حکومت در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اصلاح نگرش زمامداران

حکومت؛ امانت الهی

نگرش و دیدگاه افراد، مبنای عمل آنها در روابط فردی و اجتماعی است. اهمیت مسئله، به ویژه آن‌گاه آشکار می‌شود که فرد مسئول و زمامدار، پیوسته در ارتباط با مردم است. تعیین چگونگی زمامداری و رابطه با اجتماع بر عهده اوست و هنجارها، جایگاه‌ها و نقش‌ها را او مشخص می‌سازد. اگر نگرش او به حکومت، سلطه‌جویانه، اربابانه و استبدادی باشد و حکومت را مِلک مطلق خود بداند، عملکرد او مطابق با همان نگرش خواهد بود؛ بدین معنا که نوع حکومت در عمل، به حکومت استبدادی و سلطنتی می‌گراید. در حکومت استبدادی، فرد منشأ قدرت و تصمیم‌گیری است و بر اساس رأی خود عمل می‌کند. در چنین نظامی، حقوق ناتوانان پای‌مال می‌شود، اشرافی‎گری گسترش می‌یابد، قبیله‌گرایی اساس نظام را تشکیل می‌دهد، ول‎خرجی گسترش می‌یابد، بیت المال به نفع خویشان پای‎مال می‌شود و فاصله طبقاتی به شدت افزایش می‌یابد. سرانجام در آن، هنجارها و ارزش‌ها دگرگون شده، عناصر آن تغییر یافته، اختلاف و پراکندگی بیشتر گشته، بدعت‌ها و خرافه‌پرستی‌ها رونق پیدا می‌کند.

اما در اسلام، حق حاکمیت مخصوص خداست و هیچ کس به غیر اذن او اجازه حاکمیت ندارد و تعیین حاکم از سوی خداوند صورت می‌گیرد. خدایی که حاکم را مشخص می‌کند، قوانین اداره حکومت را نیز به او می‌آموزد. بنابراین، فرد یا افرادی که چنین نگرشی دارند، حکومت بر مردم را امانتی الهی می‌دانند که از طرف خدا به آنان واگذار شده است. در این نوع حکومت، مسئولیت و زمامداری، سلطه‌جویانه نبوده، تکلیف گرایانه است و فرد حاکم با این نگرش، مسئولیت را تکلیفی سنگین بر دوش خود می‌داند. زمامدار، در انجام مسئولیت خود آزادی مطلق و کامل ندارد و قوانین و هنجارها را از کتاب خدا یا سنت پیامبرش می‌گیرد و بر اساس آن عمل می‌کند. حاکم در چنین نظامی، همواره خدا را ناظر بر اعمال خود می‌داند که در صورت تخلف، مجازاتی سنگین در پی دارد. حضرت در نامه ۲۶ فرمود: «وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ وَ لَمْ يُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِينَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْيَ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِيَانَةِ خِيَانَةُ الْأُمَّةِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ»؛ «هر که امانت را بی‌ارج شمارد و در مزرعه خیانت بچرد و خود و دین خود را از لوث آن پاکیزه نسازد، خود را در دنیا گرفتار خواری و رسوایی ساخته و در آخرت خوارتر و رسواتر است. بزرگ‌ترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و بزرگ‌ترین دغل‌کاری، دغل‌کاری با پیشوایان.

همچنین در نامه ۵ به اشعث بن قیس، عامل آذربایجان فرمود: «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ «حوزه فرمانروایی‌ات طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو، و از تو خواسته‌اند که فرمان‌بُردار کسی باشی که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هرچه خواهی، رعیت را فرمان دهی یا خود را درگیر کاری بزرگ کنی، مگر آنکه دستوری به تو رسیده باشد. در دستان تو مالی است از اموال خداوند عزوجل».[۱]

حکومت وسیله خدمتگزاری

امام علی(ع) حکومت را ابزاری برای هدایت مردم از راه سامان‌دهی امور آنان، حفظ جان و مال، برقراری عدالت و... می‌داند. مسئولیت حاکمیت، تکلیف و بار سنگینی است که جای خوش‌گذرانی، ثروت‌اندوزی، هوس‌بازی و ستمگری نیست. انتخاب کارگزاران شایسته نظام، صدور فرمان‌های حکومتی و دعوت زمامداران به اصلاح خود، همه در راستای خدمتگزاری بهتر برای بندگان خداست. امام در نامه ۲۶، کارگزاران را از خیانت باز می‌دارد و آنها را از خواری دنیا و آخرت بیم می‌دهد. در نامه ۵۳، طی دستورهایی به مالک اشتر، رسیدگی به مردم، کارگزاران زیردست و منشیان و... را سفارش می‌کند و به او درباره منت‌گذاری به مردم در برابر خدمات انجام یافته، هشدار می‌دهد. همچنین در سخنانی، به رابطه متقابل حاکم و مردم اشاره و تکلیف مسئولان را در برابر حقوق مردم گوشزد می‌کند. در نامه ۵۳ به مالک می‌نویسد که خداوند را با دل و دست و زبان یاری و فرمان‌های الهی را پیروی کند که در غیر این صورت جنایت‌کار است در عبارت دیگری از همین نامه آمده است: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ»؛ «مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز؛ و چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شماری».

