فرزندان امام کاظم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

به فرزندان و اولاد امامان دوازده گانه شیعیان، «امام‌زاده» اطلاق می‌گردد. در میان امامان معصوم (ع)، بعد از امام علی (ع)، امام موسی کاظم (ع) با ۳۷ فرزند بیشترین اولاد را داشته‌اند. در باب کثرت فرزندان امام کاظم (ع) می‌توان احتمال داد که پس از قتل و عام و کشتارهای فراوان سادات علوی و بنی الحسن در زمان بنی امیه به وسیله حاکمان، سیاست ازدیاد نسل نوادگان پیامبر (ص) و امام‌زادگان (ع)، از سوی امام کاظم (ع) دنبال شده باشد و کثرت فرزندان امام هفتم (ع) می‌تواند قرینه‌ای بر این احتمال به شمار آید.

بسیاری از امام‌زادگان دانشورانی بزرگ و مجاهادانی سترگ و زاهد بودند، که رسالت تبلیغ دین و آموزش حقایق مکتب احیاگر اسلام را بر دوش داشتند. برخی از آنان پرستوهای مهاجری بودند که برای رساندن پیام ایمان در روستاهای دور افتاده و بر فراز کوه‌ها و در دل کویرها، زندگی را مخفیانه و مظلومانه سپری کردند.

در این مقال با گوشه‌ای از زندگانی برخی از فرزندان ذکور امام موسی بن جعفر (ع) آشنا می‌شویم[۱].

امام‌زاده سید ابراهیم بن موسی (ع)

آن زمان که امام رضا (ع) در مرو به سر می‌بردند، هر از چند گاهی نامه‌هایی را برای خانواده خویش به سوی مدینه گسیل می‌داشتند که در یکی از این نامه‌ها، از ظلم و ستم مأمون مطالبی را برای خانواده نوشتند و گویا از باب دلتنگی و استمداد از دیگر برادران، ایشان را به خراسان دعوت نمودند.

به محض وصول نامه، ده الی دوازده هزار نفر از فرزندان بنی هاشم آماده حرکت شده و چون در جمع خود سرداری برای فرماندهی نداشتند قرار بر این شد که تعدادی به زیارت قبر مطهر حضرت رسول اکرم (ص) مشرف شوند و بر قبر حضرت سلام کنند و هر کس که جواب سلام شنید او، به عنوان سردار و فرمانده منصوب شود و چون تنها «آقا سید ابراهیم» جواب سلامش را شنید، ایشان به عنوان سردار لشکر انتخاب و رهسپار خراسان شدند و از این تاریخ به بعد به «ابراهیم ابو جواب» معروف شد.

با رسیدن کاروان به شهر ری، سربازان مأمون، به کاروان حمله ور شدند و برای اینکه مانع ورود آنها به خراسان شوند، عده‌ای را به شهادت رساند و گروهی از سادات نیز به مناطق مختلف متفرق شده، که باز مورد تعقیب مأموران قرار گرفتند. آقا سید ابراهیم در حالی‌که به سمت شمال ایران در حرکت بودند، توسط مأموران مأمون به شهادت رسیدند و سر ایشان را از بدن جدا کردند. افراد محلی این سر مبارک را در محلی دفن کردند. و آن محل را به «مشهد سر» نامگذاری کردند که بعدها به دلیل وجود سر مبارک همین امام‌زاده، آنجا محل سکونت عاشقان و ارادتمندان به اهل بیت (ع) گردید و با توسعه شهر، به «بابلسر» معروف گردید و آستانه و مقبره آقا سید ابراهیم ابو جواب در قسمت جنوب شرقی بابلسر قرار گرفت[۲].

امام‌زاده سید احمد بن موسی (ع)

از فرزندان امام کاظم (ع) معروف به «سید السادات» و «شاهچراغ» است. وی از شخصیت‌های عالی مقام و جلیل‌القدر و پرهیزکار بود[۳]. امام موسی کاظم (ع) ایشان را دوست داشت و ملکی از خود را بدو بخشید و او را به بخشندگی و دلیری ستود[۴]. مورخان گزارش داده‌اند که: «پس از شهادت امام کاظم (ع)، مردم مدینه به لحاظ شخصیتی که احمد داشت، به در خانه او رفته و با وی بیعت کردند و او پیشاپیش جمعیت به مسجد پیغمبر (ص) رفت و خطبه‌ای خواند و به مردم گفت: ای کسانی که با من بیعت نموده‌اید! بدانید که من خودم با برادرم علی بیعت کرده‌ام و او واجب الاطاعه است. بر من و شما است که از او اطاعت کنیم. ایشان سپس از منبر پایین آمده و به اتفاق همه مردم به در خانه برادرش رفته و با حضرت بیعت کردند»[۵].

