معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = معاویة بن ابی سفیان | | موضوع مرتبط = معاویة بن ابی سفیان | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = معاویة بن ابی سفیان | ||
| مداخل مرتبط = [[معاویة بن ابی سفیان در نهج البلاغه]] - [[معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره نبوی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره حسینی]] | | مداخل مرتبط = [[معاویة بن ابی سفیان در نهج البلاغه]] - [[معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره نبوی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره علوی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره حسینی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | |||
معاویه در سال پنجم قبل از بعثت به [[دنیا]] آمد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ وی در سال ۶۰ هجری، در شام و در ۷۸ سالگی و به قول بعضی در ۸۲ سالگی از دنیا رفت: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۸.</ref> و در ۳۶ سالگی، یعنی سال ۱۹ ه به [[فرمان]] [[خلیفه دوم]]، [[والی شام]] شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۶. </ref>؛ [[عثمان بن عفان]] نیز وی را در مقامش باقی گذاشت. [[امام علی]] {{ع}} وی را برکنار کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.</ref> معاویه فرمان علی {{ع}} را نپذیرفت و بر ضد [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[شورش]] کرد و جنگهای [[جمل]]<ref>مهمترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده میکردند؛ معاویه طی نامههایی به امویها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).</ref> و [[صفین]]<ref>جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی {{ع}} است.</ref>، بدون [[شک]] آثار فعالیتهای او بر ضد [[امام]] زمانش بوده است. | |||
== آشنایی اجمالی == | == آشنایی اجمالی == | ||
خط ۴۰: | خط ۴۱: | ||
[[معاویه]] با سیاستبازی، بیآنکه در [[تقوا]] و [[دیانت]] از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با [[احکام اسلامی]] منطبق نبود، پیش ببرد: شرابخواری، [[پوشیدن لباس]] ابریشم، استماع آواز، [[قضاوت]] بر خلاف اسلام، به رسمیت شناختن فرزند [[زنا]]، [[جنگ با امیرالمؤمنین علی]] {{ع}}، اعزام نیروهای نظامی برای [[قتل]] و [[غارت]] [[شیعیان]] [[امام]] در [[زمان]] [[خلافت]] [[امیرالمؤمنین]]، [[شهادت]] [[مالک اشتر]]، حجر بن عدی و یارانش، [[تجاوز]] به [[مصر]] و شهادت [[محمد بن ابیبکر]] [[والی]] [[منصوب]] امیرالمؤمنین علی {{ع}}، [[قتل عام]] [[شیعیان]]، [[جعل]] [[احادیث]] در [[مذمت]] امیرالمؤمنین، جعل احادیث در [[مدح]] عثمان، [[امر]] به [[لعن]] امیرالمؤمنین در [[خطبه]] [[نماز]]، شهادت [[امام حسن]] {{ع}}، [[خواندن نماز]] [[جمعه]] در [[روز]] چهارشنبه، همه و همه گوشههایی از این جنایات و اقدامات [[ضد]] [[اسلامی]] معاویه بودند و او همه این جنایات را بیپرده و با کمال [[جسارت]] انجام میداد و کوچکترین [[پردهپوشی]] یا [[ظاهرسازی]] به جز در مورد [[شهادت امام حسن]] {{ع}} در کار وی نبود. | [[معاویه]] با سیاستبازی، بیآنکه در [[تقوا]] و [[دیانت]] از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با [[احکام اسلامی]] منطبق نبود، پیش ببرد: شرابخواری، [[پوشیدن لباس]] ابریشم، استماع آواز، [[قضاوت]] بر خلاف اسلام، به رسمیت شناختن فرزند [[زنا]]، [[جنگ با امیرالمؤمنین علی]] {{ع}}، اعزام نیروهای نظامی برای [[قتل]] و [[غارت]] [[شیعیان]] [[امام]] در [[زمان]] [[خلافت]] [[امیرالمؤمنین]]، [[شهادت]] [[مالک اشتر]]، حجر بن عدی و یارانش، [[تجاوز]] به [[مصر]] و