همان طور که گفته شد، اصلاح نگرش زمامدار به حکومت، در عملکرد او تأثیر مستقیم دارد. این اندیشه امام در انتخاب و انتصاب کارگزاران برای مسئولیت تأثیر بسزایی داشت. ایشان مسئولیت را به کسانی واگذار می‌کرد که گذشته از شرایط عمومی، حکومت و مسئولیت را امانتی از طرف خدا می‌دانستند که به آنها واگذار شده تا به خدمتگزاری بپردازند. عزل کارگزاران خلیفه‌های پیشین، ناشی از همین اندیشه بود.[۲]

اصلاح نگرش مردم

مردم، یک بُعد حکومت را تشکیل می‌دهند که خرسندی و ناخرسندی آنان از حکومت، نقش مهمی در میزان موفقیت و دسترسی به اهداف دارد. از این رو، امام علی(ع)، افزون بر اصلاح نگرش کارگزاران به حکومت، می‌کوشد دیدگاه مردم را نیز به آن تغییر دهد. نوع نگاه مردم به حکومت، میزان مشارکت آنان را فراهم می‌سازد. اگر مردم، زمامداران را از خود و خادم خویش بدانند، در دسترسی به اهداف تعیین شده هر چه بیشتر مشارکت می‌کنند. حقوق متقابل مردم و حکومت، به معنای اتحاد، مشارکت و سهم مشترک آنان در اهداف یک نظام است که دسترسی به آن با همان دو بال ممکن می‌شود؛ چراکه ادای حق هر کدام به وسیله دیگری، به معنای عزتمند شدن حق، پایداری راه‎های دین، برقراری نشانه‌های عدالت و اصلاح روزگار است. امام در سخنانی، از مردم می‌خواهد با او همانند پادشاهان سرکش سخن نگویند، از او دوری نجویند و در برابرش منافقانه رفتار نکنند، بلکه با او مشورت کنند و سخن حق را پیشنهاد دهند: «فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ»[۳]؛ «آن گونه که با زمامداران ستمگر سخن می‌گویید، با من سخن مگویید و چنان که در پیشگاه حاکمان خشمگین و جبار، خود را جمع‌وجور می‌کنید، در حضور من نباشید و تصنعی (و منافقانه با من رفتار منمایید».

حضرت امیر(ع) در جای دیگری از نهج البلاغه، از مردم در خیرخواهی یاری می‌جوید و می‌فرماید: «فَأَعِينُونِي بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ فَوَاللَّهِ إِنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ‌»[۴]؛ «پس مرا به نیک‌خواهی و اندرزهای خود یاری دهید؛ اندرزهایی عاری از هر نابکاری [و] در امان از هر ریب و ریا. به خدا سوگند! من اولای به مردم از خود مردم هستم».[۵]

تغییر در وظایف کلی حکومت (حاکم و کارگزاران دولتی)

حکومت‌ها اهدافی کلی دارند که وظیفه حاکمان، رسیدن به آن اهداف از راه بهره‌گیری از قوانین، امکانات و غیره است. نوع نگاه حاکمان به حکومت، اهداف متفاوتی را برای آنان ترسیم می‎کند. حکومتی که قدرت سیاسی را امانتی الهی و آن را ابزاری برای خدمت‎رسانی می‌داند، قوانین و اهداف خود را از دین می‎گیرد و در رسیدن به اهداف به مردم تکیه دارد، وظایفی برای زمامداری تعریف می‌کند که بسیار متفاوت از دیگر انواع حکومت‌هاست. حضرت امیر(ع) در سخنان متعددی، کارکردهایی کلی برای زمامداران کل و جزء مشخص می‎سازد که به نظر ایشان، اصول حکومت‎داری هستند و تخطی از آن اصول، حکومت را از انجام کارکردها باز می‎دارد و آن را از حیز انتفاع ساقط می‎کند. این اصول و وظایف کلی عبارت‌اند از:

اعطای آزادی

آزادی، به معنای نبود موانع در راه رشد و تکامل و تجلی شخصیت آدمی است. آزادی، حق طبیعی و تکوینی هر فرد است و هیچ کس حق نابودی آن را ندارد. ارسال پیامبران الهی، آزاد ساختن مردم از اسارت‌های اوهام و هوا و هوس است. پیامبران مأمور بودند جامعه‌ای سالم و محیطی آزاد به وجود آورند تا در پرتو آن هر فردی بتواند در جست‌وجوی کمال باشد؛ چراکه وجود آزادی، زمینه‌ساز اندیشه‌ورزی و علم‌اندوزی تمام اقشار جامعه و در نهایت، به معنای ایجاد تحول، پیشرفت و سازندگی است. آزادی، از اصول برنامه‌های امام علی(ع) بود؛ به طوری که آثار آن در زمان خود حضرت دیده می‌شود. با رجوع به سخنان و عملکردهای ایشان می‌توان اقسامی برای آزادی برشمرد که حضرت همواره می‌کوشید حق طبیعی مردم را به آنان بازگرداند.[۶]

آزادی فردی

در اندیشه امام علی(ع)، هر انسانی آزاد آفریده شده است و هیچ کس بنده و برده دیگری نیست. آزادی بدین معنا، حق طبیعی و موهوبی از جانب خداوند است؛ همان طور که در نامه ۳۱ فرمود: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»؛ «بنده دیگری مباش؛ چراکه خداوند، تو را آزاد آفریده است». گاهی افراد در اثر نوع برخورد حاکمان، درک درستی از آزادی طبیعی خود ندارند و آن را موهبت و لطفی از طرف حاکمان می‌دانند، ولی امیر مؤمنان(ع)، علی(ع) در مواقعی، مردم را به حق طبیعی خود آگاه می‌ساخت و بذر تفکر آزادی را در دل آنان می‌پاشید. ایشان به همه اعم از دوست و دشمن می‌فرمود: «شما در هیچ یک از حالات خود مجبور به انجام کاری نیستید». آزادی فرد، گونه‌هایی دارد که با رجوع به سخنان امام، می‌توان آنها را استخراج کرد.

