ولایت طاغوت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ولایت انحصاری خدا

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، ولایت به معنای سرپرستی محبت آمیز و کامل چیزی تنها از برای خدایی است که خالق و مالک حقیقی هر چیزی است؛ زیرا ولایت به نوعی از لوازم ربوبیت است؛ چراکه سرپرستی از چیزی برای این انجام می‌‌شود تا بقا یا کمالی چیزی تضمین شود. خدا به صراحت درباره ولایت مطلق و بی‌چون و چرا خویش بر همه چیز می‌‌فرماید: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱].

در این آیه به روشنی بیان می‌‌شود که ولایت تنها برای خدا است و او بر اساس همین ولایت است که به احیای مردگان اقدام می‌‌کند. در حقیقت در راستای ربوبیت الهی است که ولایت الهی بر چیزها اعمال می‌‌شود. همچنین امر هدایت امری مرتبط با ربوبیت است و خدا بحث ولایت را مرتبط با هدایت معرفی کرده است تا ارتباط محکم و استوار میان ربوبیت، و ولایت را تبیین کند[۲].

از نظر قرآن ولایت تنها برای خدایی است که خالق چیزها بوده و بقا و نیز ربوبیت و پرورش آنها در اختیار اوست؛ از همین رو می‌‌فرماید: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۳].

پس خدایی که خالق و نیز دارای ربوبیت است و بقای موجود و کمال آن را تضمین می‌‌کند، تنها دارای ولایت است و هر کسی بر خلاف آن رفته است، باید خود را برای عذاب الهی آماده کند. در جایی دیگر نیز می‌‌فرماید: ﴿وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ[۴].

در این آیه نیز سخن از ربوبیتی است که از طریق تنزل باران و نشر رحمت الهی انجام می‌‌شود. این اعمال نیز به سبب همان ولایت الهی است. در حقیقت خدا با ولایت و سرپرستی کامل خویش که برخاسته از رحمت رحمانی و ربوبیت او است، بر آن است تا هر چیزی را به کمال بایسته و شایسته‌اش برساند. ولایت الهی در ساختار تکوینی برای همه موجودات موجب بقا و کمال یابی آنها است. این ولایت به سبب آنکه متضمن محبت و رحمت است یا لازم ولایت، محبت و رحمت است، به طور طبیعی از سرپرستی با شاخصه اصلی محبت و رحمت همراه خواهد بود.

باید توجه داشت که جز از خدای رحمان و رحیم کسی نمی‌تواند نسبت به مخلوقات این گونه رفتاری داشته باشد؛ زیرا تصرفاتی است که در حقیقت هر چیزی انجام می‌‌شود که جز از خدای خالق رحمان و رحیم بر نمی‌آید. البته ولایت الهی نسبت به انسان در حوزه تشریعی نیز خودنمایی می‌‌کند و خدا از روی لطف و منت[۵]انسان را همان طوری که به طور فطری هدایت می‌‌کند[۶] از طریق تشریعی نیز هدایت می‌‌کند تا به کمال بایسته و شایسته‌اش برسد[۷].[۸]

خروج انسان از ولایة الله

در میان مخلوقات و آفریده‌های الهی تنها انسان و جنیان هستند که در حوزه تشریعی به سبب داشتن اراده و حق انتخاب آزاد می‌‌توانند از ولایت الهی تشریعی خارج شوند؛ هر چند که ولایت تکوینی هم چنان بر قرار است. خروج انسان از ولایت الله از نظر آموزه‌های الهی همانند خروج از نور به ظلمت است؛ زیرا همه هستی بازتابی از ضوء الهی است که از آن به نور یاد می‌‌شود[۹].

پس کسانی که از ولایت الهی تشریعی خارج می‌‌شوند، در بلند مدت به سبب دفن و دسیسه فطرت تکوینی و هدایت شده و ملهم یافته از نور الهی خارج می‌‌شوند[۱۰] و دل‌های آنان تیره و تاریک می‌‌شود به طوری که در قیامت نوری برای آنان نیست[۱۱].

خدا درباره تاثیر انتخاب ارادی انسان نسبت به خروج از ولایت الله می‌‌فرماید: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱۲].[۱۳]

مظاهر ولایت الهی

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، هر چند که ولایت به طور ذاتی برای خدا است؛ اما خدا می‌‌تواند ولایت خویش را به مظاهر خویش به عنوان خلیفه بدهد. در حقیقت ولایت دیگران در طول ولایت الهی به عنوان مظاهر قابل اثبات است؛ یعنی کسانی که متاله و خدایی شده‌اند، می‌‌تواند به اذن مشیت الهی و حکمت خداوندی، در دو حوزه تکوین و تشریع تصرفاتی داشته باشند؛ پس همان طوری که خدا با تصرفات خویش چیزی را به کمال می‌‌رساند، مظاهرش نیز می‌‌توانند با تصرفات ماذون چیزی را تزکیه و تطهیر کرده و به کمال برسانند یا در حوزه تشریعی احکامی را صادر کنند.

