احمد بن حنبل در معارف و سیره رضوی
مقدمه
یکی از سرشناسان اهل حدیث در مذهب عامه و پیشوای حنابله و از اصحاب امام رضا (ع). کنیه و نام و نسب وی را ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل گفتهاند[۱]. هر چند اصلیت وی خراسانی است، در منابع نسبت وی به تیره بنیشیبان بن ذهل از قبیله بنیربیعه از عربهای عدنانی میرسد و از این روست که وی را گاه “شیبانی” و “ذهلی” میخوانند[۲]. همچنین وی را “سدوسی” گفتهاند، زیرا نسبتش را به سدوس فرزند شیبان دانستهاند، اما در نسبنامهای که از او باقی است چنین نسبتی ملاحظه نمیشود[۳]. سال تولد وی را ۱۶۴ ق گفتهاند[۴]. پدر و جدش در امور سیاسی و نظامی فعال بودهاند. جد وی، حنبل بن هلال، در دوره اموی حاکم سرخس بوده و از جمله داعیان عباسی به شمار میآمده است[۵]. پدرش نیز سمت لشکری داشته و در مقام فرمانده سپاه بوده و گویا طی توطئهای کشته میشود[۶]. معلوم نیست که احمد بن حنبل در چه زمانی پدر را از دست داده است. برخی منابع فقدان پدر را مربوط به دوران کودکی وی دانستهاند و برخی آن را به ابتدای بلوغ او نسبت دادهاند. اما این نکته معلوم است که مادر وی در مرو خراسان بدو حامله شد، اما وی را در بغداد به دنیا آورد[۷]. نام مادر وی را صفیه بنت میمونه بنت عبدالملک شیبانی گفتهاند. احمد هر چند اصالتاً به اعتبار خاندان از اهالی رو به شمار میآمد، اما در بغداد تولد و نشو و نما یافت.
وی در بغداد که در آن ایام تازه تأسیس یافته بود و مرکز خلافت منصور عباسی به شمار میآمد، به تحصیل دانش مشغول شد و از چهارده سالگی در زمره طالبان علوم دینی در آمد[۸]. وی در این شهر از محضر دانشمندان بزرگی بهره جست. از جمله ایشان میتوان به ابویوسف یعقوب بن ابراهیم، قاضی القضات بغداد و از نزدیکان ابوحنیفه، هشیم بن بشیر، از محدثان بزرگ و استاد مالک بن انس، سفیان ثوری و وکیع بن جراح، یحیی بن معین، ابراهیم سعد زهری، ابنشهاب زهری و محمد بن اسحاق اشاره کرد. او پس از آموختن مقدمات علوم ادبی و دینی بیش از همه به استماع حدیث مایل بود و از این رو هر کس از آگاهان این فن را مییافت که حدیث وی در خور اعتماد بود، در محضر وی به آموختن میپرداخت. به این جهت وی در بغداد از کسانی چون اسحاق بن راهویه، مظفر بن مدرک، هاشم بن قاسم، حماد بن خالد خیاط، هیثم بن جمیل، منصور بن سلمه، اسود بن شاذان، عفان بن مسلم و روح بن عباده استماع حدیث کرد و به طرق مختلف نقل حدیث آشنایی یافت. فضای بغداد و حضور در محضر محمد بن اسحاق در گرایش وی به زهد. تأثیر بسزایی گذاشت و موجب شد وی در باب برخی از امور از جمله موسیقی دیدگاههای معتدلتری را اتخاذ کند[۹]. احمد بن حنبل اندکی پس از مرگ هشیم بن بشیر در سال ۱۸۳ یا ۱۸۴ ق برای فراگیری بیشتر به کوفه سفر کرد و در آنجا از محضر وکیع بن جراح بهره برد. نخستین سفر وی به کوفه چندان طول نکشید و پس از مدت اندکی به بغداد بازگشت. او سپس به کوفه بازگشت و دوباره از محضر وکیع بهرهمند شد و احادیث بسیاری را نزد وی آموخت[۱۰]. وی پس از کوفه به مکه و بصره نیز مسافرت کرد. وی مجموعاً پنج بار به سفر حج رفت که سه سفر را با پای پیاده رفت و این بدان دلیل بود که از حیث مالی توانایی چندانی نداشت[۱۱]. وی در سفرهایی که در طول سالهای ۱۸۷ ق تا ۱۹۹ ق به مکه داشت در محضر حافظان و عالمانی چون معتمر بن سلیمان، ابن ابیعدی، ولید بن مسلم، سفیان بن عیینه، عمرو بن دینار و ابوسعید مولی بنیهاشم به استماع حدیث پرداخت[۱۲]. او وسواس بسیار در نگارش حدیث داشت و اگر در مییافت که حافظ حدیثی در بیان روایات اشکالی دارد، روایات او را نمینوشت و یا تنها به نگارش روایاتی میپرداخت که از نظر وی طریق صحیحی داشته باشد. برای نمونه، وی در مدتی که در مکه حضور داشت با آنکه در محضر یحیی بن سلیم طائفی حضور یافت، اما از آنجا که وی را در بیان روایات دچار مشکل میدانست، جز یک روایت از وی نقل نکرد[۱۳]. یا اینکه با ابوالبختری دیدار کرد، اما از وی به جهت ضعف روایاتش هیچ روایتی را ننوشت[۱۴]. ابنحنبل سفرهایی نیز به مدینة النبی (ص) داشت و در آنجا نیز از برخی راویان حدیث پیامبر (ص) استماع حدیث کرد. شیخ طوسی، احمد بن حنبل را از اصحاب امام رضا (ع) میداند که از ایشان استماع حدیث کرده است[۱۵].