احمد بن موسی (ع) به اتفاق برادرانش، جناب سید امیر محمد عابد (ع) و جناب سید علاء الدین حسین (ع) و جمع کثیری از علویان و دوستان به قصد دیدار حضرت رضا (ع) از مدینه به سمت طوس حرکت نمودند. با حرکت کاروان، به مأمون خبر دادند که کاروانی انبوه از علویان و خاندان اهل بیت (ع) به سوی خراسان در حرکت می‌باشد. مأمون که می‌دانست اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آنها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت می‌گردد؛ لذا امریه‌ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آنها را به سمت مدینه برگردانید. به هر کجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز. حاکم شیراز که «قتلغ خان» نام داشت و مردی بسیار جدی و مقتدر بود، فوری با چهل هزار لشکر جرار، در «خان زنیان»، در هشت فرسخی شیراز اردو زد. همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید امیر احمد (ع) فرمودند: ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان حضرت رضا (ع) امیر لشکر که دستور داشت تا به هر نحوی که شده مانع پیشروی کاروان گردد، سخن حضرت سید احمد (ع) را نپذیرفت و گفت: یا هم اکنون به مدینه باز می‌گردید و یا همین محل را قتلگاه خود می‌سازید. با این سخن ولوله‌ای در کاروان برپا شد. خانواده امام رضا (ع) که مسافتی طولانی را تنها به عشق دیدار برادرشان طی نموده بودند، حاضر نشدند دست از خواسته خویش بردارند. مردان جنگی همراه کاروان شمشیرها را آماده کردند و کاروان به آهستگی به راه افتاد و این نشان از اراده راسخ در رسیدن به مرو بود. در این هنگام، لشکر قتلغ خان راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد. لشکر کفر در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده شدند. و چون نمی‌خواستند شکست را بپذیرند، تدبیری اندیشیدند. عده‌ای بالای بلندی‌ها فریاد زدند: الان خبر رسید که ولی‌عهد علی بن موسی وفات کرد. این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امام‌زادگان متفرق شدند. جناب سید امیر احمد، شبانه با اخوان و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند. جناب احمد فرمودند: چون دشمن در تعقیب است، خوب است با لباس مبدل پراکنده شوید تا گرفتار نشوید. سید امیر احمد وقتی به شیراز وارد شدند، در منزل یکی از دوستان صمیمی اهل بیت (ع) در محل «سر دزک»[۶] پنهان و شب و روز را به عبادت می‌گذرانیدند.

از طرف والی فارس بسیاری برای پیدا کردن امام‌زادگان معظم گماشتند تا بعد از یک سال جناب سید امیر احمد را یافتند و با سوراخ کردن خانه مجاور، وارد خانه شدند و در موقع استراحت، از پشت سر، شمشیری بر فرق نازنینش زدند و بعد از به شهادت رساندن ایشان، خانه را بر سرشان خراب کردند، فلذا بدن مبارکش زیر توده‌های خاک پنهان شد[۷]. اوایل قرن هفتم هجری، از جمله وزراء و مقربان دربار اتابک مظفرالدین، «امیر مقرب الدین مسعود» بوده که میل بسیاری به عمران و آبادی داشت. فلذا امر کرد، تل زباله‌ای که وسط شهر شیراز را به صورت بدی در آورده بود بردارند و در آن محل عمارت بزرگی بر پا کنند. روزی در اثنای کار، جسد‌تر و تازه مقتولی بدون تغییر و تبدیل، با فرق شکافته، زیبا و وجیه، در زیر آواری از خاک و زباله، پیدا شد. خبر به وزارت خانه رسید. حسب الامر وزیر اعظم، جمعی به تفتیش قضیه آمدند و فقط اثری که در بدن آن مقتول جوان دیدند که معرف او شد، حلقه انگشتری بود که بر خاتمش نقش بود: «العزة لله، احمد بن موسی» به این ترتیب، پیکر مقدس سید احمد بن موسی (ع) بعد از شناسایی در همان محل دفن شد و بر مزارش بقعه‌ای بنا گردید[۸].

در سال ۷۴۵ هجری قمری، «ملکه تاشی خاتون» - مادر شاه شیخ ابو اسحاق اینجو، پادشاه فارس - اقدامات نیکویی بر بارگاه آن حضرت انجام داد. این بانوی نیکوکار، اقدام به بهسازی بارگاه کرد و در عرض ۵ سال از سال ۷۴۵ تا ۷۵۰ هجری قمری، آرامگاهی وسیع و گنبدی بلند بر آن ساخت. همچنین در جنب آرامگاه، مدرسه‌ای وسیع بنا کرد. او همچنین تعداد زیادی از مغازه‌های بازار نزدیک حرم و ملک میمند فارس را وقف بر این آستان مقدس کرد.

