امام سجاد در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

امام سجاد (ع) فرزند امام حسین (ع)، پنجم شعبان سال ۳۸ ﻫ. در مدینه به دنیا آمد و در حادثه کربلا حضور داشت اما به دلیل بیماری در جنگ شرکت نکرد. سجاد (ع) و زین‌العابدین از القاب و ابوالحسن و ابومحمد کنیه ایشان است. دارای خُلق و خویی الهی و انسانی و از آشکارترین ویژگی‌های اخلاقی ایشان عبادت و طاعت فراوان است، لذا معروف به زین‌العابدین است.

بیان حقایق دین در قالب دعا؛ حفظ دستاوردهای قیام عاشورا و جلوگیری از وقوع انحرافات اساسی در اصول و مبانی فرهنگ اسلام و پاسخ‌گویی به شبهات از جمله فعالیت‌های ایشان است. صحیفه سجادیه و رساله حقوق از جمله آثار حضرت است. سرانجام امام در روز ۱۲ یا ۲۵ محرم سال ۹۵ه‍ در ۵۷ توسط ولید بن عبدالملک مسموم و به شهادت رسید و در قبرستان بقیع مدینه دفن شد.

نام، کنیه‌ها و القاب

امام سجاد (ع) امام چهارم شیعیان، معصوم ششم و جد امام رضا (ع) است. نام حضرت، علی (ع) است و کنیه‌های او را ابو محمد، ابوالحسن، ابوالحسین و بنا بر قولی، ابوالقاسم و ابوبکر، گفته‌اند. القاب متعددی به حضرت نسبت داده‌اند که از شمار آنها می‌توان به زین‌العابدین، سجاد، زاهد، خاشع مجتهد، رهبانی، امین، ذوالثفنات، سید العابدین، قدوة الزاهدین، منار القانتین، زین الصالحین و البَکّا، اشاره کرد[۱].[۲]

پدر و مادر

پدر حضرت، امام حسین (ع) است. اما درباره نام و نسب مادر آن حضرت گزارش‌های مختلفی وجود دارد. برخی او را امّ‌ولد خوانده‌اند و گفته‌اند که نامش غزاله بوده است[۳]. اما بیشتر منابع حاکی از آن‌اند که مادر حضرت از بزرگ‌زادگان ایرانی بوده است. حتی برخی او را دختر یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانی دانسته‌اند. نام‌های متعددی در منابع برای مادر امام سجاد (ع) ذکر شده که برخی از آنها عبارت است از: شهربانو (دختر یزدگردشاه‌زنان، سلافه، غزاله، سلامه، مریم و فاطمه[۴].

درباره اینکه چگونه چنین کسی به همسری امام حسین (ع) در می‌آید، روایت‌هایی در منابع دیده می‌شود. کلینی از امام باقر (ع) نقل می‌کند که دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند و او به امام حسین (ع) علاقه‌مند شد و وی را به عنوان همسر خود انتخاب کرد و امیرالمؤمنین (ع) فرزندش را بشارت داد که بهترین شخص روی زمین از او برای تو متولد می‌شود و علی بن حسین (ع) از این زن متولد شد. در ادامه این روایت آمده که امام سجاد (ع) را «ابن الخیرتین» می‌گفتند؛ زیرا او از پیوند عرب و ایرانی اصیلی متولد شد. شعری نیز در این باب به ابوالاسود دوئلی منسوب است[۵]. در این زمینه روایتی از امام رضا (ع) نقل شده است. از "قاسم نوشجانی" منقول است امام رضا (ع) در خراسان به من فرمود میان خاندان ما و شما خویشاوندی است و چون چگونگی آن را پرسیدم، فرمود وقتی عبدالله بن عامر بن کریز خراسان را فتح کرد، دو دختر از یزدگرد، پادشاه ایران اسیر کرد و آن دو را برای عثمان بن عفان فرستاد. عثمان یکی را به امام حسن (ع) و دیگری را به امام حسین (ع) بخشید و از همسر حسین (ع)، امام سجاد (ع) متولد گردید[۶].

با توجه به سال تولد امام سجاد (ع) باید هم در روایت منقول از امام باقر (ع) و هم در روایت مروی از امام رضا (ع) تأمل کرد. در روایت امام باقر (ع) سخن از عهد خلافت عمر است که لازم می‌آید بیش از ده سال، شهربانو فرزندی برای امام حسین (ع) نیاورده باشد که بعید است و در منابع نیز اشاره‌ای به آن نشده است. برخی محققان در باب این روایت مطالبی دیگر را نیز بیان کرده‌اند[۷]. در روایت امام رضا (ع) نیز که از عصر عثمان سخن گفته شده، مشکلی وجود دارد و آن فاصله طولانی میان شکست شاه ایران از سپاه عمر تا اسارت دختران یزدگرد و فرستادن او برای عثمان است. به هر روی با اینکه روایت‌های مذکور در منابع کهن روایی از جمله بصائر الدرجات و الکافی آمده است، برخی محققان، انتساب مذکور را درست ندانسته‌اند و در اینکه مادر امام زین العابدین (ع) دختر یزدگرد باشد، تشکیک نموده‌اند. منتقدان انتساب مذکور بر آن‌اند که این روایت‌ها هم از حیث سندی و هم از حیث محتوایی، قابل تأمل‌اند[۸].[۹]

