هدایت تشریعی در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نبوت و هدایت

نبوت و پیامبری، از اصول بنیادین ادیان آسمانی است. ادیان و شرایع الهی به وسیله پیامبران به بشر ابلاغ می‌شوند. پیامبران برگزیدگان خداوند از میان آدمیانند و فلسفه بعثت و برگزیدن پیامبران، هدایت بشر به سوی کمال و سعادت برین است. رسیدن به کمال و سعادت در گرو آشنایی با راه ویژه آن است و راه همانا دین و شریعت است که پیامبران الهی به بشر پیش می‌کشند. نبوت با رسول گرامی اسلام(ص) به پایان رسید و کامل‌ترین برنامه‌های هدایت بخش در ابعاد مختلف زندگی در آیین اسلام رخ نمود. قوانین اسلامی به گونه‌ای جامع و مانعند که می‌توانند. در همه زمان‌ها و مکان‌ها راهنمای آدمی باشند. البته وحی، که طریقی ویژه برای دریافت معارف و احکام الهی است، با عقل و دانش ناسازگار نیست، بلکه عقل و دانش نیز در حوزه خود حجت الهی به شمار می‌روند و بدین‌سان، عقل و علم و وحی مکمل یکدیگرند و مظاهر و جلوه‌های هدایت خداوندی. قرآن کریم، از وحی و عقل و ابزارهای حسی معرفت - همچون گوش و چشم - به عنوان راه‌های شناخت حقیقت یاد کرده است. روایات امام علی(ع) نیز همه این راه‌ها و ابزارهای معرفت را طرق هدایت به شمار می‌آورند. اینک، سخن درباره نبوت و هدایت به عنوان آشکارترین جلوه وحی خداوندی و ابزار راهنمایی است. از آنجا که امام علی(ع) در عصر خاتمیت سخن می‌گوید و دین و شریعت الهی در این زمان، آیین اسلام است، بیش‌ترین گفتارش به نبوت خاصه [پیامبری رسول اکرم(ص)] اختصاص دارد. اکنون به نقل و شرح روایاتی از امام درباره نبوت به عنوان یکی از راه‌های مهم هدایت بشر می‌پردازیم:

نبوت عامه

مقصود از نبوت عامه، اصل نبوت و مسائل عمومی آن است. ضرورت و فلسفه نبوت، صفات پیامبران، راههای شناخت پیامبران و رابطه نبوت با شریعت از مسائل مهم نبوت عامه‌اند. بحث گسترده درباره این مسائل به رساله یا کتابی مستقل نیازمند است و از این رو، ناچاریم در اینجا به صورت گذرا تنها ترجمه برخی سخنان امام را درباره نبوت بیاوریم و آنگاه نکته‌های برجسته را نمودار کنیم. در نهج البلاغه آمده است: خداوند سبحان از فرزندان آدم پیامبرانی برگزید و از آنان بر وحی پیمان گرفت و خواست که امانتدار تبلیغ رسالت خداوندی باشند. بدان رو خداوند چنین کرد که بیشتر بندگانش عهد و میثاق الهی را دگرگون ساختند و حق او را نشناختند و برایش شریکانی برگزیدند و شیاطین آنان را از طریق معرفت خداوندی به در بردند و از پرستش او جدا کردند[۱].

