آزادی بیان در فقه سیاسی
بر اساس اصل حریت انسان در ابراز اندیشه و افکار خود آزاد است ولی حق دروغ، نشر باطل و منکرات و اهانت به فرد یا جامعه را ندارد. این نوع از آزادی دارای مبنای فقهی است که شامل آیات و روایات؛ سیره معصومین (ع) و ادله عقلی میشود.
آزادی بیان و قلم
بر اساس اصل حریت، آدمی در ابراز اندیشهها و افکار خود و نیز چاپ و نشر آنها آزاد است، اما پرهیز از دروغ، نشر باطل و منکرات، اهانت به فرد یا جامعه و آنچه موجب تضعیف نظام و امت اسلامی است، واجب و ارتکاب آنها حرام است؛ از اینرو، چاپ و نشر محصولات فرهنگی و کتابهای منحرف جایز نیست و دولت اسلامی میتواند از آنها جلوگیری کند و یا در صورت نشر، آنها راجع آوری کند. دولت اسلامی همچنین در دوران جنگ میتواند از فعالیت مطبوعاتی که سبب تضعیف روحیۀ رزمندگان اسلام میشوند، یا اسرار را برای دشمن فاش میکنند، جلوگیری کند؛[۱]
طرح بحث آزادی بیان در عرصه سیاست در میان فقها بیشتر به انقلاب مشروطه برمیگردد که در آن، عالمان اسلامی به دو طیف موافق و مخالف تقسیم شده بودند. موافقان با نگرش انسانی و اسلامی به مسأله آزادی، آن را در قالب احکام دین میپذیرفتند؛ اما مخالفان با نگرش بدبینانه و واهمه از ترویج آزادی، آن را منافی دیانت توصیف میکردند؛ چنانکه نویسنده ارشاد الغافل - که گفته میشود شیخ فضلالله نوری است ۔ میگوید: ای برادر عزیز، مگر نمیدانی که آزادی قلم و بیان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است، مگر نمیدانی فایده آن، آن است که بتوانند فرق ملاحده و زنادقه نشر کلمات کفریه خود را در منابر و لوایح بدهند[۲]. انگیزه مخالفت علمای دین با آزادی در حقیقت به آزادی مطلق و اخلال در دین برمیگردد[۳]؛ اما علما و فقهای موافق با روشن کردن مراد خود از آزادی، آن را به گونهای تفسیر کردند که مخل احکام دینی نگردد و با این دیدگاه، اصل آزادی بیان را در اسلام و فقه پذیرفتند که اشاره میشود:
آیت الله نائینی
نائینی از فقها و اصولیهای برجسته و نامی معاصر، طرفدار آزادی بیان است و نظریه سیاسی خود را در کتاب گرانسنگ تنبیه الامة و تنزیه المله مطرح کرده است.
سید نصرالله تقوی
حریت در گفتار و احکام آن است که در بیان فواید عامه و مصالح نوعیه هرکس هر خیر عمومی که در نظر دارد بدون ملاحظه و بیم در نطق و قلم اظهار کند، تا اگر صحیح است، پذیرفته شود و اگر نه به دلیل و برهان مردود گردد[۴].
ملا عبدالرسول کاشانی
فرق میان انسان و حیوان آزادی و بندگی است. انسان باید آزاد باشد تا آزاد نباشد انسان نیست، آزادی انسان یعنی... در قلم و طبع و عقاید و تکلمات و حرکت و سکون و غیر ذلک خود مختار باشد... همچنین چیزی بخواهد طبع و نشر نماید مانع نداشته باشد، چه بسیار از نوعروسان زیبای حکمت و دوشیزگان معرفت به همین ملاحظه در پس پرده مستور ماندهاند[۵].
امام خمینی
ایشان اصل آزادی و از جمله آزادی بیان را حق اولیه بشر توصیف میکند: «حق اولیه بشر است که من میخواهم آزاد باشم، من میخواهم حرفم آزاد باشد”. ایشان آزادی بیان را به خودیها مختص نمیداند، بلکه در پاسخ سؤال خبرنگاری از آزادی گروهکهای منحرف در جامعه اسلامی، میگوید: از نظر آزادی عقاید بنابر آن است [که] اشخاص منحرف همیشه حرفهای خود را میزدند، اگر آنها از اصل اسلام خبردار شده باشند، این حرفها را نمیزنند، در عین حال ما از اظهار عقیده جلوگیری نکرده و نمیکنیم... ما آزادی به همه مسالک و عقاید میدهیم[۶].
