حضرت آدم در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'تعلیم اسما' به 'تعلیم اسماء')
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


[[حضرت آدم]] {{ع}}، اوّلین [[انسانی]] است که [[خداوند]] آفرید. [[نسل]] [[بشر]] کنونی از [[آدم]] و همسرش "حوّا"ست. در [[آیات قرآن]]، بارها واژه "آدم" و وقایع مربوط به آن به کار رفته است مانند: مراحل [[خلقت]] او و همسرش، تکثیر نسل آدم و [[اولاد]] وی، داستان [[فرشتگان]] و [[خلقت آدم]] و [[سجده]] بر او و [[امتناع]] [[شیطان]] از سجده بر آدم و ... .
== مقدمه ==
[[حضرت آدم]] {{ع}}، اوّلین انسانی است که [[خداوند]] آفرید. [[نسل]] [[بشر]] کنونی از آدم و همسرش "حوّا"ست. به این جهت به افراد [[بشر]] "بنی آدم" می‌گویند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۱۴.</ref>.


==نامگذاری==
== نامگذاری ==
لغویان در مبدأ اشتقاق [[آدم]] و نیز عربیت یا ورود آن از زبان دیگر، بر یک [[رأی]] نیستند. برخی آن را در اصل، عبری و از واژه اَدَم و اَدَمه، به معنای [[زمین]] یا [[خاک]] سطح [[زمین]]<ref>تفسیر کتاب مقدس، ج ۱، ص ۱۴۸.</ref> و برخی نیز آن را در اصل [[سریانی]] دانسته‌اند. گویا کاربرد دو صورت مذکر و مؤنث آن (اَدَم و اَدَمه) باهم در سِفْرِ پیدایش به معنای خاکی (ساخته شده از [[خاک]])، منشأ قول به عبری بودن این واژه و تقویت آن شده است. کسانی که ریشه آن را [[عربی]] می‌دانند، با توجه به کاربرد ریشه این واژه، درباره مبدأ اشتقاق آن احتمال‌هایی را ذکر کرده‌اند. جوهری، "ادیم" را به معنای روی [[زمین]]، "اَدَمه" را [[باطن]] پوست، [[الگو]] و [[اسوه]]، و "اُدمه" را به معنای گندم گونی، و "[[آدم]]" را به معنای گندم گون دانسته است<ref>الصحاح، ج ۵، ص ۱۸۵۹، «آدم».</ref>. [[ابن اثیر]]، "ادام" و "اُدم" به معنای خورش را از موارد کاربرد این ماده می‌شمارد<ref>النهایه، ج ۱، ص ۳۲، «آدم».</ref>. ابوعبید، ریشه همه این موارد را "ادم الطعام" می‌داند؛ چون طعام با ادام گوارا می‌شود. به نظر ابن [[فارس]] نیز ریشه همه این معانی اصلِ واحد "اَدم" به معنای موافقت و [[ملایمت]] است<ref>مقاییس، ج ۱، ص ۷۱ و ۷۲، «أدم».</ref>.  
لغویان در مبدأ اشتقاق [[آدم]] و نیز عربیت یا ورود آن از زبان دیگر، بر یک رأی نیستند. برخی آن را در اصل، عبری و از واژه اَدَم و اَدَمه، به معنای [[زمین]] یا خاک سطح [[زمین]]<ref>تفسیر کتاب مقدس، ج ۱، ص ۱۴۸.</ref> و برخی نیز آن را در اصل سریانی دانسته‌اند. گویا کاربرد دو صورت مذکر و مؤنث آن (اَدَم و اَدَمه) باهم در سِفْرِ پیدایش به معنای خاکی (ساخته شده از خاک)، منشأ قول به عبری بودن این واژه و تقویت آن شده است. کسانی که ریشه آن را عربی می‌دانند، با توجه به کاربرد ریشه این واژه، درباره مبدأ اشتقاق آن احتمال‌هایی را ذکر کرده‌اند. جوهری، "ادیم" را به معنای روی [[زمین]]، "اَدَمه" را [[باطن]] پوست، [[الگو]] و [[اسوه]]، و "اُدمه" را به معنای گندم گونی، و "[[آدم]]" را به معنای گندم گون دانسته است<ref>الصحاح، ج ۵، ص ۱۸۵۹، «آدم».</ref>. [[ابن اثیر]]، "ادام" و "اُدم" به معنای خورش را از موارد کاربرد این ماده می‌شمارد<ref>النهایه، ج ۱، ص ۳۲، «آدم».</ref>. ابوعبید، ریشه همه این موارد را "ادم الطعام" می‌داند؛ چون طعام با ادام گوارا می‌شود. به نظر ابن [[فارس]] نیز ریشه همه این معانی اصلِ واحد "اَدم" به معنای موافقت و [[ملایمت]] است<ref>مقاییس، ج ۱، ص ۷۱ و ۷۲، «أدم».</ref>.  


"اَدَم" و "اَدِم" در [[عربی]] معانی متفاوتی دارد که برخی از آنها عبارت‌اند از: نزدیک شدن یا وسیله نزدیک شدن، آمیزش و اختلاط، اُلفت، [[همراهی]] و موافقت، گندمگونی<ref>لسان العرب، ج۱۲، ص۸.</ref>.
"اَدَم" و "اَدِم" در عربی معانی متفاوتی دارد که برخی از آنها عبارت‌اند از: نزدیک شدن یا وسیله نزدیک شدن، آمیزش و اختلاط، اُلفت، [[همراهی]] و موافقت، گندمگونی<ref>لسان العرب، ج۱۲، ص۸.</ref>.


طبق [[رأی]] برخی مانند [[زمخشری]]، [[آدم]] اسم عجمی، مانند [[آزر]]، عازر، عابر، شالخ و فالغ بوده و از کلمه‌ای دیگر گرفته نشده است<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۱۲۵؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref>. ابن عاشور ضمن رد مشتق بودن این کلمه، با [[استدلال]] به اینکه این نام نزد [[عرب]] و غیرعرب شناخته شده بوده و این هر دو از [[خانواده]] زبان‌های سامی‌اند، نظریه اصلی بودن آن در هر دو زبان را مطرح ساخته، آن را از باب توارد لغات می‌داند<ref>التحریر و التنویر، ج ۱، ص ۴۰۸.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۲۵؛ [[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
طبق رأی برخی مانند [[زمخشری]]، [[آدم]] اسم عجمی، مانند [[آزر]]، عازر، عابر، شالخ و فالغ بوده و از کلمه‌ای دیگر گرفته نشده است<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۱۲۵؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref>. ابن عاشور ضمن رد مشتق بودن این کلمه، با [[استدلال]] به اینکه این نام نزد [[عرب]] و غیرعرب شناخته شده بوده و این هر دو از [[خانواده]] زبان‌های سامی‌اند، نظریه اصلی بودن آن در هر دو زبان را مطرح ساخته، آن را از باب توارد لغات می‌داند<ref>التحریر و التنویر، ج ۱، ص ۴۰۸.</ref>.


[[راغب اصفهانی]] با توجه به معانی لغوی لفظ [[آدم]]، برای نام‌گذاری [[حضرت آدم]] {{ع}} چهار وجه را آورده است:
[[راغب اصفهانی]] با توجه به معانی لغوی لفظ [[آدم]]، برای نام‌گذاری [[حضرت آدم]] {{ع}} چهار وجه را آورده است:
# جسم او از [[خاک]] روی [[زمین]] است؛
# جسم او از خاک روی [[زمین]] است؛
# گندم گون است؛
# گندم گون است؛
# از ترکیب عناصر و نیروهای گوناگون آفریده شده است (اُدمة: الفت و اختلاط)؛
# از ترکیب عناصر و نیروهای گوناگون آفریده شده است (اُدمة: الفت و اختلاط)؛
# بر اثر [[روح]] خدایی که در وی دمیده شده، [[نیکو]] گردید (ادام: خورش و نیکوکننده طعام)<ref>مفردات، ص ۷۰، «آدم».</ref>. پیش‌تر [[مفسران]]، وجه نام‌گذاری [[آدم]] را با استناد به احادیثی، آفریده شدن او از [[خاک]] روی [[زمین]] ذکر کرده<ref>جامع البیان، مج۱، ج۱، ص ۳۰۷؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۷۹؛ روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۳۵۶.</ref> و آن را عَلَم دانسته‌اند. بعضی هم آن را چون [[انسان]] و [[بشر]]، نوع می‌دانند<ref>قاموس قرآن، ج ۱، ص ۳۸، «آدم».</ref>؛ برخی گفته‌اند: گویا این واژه ابتدا به اعتبار معنای وصفی درباره [[حضرت آدم]] {{ع}} به کار رفته؛ سپس به صورت عَلَم استعمال شده است<ref>التحقیق، ج ۱، ص ۵۲، «أدم».</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۲۵؛ [[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
# بر اثر [[روح]] خدایی که در وی دمیده شده، [[نیکو]] گردید (ادام: خورش و نیکوکننده طعام)<ref>مفردات، ص ۷۰، «آدم».</ref>. پیش‌تر [[مفسران]]، وجه نام‌گذاری [[آدم]] را با استناد به احادیثی، آفریده شدن او از خاک روی [[زمین]] ذکر کرده<ref>جامع البیان، مج۱، ج۱، ص ۳۰۷؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۷۹؛ روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۳۵۶.</ref> و آن را عَلَم دانسته‌اند. بعضی هم آن را چون [[انسان]] و [[بشر]]، نوع می‌دانند<ref>قاموس قرآن، ج ۱، ص ۳۸، «آدم».</ref>؛ برخی گفته‌اند: گویا این واژه ابتدا به اعتبار معنای وصفی درباره [[حضرت آدم]] {{ع}} به کار رفته؛ سپس به صورت عَلَم استعمال شده است<ref>التحقیق، ج ۱، ص ۵۲، «أدم».</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۲۵؛ [[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>


== آدم در قرآن ==
== آدم در قرآن ==
در [[آیات قرآن]]، واژه "[[آدم]]" به صورت مفرد ۱۵ بار، "بنی [[آدم]]" هفت بار و {{متن قرآن| ابْنَيْ‏ آدَمَ‏ }}، {{متن قرآن| ذُرِّيَّةَ آدَمَ‏ }} و {{متن قرآن| كَمَثَلِ‏ آدَمَ‏ }} هر کدام یک بار به کار رفته است. در [[آیات]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا }}<ref>سوره نساء، آیه ۱.</ref>؛ {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ}} <ref>سوره اعراف، آیه:۱۸۹.</ref>؛ {{متن قرآن|خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}} <ref>سوره زمر، آیه: ۶.</ref> نیز "نَفْس" به کار رفته و مقصود از آن [[آدم]] {{ع}} دانسته شده است. مقصود از «[[بشر]]» در [[آیه]] {{متن قرآن|إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ}}<ref>«آنگاه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم بشری از گل بیافرینم» سوره ص، آیه ۷۱.</ref> و "[[انسان]]" در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ}}<ref>«و به راستی ما آدمی را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، آفریدیم» سوره حجر، آیه ۲۶.</ref> را نیز شخص [[آدم]] {{ع}} دانسته‌اند. تفصیل داستان او در شش سوره {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ}} <ref>سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>؛ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>سوره بقره، آیه: ۳۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ}}<ref>سوره اعراف، آیه ۱۱- ۲۵.</ref>؛ {{متن قرآن| وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ}} <ref>سوره حجر، آیه ۲۸-۴۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُورًا وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً }} <ref>سوره اسراء، آیه: ۶۱-۶۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلا تَعْرَى وَأَنَّكَ لا تَظْمَأُ فِيهَا وَلا تَضْحَى فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لّا يَبْلَى فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى}} <ref>سوره طه، آیه ۱۱۵-۱۲۴.</ref>؛ {{متن قرآن|إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ}} <ref>سوره ص، آیه ۷۱-۸۵.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۲۵.</ref>.
در [[آیات قرآن]]، واژه "[[آدم]]" به صورت مفرد ۱۵ بار، "بنی [[آدم]]" هفت بار و {{متن قرآن| ابْنَيْ‏ آدَمَ‏ }}، {{متن قرآن| ذُرِّيَّةَ آدَمَ‏ }} و {{متن قرآن| كَمَثَلِ‏ آدَمَ‏ }} هر کدام یک بار به کار رفته است. در [[آیات]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا }}<ref>سوره نساء، آیه ۱.</ref>؛ {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ}} <ref>سوره اعراف، آیه:۱۸۹.</ref>؛ {{متن قرآن|خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}} <ref>سوره زمر، آیه: ۶.</ref> نیز "نَفْس" به کار رفته و مقصود از آن [[آدم]] {{ع}} دانسته شده است. مقصود از «[[بشر]]» در [[آیه]] {{متن قرآن|إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ}}<ref>«آنگاه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم بشری از گل بیافرینم» سوره ص، آیه ۷۱.</ref> و "[[انسان]]" در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ}}<ref>«و به راستی ما آدمی را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، آفریدیم» سوره حجر، آیه ۲۶.</ref> را نیز شخص [[آدم]] {{ع}} دانسته‌اند. تفصیل داستان او در شش سوره {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ}} <ref>سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>؛ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>سوره بقره، آیه: ۳۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ}}<ref>سوره اعراف، آیه ۱۱- ۲۵.</ref>؛ {{متن قرآن| وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ}} <ref>سوره حجر، آیه ۲۸-۴۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُورًا وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً }} <ref>سوره اسراء، آیه: ۶۱-۶۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلا تَعْرَى وَأَنَّكَ لا تَظْمَأُ فِيهَا وَلا تَضْحَى فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لّا يَبْلَى فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى}} <ref>سوره طه، آیه ۱۱۵-۱۲۴.</ref>؛ {{متن قرآن|إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ}} <ref>سوره ص، آیه ۷۱-۸۵.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۲۵.</ref>.


در بیان چگونگی وقایع مربوط به [[آدم]] {{ع}} که در [[قرآن]] و [[روایات]] وارد شده، بین [[مفسران]] دو نظریه وجود دارد: بیش‌تر آنان این وقایع را حوادثی شخصی و مربوط به شخص [[حضرت آدم]] {{ع}} می‌دانند و معتقدند [[خداوند]] [[فرشتگان]] را به [[سجده]] برای شخص [[آدم]] {{ع}} امر نمود و [[ابلیس]] از [[سجده]] سرباز زد و... ، و سپس [[خداوند]] [[آدم]] {{ع}} را وارد [[بهشت]] نمود و [[آدم]] {{ع}} که در اثر [[فریب]] [[شیطان]] از درخت [[ممنوع]] خورد و به [[زمین]] [[هبوط]] کرد و.... اما برخی از [[مفسران]] این وقایع را به نوع [[انسان]] مربوط دانسته و در تحلیل وقایع مربوط به [[آدم]]، سخن از رمزی بودن و جنبه تمثیلی این قصه به میان آورده و با [[تأویل]] آن، برایش جنبه نمادی قائل شده‌اند<ref>بیان السعاده، ج ۱، ص ۷۵؛ المنار، ج ۱، ص ۲۸۰؛ المیزان، ج۱، ص ۱۳۲ و ۱۳۳.</ref>. در این دیدگاه، [[آدم]] نمونه و [[مظهر]] [[انسان کامل]] است. [[بهشت]] جنبه تمثیلی دارد و جای گرفتن [[آدم]] در آن بدان معنا است که ذات انسانی به [[رفاه]] و [[آسایش]] گرایش دارد و خروج از [[بهشت]] و [[هبوط]]، کنایه از این است که [[انسان]] در اثر خروج از [[اعتدال]]، دچار [[رنج]] و تعب شده و زندگانی آرام خویش را بر اثر [[نافرمانی]] به مخاطره می‌افکند<ref>المنار، ج ۱، ص ۲۸۳؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۳۴ و ۱۳۵.</ref>.
در بیان چگونگی وقایع مربوط به [[آدم]] {{ع}} که در [[قرآن]] و [[روایات]] وارد شده، بین [[مفسران]] دو نظریه وجود دارد: بیش‌تر آنان این وقایع را حوادثی شخصی و مربوط به شخص [[حضرت آدم]] {{ع}} می‌دانند و معتقدند [[خداوند]] [[فرشتگان]] را به [[سجده]] برای شخص [[آدم]] {{ع}} امر نمود و [[ابلیس]] از [[سجده]] سرباز زد و... ، و سپس [[خداوند]] [[آدم]] {{ع}} را وارد [[بهشت]] نمود و [[آدم]] {{ع}} که در اثر [[فریب]] [[شیطان]] از درخت ممنوع خورد و به [[زمین]] هبوط کرد و.... اما برخی از [[مفسران]] این وقایع را به نوع [[انسان]] مربوط دانسته و در تحلیل وقایع مربوط به [[آدم]]، سخن از رمزی بودن و جنبه تمثیلی این قصه به میان آورده و با [[تأویل]] آن، برایش جنبه نمادی قائل شده‌اند<ref>بیان السعاده، ج ۱، ص ۷۵؛ المنار، ج ۱، ص ۲۸۰؛ المیزان، ج۱، ص ۱۳۲ و ۱۳۳.</ref>. در این دیدگاه، [[آدم]] نمونه و مظهر [[انسان کامل]] است. [[بهشت]] جنبه تمثیلی دارد و جای گرفتن [[آدم]] در آن بدان معنا است که ذات انسانی به [[رفاه]] و [[آسایش]] گرایش دارد و خروج از [[بهشت]] و هبوط، کنایه از این است که [[انسان]] در اثر خروج از [[اعتدال]]، دچار [[رنج]] و تعب شده و زندگانی آرام خویش را بر اثر [[نافرمانی]] به مخاطره می‌افکند<ref>المنار، ج ۱، ص ۲۸۳؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۳۴ و ۱۳۵.</ref>.


[[خلافت]] [[آدم]] به معنای قرار گرفتن همه نیروها در [[اختیار]] اوست تا با بهره برداری از آنها به سوی کمال مطلوب خویش پیش رود. پرسش [[فرشتگان]] از [[خلافت]] موجودی [[مفسد]] و [[خون]] ریز، تصویری از این است که در [[انسان]] [[توانایی]] افساد و [[خون ریزی]] وجود دارد و در عین حال، دارای [[شایستگی]] این [[خلافت]] است. [[آموزش]] اسماء به [[آدم]]، اشاره به این [[حقیقت]] است که درانسان، استعداد فراگیری همه دانش‌های [[جهان]] وجود دارد. عرضه نام‌ها بر [[فرشتگان]] و پرسش از آنها و در پی آن، اظهار [[ناتوانی]] در [[پاسخ گویی]] شان، تصویری از محدودیت همه قوا و نیروهای [[اداره]] کننده [[جهان]] است. [[سرپیچی]] [[شیطان]] از [[سجده]] بر [[آدم]]، تمثیلی از [[ناتوانی]] [[انسان]] در رام ساختن [[روح]] [[بدی]] و بدگرایی به شمار می‌رود که انگیزه همه [[درگیری‌ها]] و تبهکاری‌هاست. درخت [[ممنوع]]، تمثیلی از [[شر]] و [[بدی]] و [[نهی]] از آن، [[الهام]] [[شناخت]] [[زشتی‌ها]] و برحذر داشتن [[انسان]] از هر چیزی است که به وی آسیب رسانده، مانع کمالش شود. [[وسوسه]] و [[فریب]] [[شیطان]]، گویای نهاد [[ناپاک]] و [[روح]] [[پلیدی]] است که همواره با [[بشر]] بوده، او را به سوی [[زشتی‌ها]] سوق می‌دهد و سرانجام تلقی کلمات و پذیرش [[توبه]] [[آدم]] {{ع}} اشاره به این [[حقیقت]] است که [[انسان]] با [[سرشت]] [[پاک]] خود در هر شرایطی [[توان]] بازگشت و تغییر مسیر و جبران گذشته‌ها را دارد<ref>المنار، ج ۱، ص ۲۸۰ - ۲۸۳.</ref>.
[[خلافت]] [[آدم]] به معنای قرار گرفتن همه نیروها در [[اختیار]] اوست تا با بهره برداری از آنها به سوی کمال مطلوب خویش پیش رود. پرسش [[فرشتگان]] از [[خلافت]] موجودی [[مفسد]] و [[خون]] ریز، تصویری از این است که در [[انسان]] [[توانایی]] افساد و [[خون ریزی]] وجود دارد و در عین حال، دارای شایستگی این [[خلافت]] است. [[آموزش]] اسماء به [[آدم]]، اشاره به این [[حقیقت]] است که درانسان، استعداد فراگیری همه دانش‌های [[جهان]] وجود دارد. عرضه نام‌ها بر [[فرشتگان]] و پرسش از آنها و در پی آن، اظهار [[ناتوانی]] در پاسخ گویی شان، تصویری از محدودیت همه قوا و نیروهای [[اداره]] کننده [[جهان]] است. [[سرپیچی]] [[شیطان]] از [[سجده]] بر [[آدم]]، تمثیلی از [[ناتوانی]] [[انسان]] در رام ساختن [[روح]] بدی و بدگرایی به شمار می‌رود که انگیزه همه درگیری‌ها و تبهکاری‌هاست. درخت ممنوع، تمثیلی از [[شر]] و بدی و [[نهی]] از آن، [[الهام]] [[شناخت]] [[زشتی‌ها]] و برحذر داشتن [[انسان]] از هر چیزی است که به وی آسیب رسانده، مانع کمالش شود. [[وسوسه]] و [[فریب]] [[شیطان]]، گویای نهاد [[ناپاک]] و [[روح]] [[پلیدی]] است که همواره با [[بشر]] بوده، او را به سوی [[زشتی‌ها]] سوق می‌دهد و سرانجام تلقی کلمات و پذیرش [[توبه]] [[آدم]] {{ع}} اشاره به این [[حقیقت]] است که [[انسان]] با [[سرشت]] [[پاک]] خود در هر شرایطی [[توان]] بازگشت و تغییر مسیر و جبران گذشته‌ها را دارد<ref>المنار، ج ۱، ص ۲۸۰ - ۲۸۳.</ref>.


مطلب دیگری که شایان توجه است، اینکه آیا عالم و [[آدم]]، منحصر در همین عالم و آدم‌هایی است که در آن [[زندگی]] می‌کنند یا خیر. بر اساس روایتی، [[خداوند]] پس از فانی کردن این عالم، دوباره عالمی دیگر و زمینی دیگر می‌آفریند؛ چنان که پیش از این نیز هزار هزار عالم و هزار هزار [[آدم]] آفریده است و ما در پایان آن عوالم و آن [[آدمیان]] قرار داریم<ref>الخصال، ص ۶۵۲.</ref> و از آنجا که [[عقل]] اول، واسطه ایجاد نوع [[انسان]]، بلکه تمام انواع است، در اصطلاح [[عارفان]] به [[عقل]] اول که همان [[روح]] محمدی {{صل}} است، [[آدم]] [[حقیقی]] و [[آدم]] اول گفته شده و [[حدیث نبوی]] (نخستین چیزی که [[خداوند]] خلق کرد، [[نور]] من است) اشاره به آن دانسته شده است<ref>شرح فصوص الحکم، ص ۴۰۵ و ۴۰۶ و ۴۰۸.</ref>. برخی نیز [[امام علی]] {{ع}} را [[آدم]] اول دانسته و از آن حضرت [[نقل]] کرده‌اند که فرمود: من [[آدم]] اول هستم<ref>شرح الاسماء، ص ۵۵۴.</ref>، چنان که همه [[امامان]] {{عم}} را [[آدم]] [[حقیقی]] دانسته‌اند<ref>شرح الاسماء، ص ۶۲۴.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۲۵-۱۲۷.</ref>
مطلب دیگری که شایان توجه است، اینکه آیا عالم و [[آدم]]، منحصر در همین عالم و آدم‌هایی است که در آن [[زندگی]] می‌کنند یا خیر. بر اساس روایتی، [[خداوند]] پس از فانی کردن این عالم، دوباره عالمی دیگر و زمینی دیگر می‌آفریند؛ چنان که پیش از این نیز هزار هزار عالم و هزار هزار [[آدم]] آفریده است و ما در پایان آن عوالم و آن [[آدمیان]] قرار داریم<ref>الخصال، ص ۶۵۲.</ref> و از آنجا که [[عقل]] اول، واسطه ایجاد نوع [[انسان]]، بلکه تمام انواع است، در اصطلاح [[عارفان]] به [[عقل]] اول که همان [[روح]] محمدی {{صل}} است، [[آدم]] [[حقیقی]] و [[آدم]] اول گفته شده و حدیث نبوی (نخستین چیزی که [[خداوند]] خلق کرد، [[نور]] من است) اشاره به آن دانسته شده است<ref>شرح فصوص الحکم، ص ۴۰۵ و ۴۰۶ و ۴۰۸.</ref>. برخی نیز [[امام علی]] {{ع}} را [[آدم]] اول دانسته و از آن حضرت [[نقل]] کرده‌اند که فرمود: من [[آدم]] اول هستم<ref>شرح الاسماء، ص ۵۵۴.</ref>، چنان که همه [[امامان]] {{عم}} را [[آدم]] [[حقیقی]] دانسته‌اند<ref>شرح الاسماء، ص ۶۲۴.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۲۵-۱۲۷.</ref>


== مراحل خلقت آدم ==
== خلقت حضرت آدم ==
{{اصلی|آفرینش آدم}}
نکته مهم دیگر، اینکه در [[آیات]] مربوط به [[آفرینش آدم]]، تعبیرات گوناگونی به کار رفته است که حکایت از مراحل گوناگون [[آفرینش انسان]] دارد: {{متن قرآن|خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ}}<ref>«او را از خاک آفرید» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref>، {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ}}<ref>«و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم» سوره مؤمنون، آیه ۱۲.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لَازِبٍ}}<ref>«ما آنها را از گلی چسبناک آفریده‌ایم» سوره صافات، آیه ۱۱.</ref>، {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ}}<ref>«و به راستی ما آدمی را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، آفریدیم» سوره حجر، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}<ref>«پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.</ref>.
نکته مهم دیگر، اینکه در [[آیات]] مربوط به [[آفرینش آدم]]، تعبیرات گوناگونی به کار رفته است که حکایت از مراحل گوناگون [[آفرینش انسان]] دارد: {{متن قرآن|خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ}}<ref>«او را از خاک آفرید» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref>، {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ}}<ref>«و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم» سوره مؤمنون، آیه ۱۲.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لَازِبٍ}}<ref>«ما آنها را از گلی چسبناک آفریده‌ایم» سوره صافات، آیه ۱۱.</ref>، {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ}}<ref>«و به راستی ما آدمی را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، آفریدیم» سوره حجر، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}<ref>«پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.</ref>.


در آخرین مرحله و هنگامی که اعضاء و جوارح متناسب و مورد [[نیاز انسان]] شکل گرفت، [[خداوند]] در کالبد او [[روح]] دمید و او را به صورت [[انسانی]] کامل و متحرک در آورد. داستان [[آفرینش آدم]] در سه [[سوره]] (بقره، [[اعراف]] و طه) آمده و در سه [[سوره]] دیگر (حجر، [[اسراء]] و "ص") نیز، اشاراتی به آن شده است. در این [[آیات]] به طور فشرده گزارش می‌شود که [[خداوند]]، [[آدم]] را از [[خاک]] آفرید و از [[روح]] خود در کالبد او دمید و حقایق والای [[غیبی]] را به او آموخت و به همین [[دلیل]]، او دارای [[شرافت]] و ارج ویژه گردید<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>.
در آخرین مرحله و هنگامی که اعضاء و جوارح متناسب و مورد نیاز انسان شکل گرفت، [[خداوند]] در کالبد او [[روح]] دمید و او را به صورت [[انسانی]] کامل و متحرک در آورد. داستان [[آفرینش آدم]] در [[سوره بقره]]، [[سوره اعراف]] و [[سوره طه]] آمده و در [[سوره حجر]]، [[سوره اسراء]] و [[سوره ص]] نیز، اشاراتی به آن شده است. در این [[آیات]] به طور فشرده گزارش می‌شود که [[خداوند]]، [[آدم]] را از خاک آفرید و از [[روح]] خود در کالبد او دمید و حقایق والای [[غیبی]] را به او آموخت و به همین [[دلیل]]، او دارای [[شرافت]] و ارج ویژه گردید<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>.


از این [[آیات]] و [[سوره‌ها]] همچنین استفاده می‌شود آدم نخستین بشر روی [[زمین]] بوده است<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا واسعی]]، [[آدم - واسعی (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]]، ج۱، ص ۴۳.</ref>.
از این [[آیات]] و [[سوره‌ها]] همچنین استفاده می‌شود آدم نخستین بشر روی [[زمین]] بوده است<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا واسعی]]، [[آدم - واسعی (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]]، ج۱، ص ۴۳.</ref>.


== [[همسر]] [[آدم]] ([[حوا]]) ==
=== فرشتگان و آفرینش آدم ===
در سه جای [[قرآن]] آمده است که [[خدا]]، [[انسان‌ها]] را از نفسی واحد، و همسرش را از وی پدید آورد: {{متن قرآن|خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا}}<ref>«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بی‌گ» سوره نساء، آیه ۱.</ref>؛ {{متن قرآن| هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ }}<ref> اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد تا بدو آرامش یابد و چون با او آمیزش کرد، همسرش باری سبک برگرفت آنگاه (چندی) با او به سر آورد تا چون گرانبار شد، خداوند- پروردگارشان- را خواندند که: اگر به ما (فرزند) شایسته‌ای بدهی به یقین از سپاسگزاران خواهیم بود؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۹.</ref> و {{متن قرآن|خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref> شما را از تنی یگانه آفرید سپس از او همسرش را پدید آورد و از چارپایان هشت تا (نر و ماده) آفرید؛ شما را در شکم مادرانتان با آفرینشی از پس آفرینشی دیگر در تاریکی‌هایی سه‌گانه می‌آفریند؛ این خداوند پروردگار شماست که فرمانفرمایی از آن اوست؛ هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوید؟؛ سوره زمر، آیه: ۶.</ref>.
{{همچنین|فرشتگان}}
 
آن گاه که [[خداوند]] از [[خلافت]] موجودی در [[زمین]] خبر داد، [[فرشتگان]] پرسیدند: آیا کسی را در [[زمین]] [[جانشین]] می‌کنی که در آن [[فساد]] و [[خون ریزی]] کند؟: {{متن قرآن|قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. بیش‌تر [[مفسران]]، پرسش [[فرشتگان]] را برای [[کشف]] [[حقیقت]] و [[حکمت]] [[آفرینش آدم]] دانسته‌اند، نه [[اعتراض]] به [[خداوند]] و [[طعن]] بر بنی [[آدم]]؛ زیرا مقام فرشتگان [[برتر]] از آن است که چنین کنند<ref>بیضاوی، ج ۱، ص ۸۲.</ref>؛ البته برخی پرسش مذکور را از باب [[اعتراض]] و [[طعن]] و آن را از سوی [[فرشتگان]] زمینی، [[جن]] و [[شیاطین]] دانسته‌اند؛ زیرا [[تاریکی]] نشئه مادیت که موجب [[حجاب]] است، بر آنها [[غلبه]] داشته و درباره مرتبه [[آدم]] فاقد [[شناخت]] بوده‌اند<ref>شرح فصوص الحکم، ص ۳۶۹.</ref>. [[مفسران]] به این پرسش که [[فرشتگان]] چگونه دریافتند موجود جدید، [[مفسد]] و [[خون]] ریز است، پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند: در این زمینه دو [[روایت]] از [[ابن عباس]] [[نقل]] شده است. از [[روایت]] نخست برمی‌آید که پیش از [[آدم]]، [[جن]] در [[زمین]] ساکن بود و [[فساد]] و [[خون ریزی]] می‌کرد و [[فرشتگان]] او را با [[جن]] قیاس کردند؛ اما براساس [[روایت]] دیگر، در پی اعلام [[جانشینی]] و پرسش [[فرشتگان]] از چگونگی آن فرمود: ذریه‌اش در [[زمین]] [[فساد]] کنند و یکدیگر را بکشند و آنگاه بود که [[فرشتگان]] آن سؤال را مطرح ساختند<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۱۴.</ref>. [[شیخ طوسی]]<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۳۴.</ref> و [[طبرسی]]<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۷۷.</ref> نیز این دو وجه را آورده‌اند.
[[مفسران]] در چگونگی [[آفرینش]] [[حوا]]، دو [[رأی]] دارند: برخی [[آفرینش]] وی را از پهلوی چپ [[آدم]] دانسته، با استناد به روایاتی از [[ابن عباس]] و [[ابن مسعود]] می‌گویند: [[آدم]] در [[بهشت]] تنها بود. [[خداوند]] خوابی را بر او چیره کرد و [[حوا]] را از پهلوی چپش آفرید و [[آدم]] {{ع}} او را [[حوا]] نامید؛ چون از موجود [[حی]] آفریده شده بود<ref>التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۱۶۱.</ref>. بیش‌تر [[مفسران]] ضمن مردود دانستن [[رأی]] پیشین، بر این نظرند که [[حوا]] از جنس [[آدم]] آفریده شده تا با او انس گیرد؛ چون انس با همجنس بهتر حاصل می‌شود. این گروه درباره معنای {{متن قرآن|خَلَقَ مِنْها زَوْجَها}} با توجه به [[آیه]] {{متن قرآن|خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا}}<ref>«و از نشانه‌های او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بی‌گمان در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره روم، آیه ۲۱.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ}}<ref> و خداوند از خودتان برای شما همسرانی آفرید و برای شما از همسرانتان فرزندان و فرزندزادگانی پدید آورد و از چیزهای پاکیزه روزیتان داد؛ آیا باز هم آنان به باطل ایمان می‌آورند و به نعمت‌های خداوند ناسپاسی می‌ورزند؟؛ سوره نحل، آیه: ۷۲.</ref> و {{متن قرآن|فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref> پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفت‌هایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون می‌گرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست؛ سوره شوری، آیه: ۱۱.</ref> می‌گویند: منظور، [[آفرینش]] [[حوا]] از جنس [[آدم]] یا از باقی مانده گِلی است که [[آدم]] از آن پدید آمده بود<ref>المیزان، ج ۴، ص ۱۳۶؛ المنار، ج ۴، ص ۳۳۰.</ref>. در روایاتی [[آفرینش]] [[حوا]] از [[بدن]] [[آدم]]، [[تکذیب]] شده و آمده است: [[حوا]] از باقی مانده [[گِل]] [[آدم]] آفریده شد<ref>عیاشی، ج۱، ص۲۱۶؛ البرهان، ج۲، ص۱۱؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص ۳۷۹.</ref>. به گفته [[مجلسی]]، اخباری که بیان‌گر [[خلقت]] [[حوا]] از [[بدن]] [[آدم]] است، باید بر [[تقیه]] یا بر [[آفرینش]] او از [[خاک]] دنده [[آدم]] حمل شود<ref>بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۱۶.</ref>. مراغی این [[روایت‌ها]] را از [[اسرائیلیات]] برشمرده است<ref>مراغی، مج ۲، ج ۴، ص ۱۷۶.</ref>. در [[قرآن]] به نام [[همسر]] [[آدم]] تصریح نشده؛ ولی در [[روایات]] او را [[حوا]] خوانده‌اند. [[تورات]] نیز ضمن تصریح به نامش، [[آفرینش]] وی را از دنده [[آدم]] می‌داند<ref>کتاب مقدس، پیدایش ۲: ۲۱.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۰.</ref>
 
== تکثیر [[نسل]] [[آدم]] و [[اولاد]] وی ==
در [[آیه]] نخست سوره نساء {{متن قرآن|وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً}}<ref>«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بی‌گ» سوره نساء، آیه ۱.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ}}<ref>«و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:» سوره مائده، آیه ۲۷.</ref> و {{متن قرآن|ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ}}<ref>«در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۴.</ref> سخن از فرزندان آدم و [[حوا]] و [[نسل]] آنها به میان آمده است. [[مفسران]] درباره چگونگی تکثیر [[نسل]] آن دو و این که [[ازدواج]] [[فرزندان]] آنها در طبقه اول با حوریان بهشتی، جنیان، افراد ذکور و اناث از نوع انسان‌های پیشین و یا با یک دیگر انجام گرفته، به تبع [[روایات]]، احتمال‌هایی داده‌اند<ref>من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۰ و ۳۸۱.</ref>.
 
به گفته [[علامه طباطبایی]]، [[آیه]] {{متن قرآن|وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً}}<ref>«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید» سوره نساء، آیه ۱.</ref> صراحت دارد که [[فرزندان آدم]] و [[حوا]] با یکدیگر [[ازدواج]] کرده‌اند؛ زیرا اگر واسطه‌ای در کار بود، باید به گونه‌ای دیگر تعبیر می‌شد. وی در پاسخ به [[شبهه]] [[تحریم]] [[ازدواج]] [[محارم]] می‌گوید: این [[حکم]] [[تشریعی]] و تابع [[مفاسد]] و [[مصالح]] است، نه یک [[حکم]] [[تکوینی]] و غیرقابل تغییر و زمام آن به دست [[خدا]]ست و در آن دوران، مانعی برای آن وجود نداشته؛ بلکه [[مصالح]] و ضرورت‌ها آن را اقتضا می‌کرده است<ref>المیزان، ج ۴، ص ۱۳۶، ۱۳۷، ۱۴۴ و ۱۴۵.</ref>. در [[قرآن]] به نام [[فرزندان آدم]] {{ع}} تصریح نشده؛ ولی براساس [[روایات]]، نام یکی [[هابیل]] و دیگری [[قابیل]] است. به گفته میبدی، [[حوا]] برای [[آدم]] در بیست بار، چهل [[فرزند]] به [[دنیا]] آورد؛ در هر بار یک پسر و یک دختر، مگر شیث که تنها بود و [[همراهی]] نداشت. [[فرزند]] اول او [[قابیل]] و همراه وی اقلیما، [[فرزند]] دوم، [[هابیل]] و همراه وی لوذا بود و.... [[فرزند]] آخر [[آدم]] و [[حوا]] عبدالمغیث به همراه امة المغیث بود. خداوند [[نسل]] [[آدم]] را با [[برکت]] و تعداد آنان را فراوان کرد و به او [[عمر طولانی]] داد تا اینکه چهل هزار از [[فرزندان]] خویش را دید<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۹۲ و ۹۳.</ref>.
 
[[زمخشری]] می‌گوید: چون [[آدم]] و [[حوا]] اصل بشرند و بقیه متفرع بر آنانند، در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ}}<ref>«فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد» سوره طه، آیه ۱۲۳.</ref> خطاب به آن دو تثنیه {{متن قرآن|اهْبِطَا}} و با توجه به ذریه آنها، جمع {{متن قرآن|بَعْضُكُمْ}} آمده است<ref>الکشاف، ج ۳، ص ۹۴.</ref>. هم چنین گفته‌اند: مقصود از {{متن قرآن|ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ}}<ref>«در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۴.</ref> در [[آیه]] ۳۴ [[آل عمران]] این است که [[فرزندان آدم]] از [[آدم]] زاده شده و مراد از ذریه، افراد دیگر غیر از آدمند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۲۴.</ref>.
 
به گفته [[ابو مسلم اصفهانی]] نیز در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref> فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref>، مقصود از {{متن قرآن|اهْبِطَا}} [[آدم]] و [[فرزندان]] او، و [[شیطان]] و [[فرزندان]] اویند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۲۹.</ref>. در [[تورات]] نام یکی از فرزندان [[آدم]]، قاین و دیگری [[هابیل]] است<ref>کتاب مقدس، پیدایش، ۴.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۰-۱۳۱.</ref>
 
== [[خلافت]] [[آدم]] ==
در گفت و گوی [[خدا]] با [[ملائکه]] آمده است: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. [[مفسران]] در اینکه مقصود از این [[خلیفه]] چه کسی و [[جانشین]] کیست و نیز در ملاک آن، بر یک نظر نیستند. به گفته [[ابن عباس]]، ساکنان نخست [[زمین]]، جنیانی اهل [[فساد]] و [[خون]]ریز بودند و [[خداوند]] [[آدم]] را جای گزین آنان کرد<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۸۸.</ref>. برخی [[آدم]] را [[جانشین]] [[فرشتگان]] در [[زمین]] می‌دانند<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۳۱.</ref>.
 
به نظر [[حسن بصری]]، مقصود از [[خلیفه]]، [[فرزندان آدم]] است که [[جانشین]] [[پدر]] و نسلی پس از نسلی [[جانشین]] یکدیگر می‌شوند<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۸۸.</ref>. گروهی نیز معتقدند [[آدم]]، [[جانشین]] انسان‌های پیش از خود است که بر روی [[زمین]] می‌زیسته و نسلشان [[منقرض شده]] است<ref>المنار، ج ۱، ص ۲۵۸.</ref>. آنچه اکثر قریب به اتفاق [[مفسران]] پذیرفته‌اند، این است که در این [[آیه]]، سخن از [[جانشینی]] [[انسان]] ([[آدم]] و [[اولاد]] او) از [[خداوند]] است<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۸۸.</ref>.
 
[[علامه طباطبایی]] [[فرزندان آدم]] را با وی در این [[خلافت]] شریک دانسته و در تأیید این نظریه، به [[آیات]] {{متن قرآن|أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُواْ آلاء اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}<ref> آیا شگفت می‌دارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان) مردی از شما پندی آمده باشد تا بیمتان دهد؟ و به یاد آورید هنگامی را که پس از قوم نوح شما را جانشین کرد و در آفرینش بر گستره (توانمندی) شما افزود، بنابراین نعمت‌های خداوند را به یاد آورید باشد که رستگار گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۶۹.</ref>؛ {{متن قرآن|ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلائِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ}}<ref> سپس شما را پس از آنان در زمین جانشین کردیم تا ببینیم چگونه رفتار می‌کنید؛ سوره یونس، آیه: ۱۴.</ref> و {{متن قرآن| أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلا مَّا تَذَكَّرُونَ }}<ref> یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ می‌دهد و بلا را (از او) می‌گرداند؟ و شما را جانشینان زمین می‌گرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند می‌پذیرید؛ سوره نمل، آیه: ۶۲.</ref> استناد کرده است<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۶.</ref>. جمعی برآنند که [[مقام]] [[جانشینی]] [[خدا]]، با [[کفر]]، [[گناه]] و... سازگار نیست و آن را مختص به [[آدم]]، [[انبیا]] و [[جانشینان]] [[پیامبران]] دانسته‌اند<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۱۲۴؛ روان جاوید، ج ۱، ص ۵۳.</ref>. به گفته [[زمخشری]]، آلوسی و بیضاوی، مقصود از [[جانشینی]] [[آدم]]، این است که او و همه [[پیامبران]]، [[جانشین خدا]] در زمین‌اند<ref>الکشاف، ج۱، ص ۱۲۴؛ بیضاوی، ج۱، ص۸۱. روح المعانی، مج۱، ج ۱، ص ۳۵۱.</ref>. [[علامه طباطبایی]] می‌گوید: [[خلافت]] در این [[آیه]] به معنای [[جانشینی]] [[خدا]]ست<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۶.</ref>. ملاصدرا در توجیه [[شایستگی]] [[آدم]] برای [[خلافت خدا]] می‌گوید: برخی [[دلیل]] آن را پذیرش [[تکلیف]] از جانب [[آدم]] یا [[فرمان]] بری وی (با وجود موانعی چون [[شهوت]] و [[غضب]]) و یا [[جامعیت]] او بر [[صفات\1] [[فرشتگان]] و حیوان ذکر کرده‌اند؛ ولی محکم‌ترین [[رأی]] این است که چون جامع همه مظاهر اسمائیه است، به [[خلافت]] رسید<ref>تفسیر ملاصدرا، ج ۲، ص ۳۰۰.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۱-۱۳۲.</ref>
 
== [[فرشتگان]] و [[آفرینش آدم]] ==
آن گاه که [[خداوند]] از [[خلافت]] موجودی در [[زمین]] خبر داد، [[فرشتگان]] پرسیدند: آیا کسی را در [[زمین]] [[جانشین]] می‌کنی که در آن [[فساد]] و [[خون ریزی]] کند؟: {{متن قرآن|قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. بیش‌تر [[مفسران]]، پرسش [[فرشتگان]] را برای [[کشف]] [[حقیقت]] و [[حکمت]] [[آفرینش آدم]] دانسته‌اند، نه [[اعتراض]] به [[خداوند]] و [[طعن]] بر بنی [[آدم]]؛ زیرا [[مقام فرشتگان]] [[برتر]] از آن است که چنین کنند<ref>بیضاوی، ج ۱، ص ۸۲.</ref>؛ البته برخی پرسش مذکور را از [[باب\1] [[اعتراض]] و [[طعن]] و آن را از سوی [[فرشتگان]] زمینی، [[جن]] و [[شیاطین]] دانسته‌اند؛ زیرا [[تاریکی]] نشئه [[مادیت]] که موجب [[حجاب]] است، بر آنها [[غلبه]] داشته و درباره مرتبه [[آدم]] فاقد [[شناخت]] بوده‌اند<ref>شرح فصوص الحکم، ص ۳۶۹.</ref>. [[مفسران]] به این پرسش که [[فرشتگان]] چگونه دریافتند موجود جدید، [[مفسد]] و [[خون]] ریز است، پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند: در این زمینه دو [[روایت]] از [[ابن عباس]] [[نقل]] شده است. از [[روایت]] نخست برمی‌آید که پیش از [[آدم]]، [[جن]] در [[زمین]] ساکن بود و [[فساد]] و [[خون ریزی]] می‌کرد و [[فرشتگان]] او را با [[جن]] [[قیاس]] کردند؛ اما براساس [[روایت]] دیگر، در پی اعلام [[جانشینی]] و پرسش [[فرشتگان]] از چگونگی آن فرمود: ذریه‌اش در [[زمین]] [[فساد]] کنند و یکدیگر را بکشند و آنگاه بود که [[فرشتگان]] آن سؤال را مطرح ساختند<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۱۴.</ref>. [[شیخ طوسی]]<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۳۴.</ref> و [[طبرسی]]<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۷۷.</ref> نیز این دو وجه را آورده‌اند.


