اصلاح در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اصلاح نقطه مقابل افساد به معنای به صلاح آوردن، بهبودی بخشیدن، آشتی دادن و ... آمده است. این واژه و مشتقات آن در آیات قرآن زیاد به کار رفته است که در معانی: مصالحه و گذشت؛ رفع نزاع بین دو نفر یا اصلاح میان انسان‌ها؛ رفع اختلافات خانوادگی؛ احسان به والدین و ... می‌توان دسته‌بندی کرد. همچنین اصلاح در رابطه انسان با خدا و با انسان‌های دیگر و با طبیعت تعریف می‌شود.

معناشناسی

اصلاح مصدر باب افعال از ریشه "ص ل ح" و نقطه مقابل افساد[۱] است و در منابع واژه‌نگاری فارسی[۲] و عربی[۳] به معنای به صلاح آوردن، بهبودی بخشیدن، تعمیر کردن، آشتی دادن، نیکویی کردن و آراستن و سامان دادن آمده است. معنای مشترک در همه مشتقات این واژه، سلامت از فساد است که شامل سلامت در ذات[۴]، نظر و عمل[۵] می‌گردد.

اصلاح گاه به اقامه و برپاداشتن چیزی پس از فساد و خرابی[۶] و گاه به بازگشت به حالت اعتدال حاصل می‌شود[۷].

واژه انگلیسی Reform بیشتر با رویکرد اجتماعی و سیاسی به معنای درست کردن، آشتی، تعمیر و... به کار می‌رود[۸].[۹]

اصلاح در قرآن

واژه اصلاح و دیگر مشتقات ماده صلح از جمله صلاح، صالح، مصلح و صُلح، نزدیک به ۸۰ بار در قرآن به کار رفته که گاه در برابر فساد: وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا...[۱۰]؛ ...وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ[۱۱]؛ ...إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ[۱۲] و گاه در برابر سوء[۱۳]؛ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ[۱۴]؛ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۵] آمده است.

این مجموعه موارد را می‌توان در یک دسته‌بندی موضوعی چنین برشمرد:

  1. مصالحه و گذشت: وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ[۱۶]؛ وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ[۱۷]،
  2. رفع نزاع بین دو نفر یا اصلاح میان انسان‌ها: وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۸]؛ وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا[۱۹]؛ لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ...[۲۰]؛ وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[۲۱].[۲۲]،
  3. رفع اختلافات خانوادگی: ...وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا...[۲۳]؛ ...وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۲۴]؛
  4. جوان ساختن پیر و رفع نازایی: فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ...[۲۵].[۲۶]،
  5. احسان به والدین: وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۲۷].[۲۸]،
  6. توبه و جبران گذشته: كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۹]؛ فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۰]؛ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۳۱]؛ وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا[۳۲]؛ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا[۳۳]؛ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۴]؛ ...فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۳۵]؛ اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ[۳۶]،
  7. تقوا و انجام دادن عمل صالح: يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۳۷]؛ وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ[۳۸]؛ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ[۳۹].[۴۰]،
  8. امر به معروف و نهی از منکر: قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ[۴۱].[۴۲]
  9. قبولی اعمال: يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا[۴۳].[۴۴].[۴۵]

اصلاح‌طلبی در فرهنگ قرآنی

واژه‌های فساد، افساد و مفسدان در مقابل اصلاح بارها مطرح شده و از زورمداران، زراندوزان و طاغوتیان به عنوان مفسد و فسادگران یاد شده و تعبیرهای بسیار کوبنده و نکوهش‌کننده‌ای نسبت به آنها به کار گرفته شده است[۴۶].

قرآن کریم، رسالت بزرگ همه پیامبران و اولیای الهی را اصلاح در زندگی مادی و معنوی انسان‌ها معرفی می‌کند و رسولان حق را مصلح می‌نامد. شعیب پیامبر (ص) هدف رسالت و مأموریت اصلی خود را اصلاح امور مردم معرفی می‌کند و می‌گوید: إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ[۴۷]. او از ابتدای فعالیت خویش، به سامان بخشی و نیکوسازی معیشت دنیایی و رفع فساد و تباهی در روابط اقتصادی آنان می‌پردازد و با دعوت و ترغیب فراوان، آنان را به تبعیت از مقررات و دستورالعمل‌های دینی به منظور اصلاح همه شئون مادی و معنوی حیات دنیایی دعوت می‌کند[۴۸].

از دیدگاه قرآن، رسالت اصلی دین، اصلاح فکر و عقل بشر است و پایداری و ابقای جوامع، در گرو اصلاح‌طلبی و اصلاح‌گرایی است[۴۹] و سرانجام نیکو و پاداش نیک نیز از آن اصلاح گران است[۵۰].

از دیدگاه قرآن، اصلاح بشر تنها در پرتو اجرای قوانین کتاب آسمانی و دین خدا، امکان‌پذیر است. تعالیم قرآنی به ما می‌آموزد که علاوه بر پیامبران و پیشوایان دین و اولیای الهی، همه کسانی که به کتاب آسمانی و قوانین و احکام الهی تمسک جویند، راه تقوا و عفاف را بپویند، در برابر پروردگار سر تسلیم فرود آورند و قادر به اصلاح امور مردم باشند؛ جزء مصلحان هستند[۵۱].

در قرآن به همان اندازه که از حرکت‌های اصلاحی دفاع می‌شود، به حرکت‌های ضد اصلاحی حمله می‌گردد، هر چند رهبران آن به ظاهر مدعی اصلاح‌طلبی باشند؛ به عنوان مثال، ادعای اصلاح‌طلبی منافقان به شدت تخلیه شده است: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ[۵۲].

«اصلاح‌طلبی یک روحیه اسلامی است. هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح‌طلبی است؛ زیرا اصلاح‌طلبی هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن مطرح شده و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است»[۵۳].[۵۴]

در اصطلاح قرآنی، اصلاحات اجتماعی به کوشش برای تحقق آموزه‌ها و دستورهای اجتماعی اسلام اطلاق می‌شود و مصلح به کسی گفته می‌شود که در راه تحقق شریعت الهی بکوشد؛ از این رو، پیامبران در قرآن مصلح نامیده شده‌اند. در مقابل، مفسد به کسی گفته می‌شود که از تحقق آموزه‌ها و احکام الهی جلوگیری کند. علامه طباطبایی ذیل آیه ۲۰۵ سوره بقره: وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا[۵۵] - که درباره منافقان وارد شده - می‌نویسد: مقصود از فساد، فساد در تشریع است؛ زیرا خداوند آن‌چه را در دین وجود دارد، برای اصلاح اعمال بندگان تشریع کرده است تا در نتیجه آن، اخلاق و ملکات نفوس آنان را اصلاح کند و به سبب آن، جان انسان و جامعه بشری اصلاح شود و انسان‌ها به سعادت در دنیا و آخرت دست یابند[۵۶].

بر این اساس، اصلاحات در قرآن نیز به معنای تغییر در جهت بهبود اوضاع اجتماعی است؛ با این تفاوت که از دیدگاه قرآن، بهبود وقتی پدید می‌آید که احکام خداوند اجرا شود[۵۷].

حوزه معنایی اصلاح

در نگاهی کلی، اصلاح در قرآن گاه به خداوند نسبت داده شده است: وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ[۵۸]، إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ[۵۹]، يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ[۶۰] و گاهی به بندگان که بیشترین کاربرد آن در قرآن از این قسم است: إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۶۱]؛ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۶۲]؛ ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ[۶۳]؛ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۶۴].

در مواردی که اصلاح از طرف خداست به معنای بهتر کردن وضع زندگی یا قبولی اعمال است: وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ[۶۵] یعنی دنیای آنان را یا دین و دنیای آنان را بهبود بخشید تا در دنیا بر دشمنانشان پیروز شده و در آخرت وارد بهشت گردند[۶۶]؛ اما اصلاح از طرف بندگان به معنای ادای تکلیف است و این تکلیف در هر موقعیتی مصداق خاصی می‌یابد.

اگر اصلاح را همراه با ریشه آن "صلاح" در نظر بگیریم با بسیاری از مفاهیم دیگر قرآنی مانند احسان، فلاح، خیر و برّ، و مفاهیم متضاد با آنها همانند فساد و سیئه رابطه بسیار نزدیکی خواهد یافت[۶۷].

اصلاح و احسان

این دو واژه علاوه بر اشتراک معنایی در مواردی، دارای کاربردهای ویژه‌ای نیز هستند. مفهوم صلاح گاه در برابر سوء به‌کار می‌رود و یکی از معانی احسان نیز در مقابل اسائه است[۶۸].

اصلاح به معنای بهبودی بخشیدن روابط اجتماعی می‌آید و احسان نیز به معنای نیکی کردن به دیگران است[۶۹]، جز آنکه احسان به معنای مطلق "کار نیکو کردن" می‌آید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[۷۰]، در حالی که اصلاح به رفع نقص در کار اختصاص دارد؛ وقتی خداوند به کسی احسان می‌کند می‌تواند تفضلی از خداوند باشد؛ نه آنکه لزوماً رفع نابسامانی کرده باشد[۷۱].

