافی و تضادّی نیست‌‌. و نظیر این‌ استقلال‌ و تبعیّت‌‌، یا ذاتی و عرضی‌، و یا اصلی و ظِلّی‌، در عبارات‌ قرآن‌ کریم‌ بسیار آمده‌ است‌‌. همچون‌ آیۀ: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الأَنفُسَ،[۵۵] که‌ دلالت‌ بر حصر دارد‌؛ با آیه: ﴿حَتَّىَ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا، [۵۶] و همچون‌ آیۀ: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا ،[۵۷] که‌ در این‌ آیه‌ علاوه‌ بر خدا‌، عزّت‌ را برای رسول‌ خدا و برای مؤمنین‌ معیّن‌ نموده‌ است‌ و بنابراین‌ علم‌ غیب‌ برای رسولان‌ خداوند أمری ضروری و حتمی است‌ و منافات‌ با اختصاص‌ آن‌ به‌ خدا ندارد‌»[۵۸].

«در بسیاری از آیات‌ قرآن‌ می‌بینیم‌ که‌ رسول‌ خدا (ص) علم‌ غیب‌ را از خود نفی می‌کند (...) در تمام‌ این‌ آیات‌ و مشابه‌ آنها‌، رسول‌ خدا نفی علم‌ را از خود به‌ نحو استقلال‌ می‌کند نه‌ به‌ نحو تبعیّت‌‌. یعنی علم‌ اختصاص‌ به‌ خدا دارد‌، من‌ مستقلاًّ از پیش‌ خود نیاورده‌ام‌ و خداوند هم‌ به‌ نحو تفویض‌ به‌ من‌ نداده‌ است‌‌. من‌ آیینه‌ و آیت‌ و مرآتی هستم‌ از علم‌ خدا‌. علم‌ استقلالی ذات‌ اقدس‌ او منحصر در اوست‌ و در من‌ که‌ آیینه‌ هستم‌ تجلّی و ظهور دارد و بنابراین‌ نه‌ تنها من‌ علم‌ غیب‌ را ندارم‌ بلکه‌ هیچ‌گونه‌ علم‌ را ندارم‌‌. همۀ علوم‌ من‌ از خداست‌‌؛ در من‌ ظهور و تجلی کرده‌ است‌ به‌ هر مقدار که‌ او اراده‌ نموده‌ است‌ و در هر زمانی که‌ او خواسته‌ است‌‌»[۵۹].
۶. آیت‌الله نمازی شاهرودی؛
آیت‌الله علی نمازی شاهرودی در کتاب «علم غیب» در این‌باره گفته‌ است:

«خداوند می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ.[۶۰] (...) به سه دلیل، این آیه با آیاتی که علم غیب پیغمبر و ائمه (ع) را اثبات می‌کند مخالف نیست:

اول: مراد از این غیب، که کسی جز خدا نمی‌داند قیام رستاخیز است؛ چنان که امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه فرموده است: «یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَإِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَإِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَهِ وَمَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ: ﴿فإِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ.[۶۱]...».[۶۲] و آخر آیه هم این موضوع را تأکید می کند.

دوم: این آیه علم ذاتی را نفی می‌کند؛ یعنی کسی بذاته علم غیب ندارد مگر پروردگار که عین علم و قدرت است. پیغمبر (ص) و ائمه هدی (ع) نیز علم ذاتی ندارند، هرچه دارند به تعلیم و بخشش خداوند تبارک و تعالی است.

سوم: ممکن است مراد از این آیه نفی علم مخلوق، نسبت به علم خالق باشد؛ یعنی علم خالق ذاتی است و حد و نهایت ندارد و علم مخلوق محدود و بخشش خالق است. در بین مردم هم متعارف است که اگر کسی مقداری علم و هنر داشته باشد و در مقابل شخصی که هزاران برابر او علم و هنر دارد قرار گیرد، ابداً او را به حساب نمی‌آورند؛ تا چه رسد به این که صحبت از علم ذاتی خالق باشد که همچون ذات مقدس او اصلاً با علم مخلوق سنخیت ندارد و قابل قیاس نیست.

شیخ طبرسی در تفسیر این آیه فرموده است: غیب را نمی‌داند مگر خدای یگانه و کسی که خداوند او را تعلیم فرماید.[۶۳][۶۴].
۷. آیت‌الله شهید مطهری؛
آیت‌الله شهید مرتضی مطهری در کتاب «نبرد حقّ و باطل» در این باره گفته است:

«ما در قرآن داریم که: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۶۵] آنجا که خداوند می‌خواهد آدم را خلیفه در زمین قرار دهد، ملائکه به عنوان سؤال می‌گویند: تو کسی را در زمین خلیفه قرار می‌دهی که شر و فساد و خونریزی می‌کند؟ اینجا این غیب‌گویی و پیش‌بینی ملک‌هایی که این سؤال را کرده‌اند چگونه است؟ آنها از کجا می‌دانستند که انسان در آینده می‌آید در زمین شر و فساد یا خونریزی می‌کند؟ استاد: اینکه آنها از کجا می‌دانستند، این را ما نمی‌دانیم و از حدود اطلاعات ما خارج است، ولی بحث ما راجع به خود غیب است و از این جهت مسأله قابل بحث است. ﴿لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ ناظر به این مطلب است که تنها موجودی که همه چیز برای او شهود است و هیچ چیزی برای او نهان نیست خداست، یعنی برای خدا نهانی وجود ندارد. برای غیر خدا نهان و آشکار وجود دارد، غیب و شهادت وجود دارد، اما این غیب و شهادت‌ها نسبی است، یعنی یک چیزی برای من و شما غیب است، برای کسی دیگر غیب نیست. فرض کنید این اتاق الآن برای ما شهادت است (اگر ما از این اتاق خبر بدهیم، برای ما غیب نیست) اما کسی که دو حیاط آن طرف‌تر هست، اگر الآن بگوید در این اتاق چه می‌گذرد، او از غیب گفته است، چون برای او غیب است و برای ما نیست. نسبت به آینده نیز همین طور است، برای ما الآن آینده نهان است، ما الآن نمی‌دانیم وضع الواح سماویّه چگونه است، لوح محفوظ که در قرآن آمده است معنایش چیست و وضعش چیست، اما اگر کسی از راهی از لوح محفوظ اطلاع داشته باشد و از آنجا بتواند عالم را بخواند، آینده دیگر برای او غیب نیست، شهادت است. در نهج البلاغه آمده است که حضرت امیر (ع) یک جریانی را که مربوط به آینده بود خبر داد. کسی عرض کرد: یا امیر المؤمنین، تو داری از غیب خبر می‌دهی و قرآن می‌فرماید: ﴿لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ حضرت خندید و فرمود: این غیب نیست من غیب نمی‌گویم، من از معلّم یاد گرفته‌ام، حالا دارم برای شما نقل می‌کنم، این را پیغمبر به من گفته و من دارم به شما می‌گویم. پیغمبر از کجا می‌گوید؟ به پیغمبر از طریق وحی اطلاع رسیده است. پس پیغمبر هم در ذات خودش از آینده خبر ندارد، ولی وقتی که به او اطلاع دادند با خبر می‌شود، بالأخره بر می‌گردد به مدبّر اصلی، وقتی که مسأله را آن مدبّر اصلی به اطلاع کسی رساند و او از آنجا یاد گرفت و گفت، آن علم غیب نیست.

یک نکته که هست این است که از همین راه تعلیم و تعلّم هم هیچ کس نیست که بر جمیع نهان‌ها اطلاع پیدا کند جز خدا، یعنی آنهایی که اطلاع پیدا می‌کنند به غیب، به بعضی از غیب‌ها اطلاع پیدا می‌کنند. ﴿فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۶۶] خداوند مسلط نمی‌کند بر نهان خودش احدی را، مگر افرادی از رسولان که آنها را مورد رضایت خودش بپسندد و افراد شایسته‌ای را انتخاب کند.

پس آن کسی که از ذات خودش هر نهانی را می‌داند خداست. هیچ کس از ذات خودش نمی‌داند، همه از راه تعلیم می‌دانند. این یک تفاوت اصلی میان خدا و غیر خدا. تازه آنهایی هم که از راه تعلیم می‌دانند، به همه غیب‌ها اطلاع پیدا نمی‌کنند. آن که بر تمام اسرار هستی آگاه است و هیچ کس دیگر آگاه نیست، خود خداوند است»[۶۷].
۸. آیت‌الله نوری همدانی؛
آیت‌الله حسین نوری همدانی در کتاب «خوارج از دیدگاه نهج البلاغه» در این‌باره گفته است: «در این جهت تردید نیست که خداوند متعال به تمام جهان هستی احاطه دارد. غیب و شهود نسبت به او یکسان است. این زمان و آن زمان، این مکان و آن مکان ندارد، چون وجودش غیر محدود و برتر از زمان و مکان است و چیزی از او غایب نیست. همان طور که به جهان شهود احاطه دارد، به جهان غیب نیز احاطه دارد. امّا باید دید آیا غیر از خدا کسی می‌تواند علم به غیب پیدا کند؟ آیا تنها خدا است که به جهان غیب احاطه دارد یا بشر هم می‌تواند با آن جهان نادیدنی تماس بگیرد؟ بعضی گفته‏‌اند: علم به غیب مخصوص خدا است و از دیگری حتی پیامبران ساخته نیست و دلیل آنان آیه ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۶۸] و نظائر آن است. این مطلب را قبول می‌کنیم که غیب مطلق و بالذات از مختصّات خدا است. او است که وجودش غیر محدود است و چیزی از او غایب نیست و بالذات بر جهان غیب احاطه دارد و در علومش احتیاجی به غیر ندارد. پیامبران گرچه از دیگران کامل‌ترند، لکن به هر حال وجودشان محدود به زمان و مکان است. بنابراین پیامبران به غیب مطلق دسترسی ندارند، لکن چنان نیست که ارتباط با جهان غیب به طور کلّی برای بشر محال باشد، بلکه خدایی که مالک غیب و شهود است، می‌تواند بعض افراد لایق را با آن جهان ارتباط دهد و دری از غیب را برایشان بگشاید و حقایقی را بر آینه صاف وجودشان افاضه و اشراق کند. قرآن کریم نه تنها این گونه علم غیب را از پیغمبران نفی نکرده، بلکه اثبات کرده است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۶۹] چنان که ملاحظه می‌فرمایید در آیه مذکور می‌فرماید خدا عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیبش مطلع نمی‏‌کند مگر افراد برگزیده مانند رسول را، معلوم می‌شود رسول استثنا شده است. او می‌تواند با تأییدات الهی با جهان غیب مرتبط گردد»[۷۰].
۹. آیت‌الله قرشی؛
آیت‌الله سید علی اکبر قرشی در تفسیر «احسن الحدیث» در این‌باره گفته است: «علم غیب مخصوص خداست پیامبران و امامان (ع) نیز با تعلیم خدا می‌دانند و این مخالف مخصوص بودن به خدا نیست، خداوند بسیاری از غیب را به رسول خودش آموخت، آن حضرت نیز به اوصیاء خودش تعلیم فرمود: هر وقت از آنها سؤال می‌شد که آیا علم غیب می‌دانید؟ جواب می‌دادند: نه، این علمی است که خدا به رسولش و او به ما تعلیم فرموده است»[۷۱].
۱۰. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت‌الله عبدالله جوادی آملی در کتاب «تسنیم» در این‌باره گفته است: «آسمان‌ها و زمین، ظاهری مشهود دارند و باطنی نامشهود که از آن به غیب تعبیر می‌شود و به خدای سبحان اختصاص دارد: ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ. ظاهر آسمان‌ها و زمین دنیاست و باطن آن، آخرت. خدایی که هر کاری بخواهد حکیمانه انجام می‌دهد: ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاء [۷۲] هم مُلک جهان به دست اوست: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [۷۳]؛ ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [۷۴]، هم ملکوت آن: ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۷۵]، پس هم امر ظاهر مشهود؛ هم امر باطن نامشهود به دست اوست» [۷۶].
۱۱. آیت‌الله فاطمی‌نیا؛
آیت‌الله سید عبدالله فاطمی‌نیا در کتاب «فرهنگ انتظار» در این‌باره گفته‌است:

«در قرآن کریم آیات متعددی علم غیب را مخصوص حضرت حق کرده و از غیر او سلب می‌نماید، این یک اصل مسلم و صحیحی است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد، لکن صحبت در فهم صحیح آن آیات است، کج فهمی در قرآن و جمود بر ظاهر آیات، و نظر تنگی در فهم معارف الهیه باعث خسران دنیا و آخرت است، اکنون باید دید آیا این آیات با امثال این جمله‌ها «و اطلعته علی الغیوب یا با جمله و ارتضاکم لغیبه‏» که در زیارت جامعه کبیر آمده و مانند اینها منافات دارد؟ در اینجا چند مطلب اساسی ارکان این بحث را تشکیل می‌دهد:

چند نمونه از آیاتی که نفی علم غیب از غیر خدا می‌کند: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۷۷]؛ ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۷۸].

آیاتی که گروهی را از نفی علم غیب استثناء نموده: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء[۷۹]؛ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۸۰].

اقوال مفسرین: در میان آیات مربوط به غیب شاید بتوان گفت که این آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا[۸۱]. و آیه بعدی آن بیشترین بحث یا بزرگترین معرکه بحث علمی را در بین مفسرین از شیعه و سنی بر پا نموده است:

  1. زمخشری در تفسیر آیه شریفه می‌گوید: و این دلیل، کرامات را باطل می‌گرداند، زیرا کسانی که کرامات به آنها نسبت داده می‌شود اگر چه اولیاء مرتضین هستند لکن پیامبر نیستند، و خدا تنها پیامبران را از میان مرتضین مخصوص اطلاع بر غیب قرار داده است. اعتراض بر این سخن بسیار شده، ناصرالدین احمد بن منیر اسکندری مالکی در کتاب خود گفته: مضمون اعتراض این است که آیه ناظر به مطلب خاصی است، زمخشری آن را دلیل ابطال همه کرامت‌ها گرفته است، کرامت که منحصر در علم غیب نیست. البته باید دانست که زمخشری در میان دعوا نرخ طی کرده است زیرا اکثر معتزله که زمخشری خود از آنها است، قائل به بطلان کرامات هستند، تفتازانی در شرح مقاصد گفته: همه مسلمانان عقیده بر جواز صدور کرامت از اولیاء دارند، و بیشتر معتزله آن را ممتنع دانسته‌اند. آلوسی که از مشاهیر علماء اهل سنت است می‌گوید: اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که ولی، به کرامت، از غیب آگاهی یابد. ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث مشهور (...) نقل می‌کند که او گفته: این حدیث دلالت دارد بر امکان مطلع شدن ولی از غیب، به یاری و اذن خداوند متعال، و این منافات با ظاهر گفتار خدای تعالی ندارد، زیرا ما اگر بگوئیم، امروز جز وزیر کسی به حضور شاه نرسید، راست گفته‌ایم، در صورتی که می‌دانیم برخی از خادمان وزیر به هنگام وارد شدن وی به حضور شاه همراهش بوده‌اند.
  2. فخر رازی می‌گوید: مقصود از غیب در آیه شریفه یک غیب است که آن روز قیامت باشد، و مؤید این سخن آیه قبلی است که در مورد قیامت است، و آیه دلالت نمی‌کند بر اینکه غیر رسل هیچ غیبی را ندانند، سپس می‌گوید: بدان حقیقت این است باید قطع کرد به اینکه مقصود خدا از این آیه این نیست که احدی را جز پیامبران بر هیچ چیزی از غیب مطلع نمی‌سازد، و چندین وجه بر این گفته ما دلالت دارد: اول: اینکه با اخبار نزدیک به متواتر ثابت شده شق و سطیح دو کاهن بودند، و از ظهور پیامبر ما حضرت محمد (ص) خبر می‌دادند پیش از آن که زمان ظهور آن حضرت فرا رسیده باشد، و این دو نفر در میان عرب به این نوع از دانش مشهور بودند، تا جائی که کسری در شناخت و به دست آوردن اخبار پیامبرمان حضرت محمد به آن دو مراجعه کرد، پس ثابت شد که خدای تعالی غیر پیامبران را نیز بر چیزی از غیب مطلع می‌گرداند. دوم: پیروان همه ادیان همگی علم تعبیر را صحیح می‌دانند، و معبر گاهی از وقوع حوادثی در آینده خبر می‌دهد و صدق گفتارش آشکار می‌شود. سوم: اینکه زن کاهنه بغدادی را که سلطان سنجر بن ملک شاه با خود به خراسان برد و از احوال و حوادث آینده از وی پرسید، آن زن از مسائل و حوادثی خبر داد، سپس آنها بر وفق گفته او به وقوع پیوست. مصنف این کتاب می‌گوید: من مردمان محقق در علوم کلام و حکمت را دیدم که گفتند: آن زن بغدادی از چیزهائی به تفصیل خبر داد و وقایعی را که ذکر کرده بود بر وفق کلامش واقع شد، و ابوالبرکات در شرح حال آن زن در کتاب المعتبر سخن بسیار گفته، و گفته، من سی سال از حال او تفحص نمودم تا یقین کردم به اینکه او به گونه مطابق با واقع از غیب خبر می‌دهد. چهارم: اینکه ما در میان صاحبان الهامات راستین کسانی را می‌بینیم که گفته‌های صحیح و مطابق با واقع دارند، و این مخصوص اولیاء نیست بلکه در میان ساحران نیز کسانی پیدا می‌شوند که اخبار صادقه‌ای دارند، و می‌بینیم انسانی را که سهم الغیب بر درجه طالعش، می‌باشد همان گونه است در بسیاری از اخبار خود، اگر چه در اکثر آن اخبار دروغ می‌گوید، و می‌بینیم اخبار نجومی را که گاهی مطابق امور است، اگر چه در بسیاری از آنها دروغ می‌گویند، وقتی که این همه نمونه‌ها مشاهده شده و محسوس باشند، اگر بگوئیم قرآن بر خلاف اینها دلالت می‌کند، این گفتار منجر به طعن در قرآن خواهد بود، پس دانستیم تأویل صحیح همان است که ما گفتیم.
  3. قاضی ناصرالدین بیضاوی در تفسیر آیه شریفه چنین گفته است: با این آیه استدلال شده بر بطلان کرامات؛ اشاره به گفتار زمخشری است، و جواب آن این است که بگوئیم: در اینجا مقصود از رسول تنها فرشته است، و مقصود از آگاه ساختن از غیب، آگاه ساختن بدون واسطه است، کرامات اولیاء از غیب با دریافت نمودن از فرشتگان است، مانند آگاهی یافتن ما از احوال آخرت که به توسط پیامبران حاصل می‌گردد. این سخن از دانشمندی به مانند بیضاوی مایه شگفتی است که بگوید مقصود از رسول فرشته است، در صورتی که خود او در سطرهای قبلی همین مبحث رسول را به معنای پیامبر بشری گرفته و گفته: خدا رسول را از غیب آگاه می‌سازد که گواهی بر پیامبری او باشد. محیی الدین شیخ زاده سخن بیضاوی را چنین شرح نموده: تقریر و شرح جواب بیضاوی چنین است: چیزی که به طور مسلم از استثناء فهمیده می‌شود این است که آگاه ساختن از غیب بدون واسطه، مخصوص فرشته گردد، و این منافات با مطلع شدن اولیا بر بعضی از غیب با دریافت نمودن الهامات صادقه از فرشتگان ندارد، ولی این سخن جای بحث است، زیرا تخصیص رسول به فرشته مستلزم این است که آگاهی یافتن هر کدام از اولیا و پیامبران از غیب به واسطه فرشته باشد، پس در این صورت اخبار پیامبران از غیب‌ها معجزه برایشان حساب نمی‌گردد، حال آن که مشهور در میان دانشمندان این است: خدای تعالی آگاه می‌سازد پیامبرانش را از هر چیز غیبی که بخواهد تا استدلال کند بر نبوتشان با آن آیت معجزه و آن عبارت است از اخبار از غیب به معنای حقیقی خود، و اظهر در جواب این است که گفته شود: رسول بشری دریافت می‌کند و می‌گیرد غیب را از فرشته، بالذات، لکن ولی دریافت نمی‌کند از فرشته، بالذات، بلکه به واسطه تصدیق و ایمانش نسبت به پیامبر، پس نیازی نیست به تخصیص و تفسیر رسول به فرشته، زیرا معنای آیه چنین است: خدا آگاه نمی‌سازد از غیب مخصوص خودش جز رسول بشری را، پس او را مطلع سازد بر غیب به اینکه دریابد از فرشته، بالذات، لکن ولی را مطلع نمی‌سازد بر آن به اینکه دریابد از فرشته، بالذات، و آن منافات ندارد با اینکه ولی غیب را دریابد و بگیرد از فرشته بلکه به واسطه تصدیق و ایمانش نسبت به پیامبر افزون بر این جواب، جایز است پیامبر غیر را بدون واسطه فرشته دریابد، چنانکه مصنف تصریح بدان نموده در تفسیر آیه شریفه ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا[۸۲].و گفته: مراد از وحی چیزی است که گفتا با مشافهه را نیز در برگیرد، چنانکه در حدیث معراج و اسراء روایت شده است، پس این دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی پیامبر را بر بعضی از مغیبات بدون واسطه مطلع ساخته است، با این توضیح، تخصیص و تفسیر رسول به فرشته چگونه جایز می‌گردد.(...)
  4. علامه بزرگوار در تفسیر آیه شریفه می‌فرماید: معنای آیه این است که خدا عالم به کل غیب یعنی همه غیب‌ها است، به علمی که مخصوص خود اوست، پس کسی را بر غیب که مختص خود اوست مطلع نمی‌گرداند، و مفاد آن سلب کلی است، اگر چه بعضی از دانشمندان اصرار بر سلب جزئی بودن دارند (...).

دیدیدم که غالب مفسران و دانشمندان اسلام آگاه شدن از غیب را فقط مخصوص پیامبران نمی‌دانند، با آن تفصیلی که از نقل اقوال و مباحث به دست آمد، در این میان گروهی هستند که با یک جمود بر ظواهر آیات و با یک علم ناقص به مصداق حفظت شیئا و ضاعت عنک اشیاء وارد تفسیر کتاب الله می‌شوند، و با این همه نقص در علم و نظر تنگی و سوء فهم در معارف آسمانی، خود را قطب فلک تحقیق می‌دانند، و می‌گویند: اصلا جز پیامبران، خدا غیب را مطلقا در اختیار کسی قرار نمی‌دهد، افزون بر این همه گفتارها، چند نمونه از کسانی که بر غیب مطلع شده‌اند و پیامبر هم نبوده‌اند، از خود قرآن یافتم، مانند مادر حضرت موسی(...) اکنون باید پرسید: آیا سرنوشت این کودک که خدا از آن خبر می‌دهد، و مادر حضرت موسی را که پیامبر نیست بر آن مطلع می‌سازد مصداق غیب نیست؟ ما نمی‌گوئیم مقصود از وحی در آیه وحی بالمعنی الاخص است: بلکه مقصود وحی بالمعنی الاعم است، و در این خصوص بحثی نداریم، محل شاهد ما مطلع شدن غیر پیامبر بر غیب است همان گونه که گفتیم. نمونه دیگر حضرت مریم است، آیا حضرت مریم پیامبر بوده، یا سرنوشت فرزند عزیز و بزرگوارش که پیش از ولادت به مادر نوید داده می‌شود، مصداق غیب نیست؟

  • معنای اختصاص علم غیب به خداوند چیست؟ در قرآن آیات بسیاری دلالت دارند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است، یا از قول پیامبران نقل می‌کند که می‌گفتند: ما غیب نمی‌دانیم، اگر غیب می‌دانستیم خیر فراوان به دست می‌آوردیم، و امثال اینها، مقصود از این آیه‌ها چیست؟ علامه می‌فرماید: (...) از آیه استفاده می‌شود که خدای تعالی پیامبرانش را مطلع می‌سازد بر هر قسم از غیب مخصوص به خود که بخواهد، این آیه اگر ضمیمه گردد به آیاتی که علم غیب را به خدا اختصاص می‌دهند: معنای اصالت و تبعیت به دست می‌آید، به این معنا که خداوند تبارک و تعالی غیب را بالأصاله و بالذات می‌داند، غیر خدا غیب را بالتبعیه و به تعلیم خدا می‌داند. علامه پس از فاصله‌ای از کلام دوباره مسأله اصالت را خاطر نشان کرده و می‌گوید: با این بیان واضح و آشکار می‌گردد معنای آن گفتارهای پیامبران که در کلام خدا آمده که می‌گفتند ما غیب نمی‌دانیم، مقصودشان نفی اصالت و استقلال بوده است، یعنی ما بدون تعلیم و اراده حضرت حق غیب نمی‌دانیم»[۸۳].
۱۲. آیت‌الله امینی؛
آیت‌الله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«در این جهت تردید نیست که خداوند متعال به تمام جهان هستی‌ احاطه دارد، غیب و شهود نسبت به او یکسان است. این زمان و آن زمان، این مکان و آن مکان ندارد. چون وجودش غیر محدود و برتر از زمان و مکان است چیزی‌ از او غایب نیست. همان طور که به جهان شهود احاطه دارد به جهان غیب نیز احاطه دارد. بعضی‌ گفته‏‌اند: علم به غیب مخصوص خداست و از دیگری‌ حتی‌ پیمبران ساخته نیست، برای‌ اثبات مقصد به آیاتی‌ تمسک جسته‏‌اند که ذیلاً ذکر می‌‏شود: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ.[۸۴] ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ.[۸۵] ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ.[۸۶] در آیات مذکور علم به غیب از مختصات خدا شمرده شده است. علاوه بر این، پیمبران علم به غیب را از خودشان نفی‌ کرده‌‏اند؛ مثلًا: ﴿قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ.[۸۷] از زبان حضرت نوح می‌‏گوید: ﴿وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ.[۸۸] می‌‏گویند: خدا در این آیات علم به غیب را از مختصات خودش شمرده و پیمبر اسلام و بعض پیمبران گذشته صریحاً آن را از خودشان نفی‌ کرده‏‌اند، بنا براین، غیر از خدا کسی‌ از غیب اطلاع ندارد حتی‌ پیمبران.

قبول داریم که غیب مطلق از مختصات خداست، اوست که وجودش غیر محدود و چیزی‌ از او غایب و پوشیده نیست، و بالذات بر جهان غیب احاطه دارد، و در علومش احتیاجی‌ به غیر ندارد. لکن چنان نیست که ارتباط با جهان غیب به طور کلی‌ برای‌ بشر محال باشد، بلکه خدایی‌ که مالک غیب و شهود است می‌‏تواند بعض افراد لایق را با آن جهان ارتباط دهد و دری‌ از غیب را برایشان بگشاید، و حقایقی‌ را بر آینه صیقلی‌ وجودشان افاضه و اشراق کند. قرآن کریم نه تنها این گونه علم غیب را از پیمبران نفی‌ نکرده بلکه اثبات نموده است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا.[۸۹] در آیه مذکور می‌‏فرماید: خدا عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیبش مطلع نمی‌‏کند مگر افراد برگزیده را مانند رسول، از این جا معلوم می‌‏شود که رسول استثنا شده، و او می‌‏تواند با تأییدات الهی‌ با جهان غیب مرتبط گردد. به علاوه، خدا در بعض آیات می‌‏فرماید ما اخبار غیب را در اختیار پیمبر قرار می‌‏دهیم؛ مثلًا: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ؛[۹۰] ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ.[۹۱] لکن ناگفته پیداست که گرچه پیمبران می‌‏توانند با جهان غیب تماس بگیرند ولی‌ به غیب مطلق و نامحدود دست رسی‌ ندارند و بیش از ظرفیت محدود وجودی‌ خود نمی‌‏توانند از آن عالم نامحدود استفاده کنند. به علاوه، در این استفاده‏ های‌ محدود هم استقلال ندارند و علومشان بالذات نیست بلکه به تأییدات و افاضات پروردگار جهان نیازمندند». [۹۲]
۱۳. آیت‌الله مظاهری؛
آیت‌الله حسین مظاهری در کتاب «پرتوی از امامت و ولایت در قرآن کریم» در این باره گفته است:

«اگر مراد از علم غیب، علم حصولی باشد، دو معنا را می‏‌توان تصور کرد:

  1. علم به نظام ضروری که اراده و منشأ آن در این علم وجود دارد. پیش از این بیان شد که این علم از مبادی اراده نیست و تأثیری در اراده ندارد. بلکه علم به علومی است که مبادی و منشأ اراده و مراد را تشکیل می‏‌دهند.
  2. علم به اشیاء جزئی از طریق وحی و الهام و این مانند علم عادی در اراده تأثیر دارد و لکن مرتبه وجود آن پائین‌‏تر از مرتبه علم به نظام ضروری است، و مرتبه‌‏ای از نفس است که اراده در آن تجلی می‌‏یابد.
در هیچ یک از این علوم، شکلی از علم که علم غیب را به خداوند متعال اختصاص دهد وجود ندارد؛ زیرا همه آنها با نوعی تعلیم مناسب از طرف خداوند سبحان حاصل می‏‌گردد. در حالی‏که دانستیم این علم با علم غیب مختص به خدا تفاوت دارد. شیوه علمی ائمه (ع) نیز با آن منافاتی ندارد. زیرا علم حضوری و علم به نظام کلی و حوادث جهان از جهت علت و معدات‏ تعلق دارد».[۹۳]
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین حسینی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید جعفر حسینی در کتاب «آشنایی با نهج البلاغه امام علی» در این باره گفته است:

«علم به غیب و آنچه در پس بوده است و دانستن اتفاقات گذشته و آینده برای تمام انسان‌ها همچون علم به شهود امکان‏‌پذیر است. مشروط به اینکه آن را از عالمی که خداوند متعال به او حقائق را آموخته اقتباس نمایند و هیچگونه مانعی در آن نیست. آیا مگر آنچه را که مؤمنین به آن اعتقاد دارند از قبیل: ایمان به خدا و فرشتگان و کتاب‌های آسمانی و پیامبران الهی و روز قیامت و بهشت و دوزخ و زندگانی پس از مرگ و لقاء پروردگار و محاسبه در روز رستاخیز و ثواب و عقاب و حور و قصور و تمام اینها از مصادیق ایمان و علم به غیب نیست؟ بلکه خداوند در وصف متقین می‌‏فرماید: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ[۹۴] و نیز فرموده: ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا[۹۵] البته از آنجا که مقام نبوت و منصب رسالت الهی اقتضا دارد که شخص نبی بیش از دیگران از ماجراهای گذشته و اتفاقات آینده آگاه باشد خداوند انبیا و اولیا خاصش را از اسرار بیشتری آگاه می‌‏سازد لذا می‌‏فرماید: ﴿وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ[۹۶] و از این رو داستان‌های پیامبران گذشته را برای پیامبرش بازگو کرده و پس از بیان داستان مریم در سوره آل عمران آیه ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۹۷] و داستان برادران یوسف در سوره یوسف آیه ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۹۸] و همچنین پس از نقل داستان نوح در سوره هود آیه ﴿تلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۹۹]. بدیهی است که خداوند متعال اینگونه علم غیب را فقط به انبیا و اولیا خاصش عنایت می‌‏فرماید و دو آیه شریفه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۱۰۰] گواه این مدعا است. و همچنین در سوره بقره، آیه ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ[۱۰۱].

نتیجه اینکه: گرچه آیه شریفه ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ که در بیان اصل شبهه به آن استدلال شده است دلالت دارد که علم غیب مخصوص خدا است و کسی از آن اطلاعی ندارد، ولی در آیات دیگر قرآن برگزیدگان خدا و کسانی که مشیت الهی به آگاهی آنان به علم غیب تعلق گرفته استثنا شده‏‌اند. بنابراین انبیاء اولیاء و مؤمنین به گواهی قرآن کریم دارای علم غیب می‏‌باشند ولی بهره انبیاء و اولیاء بیش از سایر مؤمنین است. (...) البته پیامبر اکرم (ص) و وارثان علمش در عمل کردن بر طبق آنچه را که می‌‏دانند و حتی آگاه ساختن دیگران به بخشی از آن نیاز به دستور خدای متعال دارند و هر یک از این سه مرحله یک: علم به غیبت، دوم: عمل بر طبق آن، سوم: اعلام به دیگران جدای از هم می‏‌باشد و علم به غیبت هیچگاه مستلزم عمل بر طبق آن نیست و همچنین اعلام تمام یا بخشی از آن به مردم هیچ ضرورتی ندارد و منوط به تشخیص مصلحت است. کسی از همه چیز با خبر است که در هر زمان و هر مکان حاضر و ناظر باشد و بر تمام اشیاء احاطه کامل داشته باشد و او تنها ذات پاک خداوند متعال است، او است که استقلالا و به صورت نامحدود از آنچه بوده و خواهد بود آگاه است. اما غیر او که وجودش محدود به زمان و مکان معینی است طبعا نمی‏‌تواند از همه چیز باخبر باشد خداوند در سوره نمل می‌‏فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۱۰۲]. ولی این منافات ندارد که خدا بخشی از علم غیب را که مصلحت می‌‏داند و برای تکمیل رهبری رهبران الهی لازم است در اختیار آنان بگذارد، و این علم غیب مستقل و بالذات نیست بلکه علم غیب بالعوض است یعنی یادگیری و تعلم از علام الغیوب آیاتی از قرآن نیز بر این معنی دلالت دارد که قبلا به آنها اشاره شد کسی علم غیب ندارد جز رسولانی که مورد رضایت او هستند»[۱۰۳]
۱۵. حجت الاسلام و المسلمین رفیعی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر ناصر رفیعی، در مقاله «علم غیب ائمه» در این‌باره گفته‌ است: «ما معتقدیم علم غیب ذاتی متعلق به خداست و هیچ‌کس نمی‌تواند به آن آگاه شود مگر با رضایت الهی، همان طور که خلقت و آفرینش مخصوص خداست، احیاء بندگان مخصوص خداست اما حضرت عیسی (ع) به اذن الهی آفرینش و احیاء داشت. نفی علم غیب توسط ائمه (ع) برای جلوگیری از تفکر غالیان بود که تصور می‌کردند، ائمه (ع) علم ذاتی دارند و علم آنان را در عرض علم خدا می‌دانستند. همین افراد گاه به الوهیت یا نبوت ائمه نیز قائل می‌شدند. ائمه خود را گنجینه‌داران علم الهی معرفی کرده و فرموده‌اند: «نَحنَُ خُزَّانُ علْمِ اللَّه و نَحنُ تَرَاجِمةُ وحیِ اللَّه»[۱۰۴]. امام باقر (ع) می‌فرمایند: «إِن للَّه تَعالَى علْماً خَاصاً و علْماً عاماً فَأَما الْعلْم الْخَاص فَالْعلْم الَّذي لَم یطْلع علَیه ملَائکَتَه الْمقَرَّبِینَ و أَنْبِیاءه الْمرْسلینَ و أَمَّا عِلْمُهُ الْعامُّ فَإِنَّه عِلْمُهُ الَّذي أَطْلَع علَیه ملَائکَتَه الْمقَرَّبِینَ و أَنْبِیاءه الْمرْسلینَ و قَد وقَع إِلَینَا منْ رسولِ اللَّه (ص)»[۱۰۵][۱۰۶].
۱۶. حجت الاسلام و المسلمین رضایی اصفهانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد علی رضایی اصفهانی در کتاب‌های «تفسیر قرآن مهر» و «پرسش‌های قرآنی جوانان» در این‌باره گفته‌ است:

«قرآن کریم در آیات بیست و ششم تا بیست و هشتم سوره جن به پیامبران دارای علم غیب و محافظت دقیق از آنان (در انجام مأموریت) اشاره می‌کند و می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا* لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۱۰۷]. علم غیبِ مخصوص خدا همان علم فعلی است و پیامبران علم غیب بالفعل ندارند، اما هرگاه به رخصتِ الهی اراده کنند خدا به آنان تعلیم می‌دهد و گاهی مصلحت ایجاب می‌کند که پیامبر یا امام چیزی را ندانند»[۱۰۸].