سال و محل ولادت

درباره محل تولد حضرت، باید به زمان دقیق ولادت وی پی ببریم. اگر سال تولد امام در فاصله سال ۳۶ تا ۳۸ق باشد، چنان‌که برخی گفته‌اند؛ باید مولد حضرت را کوفه بدانیم؛ چون در این سال‌ها امام حسین (ع) در کنار پدر، در این شهر بوده است؛ اما اگر حوالی ۴۸ق را برای سال تولد امام در نظر بگیریم، تولد وی در مدینه بوده است. چنان‌که گفته شد، در اینکه امام در چه سالی به دنیا آمده است، منابع اختلاف‌نظر دارند. ابن‌شهرآشوب چندین روایت را در کنار هم ذکر می‌کند و می‌گوید او در مدینه در روز پنج‌شنبه نیمه جمادی‌الثانی و به روایتی دیگر روز پنج‌شنبه نهم شعبان سال ۳۸ق، دو سال پیش از شهادت امیر المؤمنین (ع) و به روایتی در سال ۳۷ق و به روایتی دیگر سال ۳۶ق ولادت یافت[۱۰].

اختلاف در تعیین زمان تولد امام سجاد (ع) بسیار بیش از آن چیزی است که ابن‌شهرآشوب گفته است. این مطلب از آنچه در وقایع پس از واقعه کربلا در برخی منابع ذکر شده، دانسته می‌شود. گفته شده که پس از وقایع عاشورا یکی از اقداماتی که یزیدیان می‌خواستند انجام دهند، کشتن امام سجاد (ع) بود. آنان به دنبال این بودند که آثار بلوغ در حضرت پیداست یا نه؛ تا وی را نیز بکشند[۱۱]. اگر امام در حوالی سال ۳۷ق، به دنیا آمده بود، معنا نداشت که امویان درباره بلوغ وی تحقیق کنند؛ چون در سال ۶۱ق حضرت سنی بالغ بر بیست‌سال داشته است. تحقیق مذکور در جایی معنادار است که امام سجاد (ع) در آستانه بلوغ باشد که لازم می‌آید وی حدود سال ۴۸ق به دنیا آمده باشد. برخی محققان از این قرائن به این نتیجه رسیده‌اند که سال تولد حضرت، ۴۸ یا ۴۹ق بوده و وی در حادثه کربلا دوازده یا سیزده‌سال داشته است. به بیان این محققان حتی بیماری حضرت زین العابدین (ع) در صورت بالغ‌بودن، نمی‌توانسته موجبات رهایی وی را از کشته‌شدن فراهم آورد و حتماً امام نابالغ بوده که کشته نشده است[۱۲]. البته قرائنی دیگر از منابعی دیگر در دست است که نشان از آن دارد که قولی که حضرت را در این ایام جوانی بالغ بر بیست‌سال می‌داند، می‌تواند درست باشد. علاوه بر نقل منابع متعدد، روایت‌ها، حضور امام باقر (ع) در کربلا و نیز سخنرانی‌های امام سجاد (ع) پس از واقعه عاشورا قرائنی است که به سادگی نمی‌توان از آنها گذشت و می‌تواند قول مشهور را درباره سال تولد حضرت تأیید کند[۱۳].

امام سجاد (ع) و واقعه عاشورا

از سال‌های کودکی و نوجوانی حضرت علی بن حسین (ع) اطلاع چندانی در دست نیست. تصویر روشن حضرت تنها در شب پیش از عاشورا دیده می‌شود در حال بیماریِ سخت. یعقوبی به نقل از امام سجاد (ع) فضایی را در ساعات پایانی شب عاشورا ترسیم می‌کند که از یک طرف حضرت زینب (س) در حال تیمارداری امام علی بن حسین (ع) است و از طرف دیگر امام زین‌العابدین (ع) می‌شنود که پدر در حال خواندن ابیاتی است در ذمّ دنیا و اهل آن. امام سجاد (ع) می‌فرماید، پس از اینکه عمه‌ام از آنچه قرار است بر سر خاندانش بیاید، مطلع شد، به شدت اظهار عجز و لابه کرد که پدرم او را دعوت به صبر و تقوای الهی نمود[۱۴].