همچنین آمده است: پس خداوند پیامبران خود را در میانشان برانگیخت و آنان را پی در پی فرستاد تا پیمان فطرت الهی را از آنان باز ستانند و نعمت‌های فراموش شده را یادشان آورند و با تبلیغ بر آنان احتجاج کنند و گنجینه‌های خردها را برانگیزند و نشانه‌های قدرت الهی را نشان دهند؛ از قبیل آسمان چونان سقفی برافراشته بر فراز آنان و زمین بسان گهواره‌ای نهاده بر پایین آنان و ابزارهای معیشت که مایه حیات آنانند و اجل‌هایی که فانی‌شان میسازند و سختی‌هایی که آنان را فرسوده می‌کنند و حوادثی که پی در پی به آنان می‌رسند[۲]. نیز آمده است: خداوند سبحان، بندگان خود را از پیامبری که فرستاده، یا کتابی که فرود آمده یا حجتی لازم، یا طریقی استوار، بی‌بهره نگذاشته است؛ پیامبرانی که اندک بودنشان و بسیار بودن تکذیب کنندگانشان، مایه قصور و کوتاهی آنان در رسالت الهی نشود؛ پیامبرانی که از پیش آمدند و پیامبران پسین را می‌شناختند و پیامبران پسین که پیامبران پیشین را می‌شناختند. بدین‌سان قرن‌ها گذشت و روزگار سپری شد و پدرانی رفتند و فرزندانی در پی آمدند[۳].

همچنین در گفتاری ژرف آمده است: اگر خداوند، هنگامی که پیامبرانش را برانگیخت، میخواست که گنج‌های زر و کاخ‌های طلای ناب و باغ‌های خرم و سرسبز را برایشان فراهم کند و پرندگان آسمان و حیوانات وحشی زمین را با آنان همراه سازد، چنین می‌کرد و اگر چنین کرده بود، امتحان و آزمایشی نمی‌ماند و کیفر و پاداش بیهوده می‌نمود و خبرهای آسمانی عبث می‌بود و برای پذیرندگان وحی پاداش ویژه آزمودگان واجب نمی‌شد و مؤمنان سزاوار پاداش نیکوکاران نمی‌گشتند و نام‌ها، معانی ویژه نمی‌یافتند، ولی خداوند سبحان پیامبران را از اراده‌ای نیرومند بهره مند ساخت و ظاهر حالشان را ضعیف و ناتوان نمود؛ همراه قناعت که دل‌ها و دیدگان را از بی‌نیازی پر می‌سازد و فقر و نیازمندی که چشم‌ها و گوش‌ها را می‌آزارد. اگر پیامبران، دارای قدرت و شوکتی شکست ناپذیر و گونه‌ای پادشاهی می‌بودند که گردن‌های مردان به سویش کشیده می‌شد و از راه‌های دور مردمان به سویش بار سفر می‌بستند، عبرت‌گیری از قدرت آنان بر مردم آسان‌تر و استکبار در برابر آنان دورتر می‌بود و مردم از ترس، یا رغبت و میل به مقام و مکنت، به آنان ایمان می‌آوردند و در این صورت نیت‌ها ناخالص می‌بود و نیکی‌ها تنها برای خدا انجام نمی‌شد، اما خداوند سبحان اراده کرده است که پیروی از پیامبرانش و ایمان به کتاب‌هایش و خشوع برای ذات اقدسش و پذیرش خاضعانه فرمانش و انقیاد و اطاعتش، همگی ویژه او باشند و چیزی جز او در آن نباشد و هر چه امتحان و آزمایش بزرگتر باشد، پاداش و مکافات بزرگ‌تر است[۴].

از آنچه درباره نبوت عامه و هدایت تشریعی گذشت، نکته‌هایی آموزنده به دست می‌آیند که عناوین آنها را از نظر می‌گذرانیم:

  1. ظهور شرک و کژروی اعتقادی، از عوامل و زمینه‌های مهم نیازمندی بشر به هدایت تشریعی است.
  2. عقل و فطرت، از اهرم‌ها و ابزارهای تعیین کننده هدایت تشریعی‌اند و پیامبران، رسالت هدایت و راهنمایی خویش را از گذر این دو به سامان می‌رسانند. به عبارت دیگر، عقل و فطرت همان ابزارهای هدایت تکوینی انسانند و وحی و نبوت، طریق هدایت تشریعی. از سوی دیگر، هدایت تشریعی از رهگذر هدایت تکوینی تحقق می‌پذیرد.
  3. بر خلاف نظریه برخی دین شناسان که پدیده شرک را در زندگی بشر اصیل می‌پندارند و توحید را ثانوی، از دیدگاه امام علی(ع) توحید اصیل است و شرک، ثانوی. توحید نشانه سلامتی فکر و اندیشه انسان و شرک نشانه بیماری و کژروی است و پیامبران به عنوان پزشکان معنوی و فکری بشر برای درمان افراد و جوامع بشری از بیماری شرک برانگیخته شده‌اند.
  4. آدمی هیچگاه از هدایت تشریعی بی‌نصیب نبوده و آن در پیامبران و کتاب‌های آسمانی، حجت‌های الهی، آیین‌ها و راه‌های روشن هدایت، نمود یافته است.
  5. پیامبران در ایفای رسالت الهی خویش دچار کوتاهی و سستی نشده‌اند و اندک شمار بودن آنان و یارانشان و فزونی مخالفان، ذره‌ای در اراده استوارشان تزلزل پدید نمی‌آورد.
  6. هر چند پیامبران از نظر عزم و قدرت روحی، برجسته و ممتاز بودند، از نظر زندگی مادی و شرایط ظاهری ساده زیست و همانند تهیدستان و مردم معمولی به سر می‌بردند.
  7. مقصود خداوند آن است که آدمی از هدایت تشریعی بهره مند شود، ولی نه به صورت مطلق و به هر وسیله‌ای که پیش آید؛ زیرا هدایت راستین از گذر ایمان بی‌شائبه و صادقانه و انجام خالصانه کارهای نیک پدید می‌آید و این هدف در گرو آن است که شرایط زندگی پیامبران به گونه‌ای باشد که امیال و غرایز مادی مردم را برنینگیزند و ایمان به آنان با انگیزه مال و منال و جاه و مقام نباشد، بلکه بر عشق به حقیقت و طلب سعادت استوار باشد. بنابراین، گمراهی برخی مردمان - کم یا زیاد- خدشه‌ای بر اراده تشریعی خداوند وارد نمی‌سازد. آنچه او خواسته است، هدایت آزادانه و عاشقانه بشر است، نه گرایش هواپرستانه و سوداگرانه، که چنین هدایتی، ظاهری و دروغین است، نه باطنی و راستین.[۵].

نبوت خاصه

اگرچه نبوت هر یک از پیامبران الهی، نبوت خاصه است، مقصود از آن در بحث ما، نبوت پیامبر گرامی اسلام(ص) است. در کلام اسلامی، هر گاه سخن از نبوت خاصه به میان آید، همین معنا دنبال می‌شود. سخن از این گونه نبوت، در نهج البلاغه بیشتر آمده است؛ زیرا امام علی(ع) در روزگار پس از نبوت رسول اکرم(ص) سخن می‌گوید و مخاطب او نیز مسلمانانند. در خطبه نخست نهج البلاغه - پس از یادکرد نبوت عامه و این حقیقت که خداوند پیوسته پیامبرانی مبعوث می‌کرده است - از نبوت رسول اکرم(ص) سخن گفته و فرموده است: سرانجام خداوند سبحان، محمد(ص) را به پیامبری برگزید تا وعده‌اش را تحقق بخشد و نبوتش را به اتمام رساند؛ در حالی که از پیامبران برایش پیمان گرفته بود و نشانه‌هایش مشهور و میلادش مایه کرامت و مسرت بود. آدمیان در آن روزگار آیین‌هایی گوناگون داشتند و خواسته‌هایشان پراکنده بود و بر طوایف دسته‌هایی پرشمار بودند. گروهی خدا را به آفریدگانش مانند می‌کردند، گروهی راه الحاد می‌پیمود و صفات نقص را به او نسبت می‌دادند و خدا را به نام‌هایی نه در خور مقامش می‌خواندند و دسته‌ای به غیر خدا روی می‌کردند و در راه شرک و بت پرستی میرفتند. سرانجام خداوند به واسطه پیامبر اکرم(ص) آنان را از گمراهی به راه راست در آورد و از جهالت و نادانی رها کرد[۶].