از آنجا که امام تا سال ۲۰۰۰ یا ۲۰۱ق در مدینه حضور داشته، میتوان دانست که ابنحنبل در دو سفری که میان سالهای ۱۹۷ و ۱۹۹ ق به مدینه کرده، از ایشان بهره برده است. در مجامع روایی شیعی نیز حضور ابنحنبل در جمع برخی از اصحاب خاص امام رضا (ع) تأیید شده است. در یکی از این مجالس، ابنحنبل با اسحاق بن راهویه که از همسالان وی بود و در بغداد از وی حدیث استماع کرده بود و نیز اباصلت هروی یکی از یاران خاص امام دیده میشود. از محمد بن عبدالله بن طاهر چنین نقل شده است: من در نزد پدرم بودم. اباصلت هروی و اسحاق بن راهویه و احمد بن محمد بن حنبل نیز حضور داشتند. پدرم گفت: باید هر کدام یک حدیث نقل کنید. اباصلت هروی گفت: علی بن موسی الرضا (ع) از پدرش موسی بن جعفر (ع)، آن جناب از جعفر بن محمد (ع) و ایشان از محمد بن علی (ع) و آن جناب از پدرش علی بن حسین (ع)، آن حضرت از پدرش حسین بن علی (ع) و ایشان از علی بن ابی طالب (ع) نقل کرد که پیامبر اکرم (ص) فرمود: ایمان گفتار و کردار است. وقتی بیرون آمدیم احمد بن محمد بن حنبل گفت: این چه نوع سندی در نقل حدیث بود؟ پدرم به او گفت: این اسناد، دوای بیماری جنون است که وقتی به مشام دیوانه برسد، بهبود حاصل میکند[۱۶].
ابنحنبل در مدینه از محمد بن ادریس شافعی که پیش از آن در بغداد نیز از وی استفاده کرده بود، در زمینه دانش فقه بهره جست. وی برای شافعی ارزش بسیار قائل بود و او را از آگاهترین عالمان به کتاب و سنت نبوی میدانست و همواره عقل و علم وی را ستایش میکرد[۱۷]. شافعی نیز برای ابنحنبل در علم حدیث جایگاه والایی قائل بود و او را در این زمینه داناتر از خود میدانست و در این زمینه از وی استفاده میکرد و او را به زهد و ورع میستود[۱۸]. احمد بن حنبل در فاصله همین سالها چهار سفر نیز به بصره داشت و در آن شهر نیز از راویان و حافظان متعددی بهره برد[۱۹]. از جمله این راویان حدیث میتوان به بشر بن مفضل، مرحوم بن عبدالعزیز، زیاد بن ربیع، محمد بن ابیعدی، یحیی بن سعید قطان، عبدالصمد بن عبدالوارث، ابوداوود طیالسی، محمد بن بکر برسانی، وهب بن جریر، عبدالرحمن بن مهدی و عثمان بن عمر اشاره کرد[۲۰]. میل ابنحنبل به سفر و ملاقات حافظان و راویان حدیث پایان ناپذیر بود. وی در سال ۱۹۹ ق به رغم مشکلات فراوان مالی به یمن رفت و در آنجا از محضر عبدالرزاق بن همام، محدث شیعی، بهرهمند شد. ابنحنبل در مقابل کسانی که عبدالرزاق را به غلو نسبت میدادند، سکوت پیشه میکرد و او را بهترین کسی میدانست که حدیث روایت میکند. البته وی را مایل به نقل روایات شایعهآمیز میدانست و از این حیث از او انتقاد میکرد[۲۱]. عبدالرزاق وی را گرامی میداشت و زهد و ورع و دانش وی را میستود[۲۲].
ابنحنبل در سال ۲۰۴ق در چهل سالگی با عباسه بنت فضل ازدواج کرد که از این وصلت فرزندی به نام صالح متولد شد[۲۳]. همسر وی پس از مدتی وفات یافت و او پس از مرگ وی با ریحانه ازدواج نمود و از او پسری به دنیا آمد که او را “عبدالله” نام نهادند[۲۴]. عبدالله اغلب آثار پدرش را روایت کرده است و در حفظ و انتقال میراث وی به نسلهای بعد نقش مهمی را ایفا نموده است. این همسر نیز پس از مدتی از دنیا رفت و ابنحنبل با کنیزی نکاح کرد که از وی سه فرزند به نامهای حسن، محمد و سعید متولد شدند[۲۵]. سفرهای او برای استماع روایات با سفر به شام و بلاد جزیره ادامه یافت[۲۶]. پس از آنکه ابنحنبل سالهای بسیاری را برای استماع و نگارش حدیث صرف کرد، توانست شهرت بسزایی در میان اهل حدیث به دست آورد و به عنوان یکی از حدیثشناسان مهم معرفی شود. البته وی در سالهای استماع و نگارش حدیث نزد استادان نیز به تعلیم و افتا اشتغال داشته است. گفته شده که وی را در حال فتوا دیدهاند، در حالی که هنوز سفیان بن عیینه استاد وی زنده بوده است[۲۷].
