اثبات عصمت پیامبران در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت پیامبران به معنای مصونیت آنها از ارتکاب انواع گناه، خطا، سهو، اشتباه و نسیان است. متکلمان امامیه عصمت را از ضروری‌ترین شروط إعطای مقام نبوت برای نبی می‌دانند. در کنار براهین عقلی، متکلمین به آیات و روایاتی در اثبات عصمت پیامبران(ع) تمسک کرده‌اند. هر چند واژه عصمت و مشتقات آن در قرآن کریم نیامده، اما در بسیاری از آیات و روایات خصوصیاتی برای انبیا(ع) ذکر شده که می‌توان به دلالت التزامی، عصمت پیامبران(ع) را از آنها استفاده نمود. اهم ادلّۀ عقلی عصمت پیامبران نیز عبارت‌اند از: برهان وجوب اطاعت نبی، برهان امتناع تسلسل، برهان حفظ شریعت و برهان خلف. گذشته از ادله عقلی و نقلی، برخی، اجماع صحابه را نیز از جمله ادله اثبات عصمت انبیا بیان کرده‌اند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

ضرورت عصمت پیامبران

هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است و مقتضای این هدف آن است که پیام‌های خداوند از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد و سالم و دست نخورده به دست مردم برسد تا هیچ گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران نباشد، به گونه ای که سخن آنها را سخن خدا و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی بدانند، تا از جان و دل آنها را بپذیرند، و صد درصد در برابر آن تسلیم باشند، و به آن اعتماد کنند.

به همین دلیل است که مفسران بزرگ هنگامی که به آیه‏ ۵۹ سوره نساء؛ ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ ـ اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید پیامبر را ـ می‌‌‏رسند می‏گویند دستور اطاعت مطلق دلیل بر این است که پیامبران باید معصوم باشند وگرنه خداوند هرگز دستور اطاعت بی‌‏قید و شرط از آنها را نمی‌‏داد[۱۱].

اگر پیامبران از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا می‌‌کند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود؛ حتّی اگر آنها آدم‌های خوبی باشند؛ زیرا منهای مقام عصمت، باز این احتمال وجود دارد که روزی پای آنها در برابر مظاهر فریبنده مادّی بلغزد و یا بدون قصد و غرضی گرفتار خطا و اشتباه شوند[۱۲].

به علاوه در صورت معصوم نبودن پیامبران مسأله اتمام حجّت نیز حاصل نمی‌شود؛ زیرا همیشه بهانه‌ای در دست مخالفان خواهد بود که عدم پیروی از تعلیمات پیامبر به خاطر احتمال دروغ و کذب و یا خطا و اشتباه بوده است؛ لذا در حدیثی از امام رضا(ع) می‌‌خوانیم: «او معصوم است و مویّد و موفّق و مستقیم و آگاه از حق و ایمن از خطاها و لغزش‌ها و انحراف‌ها؛ خداوند او را به این صفت مخصوص کرده تا حجّتش بر بندگان و شاهدش بر خلق باشد»[۱۳].

اضافه بر این، برنامه‌های عملی انبیاء نقش اصلی در تربیت مردم دارد؛ زیرا همیشه طرز عمل و رفتار مربیان و حالات و صفات آنهاست که برای کسانی که تحت تربیت ایشان قرار دارند معیار و الگو محسوب می‌‌شود. بر حسب این بیان، نبی نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلکه به انسان کمک می‌‌کند و او را به مقصد می‌‌رساند. پیامبران آمده‌اند تا انسان‌ها را پرورش دهند و روشن است که در بُعد تربیتی، بیش از هر چیز، عملکرد و منش مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا هدف تربیت،تزکیه و انسان‌سازی محقق شود؛ لذا هرگونه خطایی از او می‌‌تواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد کند و اگر تضادّی در میان سخن و عمل، گفتار و رفتار آنها ظاهر گردد به کلّی اعتبار خود را از دست می‌‌دهند و هدف بعثت آنان عقیم خواهد ماند[۱۴].

براهین عقلی

مهمترین براهین عقلی متکلمان در اثبات عصمت پیامبران که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت پیامبران نیز هستند، عبارت‌اند از:

مهمترین براهین عقلی متکلمان در اثبات عصمت پیامبران که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت پیامبران نیز هستند، عبارت‌اند از:

نخست: برهان امتناع تسلسل

اگر پیامبر معصوم نباشد، تسلسل به وجود می‌آید و چون تسلسل ممتنع است، لاجرم معصوم نبودن پیامبر نیز منتفی است[۱۵]. به عبارت دیگر اگر پیامبران معصوم نباشند، باید برای هدایت شدنشان پیامبر دیگری بیاید تا آنها را هدایت کنند و در صورتی که قایل به عدم عصمت پیامبران شدیم باید برای پیامبران جدید هم پیامبران جدیدی برای هدایتشان نازل شوند و چون این امر منجر به تسلسل خواهد شد و تسلسل امری محال است می‌‌توان نتیجه گرفت پیامبران معصوم هستند[۱۶].

برخی از متکلمان از این برهان بر اثبات عصمت امام نیز استفاده کرده‌ و در تقریر خود از این برهان امام را محور قرار داده‌اند هر چند بر پیامبران هم صادق است. در توضیح این برهان چنین آمده است: "از آنجا که پیامبر طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج پیامبری دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید که باطل است[۱۷].[۱۸].[۱۹]

دوم: برهان لزوم هدایت بشر

پیامبران برای هدایت و ارشاد مردم مبعوث می‌شوند، به همین دلیل باید مردم آنها را باور داشته و به عنوان هادی بپذیرند. ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۲۰].