«در آیات مختلف از قرآن خداوند را علّام الغیوب معرفی کرده، این بدان معنی است که خداوند داننده غیب‌ها و اسرار نهانی است. به عبارتی علم غیب خداوند ذاتی و استقلالی است و اگر دیگران به غیب دسترسی دارند مستقلاً از این قدرت برخوردار نیستند و هیچ گونه آگاهی از غیب ندارند و هر چه دارند از ناحیه خداست. علم بشر در امور غیبی استقلالی نیست بلکه تعلیمی است که از طرف خداوند به برخی (که خود بخواهد) تعلیم می‌دهد مانند انبیا، امامان و برخی اولیا. آیات در مورد علم غیب در قرآن به چند گونه آمده است که بعضی از آنها اگر درست تفسیر نشوند متناقض یک دیگر به نظر می‌رسد. این آیات به چند گونه است:

آیاتی که علم غیب را مخصوص خداوند می‌داند: ﴿قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ [۱۰۹] و آیه ۹۴ سوره توبه و آیه ۹ سوره رعد و آیه ۶ سوره سجده (...) در آیات دیگر قرآن با توجه به اینکه خدا علم غیب می‌داند به صفات او اشاره می‌کند از جمله به صفت عالم الغیب و الشهادت و نیز به صفت عالم الغیب و علام الغیوب اشاره شده. نتیجه بررسی آیات ذکر شده این است که در این آیات از اختصاص علم غیب به خداوند دلالت دارد و نشان دهنده این است که او از همه چیز چه ظاهر و چه باطن آگاه است و این علم ذاتی و استقلالی است که مخصوص خداوند است. اما اختصاص این علم به خداوند هیچ منافاتی با علم غیب پیامبران و امامان به تعلیم الهی ندارد. چرا که علم خداوند بالذات است و علم پیامبران و امامان به تعلیم خداوند است. برخی از این آیات علاوه بر اینکه علم غیب را مختص به خدا می‌داند بلکه از دیگران هم نفی می‌کند مانند ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ [۱۱۰] این آیه علم غیب را منحصر در خدای تعالی می‌کند از این جهت که جز خدا به خزینه‌های غیب آگاهی نیست و جز او کسی آگاهی به کلیدهای غیب ندارد. در صدر آیه گرچه از انحصار علم غیب به خدا خبر می‌دهد ولکن ذیل آیه منحصر در بیان علم غیب نیست بلکه از مشمول علم او به هر چیز چه غیب و چه شهود خبر می‌دهد می‌فرماید خداوند به هر تَر و خشکی آگاهی دارد. اموری که در این عالم و در چهارچوب زمان هستند قبل از اینکه موجود شوند نزد خدا ثابت بوده و در خزینه‌های غیب او دارای نوعی ثبوت مهم و غیر مقدار بوده‌اند، اگر چه نتوانیم به کیفیت ثبوت آنها احاطه پیدا کنیم. ممکن است چیزهای دیگر نیز در آن عالم ذخیره و نهفته باشد که از جنس موجودات زمانی نباشد. پس باید گفت خزینه‌های غیب خدا مشتمل بر دو نوع غیب است یکی غیب‌هایی که پا به عرصه شهود گذاشته‌اند و دیگری غیب‌هایی که از مرحله شهادت خارجند و ما آنها را غیب مطلق می‌نامیم. (...)

در کنار آیات ذکر شده که علم غیب را مختص خدا می‌داند، آیاتی است که اشاره می‌کند به اینکه خداوند علم غیب را در اختیار بندگان برگزیده خود می‌گذارد مانند آیه ٢۶ سوره جن ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۱۱۱] خداوند در این ‌آیه می‌فرماید من کسی را برای احاطه به غیب خودم کمک نمی‌کنم و بر غیب خود مسلط نمی‌سازم و کلمه غیب خبری برای مبتدای محذوف است و مفاد کلمه به کمک سیاق این است که می‌خواهد بفهماند علم غیب مختص به خدای تعالی است و علم او ظاهر و باطن سراسر عالم را فرا گرفته و برای همین جهت برای نوبت دوم غیب را به خودش نسبت داده و فرمودند کسی را بر غیب خود مسلط نمی‌کند و معنای آیه این است که خدای تعالی عالم به تمامی غیب‌هاست آن هم علمی که اختصاص به خودش دارد. پس هیچ کس از مردم را به غیب خود که مختص به خودش می‌باشد آگاه نمی‌کند و در نتیجه مفاد ‌آیه سلب کلی است. ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ این استثناء استثنای از کلمه اصلاً است و جمله من رسول بیان جمله من ارتضی است در نتیجه می‌فهماند خدا پیامبری از پیامبران را که بخواهد هر مقدار از غیب مختص به خود را که بخواهد آگاه می‌سازد. پس اگر این آیه را ضمیمه کنیم به‌ آیاتی که غیب را مختص به خدا می‌داند این نتیجه به دست می‌آید که در علم غیب اصالت از آن خداست و به تبعیت خدا دیگران هم می‌توانند هر مقداری که او بخواهد به تعلیم خدا داشته باشند. سپس می‌توان گفت که آیات راجع به غیب که یک دسته آن را مختص خدا می‌داند و یکی آن را به ملائکه نسبت می‌دهد و می‌فرماید: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ [۱۱۲] و جای دیگری آن را به رسل نسبت می‌دهد و می‌فرماید: ﴿حَتَّىَ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا [۱۱۳] مفاد این آیه و ‌آیات دیگر در این خصوص می‌فهماند که علم غیب از آن خداست و بندگان عادی خود را از غیب آگاه نمی‌کند مگر فرستادگان خود را که از غیب خود آگاه می‌کند.

آیاتی که علم غیب را برای غیر خدا مطرح می‌کند: برخی آیات خبر می‌دهند که پیامبران و دیگر بندگان خدا، از مواردی که مخصوص غیب است و از امور پنهانی از حس، آگاه شده‌اند. مانند ﴿وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا* إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلا يَلِدُوا إِلاَّ فَاجِرًا كَفَّارًا [۱۱۴] که این آیه اشاره به آگاهی حضرت نوح از سرانجام قوم خود بود و این آگاهی جز از طریق وحی الهی نبوده است. یا آیه(...) همان طور که ذکر شد این آیات نشان می‌دهند که علم غیب مختص به خداوند است اما او به برخی بندگانش از جمله پیامبران علم غیب خود را داده و تحقق این امر با گزارش قرآن امری ممکن است و می‌رساند که بشر نیز می‌تواند دارای علم غیب باشد و اگر کسی ادعا کند که علم غیب مخصوص خداوند است و کسی آن را نمی‌داند حرف بیهوده و نسنجیده‌ای گفته و آیاتی نیز وجود دارد که افرادی غیر از پیامبران نیز از غیب آگاهی داشته‌اند که به برخی اشاره می‌گردد. مانند مادر حضرت موسی و ....

آیاتی که به ظاهر آگاهی از غیب را از رسول اکرم نفی کرده است: که به بررسی یک آیه اشاره می‌شود. ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ [۱۱۵] آیه به این معنی است که مشرکان تصور می‌کردند که پیامبر باید از لوازم بشری مانند غذا خوردن، راه رفتن، خوابیدن و... پیراسته باشد و می‌گفتند اگر حضرت محمد (ص) پیامبر است پس چرا غذا می‌خورد و در کوچه و بازار راه می‌رود، اگر پیامبر باشد باید از چنین آثار بشری منزه و پیراسته باشد و قرآن کریم به این ایراد پاسخ می‌دهد که این پیامبر نیز مانند پیامبران پیشین است که بشر است و نیازهای بشری دارد و نیز‌ آیات دیگر از انتظارات مافوق بشری مشرکان از پیامبر خبر می‌دهد و به دنبال این انتظار باز انتظار داشتند که پیامبر دارای قدرت خاص و مافوق بشری باشد و ذاتاً و بدون تعلیم و وحی الهی از غیب آگاه باشد و از پنهانی‌ها خبر دهد و پیامبر در پاسخ می‌گوید: من هم نمی‌دانم که در پایان با من و شما چه خواهد شد. این آیه به آن دسته آگاهی از غیب نظر دارد که بدون تعلیم الهی باشد و این نوع غیب با صراحت کامل از پیامبر نفی شده است ولی نفی این علم غیب (به معنی علم ذاتی خداوند) با آگاه بودن آن حضرت از غیب به وسیله تعلیم الهی هیچ منافاتی ندارد و گواه آن قسمت سوم آیه است که می‌فرماید:‌ ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى. زیرا یکی از راه‌های آگاهی از غیب، وحی است که خداوند به وسیله آن از یک سری از اسرار الهی پیامبرانش را آگاه می‌سازد و در آخر آیه ﴿إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ به انتظار بی‌جای آنها که می‌گویند پیامبر باید ذاتاً عالم به غیب باشد پاسخ می‌دهد که من فقط پیامبرم و هر چه را در اختیارم بگذارند می‌دانم و از پیش خود و بدون تعلیم الهی چیزی را نمی‌دانم. ﴿وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ [۱۱۶] مفهوم کلی این آیه این است که آگاهی از اسرار غیب بالذات مخصوص خداست و دیگران هر چه دارند بالعرض و از طریق تعلیم الهی می‌باشد و به همین دلیل محدود به حدودی است که خدا اراده می‌کند و این آیه جواب تقاضای بی‌جای مشرکان که پیامبر از پیش خود عالم به غیب باشد را می‌دهد که پیامبر بدون تعلیم الهی از غیب آگاه نیست. (...)»[۱۱۷].
۱۷. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم و سید ابراهیم افتخاری در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در این‌باره گفته‌‌اند: «ائمه (ع) بین علم خود و علم خداوند تفاوت قائل می‌شوند و علم غیب خود را از نوع علم اختصاصی خداوند نمی‌دانند؛ بنابراین، در روایات، از دو گونه علم سخن آمده است. طبق دو روایتی که صفار نقل می‌کند، علم خداوند به خاص و عام تقسیم می‌شود. علم عام همان ‌است که به پیامبران (ص) و اوصیا و امامان (ع) داده شده است؛ اما علم خاص مختص ذات مقدس الهی است و هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد. کلینی هم روایات بسیاری در این باره آورده که نشان‌دهندۀ تفاوت علم خداوند با علم پیامبر (ص) و امام است و به علم عام و خاص خداوند اشاره می‌کند. بر اساس ‌این روایات، اولاً علم خداوند ذاتی و علم غیر خداوند عرضی است. ثانیاً علم خداوند مطلق و علم غیر او غیر مطلق است؛ پس اگر امام داشتن علم غیب را از خود نفی می‌کند، منظور علم غیب مطلق است و اگر به داشتن علم غیب خود اشاره می‌کند، علم غیب غیر مطلق و مقید مراد اوست. از همین روست که گاه، در روایاتی، مطالب متفاوتی دربارۀ علم غیب ائمه (ع) می‌بینیم که البته علل آن، در خود روایات بیان شده است. چند نمونه از آنها را در ادامه می‌خوانیم. صفار در روایتی از ابوبصیر نقل می‌کند که به تصریح امام باقر (ع)، ما علم غیب نداریم و اگر خدا ما را به خودمان واگذارد، مانند شما انسان‌های معمولی خواهیم شد؛ اما لحظه به لحظه، به امام تحدیث می‌شود. کلینی نیز روایاتی به همین مضمون نقل کرده است. از خود روایت روشن می‌شود که منظور امام از نداشتن علم غیب همان غیب اختصاصی خداوند است که در روایت پیش، به آن اشاره شد و غیوبی لحظه به لحظه، به آنها ارائه می‌شود که دیگران از آنها محروم‌اند. کلینی نقل می‌کند که مردی از اهالی فارس از امام رضا (ع) پرسید: آیا شما علم غیب می‌دانید؟ و ایشان از قول امام باقر (ع) فرمود: گاهی علم الهی برای ما گسترده می‌شود. در این موارد، علم غیب می‌دانیم و گاهی علم الهی از نظر ما برچیده می‌شود. در این موارد، علم غیب نمی‌دانیم. علم الهی، راز خدای عزّوجلّ است که با جبرئیل می‌گوید، جبرئیل به محمد (ص) می‌گوید و محمد (ص) نیز، به هرکسی که بخواهد، می‌گوید. پس علم غیب امام به علومی مربوط می‌شود که از مرحلۀ تقدیر گذشته و از خزانۀ اختصاصی خداوند خارج شده و به فرشتگان، پیامبران و امامان (ع) رسیده باشد. در روایات، علم غیب به خاص و عام تقسیم شده است. فقط خداوند از علم خاص آگاهی دارد و علم امام از علوم عام الهی است»[۱۱۸].
۱۸. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منابع علم امام در قرآن و روایات» در این‌باره گفته‌ است: «آیاتی که اشاره شد، دلالت بر اختصاص علم غیب به خداوند متعال به گونۀ مناسب ساحت الهی دارد، و آن علمِ واجب، ذاتی، مرسل و مطلق از حدودی است که کسی شریک در آن نیست و علمی که امکان نعت و توصیف غیر ذات الهی به آن وجود نداد؛ هر چند این بیان منافاتی با این ندارد که غیر خدا متصف به علم امکانی، کسبی، محدود، زاید بر ذات موصوف و عارض بر او داشته باشد؛ و بی شک موجب نقض حصر و اختصاص نمی‌گردد، چرا که غیبی که مختص به خداوند است همانا آن نوع از علمی است که چیزی در آن مشارکت ندارد بلکه امکان مشارکت در آن ممتنع می‌باشد زیرا تعدد واجب و شرک را به دنبال خواهد داشت. از این رو آیاتی که دلالت می‌کنند علم به غیب مختص خداوند سبحان است را باید به علم غیبی که عین ذات خداست و چیزی آن را محدود نمی‌نماید و قیدی آن را مقید نمی‌کند حل نمود یعنی همان علمی که لایق ساحت قدس الهی است و الّا آگاهی و شهودی که ذاتی نباشد، و محدود و مقید و عرضی باشد اختصاصی به خداوند متعال ندارد بلکه هر کس که ادراک داشته باشد و قدرت ارتباط با خارج و عالم هستی برایش فراهم باشد امکان چنین آگاهی محدود و عرضی برایش فراهم می‌باشد»[۱۱۹].
۱۹. حجت الاسلام و المسلمین سبحانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد جعفر سبحانی در کتاب «منابع علم امامان شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«آياتى است كه علم غيب را مخصوص خداوند مى‌داند و آن را از غيرخدا نفى مى‌نمايد مانند:

  1. ﴿قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۱۲۰].
  2. ﴿وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ[۱۲۱].
  3. ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ.[۱۲۲].
  4. ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۲۳].
  5. ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ[۱۲۴]»[۱۲۵].
۲۰. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است:

«ادله قائلین به اختصاص علم غیب برای خداوند: پیروان دیدگاه اختصاص علم غیب به خداوند، بر اساس این که ادعای علم غیب مساوی با ادعای خدایی است، به آیات و روایات و دلیل عقلی انحصار آگاهی از غیب برای خداوند توجه کردند، و از آیات و روایات و دلایل عقلی دیگر را از نظر دور داشته‌اند، و این خود جفا بر کتاب، سنت و عقل بوده و استدلالی باطل است. (...)

