شفاعت در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

شفاعت به معنای درخواست رسیدن خیر، یا دفع ضرر برای کسی از خداوند است و مقامی است که خدا برای بندگان مقرّب قرار داده که واسطه شوند تا خدا از گناهان اهل معصیت بگذرد. اصل شفاعت مورد اتفاق بیشتر مذاهب اسلامی است. شفاعت از موضوعاتی است که در آیات و روایات زیادی مطرح و مورد بحث‌های فراوانی قرار گرفته است. اعتقاد به شفاعت موجب امیدبخشی و حرکت آفرینی است. شبهات گوناگونی از سوی مخالفین نسبت به شفاعت مطرح شده است که به تمام آنها پاسخ داده شده است.

به کسی که شفاعت می‌کند "شفیع" گفته می‌شود و از جمله موارد و افرادی که به عنوان شفاعت‌کنندگان معرفی شده‌اند عبارت‌اند از: توبه؛ ایمان؛ عمل صالح؛ قرآن، پیامبران، امامان (ع)، شهدا؛ مؤمنان و... .

مقدمه

شفاعت، از باورهای اعتقادی مکتب امامیه است که بنا بر اصل تفضل و عنایت خاص خدا به بندگان تحقق می‌‌پذیرد. شفاعت را می‌‌توان هم امری عمومی و شامل همه دانست و هم امری مخصوص برخی افراد. عام به این معنا که هر کسی می‌‌تواند با احراز شرایط مشمول شفاعت گردد و خاص اینکه در عمل شایستگان را در برمی‌گیرد.

شفاعت واقعی، یعنی برانگیختن شفیع برای شفاعت البته با اذن الهی؛ برخلاف شفاعت باطل که توجه به شفیع است، برای اینکه اثر بر روی مشفوع عنه بگذارد.

پس اگر توجه اصیل به شفیع باشد و این توجه از ناحیه توجه به خدا پیدا نشده باشد، شرک در عبادت خواهد بود. شفاعت صحیح مورد تأیید قرآن، نوعی از شفاعت است که در آن نه استثنا و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین، و نه این شفاعت مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار است.

شفاعت غلط که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده، این است که مثلاً مجرم بر خلاف خواست قانونگذار وسیله‌ای برانگیزد که توسط آن بر اراده قانونگذار و هدف قانون چیره گردد و از نفوذ حکم او جلوگیری کند. توضیح اینکه شفاعت، شامل همه مرتکبین جرم نمی‌گردد؛ زیرا در این صورت دیگر نه قانون معنا خواهد داشت و نه شفاعت. طبیعت شفاعت با تبعیض و استثنا ملازم است.

بسیاری از عوام مردم، شفاعت را چنین می‌‌پندارند که پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) متنفذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ می‌‌کنند، اراده خدا را تغییر می‌دهند و قانون را نقض می‌‌کنند. بدون تردید این تصور غلطی است[۱].

معناشناسی

کلمه "شفاعت" از ریشه "شفع" است که به معنای همراهی چیزی با چیزی همانند خود است. "شفع" در قرآن به معنای جفت، در برابر "وتر" آمده است[۲]. در شفاعت، گویی منزلت شفاعت‌کننده با دیگر عوامل نجات موجود در شخص شفاعت شونده همراه می‌گردد و این دو با هم مایه نجات می‌شوند. بدین روی، شفاعت به تنهایی موجب نجات نیست و تنها برای کسانی که عوامل نجات را به صورت ناقص دارایند، سودمند می‌افتد. شفاعت از درهای رحمت الهی است که خداوند خود بر بندگانش گشوده است تا از این گذر آنان را ببخشاید و از نقایص، بپیراید و شایسته بهشت کند. بخشایش الهی همانند دیگر نعمت‌ها و رحمت‌های الهی، پیرو نظامی ویژه است و شفاعت‌کنندگان، وسائطی هستند که از طریق آنان بخشایش و آمرزش الهی به گناهکاران می‌رسد[۳].

بنابراین، هیچ کس نمی‌تواند خداوند را به قبول شفاعت وادارد. شفاعت موجب می‌گردد گناهکاران از رحمت الهی ناامید نگردند و همه راه‌های ارتباط با خدا را بسته مپندارند. شفیع از خداوند نمی‌خواهد که مولویت خویش یا بندگی بندگان خود را نادیده انگارد و از حکم خویش درباره بنده درگذرد و یا قانون مجازات را تغییر دهد؛ بلکه از گذر تمسک به صفاتی مانند کرم و بزرگی و سخاوت خدا که مایه بخشایش و گذشت‌اند، یا صفاتی از بنده ـ مانند حقارت و ذلت و ناتوانی ـ و به واسطه منزلتی که خود نزد خدا دارد، می‌خواهد که از خطای گناهکار درگذرد[۴].[۵]

شفاعت در قرآن

بنابر آیات قرآنی، مردم روزگار پیش از اسلام نیز به گونه‌ای شفاعت معتقد بوده‌اند. قرآن کریم بارها از عقاید خرافی آنان درباره شفاعت یاد کرده است. مشرکان بر این باور بودند که خداوند، آفریدگار هستی است؛ اما اداره عالم را به فرشتگان و دیگر آفریدگان واگذاشته است و از این رو، برای تقرب به خدای متعال، به این مخلوقات پناه می‌برده و آنها را می‌پرستیده‌اند[۶]. بنی‌اسرائیل خویش را امت برگزیده می‌پنداشتند و معتقد بودند از فرزندان پیامبران‌اند و در روز قیامت، پیامبران آنان را شفاعت می‌کنند[۷]. قرآن این باورها را درباره شفاعت رد می‌کند و نمی‌پذیرد که بدون خواست خدا کسی شفاعت شود و یا بدون شایستگی، منزلتی یابد یا از کیفری رها گردد. با این حال، شفاعت ـ با شرایط بایسته ـ از سنن حاکم بر نظام هستی است. آیات قرآنی را در این باره به سه دسته می‌توان تقسیم کرد:

  1. آیاتی که شفاعت در قیامت را به کلی رد می‌کنند[۸]. منکران، با این آیات شفاعت را مردود می‌شمارند.
  2. آیاتی که شفاعت را ویژه خدا می‌دانند[۹].
  3. آیاتی که شفاعت را تنها با رخصت الهی روا می‌شمارند[۱۰].

