بحث:ولایت طاغوت در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

طاغوت‌های شیطانی

از نظر قرآن، طاغوت کسی است که علیه خدا و راه الهی طغیان کرده و در طغیان گری به نهایت تمامیت بلوغ رسیده است تا جایی که هیچ راه بازگشتی برای خود نگذاشته است. مهم‌ترین مصداق و اتم و اکمل آن، ابلیس جنی است که بر اساس تکبر و غرور و عجب به جایی رسیده که به فرمان الهی تن نداده و ملعون و رانده از درگاه الهی شده است. خدا وقتی از سبیل طاغوت سخن می‌‌کند، به اولیای شیطان اشاره دارد که خود بیانگر آن است که طاغوت، شیطان است و راه طاغوت همان راه شیطان است.

به سخن دیگر، طاغوت از نظر قرآن در مصداق اتم و اکمل، همان ابلیس جنی شیطانی است، و مراد از اولیای شیطان که راه طاغوت را می‌‌روند، همان کافران هستند که به جای ولایت الهی تابع ولایت شیطان طاغوتی شده‌اند.[۱] از نظر قرآن، اولیای طاغوت و شیطان ابلیسی کسانی هستند که در دام ابلیس گرفتار شده و خود به عنوان ابزار ابلیس طاغوتی از سوی شیطان به کار گرفته می‌‌شود تا مردم دیگر را گمراه سازند.[۲]

بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن، ولایت به معنای سرپرستی است و اولیای هر کسی، کسانی هستند که ولایت سرپرستی به محبت پذیرفته‌اند؛ زیرا ولایت به هر نوع سرپرستی گفته نمی‌شود، بلکه سرپرستی را می‌‌گویند با محبت همراه باشد. ولایت الهی، سرپرستی محبت آمیز در میان آنان و ولایت طاغوت سرپرستی محبت آمیز میان آنان است. پس اولیاء کسی تنها دوست دار نیست، بلکه حتی سرپرست نیست، بلکه سرپرستی است که دوستانه و محبانه سرپرستی می‌‌کند و ارتباط ولایی میان آنان دوستانه است. از نظر قرآن همان طوری که رابطه میان خدا و مؤمنان و نیز مؤمنان با هم یک دیگر، سرپرستی محبانه است، همچنین ولایت میان ابلیس جنی شیطانی با کافران از اهل طاغوت نیز رابطه سرپرستی محبانه است؛ یعنی آنان واقعاً یک دیگر را دوست دارند، بلکه اولیای شیطان و طاغوت به جای محبت خدا، محبت شیطان جنی را در دل دارند و محبانه به او عشق می‌‌ورزند و ولایت او را می‌‌پذیرند. از نظر قرآن، همان طوری که ولایت الهی دارای مظاهری است که در ولایت مظاهر خدا از اولیای الهی خود را نشان می‌‌دهد، ولایت طاغوت در مظاهر شیطانی افرادی چون فرعونیان ظهور می‌‌یابد. این گونه است که هماره ولایت طاغوت و طاغوتیان در برابر ولایت الله و اولیای الهی قرار می‌‌گیرد.[۳]

از نظر آموزه‌های قرآنی همان طوری که مؤمنان اولیای الهی هستند، در برابر کافران اولیای طاغوت هستند و در راه او به او خدمت می‌‌کنند و در این امر از هیچ کوشش و تلاشی برای تقویت راه طاغوت ابلیس شیطانی کم نگذارند و کوتاهی نمی‌کنند.[۴].[۵].

اطاعت طاغوت و آثار آن از نظر قرآن

از نظر قرآن، همان طوری که مؤمنان تابع ولایت الهی و مظاهر او هستند و از آنان اطاعت و اتباع می‌‌کنند، کافران با همه اقسام و انواع آن، تابع ولایت طاغوتی شیطان جنی و مظاهر او هستند و به جای اطاعت از خدا، از طاغوت و شیاطین اطاعت می‌‌کنند.[۶]

از نظر آموزه‌های قرآنی، علت جنگ کافران با مؤمنان، پیروی و اطاعت آنان از طاغوت و راه اوست[۷]؛ زیرا آنان محبت طاغوت و سرپرستی او را پذیرفته و از محبت خدا و سرپرستی خدا اعراض می‌‌کنند. البته از نظر قرآن، هر کسی که به هر شکلی با کافران و ولایت آنان ارتباط و رکون و گرایش داشته، و برائت تمام وکمال از آنان نداشته باشد، جزو پیروان طاغوت خواهد بود. بر این اساس فرقی نمی‌کند که شخص مسلمان یا اهل کتاب باشد و خواه کافر رسمی و علنی؛ زیرا از نظر قرآن، ولایت الهی با ولایت طاغوتی قابل جمع نیست؛ پس کسی که به هر شکلی گرایشی به ولایت طاغوت دارد، از خلوص ایمان بهره ای نبرده و محبت خالصانه ای به خدا و راه رشد ندارد که اطاعت از خدا و کراهت از کفر و طاغوت و عصیان در آن شرط اساسی است.[۸]

بر همین اساس است که از نظر قرآن، گرایش اهل کتاب به طاغوت و ولایت طاغوتی عامل ضلالت و گمراهی آنان و خروج از صراط مستقیم عبودیت و اسلام خواهد بود.[۹]

یکی از دلایل نکوهش و سرزنش خدا نسبت به اهل کتاب به سبب همین گرایش آنان به طاغوت بلکه به یک معنا ایمان به آنان است؛ زیرا ایمان و کراهت از یک چیز در دل همزمان جمع نمی‌شود، پس اگر کسی محبت خدا را دارد، در همان حال نمی‌تواند محبت ضد آن را داشته باشد؛ چنان که وقتی شخصی ایمان به خدا دارد، نمی‌تواند ایمان به ضد خدا داشته باشد. کسی که به طاغوت و جبت ایمان دارد، در حقیقت ایمان به خدا ندارد.[۱۰] از نظر قرآن، علت این که گروهی از مسلمانان و اهل کتاب به طاغوت گرایش بلکه حتی ایمان می‌‌آورند، بهره‌مندی ناقص و غیر جامع آنان از علوم وحیانی کتب آسمانی است؛ زیرا کسی که بر کتب آسمانی علم تمام و کامل نداشته و از آن بهره تمام نبرده باشد با علم ناقص خویش گرفتار ایمان به طاغوت می‌‌شود و از راه خدا دور می‌‌گردد.

از نظر قرآن، کسانی که گرفتار ایمان به طاغوت می‌‌شوند و از طاغوت اجتناب نمی‌کنند و تنها به بندگی خدا و ولایت او ایمان نمی‌آورند، فرجام شوم و بد است.[۱۱] این افراد با تکذیب آیات خدا و ورود به گروه تکذیب کنندگان خدا و پیامبران به سرنوشت طاغوت و طاغوتیان گرفتار می‌‌آیند و عاقبت خوبی نخواهند داشت. خدا به اهل کتاب و مسلمانانی که گرایش به طاغوت می‌‌آورند هشدار می‌‌دهد که این گونه گرایش‌ها و ایمان‌های ناقص به خدا و پیامبران موجب می‌‌شود تا مغضوب الهی شده و گرفتار لعنت شوند و خدا حتی در همین دنیا آنان را مجازات کند و به خوک و بوزینه و مانند آنان تبدیل کند.[۱۲]

در حقیقت از نظر قرآن، مسخ شدگان از مسیحیان و یهودیان به سبب عبودیت و اطاعت از طاغوت و ایمان به آن گرفتار بلیه بزرگ مسخ در همین دنیا شدند؛ زیرا حقیقت آنان پس از ابتلاء ارتداد در قالب عبودیت و اطاعت از طاغوت، چیزی جز خوک و بوزینه نبود.[۱۳] از نظر قرآن هر کسی که به طاغوت ایمان آورد حتی اگر در نام مسلمان و اهل کتب آسمانی و وحیانی باشد، از ولایت الهی خارج شده و از نصرت و یاری خدا نیز محروم می‌‌شود و خدا دستگیر آنان نشود.[۱۴]

از نظر آموزه‌های قرآنی، عبادت طاغوت و اطاعت از او از سوی هر کسی از جمله مدعیان اسلام و ایمان، زمینه‌سازی قرار‌گیری آنان در بدترین جایگاه و منزلت در پیشگاه خدا قرار می‌‌دهد.[۱۵].[۱۶].

تقویت طاغوت و جنگ در راه طاغوت

از نظر قرآن، طاغوت کسی است که در برابر خدا قرار گرفته است؛ بنابراین، ولایت طاغوت به معنای خروج از ولایت الهی است.[۱۷] وقتی ولایت الهی در برابر ولایت طاغوت قرار می‌‌گیرد، بنابراین، راه خدا در برابر راه طاغوت است. این گونه است که فلسفه و سبک زندگی الهی با فلسفه و سبک زندگی طاغوتی فرق دارد. این تضاد بارها در قرآن به اشکال گوناگون بیان شده است. پس هماره راه ایمان با راه کفر و راه خدا با راه طاغوت و شیطان در تضاد خواهد بود.[۱۸]

از نظر قرآن، کافران در راه طاغوت قرار می‌‌گیرد و در راه آن جنگ می‌‌کنند؛ زیرا از ولایت الهی خارج شده و از راه خدا بیرون رفته و به ولایت و راه طاغوت در آمده‌اند. بنابراین این کافران هستند که در راه طاغوت به جنگ و مقاتله و کشتار می‌‌پردازند و مؤمنان را می‌‌کشند تا ولایت طاغوت را حاکمیت بخشند و راه او را برای هم کیشان خویش هموار سازند. بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن کافران که تحت ولایت سرپرستی و محبت شیطان طاغوتی هستند، هماره در اندیشه تقویت و تحکیم طاغوت و راه او هستند و از هیچ کاری در این امر دریغ نمی‌ورزند. از همین روست که نقشه‌های بسیاری می‌‌کشند و توطئه و مکر بسیار می‌‌ورزند؛ البته از نظر قرآن با همه این برنامه و توطئه‌های شیطانی راه به جایی نمی‌برند؛ زیرا اصولا خانه کفر و طاغوت بی‌بنیاد و سست بنیاد و به تعبیر قرآنی ضعیف است. از این روست که مکر شیطانی در برابر مکر الهی هیچ است که خدا خیر ماکرین است. بر این اساس، کافران و اولیای شیطان و طاغوت با همه مکر و کید خودشان راه به جایی نمی‌برند و نمی‌تواند مؤمنان و ایمان و ولایت الهی را مغلوب سازند و چیره بر جهان شوند.

از نظر قرآن هر کسی که به طاغوت گرایش داشته باشد و تحت ولایت او از نظر سیاسی و اقتصادی و نظامی یا حتی داوری و قضایی برود، از ولایت الهی خارج شده است؛ زیرا پذیرش قضاوت و داوری آنان به معنای پذیرش ولایت سرپرستی و سیاسی آنان است.[۱۹] پس کسانی که از مسلمانان و اهل کتاب که گرایش به طاغوت و کافران و اولیای طاغوت دارند، در حقیقت از راه خدا به راه شیطان پیوسته‌اند. کسانی که ولایت طاغوت می‌‌پیوندند از ولایت الهی خارج شده‌اند و نصرت و یاری و ولایت الهی را نخواهند داشت. مسلمانان می‌‌بایست این افراد را تحریم کنند و از آنان اعراض کنند؛ زیرا ولایت الهی با ولایت طاغوتی در تضاد است و جمع نمی‌شود.[۲۰].[۲۱].

منافقان و پذیرش ولایت طاغوتی

از نظر قرآن، منافقان مدعی ایمان در ظاهر هستند ولی گرایش باطنی و قلبی به کفر دارند. براین اساس حتی اگر تظاهر به ایمان و اسلام می‌‌کنند، ولی برخی از رفتارها احوالات آنان ایشان را رسوا می‌‌کند. از نظر قرآن، منافقان هر چند که به ظاهر تابعیت امت اسلامی و کشورهای اسلامی را دارند، ولی در باطن تابعیت کشورهای کفر را در دل داشته و بدان گرایش داشته و برای آن تلاش می‌‌کنند و در خدمت جاسوسی آنان هستند تا ولایت طاغوت غلبه کرده و مؤمنان شکست بخورند و ولایت الهی مؤمنان از میان برود.

از آن جایی که ولایت طاغوت ابعاد و اشکالی دارد، خدا از هر گونه رکون و گرایش به ولایت طاغوت نهی کرده و پیامبر(ص) مامور است تا مردمان را از هر گونه رکون و ولایت طاغوتی بازدارد و انذار دهد.[۲۲] پس همان‌گونه که پیامبر(ص) از مراجعه به طاغوت نهی شده، همچنین خدا ایشان را موظف و مامور کرد تا مسلمانان را از مراجعه به طاغوت باز دارد. از همین روست که پیامبر(ص) منافقان را به سبب همین مراجعه به طاغوت در امر داوری و قضاوت سرزنش کرده است.

البته چنان که گفته شد منافقان تمایل قلبی به امر ولایت طاغوت و حکومت و داوری آنان دارند، ولی گاه حتی دست از تظاهر بر می‌‌داشتند و به سوی آنان می‌‌شتافتند که این خود عامل رسوایی آنان می‌‌شود. گاه منافقان این عمل تولی به طاغوت را به بهانه ایجاد رفاقت و الفت و توفیق و وفاق میان پیامبر(ص) و امت اسلام با دیگران انجام می‌‌دهند؛ در حقیقت برای توجیه رفتار خلاف عقل و نقل خود را واسطه صلح و آشتی معرفی می‌‌کنند تا بتوانند تمایل قلبی خویش را بپوشانند.[۲۳]

به هر حال، از نظر قرآن، هر کسی به ولایت طاغوت و راهش گرایش داشته و به آنان مراجعه کند، از دایره مؤمنان و ایمان خارج شده‌اند؛ زیرا ولایت طاغوت و راه طاغوت در تضاد با ولایت الله و راه الهی است. پس این نوع اعمال از سوی هر کسی به معنای خروج از ایمان است.[۲۴] از نظر قرآن، ارجاع به داوری طاغوت از خواسته‌های شیطان، ناسازگار با ایمان و قرآن، داوری به ناصالح، خروج از ایمان به کفر، عامل گمراهی و ضلالت، نشانه سبک‌سازی رحمت پیامبر است و اگر توبه و استغفار نکنند، کافر و طاغوتی از دنیا می‌‌روند.

بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآنی هر کسی به ولایت طاغوت گرایش و برای قضاوت و داوری و حل اختلاف به عنوان حکمیت به آنان مراجعه کند، به خویش ظلم کرده، خود و جامعه اسلامی را دچار مصیبت و مشکلات کرده و به خدا و پیامبرش اهانت کرده است. اصولا از نظر قرآن، پذیرش ولایت طاغوت چیزی جز خروج از نور ایمان به ظلمات کفر و گمراهی و ضلالت نیست.[۲۵].[۲۶].

ضرورت کفر و برائت از طاغوت و آثار آن

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، ایمان به خدا جز با محبت به خدا و اطاعت از او و اولیای او و کراهت و بغض نسبت به کفر و فسوق و عصیان تحقق نمی‌یابد؛ بنابراین لازم است تا ولایت الهی را برائت همراه شود و با کفر به طاغوت عجین شود. از نظر قرآن در همه شرایع اسلامی کفر به طاغوت و موضع‌گیری علیه آن جزو ولایت الهی است.[۲۷] از نظر قرآن، لزوم اعلان کفر به طاغوت با زبان و همراه با تصدیق قلبی نسبت به این کفر[۲۸] باید همراه شود و انسان به حکم اراده و اختیار می‌‌بایست این ایمان به خدا و کفر به طاغوت را به نمایش گذارد.[۲۹]

از آن جایی که ولایت نسبت به طاغوت به هر شکلی عامل سقوط و انحراف جامعه است[۳۰]، برای رهایی از سقوط در دنیا و آخرت و رهایی و رسیدن به صعود و سعادت در دنیا و آخرت لازم است تا نسبت به طاغوت کفر ورزید و این گونه ایمان خویش را تثبیت کرد. از نظر قرآن، کفر به طاغوت و ایمان به خدا موجب استواری انسان در راه مستقیم عبودیت و اطاعت و ولایت الله و راهی محکم و مطمئن برای بشر است.[۳۱] از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، ایمان به خدا و کفر به طاغوت، موجب نیل انسان به ولایت الهی خاص می‌‌شود و خدا توجه و اهتمام خاصی به آنان می‌‌کند.[۳۲] همچنین از نظر قرآن، کفرورزی به طاغوت و ایمان به خدا به معنای تمسک و چنگ زندن به رسیمان محکم الهی است. همچنین تولی و تبری موجب می‌‌شود تا انسان به رشد و هدایت خاص دست یابد.

پس اگر انسان با ولایت طاغوت از نور به ظلمات می‌‌رود، و جامعه انسانی به انحراف سوق داده می‌‌شود، کفر نسبت به ولایت طاغوت و تولی به ولایت الله موجب می‌‌شود که انسان نه تنها در نور باقی بماند، بلکه نور ایمان در حال افزایش و تثبیت است و این گونه جامعه از انحراف و فروپاشی در سایه ولایت الهی به ثبات می‌‌رسد. همچنین از نظر قرآن، کفر به طاغوت موجب می‌‌شود که از دوزخ و جاودانگی در ظلمات دنیا و آخرت به نور در آید و در زمین منور به اشراق نور الهی در قیامت سعادت مند و خوشبخت جاودانه قرار گیرد.[۳۳].

اسلام؛ نفی ولایت طاغوت و اثبات ولایت الهی

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن: «قولوا لا إله إلا الله، تفلحوا»؛ لا اله الا الله بگویید تا رستگار شوید»، شعار رستگاری و اساس فکری و عملی مسلمانی است. این شعار از دو بخش نفی و اثبات تشکیل شده است: الف: نفی هر گونه معبود؛ ب: اثبات معبودی به نام خدا. در حقیقت شعار می‌‌گوید: جز الله معبود و خدایی نیست و خدایی غیر از الله نیست. پذیرش این شعار بدین معناست که اصولا غیر از خدا معبودی نیست تا قابل پرستش و اطاعت باشد و همگی به حکم خالقیت و ربوبیت الله، باید در برابر او تسلیم باشند و تنها بر اساس دستورها و آموزه‌ها و نیز رضایت او عمل کنند. در حقیقت یک طرف معبودی به نام الله و در طرف دیگر آفریده‌هایی به نام بندگان خدا وجود دارند. در این میان بندگی انسان و جن نسبت به خداوند به سبب اصل اراده و اختیار و آزادی انتخاب در مقام تشریع، باید بیش‌تر از هر آفریده ای دیگری باشد؛ زیرا از عقل و اراده ای برخوردار است که او را به مقام دانایی و توانایی ارادی برای بندگی می‌‌رساند.[۳۴] به سخن دیگر، انسان هر چند در مقام تکوین، به سبب اراده و اختیار، آزاد است تا بندگی را در قالب ایمان و شکر برگزیند تا علیه بندگی در قالب کفر و کفران قیام کند[۳۵]؛ اما در مقام تشریع، موظف و مکلف است تا ایمان و شکر را برگزیند تا رستگار شود و خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی را با بندگی اختیاری و ارادی برای خود رقم زند؛ وگرنه باید آماده رفتن به دوزخ فراق و عذاب باشد. خداوند در آیه ۲۹ سوره کهف به دو مقام تکوین وتشریع و تفاوت‌هایی آنها اشاره کرده و می‌‌فرماید: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا[۳۶]

پس از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، هر انسانی هر چند در مقام تکوین دارای اراده و حق انتخاب است، ولی در مقام تشریع، وظیفه و تکلیف آن است که به اراده و اختیار خویش، آزادانه بندگی را اختیار کرده و به اطاعت خداوند بر اساس شریعت بپردازد و خود را از بندگی و ولایت الهی بیرون نبرد و در ولایت طاغوت قرار ندهد. قرآن عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت را به عنوان دو رکن اساسی تعالیم انبیا معرفی کرده[۳۷] و پرهیز از عبادت و اطاعت طاغوت را از اوصاف اولواالالباب و خردمندان دانسته[۳۸] و بر لزوم اجتناب از عبادت طاغوت دستور داده است.[۳۹] این در حالی است که گروهی از امّت‌ها به اطاعت و عبادت مستمرّ از طاغوت را حتّی پس از دعوت انبیا و فرمان نسبت به اجتناب از آن، پرداخته‌اند و این گونه در گمراهی و ضلالت افتادند.[۴۰]

از نظر قرآن، طاغوت کسی است که علیه ولایت الهی بسیار طغیان ورزیده و به اطاعت از دستورهای الهی نمی‌پردازد و تکالیف خود را به جا نمی‌آورد. از جمله مهم‌ترین طاغوت و طواغیت، ابلیس شیطانی است که خود طغیان کرده و دیگران را به طغیان گری می‌‌خواند.[۴۱] در آیات قرآنی، پیروان و همراهان ابلیس به شیاطین جنی و انسی تعبیر شده‌اند؛ زیرا با شیطینت نمی‌گذارند مردم به وظیفه و تکلیف الهی خود عمل کرده و بندگی نمایند و اطاعت خداوند کنند. البته بر اساس آیه ۲۵۶ سوره نساء و همچنین آیه ۶۰ سوره نساء، انسان مختار است تا به اختیار خویش نسبت به خداوند ایمان آورده و یا نسبت به طاغوت کفر ورزد؛ ولی چنان که بیان شد باید تبعات و پیامدهای این انتخاب خود را نیز بپذیرد؛ زیرا پذیرش اختیاری و انتخابی ولایت الهی موجب تقرب و فلاح و رستگاری و دست یابی به بهشت آرامش و آسایش می‌‌شود؛ در حالی که انتخاب ولایت طاغوت موجب دوری از خداوند و رفتن به دوزخ عذاب خداوندی می‌‌شود. خداوند همچنین در آیه ۶۰ سوره نساء، کفر به طاغوت را به عنوان یک تکلیف عمومی در همه شرایع اسلامی از آدم(ع) تا خاتم(ص) دانسته و بر لزوم آن تاکید دارد؛ زیرا کفر به طاغوت به معنای زمینه‌سازی برای اثبات ایمان به خدا است؛ زیرا کسی به طاغوت ایمان می‌‌آورد که ایمان به خدا را نفی کرده و نسبت به خدا کافر شود. پس کفر به طاغوت یک حکم الهی در همه شرایع الهی و اسلامی است.