آزادی تن (مصونیت جانی): بدین معنا که «فرد از هرگونه تعرض و تجاوز مانند قتل، جرح، ضرب، توقیف، حبس، تبعید، شکنجه و سایر مجازات‌های غیرقانونی و خودسرانه و یا اعمالی که منافی شئون و حیثیت انسانی اوست، مانند اسارت، تملک، بهره‌کشی، بردگی و فحشا و غیره، مصون و در امان باشد»[۷]. سیره نظری و عملی امیر مؤمنان، علی(ع)، به روشنی نشان دهنده توجه به این مسئله است. ایشان در روایتی، به بردگی کشیدن انسان‌ها را، سلب آزادی آنان می‌داند و می‌فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرَارٌ»[۸]؛ «ای مردم! آدم، بنده و کنیز زاده نشد و همه مردم آزادند».

آزادی در مسکن: «این است که اجازه داده نشود کسی به منزل و مسکن خاص مردم، بدون اجازه آنان یا اجازه قانون وارد شود و علی بن ابی طالب به خوبی لزوم مراعات این نکته را می‌دانست و از همین جا بود که قصد داشت دولت و حکومت به این نمونه کامل از مظاهر آزادی توجه بیشتر داشته باشد»[۹]. در نامه ۲۵ خطاب به مأموران مالیات آمده است: «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ»؛ «چون به قبیله‌ای برسی، بر سر آب آنها فرود آی و به خانه‌هایشان داخل مشو».

آزادی کار و شغل: آزادی در کار و شغل به این معناست که هر کس در انتخاب کار و شغل مورد علاقه‌اش آزاد است و نباید دولت، مردم را به انجام کاری مجبور سازد. جرج جرداق می‌نویسد: «[[[امام]]] می‌بیند که در اکراه و اجبار و در وادار ساختن مردم به کاری، توهین به زندگی داخلی انسان نهفته است و سرانجام آزار و ناراحتی را برای اکراه کننده و کسی که مجبور شده کاری را انجام دهد، به وجود خواهد آورد»[۱۰].

«بلاذری می‌گوید: در زمان خلافت علی(ع) نمایندگان مردم یکی از شهرها حضور آن حضرت آمدند و معروض داشتند در سرزمین ما، آثار نهری هست که گذشت زمان و حوادث روزگار مجرای آن را به هم ریخته و ما را از فواید آن محروم ساخته. چنانچه آن نهر دوباره پاک‌سازی شود، در آبادی شهر ما فوق العاده مؤثر خواهد بود سپس از آن حضرت خواستند به فرماندار آنجا به نام قرظة بن کعب فرمان دهد تا همه مردم آن شهر را به کار وادارد و به حفر آن بگمارد. امیرمؤمنان، علی(ع) چون سخن آنان را شنید، به تجدید حفر نهر اظهار علاقه نمود، ولی با موضوع بیگاری و کار اجباری - با آنکه مورد تقاضای نمایندگان بود - موافقت ننمود و نامه‌ای به این مضمون به حاکم و فرماندار آنجا نوشت: گروهی از حوزه مأموریت تو نزد من آمدند و گفتند نهر سرزمین آنها خراب و متروک شده است و اگر اهالی آنجا آن نهر را حفر و استخراج نمایند، سرزمین‌هایشان آباد خواهد شد و قادر به پرداخت خراج خواهند گردید و در نتیجه، درآمد مسلمانان از ناحیه آنان افزایش خواهد یافت. هرگز آنان را به کندن نهر و تأمین هزینه آن مجبور نسازی «و لَسْتُ أرى أَنْ أجْبُرَ أحَداً علَى عَمَلٍ يَكْرَهُهُ»؛ «من عقیده ندارم که کسی را به کاری که دوست ندارد، و ادارم و به کار اجباری بگمارم». بر شماست که مردم آن آبادی را نزد خود بطلبی. اگر کار نهر بر آن‌گونه باشد که آنان می‌گویند، هر کدام از آنان به طیب خاطر مایل به کار باشد، به کار بگمار»[۱۱].

آزادی در فکر و اندیشه و عقیده: امام علی(ع) کسب معرفت و آگاهی را از نیازهای اساسی انسان می‌داند. جست‎وجوی علم و آگاهی، به معنای آزادی نظر، آزادی انتقاد و آزادی پذیرش است: «و سپس علی بن ابی طالب بسیار کوشید مردم را به طلب علم به مفهوم عام آن، که همان معرفت و فرهنگ است، ترغیب کند و طلب علم از نظر اساس و طبیعت، مربوط به آزادی دانشجو در اندیشه و تفکر است؛ چراکه بررسی معارف و علوم، نیازمند آزادی با مقیاس وسیعی است و بنابراین، کسی که تفکر و اندیشه ندارد، علم ندارد و شخصی که آزاد نباشد، فکر ندارد. پس نتیجه می‎گیریم که طلب علم و آزادی اندیشه، دو امر همگام و همراه هستند»[۱۲]. روش حضرت علی(ع) این بود که مردم را به جوانب گوناگون مسئله آگاه سازد و سیاست‎هایش را تشریح کند و آن‎گاه می‎خواست با شناخت به دست آمده، دست به گزینش بزنند. وقتی نظر مردم در مسئله‌ای با امام مخالف بود، حضرت با ارائه دلایل منطقی و قانع کننده، آنان را روشن می‎ساخت تا درست انتخاب کنند. هنگام عزیمت به صفین، یاران عبد الله بن مسعود در حقانیت امام علی(ع) تردید کردند و نزد ایشان آمدند «و به او گفتند: ما با تو رهسپار می‎شویم، ولی در لشکرگاه شما فرود نمی‌آییم و خود اردویی جداگانه می‎زنیم تا در شما و شامیان بنگریم. هرگاه دیدیم یکی از دو طرف به کاری که بر او حلال نیست، دست یازید یا گردنکشی و ظلمی از او سر زد، ما بر ضد او وارد پیکار می‌شویم. علی(ع) گفت: آفرین! خوش آمدید. این معنا، به کار بردن بصیرت در دین و کار بستن دانش در سنت است و هرکس به چنین پیشنهادی راضی نشود، بی‌گمان خائن و ستمگر باشد»[۱۳].