آیات انحصار علم غیب به خدا: قرآن مجید، در بسیاری از آیات علم غیب را منحصر به خداوند می‌داند و این آیات از این قرار است.

۱: آیات غیب آسمان‌ها و زمین: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ[۱۲۶]. ﴿إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ [۱۲۷] ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ[۱۲۸] ﴿لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ[۱۲۹].

۲: آیات ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ در ده آیه [۱۳۰] جمله ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ بیان شده است و آن را یکی از صفات و نام‌های خدا دانسته شده است.

۳: آیه "عالم الغیب": ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الأَرْضِ وَلا أَصْغَرُ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرُ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ [۱۳۱] در این آیه «عالم الغیب» صفت خداوند دانسته شده است.

۴. آیات "علّام الغیوب": در چهار آیه [۱۳۲] "علام الغیوب" از صفات و نام‌های خداوند شمرده شده است.

نقد و بررسی آیات: این دسته از آیات، اولاً، دلالت بر نفی علم غیب از دیگران نمی‌کنند، چون متبادر از غیب در این آیات غیب مطلق است. "الف و لام" استغراق در عالم الغیب و مدح خداوند به "علام الغیوب" [۱۳۳] و اضافه ملکی در "غَیْبُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ"[۱۳۴] و "لام" مالکیت [۱۳۵] و بودن لفظ جلاله "الله" [۱۳۶] در برخی دیگر آیات این دسته همه نشان و بیان از غیب مطلق هستند. پس علم غیب خداوند شامل هر غیبی از واجب، ممکن، ممتنع[۱۳۷]، معدومات ممتنع‌الوجود، غیر ممتنع‌الوجود، موجودات ممتنع‌العدم، غیر ممتنع‌العدم، کلیات، جزئیات، حضرات و غایبات [۱۳۸] است، چون همه اینها محاط خدای تعالی است و خدا محیط بر آنها قهراً اینها معلوم خدا و او عالم به آنهاست. [۱۳۹] و غیر او هیچ کس چنین نیست چون غیر خدا هر کس باشد وجودش محدود است و احاطه بر همه آنها ندارد. بنابراین، منظور از غیب در آیات دسته اول غیب مطلق است و آگاهی از غیب مطلق هم به اتفاق تمامی محققین اسلام مخصوص ذات باری تعالی است و اختصاص این نوع غیب به خداوند منافات با این ندارد که فردی یا افرادی با تعلیم الهی بتواند با غیب ارتباط پیدا کند. لذا با اثبات آگاهی از غیب مطلق خداوند به وسیله این آیات نمی‌توان علم غیب نسبی را از دیگران نفی نمود. ثانیاً؛ بر فرض دلالت آیات دسته اول بر اختصاص علم غیب به خداوند تمام باشد، معارض است با آیات دیگری که علم غیب را برای دیگران اثبات می‌نمایند؛ مانند آیه ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء [۱۴۰]. و مانند آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَسُول.» [۱۴۱] شوکانی در ذیل این آیه، در پاسخ به این سؤال که: آیا به این دلیل قرآنی رسولان می‌توانند برای برخی از امتشان خبر دهند؟ گفته است: بلی و هیچ مانعی ندارد، و این اخبار از رسول گرامی اسلام (ص) ثابت است و این امر بر افراد آگاه به سنت مطهر پوشیده نیست که رسول اکرم (ص) بعضی از حوادث، اتفاقات و فتن‌هایی که تا روز قیامت رخ می‌دهد خبر داده است. [۱۴۲] بنابراین، برای جمع این دو دسته آیات می‌توان گفت: مقصود از آیات انحصار این است که علم غیب، اصالتاً و ذاتاً مال خداوند است و او مالک حقیقی آن است و او هر کس را بخواهد تعلیم دهد. لذا اختصاص داشتن علم غیب به خداوند، با تعلیم آن به برخی از بندگان خود، هیچ گونه منافاتی وجود ندارد.»[۱۴۳].
۲۱. حجت الاسلام و المسلمین مسعودی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد علی مسعودی در مقاله «تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب» در این‌باره گفته‌ است:

«در روایات بسیاری آمده است که خداوند متعال دو گونه‌ علم‌ دارد‌؛ نخست، علمی که بر دیگران آشکار ساخته و به‌ ایشان‌ آموخته است و دوم، علمی که از غیر خود دریغ داشته و تنها به خود اختصاص داده است. از این علم‌ در‌ روایات‌ با تعابیر مختلفی چون علم مخزون[۱۴۴]، علم مکنون[۱۴۵]، علم مستأثر‌[۱۴۶]، علم مکفوف[۱۴۷] و علم موقوف[۱۴۸] یاد شده است. این روایات را می‌توان در کتاب‌هایی مانند کافی و بصائر‌الدرجات و کتب شیخ‌ صدوق‌ و در‌ ابواب متنوعی مانند باب بداء و ابواب مرتبط با علم ائمه (ع) ‌یافت‌[۱۴۹]. برای‌ مثال، مرحوم شیخ کلینی به سند صحیح از ابو بصیر از امام صادق (ع) چنین نقل می‌کند:همانا خداوند دو گونه علم دارد؛ علمی پوشانده شده و در مخفیگاه‌ الهی‌ که‌ جز او کسی از آن آگهی ندارد که بداء از این علم است؛ و علمی‌ که‌ به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است که ما آن را می‌دانیم[۱۵۰].

در‌ روایات‌ متعددی‌ تنها این علم، علم غیب نامیده شده است و به علمی که خداوند از اختصاص‌ داشتن‌ به حد خارج ساخته و آن را به دیگران نیز تعلیم نموده است، علم‌ غیب‌ اطلاق‌ نمی‌شود. نمونه‌هایی از روایاتی که غیب الهی را به‌عنوان جایگاه علم مستأثر الهی مطرح نموده‌ است‌ بدین قرار است:

  1. درباره‌ کلام‌ الهی ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا[۱۵۱]. چه می‌فرمایید؟ حضرت فرمود: ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۵۲]. و به خدا‌ قسم محمد از کسانی بودن که خداوند رضایت داشت. اما این سخن خداوند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ، همانا خدای عزوجل عالم است به آن‌چه از خلق پوشیده است از اموری که در‌ علم‌ خود و قبل از خلقت آن امور و قبل از آنکه آنها را به ملائکه برساند، آنها را تقدیر و قضاء می‌کند. پس ای حمران! این علمی است که در نزد او‌ موقوف‌ است و مشیت الهی در آن کارگر است و هرگاه بخواهد آن را محکم می‌سازد و ممکن است بداء گردد و آن را امضا و محتوم نکند، اما‌ آن‌ علمی که تقدیر می‌گردد و سپس‌ به‌ مرحله قضا و بعد از آن امضا می‌گردد، آن علمی است که به رسول خدا رسیده است و سپس به ما "أَ رَأَيْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِكْرُهُ: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع): ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ وَ كَانَ وَ اللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاه‏ وَ أَمَّا قَوْلُهُ: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِيمَا يُقَدِّرُ مِنْ شَيْ‏ءٍ، وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ؛ فَذلِكَ يَا حُمْرَانُ، عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ، إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ، فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ، وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ، فَلَا يُمْضِيهِ؛ فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِي يُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ و يَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ، فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِي انْتَهى‏ إِلى‏ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ إِلَيْنَا"؛[۱۵۳]. در این روایت شاهد هستیم‌ که‌ امام باقر (ع) به تفسیر‌ علم‌ غیب پرداخته است. ایشان با بیان این فقره "عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ" و نیز فقرۀ "فَذلِكَ يَا حُمْرَانُ، عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ" علم غیب را به علم اختصاصی خداوند تفسیر می‌نماید‌. همچنین‌ استثنای موجود در آیۀ شریفۀ ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۵۴] را به گونه‌ای تفسیر می‌فرماید که به معنای اطلاع و اشراف پیامبر بر علم غیب نخواهد بود، بلکه به این معناست‌ که‌ خداوند هر‌ گاه بخواهد، چیزی را از خزینۀ غیب خود خارج ساخته و به اطلاع پیامبر و ائمه می‌رساند. از منظر‌ این روایت، علم غیب پیامبر به استناد استثناء آیه ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۵۵] ثابت نمی‌شود و استثنای موجود در این آیه تخصیص زننده ادله‌ای که رهیابی امام به علم خاص ‌‌الهی‌ را نفی می‌کنند، نیست؛ بلکه به‌عکس، خود این آیه با آن ادله تخصیص‌ خورده‌ و معنای‌ جمع آن دو این‌گونه می‌شود: خداوند علم غیب می‌داند و کسی را بر غیب خود مشرف‌ نخواهد ساخت، مگر کسانی را که رضایت داشته باشد از پیامبران که با‌ امضا و حتمی نمودن امور‌، علم‌ را از نزد خویش به سمت ایشان خارج کرده در نتیجه ایشان به آن معلومی که از غیب خارج شده و دیگر غیب نیست، آگاه خواهند شد، نه این‌که پیامبر‌ نیز عالم الغیب شود.
  2. در روایت صحیح السندی دیگر از امام صادق (ع) در دعایی که به یکی از اصحاب خویش تعلیم کردند، چنین آمده است: بار الها! من از تو مسئلت دارم به تمام اسم‌هایت که‌ در‌ قرآن نازل کردی یا یکی از بندگانت را بر آن مطلع ساختی یا در علم غیب در نزد خود آن را تنها برای خود خواسته‌ای که بر محمد و آل‌ او‌ درود فرستی[۱۵۶]. در این روایت و دو روایت آتی نیز از علم غیب به عنوان جایگاه علم مستأثر الهی یاد شده است.
  3. کلینی از امام باقر (ع) نقل کرده است: یک حرف‌ از‌ اسم‌ اعظم را در علم غیب، تنها برای خود خواسته است[۱۵۷].
  4. کلینی از امام حسن عسکری (ع) نقل کرده است: یک حرف از اسم اعظم در‌ نزد‌ خداست، آن را در علم غیب تنها به خود اختصاص داده است[۱۵۸].
  5. در روایت دیگری در نهج‌ البلاغه آمده است‌ امیرالمؤمنین‌(ع) یکی از وقایع آینده را پیش‌گویی کرد. شخصی از حضرت پرسید: آیا شما علم غیب می‌دانید؟ حضرت‌ فرمود‌: این علم غیب نیست؛ علمی‌ است‌ که از پیامبر فرا گرفته‏‌ام. علم‌ غیب‌ علم‌ به قیامت است‌ و به‌ اموری که خداوند سبحان‌ در‌ کتاب خود برشمرده: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۱۵۹] خداوند سبحان است که آن‌چه را در رحم‏ است می‌‏داند‌؛ پسر‌ یا دختر، زشت یا زیبا، سخی‌ یا‌ بخیل‌، سعید‌ یا‌ شقی، کسی که‌ هیزم‌ جهنّم است، یا در بهشت هم‌نشین انبیاست. این است علم غیب که کسی آن را جز‌ خدا‌ نمی‌‏داند‌ و غیر اینها دانشی است که خداوند آن‌ را‌ به‌ پیامبرش‏‌ تعلیم‌ داده‌، او هم به من آموخت و از خدا برایم خواست که در سینه‏‌ام جای گیرد و قفسه سینه‏‌ام آن را در خود جای دهد[۱۶۰]. در این کلام دو نکته اساسی مشاهده می‌شود: اول این‌که امام علومی را که خداوند به پیامبر آموخت و سپس ایشان از پیامبر (ص) فراگرفته یا به‌ ارث‌ برده را علم غیب نمی‌نامد و برای این‌که مبادا تصور شود ایشان ادعای دانستن علم غیب دارد، این سخن را می‌فرماید که علم ایشان وراثتی است، نه علم غیب. همسو‌ با‌ این بیان، روایتی است که در امالی شیخ مفید، از حضرت موسی بن جعفر (ع) نقل شده است: یحیی به حضرت عرض‌ کرد‌: فدایت شوم! آنها گمان می‌کنند که تو غیب را می‌دانی. حضرت فرمود: سبحان الله! دستت را بر سرم بگذار؛ به خدای قسم مویی در آن و در بدنم نیست، مگر این‌که‌ از‌ شنیدن این سخن راست شد. سپس فرمود: نه، به خدا قسم این دانش ما جز به وراثت از رسول الله (ص) نیست[۱۶۱]. دوم این‌که حضرت مانند روایت نقل‌شده از بصائر الدرجات، به‌ صراحت‌ تنها‌ علم به‌ امور پنج‌گانه مذکور را علم غیبی می‌نامد که مختص خداوند است و پیش‌گویی خویش از یکی از رخدادهای‌ آینده را هرچند از جمله امور مخفی بوده و عرفاً نیز آگاهی‌ از‌ آن‌، علم غیب به شمار ر‌‌ود خارج از علم غیب می‌داند.
با توجه به روایات یاد شده، این مدعا ‌‌به‌ اثبات می‌رسد که از منظر روایات، علم غیب تنها به آن دسته از‌ علوم‌ اطلاق‌ می‌شود که خدای متعال، دانستن آن را به خود اختصاص داده است. بنابراین نفی علم‌ غیب در روایات و آیات به معنای نفی علوم فراطبیعی و گسترده‌ای که خدای متعال‌ به برگزیدگان خود اعم‌ از‌ پیامبران و امامان آموخته، نیست و نیز دانستن علوم غیر اکتسابی و فرامادی برگزیدگان الهی نیز به منزلۀ علم غیب به شمار نمی‌رود»[۱۶۲].
۲۲. حجت الاسلام و المسلمین ایزدپور؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا ایزدپور در مقاله «چشمه‌سار علوم اهل بیت» در این‌باره گفته است: «واژه غیب در یک نگاه، شامل هر چیزی می‌شود که از حواس پنج‌گانه انسان مخفی است و در این دیدگاه تمام امور نامحسوس، اعم از حوادث پیشین و آینده و تمام مراتب و مراحل نهان هستی را در بر می‌گیرد و در نگاه دیگر، آگاهی به غیب؛ یعنی پیش‌گویی حوادث آینده و اخبار از حوادث گذشته؛ به گونه‌ای که برای غالب انسان‌ها از طریق عادی امکان‌پذیر نیست. بدون شک هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که نوع اول از علم غیب در غیر از خداوند نیز قابل تصور است؛ چنان که امام علی (ع) با خبردادن از حوادث آینده و پیش‌بینی حمله مغول‌ها به کشورهای اسلامی، در پاسخ به این که آیا شما علم غیب دارید؟ با تبسمی فرمود: "این، علم غیب نیست بلکه علمی است که از صاحب علمی (پیامبر) آموخته‌ام. علم غیب، علم ساعت است. خداوند از آنچه در ارحام است، اعم از مذکر و مونث، زشت و زیبا، بخیل یا سخی، شقاوتمند یا سعادتمند و هر کسی که هیزم جهنم خواهد شد یا در بهشت همدوش انبیا قرار خواهد گرفت، آگاه است. این همان علم غیبی است که هیچ کس جز خدا آن را نمی‌داند و غیر از این، همان علمی است که خداوند آن را به پیامبرش تعلیم فرموده و او نیز به من یاد داد"[۱۶۳]»[۱۶۴].
۲۳. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است: «ابن میثم بحرانی شارح نهج‌البلاغه می‌نویسد: منظورم از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد و علم غیب بدون تعلیم اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر کسی آگاهی از غیب پیدا کند به تعلیم الهی بوده است»[۱۶۵].
۲۴. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«بسیاری از علمای اهل تسنّن می‌گویند در هر شرایطی کسی جز خداوند علم غیب نمی‌داند:

  1. ابن قیم می‌گوید اسماء حسنای الهی داخل در حصر و حد نمی‌شود و اسماء الهی متأثر در علم غیبی است که هیچکس حتی ملک مقرب و نبی مرسل نیز از آن هیچ اطلاعی ندارد و بعد اسماء الهی را در سه قسم تقسیم می‌کند.
  2. محمد بن عبدالوهاب: هرکه ادعا‌ی علم غیب کند حتی در یک مورد؛ طاغوت است. او هم چنین می‌گوید: خدای متعال در سوره مبارکه انعام آیه ۵۰ می‌فرماید: ﴿قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ[۱۶۶]. این آیه صریح است در بیزاری جستن از کسی که ادعای علم غیب کند.
  3. دهلوی: اعتقاد شیعیان به اینکه امام (ع) باید علم غیب داشته باشد؛ برگرفته از نصاری است.
  4. احسان الهی ظهیر: آگاهی امامان (ع) از چیزهایی که دیگران نمی‌دانند؛ اندیشه یهودی است.
  5. شورای مفتیان وهابیت: کسی که معتقد باشد به اینکه افراد صالح علم غیب دارند، کافر است؛ زیرا خدای متعال فرموده است: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۱۶۷].
  6. فوزان از مفتیان وهابیت: غیب را جز خدای متعال نمی‌داند. به فرموده قرآن کریم: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۱۶۸]. بنابراین کسی که ادعای علم غیب کند، خود را شریک خدا در آن قرار داده است؛ پس چنین کسی طاغوت است.
  7. بن باز: کسی که ادعای علم غیب کند، از او خواسته می‌شود که توبه کند. اگر توبه نکرد، به جرم اینکه کافر شده است، کشته می‌شود، غسل و نماز ندارد و در قبرستان مسلمانان دفن نمی‌شود؛ زیرا غیب را جز خدا نمی‌داند[۱۶۹].