اصلاح و افساد

در برخی آیات، اصلاح در برابر افساد به کار رفته است؛ مانند آیه إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ[۷۲] که در آن از قول حضرت موسی (ع) خطاب به ساحران تأکید می‌کند که خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمی‌کند.

علامه طباطبایی معتقد است که صلاح و فساد دو امر متقابل و ضد یکدیگر است و سنت الهی بر آن است که اثر متناسب و ویژه هر یک از صلاح و فساد را بر صالح و فاسد مترتب کند و اثر عمل صالح سازگاری و هماهنگی با سایر حقایق عالم و اثر عمل فاسد ناسازگاری با سایر حقایق عالم است، پس این پدیده استثنایی به‌طور طبیعی بر اثر واکنش سایر اسباب عالم با همه قوا و وسائل مؤثرش، محکوم به نابودی است، بنابراین، باطل در نظام آفرینش دوام نمی‌یابد و سرانجام جهان روبه بهبودی و اصلاح است: وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۷۳]، إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ[۷۴]، إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ[۷۵]، إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ[۷۶][۷۷]

بنابر دیدگاه پیش‌گفته، انسان نیز که جزئی از عالم آفرینش است از این قانون کلی بیرون نیست، پس اگر طبق هدایت فطرتش رفتار کرد به آن سعادتی که برایش مقدر شده می‌رسد و اگر از حدود خود تجاوز کرد، یعنی در زمین، فساد پیشه کرد، خدای سبحان به قحط و گرفتاری و انواع عذاب‌ها و نقمت‌ها گرفتارش می‌کند، تا شاید به سوی صلاح و سداد بگراید: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[۷۸] و اگر همچنان بر انحراف و فساد خود بماند و بر اثر اینکه فساد در دلش ریشه دوانیده از آن دل برنکند، به عذاب استیصال گرفتارش می‌کند: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[۷۹]، وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ[۸۰]، أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ[۸۱] و این بدان جهت است که وقتی انسان صالح شد، قهراً عملش هم صالح می‌شود و چون عمل صالح شد، با نظام عمومی جهان سازگار می‌شود و با این اعمال صالح، زمین برای زندگی صالح می‌شود[۸۲].

در آیاتی دیگر از منافقانی یاد شده که ادعای اصلاح می‌کنند، درحالی‌ که ماهیت عملشان افساد است: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ[۸۳].[۸۴]

اصلاح و اضلال

قرآن گاه اصلاح را در برابر اضلال قرار می‌دهد: الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ[۸۵]. در این آیه دو تعبیر أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ و كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ در برابر هم قرار گرفته است، بنابراین، ایمان و عمل صالح که به سوی سعادت راهبرند، جز با هدایت اعمال و رفع زشتی‌ها از سوی خداوند به انجام نمی‌رسد[۸۶].

ذکر اصلاح در برابر اضلال گویای آن است که کفر و حق‌ستیزی، سبب نابودی اعمال گشته[۸۷] و ایمان و اعمال صالح، سبب اصلاح امور دنیایی و دینی می‌گردد[۸۸].

برخی نیز اصلاح را در دنیا به نصرت الهی در عبادت[۸۹] و در آخرت به ورود در بهشت معنا کرده‌اند[۹۰] و گروهی دیگر به معنای اصلاح نیّات گرفته‌اند؛ یعنی خداوند نیّاتشان را اصلاح می‌کند[۹۱].[۹۲]

اصلاح و توبه

این دو مفهوم گاه در قرآن به یکدیگر عطف می‌شود: تَابُوا وَأَصْلَحُوا[۹۳]، إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَأَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا[۹۴]، إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۹۵] و فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا[۹۶].

برخی مفسران در توضیح این آیات گفته‌اند: انسان باید بعد از توبه خود را اصلاح کند؛ یعنی اعمال نیک به جا آورده و کارهای زشت را ترک گوید[۹۷]. در مقابل، شمار فراوانی از مفسران معتقدند منظور خداوند در این آیات این است که توبه افراد باید واقعی و راستین باشد[۹۸]، در نتیجه اگر فردی با خلوص نیت توبه کرد؛ اما قبل از انجام دادن عمل صالح درگذشت، بنا به رأی نخست، توبه او ناقص و طبق قول دوم، توبه او کامل است، زیرا نفس توبه خالص، مصداقِ أَصْلَحُوا است[۹۹].

در همین زمینه خداوند در آیه‌ای دیگر آمرزش را به اصلاح مشروط می‌کند: أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۰۰]. اگر بنده توبه کند و پس از توبه عمل صالح انجام ندهد و به اصرار بر گناه باز گردد و اگر بعد از توبه، اعمال واجب را انجام ندهد و اعمال حرام را ترک نکند، اساسا توبه نکرده است[۱۰۱].

حتی در برخی موارد کیفرهای دنیوی با توبه و اصلاح برداشته می‌شود: وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ... إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۰۲]، وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا[۱۰۳].

در آیه‌ای دیگر رابطه اصلاح و توبه این‌گونه بیان شده که ریشه‌های کفر و نفاق نمی‌خشکد، مگر توبه و اصلاح با هم باشد: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ... إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ[۱۰۴]؛ به این معنا که بازگشت به سوی خدا هنگامی مفید است که فرد آنچه را تاکنون تباه ساخته، اصلاح کند و این اصلاح نیز نتیجه نمی‌دهد، مگر آنکه انسان خودش را از لغزش و خطا به خدا بسپارد: وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ و از او عصمت و مصونیت بخواهد و باز این اعتصام به سرانجام نمی‌رسد، مگر اینکه انسان دین خود را برای خدا خالص کند، زیرا شرک ظلم است و بخشیده نمی‌شود، پس وقتی که بیماردلان توبه کرده و مفاسد خود را اصلاح کردند و به خدا اعتصام جستند و دین خود را برای خدا خالص کردند، آنگاه مؤمن حقیقی خواهند بود: ...الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا[۱۰۵].[۱۰۶].[۱۰۷]

اصلاح و ایمان، عمل صالح و تقوا

سه مفهوم ایمان، عمل صالح و تقوا در تعامل نسبتاً نزدیکی با یکدیگر در قرآن به کار رفته است:

  1. گاه ایمان و عمل صالح با هم می‌آیند: آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۱۰۸]،
  2. و گاه ایمان و تقوا: آمَنُوا وَاتَّقَوْا[۱۰۹]،
  3. گاه نیز تقوا در کنار اصلاح یاد شده است: فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۱۰]،
  4. و در مواردی نیز هر سه با هم: لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا[۱۱۱].

ایمان، عمل صالح و تقوا در قرآن در نقش مقدمه اصلاح مطرح شده است و ازاین‌رو در آیه ذیل، آنها شرط اصلاح اعمال معرفی شده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ[۱۱۲].

رابطه ملازمه بین این دو (قول سدید و اصلاح اعمال) بیانگر این نتیجه است که پای‌بندی به نیکوکاری، انسان را به سوی اصلاح اعمال کشانیده و به آمرزش گناهان منتهی می‌کند[۱۱۳].

مفسران در تفسیر "اصلاح اعمال بندگان" گفته‌اند: خداوند به آنها در مورد اعمالشان لطف و عنایت کرده تا به روشی سالم و دور از فساد بر راه ایمان استقامت ورزند[۱۱۴]. در آیه‌ای دیگر مصادیق اصلاح اعمال را برشمرده و صاحبان آنها را از مصلحان برمی‌شمارد: وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ[۱۱۵].