چنین برخورد آزاداندیشانه امام با مردم و تشویق به آزاداندیشی، آن هم در خلال نبردی بسیار مهم، اوج آزادی اندیشه و ارج‌گذاری به رأی، اندیشه و عقیده دیگران است. این نوع برخورد، به معنای تربیت و پرورش مردم بر اساس عقل و دلایل منطقی است تا در صورت رسیدن به نتیجه قطعی همراه با اندیشه و آزادی، از اعتقاد و یافته‌های خود دفاع کنند؛ چنان که مناظره‌های امام با شورشیان نهروان بیانگر این مطلب است. با این حال، همیشه موانعی در راه آزادی تفکر و عقیده وجود دارد. وظیفه حاکمان آن است که آن موانع را برطرف سازند و مردم را به مبارزه با آن دعوت کنند. نگه‌داری مردم در حالت بی‌خبری، تفتیش عقاید، نشر و ترویج خرافات، شعله‌ور ساختن غرایز جنسی و هوس‌های نامحدود[۱۴]، سدهایی است که مانع آزاداندیشی هستند.[۱۵]

آزادی اجتماعی و سیاسی

آزادی بیان و انتقاد: آزادی بیان، گفتن ناکارآمدی‌های رفتار و اعمال حاکمان و دولتمردان و ارائه راه درست به منظور اصلاح است، نه آزادی بیان برای چاپلوسی و خوشایندی زمامداران. امام در سخنانی، از مردم می‌خواهد به جای چاپلوسی و احترام‌های بی‌جا، از طرح دیدگاه‌ها، پیشنهادها و انتقادهای خود فروگذار نکنند و بدین وسیله حکومت را در رفع کاستی‌هایش یاری کنند. در خطبه ۲۱۶ می‌فرماید: «فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ»؛ «آن‌گونه که با زمامداران ستمگر سخن می‌گویید، با من سخن مگویید و چنان که در پیشگاه حاکمان خشمگین و جبار خود را جمع و جور می‌کنید، در حضور من نباشید و تصنعی (و منافقانه) با من رفتار منمایید». رفع نقص‌های نظام و در نتیجه پویایی آن، نیازمند بیان آن از سوی نخبگان جامعه و مردم است و زمامداران باید برای عملی ساختن آن، ظرفیت لازم را در خود ایجاد کنند و سپس بسترهای مناسب را فراهم آورند و خواستار آگاهی از دیدگاه‌های گوناگون باشند؛ چراکه درباره قدرت سیاسی و برنامه‌های مربوط، باید هم‌اندیشی شود و نقد گردد که در غیر این صورت، قدرت به استبداد و تباهی کشیده خواهد شد. «مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ»[۱۶]؛ «کسی که از آرای گوناگون استقبال کند، موارد خطا و اشتباه را می‌شناسد». به نظر امام، میان حفظ نظام و پویایی آن و وجود آزادی بیان، یا به عبارت دیگر، میان تباهی نظام و نبود آزادی بیان، ارتباط مستقیمی وجود دارد؛ چنان که در نامه ۵۳ می‌فرماید: «وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ تَخْفِضُ لَهُمْ فِي مَجْلِسِكَ ذَلِكَ جَنَاحَكَ وَ تُلِينُ لَهُمْ كَنَفَكَ فِي مُرَاجَعَتِكَ وَ وَجْهِكَ حَتَّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَعْتَعٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَعْتَعٍ ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِيَّ وَ نَحِّ عَنْكَ الضِّيقَ وَ الْأَنَفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ»؛ «و بفرمای تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسبانان به یک سو شوند تا سخنگویشان بی‌هراس و بی‌لکنت زبان سخن خویش بگوید که من از رسول الله(ص) بارها شنیدم که می‌گفت: پاک و آراسته نیست امتی که در آن امت، زیردست نتواند بدون لکنت زبان، حق خود را از قوی دست بستاند. پس تحمل نمای درشت‌گویی یا عجز آنها را در سخن گفتن، و تنگ حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداوند درهای رحمتش را به روی تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید.