در دسته نخست، آیه ۴۸ مدثر در همان حال که می‌گوید، برخی کسان بر اثر سنگینی گناهان از شفاعت محروم‌اند، اصل شفاعت را می‌پذیرد[۱۱]. آیات ۴۸ و ۲۵۴ بقره نیز به تصریح مفسران درباره قوم یهود و اعتقادات آنان در باب شفاعت نازل شده‌اند[۱۲]. این آیات شفاعت کسی را که در شفاعت استقلال دارد، نفی می‌کنند. بدین‌سان، میان این دسته آیات و آیات دیگر که شفاعت را می‌پذیرند، منافاتی نیست. بنابر آیات دسته سوم، مدبر عالم، شفیع مطلق است؛ زیرا شفاعت نیز گونه‌ای تدبیر است و اگر کسی از اولیای الهی مقام شفاعت می‌یابد، از خدا است؛ همان سان که دیگر مقامات از خدا است[۱۳].[۱۴]

گونه‌های شفاعت

حقیقت شفاعت، وساطت در خیر یا دفع ضرر است. نظر به این معنا، شفاعت در قرآن و حدیث، به معانی دیگری ـ جز وساطت در آمرزش گناه ـ نیز به کار رفته است:

  1. شفاعت تکوینی: فیض و رحمت الهی از گذر نظام علل و اسباب به موجودات می‌رسد. این علل و اسباب، یا "وسائط"، به اذن تکوینی خداوند در نزول فیض دارای مقام شفاعت‌اند و آفریدگان را از آن بهره‌مند می‌سازند. قرآن کریم در آیاتی بدین گونه از شفاعت پرداخته است[۱۵].
  2. شفاعت تشریعی: خداوند برای تکامل انسان، بایدها و نبایدهایی را در قالب دین تشریع کرده است و هر کس را که از آنها سر پیچد، سزاوار کیفر دانسته است؛ اما از روی رحمت بی‌پایان خویش برای بخشایش نافرمانان و گناهکاران، وسائطی برنهاده است تا ـ بنابر شرط‌هایی ـ آنان را ببخشاید و رحمت خویش را بر سرشان بگستراند. بخشی از این شفاعت در دنیا تحقق می‌پذیرد و وسیله‌ای برای آمرزش بندگان و تقرب آنان به درگاه الهی می‌شود. شفیعان در این گونه شفاعت عبارت‌اند از: توبه[۱۶]، ایمان به رسول خدا[۱۷]، عمل صالح[۱۸]، قرآن کریم[۱۹]، برخی جاها مانند مساجد و اماکن متبرکه و برخی روزها و برخی بندگان همانند پیامبران(ع) که برای امت خویش مغفرت می‌طلبند[۲۰]، فرشتگان الهی[۲۱] و برخی مؤمنان که برای یکدیگر آمرزش می‌طلبند[۲۲]. بخشی دیگر از شفاعت در آن جهان تحقق می‌یابد و مایه نجات گناهکاران از عذاب الهی می‌گردد.

در این بخش، از شفاعت شبهه‌هایی کرده‌اند و برخی نیز منکر شده‌اند. شفعای قیامت عبارت‌اند از: پیامبران[۲۳]، فرشتگان[۲۴]، شهیدان به معنای گواهان اعمال[۲۵]، مؤمنان[۲۶] و چهارده معصوم[۲۷]. شفاعت تشریعی را می‌توان شفاعت در مغفرت و آمرزش نیز نامید[۲۸].

انواع شفاعت صحیح

۱. شفاعت رهبری یا شفاعت عمل: شفاعت رهبری یا شفاعت عمل، شفاعتی است که شامل نجات از عذاب و نیل به حسنات و حتی بالا رفتن درجات می‌‌شود.

مبنای شفاعت رهبری: بنابر قاعده تجسم اعمال این جهان در جهان دیگر، چنانچه انسانی سبب هدایت انسانی دیگر شود، در روز رستاخیز در میان آنان رابطه رهبر و پیروی به صورت عینی درمی‌‌آید و هادی به صورت پیشوا و امام و هدایت یافته به صورت پیرو و مأموم ظاهر می‌‌گردد. در مورد اغوا و گمراه ساختن نیز این نکته مصداق می‌‌یابد. قرآن می‌‌فرماید: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۲۹]. همچنین درباره تجسم پیشوایی فرعون نسبت به قوم خود در آخرت می‌‌فرماید: ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ[۳۰]. روشن است که بر این‌گونه شفاعت، هیچ‌یک از اشکالات وارد نیست و با عدل الهی هم منافات ندارد.

۲. شفاعت مغفرت یا شفاعت فضل: شفاعت مغفرت یا شفاعت فضل، نوعی شفاعت است که تأثیر آن در از بین بردن عذاب و در آمرزش گناهان است و حداکثر سبب وصول شخص به حسنات و ثواب می‌‌گردد؛ ولی درجه شخص را بالا نمی‌برند. رسول خدا(ص) درباره این شفاعت فرموده است: «ادَّخَرْتُ شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي‏»[۳۱].[۳۲]

شرط‌ها و موانع شفاعت

بنابر تعالیم قرآنی و روایی، شفاعت تنها آنگاه تحقق می‌پذیرد که شرط‌هایی فراهم آیند. برخی از این شرط‌ها ویژه اصل شفاعت‌اند و برخی ویژه شفاعت‌کنندگان و برخی دیگر، شفاعت شوندگان. قرآن کریم، تنها خدای متعال را مالک شفاعت می‌داند و بیان می‌فرماید که هیچ کس جدا از خواست و بی‌اذن خدا یارای شفاعت ندارد و شرط‌های طرفین شفاعت را نیز بازمی‌نماید؛ اما شرط‌های شفاعت‌شوندگان را به گونه‌ای مبهم می‌آورد؛ زیرا تربیت دینی ایجاب می‌کند که گناهکاران را بر گناه جسارت نبخشد و آنان را میان بیم و امید نگاه دارد[۳۳].

قرآن درباره ویژگی‌های شفیعان می‌فرماید: "و کسانی که به جای او می‌خوانند و می‌پرستند اختیار شفاعت ندارند مگر کسانی که آگاهانه به حق گواهی داده باشند"[۳۴]. از این آیه برمی‌آید که تنها کسانی می‌توانند شفاعت کنند که به یگانگی خدا گواهی داده، از احوال شفاعت‌شوندگان آگاه‌اند[۳۵]. از برخی آیات قرآنی می‌توان فهمید یکی از شرط‌های شفاعت شوندگان این است که خداوند از آنان راضی باشد[۳۶]. چون قرآن کریم این کسان را بیش از این وصف نکرده و نشانه‌هایشان را بیان نفرموده، آشکار می‌شود که مراد از "رضایت خداوند" آن است که خداوند از ایمان آنان راضی است نه اعمال و رفتارشان. بدین‌سان، مراد کسانی است که مؤمن‌اند؛ ولی اهل گناه‌اند و نیازمند شفاعت[۳۷]. قرآن کریم در برخی آیات دیگر، از موانع شفاعتسخن گفته است و "ظلم" را از این موانع دانسته است[۳۸]. برخی مفسران قائلند مراد از "ظلم" در اینجا، شرک و نفاق است[۳۹].