عمده فعالیتهای ابنحنبل تا سال ۲۱۸ق تعلیم و تعلم حدیث بود. در این سال واقعهای پیش آمد که زندگی وی را دچار تحول کرد. این واقعه همان چیزی است که در تاریخ اسلام به “المحنة” مشهور است. مأمون عباسی که از حامیان کلام معتزلی به شمار میآمد، در بحث از حدوث و قدم قرآن، مانند معتزله جانب نظریه حدوث قرآن را گرفت و مخالفان این نظریه و قائلان به قدم قرآن را مورد تعقیب و تفتیش قرار داد. حاکم بغداد به دستور مأمون بسیاری از علمای سرشناس بغداد از جمله احمد بن حنبل را احضار کرد و از بابت نظریه مذکور بازجویی نمود[۲۸]. ابنحنبل بر قدیم بودن قرآن تأکید بسیار داشت و به رغم تهدیدات مکرر به زندان و مرگ حاضر نشد که از دیدگاه خود باز گردد و قول به حدوث قرآن را بپذیرد. از این رو، همراه با دیگر کسانی که بر قدم قرآن اصرار ورزیده بودند به سمت طرسوس که محل اردوگاه خلیفه بود فرستاده شد. اما مأمون در این ایام از دنیا رفت و ابنحنبل و دیگر زندانیان به بغداد باز گردانده شدند[۲۹]. او را در رمضان سال ۲۲۰ق آزاد کردند[۳۰] و چنان که ذهبی ذکر کرده، بیش از دو سال در حبس عباسیان بود[۳۱]. البته ابنخلکان این زمان را ۲۸ روز میداند[۳۲]. ابنحنبل این مشکل را در عهد معتصم عباسی نیز داشت و در زمان خلافت وی نیز مورد تفتیش عقیده در باب حدوث و قدم قرآن قرار گرفت. او در مواجهه با معتصم نیز سرسختی نشان داد و حاضر نشد قول به حدوث قرآن را بپذیرد و به جهت همین سرسختی نیز به شدت مجازات شد و محکوم به تازیانه شد[۳۳]. البته یعقوبی معتقد است که احمد پس از مناظرهای که با اسحاق بن ابراهیم داشته، قول به حدوث قرآن را پذیرفته است[۳۴].
قول مشهور آن است که وی تا پایان زمامداری معتصم و واثق همچنان بر موضع خود پافشاری کرده و نظریه حدوث قرآن را نپذیرفته است. گویا وی به این جهت دوران چهارده ساله خلافت معتصم و واثق را در حبس خانگی به سر میبرده و در این مدت اجازه تعلیم و افتا نداشته است[۳۵]. درباره آزاری که وی در زمان معتصم دید برخی سخنان شگفتانگیزی بیان کردهاند. نوشتهاند که چون ابنحنبل زیر تازیانهها از هوش میرفت، جلادها دست میکشیدند و چون به هوش میآمد، به شکنجه ادامه میدادند. معتصم از این حال بسیار ناراحت میشد و احساس گناه میکرد اما برخی از معتزله از جمله ابن ابیداوود میگفتند که او مشرک است، زجرش کم نمیشود تا هر آنچه را ما میخواهیم انجام دهد[۳۶]. برخی گفتهاند که چون معتصم خواست احمد را امتحان کند، تاریکی شدیدی پدیدار شد و نیز زمین لرزه شدیدی واقع شد[۳۷]. در باب وضعیت ابنحنبل در عصر معتصم قول مشهور، آزار شدید است، اما در کنار منابعی چون یعقوبی که منکر این چنین آزار و اذیتیاند، برخی منابع آگاه مانند طبری که مطالب را به نحو جزئی نقل میکنند، نیز سکوت پیشه کردهاند. به نظر میآید که اهل حدیث میخواستهاند از رهبر خود اسطوره مقاومت در برابر دستگاه حاکم را بسازند که چنین آزارهایی را برای وی ذکر کردهاند و از تغیر زمین و آسمان سخن گفتهاند. البته تفتیش عقاید در عصر مأمون، معتصم و واثق واقعیتی انکار نشدنی است. پس از واثق[۳۸]، متوکل خلیفه مسلمانان شد و این فرصتی را برای مخالفان معتزله فراهم آورد تا نه تنها از آزارهای پیشین رهایی یابند، بلکه آزادانه بتوانند از مواضع خود دفاع نمایند. ابنحنبل نیز از این فرصت پیش آمده برای مدتی استفاده کرد و از آنجا که معتقد بود واجبترین کار برای مردم آموختن علم و حدیث است، مدتی را به امر تعلیم خلق پرداخت[۳۹]. اما دستگاه تفتیش عقاید در عصر متوکل نیز قدرت پیشین خود را حفظ کرد. متوکل، ابنحنبل را به عسکر سامرا احضار کرد و از وی درباره اعتقادش در باب حدوث و قدم قرآن پرسید. او سخنان پیشین را بیان کرد. از وی پرسیده شد: این سخنان را از قول چه کسی میگویی؟ او پاسخ داد: از جعفر بن محمد صادق (ع) شنیدم که گفت: قرآن نه خالق است و نه مخلوق. متوکل از این سخن بر آشفت و او را به سکوت امر کرد[۴۰]. پس از مدتی به متوکل خبر رسید که ابنحنبل در خانهاش به مردی علوی پناه داده است. مأموران به خانهاش ریختند و از او بازجویی کردند، اما او از وجود چنین شخصی اظهار بیاطلاعی کرد. پس از آنکه خانه وی را به دقت بررسی کردند و کسی را در آنجا نیافتند، دانستند که علیه وی توطئهای صورت گرفته است[۴۱]. متوکل میکوشید از طریق دادن پول و پذیرایی شاهانه از ابنحنبل دلجویی کند و او را به خود نزدیک کند، اما با توجه به زهدی که وی در زندگی پیش گرفته بود و بدبینیای که به عباسیان داشت، در همه موارد هدیهها و پذیراییهای آنان را نمیپذیرفت. این مسأله و نیز نزدیکی وی با مردم موجب شد متوکل نیز در پی آن بر آید که او را در حبس خانگی نگاه دارد[۴۲]. ابنحنبل حتی پیشنهاد تعلیم فرزندان متوکل را که خواست وی بود، نپذیرفت و سوگند یاد کرد که بر آن است که تا پایان عمر حدیث نگوید و تا هنگام مرگ نیز بر این عهد استوار بود[۴۳]. او از تحمل گرسنگی بسیار به شدت ضعیف شده بود و چون دوستانش غذایی را برایش تهیه کردهاند که شبهه وجود صله متوکل در آن بود، از خوردنش امتناع کرد[۴۴]. او در سال ۲۴۱ یا ۲۴۲ق پس از یک دوره بیماری طولانی از دنیا رفت[۴۵]. منابع تشییع جنازه بسیار شکوهمندی را در بغداد برای وی ذکر کردهاند و در بیان شمار تشییع کنندگان ارقام عجیبی را آوردهاند[۴۶]. وی را در باب الحرب بالای قبر ابوحنیفه به خاک سپردند[۴۷].
شهرت اصلی ابنحنبل در دانش حدیث و نقل آن است، اما وی را در حوزههای مختلف از جمله فقه، تفسیر قرآن و علم اللغه صاحب اندیشه و دانشمند توصیف کردهاند[۴۸]. گویا وی علاوه بر علم قال، در علم حال نیز دستی داشته است و او را اهل فقر، زهد و ورع دانستهاند[۴۹]. عطار نیشابوری در تذکرة الأولیاء، وی را در شمار اولیای الهی ذکر کرده و علاوه بر نقل حدیث زهد و ورع وی، به مراقبت و مواظبت وی بر حدود الهی تأکید میکند و کراماتی چند برای وی میآورد[۵۰]. او شاگردان بسیاری نیز تربیت کرد که بعدها تأثیرات مهمی در تاریخ فرهنگ اسلامی به جا گذاشتند. از این شمار میتوان به فرزندش عبدالله بن احمد، بخاری، مسلم و ابوداوود نویسندگان سه کتاب از صحاح سته اشاره کرد. از وی آثار متعددی بر جا مانده است که برخی شمار آنها را تا پنجاه کتاب و رساله رساندهاند[۵۱]. ابنندیم سیزده کتاب از آثار وی برشمرده است که عبارتاند از: کتاب العلل، کتاب التفسیر؛ کتاب الناسخ و المنسوخ، کتاب الزهد؛ کتاب المسائل؛ کتاب الفضائل؛ کتاب الفرائض، کتاب المناسک، کتاب الایمان؛ کتاب الأشربة؛ کتاب طاعة الرسول (ص)، کتاب الرد علی الجهمیة و کتاب المسند[۵۲]. مهمترین اثر وی، کتاب المسند، مجموعهای از روایات در حوزههای مختلف است. در مورد تعداد روایات آن اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که این کتاب در بر گیرنده چهل هزار روایت بوده که با حذف مکررات به سی هزار رسیده است[۵۳]. برخی نیز تعداد روایات آن را ۲۶۳۰۰ روایت دانستهاند[۵۴]. روایتهایی که در این کتاب آمده شامل روایات عقیدتی، تفسیری، فقهی، اخلاقی، فضائل، سیره و... میشود. برخی از حدیث شناسان با دیدی انتقادی در این اثر نگریستهاند و آن را در بردارنده سره و ناسره دانستهاند[۵۵]. این کتاب دهها ویژگی صوری و محتوایی دارد که در کتب مفصل بدان پرداخته شده است، اما یکی از ویژگیهای او نقل روایات فراوان در فضائل امام علی بن ابی طالب (ع) و حضرت فاطمه (س) است. حتی ابنطاووس به وی کتابی را نسبت میدهد که در آن روایات متعددی درباره امام علی (ع) و امامت و خلافت ایشان ذکر شده و نامش مناقب اهل البیت (ع) است[۵۶]. از آنجا که چنین کتابی در میان فهرستهای موجود آثار ابنحنبل وجود ندارد، محتمل است که این اثر بخشی از کتاب حجیم فضائل الصحابة باشد که باب مفصلی از آن به امام علی (ع) اختصاص دارد. گفتنی است که در کتاب فضائل الصحابة حجمی نزدیک به دویست صفحه را به نقل احادیث فضائل امام علی (ع) اختصاص داده است[۵۷] که با توجه به جو ستیزه با شیعیان و امامانشان بسیار قابل توجه است. همچنین این کتاب میتواند اثری باشد که فرزند ابنحنبل آن را تحت عنوان جزء فیه مسند اهل بیت (ع) از پدر روایت نموده و عبدالله لیثی انصاری آن را تصحیح کرده است[۵۸]. هر چه باشد، این نکته آشکار است که ابن حنبل اندکی موضعی متفاوت درباره اهل بیت (ع) و فضائل ایشان داشته است و در عصر عباسی که بیشترین خفقان در این باب وجود داشته، بیپروا از فضائل ایشان سخن میگفته است، درحالی که بسیاری از آشنایان به روایت نبوی از چنین خطری دوری میکردهاند[۵۹]. ابنحنبل با درک جایگاه امام علی (ع) در تاریخ اسلام کوشید تا عقیده انحصار خلفا در سه شخص در عقاید اهل سنت را که تا زمان وی مرسوم بود، از میان ببرد و امام را به عنوان خلیفه راستین رسول اکرم (ص) در میان سنیان متعصب مطرح کند.
