مواسات
مقدمه
مواسات، در لغت، به معنای مساعدت، دستگیری، همیاری، تعاون، برابر داشتن، غمخواری، یاری گری، مددکاری، مشارکت و سهیم ساختن در مال آمده است[۱]. پس، بنا بر اصل مواسات، مسلمانان باید نیازمندان و دوستان را شریک و سهیم در مال و معاش خود بدانند و نیاز آنان را برآورده سازند. همچنین با آنها اظهار همدردی کرده، خود را شریک در مشکلات آنان بدانند؛ به همین دلیل، از مفاهیم مهم ارزشی که در نظام اخلاقی دین اسلام و سیره نبوی (ص) به آن بسیار توجه و سفارش شده، "مواسات" است[۲].
پیامبر (ص)؛ اسوه مواسات
مواسات در سیره و کلام نبوی (ص) اهمیت و جایگاه خاصی دارد؛ به طوری که پیامبر گرامی اسلام (ص) هدف از آفرینش خود را به کمال رساندن انسانها دانسته، میفرماید: « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۳]؛ به درستی که من برای به نهایت رسانیدن مکارم و نیکوییهای اخلاق برانگیخته شدهام.
از نظر حضرت رسول (ص) یاری کردن برادران دینی و توجه به امور آنان و مواسات با ایشان از والاترین عبادتها و نشانه کمال بندگی حق است، به طوری که آن حضرت، ایمان حقیقی را در گرو مواسات دانسته، میفرمایند: هر کس فقیر را در مال خویش، شریک و با مردم به انصاف رفتار کند، او مؤمن حقیقی است[۴]. ایشان همچنین مواسات را شریفترین کارها برشمرده و فرمودهاند: "سرآمد امور سه چیز است: یاد خدا در همه حال، رعایت انصاف و تقسیم مال با برادر دینی"[۵].
پیامبر (ص) برای توجه بیشتر مسلمانان به حل مشکلات یکدیگر و بیاعتنا نبودن به مسائل و حوادث ناگواری که برای برادران دینیشان اتفاق میافتد، پیوسته مسلمانان را به یاری مواسات یکدیگر فرا میخواندند. روایت شده است که رسول خدا (ص) خطاب به اهل مدینه فرمودند: "مؤمنان، دوستان و سرپرستان یکدیگرند. شایسته نیست مؤمنان شخص عیالمند و قرضدار را به حال خویش واگذارند؛ بلکه باید برای یاری افراد از پای در آمده برخاسته، به آنان مدد رسانند..."[۶]. همچنین پیامبر (ص) فرمودهاند: هر کس شب را به روز برساند و به امور مسلمانان توجه نداشته باشد، مسلمان نیست[۷] و نیز فرمودهاند: هر کس صدای کمکخواهی مردی را بشنود که فریاد میزند: مسلمانان به دادم برسید؛ ولی جوابش را ندهد و به او کمک نکند، مسلمان نیست[۸].
پیامبر گرامی اسلام (ص) در قول و عمل، مسلمانان را به مساوات و گشودن گره از کار یکدیگر فرا میخواندند؛ به گونهای که روایت شده است، کسانی که در راه همدردی و کمک به دیگران سعی بیشتری از خود نشان میدادند، در نظر رسول خدا (ص) اجر، قرب و منزلت والاتری داشتند[۹].
البته مساوات، در احادیث اسلامی و نبوی (ص) مردم فقط به رعایت در امور مادی سفارش نشدهاند و امور غیر مادی نیز در نظر گرفته شده است. مواسات در روایات اسلامی و نبوی (ص) گاه به معنی سهیم کردن دیگران با خود در بهرهگیری از مواهب زندگی و امکانات مادی است و گاه در رعایت عدالت در برخورد با دیگران و نیز مواسات در امور معنوی است.