آیت الله مرعشی نجفی
ایشان درباره آزادی بیان از سنخ نظارت در امور سیاسی میفرماید: تا روزی که اصل حق آزادی بشر مفهوم عام دارد، هر شخصی در هر جای دنیا در راه بهبود وضع کشور خود طبق قوانین مذهبی و مملکتی خویش، حق دخالت و حق نظارت و حق فعالیت در امور اجتماعی که مفهومش نظارت در امور سیاسی است، دارد[۷].
شهید مطهری
هرکس میباید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقاً تجربههای گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری ولو از روی سوء نیت، برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه ما، محیط آزاد برخورد آرا و عقاید به وجود بیاید، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل آرا و نظریات خودمان را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد میکند... به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف همین است و الا اگر جلو فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست دادهایم[۸].
قانون اساسی
آزادی بیان در قانون اساسی در مواضع مختلف آمده است. در مقدمه درباره آزادی بیان از نوع نظارت میگوید: لازم است که امت مسلمان با انتخاب مسؤولین کاردان و مؤمن و نظارت بر کار آنان به طور فعالانه در ساختن جامعه اسلامی مشارکت جویند. درباره آزادی مطبوعات نیز تأکید میکند: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد”[۹].
مبانی فقهی
قرآن کریم
از بعضی آیات استفاده میشود که اظهار و عرضه آرا و عقاید گوناگون در جامعه آزاد است و خود انسان پس از شنیدن آرای مختلف، باید به انتخاب درست و احسن دست زند:
- ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾[۱۰]. این آیه آزادی بیان را تأیید میکند، اما درباره آزادی انتخاب، مؤمنان را به انتخاب بهترین گزینه ملزم میکند. عقل و فطرت نیز بر چنین الزامی صحه میگذارند. یکی از معاصران درباره دلالت این آیه مینویسد: قرآن کریم قلمرو آزادی عقیده را کاملاً تبیین کرده است... گرچه قرآن انسانها را تشویق میکند که سخنهای گوناگون را بشنوند و سخن بهتر را برگزیند، اما در همین حال، سخن بهتر را معرفی میکند و دست انسان را در تعیین و تشخیص آن باز نمیگذارد[۱۱].
- ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۲]. کشف گوهر حقیقت در گرو آزادی بیان و عقیده است. قرآن کریم با توجه به این اصل، به مشرکان خارج از قلمرو اسلام، این آزادی را میدهد که برای شناخت حقیقت در باب اسلام به حضور پیامبر (ص) مشرف شوند، با حضرت گفتوگو کنند و پیام آسمانی را بشنوند. پیامبر (ص) نیز موظف است بعد از پایان گفتوگو، آنان را به پناهگاه خودشان برساند. آیه شریفه فوق به نکته جالبی اشاره میکند و آن بیان فلسفه آزادی ورود یک مشرک به سرزمین اسلامی و مذاکره با شخص رهبر اسلام است، که از آن چگونگی رفتار با قوم جاهل و ناآگاه استنتاج میشود که باید برای آنان حتی اگر مشرک باشد، آزادی بیان، اظهار عقیده و شنیدن کلام حق را داد، علاوه بر آن حکومت اسلامی باید حفاظت وی را نیز تأمین کند.
- ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[۱۳]. بنیان دعوت پیامبر اسلام با آزادی بیان برای مخالفان پیریزی شد. آیه بعدی چگونگی دعوت به اسلام را سه راهکار علمی -حکمت که اختصاص به اندیشوران دارد، موعظه نیکو که برای اکثریت مردم است و جدال احسن که برای مخالفانی است که اهل مجادله و مغالطه هستند- معرفی میکند. روشن است این سه راهکار به خصوص جدال، مستلزم آزادی اظهار عقیده مخالف است. پیامبر اسلام با این سه راهکار به تبلیغ اسلام میپرداخت و به اهل کتاب، کفار و مشرکان، حتی در دوران اوج قدرتش، آزادی بیان و اظهار عقیده میداد. آیات متعددی از مخالفان میخواهد که در محاجه با اسلام و قرآن، دلیل و برهان خود را بیاورند تا به قول شاعر، «تا سیهرو شود هرکه در او غش باشد”. در این جا به دو تا از این آیات اشاره میکنیم.
- ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۱۴].
- ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۱۵]. قرآن کریم در این دو آیه، شرط صدق مخالفان را آوردن دلیل و برهان در برابر ادله اسلام، ذکر میکند. آیات دیگری نیز با عناوین مختلف، مانند امر به معروف و نهی از منکر و شورا، بر آزادی بیان دلالت میکنند.
سیره معصومان
دومین مبنای فقهی آزادی بیان، سیره نظری و عملی معصومان (ع) است. نخست به سیره عملی آن بزرگواران اشاره میکنیم.
سیره عملی معصومان
پیامبر اسلام (ص) با تبعیت از آیات الهی، برای اصحاب خود و مخالفان، آزادی بیان میداد. در مسائل حکومتی و اجتماعی، مانند جنگ، از اصحاب میخواست مواضع خود را اظهار کنند. ایشان با آنان مشاوره میکرد و در مواردی رأی شورا را بر رأی خود ترجیح میداد. پیامبر در مواجهه با غیر مسلمانان، آنان را به گفتوگو در مسائل عقیدتی فرا میخواند، منافقان را در کشور اسلامی آزاد میگذاشت و اهل کتاب به عنوان شهروند کشور اسلامی مواضع و عقاید خود را حفظ کرده و گاهی به گفتوگو و مجادله با پیامبر میپرداختند. حضرت علی (ع) نیز به مخالفان و دشمنان خویش به گونهای آزادی بیان داده بود که خوارج در مسجد کوفه آشکارا به ناسزاگویی و اهانت به حضرت میپرداختند و آن حضرت را به شرک متهم میکردند تفصیل آن در فصل آزادیهای سیاسی خواهد آمد. مورد دیگر، ناسزاگویی فردی یهودی به امام علی بود که یاران حضرت در صدد برخورد خشونتآمیز برآمدند، اما حضرت اصحاب را برحذر داشت و فرمود که او را به حال خود بگذارید و شتاب نکنید، چرا که براهین دین الهی با خشونت و شتاب استوار نمیشود[۱۶]. دهها بل صدها مورد در سیره امامان وجود دارد که جایگاه آزادی بیان را به صورت شفاف به تصویر میکشند.
سیره نظری معصومان
معصومان (ع) در مقام نظر و اندیشه نیز به صورتهای مختلف به مسأله آزادی بیان پرداخته و به آن بها میدادند؛ از آن جمله است:
- روایات نصیحت: نصیحت یعنی تذکر ضعفها و کاستیهای فعلی یا محتمل دیگران به خودشان از روی دلسوزی و شفقت، که این عمل متضمن آزادی بیان است. نصیحت در روایات اهمیت ویژهای دارد، چنانکه پیامبر اسلام (ص) اصل دیانت را «نصیحت” دانستهاند: «إِنَّ الدِّينَ النَّصِيحَةُ»[۱۷]. نکته قابل تأمل این که نصیحت در روایات تنها به نصایح و ذکر معایب فردی اختصاص ندارد، بلکه جنبه سیاسی و اجتماعی نیز داشته و شامل نصیحت حاکمان و دولتمردان میشود- که در فصل بعد به تفصیل ذکر خواهیم کرد.
- روایات امر به معروف و نهی از منکر: دعوت به واجبات و نهی از ارتکاب معاصی نیز متضمن آزادی بیان است. اگر در جامعه منکری انجام میگیرد، دین به فرد مسلمان آزادی نهی و جلوگیری از آن را میدهد. نکته شایان توجه اینکه نهی از منکر نیز مانند نصیحت شامل امور سیاسی و اجتماعی میشود - که در فصل بعد خواهد آمد.