ابنحنبل به جهت این باور مکرر مورد انکار و پرسش قرار گرفت و در پاسخ کوشید ضمن بیان جایگاه رفیع امام در میان صحابه پیامبر (ص)، دلایل خود را برای این چنین اعتقادی نشان دهد[۶۰]. البته وی در این باب کاملاً محتاطانه و با توجه به اعتقادات مذهبی اهل سنت سخن میگوید. از این رو، در کنار بیان فضایل امام علی (ع) به فضایل دیگر خلفا نیز میپردازد و گاه نیز به برتری آنان بر امام حکم میکند و تفضیل امام بر سه خلیفه نخست (به ویژه دو خلیفه اول) را نمیپذیرد[۶۱]. امام همین میزان انصاف در نقل فضائل اهل بیت (ع) و به ویژه امام علی (ع) در بستر تاریخیای که وی در آن به سر میبرد، قابل توجه است.
آنچه بر اساس آثار ابنحنبل و پیروان گفته شد، با برخی اقوال منابع شیعی درباره وی چندان هماهنگی ندارد. در علل الشرایع، شیخ صدوق از علی بن حشرم نقل میکند که احمد بن حنبل در مجلسی گفت: شخص مجرم و گناهکار نیست، مگر وقتی که بغض و عداوتش به علی (ع) کم باشد[۶۲]. در همین منبع به نقل از ابراهیم بن محمد بن سفیان آمده است: مخاصمه احمد بن حنبل با امام علی بن ابی طالب (ع) به جهت این بود که ایشان در نبرد نهروان جد وی یعنی ذوالثدیة را که رئیس خوارج بود، کشت[۶۳]. آنچه از آثار ابنحنبل بر میآید، نه تنها عداوت و دشمنی نیست، بلکه وی چنان که گذشت، در تعدیل نگاه متعصبان اهل سنت به اهل بیت (ع) و به ویژه امام علی (ع) نقش مهمی داشته است. او بر خلاف برخی از دانشمندان متعصب عامه نه تنها از راویان شیعی روایت نقل میکرد، بلکه سالها مصاحبت و شاگردی آنان را داشت. کسانی چون علی بن هاشم بن برید، وکیع بن جراح، سفیان بن عیینه و عبدالرزاق بن همام که ابنحنبل سالها از ایشان استماع حدیث میکرد، از جمله دانشمندان مشهور به تشیع بودند[۶۴]. او محبت شیعیان به اهل بیت(ع) را نه تنها مردود نمیدانست، بلکه آن را از فضائل دینی و مذهبی به شمار میآورد که هیچ خللی در وثاقت راوی حدیث ایجاد نمیکند[۶۵]. البته وی معتقد بود کسانی که به صحابه دشنام میدهند از درجه وثاقت ساقطاند و رافضی به شمار میآیند[۶۶]. به جهت فعالیتهای گستردهای که ابنحنبل در حوزه احادیث انجام داده، وی بیشتر به عنوان محدث و حدیثشناس شناخته میشود. حتی بسیاری از دانشمندان اهل سنت تا سالها پس از وفات وی، او را در شمار فقها نمیشناختهاند. ابنقتیبه دینوری در المعارف و طبری در اختلاف الفقهاء از ابنحنبل به عنوان فقیه یاد نکردهاند. حتی وقتی از طبری پرسیدند که چرا نام وی را نیاوده، اظهار کرد که وی ابنحنبل را محدث میداند و نه فقیه. همین مطلب نیز موجب برخورد شدید پیروان وی با طبری شد[۶۷]. حتی ابن عبدالبر اندلسی نیز کتابی با عنوان الاتقاء علی الأئمة الثلاثة نگاشت و در آن تنها به ذکر ابوحنیفه، شافعی و مالک بن انس پرداخت و ابنحنبل را در شمار پیشوایان فقیه اهل سنت ذکر نکرد.