نظریه دانشمندان مسلمان در علم غیب ائمه (ع):

  1. شیخ مفید می‌نویسد: امامان (ع) به ضمایر برخی از مردم آگاه بودند و به حوادث و پیش آمدها، قبل از وقوع آن آگاهی داشتند. و در جای دیگر می‌نویسد: یکی از دلیل‌های امامت امام علی (ع) خبرهای غیبی آن حضرت است که از وقوع یک سلسله پیش آمدها و حوادث، پیش از وقوع آنها خبر داده است و پس از چندی صدق و درستی خبرهای او روشن شده است. و در جای دیگر می‌نویسد: امام (ع) اگر از باطن کسی آگاه شود به تعلیم الهی آگاه می‌شود و تعلیم الهی به امام (ع) از چند راه صورت می‌گیرد آموختن از امام پیش، و امامان پیش از رسول اکرم (ص) و خواب دیدن، دو راه از آن راهها است. بنابراین اگر نویسندهایی به شیخ مفید نسبت دهد که آن بزرگوار منکر علم غیب امامان (ع) است این سخن دلیل بی‌اطلاعی یا غرض‌ورزی او خواهد بود.
  2. دانشمند بزرگ و عالیقدر ابوالفتح محمد بن علی کراجکی در رسالۀ اعتقادات می‌نویسد: از اعتقادات شیعه این است که پس از پیامبر خدا (ص)، علی و یازده فرزند معصوم او امام هستند. و امامت آنها از جانب خدای تعالی تعیین شده است و خدا برای اثبات امامت آنها معجزاتی به دست آنها ظاهر ساخته و آنان را بر بسیاری از غیب‌ها و موضوعات و حوادث آینده آگاه نموده است.
  3. امین الاسلام طبرسی می‌نویسد: همانطور که یکی از معجزات حضرت مسیح (ع) این بود که از غیب خبر می‌داد و می‌گفت: ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۱۷۰]. از معجزه‌های رسول گرامی‌ اسلام (ص) خبرهای غیبی آن حضرت بود. همین طور از معجزات و دلیل‌های امامت علی (ع) خبرهای غیبی او است که همه مطابق با واقع در آمده است.
  4. محمد بن شهر آشوب مازندرانی در کتاب "متشابهات القرآن" می‌نویسد: ممکن است پیامبر (ص) و امام (ع) به تعلیم الهی به قسمتی از چیزهایی که غایب است و بخشی از حوادث گذشته و آینده، آگاهی داشته باشند. نیز در کتاب "مناقب" بخشی از خبرهای غیبی امیرمؤمنان علی (ع) را در حدود بیست صفحه نقل می‌کند و سپس می‌نویسد: تمام اینها خبرهای غیبی است که خداوند رسول گرامی‌(ص) خود را از آنها آگاه ساخته و رسول خدا (ص) هم در پنهانی علی (ع) را بر آنها آگاه کرده است.
  5. مفسر بزرگ، مرحوم شیخ ابوالفتوح رازی که در سدة ششم هجری می‌زیسته است؛ می‌نویسد: از جملۀ معجزات پیامبر (ص) نوعی اخبار غیب بود، به آن که خدای تعالی او را به وحی خبر داد تا دلیل و علامت نبوت او بوده باشد.
  6. کمال الدین ابن میثم بحرانی در چند جای شرح نهج البلاغۀ خود به آگاهی امیرمؤمنان علی (ع) از غیب به تعلیم پیامبر گرامی (ص) تصریح کرده و در چگونگی و معنی تعلیم و تعلم رسول اکرم (ص) و علی (ع) توضیحاتی داده است.
  7. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه می‌نوسید: این که علی (ع) می‌گوید: هر چه از حوادث آینده از من بپرسید خبر خواهم داد؛ نه ادعای خدایی است و نه ادعای نبوت، بلکه منظور آن حضرت این است که من این آگاهی از غیب را از پیامبر (ص) آموخته‌ام سپس می‌نویسد: ما علی (ع) را در خبرهای غیبی که از او صادر شده است امتحان کرده و همه خبرهای او را مطابق با واقع یافته‌ایم و واقع نمایی خبرهای غیبی آن حضرت دلیل این است که جمله‌ای که آن حضرت فرموده است راست و درست است:«فوالذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیء فبیما بینکم و بین الساعه... الا انبأتکم»[۱۷۱].
  8. علامه حلی در کتابهایی که پیرامون اصول عقاید نگاشته یکی از راههای اثبات امامت امام علی (ع) را خبرهای غیبی آن گرامی‌ دانسته است.
  9. دانشمند بزرگ شیعه مرحوم فاضل مقداد در کتاب "ارشاد الطالبین" تعدادی از خبرهای غیبی امام علی (ع) را نقل کرده و می‌نویسد: خبرهای غیبی آن حضرت بیش از آن است که به شماره آید و همین آگاهی آن حضرت از غیب یکی از دلایل افضلیت او بر دیگران و امامت او است.
  10. محدث عالیقدر شیخ حر عاملی می‌نویسد: احادیثی که مفاد آن این است: خداوند به پیامبر (ص) و امامان (ع) علم گذشته و آینده را تعلیم کرده است متواتر می‌باشد. و در جای دیگر می‌نویسد: امام (ع) به جمیع زبانها آگاه است. و باز می‌نویسد: پیامبر (ص) و امامان (ع) بسیاری از غیب‌ها را به تعلیم الهی فرا گرفته بودند... و هرگاه اراده می‌کردند چیزی را بدانند می‌دانستند و از طرف خدا به آنان تعلیم میشد.
  11. عالم بزرگوار سید علی قزوینی در حاشیۀ کتاب "قوانین الصول" می‌نویسد: از روایات مستفیض استفاده می‌شود که آگاهی امام از گذشته و حال و آینده بخشی از موضوعات و حوادث از نشانه‌های امامت او است و می‌توان گفت این مطلب از اعتقادات و ضروریات مذهب شیعه است.
  12. علامۀ بزرگوار حاج میرزا محمد حسن آشتیانی می‌نویسد: حق این است که امامان (ع) از گذشته و حال و آینده آگاهی دارند و هیچ چیز از آنان پنهان نیست جز آنچه علم به آن، مختص به خدای تبارک و تعالی است»[۱۷۲].
۲۵. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«ابن طاووس معتقد است که علم غیب ذاتی، مخصوص خداوند است و هیچ انسان سلیم العقل و با بصیرت نمی‌گوید که بشر علم غیب ذاتی دارد. بنابراین، اگر برخی گفته‌اند، شیعه امامیه معتقد است که پیامبر (ص) و امامان (ع)، علم غیب دارند دروغ است و از اتهاماتی بی‌پایه و اساس است که مخالفان بدون دلیل به شیعیان نسبت می‌دهند. اما آنچه برخی از عالمان شیعه می‌گویند، این است که خدای متعال بر اساس مصالح اگر بخواهد، انبیا و اولیای خاص خودش را در صورت نیاز آنها از امور پنهانی آگاه می‌سازد و اگر هم مصلحت نباشد، آنها را بر آنان می‌پوشاند. دلیل این سخن شواهدی است از عقل و نقل، مبنی بر اینکه بسیاری از انبیا و اولیا و اوصیا از بسیاری امور غیبی و پنهانی آگاه بوده‌اند. وی مواردی از امور پنهانی را که به اعتقاد وی، امام آنها را می‌داند برشمرده است که از این قرار است: علم به اخبار آسمان، آگاهی از اخبار امت‌های پیشین، آگاهی از اسرار روز قیامت، اطلاع از آجال مردم، علم به تعداد فرزندان مردم و اسامی آنها، آگاهی از کتاب‌های آسمانی گذشته مانند تورات و انجیل بدون آنکه با پیروان آنها ارتباط داشته باشد.

با توجه به اینکه ابن طاووس، آگاهی امام از امور غیبی را منوط به اراده الهی و وجود مصلحت می‌داند و تصریح می‌کند که امامان بسیاری از امور غیبی را می‌داند نه همه آنها را، روشن می‌شود که وی از طرفداران محدود بودن علم امام در امور غیبی است، نه عمومیت علم امام. (...)

ابن قبه منکر آگاهی ائمه (ع) از غیب است. او در پاسخ ابو زید علوی از بزرگان مذهب زیدیه که به عنوان خرده‌گیری بر شیعه گفته بود، شیعه امامیه به برخورداری امام از علم غیب اعتقاد دارند، چنین گفته است: "علم غیب از مختصات پروردگار است و امامان (ع) از غیب آگاهی ندارند، بلکه آنان فقط بندگان صالح و شایسته و عالم به کتاب و سنت هستند و از اخبار شیعیان‌شان اموری را می‌دانند که به آنها ابلاغ شده باشد، هرکس به آنان نسبت علم غیب دهد، مشرک و کافر است و از دین اسلام خارج شده است". هرچند ابن قبه آگاهی امام از غیب را انکار می‌کند اما به احتمال زیاد مقصود او انکار مطلق علم و آگاهی ائمه (ع) به غیب نیست، بلکه طبق شواهد منظور او علم غیب ذاتی است وگرنه علم غیب تعلیمی با اعلام خداوند و اخبار پیامبر را در حق امام جایز می‌داند. این مطلب حداقل از دو عبارت ایشان فهمیده می‌شود:

  1. ابن قبه معتقد است همواره در میان عترت کسی هست که به کتاب خدا علم داردو تأویل صحیح آن را می‌داند و احکام را می‌فهمد. وی تأکید می‌کند در قرآن مطالب توقیفی وجود دارد که فهم صحیح آن به بیان و تعلیم الهی نیاز دارد و دستیابی به آنها از طریق اجتهاد و استنباط ناممکن است. پس علم امام به تأویل قرآن بدون تکیه بر علوم عادی بشر و بااستفاده از سرچشمه علم الهی توسط پیامبر و با تعلیم او تحقق یافته است.
  2. او در مقام اثبات امامت امامان بعد از امام حسین (ع) می‌گوید: "با مراجعه به کتاب‌های گذشتگان پیش از زمان غیبت روایاتی زیادی را درباره جانشین امام حسن عسکری (ع) می‌یابیم که تصریح کرده‌اند او از چشم مردم غایب شود و شیعیان در امر او اختلاف ورزند و به حیرت افتند. ما می‌دانیم که پیشینیان ما علم غیب نداشتند، بلکه ائمه (ع) به واسطه خبر رسول اکرم (ص) موضوع غیبت را اعلام کرده‌اند".
معلوم می‌شود از نظر وی امامان معصوم (ع) وارث علوم پیامبر بوده، و به واسطه علمی که از رسول خدا (ص) به ارث برده‌اند، از امور غیبی مثل غیبت امام عصر (ع) پیش از تولد ایشان آگاه بودند. پس ابن قبه در مورد علم امام هرگز رویکرد بشری به امامت ندارد. وی علم قرآن را برای امامان اثبات می‌کند و می‌دانیم که به تصریح خدای تعالی، بیان همه چیز در قرآن آمده است؛ خداوند از بیان هیچ چیزی در قرآن فروگذار نکرده است و هیچ غیبی در آسمان و زمین نیست، مگر آنکه در کتاب مبین آمده است و خداوند این علم را به گروهی از بندگان برگزیده، عطا فرموده است و امامان اهل بیت (ع) نیز جزو این برگزیدگان هستند»[۱۷۳].
۲۶. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«علامه طباطبایی غیب خداوند را مشتمل بر دو گونه می‌داند، یکی امور غیبی که پا به عرصه شهود گذاشته و دیگر اموری که در غیب مطلقند، البته اموری که پا به عرصه وجود و شهود گذاشته و عالم قدر را به وجود آورده‌اند بدون در نظر گرفتن حدود و اندازه‌ای که در سیر نزول به خود گرفته‌اند، به غیب مطلق بازگشت دارند و همان غیب مطلق‌اند و اگر به آنها شهود و اموری دارای غیب اطلاق می‌شود بدلیل این است که در یک اندازه و شکل و قدر خاص ظهور دارند و می‌توانند متعلق علم بشر قرار بگیرند پس موجودات وقتی از امور شهودی هستند که متعلق علم ما قرار گیرند و گرنه بدون حد و اندازه از امور غیبی محسوب می‌شوند، البته جا دارد که به موجودات عالم در وقتی که متعلق علم ما قرار نگرفته است غیب نسبی نام گذاریم، چون این گونه غیب بودن وصف نسبی است که بر حسب نسبت‌ها مختلف می‌شود. مثلاً موجودی که در خانه و محسوس برای ما است نسبت به کسی که بیرون خانه است، غیب می‌باشد، لکن برای کسی که داخل منزل است غیب نیست، و همینطور نور و رنگ‌ها برای حاسه بینایی شهود و برای حاسه شنوایی غیب است. و شنیدنی‌ها برای حس شنوایی مشهود و برای حس بینایی غیب است و محسوسات این دو نسبت به انسانی که دارای آن دو حس است مشهود است و نسبت به انسان کر و کور غیب است و روی این حساب غیب‌هایی که خدای متعال فرموده: ﴿وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ[۱۷۴] از نوع همین غیب‌های نسبی است. برای اینکه همه آنچه در آیه ذکر شده است اموری محدود و دارای قدر است که تعلق علم انسان به آن محال نیست. بنابراین امور غیبی بر دو گونه است. غیب مطلق و آن اموری است که انسان توانایی احاطه علمی بر آن را ندارد و غیب نسبی اموری است که انسان قدرت احاطه بر آن را دارد.

اما بدلیل این که شرایط بر او آماده نشده است فعلاً از او غایب است. از بیان علامه به‌دست می‌آید که انسان می‌تواند به اموری که لباس حد و اندازه به خود پوشیده‌اند احاطه علمی پیدا کنند و همه آن امور بر او مشهود و او بر همه شاهد باشد»[۱۷۵].
۲۷. آقای محسنی عسگرانی؛
آقای حمید محسنی عسگرانی، در مقاله «محدوده علم امام به نقل از قرآن» در این‌باره گفته‌ است:

«برخی قائلند که علم غیب تنها مختص به خداوند است و احدی از مخلوقات را در آن راهی نیست و برای این گفته خود به آیاتی از قرآن استناد کرده‌اند از جمله این آیات : ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۱۷۶] و ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا [۱۷۷] و ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۷۸].

﴿وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ [۱۷۹].