- روایات خاص: در خصوص آزادی بیان، روایات خاصی وارد شده است که به آنها اشاره میکنیم. حضرت علی (ع) از اصحاب خویش میخواست که برای دستیابی به رأی صواب، به تضارب آرا روی کنند، چرا که رأی صواب از آن متولد میشود، مانند به دست آوردن کره از شیر که باید آن را در مشک به هم زد: «اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْيِ بِبَعْضٍ يَتَوَلَّدُ مِنْهُ الصَّوَابُ امْخَضُوا الرَّأْيَ مَخْضَ السِّقَاءِ»[۱۸]. حضرت در روایتی دیگر، شرط شناختن خطا را تحلیل و بررسی آرای مختلف ذکر میکند: «وَمَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاضِعَ الْخَطَإِ»[۱۹]. در روایت معروفی، امام علی (ع) میخواهد که برای صحت یا سقم یک نظریه به ماهیت آن و نه قائل آن توجه کنیم: «انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ»[۲۰]. امام علی (ع) در عرصه سیاست، آزادی بیان را یکی از شاخصههای حکومت خویش میدانست و از مردم میخواست که به جای تعریف و ثنا، سخن حق با او بگویند و مشاوره عادلانه انجام دهند: «فَلَا تَكُفُّوا عَنِّي مَقَالَةً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةً بِعَدْلٍ»[۲۱]. در مکتب سیاسی حضرت، صرف به دست گرفتن حکومت، مانع آزادی بیان و انتقاد از حکومت نمیشود، چرا که هم حاکم و هم شهروند به یکسان بنده و مملوک خدا هستند: «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَارَبَّ غَيْرُهُ»[۲۲]. حضرت در عهدنامه مالک اشتر، از او میخواهد قسمتی از وقت خود را به مردم اختصاص دهد تا آنان در کمال آزادی و بدون هیچ لکنت زبانی، نیازها، اعتراضات و شکایات خود را مطرح کنند و تأکید میکند که مبادا پاسداران مانع مردم در رساندن پیامهای خود به حاکم شوند: پارهای از وقتت را برای نیازمندان خود قرار بده که در آن وقت خویشتن را برای رسیدگی به امور ایشان آماده کنی، در مجلس عمومی بنشینی، پس برای خدایی که تو را آفریده، تواضع کنی، لشکر و یارانت از گروه محافظان و پاسداران را از جلوگیری رسیدن صدای مردم به خودت، بازدار، تا سخنگوی آنان در کمال آزادی و بدون لکنت زبان و ترس با تو سخن گویند[۲۳]. امام باقر (ع) در روایتی از حضرت عیسی نقل میکند که شما باید نقاد سخن باشید که لازمه نقد، نخست شنیدن است که متوقف بر آزادی بیان است: «كُونُوا نُقَّادَ الْكَلَامِ»[۲۴].
- اصل اباحه: یکی از قواعد فقهی که در حوزه سیاست و رفتار فردی و اجتماعی انسان جایگاه ویژهای دارد، قاعده «اباحه” و حلیت است. براساس این قاعده، همه چیز دارای حکم جواز، حلیت و آزادی هستند، مگر اینکه دلیل خاصی بر حرمت و ممنوعیت آن باشد. این اصل مورد پذیرش بیشتر فقهاست که پیشتر اشاره شد. براساس این قاعده، بیان و سخن گفتن انسان در عرصههای مختلف، مباح و آزاد است و نمیتوان به صرف اظهار و بیان سخنی و موضعی، گوینده آن را محکوم کرد، مگر اینکه دلیل خاصی وجود داشته باشد. قاعده فوق را هم شرع تأیید کرده است و هم دلیل عقلی. از امام صادق (ع) دو روایت ذیل نقل شده است: «كُلُّ شَيْءٍ فِيهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَكَ حَلَالٌ أَبَداً، مَا لَمْ تَعْرِفِ الْحَرَامَ مِنْهُ»[۲۵]. « كُلُّ شَيْءٍ هُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِكَ»[۲۶]. در قانون اساسی نیز آمده است: اصل برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمیشود، مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد[۲۷].
دلیل عقلی
علاوه بر قرآن و روایات، عقل نیز اصل آزادی بیان را تأیید میکند. نعمت زبان و بیان از نعمتهای طبیعت و فطری الهی است که خداوند به همه انسانها عطا کرده است و هیچ کس نمیتواند این نعمت و حق فطری را تحدید یا سلب کند، زیرا تحدید آن موجب از دست دادن یک حق طبیعی میشود که با ظلم و ستم برابر است.