به [[اعتقاد]] [[سید قطب]]، [[فرشتگان]] از شواهد و قراین و با توجه به سابقه‌ای که از ساکنان پیشین [[زمین]] داشتند یا به مدد بصیرتی که به آنان [[الهام]] می‌شد، دریافتند که آفریده جدید، [[مفسد]] و [[خون]]ریز است و چون می‌دانستند که [[تسبیح]] و [[تقدیس]] [[خداوند]]، یگانه [[هدف آفرینش]] است و این مهم نیز به وجود آنان تأمین می‌شود، از [[حکمت]] [[آفرینش آدم]] پرسیدند<ref>فی ظلال، ج ۱، ص ۵۶.</ref>. به گفته [[علامه طباطبایی]]، از آنجا که موجود زمینی به [[دلیل]] مادی بودنش، نیروی [[خشم]] و [[شهوت]] دارد و سرای دنیا جای تزاحم و محدودیت‌ها است و... ، [[فرشتگان]] دریافتند که این [[خلافت]] جز با وجود افراد فراوان و برقرار شدن [[نظام اجتماعی]] در بین آنان محقق نمی‌شود و این [[نظام]] به [[فساد]] و خون‌ریزی می‌انجامد. از طرف دیگر چون [[خلیفه]] باید در همه [[شؤون]] وجودی و آثار و [[احکام]] و [[تدابیر]]، آیینه مستخلَفٌ عنه باشد، برای [[فرشتگان]] این ابهام پدید آمد که موجود زمینی با آن همه [[نقص]]، چگونه سزاوار [[جانشینی]] خداوندی است که دارای اسمای حُسنا و [[صفات جمال]] و جلال است؛ از این رو در [[مقام]] سؤال برآمدند تا موضوع بر آنان آشکار شود و این پرسش از روی [[خصومت]] نبوده است<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۲-۱۳۳؛ [[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
به [[اعتقاد]] [[سید قطب]]، [[فرشتگان]] از شواهد و قراین و با توجه به سابقه‌ای که از ساکنان پیشین [[زمین]] داشتند یا به مدد بصیرتی که به آنان [[الهام]] می‌شد، دریافتند که آفریده جدید، [[مفسد]] و [[خون]]ریز است و چون می‌دانستند که [[تسبیح]] و [[تقدیس]] [[خداوند]]، یگانه [[هدف آفرینش]] است و این مهم نیز به وجود آنان تأمین می‌شود، از [[حکمت]] [[آفرینش آدم]] پرسیدند<ref>فی ظلال، ج ۱، ص ۵۶.</ref>. به گفته [[علامه طباطبایی]]، از آنجا که موجود زمینی به [[دلیل]] مادی بودنش، نیروی [[خشم]] و [[شهوت]] دارد و سرای دنیا جای تزاحم و محدودیت‌ها است و... ، [[فرشتگان]] دریافتند که این [[خلافت]] جز با وجود افراد فراوان و برقرار شدن [[نظام اجتماعی]] در بین آنان محقق نمی‌شود و این [[نظام]] به [[فساد]] و خون‌ریزی می‌انجامد. از طرف دیگر چون [[خلیفه]] باید در همه [[شؤون]] وجودی و آثار و [[احکام]] و [[تدابیر]]، آیینه مستخلَفٌ عنه باشد، برای [[فرشتگان]] این ابهام پدید آمد که موجود زمینی با آن همه نقص، چگونه سزاوار [[جانشینی]] خداوندی است که دارای اسمای حُسنا و صفات جمال و جلال است؛ از این رو در مقام سؤال برآمدند تا موضوع بر آنان آشکار شود و این پرسش از روی [[خصومت]] نبوده است<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۲-۱۳۳؛ [[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>


== [[آموزش]] اسما به [[آدم]] و عرضه آن بر [[فرشتگان]] ==
==== آموزش اسما و عرضه آنها بر فرشتگان ====
{{اصلی|تعلیم اسماء}}
نام‌ها به [[آدم]] آموخته شد؛ سپس بر [[ملائکه]] عرضه و از آنها خواسته شد که از نام‌ها خبر دهند: {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.</ref> و [[فرشتگان]] اظهار [[ناتوانی]] و [[ناآگاهی]] کردند: {{متن قرآن|قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا}}<ref>«گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۳۲.</ref> [[خداوند]] خطاب به [[آدم]] فرمود: {{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ}}<ref>«فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref> به گفته [[طبرسی]] و فخررازی، [[خداوند]] [[آدم]] را به [[دانش]] [[برتری]] داده است<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۸.</ref>. در اینجا [[فرشتگان]] در برابر معلومات گسترده و [[دانش]] فراوان [[انسان]]، سرتسلیم فرود آوردند و بر آنها، آشکار شد که او سزاوار چنین مقامی است<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۷۸.</ref>.
نام‌ها به [[آدم]] آموخته شد؛ سپس بر [[ملائکه]] عرضه و از آنها خواسته شد که از نام‌ها خبر دهند: {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.</ref> و [[فرشتگان]] اظهار [[ناتوانی]] و [[ناآگاهی]] کردند: {{متن قرآن|قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا}}<ref>«گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۳۲.</ref> [[خداوند]] خطاب به [[آدم]] فرمود: {{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ}}<ref>«فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref> به گفته [[طبرسی]] و فخررازی، [[خداوند]] [[آدم]] را به [[دانش]] [[برتری]] داده است<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۸.</ref>. در اینجا [[فرشتگان]] در برابر معلومات گسترده و [[دانش]] فراوان [[انسان]]، سرتسلیم فرود آوردند و بر آنها، آشکار شد که او سزاوار چنین مقامی است<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۷۸.</ref>.


خط ۷۱: خط ۵۴:
# [[اسامی]] [[فرزندان آدم]].
# [[اسامی]] [[فرزندان آدم]].


[[طبری]] دو [[رأی]] اخیر را ترجیح می‌دهد<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۰۹.</ref>. ماوردی پس از [[نقل]] این آرا می‌گوید: در این جا دو وجه است: نخست اینکه [[آموزش]] فقط در محدوده نام‌ها بوده، نه معانی آنها؛ دوم اینکه [[اسامی]] و معانی آنها [[آموزش]] داده شده است؛ چراکه دانستن نام‌ها بدون معانی بی فایده است و در [[حقیقت]]، مقصود اصلی معانی، و نام‌ها نشانه‌ای برای آنهاست. در وجه اول نیز دو صورت است: نخست اینکه [[خداوند]] به [[آدم]] فقط یک لغت آموخت (لغتی که [[آدم]] به آن تکلم می‌کرد) و دیگر اینکه همه لغات بشری را به او [[آموزش]] داد و [[آدم]] آن لغات را به فرزندانش آموخت و چون آنان پراکنده شدند، هر قومی با لغتی که برایش مأنوس‌تر و راحت‌تر بود، سخن گفت و دیگر لغات، با گذشت زمان به [[فراموشی]] سپرده شد<ref>ماوردی، ج ۱، ص ۹۹.</ref>. [[شیخ طوسی]] و [[طبرسی]] گفته‌اند: [[خداوند]] معانی نام‌ها را به [[آدم]] آموخت؛ زیرا [[آموختن]] نام‌ها بدون معنا سودی ندارد و فضیلتی به شمار نمی‌آید<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۳۸ و ۱۳۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۰.</ref>.
[[طبری]] دو رأی اخیر را ترجیح می‌دهد<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۰۹.</ref>. ماوردی پس از [[نقل]] این آرا می‌گوید: در این جا دو وجه است: نخست اینکه [[آموزش]] فقط در محدوده نام‌ها بوده، نه معانی آنها؛ دوم اینکه [[اسامی]] و معانی آنها [[آموزش]] داده شده است؛ چراکه دانستن نام‌ها بدون معانی بی فایده است و در [[حقیقت]]، مقصود اصلی معانی، و نام‌ها نشانه‌ای برای آنهاست. در وجه اول نیز دو صورت است: نخست اینکه [[خداوند]] به [[آدم]] فقط یک لغت آموخت (لغتی که [[آدم]] به آن تکلم می‌کرد) و دیگر اینکه همه لغات بشری را به او [[آموزش]] داد و [[آدم]] آن لغات را به فرزندانش آموخت و چون آنان پراکنده شدند، هر قومی با لغتی که برایش مأنوس‌تر و راحت‌تر بود، سخن گفت و دیگر لغات، با گذشت زمان به [[فراموشی]] سپرده شد<ref>ماوردی، ج ۱، ص ۹۹.</ref>. [[شیخ طوسی]] و [[طبرسی]] گفته‌اند: [[خداوند]] معانی نام‌ها را به [[آدم]] آموخت؛ زیرا [[آموختن]] نام‌ها بدون معنا سودی ندارد و فضیلتی به شمار نمی‌آید<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۳۸ و ۱۳۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۰.</ref>.


ملاصدرا در نظری [[قوی]] گفته است: همه حقایق عالم از اسماءالله است و معنای [[آموزش]] اسما به [[آدم]]، این است که [[خداوند]] احوال و آثار همه اجناسی را که آفریده، به [[آدم]] ارائه داده و او را از آنها [[آگاه]] کرده است<ref>تفسیر ملاصدرا، ج ۲، ص ۳۲۰.</ref>.
ملاصدرا در نظری [[قوی]] گفته است: همه حقایق عالم از اسماءالله است و معنای [[آموزش]] اسما به [[آدم]]، این است که [[خداوند]] احوال و آثار همه اجناسی را که آفریده، به [[آدم]] ارائه داده و او را از آنها [[آگاه]] کرده است<ref>تفسیر ملاصدرا، ج ۲، ص ۳۲۰.</ref>.
خط ۷۷: خط ۶۰:
میبدی می‌نویسد: اهل اشارت گفته‌اند: مقتضی عموم آن است که [[خداوند]]، نام‌های [[آفریدگار]] و آفریدگان، را به [[آدم]] آموخت و [[آدم]] با دانستن نام‌های آفریدگان، بر [[فرشتگان]] [[برتری]] یافت و [[آگاهی]] او از نام‌های [[آفریدگار]]، سری میان وی و [[حق]] بود که [[فرشتگان]] نمی‌دانستند؛ پس ثمره [[آگاهی]] از نام آفریده در [[حق]] [[آدم]]، این بود که مسجود [[فرشتگان]] شد و ثمره [[علم]] به نام‌های [[آفریدگار]]، آن که به مشاهده [[حق]] رسید و [[کلام]] [[حق]] را شنید<ref>کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۳۷-۱۳۹.</ref>. به گفته [[رشید رضا]]، مقصود از نام‌ها، معانی آنها است و این [[توان]] [[علمی]]، همه [[انسان‌ها]] را در بر می‌گیرد و لازمه‌اش این نیست که [[فرزندان آدم]] این [[شناخت]] را از نخستین روز داشته باشند؛ بلکه [[شناخت]] اشیا با بحث و [[استدلال]]، در ثبوت این نیرو کافی است. وی در کیفیت [[آموزش]] اسما به [[آدم]] می‌گوید: [[تعلیم]]، بر تدریجی بودن دلالت دارد؛ اما آن چه از [[تعلیم اسماء]] به [[آدم]]، به ذهن متبادر می‌شود، این است که به صورت دفعی بالفعل یا بالقوه بوده است<ref>المنار، ج ۱، ص۲۶۳.</ref>.
میبدی می‌نویسد: اهل اشارت گفته‌اند: مقتضی عموم آن است که [[خداوند]]، نام‌های [[آفریدگار]] و آفریدگان، را به [[آدم]] آموخت و [[آدم]] با دانستن نام‌های آفریدگان، بر [[فرشتگان]] [[برتری]] یافت و [[آگاهی]] او از نام‌های [[آفریدگار]]، سری میان وی و [[حق]] بود که [[فرشتگان]] نمی‌دانستند؛ پس ثمره [[آگاهی]] از نام آفریده در [[حق]] [[آدم]]، این بود که مسجود [[فرشتگان]] شد و ثمره [[علم]] به نام‌های [[آفریدگار]]، آن که به مشاهده [[حق]] رسید و [[کلام]] [[حق]] را شنید<ref>کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۳۷-۱۳۹.</ref>. به گفته [[رشید رضا]]، مقصود از نام‌ها، معانی آنها است و این [[توان]] [[علمی]]، همه [[انسان‌ها]] را در بر می‌گیرد و لازمه‌اش این نیست که [[فرزندان آدم]] این [[شناخت]] را از نخستین روز داشته باشند؛ بلکه [[شناخت]] اشیا با بحث و [[استدلال]]، در ثبوت این نیرو کافی است. وی در کیفیت [[آموزش]] اسما به [[آدم]] می‌گوید: [[تعلیم]]، بر تدریجی بودن دلالت دارد؛ اما آن چه از [[تعلیم اسماء]] به [[آدم]]، به ذهن متبادر می‌شود، این است که به صورت دفعی بالفعل یا بالقوه بوده است<ref>المنار، ج ۱، ص۲۶۳.</ref>.


[[طبرسی]] می‌گوید: در کیفیت [[تعلیم اسماء]] به [[آدم]] [[اختلاف]] است. برخی گفته‌اند: [[شناخت]] اشیا را در [[قلب]] او نهاده و زبانش را به آنها گویا ساخته است و این برای او معجزه‌ای به شمار می‌رود؛ چراکه خلاف عادت بود. عده‌ای گفته‌اند: او را به دانستن آنها واداشت. بعضی نیز گفته‌اند: زبان [[ملائکه]] را به او آموخت و از این طریق، سایر لغات را فرا گرفت. [[رأی]] دیگر این است که [[خداوند]] نام‌های اشخاص را به او آموخت؛ بدین ترتیب که موجودات را نزد وی حاضر و نام‌های آنها را در لغات گوناگون بیان می‌کرد و روشن می‌ساخت که هر چیزی چگونه کاربردی و چه سود و زیانی دارد<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۱.</ref>.
[[طبرسی]] می‌گوید: در کیفیت [[تعلیم اسماء]] به [[آدم]] [[اختلاف]] است. برخی گفته‌اند: [[شناخت]] اشیا را در [[قلب]] او نهاده و زبانش را به آنها گویا ساخته است و این برای او معجزه‌ای به شمار می‌رود؛ چراکه خلاف عادت بود. عده‌ای گفته‌اند: او را به دانستن آنها واداشت. بعضی نیز گفته‌اند: زبان [[ملائکه]] را به او آموخت و از این طریق، سایر لغات را فرا گرفت. رأی دیگر این است که [[خداوند]] نام‌های اشخاص را به او آموخت؛ بدین ترتیب که موجودات را نزد وی حاضر و نام‌های آنها را در لغات گوناگون بیان می‌کرد و روشن می‌ساخت که هر چیزی چگونه کاربردی و چه سود و زیانی دارد<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۱.</ref>.


به گفته [[علامه طباطبایی]]، نام‌ها در [[آیه]] از دو جهت عمومیت دارد: نخست این که کلمه اسما جمع و با الف و لام است و با کلمه کل تأکید شده؛ یعنی [[خداوند]] همه نام‌ها را بدون استثنا به [[آدم]] آموخت. دیگر آن که [[دانش]] نام‌ها به [[آدم]] اختصاص ندارد و همه افراد [[بشر]] از این [[دانش]] بهره دارند. ضمیر «هم» نیز چون معمولا به جمع [[عاقل]] برمی‌گردد، نشان آن است که اسما، [[عاقل]] بوده‌اند؛ البته [[آگاهی]] [[آدم]] {{ع}} از اسما مانند [[آگاهی]] ما از نام‌های اشیای گوناگون نبوده و با [[علمی]] که پس از بیان [[آدم]] {{ع}} برای [[ملائکه]] حاصل شد نیز تفاوت داشته است؛ چون اگر جز این بود، باید پس از آن که [[آدم]] آنها را شرح داد، تفاوتی بین آنها و [[آدم]] باقی نمی‌ماند؛ افزون بر این، این [[دانش]] نمی‌توانست برای [[آدم]] [[فضیلت]] شمرده شود و برای [[فرشتگان]] نیز قانع کننده نبود؛ بنابراین آن چه را [[خداوند]] بر [[فرشتگان]] عرضه کرد، موجوداتی [[عالی]] نزد او بودند و هر اسمی را در این [[جهان]] به [[برکت]] آنها پدید آورد و آن چه در [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] وجود دارد، از پرتو [[نور]] آنها است<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۷ و ۱۱۸؛ انسان از آغاز تا انجام، ص ۲۹.</ref>.  
به گفته [[علامه طباطبایی]]، نام‌ها در [[آیه]] از دو جهت عمومیت دارد: نخست این که کلمه اسما جمع و با الف و لام است و با کلمه کل تأکید شده؛ یعنی [[خداوند]] همه نام‌ها را بدون استثنا به [[آدم]] آموخت. دیگر آن که [[دانش]] نام‌ها به [[آدم]] اختصاص ندارد و همه افراد [[بشر]] از این [[دانش]] بهره دارند. ضمیر «هم» نیز چون معمولا به جمع [[عاقل]] برمی‌گردد، نشان آن است که اسما، [[عاقل]] بوده‌اند؛ البته [[آگاهی]] [[آدم]] {{ع}} از اسما مانند [[آگاهی]] ما از نام‌های اشیای گوناگون نبوده و با [[علمی]] که پس از بیان [[آدم]] {{ع}} برای [[ملائکه]] حاصل شد نیز تفاوت داشته است؛ چون اگر جز این بود، باید پس از آن که [[آدم]] آنها را شرح داد، تفاوتی بین آنها و [[آدم]] باقی نمی‌ماند؛ افزون بر این، این [[دانش]] نمی‌توانست برای [[آدم]] [[فضیلت]] شمرده شود و برای [[فرشتگان]] نیز قانع کننده نبود؛ بنابراین آن چه را [[خداوند]] بر [[فرشتگان]] عرضه کرد، موجوداتی [[عالی]] نزد او بودند و هر اسمی را در این [[جهان]] به [[برکت]] آنها پدید آورد و آن چه در [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] وجود دارد، از پرتو [[نور]] آنها است<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۷ و ۱۱۸؛ انسان از آغاز تا انجام، ص ۲۹.</ref>.  


به گفته برخی [[مفسران]]، [[آدم]] با سعه وجودی خویش، جامع همه اشیا و حقایق است؛ بلکه او خود، [[حقیقت]] همه اشیا است و به صورت وجود جامع، بر همه هستی محیط، و معنای [[تعلیم اسماء]] به او این است که همه حقایق و موجودات عالَم هستی در وجود او جمعند و آن حقایق که [[آدم]] جامع آنها است، از این جهت که آیینه و نشانی از [[حضرت]] حقند، اسما نامیده شده‌اند<ref>بیان السعاده، ج ۱، ص ۷۶ و ۷۷.</ref>. به نظر می‌رسد در بحث چگونگی [[تعلیم اسماء]]، دو نظر اخیر جامع باشند.
به گفته برخی [[مفسران]]، [[آدم]] با سعه وجودی خویش، جامع همه اشیا و حقایق است؛ بلکه او خود، [[حقیقت]] همه اشیا است و به صورت وجود جامع، بر همه هستی محیط، و معنای [[تعلیم اسماء]] به او این است که همه حقایق و موجودات عالَم هستی در وجود او جمعند و آن حقایق که [[آدم]] جامع آنها است، از این جهت که آیینه و نشانی از حضرت حقند، اسما نامیده شده‌اند<ref>بیان السعاده، ج ۱، ص ۷۶ و ۷۷.</ref>. به نظر می‌رسد در بحث چگونگی [[تعلیم اسماء]]، دو نظر اخیر جامع باشند.


درباره اسما و [[دانش]] [[آدم]] به آنها در [[تورات]] چنین آمده است: و [[خداوند]] هر حیوان صحرا و هر پرنده [[آسمان]] را از [[زمین]] [[سرشت]] و نزد [[آدم]] آورد تا ببیند چه نام خواهد نهاد و آن چه [[آدم]]، هر ذی [[حیات]] را خواند، همان نام او شد؛ پس [[آدم]]، همه بهایم، پرندگان [[آسمان]] و همه حیوانات صحرا را نام نهاد؛ اما برای او [[یار]] مناسبی یافت نشد<ref>کتاب مقدس، پیدایش ۲: ۱۹.</ref>. گفتنی است [[تورات]] [[راز]] [[آموزش]] اسما به [[آدم]] و گزارش آن به [[فرشتگان]] را چنین تبیین کرده که [[آدم]] در جستجوی همتا و در این کوشش ناموفق بوده است؛ ولی از دیدگاه [[قرآن]]، [[تعلیم اسماء]] به [[آدم]]، ملاک [[خلافت]] او و جهت برتری‌اش بر [[ملائکه]] است<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۳-۱۳۶.</ref>.
درباره اسما و [[دانش]] [[آدم]] به آنها در [[تورات]] چنین آمده است: و [[خداوند]] هر حیوان صحرا و هر پرنده [[آسمان]] را از [[زمین]] [[سرشت]] و نزد [[آدم]] آورد تا ببیند چه نام خواهد نهاد و آن چه [[آدم]]، هر ذی [[حیات]] را خواند، همان نام او شد؛ پس [[آدم]]، همه بهایم، پرندگان [[آسمان]] و همه حیوانات صحرا را نام نهاد؛ اما برای او [[یار]] مناسبی یافت نشد<ref>کتاب مقدس، پیدایش ۲: ۱۹.</ref>. گفتنی است [[تورات]] راز [[آموزش]] اسما به [[آدم]] و گزارش آن به [[فرشتگان]] را چنین تبیین کرده که [[آدم]] در جستجوی همتا و در این کوشش ناموفق بوده است؛ ولی از دیدگاه [[قرآن]]، [[تعلیم اسماء]] به [[آدم]]، ملاک [[خلافت]] او و جهت برتری‌اش بر [[ملائکه]] است<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۳-۱۳۶.</ref>.


== [[سجده فرشتگان]] برای [[آدم]] {{ع}} ==
==== سجده برای آدم {{ع}} ====
===== سجده فرشتگان =====
{{اصلی|سجده فرشتگان}}
[[فرمان]] [[سجده فرشتگان]] بر [[آدم]]، در [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref> و [[آیات]] {{متن قرآن| وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا}}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریده‌ای؟؛ سوره اسراء، آیه: ۶۱.</ref>؛ {{متن قرآن| وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى}}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید (همگان) فروتنی کردند جز ابلیس که سر باز زد؛ سوره طه، آیه: ۱۱۶.</ref>؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا }}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: ۵۰.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ}}<ref>و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره‌نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱- ۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ}}<ref> آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره حجر، آیه: ۳۰.</ref>؛ {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ}}<ref> آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره ص، آیه: ۷۳.</ref> آمده است. در اینکه مقصود از این [[سجده]] چه بوده و آیا به شخص [[آدم]] {{ع}} اختصاص داشته یا مربوط به همه ذریه اوست و آیا همه [[ملائکه]] به [[سجده]] [[مأمور]] بودند، یا گروهی خاص، و زمان این [[سجده]]، چه هنگامی بوده، [[مفسران]] آرای گوناگونی دارند.
[[فرمان]] [[سجده فرشتگان]] بر [[آدم]]، در [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref> و [[آیات]] {{متن قرآن| وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا}}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریده‌ای؟؛ سوره اسراء، آیه: ۶۱.</ref>؛ {{متن قرآن| وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى}}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید (همگان) فروتنی کردند جز ابلیس که سر باز زد؛ سوره طه، آیه: ۱۱۶.</ref>؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا }}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: ۵۰.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ}}<ref>و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره‌نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱- ۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ}}<ref> آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره حجر، آیه: ۳۰.</ref>؛ {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ}}<ref> آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره ص، آیه: ۷۳.</ref> آمده است. در اینکه مقصود از این [[سجده]] چه بوده و آیا به شخص [[آدم]] {{ع}} اختصاص داشته یا مربوط به همه ذریه اوست و آیا همه [[ملائکه]] به [[سجده]] [[مأمور]] بودند، یا گروهی خاص، و زمان این [[سجده]]، چه هنگامی بوده، [[مفسران]] آرای گوناگونی دارند.


[[شیخ طوسی]] درباره این [[سجده]] دو وجه را ذکر کرده است: وجه نخست که در [[روایات شیعه]] نیز آمده و گروهی آن را برگزیده‌اند، قول قتاده، عده‌ای از اهل [[علم]] و [[اختیار]]، ابن اخشید و رمانی است. در این وجه، امر به [[سجده]] برای [[تکریم]] و [[تعظیم]] [[شأن]] [[آدم]] بوده است. ملاصدرا نیز این وجه را پذیرفته است<ref>تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۷ - ۹.</ref>. وجه دیگر، سخن جبایی، بلخی و گروهی است که گفته‌اند: [[آدم]] برای [[سجده]] [[ملائکه]]، [[قبله]] قرار داده شده است. [[شیخ طوسی]] این وجه را نادرست می‌داند<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۵۰؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۹.</ref>. فخررازی بر دو وجه پیشین، وجه سومی افزوده؛ مبنی بر اینکه این [[سجده]]، به معنای [[خضوع]] و [[فرمان]]برداری بوده و نه جبین بر [[خاک]] نهادن در برابر [[آدم]]. به گفته او، [[مسلمانان]] [[اجماع]] کرده‌اند که این [[سجده]]، [[سجده]] عبادتی نبوده. وی قول دوم را ترجیح داده است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۳.</ref>. براساس روایتی از [[امام رضا]] {{ع}} [[سجده فرشتگان]]، [[پرستش]] [[خداوند]] از یک سو، و اکرام و [[احترام]] [[آدم]] از سوی دیگر بود؛ چرا که [[اهل بیت]] {{عم}} در صلب [[آدم]] بودند<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۵۴۱، نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۸.</ref>.
[[شیخ طوسی]] درباره این [[سجده]] دو وجه را ذکر کرده است: وجه نخست که در روایات شیعه نیز آمده و گروهی آن را برگزیده‌اند، قول قتاده، عده‌ای از اهل [[علم]] و [[اختیار]]، ابن اخشید و رمانی است. در این وجه، امر به [[سجده]] برای [[تکریم]] و [[تعظیم]] [[شأن]] [[آدم]] بوده است. ملاصدرا نیز این وجه را پذیرفته است<ref>تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۷ - ۹.</ref>. وجه دیگر، سخن جبایی، بلخی و گروهی است که گفته‌اند: [[آدم]] برای [[سجده]] [[ملائکه]]، [[قبله]] قرار داده شده است. [[شیخ طوسی]] این وجه را نادرست می‌داند<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۵۰؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۹.</ref>. فخررازی بر دو وجه پیشین، وجه سومی افزوده؛ مبنی بر اینکه این [[سجده]]، به معنای [[خضوع]] و [[فرمان]]برداری بوده و نه جبین بر خاک نهادن در برابر [[آدم]]. به گفته او، [[مسلمانان]] [[اجماع]] کرده‌اند که این [[سجده]]، [[سجده]] عبادتی نبوده. وی قول دوم را ترجیح داده است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۳.</ref>. براساس روایتی از [[امام رضا]] {{ع}} [[سجده فرشتگان]]، [[پرستش]] [[خداوند]] از یک سو، و اکرام و [[احترام]] [[آدم]] از سوی دیگر بود؛ چرا که [[اهل بیت]] {{عم}} در صلب [[آدم]] بودند<ref>عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۵۴۱، نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۸.</ref>.


از ظاهر بیش‌تر [[تفاسیر]] برمی‌آید که مسجود بودن را مختص شخص [[آدم]] {{ع}} دانسته‌اند؛ ولی برخی [[سجده]] [[ملائکه]] را ویژه شخص [[آدم]] ندانسته و گفته‌اند: این [[سجده]] برای همه [[فرزندان آدم]] و [[حیات]] انسانی بوده و [[آدم]] {{ع}} از باب نمونه و به نمایندگی از طرف همه افراد [[انسان]]، مسجود [[فرشتگان]] قرار گرفته است. برای اثبات این مطلب سه [[دلیل]] ذکر شده است:
از ظاهر بیش‌تر [[تفاسیر]] برمی‌آید که مسجود بودن را مختص شخص [[آدم]] {{ع}} دانسته‌اند؛ ولی برخی [[سجده]] [[ملائکه]] را ویژه شخص [[آدم]] ندانسته و گفته‌اند: این [[سجده]] برای همه [[فرزندان آدم]] و [[حیات]] انسانی بوده و [[آدم]] {{ع}} از باب نمونه و به نمایندگی از طرف همه افراد [[انسان]]، مسجود [[فرشتگان]] قرار گرفته است. برای اثبات این مطلب سه [[دلیل]] ذکر شده است:
خط ۹۵: خط ۸۰:
# [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ}}</ref> فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟؛ سوره بقره، آیه: ۳۳.</ref> و {{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى}}<ref> گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: ۱۱۷.</ref>، [[آدم]] {{ع}} را مخاطب قرار داده است؛ ولی در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ}}<ref> ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند؛ سوره اعراف، آیه: ۲۷.</ref>، همه [[فرزندان]] او مخاطبند<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۰ و ۲۱؛ الفرقان، ج ۸ و ۹، ص ۴۲ و ۴۳.</ref>.  
# [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ}}</ref> فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟؛ سوره بقره، آیه: ۳۳.</ref> و {{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى}}<ref> گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: ۱۱۷.</ref>، [[آدم]] {{ع}} را مخاطب قرار داده است؛ ولی در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ}}<ref> ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند؛ سوره اعراف، آیه: ۲۷.</ref>، همه [[فرزندان]] او مخاطبند<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۰ و ۲۱؛ الفرقان، ج ۸ و ۹، ص ۴۲ و ۴۳.</ref>.  


گفته شده: این [[سجده]] در [[حقیقت]]، [[احترام به انسانیت]]، به ویژه [[اهل بیت]] [[رسالت]] {{عم}} بوده است؛ همان گونه که [[امام علی]] {{ع}} در [[حدیثی]] می‌فرماید: [[خداوند]] ما را در صلب [[آدم]] قرار داد و [[فرشتگان]] را فرمود که برای ما بر او [[سجده]] کنند<ref>الفرقان، ج ۸ و ۹، ص ۴۲ و ۴۳.</ref>. برخی نیز [[آدم]] {{ع}} را الگویی برای [[انسان کامل]] برشمرده و گفته‌اند: این [[مقام]] مخصوص شخص [[آدم]] {{ع}} نیست؛ بلکه متعلق به [[انسان کامل]] است<ref>تفسیر موضوعی، ج ۶، ص ۲۱۰.</ref>. بیش‌تر [[مفسران]]، همه [[فرشتگان]] را [[مأمور]] به [[سجده]] دانسته و به جمع بودن "[[ملائکه]]" و آمدن "ال" بر آن و تأکیدش با {{متن قرآن|كُلُّهُمْ‏ أَجْمَعُون‏}} و نیز استثنای [[ابلیس]] ازجمع [[ملائکه]] در [[آیه]] {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ}}<ref> آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره حجر، آیه: ۳۰- ۳۱.</ref> و {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ‏}}<ref> آنگاه، همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند، جز ابلیس که سرکشی کرد و از کافران بود؛ سوره ص، آیه: ۷۳-۷۴.</ref> [[استدلال]] کرده‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۱۸۲؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۷۹.</ref>. برخی دیگر بر این باورند که همه [[فرشتگان]] زمینی، [[مأمور]] به [[سجده]] بر [[آدم]] بوده‌اند<ref>التفسیرالکبیر، ج ۲، ص ۲۳۸ و ج ۱۴، ص ۴۷؛ تفسیر ملاصدرا، ج۳، ص۷۸.</ref>. به گفته [[ابن عربی]] گروهی از [[ملائکه]] که جزو عالینند، [[مأمور]] به [[سجده]] نبودند؛ چون اصلاً به غیر [[خداوند]] توجه ندارند<ref>الفتوحات المکیه، ج۲، ص۶۱و۴۲۳؛ شرح فصوص قیصری، ص۵۴۷.</ref>.
گفته شده: این [[سجده]] در [[حقیقت]]، [[احترام به انسانیت]]، به ویژه [[اهل بیت]] [[رسالت]] {{عم}} بوده است؛ همان گونه که [[امام علی]] {{ع}} در [[حدیثی]] می‌فرماید: [[خداوند]] ما را در صلب [[آدم]] قرار داد و [[فرشتگان]] را فرمود که برای ما بر او [[سجده]] کنند<ref>الفرقان، ج ۸ و ۹، ص ۴۲ و ۴۳.</ref>. برخی نیز [[آدم]] {{ع}} را الگویی برای [[انسان کامل]] برشمرده و گفته‌اند: این مقام مخصوص شخص [[آدم]] {{ع}} نیست؛ بلکه متعلق به [[انسان کامل]] است<ref>تفسیر موضوعی، ج ۶، ص ۲۱۰.</ref>. بیش‌تر [[مفسران]]، همه [[فرشتگان]] را [[مأمور]] به [[سجده]] دانسته و به جمع بودن "[[ملائکه]]" و آمدن "ال" بر آن و تأکیدش با {{متن قرآن|كُلُّهُمْ‏ أَجْمَعُون‏}} و نیز استثنای [[ابلیس]] ازجمع [[ملائکه]] در [[آیه]] {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ}}<ref> آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره حجر، آیه: ۳۰- ۳۱.</ref> و {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ‏}}<ref> آنگاه، همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند، جز ابلیس که سرکشی کرد و از کافران بود؛ سوره ص، آیه: ۷۳-۷۴.</ref> [[استدلال]] کرده‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۱۸۲؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۷۹.</ref>. برخی دیگر بر این باورند که همه [[فرشتگان]] زمینی، [[مأمور]] به [[سجده]] بر [[آدم]] بوده‌اند<ref>التفسیرالکبیر، ج ۲، ص ۲۳۸ و ج ۱۴، ص ۴۷؛ تفسیر ملاصدرا، ج۳، ص۷۸.</ref>. به گفته [[ابن عربی]] گروهی از [[ملائکه]] که جزو عالینند، [[مأمور]] به [[سجده]] نبودند؛ چون اصلاً به غیر [[خداوند]] توجه ندارند<ref>الفتوحات المکیه، ج۲، ص۶۱و۴۲۳؛ شرح فصوص قیصری، ص۵۴۷.</ref>.
 
به گفته [[علامه طباطبایی]]، [[سجده]] همه [[فرشتگان]] بر [[آدم]]، نشانه آن است که آنان برای رسیدن به کمال و [[سعادت انسان]]، مسخر او و [[فرشتگان]] [[حیات]]، [[مرگ]]، روزی، [[وحی]] و... همگی اسباب [[الهی]] و [[یاری]] گر [[انسان]] در راه [[سعادت]] و کمالند<ref>المیزان، ج ۱۲، ص ۱۵۸.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۶-۱۳۷.</ref>
 
===== امتناع ابلیس =====
{{همچنین|ابلیس}}
به جز [[ابلیس]]، همه [[ملائکه]] [[سجده]] کردند و او از [[سجده]] سرباز زد: {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ}}<ref>«آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۰-۳۱.</ref>؛ [[مفسران]] برای خودداری [[ابلیس]] از [[سجده]] بر [[آدم]]، عللی چون [[خوی]] استکباری<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۴.</ref>، [[حسادت]]<ref>المنیر، ج۱، ص ۱۶۱.</ref>، قیاس کردن<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۶۲۰؛ المنار، ج۸، ص ۳۳۰؛ المیزان، ج۸، ص۲۹.</ref> و مستقل پنداشتن خود<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۴.</ref> را یادآور شده‌اند.


به گفته [[علامه طباطبایی]]، [[سجده]] همه [[فرشتگان]] بر [[آدم]]، نشانه آن است که آنان برای رسیدن به کمال و [[سعادت انسان]]، مسخر او و [[فرشتگان]] [[حیات]]، [[مرگ]]، روزی، [[وحی]] و... همگی اسباب [[الهی]] و [[یاری]] گر [[انسان]] در راه [[سعادت]] و کمالند<ref>المیزان، ج ۱۲، ص ۱۵۸.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۶-۱۳۷.</ref>
بر پایه روایتی از [[امام صادق]] {{ع}}، [[ابلیس]] در توجیه [[مخالفت]] خود از [[فرمان خداوند]]، گرفتار قیاس شد و [[خداوند]] هرکس را در امور [[دین]] قیاس کند، در [[قیامت]]، همنشین [[شیطان]] خواهد کرد<ref>المنار، ج ۸، ص ۳۳۱.</ref>. قتاده گفته است: کرامتی که [[خداوند]] به [[آدم]] {{ع}} عطا فرمود، باعث [[حسادت]] [[ابلیس]] شد؛ از این رو گفت: {{متن قرآن|أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ}}<ref>«من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.</ref> درباره استثنای [[ابلیس]] از [[فرشتگان]] در آیاتی مانند {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ}}<ref>«آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۰-۳۱.</ref> این پرسش مطرح می‌شود که با توجه به [[عصمت]] [[فرشتگان]]، چگونه [[ابلیس]] از [[سجده]] سرباز زد. در پاسخ این پرسش می‌توان به جنی بودن [[ابلیس]] اشاره کرد<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۴.</ref>: {{متن قرآن|فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ}}<ref>«(همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>. بنابراین، استثنای [[ابلیس]] از [[ملائکه]] در [[آیات]]، استنثای منقطع است؛ گرچه درباره ماهیت [[ابلیس]] آرای دیگری نیز گفته شده است. در این که [[فرمان]] و زمان [[سجده]] چه وقت بوده، بیش‌تر [[مفسران]] با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}<ref>«پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.</ref><ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۱۸ - ۶۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۲؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۴.</ref>. برخی برخلاف غالب [[مفسران]] برآنند که [[فرشتگان]] دو بار به [[سجده]] [[فرمان]] داده شده‌اند<ref>کشف الاسرار، ج۳، ص۵۶۵؛ الفرقان، ج۱، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱، ص۱۸۱.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۷.</ref>


== [[سجده]] نکردن [[ابلیس]] برای [[آدم]] ==
== همسر و خانواده ==
به جز [[ابلیس]]، همه [[ملائکه]] [[سجده]] کردند و او از [[سجده]] سرباز زد: {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ}}<ref>«آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۰-۳۱.</ref>؛ [[مفسران]] برای خودداری [[ابلیس]] از [[سجده]] بر [[آدم]]، عللی چون [[خوی]] استکباری<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۴.</ref>، [[حسادت]]<ref>المنیر، ج۱، ص ۱۶۱.</ref>، [[قیاس]] کردن<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۶۲۰؛ المنار، ج۸، ص ۳۳۰؛ المیزان، ج۸، ص۲۹.</ref> و مستقل پنداشتن خود<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۴.</ref> را یادآور شده‌اند.
=== حضرت حوا {{ع}} ===
{{اصلی|حوا}}
در سه جای [[قرآن]] آمده است که [[خدا]]، [[انسان‌ها]] را از نفسی واحد، و همسرش را از وی پدید آورد: {{متن قرآن|خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا}}<ref>«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بی‌گ» سوره نساء، آیه ۱.</ref>؛ {{متن قرآن| هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ }}<ref> اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد تا بدو آرامش یابد و چون با او آمیزش کرد، همسرش باری سبک برگرفت آنگاه (چندی) با او به سر آورد تا چون گرانبار شد، خداوند- پروردگارشان- را خواندند که: اگر به ما (فرزند) شایسته‌ای بدهی به یقین از سپاسگزاران خواهیم بود؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۹.</ref> و {{متن قرآن|خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}<ref> شما را از تنی یگانه آفرید سپس از او همسرش را پدید آورد و از چارپایان هشت تا (نر و ماده) آفرید؛ شما را در شکم مادرانتان با آفرینشی از پس آفرینشی دیگر در تاریکی‌هایی سه‌گانه می‌آفریند؛ این خداوند پروردگار شماست که فرمانفرمایی از آن اوست؛ هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوید؟؛ سوره زمر، آیه: ۶.</ref>.


بر پایه روایتی از [[امام صادق]] {{ع}}، [[ابلیس]] در توجیه [[مخالفت]] خود از [[فرمان خداوند]]، گرفتار [[قیاس]] شد و [[خداوند]] هرکس را در امور [[دین]] [[قیاس]] کند، در [[قیامت]]، همنشین [[شیطان]] خواهد کرد<ref>المنار، ج ۸، ص ۳۳۱.</ref>. قتاده گفته است: کرامتی که [[خداوند]] به [[آدم]] {{ع}} عطا فرمود، باعث [[حسادت]] [[ابلیس]] شد؛ از این رو گفت: {{متن قرآن|أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ}}<ref>«من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.</ref> درباره استثنای [[ابلیس]] از [[فرشتگان]] در آیاتی مانند {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ}}<ref>«آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۰-۳۱.</ref> این پرسش مطرح می‌شود که با توجه به [[عصمت]] [[فرشتگان]]، چگونه [[ابلیس]] از [[سجده]] سرباز زد. در پاسخ این پرسش می‌توان به جنی بودن [[ابلیس]] اشاره کرد<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۴.</ref>: {{متن قرآن|فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ}}<ref>«(همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>. بنابراین، استثنای [[ابلیس]] از [[ملائکه]] در [[آیات]]، استنثای منقطع است؛ گرچه درباره ماهیت [[ابلیس]] آرای دیگری نیز گفته شده است. در این که [[فرمان]] و زمان [[سجده]] چه وقت بوده، بیش‌تر [[مفسران]] با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}<ref>«پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.</ref><ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۱۸ - ۶۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۲؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۴.</ref>. برخی برخلاف غالب [[مفسران]] برآنند که [[فرشتگان]] دو بار به [[سجده]] [[فرمان]] داده شده‌اند<ref>کشف الاسرار، ج۳، ص۵۶۵؛ الفرقان، ج۱، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱، ص۱۸۱.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۷.</ref>
[[مفسران]] در چگونگی [[آفرینش]] [[حوا]]، دو رأی دارند: برخی [[آفرینش]] وی را از پهلوی چپ [[آدم]] دانسته، با استناد به روایاتی از [[ابن عباس]] و [[ابن مسعود]] می‌گویند: [[آدم]] در [[بهشت]] تنها بود. [[خداوند]] خوابی را بر او چیره کرد و [[حوا]] را از پهلوی چپش آفرید و [[آدم]] {{ع}} او را [[حوا]] نامید؛ چون از موجود [[حی]] آفریده شده بود<ref>التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۱۶۱.</ref>. بیش‌تر [[مفسران]] ضمن مردود دانستن رأی پیشین، بر این نظرند که [[حوا]] از جنس [[آدم]] آفریده شده تا با او انس گیرد؛ چون انس با همجنس بهتر حاصل می‌شود. این گروه درباره معنای {{متن قرآن|خَلَقَ مِنْها زَوْجَها}} با توجه به [[آیه]] {{متن قرآن|خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا}}<ref>«و از نشانه‌های او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بی‌گمان در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره روم، آیه ۲۱.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ}}<ref> و خداوند از خودتان برای شما همسرانی آفرید و برای شما از همسرانتان فرزندان و فرزندزادگانی پدید آورد و از چیزهای پاکیزه روزیتان داد؛ آیا باز هم آنان به باطل ایمان می‌آورند و به نعمت‌های خداوند ناسپاسی می‌ورزند؟؛ سوره نحل، آیه: ۷۲.</ref> و {{متن قرآن|فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref> پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفت‌هایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون می‌گرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست؛ سوره شوری، آیه: ۱۱.</ref> می‌گویند: منظور، [[آفرینش]] [[حوا]] از جنس [[آدم]] یا از باقی مانده گِلی است که [[آدم]] از آن پدید آمده بود<ref>المیزان، ج ۴، ص ۱۳۶؛ المنار، ج ۴، ص ۳۳۰.</ref>. در روایاتی [[آفرینش]] [[حوا]] از بدن [[آدم]]، [[تکذیب]] شده و آمده است: [[حوا]] از باقی مانده گِل [[آدم]] آفریده شد<ref>عیاشی، ج۱، ص۲۱۶؛ البرهان، ج۲، ص۱۱؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص ۳۷۹.</ref>. به گفته [[مجلسی]]، اخباری که بیان‌گر [[خلقت]] [[حوا]] از بدن [[آدم]] است، باید بر [[تقیه]] یا بر [[آفرینش]] او از خاک دنده [[آدم]] حمل شود<ref>بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۱۶.</ref>. مراغی این [[روایت‌ها]] را از [[اسرائیلیات]] برشمرده است<ref>مراغی، مج ۲، ج ۴، ص ۱۷۶.</ref>. در [[قرآن]] به نام [[همسر]] [[آدم]] تصریح نشده؛ ولی در [[روایات]] او را [[حوا]] خوانده‌اند. [[تورات]] نیز ضمن تصریح به نامش، [[آفرینش]] وی را از دنده [[آدم]] می‌داند<ref>کتاب مقدس، پیدایش ۲: ۲۱.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۰.</ref>


== بهشت آدم ==
=== تکثیر نسل و اولاد ===
{{اصلی|فرزندان حضرت آدم}}
در [[آیه]] نخست سوره نساء {{متن قرآن|وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً}}<ref>«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بی‌گ» سوره نساء، آیه ۱.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ}}<ref>«و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:» سوره مائده، آیه ۲۷.</ref> و {{متن قرآن|ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ}}<ref>«در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۴.</ref> سخن از فرزندان آدم و [[حوا]] و [[نسل]] آنها به میان آمده است. [[مفسران]] درباره چگونگی تکثیر [[نسل]] آن دو و این که [[ازدواج]] [[فرزندان]] آنها در طبقه اول با حوریان بهشتی، جنیان، افراد ذکور و اناث از نوع انسان‌های پیشین و یا با یک دیگر انجام گرفته، به تبع [[روایات]]، احتمال‌هایی داده‌اند<ref>من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۰ و ۳۸۱.</ref>.
 