از طرفی هدایت، امری است که در امام و نبی مشترک است یعنی همان وظیفه هدایت پیامبر به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای جانشین او (امام) هم متعین است؛ لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفه‌های عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد مردم به الگو و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به معارف دین از بین می‌رود[۲۱].

سوم: برهان وجوب اطاعت از معصوم

اگر از پیامبران خطا سرزند، مخالفت و انکار آنها واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از آنها مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۲۲].[۲۳].[۲۴]

چهارم: برهان حفظ شریعت

پیامبران حافظان شریعتند، حافظ شریعت باید معصوم باشد، پس واجب است معصوم باشند[۲۵].[۲۶]

علامه حلی در تقریر این برهان می‌نویسد: رهبران [هدایت]، نگاهبانان شریعت و سرپرستان آن هستند[۲۷]. القوامون جمع قیّم است. «قیّم» به کسی گویند که کفالت و سرپرستی دیگری را به عهده گرفته و از منافع وی محافظت می‌کند و اجازه دارد به نفع او در اموالش تصرف کند.

برخی از متکلمان از این برهان بر اثبات عصمت امام نیز استفاده کرده‌اند، تقریر آنها از برهان در آن بحث را می‌توان در اثبات عصمت پیامبران نیز تطبیق نمود. چنانچه برخی از متکلمین در تحلیل صغرای این استدلال می‌نویسند: "هرگز نمی‌توان کتاب خدا ـ قرآن ـ را حافظ شرع دانست، چون همه احکام را به تفصیل در بر ندارد، اجماع و [اتفاق] امت بر یک مسئله نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا هریک از امت با فرضِ نبود معصوم در بین آنها، خطاپذیرند؛ بنابراین، مجموع امت هم خطاپذیر خواهد بود. به علاوه، هیچ دلالت و نشانه‌ای از اجماع و اتفاق امت گزارش نشده است... بدین‌سان، راهی جز عصمت امام برای حفظ شرع باقی نمی‌ماند. اگر امام نیز خطاپذیر باشد، اطمینان و وثوقی برای عبادت خدا و انجام درست تکالیف الهی نخواهد بود و این با غَرَض ارسال دین و پیامبری تناقض آشکار دارد[۲۸].[۲۹]

پنجم: پیروی پیشوا از پیروانش!

تردیدی نیست که نهی از منکر و پذیرش آن بر تمامی مسلمانان واجب است و اگر پیشوا و رهبر مردم معصوم نباشد و مرتکب گناه و خطا شود، باید او را نهی کرد و او نیز باید این نهی را بپذیرد؛ در نتیجه پیشوا خود پیرو کسانی می‌شود که باید از او پیروی کنند. و بدین ترتیب جایگاه امام و مأموم عوض می‌گردد؛ یعنی امام، مأموم و مأموم، امام می‌شود، در حالی که پیشوا برای امامت و پیشوایی نصب شده است[۳۰].

ششم: برهان لزوم اطمینان

پیامبران می‌خواهند رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند[۳۱].

فرق این برهان با برهان حفظ شریعت در این است که انسان‌ها باید در اینجا اطمینان کنند به رسیدن شریعت، اگر پیامبر یا امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب او خواهد بود. برخی از متکلمین در توضیح این عبارت می‌افزایند: "غرض از نصب و اقامه پیامبر، پیروی امت از او، اِمتثال اوامر او و پیروی از افعال اوست و در صورت خطا و معصیت، هیچ یک از موارد مزبور واجب نخواهد بود و این با نصب نبی منافات دارد"[۳۲].[۳۳].[۳۴]

هفتم: برهان لطف

در رایج‌ترین تقریب از قاعده لطف و استفاده از آن در اثبات عصمت معصومان توسط متکلمان شیعه که در کلام امامان شیعه (ع) مانند امام صادق (ع) و امام رضا (ع)[۳۵] نیز به کار گرفته شده است[۳۶] بر «نقض غرض» تکیه شده است؛ به این بیان که اگر انبیا معصوم نباشند، نقض غرض می‌شود و مقصود آنها از نقض غرض، از بین رفتن و از دست دادن اغراضی است که بر بعثت انبیا و ارسال رسل مترتب است. اکنون با توجه به اینکه اهداف و اغراض گوناگونی برای بعثت پیامبران معرفی شده است، به اهم این اغراض اشاره می‌کنیم.

شماری از آیات قرآن کریم به فلسفه نبوت و اهداف بعثت پیامبران پرداخته‌اند که با مطالعه آنها می‌توان اهداف چندی را برشمرد:تعلیم و تربیت[۳۷]، ابلاغ پیام الهی و وحی خداوند به مردم[۳۸]، اتمام حجت خدا بر مردم[۳۹]، ایجاد زمینه برپایی عدالت در جامعه[۴۰] و متحقق ساختن الگوها و نمونه‌های تربیتی برای افراد بشر[۴۱] حال با وجود این اغراض، هرگونه ویژگی، صفت، فعل یا موقعیتی از انبیا که به این اهداف و متحقق ساختن آنها آسیب برساند، مصداق نقض غرض رسالت رسولان و نبوت انبیا خواهد بود؛ بنابراین هر صفتی در انبیا و عمل یا اعتقادی از آنها که مانع ابلاغ پیام الهی و وحی خداوندی به مردم باشد یا مانع تعلیم دین و شریعت و احکام الهی به مردم باشد یا مخلّ تربیت پذیری و تزکیه مردم باشد یا مانع تمام شدن حجت خدا بر مردم و انذار خلق خدا و تذکر آنها باشد یا به الگو و اسوه بودن پیامبران خدشه وارد کند، نقض کننده غرض بعثت پیامبران خواهد بود.