ابن بطوطه جهانگرد مراکشی که در سال ۷۴۸ هجری قمری، برای بار دوم به شیراز سفر کرده، در سفرنامه خود درباره اقدامات ملکه تاشی خاتون و توصیف آرامگاه، چنین نوشته است: «این آرامگاه در نظر شیرازی‌ها احترام تمام دارد و مردم برای تبرک و توسل به زیارتش می‌روند. تاشی خاتون، مادر شاه ابو اسحاق، در جوار این بقعه بزرگ، مدرسه و زاویه‌ای ساخته است که در آن به اطعام مسافران می‌پردازند»[۹].

در سال ۱۳۶۰ هجری شمسی، با حکمی از سوی امام خمینی، آیت الله سید محمد مهدی دستغیب - برادر شهید دستغیب - به تولیت آستان احمدی منصوب شدند. در سال ۱۳۸۶، در شورای فرهنگ عمومی استان فارس یک روز به نام «بزرگداشت شاهچراغ» مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند؛ لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند اما پس از بررسی‌های به عمل آمده، کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد شاهچراغ بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقل‌های متفاوتی وجود دارد. از این‌رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت یعنی حد فاصل تولد حضرت معصومه (س) و امام رضا (ع) یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) تعیین شود.

شورای عالی انقلاب فرهنگی در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۸۸ روز ششم ذیقعده یعنی پنجمین روز از دهه کرامت را به نام روز بزرگداشت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) جهت ثبت در تقویم مناسبت‌های ملی - اسلامی کشور تصویب کرد. بارگاه حضرت سید امیر محمد عابد در طرف دیگر صحن بارگاه شاهچراغ واقع شده است[۱۰].

امام‌زاده سید جلال الدین اشرف بن موسی (ع)

آن بزرگوار در سال ۱۸۰ هجری قمری، در مدینه چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت موسی کاظم (ع) و مادر پاکدامن و والا مقامش نجمه است و ظاهرا کوچک‌ترین فرزند از فرزندان امام هفتم (ع) به شمار می‌روند.

آیت الله شیخ محمد مهدوی لاهیجانی مؤلف کتاب سادات متقدمه گیلان می‌نویسد: «نام سید جلال الدین اشرف، ابراهیم المرتضی اصغر، ملقب به جلال الدین است. او برادر اعیانی[۱۱] امام علی بن موسی الرضا (ع) می‌باشد. لقب اشرف را از عموی جد پدرش عمر الاشرف ابن امام زین العابدین (ع) اتخاذ نموده است. اما در حقیقت اشرف، نشانه برتری و شایستگی او نسبت به سایر برادران و ملاک تمیز او از سایر جلال الدینها در میان علویان محسوب می‌شود. ایشان سه ساله بودند که پدر بزرگوارش را از دست داد و به مدد و همت برادرش حضرت رضا (ع) در زادگاهش پرورش یافت و در سایه تربیت او مراتب فضل و کمال را طی کرد. در سال ۲۰۱ هجری قمری، در حالی‌که ۲۱ سال داشت برای دیدن برادرش امام رضا (ع) همانند بسیاری از سادات و علویان از مدینه به سمت خراسان آمدند ولی ایشان به خواسته امام رضا (ع) در بغداد ماندند و مشغول تبلیغ شدند تا این که در سال ۲۰۳ قمری، خبر شهادت امام رضا (ع) به ایشان رسید و در این زمان سادات و بزرگان و شیعیان برای عرض تسلیت خدمت وی رسیدند و برای اولین بار در آن مجلس مسأله نهضت و مقابله با حاکم ستمگر زمان مأمون عباسی مطرح شد و لذا سید اشرف در سال ۲۰۴ قمری، وقتی که مأمون از مرو عازم بغداد شد، آن شهر را ترک کرد و به ایران مهاجرت نمود و همانند اغلب سادات و علویان به نقاط امن ایران پناهنده شد و به صورت مخفیانه مشغول ترویج و تبلیغ شریعت محمدی و علوی گردید و مقدمات کار نهضت و قیام را فراهم می‌ساخت[۱۲]. وی در سال ۲۰۶ هجری قمری، با جنگ‌هایی مختلف وارد گیلان شد و در حدود ۲۰ سال در آن سامان حکومت داشته است. جنگ‌های سید اشرف عبارتند از:

  1. جنگ زنجان در سال ۲۰۶ هجری قمری که سرکرده سپاه عباسیان فردی به نام «بابا ملحد» بود.
  2. فتح طارم و حوالی آنکه در این مناطق، ۱۲۰۰ نفر از مسیحیان به دست آن بزرگوار مسلمان شدند.
  3. فتح رودبار (کوهدم) در سال ۲۰۶ هجری قمری.
  4. فتح رشت در سال ۲۰۶ هجری قمری. وی در یکی از روزهای سال ۲۰۶ هجری قمری، باشکوه و عظمت وارد شهر رشت شد. مردم کوچه و بازار به استقبال او شتافتند و مقام او را گرامی داشتند.
  5. فتح لاهیجان و سیاهکل (برفجان) در سال ۲۰۸ هجری قمری.
  6. فتح شهر‌ها و آبادی‌های غرب گیلان در سال ۲۱۰ هجری قمری.
  7. فتح شهران (شهری در حوالی بابل مازندران) در سال ۲۱۱ هجری قمری[۱۳].

سید اشرف، پس از فتح شهران در سال ۲۱۱ هجری قمری، تصمیم گرفت به زیارت مرقد مطهر برادرش امام رضا (ع) برود و لذا طی سخنانی برای سپاهیان خود فرمود: «ای دوستان خاندان علی (ع)! هر چه وظیفه شما بود انجام دادید. اکنون به شما رخصت می‌دهم که بر سر اهل و عیال خود برگردید که من برای زیارت برادرم ثامن الائمه (ع)، به خراسان خواهم رفت».

سرداران سپاه گفتند: «ای فرزند رسول الله (ص)! از آن زمانی که خانه‌های خود را به خون‌خواهی امام حسین (ع) و امام رضا (ع) ترک کردیم، دست از جان شسته‌ایم و اکنون دست از دامان تو باز نخواهیم داشت». بنابراین، حضرت با عده‌ای از سرداران رشید اسلام به صورت کاروانی از مازندران به سوی مرقد امام رضا (ع) حرکت کرد. چون به نواحی طوس رسیدند، بقعه‌ای را مشاهده کردند. حضرت پیاده شد و آهسته جلو رفت و دست مبارک خود را بر زمین نهاد و شروع به درد دل کرد و به شدت گریست. همه با دیدن این منظره غم‌انگیز فهمیدند که آنجا مرقد مطهر امام رضا (ع) است. کاروان هم به گریه افتادند. حضرت مدتی در آنجا اقامت گزید و بساط عزاداری و اطعام به راه انداخت و در آن مدت کرامات بسیاری از ایشان مشاهده شد، که همه را متحیر کرد. سید جلال الدین اشرف بعد از زیارت مرقد مطهر برادرش به سوی گیلان حرکت کرد[۱۴].

بنا به نقل مشهور، امام‌زاده سید جلال الدین اشرف (ع) در ۱۴ رمضان سال ۲۲۳ یا ۲۳۰ هجری قمری، به دست عاملان عباسی به شهادت رسید. «شیخ مفید الدین» که مردی پارسا بود، طبق وصیت، پیکر مبارک حضرت را غسل داده و آن را در تابوت گذارده و به کمک اهالی تا کنار رودخانه خروشان سفید رود تشیع و آنگاه تابوت را در آب سفید رود رها کرد. پیکر پاک آن رهبر مجاهد بعد از گذشت حدود ۱۰۰ کیلومتر در حوالی لاهیجان و در «قریه اکیم» به ساحل رسید و توسط عده‌ای از مردم از آب گرفته و در همان کنار ساحل بدون هیچ گونه تشریفاتی به خاک سپرده شد. بعدها رودخانه تغییر مسیر داده و هم اکنون فاصله حرم آن حضرت تا رودخانه سفید رود حدود ۴ کیلومتر است. در سال ۳۱۱ هجری قمری، گنبدی توسط «گوهرشاد خانم» بر روی قبر آن حضرت بنا نهاده شد[۱۵]. محل دفن آن حضرت بعدها به نام‌های کوچان، جلالیه، اشرفیه و هم اکنون «آستانه اشرفیه» معروف است. مردم به زبان محلی آن را «پلا آستانه» ‌، یعنی امام‌زاده بزرگ می‌خوانند[۱۶].

امام‌زاده سید حسین بن موسی (ع)

حسین بن موسی کاظم (ع) از جمله امام زادگانی است که مورخان او را از فرزندان بلافصل امام کاظم (ع) دانسته‌اند و به گفته ایشان، از مقام بلندی برخوردار بوده است. از امام جواد (ع) سؤال شد: «کدامیک از عموهایتان نسبت به شما بهتر رفتار کردند؟ فرمودند: عمویم حسین». در این باره حضرت امام رضا (ع) فرمودند: «به خدا سوگند، فرزندم جواد درست گفته است؛ زیرا حسین نسبت به او خوش‌رفتارترین افراد بود».