به گفته [[علامه طباطبایی]]، [[آیه]] {{متن قرآن|وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً}}<ref>«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید» سوره نساء، آیه ۱.</ref> صراحت دارد که [[فرزندان آدم]] و [[حوا]] با یکدیگر [[ازدواج]] کرده‌اند؛ زیرا اگر واسطه‌ای در کار بود، باید به گونه‌ای دیگر تعبیر می‌شد. وی در پاسخ به [[شبهه]] [[تحریم]] [[ازدواج]] محارم می‌گوید: این [[حکم]] [[تشریعی]] و تابع [[مفاسد]] و [[مصالح]] است، نه یک [[حکم]] [[تکوینی]] و غیرقابل تغییر و زمام آن به دست [[خدا]]ست و در آن دوران، مانعی برای آن وجود نداشته؛ بلکه [[مصالح]] و ضرورت‌ها آن را اقتضا می‌کرده است<ref>المیزان، ج ۴، ص ۱۳۶، ۱۳۷، ۱۴۴ و ۱۴۵.</ref>. در [[قرآن]] به نام [[فرزندان آدم]] {{ع}} تصریح نشده؛ ولی براساس [[روایات]]، نام یکی [[هابیل]] و دیگری [[قابیل]] است. به گفته میبدی، [[حوا]] برای [[آدم]] در بیست بار، چهل [[فرزند]] به [[دنیا]] آورد؛ در هر بار یک پسر و یک دختر، مگر شیث که تنها بود و [[همراهی]] نداشت. [[فرزند]] اول او [[قابیل]] و همراه وی اقلیما، [[فرزند]] دوم، [[هابیل]] و همراه وی لوذا بود و.... [[فرزند]] آخر [[آدم]] و [[حوا]] عبدالمغیث به همراه امة المغیث بود. خداوند [[نسل]] [[آدم]] را با [[برکت]] و تعداد آنان را فراوان کرد و به او عمر طولانی داد تا اینکه چهل هزار از [[فرزندان]] خویش را دید<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۹۲ و ۹۳.</ref>.
 
[[زمخشری]] می‌گوید: چون [[آدم]] و [[حوا]] اصل بشرند و بقیه متفرع بر آنانند، در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ}}<ref>«فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد» سوره طه، آیه ۱۲۳.</ref> خطاب به آن دو تثنیه {{متن قرآن|اهْبِطَا}} و با توجه به ذریه آنها، جمع {{متن قرآن|بَعْضُكُمْ}} آمده است<ref>الکشاف، ج ۳، ص ۹۴.</ref>. هم چنین گفته‌اند: مقصود از {{متن قرآن|ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ}}<ref>«در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۴.</ref> در [[آیه]] ۳۴ [[آل عمران]] این است که [[فرزندان آدم]] از [[آدم]] زاده شده و مراد از ذریه، افراد دیگر غیر از آدمند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۲۴.</ref>.
 
به گفته ابو مسلم اصفهانی نیز در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref> فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref>، مقصود از {{متن قرآن|اهْبِطَا}} [[آدم]] و [[فرزندان]] او، و [[شیطان]] و [[فرزندان]] اویند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۲۹.</ref>. در [[تورات]] نام یکی از فرزندان [[آدم]]، قاین و دیگری [[هابیل]] است<ref>کتاب مقدس، پیدایش، ۴.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۰-۱۳۱.</ref>
 
== محل زندگی ==
{{اصلی|بهشت حضرت آدم}}
در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ }}<ref>و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۹.</ref> و {{متن قرآن|فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى}}<ref> گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: ۱۱۷.</ref> از [[بهشت آدم]] سخن به میان آمده است. در اینکه مقصود از این [[بهشت]] چیست، چندین نظر وجود دارد:  
در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ }}<ref>و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.</ref> و نیز {{متن قرآن|وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۹.</ref> و {{متن قرآن|فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى}}<ref> گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: ۱۱۷.</ref> از [[بهشت آدم]] سخن به میان آمده است. در اینکه مقصود از این [[بهشت]] چیست، چندین نظر وجود دارد:  
# بسیاری از مفسّران از جمله [[حسن بصری]]، [[عمرو بن‌ عبید]]، [[واصل‌ بن‌ عطا]] و بسیاری از [[معتزله]] مثل [[جبایی]]، [[رمانی]] و [[ابن‌ اخشید]]، آن را [[بهشت]] [[موعود]] می‌دانند؛ به این [[دلیل]] که {{متن قرآن|الْجَنَّةَ}} عَلَم برای [[بهشت]] [[موعود]] است<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۴.</ref>. [[قرطبی]] نیز در [[تفسیر]] خود همین [[رأی]] را برگزیده است<ref>[[قرطبی]]، ج ۱، ص ۲۰۸.</ref>.
# بسیاری از مفسّران از جمله [[حسن بصری]]، [[عمرو بن‌ عبید]]، [[واصل‌ بن‌ عطا]] و بسیاری از [[معتزله]] مثل [[جبایی]]، [[رمانی]] و [[ابن‌ اخشید]]، آن را [[بهشت]] [[موعود]] می‌دانند؛ به این [[دلیل]] که {{متن قرآن|الْجَنَّةَ}} عَلَم برای [[بهشت]] [[موعود]] است<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۴.</ref>. [[قرطبی]] نیز در [[تفسیر]] خود همین رأی را برگزیده است<ref>[[قرطبی]]، ج ۱، ص ۲۰۸.</ref>.
# به گفته [[ابوهاشم]]، آن [[بهشت]] در [[آسمان]] قرار دارد؛ ولی [[بهشت]] [[موعود]] نیست<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۴.</ref>. به جبایی نیز نسبت می‌دهند که گفته است: آن [[بهشت]] در [[آسمان]] هفتم قرار داشته، [[دلیل]] آن {{متن قرآن|اهْبِطُواْ}} است. وی "اهباط اوّل" را از [[آسمان]] هفتم به [[آسمان]] اوّل و "اهباط دوم" را از [[آسمان]] اوّل به [[زمین]] دانسته است<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۴.</ref>.
# به گفته [[ابوهاشم]]، آن [[بهشت]] در [[آسمان]] قرار دارد؛ ولی [[بهشت]] [[موعود]] نیست<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۴.</ref>. به جبایی نیز نسبت می‌دهند که گفته است: آن [[بهشت]] در [[آسمان]] هفتم قرار داشته، [[دلیل]] آن {{متن قرآن|اهْبِطُواْ}} است. وی "اهباط اوّل" را از [[آسمان]] هفتم به [[آسمان]] اوّل و "اهباط دوم" را از [[آسمان]] اوّل به [[زمین]] دانسته است<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۴.</ref>.
# در این وجه که قوی‌تر و دقیق‌تر از وجوه دیگر است، [[بهشت]]، جنبه برزخی و مثالی داشته و دارای جوهری [[نورانی]] است و مثالِ هرچه را در عالمِ وجود است، در خود گنجانده است؛ ولی در هر حال دو [[بهشت]] است: یکی پیش از نشئه [[دنیایی]] که مرتبه‌ای از مراتب [[نزول]] است و دیگری پس از نشئه [[دنیایی]] که از مراتب عروج تلقّی می‌شود و در پایانِ سلسله صعود قرار دارد. صدرالمتألّهین این [[رأی]] را به [[قیصری]] و [[ابن‌عربی]] نسبت داده<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۱ و ۸۲.</ref>، می‌گوید: این دو [[بهشت]] از حیث ماهیّت و ذات فرقی ندارند و یگانه تفاوت آنها در این است که یکی در ابتدای سیر [[انسان]] و دیگری در پایان سیر او قرار دارد<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۳.</ref>. [[علامه طباطبایی]] نیز ضمن برزخی دانستن این [[بهشت]]، در [[تفسیر]] [[حدیثی]] که بهشتِ [[آدم]] را در [[دنیا]] می‌شناساند، می‌نویسد: منظور از [[دنیایی]] بودن [[بهشت]] مزبور، بهشتِ برزخی، در مقابل [[بهشت]] جاویدان است<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۵ و ۱۳۹.</ref>.
# در این وجه که قوی‌تر و دقیق‌تر از وجوه دیگر است، [[بهشت]]، جنبه برزخی و مثالی داشته و دارای جوهری [[نورانی]] است و مثالِ هرچه را در عالمِ وجود است، در خود گنجانده است؛ ولی در هر حال دو [[بهشت]] است: یکی پیش از نشئه [[دنیایی]] که مرتبه‌ای از مراتب [[نزول]] است و دیگری پس از نشئه [[دنیایی]] که از مراتب عروج تلقّی می‌شود و در پایانِ سلسله صعود قرار دارد. صدرالمتألّهین این رأی را به [[قیصری]] و [[ابن‌عربی]] نسبت داده<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۱ و ۸۲.</ref>، می‌گوید: این دو [[بهشت]] از حیث ماهیّت و ذات فرقی ندارند و یگانه تفاوت آنها در این است که یکی در ابتدای سیر [[انسان]] و دیگری در پایان سیر او قرار دارد<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۳.</ref>. [[علامه طباطبایی]] نیز ضمن برزخی دانستن این [[بهشت]]، در [[تفسیر]] [[حدیثی]] که بهشتِ [[آدم]] را در [[دنیا]] می‌شناساند، می‌نویسد: منظور از [[دنیایی]] بودن [[بهشت]] مزبور، بهشتِ برزخی، در مقابل [[بهشت]] جاویدان است<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۵ و ۱۳۹.</ref>.
# [[بهشت آدم]] از باغ‌های [[دنیا]] بوده و بر روی [[زمین]] قرار داشته است و نه [[بهشت]] جاوید. عدّه‌ای از جمله [[شیخ صدوق]]، [[طوسی]] و آلوسی این [[رأی]] را پذیرفته‌اند<ref>الاعتقادات، ص ۹۱؛ التبیان، ج ۱، ص ۱۵۶؛ روح‌المعانی، مج۱، ج۱، ص ۳۷۱ و ۳۷۲.</ref>. [[ملا صدرا]] این قول را در تفسیرش به [[ابوالقاسم بلخی]] و [[ابومسلم اصفهانی]] نسبت داده، می‌گوید: بعضی از [[اصحاب]] ما \1[[شیعیان]]\1 نیز همین را گفته‌اند<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۳.</ref>. [[رشید رضا]] نیز در [[تفسیر]] المنار ضمن [[اختیار]] این نظر، آن را نظریّه محقّقان اهل‌سنّت دانسته و به [[نقل]] از [[ابومنصور ماتریدی]] در [[تفسیر]] التأویلات، این سخن را به پیشینیان نسبت داده است<ref>المنار، ج ۱، ص ۲۷۷.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۸-۱۳۹.</ref>
# [[بهشت آدم]] از باغ‌های [[دنیا]] بوده و بر روی [[زمین]] قرار داشته است و نه [[بهشت]] جاوید. عدّه‌ای از جمله [[شیخ صدوق]]، [[طوسی]] و آلوسی این رأی را پذیرفته‌اند<ref>الاعتقادات، ص ۹۱؛ التبیان، ج ۱، ص ۱۵۶؛ روح‌المعانی، مج۱، ج۱، ص ۳۷۱ و ۳۷۲.</ref>. [[ملا صدرا]] این قول را در تفسیرش به [[ابوالقاسم بلخی]] و [[ابومسلم اصفهانی]] نسبت داده، می‌گوید: بعضی از [[اصحاب]] ما \1[[شیعیان]]\1 نیز همین را گفته‌اند<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۳.</ref>. [[رشید رضا]] نیز در [[تفسیر]] المنار ضمن [[اختیار]] این نظر، آن را نظریّه محقّقان اهل‌سنّت دانسته و به [[نقل]] از [[ابومنصور ماتریدی]] در [[تفسیر]] التأویلات، این سخن را به پیشینیان نسبت داده است<ref>المنار، ج ۱، ص ۲۷۷.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۸-۱۳۹.</ref>


بر اساس روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} نیز این [[بهشت]] در [[دنیا]] بوده و [[خورشید و ماه]] در آن طلوع می‌کرده است<ref>[[الکافی]]، ج ۳، ص ۲۴۷؛ [[قمی]]، ج ۱، ص ۷۱؛ [[بحارالانوار]]، ج ۶، ص ۲۸۴ ـ ۲۸۵ و ج۱۱، ص ۱۶۱ و ۱۶۲.</ref>. کسانی‌ که این [[بهشت]] را [[دنیایی]] دانسته‌اند و نه [[بهشت]] [[موعود]]، برای اثبات مدّعای خویش گفته‌اند: به تصریح [[قرآن]]، هرکس به [[بهشت]] جاودانه وارد شود، هرگز از آن اخراج نمی‌گردد{{متن قرآن|لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ}}<ref>نه به آنان رنجی می‌رسد و نه از آنجا بیرونشان می‌کنند، سوره حجر، آیه: ۴۸.</ref> و اهل [[سعادت]] در آن مخلّدند: {{متن قرآن|وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ}}<ref> و اما آنان که نیکبخت شده‌اند در بهشتند؛ تا آسمان‌ها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت به دهشی پایدار بخواهد؛ سوره هود، آیه: ۱۰۸.</ref> برای [[بهشتیان]] در استفاده از نعمت‌های آن محدودیتی نیست و نعمت‌هایش فناناپذیر و بی‌پایان است: {{متن قرآن|مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ}}<ref> چگونگی بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده‌اند، (این است که) نهرها از بن آن جاری است، میوه‌ها و سایه‌هایش ماندنی است، این فرجام پرهیزگاران است و فرجام کافران دوزخ است، سوره رعد، آیه: ۳۵.</ref>؛ {{متن قرآن|يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الأَنفُسُ وَتَلَذُّ الأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref> بر گرد آنان قدح‌های زرین و جام‌هایی را به گردش درمی‌آورند و در آنجا آنچه دل‌ها بخواهد و چشم‌ها لذّت برد فراهم است و شما در آن جاودانید، سوره زخرف، آیه: ۷۱.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ}}<ref> و اما آنان که نیکبخت شده‌اند در بهشتند؛ تا آسمان‌ها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت به دهشی پایدار بخواهد؛ سوره هود، آیه: ۱۰۸.</ref> در آن لغو و عصیانی صورت نمی‌گیرد: {{متن قرآن|يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لّا لَغْوٌ فِيهَا وَلا تَأْثِيمٌ}}<ref> در آنجا پیاله‌ای را (از شرابی) که نه بیهودگی در آن است و نه گناهی، دست به دست می‌پیمایند، سوره طور، آیه: ۲۳.</ref>؛ {{متن قرآن| لا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِيمًا }}<ref> در آن سخن یاوه و گناه‌آلودی نمی‌شنوند، سوره واقعه، آیه: ۲۵.</ref> [[ابلیس]] و اغوای او بدان راه ندارد و نفرین شده [[خداوند]] نمی‌تواند در آن وارد شود. برپایه [[حکمت الهی]]، بدون مکلّف شدن به [[تکلیف]] و تحمّل رنج‌های [[دنیایی]] روا نیست بنده‌ای در آن وارد شود. آنجا جای [[آسایش]] و برخورداری است و نه [[آزمایش]] و خودداری، و در [[حقیقت]]، نتیجه و [[پاداش]] [[مؤمنان]] است که با [[اعمال شایسته]] خویش آن‌را کسب می‌کنند و پایان برنامه‌ها است؛ در حالی‌که [[بهشت آدم]]، این‌گونه نبوده است<ref>المنار، ج۱، ص۲۷۷؛ تفسیرملاصدرا، ج۳، ص۸۱؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۳.</ref>. ناگفته نماند که این ادلّه با برزخی بودن [[بهشت آدم]] {{ع}} منافاتی ندارند<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۹.</ref>.
بر اساس روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} نیز این [[بهشت]] در [[دنیا]] بوده و [[خورشید و ماه]] در آن طلوع می‌کرده است<ref>[[الکافی]]، ج ۳، ص ۲۴۷؛ [[قمی]]، ج ۱، ص ۷۱؛ [[بحارالانوار]]، ج ۶، ص ۲۸۴ ـ ۲۸۵ و ج۱۱، ص ۱۶۱ و ۱۶۲.</ref>. کسانی‌ که این [[بهشت]] را [[دنیایی]] دانسته‌اند و نه [[بهشت]] [[موعود]]، برای اثبات مدّعای خویش گفته‌اند: به تصریح [[قرآن]]، هرکس به [[بهشت]] جاودانه وارد شود، هرگز از آن اخراج نمی‌گردد{{متن قرآن|لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ}}<ref>نه به آنان رنجی می‌رسد و نه از آنجا بیرونشان می‌کنند، سوره حجر، آیه: ۴۸.</ref> و اهل [[سعادت]] در آن مخلّدند: {{متن قرآن|وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ}}<ref> و اما آنان که نیکبخت شده‌اند در بهشتند؛ تا آسمان‌ها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت به دهشی پایدار بخواهد؛ سوره هود، آیه: ۱۰۸.</ref> برای [[بهشتیان]] در استفاده از نعمت‌های آن محدودیتی نیست و نعمت‌هایش فناناپذیر و بی‌پایان است: {{متن قرآن|مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ}}<ref> چگونگی بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده‌اند، (این است که) نهرها از بن آن جاری است، میوه‌ها و سایه‌هایش ماندنی است، این فرجام پرهیزگاران است و فرجام کافران دوزخ است، سوره رعد، آیه: ۳۵.</ref>؛ {{متن قرآن|يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الأَنفُسُ وَتَلَذُّ الأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref> بر گرد آنان قدح‌های زرین و جام‌هایی را به گردش درمی‌آورند و در آنجا آنچه دل‌ها بخواهد و چشم‌ها لذّت برد فراهم است و شما در آن جاودانید، سوره زخرف، آیه: ۷۱.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ}}<ref> و اما آنان که نیکبخت شده‌اند در بهشتند؛ تا آسمان‌ها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت به دهشی پایدار بخواهد؛ سوره هود، آیه: ۱۰۸.</ref> در آن لغو و عصیانی صورت نمی‌گیرد: {{متن قرآن|يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لّا لَغْوٌ فِيهَا وَلا تَأْثِيمٌ}}<ref> در آنجا پیاله‌ای را (از شرابی) که نه بیهودگی در آن است و نه گناهی، دست به دست می‌پیمایند، سوره طور، آیه: ۲۳.</ref>؛ {{متن قرآن| لا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِيمًا }}<ref> در آن سخن یاوه و گناه‌آلودی نمی‌شنوند، سوره واقعه، آیه: ۲۵.</ref> [[ابلیس]] و اغوای او بدان راه ندارد و نفرین شده [[خداوند]] نمی‌تواند در آن وارد شود. برپایه [[حکمت الهی]]، بدون مکلّف شدن به [[تکلیف]] و تحمّل رنج‌های [[دنیایی]] روا نیست بنده‌ای در آن وارد شود. آنجا جای [[آسایش]] و برخورداری است و نه [[آزمایش]] و خودداری، و در [[حقیقت]]، نتیجه و [[پاداش]] [[مؤمنان]] است که با [[اعمال شایسته]] خویش آن‌را کسب می‌کنند و پایان برنامه‌ها است؛ در حالی‌که [[بهشت آدم]]، این‌گونه نبوده است<ref>المنار، ج۱، ص۲۷۷؛ تفسیرملاصدرا، ج۳، ص۸۱؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۳.</ref>. ناگفته نماند که این ادلّه با برزخی بودن [[بهشت آدم]] {{ع}} منافاتی ندارند<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۹.</ref>.
خط ۱۱۸: خط ۱۲۲:
# [[خداوند]] [[آدم]] {{ع}} را برای کار کردن و محافظت باغ عَدَن در آنجا قرار داده بود<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۰.</ref>.
# [[خداوند]] [[آدم]] {{ع}} را برای کار کردن و محافظت باغ عَدَن در آنجا قرار داده بود<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۰.</ref>.


== درخت [[ممنوع]] شده برای [[آدم]] ==
== سرگذشت زندگی ==
در دو جای [[قرآن]]، [[فرمان]] سکونت در [[بهشت]] با [[نهی]] از نزدیک شدن به درخت [[ممنوع]] همراه است: {{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.</ref> نیز {{متن قرآن|وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۹.</ref>. در [[قرآن]]، به اینکه این درخت چه بوده بدان اشاره‌ای نشده است؛ ولی مفسّران با استناد به روایاتِ تفسیری، مصادیقی را برای آن ذکر کرده‌اند: عدّه‌ای آن را بوته گندم دانسته؛ گروهی انگور و خرما و انجیر و برخی درخت [[کافور]] را ذکر کرده‌اند. بعضی نیز از آن به درخت [[حسد]]، درخت [[دانش]]، خیر و شرّ یا درخت [[جوانی]] و [[زندگی]] جاوید تعبیر کرده‌اند<ref> التبیان، ج۱، ص ۱۵۷؛ جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۳۲؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۵.</ref>.
{{اصلی|سرگذشت زندگی حضرت آدم}}
=== حوادث پیش از ترک بهشت ===
==== درخت ممنوعه ====
{{اصلی|درخت ممنوعه}}
در دو جای [[قرآن]]، [[فرمان]] سکونت در [[بهشت]] با [[نهی]] از نزدیک شدن به درخت ممنوع همراه است: {{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.</ref> نیز {{متن قرآن|وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۹.</ref>. در [[قرآن]]، به اینکه این درخت چه بوده بدان اشاره‌ای نشده است؛ ولی مفسّران با استناد به روایاتِ تفسیری، مصادیقی را برای آن ذکر کرده‌اند: عدّه‌ای آن را بوته گندم دانسته؛ گروهی انگور و خرما و انجیر و برخی درخت [[کافور]] را ذکر کرده‌اند. بعضی نیز از آن به درخت [[حسد]]، درخت [[دانش]]، خیر و شرّ یا درخت [[جوانی]] و [[زندگی]] جاوید تعبیر کرده‌اند<ref> التبیان، ج۱، ص ۱۵۷؛ جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۳۲؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۵.</ref>.


به گفته [[امام رضا]] {{ع}} در پاسخ [[عبدالسلام هروی]] که از ماهیّت آن درخت پرسیده و از اینکه [[مردم]] درباره آن، سخنان گوناگونی می‌گویند گزارش داده بود، درخت بهشتی انواعی را برمی‌تابد (= به شکل‌های مختلف درآمده، میوه‌های گوناگون می‌دهد). آن درخت گندم بوده و در عین حال انگور داشته؛ زیرا مانند درختان [[دنیا]] نبوده است....<ref> عیون اخبارالرضا، ج ۱، ص ۳۹۷.</ref>. برخی این درخت را [[تمثیل]] [[زندگی]] [[دنیا]] برای [[آدم]] {{ع}}دانسته‌اند<ref> [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۹۲ ـ ۹۳؛ الرسائل التوحیدیه، ص ۱۸۶.</ref>. برخی مفسّران نیز یادآور شده‌اند که چون [[خداوند]]، هیچ‌گونه اشاره‌ای در [[قرآن]] بدان نکرده و [[علم]] و [[جهل]] بدان سودی ندارد، کنجکاوی درباره آن لازم و [[شایسته]] نیست<ref>جامع‌البیان، مج۱، ج ۱، ص ۳۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص ۵ و ۶؛ مراغی، مج ۱، ج ۱، ص ۹۱.</ref>. در توجیه این [[نهی]] چند نظر ابراز شده است:
به گفته [[امام رضا]] {{ع}} در پاسخ [[عبدالسلام هروی]] که از ماهیّت آن درخت پرسیده و از اینکه [[مردم]] درباره آن، سخنان گوناگونی می‌گویند گزارش داده بود، درخت بهشتی انواعی را برمی‌تابد (= به شکل‌های مختلف درآمده، میوه‌های گوناگون می‌دهد). آن درخت گندم بوده و در عین حال انگور داشته؛ زیرا مانند درختان [[دنیا]] نبوده است....<ref> عیون اخبارالرضا، ج ۱، ص ۳۹۷.</ref>. برخی این درخت را [[تمثیل]] [[زندگی]] [[دنیا]] برای [[آدم]] {{ع}}دانسته‌اند<ref> [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۹۲ ـ ۹۳؛ الرسائل التوحیدیه، ص ۱۸۶.</ref>. برخی مفسّران نیز یادآور شده‌اند که چون [[خداوند]]، هیچ‌گونه اشاره‌ای در [[قرآن]] بدان نکرده و [[علم]] و [[جهل]] بدان سودی ندارد، کنجکاوی درباره آن لازم و شایسته نیست<ref>جامع‌البیان، مج۱، ج ۱، ص ۳۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص ۵ و ۶؛ مراغی، مج ۱، ج ۱، ص ۹۱.</ref>. در توجیه این [[نهی]] چند نظر ابراز شده است:
# گروهی این [[نهی]] را تنزیهی \1کراهتی\1 دانسته و گفته‌اند: [[آدم]] با ارتکاب آن، مرتکب ترک اَوْلی شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۴ و ۵؛ تفسیرملاصدرا، ج۳، ص ۹۰؛ نمونه، ج ۶، ص ۱۲۴.</ref>
# گروهی این [[نهی]] را تنزیهی کراهتی دانسته و گفته‌اند: [[آدم]] با ارتکاب آن، مرتکب ترک اَوْلی شده است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۴ و ۵؛ تفسیرملاصدرا، ج۳، ص ۹۰؛ نمونه، ج ۶، ص ۱۲۴.</ref>
# برخی نیز آن را [[نهی]] تحریمی دانسته، می‌گویند: [[آدم]] {{ع}} از روی [[فراموشی]] یا به [[گمان]] اینکه [[نهی]] حتمی نیست، از آن سرپیچید<ref> التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۵؛ تفسیرملاصدرا، ج ۳، ص ۹۰.</ref>.
# برخی نیز آن را [[نهی]] تحریمی دانسته، می‌گویند: [[آدم]] {{ع}} از روی [[فراموشی]] یا به [[گمان]] اینکه [[نهی]] حتمی نیست، از آن سرپیچید<ref> التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۵؛ تفسیرملاصدرا، ج ۳، ص ۹۰.</ref>.
# عدّه‌ای نیز بر این باورند که چون این [[نهی]] [[مولوی]] نبوده، [[مخالفت]] با آن [[گناه]] به شمار نمی‌آید؛ چرا که حرمتی در کار نبوده و غرض از این [[نهی]]، فقط [[راهنمایی]] و [[ارشاد]] به [[مصالح]] و [[منافع]] موجود در [[حکم]] بوده است<ref> الکاشف، ج ۱، ص ۸۸. نمونه، ج ۶، ص ۱۲۴.</ref>
# عدّه‌ای نیز بر این باورند که چون این [[نهی]] مولوی نبوده، [[مخالفت]] با آن [[گناه]] به شمار نمی‌آید؛ چرا که حرمتی در کار نبوده و غرض از این [[نهی]]، فقط [[راهنمایی]] و [[ارشاد]] به [[مصالح]] و منافع موجود در [[حکم]] بوده است<ref> الکاشف، ج ۱، ص ۸۸. نمونه، ج ۶، ص ۱۲۴.</ref>
# بعضی نیز گفته‌اند: این [[نهی]] معنایش امر به کار ندبی \1مستحبی\1 است و به سبب ترغیب در پرهیز از خوردن، با لفظ [[نهی]] ایراد شده و ترک تناول از درخت برای [[آدم]]، [[مستحب]] بوده است<ref> التبیان، ج۱، ص ۱۵۹. [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص۹۰.</ref>، نه [[واجب]]<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۰-۱۴۱.</ref>.
# بعضی نیز گفته‌اند: این [[نهی]] معنایش امر به کار ندبی مستحبی است و به سبب ترغیب در پرهیز از خوردن، با لفظ [[نهی]] ایراد شده و ترک تناول از درخت برای [[آدم]]، [[مستحب]] بوده است<ref>التبیان، ج۱، ص ۱۵۹. [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص۹۰.</ref>، نه [[واجب]]<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۰-۱۴۱.</ref>.


[[علامه طباطبایی]] ضمن ترجیح ارشادی بودن این [[نهی]]، سه [[دلیل]] بر آن اقامه کرده است:
[[علامه طباطبایی]] ضمن ترجیح ارشادی بودن این [[نهی]]، سه [[دلیل]] بر آن اقامه کرده است:
# [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.</ref> نیز {{متن قرآن|وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۹.</ref>. [[مخالفت]] با این [[نهی]] را [[ستم]] شمرده؛ ولی در [[آیه]] {{متن قرآن|فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلا تَعْرَى}}<ref> گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: ۱۱۷-۱۱۸.</ref>، از آن به تعب، [[رنج]]، [[گرسنگی]] و برهنگی که پیامد بیرون رفتن از [[بهشت]] است، تعبیر کرده؛ پس معلوم می‌شود که منظور از این تعب و [[شقاوت]]، همان [[مصائب]] [[دنیایی]] است که لازمه [[زندگی]] در [[زمین]] به شمار می‌رود، و [[نهی]] از آنها ارشادی است و [[مخالفت]] با چنین نهیی، [[گناه]] و [[نافرمانی]] شمرده نمی‌شود. مقصود از [[ظلم]] در [[آیات]] مزبور نیز همان [[ستم]] بر [[نفس]] است، نه [[ظلم]] نکوهیده‌ای که در [[پرستش]] و [[بندگی]] غیرخدا مطرح است.
# [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.</ref> نیز {{متن قرآن|وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref> و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۹.</ref>. [[مخالفت]] با این [[نهی]] را [[ستم]] شمرده؛ ولی در [[آیه]] {{متن قرآن|فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلا تَعْرَى}}<ref> گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: ۱۱۷-۱۱۸.</ref>، از آن به تعب، [[رنج]]، [[گرسنگی]] و برهنگی که پیامد بیرون رفتن از [[بهشت]] است، تعبیر کرده؛ پس معلوم می‌شود که منظور از این تعب و [[شقاوت]]، همان [[مصائب]] [[دنیایی]] است که لازمه [[زندگی]] در [[زمین]] به شمار می‌رود، و [[نهی]] از آنها ارشادی است و [[مخالفت]] با چنین نهیی، [[گناه]] و [[نافرمانی]] شمرده نمی‌شود. مقصود از [[ظلم]] در [[آیات]] مزبور نیز همان [[ستم]] بر [[نفس]] است، نه [[ظلم]] نکوهیده‌ای که در [[پرستش]] و [[بندگی]] غیرخدا مطرح است.
# چنان‌چه [[نهی]] مزبور، [[مولوی]] و [[توبه]] آن نیز [[رجوع]] از [[مخالفت]] [[نهی]] [[مولوی]] و [[توبه]] عبودی بود، می‌بایست پس از قبول [[توبه]] [[آدم]]، دوباره به [[بهشت]] برگردانده می‌شد؛ ولی چنین بازگشتی برای [[آدم]] علیه‌السلام میسور نشد؛ بنابراین، خروج از [[بهشت]]، اثر [[تکوینی]] تناول از درخت [[ممنوع]] بوده است؛ نظیر تأثیر سمّ و [[آتش]] در کشتن و [[سوزاندن]]؛ چنان که تمام موارد [[تکالیف]] ارشادی نیز از این قبیل است<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۱.</ref>.
# چنان‌چه [[نهی]] مزبور، مولوی و [[توبه]] آن نیز رجوع از [[مخالفت]] [[نهی]] مولوی و [[توبه]] عبودی بود، می‌بایست پس از قبول [[توبه]] [[آدم]]، دوباره به [[بهشت]] برگردانده می‌شد؛ ولی چنین بازگشتی برای [[آدم]] علیه‌السلام میسور نشد؛ بنابراین، خروج از [[بهشت]]، اثر [[تکوینی]] تناول از درخت ممنوع بوده است؛ نظیر تأثیر سمّ و [[آتش]] در کشتن و سوزاندن؛ چنان که تمام موارد [[تکالیف]] ارشادی نیز از این قبیل است<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۱.</ref>.
 
[[آیات]] {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref> گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه: ۳۸.</ref>، {{متن قرآن| وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref> و آنان که کافر شدند و نشانه‌های ما را دروغ شمردند دمساز آتش‌اند؛ آنان در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه: ۳۹.</ref> که چکیده و عصاره تمام [[احکام]] و تشریعات [[خداوند]] در این [[دنیا]] است، دلالت می‌کند که نخستین [[تشریع]] در [[دنیا]] برای [[آدم]] و فرزندانش بعد از [[هبوط]] و فرود آمدن آنها در [[زمین]] بوده است؛ بنابراین هنگام [[مخالفت]] [[نهی]] مزبور، هنوز نه [[دینی]] [[تشریع]] شده و نه تکلیفی [[مولوی]] در کار بوده است؛ در این صورت دیگر [[گناه]] معنا نداشته و [[نهی]] باید از نوع ارشادی بوده باشد<ref> [[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۷ و ج ۱۴، ص ۲۲۲.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۱.</ref>


== [[فریب]] خوردن [[آدم]] ==
[[آیات]] {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref> گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه: ۳۸.</ref>، {{متن قرآن| وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref> و آنان که کافر شدند و نشانه‌های ما را دروغ شمردند دمساز آتش‌اند؛ آنان در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه: ۳۹.</ref> که چکیده و عصاره تمام [[احکام]] و تشریعات [[خداوند]] در این [[دنیا]] است، دلالت می‌کند که نخستین [[تشریع]] در [[دنیا]] برای [[آدم]] و فرزندانش بعد از هبوط و فرود آمدن آنها در [[زمین]] بوده است؛ بنابراین هنگام [[مخالفت]] [[نهی]] مزبور، هنوز نه [[دینی]] [[تشریع]] شده و نه تکلیفی مولوی در کار بوده است؛ در این صورت دیگر [[گناه]] معنا نداشته و [[نهی]] باید از نوع ارشادی بوده باشد<ref> [[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۷ و ج ۱۴، ص ۲۲۲.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۱.</ref>
در [[آیات]]: {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref> شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ}}<ref> ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند؛ سوره اعراف، آیه: ۲۷.</ref>؛ {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ}}<ref>پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید. و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم. پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰-۲۲.</ref>و {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لّا يَبْلَى فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى }}<ref>اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! می‌خواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمی‌شود راهبر شوم. آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد، سوره طه، آیه: ۱۲۰-۱۲۱.</ref> آمده است که [[آدم]] و حوّا با [[وسوسه]]، [[فریب]] و گمراه‌سازی [[ابلیس]]، از درخت [[ممنوع]] خوردند یا چشیدند و بی‌درنگ لباس‌هایشان فروریخت و در نتیجه، شرم‌گاهشان آشکار و از [[بهشت]] اخراج شدند. از تعبیرهای {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ}}، {{متن قرآن|فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ}}، {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ}} برمی‌آید که ابتدا [[وسوسه]] [[شیطان]]، بعد [[فریب]] خوردن [[آدم]] و حوّا و در پی آن، [[لغزش]] و اخراج آن دو از [[بهشت]] صورت گرفته است. مفسّران در چگونگی دسترس [[ابلیس]] به [[آدم]] و حوّا ـ با اینکه [[ابلیس]] از [[بهشت]] [[رانده شده]] بود ـ وجوهی گفته‌اند؛ مانند: [[ابلیس]] به [[آسمان]] نزدیک می‌شد و با [[آدم]] سخن می‌گفت. [[ابلیس]] به درِ [[بهشت]] نزدیک شده، [[آدم]] را صدا می‌زد و از آنجا با او سخن می‌گفت.


[[ابلیس]] از [[زمین]] به [[آدم]] [[پیام]] می‌فرستاد و با او سخن می‌گفت و....<ref>التبیان، ج۱، ص ۱۶۲؛ [[مجمع البیان]]، ج ۱، ص ۱۹۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۱۵.</ref>.
==== عملیات فریبکارانه ابلیس ====
در [[آیات]]: {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref> شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ}}<ref> ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند؛ سوره اعراف، آیه: ۲۷.</ref>؛ {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ}}<ref>پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید. و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم. پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰-۲۲.</ref>و {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لّا يَبْلَى فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى }}<ref>اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! می‌خواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمی‌شود راهبر شوم. آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد، سوره طه، آیه: ۱۲۰-۱۲۱.</ref> آمده است که [[آدم]] و حوّا با [[وسوسه]]، [[فریب]] و گمراه‌سازی [[ابلیس]]، از درخت ممنوع خوردند یا چشیدند و بی‌درنگ لباس‌هایشان فروریخت و در نتیجه، شرم‌گاهشان آشکار و از [[بهشت]] اخراج شدند. از تعبیرهای {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ}}، {{متن قرآن|فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ}}، {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ}} برمی‌آید که ابتدا [[وسوسه]] [[شیطان]]، بعد [[فریب]] خوردن [[آدم]] و حوّا و در پی آن، [[لغزش]] و اخراج آن دو از [[بهشت]] صورت گرفته است. مفسّران در چگونگی دسترس [[ابلیس]] به [[آدم]] و حوّا ـ با اینکه [[ابلیس]] از [[بهشت]] رانده شده بود ـ وجوهی گفته‌اند؛ مانند: [[ابلیس]] به [[آسمان]] نزدیک می‌شد و با [[آدم]] سخن می‌گفت. [[ابلیس]] به درِ [[بهشت]] نزدیک شده، [[آدم]] را صدا می‌زد و از آنجا با او سخن می‌گفت. [[ابلیس]] از [[زمین]] به [[آدم]] [[پیام]] می‌فرستاد و با او سخن می‌گفت و....<ref>التبیان، ج۱، ص ۱۶۲؛ [[مجمع البیان]]، ج ۱، ص ۱۹۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۱۵.</ref>.


از ظاهر این توجیه‌ها برمی‌آید که بهشتِ [[آدم]] را [[بهشت]] [[موعود]] دانسته‌اند که [[ابلیس]] نمی‌تواند وارد آن شود؛ در حالی‌که ظاهر [[آیات قرآن]] با این سخن سازگار نیست و [[دلیل]] محکمی برای پذیرش آن وجود ندارد.
از ظاهر این توجیه‌ها برمی‌آید که بهشتِ [[آدم]] را [[بهشت]] [[موعود]] دانسته‌اند که [[ابلیس]] نمی‌تواند وارد آن شود؛ در حالی‌که ظاهر [[آیات قرآن]] با این سخن سازگار نیست و [[دلیل]] محکمی برای پذیرش آن وجود ندارد.
خط ۱۴۲: خط ۱۴۸:
به گفته [[علامه طباطبایی]]، از [[آیات]] مربوط استفاده می‌شود که [[آدم]] و حوّا [[شیطان]] را دیده و شناخته‌اند و مانعی ندارد که [[شیطان]] وارد [[بهشت]] شده باشد؛ چرا که در بهشتِ "جاوید" جایی برای [[شیطان]] نیست، نه [[بهشت]] "[[آدم]]"؛ ازاین‌رو همگی بعدا از آن اخراج شدند<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۱.</ref>.
به گفته [[علامه طباطبایی]]، از [[آیات]] مربوط استفاده می‌شود که [[آدم]] و حوّا [[شیطان]] را دیده و شناخته‌اند و مانعی ندارد که [[شیطان]] وارد [[بهشت]] شده باشد؛ چرا که در بهشتِ "جاوید" جایی برای [[شیطان]] نیست، نه [[بهشت]] "[[آدم]]"؛ ازاین‌رو همگی بعدا از آن اخراج شدند<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۱.</ref>.


در [[آیه]] {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ}}<ref>پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰.</ref> درباره اثر [[وسوسه]] [[شیطان]] آمده است که [[شیطان]] آن دو را فریفت تا شرم‌گاهشان آشکار شود: {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا}} درباره "لام" {{متن قرآن|لِيُبْدِيَ}} دو قول وجود دارد: نخست اینکه برای [[عاقبت]] باشد؛ یعنی [[وسوسه]] [[شیطان]] به پدیدار شدن شرم‌گاهشان انجامید و [[شیطان]]، در ابتدا از این سرانجام [[آگاه]] نبود<ref>کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۵۷۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.</ref>. دیگر این که لامِ غرض باشد؛ به این شکل که گفته شود: پدیدار گشتن شرم‌گاه، کنایه از سقوط [[حرمت]] و زوالِ [[مقام]] است؛ بنابراین، قصد [[شیطان]] از [[وسوسه]] آن دو، زوال [[حرمت]] و از میان بردن [[مقام]] آنان بوده است یا بگوییم: [[شیطان]] در [[لوح محفوظ]] دیده یا از برخی [[فرشتگان]] شنیده بود که اگر [[آدم]] از آن درخت بخورد، شرم‌گاهش پدیدار می‌شود و این، نهایت زیان و سقوط را می‌رساند؛ لذابرای حصول این غرض، [[وسوسه]] کرد<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.</ref>.
در [[آیه]] {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ}}<ref>پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰.</ref> درباره اثر [[وسوسه]] [[شیطان]] آمده است که [[شیطان]] آن دو را فریفت تا شرم‌گاهشان آشکار شود: {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا}} درباره "لام" {{متن قرآن|لِيُبْدِيَ}} دو قول وجود دارد: نخست اینکه برای عاقبت باشد؛ یعنی [[وسوسه]] [[شیطان]] به پدیدار شدن شرم‌گاهشان انجامید و [[شیطان]]، در ابتدا از این سرانجام [[آگاه]] نبود<ref>کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۵۷۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.</ref>. دیگر این که لامِ غرض باشد؛ به این شکل که گفته شود: پدیدار گشتن شرم‌گاه، کنایه از سقوط [[حرمت]] و زوالِ مقام است؛ بنابراین، قصد [[شیطان]] از [[وسوسه]] آن دو، زوال [[حرمت]] و از میان بردن مقام آنان بوده است یا بگوییم: [[شیطان]] در [[لوح محفوظ]] دیده یا از برخی [[فرشتگان]] شنیده بود که اگر [[آدم]] از آن درخت بخورد، شرم‌گاهش پدیدار می‌شود و این، نهایت زیان و سقوط را می‌رساند؛ لذابرای حصول این غرض، [[وسوسه]] کرد<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.</ref>.


[[ابلیس]] برای نفوذ بیش‌تر در [[آدم]] و [[حوا]]، خود را [[خیرخواه]] و [[دل‌سوز]] نمایاند و به آنان [[وعده]] داد که با خوردن از درخت [[ممنوع]]، مانند [[فرشتگان]]، جاودانه در [[بهشت]] [[زندگی]] خواهند کرد <ref>کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۵۷۸؛ مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۲۷.</ref>؛ {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ }}<ref> پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰-۲۱.</ref> از آنجا که [[آدم]] و [[حوا]] [[ابلیس]] را چندان نمی‌شناختند، تحت تأثیر سوگندهای [[دروغ]] او، [[فریب]] خوردند <ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.</ref>. [[ابلیس]] در [[سوگند]] خویش به گونه‌ای عمل کرد که [[آدم]] {{ع}} احتمال نمی‌داد او در کار خود [[دروغ‌گو]] باشد<ref>[[المیزان]]، ج ۸، ص ۶۱؛ الفرقان، ج ۸ و ۹، ص ۶۲.</ref>. [[طبرسی]] می‌گوید: او هنگام [[وسوسه]]، امورِ مربوط به [[قیامت]] را سبک و بی‌قدر می‌نمایاند و چنین وانمود کرد که در آنجا محاسبه‌ای نخواهد بود؛ امّا امور [[دنیایی]] را بزرگ و زیبا جلوه داد<ref>مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۲۳.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۲-۱۴۳.</ref>
[[ابلیس]] برای نفوذ بیش‌تر در [[آدم]] و [[حوا]]، خود را [[خیرخواه]] و دل‌سوز نمایاند و به آنان [[وعده]] داد که با خوردن از درخت ممنوع، مانند [[فرشتگان]]، جاودانه در [[بهشت]] [[زندگی]] خواهند کرد <ref>کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۵۷۸؛ مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۲۷.</ref>؛ {{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ }}<ref> پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰-۲۱.</ref> از آنجا که [[آدم]] و [[حوا]] [[ابلیس]] را چندان نمی‌شناختند، تحت تأثیر سوگندهای [[دروغ]] او، [[فریب]] خوردند <ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.</ref>. [[ابلیس]] در [[سوگند]] خویش به گونه‌ای عمل کرد که [[آدم]] {{ع}} احتمال نمی‌داد او در کار خود [[دروغ‌گو]] باشد<ref>[[المیزان]]، ج ۸، ص ۶۱؛ الفرقان، ج ۸ و ۹، ص ۶۲.</ref>. [[طبرسی]] می‌گوید: او هنگام [[وسوسه]]، امورِ مربوط به [[قیامت]] را سبک و بی‌قدر می‌نمایاند و چنین وانمود کرد که در آنجا محاسبه‌ای نخواهد بود؛ امّا امور [[دنیایی]] را بزرگ و زیبا جلوه داد<ref>مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۲۳.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۲-۱۴۳.</ref>


== [[هبوط]] [[آدم]] {{ع}} ==
=== حوادث پس از ترک بهشت ===
[[هبوط]] در لغت به معنای فرود اجباری است<ref>مفردات، ص۸۳۲، «هبط»؛ نمونه، ج ۱۳، ص ۳۳۲.</ref>. [[طبری]] آن‌را به معنای جای گرفتن دانسته<ref>جامع البیان، م ۱، ج ۱، ص ۳۴۲.</ref> و به گفته [[شیخ طوسی]]، معنای آن، پایین آمدن سریع است<ref>التبیان، ج ۴، ص ۳۷۵.</ref>. گروهی مقصود از [[هبوط]] و [[نزول]] [[آدم]] به [[زمین]] را [[هبوط]] از حالت و [[مقام]] نخست او دانسته و گفته‌اند: منظور تنزّل مقامی است، نه مکانی؛ به این معنا که [[آدم]] از [[مقام]] ارجمند خویش و از آن [[بهشت]] سرسبز پایین آمد<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۸۷؛ احسن‌الحدیث، ج ۱، ص ۹۸.</ref>. آیاتی از [[قرآن]] به [[هبوط]] [[آدم]] و استقرار او بر روی [[زمین]] پرداخته است: {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref> شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.</ref> [[آیات]] {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref> گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه: ۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن| قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ}}<ref>فرمود: فرود آیید! برخی دشمن برخی دیگر و در زمین تا روزگاری آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت. فرمود: در آن زندگی می‌کنید و در آن می‌میرید و از آن بیرون آورده می‌شوید؛ سوره اعراف، آیه: ۲۴- ۲۵.</ref>؛ {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref> فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref> نیز چنین است.
==== هبوط آدم و حوا ====
هبوط در لغت به معنای فرود اجباری است<ref>مفردات، ص۸۳۲، «هبط»؛ نمونه، ج ۱۳، ص ۳۳۲.</ref>. [[طبری]] آن‌را به معنای جای گرفتن دانسته<ref>جامع البیان، م ۱، ج ۱، ص ۳۴۲.</ref> و به گفته [[شیخ طوسی]]، معنای آن، پایین آمدن سریع است<ref>التبیان، ج ۴، ص ۳۷۵.</ref>. گروهی مقصود از هبوط و نزول [[آدم]] به [[زمین]] را هبوط از حالت و مقام نخست او دانسته و گفته‌اند: منظور تنزّل مقامی است، نه مکانی؛ به این معنا که [[آدم]] از مقام ارجمند خویش و از آن [[بهشت]] سرسبز پایین آمد<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۸۷؛ احسن‌الحدیث، ج ۱، ص ۹۸.</ref>. آیاتی از [[قرآن]] به هبوط [[آدم]] و استقرار او بر روی [[زمین]] پرداخته است: {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref> شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.</ref> [[آیات]] {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref> گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه: ۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن| قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ}}<ref>فرمود: فرود آیید! برخی دشمن برخی دیگر و در زمین تا روزگاری آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت. فرمود: در آن زندگی می‌کنید و در آن می‌میرید و از آن بیرون آورده می‌شوید؛ سوره اعراف، آیه: ۲۴- ۲۵.</ref>؛ {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref> فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref> نیز چنین است.