پس از کشته شدن امام حسین (ع) و همراهان و اسارت خاندانش، علی بن حسین (ع) نیز در حالی‌که به شدت بیمار بود، اسیر شد. چنانکه گفته شد، در چندین موضع قصد کشتن حضرت را داشته‌اند که برخی علت رهایی را کم‌سنی حضرت و برخی دیگر حمایت حضرت زینب (س) و بعضی بیماری شدید دانسته‌اند[۱۵]. امام در مدتی که در کوفه حضور داشت، با بیان سخنانی روشنگر، بسیاری از مردم را به واقعیت واقعه کربلا آگاه کرد. امام در موضعی پس از معرفی خود و خاندان خویش، از مظلومیت حسین (ع) و یاران و خاندانش سخن گفت و به کوفیان فرمود که شما همان جماعتی هستید که پدرم را به شهرتان فراخواندید و به جای همراهی، او را فریب دادید و کشتید. امام به آن جماعت فرمود: اگر رسول خدا (ص) از شما درباره کشتن فرزندش و شکستن حرمت خاندانش پرسش کند، چه پاسخی خواهید داشت. مردم که از سخنان حضرت شرمنده شده بودند، اعلام کردند که ما با توییم و با هر کسی که بگویی خواهیم جنگید. امام آن را فریب‌کار و اسیران شهوت خواند و فرمود آیا می‌خواهید کاری را با من کنید که با پدرم کردید. ما بسیار داغداریم، تنها چیزی که از شما می‌خواهم این است که نه با ما باشید و نه علیه ما و سپس ابیاتی را درباره کشته‌شدن حسین (ع) بیان فرمود[۱۶].

در شام نیز روشن‌گری‌های امام، ادامه یافت. مردم شام که سال‌ها توسط معاویه از شناخت اسلام واقعی دور نگاه داشته شده بودند، نه تنها خاندان پیامبر (ص) و فضایل‌شان را نمی‌شناختند؛ بلکه با ایشان از در مخالفت و معارضت بر می‌آمدند و آنان را دشمن دین خدا می‌دانستند. گزارش‌ها حاکی از آن است که برخی جماعات شامی از وضعیت پیش‌آمده برای امام حسین (ع) و همراهانش اظهار خرسندی کرده و آن را موهبتی الهی دانسته بودند. امام در پاسخ چنین افرادی با کمال متانت و وقار و با استناد به آیات قرآن کریم و بیان شأن نزول آنها، ایشان را متوجه درک نادرست‌شان از دین می‌نمود و با این شیوه حتی آنان را شرمنده می‌کرد و در زمره منتقدان امویان در می‌آورد[۱۷].

پاسخ‌های قاطع امام به کسانی که می‌خواستند اهل بیت (ع) را تحقیر کنند، بخش مهمی از این مقطع از حیات حضرت است. نقل شده که ابراهیم بن طلحه که خاندانش از جنگ جمل کینه به دل داشتند، در حالی که امام وارد شام می‌شد، به نزد وی آمد و با حالتی تحقیرآمیز از حضرت پرسید حال چه کسی غلبه و چیرگی دارد؟ امام بی‌آنکه از سخن وی دچار تغییر شود، به وی فرمود اگر می‌خواهی بدانی غلبه و چیرگی از آن کیست وقت نماز که شد، اذان و اقامه بگو[۱۸]. مراد امام از این سخن آن است که همه شما چه با اهل بیت پیامبر (ع) دوست باشید چه دشمن، باید به رسالت و سروری بزرگ این خاندان در اذان و اقامه اقرار کنید و نمی‌توانید از یاد او تن بزنید. در مجلس یزید نیز امام زین العابدین (ع) با قدرت تمام با وی و اطرافیانش مواجه شد. یزید ابتدا از موضع بالا وارد شد و به امام گفت پدرت قطع رحم نمود و حق مرا در نظر نیاورد و با خلافتم مخالفت کرد. از این‌رو خداوند با او آن کرد که می‌بینی. امام به گونه‌ای پاسخ یزید را داد و او و پیروانش را ناتوان ساخت که یزید از در عذر درآمد و به حضرت اظهار داشت خداوند پسر مرجانه را لعنت کند. به خداوند سوگند اگر من در کربلا حاضر بودم تمام پیشنهادهای پدرت را قبول می‌کردم[۱۹].[۲۰]

امامت امام سجاد (ع)

پس از شهادت امام حسین (ع)، امامت به علی بن حسین (ع) منتقل شد و علاوه بر نص، اجماع شیعه نیز امامت وی را تأیید نمود[۲۱]. حضرت معارضی جدی برای امامت خویش نیافت؛ تنها کیسانیه که اقلیتی منحرف بودند، بدون رضایت محمد بن حنفیه، او را امام پس از حسین (ع) دانستند که از ناحیه عموم شیعیان توجه چندانی را کسب نکردند[۲۲]. در روایت‌های مروی از امام رضا (ع) مطالب مهمی از امام سجاد (ع) درباره امامت ملاحظه می‌شود. نقل شده که علی بن موسی (ع) نامه‌ای درباره امامت نوشته بودند که در آن بخش‌هایی از سخنان امام زین العابدین (ع) ذکر شده بود. در این نامه نوشته شده بود که علی بن حسین (ع) فرموده محمد (ص) امین خدا در زمین بود و پس از رحلت وی ما اهل بیت، وارثان اوییم، ما امینان خدا در زمینیم و نزد ماست دانش‌های گوناگون. ما ایمان و نفاق افراد را به محض دیدن‌شان می‌شناسیم، نام شیعیان ما و نام پدران‌شان نزد ما مکتوب است و خداوند از ما و ایشان پیمان گرفته که به هر جانب که مایل شویم، آنان نیز مایل گردند. در این نامه علی بن موسی (ع) سخنان علی بن حسین (ع) را در تشریح چیستی امامت و جایگاه آن به تفصیل بیان کرده است[۲۳].