از نظر قرآن این کفر به طاغوت باید زبانی همراه با تصدیق قلبی باشد؛ به این معنا که نه تنها در قلب ولایت طاغوت را نپذیرد و با آن مخالفت ورزد، بلکه باید به زبان آن را آشکار کند و دل و زبان علیه طاغوت باشد؛[۴۲] زیرا طاغوت کسی است که زیر بار ولایت الهی نمی‌رود و حاضر نیست تا بندگی و عبودیت نماید و در چارچوب شریعت عمل کند. بر اساس این آیات الهی، هر گاه مسلمانی با کسی یا چیزی مواجه و رو به رو شد که هماره رفتاری بیرون از بندگی داشته و از اطاعت خداوند و شریعت او سرباز می‌‌زند و مردم را به خود و رفتار دور از بندگی و ولایت الهی می‌‌خواند، باید او را به عنوان طاغوت شناخته و با آن مبارزه کند.[۴۳]

خداوند در تبیین علل کفر به طاغوت و ولایت طاغوتی به آثار آن توجه می‌‌دهد تا انسان با شناختی کامل به نفی طاغوت و ولایت او پرداخته و کفر ورزد؛ زیرا آموزه‌های وحیانی قرآن اگر به تزکیه توجه می‌‌دهند، بر اساس تعلیم و ایجاد دانایی است تا انسان دانسته به مخالفت یا موافقت امری بپردازد و هرگز کسی را کورکورانه به انجام یا ترک عملی دعوت نکرده و فرمان نمی‌دهند. خداوند چند علت به عنوان آثار پذیرش کفر به ولایت طاغوت بیان کرده که عبارتند از:

  1. استواری و اطمینان: از نظر قرآن کفر به طاغوت بستری برای پذیرش ولایت الهی و راهی محکم و استوار و اطمینان بخش برای انسان است[۴۴]؛
  2. دست یابی به ولایت خاص الهی: ایمان به خدا و کفر به طاغوت، موجب نیل به ولایت خاص الهی است که در آیات ۲۵۶ و ۲۵۷ سوره بقره به آن توجه داده شده است؛
  3. رشد و هدایت: کفر به طاغوت، همراه با ایمان به خداوند، موجب رشد و هدایت انسان است[۴۵]
  4. تمسک به ریسمان الهی: کفر ورزیدن به طاغوت و ایمان به خدا، باعث چنگ زدن به ریسمان محکم الهی است[۴۶]؛ این ریسمان، الهی همان قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان است که در آیات قرآن به عنوان حبل الله معرفی شده است. این حبل الله آویخته میان خدا و خلق است. هر کسی به این ریسمان بیاویزد بالا می‌‌رود و ترقی پیدا کرده و به مقام قرب منزلت دست می‌‌یابد؛
  5. رهایی از غوایت: از نظر قرآن انسان دو راه بیش‌تر در برابرش ندارد: هدایت و غوایت. هدایت نام دیگری از ایمان، شکر، سعادت، قرب و مانند آنها است؛ چنان که غوایت نام دیگری برای کفر، کفران و شقاوت، بعد و مانند آنها است. کفر به طاغوت در حقیقت نفی کفر و کفران به خداوند و رهایی از شقاوت و بدبختی و عذاب دوزخ است.[۴۷]
  6. گمراهی: خداوند در اطاعت قرآنی، اطاعت از طاغوت را موجب گمراهی و بیرون رفتن از صراط مستقیم الهی دانسته است.[۴۸].[۴۹].

پذیرش ولایت طاغوت

چنان که گفته شد، طاغوت هر کسی است که ولایت الهی را نمی‌پذیرد و نسبت به آن بسیار طغیان می‌‌ورزد؛ طاغوت، بر وزن فعلوت، همانند ملکوت، ولی طاغوت لام الفعل بر عین الفعل مقدّم شده است و چون مصدر است بر مبالغه بسیار دلالت دارد.[۵۰] طاغوت اصطلاحی قرآنی و به معنای هر متجاوز و معبود غیر خداوند است؛ از همین رو، به جادوگر، کافر، کاهن، جنیّان سرکش و بازدارنده از حق، طاغوت اطلاق شده است.[۵۱] خداوند در آیه ۲۵۷ سوره بقره، توجّه به عاقبت و عقوبت اهل کفر را زمینه‌ساز اجتناب آدمی از کفر و پذیرش ولایت طاغوت می‌‌داند و این گونه به مؤمنان نشان می‌‌دهد که چگونه توجه به آثار امری می‌‌تواند به عنوان یک بازدارنده از کاری عمل کند. پس لازم است پیش از آنکه نسبت به کفر و یا ایمان به طاغوت سخن گفته شود، آثار آن بیان شود تا انگیزه برای رویکردی اجتنابی مؤمنان شود.

در آیات قرآنی برای ولایت طاغوت و پذیرش آن نیز آثار و تبعات زشتی بیان شده است که برخی از آنها عبارتند از:

  1. انحراف جامعه: حاکمیّت و ولایت طاغوت، موجب انحراف جامعه، از نور به ظلمت‌ها و تباهی‌های فکری و اخلاقی و رفتاری است.[۵۲]
  2. بیرون رفتن از نور: از نظر قرآن هر کسی تن به ولایت طاغوت سپارد، نور ایمان را از دست داده و در انواع ظلمت‌ها فرو می‌‌رود.[۵۳] این آیه بر این نکته تاکید دارد که حقیقت نوری همراه یکی است؛ اما ظلمت‌ها متفاوت و متضاد هستند و همین نیز انسان را بیش‌تر دچار سرگردانی و تحیر می‌‌کند؛
  3. گرفتاری در ظلمات: انسان با پذیرش طاغوت نه تنها نور را از دست می‌‌دهد بلکه دچار انواع و اقسام ظلمات خواهد شد.[۵۴]
  4. محرومیت از نصرت الهی: همان طوری که ولایت طاغوت به معنای خروج از ولایت الهی است، همچنین کسانی که به ظاهر اهل ایمان و اسلام هستند و به ولایت و حکومت طاغوت از انس و جن را پذیرفته‌اند، از هر گونه نصرت الهی نیز محروم خواهند شد.[۵۵]
  5. لعن الهی: کسی که ولایت طاغوت را پذیرفته، از سوی خداوند ملعون بوده و لعن می‌‌شود.[۵۶]
  6. دوزخ و بدترین مکان ها: پذیرش ولایت طاغوت به معنای گرفتاری در دوزخ خشم الهی و بدترین مکان‌ها است.[۵۷]
  7. جاودانگی در دوزخ: پذیرش طاغوت نه تنها موجب رفتن آدمی به دوزخ است، بلکه موجب بقای جاودانه انسان در دوزخ می‌‌شود به طوری که از آن رهایی نخواهد یافت.[۵۸] همچنین خداوند در آیات ۱۷ تا ۱۹ سوره زمر هشدار می‌‌دهد پیامبر(ص) نیز ناتوان از نجات طاغوت پرستان، از عذاب جهنّم به شفاعت خود است. پس هیچ کسی نمی‌تواند طاغوت پرستان را از عذاب جاودانه دوزخ نجات دهد حتی اگر آن شفاعت کننده پیامبر(ص) باشد؛ همچنین اگر اراده و مشیت الهی نباشد کسی در دنیا مسلمان نمی‌شود، اگر مشیت الهی نباشد کسی از دوزخ نجات نخواهد یافت. خداوند در قرآن به پیامبر(ص) نسبت به هر دو موضوع و مسأله هشدار و توجه می‌‌دهد. در تفاسیر این درباره آمده است: جمله «أفأنت تنقذ…» به این جهت است که پیامبر(ص)علاقه شدیدی به مسلمان شدن مشرکان داشت و معنای آیه این است: تو نمی‌توانی اسلام را بر قلب آنان وارد نمایی چه بخواهند یا امتناع از پذیرش نمایند، عدم پذیرش ایمان از سوی آنان، برای تو مسئولیّت ایجاد نمی‌کند.[۵۹]
  8. گمراه‌ترین راه: در میان راه‌ها برخی از دیگری بدتر و گمراه‌تر است؛ زیرا از صراط مستقیم بسیار دور است. پذیرش ولایت طاغوت، دور‌ترین راه از صراط مستقیم است.[۶۰] پس کسی که ولایت طاغوت را می‌‌پذیرد از صراط مستقیم چنان دور می‌‌افتد که کم‌تر می‌‌توان از او امید بازگشت و قرار گرفتن در راه مستقیم را داشت.
  9. مسخ در دنیا و آخرت: خداوند در آیه ۶۰ سوره مائده بیان می‌‌کند گرفتاری اهل کتاب به لعنت و غضب خداوند و مسخ شدن به میمون و خوک، سزای رفتار زشت آنان، به سبب پرستش طاغوت بوده است. پس مسلمان باید بداند اگر دنیا مسخ ظاهری انجام نمی‌شود ولی در قیامت با چهره مسخ شده در محشر حضور خواهد یافت.
  10. سیطره و ولایت ابلیس و شیطان: رجوع کنندگان به طاغوت برای داوری، تحت سیطره و نفوذ شیطان هستند. بنابراین، اگر بخواهیم کسانی که تحت ولایت شیطان هستند را بشناسیم، می‌‌توانیم به مراجعه کنندگان به طاغوت اشاره کنیم[۶۱]؛
  11. ظلم به خود: از نظر قرآن مراجعه به طاغوت و پذیرش ولایت و حاکمیت و قضاوت او از مصادیق ظلم به نفس و ستم به خویشتن است[۶۲]؛
  12. گرفتاری جامعه به مصیبت و بلا: بر خلاف تصور ساده اندیشانه برخی از مسلمانان، باید توجه داشت مراجعه به طاغوت و امید بستن به او همانند امید به سرابی است که نه تنها تشنگی را برطرف نمی‌کند بلکه فرصت سوز بوده و نیرو و توان جامعه را بر باد می‌‌دهد و جامعه را گرفتار انواع مصیبت‌ها و بلایا می‌‌سازد. خداوند هشدار می‌‌دهد و می‌‌فرماید ارجاع داوری به طاغوت، موجب ابتلای جامعه به مصائب و مشکلات خواهد شد نه درمان مشکلات و برونرفت از آن[۶۳]؛[۶۴].

علل و عوامل پذیرش ولایت طاغوت

به طور طبیعی هیچ انسانی دوست نمی‌دارد به جای ولایت الهی پذیرای ولایت طاغوتی شود که آثار و زیان‌های بسیاری را بر انسان تحمیل می‌‌کند. از این روست که خداوند در آیه ۵۱ سوره نساء پذیرش ولایت طاغوت را از سوی برخی از اهل کتاب شگفت انگیز دانسته است. به سخن دیگر، عاقل و خردمند با نگاهی به اثار و تبعات پذیرش ولایت طاغوت حاضر نمی‌شود تا ولایت طاغوتی را بپذیرد، اما چه علل و عواملی موجب می‌‌شود تا انسان ولایت طاغوت را بپذیرد، مهم‌ترین پرسش در این مرحله است. در پاسخ به این پرسش خداوند در قرآن به علل و عوامل و بسترهای پذیرش ولایت طاغوت اشاره کرده است که برخی از آنها عبارتند از:

  1. بهره‌مندی ناقص از آموزه‌های وحیانی: بهره‌مندی ناقص و غیر جامع از کتاب آسمانی، موجب انحراف اهل کتاب و ایمان آوردن آنان به طاغوت بوده است.[۶۵] بنابراین، باید به مسلمانان نیز هشدار داد که بهره‌مندی ناقص آنان نسبت به آموزه‌های وحیانی قرآن نیز موجب می‌‌شود تا آنان گرفتار طاغوت و پذیرش ولایت آن شوند. البته با نگاهی به سنت الهی بر جان و جامعه و جهان می‌‌توان در یافت که طابق النعل بالنعل، همان‌گونه که اهل کتاب با کفر به برخی از آموزه‌های کتب آسمانی گرفتار طاغوت وولایت آن شدند، مسلمانان با کفر نسبت به برخی از آموزه‌های وحیانی قرآن از جمله ولایت امیرمؤمنان امام علی(ع) گرفتار پذیرش ولایت طاغوت شده‌اند که هنوز نیز آثار و تبعات آن بر جهان اسلام باقی و برقرار است؛
  2. پرسش طاغوت: یکی از تند‌ترین واکنش‌های خداوند در قرآن، پذیرش ولایت طاغوت از سوی پیروان شرایع الهی است. خداوند این دسته از مسلمانان را به عنوان «عبده الطاغوت» یاد می‌‌کند که به جای پرسش و عبادت خداوند به عبادت و پرستش طاغوت پرداخته‌اند. پس آنان بت پرستی و صنم پرستی نداشتند، ولی به جای آن از کسانی پیروی کردند که اهل طغیان علیه شرایع اسلام بوده ‌اند. از این روست که آنان را به عنوان طاغوت و مسلمانان از شرایع اسلام را به عنوان بندگان طاغوت و پرستش کنندگان آن معرفی می‌‌کند. به سخن دیگر، اطاعت از آموزه‌های طاغوت و پذیرش افکار و اندیشه‌های آن در کنار افکار و عقاید اسلامی، چیزی جز پرستش و عبادت طاغوت نیست. بر این اساس، کسانی که سبک زندگی خود را به جای اصول شریعت اسلام، افکار و عقاید و رفتار لیبرالیزم و مانند آن قرار می‌‌دهند، از سبک اسلامی زندگی خارج شده و به عنوان پرستش کنندگان طاغوت معرفی می‌‌شوند. پس از نظر قرآن، تغییر سبک زندگی از اسلامی به سبک زندگی غیر اسلامی، همان پذیرش ولایت طاغوت و خروج از بندگی خدا به بندگی طاغوت است.[۶۶]
  3. کفر: از نظر قرآن مهم‌ترین عامل در گرایش به ولایت طاغوت کفر است. خداوند در ایه ۲۵۷ سوره بقره، کفر به خدا را، زمینه‌ساز پذیرش سرپرستی و حکومت طاغوت دانسته است.
  4. عدم پذیرش ولایت الهی: عدم پذیرش ولایت الهی، منجرّ به انحراف انسان از مسیر حق و پذیرش ولایت طاغوت است.[۶۷].[۶۸].

لزوم مبارزه با طاغوت و سبک زندگی طاغوتی

از نظر اسلام سبک زندگی مسلمان باید بر اساس آموزه‌های وحیانی اسلام و شرایع آن به ویژه شریعت محمدی(ص) باشد. بنابراین، هر مسلمانی از شرایع اسلامی از مسیحی و یهودی و مسلمان باید سبک زندگی خود را بر اساس شریعت تنظیم نماید و سامان دهد. ازنظر قران، مبارزه با طاغوت و طاغوتیان از وظایف و تکالیف هر مسلمانی است[۶۹]؛ زیرا راه خدا در تضادّ کامل با راه طاغوت و شیطان است در حقیقت همان طوری که لازم است تا با طاغوت به عنوان سردمدار کفر و طغیان علیه خدا و ولایت الهی، مبارزه و جهاد کرد، همچنین باید جنگ با دوستان شیطان از کافران و طاغوتی‌ها را در دستور کار قرار داد؛ زیرا جنگ علیه آنان، مصداق بارز جهاد در راه خدا است.[۷۰].[۷۱].

مصادیقی از مفهوم پذیرش ولایت طاغوت

بسیاری از مردم شاید ناتوان از تشخیص مصادیق پذیرش ولایت طاغوت باشند و برخی از اعمال را از مصادیق آن نشمارند؛ زیرا طاغوت و شیطان تلاش می‌‌کند تا مردم را گمراه کرده و از عبادت خدا و اطاعت و ولایت الهی به عبادت و اطاعت و ولایت طاغوت سوق دهند. از این رو، با شبهه افکنی و تشبیه باطل به حق و فریب مردم تلاش می‌‌کنند تا به این مهم و انحراف دست یابند. از نظر قرآن، همان طوری که طاغوت گمراه است، طاغوت پرستان نیز گمراه هستند و در همان مقام ومنزلت طاغوت قرار می‌‌گیرند[۷۲]؛ زیرا اینان نیز همان طاغوت مردمی گمراه هستند.[۷۳] از همین رو، خداوند به مسلمانان هشدار می‌‌دهد تنها به اولیای الهی برای کارها به ویژه قضاوت مراجعه کنند؛ زیرا ولایت الهی انحصاری است و تنها برای کسانی ثابت است که خداوند آنان را نصب می‌‌کند. پس مراجعه به غیر از اولیای الهی یعنی چهارده معصوم(ع) مراجعه به طاغوت است.[۷۴]

خداوند در آیه ۶۰ سوره نساء پس اثبات ولایت اولیای خود، می‌‌فرماید ارجاع داوری به حاکمان طاغوت، به منزله پذیرش حاکمیّت آنان است و همان مجازاتی که برای طاغوت و پیروان طاغوت است، برای مراجعه کنندگان نیز ثابت است. از همین روست که خداوند پیامبر(ص) را مأمور به انذار مراجعه کنندگان به طاغوت، برای داوری می‌‌کند تا مسلمانان از هر گونه مراجعه به غیر اولیای الهی پرهیز کنند.[۷۵] در حقیقت جمله «وعظهم» یعنی با ترساندن آنان از کیفر و عقاب خداوند و… آنان را پند بده.[۷۶] پس همان طوری که پیامبر(ص) موظّف به اعراض از مراجعه کنندگان به طاغوت برای قضاوت است، باید مردم از آن پرهیز کنند.[۷۷].

منافقان پذیرای ولایت طاغوت

افزون بر سست ایمان‌ها، منافقان مهم‌ترین کسانی هستند که هماره پذیرای ولایت طاغوت هستند. آنان با آنکه در جامعه اسلامی زندگی می‌‌کنند، ولی هماره علیه سبک زندگی اسلامی رفتار کرده و مخالفت خویش را به اشکال گوناگون نشان می‌‌دهند. مراجعه به طاغوت در ولایت و سرپرستی و قضاوت از جمله کارهایی است که منافقان انجام می‌‌دهند. خداوند در آیات قرآنی منافقان را به جهت مراجعه آنان به طاغوت برای داوری توبیخ می‌‌کند.[۷۸] البته آنان برای کار خودشان دلایلی عامه پسند می‌‌آورند. خداوند در قرآن بیان می‌‌کند منافقان، با ادّعای سبک کردن زحمت پیامبر(ص) و احسان به دشمنان، مراجعه خود به طاغوت برای داوری را توجیه می‌‌کنند.[۷۹]

آنان گاه در توجیه رفتار ضد ولایی و ضد اسلامی خود با ادّعای قصد ایجاد الفت میان طاغوت و پیامبر(ص) می‌‌کوشند تا در مراجعه به طاغوت، برای قضاوت توجیه کنند[۸۰] اما خداوند آگاه از تمایل قلبی منافقان به مراجعه به طاغوت و توجیه گری آنان است. در حقیقت اهداف آنان غیر آن چیزی است که علنی و آشکار کرده‌اند و خداوند آگاه است که منافقان خواهان قضاوت و داوری طاغوت‌اند و آن چه می‌‌گویند توجیهات ناروا و نادرست است.[۸۱] با آنکه خداوند در قرآن هر گونه مراجعه به طاغوت و به ویژه قضاوت و داوری را منع کرده و آن را مایه گمراهی دانسته است[۸۲] با این همه منافقان با توجیه گری بر آن هستند تا مراجعه را عادی‌سازی و بلکه مطلوب سازند و این گونه خود و دیگران را گمراه سازند. از نظر قرآن، اگر بخواهیم منافق را از مؤمن تشخیص دهیم یکی از نشانه‌های منافق مراجعه وی به طاغوت است. پس مراجعه به طاغوت برای داوری و حل اختلاف، نشانه بی‌ایمانی و نفاق شخص است.[۸۳] چنان که بر اساس همین آیات رجوع کنندگان به طاغوت برای داوری، تحت سیطره و نفوذ شیطان هستند و باید آنان را از اولیای شیطان بر شمرد.