در اینکه مخاطبان {{متن قرآن|اهْبِطُواْ}} چه کسانی هستند، احتمال‌هایی چون [[آدم]] و حوّا و [[ابلیس]]<ref>التبیان، ج۴، ص ۳۷۵؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص۱۹۷.</ref>، [[آدم]] و حوّا و [[وسوسه]]<ref>[[مجمع البیان]]، ج ۱، ص ۱۹۸.</ref>، [[آدم]] و حوّا و [[نسل]] آن دو<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۶۴؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۸؛ التحریر والتنویر، ج ۱، ص ۴۳۴.</ref>، [[آدم]] و حوّا ذکر شده که در صورت اخیر، طبق عادت [[عرب]]، به صورت جمع آورده شده است.<ref> مجمع‌البیان، ج۱، ص ۱۹۸ ـ ۲۰۴؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج۳، ص۱۰۹.</ref> گویا که مخاطب اصلی، [[آدم]] و حوّا هستند؛ از این رو در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref> فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref> که پیش‌تر یاد شد، به صورت تثنیه آورده شده؛ ولی چون [[هبوط]] آنها، سکونت [[فرزندان]] و نسل‌های ایشان را نیز در [[زمین]] به دنبال داشت، در جمله {{متن قرآن|بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ}} و در بقیّه موارد، به صورت جمع {{متن قرآن|اهْبِطُواْ}} آورده شده است. به تعبیر دیگر، در این خطاب، [[آدم]] و حوّا و [[نسل]] آن دو مقصودند؛ چرا که [[فرزندان]] آنان نیز در این [[حکم]] با آنان مشترکند و در [[حقیقت]]، [[هبوط]] آنان سکونت همه آدمی‌زادگان را در [[زمین]] به دنبال داشته است.<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۹۹؛ احسن‌الحدیث، ج ۶، ص ۴۶۲.</ref> در [[آیه]] {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref> شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.</ref> امر به [[هبوط]] [[نقل]]، و در [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref> گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه: ۳۸.</ref>، این امر تکرار شده است. درباره تکرار امرِ [[هبوط]] و اینکه یک یا دو بار اتّفاق افتاده، چند وجه ذکر شده است:
در اینکه مخاطبان {{متن قرآن|اهْبِطُواْ}} چه کسانی هستند، احتمال‌هایی چون [[آدم]] و حوّا و [[ابلیس]]<ref>التبیان، ج۴، ص ۳۷۵؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص۱۹۷.</ref>، [[آدم]] و حوّا و [[وسوسه]]<ref>[[مجمع البیان]]، ج ۱، ص ۱۹۸.</ref>، [[آدم]] و حوّا و [[نسل]] آن دو<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۶۴؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۸؛ التحریر والتنویر، ج ۱، ص ۴۳۴.</ref>، [[آدم]] و حوّا ذکر شده که در صورت اخیر، طبق عادت [[عرب]]، به صورت جمع آورده شده است.<ref> مجمع‌البیان، ج۱، ص ۱۹۸ ـ ۲۰۴؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج۳، ص۱۰۹.</ref> گویا که مخاطب اصلی، [[آدم]] و حوّا هستند؛ از این رو در [[آیه]] {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref> فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref> که پیش‌تر یاد شد، به صورت تثنیه آورده شده؛ ولی چون هبوط آنها، سکونت [[فرزندان]] و نسل‌های ایشان را نیز در [[زمین]] به دنبال داشت، در جمله {{متن قرآن|بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ}} و در بقیّه موارد، به صورت جمع {{متن قرآن|اهْبِطُواْ}} آورده شده است. به تعبیر دیگر، در این خطاب، [[آدم]] و حوّا و [[نسل]] آن دو مقصودند؛ چرا که [[فرزندان]] آنان نیز در این [[حکم]] با آنان مشترکند و در [[حقیقت]]، هبوط آنان سکونت همه آدمی‌زادگان را در [[زمین]] به دنبال داشته است.<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۹۹؛ احسن‌الحدیث، ج ۶، ص ۴۶۲.</ref> در [[آیه]] {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref> شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.</ref> امر به هبوط [[نقل]]، و در [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref> گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه: ۳۸.</ref>، این امر تکرار شده است. درباره تکرار امرِ هبوط و اینکه یک یا دو بار اتّفاق افتاده، چند وجه ذکر شده است:
# [[هبوط]] اوّل، غیر از [[هبوط]] دوم است؛ چراکه [[هبوط]] اوّل، از [[بهشت]] به [[آسمان]] دوم، و [[هبوط]] دوم از آن [[آسمان]] به [[زمین]] بوده است<ref> مجمع‌البیان، ج۱، ص۲۰۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۲۶؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص۱۵۸.</ref>.
# هبوط اوّل، غیر از هبوط دوم است؛ چراکه هبوط اوّل، از [[بهشت]] به [[آسمان]] دوم، و هبوط دوم از آن [[آسمان]] به [[زمین]] بوده است<ref> مجمع‌البیان، ج۱، ص۲۰۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۲۶؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص۱۵۸.</ref>.
# برای تأکید بوده<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج۳، ص۱۵۸.</ref>.
# برای تأکید بوده<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج۳، ص۱۵۸.</ref>.
# [[هبوط]] اوّل دلالت می‌کند که آن امر در حال [[دشمنی]] برخی با برخی دیگر صادر شده و در [[مقام]] بیان حال آنها از جهت [[دشمنی]] بعضی با بعض دیگر است؛ ولی در [[هبوط]] دوم، مقصود این است که به آنها بفهماند [[دنیا]] جای [[تکلیف]]، [[ابتلا]]، [[هدایت]] و [[گمراهی]] است<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۱۵۹؛ المنار، ج ۱، ص ۲۷۸.</ref>.
# هبوط اوّل دلالت می‌کند که آن امر در حال [[دشمنی]] برخی با برخی دیگر صادر شده و در مقام بیان حال آنها از جهت [[دشمنی]] بعضی با بعض دیگر است؛ ولی در هبوط دوم، مقصود این است که به آنها بفهماند [[دنیا]] جای [[تکلیف]]، [[ابتلا]]، [[هدایت]] و [[گمراهی]] است<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۱۵۹؛ المنار، ج ۱، ص ۲۷۸.</ref>.
# یک امر، پیش از [[توبه]] و تلقّی کلمات، و دیگری پس از تلقّی کلمات و [[توبه]] بوده است<ref>الفرقان، ج ۱، ص ۳۳۸.</ref>.
# یک امر، پیش از [[توبه]] و تلقّی کلمات، و دیگری پس از تلقّی کلمات و [[توبه]] بوده است<ref>الفرقان، ج ۱، ص ۳۳۸.</ref>.
# [[هبوط]] اوّل از [[آسمان]] هفتم به [[آسمان]] اوّل و [[هبوط]] دوم از [[آسمان]] اوّل به [[زمین]] بوده است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۴.</ref>.
# هبوط اوّل از [[آسمان]] هفتم به [[آسمان]] اوّل و هبوط دوم از [[آسمان]] اوّل به [[زمین]] بوده است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۴.</ref>.
# تکرار، اشاره به این واقعیت بود که [[آدم]] {{ع}} [[گمان]] نکند با پذیرش [[توبه]]‌اش [[هبوط]] به [[زمین]] منتفی شده است؛ یعنی این تکرار می‌فهماند که امر به [[هبوط]]، صرفا جزای آن [[لغزش]] نبود تا بر اثر [[توبه]] لغو شود؛ بلکه برای تحقّق [[وعده خداوند]] بود که به [[ملائکه]] فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم؛ سوره بقره، آیه: ۳۰.</ref>. [[آدم]] {{ع}} باید در [[زمین]] مستقر می‌شد، و همه اینها مقدّماتی بود که باید انجام می‌گرفت؛ ازاین‌رو پس از [[توبه]] [[آدم]] و پذیرش آن، به [[بهشت]] بازنگشت<ref>التفسیر الکبیر، ص ۴و۲۶؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج۳، ص۱۵۹؛ نمونه، ج۱، ص۱۹۹.</ref>.
# تکرار، اشاره به این واقعیت بود که [[آدم]] {{ع}} [[گمان]] نکند با پذیرش [[توبه]]‌اش هبوط به [[زمین]] منتفی شده است؛ یعنی این تکرار می‌فهماند که امر به هبوط، صرفا جزای آن [[لغزش]] نبود تا بر اثر [[توبه]] لغو شود؛ بلکه برای تحقّق [[وعده خداوند]] بود که به [[ملائکه]] فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم؛ سوره بقره، آیه: ۳۰.</ref>. [[آدم]] {{ع}} باید در [[زمین]] مستقر می‌شد، و همه اینها مقدّماتی بود که باید انجام می‌گرفت؛ ازاین‌رو پس از [[توبه]] [[آدم]] و پذیرش آن، به [[بهشت]] بازنگشت<ref>التفسیر الکبیر، ص ۴و۲۶؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج۳، ص۱۵۹؛ نمونه، ج۱، ص۱۹۹.</ref>.


از مجموعه [[آیات]] داستان [[آدم]] به ویژه [[آیه]] {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم؛ سوره بقره، آیه: ۳۰.</ref> چنین‌ برمی‌آید که‌آدم از اوّل برای [[زندگی]] و [[مرگ]] در [[زمین]] آفریده شده بود و اینکه [[خدا]]، او و همسرش را در [[بهشت]] ساکن کرد، برای [[آزمایش]] و در نتیجه، مقدّمه‌ای برای فرستادن آنان به [[زمین]] بوده است. طریق آمدنشان به [[زمین]] چنین بوده که پیش‌تر، [[برتری]] او را به [[ملائکه]] اعلام کند تا [[مقام]] خلیفه‌ اللّهی او محرز شود و آخرین عاملِ استقرار در [[زمین]] و [[انتخاب]] [[زندگی]] [[دنیا]]، همان آشکار شدن عورت‌های آنان بود که عبارت از تمایل حیوانی است. [[هبوط]] آن دو به [[زمین]] برای آن بود که در آنجا [[زندگی]] کنند؛ بنابراین، عامل اصلی خروج آن دو از [[بهشت]] و فرود آمدن به [[زمین]]، همان خوردن از درخت [[ممنوع]] و آشکار شدن عورت آنان بود که به [[وسوسه]] [[شیطان]] صورت گرفت.<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۲۶ـ۱۲۷.</ref> [[حقیقت]] پیش گفته را از پاره‌ای [[روایات]] می‌توان دریافت.
از مجموعه [[آیات]] داستان [[آدم]] به ویژه [[آیه]] {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم؛ سوره بقره، آیه: ۳۰.</ref> چنین‌ برمی‌آید که‌آدم از اوّل برای [[زندگی]] و [[مرگ]] در [[زمین]] آفریده شده بود و اینکه [[خدا]]، او و همسرش را در [[بهشت]] ساکن کرد، برای [[آزمایش]] و در نتیجه، مقدّمه‌ای برای فرستادن آنان به [[زمین]] بوده است. طریق آمدنشان به [[زمین]] چنین بوده که پیش‌تر، [[برتری]] او را به [[ملائکه]] اعلام کند تا مقام خلیفه‌ اللّهی او محرز شود و آخرین عاملِ استقرار در [[زمین]] و [[انتخاب]] [[زندگی]] [[دنیا]]، همان آشکار شدن عورت‌های آنان بود که عبارت از تمایل حیوانی است. هبوط آن دو به [[زمین]] برای آن بود که در آنجا [[زندگی]] کنند؛ بنابراین، عامل اصلی خروج آن دو از [[بهشت]] و فرود آمدن به [[زمین]]، همان خوردن از درخت ممنوع و آشکار شدن عورت آنان بود که به [[وسوسه]] [[شیطان]] صورت گرفت.<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۲۶ـ۱۲۷.</ref> [[حقیقت]] پیش گفته را از پاره‌ای [[روایات]] می‌توان دریافت.


[[اباصلت هروی]] از [[امام‌ رضا]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند:... [[خداوند]] ـ عزّوجلّ ـ [[آدم]] را [[خلیفه]] و [[حجّت]] خود در [[زمین]] خلق کرد و او را برای [[بهشت]] نیافرید. [[نافرمانی]] [[آدم]] در [[بهشت]] بود، نه در [[زمین]] تا مقدّرات امر [[خدا]] ـ عزّوجلّ ـ کامل شود....<ref>الأمالی، [[صدوق]]، ص ۱۵۰.</ref>. [[امام‌ باقر]] {{ع}} نیز با اشاره به این [[حقیقت]] می‌فرماید: [[خداوند]]، [[آدم]] را برای [[زندگی]] در [[دنیا]] آفریده بود. او را ساکن [[بهشت]] گرداند تا [[گناه]] کرده، به جای‌گاهش برگردانده شود<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۴۹و۱۵۰؛ علل‌الشرایع، ج ۲، ص ۳۰۲.</ref>. [[فخر رازی]] می‌گوید: در [[اخبار]] آمده است که [[آدم]] {{ع}} به [[هند]]، حوّا به [[جده]]، و [[ابلیس]] به [[بصره]] فرود آمد.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۷.</ref>. [[میبدی]] می‌نویسد: [[آدم]] به کوه سراندیب در سرزمین [[هند]]، حوّا به جدّه، و [[ابلیس]] به اُبله، سوی [[مشرق]] [[هبوط]] کرده است.<ref>کشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۱.</ref> طبق روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} [[آدم]] بر کوه [[صفا]] فرود آمد و نام‌گذاری این کوه به [[صفا]] به [[دلیل]] فرود آمدن صفیّ‌اللّه بر آن است و حوّا بر کوه مروه فرود آمد و چون مرأة \1[[زن]]\1 بر آن فرود آمد، آن را مروه نامیدند<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۹.</ref>.
[[اباصلت هروی]] از [[امام رضا]] {{ع}} [[نقل]] می‌کند:... [[خداوند]] ـ عزّوجلّ ـ [[آدم]] را [[خلیفه]] و [[حجّت]] خود در [[زمین]] خلق کرد و او را برای [[بهشت]] نیافرید. [[نافرمانی]] [[آدم]] در [[بهشت]] بود، نه در [[زمین]] تا مقدّرات امر [[خدا]] ـ عزّوجلّ ـ کامل شود....<ref>الأمالی، [[صدوق]]، ص ۱۵۰.</ref>. [[امام باقر]] {{ع}} نیز با اشاره به این [[حقیقت]] می‌فرماید: [[خداوند]]، [[آدم]] را برای [[زندگی]] در [[دنیا]] آفریده بود. او را ساکن [[بهشت]] گرداند تا [[گناه]] کرده، به جای‌گاهش برگردانده شود<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۴۹و۱۵۰؛ علل‌الشرایع، ج ۲، ص ۳۰۲.</ref>. [[فخر رازی]] می‌گوید: در [[اخبار]] آمده است که [[آدم]] {{ع}} به [[هند]]، حوّا به [[جده]]، و [[ابلیس]] به [[بصره]] فرود آمد.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۷.</ref>. [[میبدی]] می‌نویسد: [[آدم]] به کوه سراندیب در سرزمین [[هند]]، حوّا به جدّه، و [[ابلیس]] به اُبله، سوی [[مشرق]] هبوط کرده است.<ref>کشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۱.</ref> طبق روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} [[آدم]] بر کوه [[صفا]] فرود آمد و نام‌گذاری این کوه به [[صفا]] به [[دلیل]] فرود آمدن صفیّ‌اللّه بر آن است و حوّا بر کوه مروه فرود آمد و چون مرأة [[زن]] بر آن فرود آمد، آن را مروه نامیدند<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۹.</ref>.


[[علامه طباطبایی]] می‌گوید: [[امام علی]] {{ع}} در پاسخ مرد شامی که پرسیده بود: پر ارج‌ترین مکان بر روی [[زمین]] کجا است، فرمود: مکانی به نام سراندیب که آدم‌از آسمان درآن جا [[هبوط]] کرد. از [[روایات]] فراوان \1در حدّ [[استفاضه]]\1 استفاده می‌شود که [[آدم]] {{ع}} در سرزمین [[مکّه]] فرود آمده است.<ref>عیّاشی، ج ۱، ص ۳۶ ـ ۳۹؛ علل‌الشرایع، ج ۲، ص ۱۳۷؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۴ و ۶۵.</ref> به گفته علاّمه، جمع میان این [[روایات]] بدین طریق است که بگوییم: [[آدم]] اوّل به کوه سراندیب و بعد به [[مکّه]] [[هبوط]] کرده است.<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۵۰.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۵؛ [[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
[[علامه طباطبایی]] می‌گوید: [[امام علی]] {{ع}} در پاسخ مرد شامی که پرسیده بود: پر ارج‌ترین مکان بر روی [[زمین]] کجا است، فرمود: مکانی به نام سراندیب که آدم‌از آسمان درآن جا هبوط کرد. از [[روایات]] فراوان \1در حدّ [[استفاضه]]\1 استفاده می‌شود که [[آدم]] {{ع}} در سرزمین [[مکّه]] فرود آمده است.<ref>عیّاشی، ج ۱، ص ۳۶ ـ ۳۹؛ علل‌الشرایع، ج ۲، ص ۱۳۷؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۴ و ۶۵.</ref> به گفته علاّمه، جمع میان این [[روایات]] بدین طریق است که بگوییم: [[آدم]] اوّل به کوه سراندیب و بعد به [[مکّه]] هبوط کرده است.<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۵۰.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۵؛ [[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>


== [[توبه]] [[آدم]] {{ع}} ==
==== توبه و انابه ====
در پی [[فرمان]] خروج از [[بهشت]] و [[هبوط]]، [[آدم]] {{ع}} و حوّا دریافتند که با [[فریب]] [[شیطان]] و [[ستم]] بر خویش، آن محیط آرام و پرنعمت را از دست داده‌اند؛ ازاین‌رو در [[مقام]] [[توبه]] و [[انابه]] به درگاه [[خدا]] برخاستند و [[لطف خدا]] نیز شامل حالشان گشت. [[آدم]] از [[پروردگار]] خود کلماتی رادریافت و با آن کلمات [[توبه]] کرد. [[خداوند]] نیز [[توبه]] آنان را پذیرفت: {{متن قرآن| فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ }}<ref> آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است؛ سوره بقره، آیه: ۳۷.</ref>، {{متن قرآن|قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.</ref>، {{متن قرآن| ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى}}<ref> سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد، سوره طه، آیه: ۱۲۲.</ref> به‌ گفته [[طبرسی‌]] و [[علامه طباطبایی]]، توبه‌بندگان، در میان دو [[توبه]] [[خداوند]] قرار دارد؛ زیرا بازگشت او از [[نافرمانی]]، منوط به [[توفیق]] و [[رحمت خدا]] است و پس از [[توبه]] نیز محتاج است که [[خداوند]] به [[عنایت]] و [[رحمت]] خود، [[توبه]] او را بپذیرد؛ بنابراین ابتدا [[خداوند]] به [[آدم]] {{ع}} [[توفیق]] [[توبه]] داد و پس از آن که [[آدم]] {{ع}} [[توبه]]، کرد توبه‌اش را پذیرفت<ref>مجمع‌البیان، ج۱، ص ۲۰۰؛ [[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۳.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۵.</ref>
{{اصلی|توبه حضرت آدم}}
در پی [[فرمان]] خروج از [[بهشت]] و هبوط، [[آدم]] {{ع}} و حوّا دریافتند که با [[فریب]] [[شیطان]] و [[ستم]] بر خویش، آن محیط آرام و پرنعمت را از دست داده‌اند؛ ازاین‌رو در مقام [[توبه]] و [[انابه]] به درگاه [[خدا]] برخاستند و [[لطف خدا]] نیز شامل حالشان گشت. [[آدم]] از [[پروردگار]] خود کلماتی رادریافت و با آن کلمات [[توبه]] کرد. [[خداوند]] نیز [[توبه]] آنان را پذیرفت: {{متن قرآن| فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ }}<ref> آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است؛ سوره بقره، آیه: ۳۷.</ref>، {{متن قرآن|قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.</ref>، {{متن قرآن| ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى}}<ref> سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد، سوره طه، آیه: ۱۲۲.</ref> به‌ گفته [[طبرسی‌]] و [[علامه طباطبایی]]، توبه‌بندگان، در میان دو [[توبه]] [[خداوند]] قرار دارد؛ زیرا بازگشت او از [[نافرمانی]]، منوط به [[توفیق]] و [[رحمت خدا]] است و پس از [[توبه]] نیز محتاج است که [[خداوند]] به [[عنایت]] و [[رحمت]] خود، [[توبه]] او را بپذیرد؛ بنابراین ابتدا [[خداوند]] به [[آدم]] {{ع}} [[توفیق]] [[توبه]] داد و پس از آن که [[آدم]] {{ع}} [[توبه]]، کرد توبه‌اش را پذیرفت<ref>مجمع‌البیان، ج۱، ص ۲۰۰؛ [[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۳۳.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۵.</ref>


== مقصود از کلمات ==
===== مقصود از کلمات =====
مفسّران درباره کلماتی که [[آدم]] {{ع}} از [[خداوند]] دریافت، سخنان گوناگونی آورده‌اند:
مفسّران درباره کلماتی که [[آدم]] {{ع}} از [[خداوند]] دریافت، سخنان گوناگونی آورده‌اند:
#{{متن قرآن|قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.</ref><ref>جامع‌البیان، م ۱، ج ۱، ص ۳۴۸؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۰.</ref>
#{{متن قرآن|قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.</ref><ref>جامع‌البیان، م ۱، ج ۱، ص ۳۴۸؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۰.</ref>
خط ۱۷۶: خط ۱۸۴:
# برخی دیگر با [[نقل]] روایاتی از [[ابن‌ عباس]] و [[عایشه]] گفته‌اند: آن کلمات، [[اعمال]] و مناسک [[حجّ]] بود و [[آدم]] {{ع}} و حوّا برای [[توبه]]، هفت دور، [[کعبه]] را [[طواف]] کردند و... ؛ سپس [[خداوند]] [[توبه]] آنهارا پذیرفت<ref>کشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۶؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۲۰؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۱۳۱.</ref>.
# برخی دیگر با [[نقل]] روایاتی از [[ابن‌ عباس]] و [[عایشه]] گفته‌اند: آن کلمات، [[اعمال]] و مناسک [[حجّ]] بود و [[آدم]] {{ع}} و حوّا برای [[توبه]]، هفت دور، [[کعبه]] را [[طواف]] کردند و... ؛ سپس [[خداوند]] [[توبه]] آنهارا پذیرفت<ref>کشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۶؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۲۰؛ [[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۱۳۱.</ref>.


این تفسیرها، گویا هیچ‌گونه [[تعارض]] و منافاتی با یک‌دیگر ندارند و همه می‌توانند مقصود باشند؛ زیرا ممکن است مجموع این کلمات به [[آدم]] آموخته شده تا با توجّه به [[حقیقت]] و عمق [[باطن]] آنها، [[انقلاب]] عمیقی در [[روح]] وی حاصل شده و [[خدا]] او را مشمول [[لطف]] و [[هدایت]] خود قرار داده باشد<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۹۹.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۴۶.</ref>
این تفسیرها، گویا هیچ‌گونه تعارض و منافاتی با یک‌دیگر ندارند و همه می‌توانند مقصود باشند؛ زیرا ممکن است مجموع این کلمات به [[آدم]] آموخته شده تا با توجّه به [[حقیقت]] و عمق [[باطن]] آنها، [[انقلاب]] عمیقی در [[روح]] وی حاصل شده و [[خدا]] او را مشمول [[لطف]] و [[هدایت]] خود قرار داده باشد<ref>نمونه، ج ۱، ص ۱۹۹.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۵-۱۴۶.</ref>


== [[نبوت]] [[آدم]] ==
== فضایل و مناقب ==
برخی مفسّران با استناد به آیاتی مانند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref> خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۳.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ}}<ref>و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید، سوره بقره، آیه: ۳۰.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref>فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref> و نیز با استناد به روایاتی در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الأُولَى}}<ref> این (حقیقت) بی‌گمان در صحیفه‌های (آسمانی) پیشین (نیز آمده) است؛ سوره اعلی، آیه: ۱۸-۱۹.</ref> بر [[پیامبری]] [[آدم]] [[استدلال]] کرده‌اند<ref>مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۲۲؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۵۶۲.</ref>. به گفته المنار، بر ثبوت [[شریعت]] [[آدم]] علیه‌السلام [[علم]] ضرور و بدیهی وجود دارد. در این [[شریعت]] [[عبادت]] [[خدا]] مطرح بوده و [[قرآن]] از وجود [[حلال]] و [[حرام]] و [[آموختن]] آنها به [[بندگان خدا]] و [[فرزندان]] خویش، مانند [[قربانی]] کردن برای [[خدا]] خبر داده است. [[شریعت]] [[آدم]] تا زمان [[نوح]] {{ع}} \1حدود ده قرن پس از [[آدم]]\1 ادامه داشته و بعد [[اختلاف]] [[شرایع]] مطرح شده است.<ref>المنار، ج ۷، ص ۶۰۲.</ref>.
{{اصلی|فضایل حضرت آدم}}
[[فضایل]] دیگری افزون بر [[نبوّت]] و [[عصمت]]، برای [[آدم]] از [[قرآن]] استفاده می‌شود؛ از جمله، دمیده شدن روح خدا در او: {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ }}<ref> پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!؛ سوره حجر، آیه: ۲۹.</ref> نیز {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}<ref> پس، هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خود دمیدم برای او به فروتنی درافتید!؛ سوره ص، آیه: ۷۲.</ref>، آفریده شدن با دو دست [[خدا]]: {{متن قرآن|قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ }}<ref> فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟، سوره ص، آیه: ۷۵.</ref>، مسجود [[ملائکه]] شدن: {{متن قرآن| وَأَقِيمُواْ الصَّلاةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ}}<ref> و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و با نمازگزاران نماز بگزارید؛ سوره بقره، آیه: ۴۳.</ref>، [[برگزیده خدا]] بودن: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref> خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۳.</ref>، نخستین [[خلیفه]] [[خدا]] در روی [[زمین]] بودن: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ}}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید، سوره بقره، آیه: ۳۰.</ref>، نخستین آورنده [[دین]] و [[شریعت]] بودن: {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref> فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref>، آموزگار [[فرشتگان]] بودن: {{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ}}<ref> فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟؛ سوره بقره، آیه: ۳۳.</ref> و نخستین [[توبه]] کننده بودن. {{متن قرآن|قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.</ref> مفسّران درباره [[فضایل]] [[آدم]]، سخنان گوناگونی دارند. به گفته علاّمه طباطبایی، از [[فضایل]] [[آدم]] {{ع}} دمیده شدن روح خدا در او است که [[دلیل]] [[کرامت]] و [[شرافت]] به شمار می‌رود و همین امر باعث شد تا [[ملائکه]] به [[سجده]] بر وی [[فرمان]] داده شوند؛ چون این [[روح]] حامل تمام [[فضیلت‌ها]] بود<ref>[[المیزان]]، ج ۸، ص ۲۵.</ref>. برخی گفته‌اند: [[آدم]] در سه مرحله وجودی بر [[فرشتگان]] [[برتری]] یافت:
# قدرت فکری و [[عقلی]] برای فراگرفتن اسما و [[خواص]] و علایم ذاتی؛
# [[قدرت]] تصرّف و [[تدبیر]]، و آشکار ساختن آن [[خواص]] در صحنه طبیعت که از "اِنباء" فهمیده می‌شود؛
# [[احاطه علمی]] بر اسما و [[صفات]] [[ملائکه]].<ref>پرتوی از [[قرآن]]، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref> ملاّصدرا نیز برخی از [[فضایل]] [[آدم]] را چنین برشمرده است: مقام خلیفه‌اللّه بودن او، مقام مسجودیّتش برای [[ملائکه]]، تعلّق [[روح]] به بدنش در عالم [[آسمان]] بعد از عالم اسما به واسطه لطیفه حیوانی که بین [[روح]] [[عقلانی]] و [[بدن]] ظلمانی واسطه شد، و هبوط او به عالم [[زمین]] و تعلّقش به بدن کثیف ظلمانی که مرکّب از اضداد است.<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۰.</ref>. این، اشاره به جامعیّت [[آدم]] و کون جامع بودن او است و اینکه با وجود برخورداری از قوای گوناگون، می‌تواند از [[ملائکه]] نیز [[برتر]] باشد.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۸-۱۴۹.</ref>.


عدّه‌ای گفته‌اند: [[آدم]] {{ع}} مانند برخی [[پیامبران]]، دارای سِمَت [[نبّوت]] و [[رسالت]] بود و [[خداوند]] با این [[مسؤولیت]]، او را به سوی فرزندانش یا [[فرشتگان]] و یا همسرش برانگیخت<ref>کشف‌الاسرار، ج۱، ص۱۳۸؛ مجمع‌البیان، ج۱، ص۱۸۱ ـ ۱۸۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۷.</ref>. به نظر عدّه‌ای، [[معجزه]] [[آدم]]، [[الهام]] یا [[آموزش]] اسما از طرف [[خدا]] به وی بوده که با لفظ [[عربی]] بر زبانش ظاهر گشته است و این، [[نبوّت]] وی را می‌رساند؛ چرا که میان [[اعجاز]] و [[نبوّت]] ملازمه است.<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۷.</ref> برخی نیز با استناد به روایاتی، سخن گفتن [[خداوند]] با [[آدم]] را نشان [[نبوّت]] وی دانسته‌اند<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۵۰؛ التحریر و التنویر، ج ۷، ص ۳۴۶.</ref>. به گفته مغنیه، [[مسلمانان]] بر [[نبوت]] [[آدم]] [[اجماع]] دارند<ref>الکاشف، ج ۱، ص ۸۶.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۶-۱۴۷؛ [[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
== آدم و خلافت الهی ==
{{اصلی|خلافت الهی}}
در گفت و گوی [[خدا]] با [[ملائکه]] آمده است: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. [[مفسران]] در اینکه مقصود از این [[خلیفه]] چه کسی و [[جانشین]] کیست و نیز در ملاک آن، بر یک نظر نیستند. به گفته [[ابن عباس]]، ساکنان نخست [[زمین]]، جنیانی اهل [[فساد]] و [[خون]]ریز بودند و [[خداوند]] [[آدم]] را جای گزین آنان کرد<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۸۸.</ref>. برخی [[آدم]] را [[جانشین]] [[فرشتگان]] در [[زمین]] می‌دانند<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۳۱.</ref>.


== [[عصمت]] [[آدم]] ==
به نظر [[حسن بصری]]، مقصود از [[خلیفه]]، [[فرزندان آدم]] است که [[جانشین]] پدر و نسلی پس از نسلی [[جانشین]] یکدیگر می‌شوند<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۸۸.</ref>. گروهی نیز معتقدند [[آدم]]، [[جانشین]] انسان‌های پیش از خود است که بر روی [[زمین]] می‌زیسته و نسلشان منقرض شده است<ref>المنار، ج ۱، ص ۲۵۸.</ref>. آنچه اکثر قریب به اتفاق [[مفسران]] پذیرفته‌اند، این است که در این [[آیه]]، سخن از [[جانشینی]] [[انسان]] ([[آدم]] و [[اولاد]] او) از [[خداوند]] است<ref>جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۸۸.</ref>.
آیاتی از [[قرآن کریم]]، [[لغزش]] [[آدم]] و حوّا و [[ستم]] به [[نفس]] و [[نافرمانی]] آن دو را گزارش کرده‌اند؛ مانند {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref> شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.</ref>، {{متن قرآن|قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.</ref>، {{متن قرآن|فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى}}<ref> آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۱.</ref> مفسّران برای ایجاد الفت بین این [[آیات]] و [[عصمت]] [[پیامبران]] وجوهی را گفته‌اند؛ مانند: [[آدم]]، هنگام ارتکاب این [[لغزش]]، در [[دار تکلیف]] نبوده؛ بلکه در حال آماده ساختن خود برای استقرار در [[زمین]] به سر می‌برده و این [[نهی]]، فقط جنبه آزمایشی داشته است.<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۹۰؛ [[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۴۵ نمونه، ج۱، ص۱۸۸.</ref> آن‌چه [[آدم]] مرتکب شد، ترک اولی بود، نه [[گناه]].<ref>التبیان، ج۱، ص۱۶۲. التفسیر الکبیر، ج۳، ص۵ و ۶؛ [[المیزان]]، ج ۱، ص۱۳۰.</ref> این [[نهی]] ارشادی بوده، [[مخالفت]] با آن [[گناه]] شمرده نمی‌شود<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۴۵؛ نمونه، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref> و اصلاً [[آدم]] {{ع}} هنگام ارتکاب آن [[نهی]]، هنوز به [[مقام]] [[نبوّت]] نرسیده بود.<ref>التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۲؛ المنار، ج۷، ص۵۱۳؛ مراغی، مج۱، ج۱، ص۹۴.</ref>.
 
[[علامه طباطبایی]] [[فرزندان آدم]] را با وی در این [[خلافت]] شریک دانسته و در تأیید این نظریه، به [[آیات]] {{متن قرآن|أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُواْ آلاء اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}<ref> آیا شگفت می‌دارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان) مردی از شما پندی آمده باشد تا بیمتان دهد؟ و به یاد آورید هنگامی را که پس از قوم نوح شما را جانشین کرد و در آفرینش بر گستره (توانمندی) شما افزود، بنابراین نعمت‌های خداوند را به یاد آورید باشد که رستگار گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۶۹.</ref>؛ {{متن قرآن|ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلائِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ}}<ref> سپس شما را پس از آنان در زمین جانشین کردیم تا ببینیم چگونه رفتار می‌کنید؛ سوره یونس، آیه: ۱۴.</ref> و {{متن قرآن| أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلا مَّا تَذَكَّرُونَ }}<ref> یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ می‌دهد و بلا را (از او) می‌گرداند؟ و شما را جانشینان زمین می‌گرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند می‌پذیرید؛ سوره نمل، آیه: ۶۲.</ref> استناد کرده است<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۶.</ref>. جمعی برآنند که مقام [[جانشینی]] [[خدا]]، با [[کفر]]، [[گناه]] و... سازگار نیست و آن را مختص به [[آدم]]، [[انبیا]] و [[جانشینان]] [[پیامبران]] دانسته‌اند<ref>الکشاف، ج ۱، ص ۱۲۴؛ روان جاوید، ج ۱، ص ۵۳.</ref>. به گفته [[زمخشری]]، آلوسی و بیضاوی، مقصود از [[جانشینی]] [[آدم]]، این است که او و همه [[پیامبران]]، [[جانشین خدا]] در زمین‌اند<ref>الکشاف، ج۱، ص ۱۲۴؛ بیضاوی، ج۱، ص۸۱. روح المعانی، مج۱، ج ۱، ص ۳۵۱.</ref>. [[علامه طباطبایی]] می‌گوید: [[خلافت]] در این [[آیه]] به معنای [[جانشینی]] [[خدا]]ست<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۶.</ref>. ملاصدرا در توجیه شایستگی [[آدم]] برای [[خلافت خدا]] می‌گوید: برخی [[دلیل]] آن را پذیرش [[تکلیف]] از جانب [[آدم]] یا [[فرمان]] بری وی (با وجود موانعی چون [[شهوت]] و [[غضب]]) و یا [[جامعیت]] او بر [[صفات]] [[فرشتگان]] و حیوان ذکر کرده‌اند؛ ولی محکم‌ترین رأی این است که چون جامع همه مظاهر اسمائیه است، به [[خلافت]] رسید<ref>تفسیر ملاصدرا، ج ۲، ص ۳۰۰.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۳۱-۱۳۲.</ref>
 
== نبوت و رسالت ==
{{اصلی|نبوت|رسالت}}
برخی مفسّران با استناد به آیاتی مانند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref> خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۳.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ}}<ref>و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید، سوره بقره، آیه: ۳۰.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref>فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref> و نیز با استناد به روایاتی در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الأُولَى}}<ref> این (حقیقت) بی‌گمان در صحیفه‌های (آسمانی) پیشین (نیز آمده) است؛ سوره اعلی، آیه: ۱۸-۱۹.</ref> بر [[پیامبری]] [[آدم]] [[استدلال]] کرده‌اند<ref>مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۲۲؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۵۶۲.</ref>. به گفته المنار، بر ثبوت [[شریعت]] [[آدم]] علیه‌السلام [[علم]] ضرور و بدیهی وجود دارد. در این [[شریعت]] [[عبادت]] [[خدا]] مطرح بوده و [[قرآن]] از وجود [[حلال]] و [[حرام]] و [[آموختن]] آنها به [[بندگان خدا]] و [[فرزندان]] خویش، مانند [[قربانی]] کردن برای [[خدا]] خبر داده است. [[شریعت]] [[آدم]] تا زمان [[نوح]] {{ع}} حدود ده قرن پس از [[آدم]] ادامه داشته و بعد [[اختلاف]] [[شرایع]] مطرح شده است.<ref>المنار، ج ۷، ص ۶۰۲.</ref>.
 
عدّه‌ای گفته‌اند: [[آدم]] {{ع}} مانند برخی [[پیامبران]]، دارای سِمَت [[نبوت]] و [[رسالت]] بود و [[خداوند]] با این [[مسؤولیت]]، او را به سوی فرزندانش یا [[فرشتگان]] و یا همسرش برانگیخت<ref>کشف‌الاسرار، ج۱، ص۱۳۸؛ مجمع‌البیان، ج۱، ص۱۸۱ ـ ۱۸۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۷.</ref>. به نظر عدّه‌ای، [[معجزه]] [[آدم]]، [[الهام]] یا [[آموزش]] اسما از طرف [[خدا]] به وی بوده که با لفظ عربی بر زبانش ظاهر گشته است و این، [[نبوّت]] وی را می‌رساند؛ چرا که میان [[اعجاز]] و [[نبوّت]] ملازمه است.<ref>مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۷.</ref> برخی نیز با استناد به روایاتی، سخن گفتن [[خداوند]] با [[آدم]] را نشان [[نبوّت]] وی دانسته‌اند<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۵۰؛ التحریر و التنویر، ج ۷، ص ۳۴۶.</ref>. به گفته مغنیه، [[مسلمانان]] بر [[نبوت]] [[آدم]] [[اجماع]] دارند<ref>الکاشف، ج ۱، ص ۸۶.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۶-۱۴۷؛ [[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
 
== عصمت حضرت آدم ==
{{اصلی|عصمت حضرت آدم}}
آیاتی از [[قرآن کریم]]، [[لغزش]] [[آدم]] و حوّا و [[ستم]] به [[نفس]] و [[نافرمانی]] آن دو را گزارش کرده‌اند؛ مانند {{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref> شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.</ref>، {{متن قرآن|قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.</ref>، {{متن قرآن|فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى}}<ref> آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۱.</ref> مفسّران برای ایجاد الفت بین این [[آیات]] و [[عصمت]] [[پیامبران]] وجوهی را گفته‌اند؛ مانند: [[آدم]]، هنگام ارتکاب این [[لغزش]]، در دار تکلیف نبوده؛ بلکه در حال آماده ساختن خود برای استقرار در [[زمین]] به سر می‌برده و این [[نهی]]، فقط جنبه آزمایشی داشته است.<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۹۰؛ [[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۴۵ نمونه، ج۱، ص۱۸۸.</ref> آن‌چه [[آدم]] مرتکب شد، ترک اولی بود، نه [[گناه]].<ref>التبیان، ج۱، ص۱۶۲. التفسیر الکبیر، ج۳، ص۵ و ۶؛ [[المیزان]]، ج ۱، ص۱۳۰.</ref> این [[نهی]] ارشادی بوده، [[مخالفت]] با آن [[گناه]] شمرده نمی‌شود<ref>[[المیزان]]، ج ۱، ص ۱۴۵؛ نمونه، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref> و اصلاً [[آدم]] {{ع}} هنگام ارتکاب آن [[نهی]]، هنوز به مقام [[نبوّت]] نرسیده بود.<ref>التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۲؛ المنار، ج۷، ص۵۱۳؛ مراغی، مج۱، ج۱، ص۹۴.</ref>.