همچنین از امام رضا (ع) نقل شده که فرمود علی بن حسین (ع) فرموده بر ائمه اموری واجب است که بر شیعیان واجب نیست و بر شیعیان اموری واجب است که بر ائمه واجب نیست. برای نمونه خداوند به شیعیان دستور داده که از ما پرسش کنند[۲۴] ولی بر ما پاسخ دادن واجب نیست، تنها در صورتی که بخواهیم پاسخ می‌دهیم و اگر نخواهیم پاسخ نمی‌دهیم[۲۵].[۲۶]

امام و حاکمان اموی

سال‌های امامت حضرت زین العابدین (ع) مقارن با سال‌های پر اختناق حکومت امویان بود. حضرت پس از واقعه کربلا مدتی از معاشرت با مردم اجتناب می‌‌فرمود و زمانی را در بادیه و به دور از مردمان زندگی کرد و بی‌خبر از همه، به زیارت قبر پدر و جدّش می‌رفت[۲۷] و سپس، بعد از مدتی به مدینه رفت و در آنجا به گونه‌ای زندگی کرد که امویان به بهانه اقدام سیاسی و نظامی نتوانند حضرت را به قتل برسانند. منابع گواه آن‌اند که خلفای اموی مترصد حرکتی از ناحیه امام بودند تا با وی همان کاری را کنند که با پدر بزرگوارش کردند. نقل است که عبدالملک مروان که از عظمت و تأثیرگذاری حضرت زین العابدین (ع) بیمناک بود و او را خطری برای خلافت خود می‌دانست، از شهاب زهری درباره وی پرس‌وجو کرد و چون شنید که علی بن حسین (ع) به خویش مشغول است و هیچ اقدامی علیه او نمی‌کند، خرسند شد[۲۸]. امام سجاد (ع) حتی برای پرهیز از معارضه، تمهیداتی را می‌اندیشید و از دیگران می‌خواست از درگیری بپرهیزند و جان خود را بیهوده در نزاع با امویان به خطر نیاندازند[۲۹]. امام از قیام توابین و قیام مختار نیز به هیچ‌روی حمایت آشکاری نکرد و هرچند بنا بر چند نقل، مختار را دعا کرد[۳۰] و از او ستایش نمود[۳۱] اما به هیچ‌روی آمر قیام او نبود و حتی هدایای او را با اطلاع امویان به مصرف رساند[۳۲] تا بهانه‌ای برای آزار حضرت و بنی‌هاشم و شیعیان نشود. این رویه تقیه‌آمیز، موجب شد که امام بتواند در یکی از پر اختناق‌ترین مقاطع تاریخ اسلام تأثیر ژرف و شگرفی در پیشبرد اهداف فرهنگی و علمی اسلام و تشیع داشته باشد.

علی بن حسین (ع) هرچند به امر به معروف و نهی از منکر اهتمام جدی داشت، اما معتقد بود که در زمان حاکم ستمگری که شرش می‌تواند دامن‌گیر شود، باید تقیه کرد و با مبارزه آشکار خود را به کشتن نداد[۳۳]. حتی منقول است که امام از سرِ تقیه در نماز جمعه ائمۀ جور شرکت می‌کرد و نماز ظهر را خود به تنهایی اقامه می‌کرد[۳۴]. این شیوه تقیه‌آمیز امام که بعدها در سیره ائمۀ دیگر نیز بروز قابل توجهی یافت، موجب شد که وی و خاندان و شیعیانش در واقعه حرّه آسیب نبینند. در واقعه حرّه یزید که از طغیان اهل مدینه ناخرسند شده بود، مسلم بن عقبه را برای سرکوب به این شهر فرستاد و او با قساوت تمام مردم را سرکوب کرد و جان و مال و ناموس مسلمانان را بی‌هیچ تشویشی در اختیار سربازانش گذاشت. امام سجاد (ع) که از مدت‌ها پیش موضع بی‌طرفی در این نزاع گرفته بود، از ناحیه امویان آزاری ندید و حتی توانست که منتسبان خود و برخی از مردم از جمله خانواده مروان را که به وی پناه برده بودند، از مرگ نجات دهد و به منطقه ینبُع بفرستد. منابع حکایت از آن دارد که مهاجمان به مدینه با امام زین‌العابدین (ع) به احترام رفتار کردند و حضرت را در شورش‌های مدینه مقصر ندانستند[۳۵]. پس از ویران‌کردن مدینه، مسلم بن عقبه که مردی سالخورده بود از دنیا رفت. یزید که می‌خواست برای از بین بردن عبدالله بن زبیر لشکر او را به مکه بفرستد، حصین بن نمیر را به فرماندهی سپاه گماشت و او در مکه درگیر جنگ بود که خبر مرگ یزید را دریافت کرد. پس از پایان جنگ ناتمام سپاه شام و مکه، حصین بن نمیر، عازم شام شد و بر سر راه در مدینه در حالی‌که حیواناتشان رمقی نداشتند و در حال مردن بودند، توسط امام سجاد (ع) سیر و تیمار شدند. امام در این جریان بی‌آنکه به آنان و دشمنی دیرینه‌شان با اهل بیت توجه کند، به اسب‌هایشان خوراک داد[۳۶].[۳۷]