خداوند به مؤمنان هشدار می‌‌دهد حتی تصمیم بر ارجاع داوری به طاغوت، با ایمان به قرآن و دیگر کتب آسمانی ناسازگار است و نباید تصمیمی در این باره اتخاذ شود چه رسد که اقدام وعملی هم باشد. اصولا از نظر قرآن ارجاع داوری به طاغوت، خواسته شیطان و امری شیطانی است و باید از آن اجتناب کرد پس منافقانی که به این کار اقدام یا تصمیم می‌‌گیرند به خواسته‌های شیطانی گردن نهاده‌اند. انسان مؤمن باید زیرک باشد و وقتی نشانه‌های نفاق را دید و شناخت و توجیه گری‌های آنان را دریافت نباید به ظاهر سخنان آنان فریب بخورد؛ زیرا آنان برای رهایی از فشار جامعه و طرد اجتماعی و یا دور زدن مؤمنان و مسلمانان، اظهار ندامت و پشیمانی خواهند کرد. پس تظاهر منافقان به ندامت از مراجعه به طاغوت[۸۴] برای داوری نباید موجب شود تا نفاق آنان نادیده و رفتار ایشان توجیه شود.[۸۵].

برادران و پیروان شیاطین

از نظر قرآن، انسان‌ها و جنیان یا تحت ولایت الله قرار دارند یا در ولایت الشیطان؛ زیرا گزینه سومی وجود ندارد؛ چراکه تقابل میان ولایت الله با ولایت الشیطان، تقابل نقیضین و سلب و ایجاب است تا جایی که اگر کسی ولایت الله داشته باشد، از ولایت الشیطان خارج بوده و بر عکس کسی که تحت ولایت الشیطان قرار می‌‌گیرد از ولایت الله خارج می‌‌شود. از نظر قرآن، شیطنت حالتی از سرکشی و تمرد است که ویژه ابلیس نیست، بلکه هر انسان و جنی و حیوانی بدان گرفتار می‌‌آید.[۸۶] بنابراین، در آیات قرآنی سخن از ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ[۸۷] است.

البته از نظر قرآن، ابلیس نماد اصلی و نخستین شیطنت در میان موجودات است؛ از همین روست هر گاه به شکل مطلق واژه شیطان به کار می‌‌رود، مراد از آن ابلیس است که اولین بار با شیطنت خویش حضرت آدم و حوا[۸۸] را از بهشت بیرون راند و موجبات هبوط آنان را فراهم آورد و لباس تقوای الهی را از تن ایشان خارج کرده و زشتی‌های انسانی را نمایان ساخت.[۸۹] بر اساس گزارش‌های قرآنی، ابلیس در عمل شیطانی خویش از سوگند دروغ، وسوسه، فریبکاری غرورآمیز، وعده‌های دروغین و مانند آنها بهره برد تا به نتایج دلخواه خویش برسد و انسان را از خلافت الهی و عبودیت دور سازد و موجبات هبوط بلکه سقوط را فراهم سازد.[۹۰]

از نظر قرآن، شیاطین انسی و جنی تلاش می‌‌کنند تا با بهره‌گیری از همه ابزارهای باطل و ناحق و فتنه گری شرایطی را فراهم آورند که انسان‌ها از ولایت الله خارج شوند و به جای اطاعت از خدا و معصومان(ع) از شیاطین جنی و انسی پیروی و اطاعت کرده و سر به آستان بندگی آنان بسایند. آنان در این کار حتی گاه شرایطی را فراهم می‌‌آورند که شخص گمان می‌‌کند که از فرشتگان ماموران الهی پیروی می‌‌کند یا به بندگی آنان می‌‌پردازد، در حالی که در حال بندگی و عبودیت جنیان شیطانی است.[۹۱] خدا در قرآن بیان می‌‌کند افرادی که تحت ولایت طاغوت شیطانی قرار دارند، از ویژگی‌های چندی بهره مند هستند که از جمله آنان می‌‌توان به اسراف اعتقادی و اقتصادی[۹۲]، تبذیر اقتصادی[۹۳]، استکبار سیاسی و اجتماعی[۹۴]، اصرار بر گمراهی[۹۵]، علم بی‌عمل[۹۶]، استضعاف فکری و فرهنگی[۹۷] و مانند آنها اشاره کرد.[۹۸].

پیروان دولت‌های شیطانی

از نظر قرآن، کسانی از شیاطین جنی و انسی و دولت‌های استکباری شیطانی پیروی و اطاعت می‌‌کنند و آنان را معبود خویش قرار می‌‌دهند و برایشان سینه چاک می‌‌کنند، که گرفتار اخلاق و رفتارهای نادرست و زشت هستند. مهم‌ترین ویژگی‌های اخلاقی آنان را می‌‌توان این موارد دانست:

  1. دروغگویی: پیروان دولت‌های استکباری شیطانی، انسان‌های صادقی نیستند و صدق و راستی در آنان وجود ندارد. به سخنان ایشان نمی‌توان اعتماد کرد؛ زیرا قول و قرارها و وعده‌های آنان پوچ و دروغ است. آنان اهل افک و افترا به دیگران هستند و اتهامات ناروایی را به دیگران نسبت می‌‌دهند که باید گفت خود اهل آن هستند. این گونه است که اینان به دنبال شیاطین و دولت‌های شیطانی می‌‌روند و از سخنان افک و باطل آنان پیروی می‌‌کنند و در رسانه‌های خویش بوق تبلیغاتی دولت‌های شیطانی از جمله آمریکا و اسرائیل می‌‌شوند.[۹۹]
  2. دنیاطلبی و جاودانگی در دنیا: از دیگر ویژگی‌های این افراد می‌‌بایست به دنیاطلبی آنان اشاره کرد. این افراد یا اصولا گرایشی به آخرت ندارند، یا در انتخاب میان دنیا و آخرت، نقد دنیا را می‌‌گیرند و نسیه آخرت را رها می‌‌کنند. از همین روست که همه تلاش خویش را می‌‌کنند که نه تنها دنیای بهتری برای خودشان از نظر مالی و شهوانی و مانند آنها فراهم آورند، بلکه برای رهایی از مرگ و دست یابی به زندگی جاودانه دنیوی تلاش می‌‌کنند و از همه امکانات مالی و معنوی برای جاودانگی در دنیا سود می‌‌برند.[۱۰۰] از آن جایی که دنیا طلب هستند، نسبت به جهاد و جنگ واکنش منفی دارند؛ زیرا می‌‌ترسند که جان خویش را از دست بدهند و نتوانند از زندگی دنیوی بهره مند باشند.[۱۰۱]
  3. گناه: این افراد اهل گناه و فسق و فجور هستند و نسبت به شریعت گریزان بوده و دشمنی می‌‌ورزند. رسانه‌های شیطانی برای آنان بسیار باب میل است؛ زیرا همان چیزی را که می‌‌خواهند به ایشان می‌‌گویند و آنان را تشویق و ترغیب می‌‌کنند تا در مسیر باطل و گناه گام بردارند و زندگی آلوده خویش را آلوده‌تر سازند.[۱۰۲] براین اساس هنجارشکنی و مخالفت با ارزش‌های اجتماعی و عرفی پسندیده امری است که در میان این افراد نهادینه شده است؛ چنان که افک و افتراء و دروغ برای آنان ملکه شده است.
  4. هواپرستی: از نظر قرآن کسانی که پیرو هواهای نفسانی هم چون شهوت و غضب هستند، در دام شیاطین انسی و جنی قرار می‌‌گیرند و دولت‌های شیطانی بر آنان مسلط شده و آنان را به کارگزاران و بندگان بی‌جیره و مواجب خویش تبدیل می‌‌کنند. از نظر وحی قرآنی این افراد ممکن است حتی از عالمانی باشند که دارای مراتب علمی و عملی بالایی هستند و از جایگاه ویژه علمی و اجتماعی بلندی برخوردار باشند، اما در دام شیطان و هواهای نفس گرفتار شده و برده و بنده شیاطین و دولت‌های استکباری می‌‌شوند؛ چنان که بلعم باعورا از عالمان دارای کرامت در خدمت دولت استکباری شیطانی فرعون قرار گرفت و علیه موسی(ع) و ولایت الله اقدام کرد.[۱۰۳]
  5. آرزوهای شیطانی: کسانی که به جای امید گرفتار آرزوهای واهی می‌‌شوند، در دام شیاطین جنی و انسی و دولت‌های شیطانی می‌‌افتند؛ زیرا آنها با استفاده از همین آرزوهای واهی و بلند دام پهن می‌‌کنند و به صید آرزومندان اقدام می‌‌نمایند و با فریبکاری و دروغ مردمان را بنده وبرده خویش می‌‌سازند؛ چنان که وعده بهشت‌های دروغین آمریکایی و زندگی بهتر در دولت‌های شیطانی از جمله راهکارهای نفوذ بر مردمان ساده لوح و ساده دل است که شیاطین هماره به کار گرفته و می‌‌گیرند.[۱۰۴]
  6. شرک: از نظر قرآن کسانی که گرفتار شرک هستند و برای خدا شریکی قرار می‌‌دهند، در نهایت در دام شیطان و دولت‌های شیطانی می‌‌افتند و آنان ولایت خویش را جایگزین ولایت الله می‌‌کنند.[۱۰۵].[۱۰۶].

چگونگی رهایی از شیاطین مستکبر

خدا در قرآن، افزون بر این که عوامل گرفتاری آدمی به شیاطین را بیان می‌‌کند، موانع و بلکه عوامل رهایی از دست شیطان را نیز بیان می‌‌کند تا کسانی که گرفتار شیاطین جنی و انسی و دولت‌های استکباری شیطانی هستند بتوانند خود را از شرور آنان رها سازند و به ولایت الله در آیند و تحت حاکمیت نظام سیاسی ولایی قرار گیرند. از مهم‌ترین موانع رهایی از سلطه شیطانی و ابزار رهایی از دولت استکباری شیطانی می‌‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. ایمان به آخرت و توجه بدان: از نظر قرآن کسانی که به آخرت ایمان داشته باشند و زندگی خویش را بر مدار و محور آخرت ساماندهی کنند، از شیاطین جنی و انسی در امان مانده و از شرور آنان رها می‌‌شوند؛ زیرا اطاعت از خدا نمی‌گذارد کسی گرفتار اطاعت شیطان شود؛ چراکه ولایت الله در تناقض با ولایت شیطان است.[۱۰۷] البته خدا به این نکته توجه می‌‌دهد که تنها ایمان خالی کفایت نمی‌کند، بلکه می‌‌بایست این ایمان به شکلی در آید که انسان در هر کاری متوجه به امر آخرت باشد و هر کاری را که انجام می‌‌دهد نخست آخرت را در محاسبات خویش وارد سازد تا کاری بر خلاف آخرت‌گرایی انجام ندهد.[۱۰۸]
  2. توجه به صفات الهی: از نظر قرآن، برای رهایی از شرور شیاطین جنی و انسی و دولت‌های شیطانی می‌‌بایست انسان متوجه صفات الهی به ویژه علم و قدرت و حکمت و عزت الهی باشد؛ زیرا این صفات به انسان یاد آور می‌‌شود که خدای حکیم با هدف و فلسفه خاصی که دارد خلق را مدیریت و مهار می‌‌کند و عالم به کلیات و جزئیات امور هستی بلکه هر چیزی است؛ همچنین قدرت این را دارد که هر کاری را که حکمت و مشیت اقتضا می‌‌کند انجام دهد و انسان را به عزتی برساند که فراتر از دسترسی شیاطین است. توجه به این صفات است که انسان را از شرور شیطانی در امان قرار می‌‌دهد و هرگز در برابر شیاطین و دولت‌های استکباری و شیطانی تسلیم نمی‌شود بلکه در برابر آنان می‌‌ایستد؛ زیرا خدا را با خود دارد.[۱۰۹]
  3. بهره‌مندی از فضل و رحمت الهی: خدا در قرآن بیان می‌‌کند که مؤمنان از رحمت و فضل خاص الهی برخوردار هستند و همین امر اجازه نمی‌دهد تا شیاطین جنی و انسی بتواند سلطه خویش را تحمیل کنند و مؤمنان را به خواری و ذلت دولت و ولایت شیطانی بکشانند.[۱۱۰]
  4. توجه به دشمنی شیاطین: از مهم‌ترین عواملی که می‌‌تواند سلطه شیطانی را ناکارآمد کرده و به شکست بکشاند و مردمان را نجات دهد، توجه به دشمنی و کینه‌توزی شیاطین جنی و انسی و دولت‌های شیطانی استکباری است؛ زیرا کسی که به دشمنی آنان توجه نداشته باشد، ممکن است در دام فریب و غرور آنان گرفتار شود. بنابراین، باید باور داشت که دولت استکباری چون آمریکا هرگز دست از دشمنی بر نمی‌دارد و نمی‌توان به آنان اعتماد کرد؛ این بدان معناست که توطئه دشمنان شیطانی واقعیتی انکارناپذیر است و نمی‌بایست آن را جزو توهم توطئه یا دشمنی دانست، بلکه توطئه گری و دشمنی جزو ذاتیات دولتهای شیطانی و استکباری است.[۱۱۱]
  5. توفیق الهی: از نظر قرآن، انسان هر کاری بکند نمی‌تواند از شیطنت شیاطین که اهل فریبکاری و غرور هستند رهایی یابد، بنابراین، می‌‌بایست خود را واگذار به خدا کرد و از خدا خواست تا توفیق دهد تا از شرور شیاطین جنی و انسی در امان ماند و دولت‌های شیطانی نتوانند بر آنان مسلط شده و آنان را به اطاعت و بندگی و بردگی خویش در آورند. از نظر قرآن توفیق الهی از جمله مهم‌ترین اموری است که انسان می‌‌بایست به آن توجه یابد و از خدا بخواهد تا شیاطین را از وی دور سازد.[۱۱۲]
  6. رهبری الهی: از نظر قرآن، کسانی می‌‌توانند از شرور شیاطین جنی و انسی و دولت‌های استکباری در امان بمانند که تحت ولایت الله و رهبری الهی قرار گیرند؛ زیرا کسی که تحت ولایت الله و رهبری الهی معصومان(ع) قرار می‌‌گیرد و از نظام سیاسی ولایی بهره می‌‌برد، از ولایت طاغوت تبری می‌‌یابد و این تبری خود موجب می‌‌شود تا از سلطه و ولایت شیاطین و دولت‌های شیطانی استکباری در امان باشد.[۱۱۳].[۱۱۴].

ویژگی طاغوت و نظام طاغوتی

واژه طاغوت، بر وزن فعلوت، همانند ملکوت از ریشه «طغی» و طغیان است، ولی در واژه طاغوت لام الفعل بر عین الفعل مقدّم شده است. بنابراین، اگر بر سیاق قیاس باید ساخته می‌‌شد، باید «طغیوت» باشد. طاغوت چون مصدر است، بر مبالغه بسیار دلالت دارد.[۱۱۵]این بدان معنا خواهد بود که طاغوت، به هر طاغی معمولی اطلاق نمی‌شود، بلکه کسی است که طغیان او تاثیر به سزایی در جامعه به جا می‌‌گذارد؛ چنان که سران طغیانگران و امامان کفر با طغیان خویش این گونه هستند.

این واژه در فرهنگ قرآنی به معنای هر متجاوز و معبود غیر خداوند است. از همین رو، به جادوگر، کافر، کاهن، جنیّان سرکش و بازدارنده از حق[۱۱۶] از جمله حاکمان باطل اطلاق طاغوت شده است. از آن جایی که طاغوت از مسیر الهی تجاوز کرده و نقش اساسی و کلیدی در گمراهی مردم و اجرای قوانین ضد قسطی و علیه عدالت و حق دارد، در آیات قرآنی مسیر آنان مسیر ظلمتی دانسته که انسان را از نور حق، عدالت، قرآن و اسلام بیرون می‌‌برد و به ظلمات سوق می‌‌دهد.

خداوند در قرآن برای طاغوت و طاغوتیان ویژگی‌ها و صفاتی را بر شمرده که باید به آنها توجه داشت و از ایشان پرهیز کرد تا ایمان به ولایت ایشان نیاورده و مطیع فرمان آنان نشد. از جمله این صفات و ویژگی‌های طاغوت عبارت است از:

  1. اضلال گری: طاغوت انسان را گمراه می‌‌کند و به جای عبادت خدا به عبادت شیطان می‌‌کشاند.[۱۱۷]
  2. مصداق شیطان: طاغوتها، از مصادیق شیطان است.[۱۱۸]
  3. دام و ابزار شیطان: طاغوتها، دامها و ابزار کار شیاطین هستند.[۱۱۹]
  4. اولیای شیطان: طاغوتها و هموارکنندگان راه آنان، از اولیاء، دوستان و یاوران شیطان هستند.[۱۲۰]
  5. دشمن حاکمیت خدا: طاغوت در تضاد با خدا و ولایت الهی و راه اوست.[۱۲۱]
  6. دشمن حاکمیت پیامبران و اولیای الهی: همان طوری که حاکمیت طاغوت در برابر ولایت الهی است، آنان دشمن مظاهر ولایت الهی یعنی پیامبران و اولیای الهی هستند.[۱۲۲].[۱۲۳].

احکام و آثار طاغوت

در آیات قرآنی، احکام و آثاری برای طاغوت و اطاعت و پیروی از آن بیان شده که به برخی از مهم‌ترین آنها در این جا اشاره می‌‌شود:

  1. وجوب کفر زبانی: لزوم اعلان کفر به طاغوت با زبان، همراه با تصدیق قلبی از مهم‌ترین احکام قرآن درباره طاغوت و ولایت طاغوتی است[۱۲۴]؛ زیرا ذکر «سمیع علیم» بیانگر این است که ایمان به خداوند و کفر به طاغوت، باید به زبان و قلب انجام شود. از نظر قرآن، کفر به طاغوت و موضعگیری در برابر آن به عنوان یک واجب شرعی، فرمان مشترک همه شرایع الهی است.[۱۲۵]
  2. وجوب کفر اختیاری به طاغوت: از نظر قرآن، کفر و ایمان عملی اختیاری و ارادی است و نسبت به طاغوت نیز این گونه است و باید انسان به اراده و اختیار کفر به طاغوت را انتخاب کند. اما این اختیار به معنای آن نیست که اگر انتخاب نادرستی کرد پاسخ گو نیست، به این معنا که در مقام تکوین مختار است ولی در مقام تشریع مختار نیست و باید کفر به طاغوت را بپذیرد وگرنه باید پاسخ گوی انتخاب نادرست خود باشد.[۱۲۶]
  3. وجوب اجتناب از طاغوت: از مهم‌ترین احکام قرآن درباره طاغوت آن است که از طاغوت باید اجتناب کرد؛ زیرا نزدیکی به طاغوت و پذیرش ولایت طاغوت به معنای خروج از ولایت الهی است.[۱۲۷]
  4. وجوب کفر به طاغوت: خداوند از مؤمنان خواسته تا به طاغوت ایمان نیاورند، بلکه نسبت به او و حکومت و قوانین وی کفر ورزند[۱۲۸]؛ چراکه ایمان برخی از اهل کتاب به طاغوت و اطاعت و پیروی آنان از او موجب شد تا گرفتار نکوهش و غضب و لعن الهی قرار گیرند و حتی گروهی از ایشان در همین دنیا گرفتار عذاب الهی و مسخ به بوزینه و خوک شوند.[۱۲۹]
  5. وجوب انداز به مراجعه کنندگان به طاغوت: از دیگر احکام نسبت به طاغوت و طاغوتیان آن است که مردم از نسبت به مراجعه به داوری یا حکومت و حاکمیت ایشان برحذر داشته و انذار کرد. پیامبر(ص)، از سوی خداوند مأمور انذار مراجعه کنندگان به طاغوت، برای داوری و حکومت بوده است[۱۳۰]؛ زیرا کلمه «وعظهم» یعنی با ترساندن آنان از کیفر و عقاب خداوند و… آنان را پند بده.[۱۳۱] باید توجه داشت این انذار باید از سوی نظام سیاسی ولایی و امت اسلام نیز انجام شود و کسانی که به داوری و قضاوت یا حکومت و حاکمیت طاغوت گرایش دارند باز داشته شوند.
  6. اعراض از مراجعه کنندگان: هر کسی که به داوری طاغوت مراجعه کند و یا حکومت و حاکمیت ایشان را پذیرا باشد، باید از این افراد اعراض کرد. البته این اعراض یک واجب و فریضه برای همگان به ویژه رهبران امت اسلام است. از همین رو، پیامبر(ص) از سوی خدا موظف و مامور به اعراض از مراجعه کنندگان به طاغوت برای قضاوت و حکومت بود.[۱۳۲]
  7. وجوب جهاد علیه طاغوت: از نظر قرآن، لازم است تا مؤمنان در راه خدا علیه طاغوت جهاد کنند؛ زیرا طاغوت و کافران مطیع طاغوت علیه ایمان و مؤمنان به جنگ اقدام می‌‌کنند.[۱۳۳] به هر حال، جنگ با اولیای شیطان از کافران و طاغوتها، مصداق بارز جهاد در راه خدا است که باید مؤمنان به آن توجه کنند. پس نباید در این امر سستی کرده و جهاد علیه طاغوت را کم شمارند؛ زیرا این جهاد در راه خدا تلقی شده و بسیار ارزشمند است.
  8. حرمت ارجاع داوری به طاغوت: ارجاع داوری به طاغوت، خواسته شیطان است و از نظر قرآن چنین حکومت و داوری باطل است.[۱۳۴]
  9. حرمت حکم و حکومت طاغوت: همان طوری که داوری و قضاوت طاغوت باطل و حرام است؛ همچنین حکومت و حاکمیت ایشان باطل بوده و حرام است که کسی حکومت ایشان را بپذیرد.[۱۳۵] پس مسلمانی که مدعی ایمان است نمی‌تواند به طاغوت مراجعه کند و داوری و حکم و نیز حکومت او را بپذیرد؛ زیرا گناه و حرام است.
  10. وجوب توبیخ مراجعه به طاغوت: کسانی که به طاغوت برای اموری چون داوری یا حکومت مراجعه می‌‌کنند به عنوان منافق باید توبیخ شوند[۱۳۶]؛ زیرا آوردن اسم موصول جمع در آیه ۶۰ با اینکه مقصود از آن، واحد است، برای این است که مقام، مقام توبیخ است.[۱۳۷]
  11. جنگ کافران: از آثار ولایت طاغوت آن است که اولیای طاغوت از کافران تحت فرمان و سلطه طاغوتی علیه مؤمنان اقدام به جنگ می‌‌کنند و بر آن هستند تا مؤمنان را نابود و اموال و عرض ایشان را تصاحب کنند.[۱۳۸] در این آیه مراد از «سبیل طاغوت»، همان اطاعت طاغوت است.[۱۳۹] پس بر اساس اطاعت از طاغوت علیه مسلمانان به جنگ و مقاتله بر می‌‌خیزند. این تاثیری است که طاغوت بر جامعه انسانی و روابط میان آنان به جا می‌‌گذارد.
  12. عبادت طاغوت: کافران تا جایی به اطاعت و پیروی از طاغوت می‌‌پردازند که او را معبود خویش به جا خدا قرار می‌‌دهند. بنابراین کافران نه تنها از او اطاعت می‌‌کنند بلکه او را معبود خود دانسته و در جایگاه خدا می‌‌نشانند.[۱۴۰] پس عبادت طاغوت به این معنا است که آنها از طاغوت همانند معبود اطاعت می‌‌کنند و این اطاعت تنها اطاعت عادی نیست، بلکه اطاعت عبد از معبود است.[۱۴۱]
  13. اطاعت کافران: طاغوت خود از امامان و سران کفر و طغیان علیه خداوند و عبودیت و عبادت اوست؛ از همین روست که کافران از طاغوت به عنوان رهبر خویش اطاعت می‌‌کنند و همان مسیری را می‌‌روند که او مشخص کرده و بر اساس همان فلسفه و سبک زندگی طاغوت عمل و رفتار می‌‌کنند. بنابراین، همان طوری که مؤمنان از اولیای الهی اطاعت و پیروی می‌‌کنند، کافران از اولیای طاغوتی خود اطاعت و پیروی کرده و آنان را امامان و پیشوایان کفر خویش قرار می‌‌دهند.[۱۴۲]
  14. خروج از ولایت الهی: از نظر قرآن، واقع شدن کافران در مسیر طاغوت و جنگ در راه آن، موجب خروج از ولایت خدا و داخل شدن در ولایت شیطان است.[۱۴۳] پس کسانی که کافر شده‌اند به سبب واقع شدن در راه طاغوت، خارج از ولایت خدا هستند و تنها ولایت شرک و عبادت غیر خدا یعنی ولایت شیطان را دارا هستند.[۱۴۴]
  15. تضاد راه خدا و شیطان: همچنین از نظر قرآن، راه خدا در تضادّ با راه طاغوت و شیطان است و باید دانست که این دو راه در تقابل یک دیگر بوده و هرگز به هم نزدیک نمی‌شود.[۱۴۵]
  16. مسخ: اطاعت کننده از طاغوت، گرفتار مسخ شده و هویت انسانی خود را از دست می‌‌دهند و به تعبیر قرآن کالانعام می‌‌شوند؛ یعنی با آنکه از نفس انسانی برخوردار هستند، ولی ماهیتی حیوانی به خود می‌‌گیرند؛ پس این طور نیست که حیوان شوند و درک و ادراک انسانی نداشته باشند، بلکه با حفظ هویت انسانی ماهیتی حیوانی می‌‌گیرند که خود این عذاب آور است.[۱۴۶] خدا در این آیه بیان کرده که مسخ شدگان از یهود، اصحاب سبت بودند که به میمون تبدیل شدند و مسخ شدگان از مسیحیان، کفران کنندگان مائده آسمانی عیسی(ع) بودند که خوک شدند.[۱۴۷]
  17. ولایت شیطانی: از نظر قرآن، طاغوت می‌‌تواند انسانی و یا جنی باشد؛ اما از آن جایی که سردسته طاغوت خود شیطان و ابلیس است، همه طاغوتیان تحت ولایت شیطانی قرار دارند و از ولایت الهی خارج می‌‌شوند. از همین روست که خداوند کافران را تحت ولایت شیطان دانسته و آنان را اولیای طاغوت شمرده است.[۱۴۸]
  18. لعنت خدا: طاغوت از نظر قرآن، موجودی ملعون و رانده شده از سوی خداوند است و خداوند خود طاغوت را لعن و نفرین کرده است.[۱۴۹] خداوند به مسلمانان از اهل کتاب هشدار می‌‌دهد تا اطاعت طاغوت و ولایت او را نپذیرند؛ زیرا پذیرش چنین ولایتی جز لعنت الهی و غضبش سود و ثمری برای آنان نخواهد داشت. در حقیقت، فلسفه غضب و لعن اهل کتاب، اطاعت آنان از طاغوت، همانند اطاعت از معبودان است.[۱۵۰] البته این فلسفه می‌‌تواند نسبت به همه انسان از جمله مؤمنان به قرآن و مسلمانان بدان نیز جاری و ساری باشد. پس اگر مسلمانان قرآنی نیز گردن به اطاعت طاغوت و طاغوتیان بسپارند باید خود را آماده لعنت و غضب الهی بکنند.[۱۵۱]
  19. غضب خدا: خداوند طاغوت را به سبب کفرگویی و کفرگرایی و طغیان علیه خود و نیز ولایت خود، و همچنین مخالفت و طغیان علیه احکام اسلام و قوانین آن، مورد غضب قرار داده است. پس طاغوت مغضوب الهی است[۱۵۲]؛ و در این میان فرقی میان مسلمان و غیر مسلمان نیست؛ زیرا هر کسی مخالفت خویش را با پیروی از طاغوت و احکام و حکومت او نشان دهد، مغضوب الهی خواهد بود؛ چراکه همان فلسفه در باره این گروه نیز جاری است.
  20. اخراج از نور به ظلمات: طاغوت خود گرفتار انواع و اقسام ظلمات است. از این رو، از نظر فکری و اعتقادی گرفتار کفر و عدم باور به خدا یا معاد یا ربوبیت الهی و همه اینها بوده و از نظر رفتاری گرفتار فسق و فجور است. طاغوت مردم پیرو و مطیع خویش را از نور فطرت بیرون برده و به انواع و اقسام ظلمات فکری و رفتاری وارد می‌‌کند.[۱۵۳]
  21. گمراهی و ضلالت: از نظر قرآن، هر گونه اطاعت و پیروی از طاغوت، نظام، قوانین و داوری و قضاوت هایش، حرام و باطل است؛ زیرا چنین اطاعتی جز بی‌عدالتی، ظلم و طغیان و گمراهی بازتاب و پیامدی ندارد. خداوند به مردم هشدار می‌‌دهد که اطاعت و پیروی از طاغوت موجب ضلالت و گمراهی انسان می‌‌شود و باید از آن اجتناب کنند.[۱۵۴]
  22. عبرت انسان ها: وضعیت اسفبار طاغوتیان و اولیای ایشان که مطیع فرمان‌ها و افکار و اندیشه‌ها و رفتارهای آنان بودند، خود عبرتی است برای انسان‌های دیگر تا از طاغوت اطاعت و پیروی نکنند.[۱۵۵]
  23. تکذیب آیات الهی و قرآن: پیروی از طاغوت حتی از سوی مسلمانان می‌‌تواند منجر به کفر‌گرایی و تکذیب قرآن و آیات آن شود؛ کسانی که از طاغوت پیروی می‌‌کنند در نهایت به گروه مکذبان می‌‌پیوندند و از اسلام و حق دور می‌‌شوند و به فرجام بد ایشان گرفتار می‌‌آیند.[۱۵۶]
  24. رفتار باطل شگفت‌آور: از نظر قرآن، اطاعت و پیروی از طاغوت، موجب می‌‌شود تا انسان حتی اگر مسلمان به شرایع اسلامی چون مسیحی و یهودی و مانند آنها باشد، رفتاری باطل در پیش گیرد که بسیار شگفت‌آور است؛ چنان که برخی اهل کتاب یعنی «کعب بن اشرف» در تقابل با ولایت الهی حضرت محمد(ص) به جای کفر به بتان، مؤمن به جبت و طاغوت شد و در مقابل دو بت قریش سجده کرد.[۱۵۷] بنابراین، اطاعت از طاغوت می‌‌تواند در یک فرآیندی انسان را به جایی بکشاند که بر خلاف باورها و ایمان خویش رفتاری باطل در پیش گیرد و حتی از سر لجاجت و دشمنی به آن ایمان آورده و همان رفتار طاغوتی را سبک زندگی خویش قرار دهد.
  25. بدترین جایگاه در نزد خدا: عبادت طاغوت و اطاعت آن از سوی مسلمانان به شرایع اسلام، زمینه قرار گرفتن آنان، در بدترین جایگاه و منزلت، در پیشگاه خداوند است.[۱۵۸] بنابراین، هر مسلمانی اگر ولایت طاغوت را پذیرا شده و به اطاعت از آن گردن نهد، خود را در بدرین جایگاه در نزد خدا قرار داده است.
  26. محرومیت از نصرت الهی: از دیگر آثار و پیامدهای اطاعت از طاغوت محرومیت از نصرت الهی است؛ زیرا کسی که از ولایت الهی خارج به ولایت طاغوت درآمده نباید انتظار امداد و نصرت الهی را داشته باشد.[۱۵۹]
  27. تقویت طاغوت: کسی که پیرو و مطیع طاغوت شود، در راستای افکار و رفتار طاغوت عمل کرده و به تقویتش می‌‌پردازد؛ چنان که کافران این گونه عمل و رفتار می‌‌کنند.[۱۶۰]
  28. توطئه گری: از پیامدها و آثار اطاعت و پیروی از طاغوت، توطئه گری است.[۱۶۱]
  29. سست بنیادی توطئه طاغوت: سست بنیادی نقشه‌ها و ترفندهای طاغوتها و شیاطین از دیگر آثار طاغوت و اطاعت از آن است[۱۶۲]؛ زیرا این گونه نیست که توطئه‌های طاغوت تاثیر گذار باشد، بلکه همانند کید شیطان ضعیف و سست است.
  30. لشکر ضعیف طاغوت: از دیگر آثار طاغوت و اطاعت از او، می‌‌توان به سستی آنان درهمه امور از جمله ضعف و سستی در جنگ اشاره کرد.[۱۶۳] پس نباید ترسی از طاغوت و لشکر عظیم طاغوت به دل راه داد که کثرت طاغوتیان هیچ به قدرت و شوکت آنان نمی‌افزاید، بلکه در هر حال آنان نسبت به مؤمنان ضعیف و سست عنصر هستند.
  31. پذیرش حاکمیت طاغوت: از نظر قرآن ارجاع دادن داوری و قضاوت به طاغوت به معنا و مفهوم پذیرش ولایت و حاکمیت اوست.[۱۶۴]
  32. عذاب الهی: عبادت طاغوت و خودداری از عبادت خداوند، موجب قطعی شدن عذاب الهی در دوزخ می‌‌شود.[۱۶۵] باید توجه داشت که آیه ۱۹ در مقام بیان اضداد ذکر شده در آیه ۱۸ به طور اجمال است که آنان بندگان طاغوت و پیروان آن هستند.[۱۶۶]
  33. بدفرجامی: اطاعت کننده و عبادت کنندگان طاغوت دارای فرجام شوم و بدی هستند.[۱۶۷]
  34. خلود در دوزخ: طاغوتیان در دوزخ جاودانه خواهند بود و حتی پیامبر(ص) به نجات طاغوت پرستان، از عذاب جهنّم قدرت و توانایی ندارد و بهره‌مندی از شفاعت الهی شامل آنان نمی‌شود.[۱۶۸]
  35. عدم گرایش به اسلام: طاغوت و طاغوتیان گرایشی به اسلام نخواهند داشت و حتی پیامبر(ص) در گرایش دادن عبادت کنندگان طاغوت به اسلام قدرتی ندارد[۱۶۹]؛ زیرا جمله «أفأنت تنقذ…» به این جهت است که پیامبر(ص)علاقه شدیدی به مسلمان شدن مشرکان داشت و معنای آیه این است: تو نمی‌توانی اسلام را بر قلب آنان وارد نمایی چه بخواهند یا امتناع از پذیرش نمایند، عدم پذیرش ایمان از سوی آنان، برای تو مسئولیّت ایجاد نمی‌کند.[۱۷۰]
  36. نشانه بی‌ایمانی: مراجعه به طاغوت و پذیرش ولایت و حاکمیت و حکومت وی به معنای بی‌ایمان به اسلام و ولایت الهی است.[۱۷۱]
  37. ظلم به نفس: مراجعه به طاغوت و پذیرش ولایت و دادگاه نا صالح برای داوری، موجب ظلم به خویشتن است.[۱۷۲]
  38. ابتلاء به مصیبت: ارجاع داوری به طاغوت و پذیرش ولایت طاغوتی، موجب ابتلای جامعه به مصائب و مشکلات بسیار است.[۱۷۳].[۱۷۴].

علل گرایش به طاغوت

در آیات قرآنی علل چندی برای گرایش انسان به سوی طاغوت و طاغوتیان و اطاعت از آنان بیان شده است که ازجمله آنها می‌‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. علم و ایمان ناقص: از مهم‌ترین عللی که افراد را به سمت طاغوت و اطاعت از آن سوق می‌‌دهد، علم ناقص و نیز سستی ایمان افراد از مسلمانان است. در طول تاریخ سست ایمان‌هایی از شرایع اسلام به همین سبب گرفتار طاغوت و اطاعت از شده‌اند. از همین رو، خدا در قرآن بهره‌مندی ناقص و غیر جامع از کتاب آسمانی را موجب انحراف اهل کتاب و ایمان آوردن آنان به طاغوت دانسته است.[۱۷۵]
  2. سیطره شیطان: از نظر قرآن، رجوع کنندگان به طاغوت برای داوری یا حکومت، تحت سیطره و نفوذ شیطان هستند. پس از عوامل دیگر، ولایت‌پذیری از طاغوت، سیطره شیطان است.[۱۷۶] بنابراین ارجاع به طاغوت و اطاعت از ولایت او از خواسته‌های شیطان است که این افراد آن را تحقق می‌‌بخشند.
  3. کفر و بی‌ایمانی: از نظر قرآن، از مهم‌ترین علل گرایش به طاغوت کفر انسان به خدا و عبادت اوست.[۱۷۷] قرآن تاکید دارد که تصمیم بر ارجاع داوری به طاغوت، ناسازگار با ایمان به قرآن و دیگر کتب آسمانی است و این افراد در حقیقت ایمانی ندارند.[۱۷۸] پس کفر، زمینه‌ساز پذیرش سرپرستی و حکومت طاغوت می‌‌شود که باید از آن اجتناب کرد.[۱۷۹]
  4. عدم پذیرش ولایت الهی: از آن جایی که ولایت طاغوت در تقابل با ولایت الهی است، عدم پذیرش ولایت الهی، منجرّ به انحراف و پذیرش ولایت طاغوت می‌‌شود.[۱۸۰]
  5. استمرار اطاعت: اطاعت و عبادت مستمرّ گروهی از امّت‌ها از طاغوت، حتّی پس از دعوت انبیا به اجتناب از آن موجب می‌‌شود که گرفتار ولایت طاغوت شوند.[۱۸۱]
  6. نفاق: از دیگر علل مراجعه به حاکمیت و ولایت طاغوت و حکومت وی، نفاقی است که در دل‌ها است و آن را نهان کرده ولی خداوند بدان آگاه است.[۱۸۲] جمله «یعلم اللّه ما فی قلوبهم» یعنی خداوند آگاه است که آنان منافقان خواهان قضاوت و داوری طاغوت هستند.[۱۸۳]
  7. توجیه گری: کسانی که به ولایت طاغوت تن می‌‌دهند کسانی هستند که اهل توجیه رفتارهای نادرست خود هستند. از این روست که مطیعان طاغوت و مراجعه کنندگان به آن از امت اسلام دنبال توجیهاتی چون سبک کردن زحمت رهبری و ایجاد الفت و دوستی و صلح اقدام به این کار می‌‌کردند.[۱۸۴] زیرا «إن أردنا إلاّ إحساناً» یعنی از مراجعه به غیر تو برای داوری قصد ما تنها سبک کردن زحمت تو ای پیامبر(ص) و احسان به دشمنان است.[۱۸۵] چنان که «توفیقاً» در آیه نیز به معنای صلح و آشتی و الفت میان طاغوتیان و پیامبر(ص) است.[۱۸۶].

لزوم و آثار اجتناب از ولایت طاغوت

چنان که گفته شد، ولایت طاغوت در برابر ولایت الهی قرار دارد؛ البته این ولایت طاغوتی در برابر ولایت فعلی الهی قرار می‌‌گیرد نه ولایت ذاتی الهی؛ زیرا ولایت ذاتی الهی همانند علم ذاتی الهی مقابل ندارد؛ آن چه مقابل دارد همان علم فعلی و ولایت فعلی است. بنابراین در مقام ذات و صفات عین ذات، ولایت الهی مطلق و بی‌تقابل است و او ولی مطلق است؛ اما در ولایت فعلی است که سخن از ولایت تقابلی یعنی ولایت طاغوت در برابر ولایت الهی مطرح می‌‌شود.

از نظر قرآن، لازم است تا مؤمنان نسبت به ولایت طاغوت کفر ورزند و به اطاعت آن نپردازند، بلکه به تقابل و جنگ با آن اقدام کنند؛ زیرا توجّه به عاقبت و عقوبت اهل کفر، زمینه‌ساز اجتناب از کفر و پذیرش ولایت طاغوت می‌‌شود.[۱۸۷]

اجتناب از طاغوت در همه امور از جمله اعتقادات و باورها و حکم و داوری و حکومت و حاکمیت لازم و ضروری و واجب عینی و شرعی است.[۱۸۸] خداوند آثار و برکاتی برای این اجتناب بیان کرده است که برخی از آنها عبارتند از:

  1. بهره‌مندی از ولایت الهی: ایمان به خدا و کفر به طاغوت، موجب نیل به ولایت خاص الهی است.[۱۸۹]
  2. بهره‌مندی از بشارت الهی: اجتناب از عبادت طاغوت و روی آوردن به خداوند و ولایت الهی، موجب شایستگی برای دریافت بشارت الهی می‌‌شود.[۱۹۰]
  3. پیروی از بهترین ها: پذیرش دعوت پیامبران برای عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت، به مثابه پیروی از بهترین سخن و امور در زندگی است.[۱۹۱]
  4. بهره‌مندی از هدایت خاص: پذیرش دعوت پیامبران برای عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت، موجب بهره‌مندی از هدایت خاص الهی می‌‌شود.[۱۹۲] از نظر قرآن، کفر به طاغوت، همراه با ایمان به خداوند، موجب رشد و هدایت انسان می‌‌شود.[۱۹۳]
  5. مقام متقین: عبادت خالصانه خدا و اجتناب از عبادت طاغوت، از اوصاف تقواپیشگان است.[۱۹۴]
  6. عمل به ارکان: عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت، دو رکن اساسی تعالیم انبیا و پیامبران الهی است.[۱۹۵]
  7. مقام خردمندان: پرهیز از عبادت و اطاعت طاغوت، از اوصاف اولواالالباب و خردمندان است.[۱۹۶]
  8. نصرت الهی: کسی که تحت ولایت الهی است، به طریق اولویت از نصرت الهی بهره مند است؛ پس اجتناب از ولایت طاغوت موجب بهره‌مندی از ولایت الهی و نصرت خداوند می‌‌شود؛ اما کسانی که این گونه عمل نکنند همان طوری که از ولایت بی‌بهره می‌‌شوند از نصرت الهی نیز بهره ای نمی‌برند.[۱۹۷]
  9. استواری و آرامش: کفر به طاغوت و ایمان به خداوند، راهی استوار، محکم و مطمئن است.[۱۹۸]
  10. تمسک به ریسمان الهی: کفر ورزیدن به طاغوت و ایمان به خدا، باعث چنگ زدن به ریسمان محکم الهی است.[۱۹۹].