جواز ارتکاب گناه از سوی پیامبران، نه تنها با غرض بعثت ناسازگار است، بلکه سبب تشویق مردم به معصیت می‌شود و ازآنجاکه نقض غرض و ترغیب به معصیت، هیچ یک با حکمت الهی سازگار نیست، لازم است پیامبران الهی از ارتکاب هر گناهی مصون باشند. شایان ذکر است که این دلیل، لزوم عصمت انبیا را حتی پیش از بعثت ثابت می‌کند؛ زیرا بدیهی است وجود پیامبری که هیچ سابقه گناه و معصیت ندارد، تأثیر بیشتری در تحصیل کامل اهداف تربیتی بعثت دارد[۴۲]. برخی، نکته دیگری را به این بیان افزوده‌اند: اهمیت این بیان وقتی روشن می‌شود که دریابیم مردمی که انبیا برای آنها مبعوث می‌شوند، استعدادها و درجات مختلفی دارند؛ بنابراین پیامبران باید در سطحی باشند که بتوانند تربیت مستعدترین و والاترین افراد را نیز بر عهده گیرند و این ممکن نخواهد شد جز آنکه خود معصوم و برخوردار از بالاترین درجات کمالات انسان باشند[۴۳].[۴۴]

برخی این برهان را به صورت مستقل ذکر کرده و از آن به عنوان برهان تلازم عصمت با حکمت نام برده‌اند. تقریر آنها چنین است که واگذاری منصب امامت به مرتکب گناهان باطنی، امری سفیهانه است؛ زیرا به اقتضای منصب امامت، باید بیشترین احترام را به صاحب و متصدی آن گذاشت. حال، چگونه ممکن است کسی که در باطن مرتکب گناه می‌شود و مستحق لعن و بیزاری است، به چنین منصبی برسد و شایسته بیشترین احترام شود؟[۴۵].[۴۶]

البته برهان تلازم حکمت به صورت دیگری نیز تقریر شده که در ادامه به صورت مستقل ذکر خواهد شد.

هشتم: برهان نقض غرض

برخی این برهان را همان برهان لطف دانسته و آن را به صورت یک برهان مستقل بیان نکرده‌اند. توضیح اینکه نصب پیامبر و جانشین او عبث نیست؛ بلکه خداوند متعال از این کار هدف و غرض مهمی دارد. این غرض تنها با عصمت حجت‌های خدا تأمین می‌شود و اگر نبی و امام معصوم نباشند، هدف حاصل نمی‌شود و این از باری تعالی محال است. پس نبی یا امام باید معصوم باشد.

خواجه نصیرالدین طوسی در تجرید، در این باره می‌نویسد: عصمت در نبی واجب است تا اینکه اطمینان مردم به او حاصل شود و در نتیجه، غرض از [فرستاده شدن] او حاصل گردد[۴۷].[۴۸]

برخی دیگر اما این برهان را به عنوان دلیلی مستقل بر عصمت پیامبر و امام ذکر کرده و در تقریر آن گفته‌اند: امامت یعنی استمرار وظایف نبوت و امام یعنی جانشین و خلیفه پیامبر در همه شؤون نبوت، جز در مسأله تلقی وحی به معنای اصطلاحی آن. چنین انسانی باید در مقام تبیین و توضیح احکام الهی و سنت نبوی، از هر گونه انحراف عمدی و سهوی معصوم باشد[۴۹] و الا نقض غرض پیش آمده، هدف تشریع احکام و برانگیختن انبیا تحقق نخواهد یافت. بنابراین، همان ادله‌ای که عصمت انبیا را اثبات می‌نمودند، بر عصمت امام نیز صحه می‌گذارند[۵۰].

نهم: تلازم عصمت وحی با عصمت پیامبر

عده‌ای معتقدند همانطور که وجود پیدا کردن انسان‌ها امر تکوینی است، هدایت آنها هم امر تکوینی است، بنابراین باید وسیله هدایت که همان وحی است تکوینی باشد، یعنی هیچگونه خلل و خطایی در آن وجود نداشته باشد و لازمۀ عصمت وحی الهی به معنای عصمت پیامبران نیز هست چراکه اگر پیامبران معصوم نباشند خطا و اشتباه آنان به سبب اینکه حامل و مبلغ وحی الهی هستند موجب می‌‌شود عصمت وحی نیز زیر سوال برود[۵۱].

دهم: ضعیف الاراده نبودن پیامبران

عدم عصمت پیامبران مساوی با ضعف وجودی آنان است: گناه کردن هر انسانی، زاییدۀ ضعف وجودی اوست، چراکه تمام قوای نفسانی، مطیع و تابع عقلند و عقل به هیچ عنوان ارادۀ گناه و معصیت را بر قوای نفسانی صادر نمی‌کند. بنابراین اگر شخصی دچار گناه و معصیت شد یعنی از نظر عقلی فردی ضعیف و ناقص است، با این وجود آیا می‌‌توان قائل شد پیامبران معصوم نیستند و آلودۀ به گناه می‌‌شوند[۵۲].

یازدهم: اعطای معجزه به پیامبران

یکی از ادله عقلی که برای اثبات عصمت انبیا به آن تمسّک شده است، رابطه معجزه با عصمت است[۵۳]. اعطای معجزه به یک شخص، دلیل عصمت او در تلقّی و ابلاغ وحی شمرده می‌شود؛ همچنین نشانه آن است که شایستگی و قابلیت دریافت این مقام را داشته است؛ بر این اساس این دلیل را در دو مقام تقریر می‌کنیم:

  1. اول: دلالت معجزه بر عصمت در مقام اخذ و بازخوانی وحی: اعطای معجزه به پیامبران عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه دروغ در آنچه انبیا به خداوند نسبت می‌دهند راه ندارد؛ چون اعطای معجزه به یک شخص به منزله تأیید و تصدیق او در گفتارش می‌باشد. حال اگر قرار باشد انبیا به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین پیامبری با معجزه، در حکم تصدیق نمودن شخص دروغگو است و تصدیق دروغگو قبیح و ناپسند است و از خدای حکیم کار قبیح سر نمی‌زند.
  2. دوم: دلالت معجزه بر عصمت در مقام عمل: اعطای معجزه به یک شخص، به منزله تأیید تمامی کردار و گفتار او و وجوب پیروی از وی شمرده می‌شود؛ بنابراین صدور معجزه از پیامبران، دلیل بر عصمت ایشان از گناهان می‌باشد؛ زیرا در غیر این صورت باید دو متناقض را کنار هم نشاند؛ یعنی در فرض صدور معصیت از انبیا لازمه اقامه معجزه این است که از تمامی اعمال آن پیامبر پیروی کنیم؛ ولی از طرف دیگر هیچ شخص حکیمی به نافرمانی و تخلّف از دستورهایش رضایت نمی‌دهد؛ درنتیجه هم تبعیت از انبیا لازم است و هم لازم نیست!»[۵۴].

دوازدهم: برهان پیشوایی امام

متکلمان تقریرهای مختلفی را برای این برهان بیان کرده‌اند که از جمله آنها این است که اصولاً امام، پیشوای مردم است و مردم موظف‌اند با پیروی از او و با توجه به عملش، اعمال خود را انجام دهند. چنین کسی باید لزوماً معصوم باشد؛ وگرنه اگر به عصمت نیاز نباشد، هرکسی، از جمله یهود و نصارا نیز می‌توانستند امام ما باشند: و لانه امام و الامام من يفعل الشيء لاجله و الا كانت اليهود و النصارى ائمة لنا و يستحيل التعبد باتباع غير المعصوم لقبحه[۵۵].[۵۶]

نکته قابل توجه این است که هر چند متکلمان اسلامی جهت اثبات عصمت امام به این برهان استناد کرده‌اند، اما نوع کیفیت استدلال عام بوده و قابل استناد در اثبات عصمت پیامبران نیز هست بدین جهت که مراد از امام، پیشوا، رهبر و مقتداست و در این امر پیامبر و امام مشترکند.

سیزدهم: برهان تلازم عدم عصمت با گمراه شدن مردم

یکی از براهین عقلی اثبات عصمت امام که مرحوم شیخ مفید بدان استناد کرده، برهان تلازم عدم عصمت با گمراه شدن مردم است. مرحوم شیخ مفید برهان خود را این‌گونه تقریر می‌کند: «امام، از عصیان معصوم است؛ از سهو و نسیان در امان است؛ زیرا مردم با رهبری کسی که مرتکب گناهان شده است و در حقیقت احکام، اشتباه می‌کند و از حق گمراه می‌شود، به بیراهه خواهند رفت»[۵۷].

مرحوم شیخ در این برهان نیز با استفاده از یکی دیگر از لوازم فاسد قول به عدم عصمت، در صدد اثبات لزوم عصمت امام است؛ بدین بیان که اگر امام (ع) از گناه و سهو و نسیان معصوم نباشد، مردم نیز به پیروی از او مبتلا به فساد و گمراهی از حق خواهند شد»[۵۸].[۵۹]

هر چند شیخ مفید جهت اثبات عصمت امام به این برهان استناد کرده‌، اما نوع کیفیت استدلال عام بوده و قابل استناد در اثبات عصمت پیامبران نیز هست بدین جهت که مراد از امام، پیشوا، رهبر و مقتداست و در این امر پیامبر و امام مشترکند.

چهاردهم: برهان اضطرار

هشام بن حکم در تقریر این برهان می‌گوید: بعد از پیامبر سه حالت احتمال دارد: الف) با رفتن پیامبر تکلیف برداشته شده و انسان‌ها مانند بهائم باشند که این احتمال باطل است. ب) همه مردم در حد مساوی و به اندازه پیامبر عالم شوند که هیچ‌کس به دیگری احتیاج نداشته باشد، این احتمال هم وقوع خارجی ندارد. ج) اینکه مردم به شخصی نیازمند باشند که سهو و غلط و انحراف نداشته باشد و معصوم از گناهان و بری از خطاها باشد و همه به او نیازمند باشند و او به کسی نیازمند نباشد[۶۰]. این احتمال صحیح است.

روشن است که این برهان، بر پایه عصمت پیامبر، بنا شده است. از این رو هدف از آن اثبات عصمت جانشین پیامبر یا همان امام است.

پانزدهم: برهان نفی احتجاج به غیر معصوم

این برهان نیز از جمله براهین عام است که هم برای اثبات عصمت پیامبر کاربرد دارد و هم اثبات عصمت امام.

این برهان یک پیش فرض دارد: امام کسی است که خداوند بتواند با او برای مردم احتجاج کند. اگر امام از گناه معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از دین را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمی‌تواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند: «إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...»[۶۱].[۶۲]

شانزدهم: برهان عصمت پیامبر از دروغ در تبلیغ دین

این برهان نیز از جمله براهین مورد استناد سید مرتضی است. با توجه به اندیشه ایشان در همانندی پیامبر و امام در عصمت، می‌توان این برهان را درباره عصمت امام از دروغ در تبیین دین نیز جاری دانست.

سید این برهان را این گونه تبیین می‌کند: پیامبری که مدعی رسالت است، هر سخنی می‌گوید، خداوند نیز همراه با سخن پیامبر و در تأیید او گفته است: «تو را در این گفتار و اینکه از جانب من سخن می‌گویی، تصدیق می‌کنم»؛ حال اگر پیامبر دروغ بگوید، مستلزم آن است که خداوند این کذاب را تصدیق کرده باشد؛ در حالی که تصدیق کذاب قبیح است، و قبیح بر خداوند جایز نیست[۶۳]. همان‌گونه که سید خود اذعان کرده است، این برهان عقلاً پیامبر را از دروغ در تبلیغ دین معصوم می‌شمرد[۶۴].