رسول خدا (ص) جامعه مؤمنان را به پیکر انسان تشبیه کردهاند که اعضای آن نمیتوانند به درد و رنج عضو دیگر بیتفاوت باشند: "مثل مؤمنان در پیوند و دوستی و محبت و رحمت به هم و اهمیت دادن به سرنوشت یکدیگر مثل یک پیکر زنده است که اگر عضوی از آن به درد آید، سایر اجزای پیکر با آن اظهار همدردی میکنند"[۱۰].[۱۱]
مواسات انصار با مهاجران
پایههای حکومت اسلام در مدینه با مواسات و همکاری همه مسلمانان استقرار یافت و مشکلات آغازین جامعه اسلامی با احساس همدردی، مشارکت و سهیم ساختن دیگران در مال و زندگی برطرف شد؛ به گونهای که این همکاری بین انصار و مهاجران در صدر اسلام، زمینههای رشد و بالندگی جامعه را فراهم آورده، موفقیتها و پیروزیهای مسلمانان را در آیندهای نزدیک رقم زد. رفتار انصار با مهاجران از بهترین و زیباترین جلوههای مواسات در اسلام است مسلمانانی که برای پیوستن به رسول خدا (ص) تمام دارایی خود را رها و گروه گروه به مدینه هجرت میکردند، در این شهر در پناه لطف و احسان انصار قرار گرفتند و انصار آنان را در خانههای خود جای داده، حتی آنان را در خانه و داراییهای خود شریک کردند[۱۲].
در مدینه خانههای زیادی بودند که مهاجران با انصار در آن به صورت مشترک زندگی میکردند، مانند منازل سعد بن خیثمة و منذر بن محمد بن عقبة، منزل سعد بن خیثمة، به "بیت العزاب" معروف شده بود؛ زیرا افراد مجرد مهاجر در آنجا سکونت داشتند[۱۳]. در منزل منذر بن محمد بن عقبة نیز زبیر بن عوام با همسرش - أسماء بنت أبیبکر- و أبوسیرة بن أبی وهب با همسرش - أم کلثوم بنت سهیل - زندگی میکردند[۱۴].
شکوه مواسات انصار با مهاجران در خانه "سعد بن ربیع انصاری" به اوج خود رسید و زمانی که پیامبر (ص) بین او و "عبدالرحمن بن عوف" پیمان برادری بست، سعد پس از مراسم اخوت، خطاب به عبدالرحمن گفت: "برادر! من ثروتمندترین فرد انصارم و آمادهام مال خود را با تو نصف کنم و دو همسر دارم که حاضرم هر کدام را که بپسندی، طلاق دهم تا پس از پایان عدّه طلاق، تو او را به همسری خویش انتخاب کنی!"[۱۵] پس، عبدالرحمن در حق او دعا کرد و گفت: "خداوند به مال و خاندانت بر کت دهد! مرا بدانها نیازی نیست؛ تو فقط راه بازار را به من نشان بده تا خود از طریق کسب و کار، روزی خویش را فراهم آورم"[۱۶].
نقل شده است، انصار در هنگام برداشت محصول خرما، آن را به دو بخش تقسیم میکردند و نصف بیشتر آن را به برادران مهاجر خود میدادند و از این کار، جز رضای خدا و بهشت او به چیز دیگری انتظار نداشتند[۱۷].[۱۸]
رفع مشکلات مردم با همکاری
بر اساس آموزههای پیامبر (ص) بسیاری از مشکلات مهاجران بیخانمان با جای گرفتن در خانههای انصار برطرف شد و فقر آنان با تقسیم اموال انصار با آنها به چشم نیامد. آموزهها و رهنمودهای پیامبر اکرم (ص) چنان بر مسلمانان اثر گذاشته بود که آنان داوطلبانه حاضر بودند حتی زنان خود را طلاق دهند تا به همسری مهاجرانی در آید که نتوانسته بودند همسران خود را همراه بیاورند[۱۹] و مهاجران که از رفتار انصار و مواساتشان در شگفت بودند، به پیامبر (ص) گفتند: "ای رسول خدا! ما هرگز مانند این قوم که به نزد آنان وارد شدهایم، ندیدیم که در مال کمشان، بهترین مواسات و در مال زیادشان هم بهترین بذل را به جا آوردند؛ به گونهای که هزینههای زندگی ما را کفایت کرده، در هزینه زندگی و مسکن با ما شریک شدند"[۲۰].[۲۱]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۵؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ۱۳۷۵ ش، ج ۱، ص ۷۶ و الزبیدی، تاج العروس، ج ۱۹، ص ۱۵۷ - ۱۵۸.