برخی دیگر از موانع شفاعت در قرآن، عبارت‌اند از: کفر، ترک نماز و اطعام فقرا[۴۰]. روایات بزرگان معصوم(ع) نیز از شفاعت، بسیار سخن گفته‌اند و آنها را می‌توان از این نظر بر سه دسته دانست: برخی، اصل شفاعت را اثبات می‌کنند، برخی دیگر از شفیعان یاد می‌کنند و چگونگی شفاعت را بازمی‌نمایند و برخی نیز از شرطها و موانع آن پرده برمی‌دارند[۴۱]. پاره‌ای از این موانع عبارت‌اند از: نَصْب که به معنای دشمن داشتن اهل بیت پیامبر(ع) و نپذیرفتن ولایت آنان است، آزار خاندان پیامبر(ص)، معتقد نبودن به شفاعت پیامبر(ص)، کوچک شمردن نماز، خیانت و زنا[۴۲].[۴۳]

هنگام اثربخشی شفاعت

از مسائل پیرامونی موضوع شفاعت این است که چه هنگام تحقق می‌پذیرد و اثر می‌بخشد و انسان را از کیفر الهی می‌رهاند. برخی مفسران بر آن‌اند که شفاعت، یا در واپسین منزل قیامت صورت می‌گیرد و گناهکاران را از کیفر می‌رهاند و یا پس از آنکه پای در کیفر می‌نهند، آنان را نجات می‌بخشد؛ اما در عالم برزخ و منازل پیش از حساب، اثربخشی ندارد؛ چنان که در برخی روایات آمده است که شیعیان به شفاعت پیامبر(ص) در قیامت، به بهشت می‌روند و آنان می‌باید برای برزخ هراسناک باشند که شفاعت بدانجا راه ندارد[۴۴]. اما برخی روایات نیز نشان می‌دهند که پیامبر(ص) و امامان(ع) پس از مرگ در عالم برزخ و قیامت حضور می‌یابند و پیروان خویش را یاری می‌دهند. مراد از این گونه یاری، شفاعت نیست؛ بلکه تصرفاتی است که خداوند بدانان بخشیده است[۴۵]. در این میان نیز برخی دانشمندان معتقدند که شفاعت به همه مراحل پس از مرگ راه دارد؛ ولی جایگاه مهم و اصلی‌اش، قیامت است؛ آن گاه که آدمی در آستانه کیفر الهی است[۴۶].[۴۷]

شفاعت پیامبر(ص)

همه مسلمانان بر شفاعت پیامبر اکرم(ص) در قیامت متفق‌اند و شفاعت را مایه نجات مؤمن گناهکار از دوزخ می‌دانند. تنها گروهی از معتزله و وعیدیه، بر آن‌اند که مؤمنان گناهکار همانند کفار در دوزخ جاویدان‌اند و شفاعت موجب رهایی آنان از آتش نمی‌شود. وعیدیه معتقدند شفاعت، تنها، درجات مؤمنان را در قیامت بالا می‌برد[۴۸].

آیات قرآن نیز افزون بر روایات متواتر شیعه و سنی، بر شفاعت پیامبر(ص) در قیامت گواهی می‌دهند[۴۹].

در روایتی از پیامبر(ص) که مقبول شیعه و سنی است، آمده است: "شفاعتم را برای گناهکاران امتم ذخیره کرده‌ام"[۵۰]. از روایات برمی‌آید که پیامبر(ص) در قیامت، دو گونه شفاعت دارد: یکی برای گناهکاران امت خویش و دیگر برای همه مردم؛ زیرا در برخی روایات آمده است هیچ کس در قیامت نیست مگر محتاج شفاعت پیامبر(ص) است[۵۱]. این همان شفاعت کبرای پیامبر(ص) است که در قیامت روی می‌دهد و همه انسان‌ها را از توقف در صحرای محشر نجات می‌بخشد و دادگاه الهی پس از آن برپا می‌گردد. بنابر برخی روایات، "مقام محمود" که قرآن کریم آن را به پیامبر(ص) وعده داده است، همین شفاعت کبری است[۵۲]. با شفاعت پیامبر(ص) در قیامت، باب شفاعت گشوده می‌شود و انبیا و اولیا، از امت‌های خویش شفاعت می‌کنند[۵۳].

برخی دانشمندان سه گونه شفاعت دیگر را نیز برای پیامبر(ص) در قیامت برشمرده‌اند:

  1. شفاعت گروهی از انسان‌ها برای ورود بی‌حساب به بهشت؛
  2. شفاعت درجات مؤمنان که از این گذر بر درجه اهل ایمان در بهشت افزون می‌گردد؛
  3. شفاعت کسانی که مستحق دوزخ شده‌اند، ولی هنوز بدان وارد نشده‌اند[۵۴].[۵۵]

شفاعت یکی از شئون امام در قیامت

از جمله شئونی که جزء شئون امام در قیامت بیشتر متکلمان بدان اشاره کرده‌اند، شفاعت است. شیخ مفید بدون استناد به روایات از اتفاق‌نظر امامیه بر شفیع بودن پیامبر و امامان(ع) سخن به میان می‌آورد؛ بدین بیان که پیامبر شفیع امت خود، و امامان نیز شفیع شیعیان‌اند و بسیاری از گنهکاران نجات می‌یابند.[۵۶] مرحوم سید نیز همچون دیگر اندیشمندان این اندیشه را پذیرفته، اما چندان به بسط آن همت نگمارده است. وی بیشتر تلاش خود را در بحث شفاعت به اثبات این امر اختصاص داده که شفاعت تنها در مورد برداشتن عذاب است نه آنکه رسیدن نفع از سوی شفیع به شفاعت‌شونده.[۵۷] همچنین سید بیشتر درباره شفاعت نبی اکرم(ص) صحبت کرده و به طور صریح از شفاعت ائمه اطهار(ع) سخن نگفته است. اگر می‌توانیم اعتقاد به شفاعت امامان(ع) را به سید نسبت دهیم، بر این اساس است که وی شفاعت را منحصر به پیامبر نمی‌داند، بلکه بر این باور است که مؤمنان نیز یکدیگر را شفاعت می‌کنند. روشن است وقتی مؤمنانحق شفاعت دارند، امامان معصوم(ع)، به طریق اولی چنین شأنی را دارایند.[۵۸] کراجکی روایت دیگری نیز نقل کرده که در آن امام علی(ع) خود را صاحب مقام شفاعت پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده است.[۵۹] شیخ طوسی نیز تصریح می‌کند که شأن شفاعت برای پیامبر اکرم(ص)، بسیاری از صحابه ایشان، امامان معصوم و نیز بسیاری از مؤمنان صالح مسلّم و ثابت است.[۶۰] وی در متون روایی خود نیز روایاتی نقل می‌کند که بیانگر این شأن برای امامان(ع) است.[۶۱] عبدالجلیل قزوینی نیز به مسئله شفاعت پرداخته، اما تنها بر شفاعت پیامبران تأکید کرده و از شفاعت امامان سخنی به میان نیاورده است.[۶۲] علامه حلی از شفاعت پیامبر اکرم(ص) فراوان سخن گفته،[۶۳] اما درباره شفاعت امامان(ع) تنها به روایتی بسنده کرده که در آن، امام علی(ع) به عنوان شفیع روز قیامت معرفی شده[۶۴] و نیز ذیل یکی از براهین عصمت امام به شفاعت امامان(ع) اشاره کرده است.[۶۵] فاضل مقداد، مسئله شفاعت را با جزئیات آن بیان می‌کند، اما بیشتر درباره مقام شفاعت پیامبر اکرم(ص) سخن می‌گوید.[۶۶] در جایی نیز به شفاعت امامان(ع) اشاره می‌کند و دلیل آن را اجماع شیعیان می‌داند[۶۷].[۶۸]

