سیاست در سیره معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث سیاست است. "سیاست" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سیاست (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

معنای اصطلاحی

با توجه به تنوع تعاریف ارائه شده از معنای سیاست، به سختی می‌توان به دیدگاهی مشترک در تعریف اصطلاحی این واژه از سوی اندیشمندان سیاسی دست یافت. در اصطلاح دینی نیز کاربردهای فراوانی از این اصطلاح مشاهده می‌شود. در یک مورد امام علی(ع) ضمن آنکه سیاست را هم‌ردیف “ولایت” قرار داده‌اند، معاویه را این‌گونه مورد خطاب قرار می‌دهد: «وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ وَ وُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ»[۱]؛ ای معاویه از چه زمانی سیاست رعیت و ولایت امت را بر عهده گرفته‌ای؟ در شرح غررالحکم نیز در تعریف سیاست چنین آمده است: سیاست رعیت، به معنای امر و نهی کردن و واداشتن ایشان در آن چه صلاحشان در آن باشد، است[۲].

در جایی دیگر از این اثر آمده است: زیبایی سیاست، عدالت در حکمرانی و بخشش در مقام قدرت است[۳]. امام حسن مجتبی(ع) نیز افزون بر تقسیم‌بندی سیاست به رعایت حقوق مربوط به خداوند، حقوق زندگان و حقوق مردگان، بر انجام اوامر و ترک مناهی الهی و همچنین انجام وظایف در قبال برادران دینی و خدمت به آنان تأکید می‌ورزند[۴]. بنابراین، نگاه معصومان(ع) به موضوع سیاست برخلاف نظر اندیشمندان معاصر غرب، نگاهی توحیدی و الهی است و بر همین اساس سیره سیاسی خویش را پایه‌ریزی کرده‌اند. یعنی در امور اجتماعی و سیاسی مردم به تأمین مصالح واقعی ملت و تدبیر امور ایشان بر پایه کمال و سعادت می‌اندیشیدند.[۵].

اصل نظارت و تلاش مدبرانه در عرصه سیاست و حکومت

پیشوایان معصوم اگر چه از نظام حاکمیت و سیستم خلافت فاصله گرفتند، ولی این امر هرگز به مفهوم تعطیل‌کردن نظارت و وانهادن تلاش مدبّرانه در عرصه سیاست و حکومت نبود. آنان این اصل را به شیوه‌های گوناگون محقق می‌ساختند.

ولایتعهدی امام رضا(ع): یکی از مصادیق ایجاد رابطه با حاکمان از سوی پیشوایان معصوم مسئله ولایتعهدی امام رضا(ع) است که لازم است در این مختصر به گوشه‌هایی از این جریان اشاره کنیم: هارون در زمان خلافتش برای فرزندش محمدامین از مردم بیعت گرفت و عبدالله مأمون را ولی‌عهد دوم قرار داد. سپس برای سرکوبی نهضت‌های خراسانیان همراه مأمون روانه خراسان شد. او پس از مهار اوضاع آشفته خراسان در توس درگذشت. در زمان خلافت امین، نزاع دو برادر بر سر حکومت بالا گرفت و بسیاری از امور به دلیل تسامح امین و مناقشات داخلی مختل شد. نتیجه این درگیری، کشته‌شدن امین و به قدرت رسیدن مأمون بود. کشته‌شدن امین با واکنش منفی آل‌عباس روبه رو شد[۱۶]. از سوی دیگر علویان نیز در مجموع با خلفای عباسی مخالف بودند و آنان را مسئول آزار و اذیت، تبعید و کشتار علویان می‌دانستند. افزون بر این، اعراب نیز دل خوشی از خلافت مأمون نداشتند زیرا مادر، مربی و متصدّی امور وی همه غیر عرب بودند. بنابراین مأمون مجبور بود در خراسان باقی بماند و خود را دوستدار هر آنچه که مردمان آن دیار دوست داشتند، معرفی کند و از آنجا که آنان به علویان گرایش داشتند، وی خود را دوستدار آنان معرفی کرد. بنابراین می‌توان روی‌آوردن مأمون به ایرانیان را ناشی از زیرکی وی دانست که از این موقعیت، بهترین بهره را برد و پایه‌های حکومتش را مستحکم ساخت. در این شرایط حساس او نیاز داشت:

  1. علویان را با خود هماهنگ سازد؛
  2. اعتماد و محبت اعراب را به‌دست آورد؛
  3. حمایت اهالی خراسان و مردم ایران را به‌دست آورده، استمرار بخشد؛
  4. از همه مهم‌تر پیشوای هشتم امام رضا(ع) را تحت‌نظر قرار داده و تهدید او را از میان بردارد[۱۷].