امام و مروانیان

در خلافت کوتاه مروان، امام سجاد (ع) به قرار پیشین به عبادت و تعلیم اشتغال داشت و از آنجا که مروان، خود را مدیون امام می‌دانست، متعرّض حضرت نمی‌شد. پس از وی عبدالملک بن مروان خلیفه شد و او بیش از بیست‌سال با امام زین العابدین (ع) معاصر بود. روزگار عبدالملک بسیار پرآشوب بود. او برای دفع فتنه زبیریان و به ویژه عبدالله بن زبیر و مصعب بن زبیر از هیچ خشونت و هتک‌حرمتی حتی به مکه فروگذار نکرد و برای این‌کار بیش از همه از یاری‌های حجاج بن یوسف بهره‌مند گردید. حجاج در مکه و عراق خون بسیار ریخت و به ویژه در مواجهه با شیعیان، قساوتی بی‌نظیر از خود نشان داد[۳۸]. حجاج نامه‌ای به عبدالملک نوشت و به او هشدار داد که اگر طالب بقای حکومتت هستی، در کشتن علی بن حسین درنگ نکن. عبدالملک شدیداً او را از این کار منع کرد و به او عاقبت آل ابی‌سفیان را متذکر شد و به او گفت که من زوال خلافت آنان را به جهت ریختن خون بنی‌هاشم می‌دانم[۳۹]. امام در نامه‌ای عبدالملک را به یاد خدا دعوت کرد و به او فرمود که تو نیازمند خدایی و اگر عزّتی و قدرتی یافته‌ای به لطف او بوده است؛ پس به شکرانه آن از مردمان درگذر[۴۰].

حکایات متعددی از مواجهات امام با عبدالملک در منابع نقل شده است. عبدالملک به جایگاه معنوی امام حسادت می‌کرد و دوست می‌داشت تا به طرق مختلف از توجه و عنایت حضرت به خود کسب مشروعیت کند؛ اما امام به او نمی‌پرداخت. نقل شده که علی بن حسین (ع) و عبدالملک در مراسم حج حضور داشتند و مردم حرمت بسیاری به حضرت می‌نهادند. عبدالملک پرسید این شخص کیست که چنین مورد توجه است و اطرافیان گفتند که او کیست. عبدالملک که از بی‌توجهی حضرت ناراحت بود به وی گفت من قاتل پدرتان نیستم که نزد ما نمی‌آیی. امام در پاسخش فرمود به راستی که قاتل پدرم با کشتن وی، دنیای پدرم را تباه کرد و پدرم نیز آخرتش را ویران نمود. حال اگر تو هم دوست داری، قاتل او باش[۴۱]. در نقلی دیگر آمده که عبدالملک برای اینکه خلافت خود را تثبیت کند، از امام سجاد (ع)، مطالبه شمشیر رسول خدا (ص) را کرد. وقتی امام از دادن شمشیر امتناع کرد، او حضرت را تهدید کرد که حقوق او را از بیت‌المال قطع کند و امام به او فرمود رزّاق، خداوند است و او از جایی روزی می‌دهد که کسی متوقّع نیست و خداوند هیچ خیانت‌کار کافری را دوست ندارد[۴۲].

عبدالملک برای نشان‌دادن برتری خود نسبت به امام، از هیچ کاری روی‌گردان نبود. او می‌کوشید برای بزرگ نشان‌دادن خود، حضرت را به طرق مختلف تحقیر کند. به عبدالملک خبر دادند که علی بن حسین (ع) کنیز خود را آزاد کرده و با او ازدواج نموده است. عبدالملک نامه‌ای به حضرت نوشت و این‌کار را خلاف شرافت قوم و قبیله وی دانست و گفت تو باید با کسی ازدواج می‌کردی که هم‌شأن و رتبه‌ات باشد و با این‌کار آبروی پسینیان و پیشینیانت را برده‌ای. امام در پاسخ وی فرمود که در منطق اسلام چنین سخنانی جایگاهی ندارد و ارزش انسان‌ها به چیزی ورای حسب و نسب است و رسول خدا (ص) نیز سنتی چنین داشت[۴۳]. عبدالملک برای اینکه موضع بالای خود را نشان دهد و قدرت خود را به رخ امام و یارانش بکشاند، زمانی دستور به دست‌گیری حضرت داد و عاملان وی دست و پای وی را در غل و زنجیر کردند. حضرت نیز به اذن الهی غل و زنجیر را گشود و به او نشان داد که قدرت تنها متعلق به خداست. عبدالملک از هیبت امام ترسید و با برخی درباره او گفت‌وگو کرد و آنان به وی اطمینان دادند که علی بن حسین (ع) به کاری جز آنچه تو گمان می‌بری مشغول است[۴۴].