پیامدهای تربیتی

اعتقاد به شفاعت پیامدهای تربیتی سازنده‌ای دارد که عبارت‌اند از:

  1. پدیداری روح امید در گناهکاران و دوری از ناامیدی از رحمت خدای متعال و این موجب می‌شود که آنان روی به توبه آورند و بیش‌تر در گناه فرو نروند.
  2. ایجاد رابطه معنوی با اولیای الهی. در شفاعت، گونه‌ای رابطه میان شفیع و شفاعت‌شونده برقرار می‌شود. کسی که به شفاعت اولیای الهیامید می‌بندد، می‌کوشد خویش را بدانان نزدیک کند و از گناه و زشتی دست بردارد.
  3. از آن رو که یکی از شرط‌های شفاعت، رضایت خداوند است، شخص گناهکار می‌کوشد با تغییر رفتار، رضایت الهی را کسب کند[۶۹].
  4. شفاعت موجب توجه انسان به پیامبر(ص)، اهل بیت(ع)، قرآن، رحم، توبه، علما می‌شود[۷۰].[۷۱]

مراتب شفاعت

شفاعت دارای مراتبی است و نهایتاً در سیطره شفاعت شفیع اصلی، یعنی اسم اعظم الهی، قرار دارد. چنان‌که در عالم دنیا و در نظام تکوین، شفاعت شفیعان در قالب اسباب و وسائط، تحت ضابطه‌ای است که خداوند مقرّر نموده و هیچ‌یک از محدوده خود تجاوز نمی‌نمایند: ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ[۷۲].

همگی این شفاعت‌ها تحت اراده و به اذن پروردگار است و در طول شفاعت خداوند عمل می‌نماید. در عالم آخرت، جلوه مالکیت و فرمانروایی علی‌الاطلاق الهی ظهور بیشتری دارد؛ چنان‌که فرمود: ﴿يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ[۷۳].

در نتیجه، شفاعت شافعان به اذن الهی و تحت ضابطه‌ای است که خداوند فیض شفاعت و مغفرت برای بندگان می‌گردند. بنابراین، هریک از شفیعان، در محدوده و در دامنه مشخصی اثرگذار هستند و همگی به سرسلسله شفاعت که متّصل به خداوند است، منتهی می‌شوند.

خداوند در مقام تمثیل، جریان رحمت و فیض خود را در نظام عالم، به جریان آبی تشبیه می‌نماید که از قله کوه سرازیر می‌گردد و در مجاری خود، هریک به اندازه و ظرفیتی که دارد، از آن بهره‌مند می‌گردد؛ لذا نظام شفاعت، نظام به‌هم‌ریخته‌ای نیست که احتمال تعارض و تزاحم بین خواسته‌های شفیعان در آن وجود داشته باشد؛ بلکه نهایتاً به یک مجرا و مبدأ منتهی می‌گردد.

﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا...[۷۴].

بنابراین، در نظام هستی، هر شفیعی در مرتبه خاص خود قرار دارد و به عنوان واسطه جزء و یا سببی در سلسله اسباب، وظیفه خود را در حدّ سعه وجودی‌اش انجام می‌دهد. در نتیجه، هر شفیعی با اذن شفیع بالاتر، واسطه فیض الهی به مرتبه پایین‌تر است؛ شبیه به جریان آب از سرچشمه اصلی تا سیر در مجاری کوچک‌تر. بدین ترتیب، شفاعت شافعان، اولاً، هرگز در تعارض با اراده و مشیت الهی نیست و ثانیاً، هریک تحت تدبیر و اذن شفیع بالاتر عمل می‌نماید. پس می‌توان گفت که اصل همه شفاعت‌ها از مظهر اسم اعظم الهی، که اوّل اسم و اقرب اسماء به ذات باری است، صادر می‌شود.

﴿يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا[۷۵].

﴿وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ[۷۶].[۷۷]

شبهه‌ها

برخی فرقه‌ها، شبهه‌هایی درباره شفاعت پیش کشیده‌اند. این شبهه‌ها، شفاعت تشریعی به معنای وساطت برای آمرزش را هدف گرفته‌اند:

مهم‌ترین شبهه‌ها در این باب عبارت‌اند از:

۱. شفاعت با توحید عبادی ناسازگار است و گونه‌ای شرک محسوب می‌گردد؛ این شبهه را وهابیان مطرح ساخته‌اند. وهابیان نیز همانند دیگر مسلمانان، شفاعت را پذیرفته‌اند و معتقدند پیامبر(ص) و دیگر شفیعان، گناهکاران امت را شفاعت خواهند کرد؛ ولی نباید در این جهان از آنان شفاعت خواست؛ بلکه می‌باید از مالک شفاعت ـ خداوند متعال ـ شفاعت را تمنا کرد. بدین‌سان، اشکال وهابیان متوجه اصل شفاعت نیست؛ بلکه طلب شفاعت از اولیای الهی در دنیا را روا نمی‌شمارد و آن را گونه‌ای عبادت آنان محسوب می‌کند. وهابیان بر آن‌اند که مشرکان روزگار جاهلیت نیز به چنین شرکی گرفتار بوده و از بتان شفاعت می‌خواسته‌اند.

پاسخ: نمی‌توان هر گونه درخواست و تعظیم و خضوع را عبادت دانست. عبادت، آن گاه تحقق می‌پذیرد که آدمی، شفیع را خداوند و کارگردان جهان آفرینش به شمار آورد؛ در حالی که چنین پنداری به شفاعت مقبول شیعه راه ندارد. در نظرگاه شیعه، شفیعان، مقربان درگاه الهی‌اند و خود مالک شفاعت نیستند و به خواست و رضای خداوند شفیع گناهکاران می‌شوند و این را نمی‌توان عبادت پنداشت. کتاب و سنت به مسلمانان فرمان داده‌اند که به پیشگاه پیامبر(ص) باریابند و از او بخواهند که برایشان استغفار کند و این درخواست، چیزی جز شفاعت نیست. بدین روی، همان‌گونه که طلب شفاعت در حال حیات پیامبر(ص) امری است شرعی و پسندیده، در حال ممات آن پیامبر بزرگ الهی نیز مقبول و نیک و مؤثر است. به تصریح قرآن، شرک مشرکان حجاز نیز به دلیل شفاعت‌طلبی آنان نبوده است؛ بلکه بدین روی بوده که آنان بتان را می‌پرستیدند تا از شفاعت آنها برخوردار گردند. مشرکان، بتان را مالک شفاعت و صاحب اختیار درگاه الهی در آمرزش گناهان می‌دانستند و این با طلب شفاعت از اولیای الهی متفاوت است[۷۸].[۷۹]

۲. شفاعت با توحید ذاتی سازگار نیست؛ لازمه شفاعت این است که رحمت شفیع بیش‌تر و عام‌تر از رحمت خدا باشد؛ زیرا اگر شفیع وساطت نکند، خداوند گناهکار را عذاب می‌کند. این محدودیت رحمت، با توجه به عینیت صفات با ذات، نشانهمحدودیت ذات الهی است و با توحید ذاتی ناسازگار است.