شهادت [[محمد بن ابیبکر]] [[والی]] [[منصوب]] امیرالمؤمنین علی {{ع}}، [[قتل عام]] [[شیعیان]]، [[جعل]] [[احادیث]] در [[مذمت]] امیرالمؤمنین، جعل احادیث در [[مدح]] عثمان، [[امر]] به [[لعن]] امیرالمؤمنین در [[خطبه]] [[نماز]]، شهادت [[امام حسن]] {{ع}}، [[خواندن نماز]] [[جمعه]] در [[روز]] چهارشنبه، همه و همه گوشههایی از این جنایات و اقدامات [[ضد]] [[اسلامی]] معاویه بودند و او همه این جنایات را بیپرده و با کمال [[جسارت]] انجام میداد و کوچکترین [[پردهپوشی]] یا [[ظاهرسازی]] به جز در مورد [[شهادت امام حسن]] {{ع}} در کار وی نبود. | ||
== [[ | ==[[برائت]] [[مأمون]] از [[معاویه]]== | ||
[[سیوطی]] در [[تاریخ خلفاء]] مینویسد: مأمون در [[سال یازدهم]] خلافتش دستور داد که منادی برائت [[ذمه]] [[خلیفه]] را از کسی که معاویه را به خیر و [[نیکی]] یاد کند، اعلام کند و ندا سر دهد که بهترین [[خلق]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷.</ref>. | |||
[[مسعودی]] درباره علت این [[فرمان]] مینویسد: مأمون در نامهای به تمام [[مردم]] نوشت که معاویه را بر بالای [[منبر]] [[لعن]] کنند، اما بعدها از [[ترس]] [[شورش]]، فرمان را [[لغو]] کرد. علت آن، این بود که از مطرِّف پسر [[مغیرة بن شعبه]] نقل شده است که گفت: من و پدرم در [[شام]] بر معاویه وارد شدیم. پدرم بارها نزد او میرفت و با وی سخن میگفت و سپس نزد ما میآمد و از معاویه و [[عقل]] و تدبیرش یاد میکرد و از آنچه که از او دیده بود، بسیار [[تعجب]] مینمود. یک شب پدرم به [[خانه]] بازگشت، ولی از خوردن [[غذا]] خودداری نمود. من او را غمناک دیدم. ساعتی در [[انتظار]] نشستم و با خود [[فکر]] کردم که [[ناراحتی]] پدرم شاید به خاطر کاری باشد که ما انجام دادهایم. | |||
معاویه | در این هنگام به پدرم گفتم: چرا شما را امشب [[غمگین]] میبینم؟ گفت: فرزندم، من از نزد ناپاکترین مردم میآیم. گفتم: به چه علت؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم. به او گفتم ای [[امیرالمؤمنین]]! تو به کمال [[قدرت]] رسیدی. اکنون چه میشود اگر به برادرانت از [[بنیهاشم]] نگاه مهری افکنی و به [[خدا]] قسم اکنون دیگر نزد بنیهاشم نیرو و قدرتی نیست تا تو از آن هراسان باشی! | ||
معاویه | معاویه گفت: هیهات هیهات! [[برادر]] [[تیم]] ([[ابوبکر]]) به [[حکومت]] رسید و [[عدل]] را پیشه ساخت، اما یک [[روز]] از [[مرگ]] او نگذشت که نام او هم از میان رفت. پس از وی برادر عدی ([[عمر]]) زمام حکومت را در دست گرفت و [[کوشش]] کرد و ده سال [[شدت عمل]] نشان داد، ولی به [[خدا]] قسم فردای آن روزی که [[مرگ]] دامنش را گرفت نام او هم مرد. فقط میگویند [[عمر]]، سپس [[برادر]] ما، [[عثمان]]، [[زمامدار]] گردید؛ مردی که کسی از نظر [[خانوادگی]] و [[نسب]] مانند او نبود. پس آنچه که باید انجام دهد انجام داد، ولی به خدا [[سوگند]] فردای آن [[روز]] که به [[هلاکت]] رسید، یاد او هم بین [[مردم]] مرد و فراموش گردید. اما برادر هاشم ([[حضرت محمد]]{{صل}}) هر روز پنج بار به نام او فریاد میزنند: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}}. | ||
ای [[مغیره]] مادر برای تو نباشد! با زنده بودن نام این مرد کدام عمل باقی میماند؟ به خدا سوگند (چاره نیست) مگر این که (نام [[پیامبر اسلام]]) [[دفن]] شود<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۶۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۸۳.</ref>. | |||
[[مطرّف بن مغیره]] جزو [[کارگزاران]] دستگاه [[بنیامیه]] بود که به [[جنگ]] [[شبیب خارجی]] رفت. اما در پایان عمر خود در سال هفتاد و هفت علیه بنیامیه و [[حجاج]] [[شورش]] و [[قیام]] کرد و در همین سال کشته شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص، ۱۰۹؛ زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۵۷.</ref>. | |||