هفدهم: برهان روی‌گردانی مردم از گناهکار

این برهان نیز از جمله براهین عقلی مورد استناد برخی از متکلمان در اثبات ضرورت عصمت امام است.

تقریر این برهان چنین است که صدور گناهان کبیره و صغیره از پیامبران و امامان ـ پیش از تصدی منصب نبوت و امامت باشد یا پس از آن ـ موجب نفرت مردم از پذیرش سخن آنان می‌شود، و در مقابل، مبرا بودن آنها از گناهان، موجب آرامش نفس درباره سخنان پیامبران خواهد شد[۶۵].[۶۶]

هجدهم: برهان تلازم عصمت با حکمت

علامه حلّی حکمت الهی را دلیل محکم عقل، برای اثبات عصمت امامان می‌داند و در این رابطه چنین استدلال می‌کند: خداوند متعال در نهایت حکمت، حکیم است و عالم به جمیع معلومات (مخلوقات) و غنی مطلق است و محتاج به چیزی در این عالم نیست، در اقوال و افعال پروردگار عالم چیزی که حکیمانه نباشد واقع نمی‌شود (چون خداوند تعالی امر به اطاعت از امام کرده است) به حکم عقل اطاعت از امام غیر معصوم به صورت مطلق منافی حکمت پروردگار است. پس عقل می‌گوید امام باید به واسطه حکمت خداوند حکیم معصوم باشد[۶۷].

آیت‌الله مصباح یزدی هم در باب عصمت انبیا به همین دلیل استناد کرده که قابل توجیه در باب عصمت امامان نیز هست[۶۸].

استدلال علامه حلی بر دو مقدمه عقلی استوار است:

  1. خداوند حکیم است و گفتار یا رفتار (فعلی) غیر حکیمانه از او سر می‌زند.
  2. به حکم عقل، اطاعت از امام غیر معصوم بدون قید و شرط، با حکمت خداوند حکیم سازگاری ندارد.

پس عقل می‌گوید، به واسطه حکمت خداوند، محال است که امام، معصوم نباشد.

نوزدهم: انحصار نظریه حق در کلام امام

یکی دیگر از براهین عقلی اثبات عصمت انبیا، انحصار نظریه حق در کلام امام است. قبل از تقریر این برهان ذکر این نکته لازم است که این برهان نیز در شمار براهین عام جهت اثبات عصمت انبیا و امامان است و مراد از امام در عنوان این برهان، همان رهبر دینی و پیشوای جامعه است که مرجعیت دینی، سیاسی و علمی مردم را به عهده دارد. ابراهیم نوبختی با استناد به این برهان راه‌های رسیدن به حکم خدا را در مواردی همچون قیاس یا خبر واحد از پیامبر اکرم (ص) معرفی می‌کند، و با توجه به اینکه این راه‌ها در رساندن ما به حکم خدا ناتوان‌اند، باید در اثبات حکم خدا به گفتار امام مراجعه کرده و گفتار امام زمانی می‌تواند ما را به حکم خدا برساند که وی را از اشتباه معصوم بدانیم: و لان ادلة غيره باطلة من الرأي و الخبر المفرد فلابد من اثباته[۶۹].[۷۰]

بیستم: خوار شدن گناهکار

این برهان نیز از جمله برهان‌هایی است که حلبی بر اثبات عصمت نبی از گناهان اقامه کرده اما می‌تواند برای عصمت امام از گناه نیز به کار آید.

ایشان با بیان اینکه احترام و بزرگداشت نبی واجب است، و استخفاف او در مذهب اهل سنت فسق و در مذهب ما کفر به شمار می‌آید، می‌گوید: «صدور گناه از نبی موجب استخفاف او می‌شود. از این‌رو، لازم است نبی معصوم باشد، تا موجبات استخفاف فراهم نشود»[۷۱].[۷۲]

ادله نقلی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۷۳]. از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۷۴].

ادله قرآنی

در قرآن کریم به صراحت دربارۀ عصمت پیامبران سخنی گفته نشده است، اما به صورت التزامی از طریق آیات قرآن می‌‌توان عصمت آنان را ثابت کرد. در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۷۵]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا،ثابت می‌نماید[۷۶].[۷۷]

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۷۸]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۷۹]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات «أَيْدِيهِمْ» و «خَلْفَهُمْ» بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا[۸۰] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ[۸۱] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۸۲].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۸۳]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۸۴].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۸۵]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..»، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.»[۸۶].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۸۷]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۸۸].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۸۹].[۹۰]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۹۱]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۹۲].

ادله روایی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۹۳] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۹۴].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۹۵].[۹۶]

در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الاهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الاهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام.

در قسمتی از دعای ندبه اشاره شده است که اگر نبی یا امام معصوم نباشد، احتجاجی باطل میان خداوند و مکلفان صورت خواهد گرفت. در قسمتی از دعای ندبه می‌خوانیم: و به پیامبران شریعت، طریقت و آیینی عطا کردی و برای آنان اوصیاء و جانشینانی برگزینی تا یکی پس از دیگری، از مدتی تا مدتی معین نگهبان دین و پاسدار آیین و شریعت و حجت بر بندگان تو باشد، تا آنکه دین حق از قرارگاه خود خارج نشود و اهل باطل غلبه پیدا نکنند و تا کسی نتواند بگوید: ای خدا، چرا به سوی ما رسول نفرستادی تا ما را از جانب تو به نصیحت ارشاد کند و چرا پیشوا نگماشتی که ما از آیات و رسولانت پیروی کنیم؟[۹۷].