ابنحنبل بدون تردید دیدگاههای فقهی خاصی داشت، اما هیچگاه آنها را به نحو مدون و منقح ارائه نکرد. قرنها طول کشید که پیروان وی به گردآوری آرای وی در این زمینه بپردازند. البته دشمنی دستگاه خلافت عباسی نیز در اینکه وی تا قرنها به عنوان فقیه شناخته نمیشد، نقش بسزایی داشت. خلفای معاصر ابنحنبل مایل نبودند که وی از قدرتی بهرهمند شود که فقیهان در جامعه اسلامی برخوردار بودند. با این همه، پیروان وی با استناد به گزارشهایی که از احتیاط ابنحنبل در نقل احادیث فقهی ذکر شده، روایات فقهی کتاب المسند را در حکم آرای فقهی وی میدانند و از فقیه دانستن وی ابایی ندارند[۶۸]. تأکید وی بر جمع حدیث به جهت موضعی بود که در مواجهه با اهل اجتهاد به رأی داشت و این موضع مقتضی روش خاصی در بیان احکام فقهی بود[۶۹]. با اینکه برخی از جماعات اهل سنت به ویژه در چند قرن اخیر ابنحنبل را از مصادر فقهی خود میدانند، در برخی مسائل مهم مانند احکام زیارت قبور، تفاوتهای آشکاری میان مواضع ایشان با ابنحنبل وجود دارد[۷۰]. وی در باب خلافت و و حکومت نیز بر آن بود که خلافت تنها حق قریشیان است. او معتقد بود که حاکم مسلمان مادامی که آشکارا مرتکب فعل حرام نشود، باید اطاعت شود و قیام و شورش علیه وی جائز نیست[۷۱]. وی در اصول اعتقادات نیز دیدگاههای خاص و مهمی داشت. وی با نگاه تأویلگرای معتزله و مذاهب نزدیک آن مخالف بود و ظاهر آیات و روایات را در بیان اصول اعتقادی کافی میدانست[۷۲]. او با دیدگاههای جهمیه نیز مخالف بود و به دیدگاههای ایشان در باب عدم محدودیت خداوند و نیز عینیت ذات و صفات اعتراض کرد[۷۳]. او در باب اسما و صفات الهی معتقد به توقیفیت بود[۷۴]. نیز بر این باور بود که او صافی چون سمیع و بصیر، اگرچه مستلزم وجود سمع و بصر در خداوند میشوند، به هیچ وجه مستلزم جسمانیت و ترکیب در ذات باری نیستند[۷۵]. او اساساً به جزءناپذیری الهی معتقد بود[۷۶]. از سوی دیگر، رؤیت خداوند در بهشت را باور داشت و معتقد بود که این پاداشی است که خداوند علاوه بر دیگر پاداشها، به مؤمنان عنایت میکند. او برای اثبات این دیدگاه خود روایتی را از پیامبر (ص) نقل میکرد که در کتاب المسند به طرق مختلف نقل شده است[۷۷]. وی همچنین قول به حسن و قبح عقلی را که محور اندیشه معتزلیان بود، قبول نداشت و، چنان که از دیدگاههای وی بر میآید، قائل به حسن و قبح شرعی افعال بود[۷۸][۷۹][۸۰]
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۷۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۲۵۲.
- ↑ مناقب الإمام أحمد، ص۱۶- ۲۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۸۱؛ معرفة الثقات، ج۱، ص۱۹۴؛ جمهرة أنساب العرب، ص۳۱۹.
- ↑ مناقب الإمام أحمد، ص۱۲- ۱۳.
- ↑ مناقب الإمام أحمد، ص۱۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۲۵۹؛ تاریخ بغداد، ج۵، دی ۱۸۹.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۸۳- ۱۸۴.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۷۸؛ مناقب الإمام أحمد، ص۱۲-۱۴.
- ↑ مناقب الإمام أحمد، ص۲۳.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱۲، ص۵۰۰، ۵۰۲؛ تهذیب الأسماء، ج۲، ص۱۷۹؛ التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۳۴؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۵؛ مناقب الإمام أحمد، ص۲۶.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۸۳.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۲۶۵- ۲۶۶.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۷؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۰۷.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۳۶۶؛ میزان الاعتدال، ج۴، ص۳۸۴.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۶.
- ↑ رجال الطوسی، ص۳۵۱.
- ↑ الخصال، ص۵۳؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ مناقب الإمام أحمد، ص۱۰۸- ۱۰۹.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۹۵؛ تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۴۳۲.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۶.
- ↑ تهذیب الأسماء، ج۳، ص۱۸؛ تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۴۶، ج۱۹، ص۴۶۹، ج۳۱، ص۱۲۳؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹، ۵۰۲؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱۳، ص۶۶.
- ↑ فی معجم البلدان، ج۳، ص۴۲۸- ۴۲۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۴۰۷.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۲۶۵-۲۷۰.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۴۳۸؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱۸، ص۹۴.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱۸، ص۹۵؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۸۵.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱۸، ص۹۵، ۹۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۸۵.
- ↑ مناقب الإمام أحمد، ص۲۶.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۹۱.
- ↑ المنتظم، ج۱۱، ص۲۰- ۲۱؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۶۳۷؛ البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۳۳۷؛ تاریخ الموصل، ج۱، ص۶۵۹.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۸، ص۶۴۰-۶۴۵.