عبدالملک در سال ۸۶ ق درگذشت و فرزندش ولید بر جای او نشست. در زمان خلافت وی امام سجاد (ع) توسط هشام بن عبدالملک مسموم شد و به شهادت رسید[۴۵]. هشام از موقعیت امام در میان مسلمانان هراس داشت. نقل شده که زمانی او در حال طواف بود و می‌خواست که حجرالاسود را مس کند، اما به جهت ازدحام موفق نشد. پس از زمانی اندک، امام سجاد (ع) به حرم آمد و مردم به احترام وی کنار رفتند و حضرت به راحتی طواف و مس حجرالأسود کرد. هشام که شاهد این ماجرا بود از عصبانیت به خود می‌پیچید. شامیان که شاهد احترام حُجاج به علی بن حسین (ع) بودند، از هشام پرسیدند این مرد کیست که چنین مورد احترام است. هشام به دروغ و برای تحقیر امام گفت او را نمی‌شناسد، این زمان فرزدق ابیاتی را برای شناساندن امام بیان کرد که هشام و همراهانش را در بهت و حیرت فرو برد[۴۶]. هشام، فرزدق را زندانی کرد و حق او را از بیت‌المال قطع کرد. علی بن حسین (ع) برای او صله فرستاد و فرزدق نپذیرفت و گفت من این اشعار را برای دیانت گفته امام به او اطمینان داد که پذیرش صله توسط تو منافاتی با این ندارد و سخنان تو مورد پذیرش خدا قرار گرفته است. مدت زندان فرزدق طولانی شد و او را تهدید به قتل کردند. او از امام خواست او را دعا کند. با دعای حضرت، از زندان نجات یافت. فرزدق نزد امام آمد و از قطع حقوقش از بیت‌المال سخن گفت. علی بن حسین (ع) میزان حقوق دریافتی‌اش را پرسید و به اندازه چهل‌سال دریافتی‌اش به او داد و فرمود اگر می‌دانستم بیش از این نیاز داری، بیش از این به تو می‌دادم. فرزدق پس از گذشت چهل‌سال، از دنیا رفت[۴۷].[۴۸]

شهادت امام

امام در عصر خلافت ولید از دنیا رفت. سال دقیق شهادت حضرت مشخص نیست و منابع از سال ۹۲ و ۹۴ و ۹۵ سخن گفته‌اند و ماه آن را محرم دانسته‌اند[۴۹]. برخی منابع به شهادت آن حضرت با خوراندن سم توسط عمال ولید بن عبدالملک اشاره کرده‌اند[۵۰]. از امام رضا (ع) درباره زمان احتضار حضرت زین‌العابدین (ع) روایت شگفتی نقل شده است: چون زمان وفات علی بن حسین (ع) فرا رسید، بیهوش گردید و پس از زمانی دیده باز کرد و سوره‌های واقعه و فتح را قرائت کرد و این آیه را خواند: سپاس خدایی را که وعده‌اش را بر ما راست گردانید و سرزمین بهشت را به ما میراث داد، از هر جای آن باغ پهناور که بخواهیم جای می‌گزینیم و چه نیک است پاداش عمل‌کنندگان[۵۱]. پس از این بود که قبض روح شد و دیگر چیزی نگفت[۵۲].[۵۳]

ویژگی‌های امام

امام علی بن حسین (ع) در میان دوست و دشمن، به اخلاق، وارستگی، عبادت و دانش شهرت داشت و همگان به فضل او اقرار و اعتراف داشتند. او هم مانند دیگر شیعیان الگوی خود را علی (ع) قرار داده بود و می‌خواست خود را در دیانت و اخلاق به او نزدیک کند. امام صادق (ع) در حدیثی ضمن بر شمردن فضائل امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید کسی در میان فرزندان و خانواده علی بن ابی‌طالب (ع)، از علی بن حسین (ع) به او در لباس پوشیدن و دانش بر‌تر نبود. در ادامه همین روایت تصویر امام باقر (ع) از حضرت آمده است که می‌فرماید پدر را دیدم در حالی‌که به واسطه بیداری شب رنگش زرد شده و از بسیاری گریه چشمانش مجروح گشته و پیشانی و بینی او از بسیاری سجده پینه بسته، و از فراوانی قیام، پاها و ساق او ورم کرده بود. پس از دیدن حالت وی گریستم پس از لحظاتی پدر مرا خواند و کتابی را که در آن عبادات علی (ع) نوشته شده بود، به دست گرفت و پس از اندکی آن را با اندوه بر زمین نهاد و فرمود کیست که قدرت عبادت علی (ع) را داشته باشد[۵۴]. امام را به کثرت عبادت ستوده‌اند و گفته‌اند در عبادت بسیار خاضع بود. منقول است که چون وضو می‌گرفت، رنگش زرد می‌شد و چون علت این دگرگونی را می‌پرسیدند، می‌فرمود آیا می‌دانید کسی که من مهیّای ایستادن در برابرش می‌شوم، دارای چه عظمتی است[۵۵]. امام باقر (ع) حال امام هنگام نماز را، به خوشه گندمی، در مصاف باد تشبیه کرده است[۵۶]. در دیگر عبادات نیز امام سجاد (ع) مجاهدتی پیوسته داشت و حج بسیار به جا آورد[۵۷] و همواره در محضر خداوند بود و عاشقانه و خائفانه او را عبادت می‌کرد.