در کنار این مجموعه در آیاتی دیگر، از منافقانی یاد شده که از روی ایمانی ظاهری برای فریب خدا و مؤمنان ادعای اصلاحگری می‌کنند: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا...[۱۱۶]، درحالی‌ که ماهیت عمل آنان در تناسب با کفر باطنی آنها، افساد و نه اصلاح است: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ[۱۱۷].[۱۱۸]

حوزه‌های اصلاح

کاربردهای‌اصلاح در قرآن را می‌توان در سه ردۀ رابطه انسان با خدا، انسان‌های دیگر و جهان طبیعت دسته‌بندی کرد:

رابطه انسان با خدا

در پاره‌ای از آیات از نماز در نقش رابطه‌ای عبادی میان خدا و انسان و از مصادیق اصلاح‌گری یاد شده است: وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ[۱۱۹]. بین انسان و بازگشت به خدا (توبه) در ارتباط با اصلاح اعمال نیز رابطه‌ای مستقیم برقرار است، زیرا توبه از سویی شرط اصلاح اعمال و از سوی دیگر از راه‌های برقراری ارتباط با خداوند، شمرده شده است: إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۱۲۰]؛ همچنین از کاربردهای اصلاح در حوزه ارتباط انسان با خدا، درخواست اصلاح و نیکی برای ذریّه و نسل، از خدای سبحان است: ...وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي...[۱۲۱].[۱۲۲]

رابطه انسان با انسان‌های دیگر

بیشترین موارد کاربرد اصلاح در قرآن به این حوزه مربوط می‌شود که گاه در دامنه محدودتری به اصلاح امور خانواده مربوط می‌شود و گاه در سطح روابط اجتماعی به آن پرداخته می‌شود:

  1. رفع اختلافات خانوادگی: قرآن برای حل اختلافات داخلی خانواده پیشنهاد می‌کند که هنگام ترس از جدایی دو همسر از یکدیگر، داوری از سوی مرد و داوری از طرف زن تلاش کنند تا میان این زن و شوهر دوستی و آشتی ایجاد کنند: وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا[۱۲۳].[۱۲۴] و در صورتی نیز که زن بداند شوهرش به عللی مانند پیری یا بیماری از او روی‌گردان شده پیشنهاد اولیه قرآن، برقراری صلح و آشتی میان آنهاست. مراد از صلح در این آیه سازش و مصالحه است که با چشم‌پوشی زن از برخی یا تمام حقوق همسری حاصل می‌شود و حتی چنین سازشی از مفارقت و جدایی بهتر است: وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا[۱۲۵].[۱۲۶] و در آیه ...فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۲۷] نیز به مردانی که بیش از یک همسر برگزیده‌اند سفارش می‌کند که از مراعات عدالت میانشان روی نگردانده، همواره درصدد اصلاح و برقراری محبت میانشان باشند[۱۲۸] و در صورت وقوع طلاق نیز تنها هنگامی شوهر حق بازگشت به همسرش را دارد که خیرخواهانه درصدد اصلاح اختلافات برآمده باشد؛ نه آنکه قصد آزار و اذیت او را داشته باشد: وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ... وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا...[۱۲۹].[۱۳۰]
  2. اصلاح در وصیت: در آیه كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ[۱۳۱] درباره وصیت، به محتضر سفارش شده که به معروف و نیکی وصیت کند و حق را در نظر بگیرد و به‌گونه‌ای وصیت نکند که موجب اختلاف و نزاع خانوادگی شود و در آیه فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۳۲] یادآوری شده که اگر میت برخلاف وظیفه شرعی خود، به‌گونه‌ای اختلاف‌انگیز وصیتی کرد، وصی می‌تواند آن را اصلاح کرده، به شیوه مناسب تغییر دهد و از این جهت گناهی بر او نیست[۱۳۳].
  3. اصلاح در امور یتیم: آیه وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ[۱۳۴] به سرپرستان یتیمان سفارش می‌کند که به اصلاح امورشان همت گمارده آن را نسبت به دیگر مسائل مانند استقلال اقتصادی آنان در اولویت قرار دهند و البته خداوند به روشنی قصد اصلاح حقیقی را از دیگر مقاصد باز می‌شناسد[۱۳۵]. بسیاری از فقها براساس آیه مزبور فتوا داده‌اند که ولیّ یتیم باید دقت کند که اگر آمیختن اموال او با اموال خودش به نفع یتیم است به آن اقدام کند[۱۳۶].
  4. آشتی دادن بین مردم: از دیگر مصادیق اصلاح، آشتی دادن بین مردم (اصلاح ذات‌البین) است، چنان‌که در آیه لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا[۱۳۷] آمده است که نجوا را تنها در صورتی مُجاز می‌داند که قصد اصلاح و آشتی دادن بین مردم در میان باشد. اصلاح میان مردم به ایجاد مودت و رفع نزاع و به‌طور کلی هر چه در بردارنده خیر و نیکی به دیگران باشد تفسیر شده است[۱۳۸]. در این آیه از اصلاح در ردیف صدقه و کار نیک یاد شده و برای آن، پاداش بسیار بزرگ وعده داده شده است. در آیه وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا[۱۳۹] نیز دستور داده شده که در صورت وقوع درگیری میان دو گروه از مؤمنان، میانشان آشتی برقرار شود. مفسران در بیان مبنا و مفاد این آشتی از نصیحت و دعوت به حق و فرمان خداوند[۱۴۰] و رضایت به حکم قرآن[۱۴۱] یاد کرده‌اند. سپس در ادامه آیه به بررسی کیفیت اصلاح بین گروه‌های متخاصم چنین پرداخته می‌شود که اگر یکی از آن دو گروه سرکشی کرد و پیشنهاد آشتی را نپذیرفت در آن صورت با آن گروه بجنگید تا در برابر فرمان خداوند سر خم کرده، آنگاه بر مبنای عدل و داد به داوری میانشان بپردازید: فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[۱۴۲].[۱۴۳] مفسران در تفسیر کلمه بِالْعَدْلِ گفته‌اند: پس از شکست قوم سرکش باید از ستم به آنها و تضییع حقوقشان پرهیز شود[۱۴۴]. فقهای شیعه ذیل این آیه فتوا داده‌اند که مراد از قوم ستمگر طایفه‌ای است که بر امام معصوم خروج کنند و بر عموم مسلمانان، دفع طاغی، واجب کفایی است[۱۴۵]. گروهی از فقهای اهل‌سنت نیز تعبیر فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ[۱۴۶] را چنین تفسیر کرده‌اند که حقوق افراد را از ستمگران باز ستانید[۱۴۷]. ضرورت اصلاح بین مردم در آیه‌ای دیگر در قالب تأکید بر اصل برادری مورد توجه قرار گرفته است: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ[۱۴۸]. توسعه پیوندهای برادری میان سایر مؤمنان به نوعی طرف‌های درگیری را به آشتی فراخوانده و دیگران را به واسطه شدن در این امر برمی‌انگیزاند[۱۴۹]. قرآن در تکمیل فرایند اصلاح میان مردم سفارش می‌کند که انسان‌ها در درگیری‌های روزمره همواره گذشت و بخشش را بر انتقام ترجیح داده، زمینه اصلاح را گشوده و از پاداش الهی برخوردار شوند: وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ[۱۵۰] و البته این نه از آن جهت است که خداوند ستمگر را دوست داشته باشد: إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ[۱۵۱].[۱۵۲]
  5. اصلاح‌گری رهبران: حضرت موسی (ع) در ماجرای سفر به کوه طور پس از جانشینی هارون برای رهبری بنی‌اسرائیل به وی سفارش کرد که در این مسیر از پیروی آرای مفسدان پرهیز کرده، به اصلاح در میانشان برخیزد: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ[۱۵۳].[۱۵۴]
  6. اصلاح در روابط اقتصادی: رعایت انصاف و عدالت در روابط اقتصادی، از جمله خرید و فروش از دیگر مصادیق اصلاح در قرآن است: وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ... وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ...[۱۵۵]. حضرت شعیب (ع) در گفت‌وگوهای خود با مردم مدین از آنان خواست کم‌فروشی نکنند، ترازوها را عادلانه تنظیم کرده و از اتلاف حق مردم بپرهیزند و در پایان با شمردن همه کارهای مذکور در زمره افساد، از گرایش به آن منع کرد: وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ[۱۵۶]. سپس وی در پاسخ تمسخر قوم خود گفت: من قصد مخالفت و درگیری با شما را ندارم، بلکه به اندازه توان در پی اصلاح برخاسته‌ام و در این مسیر تنها به خداوند تکیه کرده، از او آرزوی موفقیت دارم: وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ[۱۵۷].[۱۵۸]

رابطه انسان با طبیعت

در آیاتی از قرآن با پرهیز از خرابی و افساد در طبیعت به لزوم اصلاح و آبادانی آن توجه داده شده است: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ[۱۵۹]. در آیاتی دیگر از اسراف و تبذیر نیز به عنوان مصداق فساد یاد شده است: كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ[۱۶۰] که به قرینه تقابل میان افساد و اصلاح، نشان‌دهنده ضرورت محافظت از طبیعت است[۱۶۱].

نتایج و پیامدهای اصلاح

یکی از پیامدهای اصلاح جلوگیری از نزول عذاب الهی است: وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ[۱۶۲]. تعبیر "مصلح" نشان می‌دهد که صالح بودن افراد کافی نیست، بلکه باید اصلاح‌گر نیز باشند؛ همچنین از آیه استظهار می‌شود که تنها زمانی عذاب الهی نازل می‌شود که فساد همگانی شود[۱۶۳] و بر گروه مصلح غیر ظالم، بلا و عذاب نازل نمی‌شود، هرچند مشرک باشند[۱۶۴].

در آیاتی، ایمان، تقوا و اصلاح‌گری عامل سعادتمندی و موجب اطمینان از آینده شمرده شده است: فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۶۵]، فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۶۶].[۱۶۷]

تغییرات و اصلاحات دایمی

انسان از یک سو دارای اراده و اختیار و آزادی و از سوی دیگر دارای قدرت تصرف در جان و جامعه و جهان است. همین امر موجب می‌‌شود که تغییراتی را در همه عرصه‌ها و ساحات درون و برون پدید آورد که گاه با سنت‌های الهی حاکم بر هستی مطابقت نداشته، بلکه مخالفت داشته باشد؛ یعنی بر خلاف سنت‌ها و قوانینی است که جهان را به بهترین و نیکوین شکل سامان داده و مسیر و جهت اصلی هستی را مهار،‌ مدیریت و تعیین می‌‌کند.