- ↑ وفیات الأعیان، ج۱، ص۶۴.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۵۲.
- ↑ وفیات الأعیان، ج۱، ص۶۴.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۴۶۴.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷۲.
- ↑ وفیات الأعیان، ج۱، ص۶۴ ۸۴؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۳۹.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۵۳.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۳۱۳.
- ↑ تاریخ گزیده، ص۶۲۷.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۶۲.
- ↑ مناقب الإمام أحمد، ص۴۸۵.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۶۷؛ مناقب الإمام أحمد، ص۴۸۶.
- ↑ مناقب الإمام أحمد، ص۴۸۶.
- ↑ المنتظم، ج۱۱، ص۲۸۸.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۳۲۲.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۳۲۹- ۳۳۰؛ تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۸۸؛ مناقب الإمام أحمد، ص۵۴۹-۵۵۱.
- ↑ مناقب الإمام أحمد، ص۵۶۰-۵۵۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۳۳۱.
- ↑ التعدیل و التجریح، ج۱، ص۳۲۰؛ أحسن التقاسیم، ص۱۳۰؛ تاریخ گزیده، ص۶۲۷.
- ↑ طبقات الحنابلة، ص۳- ۴.
- ↑ طبقات الحنابلة، ص۵-۶.
- ↑ تذکرة الأولیاء، ص۲۲۱-۲۲۵.
- ↑ المسائل و الرسائل المرویة، ج۱، ص۱۴-۱۸.
- ↑ الفهرست، ابن ندیم، ص۲۸۵.
- ↑ أصول الحدیث، علومه و مصطلحه، ص۳۲۸.
- ↑ بررسی مسند احمد بن حنبل، ص۷۳.
- ↑ القول المسدد، ص۵؛ أضواء علی السنة المحمدیة، ص۳۲۶.
- ↑ کتابخانه ابنطاووس، ص۳۹۶.
- ↑ فضائل الصحابة، ابنحنبل، ص۷۲۷- ۵۲۸.
- ↑ معجم ما کتب عن الرسول (ص) و اهل بیته (ع)، ج۱۰، ص۳۸۵.
- ↑ ضحی الاسلام، ج۲، ص۱۲۲.
- ↑ السنه، خلال، ج۲، ص۴۱۱.
- ↑ السنه، خلال، ج۲، ص۳۷۱.
- ↑ علل الشرایع، ج۲، ص۴۶۷.
- ↑ علل الشرایع، ج۲، ص۴۶۷.
- ↑ العلل و معرفة الرجال، ج۲، ص۲۷۹؛ ج۲، ص۴۹۰، ۵۴۵.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۶۱؛ تهذیب الکمال، ج۱۷، ص۱۸۰.
- ↑ العلل و معرفة الرجال، ج۲، ص۶۰۱.
- ↑ تاریخ بخارا، ص۲۸۱.
- ↑ المدخل إلی مذهب الإمام أحمد، ج۱، ص۱۰۶-۱۰۸.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۲، ص۷۲۵-۷۳۰.
- ↑ المغنی، ابنقدامه، ج۲، ص۴۲۶.
- ↑ العقیدة، ص۶۵-۷۵.
- ↑ أصول السنة، ص۱۶.
- ↑ الرد علی الزنادقة، ص۱۹.
- ↑ العقیدة، ص۱۰۱- ۱۰۲.
- ↑ العقیدة، ص۱۰۲.
- ↑ العقیدة، ص۱۰۱.
- ↑ أصول السنة، ص۲۳؛ الرد علی الزنادقة، ص۳۳؛ المسند، ابن حنبل، ج۳، ص۱۶- ۱۷.
- ↑ العقیدة، ص۶۲- ۶۳.