از حالات و زندگی‌نامه امام‌زاده حسین (ع) در کتاب‌های انساب و تراجم موجود ذکر چندانی نشده و اطلاعاتی کافی در دست نیست، اما بر پایه تحلیلی که از رونوشت نامه منسوب به امام ابوالحسن الرضا (ع) به عمل آمده، تاریخ ولادت این امام‌زاده، اواخر قرن دوم یعنی حدود سال ۱۷۸ هجری قمری بوده است. نامه یادشده، متنی است که امام رضا (ع) آن را در شأن برادرش حسین بن موسی (ع) به والی طبس نوشته‌اند، و تاریخ نگارش آن و محاسبه سن امام زاده حسین در هنگام مفقود شدن که در متن به آن اشاره شده و مدت زمانی که متواری بوده و مخفیانه به سر برده است، تاریخ ولادت ایشان را روشن می‌سازد. ظاهرا ایشان از آخرین فرزندان موسی بن جعفر (ع) بوده و دوران کودکی و نوجوانی وی مصادف با ایام حکومت ننگین هارون الرشید و تاخت و تازهای او بوده است.

در اواخر قرن دوم هجری که فرزندان علی (ع) و شیعیان، سخت تحت تعقیب عمال عباسی بودند، حسین بن موسی (ع)، با آنکه نوجوانی بیش نبود، از ظلم و ستم خلفا امان نداشت، و همراه دیگر فرزندان موسی بن جعفر (ع) مدت‌ها متواری بود و پنهان می‌زیست. وقتی که امام رضا (ع)، اطلاع یافتند حسین به جانب خراسان (طبس) آمده، برای آگاه کردن «عامر بن زروامهر» (والی طبس که مورد اعتماد آن حضرت بود)، نامه‌ای به شرح ذیل برای وی نوشتند، تا او را از ورود آن امام‌زاده آگاه سازند و مراقب باشد تا گزندی به وی نرسد[۱۷]:

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ از علی بن موسی بن جعفر الرضا (ع) به عامر بن زروامهر مرزبان طبسین، سلام بر تو. همانا ستایش می‌کنم خدای را، آن‌که غیر از او خدایی نیست. پروردگارا! از تو می‌خواهم که بر محمد‌(ص)، بنده و پیامبرت درود فرستی. ستایش، خدای یکتایی را سزاست که از همه جهانیان بی‌نیاز و همه به او نیازمندند. خدای توانایی که از همه برتر است و بر آن‌چه که بخواهد تواناست. خدایی که هر که از او باری بخواهد او را یاری می‌دهد و هر که به او پناه برد او را پناه دهد. حاکم همه حاکمان و پرورش‌دهنده همه پرورش‌دهندگان. هیچ موجودی بر وجود مقدسش پیشی نگرفته و هیچ چیز جایگزین او نمی‌باشد. قلم بر حمد و ثنایش در گردش است. پس در پنهان و آشکار از نافرمانی او بپرهیزید. اما بعد... در میان کارها، برای ما پیشامدی روی داده و من در آن ناحیه بر هیچ کس جز تو اعتماد ندارم و آن این است که فرزندی از فرزندان قریش از عترت پیامبر (ص)، مفقود شده و این موضوع حزن و اندوه مرا سبب گشته است. این فرزند، حسین نام دارد، او نزدیک به بلوغ و در سن کودکان دوازده‌ساله است. رنگ چهره‌اش گندم‌گون است و در سفیده چشم راستش نقطه قرمزی است، گونه‌هایش برجسته است و موهایش صاف، از زمانی که مفقود شده، نه سال می‌گذرد. اطلاع یافتم که او قصد آن ناحیه را که دروازه خراسان است، داشته و در آنجا ساکن است. از تو می‌خواهم که از دوستانت کمک بخواهی و اقدام به یافتن این گمشده کنی و چنانچه او را یافتی، پس از آن‌که صفات و نشانه‌هایش برایت مسلّم شد، مرا آگاه سازی. از تو می‌خواهم که نسبت به او نیکی و مدارا و ملاطفت نمایی تا خداوندی که بر همه ولایت دارد، او را به خانواده بزرگوارش که نگران هستند، برگرداند و از راه بزرگواری، کارهای کوچک و بزرگی را که در آن ناحیه برایت پیش می‌آید برای من بنویس که ان شاء الله تعالی مرا در انجام آن موفق خواهی یافت و فرمان خدای عز و جل را از یاد مبر که می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا[۱۸] و سلام و رحمت و برکات خدا بر تو و همه دوستان مسلمانت باد، آنان که فرمان الهی را می‌شنوند و فرمانبردار خدا و رسولش (ص) هستند».