پاسخ شبهه در خصوص سه آیه اول: در خصوص سه آیه اول باید گفت که قرآن را باید با تمام آیاتش پذیرفت نه اینکه یک یا چند آیه را ببینیم و سپس بدون نظر کردن در آیات دیگر یک حکم صادر کنیم دقیقا مانند فردی که نماز نمی‌خواند و وقتی علت را پرسیدند گفت خدا خود در قرآن گفته است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاةَ[۱۸۰]. یا گفته است ﴿فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ[۱۸۱]. اگر در آیات قرآن نظر کنیم می‌بینیم که آنچه خدا دانستنش را از دیگران نفی می‌کند علم غیبی است که به اذن خدا نباشد و بگوییم غیر خدا مستقلا به این علم دسترسی دارد و الا خداوند خود می‌فرماید ﴿مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ[۱۸۲]. و ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۱۸۳]

پاسخ شبهه در خصوص آیه چهارم: برای پاسخ به کسانی برای انکار علم غیب امام به آیه چهارم استناد کرده‌اند بیانات گوهربار حضرت علامه طباطبائی را بیان می‌نمائیم تا به حول و قوه الهی گرد و غبار شک و شبهه از آئینه دل‌ها زدوده شود. از آنجایی که سؤال ایشان از رسول خدا (ص) و اینکه وی ایشان را از غیب خبر دهد حکایت می‌‏کرد از اینکه ایشان ادعای نبوت آن جناب را ادعای علم به غیب تلقی کرده‌‏اند، و چون علم به غیب حقیقتش از خدا است، و اگر غیر او هم چیزی از آن دارد به تعلیم خدا و وحی او است لذا دستور داد تا پیغمبرش خود را از ادعای داشتن علم به غیب بری ساخته، و این اشتباه را از ذهن ایشان بیرون کند. سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدای تعالی این است که غیر او هر چه باشد وجودش محدود است، و ممکن نیست که از حدش بیرون شده و به آنچه که خارج از حد او و غایت از او است آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودی غیر محدود و غیر متناهی و محیط به تمام اشیاء نیست مگر خدای تعالی، پس تنها او عالم به غیب است. و لکن از آنجایی که سؤال کنندگان از رسول خدا (ص) فهم ساده و عامیانه‌شان قاصر از درک این معنا بوده لذا خدای تعالی دستور داده که جواب ایشان را طوری بدهد که در خور فهم ایشان باشد، و آن این است که بگوید: علم غیب آدمی را به تمامی خیر و شرها واقف می‏‌سازد، و عاده معقول نیست کسی که به همه خیر و شرها اطلاع دارد از اطلاعات خود استفاده نکند، و اگر کسی تمامی خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمی‏‌کند باید بفهمیم که قطعا علم غیب نداشته است. پس جمله ﴿قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي[۱۸۴] در صدر آیه توصیف رسول خدا (ص) است از خود بنحوی که با نتیجه داشتن علم غیب منافات داشته باشد: ﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ، بیان نتیجه داشتن علم غیب است، تا این دو فصل از آیه نتیجه دهد که وی علم به غیب ندارد، آن گاه جمله ﴿إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ بیان حقیقت حال آن جناب در ادعایی است که می‌‏کند، و آن این است که من فقط مدعی رسالتم و با این ادعا ادعای دیگری ندارد»[۱۸۵].
۲۸. خانم پارسانسب (پژوهشگر دانشكده اصول دين)؛
خانم گل‌افشان پارسانسب در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا» در این‌باره گفته‌ است: «منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتی و استقلالی است بنابراین غیر او مستقلاً هیچگونه آگاهی از غیب ندارند و هر چه دارند از ناحیه خداست، با الطاف و عنایت اوست و جنبه تبعی دارد شاهد این جمع همان آیۀ ۲۶ سوره جن است که می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَسول[۱۸۶] در نهج البلاغه به همین معنی اشاره شده است که وقتی علی (ع) از حوادث آینده خبر می‌داد و حمله مغول را به کشورهای اسلامی پیش‌بینی می‌فرمود یکی از یارانش عرض کرد: ای امیر مؤمنان آیا دارای علم غیب هستی؟ حضرت خندید و فرمود:این علم غیب نیست این علمی است که از صاحب علم آموخته‌ام»[۱۸۷].
۲۹. پژوهشگران مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤلات دینی؛
پژوهشگران مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤلات دینی، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«در این جهت تردید نیست که خداوند متعال به تمام جهان هستی احاطه دارد. غیب و شهود نسبت به او یکسان است. این زمان و آن زمان، این مکان و آن مکان ندارد، چون وجودش غیر محدود و برتر از زمان و مکان است و چیزی از او غایب نیست. همان طور که به جهان شهود احاطه دارد، به جهان غیب نیز احاطه دارد. امّا باید دید آیا غیر از خدا کسی می‌تواند علم به غیب پیدا کند؟ آیا تنها خدا است که به جهان غیب احاطه دارد یا بشر هم می‌تواند با آن جهان نادیدنی تماس بگیرد؟

بعضی گفته‌‏اند: علم به غیب مخصوص خدا است و از دیگری حتی پیامبران ساخته نیست و دلیل آنان آیه ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۱۸۸] و نظائر آن است. این مطلب را قبول می‌کنیم که غیب مطلق و بالذات از مختصّات خدا است. او است که وجودش غیر محدود است و چیزی از او غایب نیست و بالذات بر جهان غیب احاطه دارد و در علومش احتیاجی به غیر ندارد. پیامبران گرچه از دیگران کامل‌ترند، لکن به هر حال وجودشان محدود به زمان و مکان است.

بنابراین پیامبران به غیب مطلق دسترسی ندارند، لکن چنان نیست که ارتباط با جهان غیب به طور کلّی برای بشر محال باشد، بلکه خدایی که مالک غیب و شهود است، می‌تواند بعض افراد لایق را با آن جهان ارتباط دهد و دری از غیب را برایشان بگشاید و حقایقی را بر آینه صاف وجودشان افاضه و اشراق کند. قرآن کریم نه تنها این گونه علم غیب را از پیغمبران نفی نکرده، بلکه اثبات کرده است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۱۸۹] چنان که ملاحظه می‌فرمایید در آیه مذکور می‌فرماید خدا عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیبش مطلع نمی‏‌کند مگر افراد برگزیده مانند رسول را، معلوم می‌شود رسول استثنا شده است. او می‌تواند با تأییدات الهی با جهان غیب مرتبط گردد. در بعضی از آیات می‌فرماید: ما اخبار غیب را در اختیار پیغمبر قرار می‌دهیم، مثلاً فرموده: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۱۹۰]. از این قبیل آیات استفاده می‌شود خداوند متعال پاره‏‌ای از حقایق و مطالب غیبی را به وسیله وحی بر پیغمبران نازل می‌کند. به طور کلّی باید گفت: در این جهت تردید نیست که بر پیغمبران وحی می‌شود. وحی عبارت است از یک نوع ارتباط مخصوص و تماس مرموز و خارق العاده به واسطه افاضات پروردگار حکیم. دری از غیب به روی پیغمبر باز می‌شود و پرتوی از عالم نورانی بر گوهر تابناک قلب او می‌تابد و به وسیله چشم باطن گوشه‌‏ای از جهان را مشاهده می‌کند. ناگفته نماند که گرچه پیغمبران می‌توانند با جهان غیب تماس بگیرند، ولی به غیب مطلق و نامحدود دسترسی ندارند و بیش از ظرفیت محدودی وجودی خودشان نمی‏‌توانند از آن عالم نامحدود استفاده کنند. به علاوه در این مقدار از علم غیب هم استقلال ندارند و علومشان بالذات نیست، بلکه به تأییدات و افاضات پروردگار جهان نیازمندند.

غیر از انبیا، امامان و اولیای خدا نیز به وسیله الهامات الهی از غیب بهره‏‌مند می‌شوند و لکن الهام آنان از سنخ وحی نیست. حقایقی از جهان غیب در قلبش القا می‌شود و روز به روز بلکه ساعت به ساعت بر علمش اضافه می‌شود. امام باقر (ع) می‌فرماید: مقدار علم پیامبر (ص) را از حضرت علی (ع) سؤال کردند. فرمود: پیامبر علم جمیع پیامبران را می‌دانست واز حوادث گذشته و آینده اطلاع داشت. به خدایی که جانم در دست او است سوگند! من همه علوم پیامبر را می‌دانم و از گذشته و آینده تا قیامت اطلاع دارم.

امام صادق (ع) فرمود: به خدا سوگند! من از موجودات آسمان و زمین و بهشت و دوزخ اطلاع دارم. حوادث گذشته و آینده را می‌دانم و همه این‏ها را از کتاب خدا فهمیده‌‏ام. نمونه‌هایی از اخبار غیبی امیرالمؤمنین (ع) و دیگر ائمه (ع) در کتاب‌‏های معتبر و در زیارات آمده است که ذکر یک یک آن‏ها از حوصله این مقاله بیرون است»[۱۹۱].
۳۰. پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا؛
پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا در کتاب «دانشنامه امام هادی» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «باید توجه داشت که عالم به اسرار و علوم غیب، فقط خداوند است و او به پیامبران و رسولان خود، غیب را می‌آموزد و امامان از طریق پیامبر اکرم (ص) بر علوم غیبی اطلاع می‌یابند. چون آنان در تبلیغ، شریک پیامبر می‌باشند. البته رسالت دو بُعد دارد: بُعد "ارتباط با خداوند" که شراکت‌بردار نیست و بُعد "ارتباط با مردم و تبلیغ دین" که شراکت‌بردار است. به دلیل آنکه موسی از خداوند خواست تا هارون را در امرِ تبلیغ دین شریکِ او قرار دهد. لذا موسی و هارون نزد فرعون رفتند و گفتند: ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ...[۱۹۲]. این در حالی است که هارون، رسول نبوده بلکه در امر رسالت، شریک بود. ولی حکم شریک همان حکم فردِ اصلی است و باز حضرت موسی (ع) از خداوند خواست که هارون را وزیر او گرداند. ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي[۱۹۳]. برادرم هارون را. پیامبر نیز به امام علی (ع) فرمودند: «یا عَلی اَنتَ منّی بِمَنزلَة هارون مِن موسی»[۱۹۴]. یعنی تو شریک و وزیر من در ارتباط با مردم، تبلیغ دین و ابلاغ هستی. امیرالمؤمنین (ع) در خطبه قاصعه می‌فرمایند: پیامبر رو به من کرد و فرمود: «اِنَّک تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ وَ تَری ما اَری اِلاَّ اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبی وَ لکِنَّکَ لَوَزیرٌ...»[۱۹۵][۱۹۶].
۳۱. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛
پژوهشگران وبگاه پرسمان، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«بر اساس احادیث و روایات شیعی، امامان (ع) از علم غیب موهبتی از سوی خداوند بهره‌مندند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۹۷] این آیه نشان می‌دهد که علم غیب اختصاص به خداوند دارد و کسی جز خدا آن را نمی‌داند. اما ممکن است پیامبر (ص) با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسان‌ها از سوی خدا و یا به تعلیم پیامبران، از آن آگاهی یابند. علم غیب امامان (ع) بر دو گونه تصور می‌شود:

  1. از درون و بدون تعلیم الهی، آگاه باشند.
  2. خدای آگاه، به پیامبران تعلیم کرده باشد و امامان نیز هر کدام از امام قبل، و سرانجام از پیامبر آموخته باشند و یا خداوند از راه دیگری به آنان تعلیم کرده باشد.

دانشمندان شیعه همگی تصریح کرده‌اند که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست و به گونه دوم؛ یعنی به تعلیم الهی است و کسانی که علم امامان (ع) را ذاتی و بدون تعلیم الهی بدانند و علم آنان را به گونه علم الهی بدانند از "غلاه"[۱۹۸] به شمار می‌آیند و اصولاً این عقیده مستلزم شرک می‌باشد، با مراجعه به روایات و گفته‌های دانشمندان بزرگ روشن می‌شود که در زمان پیامبران گرامی و امامان معصوم (ع) و نیز در دوره‌های بعد، گاهی از واژه علم غیب، علم ذاتی و بدون تعلیم الهی فهمیده می‌شده است، از این جهت در آیات و روایات و نیز در کلمات دانشمندان مکرراً تصریح شده است که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی نیست، بلکه به تعلیم الهی از راه وحی و غیره و یا آموختن از پیامبر و امام قبل است و اگر در برخی از احادیث آگاهی از غیب آنان نفی شده است، مقصود این نوع از علم غیب است.

اینک متن برخی از روایات و گفتارهای دانشمندان:

  1. بعد از پایان جنگ جمل، امام علی (ع) در بصره خطبه‌ای خواند و در ضمن آن، از برخی حوادث آینده خبر داد یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: آیا به شما علم غیب داده شده؟ و این جمله اشاره به این بود که علم غیب اختصاص به خدا دارد، زیرا خدا است که ذاتاً از همه چیز آگاه است. آن گرامی در پاسخ او خندید و گفت: اینکه من از حوادث آینده خبر می‌دهم علم غیب یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر خدا (ص) به من تعلیم شده است[۱۹۹].
  2. یحیی بن عبداالله بن الحسن به امام کاظم (ع) گفت: فدایت شوم اینان عقیده دارند که شما علم غیب دارید. حضرت در پاسخ او فرمود: نه به خدا سوگند آنچه ما می‌دانیم از پیامبر خدا به ما رسیده و از آن حضرت آموخته‌ایم.
  3. شیخ مفید می‌نویسد: کسی را می‌توان به طور مطلق دارای صفت عالم به غیب دانست که علم او ذاتی باشد و از کسی نیاموخته باشد و علم هیچ کس جز خداوند بزرگ ذاتی نیست و از این رو شیعه معتقد است که نباید درباره امامان به طور مطلق گفته شود، بلکه باید توضیح داده شود که علم آنان مستفاد از امام قبل و از پیامبر و سرانجام به تعلیم الهی است.
  4. شیخ طبرسی می‌نویسد: به عقیده شیعه کسی را می‌توان با جمله عالم به غیب توصیف کرد که همه غیب‌ها را بداند و علم او ذاتی باشد و هیچ کس جز خدا این چنین نیست و اما خبرهای غیبی فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از امام علی (ع) و سایر امامان نقل کرده‌اند همه از رسول خدا به آنان رسیده و رسول خدا (ص) نیز از خداوند آموخته است.
  5. رشید الدین محمد بن شهر آشوب مازندانی می‌نویسد: پیامبر و امام از غیب آگاهی دارند اما نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد بلکه خداوند، بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است، و عقیده به این که علم آنان ذاتی است و با علم خدا تفاوتی ندارد مستلزم شرک می‌باشد.
  6. کمال الدین ابن میثم بحرانی می‌نویسد: منظور از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد و علم غیب بدون تعلیم، اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر کس آگاهی از غیب پیدا کند به تعلیم الهی بوده است.
  7. ابن ابی الحدید معتزلی می‌نویسد: ما انکار نمی‌کنیم که در میان افراد بشر اشخاصی باشند که از غیب خبر بدهند اما می‌گوییم آگاهی آنان از غیب، مستند به خداوند است و خداوند وسیله آگاه شدن آنان را از غیب فراهم می‌آورد.
  8. فضل بن روزبهان در کتاب ابطال نهج الباطل می‌نویسد: روا نیست درباره کسی گفته شود: علم غیب دارد، آری، خبر دادن از غیب به تعلیم الهی جایز است و راه این تعلیم یا وحی است و یا الهام، البته نزد کسی که الهام را یکی از راه‌های آگاهی از غیب می‌داند.
  9. علامه مرحوم شیخ محمد حسین مظفر می‌نویسد: علم خدا ذاتی است وعلم امامان (ع) به تعلیم الهی است و هیچ کس نباید توهم کند که علم امامان (ع) مانند علم خدا است، پس مانعی ندارد که بگوییم امامان (ع) ذاتاً علم غیب ندارند اما به تعلیم الهی، از غیب آگاهی دارند.
  10. علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان می‌نویسد: خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر کس جز او از غیب آگاه باشد به تعلیم او خواهد بود و هر جا پیامبر آگاهی خود از غیب را انکار می‌کند و می‌گوید: علم غیب ندارم معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه می‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است.
علم امامان (ع) نسبت به امور غیبی متکی به علم و اراده پروردگار است. آنجا که خدا بخواهد آنها می‌دانند، به تعبیر دیگر، علم غیب به طور ذاتی و استقلالی اختصاص به خدا دارد و غیر از او هیچ کس مستقلاً هیچ گونه آگاهی از غیب ندارد و ائمه (ع) هر چند دارند از ناحیه خداست. و با الطاف و عنایت اوست. و جنبه تبعی دارد. و امّا این که چرا علم به قیامت مخصوص ذات خداست و هیچ کس حتّی پیامبران هم از آن گاه نیستند. چنان که خداوند فرموده است. ﴿إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ[۲۰۰] پاسخ این است که، عدم آگاهی از وقوع رستاخیز به ضمیمه ناگهانی بودن و با توجه به عظمت ابعاد آن سبب می‌شود که هیچگاه مردم قیامت را دور ندانند و همواره در انتظار آن باشند، به این ترتیب خود را برای نجات در آن آماده سازند، و این عدم آگاهی اثر مثبت و روشنی در تربیت نفوس و توجه آنها به مسئولیت‌ها و پرهیز از گناه خواهد داشت»[۲۰۱].
۳۲. پژوهشگران وبگاه تبیان؛
پژوهشگران پژوهشگران وبگاه تبیان، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«علم غیب در روایات، گاه مستقیم به خداوند و گاهی به پیغمبر یا امام قبلی نسبت داده شده است. حضرت علی (ع) در مورد علم غیب خود در پاسخ به یكی از اصحاب خود كه سؤال كرد: ای امیر مؤمنان! آیا به تو علم غیب داده شده است؟، با تبسّم فرمود: ای برادر كلبی! این اخباری را كه خبر می‌دهم علم غیب نیست؛ علمی است كه از دارنده علم آموخته‌ام. همانا علم غیب، علم قیامت است... این است آن علم غیبی كه غیر از خدا كسی نمی‌داند. جز اینها، علومی است كه خداوند به پیامبرش تعلیم داده علم غیب اكتسابی و او به من آموخته است. و پیامبر دعا كرد كه خدا این دسته از علوم و اخبار را در سینه‌ام جای دهد و اعضا و جوارح بدن من از آن پر گردد. در جملات فوق امام علی (ع) می‌فرماید: من غیب نمی‌دانم؛ ولی در برخی كلمات فرموده: من علم غیب می‌دانم، از جمله آنجا که فرمود: به خدا سوگند! اگر بخواهم می‌توانم از همه خصوصیّات هر كدام شما، از آغاز و پایان كارش و از تمام شئون زندگیش شما را آگاه سازم؛ امّا می‌ترسم كه درباره من نسبت به رسول خدا كافر شوید و درباره من غلو كنید و مرا از رسول خدا بالاتر بدانید و یا به خدایی من معتقد شوید و این عقیده موجب كفر شما گردد. و یا فرمود: اگر شما همانند من از آنچه بر شما پنهان است، با خبر بودید به سوی بیابان‌ها كوچ می‌كردید. بنابراین، جای این سؤال است كه جمع این دو گروه از كلمات حضرت چگونه امكان‌پذیر است؟ پاسخ این است كه آنجایی كه حضرت می‌گوید غیب نمی‌دانم، یعنی علم غیب ذاتی ندارد؛ اما آنجا كه می‌فرماید غیب می‌دانم، یعنی از طریق خدا و رسول او خبرهای غیبی را كسب نموده‌ام. شاهد این استدلال، جملات امیر مؤمنان است كه می‌رماید: علوم غیبی را پیامبر اكرم (ص) به من آموخت؛ به خدایی كه او محمد را به حق برانگیخت و او را بر مخلوقات برگزید، جز به راستی سخن نگویم و به راستی پیامبر اعظم همه دانش‌ها را به من سپرده است و از محل هلاكت آن كس كه هلاك می‌شود و جای نجات كسی كه نجات می‌یابد و پایان این حكومت، همه را به من خبر داده است. هیچ حادثه‌ای بر من نگذشت، جز آنكه در گوشم نجوا كرد و مرا مطلع ساخت»[۲۰۲].