و امیر مؤمنان(ع) فداکاری‌ها و کوشش‌های صادقانه و خستگی‌ناپذیر پیامبر اکرم(ص) را در راه هدایت بشر می‌ستاید و در پیشگاه الهی برای حضرتش دعا می‌کند و از خداوند می‌خواهد که گرامی‌ترین درودها و پربارترین برکت‌ها را بر او نازل فرماید: گرامی‌ترین درودها و پربارترین برکت‌های خود را بر محمد(ص) بنده و فرستاده خود نازل فرما.... او که نگهبان عهد و پیمان و فرمانبر تو بود، تا آنکه چراغ جویندگان حق را فروغ بخشید و راه گمراهان را روشن ساخت و دل‌هایی که در فتنه‌ها و تباهی‌ها فرو رفته بودند به واسطه او هدایت یافتند[۷]. آنچه امام علی(ع) از پیروان و هواداران خود می‌خواهد، این است که به پیامبر اکرم(ص) اقتدا کنند و از هدایت او بهره مند شوند که برترین هدایت‌ها است و از سنت او پیروی کنند که راهنمای سنت‌ها است[۸]. این سفارش امام ریشه در قرآن کریم دارد که می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۹].

پیامبر اکرم(ص) تنها نمونه آرمانی روزگار و قوم خویش نبود؛ او در همه روزگاران و برای همه آدمیان نمونه آرمانی است. او نشانه‌های هدایت و سعادت را برپا داشته است و چون خورشیدی فروزان در آسمان هدایت و رستگاری می‌درخشد[۱۰]. نبوت او نعمتی بس بزرگ است که خداوند به بشر ارزانی کرده است. به گواهی تاریخ، هرگاه آدمیان این نعمت عظیم را ارج نهند و از آن به خوبی بهره گیرند، به حیاتی آزاد و سعادتمندانه دست می‌یابند؛ چنان که مردم جزیره العرب پیش از اسلام در بدترین اوضاع اجتماعی زندگی میکردند؛ اسیر و برده زراندوزان و سلطه جویان بودند؛ در آتش تفرقه و جنگ‌های فرقه‌ای میسوختند و جهالت و فساد جامعه آنان را به نابودی کشانده بود؛ اما با بعثت پیامبر اکرم(ص) همه چیز دگرگون شد؛ همان مردم در پرتو راهنمایی پیامبر، در تمدن و پیشرفت ضرب المثل تاریخ شدند: به نعمت‌های خداوند بر آنان [= مردم جزیره العرب] بنگرید، آن گاه که خداوند پیامبری به سویشان برانگیخت و به واسطه آیین او، آنان را به هم پیوند داد و بر پایه دعوتش به توحید، رشته الفت را میانشان برقرار ساخت. چگونه شاهین نعمت، بال کرامت بر آنان گشود و جوی‌های نعمت بر آنان جاری شد.... آنان فرمانروایان جهانیان و زمامداران زمین شدند و بر کسانی فرمان می‌رانند که پیش از این فرمانروایی می‌کردند[۱۱].

این گفتار امام، به سهم دین در عمران و آبادانی حیات دنیوی و تمدن و تعالی زندگی بشر اشارت دارد. برخلاف پندار برخی کسان که دین را مانع تکامل علمی بشر می‌شمارند و یا هیچ سهمی در بنای تمدن بشری برایش بر نمی‌نهند، امام، دین را دارای سهمی سازنده و مهم در تمدن و تکامل اجتماعی بشر می‌داند. باید توجه داشت که اولاً دین مورد نظر امام دین وحیانی و راستین است که پس از بعثت پیامبر اکرم(ص)، عبارت از همان دین اسلام است؛ ثانیاً دین حق تنها عبادت و نیایش نیست، بلکه همیاری و همکاری، پیروی از قانون، تلاش و کوشش، صداقت در کار، وجدان کاری و به‌کارگیری نیروی عقل و خرد، همگی جزوی از دینند. بدیهی است که هرگاه به این هنجارها ارج ننهیم، رشد و تکامل علمی، سیادت و امنیت اجتماعی و اخلاق و فضایل انسانی، به صورت مجموعه‌ای هماهنگ در جامعه رخ نمی‌نمایند و در نتیجه، درخت تمدن راستین به بار نمی‌نشیند. تاریخ صدر اسلام گواهی روشن بر این مدعا است و امام علی(ع) همین حقیقت را یاد می‌کند.[۱۲].