وی برای رسیدن به این اهداف، از ابتدا چند برنامه را در دستور کار خویش قرار داد:

  1. علی(ع) را از تمام مردم برتر شمرد تا خود را به فرزندان وی نزدیک نمایاند و دوستی و محبت آنان را به‌دست آورد؛
  2. برای آنکه احساسات جوانب مختلف را کنترل نماید هیچ‌یک از خلفا و صحابه را به زشتی یاد نکرد؛
  3. بر ولی‌عهدی امام رضا(ع) اصرار ورزید.

در برابر اقدام سوم، اعتراض‌های فراوانی از سوی عباسیان و کسانی که از نقشه‌های او به‌درستی آگاه نبودند، به‌وجود آمد، اما پاسخ مأمون در یک محفل خصوصی به این اعتراضات چنین بود: این مرد [امام رضا(ع)] کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود می‌خواند. ما او را بدین جهت ولی‌عهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده و به ملک و خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن، شیفتگانش بدانند که او آن‌چنان که ادعا می‌کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود واگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی بر ضدّ ما انجام دهد که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وی این شیوه را در پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده‌ایم، نباید در کار وی سهل‌انگاری کنیم. بدین جهت باید کم‌کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا از نظر مردم شایستگی خلافت را نداشته باشد و سپس چنان کنیم که از خطرهای او جلوگیری کنیم[۱۸]. مأمون با جملات فوق قصد واقعی خود را از این اقدام سیاسی بیان کرده است. ابوصلت هروی نیز در بیان علت و ارزیابی واگذاری ولایتعهدی بر امام رضا(ع) می‌گوید: ولا یتعهدی را به امام واگذاشت تا به مردم نشان دهد که او چشم در دنیا دارد و بدین ترتیب، موقعیت معنوی خویش را پیش آنها از دست بدهد[۱۹]. اکنون ببینیم برخورد امام(ع) با این جریان چگونه بود.

در بررسی روش هوشمندانه امام(ع) متوجه می‌شویم هرچند مأمون در پی بهره‌گیری سیاسی از امام بود، اما با تدبیر دقیق آن حضرت در این توطئه شکست خورد.