بخش دیگری از [[قرآن]] که در زمینه [[عصمت]] و [[گناه]] [[آدم]]، در کانون توجّه مفسّران قرار گرفته، [[آیات]] ذیل است که از ظاهر آنها استفاده می‌شود [[آدم]] و [[حوا]] از [[خداوند]] درخواستی کرده و در پی [[اجابت]] دعوتشان، برای او شریک قرار داده‌اند: {{متن قرآن| هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد تا بدو آرامش یابد و چون با او آمیزش کرد، همسرش باری سبک برگرفت آنگاه (چندی) با او به سر آورد تا چون گرانبار شد، خداوند- پروردگارشان- را خواندند که: اگر به ما (فرزند) شایسته‌ای بدهی به یقین از سپاسگزاران خواهیم بود؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۹-۱۹۰.</ref>.
بخش دیگری از [[قرآن]] که در زمینه [[عصمت]] و [[گناه]] [[آدم]]، در کانون توجّه مفسّران قرار گرفته، [[آیات]] ذیل است که از ظاهر آنها استفاده می‌شود [[آدم]] و [[حوا]] از [[خداوند]] درخواستی کرده و در پی [[اجابت]] دعوتشان، برای او شریک قرار داده‌اند: {{متن قرآن| هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد تا بدو آرامش یابد و چون با او آمیزش کرد، همسرش باری سبک برگرفت آنگاه (چندی) با او به سر آورد تا چون گرانبار شد، خداوند- پروردگارشان- را خواندند که: اگر به ما (فرزند) شایسته‌ای بدهی به یقین از سپاسگزاران خواهیم بود؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۹-۱۹۰.</ref>.
خط ۱۹۰: خط ۲۱۵:
برخی با تمسّک به بعضی [[اسرائیلیات]] گفته‌اند: [[آدم]] {{ع}} و حوّا از [[خداوند]] فرزندی [[صالح]] خواستند و آن‌گاه که فرزندشان به [[دنیا]] آمد، به‌ پیشنهاد [[ابلیس]] او را "عبدالحارث" نامیدند و بدین ترتیب [[مشرک]] شدند؛ چرا که حارث نامی از نام‌های [[ابلیس]] است.<ref>ابن‌کثیر، ج ۲، ص ۲۸۶.</ref> پاسخ مفسّران به این [[شبهه]] و تبیین درست این [[آیات]] چنین است:
برخی با تمسّک به بعضی [[اسرائیلیات]] گفته‌اند: [[آدم]] {{ع}} و حوّا از [[خداوند]] فرزندی [[صالح]] خواستند و آن‌گاه که فرزندشان به [[دنیا]] آمد، به‌ پیشنهاد [[ابلیس]] او را "عبدالحارث" نامیدند و بدین ترتیب [[مشرک]] شدند؛ چرا که حارث نامی از نام‌های [[ابلیس]] است.<ref>ابن‌کثیر، ج ۲، ص ۲۸۶.</ref> پاسخ مفسّران به این [[شبهه]] و تبیین درست این [[آیات]] چنین است:
# اگر مقصود از {{متن قرآن|نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا}} را [[آدم]] {{ع}} و حوّا بدانیم، در این صورت به طور مسلّم منظور از [[شرک]]، [[پرستش]] غیر [[خدا]] یا [[اعتقاد]] به الوهیّت غیر او نیست؛ بلکه چیزی از قبیل اشتغال به غیر [[حق]] و دل‌مشغولی به [[فرزند]] است.<ref>[[المیزان]]، ج ۸، ص ۳۷۶.</ref>
# اگر مقصود از {{متن قرآن|نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا}} را [[آدم]] {{ع}} و حوّا بدانیم، در این صورت به طور مسلّم منظور از [[شرک]]، [[پرستش]] غیر [[خدا]] یا [[اعتقاد]] به الوهیّت غیر او نیست؛ بلکه چیزی از قبیل اشتغال به غیر [[حق]] و دل‌مشغولی به [[فرزند]] است.<ref>[[المیزان]]، ج ۸، ص ۳۷۶.</ref>
# [[مرجع]] ضمیر "له" "[[صالح]]" و منظور [[آیه]] این است که آن دو از [[خداوند]] خواستند تا برای آن [[فرزند]] [[صالح]]، شریکانی قرار داده، به آنان [[فرزندان]] دیگری مانند او [[عنایت]] کند.<ref>تنزیه الانبیا، ص ۳۲.</ref>
# [[مرجع]] ضمیر "له" "[[صالح]]" و منظور [[آیه]] این است که آن دو از [[خداوند]] خواستند تا برای آن [[فرزند]] [[صالح]]، شریکانی قرار داده، به آنان [[فرزندان]] دیگری مانند او عنایت کند<ref>تنزیه الانبیا، ص ۳۲.</ref>.
# در {{متن قرآن|جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء}} [[آدم]] {{ع}} و حوّا مقصود نیستند؛ بلکه منظور مردان و زنانی از [[اولاد]] آن دو و یا افرادی از جنس آنهایند که [[مشرک]] می‌شوند. قراینی وجود دارد که این [[تفسیر]] را با [[روح]] [[آیه]] سازگارتر می‌کند؛ از جمله:
# در {{متن قرآن|جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء}} [[آدم]] {{ع}} و حوّا مقصود نیستند؛ بلکه منظور مردان و زنانی از [[اولاد]] آن دو و یا افرادی از جنس آنهایند که [[مشرک]] می‌شوند. قراینی وجود دارد که این [[تفسیر]] را با [[روح]] [[آیه]] سازگارتر می‌کند؛ از جمله:
## از تعابیر موجود در این [[آیات]]، استفاده می‌شود که در صدد بیان حال کسانی است که پیش‌تر در جامعه‌ای می‌زیسته و تولّد [[فرزندان]] [[صالح]] و [[ناصالح]] را با چشم خویش دیده‌اند؛ از این رو [[فرزند]] [[صالح]] خواسته‌اند و این، با وضعیّت [[آدم]] {{ع}} و حوّا نمی‌سازد؛ زیرا آن دو پیش‌تر فرزندی نداشتند تا ضمن مقایسه [[صالح]] و [[ناصالح]]، نوع اوّل را درخواست کنند.
## از تعابیر موجود در این [[آیات]]، استفاده می‌شود که در صدد بیان حال کسانی است که پیش‌تر در جامعه‌ای می‌زیسته و تولّد [[فرزندان]] [[صالح]] و ناصالح را با چشم خویش دیده‌اند؛ از این رو [[فرزند]] [[صالح]] خواسته‌اند و این، با وضعیّت [[آدم]] {{ع}} و حوّا نمی‌سازد؛ زیرا آن دو پیش‌تر فرزندی نداشتند تا ضمن مقایسه [[صالح]] و ناصالح، نوع اوّل را درخواست کنند.
## از جمله {{متن قرآن|فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}} و ضمایر جمعی که در [[آیات]] بعد وجود دارد، چنین برمی‌آید که منظور از {{متن قرآن|جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء}} اشاره به دو گروه بوده است، نه دو شخص.  
## از جمله {{متن قرآن|فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}} و ضمایر جمعی که در [[آیات]] بعد وجود دارد، چنین برمی‌آید که منظور از {{متن قرآن|جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء}} اشاره به دو گروه بوده است، نه دو شخص.  
## اگر طبق ادّعا، مقصود شریک قرار دادن [[ابلیس]] برای [[خدا]] از سوی [[آدم]] {{ع}} و حوّا باشد، باید به جای کلمه "شرکاء"، "شریک" گفته می‌شد؛ زیرا طبق این ادّعا، [[آدم]] {{ع}} و حوّا، حارث ([[ابلیس]]) را شریک [[خدا]] قرار داده‌اند و او یکی بیش نبوده است؛ بنابراین از کلمه "شرکاء" که جمع است، استفاده می‌شود که مقصود این [[آیات]]، مدّعای پیشین نیست.<ref>تنزیه‌الانبیاء، ص ۲۹ و ۳۰؛ التفسیرالکبیر، ج ۱۵، ص ۸۶ ـ ۸۸؛ المنار، ج ۹، ص۵۲۲ ـ ۵۲۴.</ref><ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۱۴۷ ـ ۱۴۸.</ref>
## اگر طبق ادّعا، مقصود شریک قرار دادن [[ابلیس]] برای [[خدا]] از سوی [[آدم]] {{ع}} و حوّا باشد، باید به جای کلمه "شرکاء"، "شریک" گفته می‌شد؛ زیرا طبق این ادّعا، [[آدم]] {{ع}} و حوّا، حارث ([[ابلیس]]) را شریک [[خدا]] قرار داده‌اند و او یکی بیش نبوده است؛ بنابراین از کلمه "شرکاء" که جمع است، استفاده می‌شود که مقصود این [[آیات]]، مدّعای پیشین نیست.<ref>تنزیه‌الانبیاء، ص ۲۹ و ۳۰؛ التفسیرالکبیر، ج ۱۵، ص ۸۶ ـ ۸۸؛ المنار، ج ۹، ص۵۲۲ ـ ۵۲۴.</ref>.<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص۱۴۷ ـ ۱۴۸.</ref>


== [[فضایل]] [[آدم]] ==
== رحلت و محل دفن ==
[[فضایل]] دیگری افزون بر [[نبوّت]] و [[عصمت]]، برای [[آدم]] از [[قرآن]] استفاده می‌شود؛ از جمله، دمیده شدن [[روح خدا]] در او: {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ }}<ref> پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!؛ سوره حجر، آیه: ۲۹.</ref> نیز {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}<ref> پس، هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خود دمیدم برای او به فروتنی درافتید!؛ سوره ص، آیه: ۷۲.</ref>، آفریده شدن با دو دست [[خدا]]: {{متن قرآن|قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ }}<ref> فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟، سوره ص، آیه: ۷۵.</ref>، مسجود [[ملائکه]] شدن: {{متن قرآن| وَأَقِيمُواْ الصَّلاةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ}}<ref> و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و با نمازگزاران نماز بگزارید؛ سوره بقره، آیه: ۴۳.</ref>، [[برگزیده خدا]] بودن: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref> خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۳.</ref>، نخستین [[خلیفه]] [[خدا]] در روی [[زمین]] بودن: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ}}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید، سوره بقره، آیه: ۳۰.</ref>، نخستین آورنده [[دین]] و [[شریعت]] بودن: {{متن قرآن|قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى}}<ref> فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.</ref>، آموزگار [[فرشتگان]] بودن: {{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ}}<ref> فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟؛ سوره بقره، آیه: ۳۳.</ref> و نخستین [[توبه]] کننده بودن. {{متن قرآن|قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref> گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.</ref> مفسّران درباره [[فضایل]] [[آدم]]، سخنان گوناگونی دارند. به گفته علاّمه طباطبایی، از [[فضایل]] [[آدم]] {{ع}} دمیده شدن [[روح خدا]] در او است که [[دلیل]] [[کرامت]] و [[شرافت]] به شمار می‌رود و همین امر باعث شد تا [[ملائکه]] به [[سجده]] بر وی [[فرمان]] داده شوند؛ چون این [[روح]] حامل تمام [[فضیلت‌ها]] بود.<ref>[[المیزان]]، ج ۸، ص ۲۵.</ref> برخی گفته‌اند: [[آدم]] در سه مرحله وجودی بر [[فرشتگان]] [[برتری]] یافت:
[[حضرت آدم]] {{ع}} در پایان [[عمر]] و قبل از [[وفات]] به فرزندش [[شیث]] (که پس از او، [[پیامبر]] می‌شد) [[وصیت]] فرمود. [[آدم]] {{ع}} بر اثر [[بیماری]] [[وفات]] کرد و در [[وادی السلام]] [[نجف اشرف]] مدفون شد. برخی هم گفته‌اند در غاری کنار کوه ابوقبیس یا در [[مسجد]] خیف در [[منی]] به خاک سپرده شد<ref>اعلام القرآن.</ref>.
# [[قدرت فکری]] و [[عقلی]] برای فراگرفتن اسما و [[خواص]] و علایم ذاتی؛
 
# [[قدرت]] تصرّف و [[تدبیر]]، و آشکار ساختن آن [[خواص]] در صحنه [[طبیعت]] که از "اِنباء" فهمیده می‌شود؛
[[آدم]] {{ع}} هنگام [[وفات]] به [[نقل]] از [[امام صادق]] {{ع}} ۹۳۰ سال داشت<ref>بحار الانوار، ج۱۱، ص۲۶۸.</ref>؛ برخی از [[القاب]] [[حضرت آدم]] {{ع}} عبارتند از: [[ابوالبشر]]، [[خلیفة الله]]، صفی [[الله]]، ابوالوری، ابومحمد و [[معلم]] الاسماء<ref>دائرة المعارف تشیع.</ref>.<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
# [[احاطه علمی]] بر اسما و [[صفات\1] [[ملائکه]].<ref>پرتوی از [[قرآن]]، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref> ملاّصدرا نیز برخی از [[فضایل]] [[آدم]] را چنین برشمرده است: [[مقام]] خلیفه‌اللّه بودن او، [[مقام]] مسجودیّتش برای [[ملائکه]]، تعلّق [[روح]] به بدنش در عالم [[آسمان]] بعد از عالم اسما به واسطه لطیفه حیوانی که بین [[روح]] [[عقلانی]] و [[بدن]] ظلمانی واسطه شد، و [[هبوط]] او به عالم [[زمین]] و تعلّقش به [[بدن]] کثیف ظلمانی که مرکّب از اضداد است.<ref>[[تفسیر]] ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۰.</ref> \1این، اشاره به جامعیّت [[آدم]] و کون جامع بودن او است و اینکه با وجود برخورداری از قوای گوناگون، می‌تواند از [[ملائکه]] نیز [[برتر]] باشد.)<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۸-۱۴۹.</ref>.


== دیدگاه [[تورات]] و مقایسه آن با [[قرآن]] ==
== دیدگاه [[تورات]] و مقایسه آن با [[قرآن]] ==
درباره مباحثی چون درخت [[ممنوع]]، [[لغزش]] [[آدم]] و خروج او از [[بهشت]]، در باب دوم و سوم از سفر پیدایش [[تورات]]، مطالبی وجود دارد که از مقایسه آن با [[قرآن]] این نکات به دست می‌آید:
درباره مباحثی چون درخت ممنوع، [[لغزش]] [[آدم]] و خروج او از [[بهشت]]، در باب دوم و سوم از سفر پیدایش [[تورات]]، مطالبی وجود دارد که از مقایسه آن با [[قرآن]] این نکات به دست می‌آید:
# [[تورات]] با صراحت، درخت [[ممنوع]] را درخت [[آگاهی]] از [[نیک]] و بد معرّفی کرده و این دلیلی بر [[نادانی]] و [[جهل]] [[انسان]] است؛ ولی در [[قرآن]] نه تنها تصریحی به نام آن درخت نشده، بلکه [[ارزش]]، [[مقام]] و [[عظمت]] [[انسان]] را در این می‌داند که به اسما عالِم بود و سرّ [[خلیفه]] قرار گرفتن او را نیز همین [[آگاهی]] او به اسما و حقایق می‌داند.
# [[تورات]] با صراحت، درخت ممنوع را درخت [[آگاهی]] از [[نیک]] و بد معرّفی کرده و این دلیلی بر [[نادانی]] و [[جهل]] [[انسان]] است؛ ولی در [[قرآن]] نه تنها تصریحی به نام آن درخت نشده، بلکه [[ارزش]]، مقام و عظمت [[انسان]] را در این می‌داند که به اسما عالِم بود و سرّ [[خلیفه]] قرار گرفتن او را نیز همین [[آگاهی]] او به اسما و حقایق می‌داند.
# به تصریح [[تورات]]، [[آدم]] و حوّا پیش‌تر برهنه بودند؛ ولی [[زشتی]] آن را [[درک]] نمی‌کردند؛ در حالی که از این جمله [[قرآن]] که می‌گوید: {{متن قرآن|فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ}}<ref> پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟، سوره اعراف، آیه: ۲۲.</ref> برمی‌آید که آن دو، پیش از ارتکاب آن [[لغزش]]، برهنه نبوده و پوشش داشته‌اند؛ گرچه از چگونگی این پوشش در [[قرآن]] نیز سخنی به میان نیامده است<ref>نمونه، ج ۶، ص ۱۱۸.</ref>.
# به تصریح [[تورات]]، [[آدم]] و حوّا پیش‌تر برهنه بودند؛ ولی [[زشتی]] آن را [[درک]] نمی‌کردند؛ در حالی که از این جمله [[قرآن]] که می‌گوید: {{متن قرآن|فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ}}<ref> پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟، سوره اعراف، آیه: ۲۲.</ref> برمی‌آید که آن دو، پیش از ارتکاب آن [[لغزش]]، برهنه نبوده و پوشش داشته‌اند؛ گرچه از چگونگی این پوشش در [[قرآن]] نیز سخنی به میان نیامده است<ref>نمونه، ج ۶، ص ۱۱۸.</ref>.
# [[تورات]] به جای [[شیطان]] که در [[قرآن]] مطرح است، [[فریفتن]] [[آدم]] را به مار نسبت می‌دهد.
# [[تورات]] به جای [[شیطان]] که در [[قرآن]] مطرح است، [[فریفتن]] [[آدم]] را به مار نسبت می‌دهد.
خط ۲۱۰: خط ۲۳۴:
# نسبت‌های ناروایی مثل آواز خواندن و خرامیدن [[خداوند]] در باغ که در [[تورات]] آمده و لازمه آنها جسمانی بودن [[خدا]] است، در [[قرآن]] وجود ندارد.  
# نسبت‌های ناروایی مثل آواز خواندن و خرامیدن [[خداوند]] در باغ که در [[تورات]] آمده و لازمه آنها جسمانی بودن [[خدا]] است، در [[قرآن]] وجود ندارد.  
# این جمله [[تورات]] که [[خدا]] [[آدم]] را ندا داد و گفت: کجا هستی، نسبت دادن [[جهل]] و بی‌خبری به [[خداوند]] است. گویا [[خداوند]] از رخدادهای [[بهشت]] بی‌خبر بوده و جای‌گاه [[آدم]] را نمی‌داند!  
# این جمله [[تورات]] که [[خدا]] [[آدم]] را ندا داد و گفت: کجا هستی، نسبت دادن [[جهل]] و بی‌خبری به [[خداوند]] است. گویا [[خداوند]] از رخدادهای [[بهشت]] بی‌خبر بوده و جای‌گاه [[آدم]] را نمی‌داند!  
# از [[تورات]] امکان وجود شریک برای [[خدا]] استفاده می‌شود؛ چراکه می‌گوید: [[خداوند]] [[خدا]] گفت: همانا [[انسان]] مثل یکی از ما و عارف به [[نیک]] و بد شده است. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت [[حیات]] نیز گرفته بخورد و تا ابد زند بماند! در حالی‌ که از دیدگاه [[قرآن]]، [[ذات اقدس الهی]] از این امور منزّه است.  
# از [[تورات]] امکان وجود شریک برای [[خدا]] استفاده می‌شود؛ چراکه می‌گوید: [[خداوند]] [[خدا]] گفت: همانا [[انسان]] مثل یکی از ما و عارف به [[نیک]] و بد شده است. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت [[حیات]] نیز گرفته بخورد و تا ابد زند بماند! در حالی‌ که از دیدگاه [[قرآن]]، ذات اقدس الهی از این امور منزّه است.  
# در [[تورات]] مسأله درد حمل و [[اشتیاق]] به شوهر و نیز [[حکم‌رانی]] مرد بر [[زن]]، مجازات برای [[حوا]] دانسته شده است.  
# در [[تورات]] مسأله درد حمل و [[اشتیاق]] به شوهر و نیز حکمرانی مرد بر [[زن]]، مجازات برای [[حوا]] دانسته شده است.  
# به ادّعای [[تورات]]، [[خداوند]] از اینکه [[آدم]] {{ع}} و حوّا از درخت [[حیات]] بخورند و تا ابد زنده بمانند، [[بیم]] داشت؛ از همین رو آنان را از باغ عدن بیرون کرد و محافظانی با [[شمشیر]] آتش‌بار برای [[حفاظت]] طریق درخت [[حیات]] بر آن گمارد.  
# به ادّعای [[تورات]]، [[خداوند]] از اینکه [[آدم]] {{ع}} و حوّا از درخت [[حیات]] بخورند و تا ابد زنده بمانند، [[بیم]] داشت؛ از همین رو آنان را از باغ عدن بیرون کرد و محافظانی با [[شمشیر]] آتش‌بار برای حفاظت طریق درخت [[حیات]] بر آن گمارد.  
# همان‌گونه که ذکر شد، [[گناه]] [[آدم]] از دیدگاه [[قرآن]]، ترک اولی یا [[مخالفت]] با امری ارشادی بوده و در پی آن نیز [[توبه]] او مطرح شده است که در هر حال، بر [[عصمت]] او خدشه‌ای وارد نمی‌شود؛ ولی در [[تورات]] از [[توبه]] [[آدم]] سخنی به میان نیامده و براساس آن روشن نیست که آیا [[آدم]] [[توبه]] کرد و [[توبه]] او مسکوت گذاشته شد، یا اصلاً توبه‌ای به جای نیاورد<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۹-۱۵۰.</ref>.
# همان‌گونه که ذکر شد، [[گناه]] [[آدم]] از دیدگاه [[قرآن]]، ترک اولی یا [[مخالفت]] با امری ارشادی بوده و در پی آن نیز [[توبه]] او مطرح شده است که در هر حال، بر [[عصمت]] او خدشه‌ای وارد نمی‌شود؛ ولی در [[تورات]] از [[توبه]] [[آدم]] سخنی به میان نیامده و براساس آن روشن نیست که آیا [[آدم]] [[توبه]] کرد و [[توبه]] او مسکوت گذاشته شد، یا اصلاً توبه‌ای به جای نیاورد<ref>[[علی احمد ناصح|ناصح، علی احمد]]، [[آدم - ناصح (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص ۱۴۹-۱۵۰.</ref>.
== وفات آدم و محل دفن او ==
[[حضرت آدم]] {{ع}} در پایان [[عمر]] و قبل از [[وفات]] به فرزندش [[شیث]] (که پس از او، [[پیامبر]] می‌شد) [[وصیت]] فرمود. [[آدم]] {{ع}} بر اثر [[بیماری]] [[وفات]] کرد و در [[وادی السلام]] [[نجف اشرف]] مدفون شد. برخی هم گفته‌اند در غاری کنار کوه ابوقبیس یا در [[مسجد]] خیف در [[منی]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>اعلام القرآن.</ref>.
[[آدم]] {{ع}} هنگام [[وفات]] به [[نقل]] از [[امام صادق]] {{ع}} ۹۳۰ سال داشت<ref>بحار الانوار، ج۱۱، ص۲۶۸.</ref>؛ برخی از [[القاب]] [[حضرت آدم]] {{ع}} عبارتند از: [[ابوالبشر]]، [[خلیفة الله]]، [[صفی]] [[الله]]، ابوالوری، ابومحمد و [[معلم]] الاسماء<ref>دائرة المعارف تشیع.</ref><ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>


== تفاوت داستان آدم در قرآن و عهد عتیق ==
== تفاوت داستان آدم در قرآن و عهد عتیق ==
داستان [[آفرینش آدم]]، آن چنان که در "سِفر [[آفرینش]]" [[عهد عتیق]] گزارش شده تفاوت‌هایی با گزارش [[قرآن]] دارد که برخی از آنها عبارتند از: [[قرآن]]، [[بهشت]] و محل اولیه استقرار [[آدم]] را بیان نکرده که در کجا قرار داشت و یا چگونه بود، اما [[عهد عتیق]] آن را در "عَدَن به طرف [[شرق]]" ذکر می‌کند.
داستان [[آفرینش آدم]]، آن چنان که در "سِفر [[آفرینش]]" [[عهد عتیق]] گزارش شده تفاوت‌هایی با گزارش [[قرآن]] دارد که برخی از آنها عبارتند از: [[قرآن]]، [[بهشت]] و محل اولیه استقرار [[آدم]] را بیان نکرده که در کجا قرار داشت و یا چگونه بود، اما [[عهد عتیق]] آن را در "عَدَن به طرف شرق" ذکر می‌کند.


در [[قرآن]]، درخت (یا میوه) ممنوعه مشخص نشده که چه بود، ولی در [[عهد عتیق]] از آن تصریح به "درخت [[معرفت]] [[نیک]] و بد" شده است. در [[عهد عتیق]] آمده است: "و [[خداوند]]، خوابی گران بر [[آدم]] مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده‌هایش را گرفت و گوشت در جایش پرکرد و [[خداوند]]، آن دنده را که از [[آدم]] گرفته بود، زنی بنا کرد و وی را به نزد [[آدم]] آورد...".
در [[قرآن]]، درخت (یا میوه) ممنوعه مشخص نشده که چه بود، ولی در [[عهد عتیق]] از آن تصریح به "درخت [[معرفت]] [[نیک]] و بد" شده است. در [[عهد عتیق]] آمده است: "و [[خداوند]]، خوابی گران بر [[آدم]] مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده‌هایش را گرفت و گوشت در جایش پرکرد و [[خداوند]]، آن دنده را که از [[آدم]] گرفته بود، زنی بنا کرد و وی را به نزد [[آدم]] آورد...".


[[قرآن]] می‌فرماید: [[خداوند]] از او، همسرش را آفرید {{متن قرآن|وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا}}<ref>«و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد» سوره نساء، آیه ۱.</ref>. [[قرآن]]، [[شیطان]] یا [[ابلیس]] را عامل [[فریب]] و [[لغزش]] [[آدم]] و [[حوا]] معرفی می‌کند، اما در [[عهد عتیق]] چنین گزارش می‌شود: مار که از همه حیوانات صحرا که [[خداوند]] ساخته بود، هُشیارتر بود به [[زن]] گفت: "آیا [[خدا]] حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟". [[زن]] به مار گفت: "از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، [[خدا]] گفت از آن مخورید و آن را لمس کنید، مبادا بمیرید". مار به [[زن]] گفت: "هر آینه نخواهید مرد، بلکه [[خدا]] می‌داند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز می‌شود و مانند [[خدا]] [[عارف]] [[نیک]] و بد خواهید بوده و چون [[زن]] دید که آن درخت برای [[خوراک]] [[نیکو]] است و به نظر خوش‌نما و درختی دلپذیر و دانش‌افزا می‌رسد، پس از میوه‌اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او هم، خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگ‌های انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند<ref>کتاب مقدس.</ref>.
[[قرآن]] می‌فرماید: [[خداوند]] از او، همسرش را آفرید {{متن قرآن|وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا}}<ref>«و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد» سوره نساء، آیه ۱.</ref>. [[قرآن]]، [[شیطان]] یا [[ابلیس]] را عامل [[فریب]] و [[لغزش]] [[آدم]] و [[حوا]] معرفی می‌کند، اما در [[عهد عتیق]] چنین گزارش می‌شود: مار که از همه حیوانات صحرا که [[خداوند]] ساخته بود، هُشیارتر بود به [[زن]] گفت: "آیا [[خدا]] حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟". [[زن]] به مار گفت: "از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، [[خدا]] گفت از آن مخورید و آن را لمس کنید، مبادا بمیرید". مار به [[زن]] گفت: "هر آینه نخواهید مرد، بلکه [[خدا]] می‌داند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز می‌شود و مانند [[خدا]] [[عارف]] [[نیک]] و بد خواهید بوده و چون [[زن]] دید که آن درخت برای خوراک [[نیکو]] است و به نظر خوش‌نما و درختی دلپذیر و دانش‌افزا می‌رسد، پس از میوه‌اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او هم، خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگ‌های انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند<ref>کتاب مقدس.</ref>.


داستان [[آفرینش آدم]] {{ع}} در [[قرآن]] و دیگر [[کتب آسمانی]] از سه دیدگاه متفاوت مورد [[تفسیر]] و تحلیل قرار گرفته است. در دیدگاه اول، این داستان و آنچه پیرامون آن در [[کتب آسمانی]] آمده است در [[حقیقت]] تنها بیان یک رخداد خارجی و [[تاریخی]] در نظر گرفته می‌شود. البته در همین مورد هم، [[اختلافات]] فراوانی در مورد درخت یا میوه ممنوعه و امثال آن وجود دارد، ولی به هر حال در [[تفسیر]] و تحلیل آن از معانی ظاهری آن فراتر نمی‌رود.
داستان [[آفرینش آدم]] {{ع}} در [[قرآن]] و دیگر [[کتب آسمانی]] از سه دیدگاه متفاوت مورد [[تفسیر]] و تحلیل قرار گرفته است. در دیدگاه اول، این داستان و آنچه پیرامون آن در [[کتب آسمانی]] آمده است در [[حقیقت]] تنها بیان یک رخداد خارجی و [[تاریخی]] در نظر گرفته می‌شود. البته در همین مورد هم، [[اختلافات]] فراوانی در مورد درخت یا میوه ممنوعه و امثال آن وجود دارد، ولی به هر حال در [[تفسیر]] و تحلیل آن از معانی ظاهری آن فراتر نمی‌رود.


در دیدگاه دوم، داستان [[آفرینش]]، بیان حقایق به صورت سمبلیک تلقی شده است و بر اساس آن، [[آدم]]، [[بهشت]]، درخت یا میوه ممنوعه [[شیطان]]، [[حوا]] و امثال آن، هر کدام سمبل حقایقی دانسته شده‌اند که باید آنها را رمزگشایی کرده و به حقایق آن دست یافت. به عنوان نمونه، برخی از این سمبل‌ها، چنین رمزگشایی شده‌اند:
در دیدگاه دوم، داستان [[آفرینش]]، بیان حقایق به صورت سمبلیک تلقی شده است و بر اساس آن، [[آدم]]، [[بهشت]]، درخت یا میوه ممنوعه [[شیطان]]، [[حوا]] و امثال آن، هر کدام سمبل حقایقی دانسته شده‌اند که باید آنها را رمزگشایی کرده و به حقایق آن دست یافت. به عنوان نمونه، برخی از این سمبل‌ها، چنین رمزگشایی شده‌اند:
# '''[[بهشت]]:''' [[آسایش]] و [[غرق]] [[نعمت]] بودن یا کنایه از [[سعادت]].
# '''[[بهشت]]:''' [[آسایش]] و غرق [[نعمت]] بودن یا کنایه از [[سعادت]].
# '''[[آدم]]:''' نوع [[انسان]]: (نه اولین [[بشر]]).
# '''[[آدم]]:''' نوع [[انسان]]: (نه اولین [[بشر]]).
# '''درخت:''' [[شر]] و [[عصیان]] و [[مخالفت]].
# '''درخت:''' [[شر]] و [[عصیان]] و [[مخالفت]].
خط ۲۳۶: خط ۲۵۵:
در خود [[قرآن]] از سخنان [[پاک]] {{متن قرآن|كَلِمَةً طَيِّبَةً}} به درخت [[پاک]] {{متن قرآن|شَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ}} و از سخن [[ناپاک]] به درخت [[پلید]] و [[ناپاک]] {{متن قرآن|شَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ}} تعبیر شده است؛ {{متن قرآن|وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ}}<ref>«و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۵-۲۶.</ref>.
در خود [[قرآن]] از سخنان [[پاک]] {{متن قرآن|كَلِمَةً طَيِّبَةً}} به درخت [[پاک]] {{متن قرآن|شَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ}} و از سخن [[ناپاک]] به درخت [[پلید]] و [[ناپاک]] {{متن قرآن|شَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ}} تعبیر شده است؛ {{متن قرآن|وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ}}<ref>«و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۵-۲۶.</ref>.


[[فرمان]] یافتن [[آدم]] و [[حوا]] به سکونت در [[بهشت]] در [[حقیقت]] به معنای [[فرمان تکوینی]] است؛ با این توضیح که [[انسان]] پس از [[آفریده]] شدن و در دوران [[طفولیت]]، هیچ‌گونه مسئولیّتی ندارد و تنها به استفاده از [[نعمت‌های الهی]] و خوردن خوردنی‌ها می‌پردازد و به [[بازی]] مشغول می‌شود که می‌توان آن را [[بهشت]] اولیه [[آدمی]] دانست و خوردن از میوه همه درخت‌ها به معنای [[مباح]] بودن همه خوردنی‌های [[پاک]] و [[پاکیزه]] و نیز به معنای استعداد [[شناخت]] خوبی‌هاست؛ همان‌گونه که [[نهی]] از درخت یا میوه ممنوعه نیز به معنای استعداد [[شناخت]] [[بدی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] می‌باشد. البته دوران [[شناخت]] [[خوبی‌ها]] و [[بدی‌ها]] در [[انسان]]، بلافاصله پس از دوران [[طفولیت]] می‌باشد که به آن دوران ممیز شدن [[کودک]] گفته می‌شود.
[[فرمان]] یافتن [[آدم]] و [[حوا]] به سکونت در [[بهشت]] در [[حقیقت]] به معنای فرمان تکوینی است؛ با این توضیح که [[انسان]] پس از [[آفریده]] شدن و در دوران طفولیت، هیچ‌گونه مسئولیّتی ندارد و تنها به استفاده از [[نعمت‌های الهی]] و خوردن خوردنی‌ها می‌پردازد و به [[بازی]] مشغول می‌شود که می‌توان آن را [[بهشت]] اولیه [[آدمی]] دانست و خوردن از میوه همه درخت‌ها به معنای [[مباح]] بودن همه خوردنی‌های [[پاک]] و [[پاکیزه]] و نیز به معنای استعداد [[شناخت]] خوبی‌هاست؛ همان‌گونه که [[نهی]] از درخت یا میوه ممنوعه نیز به معنای استعداد [[شناخت]] [[بدی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] می‌باشد. البته دوران [[شناخت]] [[خوبی‌ها]] و [[بدی‌ها]] در [[انسان]]، بلافاصله پس از دوران طفولیت است که به آن دوران ممیز شدن [[کودک]] گفته می‌شود.


[[وسوسه]] [[شیطان]] و [[گمراه]] شدن [[آدم]] و [[حوا]] به واسطه آن به معنای [[روح]] [[ناپاکی]] است که همراه [[نفس انسان]] و در همه مراحل [[حیات]] او وجود دارد و به وسیله همین [[روح]] [[ناپاک]] است که انگیزه‌های [[شر]] و [[ناپاکی]] تقویت می‌شود؛ با وجود این که اصل اولیه در [[فطرت انسان]]، [[خیر]] و [[پاکی]] است. بیرون شدن از [[بهشت]] نیز، می‌تواند به معنای گرفتار شدن [[انسان]] به [[رنج]] و [[بلا]] در هنگام [[انحراف]] از [[فطرت]] اصلی و [[الهی]] خویش باشد. دریافت کلمات از [[خدا]] و [[توبه]] به سوی او به معنای نتایج [[تکوینی]] و خارجی [[سختی]] و [[گرفتاری]] است که غالباً باعث می‌شود تا [[انسان]] به درگاه [[خدا]] [[پناه]] برده و از او [[استمداد]] جوید. [[توبه]] و بازگشت [[خدا]] بر [[آدم]] هم می‌تواند [[هدایت]] و [[نجات]] یافتن [[انسان]] پس از [[تضرع]] و [[پناه]] جستن به درگاه [[خداوند]] باشد که در [[حقیقت]] وسیله این [[نجات]] و [[رهایی]] از جانب [[خداوند]] فراهم می‌شود<ref>المنار، ج۱، ص۲۸۲.</ref>.
[[وسوسه]] [[شیطان]] و [[گمراه]] شدن [[آدم]] و [[حوا]] به واسطه آن به معنای [[روح]] ناپاکی است که همراه [[نفس انسان]] و در همه مراحل [[حیات]] او وجود دارد و به وسیله همین [[روح]] [[ناپاک]] است که انگیزه‌های [[شر]] و ناپاکی تقویت می‌شود؛ با وجود این که اصل اولیه در [[فطرت انسان]]، [[خیر]] و [[پاکی]] است. بیرون شدن از [[بهشت]] نیز، می‌تواند به معنای گرفتار شدن [[انسان]] به [[رنج]] و [[بلا]] در هنگام [[انحراف]] از [[فطرت]] اصلی و [[الهی]] خویش باشد. دریافت کلمات از [[خدا]] و [[توبه]] به سوی او به معنای نتایج [[تکوینی]] و خارجی [[سختی]] و گرفتاری است که غالباً باعث می‌شود تا [[انسان]] به درگاه [[خدا]] پناه برده و از او استمداد جوید. [[توبه]] و بازگشت [[خدا]] بر [[آدم]] هم می‌تواند [[هدایت]] و [[نجات]] یافتن [[انسان]] پس از [[تضرع]] و پناه جستن به درگاه [[خداوند]] باشد که در [[حقیقت]] وسیله این [[نجات]] و [[رهایی]] از جانب [[خداوند]] فراهم می‌شود<ref>المنار، ج۱، ص۲۸۲.</ref>.


دیدگاه سوم از منظر [[عرفانی]] به داستان [[آفرینش آدم]] {{ع}} و مسائل پیرامون آن می‌پردازد. برخی از [[مفسران]] [[تورات]] نیز با استفاده از داستان [[آفرینش انسان]] و آنچه در [[کتاب مقدس]] آمده [[انسان]] را شبیه [[خدا]] او و برابر با همه [[عالم آفرینش]] دانسته‌اند. به عنوان نمونه در گنجینه‌ای از تلمود آمده است: "[[انسان]] [[محبوب]] است؛ زیرا که شبیه [[خدا]] [[آفریده]] شده است. [[محبت]] بیشتر این بود که به خود او اطلاع داده شد که شبیه [[خدا]] [[آفریده]] شده است"، "یک [[انسان]] با همه [[عالم آفرینش]] برابر است"، "[[انسان]] نخست یک فرد تنها [[آفریده]] شد تا به تو بیاموزد هر آن کس که [[جان]] [[انسانی]] را تباه کند [[کتاب مقدس]] این نسبت را به او می‌دهد که گویی او یک [[جهان]] کامل را از بین برده است و هر کس که جانی را از نابودی [[نجات]] بخشد [[کتاب مقدس]] به او، این نسبت را می‌دهد که گویی [[جهان]] کامل را [[نجات]] داده است". چون [[انسان]] شبیه [[خدا]] [[آفریده]] شده است، باید این [[حقیقت]] را همواره در [[روابط]] خود با سایر [[انسان‌ها]] در نظر داشته باشد که توهین و بی‌حرمتی به یک [[انسان]] در واقع توهین و بی‌حرمتی به [[خدا]] است <ref>گنجینه‌ای از تلمود، ۸۷.</ref>.
دیدگاه سوم از منظر [[عرفانی]] به داستان [[آفرینش آدم]] {{ع}} و مسائل پیرامون آن می‌پردازد. برخی از [[مفسران]] [[تورات]] نیز با استفاده از داستان [[آفرینش انسان]] و آنچه در [[کتاب مقدس]] آمده [[انسان]] را شبیه [[خدا]] او و برابر با همه عالم آفرینش دانسته‌اند. به عنوان نمونه در گنجینه‌ای از تلمود آمده است: "[[انسان]] محبوب است؛ زیرا که شبیه [[خدا]] [[آفریده]] شده است. [[محبت]] بیشتر این بود که به خود او اطلاع داده شد که شبیه [[خدا]] [[آفریده]] شده است"، "یک [[انسان]] با همه عالم آفرینش برابر است"، "[[انسان]] نخست یک فرد تنها [[آفریده]] شد تا به تو بیاموزد هر آن کس که [[جان]] [[انسانی]] را تباه کند [[کتاب مقدس]] این نسبت را به او می‌دهد که گویی او یک [[جهان]] کامل را از بین برده است و هر کس که جانی را از نابودی [[نجات]] بخشد [[کتاب مقدس]] به او، این نسبت را می‌دهد که گویی [[جهان]] کامل را [[نجات]] داده است". چون [[انسان]] شبیه [[خدا]] [[آفریده]] شده است، باید این [[حقیقت]] را همواره در روابط خود با سایر [[انسان‌ها]] در نظر داشته باشد که توهین و بی‌حرمتی به یک [[انسان]] در واقع توهین و بی‌حرمتی به [[خدا]] است <ref>گنجینه‌ای از تلمود، ۸۷.</ref>.


همان اندازه که [[دانشمندان]] [[دین یهود]] از رابطه و نزدیکی [[انسان]] با [[خدا]] سخن می‌گویند به همان اندازه نیز به فاصله‌ای که آنها را جدا می‌سازد، اشاره می‌نمایند. بخشی از [[انسان]] آسمانی و بخش دیگرش زمینی است. این [[طبیعت]] دوگانه وجود [[انسانی]] به روش دیگری نیز، وصف شده است: "[[انسان]] از چهار جنبه شبیه موجودات آسمانی و از چهار جنبه دیگر، همانند مخلوقات زمینی است؛ همانند حیوانات می‌خورد، می‌آشامد، زاد و ولد و همچنین قضای [[حاجت]] می‌کند و همانند [[فرشتگان]] خدمتگزار، راست قامت می‌ایستد، [[سخن]] می‌گوید، دارای [[عقل]] و [[معرفت]] است و [[مشاهده]] می‌کند<ref>گنجینه‌ای از تلمود، ۸۸.</ref>.
همان اندازه که دانشمندان [[دین یهود]] از رابطه و نزدیکی [[انسان]] با [[خدا]] سخن می‌گویند به همان اندازه نیز به فاصله‌ای که آنها را جدا می‌سازد، اشاره می‌نمایند. بخشی از [[انسان]] آسمانی و بخش دیگرش زمینی است. این طبیعت دوگانه وجود [[انسانی]] به روش دیگری نیز، وصف شده است: "[[انسان]] از چهار جنبه شبیه موجودات آسمانی و از چهار جنبه دیگر، همانند مخلوقات زمینی است؛ همانند حیوانات می‌خورد، می‌آشامد، زاد و ولد و همچنین قضای [[حاجت]] می‌کند و همانند [[فرشتگان]] خدمتگزار، راست قامت می‌ایستد، [[سخن]] می‌گوید، دارای [[عقل]] و [[معرفت]] است و مشاهده می‌کند<ref>گنجینه‌ای از تلمود، ۸۸.</ref>.


[[بشر]] از آن جهت که [[روح]] به وی عطا شده منسوب به [[خداوند]] می‌باشد. دارا بودن این عطیه [[خدادادی]] سبب [[وابستگی]] او به [[آفریدگار]] و تفوق او بر دیگر مخلوقات [[الهی]] است. [[دانشمندان یهود]] بر این باورند که "[[روح انسان]] از [[آسمان]] و بدنش از [[زمین]] است". آنها [[بدن]] را غلاف [[روح]] توصیف کرده و اظهار داشته‌اند که رابطه [[روح]] و [[بدن]]، همانند رابطه [[خدا]] با [[جهان]] است<ref>گنجینه‌ای از تلمود، ۹۵.</ref><ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
[[بشر]] از آن جهت که [[روح]] به وی عطا شده منسوب به [[خداوند]] می‌باشد. دارا بودن این عطیه خدادادی سبب [[وابستگی]] او به [[آفریدگار]] و تفوق او بر دیگر مخلوقات [[الهی]] است. [[دانشمندان یهود]] بر این باورند که "[[روح انسان]] از [[آسمان]] و بدنش از [[زمین]] است". آنها بدن را غلاف [[روح]] توصیف کرده و اظهار داشته‌اند که رابطه [[روح]] و بدن، همانند رابطه [[خدا]] با [[جهان]] است<ref>گنجینه‌ای از تلمود، ۹۵.</ref>.<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>


== تفاسیر معاصر و داستان حضرت آدم ==
== تفاسیر معاصر و داستان حضرت آدم ==
برخی از مباحثی که در کتاب‌های تفسیری معاصر به آن پرداخته شده به طور فشرده به این قرار است: چگونگی [[آفرینش آدم]] و دفعی یا تدریجی بودن آن؛ معنای [[خلافت]] [[انسان]] در [[زمین]]؛ بررسی این که چگونه و از کجا [[فرشتگان]] می‌دانستند که [[انسان]] در [[زمین]] [[خونریزی]] و [[تباهی]] می‌کند؛ معنای نام‌هایی که [[خداوند]] به [[آدم]] آموخت و این که این نام‌ها چه بود و چگونه آموخته شد؛ چگونگی عرضه نام‌ها بر [[فرشتگان]] و این که آنان چگونه باید [[راستگویی]] خود را ثابت کنند؛ معنای [[روح خدا]] که در کالبد [[انسان]] دمیده شد؛ معنای [[سجده فرشتگان]] بر [[آدم]]؛ نقش [[ابلیس]] و علت [[سجده]] نکردن او بر [[آدم]] و نیز [[فرشته]] یا جنّ بودن [[ابلیس]]. بررسی بهشتی که [[آدم]] و همسرش [[فرمان]] یافتند تا در آن آرام بگیرند؛ نقش [[حوا]] در [[گناه]] [[آدم]] با خوردن از درخت ممنوعه و نیز [[نقش زن]] در [[خانواده]] و [[جامعه]] از نظر [[فرهنگ]] [[اسلام]]؛ بررسی میوه ممنوعه؛ بررسی کلماتی که [[آدم]] از جانب [[پروردگار]] دریافت کرد و به وسیله آنها به سوی [[درگاه الهی]] [[توبه]] کرد؛ [[ارتباط]] خوردن از میوه ممنوعه با آشکار شدن شرمگاه‌های [[آدم]] و همسرش؛ [[عصمت پیامبران]] و معنای [[نافرمانی]] [[آدم]]؛ محدوده [[قدرت]] و [[نفوذ]] [[شیطان]] در وجود [[انسان]] و منافات نداشتن آن با [[اختیار]] و [[آزادی]] [[انسان]].
برخی از مباحثی که در کتاب‌های تفسیری معاصر به آن پرداخته شده به طور فشرده به این قرار است: چگونگی [[آفرینش آدم]] و دفعی یا تدریجی بودن آن؛ معنای [[خلافت]] [[انسان]] در [[زمین]]؛ بررسی این که چگونه و از کجا [[فرشتگان]] می‌دانستند که [[انسان]] در [[زمین]] [[خونریزی]] و [[تباهی]] می‌کند؛ معنای نام‌هایی که [[خداوند]] به [[آدم]] آموخت و این که این نام‌ها چه بود و چگونه آموخته شد؛ چگونگی عرضه نام‌ها بر [[فرشتگان]] و این که آنان چگونه باید [[راستگویی]] خود را ثابت کنند؛ معنای روح خدا که در کالبد [[انسان]] دمیده شد؛ معنای [[سجده فرشتگان]] بر [[آدم]]؛ نقش [[ابلیس]] و علت [[سجده]] نکردن او بر [[آدم]] و نیز [[فرشته]] یا جنّ بودن [[ابلیس]]. بررسی بهشتی که [[آدم]] و همسرش [[فرمان]] یافتند تا در آن آرام بگیرند؛ نقش [[حوا]] در [[گناه]] [[آدم]] با خوردن از درخت ممنوعه و نیز نقش زن در [[خانواده]] و [[جامعه]] از نظر [[فرهنگ]] [[اسلام]]؛ بررسی میوه ممنوعه؛ بررسی کلماتی که [[آدم]] از جانب [[پروردگار]] دریافت کرد و به وسیله آنها به سوی درگاه الهی [[توبه]] کرد؛ ارتباط خوردن از میوه ممنوعه با آشکار شدن شرمگاه‌های [[آدم]] و همسرش؛ [[عصمت پیامبران]] و معنای [[نافرمانی]] [[آدم]]؛ محدوده [[قدرت]] و نفوذ [[شیطان]] در وجود [[انسان]] و منافات نداشتن آن با [[اختیار]] و [[آزادی]] [[انسان]].


در اینجا نظر به اهمیت چگونگی [[آفرینش آدم]] به دیدگاه‌های مهمی که مطرح است اشاره می‌کنیم:
در اینجا نظر به اهمیت چگونگی [[آفرینش آدم]] به دیدگاه‌های مهمی که مطرح است اشاره می‌کنیم:
# '''فرضیه فیکسیسم یا فرضیه ثبوت انواع:''' بر اساس این فرضیه، [[آدم]] {{ع}} همان‌گونه که [[مفسران]] پیشین از ظاهر [[آیات]] و [[روایات]] می‌فهمیدند به طور دفعی و مستقل [[خلق]] شد و پس از ساخته شدن با گل، [[روح]] در او دمیده شد.
# '''فرضیه فیکسیسم یا فرضیه ثبوت انواع:''' بر اساس این فرضیه، [[آدم]] {{ع}} همان‌گونه که [[مفسران]] پیشین از ظاهر [[آیات]] و [[روایات]] می‌فهمیدند به طور دفعی و مستقل [[خلق]] شد و پس از ساخته شدن با گل، [[روح]] در او دمیده شد.
# '''فرضیه ترانسفورمیسم ([[تکامل]] انواع):''' بر اساس این دیدگاه، موجودات و از جمله [[انسان]] به طور تدریجی و با مقدماتی به وجود آمده و به صورت کنونی خود درآمده‌اند.
# '''فرضیه ترانسفورمیسم ([[تکامل]] انواع):''' بر اساس این دیدگاه، موجودات و از جمله [[انسان]] به طور تدریجی و با مقدماتی به وجود آمده و به صورت کنونی خود درآمده‌اند.
# '''فرضیه موتوئیسم:''' به موجب این فرضیه، یک حیوان به طور [[خارق‌العاده]] و برخلاف [[طبیعت]] متولد می‌گردد و با [[پدر]] و [[مادر]] خود اختلافاتی پیدا می‌کند که این تفاوت‌ها به فرزندانش منتقل می‌شود و در نتیجه، نوع جدیدی (متفاوت از حیوان قبلی) به وجود می‌آید<ref>اعلام قرآن.</ref>.
# '''فرضیه موتوئیسم:''' به موجب این فرضیه، یک حیوان به طور [[خارق‌العاده]] و برخلاف طبیعت متولد می‌گردد و با پدر و مادر خود اختلافاتی پیدا می‌کند که این تفاوت‌ها به فرزندانش منتقل می‌شود و در نتیجه، نوع جدیدی (متفاوت از حیوان قبلی) به وجود می‌آید<ref>اعلام قرآن.</ref>.