دین اسلام و هدایت تشریعی

دین اسلام، واپسین دین آسمانی است. بدین رو، تعالیم و احکامش در همه زمان‌ها و مکان‌ها کارساز و جاری است و آدمی را به نیک بختی راه می‌نمایند. بدین‌سان چون کسی به آیین اسلام بار می‌یابد و به کارش می‌بندد، خود را در قلمرو امنیت و سلامتی می‌گنجاند و به کرامت راستین دست می‌یابد: خداوند، [نخست] تنها شما را به آیین اسلام راه نمود و برایش برگزید؛ زیرا اسلام نشان سلامتی و در برگیرنده همه کرامت‌ها است[۱۳]. خداوند این آیین را به عنوان واپسین و کاملترین آیین آسمانی برگزیده و نشانه‌ها دلیل‌هایش را آشکار ساخته است. اسلام دارای ظاهر و باطن است، نه غبار کهنگی بر آن می‌نشیند و نه شگفتی‌های معارف و احکامش پایان می‌پذیرد؛ زیرا آیین روزگار و مردمانی ویژه نیست، بلکه آیین روزگاران و آدمیان تا پایان دنیا است: خداوند روش اسلام را برگزید و دلایلش را باز نمود. برخی از آن دلایل علمی‌اند و نمایان و برخی حکمی‌اند و در نهان. غرایبش نابود نگردند و عجایبش پایان نپذیرند[۱۴].

زندگی و مواهب دنیوی، آن گاه نعمت به شمارند که با رضای خداوند همراه شوند. خداوند اسلام را دین و آیین زندگی ما نهاده و پسندیده است: ﴿رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۱۵]. بنابراین، همه نعمت‌ها در سرزمین اسلام ریشه دارند. از سوی دیگر، آیین اسلام چونان چراغ فروزانی فرا روی زندگی بشر می‌تابد و راه را از چاه باز می‌شناساند و خیر و سعادت نیز جز با عمل به آنچه همراه رضای خداوند است و جز با پیمودن راه درست زندگی به دست نخواهد آمد و بدین رو، امام علی(ع) درباره اسلام می‌فرماید: «رویشگاه نعمت و چراغ تاریکی‌ها، در اسلام است و درِ خیرات جز با کلید اسلام گشوده نمی‌شود»[۱۶]. با این سخنان حکیمانه امیر مؤمنان(ع)، سستی این نظریه را می‌توان دریافت که اسلام را تنها یکی از راه‌های سعادت و هدایت می‌شمارد و بر این گمان باطل است که همه ادیان - آسمانی و غیر آسمانی و توحیدی و غیر توحیدی و تحریف شده و تحریف نشده - به گونه نسبی از حقیقت بهره مندند و هیچ دین و آیینی در میان نیست که مصداق و مظهر تام حقیقت باشد و بدین رو، هر آیینی می‌تواند انسان را به سعادت رساند. امیرمؤمنان(ع) در جایی دیگر نیز آشکارا می‌گوید که خداوند اسلام را به عنوان یگانه دین حق برگزیده و دیگر دین‌ها و آیین‌ها در برابر عزت و استواری منطق و حقانیتش بی‌پایه‌اند و زوال و فنا راهی به اسلام ندارد و شرایع و احکامش ابدی و جاودانه‌اند: این اسلام[۱۷] دین خدا است که برای خود برگزیده و خود تشریع فرموده و به برترین فرستاده‌اش سپرده و پایه‌هایش را بر محبت خویش استوار کرده است. با عزت اسلام، ادیان دیگر را خوار کرده و با فرا بردنش ادیان دیگر را زیر است و با کرامت بخشیدنش دشمنان را خوار و بی‌مقدار ساخته است و... اسلام را به گونه‌ای تشریع فرموده که رشته‌اش از هم نگسلد و پایه هایش فنا نپذیرد و درختش ریشه کن نشود و زمانش پایان نپذیرد و فرمان‌هایش کهنه نگردد[۱۸].