البته هر چه ظهور انسان در مظهریت بیش‌تر و قوی‌تر و روشن‌تر باشد، ولایت الهی این افراد نیز بیش‌تر و قوی‌تر خواهد بود. بنابراین، سطح ولایت و درجه قوت و ضعف آن بسته به شدت و ضعف ظهور صفات و اسمای الهی در شخص است. از همین روست که میان کسانی که در قرب فرائض هستند با کسانی که در قرب نوافل هستند، تفاوتی از نظر درجه و میزان ولایت آنان است.

از نظر قرآن، پیامبر(ص) چون مظهر اکمل و اتم اسما و صفات الهی است، در اوج ولایت است؛ چراکه عصمت الهی آن حضرت(ص) موجب می‌‌شود تا «جز به وحی سخن نگوید»[۱۴]؛ چنان که هیچ عملش بیرون از مشیت الهی نیست؛ پس گرفتن و تیرانداختن و دادن و همه افعال دیگر، جز وحی الهی نیست[۱۵]، که مبتنی بر خیر است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۶].

پس همان طوری که درباره فرشتگان گفته می‌‌شود: ﴿لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ[۱۷] اینان نیز این گونه هستند که جز آن چه خدا امر کرده انجام نمی‌دهند.

این گونه است که ولایت الهی آنان به عنوان مظاهر الهی همان طوری که برخاسته از نورانیت الهی است، موجب خروج انسان‌های دیگر از ظلمت به نور می‌‌شود؛ چنان که خدا در این باره می‌‌فرماید: ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۸].

بر همین اساس ولایت الهی در طول به عنوان مظهریت به رسول الله(ص) داده می‌‌شود تا ایشان مردمان را با تصرفات الهی و ولایی خویش به کمال برساند؛ چنان که خدا می‌‌فرماید: ﴿رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا[۱۹].

از نظر قرآن، ولایت الهی منصبی است که جز کسانی که دارای صلاحیت هستند، نمی‌توانند آن را تصاحب کنند. البته فرقی میان ولایت تکوینی یا تشریعی نیست و ولایت حکومت و حکم نیز در همین چارچوب ولایت تشریعی تنها برای صاحبان ولایت الهی و مظاهر آن اثبات می‌‌شود و دیگران حق ندارند در این مقام و منصب قرار گیرند؛ زیرا قرار گرفتن در این منصب یا قراردادن دیگران غیر از مظاهر الهی در این منصب به معنای عصیان و خروج از ولایت الهی است.

احراز منصب ولایت برای کسانی است که دارای صلاحیت باشند و به عنوان مظاهر الهی در این مقام قرار گیرند. البته ولایت والدین یا ولایت متقابل مؤمنان نیز مبتنی بر همین صلاحیت‌های تکوینی است؛ زیرا ولایت پدر برخاسته از مظهریت در خالقیت و ولایت متقابل مؤمنان بر خاسته از صلاحیت تشریعی آنان به سبب ایمان و اسلام است؛ به طوری که اگر نور ایمان و اسلام نباشد، هیچ کسی را بر کسی ولایت نیست. ولایت اولیای خاص به شکل ولایت مطلقه برای مظاهری است که در امر مظهریت به تمام و کمال رسیده‌اند. از همین روست که ولایت تنها برای اولیای خاصی اثبات می‌‌شود؛ چنان که درباره ولایت امیرمؤمنان امام علی(ع) آمده است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲۰].

از نظر قرآن، هر کسی ولایت امیرمؤمنان امام علی(ع) را نپذیرد به خودش ضرر و زیان رسانیده است؛ زیرا ولایت الهی درنهایت هماره پیروز میدان است و مخالفان آن هستند که شکست می‌‌خورند و در نهایت ضرر می‌‌کند. خدا می‌‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۲۱].[۲۲]

مخالفت مسلمانان با مظاهر ولایت الهی

با نگاهی به آیات قرآن و اسباب و شان نزول برخی از آنها می‌‌توان دریافت که بسیاری از مسلمانان ولایت الهی را چنان که باید و شاید نپذیرفته و حتی با پیامبر(ص) مخالفت می‌‌ورزیدند و اطاعت اوامرش نداشتند. این امر درباره ولایت امیرمؤمنان امام علی(ع) تشدید می‌‌شود به طوری که مخالفان به صراحت از مخالفت خویش سخن می‌‌گویند و خواهان عذاب واقع می‌‌شوند[۲۳]. گفته شده است که نعمان بن حرث پس از اعلان ولایت علی(ع)از سوی پیامبراکرم(ص) ضمن اعتراض از خدا خواست در صورت حق بودن این مسئله بر او سنگ ببارد[۲۴].