پاسخ: شفاعت، باب رحمتی است که خداوند بر بندگان خویش گشوده است و شفیعان، واسطه رحمت الهی‌اند و در شفاعت مستقل نیستند[۸۰].[۸۱]

۳. شفاعت، گناهکاران را بر گناهکاری دلیر می‌کند؛ و از این رو، با غرض دین، که‌ راه نمودن انسان به فرمانبرداری حق است، سازگار نیست.

پاسخ: چنان که امید به رحمت و مغفرت الهی آدمی را بر گناهکاری دلیر نمی‌کند، اعتقاد به شفاعت نیز به گناهکاران جرئت نمی‌بخشد. شفاعت از گونه‌ای ارتباط میان شفیع و گناهکار برمی‌خیزد و شرط آن رضای خداوند است و از این روی، گناهکار نخست می‌باید رضای حق را به دست آورد و ارتباط خویش را با شفیعان نگسلد. شفاعت آن گاه موجب جرئت بر گناهکاری می‌شود که خداوند وعده حتمی دهد و نوع گناه و صفاتگناهکاران را به صورتی مشخص باز نموده باشد؛ اما در شفاعت چنین نیست و به گونه‌ای مبهم از شرط‌ها و چگونگی آن سخن رفته است و دقیقاً بیان نشده است که درباره چه گناهانی مؤثر است و آیا همه عقوبت را برمی‌دارد یا تنها بخشی از آن را[۸۲].[۸۳]

۴. شفاعت گونه‌ای بی‌عدالتی و تبعیض است‌؛ و این با عدالت خداوند سازگار نیست؛ زیرا برخی کسان از عذاب می‌رهند و برخی گرفتار می‌شوند.

پاسخ: این اشکال در صورتی وارد است که گناه همه گناهکاران یکسان باشد و گناهکاران در یک مقام باشند و بدون شرایط لازم، شفاعت مشمول برخی از آنان شود؛ اما شفاعت بنابر شایستگی‌ها و شرط‌هایی تحقق می‌پذیرد. برخی انسان‌ها با کفر و طغیان رابطه خویش را به کلی از خداوند بریده‌اند و شایسته رحمت الهی نیستند. برخی دیگر چنین نیستند و در همان حال که اهل ایمان و فرمانبرداری‌اند، به برخی گناهان آلوده گشته‌اند. وانگهی، شفاعت، گونه‌ای تفضل است و با مجازات گناهکاران منافات ندارد[۸۴].[۸۵]

۵. قرآن هر گونه شفاعت را در قیامت رد کرده است‌[۸۶].

پاسخ: برخی از آیات قرآن که شفاعت را رد کرده‌اند، درباره کسانی‌اند که شایستگی‌های شفاعت را از کف داده‌اند[۸۷] و چنین نیست که اصل شفاعت را رد کنند. برخی دیگر شفاعتی را رد می‌کنند که شفیع به گونه مستقل کسی را شفاعت کند. این گونه آیات در حق قوم یهود و باور نادرست آنان درباره شفاعت نازل شده‌اند[۸۸].

۶.شفاعت، با اصلی که قرآن کریم تأسیس فرموده و سعادت هر کسی را به عمل خودش وابسته دانسته و فرموده است: ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى[۸۹] منافات دارد.

پاسخ: شفاعت با اصل عمل منافات ندارد؛ زیرا عمل به منزله علت قابلی، و رحمت پروردگار به منزله علت فاعلی است[۹۰].

۷. لازمه صحت شفاعت، این است که معتقد شویم خدا تحت تأثیر شفیع قرار گرفته، خشمش به رحمت تبدیل می‌‌گردد، در حالی که خدا انفعال‌ پذیر نیست و تغییرپذیری با وجوب ذاتی ذات الهی مخالف است.

پاسخ: در شفاعت صحیح، تصور اینکه خدا تحت‌تأثیر قرار گیرد، وجود ندارد؛ زیرا شفاعت صحیح جریانی است از بالا به پایین و در حقیقت با اذن پروردگار صورت می‌‌گیرد[۹۱].

شبهه وهابیان در شفاعت

وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان با طرح مسئله شفاعت، جرئت بر گناه را در خود زنده کرده، هر گناهی را مرتکب می‌شوند؛ زیرا آنان بر این باورند که چون امامان‌شان از آنها شفاعت می‌کنند، بنابر این اشکالی ندارد هر گناهی را مرتکب شوند؟! همچنین می‌گویند: همین که ایمان به ولایت امامان داشته باشید کافی است و نیازی به عمل نیست.

چند نکته در ارتباط با شبهه فوق قابل عرضه است:

نکته نخست: بی‌تردید، این یک افترا و بهتان است. هرگز شیعه ایمان بدون عمل را کافی نمی‌داند. چگونه ممکن است شیعه چنین اعتقادی داشته باشد، در حالی که قرآن شرط پذیرش اعمال را تقوا می‌داند: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[۹۲]. چگونه ممکن است شیعه چنین باوری داشته باشد در حالی که در منابع اصلی خویش ده‌ها روایت از امامان معصوم در باب لزوم عمل، روایت کرده‌اند. ثقة الاسلام کلینی در اصول کافی از امام باقر(ع) نقل می‌کند که به جابر فرمود: «يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ انْتَحَلَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ»؛ «ای جابر! آیا کافی است که کسی خود را شیعه بشمارد و ادعای دوستی ما اهل بیت کند؟! به خدا سوگند! شیعیان ما کسانی هستند که تقوا داشته باشند و از خدا اطاعت کنند»[۹۳]. این نمونه‌ای از ده‌ها روایت از امامان بزرگوار است که شرط شیعه بودن را پرهیز از گناهان و انجام تکالیف و وظایف الهی می‌دانند. اگر بر فرض روایتی برخلاف این روایت آمده باشد، باید آن را در پرتو این روایات صحیح تفسیر کرد یا از باب روایت مخالف قرآن و روایات قطعی، آن را کنار نهاد.

نکته دوم: اگر اعتقاد به شفاعت یا طرح مسئله شفاعت به معنی جرئت بر گناه است، پس شما وهابیان درباره روایت ذیل چه می‌گویید؟ بخاری در صحیحش از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند که آن حضرت به شرکت کنندگان در جنگ بدر فرمود: «اعملوا ما شئتم فقد وجبت لكم الجنة أو فقد غفرت لكم»؛ «هر کاری (گناهی) خواستید، انجام دهید، بر شما بهشت را واجب کردم یا شما را بخشیدم»[۹۴].