همچنین، از این گفتار حکیمانه و بی‌پرده امام علی(ع)، می‌توان سستی این نظریه را دریافت که دستورهای اسلام را ویژه عصر رسالت می‌پندارد و بر این گمان است که امروز باید راه و رسم زندگی خویش را از آرا و نظریه‌های دانشمندان و فلاسفه غربی برگرفت؛ با این دلیل بی‌پایه که احکام اسلام با زمان گذشته سازگارند و اینک بشر، فرهنگ و سیاست و اقتصادی نو دارد و به قوانینی سازگار با روزگار نو نیازمند است. این نظریه از حقیقتی بس مهم عاری است که انسان در همان حال که دارای نیازهای نو است، مدار انسانیتش ثابت و پایدار است. ویژگی‌های فطری انسان را نباید با نیازهای متحول او در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون یکسان انگاشت. قوانین و تعالیم اسلام بر پایه فطرت استوارند و فطرت ثابت است. به عنوان نمونه، در باب معاملات آنچه متحول می‌شود، نوع کالا، ابزار و روش کاربردی داد و ستد است؛ ولی هنجارهای اخلاقی و انسانی پایدارند؛ کم‌فروشی غیر اخلاقی و ناپسند است، غش در معامله حرام و ربا ممنوع و ناپسند است. این احکام فراتر از مرزهای جغرافیایی و تاریخی‌اند. از سوی دیگر، اسلام دارای دو گونه احکام است: احکام اولی و احکام ثانوی. احکام اولی مربوط به اوضاع معمولی زندگی‌اند و احکام ثانوی، مربوط به وضعیت غیر معمولی آن. بدین رو، احکام ثانوی بر احکام اولی ناظرند. قواعدی مانند نفی ضرر، نفی حرج، نفی اضطرار و تقدیم اهم بر مهم احکام ثانوی‌اند؛ چنان که حاکم اسلامی برای حل بحران‌ها می‌تواند با استفاده از احکام ثانوی حکومتی، گره‌های جامعه را بازگشاید. برای رهایی از لغزیدن به نظریه‌ای که گذشت، باید دو چیز را به خوبی بازشناخت:

اول. مرز میان ثابت و متغیر در زندگی انسان.

دوم. تفاوت احکام اولیه و ثانویه در تشریع اسلامی[۱۹]. ارزش‌های فطری جاودانه و پایدارند و هرگز گرد کهنگی و فرسودگی بر آنها نمی‌نشیند؛ چنانکه فهم و درک آنها نیز چنان واضح و بدیهی است که اختلاف بردار نیست؛ اگرچه گاه در مصادیق دیدگاه‌ها دگرگون می‌شود. بدین‌سان، این نظریه که برخی کسان میان دین و معرفت دینی جدایی می‌اندازند و با اعتراف به ثبات دین، فهم‌های دینی را در همه مفاهیم و گزاره‌ها، متفاوت و تحول پذیر می‌شمارند، نیز بی‌پایه است[۲۰].[۲۱].