«مرحوم محمد رضا اظهری» که از نویسندگان اهل طبس بوده می‌نویسد: «مطلعین محلی مدعی‌اند که اصل نامه نزد مرحوم «میرزا غلامحسین متولی» که علاوه بر تولیت امام‌زاده از مردان فاضل طبس بوده و کتابخانه معتبری نیز داشته است، مضبوط بوده که همواره آن را در صندوقی مقفل نزد خود حفظ می‌کرده است، پس از مرگش، یکی از دوستانش که به قصد شرکت در مراسم عزاداری متولی به طبس رفته، آن را از ورثه گرفته است تا به کتابخانه آستان قدس رضوی تسلیم کند، ولی نه خصوصیات آن در دست است و نه از نامه مزبور در کتابخانه آستانه اثری به دست آمده است. ولی سواد مکتوب در نزد بسیاری از علاقه‌مندان موجود است.

براساس شواهد، سیاست تند و خصمانه امویان و بعد از آن عباسیان به گونه‌ای بود که قلع و قمع و نابودی اهل بیت پیامبر (ص) و برانداختن نام و نشان و آثارشان را سرلوحه کارهای خود قرار داده بودند، امام‌زاده حسین بن موسی کاظم (ع) را به شهادت رساندند و پس از تدفین ایشان در طبس، سالیانی دراز، از عمران و آبادی بنای مقبره، جلوگیری کردند، ولی ارادتمندان آن حضرت مخفیانه به زیارتش می‌رفتند تا اینکه در اوایل قرن پنجم بنای اولیه بارگاه این امام‌زاده ساخته شد[۱۹].

بنای این حرم در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی، بر اثر زلزله طبس تخریب گردید که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آستان قدس رضوی آن را بازسازی نمود. در سال ۱۳۷۳، طی حکمی از طرف مقام معظم رهبری، تولیت این آستان مبارک به آیت الله واعظ طبسی محول گردید. امروزه حرم مطهر امام زاده حسین بن موسی کاظم (ع) واقع در سه کیلومتری شمال غربی طبس می‌باشد که به همت والای آستان قدس رضوی، دارای صحن، ایوان و حرم و همچنین ۱۵۰ غرفه، ۱۲ سوئیت پذیرایی، سقاخانه پارکینگ، فرهنگسرا، فضای سبز، پایگاه انتظامی، واحد مخابراتی، دار الشفاء و دیگر امکانات رفاهی، به عنوان میقات الرضا (ع) آماده خدمت رسانی به زائران این بارگاه مقدس می‌باشد[۲۰].

امام‌زاده سید شمس الدین محمد بن موسی (ع)

ایشان از جمله افرادی بودند که در کاروان خونخواهان امام رضا (ع)، به همراه سه هزار نفر از امام‌زادگان و فرزندانشان به سرپرستی احمد بن موسی (ع) (شاه چراغ)، و محمد بن موسی (ع) در سال ۲۰۲ هجری قمری، از مدینه و از راه شیراز به ایران آمدند و در استان فارس (شیراز) گرفتار جنگ با حاکم شیراز شدند[۲۱]. شمس الدین به سمت اصفهان حرکت و به منطقه «عربستان اصفهان»[۲۲] می‌رسد[۲۳]. او وقتی مطمئن می‌شود که در این منطقه عشایر عرب ساکن هستند و سادات و شیعیان در «علویجه» مستقرند، تصمیم بر ماندن می‌گیرد و با معرفی خودش به یکی از شیعیان به نام «حاج طاهر»، میهمان او می‌شود. وی مدتی در آنجا زندگی می‌کند تا اینکه در کنار نهر شهر، توسط دشمنان اهل بیت (ع) شناسایی و به شهادت می‌رسد و به وسیله علویون و میزبانش، حاج طاهر در محل فعلی - بر فراز کوه کوچکی که مشرف به علویجه است - مدفون می‌شود. به مرور زمان، شیفتگان و شیعیان علوی - با توجه به کراماتی که با توسل به روح پر فتوح او می‌بینند - بر فراز مرقد مطهرش گنبد و بارگاه مجللی بنا می‌کنند[۲۴].[۲۵]

امام‌زاده سید محمد بن موسی الکاظم (ع)

سید محمد بن موسی (ع)، از فرزندان امام کاظم (ع) می‌باشد که در خاور شهر تفرش در کوهی مدفون است که به مناسبت مزار همین امام‌زاده، آنجا مشهد نامیده می‌شود.