پیش از فرضیه تکاملی داروین، معمولاً [[آیات]] و [[روایات]] [[آفرینش آدم]] در انطباق با نظریه فیکسیسم معنا می‌شد، ولی در دوره معاصر برخی از [[اندیشمندان]] مانند دکتر [[یدالله سحابی]]، [[آیت الله]] [[علی مشکینی]] و برخی دیگر بر این باورند که [[آیات قرآن]]، منافاتی با تدریجی بودن [[آفرینش آدم]] (نظریه ترانسفورمیسم) ندارد و می‌توان [[آیات]] را بر این فرضیه انطباق داد و یا معنا کرد. البته برخی از [[اندیشمندان]] و [[مفسران]] بزرگ همچنان بر همان دیدگاه پیشینیان هستند.
پیش از فرضیه تکاملی داروین، معمولاً [[آیات]] و [[روایات]] [[آفرینش آدم]] در انطباق با نظریه فیکسیسم معنا می‌شد، ولی در دوره معاصر برخی از اندیشمندان مانند دکتر یدالله سحابی، [[آیت الله]] [[علی مشکینی]] و برخی دیگر بر این باورند که [[آیات قرآن]]، منافاتی با تدریجی بودن [[آفرینش آدم]] (نظریه ترانسفورمیسم) ندارد و می‌توان [[آیات]] را بر این فرضیه انطباق داد و یا معنا کرد. البته برخی از اندیشمندان و [[مفسران]] بزرگ همچنان بر همان دیدگاه پیشینیان هستند.


[[علامه طباطبایی]] می‌فرماید: "از [[ظاهر قرآن]] بر می‌آید که [[نسل]] حاضر [[بشر]] منتهی به [[آدم]] و همسرش می‌شوند و [[آدم]] و همسرش از [[پدر]] و [[مادر]] متولد نشده، بلکه از [[زمین]] تکوّن یافته‌اند<ref>ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۳۸۳.</ref>. ایشان جهت [[تأیید]] دیدگاه خود ادامه می‌دهد که: "روشن‌ترین آیه‌ای که درباره [[خلقت]] دیده می‌شود [[آیه]]: {{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref>. در [[آیه]] [[خداوند]] می‌فرماید: [[خلقت]] [[عیسی]] مانند [[خلقت آدم]] است که [[خدای تعالی]]، او را از [[خاک]] [[زمین]] [[خلق]] کرد، بدون اینکه پدری داشته باشد تا از او متولد شود <ref>ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۳۸۴.</ref>. ضمن دقت در مباحث مفصلی که [[علامه طباطبایی]] مطرح کرده می‌توان آن را در سه نکته خلاصه نمود: [[آیات]] [[خلقت]]، [[آفرینش]] دفعی و مستقل نوع [[انسان]] را [[تأیید]] می‌کنند. نظریه [[تکامل]] به لحاظ [[علمی]]، فرضیه‌ای بیش نیست. در صورت [[اثبات]] قطعی نظریه [[تکامل]]، امکان [[تأویل آیات]] [[خلقت]] در تطابق آن، وجود دارد.
[[علامه طباطبایی]] می‌فرماید: "از ظاهر قرآن بر می‌آید که [[نسل]] حاضر [[بشر]] منتهی به [[آدم]] و همسرش می‌شوند و [[آدم]] و همسرش از پدر و مادر متولد نشده، بلکه از [[زمین]] تکوّن یافته‌اند<ref>ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۳۸۳.</ref>. ایشان جهت [[تأیید]] دیدگاه خود ادامه می‌دهد که: "روشن‌ترین آیه‌ای که درباره [[خلقت]] دیده می‌شود [[آیه]]: {{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref>. در [[آیه]] [[خداوند]] می‌فرماید: [[خلقت]] [[عیسی]] مانند [[خلقت آدم]] است که [[خدای تعالی]]، او را از خاک [[زمین]] [[خلق]] کرد، بدون اینکه پدری داشته باشد تا از او متولد شود <ref>ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۳۸۴.</ref>. ضمن دقت در مباحث مفصلی که [[علامه طباطبایی]] مطرح کرده می‌توان آن را در سه نکته خلاصه نمود: [[آیات]] [[خلقت]]، [[آفرینش]] دفعی و مستقل نوع [[انسان]] را [[تأیید]] می‌کنند. نظریه [[تکامل]] به لحاظ [[علمی]]، فرضیه‌ای بیش نیست. در صورت [[اثبات]] قطعی نظریه [[تکامل]]، امکان [[تأویل آیات]] [[خلقت]] در تطابق آن، وجود دارد.


[[آیت‌الله]] [[عبدالله جوادی آملی]] فرضیه داروین را که [[انسان]] اوّلی بر اثر تطورات حیوانی باشد، [[باطل]] می‌داند و [[دلیل]] آن را ظهور [[قوی]] [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref> نشان می‌دهد که [[انسان]] اوّلی یعنی [[آدم]] {{ع}} از [[خاک]] [[آفریده]] شده و [[تئوری]] [[تکامل]] مطرح در [[دانش]] زیست‌شناسی که تا حدّی پذیرفته شده است، بیانگر "تطوّر افراد نوع واحد" است نه "تحوّل انواع"؛ یعنی افراد یک نوع حیوان شاید بر اثر [[تغییر]] شرایط محیطی و پیش‌آمد نیازهای طبیعی متحوّل شوند و آرام آرام در جهت اوضاع جدید، اندام‌های آنها [[تکامل]] یابند؛ امّا اینکه نخستین حیوان [[آفریده]] شده را آبزی بدانیم که پس از مدتی به نوع "دوزیستی" و سپس به گونه‌ای از حیوانات خشکی درآمده بدانیم که معنایش تبدّل نوعی حیوان به نوع دیگر باشد و این سلسله سرانجام به [[انسان]] منتهی گردد، این نظریه تنها فرضیه‌ای ثابت نشده است<ref>تسنیم، ج۱۷، ص۱۵۷.</ref>.
[[آیت‌الله]] [[عبدالله جوادی آملی]] فرضیه داروین را که [[انسان]] اوّلی بر اثر تطورات حیوانی باشد، [[باطل]] می‌داند و [[دلیل]] آن را ظهور [[قوی]] [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref> نشان می‌دهد که [[انسان]] اوّلی یعنی [[آدم]] {{ع}} از خاک [[آفریده]] شده و [[تئوری]] [[تکامل]] مطرح در [[دانش]] زیست‌شناسی که تا حدّی پذیرفته شده است، بیانگر "تطوّر افراد نوع واحد" است نه "تحوّل انواع"؛ یعنی افراد یک نوع حیوان شاید بر اثر [[تغییر]] شرایط محیطی و پیش‌آمد نیازهای طبیعی متحوّل شوند و آرام آرام در جهت اوضاع جدید، اندام‌های آنها [[تکامل]] یابند؛ امّا اینکه نخستین حیوان [[آفریده]] شده را آبزی بدانیم که پس از مدتی به نوع "دوزیستی" و سپس به گونه‌ای از حیوانات خشکی درآمده بدانیم که معنایش تبدّل نوعی حیوان به نوع دیگر باشد و این سلسله سرانجام به [[انسان]] منتهی گردد، این نظریه تنها فرضیه‌ای ثابت نشده است<ref>تسنیم، ج۱۷، ص۱۵۷.</ref>.


[[سید حسین نصر]] نیز بر این [[باور]] است که نظریه تکاملی داروین، برخلاف دیدگاه [[اسلام]] است: "نظریه تکاملی داروین که یکی از پایه‌های مدرنیته است، نظری برخلاف [[دین اسلام]] دارد. این نظریه با دریافتی ماده‌گرایانه بر پیدایی موجودات از یکدیگر تأکید دارد و در واقع [[آفرینش]] دفعی [[خداوند]] را که پیش از [[خلقت]] در [[خرد]] [[الهی]] متمثّل بود، [[نفی]] می‌کند<ref>روزنامه اعتماد، ش۱۷۶۵، ص۷.</ref>.
[[سید حسین نصر]] نیز بر این [[باور]] است که نظریه تکاملی داروین، برخلاف دیدگاه [[اسلام]] است: "نظریه تکاملی داروین که یکی از پایه‌های مدرنیته است، نظری برخلاف [[دین اسلام]] دارد. این نظریه با دریافتی ماده‌گرایانه بر پیدایی موجودات از یکدیگر تأکید دارد و در واقع [[آفرینش]] دفعی [[خداوند]] را که پیش از [[خلقت]] در [[خرد]] [[الهی]] متمثّل بود، [[نفی]] می‌کند<ref>روزنامه اعتماد، ش۱۷۶۵، ص۷.</ref>.


نکته مهم دیگر این است که آیا داستان [[آفرینش]] در [[قرآن]] و دیگر [[کتب آسمانی]] تنها بیان واقعیت‌های خارجی است که باید تنها به [[ظواهر]] آن بسنده شود یا افزون بر آن، دارای معانی سمبلیک و اسطوره‌ای است که می‌توان به وسیله آن، بر [[راز]] [[آفرینش]] و پیچیدگی‌های آن اطلاع یافت و مسائل [[علمی]] و [[فلسفی]] [[آفرینش انسان]] را به دست آورد.
نکته مهم دیگر این است که آیا داستان [[آفرینش]] در [[قرآن]] و دیگر [[کتب آسمانی]] تنها بیان واقعیت‌های خارجی است که باید تنها به ظواهر آن بسنده شود یا افزون بر آن، دارای معانی سمبلیک و اسطوره‌ای است که می‌توان به وسیله آن، بر راز [[آفرینش]] و پیچیدگی‌های آن اطلاع یافت و مسائل [[علمی]] و [[فلسفی]] [[آفرینش انسان]] را به دست آورد.


برخی [[اندیشمندان]] معاصر، برآنند که این [[آیات]]، بیشتر جنبه سمبلیک و مثال دارد و در [[حقیقت]] اشاره به رمز و رموز [[آفرینش انسان]] و [[برتری]] او نسبت به دیگر موجودات [[جهان هستی]] دارد. [[رشید رضا]] برخی از این برداشت‌های مثالی و سمبلیک را آورده است<ref>المنار، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. [[علی شریعتی]] و برخی دیگر نیز، بر جنبه‌های سمبلیک بودن این [[آیات]] و دارای رمز و [[راز]] بودن آنها تأکید کرده‌اند<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>.
برخی اندیشمندان معاصر، برآنند که این [[آیات]]، بیشتر جنبه سمبلیک و مثال دارد و در [[حقیقت]] اشاره به رمز و رموز [[آفرینش انسان]] و [[برتری]] او نسبت به دیگر موجودات [[جهان هستی]] دارد. [[رشید رضا]] برخی از این برداشت‌های مثالی و سمبلیک را آورده است<ref>المنار، ج۱، ص۲۸۲.</ref>. [[علی شریعتی]] و برخی دیگر نیز، بر جنبه‌های سمبلیک بودن این [[آیات]] و دارای رمز و راز بودن آنها تأکید کرده‌اند<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>.


== داستان حضرت آدم از نگاه عارفان ==
== داستان حضرت آدم از نگاه عارفان ==
[[عارفان]] [[مسلمان]] نیز، مباحث گسترده‌ای درباره [[آفرینش انسان]] و استعدادهای او دارند و [[آدم]] را "[[انسان کامل]]"، "کون جامع" و "عالم صغیر" می‌نامند که هیچ آفریده‌ای در [[جهان هستی]]، دارای استعداد و قابلیت او نمی‌باشد<ref>فصوص الحکم، فص آدمیت.</ref>. البته برخی [[عارفان]] از [[جهان هستی]] تعبیر به "[[انسان کبیر]]" کرده و [[انسان]] را "عالم صغیر" می‌دانند و برخی پا را فراتر گذاشته و از [[انسان]] به "عالم اکبر" یا "عالم کبیر" تعبیر می‌کنند.
[[عارفان]] [[مسلمان]] نیز، مباحث گسترده‌ای درباره [[آفرینش انسان]] و استعدادهای او دارند و [[آدم]] را "[[انسان کامل]]"، "کون جامع" و "عالم صغیر" می‌نامند که هیچ آفریده‌ای در [[جهان هستی]]، دارای استعداد و قابلیت او نمی‌باشد<ref>فصوص الحکم، فص آدمیت.</ref>. البته برخی [[عارفان]] از [[جهان هستی]] تعبیر به "انسان کبیر" کرده و [[انسان]] را "عالم صغیر" می‌دانند و برخی پا را فراتر گذاشته و از [[انسان]] به "عالم اکبر" یا "عالم کبیر" تعبیر می‌کنند.


[[ابن‌ عربی]] بر این [[باور]] است که [[خداوند]]، همه [[جهان]] را به صورتِ [[جسم]] بدون [[روح]] آفرید و چون آن را به مانند آینه بدون جلوه و درخشش [[مشاهده]] کرد بر آن شد تا آنها را دارای [[روح]] کند و تنها موجودی که استعداد [[پذیرش]] [[روح الهی]] را داشت [[انسان]] بود که [[خدا]] پس از [[آفرینش]] او، وی را [[جانشین]] خود قرار داد. اگر [[انسان]] به صورت [[خدا]] [در [[قدرت]] و [[توانایی]]] نباشد و نتواند همه آنچه را که دیگر مخلوقات [[نیازمند]] آن هستند از جانب [[خداوند]] به عنوان [[جانشین]] او، دریافت کند و به مخلوقات برساند نمی‌توان او را [[خلیفه]] نامید<ref>فصوص الحکم، فص آدمیت.</ref>؛ زیرا [[خلیفه]] به کسی گفته می‌شود که [[جانشین]] و [[نایب]] دیگری باشد آن هم به خاطر تناسب کاملی که بین آن دو وجود دارد و هم به واسطه آن، [[شایستگی]] [[جانشینی]] را پیدا می‌کند؛ [[شایستگی]] و تناسبی که در دیگران وجود ندارد. [[عارفان]]، [[انسان]] را [[خلیفه خدا]] می‌دانند و [[دلایل]] [[شایستگی]] [[انسان]] برای [[خلافت]] را نیز، بیان کرده‌اند<ref>تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج۲، ص۳۰۰.</ref>. البته باید توجه داشت که آنان، هر [[انسانی]] را [[خلیفه]] نمی‌دانند، بلکه بر این باورند که [[انسان]]، استعداد و قابلیت این [[مقام]] را دارد و تنها در انسانِ کامل این [[مقام]] فعلیت می‌یابد. برجسته‌ترین مصداق [[انسان کامل]] را هم در وجود [[شریف]] [[حضرت محمد]] {{صل}} خلاصه می‌کنند.
ابن‌ عربی بر این [[باور]] است که [[خداوند]]، همه [[جهان]] را به صورتِ جسم بدون [[روح]] آفرید و چون آن را به مانند آینه بدون جلوه و درخشش مشاهده کرد بر آن شد تا آنها را دارای [[روح]] کند و تنها موجودی که استعداد پذیرش روح الهی را داشت [[انسان]] بود که [[خدا]] پس از [[آفرینش]] او، وی را [[جانشین]] خود قرار داد. اگر [[انسان]] به صورت [[خدا]] [در [[قدرت]] و [[توانایی]]] نباشد و نتواند همه آنچه را که دیگر مخلوقات [[نیازمند]] آن هستند از جانب [[خداوند]] به عنوان [[جانشین]] او، دریافت کند و به مخلوقات برساند نمی‌توان او را [[خلیفه]] نامید<ref>فصوص الحکم، فص آدمیت.</ref>؛ زیرا [[خلیفه]] به کسی گفته می‌شود که [[جانشین]] و [[نایب]] دیگری باشد آن هم به خاطر تناسب کاملی که بین آن دو وجود دارد و هم به واسطه آن، شایستگی [[جانشینی]] را پیدا می‌کند؛ شایستگی و تناسبی که در دیگران وجود ندارد. [[عارفان]]، [[انسان]] را [[خلیفه خدا]] می‌دانند و [[دلایل]] شایستگی [[انسان]] برای [[خلافت]] را نیز، بیان کرده‌اند<ref>تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج۲، ص۳۰۰.</ref>. البته باید توجه داشت که آنان، هر [[انسانی]] را [[خلیفه]] نمی‌دانند، بلکه بر این باورند که [[انسان]]، استعداد و قابلیت این مقام را دارد و تنها در انسانِ کامل این مقام فعلیت می‌یابد. برجسته‌ترین مصداق [[انسان کامل]] را هم در وجود [[شریف]] [[حضرت محمد]] {{صل}} خلاصه می‌کنند.


بنابراین [[مقام خلافت الهی]] در دیگر [[انسان‌ها]] یا به فعلیت نرسیده است یا مراتب نازل‌تری از آن تحقق یافته است.
بنابراین [[مقام خلافت الهی]] در دیگر [[انسان‌ها]] یا به فعلیت نرسیده است یا مراتب نازل‌تری از آن تحقق یافته است.


نکته دیگر، این که [[راز]] و رمز [[خلافت الهی]] [[انسان]] از جمله مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین مسائل و [[علوم]] به شمار می‌آید که باید از [[طریق وحی]] یا آنچه با [[وحی]] [[ارتباط]] دارد به آن [[آگاه]] شد. مطلب دیگر تبیین مراحل و یا مراتب وجودی است که [[انسان]] آن را می‌پیماید و یا باید آن را بپیماید.
نکته دیگر، این که راز و رمز [[خلافت الهی]] [[انسان]] از جمله مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین مسائل و [[علوم]] به شمار می‌آید که باید از [[طریق وحی]] یا آنچه با [[وحی]] ارتباط دارد به آن [[آگاه]] شد. مطلب دیگر تبیین مراحل و یا مراتب وجودی است که [[انسان]] آن را می‌پیماید و یا باید آن را بپیماید.


[[عارفان]]، حرکت [[انسان]] را دارای [[سیر]] نزولی و صعودی دانسته و هر کدام را به چهار مرحله تقسیم می‌کنند که عبارتند از:
[[عارفان]]، حرکت [[انسان]] را دارای [[سیر]] نزولی و صعودی دانسته و هر کدام را به چهار مرحله تقسیم می‌کنند که عبارتند از:
# اولین مرتبه وجودی [[انسان]]، همان است که در [[علم]] [[حق]] و [[فیض]] [[اقدس]] [[خداوند]]، مقدر شده که باید [[خلیفه خداوند]] در [[زمین]] شود.  
# اولین مرتبه وجودی [[انسان]]، همان است که در [[علم]] [[حق]] و [[فیض]] اقدس [[خداوند]]، مقدر شده که باید [[خلیفه خداوند]] در [[زمین]] شود.  
# مرتبه‌ای که در آن مسجود [[فرشتگان]] می‌گردد. این مرتبه، عالم [[قدس]] و [[بهشت]] [[ارواح]] نامیده می‌شود که همه صورت‌های اسماء [[الهی]] در آنجا وجود دارند.  
# مرتبه‌ای که در آن مسجود [[فرشتگان]] می‌گردد. این مرتبه، عالم [[قدس]] و [[بهشت]] [[ارواح]] نامیده می‌شود که همه صورت‌های اسماء [[الهی]] در آنجا وجود دارند.  
# مرحله‌ای که در آن، [[روح انسان]] به بدنش در عالم بالا تعلق می‌گیرد. البته باید توجه داشت که مقصود از [[بدن]] در این مرحله، [[بدن]] جسمانی و مادی او نمی‌باشد، بلکه [[جسم]] لطیفی است که واسطه بین [[روح]] و این [[بدن]] مادی و [[جسم]] می‌باشد.  
# مرحله‌ای که در آن، [[روح انسان]] به بدنش در عالم بالا تعلق می‌گیرد. البته باید توجه داشت که مقصود از بدن در این مرحله، بدن جسمانی و مادی او نمی‌باشد، بلکه جسم لطیفی است که واسطه بین [[روح]] و این بدن مادی و جسم است.  
# [[انسان]] به [[زمین]] [[هبوط]] می‌کند و تنها در این مرتبه است که [[روح]] او به همین [[بدن]] مادی و جسمانی تعلق می‌گیرد؛ بدنی که از اضداد ترکیب شده و سرچشمه [[دشمنی‌ها]]، [[فسادها]] و حسدها و امثال آن می‌باشد و نسبت به [[جهان آخرت]] در [[غفلت]] و [[حجاب]] است. [[انسان]] در این مرتبه در نهایت دوری در مقایسه با [[فطرت]] اصلی‌اش قرار دارد و در اینجاست که [[سیر]] نزولی او به پایان رسیده و [[سیر]] صعودی‌اش به طرف مبدأ اصلی آغاز می‌گردد. [[انسان]] پس از آغاز [[سیر]] صعودی خود و بازگشت به طرف [[خدا]]، همه مراحل پیشین را که فرود آمده بود مرحله به مرحله صعود می‌کند و در هر مرحله از این [[سفر]] جدید از محدودیت‌های مخصوص به آن رها می‌شود <ref>تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج۳، ص۸۱-۸۰.</ref>. هنگامی که [[انسان]] در مسیر [[سیر]] صعودی خود، محدودیت‌های هر مرحله را پشت سر گذارد و از آن خلاصی یافت در [[حقیقت]] به [[قدرت]] و توانایی‌های جدیدی دست می‌یابد تا جایی که به [[مقام خلافت الهی]] [[دست]] یافته و آن را فعلیت می‌بخشد. پس [[انسان]] در آغاز [[سفر]] نزولی خود، استعداد [[خلیفه الهی]] شدن را داشت و در پایان [[سفر]] صعودی خود، این استعداد و قابلیت را فعلیت می‌بخشد<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>
# [[انسان]] به [[زمین]] هبوط می‌کند و تنها در این مرتبه است که [[روح]] او به همین بدن مادی و جسمانی تعلق می‌گیرد؛ بدنی که از اضداد ترکیب شده و سرچشمه [[دشمنی‌ها]]، [[فسادها]] و حسدها و امثال آن می‌باشد و نسبت به [[جهان آخرت]] در [[غفلت]] و [[حجاب]] است. [[انسان]] در این مرتبه در نهایت دوری در مقایسه با [[فطرت]] اصلی‌اش قرار دارد و در اینجاست که [[سیر]] نزولی او به پایان رسیده و [[سیر]] صعودی‌اش به طرف مبدأ اصلی آغاز می‌گردد. [[انسان]] پس از آغاز [[سیر]] صعودی خود و بازگشت به طرف [[خدا]]، همه مراحل پیشین را که فرود آمده بود مرحله به مرحله صعود می‌کند و در هر مرحله از این [[سفر]] جدید از محدودیت‌های مخصوص به آن رها می‌شود <ref>تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج۳، ص۸۱-۸۰.</ref>. هنگامی که [[انسان]] در مسیر [[سیر]] صعودی خود، محدودیت‌های هر مرحله را پشت سر گذارد و از آن خلاصی یافت در [[حقیقت]] به [[قدرت]] و توانایی‌های جدیدی دست می‌یابد تا جایی که به [[مقام خلافت الهی]] [[دست]] یافته و آن را فعلیت می‌بخشد. پس [[انسان]] در آغاز [[سفر]] نزولی خود، استعداد [[خلیفه الهی]] شدن را داشت و در پایان [[سفر]] صعودی خود، این استعداد و قابلیت را فعلیت می‌بخشد<ref>[[حسن علی نوری‌ها|نوری‌ها، حسن علی]]، [[آدم - نوری‌ها (مقاله)|مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۵-۳۹.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۸

مقدمه

حضرت آدم (ع)، اوّلین انسانی است که خداوند آفرید. نسل بشر کنونی از آدم و همسرش "حوّا"ست. به این جهت به افراد بشر "بنی آدم" می‌گویند[۱].

نامگذاری

لغویان در مبدأ اشتقاق آدم و نیز عربیت یا ورود آن از زبان دیگر، بر یک رأی نیستند. برخی آن را در اصل، عبری و از واژه اَدَم و اَدَمه، به معنای زمین یا خاک سطح زمین[۲] و برخی نیز آن را در اصل سریانی دانسته‌اند. گویا کاربرد دو صورت مذکر و مؤنث آن (اَدَم و اَدَمه) باهم در سِفْرِ پیدایش به معنای خاکی (ساخته شده از خاک)، منشأ قول به عبری بودن این واژه و تقویت آن شده است. کسانی که ریشه آن را عربی می‌دانند، با توجه به کاربرد ریشه این واژه، درباره مبدأ اشتقاق آن احتمال‌هایی را ذکر کرده‌اند. جوهری، "ادیم" را به معنای روی زمین، "اَدَمه" را باطن پوست، الگو و اسوه، و "اُدمه" را به معنای گندم گونی، و "آدم" را به معنای گندم گون دانسته است[۳]. ابن اثیر، "ادام" و "اُدم" به معنای خورش را از موارد کاربرد این ماده می‌شمارد[۴]. ابوعبید، ریشه همه این موارد را "ادم الطعام" می‌داند؛ چون طعام با ادام گوارا می‌شود. به نظر ابن فارس نیز ریشه همه این معانی اصلِ واحد "اَدم" به معنای موافقت و ملایمت است[۵].

"اَدَم" و "اَدِم" در عربی معانی متفاوتی دارد که برخی از آنها عبارت‌اند از: نزدیک شدن یا وسیله نزدیک شدن، آمیزش و اختلاط، اُلفت، همراهی و موافقت، گندمگونی[۶].

طبق رأی برخی مانند زمخشری، آدم اسم عجمی، مانند آزر، عازر، عابر، شالخ و فالغ بوده و از کلمه‌ای دیگر گرفته نشده است[۷]. ابن عاشور ضمن رد مشتق بودن این کلمه، با استدلال به اینکه این نام نزد عرب و غیرعرب شناخته شده بوده و این هر دو از خانواده زبان‌های سامی‌اند، نظریه اصلی بودن آن در هر دو زبان را مطرح ساخته، آن را از باب توارد لغات می‌داند[۸].

راغب اصفهانی با توجه به معانی لغوی لفظ آدم، برای نام‌گذاری حضرت آدم (ع) چهار وجه را آورده است:

  1. جسم او از خاک روی زمین است؛
  2. گندم گون است؛
  3. از ترکیب عناصر و نیروهای گوناگون آفریده شده است (اُدمة: الفت و اختلاط)؛
  4. بر اثر روح خدایی که در وی دمیده شده، نیکو گردید (ادام: خورش و نیکوکننده طعام)[۹]. پیش‌تر مفسران، وجه نام‌گذاری آدم را با استناد به احادیثی، آفریده شدن او از خاک روی زمین ذکر کرده[۱۰] و آن را عَلَم دانسته‌اند. بعضی هم آن را چون انسان و بشر، نوع می‌دانند[۱۱]؛ برخی گفته‌اند: گویا این واژه ابتدا به اعتبار معنای وصفی درباره حضرت آدم (ع) به کار رفته؛ سپس به صورت عَلَم استعمال شده است[۱۲].[۱۳]

آدم در قرآن

در آیات قرآن، واژه "آدم" به صورت مفرد ۱۵ بار، "بنی آدم" هفت بار و ﴿ ابْنَيْ‏ آدَمَ‏ ، ﴿ ذُرِّيَّةَ آدَمَ‏ و ﴿ كَمَثَلِ‏ آدَمَ‏ هر کدام یک بار به کار رفته است. در آیات ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا [۱۴]؛ ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ [۱۵]؛ ﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ [۱۶] نیز "نَفْس" به کار رفته و مقصود از آن آدم (ع) دانسته شده است. مقصود از «بشر» در آیه ﴿إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ[۱۷] و "انسان" در آیه ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ[۱۸] را نیز شخص آدم (ع) دانسته‌اند. تفصیل داستان او در شش سوره ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ [۱۹]؛ ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۲۰]؛ ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ[۲۱]؛ ﴿ وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ [۲۲]؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُورًا وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً [۲۳]؛ ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلا تَعْرَى وَأَنَّكَ لا تَظْمَأُ فِيهَا وَلا تَضْحَى فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لّا يَبْلَى فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى [۲۴]؛ ﴿إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ [۲۵][۲۶].

در بیان چگونگی وقایع مربوط به آدم (ع) که در قرآن و روایات وارد شده، بین مفسران دو نظریه وجود دارد: بیش‌تر آنان این وقایع را حوادثی شخصی و مربوط به شخص حضرت آدم (ع) می‌دانند و معتقدند خداوند فرشتگان را به سجده برای شخص آدم (ع) امر نمود و ابلیس از سجده سرباز زد و... ، و سپس خداوند آدم (ع) را وارد بهشت نمود و آدم (ع) که در اثر فریب شیطان از درخت ممنوع خورد و به زمین هبوط کرد و.... اما برخی از مفسران این وقایع را به نوع انسان مربوط دانسته و در تحلیل وقایع مربوط به آدم، سخن از رمزی بودن و جنبه تمثیلی این قصه به میان آورده و با تأویل آن، برایش جنبه نمادی قائل شده‌اند[۲۷]. در این دیدگاه، آدم نمونه و مظهر انسان کامل است. بهشت جنبه تمثیلی دارد و جای گرفتن آدم در آن بدان معنا است که ذات انسانی به رفاه و آسایش گرایش دارد و خروج از بهشت و هبوط، کنایه از این است که انسان در اثر خروج از اعتدال، دچار رنج و تعب شده و زندگانی آرام خویش را بر اثر نافرمانی به مخاطره می‌افکند[۲۸].

خلافت آدم به معنای قرار گرفتن همه نیروها در اختیار اوست تا با بهره برداری از آنها به سوی کمال مطلوب خویش پیش رود. پرسش فرشتگان از خلافت موجودی مفسد و خون ریز، تصویری از این است که در انسان توانایی افساد و خون ریزی وجود دارد و در عین حال، دارای شایستگی این خلافت است. آموزش اسماء به آدم، اشاره به این حقیقت است که درانسان، استعداد فراگیری همه دانش‌های جهان وجود دارد. عرضه نام‌ها بر فرشتگان و پرسش از آنها و در پی آن، اظهار ناتوانی در پاسخ گویی شان، تصویری از محدودیت همه قوا و نیروهای اداره کننده جهان است. سرپیچی شیطان از سجده بر آدم، تمثیلی از ناتوانی انسان در رام ساختن روح بدی و بدگرایی به شمار می‌رود که انگیزه همه درگیری‌ها و تبهکاری‌هاست. درخت ممنوع، تمثیلی از شر و بدی و نهی از آن، الهام شناخت زشتی‌ها و برحذر داشتن انسان از هر چیزی است که به وی آسیب رسانده، مانع کمالش شود. وسوسه و فریب شیطان، گویای نهاد ناپاک و روح پلیدی است که همواره با بشر بوده، او را به سوی زشتی‌ها سوق می‌دهد و سرانجام تلقی کلمات و پذیرش توبه آدم (ع) اشاره به این حقیقت است که انسان با سرشت پاک خود در هر شرایطی توان بازگشت و تغییر مسیر و جبران گذشته‌ها را دارد[۲۹].

مطلب دیگری که شایان توجه است، اینکه آیا عالم و آدم، منحصر در همین عالم و آدم‌هایی است که در آن زندگی می‌کنند یا خیر. بر اساس روایتی، خداوند پس از فانی کردن این عالم، دوباره عالمی دیگر و زمینی دیگر می‌آفریند؛ چنان که پیش از این نیز هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفریده است و ما در پایان آن عوالم و آن آدمیان قرار داریم[۳۰] و از آنجا که عقل اول، واسطه ایجاد نوع انسان، بلکه تمام انواع است، در اصطلاح عارفان به عقل اول که همان روح محمدی (ص) است، آدم حقیقی و آدم اول گفته شده و حدیث نبوی (نخستین چیزی که خداوند خلق کرد، نور من است) اشاره به آن دانسته شده است[۳۱]. برخی نیز امام علی (ع) را آدم اول دانسته و از آن حضرت نقل کرده‌اند که فرمود: من آدم اول هستم[۳۲]، چنان که همه امامان (ع) را آدم حقیقی دانسته‌اند[۳۳].[۳۴]

خلقت حضرت آدم

نکته مهم دیگر، اینکه در آیات مربوط به آفرینش آدم، تعبیرات گوناگونی به کار رفته است که حکایت از مراحل گوناگون آفرینش انسان دارد: ﴿خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ[۳۵]، ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ[۳۶]، ﴿إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لَازِبٍ[۳۷]، ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ[۳۸]، ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[۳۹].

در آخرین مرحله و هنگامی که اعضاء و جوارح متناسب و مورد نیاز انسان شکل گرفت، خداوند در کالبد او روح دمید و او را به صورت انسانی کامل و متحرک در آورد. داستان آفرینش آدم در سوره بقره، سوره اعراف و سوره طه آمده و در سوره حجر، سوره اسراء و سوره ص نیز، اشاراتی به آن شده است. در این آیات به طور فشرده گزارش می‌شود که خداوند، آدم را از خاک آفرید و از روح خود در کالبد او دمید و حقایق والای غیبی را به او آموخت و به همین دلیل، او دارای شرافت و ارج ویژه گردید[۴۰].

از این آیات و سوره‌ها همچنین استفاده می‌شود آدم نخستین بشر روی زمین بوده است[۴۱].

فرشتگان و آفرینش آدم

آن گاه که خداوند از خلافت موجودی در زمین خبر داد، فرشتگان پرسیدند: آیا کسی را در زمین جانشین می‌کنی که در آن فساد و خون ریزی کند؟: ﴿قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ[۴۲]. بیش‌تر مفسران، پرسش فرشتگان را برای کشف حقیقت و حکمت آفرینش آدم دانسته‌اند، نه اعتراض به خداوند و طعن بر بنی آدم؛ زیرا مقام فرشتگان برتر از آن است که چنین کنند[۴۳]؛ البته برخی پرسش مذکور را از باب اعتراض و طعن و آن را از سوی فرشتگان زمینی، جن و شیاطین دانسته‌اند؛ زیرا تاریکی نشئه مادیت که موجب حجاب است، بر آنها غلبه داشته و درباره مرتبه آدم فاقد شناخت بوده‌اند[۴۴]. مفسران به این پرسش که فرشتگان چگونه دریافتند موجود جدید، مفسد و خون ریز است، پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند: در این زمینه دو روایت از ابن عباس نقل شده است. از روایت نخست برمی‌آید که پیش از آدم، جن در زمین ساکن بود و فساد و خون ریزی می‌کرد و فرشتگان او را با جن قیاس کردند؛ اما براساس روایت دیگر، در پی اعلام جانشینی و پرسش فرشتگان از چگونگی آن فرمود: ذریه‌اش در زمین فساد کنند و یکدیگر را بکشند و آنگاه بود که فرشتگان آن سؤال را مطرح ساختند[۴۵]. شیخ طوسی[۴۶] و طبرسی[۴۷] نیز این دو وجه را آورده‌اند.

به اعتقاد سید قطب، فرشتگان از شواهد و قراین و با توجه به سابقه‌ای که از ساکنان پیشین زمین داشتند یا به مدد بصیرتی که به آنان الهام می‌شد، دریافتند که آفریده جدید، مفسد و خونریز است و چون می‌دانستند که تسبیح و تقدیس خداوند، یگانه هدف آفرینش است و این مهم نیز به وجود آنان تأمین می‌شود، از حکمت آفرینش آدم پرسیدند[۴۸]. به گفته علامه طباطبایی، از آنجا که موجود زمینی به دلیل مادی بودنش، نیروی خشم و شهوت دارد و سرای دنیا جای تزاحم و محدودیت‌ها است و... ، فرشتگان دریافتند که این خلافت جز با وجود افراد فراوان و برقرار شدن نظام اجتماعی در بین آنان محقق نمی‌شود و این نظام به فساد و خون‌ریزی می‌انجامد. از طرف دیگر چون خلیفه باید در همه شؤون وجودی و آثار و احکام و تدابیر، آیینه مستخلَفٌ عنه باشد، برای فرشتگان این ابهام پدید آمد که موجود زمینی با آن همه نقص، چگونه سزاوار جانشینی خداوندی است که دارای اسمای حُسنا و صفات جمال و جلال است؛ از این رو در مقام سؤال برآمدند تا موضوع بر آنان آشکار شود و این پرسش از روی خصومت نبوده است[۴۹].[۵۰]

آموزش اسما و عرضه آنها بر فرشتگان

نام‌ها به آدم آموخته شد؛ سپس بر ملائکه عرضه و از آنها خواسته شد که از نام‌ها خبر دهند: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۵۱] و فرشتگان اظهار ناتوانی و ناآگاهی کردند: ﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا[۵۲] خداوند خطاب به آدم فرمود: ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ[۵۳] به گفته طبرسی و فخررازی، خداوند آدم را به دانش برتری داده است[۵۴]. در اینجا فرشتگان در برابر معلومات گسترده و دانش فراوان انسان، سرتسلیم فرود آوردند و بر آنها، آشکار شد که او سزاوار چنین مقامی است[۵۵].

مفسران در ماهیت اسما که به برتری آدم انجامید و چگونگی آموزش آنها، آرای گوناگونی دارند؛ مانند:

  1. به گفته ابن عباس، مجاهد و قتاده، مقصود نام‌های موجودات از قبیل انسان، جانوران، زمین، دشت، کوه و دریاست که مردم با آنها یکدیگر و چیزهای جهان را می‌شناسند؛
  2. اسامی فرشتگان؛
  3. اسامی فرزندان آدم.

طبری دو رأی اخیر را ترجیح می‌دهد[۵۶]. ماوردی پس از نقل این آرا می‌گوید: در این جا دو وجه است: نخست اینکه آموزش فقط در محدوده نام‌ها بوده، نه معانی آنها؛ دوم اینکه اسامی و معانی آنها آموزش داده شده است؛ چراکه دانستن نام‌ها بدون معانی بی فایده است و در حقیقت، مقصود اصلی معانی، و نام‌ها نشانه‌ای برای آنهاست. در وجه اول نیز دو صورت است: نخست اینکه خداوند به آدم فقط یک لغت آموخت (لغتی که آدم به آن تکلم می‌کرد) و دیگر اینکه همه لغات بشری را به او آموزش داد و آدم آن لغات را به فرزندانش آموخت و چون آنان پراکنده شدند، هر قومی با لغتی که برایش مأنوس‌تر و راحت‌تر بود، سخن گفت و دیگر لغات، با گذشت زمان به فراموشی سپرده شد[۵۷]. شیخ طوسی و طبرسی گفته‌اند: خداوند معانی نام‌ها را به آدم آموخت؛ زیرا آموختن نام‌ها بدون معنا سودی ندارد و فضیلتی به شمار نمی‌آید[۵۸].

ملاصدرا در نظری قوی گفته است: همه حقایق عالم از اسماءالله است و معنای آموزش اسما به آدم، این است که خداوند احوال و آثار همه اجناسی را که آفریده، به آدم ارائه داده و او را از آنها آگاه کرده است[۵۹].

میبدی می‌نویسد: اهل اشارت گفته‌اند: مقتضی عموم آن است که خداوند، نام‌های آفریدگار و آفریدگان، را به آدم آموخت و آدم با دانستن نام‌های آفریدگان، بر فرشتگان برتری یافت و آگاهی او از نام‌های آفریدگار، سری میان وی و حق بود که فرشتگان نمی‌دانستند؛ پس ثمره آگاهی از نام آفریده در حق آدم، این بود که مسجود فرشتگان شد و ثمره علم به نام‌های آفریدگار، آن که به مشاهده حق رسید و کلام حق را شنید[۶۰]. به گفته رشید رضا، مقصود از نام‌ها، معانی آنها است و این توان علمی، همه انسان‌ها را در بر می‌گیرد و لازمه‌اش این نیست که فرزندان آدم این شناخت را از نخستین روز داشته باشند؛ بلکه شناخت اشیا با بحث و استدلال، در ثبوت این نیرو کافی است. وی در کیفیت آموزش اسما به آدم می‌گوید: تعلیم، بر تدریجی بودن دلالت دارد؛ اما آن چه از تعلیم اسماء به آدم، به ذهن متبادر می‌شود، این است که به صورت دفعی بالفعل یا بالقوه بوده است[۶۱].

طبرسی می‌گوید: در کیفیت تعلیم اسماء به آدم اختلاف است. برخی گفته‌اند: شناخت اشیا را در قلب او نهاده و زبانش را به آنها گویا ساخته است و این برای او معجزه‌ای به شمار می‌رود؛ چراکه خلاف عادت بود. عده‌ای گفته‌اند: او را به دانستن آنها واداشت. بعضی نیز گفته‌اند: زبان ملائکه را به او آموخت و از این طریق، سایر لغات را فرا گرفت. رأی دیگر این است که خداوند نام‌های اشخاص را به او آموخت؛ بدین ترتیب که موجودات را نزد وی حاضر و نام‌های آنها را در لغات گوناگون بیان می‌کرد و روشن می‌ساخت که هر چیزی چگونه کاربردی و چه سود و زیانی دارد[۶۲].

به گفته علامه طباطبایی، نام‌ها در آیه از دو جهت عمومیت دارد: نخست این که کلمه اسما جمع و با الف و لام است و با کلمه کل تأکید شده؛ یعنی خداوند همه نام‌ها را بدون استثنا به آدم آموخت. دیگر آن که دانش نام‌ها به آدم اختصاص ندارد و همه افراد بشر از این دانش بهره دارند. ضمیر «هم» نیز چون معمولا به جمع عاقل برمی‌گردد، نشان آن است که اسما، عاقل بوده‌اند؛ البته آگاهی آدم (ع) از اسما مانند آگاهی ما از نام‌های اشیای گوناگون نبوده و با علمی که پس از بیان آدم (ع) برای ملائکه حاصل شد نیز تفاوت داشته است؛ چون اگر جز این بود، باید پس از آن که آدم آنها را شرح داد، تفاوتی بین آنها و آدم باقی نمی‌ماند؛ افزون بر این، این دانش نمی‌توانست برای آدم فضیلت شمرده شود و برای فرشتگان نیز قانع کننده نبود؛ بنابراین آن چه را خداوند بر فرشتگان عرضه کرد، موجوداتی عالی نزد او بودند و هر اسمی را در این جهان به برکت آنها پدید آورد و آن چه در آسمان‌ها و زمین وجود دارد، از پرتو نور آنها است[۶۳].

به گفته برخی مفسران، آدم با سعه وجودی خویش، جامع همه اشیا و حقایق است؛ بلکه او خود، حقیقت همه اشیا است و به صورت وجود جامع، بر همه هستی محیط، و معنای تعلیم اسماء به او این است که همه حقایق و موجودات عالَم هستی در وجود او جمعند و آن حقایق که آدم جامع آنها است، از این جهت که آیینه و نشانی از حضرت حقند، اسما نامیده شده‌اند[۶۴]. به نظر می‌رسد در بحث چگونگی تعلیم اسماء، دو نظر اخیر جامع باشند.

درباره اسما و دانش آدم به آنها در تورات چنین آمده است: و خداوند هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند چه نام خواهد نهاد و آن چه آدم، هر ذی حیات را خواند، همان نام او شد؛ پس آدم، همه بهایم، پرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد؛ اما برای او یار مناسبی یافت نشد[۶۵]. گفتنی است تورات راز آموزش اسما به آدم و گزارش آن به فرشتگان را چنین تبیین کرده که آدم در جستجوی همتا و در این کوشش ناموفق بوده است؛ ولی از دیدگاه قرآن، تعلیم اسماء به آدم، ملاک خلافت او و جهت برتری‌اش بر ملائکه است[۶۶].

سجده برای آدم (ع)

سجده فرشتگان

فرمان سجده فرشتگان بر آدم، در آیه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا[۶۷] و آیات ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا[۶۸]؛ ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى[۶۹]؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا [۷۰]؛ ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ[۷۱]؛ ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ[۷۲]؛ ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ[۷۳] آمده است. در اینکه مقصود از این سجده چه بوده و آیا به شخص آدم (ع) اختصاص داشته یا مربوط به همه ذریه اوست و آیا همه ملائکه به سجده مأمور بودند، یا گروهی خاص، و زمان این سجده، چه هنگامی بوده، مفسران آرای گوناگونی دارند.

شیخ طوسی درباره این سجده دو وجه را ذکر کرده است: وجه نخست که در روایات شیعه نیز آمده و گروهی آن را برگزیده‌اند، قول قتاده، عده‌ای از اهل علم و اختیار، ابن اخشید و رمانی است. در این وجه، امر به سجده برای تکریم و تعظیم شأن آدم بوده است. ملاصدرا نیز این وجه را پذیرفته است[۷۴]. وجه دیگر، سخن جبایی، بلخی و گروهی است که گفته‌اند: آدم برای سجده ملائکه، قبله قرار داده شده است. شیخ طوسی این وجه را نادرست می‌داند[۷۵]. فخررازی بر دو وجه پیشین، وجه سومی افزوده؛ مبنی بر اینکه این سجده، به معنای خضوع و فرمانبرداری بوده و نه جبین بر خاک نهادن در برابر آدم. به گفته او، مسلمانان اجماع کرده‌اند که این سجده، سجده عبادتی نبوده. وی قول دوم را ترجیح داده است[۷۶]. براساس روایتی از امام رضا (ع) سجده فرشتگان، پرستش خداوند از یک سو، و اکرام و احترام آدم از سوی دیگر بود؛ چرا که اهل بیت (ع) در صلب آدم بودند[۷۷].

از ظاهر بیش‌تر تفاسیر برمی‌آید که مسجود بودن را مختص شخص آدم (ع) دانسته‌اند؛ ولی برخی سجده ملائکه را ویژه شخص آدم ندانسته و گفته‌اند: این سجده برای همه فرزندان آدم و حیات انسانی بوده و آدم (ع) از باب نمونه و به نمایندگی از طرف همه افراد انسان، مسجود فرشتگان قرار گرفته است. برای اثبات این مطلب سه دلیل ذکر شده است:

  1. سجده بر آدم فرع خلافت او است و چون خلافت مذکور در آیات ۳۰ تا ۳۳ از سوره بقره به همه آدمیان مربوط است و به شخص آدم اختصاص ندارد، سجود ملائکه نیز برای آدم و تمام فرزندان او است.
  2. ابلیس آنگونه که از آیات ﴿ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ [۷۸]؛ ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۷۹]؛ ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[۸۰] برمی‌آید، بدون واسطه قرار دادن آدم و بدون اختصاص به او، درصدد انتقام جویی از فرزندان وی برآمده و به آنان تعرض کرده است.
  3. خداوند در آیه ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ</ref> فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟؛ سوره بقره، آیه: ۳۳.</ref> و ﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ[۸۱] و آیه ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى[۸۲]، آدم (ع) را مخاطب قرار داده است؛ ولی در آیه ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ[۸۳]، همه فرزندان او مخاطبند[۸۴].