اهل بیت(ع) و هدایت تشریعی

اهل بیت پیامبر را در اسلام جایگاهی ویژه است. بنابر آیه تطهیر آنان از ویژگی عصمت برخوردارند. این آیه گواه بر این حقیقت است که اهل بیت(ع) مورد عنایت ویژه خداوندند و از هرگونه پلیدی و زشتی پیراسته‌اند؛ چنان که می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۲]. ولی باید دانست که اراده تشریحی خداوند به طهارت و پاکی همه آدمیان تعلق گرفته است و در این باره اهل بیت(ع) را با دیگران تفاوتی نیست و از اینرو، مقصود از طهارت و پاکیزگی ویژه اهل بیت، طهارتی است که مورد مشیت و اراده تکوینی خداوند است و از سویی دیگر، اراده تکوینی خداوند تخلف پذیر نیست و آنچه همراه با ارادۀ تکوینی خداوند باشد، بی‌گمان تحقق می‌پذیرد. پس طهارت اهل بیت(ع) از هرگونه آلودگی و پلیدی، امری است قطعی و ناگزیر و آنان از خطا و گناه مصون و معصومند. اما اینکه مقصود از اهل بیت(ع) کیانند، پاسخ را باید در احادیثی بسیار باز یافت که شأن در نزول آیه روایت شده‌اند. این احادیث، بیش از هفتاد حدیثند که راویان شیعه و اهل سنت روایت کرده‌اند. بنابر این روایات، آیه تطهیر در شان پیامبر، امیرمؤمنان(ع)، فاطمه زهرا(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نازل شده است[۲۳]. ویژگی عصمت اهل بیت(ع) سبب شده است که پیامبر اکرم(ص) در حدیث ثقلین[۲۴] آنان را عِدل و برابر قرآن کریم بشمارد. از این رو، چنانکه پیروی از قرآن کریم بر هر مسلمانی لازم است، پیروی از آنان نیز چنین است. سعادت و رستگاری انسان، در گرو پیروی از قرآن و عترت است؛ زیرا آن دو از یکدیگر جدایی ناپذیرند. پیامبر در حدیث سفینه[۲۵] آنان را به کشتی نوح مانند کرده است؛ یعنی همانگونه که نجات از توفان وابسته به نشستن در کشتی نوح بوده است و هر کس از آن روی برتافته، به هلاکت افتاده است، راه نجات از گمراهی و شقاوت ابدی نیز وابسته به پیروی از اهل بیت پیامبر اکرم(ص) است.

امیرمؤمنان(ع) در مواردی پرشمار درباره عصمت اهل بیت(ع) و جایگاه ویژه آنان و این که راه هدایت را باید از گفتار و رفتار آنان برگرفت، سخن گفته و مسلمانان را سفارش کرده است که از اهل بیت پیامبر جدا نشوند و آنان را نمونه خویش قرار دهند. در اینجا برخی از سخنان امام را درباره اهل بیت(ع) یاد می‌کنیم: به اهل بیت پیامبر خویش بنگرید و با آنان همراه شوید و پیروشان باشید که آنان هرگز شما را از راه هدایت به در نمی‌برند و به وادی هلاکت و گمراهی بازنمی‌گردانند. چون می‌ایستند، بازایستید و چون می‌روند، بروید و بر آنان پیشی نگیرید که گمراه می‌شوید و از آنان واپس نمانید که هلاک می‌گردید[۲۶]. چگونه سرگردانید در حالی که خاندان پیامبر در میان شما است؟ آنان سررشته‌های حق و نشانه‌های دین و زبان صدق و راستی‌اند. پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و چونان شتر تشنه که به سوی نهر آب روی می‌آورد، به دریای معرفت اهل بیت(ع) روی نهید و سیراب شوید[۲۷].

ابن ابی الحدید در شرح روایت بالا، نکته‌هایی را باز گفته است که شایسته توجهند:

  1. مقصود از عترت پیامبر کسانی‌اند که در حدیث ثقلین و احادیث شأن نزول آیه تطهیر نامشان آمده است و آنان همان «اصحاب کسا» هستند، علی، فاطمه، حسن و حسین.
  2. «أَزِمَّةُ الْحَقِّ‌» کنایه از این است که حق دایر مدار آنان است؛ چنانکه شتر تابع عنان خویش است و حدیث نبوی «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ» [خدایا حق را همواره با علی همراه کن] بیان کننده همین معنا است.
  3. «أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ‌» از تعابیری است که در قرآن کریم نیز آمده است؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ[۲۸]. مقصود از اینکه عترت، زبان‌های صادقند این است که حکم و گفتار آنان، جز حق و صواب نیست و سخن آنان عین راستی است.
  4. عبارت «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» گواه بر این است که مسلمانان باید بر عترت پیامبر چنان ارج نهند که بر قرآن می‌نهند و از آنان چونان فرمان برندکه از قرآن می‌برند.
  5. ممکن است کسی بگوید که این عبارات بر عصمت اهل بیت پیامبر دلالت می‌کنند؛ رأی شما، معتزله، در این باره چیست؟ در پاسخ باید گفت: أبو محمد بن مِتَّویه در کتاب الکفایه تصریح کرده است که امام علی(ع) معصوم بوده است؛ اگرچه معتزله عصمت عصمت امام را واجب نمی‌دانند و هیچ یک از صحابه جز او، دارای این ویژگی نبوده است.
  6. عبارت «وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ‌» کنایه از این است که فراگیری علم و معرفت دینی از خاندان پیامبر باید با جدیت و تلاش بی‌دریغ همراه باشد؛ همان گونه که شتران تشنه به سوی آب می‌شتابند[۲۹].

امام در جایی دیگر، ویژگی‌های اهل بیت پیامبر را چنین بر شمرده است:

  1. علم و دانش اهل بیت(ع) به گونه‌ای است که با آنان، دانش و معرفت زنده است و جهل و نادانی، مرده: «هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ‌»[۳۰].
  2. حلم و بردباری‌شان گویای دانایی است و ظاهرشان گواه بر باطن و سکوتشان نشانه منطق استوار آنان است: «يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِكَمِ مَنْطِقِهِمْ»[۳۱].
  3. نه بر خلاف حق سخن می‌گویند و عمل می‌کنند و نه در آن اختلاف می‌ورزند: «لَا يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ‌»[۳۲]. 
  4. پایه اسلام و پناهگاه مردمند: «هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ وَ وَلَائِجُ الِاعْتِصَامِ»[۳۳].
  5. به واسطه آنان حق بر جای خویش نشسته و باطل رانده شده و زبانش از بن بریده است.
  6. آنان دین را آن گونه که باید فهمیده‌اند و به کار بسته‌اند، نه آنکه تنها شنیده و روایت کرده‌اند؛ زیرا راویان علم بسیارند و پاسدارانش اندک[۳۴].
  7. اهل بیت پیامبر از چنان جایگاهی بلند برخوردارند که کسی را نمی‌توان با آنان قیاس کرد. آنان پایه‌های دین و ارکان یقینند[۳۵].[۳۶].

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  5. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۸۴.
  6. نهج البلاغه، خطبه ١.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۷۲.
  8. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
  9. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  10. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  12. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۸۸.
  13. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  15. «مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  16. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  17. از آنجا که گوهر و روح همه ادیان آسمانی اسلام است ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ [«بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹] امیرالمؤمنین(ع) با کلمه «هذا» به اسلام، به معنای خاص آن، یعنی شریعت و آیین اسلام اشاره کرده است.
  18. نهج البلاغه، خطبه ١٩٨.
  19. ر.ک: شهید مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، اسلام و مقتضیات زمان؛ خاتمیت.
  20. ر.ک: نگارنده، معرفت دینی از منظر معرفت‌شناسی.
  21. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۹۲.
  22. «و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  23. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۶، ص۳۲۰-۳۱۸.
  24. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً، وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا...». (این حدیث به اتفاق شیعه و اهل سنت، متواتر است.)
  25. « مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ». (حدیث سفینه نیز از احادیث متواتر اسلامی است. ر.ک: احقاق الحق، ج۹، ص۲۹۳-۲۷۰)
  26. نهج البلاغه، خطبه ۹۷.
  27. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  28. «و برای من در میان آیندگان، نامی نیکو بر جای بگذار» سوره شعراء، آیه ۸۴.
  29. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۰، شرح خطبه ۸۶.
  30. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۹.
  31. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۹.
  32. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۹.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۹.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۹.
  35. نهج البلاغه، خطبه ۲.
  36. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۹۵.