طاغوت، سرکشی در برابر ولایت الهی

طغیان و سرکشی، به معنای تجاوز از حدود متعارف و عدم تاثر از ربوبیت و پروردگاری الهی به سبب استکبارورزی و خروج از دایره عبودیت است.[۲۰۰] طاغوت همانند ملکوت بر وزن فعلوت است ولی در آن لام الفعل بر عین الفعل مقدم شده است و چون مصدر می‌‌باشد دلالت بر مبالغه می‌‌کند[۲۰۱] این واژه در فرهنگ قرآن بر معنای چندی به کار رفته است ولی در همه آنها مفهوم تجاوز ازحدود مورد نظر است. بنابراین هر کسی که از مقام خود تجاوز کند و دست تعرض به مقاماتی دیگر کند در حالی که حق وی نیست، به عنوان طاغوت شناخته می‌‌شود.[۲۰۲] از این روست که بر جادوگر، کافر، کاهن، جنیان سرکش و بازدارنده از حق، طاغوت اطلاق می‌‌شود[۲۰۳]؛ زیرا هر یک از این افراد از حدود متعارف بیرون رفته و راه انحراف و تجاوز را در پیش گرفته‌اند.

طاغوت به شخصی گفته می‌‌شود که در طغیان خویش تا آنجا پیش رفته که از دایره عبودیت بیرون خارج شده باشد. چنین شخصی به سبب روحیه استکبارورزی، تن به ولایت و اطاعت خداوند نمی‌دهد و اطاعت و ولایت پیامبر(ص) و اولوالامر را نمی‌پذیرد. این گونه است که ربوبیت الهی و پروردگاریش را منکر می‌‌شود و جایگاه برای خداوند در مدیریت و ربوبیت عالم و انسان و جامعه در نظر نمی‌گیرد. انکار ولایت الهی و اطاعت از آن در تحقق عنوان طاغوت نقش اساسی را ایفا می‌‌کند؛ زیرا هر انسان متجاوزی را طاغوت نمی‌گویند بلکه طاغوت به کسانی گفته می‌‌شود که در سرکشی و تجاوز خویش ولایت الهی را نپذیرد. عدم پذیرش ولایت الهی به معنای انکار ربوبیت الهی و معبودیت اوست؛ از این روست که در آموزه‌های قرآنی طاغوت را کسی دانسته‌اند که منکر عبودیت الهی شده و گاه حتی دیگران را به خود می‌‌خواند و خود را معبود دیگران قرار می‌‌دهد.

ولایت الهی، در آموزه‌های قرآنی رکن رکین و اساسی اسلام است؛ زیرا نماد توحید و عبودیت در ولایت الهی آشکار می‌‌شود، چنان که ولایت الهی در اطاعت از ولایت پیامبر(ص) و اولوالامر تحقق می‌‌یابد. از این روست که خداوند همواره ولایت خویش را به ولایت پیامبر(ص) و اولوالامر پیوند زده است و اطاعت از خود را در اطاعت از ایشان دانسته است.[۲۰۴] طاغوت کسی است که نسبت به ولایت حق که ولایت خدا و رسول و اولوالامر است، سرکشی می‌‌کند و آن را نمی‌پذیرد بلکه دیگران را نیز به ولایت خویش دعوت می‌‌کند. از این روست که مبارزه با ولایت طاغوت به عنوان اصل مورد توجه و تاکید است؛ زیرا هر گاه ولایت حقی نباشد بی‌گمان ولایت باطلی خواهد بود که همان ولایت طاغوت است.[۲۰۵].

طاغوت، ولایت شیطان

از آن جایی که ابلیس نخستین مستکبری بوده است که به تکبر و خودبرتربینی اش، طغیان ورزیده و از حد خودش تجاوز کرده است، مدعی ولایت برای خود شد. این گونه است که می‌‌کوشد تا با یاری دوستان و هم‌پیمانان خویش دیگران را به ولایت شیطانی خویش بکشاند. خداوند در آیه ۷۶ سوره نساء به دسته‌بندی دو گروه اهل ایمان و اهل طاغوت می‌‌پردازد. در این آیه تبیین می‌‌شود که مردمان یا تحت حکومت و ولایت خداوندی هستند یا آنکه تحت ولایت شیطان و طاغوت قرار می‌‌گیرند. این دو دسته همواره در مقابل هم قرار گرفته و به جنگ یک دیگر می‌‌روند. از این رو، کسانی که تحت ولایت الهی و حق قرار دارند، در راه خداوند مجاهدت می‌‌کنند و در همه صحنه‌های جنگ سخت و نرم، راه خداوند و ولایت او را می‌‌پیمایند. در مقابل کسانی که تحت ولایت شیطان و باطل قرار دارند، در راه طاغوت مبارزه می‌‌کنند.

بر اساس این آیه شریفه، ابلیس و شیطان نماد اصلی و اساسی طاغوت می‌‌باشد و اگر بخواهیم برای طاغوت مصداق برتر و اکمل و تمامی را ذکر کنیم می‌‌بایست به ابلیس و شیطان اشاره کنیم. از این روست که کسانی که برای طاغوت مبارزه می‌‌کنند کسانی هستند که تحت ولایت شیطان می‌‌باشند و خداوند از ایشان به اولیای شیطان یاد می‌‌کند که دوستدار ابلیس و تحت ولایت او می‌‌باشند. در این آیه و نیز آیه ۲۵۷ سوره بقره کافران کسانی دانسته شده‌اند که تحت ولایت طاغوت قرار می‌‌گیرند که ریشه اصلی آن همان ولایت شیطان می‌‌باشد. بنابراین هر کسی که در مسیر طاغوت گام بر می‌‌دارد و برای آنان می‌‌جنگدد، از ولایت الهی خارج شده و در ولایت شیطان در آمده است. از این رو به حکم تضاد راه خدا با راه طاغوت و شیطان می‌‌بایست گفت که هر که در ولایت خداوندی قرار نداشت در ولایت شیطان و طاغوت قرار دارد.

به یک معنا می‌‌توان گفت که طاغوت‌های انسانی، همان ابزارها و دام‌های شیاطین و ابلیس می‌‌باشند[۲۰۶] و ایشان هستند که راه شیطان و یاوران و دوستانشان را هموار می‌‌کنند[۲۰۷] و مجموعه طاغوت‌های انسانی و شیاطین، عناصری در برابر حکومت پیامبران و ولایت الهی می‌‌باشند و اجازه فعالیت به حق و اهل آن نمی‌دهند.[۲۰۸].[۲۰۹].

سست ایمان‌ها در خدمت طاغوت

خداوند با قرار دادن ولایت طاغوت در برابر ولایت الله، به این معنا توجه می‌‌دهد که میان دو ولایت تضادی است که قابلیت جمع ندارد[۲۱۰] بر این اساس اگر کسی در ولایت الهی قرار نگیرد در ولایت طاغوت قرار می‌‌گیرد که ولایت ابلیس و شیطان است. در این میان برخی گمان می‌‌کنند که در حد وسط و میانه قرار گرفته‌اند. به این معنا که همانند امت بی‌طرفی هستند که نه ولایت الله و نه ولایت طاغوت را نپذیرفته‌اند و هر چند که منکر ولایت الله نمی‌باشند. از آن جایی که خداوند هیچ گونه شرکی را نمی‌پذیرد، ایمان سست ایمان‌ها را نیز نمی‌پذیرد و همان ایمان نیم بند ایشان را به ولایت طاغوت می‌‌سپارد. این گونه است که ولایت گمراهانی از اهل کتاب را ولایت طاغوت می‌‌شمارد.[۲۱۱] از این که در عین ایمان می‌‌خواهند تا ولایت طاغوت را هم داشته باشند، شگفت زده شده و تعجب می‌‌کند، که چگونه ممکن است شخصی مدعی ایمان به خداوند باشد و به جای آنکه در برابر خداوند سجده اطاعت کند سر تعظیم در برابر جبت و طاغوت فرود می‌‌آورد و آنان را به علت ایمان به جبت و طاغوت سرزنش و نکوهش می‌‌کند[۲۱۲]؛ زیرا نمی‌توان میان دو ضد ولایت الهی و ولایت طاغوتی جمع کرد.

البته خداوند در ریشه یابی علت گرایش اهل ایمان به سوی طاغوت به این نکته توجه می‌‌دهد که ریشه و خاستگاه این انحراف را می‌‌بایست در سستی ایمان و بهره‌مندی ناقص و غیر جامع از آموزه‌های وحیانی کتب اسمانی دانست.[۲۱۳] چنین افرادی که می‌‌خواهند بین اطاعت از خدا و اطاعت از طاغوت جمع کنند همانند کسانی هستند که بخواهند میان دوزخ و بهشت جمع نمایند. از این روست که در انجام چنین جمعی در می‌‌مانند و در نهایت به همان ولایت طاغوت و شیطان در می‌‌آیند. این گونه است که خداوند جایگاه و منزلت ایشان را همان جایگاه دوزخیان و کافران و بلکه بدتر از آنان دانسته است.[۲۱۴] سست ایمان‌ها به سبب همین گرایش به طاغوت حتی در برخی از امور چون ولایت قضاوت و مانند آن می‌‌بایست خود را آماده فشارهای سخت و عذاب‌های سهمگین الهی کنند؛ زیرا گرایش به طاغوت از سوی ایشان که موجبات تضعیف پایگاه اهل ایمان نیز می‌‌شود، خشم الهی را بر می‌‌انگیزاند و موجب می‌‌شود تا از هر گونه نصرت و یاری الهی محروم گردند و از سوی خداوند ملعون شوند.[۲۱۵]

اصولا از ویژگی‌های کافران آن است که پایگاه طاغوت و شیطان را تقویت کنند[۲۱۶] و سست ایمان‌ها با همکاری با کافران در تقویت این پایگاه نقش مهمی را ایفا می‌‌کنند و از درون مرزهای ولایت الهی به کمک دشمنان می‌‌روند و پایگاه دشمن را تقویت کرده و پایگاه مؤمنان و ولایتمداران الهی را سست می‌‌کنند.[۲۱۷].

عبودیت مسیر نهایی طاغوت

هر چند که طاغوت در آغاز تنها خواهان ولایت خود در عرصه‌های مدیریتی و حکومتی و قضاوت و مانند آن می‌‌باشد، ولی آن چه مطلوب طاغوت و ابلیس است، ولایت عبودی خود است. به این معنا که مردمان را به جایی بکشاند که به جای خدا غیر خدا را از درخت و بت و ستاره و انسان معبود خویش قرار دهند. هدف ابلیس این نیست که خود معبود قرار گیرد هر چند که اگر این اتفاق بیافتد خوشحال می‌‌شود بلکه هدف وی آن است که انسان خداوند را معبود خود قرار ندهد و هر چیز و هر کسی غیر از خدا معبود قرار گیرد، ابلیس به هدف خویش رسیده است. از این روست که هدف وی تنها خروج مردم از دایره عبادت خداوند می‌‌باشد. در برابر در طول تاریخ بشریت خداوند و پیامبران تلاش داشتند تا مردمان را نسبت به این توطئه ابلیس و شیاطین آگاه سازند و آنان را به عبادت خداوند بکشانند. این گونه است که در آیه ۱۷ سوره زمر اجتناب از عبادت طاغوت و رو آوردن به خداوند و عبادت و عبودیت وی را از موجبات شایستگی انسان برای دریافت بشارت‌های الهی بیان می‌‌کند تا این گونه مردمان به سوی حق و ولایت الله تشویق و ترغیب شوند و از ولایت شیطان و طاغوت و عبودیت دیگران رهایی پیدا کنند.

در آین آیه و آیه پس از آن پذیرش دعوت پیامبران برای عبادت خدا و اجتناب از عبادت طاغوت را به مثابه پیروی از بهترین سخنان می‌‌داند و در ایه ۳۶ سوره نحل نیز این روش را موجب بهره‌مندی از هدایت خاص الهی بر می‌‌شمارد.

از نظر قرآن دو رکن اساسی تعالیم و آموزه‌های الهی، عبادت خدا و قرار گرفتن تحت ولایت او و همچنین اجتناب از عبادت و ولایت طاغوت دانسته شده است که این دو رکن در حقیقت بیانگر یک رکن اصلی و اساسی بیش نیست که همان رکن ولایت الهی و نفی ولایت غیر است که در " لا اله الا الله " تبیین شده است.[۲۱۸] بر این اساس اولوالالباب که از خرد ناب و عقل سرخ هستند انسان‌های با کمالی می‌‌باشند که تنها به ولایت الهی سر فرود می‌‌آورند و نسبت به ولایت غیر او یعنی طاغوت سر باز می‌‌زنند.[۲۱۹].[۲۲۰].

آثار ولایت طاغوت بر جامعه

از نظر قرآن همان‌گونه که ولایت الهی که در ولایت پیامبران و اولوالامر تجلی و ظهور می‌‌یابد، آثاری چون استواری، استحکام و اطمینان جامعه و شهروندان آن دارد[۲۲۱] و زمینه بهره‌مندی ا زنعمت‌های خاص تحت ولایت الهی را فراهم می‌‌آورد[۲۲۲] و موجب می‌‌شود تا جامعه و آدمی به ریسمان استواری بیاویزد و از رشد و کمال هدایت بهره مند شود[۲۲۳] پذیرش ولایت کافران آثار و پیامدهای زیانباری دارد که در این جا به برخی از آنها می‌‌پردازیم.

ولایت طاغوت که در حقیقت همان ولایت شیطان، اولیا، دوستان و ابزارهای وی از جمله بت و دیگر امور می‌‌باشد[۲۲۴] حاکمیت و ولایتی است که موجب انحراف جامعه از نور هدایت و حقیقت به سوی ظلمت دیجور تباهی‌ها، گمراهی‌ها، بدبختی‌ها و شقاوت هاست.[۲۲۵] اگر انسان به این عاقبت بد و فرجام زشت و انجام سخت و شقاوت بار خویش توجه کند هرگز به سوی طاغوت و پذیرش آن نمی‌رود، مگر آنکه انسان از فطرت سالم و عقل سلیم بی‌بهره شده باشد و در دام کوری و ضلالت ابلیس افتاده باشد که همانند چرم دوز، عطر خوش بازار عطاران وی را مدهوش کند و بوی ناخوش چرم گندیده وی را بهوش آورد. خداوند در آیه ۲۵۷ سوره بقره کفر را زمینه‌ساز پذیرش حکومت و ولایت طاغوت می‌‌شمارد که منجر به انحراف از ولایت الهی و در نهایت قرار دادن طاغوت به عنوان معبود می‌‌شود که جلوه‌های یک عنصر خبث ابلیسی می‌‌باشد. این گونه است که ابلیس مردمان کفر پیشه و مؤمنان سست بنیاد و مشرک را به سوی دوزخ می‌‌خواند و عذاب‌های سخت دنیوی و اخروی را برای آنان فراهم می‌‌آورد.

کسانی که در ولایت طاغوت قرار می‌‌گیرند به گمراهی و ضلالت رهنمون می‌‌شوند[۲۲۶] و هنگامی که در دامن کفر افتادند اطاعت محض طاغوت را بی‌چون و چرایی می‌‌پذیرند[۲۲۷] و حتی برای طاغوت از جان و مال جهاد و تلاش می‌‌کنند و برای او شمشیر می‌‌زنند و خون می‌‌ریزند[۲۲۸] و د رنهایت گرفتار عبودیت طاغوت شده و فرجام آن نیز آتش دوزخ خواهد بود. خداوند به گروه‌هایی از مردم از جمله سست ایمان‌ها، مشرکین از اهل کتاب، تکذیب کنندگان آیات الهی و مانند ایشان را از کسانی می‌‌داند که در ولایت طاغوت وارد می‌‌شوند و مورد غضب و خشم الهی قرار می‌‌گیرند[۲۲۹] اصولا از آن جایی که جبهه طاغوت در برابر جبهه ولایت الهی قرار می‌‌گیرد، این دو گروه همیشه در حال جنگ و مبارزه بایک دیگر هستند و همین ولایت طاغوت است که عامل اصلی بسیاری از جنگ‌ها و خونریزی‌ها می‌‌باشد؛ زیرا هر گز دست از جنگ و مبارزه برای بیرون کردن بشر از طریق ولایت الهی نمی‌کشد؛ زیرا ابلیس قول داده است تا همه انسان‌ها را گمراه کرده و از ولایت و عبادت خداوند دور سازد.[۲۳۰].

لزوم کفر و مبارزه با ولایت طاغوت

از آن جایی که طاغوت همواره در مقابل ولایت الهی قرار دارد و دست از توطئه بر نمی‌دارد از مؤمنان خواسته شده است که از ولایت طاغوت تبری جویند و به ولایت الهی تولی یابند. براین اساس است که کفر به طاغوت به معنای نفی ولایت آن بخشی از مولفه اظهار ولایت الهی خواهد بود.[۲۳۱]

در همه ادیان و مذاهب الهی و کتب اسمانی این معنا مورد تاکید قرار گرفته است که اطاعت الهی جز از راه نفی ولایت طاغوت اثبات پذیر نمی‌باشد. بنابراین لازم است که مؤمن نسبت به ولایت طاغوت کفر ورزد و اطاعت آن را نفی کند.[۲۳۲] آیه ۲۵۶سوره بقره تبیین می‌‌کند که مؤمنان می‌‌بایست به زبان کفر خویش را نسبت به طاغوت و ولایت آن اعلان کنند. البته ایمان واقعی زمانی است که این اعلام مواضع و برائت جویی از طاغوت همراه با تصدیق قلبی باشد. این مسأله از آنجا مورد تاکید است که انسان موجودی مختار است و خداوند با آنکه ولایت تکوینی بر همه هستی دارد از بشر به عنوان مکلف مختار می‌‌خواهد تا خود راه خویش را برگزیند و کفر خویش به طاغوت را اعلان کرده و ولایت خداوندی را تصدیق نماید.[۲۳۳]

بر این اساس هر گونه داوری و مراجعه به طاغوت به عنوان ورود به ولایت طاغوت و ظلم به خویشتن و جامعه دانسته می‌‌شود[۲۳۴] زیرا این گونه مراجعات موجب می‌‌شود تا طاغوت تقویت شود و جامعه دچار مصائب و مشکلاتی گردد که ریشه در خشم و لعن الهی دارد. مؤمنان می‌‌بایست به هر شکل و صورتی شده است خود را از ولایت شیطان و طاغوت دور دارند و در ولایت الهی و حق درآیند و در این راه می‌‌بایست مبارزه و جنگ نمایند؛ زیرا طاغوت هرگز تن به آرامش و صلح نمی‌دهد و به هر طریقی می‌‌کوشد تا جامعه ایمانی را نابود کرده و همه را به ولایت طاغوت در آورد. این گونه است که فتنه جویی خصلت طاغوت می‌‌باشد و مؤمنان لازم است تا از میان بردن فتنه در تمامی جهان تلاش کنند. البته اهل طاغوت و دوستان وی نیز بی‌کار نیستند و آنان نیز نقشه‌ها و توطئه‌ها می‌‌کنند ولی همه ترفندها و توطئه‌های آنان سست و بی‌بنیاد است و در نهایت از میان می‌‌رود.[۲۳۵].[۲۳۶].

مصادیق امروزی طاغوت

اگر در جهان امروز نگاهی به دولت‌ها وملت‌ها بیاندازیم به سادگی می‌‌توانیم دو جبهه حق و باطل را شناسایی کنیم. جبهه باطل کسانی هستند که دعوت به ظلم، فتنه، اشوب، بی‌حجابی، زنا، فحشا، منکر و مانند آن می‌‌کنند و با رسانه‌ها و ابزارهای شیطانی می‌‌کوشند تا بنیاد ارزش‌های اخلاقی و خانوادگی و اجتماعی را سست کنند. از این رو، اگر انسانی در جبهه ارزش‌ها نجگند می‌‌بایست در جبهه ضد ارزشی طاغوت قرار گیرد و همراه آنان باشد. این گونه است که هر کسی ولایت حق و اولوالامر را نپذیرد و خواهان عدالت نباشد، می‌‌باشد خواهان طغیان و طاغوت و ظلم و تجاوز باشد.

انقلاب اسلامی ایران در حقیقت به عنوان یک شاخص مهم امروزی به انسان‌ها کمک کرد تا بتوانند به سادگی و آسانی جبهه حق و باطل را از هم بشناسند و ولایت الهی را از ولایت طاغوت جدا کنند. این گونه است که استکبار جهانی به رهبری آمریکا و غرب به عنوان طاغوت و ولایت شیطانی شناخته شده است و ولایت فقیه و ایمانی به رهبری ایران در جبهه ولایت الهی قرار گرفته است. امروز اگر در کنار محکمات اسلام و انقلاب چون ولایت فقیه، معارف ارزشی اهل بیت(ع) و استکبار‌ستیزی و عدالت‌خواهی نیایستیم در حقیقت در ولایت طاغوت قرا رگرفته ایم که موجبات خشم و غضب الهی در دنیا و آخرت را سبب خواهد شد.[۲۳۷].

ائمه الکفر، اولیای طاغوتی

یکی از اصطلاحات قرآن، اصطلاح امام است که برای نخستین بار حضرت ابراهیم(ع) پس از آزمون و ابتلائات بسیاری به این مقام برگزیده شده است. خداوند می‌‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۳۸] از این آیه به دست می‌‌آید که مقام امامت غیر از مقام نبوت و رسالت است و در میان فرزندان اسماعیلی و اسحاقی حضرت ابراهیم(ع) تنها برخی به این مقام می‌‌رسند که دارای شرایطی خاص باشند. البته باید توجه داشت میان نبوت و رسالت از یک سو و امامت از سوی دیگر، عموم خصوص من وجه است؛ زیرا برخی از پیامبران امام هستند؛ و برخی از امامان پیامبر نیستند؛ چنان که تنها برخی از امامان از پیامبران هستند.