- ↑ حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۲۰.
- ↑ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۸؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۳، ص ۱۶؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۱، ص ۸۹؛ ابن سلامه، مسند شهاب، ج ۲، ص ۱۹۳ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۱۹۲.
- ↑ « مَنْ وَاسَى الْفَقِيرَ وَ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ فَذَلِكَ الْمُؤْمِنُ حَقّاً»؛ شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۴۷ و کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۴۷.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۱۴۵؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۷۷: محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۲۱۵ و محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۹۰.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۲۲۴ - ۲۲۶، ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۰۱ - ۵۰۴ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۲۲۷ - ۲۲۹.
- ↑ « مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ...»؛ الکافی، ج ۲، ص ۱۶۴؛ الجعفریات، ص ۸۸؛ فضل الله راوندی، النوادر، ص ۲۱؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۵۷۲ و کنزالعمال، ج ۱۶، ص ۱۱.
- ↑ « وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»؛الکافی، ج ۲، ص ۱۶۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۷۵ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۴۱.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، ص ۲۹۰؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، ج ۱، ص ۳۱۱؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۹۴؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۳۱۸ و شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص ۸۲.
- ↑ «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي توادهم وَ تَرَاحُمِهِمْ وَ تَعَاطُفِهِمْ مِثْلَ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٍ تَدَاعَى لَهُ سَائِرِ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى»؛ احمد بن حنبل ۱۰۲، مسند احمد، السنن، ج ۴، ص ۲۷۰؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۸، ص ۲۰؛ علی بن الجعد، مسند ابن الجعد، ص۱۰۲ و بیهقی، السنن الکبری، ج۳، ص ۳۵۳.
- ↑ حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۲۰ ـ ۶۲۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۷۵ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۳، ص ۲۲۷.
- ↑ ابن کثیر، السیرة النبویة، ج ۲، ص ۲۲۵؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۹۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۳۸۲ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۰۶.
- ↑ ابن کثیر، السیرة النبویه، ص ۲۲۴.
- ↑ البخاری، صحیح، ج ۳، ص ۳، مسند احمد، ج ۳، ص ۱۹۰؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۲۷ - ۳۲۸؛ شافعی، کتاب الام، ج ۵، ص ۶۳ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۶، ص ۲۶.
- ↑ ابن کثیر، السیرة النبویه، ص ۲۲۴؛ کتاب الأم، ج ۵، ص ۶۳؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۹۰؛ عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ج ۶، ص ۱۷۸ و المعجم الکبیر، ج ۶، ص ۲۶.
- ↑ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۴۰ و تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۹، ص ۲۰۴.
- ↑ حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۶۲۲ ـ ۶۲۳.
- ↑ کتاب الأم، ج ۵، ص ۶۳، مسند احمد، ج ۳، ص ۱۹۰؛ صحیح بخاری، ج ۳، ص ۳ و ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۶، ص ۴۱۵.
- ↑ يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا رَأَيْنَا: مَثَلُ قَوْمٍ قَدَّمْنَا عَلَيْهِمْ أَحْسَنَ مُوَاسَاةُ فِي قَلِيلُ، وَ لَا حُسْنُ بَذَلَ فِي كثیر، لَقَدْ كفونا المؤونة وَ اشركونا فِي الْمُهَنَّا إ عیون الأثر، ج ۱، ص ۲۳۱؛ البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۲۲۸؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۳، ص ۳۶۴ و ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۲۸.
- ↑ حیدری، گلشاد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۶۲۴.