گفته شده: این سجده در حقیقت، احترام به انسانیت، به ویژه اهل بیت رسالت (ع) بوده است؛ همان گونه که امام علی (ع) در حدیثی می‌فرماید: خداوند ما را در صلب آدم قرار داد و فرشتگان را فرمود که برای ما بر او سجده کنند[۸۵]. برخی نیز آدم (ع) را الگویی برای انسان کامل برشمرده و گفته‌اند: این مقام مخصوص شخص آدم (ع) نیست؛ بلکه متعلق به انسان کامل است[۸۶]. بیش‌تر مفسران، همه فرشتگان را مأمور به سجده دانسته و به جمع بودن "ملائکه" و آمدن "ال" بر آن و تأکیدش با ﴿كُلُّهُمْ‏ أَجْمَعُون‏ و نیز استثنای ابلیس ازجمع ملائکه در آیه ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ[۸۷] و ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ‏[۸۸] استدلال کرده‌اند[۸۹]. برخی دیگر بر این باورند که همه فرشتگان زمینی، مأمور به سجده بر آدم بوده‌اند[۹۰]. به گفته ابن عربی گروهی از ملائکه که جزو عالینند، مأمور به سجده نبودند؛ چون اصلاً به غیر خداوند توجه ندارند[۹۱].

به گفته علامه طباطبایی، سجده همه فرشتگان بر آدم، نشانه آن است که آنان برای رسیدن به کمال و سعادت انسان، مسخر او و فرشتگان حیات، مرگ، روزی، وحی و... همگی اسباب الهی و یاری گر انسان در راه سعادت و کمالند[۹۲].[۹۳]

امتناع ابلیس

به جز ابلیس، همه ملائکه سجده کردند و او از سجده سرباز زد: ﴿فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ[۹۴]؛ مفسران برای خودداری ابلیس از سجده بر آدم، عللی چون خوی استکباری[۹۵]، حسادت[۹۶]، قیاس کردن[۹۷] و مستقل پنداشتن خود[۹۸] را یادآور شده‌اند.

بر پایه روایتی از امام صادق (ع)، ابلیس در توجیه مخالفت خود از فرمان خداوند، گرفتار قیاس شد و خداوند هرکس را در امور دین قیاس کند، در قیامت، همنشین شیطان خواهد کرد[۹۹]. قتاده گفته است: کرامتی که خداوند به آدم (ع) عطا فرمود، باعث حسادت ابلیس شد؛ از این رو گفت: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ[۱۰۰] درباره استثنای ابلیس از فرشتگان در آیاتی مانند ﴿فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ[۱۰۱] این پرسش مطرح می‌شود که با توجه به عصمت فرشتگان، چگونه ابلیس از سجده سرباز زد. در پاسخ این پرسش می‌توان به جنی بودن ابلیس اشاره کرد[۱۰۲]: ﴿فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ[۱۰۳]. بنابراین، استثنای ابلیس از ملائکه در آیات، استنثای منقطع است؛ گرچه درباره ماهیت ابلیس آرای دیگری نیز گفته شده است. در این که فرمان و زمان سجده چه وقت بوده، بیش‌تر مفسران با استناد به آیه ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[۱۰۴][۱۰۵]. برخی برخلاف غالب مفسران برآنند که فرشتگان دو بار به سجده فرمان داده شده‌اند[۱۰۶].[۱۰۷]

همسر و خانواده

حضرت حوا (ع)

در سه جای قرآن آمده است که خدا، انسان‌ها را از نفسی واحد، و همسرش را از وی پدید آورد: ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا[۱۰۸]؛ ﴿ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ [۱۰۹] و ﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ[۱۱۰].

مفسران در چگونگی آفرینش حوا، دو رأی دارند: برخی آفرینش وی را از پهلوی چپ آدم دانسته، با استناد به روایاتی از ابن عباس و ابن مسعود می‌گویند: آدم در بهشت تنها بود. خداوند خوابی را بر او چیره کرد و حوا را از پهلوی چپش آفرید و آدم (ع) او را حوا نامید؛ چون از موجود حی آفریده شده بود[۱۱۱]. بیش‌تر مفسران ضمن مردود دانستن رأی پیشین، بر این نظرند که حوا از جنس آدم آفریده شده تا با او انس گیرد؛ چون انس با همجنس بهتر حاصل می‌شود. این گروه درباره معنای ﴿خَلَقَ مِنْها زَوْجَها با توجه به آیه ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا[۱۱۲] و نیز ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ[۱۱۳] و ﴿فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[۱۱۴] می‌گویند: منظور، آفرینش حوا از جنس آدم یا از باقی مانده گِلی است که آدم از آن پدید آمده بود[۱۱۵]. در روایاتی آفرینش حوا از بدن آدم، تکذیب شده و آمده است: حوا از باقی مانده گِل آدم آفریده شد[۱۱۶]. به گفته مجلسی، اخباری که بیان‌گر خلقت حوا از بدن آدم است، باید بر تقیه یا بر آفرینش او از خاک دنده آدم حمل شود[۱۱۷]. مراغی این روایت‌ها را از اسرائیلیات برشمرده است[۱۱۸]. در قرآن به نام همسر آدم تصریح نشده؛ ولی در روایات او را حوا خوانده‌اند. تورات نیز ضمن تصریح به نامش، آفرینش وی را از دنده آدم می‌داند[۱۱۹].[۱۲۰]

تکثیر نسل و اولاد

در آیه نخست سوره نساء ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً[۱۲۱] و نیز ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ[۱۲۲] و ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ[۱۲۳] سخن از فرزندان آدم و حوا و نسل آنها به میان آمده است. مفسران درباره چگونگی تکثیر نسل آن دو و این که ازدواج فرزندان آنها در طبقه اول با حوریان بهشتی، جنیان، افراد ذکور و اناث از نوع انسان‌های پیشین و یا با یک دیگر انجام گرفته، به تبع روایات، احتمال‌هایی داده‌اند[۱۲۴].

به گفته علامه طباطبایی، آیه ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً[۱۲۵] صراحت دارد که فرزندان آدم و حوا با یکدیگر ازدواج کرده‌اند؛ زیرا اگر واسطه‌ای در کار بود، باید به گونه‌ای دیگر تعبیر می‌شد. وی در پاسخ به شبهه تحریم ازدواج محارم می‌گوید: این حکم تشریعی و تابع مفاسد و مصالح است، نه یک حکم تکوینی و غیرقابل تغییر و زمام آن به دست خداست و در آن دوران، مانعی برای آن وجود نداشته؛ بلکه مصالح و ضرورت‌ها آن را اقتضا می‌کرده است[۱۲۶]. در قرآن به نام فرزندان آدم (ع) تصریح نشده؛ ولی براساس روایات، نام یکی هابیل و دیگری قابیل است. به گفته میبدی، حوا برای آدم در بیست بار، چهل فرزند به دنیا آورد؛ در هر بار یک پسر و یک دختر، مگر شیث که تنها بود و همراهی نداشت. فرزند اول او قابیل و همراه وی اقلیما، فرزند دوم، هابیل و همراه وی لوذا بود و.... فرزند آخر آدم و حوا عبدالمغیث به همراه امة المغیث بود. خداوند نسل آدم را با برکت و تعداد آنان را فراوان کرد و به او عمر طولانی داد تا اینکه چهل هزار از فرزندان خویش را دید[۱۲۷].

زمخشری می‌گوید: چون آدم و حوا اصل بشرند و بقیه متفرع بر آنانند، در آیه ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ[۱۲۸] خطاب به آن دو تثنیه ﴿اهْبِطَا و با توجه به ذریه آنها، جمع ﴿بَعْضُكُمْ آمده است[۱۲۹]. هم چنین گفته‌اند: مقصود از ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ[۱۳۰] در آیه ۳۴ آل عمران این است که فرزندان آدم از آدم زاده شده و مراد از ذریه، افراد دیگر غیر از آدمند[۱۳۱].

به گفته ابو مسلم اصفهانی نیز در آیه ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى[۱۳۲]، مقصود از ﴿اهْبِطَا آدم و فرزندان او، و شیطان و فرزندان اویند[۱۳۳]. در تورات نام یکی از فرزندان آدم، قاین و دیگری هابیل است[۱۳۴].[۱۳۵]

محل زندگی

در آیه ﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ [۱۳۶] و نیز ﴿وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۳۷] و ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى[۱۳۸] از بهشت آدم سخن به میان آمده است. در اینکه مقصود از این بهشت چیست، چندین نظر وجود دارد:

  1. بسیاری از مفسّران از جمله حسن بصری، عمرو بن‌ عبید، واصل‌ بن‌ عطا و بسیاری از معتزله مثل جبایی، رمانی و ابن‌ اخشید، آن را بهشت موعود می‌دانند؛ به این دلیل که ﴿الْجَنَّةَ عَلَم برای بهشت موعود است[۱۳۹]. قرطبی نیز در تفسیر خود همین رأی را برگزیده است[۱۴۰].
  2. به گفته ابوهاشم، آن بهشت در آسمان قرار دارد؛ ولی بهشت موعود نیست[۱۴۱]. به جبایی نیز نسبت می‌دهند که گفته است: آن بهشت در آسمان هفتم قرار داشته، دلیل آن ﴿اهْبِطُواْ است. وی "اهباط اوّل" را از آسمان هفتم به آسمان اوّل و "اهباط دوم" را از آسمان اوّل به زمین دانسته است[۱۴۲].
  3. در این وجه که قوی‌تر و دقیق‌تر از وجوه دیگر است، بهشت، جنبه برزخی و مثالی داشته و دارای جوهری نورانی است و مثالِ هرچه را در عالمِ وجود است، در خود گنجانده است؛ ولی در هر حال دو بهشت است: یکی پیش از نشئه دنیایی که مرتبه‌ای از مراتب نزول است و دیگری پس از نشئه دنیایی که از مراتب عروج تلقّی می‌شود و در پایانِ سلسله صعود قرار دارد. صدرالمتألّهین این رأی را به قیصری و ابن‌عربی نسبت داده[۱۴۳]، می‌گوید: این دو بهشت از حیث ماهیّت و ذات فرقی ندارند و یگانه تفاوت آنها در این است که یکی در ابتدای سیر انسان و دیگری در پایان سیر او قرار دارد[۱۴۴]. علامه طباطبایی نیز ضمن برزخی دانستن این بهشت، در تفسیر حدیثی که بهشتِ آدم را در دنیا می‌شناساند، می‌نویسد: منظور از دنیایی بودن بهشت مزبور، بهشتِ برزخی، در مقابل بهشت جاویدان است[۱۴۵].
  4. بهشت آدم از باغ‌های دنیا بوده و بر روی زمین قرار داشته است و نه بهشت جاوید. عدّه‌ای از جمله شیخ صدوق، طوسی و آلوسی این رأی را پذیرفته‌اند[۱۴۶]. ملا صدرا این قول را در تفسیرش به ابوالقاسم بلخی و ابومسلم اصفهانی نسبت داده، می‌گوید: بعضی از اصحاب ما \1شیعیان\1 نیز همین را گفته‌اند[۱۴۷]. رشید رضا نیز در تفسیر المنار ضمن اختیار این نظر، آن را نظریّه محقّقان اهل‌سنّت دانسته و به نقل از ابومنصور ماتریدی در تفسیر التأویلات، این سخن را به پیشینیان نسبت داده است[۱۴۸][۱۴۹]

بر اساس روایتی از امام صادق (ع) نیز این بهشت در دنیا بوده و خورشید و ماه در آن طلوع می‌کرده است[۱۵۰]. کسانی‌ که این بهشت را دنیایی دانسته‌اند و نه بهشت موعود، برای اثبات مدّعای خویش گفته‌اند: به تصریح قرآن، هرکس به بهشت جاودانه وارد شود، هرگز از آن اخراج نمی‌گردد﴿لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ[۱۵۱] و اهل سعادت در آن مخلّدند: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ[۱۵۲] برای بهشتیان در استفاده از نعمت‌های آن محدودیتی نیست و نعمت‌هایش فناناپذیر و بی‌پایان است: ﴿مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ[۱۵۳]؛ ﴿يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الأَنفُسُ وَتَلَذُّ الأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱۵۴]؛ ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ[۱۵۵] در آن لغو و عصیانی صورت نمی‌گیرد: ﴿يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لّا لَغْوٌ فِيهَا وَلا تَأْثِيمٌ[۱۵۶]؛ ﴿ لا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِيمًا [۱۵۷] ابلیس و اغوای او بدان راه ندارد و نفرین شده خداوند نمی‌تواند در آن وارد شود. برپایه حکمت الهی، بدون مکلّف شدن به تکلیف و تحمّل رنج‌های دنیایی روا نیست بنده‌ای در آن وارد شود. آنجا جای آسایش و برخورداری است و نه آزمایش و خودداری، و در حقیقت، نتیجه و پاداش مؤمنان است که با اعمال شایسته خویش آن‌را کسب می‌کنند و پایان برنامه‌ها است؛ در حالی‌که بهشت آدم، این‌گونه نبوده است[۱۵۸]. ناگفته نماند که این ادلّه با برزخی بودن بهشت آدم (ع) منافاتی ندارند[۱۵۹].

در سِفر پیدایش تورات درباره بهشت آدم آمده است: و خداوند خدا باغی در عَدَن به طرف مشرق غرس کرد و آن آدم را که سرشته بود، در آنجا گذاشت؛ پس خداوند خدا آدم را گرفت و او را در باغ عَدَن گذاشت تا کار او را بکند و آن را محافظت نماید[۱۶۰]؛ پس خداوند خدا او را از باغ عَدَن بیرون کرد تا کار زمینی را که از آن گرفته شده بود، بکند؛ پس آدم را بیرون کرد و در سمت شرقی باغ عَدَن، فرشتگانی قرار داد تا با شمشیر آتشینی که به دو طرف می‌چرخید، راه درخت حیات را محافظت کند[۱۶۱]؛ بنابراین به گزارش کتاب عهدین، بهشت آدم، چنین جایی بوده است:

  1. باغی در زمین؛
  2. در مکان و جای مشخّصی به نام "شرقِ عَدَن"؛
  3. خداوند آدم (ع) را برای کار کردن و محافظت باغ عَدَن در آنجا قرار داده بود[۱۶۲].

سرگذشت زندگی

حوادث پیش از ترک بهشت

درخت ممنوعه

در دو جای قرآن، فرمان سکونت در بهشت با نهی از نزدیک شدن به درخت ممنوع همراه است: ﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۶۳] نیز ﴿وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۶۴]. در قرآن، به اینکه این درخت چه بوده بدان اشاره‌ای نشده است؛ ولی مفسّران با استناد به روایاتِ تفسیری، مصادیقی را برای آن ذکر کرده‌اند: عدّه‌ای آن را بوته گندم دانسته؛ گروهی انگور و خرما و انجیر و برخی درخت کافور را ذکر کرده‌اند. بعضی نیز از آن به درخت حسد، درخت دانش، خیر و شرّ یا درخت جوانی و زندگی جاوید تعبیر کرده‌اند[۱۶۵].

به گفته امام رضا (ع) در پاسخ عبدالسلام هروی که از ماهیّت آن درخت پرسیده و از اینکه مردم درباره آن، سخنان گوناگونی می‌گویند گزارش داده بود، درخت بهشتی انواعی را برمی‌تابد (= به شکل‌های مختلف درآمده، میوه‌های گوناگون می‌دهد). آن درخت گندم بوده و در عین حال انگور داشته؛ زیرا مانند درختان دنیا نبوده است....[۱۶۶]. برخی این درخت را تمثیل زندگی دنیا برای آدم (ع)دانسته‌اند[۱۶۷]. برخی مفسّران نیز یادآور شده‌اند که چون خداوند، هیچ‌گونه اشاره‌ای در قرآن بدان نکرده و علم و جهل بدان سودی ندارد، کنجکاوی درباره آن لازم و شایسته نیست[۱۶۸]. در توجیه این نهی چند نظر ابراز شده است:

  1. گروهی این نهی را تنزیهی کراهتی دانسته و گفته‌اند: آدم با ارتکاب آن، مرتکب ترک اَوْلی شده است[۱۶۹]
  2. برخی نیز آن را نهی تحریمی دانسته، می‌گویند: آدم (ع) از روی فراموشی یا به گمان اینکه نهی حتمی نیست، از آن سرپیچید[۱۷۰].
  3. عدّه‌ای نیز بر این باورند که چون این نهی مولوی نبوده، مخالفت با آن گناه به شمار نمی‌آید؛ چرا که حرمتی در کار نبوده و غرض از این نهی، فقط راهنمایی و ارشاد به مصالح و منافع موجود در حکم بوده است[۱۷۱]
  4. بعضی نیز گفته‌اند: این نهی معنایش امر به کار ندبی مستحبی است و به سبب ترغیب در پرهیز از خوردن، با لفظ نهی ایراد شده و ترک تناول از درخت برای آدم، مستحب بوده است[۱۷۲]، نه واجب[۱۷۳].

علامه طباطبایی ضمن ترجیح ارشادی بودن این نهی، سه دلیل بر آن اقامه کرده است:

  1. خداوند در آیه ﴿وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۷۴] نیز ﴿وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۷۵]. مخالفت با این نهی را ستم شمرده؛ ولی در آیه ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلا تَعْرَى[۱۷۶]، از آن به تعب، رنج، گرسنگی و برهنگی که پیامد بیرون رفتن از بهشت است، تعبیر کرده؛ پس معلوم می‌شود که منظور از این تعب و شقاوت، همان مصائب دنیایی است که لازمه زندگی در زمین به شمار می‌رود، و نهی از آنها ارشادی است و مخالفت با چنین نهیی، گناه و نافرمانی شمرده نمی‌شود. مقصود از ظلم در آیات مزبور نیز همان ستم بر نفس است، نه ظلم نکوهیده‌ای که در پرستش و بندگی غیرخدا مطرح است.
  2. چنان‌چه نهی مزبور، مولوی و توبه آن نیز رجوع از مخالفت نهی مولوی و توبه عبودی بود، می‌بایست پس از قبول توبه آدم، دوباره به بهشت برگردانده می‌شد؛ ولی چنین بازگشتی برای آدم علیه‌السلام میسور نشد؛ بنابراین، خروج از بهشت، اثر تکوینی تناول از درخت ممنوع بوده است؛ نظیر تأثیر سمّ و آتش در کشتن و سوزاندن؛ چنان که تمام موارد تکالیف ارشادی نیز از این قبیل است[۱۷۷].

آیات ﴿قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۷۸]، ﴿ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱۷۹] که چکیده و عصاره تمام احکام و تشریعات خداوند در این دنیا است، دلالت می‌کند که نخستین تشریع در دنیا برای آدم و فرزندانش بعد از هبوط و فرود آمدن آنها در زمین بوده است؛ بنابراین هنگام مخالفت نهی مزبور، هنوز نه دینی تشریع شده و نه تکلیفی مولوی در کار بوده است؛ در این صورت دیگر گناه معنا نداشته و نهی باید از نوع ارشادی بوده باشد[۱۸۰].[۱۸۱]

عملیات فریبکارانه ابلیس

در آیات: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ[۱۸۲]؛ ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ[۱۸۳]؛ ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ[۱۸۴]و ﴿فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لّا يَبْلَى فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى [۱۸۵] آمده است که آدم و حوّا با وسوسه، فریب و گمراه‌سازی ابلیس، از درخت ممنوع خوردند یا چشیدند و بی‌درنگ لباس‌هایشان فروریخت و در نتیجه، شرم‌گاهشان آشکار و از بهشت اخراج شدند. از تعبیرهای ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ، ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ، ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ برمی‌آید که ابتدا وسوسه شیطان، بعد فریب خوردن آدم و حوّا و در پی آن، لغزش و اخراج آن دو از بهشت صورت گرفته است. مفسّران در چگونگی دسترس ابلیس به آدم و حوّا ـ با اینکه ابلیس از بهشت رانده شده بود ـ وجوهی گفته‌اند؛ مانند: ابلیس به آسمان نزدیک می‌شد و با آدم سخن می‌گفت. ابلیس به درِ بهشت نزدیک شده، آدم را صدا می‌زد و از آنجا با او سخن می‌گفت. ابلیس از زمین به آدم پیام می‌فرستاد و با او سخن می‌گفت و....[۱۸۶].

از ظاهر این توجیه‌ها برمی‌آید که بهشتِ آدم را بهشت موعود دانسته‌اند که ابلیس نمی‌تواند وارد آن شود؛ در حالی‌که ظاهر آیات قرآن با این سخن سازگار نیست و دلیل محکمی برای پذیرش آن وجود ندارد.

به گفته علامه طباطبایی، از آیات مربوط استفاده می‌شود که آدم و حوّا شیطان را دیده و شناخته‌اند و مانعی ندارد که شیطان وارد بهشت شده باشد؛ چرا که در بهشتِ "جاوید" جایی برای شیطان نیست، نه بهشت "آدم"؛ ازاین‌رو همگی بعدا از آن اخراج شدند[۱۸۷].

در آیه ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ[۱۸۸] درباره اثر وسوسه شیطان آمده است که شیطان آن دو را فریفت تا شرم‌گاهشان آشکار شود: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا درباره "لام" ﴿لِيُبْدِيَ دو قول وجود دارد: نخست اینکه برای عاقبت باشد؛ یعنی وسوسه شیطان به پدیدار شدن شرم‌گاهشان انجامید و شیطان، در ابتدا از این سرانجام آگاه نبود[۱۸۹]. دیگر این که لامِ غرض باشد؛ به این شکل که گفته شود: پدیدار گشتن شرم‌گاه، کنایه از سقوط حرمت و زوالِ مقام است؛ بنابراین، قصد شیطان از وسوسه آن دو، زوال حرمت و از میان بردن مقام آنان بوده است یا بگوییم: شیطان در لوح محفوظ دیده یا از برخی فرشتگان شنیده بود که اگر آدم از آن درخت بخورد، شرم‌گاهش پدیدار می‌شود و این، نهایت زیان و سقوط را می‌رساند؛ لذابرای حصول این غرض، وسوسه کرد[۱۹۰].

ابلیس برای نفوذ بیش‌تر در آدم و حوا، خود را خیرخواه و دل‌سوز نمایاند و به آنان وعده داد که با خوردن از درخت ممنوع، مانند فرشتگان، جاودانه در بهشت زندگی خواهند کرد [۱۹۱]؛ ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ [۱۹۲] از آنجا که آدم و حوا ابلیس را چندان نمی‌شناختند، تحت تأثیر سوگندهای دروغ او، فریب خوردند [۱۹۳]. ابلیس در سوگند خویش به گونه‌ای عمل کرد که آدم (ع) احتمال نمی‌داد او در کار خود دروغ‌گو باشد[۱۹۴]. طبرسی می‌گوید: او هنگام وسوسه، امورِ مربوط به قیامت را سبک و بی‌قدر می‌نمایاند و چنین وانمود کرد که در آنجا محاسبه‌ای نخواهد بود؛ امّا امور دنیایی را بزرگ و زیبا جلوه داد[۱۹۵].[۱۹۶]

حوادث پس از ترک بهشت

هبوط آدم و حوا

هبوط در لغت به معنای فرود اجباری است[۱۹۷]. طبری آن‌را به معنای جای گرفتن دانسته[۱۹۸] و به گفته شیخ طوسی، معنای آن، پایین آمدن سریع است[۱۹۹]. گروهی مقصود از هبوط و نزول آدم به زمین را هبوط از حالت و مقام نخست او دانسته و گفته‌اند: منظور تنزّل مقامی است، نه مکانی؛ به این معنا که آدم از مقام ارجمند خویش و از آن بهشت سرسبز پایین آمد[۲۰۰]. آیاتی از قرآن به هبوط آدم و استقرار او بر روی زمین پرداخته است: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ[۲۰۱] آیات ﴿قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ[۲۰۲]؛ ﴿ قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ[۲۰۳]؛ ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى[۲۰۴] نیز چنین است.

در اینکه مخاطبان ﴿اهْبِطُواْ چه کسانی هستند، احتمال‌هایی چون آدم و حوّا و ابلیس[۲۰۵]، آدم و حوّا و وسوسه[۲۰۶]، آدم و حوّا و نسل آن دو[۲۰۷]، آدم و حوّا ذکر شده که در صورت اخیر، طبق عادت عرب، به صورت جمع آورده شده است.[۲۰۸] گویا که مخاطب اصلی، آدم و حوّا هستند؛ از این رو در آیه ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى[۲۰۹] که پیش‌تر یاد شد، به صورت تثنیه آورده شده؛ ولی چون هبوط آنها، سکونت فرزندان و نسل‌های ایشان را نیز در زمین به دنبال داشت، در جمله ﴿بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ و در بقیّه موارد، به صورت جمع ﴿اهْبِطُواْ آورده شده است. به تعبیر دیگر، در این خطاب، آدم و حوّا و نسل آن دو مقصودند؛ چرا که فرزندان آنان نیز در این حکم با آنان مشترکند و در حقیقت، هبوط آنان سکونت همه آدمی‌زادگان را در زمین به دنبال داشته است.[۲۱۰] در آیه ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ[۲۱۱] امر به هبوط نقل، و در آیه ﴿قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ[۲۱۲]، این امر تکرار شده است. درباره تکرار امرِ هبوط و اینکه یک یا دو بار اتّفاق افتاده، چند وجه ذکر شده است:

  1. هبوط اوّل، غیر از هبوط دوم است؛ چراکه هبوط اوّل، از بهشت به آسمان دوم، و هبوط دوم از آن آسمان به زمین بوده است[۲۱۳].
  2. برای تأکید بوده[۲۱۴].
  3. هبوط اوّل دلالت می‌کند که آن امر در حال دشمنی برخی با برخی دیگر صادر شده و در مقام بیان حال آنها از جهت دشمنی بعضی با بعض دیگر است؛ ولی در هبوط دوم، مقصود این است که به آنها بفهماند دنیا جای تکلیف، ابتلا، هدایت و گمراهی است[۲۱۵].
  4. یک امر، پیش از توبه و تلقّی کلمات، و دیگری پس از تلقّی کلمات و توبه بوده است[۲۱۶].
  5. هبوط اوّل از آسمان هفتم به آسمان اوّل و هبوط دوم از آسمان اوّل به زمین بوده است[۲۱۷].
  6. تکرار، اشاره به این واقعیت بود که آدم (ع) گمان نکند با پذیرش توبه‌اش هبوط به زمین منتفی شده است؛ یعنی این تکرار می‌فهماند که امر به هبوط، صرفا جزای آن لغزش نبود تا بر اثر توبه لغو شود؛ بلکه برای تحقّق وعده خداوند بود که به ملائکه فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً[۲۱۸]. آدم (ع) باید در زمین مستقر می‌شد، و همه اینها مقدّماتی بود که باید انجام می‌گرفت؛ ازاین‌رو پس از توبه آدم و پذیرش آن، به بهشت بازنگشت[۲۱۹].

از مجموعه آیات داستان آدم به ویژه آیه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً[۲۲۰] چنین‌ برمی‌آید که‌آدم از اوّل برای زندگی و مرگ در زمین آفریده شده بود و اینکه خدا، او و همسرش را در بهشت ساکن کرد، برای آزمایش و در نتیجه، مقدّمه‌ای برای فرستادن آنان به زمین بوده است. طریق آمدنشان به زمین چنین بوده که پیش‌تر، برتری او را به ملائکه اعلام کند تا مقام خلیفه‌ اللّهی او محرز شود و آخرین عاملِ استقرار در زمین و انتخاب زندگی دنیا، همان آشکار شدن عورت‌های آنان بود که عبارت از تمایل حیوانی است. هبوط آن دو به زمین برای آن بود که در آنجا زندگی کنند؛ بنابراین، عامل اصلی خروج آن دو از بهشت و فرود آمدن به زمین، همان خوردن از درخت ممنوع و آشکار شدن عورت آنان بود که به وسوسه شیطان صورت گرفت.[۲۲۱] حقیقت پیش گفته را از پاره‌ای روایات می‌توان دریافت.

اباصلت هروی از امام رضا (ع) نقل می‌کند:... خداوند ـ عزّوجلّ ـ آدم را خلیفه و حجّت خود در زمین خلق کرد و او را برای بهشت نیافرید. نافرمانی آدم در بهشت بود، نه در زمین تا مقدّرات امر خدا ـ عزّوجلّ ـ کامل شود....[۲۲۲]. امام باقر (ع) نیز با اشاره به این حقیقت می‌فرماید: خداوند، آدم را برای زندگی در دنیا آفریده بود. او را ساکن بهشت گرداند تا گناه کرده، به جای‌گاهش برگردانده شود[۲۲۳]. فخر رازی می‌گوید: در اخبار آمده است که آدم (ع) به هند، حوّا به جده، و ابلیس به بصره فرود آمد.[۲۲۴]. میبدی می‌نویسد: آدم به کوه سراندیب در سرزمین هند، حوّا به جدّه، و ابلیس به اُبله، سوی مشرق هبوط کرده است.[۲۲۵] طبق روایتی از امام صادق (ع) آدم بر کوه صفا فرود آمد و نام‌گذاری این کوه به صفا به دلیل فرود آمدن صفیّ‌اللّه بر آن است و حوّا بر کوه مروه فرود آمد و چون مرأة زن بر آن فرود آمد، آن را مروه نامیدند[۲۲۶].

علامه طباطبایی می‌گوید: امام علی (ع) در پاسخ مرد شامی که پرسیده بود: پر ارج‌ترین مکان بر روی زمین کجا است، فرمود: مکانی به نام سراندیب که آدم‌از آسمان درآن جا هبوط کرد. از روایات فراوان \1در حدّ استفاضه\1 استفاده می‌شود که آدم (ع) در سرزمین مکّه فرود آمده است.[۲۲۷] به گفته علاّمه، جمع میان این روایات بدین طریق است که بگوییم: آدم اوّل به کوه سراندیب و بعد به مکّه هبوط کرده است.[۲۲۸].[۲۲۹]

توبه و انابه

در پی فرمان خروج از بهشت و هبوط، آدم (ع) و حوّا دریافتند که با فریب شیطان و ستم بر خویش، آن محیط آرام و پرنعمت را از دست داده‌اند؛ ازاین‌رو در مقام توبه و انابه به درگاه خدا برخاستند و لطف خدا نیز شامل حالشان گشت. آدم از پروردگار خود کلماتی رادریافت و با آن کلمات توبه کرد. خداوند نیز توبه آنان را پذیرفت: ﴿ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ [۲۳۰]، ﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۲۳۱]، ﴿ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى[۲۳۲] به‌ گفته طبرسی‌ و علامه طباطبایی، توبه‌بندگان، در میان دو توبه خداوند قرار دارد؛ زیرا بازگشت او از نافرمانی، منوط به توفیق و رحمت خدا است و پس از توبه نیز محتاج است که خداوند به عنایت و رحمت خود، توبه او را بپذیرد؛ بنابراین ابتدا خداوند به آدم (ع) توفیق توبه داد و پس از آن که آدم (ع) توبه، کرد توبه‌اش را پذیرفت[۲۳۳].[۲۳۴]

مقصود از کلمات

مفسّران درباره کلماتی که آدم (ع) از خداوند دریافت، سخنان گوناگونی آورده‌اند:

  1. ﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۲۳۵][۲۳۶]
  2. «اللَّهُمَّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ، رَبُّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي إِنَّكَ خَيْرُ الْغافِرِينَ، اللَّهُمَّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ، رَبُّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَارْحَمْنِي إِنَّكَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ، اللَّهُمَّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَتُبْ عَلَيَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»[۲۳۷].
  3. «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ»[۲۳۸].
  4. «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ وَ تَبَارَكَ اسْمُكَ وَ تَعَالَى جَدُّكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ»[۲۳۹].
  5. عدّه‌ای نیز دعای آدم را به درگاه خداوند چنین گزارش کرده‌اند: خداوندا! آیا مرا با دست خویش نیافریدی؟ گفت: آری. گفت: آیا از روح خود در من ندمیدی؟ گفت: آری. گفت: آیا مرا در بهشت خویش جای ندادی؟ گفت: آری. گفت: آیا مهر تو بر خشمت پیشی ندارد؟ گفت: آری. گفت: اگر توبه کنم و بازگردم، به بهشتم باز می‌گردانی؟ گفت: آری[۲۴۰].
  6. گروهی نیز با استناد به روایاتی گفته‌اند: مقصود از این کلمات، نام‌های مقدس پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) است که آدم با واسطه قرار دادن آنها، از خداوند تقاضای بخشودن کرد و خداوند از او درگذشت[۲۴۱].
  7. برخی دیگر با نقل روایاتی از ابن‌ عباس و عایشه گفته‌اند: آن کلمات، اعمال و مناسک حجّ بود و آدم (ع) و حوّا برای توبه، هفت دور، کعبه را طواف کردند و... ؛ سپس خداوند توبه آنهارا پذیرفت[۲۴۲].

این تفسیرها، گویا هیچ‌گونه تعارض و منافاتی با یک‌دیگر ندارند و همه می‌توانند مقصود باشند؛ زیرا ممکن است مجموع این کلمات به آدم آموخته شده تا با توجّه به حقیقت و عمق باطن آنها، انقلاب عمیقی در روح وی حاصل شده و خدا او را مشمول لطف و هدایت خود قرار داده باشد[۲۴۳].[۲۴۴]

فضایل و مناقب

فضایل دیگری افزون بر نبوّت و عصمت، برای آدم از قرآن استفاده می‌شود؛ از جمله، دمیده شدن روح خدا در او: ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ [۲۴۵] نیز ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[۲۴۶]، آفریده شدن با دو دست خدا: ﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ [۲۴۷]، مسجود ملائکه شدن: ﴿ وَأَقِيمُواْ الصَّلاةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ[۲۴۸]، برگزیده خدا بودن: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۲۴۹]، نخستین خلیفه خدا در روی زمین بودن: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ[۲۵۰]، نخستین آورنده دین و شریعت بودن: ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى[۲۵۱]، آموزگار فرشتگان بودن: ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ[۲۵۲] و نخستین توبه کننده بودن. ﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۲۵۳] مفسّران درباره فضایل آدم، سخنان گوناگونی دارند. به گفته علاّمه طباطبایی، از فضایل آدم (ع) دمیده شدن روح خدا در او است که دلیل کرامت و شرافت به شمار می‌رود و همین امر باعث شد تا ملائکه به سجده بر وی فرمان داده شوند؛ چون این روح حامل تمام فضیلت‌ها بود[۲۵۴]. برخی گفته‌اند: آدم در سه مرحله وجودی بر فرشتگان برتری یافت:

  1. قدرت فکری و عقلی برای فراگرفتن اسما و خواص و علایم ذاتی؛
  2. قدرت تصرّف و تدبیر، و آشکار ساختن آن خواص در صحنه طبیعت که از "اِنباء" فهمیده می‌شود؛
  3. احاطه علمی بر اسما و صفات ملائکه.[۲۵۵] ملاّصدرا نیز برخی از فضایل آدم را چنین برشمرده است: مقام خلیفه‌اللّه بودن او، مقام مسجودیّتش برای ملائکه، تعلّق روح به بدنش در عالم آسمان بعد از عالم اسما به واسطه لطیفه حیوانی که بین روح عقلانی و بدن ظلمانی واسطه شد، و هبوط او به عالم زمین و تعلّقش به بدن کثیف ظلمانی که مرکّب از اضداد است.[۲۵۶]. این، اشاره به جامعیّت آدم و کون جامع بودن او است و اینکه با وجود برخورداری از قوای گوناگون، می‌تواند از ملائکه نیز برتر باشد.[۲۵۷].

آدم و خلافت الهی

در گفت و گوی خدا با ملائکه آمده است: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۲۵۸]. مفسران در اینکه مقصود از این خلیفه چه کسی و جانشین کیست و نیز در ملاک آن، بر یک نظر نیستند. به گفته ابن عباس، ساکنان نخست زمین، جنیانی اهل فساد و خونریز بودند و خداوند آدم را جای گزین آنان کرد[۲۵۹]. برخی آدم را جانشین فرشتگان در زمین می‌دانند[۲۶۰].

به نظر حسن بصری، مقصود از خلیفه، فرزندان آدم است که جانشین پدر و نسلی پس از نسلی جانشین یکدیگر می‌شوند[۲۶۱]. گروهی نیز معتقدند آدم، جانشین انسان‌های پیش از خود است که بر روی زمین می‌زیسته و نسلشان منقرض شده است[۲۶۲]. آنچه اکثر قریب به اتفاق مفسران پذیرفته‌اند، این است که در این آیه، سخن از جانشینی انسان (آدم و اولاد او) از خداوند است[۲۶۳].

علامه طباطبایی فرزندان آدم را با وی در این خلافت شریک دانسته و در تأیید این نظریه، به آیات ﴿أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُواْ آلاء اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[۲۶۴]؛ ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلائِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ[۲۶۵] و ﴿ أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلا مَّا تَذَكَّرُونَ [۲۶۶] استناد کرده است[۲۶۷]. جمعی برآنند که مقام جانشینی خدا، با کفر، گناه و... سازگار نیست و آن را مختص به آدم، انبیا و جانشینان پیامبران دانسته‌اند[۲۶۸]. به گفته زمخشری، آلوسی و بیضاوی، مقصود از جانشینی آدم، این است که او و همه پیامبران، جانشین خدا در زمین‌اند[۲۶۹]. علامه طباطبایی می‌گوید: خلافت در این آیه به معنای جانشینی خداست[۲۷۰]. ملاصدرا در توجیه شایستگی آدم برای خلافت خدا می‌گوید: برخی دلیل آن را پذیرش تکلیف از جانب آدم یا فرمان بری وی (با وجود موانعی چون شهوت و غضب) و یا جامعیت او بر صفات فرشتگان و حیوان ذکر کرده‌اند؛ ولی محکم‌ترین رأی این است که چون جامع همه مظاهر اسمائیه است، به خلافت رسید[۲۷۱].[۲۷۲]

نبوت و رسالت

برخی مفسّران با استناد به آیاتی مانند: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۲۷۳]، ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ[۲۷۴]، ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى[۲۷۵] و نیز با استناد به روایاتی در ذیل آیه ﴿إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الأُولَى[۲۷۶] بر پیامبری آدم استدلال کرده‌اند[۲۷۷]. به گفته المنار، بر ثبوت شریعت آدم علیه‌السلام علم ضرور و بدیهی وجود دارد. در این شریعت عبادت خدا مطرح بوده و قرآن از وجود حلال و حرام و آموختن آنها به بندگان خدا و فرزندان خویش، مانند قربانی کردن برای خدا خبر داده است. شریعت آدم تا زمان نوح (ع) حدود ده قرن پس از آدم ادامه داشته و بعد اختلاف شرایع مطرح شده است.[۲۷۸].

عدّه‌ای گفته‌اند: آدم (ع) مانند برخی پیامبران، دارای سِمَت نبوت و رسالت بود و خداوند با این مسؤولیت، او را به سوی فرزندانش یا فرشتگان و یا همسرش برانگیخت[۲۷۹]. به نظر عدّه‌ای، معجزه آدم، الهام یا آموزش اسما از طرف خدا به وی بوده که با لفظ عربی بر زبانش ظاهر گشته است و این، نبوّت وی را می‌رساند؛ چرا که میان اعجاز و نبوّت ملازمه است.[۲۸۰] برخی نیز با استناد به روایاتی، سخن گفتن خداوند با آدم را نشان نبوّت وی دانسته‌اند[۲۸۱]. به گفته مغنیه، مسلمانان بر نبوت آدم اجماع دارند[۲۸۲].[۲۸۳]

عصمت حضرت آدم

آیاتی از قرآن کریم، لغزش آدم و حوّا و ستم به نفس و نافرمانی آن دو را گزارش کرده‌اند؛ مانند ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ[۲۸۴]، ﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۲۸۵]، ﴿فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى[۲۸۶] مفسّران برای ایجاد الفت بین این آیات و عصمت پیامبران وجوهی را گفته‌اند؛ مانند: آدم، هنگام ارتکاب این لغزش، در دار تکلیف نبوده؛ بلکه در حال آماده ساختن خود برای استقرار در زمین به سر می‌برده و این نهی، فقط جنبه آزمایشی داشته است.[۲۸۷] آن‌چه آدم مرتکب شد، ترک اولی بود، نه گناه.[۲۸۸] این نهی ارشادی بوده، مخالفت با آن گناه شمرده نمی‌شود[۲۸۹] و اصلاً آدم (ع) هنگام ارتکاب آن نهی، هنوز به مقام نبوّت نرسیده بود.[۲۹۰].

بخش دیگری از قرآن که در زمینه عصمت و گناه آدم، در کانون توجّه مفسّران قرار گرفته، آیات ذیل است که از ظاهر آنها استفاده می‌شود آدم و حوا از خداوند درخواستی کرده و در پی اجابت دعوتشان، برای او شریک قرار داده‌اند: ﴿ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۲۹۱].

برخی با تمسّک به بعضی اسرائیلیات گفته‌اند: آدم (ع) و حوّا از خداوند فرزندی صالح خواستند و آن‌گاه که فرزندشان به دنیا آمد، به‌ پیشنهاد ابلیس او را "عبدالحارث" نامیدند و بدین ترتیب مشرک شدند؛ چرا که حارث نامی از نام‌های ابلیس است.[۲۹۲] پاسخ مفسّران به این شبهه و تبیین درست این آیات چنین است:

  1. اگر مقصود از ﴿نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا را آدم (ع) و حوّا بدانیم، در این صورت به طور مسلّم منظور از شرک، پرستش غیر خدا یا اعتقاد به الوهیّت غیر او نیست؛ بلکه چیزی از قبیل اشتغال به غیر حق و دل‌مشغولی به فرزند است.[۲۹۳]
  2. مرجع ضمیر "له" "صالح" و منظور آیه این است که آن دو از خداوند خواستند تا برای آن فرزند صالح، شریکانی قرار داده، به آنان فرزندان دیگری مانند او عنایت کند[۲۹۴].
  3. در ﴿جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء آدم (ع) و حوّا مقصود نیستند؛ بلکه منظور مردان و زنانی از اولاد آن دو و یا افرادی از جنس آنهایند که مشرک می‌شوند. قراینی وجود دارد که این تفسیر را با روح آیه سازگارتر می‌کند؛ از جمله:
    1. از تعابیر موجود در این آیات، استفاده می‌شود که در صدد بیان حال کسانی است که پیش‌تر در جامعه‌ای می‌زیسته و تولّد فرزندان صالح و ناصالح را با چشم خویش دیده‌اند؛ از این رو فرزند صالح خواسته‌اند و این، با وضعیّت آدم (ع) و حوّا نمی‌سازد؛ زیرا آن دو پیش‌تر فرزندی نداشتند تا ضمن مقایسه صالح و ناصالح، نوع اوّل را درخواست کنند.
    2. از جمله ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ و ضمایر جمعی که در آیات بعد وجود دارد، چنین برمی‌آید که منظور از ﴿جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء اشاره به دو گروه بوده است، نه دو شخص.
    3. اگر طبق ادّعا، مقصود شریک قرار دادن ابلیس برای خدا از سوی آدم (ع) و حوّا باشد، باید به جای کلمه "شرکاء"، "شریک" گفته می‌شد؛ زیرا طبق این ادّعا، آدم (ع) و حوّا، حارث (ابلیس) را شریک خدا قرار داده‌اند و او یکی بیش نبوده است؛ بنابراین از کلمه "شرکاء" که جمع است، استفاده می‌شود که مقصود این آیات، مدّعای پیشین نیست.[۲۹۵].[۲۹۶]

رحلت و محل دفن

حضرت آدم (ع) در پایان عمر و قبل از وفات به فرزندش شیث (که پس از او، پیامبر می‌شد) وصیت فرمود. آدم (ع) بر اثر بیماری وفات کرد و در وادی السلام نجف اشرف مدفون شد. برخی هم گفته‌اند در غاری کنار کوه ابوقبیس یا در مسجد خیف در منی به خاک سپرده شد[۲۹۷].

آدم (ع) هنگام وفات به نقل از امام صادق (ع) ۹۳۰ سال داشت[۲۹۸]؛ برخی از القاب حضرت آدم (ع) عبارتند از: ابوالبشر، خلیفة الله، صفی الله، ابوالوری، ابومحمد و معلم الاسماء[۲۹۹].[۳۰۰]

دیدگاه تورات و مقایسه آن با قرآن

درباره مباحثی چون درخت ممنوع، لغزش آدم و خروج او از بهشت، در باب دوم و سوم از سفر پیدایش تورات، مطالبی وجود دارد که از مقایسه آن با قرآن این نکات به دست می‌آید:

  1. تورات با صراحت، درخت ممنوع را درخت آگاهی از نیک و بد معرّفی کرده و این دلیلی بر نادانی و جهل انسان است؛ ولی در قرآن نه تنها تصریحی به نام آن درخت نشده، بلکه ارزش، مقام و عظمت انسان را در این می‌داند که به اسما عالِم بود و سرّ خلیفه قرار گرفتن او را نیز همین آگاهی او به اسما و حقایق می‌داند.
  2. به تصریح تورات، آدم و حوّا پیش‌تر برهنه بودند؛ ولی زشتی آن را درک نمی‌کردند؛ در حالی که از این جمله قرآن که می‌گوید: ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ[۳۰۱] برمی‌آید که آن دو، پیش از ارتکاب آن لغزش، برهنه نبوده و پوشش داشته‌اند؛ گرچه از چگونگی این پوشش در قرآن نیز سخنی به میان نیامده است[۳۰۲].
  3. تورات به جای شیطان که در قرآن مطرح است، فریفتن آدم را به مار نسبت می‌دهد.
  4. به تصریح تورات، مار ابتدا حوّا و به وسیله او، آدم را فریفت؛ ولی در قرآن چنین تصریحی وجود ندارد.
  5. نسبت‌های ناروایی مثل آواز خواندن و خرامیدن خداوند در باغ که در تورات آمده و لازمه آنها جسمانی بودن خدا است، در قرآن وجود ندارد.
  6. این جمله تورات که خدا آدم را ندا داد و گفت: کجا هستی، نسبت دادن جهل و بی‌خبری به خداوند است. گویا خداوند از رخدادهای بهشت بی‌خبر بوده و جای‌گاه آدم را نمی‌داند!
  7. از تورات امکان وجود شریک برای خدا استفاده می‌شود؛ چراکه می‌گوید: خداوند خدا گفت: همانا انسان مثل یکی از ما و عارف به نیک و بد شده است. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته بخورد و تا ابد زند بماند! در حالی‌ که از دیدگاه قرآن، ذات اقدس الهی از این امور منزّه است.
  8. در تورات مسأله درد حمل و اشتیاق به شوهر و نیز حکمرانی مرد بر زن، مجازات برای حوا دانسته شده است.
  9. به ادّعای تورات، خداوند از اینکه آدم (ع) و حوّا از درخت حیات بخورند و تا ابد زنده بمانند، بیم داشت؛ از همین رو آنان را از باغ عدن بیرون کرد و محافظانی با شمشیر آتش‌بار برای حفاظت طریق درخت حیات بر آن گمارد.
  10. همان‌گونه که ذکر شد، گناه آدم از دیدگاه قرآن، ترک اولی یا مخالفت با امری ارشادی بوده و در پی آن نیز توبه او مطرح شده است که در هر حال، بر عصمت او خدشه‌ای وارد نمی‌شود؛ ولی در تورات از توبه آدم سخنی به میان نیامده و براساس آن روشن نیست که آیا آدم توبه کرد و توبه او مسکوت گذاشته شد، یا اصلاً توبه‌ای به جای نیاورد[۳۰۳].