  1. نخستین واکنش امام در برابر مأمون این بود که از آمدن به خراسان به اختیار خود پرهیز کرد. به نوشته منابع تاریخی، امام تا آنجا مخالفت ورزید که رجاء بن ضحاک، فرستاده مأمون، ناگزیر شد آن حضرت را با اجبار به مرو ببرد[۲۰]. شاهد بر این امر نیز اینکه برخلاف آنکه مأمون تقاضا کرده بود امام با اهل‌بیت خویش رهسپار مرو شود و به‌طور معمول در سفرهای این‌چنینی کسی تنها و بدون اهل‌بیت مسافرت نمی‌کند، اما آن حضرت نه تنها کسی را با خود نبرد، بلکه حتی تنها فرزندش را نیز در مدینه گذاشت. شاهد دیگر، وداع ایشان با قبر پیامبر(ص) و نحوه خروج ایشان از مدینه بود که همگان دانستند ایشان با اختیار پا در این مسیر ننهاده است.
  2. حدیث امام رضا(ع) در نیشابور گویای کافی برای رسواساختن حاکمیت بود، زیرا در این حدیث که به حدیث سلسلة‌الذهب مشهور شد، ایشان در میان خیل عظیم جمعیت، ولایت را از ناحیه خدا و نه مأمون برشمرد. روش هوشمندانه و هنرمندانه امام در بیان این حدیث در آن مقطع تاریخی به گونه‌ای بود که اگر چه حاکمیت را به تحریک وانمی‌داشت، اما از به‌یاد ماندنی‌ترین خاطرات تاریخ در تبیین حقایق و بیان جایگاه خلافت و حکومت بود. امام در ابتدا در مقام بیان اهمیت موضوع سند روایت را یک به یک برشمرد تا به خداوند رسید و پس از بیان محتوای بخش نخست حدیث که در قرآن و در آثار مفسران فراوان دیده می‌شود «كَلِمَة لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ‏ مِنْ‏ عَذَابِي‏...»[۲۱]؛ بخش پایانی روایت را بیان فرمود که: «بِشَرْطِهَا وَ شُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ‏ شُرُوطِهَا». یعنی به مخاطبان فهماند که ولایت و رهبری، درختی برآمده از ریشه توحید است و شرط ثمردهی و سودمندی از حصن الهی، تمسک جستن به ولیّ خداست و بدین ترتیب شنوندگان و مخاطبان خویش را با راز آن مقدمه آشنا ساخت.
  3. ایشان پس از رسیدن به مرو، ولایتعهدی را به‌سادگی نپذیرفت؛ بلکه این عمل را پس از تهدید به قتل و نشان‌دادن کراهت شدید خود پذیرفت و پس از این اتفاق نیز پیوسته عدم علاقه‌مندی خود را نسبت به این امر نشان می‌داد.
  4. شرط‌هایی که امام برای پذیرش ولایتعهدی مطرح کرد، توطئه مأمون را خنثی می‌ساخت. امام ولایتعهدی را به این شرط پذیرفت که در هیچ‌یک از امور سیاسی و جاری حکومت مداخله نکند. به‌راستی چگونه ممکن است کسی ولی‌عهد باشد و در هیچ امری از امور حکومتی مداخله نداشته باشد؟! امام با این شرط، در واقع تشریفاتی‌بودنِ این سمت را آشکار ساخت و نشان داد مسئولیت هیچ‌کاری را که در دستگاه انجام می‌شود، نمی‌پذیرد و حال آنکه مأمون با این برنامه قصد داشت برای خود مشروعیت کسب کرده و اگر خطایی نیز مرتکب شد، گناه آن را به گردن امام بیندازد. آن حضرت حتی در انجام فریضه نماز عید، چنان هوشمندانه عمل کرد که هیچ‌کس ایشان را مأمور خلیفه عباسی نمی‌شناخت و به همین دلیل مأمون نیز ناگزیر شد وی را از میان راه باز گرداند[۲۲]. بنابراین امام با اتخاذ این تصمیم، نه تنها هیچ سودی را متوجه دستگاه خلافت نکرد بلکه، در مدت اقامت خود در ایران، بهره‌های فراوان متوجه شیعیان و مردم این دیار ساخت.

جستارهای وابسته

منابع

  1. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور

پانویس

  1. نهج‌البلاغه، نامه ۱۰.
  2. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۵، ص۲۹۴.
  3. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۳، ص۳۷۵.
  4. باقر شریف قرشی، حیاة الحسن، ج۱، ص۱۴۳.
  5. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور ص ۲۹.
  6. ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۰؛ عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۴، ص۷۱.
  7. ر.ک: ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۹-۲۲؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۲-۲۱۴.
  8. عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۹، ص۱۹۸.
  9. المستدرک، ج۳، ص۱۶۲؛ ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۵۰.
  10. ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۴۲.
  11. ر.ک: عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۷، ص۲۲۳.
  12. عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۳، ص۳۰۱-۳۰۲.
  13. ر.ک: نعمان بن محمد ابن‌حبون، دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۸۲؛ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۸۳.
  14. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، تحقیق حسن مصطفوی، ص۴۳۳.
  15. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۵۸.
  16. ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن‌کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۴۳؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۹۸؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام رضا(ع)، ص۱۶۷.
  17. ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام رضا(ع)، ص۱۹۲-۱۹۳.
  18. ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۸. باید بر این نکته توجه کنیم که مأمون تنها پس از اطمینان کامل به پایداری خلافت در خانواده‌اش به چنین اقدامی دست زد. او می‌دانست که امام ۲۲ سال از او بزرگ‌تر است و این می‌توانست یکی از دلایل اطمینانش به این امر باشد، زیرا در حالت طبیعی بعید بود که ولی‌عهدی با این تفاوت سنی، روزی به خلافت برسد.
  19. ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۴۱.
  20. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۸.
  21. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۷۵؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۴.
  22. ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۳۵ به بعد؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۳، ص۹۸ به بعد.
  23. احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۳۹.
  24. ر.ک: عبد علی بن جمعه الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۵۴۹؛ ابوجعفر محمد بن علی ابن‌شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۱۲۱ به نقل از محمدمهدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم(ع)، ص۴۱۸ و ۴۱۹.
  25. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۹۷-۳۰۸.