«منظور از اختصاص علم غیب به خدا، علم ذاتی و استقلالی است، بنابراین غیر او هیچ كس مستقلاً آگاهی از غیب ندارد و هر چه دارند از ناحیه خداست. خداوند هیچكس را از اسرار غیب آگاه نمی‌كند، مگر رسولانی را كه مورد رضای او هستند. در نهج البلاغه بیان شده است که حضرت علی (ع) زمانی كه از حمله گروهی به كشورهای اسلامی پیش بینی می‌فرمود: فردی سؤال کرد: ای امیر المؤمنین (ع) آیا دارای علم غیب هستی؟ حضرت فرمود: این علم غیب نیست این علمی است كه از صاحب علم آموخته‌ام. علم غیب ،علم قیامت است و آنچه خدا در گفته خود شمرده است.

اسرار غیب دو گونه است. قسمتی مخصوص به خدا است و هیچ كس جز او نمی‌داند. مانند: قیامت، برزخ، بهشت و... و قسمتی دیگر را به اولیاء خود می‌آموزد چنانكه در نهج البلاغه نیز اشاره كرده است كه بعضی از علوم غیبی تنها مخصوص خداست و غیر از خدا كسی نمی‌داند و بعضی از علوم غیبی دیگر را به پیامبر آموخته و او به من آموخته است. خداوند بالفعل از تمامی اسرار عالم باخبر است ولی انبیا و اولیا بالفعل بسیاری از اسرار غیب را نمی‌دانند، اما هنگامی كه اراده كنند، خداوند به آنها تعلیم می‌دهد؛ در تصدیق این موضوع روایتی از امام صادق (ع) است که فرمودند: هنگامی كه امام اراده می‌كند چیزی را بداند، خداوند به او تعلیم می‌دهد»[۲۰۳].

«علامه طباطبائی در تفسیر المیزان متذکر شده: "خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر جا پیامبر (ص) آگاهی خود از غیب را انکار می‌کند، می‌گوید: علم غیب ندارم و معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه می‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است". پس خداوند سبحان از آنچه در رحم مادران است، از پسر یا دختر، از زشت یا زیبا، سخاوتمند یا بخیل، سعادتمند یا شقی آگاه است و آن کسی که آتشگیره آتش جهنم است یا در بهشت همسایه و دوست پیامبر (ص) است از همه اینها آگاهی دارد. این است آن علم غیبی (ذاتی) که غیر از خدا کسی نمی‌داند جز اینها، علومی است که خداوند به پیامبرش تعلیم داده و او به من آموخته است. پیامبر (ص) برای من دعا کرد که خدا این دسته از علوم و اخبار را در سینه‌ام جای دهد و اعضا و جوارح بدن من از آنها پر شود. شیخ طبرسی نوشته: به عقیده شیعه کسی را می‌توان عالم به غیب توصیف کرد که همه غیب‌ها را بداند و علم او ذاتی باشد. و هیچ کس جز خدا این چنین نیست. اما خبرهای فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از حضرت علی (ع) و سایر امامان نقل کرده‌اند همه از رسول خدا (ص) به آنان رسیده و رسول اکرم (ص) از خداوند آموخته است.[۲۰۴] محمد بن محمد بن نعمان مفید نوشته: کسی را می‌توان به‌طور مطلق دارای صفت عالم به غیب دانست که علم او ذاتی بوده و از کسی نیاموخته باشد و علم هیچ کس جز خداوند بزرگ ذاتی نیست. [۲۰۵] کمال‌الدین ابن میثم بحرانی نوشته: "منظور از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد. علم غیب بدون تعلیم اختصاص به خدا دارد".[۲۰۶] به نوشته رشیدالدین محمدبن شهر آشوب مازندرانی، "فقط پیامبر (ص) و امام (ع) از غیب آگاهی دارند. اما نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد. بلکه خداوند بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است.[۲۰۷] علامه طباطبائی در تفسیر المیزان متذکر شده: "خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر جا پیامبر (ص) آگاهی خود از غیب را انکار می‌کند، می‌گوید: علم غیب ندارم و معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هرچه می‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است". [۲۰۸]»[۲۰۹]
۳۳. پژوهشگران حوزه علمیه حضرت رقیه؛
پژوهشگران حوزه علمیه حضرت رقیه، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«مراد از غیب اموری‏ است که به‌طور عمومی از قوای ادراکی حسی انسان پنهان و ناپیدا می‏‌باشد. کلاً آن چیزی غیب نامیده می‏‌شود که در پس پرده و حجاب زمان و مکان قرار دارد از این‌رو اگر وجودی مافوق زمان‏ و مکان باشد، مسلما برای او غیبی هم در کار نخواهد بود.

اخبار غیبی از انبیاء و امم گذشته و نیز برخی اخبار غیبی‏ محقق الوقوع در آینده نظیر پیروزی بدر و فتح مکّه و همچنین‏ هزاران نمونه از اخبار غیبی پیامبران سلف و پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) خود روشن‏‌ترین گواه بر اطلاع ایشان از مغیبات و علوم غیر عادی‏ است. بنابراین می‏‌توانیم بگوییم انبیاء و امامان (ع) علاوه بر علوم عادی و ظاهری که از طریق معمول کسب‏ می‏‌کرده‏‌اند دارای یک علم خاص و ویژه بوده‏‌اند که در انبیاء از طریق وحی و در ائمه از طریق "الهام" و "تحدیث" و چیزهایی‏ دیگر می‏‌باشد. این علم خاص از آن جهت که از ناحیه خداوند به آنها اعطاء شده است "علم لدنی" یا "علم افاضی" نامیده‏ می‏‌شود که در نقطه مقابل علوم "اکتسابی" و "تعلیمی" قرار می‏‌گیرد.

در زیارت جامعه می‏‌خوانیم: امامان (ع) به فرمان خداوند قیام می‌‏کنند و به اراده او عمل می‌‏کنند ایشان جز آنچه را که مرضی و مراد پروردگار است‏ اراده نمی‌‏کنند و... ایشان کسانی هستند که خداوند برای امور غیبی خویش برگزیده است[۲۱۰]. بنابراین استفاده از علم غیب نیز طبق مشیت و خواست‏ خداوندی است و در هر زمینه و موردی که مصلحت الهی اقتضاء نماید مورد کاربرد قرار می‌‏گیرد و هرگز طبق میل و ذوق شخصی‏ صورت نمی‌‏گیرد. در باب اینکه علوم امامان منتهی به علم پیامبر (ص) و مأخوذ از مشکاه رسول خاتم است، محی الدین ابن عربی در کتاب‏ فصوص الحکم مطلبی دارد که قابل استفاده است. وی در باب مراتب علم، به علمی اشاره می‌‏کند که در اعلی‏ مراتب علم بالله قرار دارد و این علم مخصوص به خاتم رسل و خاتم اولیاء است که هر یک از انبیاء و رسل این علم را از مشکاه رسول خاتم، و اولیاء از مشکاه ولی خاتم اخذ می‌‏کنند. با توجه‏ به اینکه وجود مقدس پیامبر علاوه برشأن رسالت دارای‏ شأن امامت و ولایت نیز بوده است می‏‌توان به جایگاه خطیر ایشان در انتقال علوم به امامان و اولیاء الهی پی‌برد[۲۱۱].