آیا به نظر شما چنین کلامی، باعث جرئت بر ارتکاب معاصی نمی‌شود؟! اگر باور به شفاعت، مایه جرئت بر گناه است، باور به توبه‌پذیری خدا و رحمانیت الهی نیز می‌تواند همین جرئت را - به غلط - ایجاد کند!! آیا می‌توان به همین دلیل از این باورها دست کشید؟! آری! ممکن است کسی از شفاعت، معنای عامیانه‌ای را در نظر بگیرد که باعث تجری وی شود؛ ولی این مجوز انکار اصل شفاعت نمی‌شود.

نکته سوم: ممکن است «شفاعت» در ادبیات عوامانه به این معنی باشد که شفیع، با استفاده از موقعیت و نفوذ خویش، مانع اجرای عدالت در حق مجرم شود؛ ولی «شفاعت» در فرهنگ دین، هرگز به این معنی نیست. آنان که شفاعت را باعث جرئت می‌دانند، تفسیرشان از شفاعت به این معنی است که گویا شافعان فردای قیامت، اراده‌شان را بر اراده خدا تحمیل می‌کنند و در نتیجه گناهکار را از کیفرهای الهی نجات می‌دهند، در حالی که شفاعت در منطق اسلام به این معناست که شخص شفاعت شونده باید در این دنیا تمهیداتی را بیندیشد تا به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در موقعیت جدیدی قرار دهد و مستحق بخشودگی و عفو الهی گردد. شفاعت در این معنی نه تنها باعث جرئت بر گناه نیست بلکه انسان را در مسیر تکامل به درجه‌ای ارتقا می‌دهد که با وساطت اولیای الهی شایسته رحمت و مغفرت خداوند می‌شود. از همین رو پذیرش شفاعت در قرآن در چارچوبی خاص بیان شده است که عبارت‌اند از: مالک استقلالی شفاعت فقط خداست و به احدی مربوط نیست: ﴿قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا[۹۵].

  1. شافعان، بدون اذن خداوند نمی‌توانند شفاعت کنند: ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ[۹۶].
  2. درخواست شفاعت نباید موجب غضب خدا گردد: ﴿يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا[۹۷].
  3. شفاعت شونده و شفاعت کننده پیمان و عهدی با خدا داشته باشند: ﴿لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا[۹۸].
  4. آنان گواهی به حق بدهند: ﴿وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۹۹].
  5. آنان به مقام ارتضاء (خشنودی و پسند خدا) دست یابند: ﴿وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى[۱۰۰].

لام در ﴿لِمَنِ ارْتَضَى می‌رساند که منظور از افراد مورد رضایت و پسند خدا، شفاعت شوندگان هستند. از این جا می‌توان استفاده کرد در بقیه آیات مشابه که بدون لام آمده است نیز، مراد همان شفاعت شوندگان است. به هر حال این آیات به خوبی نشان می‌دهد شفاعت یک قانون شکنی در برابر خدا نیست، بلکه دقیقاً در چارچوب اذن الهی و مقررات خاص است و هیچ‌کس نمی‌تواند رأسا بدان اقدام کند یا خارج از چارچوب اذن خدا کاری انجام دهد.

نکته چهارم: «شفاعت» در معنای صحیحش نه تشویق به گناه است سبب جرئت بر معاصی و نه چیزی شبیه پارتی‌بازی در محافل بشری است، بلکه یکی از مهم‌ترین ابزار تربیتی است که از جهات گوناگون دارای آثار سازنده و مثبت است، از جمله:

۱. ایجاد روح امید و مبارزه با یأس و ناامیدی: انسان، موجودی خطاکار است که ممکن است خطا کند، بسیار می‌شود که آدمی مغلوب هوای نفس شده، به گناهان بزرگی تن می‌دهد. به دنبال آن گاهی روح یأس و ناامیدی بر انسان چیره می‌شود، در چنین وضعیتی اگر همه درها به روی انسان بسته گردد، از باب «آب که از سر گذشت. یک وجب چه صد وجب» به آلودگی بیشتری سوق داده شده، به موجودی بس خطرناک تبدیل می‌گردد. دلیلش روشن است، چنین انسانی که خود را جهنمی می‌داند دیگر چرا در این چند روز باقیمانده از عمرش، بیشتر غرق شهوات و لذت‌ها نشود؟!

اما اگر همین انسان به شفاعت اولیای الهی امیدوار باشد در هرجا که باشد می‌تواند توقف کند و راه اصلاح را در پیش گیرد تا خود را به جایی برساند که استحقاق شفاعت را پیدا کند؛ بنابراین شفاعت در معنای صحیحش وسیله بازگشت به سوی سازندگی روحی و کسب فضائل اخلاقی است.

۲. تلاش به منظور ایجاد و حفظ پیوند معنوی با سلسله شافعان: شفاعت، همان‌گونه که از مفهوم لغوی آن استفاده می‌شود به معنی ضم الشيء إلى مثله؛ «ضمیمه شدن چیزی به مثل خود» است. ضمیمه شدن به مثل خود، معنایش این است کسی که امید به شفاعت در دلش جوانه بزند سعی می‌کند پیوندهای محبت و دوستی را با صاحبان شفاعت برقرار کند و همواره بر حفظ و حراست آن بکوشد. این نگرش سبب می‌شود که شخص برای حفظ این پیوند، تدریجاً خود را از صف آلودگان جدا کند و بیشتر خود را به کمالات اولیای الهی شبیه سازد. روشن است چنین اندیشه سازنده‌ای، عامل بسیار مؤثری برای تربیت و اصلاح خواهد بود.

البته شافعان فردای قیامت تنها اولیای الهی نیستند، بلکه برابر روایات، قرآن، عمل صالح و امثال اینها هم از شافعان قیامت‌اند. در حدیثی نبی گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: «تعلموا القرآن، فإنه شافع القيامة»؛ «قرآن را فرابگیرید که در روز قیامت شفاعت کننده است»[۱۰۱].   در این روایت، پیامبر اکرم(ص) برای رسیدن به شفاعت قرآن، امت را دعوت می‌کند که قرآن را فرا بگیرند. پس توجه به شافعان، خود مصلحتی مهم است که نقش بسزایی در تربیت و اصلاح انسان دارد. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «الشفعاء خمسة: القرآن، و الرحم، و الأمانة و نبيكم و أهل بيته»؛ «شفیعان در قیامت پنج‌اند: قرآن، صله رحم، امانت، پیامبر شما و اهل بیتش»[۱۰۲]. روشن است که معنی این حدیث این است که برای رسیدن به شفاعت این شافعان باید در دنیا به اینها توجه کرد؛ به قرآن عمل کرد، صله ارحام را به جا آورد، امانت را حفظ کرد و پیامبر و اهل بیتش را اطاعت نمود.

۳. تلاش به منظور تحصیل شرایط شفاعت: در آیات مربوط به شفاعت، چارچوب خاصی برای شفاعت بیان شده است. در آیه ۱۰۹ طه و ۲۵۵ بقره - بنابر این که شرایط مذکور در آیه مربوط به شفاعت شوندگان باشد -سخن از اذن الهی در باب شفاعت است؛ یعنی برای رسیدن به شفاعت بایست پیشاپیش زمینه اذن الهی را فراهم آورد.