از آیات قرآنی به دست می‌‌آید که جان و جامعه و جهان تحت تاثیر رفتار آدمی به شدت تغییر می‌‌کند و گاه حرکت متقابل حرکت اصلی هستی را رقم می‌‌زند و آثار مخرب و زیانباری را بر همه ساحات هستی به جا می‌‌گذارد. به عنوان نمونه خداوند در آیه ۳۰ سوره روم می‌‌فرماید: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[۱۶۸]. این ظهور می‌‌تواند به معنای «پدیده» و به تعبیر عربی«ظاهره» باشد یا به معنای «غلبه» باشد که از جمله در آیاتی از قرآن چون آیه ۱۴ سوره صف و آیه ۲۰ سوره کهف و آیه ۲۹ سوره غافر به این معنا به کار رفته است. پس می‌‌توان گفت که دستاورد بشری در محیط زیست و زمین چیزی جز پدیده فساد و یا غلبه فساد نیست. بنابراین، اگر انسان در جهان تغییرات و تصرفاتی انجام می‌‌دهد که فساد آور و برخلاف صلاح و مصلحت است، می‌‌بایست در برابر هماره اصلاحات دایمی انجام شود تا فساد به صلاح تبدیل شود و هر چیزی در جای مناسب خود قرار گیرد که همان حق و عدالت است.

به سخن دیگر، تغییرات و تصرفات آدمی که با اراده و قدرت انسان انجام می‌‌گیرد، پیامد فسادآمیز را ممکن است که به دنبال داشته باشد؛ این زمانی رخ می‌‌دهد که انسان حق و عدالت را نشناسد و یا پس از شناخت آنها نخواهد در چارچوب آن عمل و رفتار نماید. این گونه است که فساد پدید می‌‌آید. فسادی که در این جا مراد است به معنای خارج شدن هر چیزی از حدّ اعتدال و عدالت است که همان حد حق و حقیقت است؛ حالا این خروج از عدالت و حق کم یا زیاد باشد، نقشی ندارد،‌؛ چراکه هر گونه کژی و ظلم، نقص و مانند آن فساد است و آن چیز را از مسیر اصلی و حکمت آفرینشی‌اش دور می‌‌سازد. پس وقتی ما از فساد در نفس، بدن و اشیای خارجی سخن می‌‌گوییم به معنای خروج آن چیز از حدّ تعادل و عدالت و حق و حقیقت است که جهان هستی به عنوان نظام احسن و نیک بر آن قوام یافته است. پس صلاح هر چیزی همان حقیقتی است که بر مدار عدالت برای آن چیز رقم خورده است و اگر چیزی از مدار حق و عدل خارج شود در حقیقت از صلاح بیرون رفته و فساد در آن راه یافته است. در این جاست که لزوم اصلاحات مطرح می‌‌شود تا آن چیز در مسیر عدالت و حق در آید و به حرکت خود ادامه دهد.

البته برخی از چیزها بیرون از اراده و اختیار و قدرت انسانی فساد می‌‌یابد؛ زیرا نظام دنیا بر کون و فساد سامان یافته و هیچ چیزی پایدار نخواهد ماند، اما این فسادی که در دنیا به عنوان یک سنت الهی و قانون تکوینی بر جهان حاکم است، در مسیر همان مصلحت عمومی است و مدیریت می‌‌شود؛ اما فسادی که انسان ایجاد می‌‌کند به سبب آنکه شناختی بر حقایق هستی و ملکوت و کارکردهای آن ندارد، فسادی است که زندگی را بر انسان و دیگران در جهان سخت‌تر و بدتر می‌‌کند. از این روست که افساد انسانی به معنای تخریبی است که آثار زیانبار آن بر جان و جامعه و جهان خود را نشان می‌‌دهد و او را از حق و عدالت دور می‌‌سازد. بنابراین با توجه به تغییرات افسادی انسان لازم است که اصلاحات دایمی از سوی انسان انجام گیرد تا جلوی زیان یا زیان بیش‌تر گرفته شود. اصلاحی که در برابر افساد از سوی انسان‌ها انجام می‌‌گیرد، به معنای برطرف کردن فساد و تباهی و انجام دادن کار شایسته است و بازسازی فساد است.[۱۶۹].

علل و عوامل افساد انسانی

اگر بخواهیم علل و عوامل افساد انسانی را بیان کنیم، می‌‌بایست همه ابعاد و زوایای امور هستی بررسی و کاوش شود تا به شکل برهانی همه را بیان کنیم. اما با مراجعه به آموزه‌های قرآنی برخی از مهم‌ترین علل و عوامل را مطرح می‌‌کنیم که نقش اساسی تری در گرایش انسان به تغییرات مخرب و فساد آمیز دارد.

  1. هواهای نفسانی: مهم‌ترین علت و عاملی که قرآن برای گرایش‌های افساد آمیز بیان می‌‌کند، هواهای نفسانی است؛ زیرا انسان‌ها دارای قوای چندی از جمله شهوت و غضب هستند که در نقش جاذبه و دافعه در انسان عمل می‌‌کند. این قواها اگر به درستی تحت مدیریت قوه عقل قرار گیرند و مهار شوند، مهم‌ترین نقش را در زندگی سعادتمند انسان ایفا می‌‌کنند،‌ اما اگر به حال خودشان وانهاده شوند، به طور طبیعی گرایش به ظلم و گریز از عدل داشته و آدمی را به سوی فساد و تغییرات فساد آمیز سوق می‌‌دهند.[۱۷۰]
  2. وسوسه‌های شیطانی: از دیگر علل مهم در گرایش افسادآمیز انسان می‌‌بایست به وسوسه‌های شیطانی اشاره کرد؛ زیرا ماموریت انسان در زمین خلافت الهی و ظهور در مظهریت پروردگاری و ربوبیت است.[۱۷۱] این خلافت ربوبی مستلزم آن است که انسان در چارچوب حق و عدل عمل کند و از فساد و افساد بپرهیزد؛ ولی ابلیس و شیاطین دیگر بر آن هستند که انسان به این نقش خود نپردازد و به جای اصلاح امور به افساد بپردازد، چنان که پیش از این دیگران می‌‌کردند.[۱۷۲] ابلیس با توجه به اراده، علم و قدرت انسان می‌‌داند که انسان‌ها توانایی تغییرات شگرف را در هستی داراست؛‌ از این روست که آدمی را به تغییراتی در خلقت سوق می‌‌دهد که فساد آمیز باشد.[۱۷۳]

البته برای گرایش به فساد و افساد از سوی انسان، زمینه‌ها و بسترهای دیگری نیز مطرح است که از جمله آنها می‌‌توان به روحیه اسراف[۱۷۴]، اعراض از دین[۱۷۵]، ترک جهاد[۱۷۶]، ترک نهی از منکر[۱۷۷]، حکومت پادشاهی و استبدادی[۱۷۸]، رفاه زدگی[۱۷۹]، فسق و فجور[۱۸۰]، قدرت فراوان و امکانات زیاد[۱۸۱]، گناه[۱۸۲] و مانند آن اشاره کرد.[۱۸۳].

اصول اصلاحات

حال که حقیقت اصلاح و افساد از منظر قرآن و علل و عوامل و نیز بسترهای آن شناسایی و معرفی شد، می‌‌بایست به اصول اصلاحات از منظر قرآن اشاره کرد.