مؤثرترین عامل کنترل قدرت حاکمان و تعدیل آن، با حضور پویا و آگاهانه مردم در صحنه‌های سیاسی و نظارت پیوسته آنان بر چگونگی اداره جامعه، به ویژه با نقد، ارزیابی و پیگیری صورت می‌گیرد. افزون بر این هدف، یکی از اهداف دیگر امام از دعوت مردم به نقد، شرکت و نقش آنان در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اجرایی است؛ زیرا امام در پی جامعه‌ای پویا و بانشاط بود که خود مردم در آن، نگهبان و ناظر حقیقی بر جریان حاکمیت باشند. آن حضرت پیش از دیگران، مردم را به ارزیابی اقدام‎های خویش می‌خواند. هنگام حرکت از مدینه به بصره برای جنگ با اصحاب جمل، به مردم کوفه پیام داد: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي خَرَجْتُ مِنْ حَيِّي هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ وَ إِنِّي أُذَكِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَيَّ فَإِنْ كُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِي وَ إِنْ كُنْتُ مُسِيئاً اسْتَعْتَبَنِي»[۱۷]؛ «اما بعد، من از موطن قبیله خویش بیرون آمده‌ام. ستمکارم یا ستم‌دیده، گردنکشم یا دیگران از فرمانم رخ برتافته‌اند، خدا را به یاد کسی می‌آورم که این نامه من به او رسد تا اگر به سوی من آید، بنگرد که اگر سیرتی نیکو داشتم، یاری‌ام کند و اگر بدکار بودم، از من بخواهد تا به حق بازگردم».

آزادی در انتخابات (بیعت): پیش‌تر گفتیم که عملکرد، ناشی از اندیشه است. به نظر امام، مردم در اندیشه آزادند، مادامی که به دیگران آسیب نرسانند. بنابراین، در اعمال خود دارای اختیار و انتخاب بوده، حق دارند حاکم خود را برگزینند. در نامه یک، امام خطاب به مردم کوفه گفت: «وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَيْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَا مُجْبَرِينَ بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ»؛ «آن‌گاه مردم با من بیعت کردند، نه از روی اکراه یا اجبار، بلکه به رضا و اختیار». از نامه ۵۴ فهمیده می‌شود بیعت مردم با امام، نه از روی ترس از قدرت و نه برای به دست آوردن متاع دنیا بوده است، بلکه آنان با اختیار خود، بدون هیچ اجباری دست بیعت دادند: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ كَتَمْتُمَا أَنِّي لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِي وَ لَمْ أُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي وَ إِنَّكُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِي وَ بَايَعَنِي وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ تُبَايِعْنِي لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ وَ لَا لِعَرَضٍ حَاضِرٍ»؛ «اما بعد، شما نیک می‌دانید، هر چند کتمان می‌کنید، که من آهنگ مردم نکردم تا آنها آهنگ من کردند. من از آنها بیعت نخواستم تا آنها با من بیعت کردند. شما دو تن از کسانی بودید که به سوی من آمدید و به من دست بیعت دادید. بیعت کردن مردم با من، بدان سبب نبود که مرا قدرتی است غالب یا مالی است مهیا.

آن‌گاه که عبد الله بن عمر، سعد بن ابی وقاص، اسامة بن زید و محمد بن مسلمه از بیعت با حضرت سرباز زدند، امام آنها را آزاد گذاشت. سپس یاران حضرت نام گروهی را بردند که بیعت نکرده بودند و گفتند هنوز عده‌ای دست بیعت نداده‌اند. امام پاسخ داد: «مرا به کسانی که به من گرایش ندارند، حاجتی نیست».

آزادی از ستم: مردم در زمان خلفای پیشین به انواع ستم‌ها گرفتار بودند. به ویژه به جای آنکه بندگان خدا و صاحبان حق در حکومت شناخته شوند، بردگانی پنداشته می‌شدند که حاکمان، آزادی را به آنان با لطف بخشیده‌اند و به تعبیر امام، مردم در بردگی و ذلت به سر می‌بردند که به وسیله ایشان از آنها نجات یافتند. «وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَكُمْ وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِي مِنْ وَرَائِكُمْ وَ أَعْتَقْتُكُمْ مِنْ رِبَقِ الذُّلِّ وَ حَلَقِ الضَّيْمِ شُكْراً مِنِّي لِلْبِرِّ الْقَلِيلِ وَ إِطْرَاقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ وَ شَهِدَهُ الْبَدَنُ مِنَ الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ»[۱۸]؛ «برایتان همنشین و معاشری نیکو بودم. تا یارایم بود، کوشیدم از پشت سر نگهبانتان شوم و از بندهای خواری آزادتان کردم و از چنبر ستم رهانیدم و این برای سپاسگزاری از آن اندک نیکی بود که از شما دیدم و چشم‌پوشی از آن همه زشتی که مرتکب شدید که چشم دید و تن تحمل نمود.

آزادی در پرداخت زکات: در صدر اسلام، زکات یکی از منابع مهم درآمد حکومت به شمار می‌آمد و گردآوری آن به وسیله عاملانی صورت می‌گرفت که خلفا به مناطق گوناگون می‌فرستادند. بنابراین، هر چه در آمدهای زیادی در خزانه حکومت جمع می‌شد، رسیدگی به امور کشور و سازمان‌دهی آن بهتر انجام می‌یافت. با این حال، امام هیچ‌گاه از حقوق مرم چشم‌پوشی نکرد و حتی در نامه‌ها و سفارش‌هایی به عاملان خود، خواستار رعایت آن بود و می‌فرمود: «ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا أَعْطَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ»[۱۹]؛ «سپس بگوی که ای بندگان خدا! ولی خدا و خلیفه او مرا نزد شما فرستاده تا سهمی را که خدا در اموالتان دارد، بستانم. آیا خدا را در اموالتان سهمی هست که آن را به ولی خدا بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه، به سراغش مرو و اگر کسی گفت: آری، بی‌آنکه او را بترسانی یا تهدیدش کنی، یا بر او سخت گیری، یا به دشواری‌اش افکنی، به همراهش برو و آنچه از زروسیم دهد، بستان و اگر او را گاو و گوسفند و شتر باشد، جز به اجازت صاحبانش به میان رمه مرو؛ زیرا بیشتر آنها از آنِ اوست».[۲۰]