امام خمینی با تذکر این نکته که اصل آزادی حق طبیعی است، در زمان طاغوت میفرمود: حق اولیه بشر است که من میخواهم آزاد باشم، من میخواهم حرفم آزاد باشد، این چه وضعی است که در ایران هست؟ این چه آزادی است که اعطا فرمودهاند؟! مگر آزادی اعطا شدنی است؟! خود این کلمه جرم است، کلمه این که اعطا کردیم آزادی را، جرم است، آزادی مال مردم است. قانون آزادی داده، خدا آزادی داده به مردم، اسلام آزادی داده[۲۸].[۲۹]
تفاوت آزادی بیان در نگاه غرب و اسلام
آزادی بیان در جوامع غربی
یکی از عرصههای آزادی که در مکاتب غربی پذیرفته شده و از اصول مسلّم در جوامع پیشرفته محسوب میشود، "آزادی بیان و قلم" است. این آزادی از حقوق اولیه انسان محسوب میشود و به موجب آن انسان حق دارد ایده و عقیده خود را بدون هیچ مانع و محدودیتی ابراز کند. این آزادی، شامل آزادی قلم، مطبوعات و مطلق اطلاع رسانی میشود[۳۰].
تنها حدّ و مرز این آزادی، «اهانت به دیگران» است و به حکم قانون، هیچ کس در این مرحله، آزاد نیست. در این جوامع، اگر کسی با بیان و قلم، فردی را مورد تعرض قرار دهد و به قیافه ظاهری یا خلق و خوی او ایراد بگیرد، آن شخص میتواند گوینده یا نویسنده را به دادگاه بکشاند و مورد بازخواست قرار دهد، خسارت مطالبه کند یا به مجازات برساند، اما اگر به مقدسات یک ملت اهانت کرد، کسی نمیتواند او را مورد بازخواست قرار دهد؛ زیرا معتقدند: اگر انسان، آزاد نباشد که بتواند به دلخواه خود زندگی کند و هر راهی که میپسندد، در پیش گیرد، پیشرفت تمدن امکانپذیر نخواهد بود و آنجا که اندیشهها در بازار آزاد عرضه نشود، از حجاب چهره حقیقت برنخواهد افتاد و جایی برای ابتکار، خودجوشی، بلوغ، قدرت فکری و شجاعت اخلاقی نخواهد ماند[۳۱].[۳۲]
آزادی بیان در مکتب اسلام
در مکتب اسلام، ارزشهایی وجود دارد که آزادی بیان و قلم را محدود میکند. از آنجا که در این بینش، مهمترین حقّ مردم، «حقّ کمالیابی و رستگاری همه جانبه» است، حقوق و آزادیهای دیگر زمینهساز برخورداری مردم از این حق است و هر چیزی که مانعی در راه این حق باشد، محدود میشود. در این مکتب، انسان در محدودهای آزاد است که حقوق و مصالح جامعه را در معرض خطر قرار ندهد. اگر «ایمان و اعتقاد دینی» و «اجرای اَحکام و قوانین مذهبی»، سعادت و رستگاری انسان و تأمین میکند، تعرض به آنها تحت عنوان آزادی بیان، مهمترین حق جامعه را نشانه رفته است، نه تنها مراعات «حریم اشخاص» ضرورت دارد، بلکه رعایت «حرمتِ مقدسات» مردم نیز لازم است.
با این همه، اسلام برای آزادی بیان و قلم، در محدودهای مشخص، ارزشی فوقالعاده قائل است. در نخستین آیاتی که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده، سخن از قلم و بیان است. خداوند به قلم سوگند یاد میکند[۳۳] و بدین وسیله ارزش آن را در پیشگاه الهی یادآوری میکند، چنانکه «قدرت بیان» را از نخستین مظاهر رحمت الهی میشمارد که پس از آفرینش انسان به او عطا شده است[۳۴]. آیاتی که «کتمان حق و حقیقت» را سرزنش میکند و در نتیجه، «اظهار حق» را در عرصههای گوناگون لازم میشمارد، دلیل دیگری بر آزادی بیان و قلم است، بلکه وظیفهای به عهده آشنایان به حق و حقیقت است[۳۵].