  1. کمال رسانی: از نظر قرآن،‌ هر تغییری به معنای صلاح و اصلاح نیست. بنابراین شعار تغییر نمی‌تواند یک شعار اصیل قرآنی باشد مگر آنکه مراد از تغییر همان تغییر در چارچوب اصلاحات باشد؛ یعنی تغییراتی را می‌‌بایست پذیرفت و پدید آورد که حق و عدالت را تثبیت کند و آن چیز را به سمت صلاح و مصلحت واقعی‌اش سوق دهد و نقص و ضعف را از آن بزداید و آن را به کمالش برساند. بنابراین، مهم‌ترین اصل در اصلاحات این است که هدف مشخص کمال رسانی در آن ملاحظه شود. پس اگر تغییراتی انجام گیرد که چیزی به جای کمال گرفتار نقص شود یا نقص آن افزایش یابد؛ چنین اصلاحی چیزی جز افساد نیست.
  2. دانش کامل: از دیگر اصول اصلاحات آن است که انسان کمال هر چیزی را بداند و بشناسد. این امر مستلزم دانش جامع و کاملی است که شاید از بسیاری از مردم بیرون باشد؛‌ زیرا کمال هرچیزی را نمی‌توان جز با معیار حق به دست آورد. از آن جایی که حق مطلق خداست[۱۸۴] و هر حقی از او نشات می‌‌گیرد[۱۸۵]، پس بدون مراجعه به خدا نمی‌توان حق را شناخت و تنها راه مراجعه به خدا نیز بهره‌گیری از دو پیامبر درونی و بیرونی یعنی عقل و فطرت از یک سو و وحی از سوی دیگر است. بنابراین، برای کسب دانش کامل می‌‌بایست به عقل و وحی مراجعه کرد و تنها در جایی اصلاحات را مطابق حق و عدالت باید بدانیم که مطابق عقل و وحی باشد. در غیر این صورت مانند سفیهان و بی‌خردان کافر و منافق خواهیم بود که افساد خویش را اصلاحات دانسته و بر آن پافشاری می‌‌کردند.[۱۸۶]
  3. حق‌محوری: البته از مطالب پیشین این اصل کاملا روشن می‌‌شود؛ زیرا اگر هر تغییری حتی در قالب اصلاحات ظاهری باشد اگر مطابق حق تعالی و حقوق نشات گرفته از حق تعالی نباشد، جز فساد و افساد چیزی نیست و از نظر آموزه‌های قرآنی سفاهت و بی‌خردی و بی‌عقلی است.
  4. عدالت‌محوری: این اصل نیز از مطالب گذشته به دست آمده است. می‌‌دانیم که عدالت به معنای «وضع کل شی فی موضعه؛ هر چیزی را در جایش قرار دادن است» یا «اعطاء کل ذی حق، حقه، بخشیدن حق هر صاحب حق است». زمانی ما می‌‌توانیم موضع هر چیزی را بدانیم که موضع مناسب کمالی و حقی آن را بدانیم. پس اگر از عقل و وحی بهره نگیریم نمی‌توانیم موضع حق و عدلی آن چیز را بدانیم و آن را در همان جای مناسبش قرار دهیم. همچنین در صورتی می‌‌توانیم حق هر صاحب حقی را به او بدهیم که حق را بشناسیم. به هر حال، عدالت به معنای وضع و اعطا، نیازمند حق‌شناسی و موضع‌شناسی است. پس لازم است که حق شناس و عدل شناس باشیم و بر این مدار هر تغییری را انجام دهیم تا تغییرات اصلاحی باشد و گرنه به عنوان تغییرات افسادی شناخته و رد می‌‌شود.[۱۸۷]
  5. مشاوره‌های آشکار و نهان: اصلاحات زمانی می‌‌تواند در مسیر درست انجام گیرد که با دیگرانی که از عقل و وحی برخوردارند مشاوره گرفته شود. از آن جایی که لازم است که برخی از امور نهانی انجام شود تا موفقیت آمیز باشد مشورت‌های نهانی نیز می‌‌بایست در دستور کار قرار گیرد. از نظر اسلام استبداد رای موجب تباهی می‌‌شود. در این روایات بسیاری وارد شده است.

با نگاهی به حرکت‌های اصلاحی بزرگان اصلاحات و مصلحان از جمله پیامبران می‌‌توان دریافت که این اصول بسیار مهم و اساسی است که مراعات آن می‌‌تواند تضمین کننده و تأمین کننده سلامت و صحت اصلاحات و توفیق در تحقق آن باشد. امام حسین(ع) درباره اصلاحاتی که می‌‌خواهد در امت پیامبر(ص)‌انجام دهد به همه این اصول به شکلی اشاره دارد. ایشان می‌‌فرماید: «وَاَنَّي لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَلا بَطِراً وَلا مُفْسِداً وَلا ظالِماً وَانَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ اْلا صْلاحِ فِي اُمَّةِ جَدِّي صلي اللّه عليه و آله ارِيدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهي عَنِ الْمُنْكَرِ وَاَسيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَاَبي علي بْنِ اَبِي طالِبٍ»؛ و من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می‌‌گردم، بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیا و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم علی بن ابی طالب(ع) است.[۱۸۸].[۱۸۹].

زمینه‌ها و بسترهای اصلاحات

برای این که انسان به این اصول برسد و پای بند بدان باشد، می‌‌بایست زمینه‌ها و بسترهای لازم را شناسایی و در خود و جامعه ایجاد کند.

  1. خودسازی: نخستین چیزی که یک مصلح بدان نیاز دارد تا اقدامات او اصلاحی باشد، خودسازی و تزکیه نفس است. از این روست که اگر کسی خودسازی نداشته باشد نمی‌تواند جزو اصلاح گران باشد؛ چراکه هر تغییر اجتماعی نیازمند تغییر در نفس است. اگر شخصی خودش گرفتار فساد نفسانی است چگونه می‌‌تواند اصلاحات اجتماعی داشته باشد. کسی که خود به بیماری واگیر فساد و تباهی گرفتار است چگونه می‌‌تواند اصلاحات اجتماعی داشته و جامعه را از بیماری حفظ کند یا به درمان آن بپردازد. از این روست که خداوند در آیاتی از جمله در آیه ۱۱ سوره رعد بر تغییرات نفسانی در خود پیش از هر گونه تغییرات اصلاحی در جامعه تاکید می‌‌کند.
  2. تقوا: تقوای به معنای پرهیز از هر گونه پلیدی و زشتی عقلانی و وحیانی و عرفی در شخص اصلاح گر لازم است. اگر شخص خود گرایش به این امور داشته باشد،‌در حقیقت گرفتار فساد درونی است و به طور طبیعی نمی‌تواند اصلاحات بیرونی داشته باشد.[۱۹۰]
  3. تمسک به وحی: همان طوری که استفاده از عقل در اصلاحات لازم است، همچنین بهره‌گیری از وحی لازم است. پس مصلح باید هماره به کتاب الله و آیات وحیانی مراجعه نماید و هدف و راه را با تمسک به وحی بشناسد و اصلاحات را در چارچوب آن انجام دهد. پس نه تنها لازم است که از دین آگاه باشد بلکه دین را به کار گیرد و در عمل اجتماعی و اصلاحی در دستور قرار دهد. بنابراین، کسی که به ظاهر اهل دین است ولی در اصلاحات دین را کناری می‌‌گذارد،‌از منظر قرآن مصلح نیست بلکه در اصلاح گری به فساد می‌‌رود و مفسد فی الارض است.[۱۹۱]
  4. حق گویی: مصلح می‌‌بایست همان طوری که در اصلاح عملی امور است در قول خود نیز حق گو و حق مدار باشد. پس نمی‌توان با باطل گویی اصلاحاتی را انجام داد و کسانی که مدعی این معنا هستند که هدف وسیله را توجیه می‌‌کند سخن باطل و گزافی می‌‌گویند؛ زیرا نه تنها هدف خوب و نیک، وسیله بد و باطل را توجیه نمی‌کند بلکه بار کژی است که هرگز به منزل نمی‌رسد. پس اگر کسی بخواهد اصلاحاتی داشته باشد می‌‌بایست در قول و فعل حق گو و حق مدار باشد و اصلاحات در این چارچوب به جا آورد.[۱۹۲]
  5. دعا و توکل: هر عملی در جهان خارج اگر بخواهد به درستی صورت گیرد می‌‌بایست مشیت و اراده الهی را در نظر گرفت؛ زیرا هیچ کاری بی‌مشیت الهی به سامان نمی‌رسد. از این روست که خداوند از پیامبرش می‌‌خواهد هر کاری را با «ان شاء الله» اگر خدا خواست انجام دهد[۱۹۳] و در هنگام که به چیزی در اندیشه جزم یافت در مقام عمل عزم را با توکل همراه کند.[۱۹۴] برای این که همراهی خدا را داشته باشیم و از اذن الهی بهره مند شویم، لازم است در هر کاری به ویژه کارهای چون اصلاح گری به خداوند توسل جسته و از او امداد و یاری خواهیم. این جاست که نقش دعا نیز خود را در اصلاح گری نشان می‌‌دهد.[۱۹۵]
  6. توفیق از خدا: از دیگر بسترهای لازم که مرتبط با اصل پیشین است،‌ توفیق خواهی از خدا در موفقیت اصلاحات است. حضرت شعیب(ع) با آنکه اصلاحات خویش را محدود به دایره استطاعت و توان خویش می‌‌کند ولی به این نکته نیز توجه دارد که تنها در سایه توفیقات الهی است که می‌‌تواند در کار اصلاحی خویش موفق شود. بنابراین توجه به توفیقات الهی در هر امری از جمله اصلاح گری لازم است.[۱۹۶].[۱۹۷].