مقام امامت در مسیر صعودی و رشدی، مقام بس بلند است که امامان معصوم(ع) از اهل بیت پیامبر(ص) تنها امامانی هستند که در درجه پیامبر(ص) بوده با آنکه از پیامبران نیستند و وحی تشریعی به آنان نمی‌شود؛ زیرا وحی تشریعی با پیامبر(ص) خاتم یافته است.[۲۳۹] اما آنان از اقسام دیگر وحی بهره مند هستند؛ زیرا آنان از نفس پیامبر(ص) هستند؛ چراکه خداوند امیرمؤمنان امام علی(ع) را نفس پیامبر(ص) دانسته[۲۴۰] و پیامبر(ص) نیز به نوبه خود امام حسین(ع) را نفس خویش معرفی کرده تا بیان دارد که اهل بیت عصمت و طهارت(ع) همگی همانند نفس پیامبر(ص) و برخوردار از ویژگی‌ها و توانایی ایشان هستند. پس تنها افرادی خاص به این مقام می‌‌رسند که ممکن است پیامبر نیز نباشند و مسئولیت تلقی و دریافت وحی تشریعی را نداشته باشند؛ زیرا مسئولیت امام(ع) غیر از مسئولیت نبوت است و این مسئولیت می‌‌تواند بالاتر از مسئولیت نبوت و رسالت نیز باشند؛ چنان که دارندگان برخی از علوم حتی از پیامبرانی چون حضرت موسی(ع) نیز بالاتر بوده و با همه تلاش حضرت موسی(ع) ایشان نتوانسته در مقامی در آید که برخی از ایشان هم چون خضر(ع) در آمده و از «علم لدنی» برخوردار بوده است: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا[۲۴۱]

از نظر قرآن در جهت تقابل نیز افرادی دارای چنان توانایی شیطنت و مکر هستند که به مقام «امامت کفر» می‌‌رسند. ایشان در چنان جایگاهی قرار می‌‌گیرند که ممکن است شیطان با همه شیطنت خویش از ایشان درس بگیرد؛ زیرا از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، ابلیس از جنیان بوده و جنیان هر چند در برخی از امور چون توانایی بدنی و جسمی یا عدم امکان رؤیت، برتر هستند، ولی در کلیت این انسان است که به سبب داشتن همه اسمای الهی و توانایی در مظهریت این اسماء می‌‌تواند از ابلیس نیز پیش بزند و در کفر و استکبار سرآمد ابلیس شود؛ زیرا انسان می‌‌تواند در ظهور بخشی به اسمایی چون منتقم، جبار، متکبر و مانند آنها سرآمد از جنیان از جمله ابلیس باشد. پس انسانی که به شیطنت می‌‌رسد هماره برتر از خود شیطان و پیشوا و امام او خواهد شد و این شیطان و ابلیس است که از چنین افراد انسانی شیطانی درس می‌‌گیرند. خداوند از این دسته از انسان‌ها که در مسیر سقوط و هبوط به چنین جایگاهی می‌‌رسند که مظاهر مضل و مکار و جبار و مانند آن می‌‌شوند، به عنوان امامان کفر یاد کرده است.

پس از نظر قرآن، امامت اختصاصی به امامت در حق ندارد، بلکه برخی از انسان در مسیر باطل به جایگاهی می‌‌رسند که باید از ایشان به عنوان امامان و پیشوایان کفر و باطل یاد کرد؛ زیرا از توانمندی بسیاری در مسیر باطل و ناحق برخوردارند. به سخن دیگر، ما می‌‌دانیم که واژه ائمّه، جمع امام و به معنای هر کس و هر چیزی است که سرمشق قرار گیرد؛ حال چه حق باشد و چه باطل[۲۴۲] بر این اساس اصطلاح قرآنی «ائمّة‌الکفر» به معنای رهبران و پیشوایان کفر، در تقابل با ائمه الایمان قرار می‌‌گیرد. البته باید توجه داشت که اصطلاح «ائمّة‌الکفر» فقط یک بار در قرآن آمده است. خداوند می‌‌فرماید: ﴿وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[۲۴۳] در تفاسیر و منابع اسلامی درباره مقصود و معنای «ائمّة‌الکفر» چند قول وجود دارد:

  1. مطلق سران کفر و گمراهی؛ به این معنا که مراد همه کسانی هستند که رهبری کفر و ضلالت را به دست می‌‌گیرند.[۲۴۴]
  2. سران قریش مانند حرث‌بن‌هشام و ابوسفیان و عکرمة ابن ابی‌جهل است؛[۲۴۵]
  3. پیمان شکنان از سران قریش همه همه سران قریش از کفار؛
  4. اهل فارس و روم؛
  5. برخی نیز گفته‌اند: آن‌چه از ظاهر و سیاق آیات فهمیده می‌شود، مقصود گروهی از مشرکان‌اند که با مسلمانان پیمان ترک مخاصمه بستند؛ ولی در عمل نقض کردند.
  6. سران کفر در هر زمانی که در برابر ولایت و امامت حق می‌‌ایستند. از آن جایی که امامان کفر در تقابل امامان حق و ایمان هستند؛ باید تنها مراد کسانی باشند که در هر زمانی علم پیشوایی علیه امامان حق را بلند می‌‌کنند و پیروانی را دور خویش جمع می‌‌کنند. در حقیقت اگر ولایت حق از آنان مظاهر الهی و پیشوایان و امامان معصوم حق(ع) است، ولایت هر کسی که در برابر چنین ولایتی قرار می‌‌گیرد و پیشوایی جناح و حزب طاغوت و شیطان را در دست می‌‌گیرد، به عنوان امام کفر خواهد بود. به عنوان نمونه امروز، رهبران آمریکا به عنوان رهبران جهانی طاغوت همان پیشوایان و امامان کفر هستند که در برابر ولایت امام زمان(ع) ایستاده‌اند.[۲۴۶].

ضرورت جهاد علیه امامان کفر

از آن جایی که پیشوایان و امامان کفر، در جرگه مقابل حزب الله و ولایت الهی قرار دارد، به عنوان حزب شیطان و ولایت طاغوتی لازم است تا رهبران و پیشوایان حق به همراهی مؤمنان و حرب الله با آنانی که به جنگ اسلام و مسلمین آمده‌اند، بجنگند و جهاد کنند.[۲۴۷] تاکید بر قید «کافر حربی» از آن روست که اسلام هرگز آغازگر جنگ نیست. پس حتی اگر این گروهی که در تقابل امامان حق قرار دارند، امامان کفر باشند، باز نمی‌توان جنگی را علیه آنان آغاز کرد؛ بلکه در صورت تحقق شرایطی می‌‌تواند علیه آنان جنگید که در آیات قرآنی به صراحت تبیین شده است. به سخن دیگر، اصل اولی در اسلام، دعوت همگان به اسلام و آیین نجات بخش آن است و مسئولیت اولی پیامبر(ص) و همه پیروان، تنها دعوت و ابلاغ رسالات الهی به شیوه‌های علمی و خطابی است.[۲۴۸] بنابراین، اگر کفار حتی امامان کفر خواهان صلح باشند و از جنگ پرهیز داشته باشند، می‌‌توان با آنان قرارداد صلح و معاهده ترک مخاصمه بست.[۲۴۹] اما در همان حال باید مؤمنان به چند وظیفه مهم عمل کنند؛ زیرا هدف از معاهده صلح این نیست که با کفار روابط حسنه ایجاد شود و مؤمنان از امت و امام با ایشان رابطه مودت و محبت برقرار کنند و یا ولایت ایشان را پذیرا باشند؛[۲۵۰] بلکه هدف آن است تا شرایط برای تبلیغ اسلام فراهم آید؛ و کفار بتوانند برای آموزش و آشنایی با حقایق اسلام به وطن اسلامی در آیند یا مؤمنان برای تبلیغ به میان ایشان اعزام شوند.[۲۵۱]

نظام سیاسی ولایی باید به گونه ای در این مدت عمل کند که اصل تبری از ولایت کفار در هر شکل و نوعی مراعات شود[۲۵۲] و به طور رسمی و شفاف مسایل و اهداف اسلام تبیین شود بی‌آنکه شک و شبهه ای برای کسی بماند. از نظر قرآن، بر امت اسلام و نظام سیاسی ولایی است که هماره بر معاهدات فیمابین خود و کفار عمل کنند و نقض پیمان نکنند؛ زیرا پیمان شکنی و خیانت و جفاورزی بیرون از اصول شرعی و اخلاقی است و هیچ کس نباید مفاد پیمان خویش را نقض کند و به عهد و وعد خویش وفا نکند؛ زیرا نظام سیاسی ولایی و امت اسلام، مظهر اسمای الهی هستند و خداوند خود می‌‌فرماید: فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ؛ هرگز خداوند به عهده خویش خلف نورزد و خلاف آن عمل نکند.[۲۵۳] پس بر اساس آیات قرآنی از جمله آیه ۱۲ سوره توبه انعقاد پیمان صلح با ائمّه کفر جایز و روا است؛ و بر نظام سیاسی ولایی است تا زمانی که آنان نقض پیمان نکرده‌اند بر پیمان صلح با ائمّه کفر پای بند باشد و آن را نقض نکند؛ چنان که در سنت و سیره پیامبر(ص) در صدر اسلام این گونه عمل شده است.[۲۵۴].

فلسفه و علل جهاد با امامان کفر

در آیات قرآنی برای جهاد علیه کفر و امامان کفر در صورتی که پیمانی نباشد و ایشان آغاز گر جنگ باشند یا پیمان شکن باشند و یا امور دیگر، چرایی و فلسفه‌ها و موجباتی بیان شده است که تبیین آنها می‌‌تواند حقایقی را در باره علل جهاد در اسلام و فلسفه آن نیز روشن سازد. از جمله این فلسفه‌ها و اهداف و نیز موجبات جهاد می‌‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. پذیرش اسلام: از مهم‌ترین اهداف جهاد علیه امامان کفر، ایجاد فضا و بستری برای پذیرش اسلام از سوی آنان است. گاهی برخی از افراد در شرایط عادی حاضر به تفکر و اندیشه در باره اموری نمی‌شوند؛ زیرا سرگرم دنیا و غافل از خدا و آخرت هستند؛ در بحران‌ها است که انسان‌ها در اندیشه می‌‌روند و از خواب غفلت بیدار می‌‌شوند. شرایط بحرانی چون جنگ و جهاد موجب می‌‌شود تا راه توبه و بازگشت به اسلام، برای ائمّه کفر نیز فراهم آید.[۲۵۵] البته این حالت بحرانی بیش‌تر برای پیروان امامان کفر فایده دارد؛ زیرا جباریت و فرعونیت آنان موجب می‌‌شود تا پیروان شرایط مناسب و آزادانه ای برای تفکر و پذیرش اسلام نداشته باشند؛ اما در شرایطی که قدرت فرعونی امامان کفر در شرایط جنگی تغییر کرده و کاهش می‌‌یابد، زمینه برای رفتار آزاد و ارادی پیروان و پذیرش اختیاری اسلام فراهم می‌‌شود؛ چنان که پس از سقوط دولت ساسانی مستکبر و زورگو، توده‌های ایرانی به سرعت اسلام را پذیرا شدند.
  2. آزمون الهی: جهاد علیه امامان کفر، بر امت اسلام، آزمونی سخت و دشوار الهی است[۲۵۶]؛ بنابراین، از این منظر باید که فلسفه جهاد همان فلسفه آزمون‌های الهی است که شامل افزایش قدرت و هیمنه، تشخیص مؤمن مدعی از واقعی، افزایش صبر در مصیبت و مانند آنها است که در جایی خود بیان شده است.
  3. خواری دشمنان: از دیگر فلسفه‌های جهاد علیه امامان کفر باید به مسأله تذلیل دشمنان اشاره کرد. خوار شدن دشمنان به دست مؤمنان از اهداف و فلسفه‌های جهاد علیه آنان است.[۲۵۷]
  4. عزت مؤمنان: جامعه اسلامی اگر بخواهد از ذلت و خواری در برابر دشمنان رها شود، باید جهاد را به عنوان عامل عزت جامعه و امت بپذیرد؛ زیرا معنا ندارد که دشمن عزت داشته باشد و امت ذلت نداشته باشد؛ زیرا این دو در تقابل هم هستند؛ پس برای دست یابی به عزت امت و ذلت دشمن باید جهاد علیه کفار حربی را پذیرفت و بدان عمل کرد.
  5. از میان رفتن خشم امت: جنگ با ائمّه کفر، سبب فرونشاندن خشم مؤمنان و امت است؛ زیرا کسانی که موجبات آوارگی امت و امام شده یا بر خلاف تعهدات پیمان شکنی کردند، باید گوشمالی شوند و این گونه خشم مؤمنان تسکین یابد. بر همین اساس باید جهاد را عامل از میان رفتن خشم در امت دانست.[۲۵۸]
  6. درمان و شفای دل ها: از نظر قرآن جهاد و جنگ علیه ائمّه کفر، درپی‌دارنده شفای قلوب مؤمنان است و این گونه دل‌های پردرد مؤمنان درمان و آرام می‌‌شود.[۲۵۹]
  7. خشیت الهی: برای کسب خشیت الهی و رهایی از خشیت باطل باید به جهاد رفت. به سخن دیگر، برخی از اهل اسلام در برابر کفار و امامان کفر که بسیار جبار و فرعون صفت و مستکبر و ظالم هستند خود را صغیر و کوچک می‌‌یابند و دشمن را بزرگ و عظیم می‌‌ببیند، این گونه است که به جای خوف از ایشان خشیت عالمانه ای پیدا می‌‌کنند که بسیار خطرناک است. این افراد می‌‌پذیرند که آنان کدخدای جهان هستند و دچار خشیت می‌‌شوند که اختصاص به خشیت در برابر خدا دارد. اگر این افراد به جنگ و جهاد دشمن کافر و سران کفر بروند، آن گاه معلوم می‌‌شود که خشیت ایشان ناروا بوده و باید به جای خشیت از سران کفر نسبت به خداوند خشیت می‌‌داشتند.[۲۶۰]
  8. عذاب الهی به دست مؤمنان: جهاد علیه سران کفر به معنای آن است که امت به عنوان لشکر خدا عمل کرده و خداوند به دست ایشان دشمنان و کفار را عذاب داده است. پس جهاد و مجازات دشمنان و سران کفر، دست خدایی است که از آستین مؤمنان بیرون آمده است.[۲۶۱]
  9. رهایی از ترس ناروا: بر اساس همین آیات می‌‌توان گفت یکی از مهم‌ترین آثار جهاد علیه سران کفر، رهایی از ترس و خوف ناروایی است که در برخی از شهروندان امت اسلام به وجود آمده است. از همین روست که خداوند جهاد و پیکار علیه دشمنان را ترغیب می‌‌کند؛ زیرا آنان به کاری آمدند و امت را خوار و خفیف دانسته و طعن زده و پیمان شکنی کرده و جنگی را علیه مسلمانان و نظام اسلامی تحمیل نموده و امت را با پیمان شکنی خوار شمرده‌اند، پس مؤمنان با جنگ و جهاد علیه آنان و پی کار آنان رفتند، تلاش می‌‌کنند تا عزت را برگردانده و خوف و ترس از ایشان را از میان بردارند.[۲۶۲]
  10. آغازگری جنگ: از عواملی که وجوب جهاد با امامان کفر و پیروان ایشان را موجب می‌‌شود، آغازگری جنگ از سوی آنان است. بنابراین، برای دفع حملات دشمن کافر لازم است تا امت و امام برای تقابل و دفع آن آماده شده و به جهاد بروند.[۲۶۳] امروز استکبار و صیهونیزم جهانی با اشغالگری و حضور در کشورهای اسلامی، ضرورت جهاد و مقابله با ایشان را فراهم آورده‌اند.
  11. آواره سازی: از دیگر عوامل مهم جهاد علیه امامان کفر و پیروان ایشان، آواره‌سازی امت اسلام است. البته اگر در این میان امامان و رهبران نظام ولایی نیز آواره شوند، جهاد علیه آنان تشدید و وجوب آن مضاعف می‌‌شود و اوجب واجبات دفع چنین تحرکات دشمنان و امامان کفر است.[۲۶۴]
  12. پیمان شکنی: از دیگر موجبات مهم در ضرورت جهاد علیه آنان باید به مسأله پیمان شکنی و عمل بر خلاف مفاد معاهده یا معاهدات صلح اشاره کرد. نقض پیمان از سوی امامان کفر و پیروان ایشان موجب می‌‌شود تا جهاد علیه آنان ضروری شود.[۲۶۵]
  13. طعن به دین اسلام: طعن به دین از‌سوی ائمّه کفر، عامل لزوم جنگ از‌سوی مسلمانان با آنان است.[۲۶۶] واژه طعنه از طعنت به زبان عربی در اصل به معنای نیزه زدن ریشه گرفته‌است. دهخدا طعنه را چنین تعریف می‌کند: عیب‌جویی کردن، توبیخ و سرزنش کردن. بیغاره؛ ملامت و گواژه. به معنی بد گفتن کسی را مجاز است و با لفظ کشیدن و بردن و زدن و کردن و داشتن و فروختن و باریدن مستعمل.[۲۶۷] طعنه از دروغ گویی پیچیده‌تر است، چون دروغ‌گویی در سه سالگی اتفاق می‌افتد، در حالی که طعنه سال‌ها بعد از توسعه روانی اتفاق می‌افتد. طعنه شکلی از بیان زبانی است که در آن گوینده عبارتی را تأیید می‌کند که مورد اعتقاد گوینده نیست، یعنی گوینده به معنی ظاهری جمله باور ندارد، و معنی مورد نظر گوینده از معنی جمله متفاوت است. در طعنه، یک نکته آزاردهنده که نیازمند درک تعبیر کننده‌است وجود دارد. این نکته دلالت ضمنی گوینده و در ارتباط با پیش‌زمینه سخن است. باید توجه داشت کنایه، معمولاً عنصر ریشخند ندارد، مگر اینکه طعنه کنایی باشد. در طعنه، دست انداختن و ریشخند به شکلی ظالمانه و نامحترمانه برای مقاصدی ویرانگر استفاده می‌شود. ممکن است به شکل غیر مستقیم و به شکل هزل کنایی، به مانند “عجب موسیقیدان ظریفی تو هستی ” یا “اصلاً به کلی آدم دیگه‌ای شده‌ای …” و یا ” ممنون از همه برای کمک‌های اولیه که یک سال طول کشید”، استفاده شود و یا شکل مستقیمی به خود بگیرد مثل ” اگر دو تا دستیار داشتی نمی‌تونستی یک قطعه رو درست اجرا کنی.” کیفیت متمایز کننده طعنه در نحوهٔ بیان واژه است و عمدتاً با لحن جمله آشکار می‌شود. نظرهای منتقدانه و غیردوستانه ممکن است به هزل بیان شود، مثل گفتن “خیلی سخت کار نکن” به یک فرد تنبل. البته استفاده از هزل قدری به شوخ‌طبعی بیان می‌افزاید که انتقاد را مودبانه‌تر و کم‌تر پرخاش گرانه می‌نماید.[۲۶۸].

چیستی طاغوت

طاغوت که در آیات قرآنی به کار می‌‌رود اصطلاح سیاسی است. این واژه که از طغی گرفته شده بر وزن فعلوت همانند ملکوت می‌‌باشد ولی به سبب آنکه معتل است حرکت لام الفعل آن بر عین الفعل مقدم شده است و به این شکل در آمده و تلفظ می‌‌شود. این واژه مصدر بوده و بر مبالغه بسیار دلالت دارد چنان زمخشری در کتاب تفسیر خویش کشاف بر آن تصریح دارد.[۲۶۹]

راغب اصفهانی بر این باور است که طاغوت به معنای هر متجاوز و معبود غیر خدایی است که شامل جادوگران، کافران، کاهنان، جنیان سرکش و بازدارنده از حق می‌‌شود و هر یک از این گروه‌ها که سد راه خداوند می‌‌باشند و راه طغیان را در پیش گرفته‌اند طاغوت گفته می‌‌شود.[۲۷۰] از این رو کسانی که طغیان پیش گرفته و دیگران را نیز به سوی آن هدایت و رهبری می‌‌کنند طاغوت نامیده می‌‌شوند که هم گمراه و مغضوب خداوند هستند و هم دیگران را به گمراهی و خشم وغضب الهی می‌‌کشانند. از این رو نقش هدایتی به سوی کفر را ایفا می‌‌کنند و به نوعی رهبری و مدیریت اشخاص و یا گروه‌ها و یا جامعه ای را به عهده می‌‌گیرند. اینان می‌‌کوشند تا برای خود ولایت و سرپرستی را اثبات کرده و مردمان را براساس این ولایت خویش به اطاعت در آورند و به سوی خشم الهی سوق دهند. خداوند در آیه ۷۶ سوره نساء راه طاغوت را از راه مستقیم و تکاملی خود متضاد معرفی می‌‌کند و با تصریح بر این که سبیل الله غیر از سبیل طاغوت است به مردمان می‌‌نمایاند که نمی‌تواند ولایت و مدیریت طاغوتی مدیریت الهی و کمالی باشد.[۲۷۱].