- ↑ منابع: أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، محمد بن احمد مقدسی (قرن ۴ق)، قاهره، مکتبة مدبولی، سوم، ۱۴۱۱ق؛ أصول الحدیث، محمد عجاج خطیب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ أصول السنة، احمد بن محماد معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، ریاض، دار المنار، اول، ۱۴۱۱ق، أضواء علی السنة المحمدیة، محمود ابوریه، بیروت، مؤسسة الأعلمی، بی تا؛ البدایة و النهایة، اسماعیل بن عمر معروف به ابن کثیر (۷۷۴ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۶م؛ بررسی مسند احمد بن حنبل، احمد خدایی - محمود موسوی نژاد (معاصر)، قم، دار التبلیغ الإسلامی، ۱۳۵۳ق؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، دوم، ۱۴۱۳ق؛ تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، دوم، ۱۳۸۷ق؛ تاریخ الموصل، یزید بن محمد ازدی (۳۳۴ق)، تحقیق: احمد عبدالله محمود، بیروت، دار الکتب العلمیة ۱۴۲۷ق؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق معروف به یعقوبی (۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، بی تا، تاریخ بخارا، محمد بن جعفر نرشخی (۳۴۸ق)، ترجمه: احمد قباوی، تحقیق: محمدتقی مدرس رضوی، تهران، توس، دوم، ۱۳۶۲ش؛ تاریخ بغداد أو مدینة السلام، احمد بن علی معروف به خطیب بغدادی (۴۶۳ق)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ گزیده، حماد بن ابی بکر قزوینی معروف به حمدالله مستوفی (۷۵۰ق)، به کوشش: عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، سوم، ۱۳۶۴ ش؛ تاریخ مدینة دمشق، علی بن حسن معروف به ابن عساکر (۵۷۱ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق؛ تذکرة الأولیاء، محمد بن ابراهیم معروف به عطار نیشابوری (۶۱۸ق)، تصحیح: رینولد نیکلسن، تهران، صفی علیشاه، دوم، ۱۳۷۴ش؛ تذکرة الحفاظ، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة، ۱۳۷۴ق، التعدیل و التجریح لمن خرج له البخاری، سلیمان بن خلف باجی (۴۷۴ق)، ریاض، دار اللواء، ۱۴۰۶ق؛ تهذیب الأسماء و اللغات، یحیی بن شرف نووی (۶۷۶ق)، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی تا؛ تهذیب التهذیب، احمد بن علی معروف به ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، یوسف بن عبدالرحمن حافظ مزی (۷۴۲ق)، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة، چهارم، ۱۴۰۶ق؛ جمهرة أنساب العرب، علی بن احمد معروف به ابن حزم (۴۵۶ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۳ق، الخصال، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۰۳ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: سید محمد کاظم موسوی بجنوردی (معاصر)، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۳ش؛ رجال الطوسی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، اول، ۱۴۱۵ق، الرد علی الزنادقة و الجهمیة، احمد بن محمد معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، قاهره، المطبعة السلفیة، ۱۳۹۳ق؛ السنة، احمد بن محمد خلال (۳۱۱ق)، تحقیق: عطیه زهرانی، ریاض، دار الرایة، اول، ۱۴۱۰ق؛ سیر أعلام النبلاء، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: شعیب ارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، نهم، ۱۴۱۳ق؛ ضحی الإسلام، احمار امین بن ابراهیم مصری (۱۹۵۴م)، قاهره، المکتبة المصریة، ششم، ۱۹۱۶م؛ طبقات الحنابلة، محمد بن ابی یعلی (۵۲۶ق)، دمشق، مکتبة العربیة، ۱۳۵۰ق؛ العقیدة، احمد بن محماد خلال (۳۱۱ق)، تحقیق: عبد العزیز عزالدین، دمشق، دار قتیبة، ۱۴۰۸ق؛ علل الشرایع، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سید محمدصادق بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریة، دوم، ۱۳۸۵ق؛ العلل و معرفة الرجال، احمد بن محمد معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، بیروت - ریاض، دار المکتب، دار الخانی، دوم، بی تا، عیون أخبار الرضا (ع)، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سیدمهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸ق؛ فضائل الصحابة، احمد بن محمد معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، تحقیق: وصی الله محمد عباس، ریاض، جامعة أم القری، ۱۴۰۳ق، الفهرست، محمد بن اسحاق معروف به ابن ندیم (۳۸۵ق)، تحقیق: رضا تجدد، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، ۱۴۲۷ق، القول المسدد فی الذب عن مسند أحمد، احمد بن علی معروف به ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ق)، بیروت، دار المعرفة، بی تا، الکامل فی التاریخ، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کتابخانه سید بن طاووس و أحوال و آثار او، اتان گلبرگ (معاصر)، تحقیق و ترجمه: سید علی قرایی - رسول جعفریان، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۷۱ش، المدخل إلی مذهب الإمام أحمد بن حنبل، عبدالقادر بن بدران دمشقی (۱۳۴۶ق)، تحقیق: عبدالله ترکی، بیروت، دار الرسالة، ۱۴۰۱ق؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق)، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، دوم، ۱۴۰۹ق؛ المسائل و الرسائل المرویة عن الإمام احمد بن حنبل فی العقیدة، احمد بن محمد معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، تحقیق: عبدالله سلمان، مکه، دار الطیبة، ۱۴۱۲ق، المسند، احمد بن محمار معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر، بی تا: معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله رومی حموی (۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ معجم ما کتب عن الرسول: و اهل بیته علان، عبدالجبار رفاعی معاصر)، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الإسلامی، ۱۳۷۱ش؛ معرفة الثقات، احمد بن عبدالله عجلی (۲۶۱ق)، تحقیق: عبد العظیم بستوی، مدینه، مکتبة الدار، اول، ۱۴۰۵ق؛ المغنی، عبدالله بن احمد معروف به ابن قدامه (۶۲۰ق)، قاهره، دار المنار، ۱۳۶۷ق؛ مناقب الإمام أحمد بن حنبل، عبدالرحمن بن علی معروف به ابن جوزی (۵۹۷ق)، تحقیق: عبدالله عبدالمحسن ترکی، مصر، مکتبة الخانجی، ۱۳۹۹ق؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، عبدالرحمن بن علی معروف به ابن جوزی (۵۹۷ق)، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا - مصطفی عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۲ق؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت، دار المعرفة، اول، ۱۳۸۲ق؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، احمد بن محمد برمکی اربلی معروف به ابن خلکان (۶۸۱ق)، تحقیق: احسان عباس، بیروت، دار الثقافة، ۱۹۷۱م.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «احمد بن حنبل»، دانشنامه امام رضا ص ۶۸۰-۶۸۹.