منابع

پانویس

  1. الصحاح، ج ۱، ص ۳۸۴، «صلح».
  2. لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۳۹۱؛ فرهنگ فارسی، ج ۱، ص ۲۹۳، «اصلاح».
  3. لسان العرب، ج ۷، ص ۳۸۴؛ ترتیب العین، ص ۴۵۳ ۴۵۴، «صلح».
  4. ترتیب العین، ص ۴۵۴، «صلح».
  5. لسان العرب، ج۷، ص۳۸۴؛ التحقیق، ج ۶، ص۲۶۵، «صلح».
  6. لسان العرب، ج ۷، ص ۳۸۴؛ اقرب الموارد، ج ۳، ص ۲۷۲؛ تاج العروس، ج ۴، ص ۱۲۵، «صلح».
  7. مفردات، ص ۶۳۶، «فسد».
  8. فرهنگ معاصر، ص ۳۷۸.
  9. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 485.
  10. «و در زمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید...» سوره اعراف، آیه ۵۶.
  11. «...و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  12. «...همانا خداوند کار تبهکاران را به سامان نمی‌آورد» سوره یونس، آیه ۸۱.
  13. وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَا تَتَذَكَّرُونَ، «و نابینا با بینا برابر نیست و (نیز) مؤمنان نکوکار با بدکاران برابر نیستند؛ اندک پند می‌پذیرید» سوره غافر، آیه ۵۸.
  14. «و بی‌گمان از گناهان آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند، درمی‌گذریم و بهتر از آنچه انجام می‌دادند به آنها پاداش خواهیم داد» سوره عنکبوت، آیه ۷.
  15. «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیده‌ای را با کار ناپسندی دیگر آمیخته‌اند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۰۲.
  16. «و اگر زنی از کناره‌گیری یا رویگردانی شویش بیم دارد بر آن دو گناهی نیست که میان خود به سازشی شایسته برسند و سازش نیکوتر است...» سوره نساء، آیه ۱۲۸.
  17. «و کیفر هر بدی بدی‌یی، مانند آن است پس هر که درگذرد و به راه آید پاداش وی بر خداوند است، بی‌گمان او ستمگران را دوست نمی‌دارد» سوره شوری، آیه ۴۰.
  18. «(نام) خداوند را دستاویزی برای سوگندهای خویش قرار ندهید تا (با آن) از نکوکاری و پرهیزگاری و اصلاح میان مردم شانه خالی کنید و خداوند شنوایی داناست» سوره بقره، آیه ۲۲۴.
  19. «و اگر از ناسازگاری آنان نگرانید، چنانچه در پی اصلاح باشند داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید تا خداوند میان آن دو آشتی برقرار کند که خداوند دانایی آگاه است» سوره نساء، آیه ۳۵.
  20. «در بسیاری از گفت‌وگوهای زیرگوشی آنان خیری نیست مگر کسی به صدقه یا نکوکاری یا اصلاحی میان مردم فرمان دهد...» سوره نساء، آیه ۱۱۴.
  21. «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم می‌کند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست می‌دارد جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره حجرات، آیه ۹-۱۰.
  22. مفردات، ص ۴۸۹ ۴۹۰؛ مجمع البحرین، ج ۲، ص ۶۲۴، «صلح»؛ التبیان، ج ۳، ص ۱۹۲.
  23. «...و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند...» سوره بقره، آیه ۲۲۸.
  24. «...و برای من، در دودمانم شایستگی نه که من به سوی تو بازگشته‌ام و من از فرمانبردارانم» سوره احقاف، آیه ۱۵.
  25. «آنگاه او را پاسخ گفتیم و یحیی را به او بخشیدیم و همسرش را برای او شایسته گرداندیم...» سوره انبیاء، آیه ۹۰.
  26. التحقیق، ج ۶، ص ۲۶۵ ۲۶۶، «صلح»؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۱۶.
  27. «و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است- تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و برای من، در دودمانم شایستگی نه که من به سوی تو بازگشته‌ام و من از فرمانبردارانم» سوره احقاف، آیه ۱۵.
  28. المیزان، ج ۱۸، ص ۲۰۱.
  29. «...پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است: چنانچه هر یک از شما از سر نادانی کار بدی انجام دهد، آنگاه از پس آن توبه کند و به راه آید، چنین است که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۵۴.
  30. «و هر کس پس از ستم کردن خویش توبه کند و به راه آید بی‌گمان خداوند توبه او را می‌پذیرد که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳۹.
  31. «جز کسانی که توبه کردند و به اصلاح (کار خود) پرداختند و (پوشیده‌ها را) روشن بیان داشتند، که آنان را می‌آمرزم و من توبه‌پذیر بخشاینده‌ام» سوره بقره، آیه ۱۶۰.
  32. «و از میان شما آن دو تن (زن و مرد) را که آن (زنا) را انجام می‌دهند بیازارید و اگر توبه کنند و به راه آیند از ایشان دست باز دارید که بی‌گمان خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۶.
  33. «مگر آنان که توبه کنند و به راه آیند و به خداوند توسّل جویند و دینشان را برای خداوند، ناب گردانند؛ که اینان با مؤمنان (همراه) اند و زودا که خداوند به مؤمنان پاداشی سترگ بخشد» سوره نساء، آیه ۱۴۶.
  34. «مگر آنان که پس از آن، توبه کنند و به راه آیند؛ که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۵.
  35. «...آنان که پرهیزگاری ورزند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند» سوره اعراف، آیه ۳۵.
  36. «یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.
  37. «ای فرزندان آدم! چون فرستادگانی از خودتان- که آیات مرا بر شما می‌خوانند- نزدتان آیند (به آنان ایمان آورید و پروا پیشه کنید) آنان که پرهیزگاری ورزند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند» سوره اعراف، آیه ۳۵.
  38. «و آنان که به کتاب (آسمانی) چنگ می‌زنند و نماز را بر پا می‌دارند، ما پاداش نکوکاران را تباه نمی‌گردانیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۰.
  39. «و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم» سوره بقره، آیه ۱۱.
  40. مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۴۱.
  41. «گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز می‌دارم نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  42. تفسیر المنار، ج ۱۲، ص ۱۴۵.
  43. «تا کردارهایتان را شایسته گرداند و گناهانتان را بیامرزد و هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بی‌گمان به رستگاری سترگی رسیده است» سوره احزاب، آیه ۷۱.
  44. مجمع‌البیان، ج ۸، ص۵۸۴؛ الصافی، ج۴، ص ۲۰۶؛ تفسیر الجلالین، ص ۴۳۰.
  45. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 485-486.
  46. سوره بقره: آیه ۱ - ۱۲۔ ۲۲۰ – ۲۰۵؛ سوره نحل، آیه ۳۴؛ سورة یونس، آیه ۸۱.
  47. «تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  48. سوره اعراف، آیه ۸۵.
  49. سوره هود، آیه ۱۱۷.
  50. سوره اعراف، آیه ۱۷۰.
  51. سوره اعراف، آیه ۱۷.
  52. «و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم * آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمی‌یابند» سوره بقره، آیه ۱۱-۱۲.
  53. شهید مرتضی مطهری، نشست‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص۷.
  54. باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاح‌طلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰، ص ۵۰.
  55. «و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد می‌کوشد که در زمین تبهکاری ورزد» سوره بقره، آیه ۲۰۵.
  56. علامه طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۹۸.
  57. میرمعزی، سید حسین، مقاله «اصلاحات اقتصادی»، دانشنامه امام علی ج۷، ص ۴۵۰.
  58. «و حالشان را نیکو گردانید» سوره محمد، آیه ۲.
  59. «همانا خداوند کار تبهکاران را به سامان نمی‌آورد» سوره یونس، آیه ۸۱.
  60. «تا کردارهایتان را شایسته گرداند» سوره احزاب، آیه ۷۱.
  61. «جز کسانی که توبه کردند و به اصلاح (کار خود) پرداختند و (پوشیده‌ها را) روشن بیان داشتند، که آنان را می‌آمرزم و من توبه‌پذیر بخشاینده‌ام» سوره بقره، آیه ۱۶۰.
  62. «مگر آنان که پس از آن، توبه کنند و به راه آیند؛ که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۸۹.
  63. «سپس بی‌گمان پروردگارت نسبت به کسانی که از سر نادانی کار بد انجام داده‌اند آنگاه پس از آن توبه کرده و به راه آمده‌اند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۱۱۹.
  64. «مگر آنان که پس از آن، توبه کنند و به راه آیند؛ که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۸۹.
  65. «و حالشان را نیکو گردانید» سوره محمد، آیه ۲.
  66. مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۴۶.
  67. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 486.
  68. لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۹ ۱۸۰؛ القاموس المحیط، ج ۲، ص ۱۵۶۴، «حسن».
  69. الصحاح، ج ۵، ص ۲۰۹۹؛ المصباح، ص ۱۳۶؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۱۷۹، «حسن».
  70. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  71. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 486.
  72. «بی‌گمان خداوند آن را به زودی تباه خواهد کرد، همانا خداوند کار تبهکاران را به سامان نمی‌آورد» سوره یونس، آیه ۸۱.
  73. «و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمی‌گردد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
  74. «بی‌گمان خداوند نافرمانان را راهنمایی نمی‌کند» سوره منافقون، آیه ۶.
  75. «بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند» سوره غافر، آیه ۲۸.
  76. «همانا خداوند کار تبهکاران را به سامان نمی‌آورد» سوره یونس، آیه ۸۱.
  77. المیزان، ج ۱۰، ص۱۱۰-۱۱۱.
  78. «برای کارهایی که مردم کرده‌اند در خشکی و دریا تباهی به چشم می‌خورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کرده‌اند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