به هر حال، پیامبر(ص) به سبب واکنش‌های منفی یاران و اصحاب خویش هماره ترس داشت که ایشان زیر بار ولایت الهی امیرمؤمنان امام علی(ع) نروند، چنان که خدا در این باره می‌‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۲۵].[۲۶]

این سخن از عصمت و نگه داشت پیامبر(ص) از واکنش‌ها پس از ابلاغ رسالت الهی درباره ولایت امیرمؤمنان(ع) مطرح می‌‌شود، معلوم است که تهدید حتی در قالب کشتن نیز ممکن است مد نظر مخالفان باشد. از همین آیه به دست می‌‌آید کسی که ولایت الهی را در مظاهر آن نپذیرد همان ابلیسی که خلافت الهی را در آدم(ع) نپذیرفته است، در جرگه کافران قرار می‌‌گیرند؛ یعنی کسی که ولایت یا خلافت الهی را در مظاهرش نپذیرد، در حقیقت ایمان نیاورده و کافر است. این کفر هر چند موجب نمی‌شود که از نظر فقهی با چنین اشخاصی به عنوان کافر مواجه باشیم؛ زیرا اسلام ظاهری حتی منافقان پذیرفته شده است، همچنین اسلام ظاهری اینان مورد قبول است؛ اما اینان در حقیقت کافرانی بیش نیستند که لباس اسلام به تن کرده‌اند.

از نظر قرآن، کسی که تحت ولایت خدا و مظاهرش نباشد، تحت ولایت طاغوت است و قسم سومی برای آن متصور نیست؛ یعنی نوعی تقابل سلب و ایجاب میان ولایت الله و ولایت طاغوت برقرار است. از همین روست که لازم است تولی همراه با تبری باشد؛ یعنی کسی که معتقد به ولایت الله است، باید ولایت طاغوت را نفی کرده و از آن تبری جوید.

آموزه‌های وحیانی قرآن تاکید دارد که ولایت اولی الامر یعنی ولایت امیرمؤمنان امام علی(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) از ولایت خدا و رسول اکرم(ص) منفک نیست و کسی که ولایت ایشان را نپذیرد کافر نسبت به خدا و رسول الله(ص) است. خدا می‌‌فرماید: ﴿أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۲۷].

درباره «اولی‌الامر» روایات فراوان از منابع شیعه داده شده است که مقصود، علی(ع) و ائمّه معصومین(ع)است.[۲۸] مفسّران اهل‌سنّت هر چند این قول را پذیرا نیستند ولی بعضی از آنان لااقلّ گفته‌اند: «اولی الامری که مقرون با پیامبر(ص)است اگر آن را بر معصوم(ع) حمل کنیم بهتر از آن است که بر فاسق و فاجر حمل کنی. از نظر قرآن، کسی که حکومت و ولایت اولیای الهی را نپذیرد، ولایت طاغوت را پذیرفته است؛ خدا در قرآن می‌‌فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا[۲۹].

این آیه می‌‌فرماید پذیرش ولایت الهی و تولی نسبت به آن همراه با تبری از طاغوت از لوازم ایمان است و کسی که این گونه عمل نکند، در حقیقت کافر است.

با آنکه خدا بارها ولایت الهی را در برابر ولایت طاغوت معرفی می‌‌کند و مسلمانان را بر حذر می‌‌دارد، اما بسیاری از مسلمانان ولایت الهی را کنار زده و خواسته و ناخواسته گرفتار ولایت طاغوت شدند و این گونه است که از مسیر حق و حقیقت دور شده و از نور به سوی ظلمت کشیده می‌‌شوند. گرفتارهای امروز مسلمانان ریشه در انتخاب نادرستی دارد که در صدر اسلام اتفاق افتاده است و تنها راه برای عبور از مشکلات کنونی جهان اسلام و بلکه جهان، توبه و بازگشت به سوی مسیر ولایت الهی و مظاهر آن است. از همین روست که خدا و روایات متواتر بر این نکته تاکید دارد که جهان زمانی به صلح و عدالت باز می‌‌گردد که ولایت الهی امام زمان(ع) پذیرفته شود و مردم با توبه و بازگشت به راه حق و ولایت الهی از ولایت طاغوت خارج شوند تا در نور حقانیت آن زندگی خود را سامان دهند. بنابراین سخن از ولایت امیرمؤمنان امام علی(ع) و داستان غدیر یک داستان تاریخی نیست، بلکه یک گفتمان الهی اسلامی است که باید شناخت و در مسیر آن قرار گیرد. توبه امروز ما از انتخاب دیروز نسل‌های گذشته به معنای بازگشت به مسیر ولایت الهی و آمادگی برای ظهور منجی است که ولی الله است[۳۰].