اقامه حق (قانون)

برپایی و احیای حق، از وظایف بزرگ و مهم حکومت‌هاست. امیرمؤمنان، علی(ع) بارها دلیل پذیرش حکومت را اقامه حق و دفع باطل اعلام کرد؛ چراکه در سایه‌سار آن، کارکردهای دیگر جامعه تحقق می‌پذیرد و زمینه سیر معنوی و مادی به سوی اهداف متعالی فراهم می‌شود و با تحقق آن، امنیت و دین‌داری معنا می‌یابد. عبدالله بن عباس می‌گوید: «در منطقه ذی‌قار در گذرگاه جنگ بصره، خدمت امام رفتم که داشت کفش خود را پینه می‌زد. تا مرا دید، فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم: بهایی ندارد. فرمود: به خدا سوگند! من این کفش را از حکومت بر شما بیشتر دوست دارم، مگر آنکه در این حکومت، حقی را بر پای دارم یا باطلی را برافکنم»[۲۱]. از آنجا که قانون، شاخص و امری عینی و مشخص است، مردم به آسانی می‌توانند خود را با آن سازگار و وضعیت امور جزئی‌تر و روابط خود را تعریف کنند. برقراری قانون از سوی حاکم، به معنای جلوگیری از تفسیرها، روابط نادرست و سوءاستفاده از سوی برخی است. از نگاه امام علی(ع)، دیدگاه بیشتر مردم همیشه موافق با حق و حقیقت نیست؛ پس هرگاه بیشتر جامعه پیرو حق بودند، امام پیشرو آنان می‌شد و وقتی از حق رو برمی‌تافتند، او همچنان با حق بود و از جدایی بیشتر مردم از حق و روی‌گردانی به باطل، بیم به خود راه نمی‌داد.[۲۲]

حاکمیت دین

حاکمان دنیاطلب از آن رو به دنبال ریاست و حکومت هستند که غریزه برتری‌طلبی و سلطه‌جویی (حب جاه) و کامیابی و لذت‌پرستی (حب مال) خود را اشباع کنند، ولی کسی که دین را بیانگر محتوای حکومت می‌داند و معتقد است حکومت در همه اجزا و عناصرش باید خود را با آن سازگار کند، دلیل دیگری برای ریاست دارد. امام با نفی جاه‌طلبی و مال‌طلبی، هدف خود را از حکومت، برپایی دین و آشکار ساختن نشانه‌های آن می‌داند؛ چراکه دین، نشان دهنده راه روشن کمال‌خواهی است به نظر امام، دین پس از رسول خدا(ص) با اوهام، خرافات و بدعت‌ها وارونه گشته و نشانه‌های آن رنگ باخته و حدودش اجرا نشده است و نیاز دارد به وسیله قدرت، دوباره هنجارمندی خود را بازیابد. همان طور که در خطبه ۱۳۱ آمده است: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ‌ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ...»؛ «پروردگارا! تو می‌دانی آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که مُلک و سلطنتی به دست آوریم، و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه به دلیل این بود که نشانه‌های از بین رفته دینت را بازگردانیم».[۲۳]

برقراری صلح و امنیت

یکی دیگر از وظایف کلی حکومت اسلامی، برقراری صلح و امنیت است. امام علی(ع) در خطبه ۴۰ که پس از جنگ صفین و خطاب به خوارج ایراد کرد، هفت وظیفه مهم را برای یک حاکم برشمرد. حضرت در ابتدای خطبه، وجود حکومت نیک و بد را ضروری می‌داند که مردم چاره‌ای جز داشتن حکومت (حتی حکومت ستمگر) ندارند؛ زیرا در سایه حکومت، مؤمنان به عبادت مشغول می‌شوند و کافران نیز از خدمات آن بهره‌مندند. با امنیت ایجاد شده، کافر از منافع مادی و مؤمن از مواهب معنوی و مادی برخوردار است. حکومت برای ایجاد امنیت (دست‌کم برای بقای خودش) با دشمنان می‌ستیزد و موجب امنیت راه‌ها می‌شود و حق ضعیفان را می‌گیرد. امام آسیب حکومت بد را از نبود حکومت کمتر می‌داند؛ زیرا بی‌قانونی و هرج و مرج، تمام راه‌های نجات را می‌بندد و همه امور و حدود را تعطیل و فتنه را حاکم می‌سازد: «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‌ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»؛ «و حال آنکه مردم را امیر و فرمانروایی باید، خواه نیکوکار و خواه بدکار، که مؤمن در سایه حکومت او به کار خود پردازد و کافر از زندگی خود تمتع گیرد. تا زمان هر یک به سر آید و حق بیت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پیکار کنند و راه‌ها امن گردد و حق ضعیف را از قوی بستانند و نیکوکار بیاساید و از شر بدکار آسوده ماند». در خطبه ۱۳۱ نیز به امنیت ضعیفان از دست زورمندان اشاره می‌کند: «بلکه می‌خواستیم نشانه‌های دین تو را که دگرگون شده بود، بازگردانیم و سرزمین‌های تو را اصلاح کنیم تا بندگان ستمدیده‌ات در امان مانند و آن حدود که مقرر داشته‌ای، جاری شود».[۲۴]