در این بینش، افزون بر جایگاه مهمی که قلم و بیان، در جهت ارشاد و هدایت مردم دارد در عرصۀ مهار قدرت و اصلاح امور در جامعه نیز نقشی اساسی دارد، وظیفه همگانی «امر به معروف و نهی از منکر»، با هدف رواج خوبیها و جلوگیری از گسترش بدیها، یکی از زمینههای آزادی بیان و قلم است. این وظیفه در فرهنگ اسلامی، از مهمترین وظایفی است که احیای آن، سلامت جامعه را در زمینههای گوناگون تضمین میکند و جامعه را از فساد و انحراف نجات میدهد[۳۶].
منابع
پانویس
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۰.
- ↑ تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل، ص۲۸۵ و ۳۳۲، به نقل از: غلامحسین زرگرینژاد، رسائل مشروطیت، ص۵۰. برای اطلاع بیشتر از آرای شیخ فضلالله نوری، ر. ک: محمد ترکمان، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات... شیخ شهید فضل الله نوری، ج۱، ص۱۴۹.
- ↑ چنانکه شیخ فضلالله در توضیح موضع خود میگوید: «آزادی در اسلام کفر است، به خصوص این آزادی که این مردم تصور کردهاند... اما فقط در آزادی زبان یک چیز است که فقط و فقط در خیر عموم، اگر کسی چیزی به خاطرش میرسد بگوید، لا غیر، اما نه تا اندازهای باید آزاد باشد که بتواند توهین از کسی بکند، آیا گفتهاند کسی که دارای این آزادی است باید توهین از مردمان محترم بکند؟ آیا گفتهاند فحش باید بگوید و بنویسد؟... از مراتب گذشته، آزادی قلم و زبان برای این است که جراید آزاد نسبت به ائمه اطهار هرچه میخواهند بنویسند و بگویند». (محمد ترکمان، رسایل، اعلامیهها، ص۳۶۵ به نقل از محیط مافی).
- ↑ غلامحسین زرگرینژاد، رسائل مشروطیت، ص۲۷۲.
- ↑ «رساله انصافیه»، به نقل از: غلامحسین زرگرینژاد، رسائل مشروطیت، ص۵۶۱ و ۵۷۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۵۳۳ و ۵۳۴.
- ↑ اسند انقلاب اسلامی، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۴۹ و ۵۰. ایشان در توصیهای به مخالفان آزادی بیان و قلم میگوید: «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم که خیال نکنید راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آنها»؛ (پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۵).
- ↑ قانون اساسی، اصل ۲۴ و اصل ۸.
- ↑ «پس به بندگان من مژده بده! * کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۷-۱۸.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۱۹۱.
- ↑ «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان؛ این بدان روست که اینان گروهی نادانند» سوره توبه، آیه ۶.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ «بگو: اگر راست میگویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
- ↑ «و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستادهایم تردیدی دارید، چنانچه راست میگویید سورهای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید» سوره بقره، آیه ۲۳.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۲۶.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۲۶.
- ↑ این شعبه حرانی، تحف العقول، ص۷۱.
- ↑ عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ج۲، ص۶۸۵.
- ↑ محمد حر عاملی، اثباة الهداه، ج۱، ص۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۹۶.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۵۹.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۵۹.
- ↑ قانون اساسی، اصل۳۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۹۷ و ۱۲۰.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، آزادی در فقه و حدود آن، ص ۱۵۶-۱۶۷.
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۲۴؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، آزادی در فقه و حدود آن، ص ۳۱.
- ↑ آیزایا برلین، چهار مقاله درباره آزادی، ص۲۴۴.
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۲۴.
- ↑ ﴿ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ﴾ «نون؛ سوگند به قلم و آنچه برنگارند» سوره قلم، آیه ۱.
- ↑ ﴿الرَّحْمَنِ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خُلِقَ الْإِنْسَانُ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾ «(خداوند) بخشنده * قرآن را آموخت * آدمی را آفرید * بدو سخن گفتن آموخت» سوره الرحمن، آیه ۱-۴.
- ↑ ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل میآمیزید و حقپوشی میکنید با آنکه خود میدانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص۱۲۴.