  79. «و اگر مردم آن شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت‌هایی می‌گشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه می‌کردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
  80. «و پروردگارت بر آن نیست شهری را که مردم آن مصلحند به ستم نابود کند» سوره هود، آیه ۱۱۷.
  81. «بی‌گمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد» سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
  82. المیزان، ج ۱۵، ص۳۰۵-۳۰۶.
  83. «و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم» سوره بقره، آیه ۱۱.
  84. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 486-487.
  85. «(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند و (خداوند) از گناهان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده که همه راستین و از سوی پروردگارشان است ایمان آوردند، چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید» سوره محمد، آیه ۱-۲.
  86. المیزان، ج ۱۸، ص۲۲۳-۲۲۴.
  87. المیزان، ح ۱۸، ص ۲۲۳.
  88. التبیان، ج۹، ص ۲۹۲؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۱۴۶.
  89. تفسیر غریب القرآن، ص ۴۴۷.
  90. تفسیر غریب القرآن، ص ۴۴۷؛ جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۵۱.
  91. تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۱۴۹.
  92. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 487-488.
  93. «توبه کردند و به اصلاح (کار خود) پرداختند» سوره بقره، آیه ۱۶۰.
  94. مگر آنان که توبه کنند و به راه آیند و به خداوند توسّل جویند و دینشان را برای خداوند، ناب گردانند؛ که اینان با مؤمنان (همراه) اند و زودا که خداوند به مؤمنان پاداشی سترگ بخشد؛ سوره نساء، آیه:۱۴۶.
  95. «مگر آنان که پس از آن، توبه کنند و به راه آیند؛ که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۸۹.
  96. «و اگر توبه کنند و به راه آیند از ایشان دست باز دارید» سوره نساء، آیه ۱۶.
  97. التبیان، ج ۲، ص ۵۲۶؛ ج ۴، ص ۱۵۰؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۹۰.
  98. المیزان، ج ۳، ص ۳۴۰.
  99. مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۱۱؛ ج ۳، ص ۲۰۰.
  100. «چنانچه هر یک از شما از سر نادانی کار بدی انجام دهد، آنگاه از پس آن توبه کند و به راه آید، چنین است که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۵۴.
  101. التبیان، ج ۲، ص ۵۲۶؛ ج ۴، ص ۱۵۰.
  102. «و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) می‌زنند... مگر آنان که پس از آن، توبه کنند و به راه آیند؛ که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۴-۵.
  103. «و از میان شما آن دو تن (زن و مرد) را که آن (زنا) را انجام می‌دهند بیازارید و اگر توبه کنند و به راه آیند از ایشان دست باز دارید که بی‌گمان خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۶.
  104. «منافقان در اشکوبه فروتر دوزخ‌اند و برای آنان یاوری نمی‌یابی مگر آنان که توبه کنند و به راه آیند و به خداوند توسّل جویند و دینشان را برای خداوند، ناب گردانند» سوره نساء، آیه ۱۴۵-۱۴۶.
  105. «...آنان که توبه کنند و به راه آیند و به خداوند توسّل جویند و دینشان را برای خداوند، ناب گردانند؛ که اینان با مؤمنان (همراه) اند و زودا که خداوند به مؤمنان پاداشی سترگ بخشد» سوره نساء، آیه ۱۴۶.
  106. التبیان، ج ۳، ص ۳۶۹؛ المیزان، ج ۵، ص ۱۲۴.
  107. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 488-489.
  108. «ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۵؛ و نیز: سوره آل عمران، آیه ۵۷؛ سوره نساء، آیه ۱۷۳.
  109. «ایمان آورند و پرهیزگاری ورزند» سوره مائده، آیه ۶۵؛ سوره اعراف، آیه ۹۶؛ سوره بقره، آیه ۱۰۳.
  110. «آنان که پرهیزگاری ورزند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند» سوره اعراف، آیه ۳۵.
  111. «آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست» سوره مائده، آیه ۹۳.
  112. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و سخنی استوار بگویید تا کردارهایتان را شایسته گرداند...» سوره احزاب، آیه ۷۰-۷۱.
  113. المیزان، ج ۱۶، ص۳۴۷-۳۴۸.
  114. التبیان، ج ۸، ص ۳۶۶.
  115. «و آنان که به کتاب (آسمانی) چنگ می‌زنند و نماز را بر پا می‌دارند، ما پاداش نکوکاران را تباه نمی‌گردانیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۰.
  116. «و برخی از مردم می‌گویند: به خداوند و روز واپسین ایمان آورده‌ایم با آنکه آنان مؤمن نیستند. با خداوند و با کسانی که ایمان دارند فریب می‌ورزند...» سوره بقره، آیه ۸-۹.
  117. «و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم» سوره بقره، آیه ۱۱.
  118. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 489.
  119. «و آنان که به کتاب (آسمانی) چنگ می‌زنند و نماز را بر پا می‌دارند، ما پاداش نکوکاران را تباه نمی‌گردانیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۰.
  120. «خداوند و لعنت‌کنندگان، کسانی را لعنت می‌کنند که برهان‌ها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان می‌دارند جز کسانی که توبه کردند و به اصلاح (کار خود) پرداختند و (پوشیده‌ها را) روشن بیان داشتند، که آنان را می‌آمرزم و من توبه‌پذیر بخشاینده‌ام» سوره بقره، آیه ۱۵۹-۱۶۰.
  121. «...و برای من، در دودمانم شایستگی نه...» سوره احقاف، آیه ۱۵.
  122. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 490.
  123. «و اگر از ناسازگاری آنان نگرانید، چنانچه در پی اصلاح باشند داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید تا خداوند میان آن دو آشتی برقرار کند» سوره نساء، آیه ۳۵.
  124. التبیان، ج ۳، ص ۱۹۲؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۷۰؛ تفسیر المنار، ج ۵، ص۷۸-۷۹.
  125. «و اگر زنی از کناره‌گیری یا رویگردانی شویش بیم دارد بر آن دو گناهی نیست که میان خود به سازشی شایسته برسند و سازش نیکوتر است و جان‌ها آز را در آستین دارند و اگر نکویی کنید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۲۸.
  126. مجمع البیان، ج۳، ص۱۸۳؛ الصافی، ج ۱، ص ۵۰۷؛ المیزان، ج ۵، ص ۱۰۶.
  127. «...پس، (از یکی) یکسره رو مگردانید که او را سرگردان واگذارید و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹.
  128. مجمع البیان، ج۳، ص ۱۸۵؛ المیزان، ج ۵، ص۱۰۶.
  129. «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند... و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند...» سوره بقره، آیه ۲۲۸.
  130. مجمع البیان، ج ۲، ص ۱۰۰؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۲۷۸.
  131. «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.
  132. «و اگر کسی از وصیّت‌کننده‌ای بیم گرایشی (نادرست) یا گناهی داشت آنگاه (با دگرگون کردن وصیّت) میان آنان سازش داد، بر او گناهی نیست، بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۸۲.
  133. جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص۱۷۱-۱۷۲.
  134. «در (کار) این جهان و جهان واپسین. و از تو، درباره یتیمان می‌پرسند، بگو سامان‌بخشی به کار آنان نیکوتر است و چون با آنان به سر برید (بدانید که) برادران شمایند و خداوند، تباهکار را از مصلح باز می‌شناسد‌» سوره بقره، آیه ۲۲۰.
  135. المیزان، ج ۲، ص۱۹۷-۱۹۸.
  136. تذکرة الفقهاء، ج۲، ص ۸۲؛ المغنی، ج ۴، ص ۲۹۴؛ المجموع، ج ۱۳، ص ۳۵۵.
  137. «در بسیاری از گفت‌وگوهای زیرگوشی آنان خیری نیست مگر کسی به صدقه یا نکوکاری یا اصلاحی میان مردم فرمان دهد و هر کس در جستجوی خشنودی خداوند چنین کند به زودی بدو پاداشی سترگ خواهیم داد» سوره نساء، آیه ۱۱۴.
  138. زبدة البیان، ص۵۸۱-۵۸۲.
  139. «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۹.
  140. الصافی، ج ۵، ص ۵۰.
  141. جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۱۶۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۲۰۸.
  142. «پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم می‌کند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره حجرات، آیه ۹.
  143. التبیان، ج۹، ص ۳۴۶؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۰۰؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۳۱۵.
  144. جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۱۶۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۱۶؛ الصافی، ج ۵، ص ۵۰.
  145. مجمع الفائده، ج ۷، ص ۵۲۴؛ جواهر الکلام، ج ۲۱، ص۳۲۲-۳۲۳.
  146. «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۹.
  147. المجموع، ج ۱۹، ص۲۰۹-۲۱۰.
  148. «جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۱۰.
  149. التبیان، ج ۹، ص ۳۴۶؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۳۱۵.
  150. «و کیفر هر بدی بدی‌یی، مانند آن است پس هر که درگذرد و به راه آید پاداش وی بر خداوند است» سوره شوری، آیه ۴۰.
  151. «بی‌گمان او ستمگران را دوست نمی‌دارد» سوره شوری، آیه ۴۰.
  152. مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۵۱.
  153. «و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  154. تفسیر المنار، ج ۹، ص۱۲۱؛ المیزان، ج ۸، ص۲۳۶.
  155. «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید... و در پیمانه و ترازو کم ننهید...» سوره هود، آیه ۸۴.
  156. «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
  157. «...و من در آنچه شما را از آن باز می‌دارم نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۸.