آثار ولایت طاغوت

آموزه‌های قرآنی، ولایت را تنها برای خداوند ثابت و مشروع می‌‌داند[۳۱]؛ و ولایت‌های دیگر را باطل و غیر مشروع می‌‌شمارد. البته خداوند در آیات قرآنی به این نکته توجه می‌‌دهد که ولایت‌های دیگر می‌‌تواند به عنوان مظاهری از ولایت الهی مشروع باشد؛ و آن زمانی است که شخص در مسیر عبودیت به مظهریت در ربوبیت برسد و شانیت خلیفه الله قرار گیرد که دراین صورت نه تنها شخص از ولایت تشریعی برخوردار خواهد بود، بلکه ولایت تکوینی نیز در وجودش تحقق می‌‌یابد[۳۲]. این همان مرتبه عالی از مظهریت از ولایت الهی است؛ زیرا مراتب دیگر از مظهریت از ولایت الهی تکوینی یا تشریعی، تنها در محدوده و مواردی خاص است. به عنوان نمونه ولایت پدر بر فرزند که یک ولایت تکوینی است؛ یا ولایت شوهر بر همسر و ولایت متقابل مؤمنان که یک ولایت تشریعی و محدود و در چارچوب خاصی است، از مصادیق مظهریت از ولایت الهی است. اما اگر این موارد و موارد دیگر مشابه را کنار بگذاریم که همه در حوزه مظهریت از ولایت الهی معنا می‌‌یابد، دیگر اقسام ولایت از مصادیق ولایت طاغوت شمرده می‌‌شود.

از نظر قرآنی طاغوت کسی است که در طغیان به مراتب عالی رسیده است؛ زیرا طاغوت، بر وزن فعلوت، همانند ملکوت، ولی در طاغوت، لام الفعل بر عین الفعل مقدّم شده است و چون مصدر است بر مبالغه بسیار دلالت دارد. البته این مبالغه به سبب آن است که طغیان در شخص به شکل ملکه یا مقوم ذات شده است.

طغیان مصدر از مادّه «طغی» به معنای تجاوز از حدّ متعارف، و عدم تأثّر از مقام ربوبیّت به سبب استکبار و خروج از زیّ عبودیّت است. در قرآن برای بیان این مفهوم واژه‌های دیگری نیز از جمله «عتو» و «بطر» استفاده شده که اختلاف و فرق جزیی در کلیت با مفهوم طغیان مشترک است.[۳۳] پس طاغوت در فرهنگ قرآنی، هر متجاوز و معبودی غیر از خداوند است.[۳۴] از همین رو در آیات قرآنی «طاغوت» به شیطان، حاکم طاغی چون فرعون، جادوگر، کافر، کاهن و جنیّان سرکش و بازدارنده از حق اطلاق شده است. خداوند حکومت و سلطه حاکمان طاغوتی و مراجعه به آنان برای رسیدن به آرامش و امنیت و آسایش و دادرسی بدیشان را نامشروع دانسته و از مؤمنان خواسته به جای پذیرش ولایت طاغوت، تحت ولایت الهی قرار گیرند و به مظاهر ولایت الهی؛ یعنی رهبران الهی مراجعه کنند: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا[۳۵].[۳۶]

نگاهی به ویژگی‌ها و آثار حکومت طاغوتی

در آیات قرآنی ویژگی‌ها و نیز آثاری برای حکومت طاغوتی بیان شده که بررسی آن، نقش مخرب حکومت طاغوتی در زندگی انسان را تبیین می‌‌کند. از جمله ویژگی‌ها و آثار حکومت طاغوتی عبارتند از:

  1. ضلالت و گمراهی: از نظر قرآن، کسانی که تحت ولایت و حاکمیت طاغوت قرار می‌‌گیرند، دچار گمراهی و ضلالت می‌‌شوند. ولایت طاغوتی زمینه‌ساز گرایش اندک اندک انسان به هنجارشکنی، قانون گریزی، قانون‌ستیزی و مانند آن شده و انسان را از مسیر راست دور می‌‌سازد و به گمراهی کامل می‌‌کشاند[۳۷].
  2. مسخ: هر چند که مراد از این مسخ، مسخ فیزیکی است که برخی از یهودیان و مسیحیان از اهل کتاب، به سبب اطاعت از طاغوت بدان گرفتار شده و به بوزینه و خوک مسخ شده اند[۳۸]؛ ولی می‌‌تواند مسخ فکری و فرهنگی نیز مد نظر قرار گیرد؛ زیرا کسانی که تحت ولایت طاغوت می‌‌روند، نخست از نظر فکری و فرهنگی، تهی از مبانی و کرامت و شرافت انسانی می‌‌شوند و با گناهان خود، عقل و قلب و فطرت الهی خود را دسیسه و دفن کرده[۳۹] و در نهایت به موجوداتی انسان سنگ، انسان چوب، انسان خوک، انسان بوزینه، انسان چارپا و مانند آنها تغییر ماهیت می‌‌دهند[۴۰].
  3. سرنوشت شوم: کسانی که تحت ولایت طاغوت قرار می‌‌گیرند، به عنوان تکذیب کنندگان آیات الهی و شرایع اسلامی، گرفتار سرنوشت شوم و بدی می‌‌شوند که عبرت دیگران است[۴۱].
  4. تکذیب آیات الهی: چنان که گفته شد، ولایت طاغوت موجب می‌‌شود تا افراد به تکذیب آیات الهی بپردازند و آموزه‌های وحیانی را نپذیرند و به قوانین و احکام شرعی پای بند نباشند.
  5. غضب و خشم الهی: از دیگر آثار پذیرش ولایت طاغوت می‌‌توان به غضب و خشم الهی اشاره کرد. خداوند همان طوری که علیه طاغوت خشم می‌‌گیرد، بر پیروان و مطیعان طاغوت نیز خشم می‌‌گیرد و آنان را عذاب می‌‌کند[۴۲].
  6. لعنت پروردگار: طاغوت و طاغوتیان، از سوی خداوند ملعون هستند و گرفتار لعنت الهی می‌‌شوند[۴۳]. از نظر قرآن، هر کسی حتی اهل ایمان از مسلمان و غیر مسلمان اگر ولایت طاغوت را بپذیرند ملعون خواهند شد؛ چنان که اهل کتاب از مسیحیان و یهودیان به این سرنوشت شوم دچار شده و ملعون خداوند شدند[۴۴].
  7. جنگ علیه مؤمنان: از آثار ولایت طاغوت و پذیرش آن، جنگ طاغوتیان علیه مؤمنان و آموزه‌های وحیانی و شرایع اسلامی است. کسانی که تحت ولایت طاغوت می‌‌روند، ضمن تکذیب آموزه‌های وحیانی و آیات الهی، علیه کسانی که به آن عمل می‌‌کنند اعلان جنگ می‌‌کنند و به کشتار مؤمنان می‌‌پردازند. آنان در راه طاغوت جنگ می‌‌کنند، چنان که مؤمنان در راه خدا و ولایت الهی جهاد می‌‌کنند[۴۵].
  8. مکر شیطانی: طاغوت و پیروان آن، گرفتار مکر شیطانی هستند؛ زیرا همانند شیطان فکر و عمل می‌‌کنند؛ هر چند که کید و مکر شیطان ضعیف و سست است، ولی تلاش خودشان را می‌‌کنند تا با مکر و کید به اهداف شوم و پلید خودشان برسند[۴۶].
  9. ولایت شیطان: از نظر قرآن، کسانی که طاغوتی هستند، تحت ولایت شیطان قرار گرفته و از ولایت خدا خارج شده‌اند.
  10. بدمقام و منزلت: اهل طاغوت از مقامات الهی و انسانی خارج شده و در بدترین مکان و مکانت قرار می‌‌گیرند.
  11. بندگی و عبادت غیر خدا: همان طوری که اهل ولایت الهی، بنده و عبد خداوند بوده و خدا را معبود خویش قرار می‌‌دهند، اهل طاغوت و طاغوتیان، غیر خدا را معبود خویش قرار می‌‌دهند[۴۷].
  12. سرزنش و نکوهش الهی: طاغوت و طاغوتیان از سوی خداوند مورد سرزنش و نکوهش قرار دارند[۴۸].
  13. دوری از خدا: ایمان و ولایت الهی موجب تقرب انسان به خدا و ولایت طاغوت موجب دوری از خداوند و قرار گرفتن در بدترین جایگاه و منزلت می‌‌شود[۴۹].
  14. محرومیت از نصرت الهی: از دیگر آثار پذیرش ولایت طاغوت، محرومیت شخص و جامعه از نصرت الهی است. خداوند در آیات ۵۱ و ۵۲ سوره نساء به مؤمنان هشدار می‌‌دهد که اگر ولایت طاغوت را بپذیرند، از نصرت‌های الهی محروم خواهند شد؛ چنان که اهل کتاب از یهود و مسیحی به سبب پذیرش ولایت طاغوت از نصرت الهی محروم شدند.
  15. تقویت طاغوت: از دیگر آثار پذیرش ولایت طاغوت، تقویت طاغوت و بنیان‌های آن از سوی طاغوتیان است. کسانی که ولایت طاغوت را می‌‌پذیرند چه از اهل کتاب یا اسلام باشند و چه از کافران، با این کار به تقویت طاغوت کمک می‌‌کنند. البته از نظر قرآن، هدف کافران از پذیرش ولایت طاغوت انسانی و جنی هم چون ابلیس، تقویت طاغوت است؛ زیرا آنان به دفاع از آرمان‌های طاغوت پرداخته و در راه طاغوت به جنگ می‌‌روند و خودشان را نیز به کشتن می‌‌دهند تا این گونه طاغوت تقویت و آرمان و راهش حفظ شود.[۵۰]
  16. ترفندهای شیطانی: از دیگر آثار طاغوت و پذیرش آن می‌‌بایست به ترفندهایی اشاره کرد که به کار می‌‌گیرند تا راه را بر حق و اهل ولایت الهی ببندند. آنان هماره در حال نقشه کشی و توطئه و مکر و کید هستند؛ هر چند که مکر ایشان سست و ضعیف است؛ چنان که مکر شیطان سست است.
  17. ابزار شیطان: از نظر قرآن، طاغوت و طاغوتیان ابزار ابلیس و شیطان هستند و شیطان از طریق آنان اهداف خویش را پیش می‌‌برد[۵۱].
  18. خواسته شیطان: از نظر قرآن ولایت طاغوت از خواسته‌های شیطان و ابلیس است. بنابراین کسانی به طاغوت مراجعه و حاکمیت و حکومت و قضاوت او را می‌‌پذیرند که تحت ولایت شیطان رفته و خواسته‌های شیطان را برآورده می‌‌سازند.
  19. مقابله حکومت پیامبران: کسانی که ولایت طاغوت را می‌‌پذیرند به تقابل ولایت الهی رفته و به طور طبیعی ولایت و حکومت پیامبران را نمی‌پذیرند و به مقابله با آن بر می‌‌خیزند؛ زیرا آن را مظهری از مظاهر ولایت الهی می‌‌یابند که با آن در جنگ هستند.
  20. عذاب الهی: خداوند به طاغوتیان هشدار می‌‌دهد عبادت طاغوت و خودداری از عبادت خداوند، موجب قطعی شدن عذاب الهی در دوزخ می‌‌شود[۵۲].
  21. عدم گرایش به اسلام: کسانی که گرفتار طاغوت و پیروی از آن هستند، قابلیت گرایش به اسلام را از دست می‌‌دهند و تنها خداست که می‌‌توانند آنان را به اسلام گرایش دهد و حتی پیامبر(ص) نیز توانایی و قدرتی برای تحقق این هدف نخواهد داشت.
  22. اعراض: از وظایف پیامبر(ص) و امت، اعراض از کسانی است که به طاغوت مراجعه می‌‌کنند و داوری آن را می‌‌پذیرند[۵۳].
  23. توبیخ: همچنین لازم است کسانی که به طاغوت مراجعه می‌‌کنند، توبیخ شوند، چنان که خداوند ایشان را توبیخ کرده است.
  24. بیماردل و منافق: از نظر قرآن کسانی که به طاغوت به عنوان داور وحاکم مراجعه می‌‌کنند، بیماردل و منافق هستند.
  25. توجیه گری: از دیگر آثار و ویژگی‌های مراجعه به طاغوت توجیه گری است؛ چنان که منافقان به توجیه مراجعه خود به طاغوت برای داوری می‌‌پرداختند و مدعی بودند که این مراجعه به قصد ایجاد الفت میان طاغوت و پیامبر(ص) بوده است.
  26. فقدان ایمان: از نظر قرآن مراجعه به طاغوت برای داوری و حل اختلاف، نشانه بی‌ایمانی اشخاص مراجعه کننده است[۵۴].
  27. سیطره شیطان: رجوع کنندگان به طاغوت برای داوری، تحت سیطره و نفوذ شیطان هستند و از ولایت او خارج نیستند[۵۵].
  28. ظلم به خویشتن: مراجعه به طاغوت[۵۶] برای داوری، موجب ظلم به خویشتن است[۵۷].
  29. گرفتاری و مصبیت: ارجاع داوری به طاغوت، موجب ابتلای جامعه به مصائب و مشکلات خواهد بود.
  30. تظاهر به ندامت: کسانی که گرایش به ولایت طاغوت و حاکمیت او دارند، در صورت قرار گرفتن تحت فشار به جای توبه واقعی، تنها تظاهر به ندامت و پشیمانی می‌‌کنند.
  31. انحراف جامعه: حاکمیّت و ولایت طاغوت، موجب انحراف جامعه، و خروج از نور به سوی ظلمت‌ها و تباهی‌ها می‌‌شود[۵۸].
  32. خلود در دوزخ: پذیرش ولایت طاغوت، موجب جاودانگی در جهنّم است[۵۹].