ولایت طاغوت

از آن جایی که دشمن بر اساس فریب و نیرنگ کار خویش را پیش می‌‌برد و برای هر عمل خیر و نیکی مشابه‌سازی می‌‌کند و با همانند‌سازی می‌‌کوشد تا مردمان را فریب دهد می‌‌توان گفت که طاغوت راهی را نشان می‌‌دهد که به ظاهر کمالی است. از این روست که مسأله مشابهات و متناظرات مطرح می‌‌شود و در کنار هر علم حقی که افراشته می‌‌شود علم و پرچم باطلی نیز از سوی ابلیس و یارانش بر افراشته می‌‌شود. قرآن بر این نکته تصریح دارد که در برابر هر پیامبری دشمنانی بودند که می‌‌کوشیدند مردم را از راه حق بازدارند و آنان را به سوی گمراهی و خشم الهی هدایت کنند. از همان آغاز آفرینش ابلیس با فریب سوگند و وعده این که به ملک لایبلی یعنی پادشاهی بی‌زوال دست می‌‌یابی آدمی را به خوردن از میوه ممنوع تحریک و دعوت کرد و پس از هبوط از ابزارها و وسایل بیش‌تر سود و بهره برد تا به هدف شوم خویش دست یابد. در طول تاریخ با کمک یاران خویش دست به تحریف آیات و آموزه‌های وحیانی زد و مردم را از پرستش خدا و به پرستش خویش دعوت کرد. خداوند در آیات ۵۹ و ۶۰ سوره مائده سبب گمراهی اهل کتاب را اطاعت و پیروی طاغوت و پرستش آنان می‌‌شمارد و در ایه ۵۱ سوره نساء نیز آن را به این امر نکوهش می‌‌کند و گرایش و ایمان ایشان را به طاغوت با وجود آموزه‌های هدایتی وحیانی امری شگفت انگیز بر می‌‌شمارد؛ زیرا آنان با عمل ناقص به آموزه‌های وحیانی این فرصت را به دشمن بخشیدند تا بتواند بر آنان چیره شود و به جای اطاعت از خدا و اولیای او به اطاعت ابلیس و یارانش گرایش یابند.

خداوند در آیه ۵۲ سوره نساء توضیح می‌‌دهد که همین مسأله پذیرش ولایت طاغوت از سوی اهل کتاب علت اساسی در محرومیت ایشان از هر گونه نصرت و یاری خداوند شده است. همین مسأله نه تنها آنان را از خداوند و کمک‌های وی محروم گردانیده است بلکه موجب لعن و دوری آنان شده به گونه ای که از مقام عالی اولیا و حزب الله به اولیا و حزب شیطان تنزل مرتبه و درجه دادند و در نهایت چنان که در آیه ۶۰ سوره مائده بیان می‌‌کند در بدترین جایگاه و منزلت در نزد خداوند قرار گرفتند. قرآن در آیه ۶۰ سوره نساء وجود طاغوت‌ها در جامعه را از ابزارها و دام‌های ابلیس و شیاطین بر می‌‌شمارد [۲۷۲] و آنان راهموار کنندگان مسیر و راه شیطان و دوستان آنان معرفی می‌‌کند [۲۷۳] و ارجاع امور و داوری و حکومت به ایشان را خواسته ابلیس بر می‌‌شمارد.[۲۷۴]

در حقیقت از نظر قرآن طاغوت کسانی هستند که به عنوان عناصر و ابزارهای شیطانی در برابر حکومت و داوری پیامبران قرار می‌‌گیرند و نمی‌گذارند مردمان با اطاعت خدا و پیامبر و آموزه‌های وحیانی در آیند. اطاعت از طاغوت نخست در امور داوری جزیی و سپس در حکومت و قدرت و در نهایت دعوت به پرستش و عبادت طاغوت منجر می‌‌شود. این مسأله افزایش خواسته‌های طاغوت تا حد پرستش و معبود شدن مطلبی است که در آیات بسیاری به آن اشاره شده است؛ زیرا شیاطین می‌‌کوشند تا گام به گام خود را به مرتبه الوهیت بالا برند و همانند فرعون در نهایت بگویند: انا ربکم الاعلی؛ من همان خدای خدایان و پروردگار بزرگ و اعلای شما هستم. این گونه است که مردمان را به ضلالت بعید [۲۷۵] می‌‌کشانند و در بدترین جایگاه [۲۷۶] قرار می‌‌دهند و از نور کمالی به تاریکی گمراهی می‌‌رسانند [۲۷۷].[۲۷۸].

قضاوت طاغوت

طاغوت چون از راه فریب وارد می‌‌شود و نیرنگ دست مایه و ابزار کار اوست می‌‌کوشد تا حق و باطل را در هم آمیزد و در جان‌های مردمان نفوذ کند. ازاین روست که می‌‌کوشد به عنوان موجودی مفید و موثر در جامعه جلوه گر شود و مردمان را به سوی خویش فرا خواند. در این راستا تلاش می‌‌کند تا برخی از اختلافات جزیی را برای دست یابی به ولایت و اطاعت مطلق حل و فصل کند. رفتار ایشان تنها بیمار دلان و سست ایمان‌ها را می‌‌فریبد و آنان را به سوی خویش می‌‌کشاند و در دام فریب‌های رنگارنگ خود می‌‌افکند. چنان که با ایجاد دیوان داوری جهانی و یا آزادی خواهی و دست یابی به حقوق فردی و اجتماعی مردمان را به سوی خویش می‌‌خواند و به مردمان هشدار می‌‌دهد که همراهی با پیامبران موجب از دست رفتن دنیای ایشان و تبعید از سرزمین‌ها و آیجاد آشوب می‌‌شود چنان که طاغوت فرعونی چنین در برابر موسی(ع) ایستاد و اکنون نیز دولت آمریکا و مانند آن با چنین وعده‌های به سراغ مسلمانان آمده‌اند. در این حالت است که انسان‌هایی که گمان می‌‌کنند به خدا و پیامبرش ایمان دارند و به آموزه‌های کتاب‌های آسمانی چون انجیل و تورات باور دارند در جست و جوی عدالت و آزادی و کمال دنیوی و اخروی و سعادت و خوشبختی به سوی طاغوت می‌‌روند.[۲۷۹] و خود را در گمراهی و ضلالت آشکار می‌‌افکنند. در این میان آنان نه تنها به هشدار‌های مؤمنان گوش فرا نمی‌دهند [۲۸۰] بلکه در کنار منافقان قرار می‌‌گیرند و به تشویق منافقان این لشکریان و ستون پنجم کافران به جای مراجعه به داوری مؤمنان و اهل حق به سوی طاغوت می‌‌روند و برای حل و فصل اختلافات داخلی کوچک و جزیی خویش از کافران مدد و داوری می‌‌خواهند.

قرآن از این که مدعیان ایمان به طاغوت برای داوری و قضاوت مراجعه می‌‌کند ابراز شگفتی می‌‌کند [۲۸۱] و به سخنی می‌‌پرسد که دم خروس را باور کنم و یا قسم حضرت عباس را. برخی از این بیماردلان هر گاه از توطئه آگاه شوند و خیانت منافقان و ستون پنجم‌های دشمن و کافران را بفهمند می‌‌خواهند توبه کنند و دیگر به کافران مراجعه نکنند. در هنگامی که خیانت منافقان لو می‌‌رود آنان به تظاهر رو می‌‌آورند و مدعی می‌‌شوند که ایشان هم از این که به طاغوت مراجعه کرده بودند تا داوری و قضاوت کنند پشیمان هستند ولی این چیزی است که به زبان می‌‌آورند و در دل همان ایمان را به طاغوت دارند [۲۸۲] خداوند هر گونه داوری و قضاوت بردن به نزد کافران و طاغوت را نه تنها نادرست می‌‌شمارد بلکه به انسان‌ها هشدار می‌‌دهد که آنان هر گز داوری درستی نخواهند کرد و تنها راه فریب را در پیش گرفته‌اند بنابراین با داوری آنان به خود ظلم کرده‌اند و کاری از پیش نمی‌برند. و در نتیجه نیز خود و جامعه خویش را مبتلا به خشم و غضب الهی می‌‌کنند.[۲۸۳].

ولایت طاغوت

از نظر قرآن پذیرش حکومت و ولایت طاغوت درحوزه عمل سیاسی نیز تبعات و پیامدهای نابهنجاری در دنیا و آخرت دارد و نه تنها آنان را از مسیر تکاملی باز می‌‌دارد بلکه موجب می‌‌شود تا جامعه از راه تکامل و پیشرفت دور شده و از نور به ظلمت و تباهی درآید و دچار فروپاشی و زوال درونی شود.[۲۸۴] خداوند سبب گرایش به کفر را در بیماردلی انسان‌ها و کفر به خدا وراه هدایتی پیامبران بر می‌‌شمارد و به صراحت در آیه ۲۵۷ سوره بقره بیان می‌‌دارد که کفر مردمان زمینه‌ساز پذیرش ولایت طاغوت و حکومت آنان می‌‌باشد. در حقیقت کسانی که حکومت طاغوت را می‌‌پذیرند و بدان گرایش و میل دارند کسانی هستند که در حق کافر به خدا هستند.

خداوند در همین آیه توضیح می‌‌دهد که عدم پذیرش ولایت الهی به طور طبیعی به معنای پذیرش ولایت طاغوت است؛ زیرا کسی که ولایت الهی را پس از تبیین آن نپذیرد گرایش به گمراهی یافته و در نهایت به ولایت طاغوت متصل می‌‌شود و در یک فرآیندی عبودیت او را نیز می‌‌پذیرد. این گونه است که نتیجه پذیرش ولایت طاغوت چیزی جز جاودانگی در دوزخ نیست که قرار گاه دشمنان خدا و کافران به خدا و دوستان ابلیس است.[۲۸۵].

راه رهایی از طاغوت

راه رهایی از ولایت طاغوت کفر به طاغوت به عنوان راه کمالی است. انسان از نظر بینشی و نگرشی می‌‌بایست به این جایگاه دست یابد که طاغوت نمی‌تواند به راه کمالی را به او نشان دهد و در جامعه زمینه رشد و بالندگی آنان را فراهم آورد. ولایت و حکومت و قضاوت طاغوت مسیر جز تباهی نیست. چنین تفکری موجب می‌‌شود تا به راه راست بازگردد و در مسیر تکاملی خداوندی قرار گیرد.[۲۸۶] در حقیقت ایمان به خدا و کفر به طاغوت باعث می‌‌شود تا زمینه چنگ زدن به ریسمان الهی فراهم آید و در مسیر کمال قرارگیرد.

آنگاه است که شخص به ولایت خاص الهی دست می‌‌یابد و از نور هدایتی وی بهره مند می‌‌شود.[۲۸۷] گام‌های وی از آن پس مطمئن و استوار می‌‌شود و فشار و تهدیدات طاغوت تاثیری دروی به جا نمی‌گذارد. بنابراین راه طاغوت راهی جز تباهی نیست و حکومت طاغوت آدمی را به کمالی نمی‌رساند و تنها راه رهایی آن است که از هرگونه همراهی و همگاهی با طاغوت و اولیا و دوستان آنان دوری شود تا بتوان به ولایت الهی دست یافت که آثار آن سعادت در دنیا و آخرت است.[۲۸۸].

ممنوعیت رکون به ظالمان از نظر قرآن

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، مؤمن کسی است که بر امر الهی استقامت می‌‌ورزد، و در صراط مستقیم الهی که ولایت الله است زندگی خویش را سامان می‌‌دهد؛ بنابراین، هر گونه گرایش از صراط مستقیم، چیزی جز عدول از حق نیست. چنین گرایشی می‌‌تواند در دل یا عمل باشد که هر دو باطل و به یک معنا نوعی ظلم به خود و خدا است. از نظر قرآن، مؤمن کسی است همراه ولایت الله و تولی نسبت به آن، از ولایت طاغوت تبری می‌‌جوید[۲۸۹]؛ زیرا کمال بلوغ رشد عقلی نظری و عملی انسان به ایمان و اسلام و نوری است که او را در قلب او محبوب بوده و طغیان و فسوق در دلش غیر محبوب است؛ چنان که خدا به صراحت می‌‌فرماید: ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ[۲۹۰]

بنابراین همان طوری که در روایات بسیاری آمده ایمان چیزی جز حب و بغض نیست؛ چنان که فضیل بن یسار گوید: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع)عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»؛ از امام صادق(ع) از حب و بغض پرسیدم که آیا از نشانه‌های ایمان است؟! فرمود: مگر ایمان چیزی غیر از حب و بغض است؟ سپس این آیه را تلاوت فرمود: «خدا ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دل شما بیاراست و کفر و نافرمانی و عصیان را ناپسند شما کرد که آنان هدایت یافتگان هستند».[۲۹۱] از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، کفر و شرک ظلم عظیم است.[۲۹۲] پس کافر و مشرک را می‌‌بایست جزو بزرگترین ظالمان برشمرد. این بدان معناست که مؤمن همان طوری که به ولایت الله گرایش و تولی دارد، و اولیای الهی را محبوب خود قرار می‌‌دهد؛ نسبت به ولایت طاغوتی ظالمان تبری می‌‌جوید. بنابراین کسی که به هر شکلی گرایش به ظالمان و اهل طاغوت و اولیای شیطان دارد، انسان مؤمن نیست و در جرگه مسلمانانی است که هنوز از آزمون و فتنه و ابتلاء الهی سالم بیرون نیامده است[۲۹۳]؛ زیرا خدا به صراحت از هر گونه پذیرش ولایت و سرپرستی و نیز دوستی و محبت نسبت به کافران و مشرکان باز داشته است.[۲۹۴]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، هر گونه رکون به سوی ظالمان نوعی طغیان است و شخص مدعی ایمان و اسلام اگر از صراط مستقیم الهی به سوی ظالمان گرایش یابد، خود به عنوان طغیان گر محسوب می‌‌شود و می‌‌بایست به همین سبب در دوزخ در آید؛ زیرا اگر کسی غیر از ولایت الله تحت ولایت دیگری در آید و نصرت را از دیگری بخواهد، نه تنها خدا او را از ولایت خویش خارج می‌‌کند بلکه هرگونه نصرتی را از او سلب کرده و پیروزی را برایش رقم نمی‌زند. خدا به صراحت دراین باره می‌‌فرماید: ﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ[۲۹۵] باید توجه داشت که واژه «رکن» به معنای رکن قرار دادن است؛ یعنی چیزی را ارکان قرار داده تا چیز دیگری به آن تکیه کند. گرایش و تکیه و اعتماد دادن به کسی یا چیزی را «رکون» می‌‌گویند. بر این اساس از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، اعتماد و تکیه کردن به ظالمانی چون مستکبران جهانی و شیطان طاغوتی از جن و انس، چیزی جز طغیان گری نسبت به خدا نیست و کسی که به دشمنان اسلام و قرآن از طواغیت و ظالمان اعتماد و رکون داشته و تکیه کند، گرایشی به طاغوت یافته و طغیان گری کرده و خدا طغیان گران را در دنیا و آخرت مجازات می‌‌کند.

از آن جایی که چنین شخص یا امتی با رکون و اعتماد به ظالمان و طاغوت و کافران و مشرکان، طغیان گری کرده و ایمان را به طور کامل در خود نیافریده است؛ زیرا ایمان چیزی جز تولی و تبری و حب و بغض نیست؛ چنین شخصی از نظر قرآن، از ولایت الله خارج شده و از نصرت الهی بهره ای نمی‌برد. از نظر قرآن، هر گونه طغیانگری نسبت به ولایت الله و امر الهی به معنای حق ناپذیری است که پیامد آن افزون بر عدم نصرت و ولایت الهی، آتش دوزخ وعذاب اخروی[۲۹۶]، سرگردانی وحیرت در مقام علم وعمل خواهد بود.[۲۹۷] چنین افرادی نمی‌توانند در امور علمی از شک بیرون آیند ودر مقام عمل نیز نمی‌توانند دست از تردید بردارند و هم چنان درگیر و گرفتار حیرت و سرگردانی خواهند ماند و هرگز به نتیجه ای سازنده و مفید نمی‌رسند.

به هر حال از نظر قرآن، هر گونه رکون و گرایش و اعتماد و تکیه کردن به ظالمان و کافران و طاغوتیان چیزی جز طغیان گری نیست که عذاب‌های گوناگون و آثار زیانبار متفاوت و متعددی را به دنبال خواهد داشت. همچنین از نظر قرآن، کسی که به ظالمان رکون و اعتماد و گرایش دارد، نمی‌تواند مدعی ایمان و اسلام کامل باشد؛ زیرا رکون و اعتماد و گرایش به ظالمان خود نشانه ای از طغیانگری نسبت به امر الهی و ولایت الهی است.[۲۹۸].[۲۹۹].

راهکار رهایی و مصونیت از طغیانگری

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، اگر بخواهیم از طغیان گری مصونیت یافته و گرفتار آن نشویم، یا اگر طغیانی کرده ایم خود را بازسازی کنیم و توبه و اصلاح داشته باشیم، می‌‌بایست کارهایی را انجام دهیم که شامل تزکیه وخودسازی نفس است.[۳۰۰]

اما از آن جایی که از نظر قرآن، تزکیه به معنای تصرفات باطنی و درونی برای تطهیر و رشد و نمو اساسی است، و چنین تصرفاتی جز از سوی خدا به عنوان پروردگار جهانیان شدنی نیست و کسی نمی‌تواند خود را تزکیه کند[۳۰۱] می‌‌بایست گفت که مراد از تزکیه نفس از سوی شخص آن است که بسترهای تزکیه نفس از سوی خدا را خلق فراهم آورد و با اطاعت از شریعت اسلام و احکام آن بستری را بسازد تا خدا تصرفات تزکیه را مستقیم یا توسط اولیای خاص از پیامبر(ص)و امامان(ع) انجام دهد.[۳۰۲] از نظر قرآن، برای دست یابی به تزکیه نفس که جلوگیری از طغیان می‌‌کند، انسان می‌‌بایست اموری را انجام دهد که شامل تقوای الهی[۳۰۳]، تذکر و پندپذیری نسبت به آموزه‌های الهی[۳۰۴]، توجه به رجعت و بازگشت به سوی خدا و حضور در محضر و پیشگاه عدل الهی[۳۰۵]، بصیرت و بینایی با حقایق هستی[۳۰۶]، توجه به خلقت خویش و فقر و ناتوانی هویتی و وجودی انسان[۳۰۷] و خشیت وترس عالمانه نسبت به خدا و عظمت و جلال او که در عذاب‌های دوزخی و غضب‌های دنیوی بروز می‌‌کند[۳۰۸]، همه اینها موجب می‌‌شود تا انسان دست از طغیان بردارد و راه اطاعت از اوامر الهی را در پیش گرفته و در آن استقامت ورزد و هیچ رکون و گرایش به این و آن نداشته باشد؛ زیرا کسی که استقامت بر امر الهی می‌‌ورزد، هرگز نیازی به «رکون» و اعتماد و تکیه و گرایش به غیر از ظالمان نخواهد داشت.[۳۰۹]

در حقیقت این گونه می‌‌توان از هر گونه طغیان ورزی نسبت به امر الهی مصونیت پیدا کرد و شرایط را به گونه ای فراهم آورد که هیچ گرایش و رکون و اعتماد و تکیه به ظالمان و طاغیان نداشته باشد تا خود از اهل طغیان گردد. البته اگر کسی طغیان کرد می‌‌بایست توبه کند و به اصلاح امر بپردازد؛ زیرا در هر کاری که انسان طغیان کرد یا احسان رکون به طغیان داشت می‌‌بایست استغفار و توبه کند که خدا پذیرای توبه است و اصلاح گر و تزکیه کننده اصلی اوست. خدا در قرآن بیان می‌‌کند که توبه، راه رهایی از پیامد ناگوار طغیانگری است؛ یعنی اگر انسان توبه نکند، پیامدهای ناگوار طغیان بر او جریان می‌‌یابد؛ اما با توبه این پیامدها حذف می‌‌شود و حتی خیر و سلامت برای توبه کار را به ارمغان می‌‌آورد؛ البته به شرطی که توبه او عملی باشد و تنها لقلقه زبان نباشد.[۳۱۰]

از نظر آموزه‌های وحیانی قرآن، خوف از قرار‌گیری در طغیان خود عاملی است که انسان از طغیانگری مصون می‌‌دارد؛ بنابراین انسان هماره می‌‌بایست به گونه ای رفتار کند که در شرایط لغزش به سوی طغیان قرار نگیرد و هر جا احساس کرد که خلاف امر الهی عمل می‌‌کند یا ممکن است عمل شود، از آن بترسد و در آن مسیر گام بر ندارد. از نظر قرآن، کسانی که احساس بی‌نیازی[۳۱۱]، روحیه تکبر و رویه استکبار ورزی[۳۱۲]، انکار معاد و تکذیب قیامت[۳۱۳]، اتراف و رفاه‌طلبی[۳۱۴]، ضلالت[۳۱۵]، فقدان تزکیه نفس[۳۱۶] و مانند آنها هستند، به سوی طغیانگری می‌‌روند و حتی اهل طاغوت و اولیای آن می‌‌شوند. بنابراین، اگر بخواهیم از طغیان رها شویم و مصونیت یابیم می‌‌بایست از این امور پرهیز و اجتناب کنیم و از استغنا و استکبار و مانند آنها پرهیز کنیم.[۳۱۷].