مبارزه با ستمگران

امنیت آن گاه به دست می‌آید و مردمان در آسایش زندگی می‌کنند که ستمگران داخلی و خارجی و متجاوزان به مال و جان مردم و مهاجمان به حکومت، جرئت دست‌درازی نداشته باشند. گذشته از آنکه مبارزه با ستمگر، به نفع ستم‌دیدگان و حکومت است، به سود خود ستمگران نیز خواهد بود؛ زیرا نخست اینکه حکومت از گردنکشی ستمگران آسوده می‌شود و به کارهای مهم دیگر می‌پردازد و دیگر اینکه «وقتی ظلم از اندازه گذشت، شورش و عصیان عمومی همچون آتشی زبانه می‌کشد و تروخشک را می‌سوزاند و اولین طعمه این آتش، ظالمان خواهند بود؛ همان چیزی که در عصر عثمان و کمی قبل از حکومت امام صورت گرفت»[۲۵]. در ابتدای نامه ۵۳، امام، جهاد با دشمنان را دومین وظیفه مالک اشتر می‌داند و می‌فرماید با دشمنان جهاد کند «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ... وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا»؛ «و در سخنان دیگر، به مبارزه با زیاده‌خواهان، محتکران و اختلاس‌گران دستور می‌دهد».[۲۶]

برقراری عدالت

در اندیشه امیرمؤمنان، علی(ع)، عدالت، بالاترین و ارزشمندترین چیزی است که امور را سامان می‌دهد و همگان را به آسایش می‌رساند. ایشان عدالت را ترازوی خداوند می‌داند که در میان خلق و برای اقامه حق قرار داده شده است. به نظر امام «عدالت هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد»[۲۷]. بنابراین عدالت، محور و مقیاس هر چیزی است: «الْعَدْلُ مِلَاكٌ‌»[۲۸]؛ «عدالت، مقیاس و ملاک همه چیز است». علامه طباطبایی در تعریف عدل می‌نویسد: عدل به معنای ملازمت با راه میانه و گریز از افراط و تفریط در کارهاست و البته این معنای مفهومی عدل است؛ و گرنه حقیقت عدل، مساوات برقرار کردن و هماهنگی در کارها داشتن است. بدین صورت که در عدالت به هر کسی سهم بایسته داده می‌شود و همگان در رسیدن به سهم خود و قرار گرفتن در جایگاه بایسته خود، برابر می‌شوند. عدالت در اعتقاد، یعنی ایمان به آنچه حق و سزاوار است و عدالت در میان مردم، یعنی قرار گرفتن هر کسی در جایگاه بایسته خود که در عقل یا شرع یا عرف برای او منظور شده است[۲۹].

از اصول و وظایف کلی که حضرت آن را مبنای تمام برنامه‌ها و اقدامات می‌داند، برقراری عدالت است. در اندیشه امام علی(ع)، عدالت یک سیاست گزینشی برای مقطع خاص نیست، بلکه اصل مدیریت اجتماعی و میزان ارزیابی کارها و رفتارهاست. هدف امام از حکومت، برقراری عدالت است و در غیر این صورت، حکومت به اندازه عطسه بز یا کفش وصله‌داری ارزش ندارد. ایشان در سخنانی، مصادره و بازپس‌گیری اموال غاصبان و احیای سنت برابری و مساوات در بهره‌مندی از بیت المال را از جلوه‌های حکومت می‌شمارد و در نخستین روز حکومت به همگان اعلام می‌کند: پروردگارا! تو می‌دانی آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که مُلک و سلطنتی به دست آوریم، و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه به دلیل این بود که نشانه‌های از بین رفته دینت را بازگردانیم، و صلح و مسالمت را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده‌ات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقرارتی که به دست فراموشی سپرده شده، بار دیگر عملی گردد[۳۰]. ای مردم! مرا یاری کنید، هر چند خلاف میلتان باشد. سوگند به خدا! حق ستم دیده را از ستمگر می‌ستانم و مهار در بینی ستمگر کرده، چون شتر می‌کشانم تا او را به آبشخور حق برم، اگرچه رفتن به آنجا را ناخوش دارد[۳۱].

برنامه امام این بود که نه تنها در حکومتش حق کسی پایمال نشود و در بیت المال حیف و میل صورت نگیرد، بلکه می‌خواست حقوق پای‌مال شده گذشته را نیز بازپس گیرد و به صاحبان واقعی‌اش برگرداند. ایشان نخستین گام تحقق عدالت را، رهایی از ناهماهنگی درونی می‌داند و می‌فرماید: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْيَ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا»[۳۲]؛ «خود [محبوب‌ترین بنده خدا] را ملزم ساخته که به عدالت رفتار کند و نخستین قدمش در این راه، دور ساختن هواهای نفسانی است از خود. حق را می‌شناسد و به کارش می‌بندد و هیچ کار نیکی را رها نمی‌کند تا آهنگ آن کند و هر چیز را که در آن فایدتی پندارد، قصد آن نماید». گام دوم، احساس تعهد و مسئولیت به تحقق عدالت و حساسیت درباره بی‌عدالتی‌هاست: «اگر مرد مسلمانی پس از این رسوایی از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش کرد، بلکه مرگ را سزاوارتر است»[۳۳].