عوامل گرایش به طاغوت از نظر قرآن

علل و عواملی موجب می‌‌شود تا شخص طاغوتی یا گرایش به طاغوت پیدا کند. از جمله عوامل گرایش به طاغوت می‌‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. بهره‌مندی ناقص از شرایع الهی: از نظر قرآن، بهره‌مندی ناقص و غیر جامع از کتاب آسمانی، موجب انحراف اهل کتاب و ایمان آوردن آنان به طاغوت می‌‌شود[۶۰].
  2. ارجاع قضاوت به طاغوت: ارجاع داوری به حاکمان طاغوت، به منزله پذیرش حاکمیّت آنان و قرار گرفتن در زمره آنان خواهد شد. کسانی که در مسایل زندگی خود به طاغوت به عنوان داور مراجعه می‌‌کنند در نهایت تحت حاکمیت و سلطه آن می‌‌روند[۶۱]. از این روست که پیامبران مامورند تا مردم را از چنین مراجعه ای باز دارند[۶۲].
  3. کفر: از نظر قرآن کریم، کفر، زمینه‌ساز پذیرش سرپرستی و حکومت طاغوت در افراد و جوامع بشری می‌‌شود[۶۳].
  4. عدم پذیرش ولایت الهی: بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن، عدم پذیرش ولایت الهی، منجرّ به انحراف از آن و در نتیجه پذیرش ولایت طاغوت می‌‌شود[۶۴].