محل شاهد دو عبارت «إِقامَةً لِدِينِكَ» و «حُجَّةً عَلى عِبادِكَ» است. هدف از بعثت أنبیاء و نصب اوصیاء همانا برپایی دین و اتمام حجت بر بندگان است. حجت یعنی دلالت روشن. اینکه خبر واحد حجت است؛ یعنی خبر واحد وظیفه مکلف را روشن می‌نماید و موجب اشتغال ذمّه و گردن‌گیری مکلّف است،؛ چراکه خبر واحد یا حکمی را بر عهده مکلّف می‌گذارد که می‌گوئیم حکم منجّز است و به گردن مکلّف مسئولیتی را بار می‌کند و یا رخصتی برای او می‌آورد که اصطلاحاً به آن می‌گویند معذّر. پس باید حجّت باشد تا بازخواست الهی از ناحیه پروردگار بر مکلّفان تمام باشد و از ناحیه مکلفان، در مقام عذرآوری برای خداوند متعال کامل باشد.

حال اگر در امام ارتکاب سهو، خطا، فراموشی راه داشته باشد، آیا این بازخواست و احتجاج کامل می‌شود؟ خیر!؛ چراکه با وجود احتمال خطا در اعمال، گفتار و تقریر امام، احتجاج با بندگان باطل است؛ از همین رو باید در قول، فعل و تقریر پیامبر و امام، احتمال سهو و فراموشی و خطا راه نداشته باشد[۹۸].

اجماع صحابه

اتفاق صحابه بر اینکه انبیاء، به ویژه رسول خدا (ص) باید دارای مقام عصمت باشد، از جمله دلایلی است که می‌توان بر عصمت انبیاء اقامه کرد.

زرقانی مالکی درباره عصمت پیامبر (ص) می‌گوید: به درستی که نبی پیش و پس از نبوت، از گناهان بزرگ و کوچک، چه از روی عمد باشد و یا به سهو ـ بنا بر قول اصح ـ معصوم و منزه است. در ظاهر و باطنش آشکار و نهانش، جدیّت و شوخیش، رضایت و غضبش... چرا این‌گونه نباشد؟ در حالی که صحابه بر پیروی و تأسی به او در آن چه انجام می‌دهد اتفاق نظر دارند[۹۹]. در این عبارت، به اجماع صحابه بر تبعیّت و پیروی از تمامی از اعمال پیامبر تصریح شده است. حتی در امور عادی که ربطی به تبلیغ دین ندارد؛ مانند خرید و فروش، چه قبل از نبوت و چه پس از آن.

تقی‌الدین سبکی نیز که از محققان بزرگ اهل تسنّن است و به مباحث به صورت علمی و تحقیقی می‌نگرد، به اجماع امت بر عصمت انبیاء تصریح می‌کند. وی در این باره می‌نویسد: امت بر عصمت پیامبران چه در مباحث تبلیغی و چه غیر تبلیغی اجماع دارند[۱۰۰].

مؤید اجماع صحابه بر عصمت پیامبر (ص)، واقعه «ذو الشهادتین» است. پیامبر اکرم (ص) با مردی مشغول گفت‌وگو و بحث بودند. در حالی که مردم دور ایشان جمع شده بودند، خزیمه بن ثابت پس از شکافتن جمعیت، خود را به پیامبر می‌رساند. در این حال مردی عرب به پیامبر عرضه می‌دارد: شما این حیوان را از من خریداری نموده و پول آن را نداده‌اید. پیامبر در پاسخ فرمودند: من پول این حیوان را داده‌ام. مرد عرب گفت: پس شاهدی بر مدعای خود اقامه کنید! بلافاصله خزیمه جلو آمد و گفت: من شهادت می‌دهم پیامبر این حیوان را از تو خریدند و پولش را به تو دادند.

اعرابی از خزیمه پرسید: آیا شهادت می‌دهی در حالی که نبودی؟ پیامبر [نیز] به او فرمود: «آیا [[[خرید و فروش]]] ما را مشاهده کردی؟». خزیمه گفت: خیر ای رسول خدا! لکن دانستم که شما [از اعرابی] خریده‌اید. چگونه شما را در آن چه از جانب پروردگار می‌آورید تصدیق کنیم و آن گاه شما را در مقابل این اعرابی خبیث تصدیق نکنیم؟![۱۰۱].

در شرح کلام خزیمه باید گفت: چگونه می‌شود پیامبری که فرستاده خدا و بازگو کننده وحی است، از غیب خبر می‌دهد و تمام حقایق را به مردمان می‌رساند و بر کلمات وی نیز ترتیب اثر می‌دهیم، مرتکب دروغ شده است؟! آری به راستی چرا خزیمه با این قاطعیّت شهادت می‌دهد؟ زیرا وی باب سهو، نسیان و خطا را بر پیامبر (ص) بسته می‌بیند تا چه رسد به اینکه - نعوذ بالله - رسول خدا (ص) بخواهند مال مردم را به دروغ تصرف کند! این واقعه گواهی است کلمه أجمع الصحابة على ذلك و همین صحابه نسبت به پیامبر اکرم (ص) مؤید استدلال به اجماع در مسأله عصمت است[۱۰۲].