اصل عدالت باید در همه ارکان و بخش‌های گوناگون حکومت اسلامی، اجرا شود. عدالت اقتصادی، بهره‌مندی همه مردم از بیت المال و فرصت‌های اقتصادی دیگر است. عدالت اجتماعی، از بین بردن نابرابری‌های اجتماعی، و عدالت سیاسی، شایسته‌سالاری است. برای این کار، نخست زمامداران و مدیران باید به عدالت متصف شوند. زمامداران و مدیرانی که برای مسئولیت‌های گوناگون در نظام گزینش می‌شوند، باید شرایطی داشته باشند که عدالت یکی از آنهاست و کسانی می‌توانند عادل باشند که نخست این صفت را در خود متحقق سازند. مطلب دیگر اینکه مهم‌ترین هدف دولت اسلامی، برقراری عدالت است. بنابراین، هر سیاست و برنامه‌ای باید در جهت آن سامان یابد: «باید که محبوب‌ترین کارها نزد تو، کارهایی باشد که با میانه‌روی سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر»[۳۴]. امام علی(ع) در سخنان متعددی، کارگزاران خود را به اجرای عدالت دعوت می‌کند و دستور می‌دهد موانع اجرای آن را از بین ببرند. آن‌گاه در عبارت‌هایی، تبعیض، سودجویی، امتیاز‌طلبی و سستی اراده را از موانع آن بر می‌شمارد.[۳۵]

آبادانی و رفاه

چهارمین دستوری که امام در ابتدای نامه ۵۳ به مالک اشتر می‌دهد، آبادانی شهرهاست: «این دستوری است که بنده خدا علی، به مالک اشتر در فرمانش به او صادر فرموده است:... و آبادانی شهرها». همان طور که هدف خود را اصلاح شهرها می‌داند: «وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ»؛ در فرمانی، کارگزاران خود را به آبادانی شهرها از راه آبادانی زمین‌های کشاورزی، توسعه بازرگانی، حرفه‌ها و شغل‌های متعدد و سرمایه‌گذاری در امور زیربنایی و تشویق مردم به کار سفارش می‌کند و پایداری دولت و پویایی آن را به خرسندی و رفاه عادلانه مردم می‌داند؛ چراکه هر قدر درآمد مردم افزایش یابد، مالیات دولت پرداخته می‌شود و افزون بر رفاه صاحبان شغل، مردم ناتوان نیز از آن بهره‌مند می‌گردند و در نتیجه، به رفاه عمومی می‌انجامد. در عهدنامه مالک اشتر آمده است: «وَ تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا يُصْلِحُ أَهْلَهُ فَإِنَّ فِي صَلَاحِهِ وَ صَلَاحِهِمْ صَلَاحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ وَ لَا صَلَاحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلَّا بِهِمْ لِأَنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَ أَهْلِهِ وَ لْيَكُنْ نَظَرُكَ فِي عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِكَ فِي اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ لِأَنَّ ذَلِكَ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِالْعِمَارَةِ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَكَ الْعِبَادَ وَ لَمْ يَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلَّا قَلِيلًا»[۳۶]؛ «در کار خراج نیکو نظر کن، به گونه‌ای که به صلاح خراج‌گزاران باشد؛ زیرا صلاح کار خراج و خراج‌گزاران، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود، مگر به نیکو شدن حال خراج‌گزاران؛ زیرا همه مردم، روزی‌خوار خراج و خراج‌گزاران‌اند. ولی باید بیش از تحصیل خراج، در اندیشه زمین باشی؛ زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده است و کارش استقامت نیابد، مگر اندکی». تحقق رفاه عمومی، نیازمند برنامه‌ریزی درست دولت است. دولت با برنامه‌ریزی می‌تواند اقتصاد استکباری را بزداید، بندهای استضعاف مالی را بگشاید و مردم را به حقوق خود برساند. حضرت در خطبه ۱۰۵ فرمود: «امام و پیشوا غیر از آنچه از طرف خدا مأمور است، وظیفه‌ای ندارد (و وظایف او از این قرار است:) با پند و اندرز فرمان خدا را اعلام دارد؛ در خیرخواهی مردم بکوشد؛ احیای سنت و اقامه حدود بر آن کس که مستحق کیفر است نماید و حق مظلومان را به آنها بازگرداند».[۳۷]

منابع

پانویس

  1. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۶۶.
  2. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۶۷.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۸.
  5. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۶۸.
  6. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۷۰.
  7. منوچهر طباطبائی مؤتمنی، آزادی‌های عمومی و حقوق بشر، ص۶۳.
  8. کلینی، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، ج۸، ح۲۶.
  9. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، ج۳ و ۴، ص۴۸.
  10. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، ج۳ و ۴، ص۴۶.
  11. جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص۴۴۷، ۴۴۸.
  12. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، ص۵۲.
  13. نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، ص۱۶۲.
  14. جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه داوود الهامی، ص۴۳۲.
  15. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۷۱.
  16. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۳۶.
  17. نهج البلاغه، نامه ۵۷.
  18. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۹.
  19. نهج البلاغه، نامه ۲۵.
  20. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۷۴.
  21. نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
  22. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۷۹.
  23. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۷۹.
  24. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۸۰.
  25. ناصر مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین، ج۵، ص۵۰۴.
  26. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۸۱.
  27. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.
  28. جمال الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم و درر الکلم، ج۱، ص۵۷.
  29. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۳۱.
  30. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.
  31. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۶.
  32. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
  34. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  35. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۸۲.
  36. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  37. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۸۴.