آثار مقابله و اجتناب از ولایت طاغوت

از نظر قرآن، وظیفه هر انسانی آن است که تحت ولایت الهی باقی بماند؛ یعنی همان طوری که ولایت تکوینی خداوند همه هستی از جمله انسان را در بر می‌‌گیرد، خود انسان نیز باید به اختیار و اراده آزاد خویش ولایت تشریعی خداوند را پذیرفته و از آن اطاعت و پیروی کند. بنابراین، مقابله و مبارزه و نیز اجتناب از ولایت طاغوت به هرشکلی و نوعی ضروری و لازم است.

البته خداوند در آیه ۳۶ سوره نحل به صراحت از اجتناب ولایت طاغوت سخن به میان آورده است. خداوند همچنین نه تنها خواستار ایمان به ولایت الهی است، بلکه خواهان کفر به ولایت طاغوت است. به سخن دیگر، شخص باید تولی و تبری داشته باشد و تنها تولی کفایت نمی‌کنند. از این روست که در آیات قرآنی از مؤمنان خواسته شده تا به ولایت طاغوت کفر ورزند[۶۵].

بر پایه آیه ۲۵۶ سوره بقره باید این اعلان کفر به طاغوت با زبان، همراه با تصدیق قلبی باشد. این برائت جویی و کفر نسبت به ولایت طاغوت و تولی جویی به ولایت الهی یک امر اختیاری و ارادی است و شخص باید با اراده و اختیار این گونه ایمان و عمل کند[۶۶].

از نظر قرآن توجّه به عاقبت و عقوبت اهل کفر، زمینه‌ساز اجتناب از کفر و پذیرش ولایت طاغوت می‌‌شود.[۶۷] از این روست که در آیات قرآنی به عاقبت شوم و بد اهل طاغوت و طاغوتیان توجه داده است تا دیگران پند و عبرت گیرند و به طاغوت گرایش نیابند. کسانی که از ولایت طاغوت اجتناب کرده و حتی به مقابله با آن بر می‌‌خیزند، در حقیقت مؤمنانی هستند که خود را تحت ولایت الهی قرار داده و از مظاهر ولایت الهی پیروی و اطاعت می‌‌کنند. چنین حرکتی از سوی انسان موجب آثار و پیامدهایی است که برخی از آنان در این جا مطرح می‌‌شود:

  1. بشارت الهی: اجتناب از عبادت طاغوت و روی آوردن به خداوند و ولایت الهی، موجب شایستگی برای دریافت بشارت الهی است[۶۸].
  2. پیروی از بهترین ها: پذیرش دعوت پیامبران برای عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت، به مثابه پیروی از بهترین عقاید و افکار است که در قالب سخن بیان می‌‌شود[۶۹].
  3. هدایت خاص الهی: پذیرش دعوت پیامبران برای عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت، موجب بهره‌مندی از هدایت خاص الهی می‌‌شود[۷۰].
  4. تقوای الهی: عبادت خالصانه خدا و اجتناب از عبادت طاغوت، از اوصاف تقواپیشگان است و کسانی که از آن ولایت طاغوتی پرهیز و به ولایت الهی گرایش می‌‌یابند، به مقام تقوای الهی می‌‌رسند و از آثار آن بهره مند می‌‌شوند[۷۱].
  5. عمل به ارکان آموزه‌های وحیانی: عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت، دو رکن اساسی تعالیم انبیا و پیامبران است و کسانی که این گونه عمل می‌‌کنند، به مهم‌ترین ارکان آموزه‌های الهی عمل کرده و از آثار آن بهره مند خواهند شد[۷۲].
  6. نشانه خردمندی: از نظر قرآن اجتناب از ولایت طاغوت نشانه خردمندی و از صفات اولوالالباب است[۷۳].
  7. استواری و تمسک به آویزه محکم الهی: کفر به طاغوت و ایمان به خداوند، راهی استوار، محکم و مطمئن برای انسان است؛ زیرا این گونه به عروه الوثقی تسمک جسته و از دستاویزی استوار و محکم و مطمئن سود می‌‌برد[۷۴].
  8. بهره‌مندی از ولایت الهی: ایمان به خدا و کفر به طاغوت، موجب نیل به ولایت خاص الهی و بهره‌مندی از آثار آن است[۷۵].
  9. تمسک به ریسمان الهی: کفر ورزیدن به طاغوت و ایمان به خدا، باعث چنگ زدن به ریسمان محکم الهی است.
  10. هدایت خاص و پاداشی الهی: کفر به طاغوت، همراه با ایمان به خداوند، موجب رشد و هدایت خاص و پاداشی الهی برای انسان می‌‌شود[۷۶].