مشهد امام‌زاده محمد (ع)، از بناهای عصر صفویه و آراسته به کاشیکاری، تزئیینات، گچ‌بری و نقاشی همان دوره است. این مزار دارای بقعه، مرقد، صندوق منبت کاری شده، گنبد و چند ایوان و صحن است. به نظر می‌رسد که بنای گنبد به سال ۹۵۰ هجری قمری آغاز، و به سال ۹۵۶ هجری قمری به پایان رسیده باشد. ولی قسمتی از تزئینات، هم‌زمان بنیان ایوان سر در ورودی صحن در سال ۱۰۵۰ هجری قمری انجام یافته است[۲۶].[۲۷]

امام‌زاده سید ناصر (ع) و سید یاسر (ع)

در روستای گلستان شهرستان مشهد مقدس، آرامگاه دو تن از فرزندان امام موسی بن جعفر (ع) قرار دارد که به نام امام‌زاده سید ناصر (ع) و سید یاسر (ع) مشهور است.

نمای دیوار این بنا از جنس آجر و کاشی است و دو در ورودی به داخل بقعه دارد. یکی مستقیما به رواق بزرگی می‌رود که دو ضریح در آن واقع است و دیگری به کفشداری باز می‌شود و از آنجا به همان رواق راه دارد. تا چندی پیش، این مزار شهرت گسترده‌ای نداشت و نامی از آنها در میان نبود، این بقعه مسجد محلی کوچکی به شمار می‌رفت و در آن دو ضریح چوبی سبز رنگ کوچک قرار داشت؛ اما با پی جویی برخی از مؤمنان و پژوهش در اسناد و مدارک، و پرسش از نسب‌شناسان و یافتن نام این دو برادر در کتاب کنز الانساب، و تحقیقات کافی از ادارات اوقاف و امور خیریه در این خصوص که آیا مزاری برای این دو تن در دیگر نقاط ثبت شده است یا خیر، آشکار شد که این بقعه تنها مزاری است که نام این دو برادر را بر خود دارد؛ بنابر این، برای متولیان بقعه تردیدی در درستی این امر باقی نماند. این گونه بود که این آرامگاه رونق یافت و جماعتی از خیر اندیشان محل، با معرفی مزار و اطلاع رسانی گسترده پیرامون آن، در ترمیم و نوسازی آن کوشیدند.

بر یک تابلو و با استناد به همان کتاب کنز الانساب، نام این دو بزرگوار در شمار فرزندان امام موسی بن جعفر (ع) ذکر شده است. در قاب طلایی دیگری که فردی به نام «حاج عباس الخضاری» آن را اهدا کرده، حاکم خوشنویس عراقی برای این دو برادر زیارتنامه‌ای را به خط زیبای ثلث نوشته است. بر روی آینه‌ای که در برابر ضریح قرار دارد، نیز نسب مدفونین در این بقعه به رؤیت زائران رسیده است. دو ضریح که تقریبا مانند هم می‌باشد، به طراحی «استاد محمود فرشچیان» و سرمایه یکی از شیعیان کویتی به نام «هاشم کمال»، در اصفهان ساخته شد که در سال ۱۳۸۲ بر مرقد این دو امام‌زاده نصب گردید. این مزار موقوفه‌ای ندارد و همه امور آن از محل کمک‌ها و نذورات مردمی تأمین می‌شود که از طریق پرداخت حضوری یا غیرحضوری هدایای خود را به این بقعه می‌دهند[۲۸].