پرسش مستقیم

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. ر.ک: پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مکارم شیرازی، ناصر، ص۱۷۰.
  12. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن‏، ج ۷، ص۱۸۵.
  13. «هُوَ مَعْصُومٌ مُویَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ اَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّصهُ اللهُ بِذلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتُهُ عَلی عِبَادِهِ وَ شَاهِدُهُ عَلی خَلْقِهِ»، عیون أخبار الرضا(ع)‏، شیخ صدوق‏، ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه، ج۱، ص۲۲۲.
  14. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن‏، ج۷، ص۱۸۷.
  15. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  16. ر.ک: سعیدی مهر، محمد؛ دیوانی، امیر، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
  17. انه یجب أن یکون الإمام معصوما، و یدل علیه وجهان: (احدهما) لولم یکن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لکن اللازم باطل فالملزوم کذلک. بیان الملازمة: انه لولم یکن معصوما فبتقدیر صدور المعصیه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به علیها و یثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یکن ملطوفا له، و هو باطل علی ما مر، و یکون الکلام فی ذلک الأمام کالکلام فیه، و یلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
  18. ابن‌میثم بحرانی در اثبات عصمت امام چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت می‌باید به شخصی معصوم ختم شود. عبارت ابن‌میثم بحرانی چنین است: انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم يكن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لكن اللازم باطل فالملزوم كذلك. بيان الملازمة: انه لولم يكن معصوما فبتقدير صدور المعصيه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به عليها و يثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یكن ملطوفا له، و هو باطل على ما مر، و يكون الكلام في ذلك الأمام كالكلام فيه، و يلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
  19. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  20. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به امام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱
  21. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  22. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  23. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  24. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  25. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  26. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  27. لأنهم حفظة الشرع و القوامون به، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۴؛ عقائد الامامیة، ص۶۷.
  28. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  29. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  30. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۷۲.
  31. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  32. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  33. مرحوم شیخ مفید همانند اکثر علمای شیعه، قول اول (عصمت به قول مطلق) را قبوال داشته و در کتاب "تصحیح الاعتقاد" خود به صراحت این مطلب را بیان می‌کنند: الأنبیاء و الأئمة(ع) من بعدهم معصومون فی حال نبوتهم و إمامتهم من الکبائر کلها و الصغائر و العقل یجوز علیهم ترک مندوب إلیه علی غیر التعمد للتقصیر و العصیان و لا یجوز علیهم ترک مفترض إلاّ أن نبیّنا(ص) و الأئمة(ع) من بعده کانوا سالمین من ترک المندوب و المفترض قبل حال إمامتهم و بعدها؛ مفید، محمد بن محمد. محقق حسین درگاهی، تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۹. ایشان در کتاب دیگر خود، به سه محذور برای عدم عصمت امام اشاره می‌کند: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد": یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه، شیخ المفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰. بعد از شیخ مفید، شاگرد ایشان سید مرتضی علم الهدی، در توضیح بیانات استادش می‌گوید: "پس از پذیرفتن آنکه وصیّ رسول خدا(ص) در امر هدایت و حفاظت از دین جایگزین اوست، عقل به عنوان امری بدیهی به عصمت امام حکم می‌کند". ایشان سپس ادلّه خود را به این ترتیب بیان می‌نماید: قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فیه و أن الأمر ربما انتهی فی الشریعة أو بعضها الی أن یکون هو المؤدی لها عن النبی و من کان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلی خصومنا من وجوب عصمته و کیف یحفظ الشرع بمن لیس بمعصوم أو یثق بأداء من لیس بمأمون. الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۲. ماحصل بیان سید مرتضی، در ادامه همان بیانات استادش است؛ به این ترتیب که امام حافظ شریعت اسلام و حجّت الهی بر خلایق است؛ او همچنین مبین امور دینی از طرف آخرین رسول خدا(ص) است و چگونه ممکن است کسی که چنین مسؤلیّت خطیری برعهده دارد، معصوم نباشد.
  34. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  35. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۹۹؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۵۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۶۰؛ ج۱۱، ص۴۰.
  36. ر.ک: شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۳۷؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۴-۷؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۶۰-۲۶۲؛ خواجه نصیرالدین طوسی، نقدالمحصّل، «رسالة المفتعة فی اول الواجبات»، ص۴۷۴؛ علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۴۹؛ ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۲۵؛ علامه حلّی، نهج المسترشدین فی اصول الدین، ص۵۸؛ علی عاملی نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۱؛ فاضل مقداد، ارشادالطالبین الی نهج المسترشدین فی اصول الدین، ص۳۰۰؛ میرزااحمد آشتیانی، نامه رهبران، ص۳۲۹؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیه، ص۱۷۱؛ ابوالحسن شعرانی، اثبات نبوت، ص۱۰۱-۱۰۴؛ ملاعبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۲۶۷؛ علامه بلاغی نجفی، الهدی الی دین المصطفی، ص۴۵؛ میرزارفیعا نائینی، ثمره شجره الهیه، ص۳۴؛ ملامحسن فیض کاشانی، علم الیقین، ج۱، ص۳۵۷؛ محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعه، ص۱۹۸؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص۸۵؛ محمدجواد مغنیه، معالم الفلسفة الاسلامیه، ص۱۴۱؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۷؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج۱، ص۲۴۳؛ محسن خرازی، بدایة المعارف الالهیه، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۱؛ محمدتقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص۱۰۲-۱۰۳.
  37. سوره جمعه، آیه ۲.
  38. سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  39. سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  40. سوره حدید، آیه ۲۵.
  41. سوره احزاب، آیه ۲۱.
  42. محمد سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، ج۲، ص۷۵.
  43. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج۱، ص۲۴۳.
  44. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص 292-298.