منابع

پانویس

  1. «آیا به جای او سرورانی(را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور راستین است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
  2. مائده، آیه ۶۷.
  3. «بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که(روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم(خداوند) می‌شود و به من گفته‌اند هرگز از مشرکان مباش! * بگو اگر من از فرمان پروردگارم سرپیچی کنم از عذاب روزی سترگ بیم دارم» سوره انعام، آیه ۱۴-۱۵.
  4. «و اوست که باران را پس از آنکه مردم نومید شوند فرو می‌فرستد و بخشایش خویش را می‌گستراند و او سرور ستوده است» سوره شوری، آیه ۲۸.
  5. حجرات، آیه ۱۷؛ ابراهیم، آیه ۱۱.
  6. طه، آیه ۵۰؛ روم، آیه ۳۰.
  7. روم، آیه ۳۰؛ بقره، آیه ۳۸ و آیات دیگر.
  8. منصوری، خلیل، ولایت طاغوت علیه ولایت الله.
  9. نور، آیه ۳۵.
  10. شمس، آیات ۷ تا ۱۰.
  11. حدید، آیه ۱۳.
  12. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  13. منصوری، خلیل، ولایت طاغوت علیه ولایت الله.
  14. نجم، آیات ۳ و۴.
  15. انفال، آیه ۱۷.
  16. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  17. «ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.
  18. «خداوند با آن روشنایی هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راه‌های بی‌گزند، راهنمایی می‌کند و آنان را به اراده خویش از تیرگی ‌ها به سوی روشنایی بیرون می‌آورد و آنها را به راهی راست رهنمون می‌گردد» سوره مائده، آیه ۱۶.
  19. «پیامبری که بر شما آیات روشنگر خداوند را می‌خواند تا کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند به سوی روشنایی، از تیرگی‌ها بیرون آورد و هر کس به خداوند ایمان ورزد و کاری شایسته کند، او را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، هماره در آن جاودانند، خداوند برای او روزی نیکویی فراهم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱۱.
  20. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و نیز آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  21. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد از حزب خداوند است بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  22. منصوری، خلیل، ولایت طاغوت علیه ولایت الله.
  23. معارج، آیه ۱؛ روایات تفسیری.
  24. الکشف و البیان، ثعلبی، ج ۱۰، ص۳۵؛ مجمع‌البیان، ج ۹ – ۱۰، ص۵۳۰؛ شواهدالتنزیل، ج ۲، ص۲۸۶.
  25. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از گزند مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  26. الکشف و البیان، ثعلبی، ج ۴، ص۹۲؛ تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص۶۵۱ – ۶۵۷؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص۱۱۶ – ۱۱۷.
  27. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  28. ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص۴۹۷ – ۵۰۷؛ ح ۳۲۷ – ۳۶۰.
  29. «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند اما بر آنند که داوری های خود را نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.
  30. منصوری، خلیل، ولایت طاغوت علیه ولایت الله.
  31. شوری، آیات ۹ و ۲۸.
  32. مائده، آیه ۵۵؛ آل عمران، آیه ۷۹ و آیات دیگر.
  33. التحقیق، ج ۸، ص۸۱، «طغی»؛ المیزان، ج ۲۰، ص۱۹۲.
  34. مفردات، ص۵۲۰ – ۵۲۱، «طغی».
  35. «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.
  36. منصوری، خلیل، عوامل و آثار ولایت طاغوت.
  37. نساء، آیه ۶۰؛ مائده، آیه ۶۰؛ نحل، آیه ۳۶.
  38. مائده، آیه ۶۰.
  39. شمس، آیات ۷ تا ۱۰.
  40. جن، آیه ۱۵؛ اعراف، آیه ۱۷۹ و آیات دیگر.
  41. نحل، آیه ۳۶.
  42. مائده، آیه ۶۰.
  43. مائده، آیه ۶۰.
  44. نساء، آیات ۵۱ و ۵۲.
  45. همان؛ نساء، آیه ۶۷.
  46. نساء، آیه ۶۷.
  47. مائده، آیه ۶۰؛ نساء، آیه ۵۱.
  48. نساء، ایه ۵۱.
  49. مائده، آیه ۶۰.
  50. نساء، آیه ۶۷.
  51. نساء، آیه ۶۰.
  52. زمر، آیات ۱۷ تا ۱۹.
  53. نساء، آیات ۶۰ و ۶۳.
  54. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۵.
  55. نساء، آیه ۶۰.
  56. دادگاه نا صالح.
  57. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۵.
  58. بقره، آیات ۲۵۶ و ۲۵۷.
  59. منصوری، خلیل، عوامل و آثار ولایت طاغوت.
  60. نساء، آیه ۵۱.
  61. نساء، آیه ۶۰.
  62. نساء، آیات ۶۰ و ۶۳.
  63. بقره، آیه ۲۵۷.
  64. منصوری، خلیل، عوامل و آثار ولایت طاغوت.
  65. نساء، آیه ۶۰.
  66. بقره، آیه ۲۵۶.
  67. بقره، آیه ۲۵۷.
  68. زمر، آیه ۱۷.
  69. زمر، آیات ۱۷ و ۱۸.
  70. همان؛ نحل، آیه ۳۶.
  71. زمر، آیات ۱۶ تا ۲۰.
  72. نحل، آیه ۳۶.
  73. زمر، آیات ۱۶ تا ۱۸.
  74. بقره، آیه ۲۵۶.
  75. بقره، آیات ۲۵۶ و ۲۵۷.
  76. منصوری، خلیل، عوامل و آثار ولایت طاغوت.