این چارچوب در قرآن به گونه‌ای بیان شده که در دلش دعوت به تحصیل آن خوابیده است. در شماری از آیات، اشاره شد که شفاعت تنها برای کسانی فایده دارد که خداوند از گفتار آنان راضی باشد[۱۰۳]؛ در جای دیگر، کسانی را مستحق شفاعت دانسته که به مقام ارتضاء (خشنودی و رضایت خدا) نائل شده باشند[۱۰۴]؛ در آیه‌ای دیگر، داشتن عهدی نزد خدا را لازمه شفاعت دانسته است[۱۰۵].

این‌گونه سخن گفتن به این معنی است که باید این شرایط و ویژگی‌ها را در دنیا کسب کرد. این امور، امیدواران به شفاعت را مستقیم به عمل فرا می‌خواند تا بتوانند به مرحله استحقاق شفاعت گام نهند. بدیهی است که این نگاه یکی از مؤثرترین روش‌ها برای اصلاح نفس و تربیت روح است.

نکته پنجم: در منابع اهل سنت نیز درباره شفاعت، احادیث فراوانی رسیده است. آیا وهابیان معتقدند این احادیث موجب جرئت بر گناه است؟! در اینجا به یک نمونه از احادیث شفاعت اکتفا می‌شود: مسلم در صحیحش از پیامبر اکرم(ص) روایت می‌کند که فرمود: «إِذَا سَمِعْتُمْ الْمُؤَذِّنَ فَقُولُوا كَمَا يَقُولُ ثُمَّ صَلُّوا عَلَيَّ فَمَنْ صَلَّى عَلَيَّ صَلَاةً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ بِهَا عَشْراً ثُمَّ سَلُوا لِيَ الْوَسِيلَةَ فَإِنَّهَا مَنْزِلَةٌ فِي الْجَنَّةِ لَا تَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ إِلَّا لِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ وَ أَنَا أَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ فَمَنْ سَأَلَ لِيَ الْوَسِيلَةَ حَلَّتْ لَهُ الشَّفَاعَةُ»؛ «هنگامی که صدای موذن را شنیدید شما هم مانند او تکرار کنید، سپس بر من درود بفرستید. هر کس بر من یک درود بفرستد خدا بر او ده درود می‌فرستد، سپس از خدا برای من طلب وسیله کنید و آن جایگاهی است در بهشت که جز برای یکی از بندگان خدا سزاوار نیست و من امیدوارم که من آن بنده باشم. پس هرکس از خدا برای من آن جایگاه را طلب کند، شفاعتم نصیبش شود»[۱۰۶].

آنچه وهابیان در باب شفاعت به شیعیان نسبت می‌دهند، معنای عامیانه و سطحی از شفاعت است که جزو معتقدات شیعه نیست. شیعه در باب شفاعت به همان معنایی اعتقاد دارد که قرآن مجید و روایات امامان معصوم(ع) به آن دلالت و راهنمایی کرده‌اند؛ شفاعتی سازنده که یأس را از آدمی دور کرده، راه اصلاح نفس و تربیت جان را پیش روی آدمی می‌گشاید[۱۰۷].