در اهمیت مسأله علم غیب در میان صفات امام، جای هیچ تردیدی نیست هرچند در گستره‌ آن میان متکلمان شیعه اتفاق نظر وجود ندارد، زیرا برخی دانش امام را محدود به علومی خاص شمرده‌اند»[۲۱۲]
۳۴. پژوهشگران وبگاه اسلام کوئست.
پژوهشگران «وبگاه اسلام کوئست» در این‌باره گفته‌اند: «طبق آموزه‌های قرآنی، علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطه همه جانبه بر تمامی عالم دارد. قرآن در این باره می‌فرماید: بگو غیب و معجزات تنها براى خدا و به فرمان او است. با توجه به محدودیت احاطه غیر خدا و احاطه کامل خداوند بر همه چیز، روشن است که علم غیب، مخصوص خداوند است و جز او کسی عالم به غیب نیست؛ زیرا فقط او احاطه کامل به عالم وجود دارد و از عالم غیب و شهادت آگاه است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او، در عالم شهادت قرار می‌گیرد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی‌شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلاً آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع اند. بنابراین تخصیص علم غیب به خداوند مانع از آن نمی‌شود که برخی اشخاص، به تعلیم الهی و بر اساس شایستگی‌های نفسانی که از خود ابراز می‌دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی‌ها را دیده، و ناشنیدنی‌ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران و اولیا عنایت می‌نماید. لذا می‌بینیم که انبیا از وحی که امری غیبی استو یا دیگر امور غیبی خبر می‌دهند، حوادث آینده را پیش‌گویی می‌نمایند و دقیقاً مطابق همان گفته‌ها، حوادثی رخ می‌دهد و ...»[۲۱۳].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داوود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶.
  14. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
  15. ر.ک: تحریری، محمد باقر، «جلوه‌های لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
  16. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ٣٤.
  17. ر.ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
  18. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  19. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه 26-27.
  20. در روایتی از امام باقر (ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلْخَاصُّ فَالْعِلْمُ اَلَّذِي لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ اَلْمُرْسَلِينَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ اَلْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ اَلَّذِي أَطْلَعَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ اَلْمُرْسَلِينَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَيْنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»؛ «همانا برای خداوند دو گونه علم وجود دارد: "علم خاص" و "علم عام"؛ علم خاص او علمی است که حتی ملائکه مقرب درگاهش و انبیاء که فرستاده او به سوی بندگانند از آن بی اطلاع‌اند؛ اما علم عامش همان علمی است که ملائکه مقرب و پیامبران مرسل از آن مطلع‌اند و همان علم از ناحیه پیامبر اکرم (ص) به ما رسیده است» (صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص ۱۳۸). در روایت دیگری از امام باقر (ع) آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَكْفُوفٌ فَأَمَّا اَلْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْءٍ يَعْلَمُهُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ اَلرُّسُلُ إِلاَّ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا اَلْمَكْفُوفُ فَهُوَ اَلَّذِي عِنْدَهُ فِي أُمِّ اَلْكِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ»؛ «همانا برای خدای عزوجل دو علم است: علم مبذول و علم مکفوف. امّا علم مبذول، پس هیچ علمی نیست که فرشتگان و رسولان آن را بدانند مگر اینکه ما آن را می‌دانیم و امّا مکفوف، علمی است که نزد خداوند عزوجلّ در امّ الکتاب است و آنگاه که خارج شود نافذ می‌شود»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج ۱، ص ۱۰۹. همچنین از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لاَ يَعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ اَلْبَدَاءُ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلاَئِكَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِيَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ «همانا خداوند دو گونه علم دارد، علمی پوشانده شده و در مخفیگاه‌ الهی‌ که‌ جز او کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این علم است و علمی‌ که‌ به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است و ما آن را می‌دانیم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۶۱. در روایت دیگری از امام صادق (ع) نیز آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَيْنِ عِلْماً أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا أَظْهَرَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ وَ عِلْماً اسْتَأْثَرَ بِهِ فَإِذَا بَدَا لِلَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْهُ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ وَ عَرَضَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ كَانُوا مِنْ قَبْلِنَا»؛ «همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم می‌کند در حالی که بر ائمه پیش از ما نیز عرضه شده است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۵.
  21. ر.ک. مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸ ـ ۱۲؛ رحمان ستایش، محمد کاظم، شهیدی، روح الله، باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامت پژوهی، ش ۲، ص ۸۱؛ حکیمی، محمد رضا، نهج البلاغه کلام انسان هادی، ص ۷۵ و ۷۶؛ عابدی شاهرودی، علی، نظریه عدل جمعی الهی، مجله کیهان اندیشه، ش٥٢، س٩٣؛ شاه منصوری، عباس، ارتباط علم پیشین و اختیار عباد در آثار مرحوم میرزا مهدی اصفهانی، فصلنامه تخصصی مطالعات قرآن و حدیث سفینه، شماره٥٣، زمستان ١٣٩٥ش، ص١٢٠.
  22. «و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‌] آن را نمى‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  23. «و مى‌گويند: چرا معجزه‌اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‌شود؟ بگو: «غيب فقط به خدا اختصاص دارد. پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم.» سوره یونس، آیه ۲۰.
  24. «بگو: هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمى‌شناسند و نمى‌دانند كى برانگيخته خواهند شد؟» سوره نمل، آیه ۶۵.
  25. «اوست خدايى كه غير از او معبودى نيست، داننده غيب و آشكار است، اوست رحمت‌گر مهربان»؛ سوره حشر، آیه ۲۲.
  26. ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب»، ج ۵ ص ۸۰؛ طباطبایی، سید محمد حسین، «ترجمه تفسیر المیزان»، ج ‏۲۰، ص ۸۶؛ نمازی شاهرودی، علی، «علم غیب - نمازی شاهرودی»، ص ۱۵۹؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، «امام‌شناسی»، ج ۱۲، ص ۲۲۴؛ جوادی آملی، عبدالله، «تفسیر تسنیم»، ‏ج ۳۹، ص ۶۴۶؛ فاطمی نیا، سیدعبدالله، «فرهنگ انتظار»، ص ۴۴ ـ ۶۸؛ رفیعی، ناصر، «علم غیب ائمه»، دوفصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۷ و ۱۸؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۲۱؛ موسوی، سید امین، «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی»، ص ۱۰۸ الی ۱۱۱؛ عرفانی، محمد نظیر، «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین»، ص ۱۶؛ پارسانسب، گل‌افشان، «پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا»، ص ۴۲؛ مغنیه، محمد جواد، «تفسیر کاشف»، ج ۳، ص ۲۰۱.
  27. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  28. «و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  29. مانند: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ، سوره انعام، آیه ۵۹؛ ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ، سوره یونس، آیه ۲۰.
  30. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ؛ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷ و ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ؛ «و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  31. بگو: جز خدا کسانی که در آسمان و زمین قرار دارند، علم غیب نمی‌دانند؛ سوره نمل:۶۵.
  32. «خدا دانای غیب آسمان‏‌ها و زمین است او دانای به اسرار دل‌‏ها است»؛ سوره فاطر:۳۸.
  33. «خدا غیب آسمان‌‏ها و زمین را می‌داند و به آنچه که انجام می‌دهید بینا است»؛ سوره حجرات:۱۸.
  34. «سپس به سوی خدایی که دانای غیب و آشکار است برگردانده می‌شوید تا به آنچه که انجام می‌دادید خبردارتان کند»؛ سوره جمعه:۸.
  35. «او خدای دانای غیب و شهادت است او رحمان و رحیم است»؛ سوره حشر:۲۲.
  36. «این است آن خدایی که دانای آشکار و نهان، عزیز و رحیم است»؛ سوره سجده:۶.
  37. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب ج۵ ص۸۰.
  38. بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم؛ سوره انعام، آیه ۵۰.
  39. و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  40. بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ سوره احقاف، آیه ۹.
  41. سوره جن: ۲۶.
  42. سوره جن: ۲۶.
  43. ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  44. و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه ...؛ سوره حج، آیه ۵۲.
  45. و ما در هیچ دیاری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه ...؛ سوره اعراف، آیه ۹۴.
  46. و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند؛ سوره سجده، آیه ۲۴.
  47. و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد؛ سوره انعام، آیه ۷۵.
  48. هرگز! اگر به «دانش بی‌گمان» بدانید، به راستی دوزخ را خواهید دید؛ سوره تکاثر، آیه ۵ و ۶.
  49. سه روز در خانه‌های خویش برخوردار گردید (تا عذابتان برسد)؛ این وعده‌ای بی‌دروغ است؛ سوره هود، آیه ۶۵.
  50. و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  51. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۲۰، ص۸۶.
  52. تفسیر کاشف ج۳.
  53. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  54. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۰
  55. «خداوند است‌ که‌ جان‌‌ها را می‌گیرد»؛ سوره زمر، آیه ۴۲
  56. «و تا زمانی که‌ چون‌ مرگ‌ به‌ نزدیکی از شما بیاید رسولان‌ و فرستادگان‌ ما او را قبض‌ روح‌ می‌کنند»‌. سوره انعام، آیه ۶۱.
  57. «و از برای خداست‌ عزّت‌ و از برای رسول‌ او و از برای مؤمنین‌‌، لکن‌ منافقین‌ نمی‌دانند»‌؛ سوره نساء، آیه ۱۳۹.
  58. امام‌شناسی ج۱۲، ص ۲۲۴.
  59. امام‌شناسی ج۱۲، ص ۲۲۴.
  60. به چز خدا، کسانی که در آسمان‌ها و زمین می‌باشند غیب را نمی‌دانند و نمی‌فهمند که در چه وقت برانگیخته می‌شوند؛ سوره نمل: ۶۵.
  61. سوره لقمان: ۳۴.
  62. ای مرد کلبی این علم غیب نیست. بلکه چیزی است که از صاحب علمی آموخته شده. علم غیب علم به زمان قیامت است و آنچه خدا در این آیه برشمرده: خداست که علم زمان قیامت در نزد اوست. اوست که می داند، که در رحمهای زنان چگونه فرزندی است . . . نهج البلاغه، خطبه۱۲۸، ص۱۸۵ (و من کلام له (ع) فیما یخبر به عن الملاحم بالبصره منه...)
  63. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۵۹.
  64. علم غیب، ص۱۵۹.
  65. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمی‌داند؛ سوره انعام:۵۹.
  66. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن:۲۶و۲۷.
  67. مجموعه آثار شهید مطهری ج۳، ص ۳۴۰
  68. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمی‌داند.
  69. دانای غیب خدا است. پس هیچ کس را از غیب خویش مطلع نخواهد کرد مگر فرد برگزیده را مانند پیامبر در جلو رو و پشت سرش نگهبان‏‌ها می‌آورد.
  70. خوارج از دیدگاه نهج البلاغه
  71. احسن الحدیث، ‏ج ۱، ص ۱۴۴.
  72. «خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا می‌دارد و خداوند ستمگران را بیراه می‌گذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد» سورۀ ابراهیم، آیه ۲۷
  73. «بزرگوار است آنکه پادشاهی در کف اوست و او بر هر کاری تواناست» سورۀ ملک، آیۀ ۱
  74. «و فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و خداوند بر هر کاری تواناست» سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۸۹
  75. «پس پاکا آنکه فرمانفرمایی «5» هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سورۀ یس، آیۀ ۸۳
  76. تسنیم، ‏ج ۳۹، ص ۶۴۶.
  77. «نزد اوست گنج های غیب که جز او کسی علم به آنها ندارد».
  78. «بگو در آسمان‌ها و زمین غیب را جز خدا نمی‌داند».
  79. «خدا شما را بر غیب مطلع نمی سازد، لکن بر می گزیند از فرستادگانش هر که را که بخواهد».
  80. «خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد مگر پیامبری را که برای آگاه نمودن از غیب بپسندد».
  81. «خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد».
  82. «و هیچ بشرى را نسزد که خدا با او سخن بگوید جز به صورت وحى».
  83. فرهنگ انتظار، ص۴۴-۶۸
  84. سوره انعام: ۵۹.
  85. سوره یونس: ۲۰.
  86. سوره نمل: ۶۵.
  87. سوره انعام: ۵۰.
  88. سوره هود: ۳۱.
  89. سوره جن: ۲۶.
  90. سوره آل‌عمران: ۴۴.
  91. سوره هود: ۴۹.
  92. بررسی‌ مسائل کلی‌ امامت، ص ۲۶۸.
  93. پرتوی از امامت و ولایت در قرآن کریم
  94. سوره بقره آیه ۳.
  95. سوره مریم آیه ۶۱.
  96. سوره هود آیه ۱۲۰.
  97. سوره آل عمران آیه ۴۴.
  98. سوره یوسف آیه ۱۰۳.
  99. سوره هود آیه ۴۹.
  100. سوره جن آیه ۲۶و۲۷.
  101. سوره بقره آیه ۲۵۵.
  102. سوره نمل آیه ۶۵.
  103. آشنایی با نهج‌البلاغه امام علی، ص۵۸
  104. کلینى، الکافی، ج۱، ص ۱۹۲.
  105. خداوند دو نوع علم دارد خاص و عام؛ اما علم خاص علمی است که حتی ملائکه مقرب و انبیا او از آن بی‌اطلاع‌اند اما علم عام، علمی است که ملائکه مقرب و انبیا مرسل از آن اطلاع دارند و همان علم از ناحیه رسول خدا (ص) به ما رسیده است؛ شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۳۸.
  106. علم غیب ائمه (ع)، دوفصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۷ و ۱۸.
  107. «(او) دانای نهان است و هیچ کس را بر (اسرار) نهانش مسلّط نمی‌سازد،* جز کسی از فرستاده [ها] که (خدا از او) خشنود باشد؛ پس در حقیقت، او از پیش رویش و از پشت سرش (محافظانی) کمین کرده وارد می‌سازد،* تا معلوم دارد که یقیناً، رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و به آنچه نزد آنان است احاطه دارد و همه چیز را از نظر عدد شماره کرده است» سوره جن
  108. تفسیر قرآن مهر؛ ج۲۱، ص۲۹۲.
  109. «(خدا) گفت: آیا به شما نگفتم که من نهان آسمان ها و زمین را می دانم؟» سوره بقره، آیه: ۳۳.
  110. «و کلیدهای غیب تنها نزد اوست».
  111. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد».
  112. «بگو: فرشته مرگ که بر شما گماشته شده، (جان) شما را به طور کامل می گیرد»سوره سجده آیه۱۱.
  113. «تا هنگامی که مرگ به یکی از شما برسد فرستادگان ما (جان) او را به صورت کامل می‌گیرند»سوره انعام آیه۶۱.
  114. «و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار * که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه می‌کنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمی‌آورند».
  115. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم».
  116. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟».
  117. پرسش‌های قرآنی جوانان، شبهات جدید
  118. منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۶
  119. شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۲۱.
  120. بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم؛ سوره انعام، آیه ۵۰.
  121. سوره انعام: ۵۹.
  122. به چز خدا، کسانی که در آسمان‌ها و زمین می‌باشند غیب را نمی‌دانند و نمی‌فهمند که در چه وقت برانگیخته می‌شوند؛ سوره نمل: ۶۵.
  123. «بگو: من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد. و اگر علم غیب می‏دانستم بر خیر خود بسی می‏افزودم و هیچ شری به من نمی‏رسید. من کسی جز بیم‏دهنده و مژده‏دهنده‏ای برای مؤمنان نیستم»سوره اعراف: ۱۸۸.
  124. سوره یونس: ۲۰.
  125. وبگاه کتابخانه تخصصی حج
  126. حجرات ۱۸ ،بی‌گمان خداوند، نهان آسمان‌ها و زمین را می‌داند
  127. فاطر ۳۸، بی‌گمان خداوند دانای نهان آسمان‌ها و زمین است؛ او به اندیشه‌ها داناست.
  128. هود ۱۲۳ ، و نهان آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و همه کارها بدو باز گردانده می‌شود.
  129. کهف ۲۶ ،نهان آسمان‌ها و زمین از آن اوست.
  130. انعام، آیه ۷۳، توبه، آیه ۹۴ و ۱۰۵، رعد، آیه ۹، مؤمنون، آیه ۹۳، سجده، آیه ۶، زمر، آیه ۴۶، حشر، آیه ۲۲، جمعه، آیه ۸، تغابن، آیه ۱۸.
  131. سبأ، آیه ۳. سوگند به پروردگارم داننده غیب که برای شما خواهد آمد؛ همسنگ ذرّه‌ای در آسمان‌ها و زمین از (دید) او دور نمی‌ماند و خردتر و کلان‌تر از آن نیست مگر که در کتابی روشن (آمده) است.
  132. مائده، آیه ۱۰۹ و ۱۱۶، توبه، آیه ۷۸، سبأ، آیه ۴۸.
  133. روح المعانی، ج۱۴، ص ۲۵۵، فخر رازی در وصف خداوند به علام الغیوب می‌گوید: وصف خداوند به علام الغیوب برای این است که ذات الهی اقتضا دارد که بر جمیع اشیاء آگاهی داشته باشد. مفاتیح الغیب، ج ۱۶، ص ۱۱۰.
  134. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۱۱۷، این اضافه ملکی بیان تمامیت احاطه خداوند است.
  135. التحریر والتنویر، محمد بن طاهر بن عاشور، ج۱۳، ص۱۸۴، بی‌تا، بی‌جا.
  136. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۷۲، کلمه الله اشاره به احاطه بر هر کوچک و بزرگ هست که در هیچ اسم دیگری، آن اشاره وجود ندارد.
  137. روح المعانی، ج۱۴، ص۲۵۶
  138. مفاتیح الغیب، ج۱۹، ص۵ و ج۱۸، ص۴۱۴.
  139. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص ۲۲۲.
  140. آل عمران، آیه ۱۷۹، و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت.
  141. جن، آیات ۲۶-۲۷، او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند؛ جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد.
  142. فتح القدیر، محمد شوکانی، ج۵، ص۳۷۴، دار ابن‌کثیر/ دمشق، ۱۴۱۴ ه ق/ اول.
  143. علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی(کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۰۸الی ۱۱۱
  144. واژه «مخزون» به معنای چیزی است که در خزانه و مخفیگاه نگهداری شود؛ لسان العرب، ج۱۳، ص ۱۳۹.
  145. واژه «مکنون» به معنای شیء پوشانده شده و مخفی است؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۳۶۰.
  146. واژه «استئثار» در لغت به معنای چیزی را به طور اختصاصی و ویژه برای خود خواستن است؛ مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص ۶۲.
  147. واژه «مکفوف» به معنای چیزی است که از تهاجم یا تعرض دیگران دفع شده باشد؛ مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص ۷۳.
  148. واژه «موقوف» در لغت به معنای چیزی است که مانعی داشته باشد و محبوس مانده باشد؛ قاموس القرآن، ج۸، ص۲۳۶.
  149. برای مشاهدۀ نمونه‌ها، نک: کافی، ج۱، ص۳۵۹، ح۷، ۸، ۹، ص۵۷۱، ح۱، ص۵۷۳، ح۳، ص۶۳۴، ح۱ - ۴، ص۶۳۷، ح۲، ج۲، ص۳۸، ح۶؛ بصائر الدرجات‌، ج۱، ص۱۰۹- ۱۱۲؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۸۲.
  150. "إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ‏ مَكْنُونٌ‏ مَخْزُونٌ‏ لَا يَعْلَمُهُ‏ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ نَحْنُ نَعْلَمُه‏ "؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۶۱، ح۹.
  151. سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
  152. سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
  153. کلینی، کافی، ج۱، ص۶۳۸، ح۲.
  154. سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
  155. سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
  156. "اللَّهُمَ‏ إِنِّي‏ أَسْأَلُكَ‏ بِكُلِ‏ اسْمٍ‏ هُوَ لَكَ‏ أَنْزَلْتَهُ‏ فِي‏ كِتَابِكَ‏، أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلى‏ مُحَمَّد‏ "؛ کلینی، کافی، ج۴، ص۵۰۸، ح۱.
  157. "اسْتَأْثَرَ بِهِ‏ فِي‏ عِلْمِ‏ الْغَيْبِ‏ عِنْدَه‏‏ "؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۵۷۱، ح۲.
  158. "حَرْفٌ‏ عِنْدَ اللَّهِ‏ مُسْتَأْثِرٌ بِهِ‏ فِي‏ عِلْمِ‏ الْغَيْب‏‏‏ "؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۵۷۳، ح۳.
  159. سوره لقمان، آیه: ۳۴.
  160. {{عربی|" لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الآْيَةَ فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ لِلنَّارِ فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ (ص) فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي‏؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏۸، ص ۲۱۵.
  161. "فَقَالَ لَهُ يَحْيَى جُعِلْتُ‏ فِدَاكَ‏ إِنَّهُمْ‏ يَزْعُمُونَ‏ أَنَّكَ‏ تَعْلَمُ‏ الْغَيْبَ‏ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ يَدَكَ عَلَى رَأْسِي فَوَ اللَّهِ مَا بَقِيَتْ شَعْرَةٌ فِيهِ وَ لَا فِي جَسَدِي إِلَّا قَامَتْ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّه‏‏‏‏ "؛ شیخ مفید، امالی، ص۲۳.
  162. تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۸ - ۱۲.
  163. نهج‌البلاغه، خطبه۱۲۸.
  164. چشمه‌سار علوم اهل بیت.
  165. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  166. بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم؛ سوره انعام؛ آیه ۵۰.
  167. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره نمل؛ آیه ۶۵.
  168. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره نمل؛ آیه ۶۵.
  169. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۶۴ - ۶۵.
  170. و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت؛ سوره آل عمران؛ آیه ۴۹.
  171. سوگند به خدایی که جان من در اختیار اوست از حوادث آینده خبر دارم و از هرچه بپرسید آگاهتان خواهم کرد.
  172. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۱۰۳ - ۱۰۵.
  173. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۱۱۳-۱۲۶.
  174. سوره انعام: ۵۹.
  175. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص ۱۶.
  176. «کلیدهای غیب نزد اوست. جز او کسی را از غیب آگاهی نیست» سوره انعام: ۵۹.
  177. «او دانای غیب است و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمی‌‏سازد»سوره جن: ۲۶.
  178. «بگو: من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد. و اگر علم غیب می‏دانستم بر خیر خود بسی می‏افزودم و هیچ شری به من نمی‏رسید. من کسی جز بیم‏دهنده و مژده‏دهنده‏ای برای مؤمنان نیستم»سوره اعراف: ۱۸۸.
  179. «به شما نمی‏‌گویم که خزاین خدا در نزد من است. و علم غیب هم نمی‌‏دانم. و نمی‌‏گویم که فرشته هستم. و نمی‌گویم که خدا به آنان که شما به حقارت در آنها می‏‌نگرید خیر خود را عطا نکند. خدا به آنچه در دل‌های آنهاست آگاه‌‏تر است. اگر چنین کنم، از ستمکاران خواهم بود»سوره هود: ۳۱.
  180. سوره نساء: ۴۳.
  181. پس وای بر آن نمازگزاران؛ سوره ماعون، آیه ۴.
  182. «خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این (حالی‏) که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آنکه پلید را از پاک جدا کند. و خدا بر آن نیست که شما را از غیب آگاه گرداند، ولی خدا از میان فرستادگانش هر که را بخواهد برمی‏گزیند. پس، به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و اگر بگروید و پرهیزگاری کنید، برای شما پاداشی بزرگ خواهد بود»سوره آل عمران: آیه ۱۷۹.
  183. «اودانای نهان است، و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد، که در این صورت‏ برای او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانی بر خواهد گماشت»سوره جن: ۲۶و۲۷.
  184. بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  185. محدوده علم امام به نقل از قرآن.
  186. «اودانای نهان است، و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد»، سوره جن: ۲۶و۲۷.
  187. گل‌افشان پارسانسب، پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا، ص۴۲.
  188. «کلیدهای غیب نزد اوست. جز او کسی را از غیب آگاهی نیست» سوره انعام: ۵۹.
  189. «اودانای نهان است، و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد، که (در این صورت‏) برای او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانی بر خواهد گماشت؛ سوره جن؛ آیه ۲۶و۲۷.
  190. «این اخبار غیبی است که به تو وحی می‌‏کنیم»سوره آل عمران: آیه ۴۴.
  191. مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤلات دینی
  192. و بگویید: ما فرستادگان پروردگار توایم....
  193. و وزیری از خاندانم برای من قرار ده
  194. ای علی تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی
  195. تو هم می‌شنوی، هر چه من می‌شنوم و می‌بینی آنچه من می‌بینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی ولی تو وزیر منی، تو به راه خیر می‌روی
  196. پایگاه تخصصی عاشورا
  197. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  198. غلاه، کسانی که امامان (ع) را از حدود موجود امکانی خارج دانسته و برخی از صفاتی را که اختصاص به خدا دارد بر آنان ثابت می‌دانند.
  199. نهج البلاغه خطبه صدو بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم.
  200. بگو علم آن نزد پروردگار من است و هیچ کس جز او نمی‌تواند وقت آن را آشکار سازد.
  201. وبگاه پرسمان
  202. وبگاه تبیان.
  203. وبگاه تبیان.
  204. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۶۱
  205. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰
  206. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج ۱، ص ۸۴
  207. متشابهات قرآن، ص ۲۱۱
  208. تفسیرالمیزان، ج ۲۰، ص ۱۳۱-۱۳۲
  209. وبگاه تبیان.
  210. "الْقَوَّامُونَ‏ بِأَمْرِهِ‏ الْعَامِلُونَ‏ بِإِرَادَتِهِ‏ الْفَائِزُونَ‏ بِكَرَامَتِهِ‏ اصْطَفَاكُمْ‏ بِعِلْمِهِ‏ وَ ارْتَضَاكُمْ‏ لِغَيْبِهِ‏ وَ اخْتَارَكُمْ‏ لِسِرِّه‏ "؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹؛ شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.
  211. محیی الدین عربی، فصوص الحکم، ص۶۲.
  212. حوزه علمیه حضرت رقیه
  213. وبگاه اسلام کوئست