منابع

پانویس

  1. محمدی، حسین، رضانامه ص ۹۵.
  2. محمدی، حسین، رضانامه ص ۹۵.
  3. اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۹۱.
  4. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۷، ص۹.
  5. معارف و معاریف، ج۱، ص۵۹۷.
  6. محله سر دزک، همین مکانی است که بقعه و بارگاه حضرت شاهچراغ در آن قرار دارد.
  7. ریاض الانساب، ج۲، ص۱۴۶.
  8. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۷، ص۹؛ ریحانة الادب، ج۳، ص۵۱.
  9. سفرنامه ابن بطوطه (بارگاه و مرقد مطهر امام زاده سید احمد بن موسی شاهچراغ (ع) در طول تاریخ در معرض تغییرات و بهسازی‌هایی از طرف امرا و سلاطین ایرانی قرار داشته است که بدین شرح می‌باشد: در سال ۹۱۲ هجری قمری، به دستور شاه اسماعیل صفوی، بهسازی گسترده‌ای بر آرامگاه انجام گرفت ۸۵ سال بعد، بر اثر زلزله سال ۹۹۷ هجری قمری، نیمی از گنبد آرامگاه ویران شد که دوباره در سال‌های بعد بازسازی گردید. در سال ۱۱۴۲ هجری قمری، نادرشاه افشار بهسازی گسترده‌ای بر این آرامگاه انجام داد و به دستور او قندیل بزرگی در زیر سقف و گنبد آویزان کردند. نادر شاه پیش از گرفتن شیراز و غلبه بر افغان‌ها، پیمان بسته بود که اگر در جنگ پیروز شود، بهسازی شایسته‌ای بر این بقعه انجام دهد. بنابر این پس از پیروزی بر افغان‌ها و تسلط بر شیراز، ۱۵۰۰ تومان پول آن زمان را صرف بهسازی شاه چراغ کرد و قندیل او ۷۲۰ مثقال وزن داشته که از طلای ناب و زنجیر نقره‌ای ساخته بوده‌اند. این قندیل تا سال ۱۲۳۹ هجری قمری هم چنان آویزان بود. در زلزله سال ۱۲۳۹ هجری قمری، شیراز با خاک یکسان شد و این آرامگاه نیز به کلی مخروبه گردید. نویسنده تذکره دلگشا که خود شاهد این زلزله بوده است چنین می‌نویسد: «گنبد بقعه شاه چراغ که از غایت ارتفاع، آفتاب جهان تاب هر روز در نیم روز خود را در سایه آن کشیدی به یک دفعه چنان بر زمین خورد که زمین شکافته و در اعماق خاک فرو رفت... و آن عمارات عالی... تو گویی همیشه ویران بوده»... پس از زلزله، قندیل اهدایی نادر شاه را فروختند و صرف بازسازی آرامگاه کردند، در سال ۱۲۴۳ هجری قمری، به دستور فتحعلی شاه قاجار، حسینعلی میرزا فرمانفرما، پی‌گیر شد تاکف بقعه را یک متر از سطح زمین بلند‌تر بسازد. این کار صورت گرفت و به جای استفاده از سنگ و ساروج، آن را از سنگ و آجر و گچ بنا کردند و در آخر ضریحی نقره‌ای بر قبر نصب کردند. در سال ۱۲۶۹ هجری قمری، بر اثر زلزله، گنبد آرامگاه شکست و فرو ریخت. در همان سال محمد ناصر ظهیر الدوله آن را نوسازی کرد. در سال ۱۲۸۹ هجری قمری، مسعود میرزا ظل السلطان، دری نقره‌ای بر ورودی حرم نصب کرد و در سال ۱۲۹۲ هجری قمری، شاهزاده ظل السلطان، ساعت زنگ‌دار بزرگی بر برج جنوبی بقعه نصب کرد. در سال ۱۳۰۶ هجری شمسی، آینه کاری مفصلی بر دیوارهای داخل حرم انجام گرفت. در سال ۱۳۳۶ هجری شمسی، آخرین گنبد قدیمی آرامگاه برچیده شد و اولین گنبد با بتون آرمه‌ای توسط انجمن آثار ملی و اداره باستان‌شناسی فارس به همت هنرمند فقید، سید احمد رضازاده ساخته شد.)
  10. محمدی، حسین، رضانامه ص ۹۶.
  11. برادر اعیانی یعنی برادر پدری و مادری.
  12. سادات متقدمه، گیلان، ص۲۳۹.
  13. به نقل از: جنگ نامه سید جلال الدین اشرف.
  14. نهضت انقلاب، ص۶۱.
  15. سادات متقدمه گیلان، ص۲۳۹.
  16. محمدی، حسین، رضانامه ص ۹۹.
  17. مکاتیب الامام الرضا (ع)، ص۲۰۹.
  18. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
  19. به نقل از: دائرة المعارف تشیع؛ ستاره پر فروغ آسمان کویر.
  20. محمدی، حسین، رضانامه ص ۱۰۱.
  21. ریاض الانساب، ج۲، ص۱۴۶؛ امام‌زادگان، ص۲۲.
  22. عربستان اصفهان به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم می‌شده است. عربستان شمالی تا گلپایگان و خوانسار امتداد داشت. عربستان جنوبی از اشن تا علویجه که و از آنجا تا گز و برخوار اصفهان امتداد داشت و این منطقه عرب نشین و محل سکونت سادات علوی در علویجه بود. این بخش در حال حاضر به نام بخش مهردشت معروف است.
  23. حیاة الامام موسی بن جعفر (ع)، ج۲، ص۴۳۷.
  24. الباب الانساب.
  25. محمدی، حسین، رضانامه ص ۱۰۳.
  26. سیری کوتاه در تاریخ تفرش و آشتیان، ص۹۵ و ۹۶.
  27. محمدی، حسین، رضانامه ص ۱۰۴.
  28. محمدی، حسین، رضانامه ص ۱۰۴.