تفاوت داستان آدم در قرآن و عهد عتیق

داستان آفرینش آدم، آن چنان که در "سِفر آفرینش" عهد عتیق گزارش شده تفاوت‌هایی با گزارش قرآن دارد که برخی از آنها عبارتند از: قرآن، بهشت و محل اولیه استقرار آدم را بیان نکرده که در کجا قرار داشت و یا چگونه بود، اما عهد عتیق آن را در "عَدَن به طرف شرق" ذکر می‌کند.

در قرآن، درخت (یا میوه) ممنوعه مشخص نشده که چه بود، ولی در عهد عتیق از آن تصریح به "درخت معرفت نیک و بد" شده است. در عهد عتیق آمده است: "و خداوند، خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده‌هایش را گرفت و گوشت در جایش پرکرد و خداوند، آن دنده را که از آدم گرفته بود، زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد...".

قرآن می‌فرماید: خداوند از او، همسرش را آفرید ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا[۳۰۴]. قرآن، شیطان یا ابلیس را عامل فریب و لغزش آدم و حوا معرفی می‌کند، اما در عهد عتیق چنین گزارش می‌شود: مار که از همه حیوانات صحرا که خداوند ساخته بود، هُشیارتر بود به زن گفت: "آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟". زن به مار گفت: "از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس کنید، مبادا بمیرید". مار به زن گفت: "هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا می‌داند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز می‌شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بوده و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکو است و به نظر خوش‌نما و درختی دلپذیر و دانش‌افزا می‌رسد، پس از میوه‌اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او هم، خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگ‌های انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند[۳۰۵].

داستان آفرینش آدم (ع) در قرآن و دیگر کتب آسمانی از سه دیدگاه متفاوت مورد تفسیر و تحلیل قرار گرفته است. در دیدگاه اول، این داستان و آنچه پیرامون آن در کتب آسمانی آمده است در حقیقت تنها بیان یک رخداد خارجی و تاریخی در نظر گرفته می‌شود. البته در همین مورد هم، اختلافات فراوانی در مورد درخت یا میوه ممنوعه و امثال آن وجود دارد، ولی به هر حال در تفسیر و تحلیل آن از معانی ظاهری آن فراتر نمی‌رود.

در دیدگاه دوم، داستان آفرینش، بیان حقایق به صورت سمبلیک تلقی شده است و بر اساس آن، آدم، بهشت، درخت یا میوه ممنوعه شیطان، حوا و امثال آن، هر کدام سمبل حقایقی دانسته شده‌اند که باید آنها را رمزگشایی کرده و به حقایق آن دست یافت. به عنوان نمونه، برخی از این سمبل‌ها، چنین رمزگشایی شده‌اند:

  1. بهشت: آسایش و غرق نعمت بودن یا کنایه از سعادت.
  2. آدم: نوع انسان: (نه اولین بشر).
  3. درخت: شر و عصیان و مخالفت.

در خود قرآن از سخنان پاک ﴿كَلِمَةً طَيِّبَةً به درخت پاک ﴿شَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ و از سخن ناپاک به درخت پلید و ناپاک ﴿شَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ تعبیر شده است؛ ﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ[۳۰۶].

فرمان یافتن آدم و حوا به سکونت در بهشت در حقیقت به معنای فرمان تکوینی است؛ با این توضیح که انسان پس از آفریده شدن و در دوران طفولیت، هیچ‌گونه مسئولیّتی ندارد و تنها به استفاده از نعمت‌های الهی و خوردن خوردنی‌ها می‌پردازد و به بازی مشغول می‌شود که می‌توان آن را بهشت اولیه آدمی دانست و خوردن از میوه همه درخت‌ها به معنای مباح بودن همه خوردنی‌های پاک و پاکیزه و نیز به معنای استعداد شناخت خوبی‌هاست؛ همان‌گونه که نهی از درخت یا میوه ممنوعه نیز به معنای استعداد شناخت بدی‌ها و زشتی‌ها می‌باشد. البته دوران شناخت خوبی‌ها و بدی‌ها در انسان، بلافاصله پس از دوران طفولیت است که به آن دوران ممیز شدن کودک گفته می‌شود.

وسوسه شیطان و گمراه شدن آدم و حوا به واسطه آن به معنای روح ناپاکی است که همراه نفس انسان و در همه مراحل حیات او وجود دارد و به وسیله همین روح ناپاک است که انگیزه‌های شر و ناپاکی تقویت می‌شود؛ با وجود این که اصل اولیه در فطرت انسان، خیر و پاکی است. بیرون شدن از بهشت نیز، می‌تواند به معنای گرفتار شدن انسان به رنج و بلا در هنگام انحراف از فطرت اصلی و الهی خویش باشد. دریافت کلمات از خدا و توبه به سوی او به معنای نتایج تکوینی و خارجی سختی و گرفتاری است که غالباً باعث می‌شود تا انسان به درگاه خدا پناه برده و از او استمداد جوید. توبه و بازگشت خدا بر آدم هم می‌تواند هدایت و نجات یافتن انسان پس از تضرع و پناه جستن به درگاه خداوند باشد که در حقیقت وسیله این نجات و رهایی از جانب خداوند فراهم می‌شود[۳۰۷].

دیدگاه سوم از منظر عرفانی به داستان آفرینش آدم (ع) و مسائل پیرامون آن می‌پردازد. برخی از مفسران تورات نیز با استفاده از داستان آفرینش انسان و آنچه در کتاب مقدس آمده انسان را شبیه خدا او و برابر با همه عالم آفرینش دانسته‌اند. به عنوان نمونه در گنجینه‌ای از تلمود آمده است: "انسان محبوب است؛ زیرا که شبیه خدا آفریده شده است. محبت بیشتر این بود که به خود او اطلاع داده شد که شبیه خدا آفریده شده است"، "یک انسان با همه عالم آفرینش برابر است"، "انسان نخست یک فرد تنها آفریده شد تا به تو بیاموزد هر آن کس که جان انسانی را تباه کند کتاب مقدس این نسبت را به او می‌دهد که گویی او یک جهان کامل را از بین برده است و هر کس که جانی را از نابودی نجات بخشد کتاب مقدس به او، این نسبت را می‌دهد که گویی جهان کامل را نجات داده است". چون انسان شبیه خدا آفریده شده است، باید این حقیقت را همواره در روابط خود با سایر انسان‌ها در نظر داشته باشد که توهین و بی‌حرمتی به یک انسان در واقع توهین و بی‌حرمتی به خدا است [۳۰۸].

همان اندازه که دانشمندان دین یهود از رابطه و نزدیکی انسان با خدا سخن می‌گویند به همان اندازه نیز به فاصله‌ای که آنها را جدا می‌سازد، اشاره می‌نمایند. بخشی از انسان آسمانی و بخش دیگرش زمینی است. این طبیعت دوگانه وجود انسانی به روش دیگری نیز، وصف شده است: "انسان از چهار جنبه شبیه موجودات آسمانی و از چهار جنبه دیگر، همانند مخلوقات زمینی است؛ همانند حیوانات می‌خورد، می‌آشامد، زاد و ولد و همچنین قضای حاجت می‌کند و همانند فرشتگان خدمتگزار، راست قامت می‌ایستد، سخن می‌گوید، دارای عقل و معرفت است و مشاهده می‌کند[۳۰۹].

بشر از آن جهت که روح به وی عطا شده منسوب به خداوند می‌باشد. دارا بودن این عطیه خدادادی سبب وابستگی او به آفریدگار و تفوق او بر دیگر مخلوقات الهی است. دانشمندان یهود بر این باورند که "روح انسان از آسمان و بدنش از زمین است". آنها بدن را غلاف روح توصیف کرده و اظهار داشته‌اند که رابطه روح و بدن، همانند رابطه خدا با جهان است[۳۱۰].[۳۱۱]

تفاسیر معاصر و داستان حضرت آدم

برخی از مباحثی که در کتاب‌های تفسیری معاصر به آن پرداخته شده به طور فشرده به این قرار است: چگونگی آفرینش آدم و دفعی یا تدریجی بودن آن؛ معنای خلافت انسان در زمین؛ بررسی این که چگونه و از کجا فرشتگان می‌دانستند که انسان در زمین خونریزی و تباهی می‌کند؛ معنای نام‌هایی که خداوند به آدم آموخت و این که این نام‌ها چه بود و چگونه آموخته شد؛ چگونگی عرضه نام‌ها بر فرشتگان و این که آنان چگونه باید راستگویی خود را ثابت کنند؛ معنای روح خدا که در کالبد انسان دمیده شد؛ معنای سجده فرشتگان بر آدم؛ نقش ابلیس و علت سجده نکردن او بر آدم و نیز فرشته یا جنّ بودن ابلیس. بررسی بهشتی که آدم و همسرش فرمان یافتند تا در آن آرام بگیرند؛ نقش حوا در گناه آدم با خوردن از درخت ممنوعه و نیز نقش زن در خانواده و جامعه از نظر فرهنگ اسلام؛ بررسی میوه ممنوعه؛ بررسی کلماتی که آدم از جانب پروردگار دریافت کرد و به وسیله آنها به سوی درگاه الهی توبه کرد؛ ارتباط خوردن از میوه ممنوعه با آشکار شدن شرمگاه‌های آدم و همسرش؛ عصمت پیامبران و معنای نافرمانی آدم؛ محدوده قدرت و نفوذ شیطان در وجود انسان و منافات نداشتن آن با اختیار و آزادی انسان.

در اینجا نظر به اهمیت چگونگی آفرینش آدم به دیدگاه‌های مهمی که مطرح است اشاره می‌کنیم:

  1. فرضیه فیکسیسم یا فرضیه ثبوت انواع: بر اساس این فرضیه، آدم (ع) همان‌گونه که مفسران پیشین از ظاهر آیات و روایات می‌فهمیدند به طور دفعی و مستقل خلق شد و پس از ساخته شدن با گل، روح در او دمیده شد.
  2. فرضیه ترانسفورمیسم (تکامل انواع): بر اساس این دیدگاه، موجودات و از جمله انسان به طور تدریجی و با مقدماتی به وجود آمده و به صورت کنونی خود درآمده‌اند.
  3. فرضیه موتوئیسم: به موجب این فرضیه، یک حیوان به طور خارق‌العاده و برخلاف طبیعت متولد می‌گردد و با پدر و مادر خود اختلافاتی پیدا می‌کند که این تفاوت‌ها به فرزندانش منتقل می‌شود و در نتیجه، نوع جدیدی (متفاوت از حیوان قبلی) به وجود می‌آید[۳۱۲].

پیش از فرضیه تکاملی داروین، معمولاً آیات و روایات آفرینش آدم در انطباق با نظریه فیکسیسم معنا می‌شد، ولی در دوره معاصر برخی از اندیشمندان مانند دکتر یدالله سحابی، آیت الله علی مشکینی و برخی دیگر بر این باورند که آیات قرآن، منافاتی با تدریجی بودن آفرینش آدم (نظریه ترانسفورمیسم) ندارد و می‌توان آیات را بر این فرضیه انطباق داد و یا معنا کرد. البته برخی از اندیشمندان و مفسران بزرگ همچنان بر همان دیدگاه پیشینیان هستند.

علامه طباطبایی می‌فرماید: "از ظاهر قرآن بر می‌آید که نسل حاضر بشر منتهی به آدم و همسرش می‌شوند و آدم و همسرش از پدر و مادر متولد نشده، بلکه از زمین تکوّن یافته‌اند[۳۱۳]. ایشان جهت تأیید دیدگاه خود ادامه می‌دهد که: "روشن‌ترین آیه‌ای که درباره خلقت دیده می‌شود آیه: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۳۱۴]. در آیه خداوند می‌فرماید: خلقت عیسی مانند خلقت آدم است که خدای تعالی، او را از خاک زمین خلق کرد، بدون اینکه پدری داشته باشد تا از او متولد شود [۳۱۵]. ضمن دقت در مباحث مفصلی که علامه طباطبایی مطرح کرده می‌توان آن را در سه نکته خلاصه نمود: آیات خلقت، آفرینش دفعی و مستقل نوع انسان را تأیید می‌کنند. نظریه تکامل به لحاظ علمی، فرضیه‌ای بیش نیست. در صورت اثبات قطعی نظریه تکامل، امکان تأویل آیات خلقت در تطابق آن، وجود دارد.

آیت‌الله عبدالله جوادی آملی فرضیه داروین را که انسان اوّلی بر اثر تطورات حیوانی باشد، باطل می‌داند و دلیل آن را ظهور قوی آیه ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۳۱۶] نشان می‌دهد که انسان اوّلی یعنی آدم (ع) از خاک آفریده شده و تئوری تکامل مطرح در دانش زیست‌شناسی که تا حدّی پذیرفته شده است، بیانگر "تطوّر افراد نوع واحد" است نه "تحوّل انواع"؛ یعنی افراد یک نوع حیوان شاید بر اثر تغییر شرایط محیطی و پیش‌آمد نیازهای طبیعی متحوّل شوند و آرام آرام در جهت اوضاع جدید، اندام‌های آنها تکامل یابند؛ امّا اینکه نخستین حیوان آفریده شده را آبزی بدانیم که پس از مدتی به نوع "دوزیستی" و سپس به گونه‌ای از حیوانات خشکی درآمده بدانیم که معنایش تبدّل نوعی حیوان به نوع دیگر باشد و این سلسله سرانجام به انسان منتهی گردد، این نظریه تنها فرضیه‌ای ثابت نشده است[۳۱۷].

سید حسین نصر نیز بر این باور است که نظریه تکاملی داروین، برخلاف دیدگاه اسلام است: "نظریه تکاملی داروین که یکی از پایه‌های مدرنیته است، نظری برخلاف دین اسلام دارد. این نظریه با دریافتی ماده‌گرایانه بر پیدایی موجودات از یکدیگر تأکید دارد و در واقع آفرینش دفعی خداوند را که پیش از خلقت در خرد الهی متمثّل بود، نفی می‌کند[۳۱۸].

نکته مهم دیگر این است که آیا داستان آفرینش در قرآن و دیگر کتب آسمانی تنها بیان واقعیت‌های خارجی است که باید تنها به ظواهر آن بسنده شود یا افزون بر آن، دارای معانی سمبلیک و اسطوره‌ای است که می‌توان به وسیله آن، بر راز آفرینش و پیچیدگی‌های آن اطلاع یافت و مسائل علمی و فلسفی آفرینش انسان را به دست آورد.

برخی اندیشمندان معاصر، برآنند که این آیات، بیشتر جنبه سمبلیک و مثال دارد و در حقیقت اشاره به رمز و رموز آفرینش انسان و برتری او نسبت به دیگر موجودات جهان هستی دارد. رشید رضا برخی از این برداشت‌های مثالی و سمبلیک را آورده است[۳۱۹]. علی شریعتی و برخی دیگر نیز، بر جنبه‌های سمبلیک بودن این آیات و دارای رمز و راز بودن آنها تأکید کرده‌اند[۳۲۰].

داستان حضرت آدم از نگاه عارفان

عارفان مسلمان نیز، مباحث گسترده‌ای درباره آفرینش انسان و استعدادهای او دارند و آدم را "انسان کامل"، "کون جامع" و "عالم صغیر" می‌نامند که هیچ آفریده‌ای در جهان هستی، دارای استعداد و قابلیت او نمی‌باشد[۳۲۱]. البته برخی عارفان از جهان هستی تعبیر به "انسان کبیر" کرده و انسان را "عالم صغیر" می‌دانند و برخی پا را فراتر گذاشته و از انسان به "عالم اکبر" یا "عالم کبیر" تعبیر می‌کنند.

ابن‌ عربی بر این باور است که خداوند، همه جهان را به صورتِ جسم بدون روح آفرید و چون آن را به مانند آینه بدون جلوه و درخشش مشاهده کرد بر آن شد تا آنها را دارای روح کند و تنها موجودی که استعداد پذیرش روح الهی را داشت انسان بود که خدا پس از آفرینش او، وی را جانشین خود قرار داد. اگر انسان به صورت خدا [در قدرت و توانایی] نباشد و نتواند همه آنچه را که دیگر مخلوقات نیازمند آن هستند از جانب خداوند به عنوان جانشین او، دریافت کند و به مخلوقات برساند نمی‌توان او را خلیفه نامید[۳۲۲]؛ زیرا خلیفه به کسی گفته می‌شود که جانشین و نایب دیگری باشد آن هم به خاطر تناسب کاملی که بین آن دو وجود دارد و هم به واسطه آن، شایستگی جانشینی را پیدا می‌کند؛ شایستگی و تناسبی که در دیگران وجود ندارد. عارفان، انسان را خلیفه خدا می‌دانند و دلایل شایستگی انسان برای خلافت را نیز، بیان کرده‌اند[۳۲۳]. البته باید توجه داشت که آنان، هر انسانی را خلیفه نمی‌دانند، بلکه بر این باورند که انسان، استعداد و قابلیت این مقام را دارد و تنها در انسانِ کامل این مقام فعلیت می‌یابد. برجسته‌ترین مصداق انسان کامل را هم در وجود شریف حضرت محمد (ص) خلاصه می‌کنند.

بنابراین مقام خلافت الهی در دیگر انسان‌ها یا به فعلیت نرسیده است یا مراتب نازل‌تری از آن تحقق یافته است.

نکته دیگر، این که راز و رمز خلافت الهی انسان از جمله مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین مسائل و علوم به شمار می‌آید که باید از طریق وحی یا آنچه با وحی ارتباط دارد به آن آگاه شد. مطلب دیگر تبیین مراحل و یا مراتب وجودی است که انسان آن را می‌پیماید و یا باید آن را بپیماید.

عارفان، حرکت انسان را دارای سیر نزولی و صعودی دانسته و هر کدام را به چهار مرحله تقسیم می‌کنند که عبارتند از:

  1. اولین مرتبه وجودی انسان، همان است که در علم حق و فیض اقدس خداوند، مقدر شده که باید خلیفه خداوند در زمین شود.
  2. مرتبه‌ای که در آن مسجود فرشتگان می‌گردد. این مرتبه، عالم قدس و بهشت ارواح نامیده می‌شود که همه صورت‌های اسماء الهی در آنجا وجود دارند.
  3. مرحله‌ای که در آن، روح انسان به بدنش در عالم بالا تعلق می‌گیرد. البته باید توجه داشت که مقصود از بدن در این مرحله، بدن جسمانی و مادی او نمی‌باشد، بلکه جسم لطیفی است که واسطه بین روح و این بدن مادی و جسم است.
  4. انسان به زمین هبوط می‌کند و تنها در این مرتبه است که روح او به همین بدن مادی و جسمانی تعلق می‌گیرد؛ بدنی که از اضداد ترکیب شده و سرچشمه دشمنی‌ها، فسادها و حسدها و امثال آن می‌باشد و نسبت به جهان آخرت در غفلت و حجاب است. انسان در این مرتبه در نهایت دوری در مقایسه با فطرت اصلی‌اش قرار دارد و در اینجاست که سیر نزولی او به پایان رسیده و سیر صعودی‌اش به طرف مبدأ اصلی آغاز می‌گردد. انسان پس از آغاز سیر صعودی خود و بازگشت به طرف خدا، همه مراحل پیشین را که فرود آمده بود مرحله به مرحله صعود می‌کند و در هر مرحله از این سفر جدید از محدودیت‌های مخصوص به آن رها می‌شود [۳۲۴]. هنگامی که انسان در مسیر سیر صعودی خود، محدودیت‌های هر مرحله را پشت سر گذارد و از آن خلاصی یافت در حقیقت به قدرت و توانایی‌های جدیدی دست می‌یابد تا جایی که به مقام خلافت الهی دست یافته و آن را فعلیت می‌بخشد. پس انسان در آغاز سفر نزولی خود، استعداد خلیفه الهی شدن را داشت و در پایان سفر صعودی خود، این استعداد و قابلیت را فعلیت می‌بخشد[۳۲۵].

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴.
  2. تفسیر کتاب مقدس، ج ۱، ص ۱۴۸.
  3. الصحاح، ج ۵، ص ۱۸۵۹، «آدم».
  4. النهایه، ج ۱، ص ۳۲، «آدم».
  5. مقاییس، ج ۱، ص ۷۱ و ۷۲، «أدم».
  6. لسان العرب، ج۱۲، ص۸.
  7. الکشاف، ج ۱، ص ۱۲۵؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۲، ص ۳۱۹.
  8. التحریر و التنویر، ج ۱، ص ۴۰۸.
  9. مفردات، ص ۷۰، «آدم».
  10. جامع البیان، مج۱، ج۱، ص ۳۰۷؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۷۹؛ روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۳۵۶.
  11. قاموس قرآن، ج ۱، ص ۳۸، «آدم».
  12. التحقیق، ج ۱، ص ۵۲، «أدم».
  13. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۲۵؛ نوری‌ها، حسن علی، مقاله «آدم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۵-۳۹.
  14. سوره نساء، آیه ۱.
  15. سوره اعراف، آیه:۱۸۹.
  16. سوره زمر، آیه: ۶.
  17. «آنگاه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم بشری از گل بیافرینم» سوره ص، آیه ۷۱.
  18. «و به راستی ما آدمی را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، آفریدیم» سوره حجر، آیه ۲۶.
  19. سوره بقره، آیه ۳۰.
  20. سوره بقره، آیه: ۳۹.
  21. سوره اعراف، آیه ۱۱- ۲۵.
  22. سوره حجر، آیه ۲۸-۴۲.
  23. سوره اسراء، آیه: ۶۱-۶۵.
  24. سوره طه، آیه ۱۱۵-۱۲۴.
  25. سوره ص، آیه ۷۱-۸۵.
  26. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۲۵.
  27. بیان السعاده، ج ۱، ص ۷۵؛ المنار، ج ۱، ص ۲۸۰؛ المیزان، ج۱، ص ۱۳۲ و ۱۳۳.
  28. المنار، ج ۱، ص ۲۸۳؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۳۴ و ۱۳۵.
  29. المنار، ج ۱، ص ۲۸۰ - ۲۸۳.
  30. الخصال، ص ۶۵۲.
  31. شرح فصوص الحکم، ص ۴۰۵ و ۴۰۶ و ۴۰۸.
  32. شرح الاسماء، ص ۵۵۴.
  33. شرح الاسماء، ص ۶۲۴.
  34. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۲۵-۱۲۷.
  35. «او را از خاک آفرید» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
  36. «و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم» سوره مؤمنون، آیه ۱۲.
  37. «ما آنها را از گلی چسبناک آفریده‌ایم» سوره صافات، آیه ۱۱.
  38. «و به راستی ما آدمی را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، آفریدیم» سوره حجر، آیه ۲۶.
  39. «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
  40. نوری‌ها، حسن علی، مقاله «آدم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۵-۳۹.
  41. واسعی، سید علی رضا واسعی، مقاله «آدم»، دانشنامه امام رضا، ج۱، ص ۴۳.
  42. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که» سوره بقره، آیه ۳۰.
  43. بیضاوی، ج ۱، ص ۸۲.
  44. شرح فصوص الحکم، ص ۳۶۹.
  45. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۱۴.
  46. التبیان، ج ۱، ص ۱۳۴.
  47. مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۷۷.
  48. فی ظلال، ج ۱، ص ۵۶.
  49. المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵.
  50. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۳۲-۱۳۳؛ نوری‌ها، حسن علی، مقاله «آدم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۵-۳۹.
  51. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.
  52. «گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۳۲.
  53. «فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:» سوره بقره، آیه ۳۳.
  54. مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۸.
  55. نمونه، ج ۱، ص ۱۷۸.
  56. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۰۹.
  57. ماوردی، ج ۱، ص ۹۹.
  58. التبیان، ج ۱، ص ۱۳۸ و ۱۳۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۰.
  59. تفسیر ملاصدرا، ج ۲، ص ۳۲۰.
  60. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۳۷-۱۳۹.
  61. المنار، ج ۱، ص۲۶۳.
  62. مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۱.
  63. المیزان، ج ۱، ص ۱۱۷ و ۱۱۸؛ انسان از آغاز تا انجام، ص ۲۹.
  64. بیان السعاده، ج ۱، ص ۷۶ و ۷۷.
  65. کتاب مقدس، پیدایش ۲: ۱۹.
  66. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۳۳-۱۳۶.
  67. «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
  68. و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریده‌ای؟؛ سوره اسراء، آیه: ۶۱.
  69. و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید (همگان) فروتنی کردند جز ابلیس که سر باز زد؛ سوره طه، آیه: ۱۱۶.
  70. و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمی‌گزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: ۵۰.
  71. و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره‌نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای؛ سوره اعراف، آیه: ۱۱- ۱۲.
  72. آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره حجر، آیه: ۳۰.
  73. آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره ص، آیه: ۷۳.
  74. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۷ - ۹.
  75. التبیان، ج ۱، ص ۱۵۰؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۹.
  76. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۳.
  77. عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۵۴۱، نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۸.
  78. گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان می‌نشینم. آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت؛ سوره اعراف، آیه: ۱۶-۱۷.
  79. گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدی‌ها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد. بجز از میان آنان بندگان نابت را؛ سوره حجر، آیه: ۳۹ - ۴۰.
  80. گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کر؛ سوره ص، آیه: ۸۲.
  81. و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.
  82. گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: ۱۱۷.
  83. ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند؛ سوره اعراف، آیه: ۲۷.
  84. المیزان، ج ۸، ص ۲۰ و ۲۱؛ الفرقان، ج ۸ و ۹، ص ۴۲ و ۴۳.
  85. الفرقان، ج ۸ و ۹، ص ۴۲ و ۴۳.
  86. تفسیر موضوعی، ج ۶، ص ۲۱۰.
  87. آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره حجر، آیه: ۳۰- ۳۱.
  88. آنگاه، همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند، جز ابلیس که سرکشی کرد و از کافران بود؛ سوره ص، آیه: ۷۳-۷۴.
  89. مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۱۸۲؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۷۹.
  90. التفسیرالکبیر، ج ۲، ص ۲۳۸ و ج ۱۴، ص ۴۷؛ تفسیر ملاصدرا، ج۳، ص۷۸.
  91. الفتوحات المکیه، ج۲، ص۶۱و۴۲۳؛ شرح فصوص قیصری، ص۵۴۷.
  92. المیزان، ج ۱۲، ص ۱۵۸.
  93. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۳۶-۱۳۷.
  94. «آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۰-۳۱.
  95. المیزان، ج ۸، ص ۲۴.
  96. المنیر، ج۱، ص ۱۶۱.
  97. مجمع البیان، ج۴، ص۶۲۰؛ المنار، ج۸، ص ۳۳۰؛ المیزان، ج۸، ص۲۹.
  98. المیزان، ج ۸، ص ۲۴.
  99. المنار، ج ۸، ص ۳۳۱.
  100. «من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.
  101. «آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید» سوره حجر، آیه ۳۰-۳۱.
  102. المیزان، ج ۸، ص ۲۴.
  103. «(همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰.
  104. «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
  105. مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۱۸ - ۶۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۲؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۴.
  106. کشف الاسرار، ج۳، ص۵۶۵؛ الفرقان، ج۱، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱، ص۱۸۱.
  107. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۳۷.
  108. «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بی‌گ» سوره نساء، آیه ۱.
  109. اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد تا بدو آرامش یابد و چون با او آمیزش کرد، همسرش باری سبک برگرفت آنگاه (چندی) با او به سر آورد تا چون گرانبار شد، خداوند- پروردگارشان- را خواندند که: اگر به ما (فرزند) شایسته‌ای بدهی به یقین از سپاسگزاران خواهیم بود؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۹.
  110. شما را از تنی یگانه آفرید سپس از او همسرش را پدید آورد و از چارپایان هشت تا (نر و ماده) آفرید؛ شما را در شکم مادرانتان با آفرینشی از پس آفرینشی دیگر در تاریکی‌هایی سه‌گانه می‌آفریند؛ این خداوند پروردگار شماست که فرمانفرمایی از آن اوست؛ هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوید؟؛ سوره زمر، آیه: ۶.
  111. التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۱۶۱.
  112. «و از نشانه‌های او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بی‌گمان در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره روم، آیه ۲۱.
  113. و خداوند از خودتان برای شما همسرانی آفرید و برای شما از همسرانتان فرزندان و فرزندزادگانی پدید آورد و از چیزهای پاکیزه روزیتان داد؛ آیا باز هم آنان به باطل ایمان می‌آورند و به نعمت‌های خداوند ناسپاسی می‌ورزند؟؛ سوره نحل، آیه: ۷۲.
  114. پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفت‌هایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون می‌گرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست؛ سوره شوری، آیه: ۱۱.
  115. المیزان، ج ۴، ص ۱۳۶؛ المنار، ج ۴، ص ۳۳۰.
  116. عیاشی، ج۱، ص۲۱۶؛ البرهان، ج۲، ص۱۱؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص ۳۷۹.
  117. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۱۶.
  118. مراغی، مج ۲، ج ۴، ص ۱۷۶.
  119. کتاب مقدس، پیدایش ۲: ۲۱.
  120. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۳۰.
  121. «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بی‌گ» سوره نساء، آیه ۱.
  122. «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:» سوره مائده، آیه ۲۷.
  123. «در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۴.
  124. من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۰ و ۳۸۱.
  125. «ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید» سوره نساء، آیه ۱.
  126. المیزان، ج ۴، ص ۱۳۶، ۱۳۷، ۱۴۴ و ۱۴۵.
  127. کشف الاسرار، ج ۳، ص ۹۲ و ۹۳.
  128. «فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد» سوره طه، آیه ۱۲۳.
  129. الکشاف، ج ۳، ص ۹۴.
  130. «در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۴.
  131. التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۲۴.
  132. فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.
  133. التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۲۹.
  134. کتاب مقدس، پیدایش، ۴.
  135. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۳۰-۱۳۱.
  136. و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.
  137. و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۹.
  138. گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: ۱۱۷.
  139. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۴.
  140. قرطبی، ج ۱، ص ۲۰۸.
  141. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۴.
  142. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۴.
  143. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۱ و ۸۲.
  144. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۳.
  145. المیزان، ج ۱، ص ۱۳۵ و ۱۳۹.
  146. الاعتقادات، ص ۹۱؛ التبیان، ج ۱، ص ۱۵۶؛ روح‌المعانی، مج۱، ج۱، ص ۳۷۱ و ۳۷۲.
  147. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۳.
  148. المنار، ج ۱، ص ۲۷۷.
  149. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۳۸-۱۳۹.
  150. الکافی، ج ۳، ص ۲۴۷؛ قمی، ج ۱، ص ۷۱؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۸۴ ـ ۲۸۵ و ج۱۱، ص ۱۶۱ و ۱۶۲.
  151. نه به آنان رنجی می‌رسد و نه از آنجا بیرونشان می‌کنند، سوره حجر، آیه: ۴۸.
  152. و اما آنان که نیکبخت شده‌اند در بهشتند؛ تا آسمان‌ها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت به دهشی پایدار بخواهد؛ سوره هود، آیه: ۱۰۸.
  153. چگونگی بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده‌اند، (این است که) نهرها از بن آن جاری است، میوه‌ها و سایه‌هایش ماندنی است، این فرجام پرهیزگاران است و فرجام کافران دوزخ است، سوره رعد، آیه: ۳۵.
  154. بر گرد آنان قدح‌های زرین و جام‌هایی را به گردش درمی‌آورند و در آنجا آنچه دل‌ها بخواهد و چشم‌ها لذّت برد فراهم است و شما در آن جاودانید، سوره زخرف، آیه: ۷۱.
  155. و اما آنان که نیکبخت شده‌اند در بهشتند؛ تا آسمان‌ها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت به دهشی پایدار بخواهد؛ سوره هود، آیه: ۱۰۸.
  156. در آنجا پیاله‌ای را (از شرابی) که نه بیهودگی در آن است و نه گناهی، دست به دست می‌پیمایند، سوره طور، آیه: ۲۳.
  157. در آن سخن یاوه و گناه‌آلودی نمی‌شنوند، سوره واقعه، آیه: ۲۵.
  158. المنار، ج۱، ص۲۷۷؛ تفسیرملاصدرا، ج۳، ص۸۱؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۳.
  159. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۳۹.
  160. کتاب مقدّس، پیدایش ۲: ۸.
  161. کتاب مقدّس، پیدایش ۳: ۲۳.
  162. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۰.
  163. و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.
  164. و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۹.
  165. التبیان، ج۱، ص ۱۵۷؛ جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۳۲؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۵.
  166. عیون اخبارالرضا، ج ۱، ص ۳۹۷.
  167. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۹۲ ـ ۹۳؛ الرسائل التوحیدیه، ص ۱۸۶.
  168. جامع‌البیان، مج۱، ج ۱، ص ۳۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص ۵ و ۶؛ مراغی، مج ۱، ج ۱، ص ۹۱.
  169. التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۴ و ۵؛ تفسیرملاصدرا، ج۳، ص ۹۰؛ نمونه، ج ۶، ص ۱۲۴.
  170. التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۵؛ تفسیرملاصدرا، ج ۳، ص ۹۰.
  171. الکاشف، ج ۱، ص ۸۸. نمونه، ج ۶، ص ۱۲۴.
  172. التبیان، ج۱، ص ۱۵۹. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص۹۰.
  173. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۰-۱۴۱.
  174. و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید؛ سوره بقره، آیه: ۳۵.
  175. و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد؛ سوره اعراف، آیه: ۱۹.
  176. گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: ۱۱۷-۱۱۸.
  177. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۱.
  178. گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه: ۳۸.
  179. و آنان که کافر شدند و نشانه‌های ما را دروغ شمردند دمساز آتش‌اند؛ آنان در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه: ۳۹.
  180. المیزان، ج ۱، ص ۱۳۷ و ج ۱۴، ص ۲۲۲.
  181. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۱.
  182. شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.
  183. ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمی‌بینید می‌بینند؛ بی‌گمان ما شیطان‌ها را سرپرست کسانی کرده‌ایم که ایمان ندارند؛ سوره اعراف، آیه: ۲۷.
  184. پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید. و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم. پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰-۲۲.
  185. اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! می‌خواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمی‌شود راهبر شوم. آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد، سوره طه، آیه: ۱۲۰-۱۲۱.
  186. التبیان، ج۱، ص ۱۶۲؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۹۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۱۵.
  187. المیزان، ج ۱، ص ۱۳۱.
  188. پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰.
  189. کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۵۷۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.
  190. التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.
  191. کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۵۷۸؛ مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۲۷.
  192. پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۲۰-۲۱.
  193. التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۴۶.
  194. المیزان، ج ۸، ص ۶۱؛ الفرقان، ج ۸ و ۹، ص ۶۲.
  195. مجمع‌البیان، ج ۴، ص ۶۲۳.
  196. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۲-۱۴۳.
  197. مفردات، ص۸۳۲، «هبط»؛ نمونه، ج ۱۳، ص ۳۳۲.
  198. جامع البیان، م ۱، ج ۱، ص ۳۴۲.
  199. التبیان، ج ۴، ص ۳۷۵.
  200. نمونه، ج ۱، ص ۱۸۷؛ احسن‌الحدیث، ج ۱، ص ۹۸.
  201. شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.
  202. گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه: ۳۸.
  203. فرمود: فرود آیید! برخی دشمن برخی دیگر و در زمین تا روزگاری آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت. فرمود: در آن زندگی می‌کنید و در آن می‌میرید و از آن بیرون آورده می‌شوید؛ سوره اعراف، آیه: ۲۴- ۲۵.
  204. فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.
  205. التبیان، ج۴، ص ۳۷۵؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص۱۹۷.
  206. مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۹۸.
  207. التبیان، ج ۱، ص ۱۶۴؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۹۸؛ التحریر والتنویر، ج ۱، ص ۴۳۴.
  208. مجمع‌البیان، ج۱، ص ۱۹۸ ـ ۲۰۴؛ تفسیر ملاصدرا، ج۳، ص۱۰۹.
  209. فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.
  210. نمونه، ج ۱، ص ۱۹۹؛ احسن‌الحدیث، ج ۶، ص ۴۶۲.
  211. شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.
  212. گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه: ۳۸.
  213. مجمع‌البیان، ج۱، ص۲۰۳؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۲۶؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص۱۵۸.
  214. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ تفسیر ملاصدرا، ج۳، ص۱۵۸.
  215. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۱۵۹؛ المنار، ج ۱، ص ۲۷۸.
  216. الفرقان، ج ۱، ص ۳۳۸.
  217. التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۴.
  218. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم؛ سوره بقره، آیه: ۳۰.
  219. التفسیر الکبیر، ص ۴و۲۶؛ تفسیر ملاصدرا، ج۳، ص۱۵۹؛ نمونه، ج۱، ص۱۹۹.
  220. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم؛ سوره بقره، آیه: ۳۰.
  221. المیزان، ج ۱، ص ۱۲۶ـ۱۲۷.
  222. الأمالی، صدوق، ص ۱۵۰.
  223. المیزان، ج ۱، ص ۱۴۹و۱۵۰؛ علل‌الشرایع، ج ۲، ص ۳۰۲.
  224. التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۷.
  225. کشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۱.
  226. المیزان، ج ۱، ص ۱۳۹.
  227. عیّاشی، ج ۱، ص ۳۶ ـ ۳۹؛ علل‌الشرایع، ج ۲، ص ۱۳۷؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۴ و ۶۵.
  228. المیزان، ج ۱، ص ۱۵۰.
  229. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۵؛ نوری‌ها، حسن علی، مقاله «آدم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۵-۳۹.
  230. آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است؛ سوره بقره، آیه: ۳۷.
  231. گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.
  232. سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد، سوره طه، آیه: ۱۲۲.
  233. مجمع‌البیان، ج۱، ص ۲۰۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۳۳.
  234. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۵.
  235. گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.
  236. جامع‌البیان، م ۱، ج ۱، ص ۳۴۸؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۲۰.
  237. مجمع‌البیان، ج۱، ص ۲۰۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۴۷؛ جامع‌البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۳۴۸.
  238. کشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۵؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۰۰؛ نمونه، ج ۱، ص ۱۹۹.
  239. کشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۵؛ الکشّاف، ج ۱، ص ۱۲۸؛ المنیر، ج۱، ص ۱۴۲.
  240. کشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص ۱۹.
  241. مجمع‌البیان، ج۱، ص۲۰۰؛ الدرّالمنثور، ج۱، ص۱۴۷.
  242. کشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۱۵۶؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۲۰؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۱۳۱.
  243. نمونه، ج ۱، ص ۱۹۹.
  244. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۵-۱۴۶.
  245. پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!؛ سوره حجر، آیه: ۲۹.
  246. پس، هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خود دمیدم برای او به فروتنی درافتید!؛ سوره ص، آیه: ۷۲.
  247. فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟، سوره ص، آیه: ۷۵.
  248. و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و با نمازگزاران نماز بگزارید؛ سوره بقره، آیه: ۴۳.
  249. خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۳.
  250. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید، سوره بقره، آیه: ۳۰.
  251. فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.
  252. فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟؛ سوره بقره، آیه: ۳۳.
  253. گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.
  254. المیزان، ج ۸، ص ۲۵.
  255. پرتوی از قرآن، ج ۱، ص ۱۲۱.
  256. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۸۰.
  257. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۸-۱۴۹.
  258. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که» سوره بقره، آیه ۳۰.
  259. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۸۸.
  260. التبیان، ج ۱، ص ۱۳۱.
  261. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۸۸.
  262. المنار، ج ۱، ص ۲۵۸.
  263. جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۸۸.
  264. آیا شگفت می‌دارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان) مردی از شما پندی آمده باشد تا بیمتان دهد؟ و به یاد آورید هنگامی را که پس از قوم نوح شما را جانشین کرد و در آفرینش بر گستره (توانمندی) شما افزود، بنابراین نعمت‌های خداوند را به یاد آورید باشد که رستگار گردید؛ سوره اعراف، آیه: ۶۹.
  265. سپس شما را پس از آنان در زمین جانشین کردیم تا ببینیم چگونه رفتار می‌کنید؛ سوره یونس، آیه: ۱۴.
  266. یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ می‌دهد و بلا را (از او) می‌گرداند؟ و شما را جانشینان زمین می‌گرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند می‌پذیرید؛ سوره نمل، آیه: ۶۲.
  267. المیزان، ج ۱، ص ۱۱۶.
  268. الکشاف، ج ۱، ص ۱۲۴؛ روان جاوید، ج ۱، ص ۵۳.
  269. الکشاف، ج۱، ص ۱۲۴؛ بیضاوی، ج۱، ص۸۱. روح المعانی، مج۱، ج ۱، ص ۳۵۱.
  270. المیزان، ج ۱، ص ۱۱۶.
  271. تفسیر ملاصدرا، ج ۲، ص ۳۰۰.
  272. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۳۱-۱۳۲.
  273. خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۳.
  274. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید، سوره بقره، آیه: ۳۰.
  275. فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۳.
  276. این (حقیقت) بی‌گمان در صحیفه‌های (آسمانی) پیشین (نیز آمده) است؛ سوره اعلی، آیه: ۱۸-۱۹.
  277. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۲۲؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۵۶۲.
  278. المنار، ج ۷، ص ۶۰۲.
  279. کشف‌الاسرار، ج۱، ص۱۳۸؛ مجمع‌البیان، ج۱، ص۱۸۱ ـ ۱۸۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۷.
  280. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۸۱ ـ ۱۸۶؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۷۷.
  281. المیزان، ج ۱، ص ۱۵۰؛ التحریر و التنویر، ج ۷، ص ۳۴۶.
  282. الکاشف، ج ۱، ص ۸۶.
  283. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۶-۱۴۷؛ نوری‌ها، حسن علی، مقاله «آدم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۵-۳۹.
  284. شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: ۳۶.
  285. گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود، سوره اعراف، آیه: ۲۳.
  286. آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد؛ سوره طه، آیه: ۱۲۱.
  287. تفسیر ملاصدرا، ج ۳، ص ۹۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۴۵ نمونه، ج۱، ص۱۸۸.
  288. التبیان، ج۱، ص۱۶۲. التفسیر الکبیر، ج۳، ص۵ و ۶؛ المیزان، ج ۱، ص۱۳۰.
  289. المیزان، ج ۱، ص ۱۴۵؛ نمونه، ج ۱، ص ۱۸۷.
  290. التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۲؛ المنار، ج۷، ص۵۱۳؛ مراغی، مج۱، ج۱، ص۹۴.
  291. اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد تا بدو آرامش یابد و چون با او آمیزش کرد، همسرش باری سبک برگرفت آنگاه (چندی) با او به سر آورد تا چون گرانبار شد، خداوند- پروردگارشان- را خواندند که: اگر به ما (فرزند) شایسته‌ای بدهی به یقین از سپاسگزاران خواهیم بود؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۹-۱۹۰.
  292. ابن‌کثیر، ج ۲، ص ۲۸۶.
  293. المیزان، ج ۸، ص ۳۷۶.
  294. تنزیه الانبیا، ص ۳۲.
  295. تنزیه‌الانبیاء، ص ۲۹ و ۳۰؛ التفسیرالکبیر، ج ۱۵، ص ۸۶ ـ ۸۸؛ المنار، ج ۹، ص۵۲۲ ـ ۵۲۴.
  296. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۱۴۷ ـ ۱۴۸.
  297. اعلام القرآن.
  298. بحار الانوار، ج۱۱، ص۲۶۸.
  299. دائرة المعارف تشیع.
  300. نوری‌ها، حسن علی، مقاله «آدم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۵-۳۹.
  301. پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟، سوره اعراف، آیه: ۲۲.
  302. نمونه، ج ۶، ص ۱۱۸.
  303. ناصح، علی احمد، مقاله «آدم»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۱۴۹-۱۵۰.
  304. «و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد» سوره نساء، آیه ۱.
  305. کتاب مقدس.
  306. «و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۵-۲۶.
  307. المنار، ج۱، ص۲۸۲.
  308. گنجینه‌ای از تلمود، ۸۷.
  309. گنجینه‌ای از تلمود، ۸۸.
  310. گنجینه‌ای از تلمود، ۹۵.
  311. نوری‌ها، حسن علی، مقاله «آدم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۵-۳۹.
  312. اعلام قرآن.
  313. ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۳۸۳.
  314. «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
  315. ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۳۸۴.
  316. «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
  317. تسنیم، ج۱۷، ص۱۵۷.
  318. روزنامه اعتماد، ش۱۷۶۵، ص۷.
  319. المنار، ج۱، ص۲۸۲.
  320. نوری‌ها، حسن علی، مقاله «آدم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۵-۳۹.
  321. فصوص الحکم، فص آدمیت.
  322. فصوص الحکم، فص آدمیت.
  323. تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج۲، ص۳۰۰.
  324. تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج۳، ص۸۱-۸۰.
  325. نوری‌ها، حسن علی، مقاله «آدم»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۵-۳۹.