در سخاوت و بخشش حضرت نیز سخنان بسیاری گفته شده است. او به شیوه علی (ع) به فقرا و مساکین به صورت پنهانی خوراک و پوشاک می‌رساند؛ به گونه‌ای که برخی از آنان تا زمان شهادت حضرت نمی‌دانستند توسط چه کسی تأمین می‌شوند[۵۸]. امام آنچه را دوست داشت به دیگران می‌داد. از امام رضا (ع) منقول است که حضرت سجاد (ع) مکرراً انگوری را که مایل به خوردنش بود، به جماعاتی از نیازمندان بخشید[۵۹].

علی بن حسین (ع) در شکیبایی و خویشتن‌داری شهره بود، به گونه‌ای که بسیاری از افرادی که حضرت را دشنام و آزار می‌دادند، نه تنها توسط وی بخشوده می‌شدند؛ بلکه هدایایی از ناحیه امام دریافت می‌کردند و به این وسیله بنده خلق و خوی کریمانه‌اش می‌شدند[۶۰]. امام در عین اینکه لباسی ساده و ارزان می‌پوشید، همواره خوشبو بود. از امام رضا (ع) منقول است که علی بن حسین (ع) مشک‌دانی داشت از قلع که در آن مشک ریخته بود و هنگام لباس پوشیدن و بیرون رفتن، از آن مشک به خود می‌مالید[۶۱].[۶۲]

مقابله با انحرافات

پس از عصر رسول خدا (ص) به جهت انزوای اهل بیت (ع) و نیز طغیان بنی‌امیه فرصت چندانی برای نشر دین فراهم نشده بود. امام سجاد (ع) عزم آن کرد که با تربیت شاگرد و نقل روایت‌ها، اسلام را احیا کند و میراث فراموش‌شده پیامبر را از تحریف نجات دهد. این روند توسط دو امام بعد به نحو قابل‌توجهی تکمیل شد. علی بن حسین‌(ع) به آن دسته از روایت‌های پیامبر (ص) توجه داشت که از طریق امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شده باشند. از این‌رو در منابع نقل شده که حضرت برای بیان مطالب خود به کتاب علی (ع) نظر می‌کرد[۶۳]. امام برای نخستین‌بار از اجماع فرزندان فاطمه (س) سخن گفت[۶۴] و به این وسیله خط تمایزی میان اجتهادات گسترده اسلام‌شناسان راستین و مدعی قرار داد. امام برخی تحریفات پیش‌آمده در امور دینی را با ارجاع به عصر نخست اسلام گوشزد می‌کرد. برای نمونه نقل شده که وی برخلاف مردم روزگار خود در اذان از جمله «حَيَّ عَلَى‏ خَيْرِ الْعَمَلِ‏» استفاده می‌کرد و چون مورد پرسش قرار می‌گرفت؛ می‌فرمود که در اذان صدر اسلام این جمله بوده است[۶۵]. امام سجاد (ع) در مقابل غالیان نیز موضع قاطعی داشت. حضرت کسانی را که درباره اهل بیت (ع) غلو می‌کردند، دعوت به اعتدال می‌نمود و از آنان می‌خواست که موجبات عیب‌جویی از ایشان را فراهم نیاورند[۶۶].

امام از اینکه برخی در حق اهل‌بیت همان شیوه‌ای را پیش گرفته بودند که مسیحیان و یهودیان در حق عیسی و عُزَیر (ع)، خلاف اسلام و تشیع می‌دانست و صراحتاً می‌فرمود چنین افرادی از ما نیستند و ما نیز از ایشان نیستیم[۶۷]. امام زین العابدین (ع) در مسائل اعتقادی روشن‌گری‌های قابل‌توجهی داشت که توسط امامان بعدی نیز مورد استفاده قرار می‌گرفت. نقل شده که وقتی امام رضا (ع) درباره مسأله جبر و اختیار مورد پرسش قرار گرفت، به حدیث قدسی استناد جست که علی بن حسین (ع) فرموده بود[۶۸]. امام از طریق ادعیه و نیز از طریق تربیت شاگرد، معارف دینی را توسعه می‌بخشید. صحیفه سجادیه که درس‌نامه توحید و بندگی و ولایت‌مداری است، بخش‌های مهمی از ادعیه امام را دربردارد. در زمینه تربیت شاگرد نیز جدا از پذیرش افراد سرشناس، حضرت به شیوه‌ای دیگر نیز اهتمام داشتند. امام هر ماه تعدادی برده می‌خرید و آنان را معارف و اخلاق دینی می‌آموخت و پس از مدتی آزاد می‌کرد[۶۹].