  45. لا يحسن من الحكيم ان يولي الامام الذي يقتضي امامته نهاية التعظيم له و التبجيل من يجوز ان يكون في باطنه مستحقا للعن و البرائة لان ذلك سفه؛ محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱. به بیان منطقی می‌توان گفت: اگر خداوند حکیم، منصب امامت را به مرتکب گناهان باطنی واگذار کند، کاری سفیهانه انجام داده است؛ ولی خداوند حکیم کار سفیهانه انجام نمی‌دهد؛ پس خداوند حکیم، منصب امامت را به مرتکب گناهان باطنی، واگذار نمی‌کند.
  46. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۸۸.
  47. و يجب في النبي العصمة، ليحصل الوثوق فيحصل الغرض، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
  48. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۶۳.
  49. البته کسانی که دلیل عقلی برای اثبات عصمت انبیا از گناهان و نیز از خطا و نسیان را تمام و بی‌اشکال می‌دانند، در اینجا نیز این دلیل را به موارد مذکور تعمیم می‌دهند. ولی به هر حال، قدر متیقن این است که با این دلیل، عصمت ائمه (ع) از گناه و خطا در مقام تبیین و تفسیر وحی الهی و سنت نبوی به اثبات می‌رسد.
  50. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۷۴-۲۸۱.
  51. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۱۱ و ۲۱۲.
  52. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ص۱۰۰.
  53. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۴-۵؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۶؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵۰؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۶۰؛ همو، تمهید الاصول فی علم الکلام، ص۳۲۰؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۳۸.
  54. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۰۸ ـ 311
  55. حسن بن یوسف بن مطهر محلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴.
  56. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۹.
  57. ان الامام معصوم من العصيان مأمون عليه السهو و النسيان، لفساد الخلق بسياسة من يقارف الآثام و يسهو عن الحق في الاحكام و يضل عن الصواب؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیة، ص۴۵).
  58. بر خواننده گرامی پوشیده نیست که مقدمات این برهان، هر دو از برهان ضرورت امامت گرفته شده است.
  59. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۹۳.
  60. بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۰۰، باب ۸.
  61. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.
  62. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۱۹۸.
  63. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۷.
  64. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۳۱.
  65. قد بينا أن الكبائر و الصغائر لا يجوزان على الأنبياء (ع) قبل النبوة ولا بعدها، لما في ذلك من التنفير عن قبول أقوالهم، و لما في تنزيههم عن ذلك من السكون إليهم، فكذلك يجب أن يكون الأئمة (ع) منزهين عن الكبائر و الصغائر قبل الإمامة و بعدها، لأن الحال واحدة؛ سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۲۲-۲۲. نیز ر.ک: همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۳۳۸.
  66. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۳۲.
  67. ر.ک: الالفین، ص۷۶ و ۴۲۷.
  68. راه و راهنما‌شناسی، ج۴، ص۱۴۷-۱۴۸.
  69. حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵؛ شکل منطقی این استدلال را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی انفصالی این‌گونه بیان کرد: راه رسیدن به حکم خدا، قیاس است یا خبر واحد و یا گفتار امام؛ اما راه رسیدن به حکم خدا، قیاس یا خبر واحد نیست؛ پس راه رسیدن به حکم خدا، گفتار امام است.
  70. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۰۱.
  71. و لأن تعظیمه واجب علی الإطلاق و الاستخفاف به فستق علی مذاهب من خالفنا و کفر عندنا و وقوع القبیح منه بوجب الاستخفاف؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۷۴.
  72. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴۵.
  73. نک: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق،‌ ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۴
  74. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  75. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه 42.
  76. سوره نحل، آیات ۹۹ و۱۰۰.
  77. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  78. راغب اصفهانی، حسین، 1384ق، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، آیه 58 و سوره دخان، آیه 32
  79. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات 75 و 76.
  80. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج10، ص410.
  81. زمخشری، محمود بن عمر، ج3، ص172؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج10، ص306 و ... .
  82. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  83. سوره نساء، آیات 59 و 64.
  84. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  85. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه 21.
  86. سوره ممتحنه، آیه 4.
  87. فیومی مقری، احمد بن محمد، ص494.
  88. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  89. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه 165.
  90. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  91. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  92. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۱۹ ـ ۲۲۱.
  93. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  94. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  95. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  96. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص۱۸۰-۱۸۱.
  97. «وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِيعَةً، وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ أَوْصِياءَ، مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ إِلى مُدَّةٍ، إِقامَةً لِدِينِكَ، وَ حُجَّةً عَلى عِبادِكَ، وَ لِئَلّا يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ، وَ يَغْلِبَ الْباطِلُ عَلى أَهْلِهِ، وَ لا يَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا مُنْذِراً، وَ أَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‌»، إقبال الأعمال، ج۱، ص۵۰۵؛ بحار الأنوار، ج۹۹، ص۱۰۵.
  98. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۶۹.
  99. إنه معصوم من الذنوب بعد النبوة و قبلها، كبيرها و صغيرها و عمدها و سهوها على الأصح، في ظاهره و باطنه، سره و جهره، جده و مزحه، رضاه و غضبه، كيف؟ و قد أجمع الصحب على اتباعه و التأسي به في كلّ ما يفعله، شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیة، ج۷، ص۳۲۸.
  100. إجتمعت الأمة على عصمة الأنبياء فيما يتعلق بالتبليغ و غيره، إمتاع الأسماع، ج۳، ص۱۱۴.
  101. أَتَشْهَدُ وَ لَمْ تَحْضُرْنَا؟ وَ قَالَ لَهُ النَّبِيُّ (ص): أَشَهِدْتَنَا، فَقَالَ لَهُ: لَايَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ لكِنِّي عَلِمْتُ أَنَّكَ قَدِ اشْتَرَيْتَ، أَفَأُصَدِّقُكَ بِمَا جِئْتَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، وَ لَا أُصَدِّقُكَ عَلى هذَا الْأَعْرَابِيِّ الْخَبِيثِ؟، الکافی، ج۱، ص۴۰۱، ح۱، باب نوادر. این جریان در منابع اهل‌سنّت نیز آمده است. برای اطلاع بیشتر ر. ک: الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۷۹۔ ۳۸۰؛ المصنّف (صنعانی)، ج۸، ص۳۶۶، ح۱۵۵۶۵.
  102. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۹۳.