  158. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 490-493.
  159. «و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا می‌دارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد و همو کینه‌توزترین دشمنان است و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد می‌کوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۵.
  160. «از روزی خداوند بخورید و بنوشید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره بقره، آیه ۶۰.
  161. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 493.
  162. «و پروردگارت بر آن نیست شهری را که مردم آن مصلحند به ستم نابود کند» سوره هود، آیه ۱۱۷.
  163. مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۰۹.
  164. کشف الحقائق، ج ۲، ص ۱۰۸.
  165. «پس کسانی که ایمان آورند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره انعام، آیه ۴۸.
  166. «آنان که پرهیزگاری ورزند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند» سوره اعراف، آیه ۳۵.
  167. میرسپاه، اکبر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص 493.
  168. «برای کارهایی که مردم کرده‌اند در خشکی و دریا تباهی به چشم می‌خورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کرده‌اند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.
  169. منصوری، خلیل، اصول اصلاحات از منظر قرآن.
  170. إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  171. وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰؛ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱؛‌ وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهنده‌ای است» سوره هود، آیه ۶۱ و آیات دیگر
  172. بقره، آیه ۳۰
  173. وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا «و بی‌گمان آنان را گمراه می‌کنم و به آرزو (های دور و دراز) می‌افکنم و به آنان فرمان می‌دهم آنگاه گوش چارپایان را (به خرافه‌پرستی) می‌شکافند و به آنان فرمان می‌دهم آنگاه آفرینش خداوند را دگرگونه می‌سازند؛ و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است» سوره نساء، آیه ۱۱۹.
  174. وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ * فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ * فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ * وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ * فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ «و فرعون گفت: هر جادوگر دانایی را (که یافتید) نزد من آورید * چون جادوگران آمدند موسی به آنان گفت: چیزی را که می‌خواهید بیفکنید، بیفکنید! * چون افکندند موسی گفت: آنچه آورده‌اید جادوست، بی‌گمان خداوند آن را به زودی تباه خواهد کرد، همانا خداوند کار تبهکاران را به سامان نمی‌آورد * و خداوند حقّ را با کلمات خویش درست می‌دارد هر چند گنهکاران نپسندند * اما هیچ کس (سخن) موسی را باور نکرد جز فرزندانی از قوم وی، (آن هم) با ترس آنکه فرعون و سرکردگانشان آنان را به بلا افکنند و بی‌گمان فرعون در (سر) زمین (مصر) بلند پروازی کرد و او به راستی از گزافکاران بود» سوره یونس، آیه ۷۹-۸۳.
  175. وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ«و مؤمنان می‌گویند: چرا سوره‌ای (برای جهاد) فرو فرستاده نمی‌شود و چون سوره‌ای (با آیات) محکم فرو فرستند و در آن از کارزار سخن رود کسانی را که بیماردلند می‌بینی که چون کسی در تو می‌نگرند که از (ترس) مرگ، بیهوش شده باشد پس آنان را سزاوارتر همین است» سوره محمد، آیه ۲۰.
  176. فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ «آیا جز این امید دارید که چون (از کتاب خداوند) رو بگردانید، در زمین تباهی انگیزید و پیوندتان را با خویشاوندان بگسلید؟» سوره محمد، آیه ۲۲.
  177. فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِينَ «پس چرا در میان مردم دوره‌هایی که پیش از شما می‌زیسته‌اند خیراندیشانی نبودند که (مردم را) از تباهی در زمین باز دارند- جز گروهی اندک از آنان که ما رهانیده بودیم- و ستمگران در پی ناز و نعمتی افتادند که در آن به سر می‌بردند و گناهکار بودند» سوره هود، آیه ۱۱۶.
  178. قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ «گفت: پادشاهان چون به شهری درآیند آن را ویران و مردم گرانمایه آن را خوار و بدین‌گونه رفتار می‌کنند» سوره نمل، آیه ۳۴.
  179. وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «و یاد کنید آنگاه را که شما را جانشینانی پس از (قوم) عاد قرار داد و در این سرزمین جای داد که در هامون آن کاخ‌ها می‌سازید و کوه‌ها را برای خانه‌سازی می‌تراشید پس نعمت‌های خداوند را به یاد آورید و در این سرزمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره اعراف، آیه ۷۴.
  180. إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ * الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ «خداوند پروا ندارد که به پشه یا فراتر از آن مثلی بزند، پس آنان که ایمان دارند می‌دانند این از سوی پروردگار آنها درست است اما کسانی که کافرند می‌گویند: «خداوند از این مثل، چه می‌خواهد؟»؛ با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند * همان کسان که پیمان با خداوند را پس از بستن آن می‌شکنند و چیزی را که خداوند فرمان به پیوند آن داده است می‌گسلند و در زمین تباهی می‌ورزند، آنانند که زیانکارند» سوره بقره، آیه ۲۶-۲۷.
  181. وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ * الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ«و با فرعون، دارنده آن میخ‌ها * آنان که در شهرها سر به سرکشی برداشتند،» سوره فجر، آیه ۱۰-۱۱.
  182. وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ «و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد می‌کوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمی‌دارد * و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است» سوره بقره، آیه ۲۰۵-۲۰۶.
  183. منصوری، خلیل، اصول اصلاحات از منظر قرآن.
  184. سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
  185. بقره، آیات ۲۶ و ۱۴۴ و ۱۴۷ و آیات دیگر
  186. وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ * يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ * فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ «و برخی از مردم می‌گویند: به خداوند و روز واپسین ایمان آورده‌ایم با آنکه آنان مؤمن نیستند * با خداوند و با کسانی که ایمان دارند فریب می‌ورزند در حالی که جز خود را نمی‌فریبند و در نمی‌یابند * به دل بیماری‌یی دارند و خداوند بر بیماریشان افزود؛ و برای دروغی که می‌گفتند عذابی دردناک خواهند داشت * و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم * آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمی‌یابند» سوره بقره، آیه ۸-۱۲.
  187. وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم می‌کند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره حجرات، آیه ۹.
  188. وصیتنامه امام حسین به برادرش محمد بن حنفیه به نقل از مقتل خوارزمی، ج ۱، ص۱۸۸. مقتل عوالم، ص۵۴
  189. منصوری، خلیل، اصول اصلاحات از منظر قرآن.
  190. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا * يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و سخنی استوار بگویید * تا کردارهایتان را شایسته گرداند و گناهانتان را بیامرزد و هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بی‌گمان به رستگاری سترگی رسیده است» سوره احزاب، آیه ۷۰-۷۱.
  191. وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ «و آنان که به کتاب (آسمانی) چنگ می‌زنند و نماز را بر پا می‌دارند، ما پاداش نکوکاران را تباه نمی‌گردانیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۰؛ بقره، آیات ۸ تا ۱۲
  192. احزاب، آیات ۷۰ و ۷۱
  193. وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا «و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود»». سوره کهف، آیه ۲۳.
  194. فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  195. وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ * أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ «و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است- تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و برای من، در دودمانم شایستگی نه که من به سوی تو بازگشته‌ام و من از فرمانبردارانم * آنانند که از آنها بهترین کارهایی را که کرده‌اند می‌پذیریم و در زمره بهشتیان از گناهان آنها- بنا به آن وعده راست که به آنان داده می‌شد- درمی‌گذریم» سوره احقاف، آیه ۱۵-۱۶.
  196. وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ * قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه می‌یابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر می‌هراسم * گفت: ای قوم من! به من بگویید که اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او نیز از نزد خویش به من روزی نیکویی ارزانی داشته باشد (شما چه خواهید کرد؟) و من در آنچه شما را از آن باز می‌دارم نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم، تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح نظری ندارم و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز می‌گردم» سوره هود، آیه ۸۴ و ۸۸.
  197. منصوری، خلیل، اصول اصلاحات از منظر قرآن.