منابع

پانویس

  1. الهدایة الکبری، ص۲۱۳؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴ ص۱۷۵.
  2. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.
  3. الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۳.
  4. الکافی، ج۱، ص۴۶۷؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۷۶.
  5. الکافی، ج۱، ص۴۶۷.
  6. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۲۸.
  7. «شاهدخت والاتبار»، مجله آینه میراث، شماره ۱۶، ص۲۱-۳۷.
  8. زندگانی علی بن حسین (ع)، ص۹.
  9. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.
  10. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۷۵.
  11. تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۵۷-۴۵۸؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۲۰۸.
  12. زندگانی علی بن حسین (ع)، ص۲۹-۳۷.
  13. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.
  14. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۷۵.
  15. أنساب الأشراف، ج۳، ص۲۰۷؛ تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۵۸؛ تجارب الأمم، ج۱، ص۸۱-۸۲؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹-۱۲۰.
  16. مثیر الاحزان، ص۸۹-۹۰.
  17. تسلیة المجالس، ج۲، ص۳۸۲-۳۸۳؛ مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ج۲، ص۶۸-۶۹.
  18. الأمالی، طوسی، ص۶۷۷؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۷۷.
  19. الارشاد، ج۲، ص۱۲۰- ۱۲۲؛ إعلام الوری، ج۱، ص۴۷۴-۴۷۵.
  20. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.
  21. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۳۱.
  22. تبصرة العوام، ص۱۷۸.
  23. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۱۸-۱۱۹؛ مکاتیب الأئمة (ع)، ج۵، ص۴۱.
  24. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  25. بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۸؛ الفصول المهمة، ج۱، ص۵۷۹.
  26. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.
  27. إقبال الأعمال، ج۲، ص۲۷۳؛ فرحة الغری، ص۴۳.
  28. نوادر المعجزات، ص۲۷۰؛ الثاقب فی المناقب، ص۳۵۴.
  29. المنتظم، ج۶، ص۱۲۰.
  30. رجال الکشی، ج۱، ص۱۲۷؛ کتاب الوافی، ج۲۵، ص۶۹۶.
  31. الطبقات الکبری، ج۵، ص۷۴.
  32. الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۴.
  33. کشف الغمة، ج۲، ص۱۰۳.
  34. دعائم الإسلام، ج۱، ص۱۸۲؛ بحار الأنوار، ج۸۶، ص۲۵۵.
  35. شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۲۵۹؛ الارشاد، ج۲، ص۱۵۱-۱۵۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۸۸-۸۹.
  36. تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۰۲-۵۰۳.
  37. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.
  38. الأخبار الطوال، ص۳۱۰؛ تاریخ الطبری، ج۶، ص۱۷۴، ۱۷۵، ۳۵۹، ۳۶۰؛ الکامل، ج۴، ص۴۷۲، ۴۸۱، ۴۸۲.
  39. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۵۶؛ إثبات الهداة، ج۴، ص۷۲.
  40. بهجة المجالس، ج۳، ص۳۲۲.
  41. النائب فی المناقب، ص۳۶۵؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۵۵.
  42. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۶۵.
  43. الکافی، ج۵، ص۳۴۵؛ وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۷۳.
  44. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۳۲؛ کشف الغمه، ج۲، ص۷۶.
  45. بحار الأنوار، ج۴۶، ص۱۵۳.
  46. شرح الأخبار، ج۳، ص۲۶۴؛ الاختصاص، ص۱۹۱؛ الأمالی، سید مرتضی، ج۱، ص۶۸؛ عیون المعجزات، ص۷۱.
  47. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۶۷-۲۶۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۳۹۴-۳۹۵.
  48. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.
  49. بحار الأنوار، ج۴۶، ص۱۵۲-۱۵۳.
  50. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۷۶؛ الإتحاف بحب الأشراف، ص۲۷۶-۲۷۷.
  51. ﴿وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ «و می‌گویند: سپاس خداوند را که وعده خود را بر ما راست گرداند و این سرزمین را به ما به میراث داد، هر جای بهشت که بخواهیم جای می‌گیریم و پاداش اهل کردار، نیکوست» سوره زمر، آیه ۷۴.
  52. الکافی، ج۱، ص۴۶۸.
  53. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.
  54. الارشاد، ج۲، ص۱۴۱-۱۴۲؛ مجموعة نفیسة، ص۲۹۵-۲۹۶.
  55. العدد القویة، ص۵۹.
  56. الارشاد، ج۲، ص۱۴۳؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۵۰.
  57. الارشاد، ج۲، ص۱۴۴.
  58. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۵۳-۱۵۴.
  59. مکارم الأخلاق، ص۱۷۴.
  60. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۵۷-۱۵۹.
  61. الکافی، ج۶، ص۵۱۴؛ مکارم الأخلاق، ص۴۲.
  62. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.
  63. الأمالی، طوسی، ص۶۹۳.
  64. دعائم الإسلام، ج۱، ص۱۶۰.
  65. المسترشد، ص۵۱۷.
  66. الارشاد، ج۲، ص۱۴۱؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۱۹۷.
  67. اختیار معرفة الرجال، ص۱۲۰؛ إثبات الهداة، ج۵، ص۳۹۹.
  68. الفصول المهمة، ج۱، ص۲۳۷.
  69. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن حسین»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۴۵۴-۴۶۵.