اعتماد به آمریکا، طغیان علیه ولایت الله

بنابراین، با توجه به آیات و آموزه‌های وحیانی قرآن اگر بخواهیم مصداق امروز رکون و اعتماد به ظالم را بیان کنیم، اعتماد به آمریکای مستکبر و ظالمی است که در طول عمر کوتاه خویش بیش‌ترین جنایات را در حق بشریت انجام داده و می‌‌دهد و هماره در همه جهان از کافران و طاغوتیان و مشرکان و ظالمان حمایت کرده و می‌‌کند. دولتی که در طول عمر خویش در همه جا جنگ و ویرانی و کشتار نسلی با خود برده و حتی به صراحت مسئولان آن اعلام می‌‌کنند که کشتن نیم میلیون عراقی برای دست یابی به اهداف جنگی امری مشروع و مجاز است.

بنابراین، امروز اعتماد هر دولتی به آمریکا و رکون وتکیه به آن به معنای رکون به ظالم و نوعی خروج از ولایت الله و امر الهی است. پس اگر قرارداد و توافقی میان ایران و آمریکا یا هر دولتی با آمریکا و دیگر مستکبران ظالم بسته می‌‌شود، می‌‌بایست به دور از «رکون» و اعتماد به آنان باشد؛ زیرا نمی‌توان به ظالم اعتماد کرد و هماره با هوشیاری و بیداری نسبت به آنان کنش و واکنش داشت؛ پس اگر عهد و پیمانی بسته می‌‌شود مبتنی بر بی‌اعتمادی به آمریکا و دیگر ظالمان و مستکبران جهانی باشد و قراردادها و عهدنامه بر اساس و اصل «بی اعتمادی» باشد؛ زیرا اگر «رکون و اعتمادی» به آنان باشد، خود آن دولت و امت به عنوان طغیان گر علیه امر الهی قلمداد شده و گرفتار‌هایی را برای خود ایجاد می‌‌کند که خشم الهی از جمله آنها است. هر دولتی که به آمریکا رکون و اعتماد کرد گرفتار انواع عذاب‌ها و مشکلات الهی شد و خدا نصرت و ولایت خویش را از آنان سلب کرد. به عنوان نمونه دولت‌های خلیج فارس و کشور مصر را می‌‌توان مثال زد که با افتادن در دام «رکون» و اعتماد به آمریکا ازنصرت و ولایت الهی خارج شده و مشکلات عدیده ای را برای خویش و مردم منطقه پدید آوردند.[۳۱۸].

منابع

پانویس

  1. نساء، آیه ۷۶؛ مجمع البیان، ج ۳ و ۴، ص۱۱۸
  2. نساء، آیه ۶۰
  3. نساء، آیه ۶۰
  4. بقره، آیه ۲۵۷؛ نساء، آیات ۶۰ و ۷۶
  5. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  6. بقره، آیه ۲۵۷
  7. نساء، آیه ۷۶
  8. حجرات، آیه ۷
  9. مائده، آیات ۵۹ و ۶۰
  10. نساء، آیه ۵۱
  11. نحل، آیه ۳۶
  12. مائده، آیه ۶۰
  13. مائده، آیه ۶۰
  14. نساء، آیات ۵۱ و ۵۲
  15. مائده، آیه ۶۰
  16. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  17. بقره، آیه ۲۵۷
  18. نساء، آیه ۷۶
  19. نساء، ایه ۶۰
  20. نساء، آیات ۶۰ و ۶۳
  21. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  22. نساء، آیات ۶۰ و ۶۳
  23. همان؛ مجمع البیان، ج ۳ و ۴، ص۱۰۳
  24. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۷
  25. بقره، آیه ۲۵۷
  26. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  27. نساء، آیه ۶۰
  28. بقره، آیه ۲۵۶
  29. همان؛ نساء، آیه ۶۰
  30. بقره، آیه ۲۵۷
  31. بقره، آیه ۲۵۶
  32. بقره، آیات ۲۵۶ و ۲۵۷
  33. منصوری، خلیل، برائت از ولایت طاغوت و آثار آن.
  34. ذاریات، آیه ۵۶
  35. انسان، آیه ۳
  36. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان می‌رسند که (گرمای آن) چهره‌ها را بریان می‌کند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است (آن آتش)» سوره کهف، آیه ۲۹.
  37. نحل، آیه ۳۶
  38. زمر، آیات ۱۶ تا ۱۸
  39. نحل، آیه ۳۶
  40. نحل، آیات ۳۶ و ۳۷
  41. نساء، آیه ۷۶
  42. بقره، آیه ۲۵۶
  43. بقره، آیه ۲۵۶؛ نساء، آیه ۶۰
  44. بقره، آیه ۲۵۶
  45. بقره، آیه ۲۵۶
  46. بقره، آیه ۲۵۶
  47. بقره، آیه ۲۵۶
  48. نساء، آیه ۶۰؛ مائده، آیه ۶۰؛ نحل، آیه ۳۶
  49. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  50. الکشاف، ج ۴، ص۱۲۰
  51. مفردات، ص۵۲۰ – ۵۲۱، «طغی»
  52. بقره، آیه ۲۵۷
  53. بقره، آیه ۲۵۷
  54. بقره، آیه ۲۴۷
  55. نساء، آیات ۵۱ و ۵۲
  56. نساء، ایات ۵۱ و ۵۲
  57. مائده، آیه ۶۰
  58. بقره، آیه ۲۵۷
  59. مجمع البیان، ج ۷ – ۸، ص۷۷۰
  60. مائده، آیه ۶۰
  61. نساء، آیه ۶۰
  62. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۴
  63. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۴
  64. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  65. نساء، آیه ۵۱
  66. مائده، آیات ۵۹ و ۶۰
  67. بقره، آیه ۲۵۷
  68. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  69. نساء، آیه ۷۶
  70. نساء، آیه ۷۶
  71. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  72. مائده، آیه ۶۰
  73. همان، نحل، آیه ۳۶
  74. نساء، آیه ۵۹؛ مائده، آیات ۵۵ و ۶۷ و آیات دیگر
  75. نساء، آیات ۶۰ و ۶۳
  76. جامع البیان، ج ۴، جزء ۵، ص۲۱۶
  77. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  78. نساء، آیات ۶۰ و ۶۱
  79. همان؛ مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۱۰۳
  80. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۳؛ «توفیقاً» یعنی آشتی و الفت میان طاغوتیان و پیامبر؛ مجمع البیان، همان
  81. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۳؛ جامع البیان، ج ۴، جزء ۵، ص۲۱۵
  82. نساء، آیه ۶۰
  83. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۵
  84. و داوران نا صالح
  85. منصوری، خلیل، عوامل و آثار اطاعت و ولایت طاغوت.
  86. المصباح، ج ۱ – ۲، ص۳۱۳، «شطن»؛ مفردات الفاظ قرآن کریم، ص۴۵۴، «شطن».
  87. «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن کار را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار» سوره انعام، آیه 112.
  88. (ع)
  89. اعراف، آیه ۲۷
  90. بقره، آیات ۳۶ تا ۳۸؛ اعراف، آیات ۲۰ و۲۷؛ انعام، آیه ۱۱۲؛ طه، آیات ۱۲۰ تا ۱۲۳
  91. سبأ، آیات ۴۰ و۴۱
  92. یونس، آیه ۶۳؛ دخان، آیه ۳۱؛ انعام، آیه ۱۴۱
  93. اسراء، آیه ۲۷
  94. ابراهیم، آیات ۲۱ و ۲۲
  95. اعراف، آیات ۲۰۱ و۲۰۲؛ الکشّاف، ج ۲، ص۱۹۱؛ مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۷۹۰
  96. اعراف، آیه ۱۷۵
  97. ابراهیم، آیات ۲۱ و ۲۲
  98. منصوری، خلیل، عوامل و موانع شیطان پرستی.
  99. شعراء، آیات ۲۲۱ و ۲۲۲
  100. اعراف، آیات ۱۷۵ و ۱۷۶
  101. آل عمران، آیه ۱۵۵
  102. آل عمران، آیه ۱۵۵؛ شعراء، آیات ۲۲۱ و ۲۲۲
  103. اعراف، آیات ۱۷۵ و ۱۷۶
  104. نساء، آیه ۱۱۹
  105. نحل، آیات ۹۸ و ۱۰۰
  106. منصوری، خلیل، عوامل و موانع شیطان پرستی.
  107. انعام، آیات ۱۱۲ و۱۱۳
  108. بقره، آیات ۲۰۸ و ۲۱۰
  109. نور، آیه ۲۱؛ بقره، آیات ۲۰۸ و ۲۰۹
  110. نساء، آیه ۸۳؛ نور، آیه ۲۱
  111. بقره، آیات ۱۶۸ و ۲۰۸؛ انعام، آیه ۱۴۲؛ یس، آیه ۶۰؛ زخرف، آیه ۶۲
  112. نساء، آیه ۸۳؛ نور، آیه ۲۱؛ الکشّاف، ج ۱، ص۵۴۱ – ۵۴۲
  113. نساء، آیه ۸۳
  114. منصوری، خلیل، عوامل و موانع شیطان پرستی.
  115. الکشاف، زمخشری، ج ۴، ص۱۲۰.
  116. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۵۲۰ – ۵۲۱، «طغی».
  117. نساء، آیه ۶۰
  118. نساء، آیه ۷۶
  119. نساء، آیه ۶۰
  120. نساء، آیه ۷۶
  121. نساء، آیه ۷۶
  122. نساء، آیه ۶۰
  123. منصوری، خلیل، ولایت طاغوت ولایت غیر الهی.
  124. بقره، آیه ۲۵۶
  125. نساء، آیه ۶۰
  126. بقره، آیه ۲۵۶
  127. نحل، آیه ۳۶
  128. بقره، آیه ۲۵۷
  129. نساء، آیه ۵۱؛ مائده، آیات ۵۹ و ۶۰
  130. نساء، آیات ۶۰ و ۶۳
  131. جامع البیان، ج ۴، جزء ۵، ص۲۱۶
  132. نساء، آیات ۶۰ و ۶۱
  133. نساء، آیه ۷۶
  134. نساء، آیه ۶۰
  135. نساء، آیه ۶۰
  136. نساء، آیات ۶۰ و ۶۱
  137. تفسیر التحریروالتنویر، ج ۳، جزء ۵، ص۱۰۴
  138. نساء، آیه ۷۶
  139. مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۱۱۷
  140. مائده، آیه ۶۰
  141. مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۳۳۳
  142. بقره، آیه ۲۵۶؛ نساء، آیه ۷۶؛ مائده، آیه ۶۰
  143. نساء، آیه ۷۶
  144. المیزان، ج ۴، ص۴۲۰ – ۴۲۱
  145. نساء، آیه ۷۶
  146. مائده، آیه ۶۰
  147. مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۳۳۳
  148. نساء، آیه ۷۶
  149. مائده، آیه ۶۰
  150. مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۳۳۳
  151. نساء، آیات ۵۱ و ۵۲
  152. مائده، آیه ۶۰
  153. بقره، آیه ۲۵۶؛ نساء، آیه ۷۶
  154. نساء، آیه ۶۰؛ مائده، آیه ۶۰؛ نحل، آیه ۳۶
  155. نحل، آیه ۳۶
  156. نحل، آیه ۳۶
  157. نساء، آیه ۵۱؛ مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۹۳
  158. مائده، آیه ۶۰
  159. نساء، آیات ۵۱ و ۵۲
  160. نساء، آیه ۷۶
  161. نساء، آیه ۷۶
  162. نساء، آیه ۷۶
  163. نساء، آیه ۷۶
  164. نساء، آیه ۶۰
  165. زمر، آیات ۱۷ و ۱۹
  166. روح المعانی، ج ۱۳، جزء ۲۳، ص۳۷۴
  167. نحل، آیه ۳۶
  168. زمر، آیات ۱۷ و۱۹
  169. زمر، آیات ۱۷ و ۱۹
  170. مجمع البیان، ج ۷ – ۸، ص۷۷۰
  171. نساء، آیات ۶۰ و ۶۵
  172. نساء، آیات ۶۰ و ۶۴
  173. نساء، آیات ۶۰ و ۶۲
  174. منصوری، خلیل، ولایت طاغوت ولایت غیر الهی.
  175. نساء، آیه ۵۱
  176. نساء، آیه ۶۰
  177. نساء، آیه ۵۱؛ بقره، آیه ۲۵۷
  178. نساء، آیه ۶۰
  179. بقره، آیه ۲۵۷
  180. بقره، آیه ۲۵۷
  181. نحل، آیه ۳۶
  182. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۳
  183. جامع البیان، ج ۴، جزء ۵، ص۲۱۵
  184. نساء، آیات ۶۰ تا ۶۳
  185. مجمع البیان، ج ۳ – ۴، ص۱۰۳
  186. منصوری، خلیل، ولایت طاغوت ولایت غیر الهی.
  187. بقره، آیه ۲۵۷
  188. نحل، آیه ۳۶
  189. بقره، آیات ۲۵۶ و ۲۵۷
  190. زمر، آیه ۱۷
  191. زمر، آیات ۱۷ و ۱۸
  192. همان؛ نحل، آیه ۳۶
  193. بقره، آیات ۲۵۶
  194. زمر، آیات ۱۷ تا ۲۰
  195. نحل، آیه ۳۶
  196. زمر، آیات ۱۶ تا ۱۸
  197. نحل، آیات ۳۶ و ۳۷
  198. بقره، آیه ۲۵۶
  199. منصوری، خلیل، ولایت طاغوت ولایت غیر الهی.
  200. المیزان، علامه طباطبایی، ج ۲۰، ۱۹۲ و نیز التحقیق، حسن مصطفوی، ج ۸، ص۸۱ ذیل واژه طغی
  201. کشاف، زمخشری، ج ۴، ص۱۲۰
  202. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۵۲۰
  203. همان
  204. نساء آیه ۵۹
  205. منصوری، خلیل، مبارزه با ولایت طاغوت در عصر حاضر.
  206. نساء آیه ۶۰
  207. نساء آیه ۷۶
  208. نساء آیه ۶۰
  209. منصوری، خلیل، مبارزه با ولایت طاغوت در عصر حاضر.
  210. نساء آیه ۷۶
  211. مائده ایه ۵۹ و۶۰
  212. نساء آیه ۵۱
  213. همان
  214. مائده آیه ۶۰
  215. نساء آیات ۵۱ و ۵۲
  216. نساء آیه ۷۶
  217. منصوری، خلیل، مبارزه با ولایت طاغوت در عصر حاضر.
  218. نحل آیه ۳۶
  219. زمر آیات ۱۶ تا ۱۸
  220. منصوری، خلیل، مبارزه با ولایت طاغوت در عصر حاضر.
  221. بقره آیه ۲۵۶
  222. بقره آیات ۲۵۶ و ۲۵۷
  223. همان
  224. بقره آیه ۲۵۶ و نساء آیات ۵۱ و ۶۰ و ۷۶ و بقره آیه ۲۵۶
  225. بقره آیه ۲۵۷
  226. نساء آیه ۶۰ و مائده آیه ۶۰
  227. بقره آیه ۲۵۷
  228. نساء آیه ۷۶
  229. آیات پیش گفته و نیز مائده آیات ۵۹ و ۶۰
  230. منصوری، خلیل، مبارزه با ولایت طاغوت در عصر حاضر.
  231. نساء آیه ۶۰
  232. همان
  233. بقره آیه ۲۵۶ و نیز نساء آیه ۶۰
  234. نساء آیات ۶۰ و ۶۴
  235. نساء ایه ۷۶
  236. منصوری، خلیل، مبارزه با ولایت طاغوت در عصر حاضر.
  237. منصوری، خلیل، مبارزه با ولایت طاغوت در عصر حاضر.
  238. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  239. احزاب، آیه ۴۰
  240. آل عمران، آیه ۶۱
  241. «و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم» سوره کهف، آیه ۶۵.
  242. ترتیب‌العین؛ مفردات؛ لسان العرب.
  243. «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
  244. مجمع‌البیان؛ الکشّاف، ذیل آیه‌۱۲ سوره توبه.
  245. مجمع‌البیان، ذیل آیه‌۱۲ سوره توبه.
  246. منصوری، خلیل، ولایت طاغوتی پیشوایان کفر.
  247. توبه، آیه ۱۲
  248. اعراف، آیات ۶۲ و ۶۸؛ احزاب، آیه ۳۹؛ نحل، آیه ۱۲۵ و آیات دیگر
  249. توبه، آیات ۱ و ۱۲
  250. ممتحنه، آیات ۱ تا ۹ و آیات بسیار دیگر
  251. توبه، آیه ۶ و آیات دیگر
  252. توبه، آیه ۱
  253. بقره، آیه ۸۰
  254. منصوری، خلیل، ولایت طاغوتی پیشوایان کفر.
  255. توبه، آیات ۱۲ تا ۱۵
  256. توبه، آیه ۱۲ تا ۱۶
  257. توبه، آیات ۱۲ و ۱۴
  258. توبه، آیات ۱۲ تا ۱۶
  259. توبه، آیات ۱۲ تا ۱۴
  260. توبه، آیات ۱۲ و ۱۳
  261. توبه، آیات ۱۲ و ۱۳
  262. توبه، آیات ۱۲ و ۱۳
  263. توبه، آیات ۱۲ و ۱۳
  264. توبه، آیات ۱۲ و ۱۳
  265. توبه، آیه ۱۲
  266. توبه، آیه ۱۲
  267. لغت نامه، دهخدا، ذیل واژه
  268. منصوری، خلیل، ولایت طاغوتی پیشوایان کفر.
  269. کشاف ج ۴ ص۱۲۰
  270. مفردات ص۵۲۰
  271. منصوری، خلیل، تحلیل قرآن از ولایت طاغوت بر جامعه.
  272. مجمع البیان ج ۳ و ۴ ص۱۱۸
  273. آیه ۷۶
  274. نساء آیه ۶۰
  275. نساء آیه ۶۰
  276. مائده آیه ۶۰
  277. بقره آیه ۲۵۷
  278. منصوری، خلیل، تحلیل قرآن از ولایت طاغوت بر جامعه.
  279. نساء
  280. نساءآیات ۶۰ تا ۶۳
  281. نساء آیه ۶۰
  282. نساء آیه ۶۰ تا ۶۲
  283. منصوری، خلیل، تحلیل قرآن از ولایت طاغوت بر جامعه.
  284. بقره آیه ۲۵۷
  285. منصوری، خلیل، تحلیل قرآن از ولایت طاغوت بر جامعه.
  286. بقره آیه ۲۵۶
  287. همان و آیه ۲۵۷
  288. منصوری، خلیل، تحلیل قرآن از ولایت طاغوت بر جامعه.
  289. بقره، آیه ۲۵۶؛ حجرات، آیه ۷
  290. «و بدانید که فرستاده خداوند در میان شماست، اگر در بسیاری از کارها از شما پیروی کند به سختی می‌افتید امّا خداوند ایمان را در نظر شما محبوب ساخت و آن را در دل‌های شما آراست و کفر و بزهکاری و سرکشی را در نظر شما ناپسند گردانید؛ آنانند که راهدانند» سوره حجرات، آیه ۷.
  291. الکافی،ثقة الاسلام کلینی، ج ۲، ص۱۲۵؛ المحاسن، احمد بن ابی عبد اللّه برقی، ‏ج ۱، ص۲۶۲؛ تفسیر فرات ‏الکوفی، فرات بن ابراهیم کوفی‏، ص۴۲۸؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۶۵، ص۶۳
  292. لقمان، آیه ۱۳
  293. حجرات، آیه ۱۴
  294. ممحتنه، آیات ۱ و ۲
  295. «پس چنان که فرمان یافته‌ای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند) و سرکشی نورزید که او به آنچه انجام می‌دهید بیناست * و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۲-۱۱۳.
  296. هود، آیات ۱۱۲ و ۱۱۳
  297. انعام، آیه ۱۱۰
  298. هود، آیات۱۱۲ و ۱۱۳
  299. منصوری، خلیل، اعتماد به طاغوت نشانه طغیان.
  300. نازعات، آیات ۱۷ و۱۸
  301. نور، آیه ۲۱
  302. توبه، آیه ۱۰۳؛ بقره، آیات ۱۲۹ و ۱۵۱؛ آل عمران، آیه ۱۶۴
  303. قلم، آیات ۳۱ و۳۴
  304. طه، آیات ۴۳ و ۴۴
  305. علق، آیات ۶ و ۸
  306. هود، آیه ۱۱۲
  307. علق، آیات ۲ تا ۶
  308. طه، آیات ۴۳ و ۴۴
  309. هود، آیات ۱۱۲ و۱۱۴
  310. طه، آیات ۸۱ و۸۲؛ قلم، آیات ۳۱ و۳۲؛ مجمع البیان، ج ۹ – ۱۰، ص۵۰۷
  311. علق، آیات ۶ و ۷
  312. فرقان، آیه ۲۱
  313. یونس، آیه ۱۱؛ نباء، آیات ۲۲ و ۲۷؛ مؤمنون، آیات ۷۴ و۷۵
  314. قصص، آیه ۵۸
  315. اعراف، آیه ۱۸۶
  316. نازعات، آیات ۱۷ و۱۸
  317. منصوری، خلیل، اعتماد به طاغوت نشانه طغیان.
  318. منصوری، خلیل، اعتماد به طاغوت نشانه طغیان.