منابع

پانویس

  1. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۲۹.
  2. ﴿وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ؛ سوره فجر، آیه ۳؛ معجم الفاظ القرآن الکریم‌، ۲۷۰.
  3. مجموعه آثار استاد مطهری‌، ۱/ ۲۵۹.
  4. المیزان‌، ۱/ ۱۵۹.
  5. فرهنگ شیعه، ص۳۰۱.
  6. ﴿أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ؛ سوره زمر، آیه ۳؛ ﴿وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ سوره یونس، آیه ۱۸.
  7. مجمع البیان‌، ۲- ۱/ ۱۰۳.
  8. ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ؛ سوره مدثر، آیه ۴۸؛ ﴿وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ؛ سوره بقره، آیه ۴۸ و ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ آیه ۲۵۴.
  9. ﴿قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ سوره زمر، آیه ۴۴؛ ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا شَفِيعٍ أَفَلا تَتَذَكَّرُونَ؛ سوره سجده، آیه ۴.
  10. ﴿اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵؛ ﴿يَوْمَئِذٍ لّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلا؛ سوره طه، آیه ۱۰۹؛ ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ؛ سوره یونس، آیه ۳؛ ﴿ وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلاَّ مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاء وَيَرْضَى؛ سوره نجم، آیه ۲۶.
  11. المیزان‌، ۲۰/ ۹۷.
  12. مجمع البیان‌، ۲- ۱/ ۱۰۳؛ الکشاف‌، ۱/ ۲۷۸.
  13. المیزان‌، ۱/ ۱۵۷- ۱۵۵؛ پیام قرآن‌، ۶/ ۵۱۵- ۵۰۸.
  14. فرهنگ شیعه، ص۳۰۲.
  15. ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ؛سوره یونس، آیه ۳؛ ﴿اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  16. ﴿وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لا تُنصَرُونَ؛ سوره زمر، آیه ۵۴.
  17. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ سوره حدید، آیه ۲۸.
  18. ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءَنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ سوره مائده، آیه ۱۹.
  19. ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ سوره مائده، آیه ۱۶.
  20. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا؛ سوره نساء، آیه ۶۴.
  21. ﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ؛ سوره غافر، آیه ۷؛ ﴿تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ سوره شوری، آیه ۵.
  22. ﴿لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ؛ سوره بقره، آیه ۲۸۶.
  23. ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ؛ سوره انبیاء، آیه ۲۸.
  24. ﴿ وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلاَّ مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاء وَيَرْضَى؛ سوره نجم، آیه ۲۶.؛ ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا؛ سوره طه، آیه ۱۱۰.
  25. ﴿ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ؛ سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  26. ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ؛ سوره حدید، آیه ۱۹.
  27. بحارالانوار، ۸/ ۳۴، ۳۵ و ۴۳.
  28. فرهنگ شیعه، ص۳۰۲-۳۰۳.
  29. «روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  30. «او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش می‌آید» سوره هود، آیه ۹۸.
  31. مجلسی، بحارالأنوار، ج۸، ص۳۴ و ۶۲.
  32. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۲۹-۱۳۰.
  33. المیزان‌، ۱/ ۱۶۵ و ۱۶۹.
  34. ﴿وَلا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ؛ سوره زخرف، آیه ۸۶.
  35. المیزان‌، ۱۸/ ۱۲۷؛ تفسیر نمونه‌، ۲۱/ ۱۳۵.
  36. ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ؛ سوره انبیاء، آیه ۲۸؛ ﴿يَوْمَئِذٍ لّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلا؛ سوره طه، آیه ۱۰۹.
  37. المیزان‌، ۱/ ۱۷۱.
  38. ﴿وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطَاعُ؛ سوره غافر، آیه ۱۸.
  39. مجمع البیان‌، ۸- ۷/ ۵۱۹.
  40. المیزان‌، ۱/ ۱۶۹؛ مدثر/ ۴۸.
  41. بحارالانوار، ۸/ ۳۴ و ۶۳.
  42. شفاعت‌، ۱۸۰- ۱۶۹.
  43. فرهنگ شیعه، ص۳۰۳ ـ ۳۰۴.
  44. بحارالانوار، ۶/ ۲۱۴ و ۲۶۷.
  45. المیزان‌، ۱/ ۱۷۴.
  46. پیام قرآن‌، ۶/ ۵۲۹؛ شفاعت‌، ۱۸۱.
  47. فرهنگ شیعه، ص۳۰۵.
  48. کشف المراد، ۴۴۳؛ قواعد المرام‌، ۱۶۷.
  49. ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا؛ سوره اسراء، آیه ۷۹؛ ﴿وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى؛ سوره ضحی، آیه ۵؛ بحارالانوار، ۸/ ۶۳؛ شفاعت، ۱۳۰- ۱۰۸.
  50. مجمع البیان‌، ۲- ۱/ ۱۰۴.
  51. بحارالانوار، ۸/ ۴۲ و ۳۸.
  52. المیزان‌، ۱/ ۱۷۵ و ۱۷۹.
  53. معادشناسی‌، ۹/ ۱۳۳.
  54. بحارالانوار، ۶/ ۶۳.
  55. فرهنگ شیعه، ص۳۰۵ ـ ۳۰۶.
  56. محمد بن محمد بن نعمان مفید، أوائل المقالات، ص۴۷ و ۷۹-۸۰.
  57. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الكلام، تحقیق احمد حسینی، ص۵۰۵-۵۰۶.
  58. همو، الرسائل، تحقیق مهدی رجایی، ج۳، ص۳۶۸-۳۶۹.
  59. ابوالفتح کراجکی، الاستنصار، ص۲۱-۲۲.
  60. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج ۱، ص۲۱۳-۲۱۴.
  61. همو، الامالی، ص۱۸۷ و ۲۸۱.
  62. عبدالجلیل قزوینی، نقض، تعلیق و تصحیح سیدجلال الدین حسینی ارموی، ص۲۹۵.
  63. حسن بن یوسف حلی، انوار الملكوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۷۵؛ همو، تسلیک النفس الی حظیرة القدس، تحقیق فاطمه رمضانی، ص۲۲۵؛ همو، کشف المراد، تحقیق حسن حسن زاده آملی، ص۴۱۷؛ همو، معارج الفهم، ص۵۷۴؛ همو، مناهج الیقین، ص۵۲۸.
  64. همو، کشف الیقین، ص۴۶۶؛ همو، اجوبة المسائل المنهائیة، ص۶۶.
  65. همو، الالفین، ج۲، ص۲۱۹.
  66. فاضل مقداد سیوری، ارشاد الطالبین، تحقیق مهدی رجایی، ص۴۲۸-۴۳۰؛ همو، الانوار الجلالیة، تحقیق علی حاجی آبادی و عباس جلالی نیا، ص۱۸۶.
  67. همو، اللوامع الالهیة، تحقیق شهید قاضی طباطبایی، ص۴۵۱.
  68. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۳۴۸ ـ ۳۳۵۰.
  69. بحار الانوار، ۸/ ۵۳.
  70. پیام قرآن‌، ۶/ ۵۲۷- ۵۲۳.
  71. فرهنگ شیعه، ص۳۰۶.
  72. «و هیچ یک از ما (فرشتگان) نیست مگر که جایگاهی معیّن دارد» سوره صافات، آیه ۱۶۴.
  73. «روزی که آنان آشکارند و هیچ چیز از ایشان بر خداوند پوشیده نیست؛ فرمانفرمایی در این روز از آن کیست؟ از آن خداوند یگانه دادفرما» سوره غافر، آیه ۱۶.
  74. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی- هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد» سوره رعد، آیه ۱۷.
  75. «در این روز میانجیگری سودی ندارد مگر (میانجیگری) کسی که (خداوند) بخشنده بدو اجازه داده و از گفتار او خرسند باشد» سوره طه، آیه ۱۰۹.
  76. «و میانجیگری نزد او سودی ندارد مگر برای آن کس که او به وی اجازه دهد» سوره سبأ، آیه ۲۳.
  77. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴، ص۵۸۲.
  78. آیین وهابیت‌، ۲۴۶، ۲۵۶ و ۲۶۲.
  79. فرهنگ شیعه، ص۳۰۷.
  80. مجموعه آثار شهید مطهری‌، ۱/ ۲۴۴ و ۲۶۵؛ شفاعت‌، ۲۳۲.
  81. فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه، ص۳۰۷.
  82. المیزان‌، ۱/ ۱۶۶.
  83. فرهنگ شیعه، ص۳۰۸.
  84. پیام قرآن‌، ج۶، ص۵۳۳.
  85. فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه، ص۳۰۸.
  86. ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ؛ سوره مدثر، آیه ۴۸؛ ﴿وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ؛ سوره بقره، آیه ۴۸ و ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ آیه ۲۵۴.
  87. ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ؛ سوره مدثر، آیه ۴۸.
  88. فرهنگ شیعه، ص۳۰۸.
  89. «و اینکه آدمی را چیزی جز آنچه (برای آن) کوشیده است نخواهد بود» سوره نجم، آیه ۳۹.
  90. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۳۰-۱۳۱.
  91. مسلم محمدی|محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۳۰-۱۳۱.
  92. «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت: بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.
  93. الکافی، ج۲، ص۷۴.
  94. صحیح البخاری، ج۵، ص۱۰.
  95. «بگو: میانجیگری، همه از آن خداوند است، فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین او راست سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره زمر، آیه ۴۴.
  96. «کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  97. «در این روز میانجیگری سودی ندارد مگر (میانجیگری) کسی که (خداوند) بخشنده بدو اجازه داده و از گفتار او خرسند باشد» سوره طه، آیه ۱۰۹.
  98. «اختیار میانجیگری ندارند جز آن کس که از (خداوند) بخشنده پیمانی گرفته باشد» سوره مریم، آیه ۸۷.
  99. «و کسانی که (مشرکان آنان را) به جای او (به پرستش) می‌خوانند اختیار میانجیگری ندارند مگر آنان که با دانایی به حق گواهی دهند» سوره زخرف، آیه ۸۶.
  100. «آینده و گذشته آنان را می‌داند و (آنان) جز برای کسی که (خداوند) از او خرسند باشد میانجیگری نمی‌کنند و خود از بیم او هراسانند» سوره انبیاء، آیه ۲۸.
  101. مسند احمد، ج۵، ص۲۵۱.
  102. جامع الصغیر، ج۲، ص۸۵.
  103. طه، آیه ۱۰۹.
  104. انبیاء، آیه ۲۸.
  105. مریم، آیه ۸۷.
  106. صحیح مسلم، ج۲، ص۴؛ سنن ابی داوود، ج۱، ص۱۲۸، ح۵۲۳؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۲۴۷، ح۳۶۹۴.
  107. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه، ص۳۲۹؛ تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۵۹۳.