به خاطر این قضیه، [[مأمون]] در سال دویست و [[دوازده]] از [[معاویه]] [[اعلام برائت]] کرد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 610-611.</ref> | |||
== [[ | ==[[معاویة بن ابیسفیان]]== | ||
[[رهبر]] [[حزب]] [[قاسطین]]، [[معاویه]] بود. او در [[سال هشتم هجرت]] در حالی که ۲۸ سال داشت، در جریان [[فتح مکه]] از روی [[اکراه]] و [[اجبار]] [[مسلمان]] شد. [[عمر]] در [[زمان]] [[خلافت]] خود، او را [[والی شام]] کرد. برخی از [[صحابه]]، از جمله [[حذیفه]]، به سپردن [[ولایت شام]] به او [[اعتراض]] کردند<ref>متقی هندی، کنز العمال، ج۵، ص۷۷۱.</ref>؛ اما عمر به این اعتراضها وقعی ننهاد. [[ولایت]] او بر [[شام]] در [[زمان عثمان]] نیز ادامه یافت. او حدود بیست سال در شام [[حکومت]] کرد و تصویر [[مردم]] شام از [[اسلام]]، همان بود که او ساخته و خواسته بود. | |||
پس از [[قتل عثمان]] و [[بیعت مردم]] با [[امیرالمؤمنین]]، او زیر بار نرفت و علاوه بر توطئههای خود، دیگران را نیز بر ضد [[امام]] شوراند. او [[طلحه]] و [[زبیر]] را [[تشویق]] به [[نقض بیعت]] و [[جنگ با امام]] کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۷.</ref>. علاوه بر [[جنگ صفین]] که تفصیل آن خواهد آمد، در دو [[جنگ جمل]] و [[نهروان]] نیز دست معاویه پیدا بود. | |||
[[ | |||
او پس از [[شهادت امیرالمؤمنین]] با حیلهها و شیطنتهای خاصی که داشت، باعث پراکنده شدن [[فرماندهان سپاه امام]] حسن{{ع}} شد، و امام را مجبور به [[صلح]] کرد. او [[قاتل]] [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق]] و بسیاری از [[شیعیان]] بود. پدرش، [[ابوسفیان]]، همواره با [[پیامبر اسلام]] جنگید و در ماجرای فتح مکه از روی اکراه مسلمان شد. مادرش، [[هند]]، در [[جنگ اُحُد]] باعث کشته شدن [[حمزه عموی پیامبر]] شد و جگر او را در دهانش جوید و به [[هند جگرخوار]] [[شهرت]] یافت. | |||
اگر چه معاویه به ظاهر مسلمان شده بود، [[پیامبر]] همواره از او بیمناک بود و او را [[نفرین]] میکرد<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۱۹؛ مسند احمد بن حنبل، ج۷، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۹.</ref> و میفرمود: «هرگاه معاویه را بر [[منبر]] من دیدید، او را بکشید»<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۶۳۷؛ مزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، ج۷۷، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۹، ص۱۵۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۷۶.</ref>. او [[کینه]] خاصی با [[بنیهاشم]] و حتی شخص [[پیامبر]] داشت. یک [[روز]] [[مغیرة بن شعبه]] به او پیشنهاد کرد که اکنون که [[خلافت]] را قبضه کردهای، با [[بنی هاشم]] از درِ [[مهربانی]] درآی. [[معاویه]] بدو گفت: «[[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] خلافت کردند و رفتند و نامی از آنان باقی نماند؛ ولی نام محمد هر روز پنج مرتبه در [[اذان]] گفته میشود. وای بر تو! پس از این دیگر چه میماند، جز اینکه این نام [[دفن]] شود»<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۴۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[یعقوب جعفری|جعفری، یعقوب]]، [[قاسطین (مقاله)| مقاله «قاسطین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۱۴۳.</ref> | |||
معاویه | ==روشهای [[معاویه]] برای [[نابودی اسلام]] و [[اهلبیت]]{{عم}}== | ||
===بهرهگیری از عوامل [[فرهنگی]]=== | |||
معاویه، علاوه بر استفاده از روشهای [[خشونتبار]] [[قتل]] و [[کشتار]] و [[جنگ]] و [[غارت]]<ref>تنها در یک حمله تخریبی و غارتگرانه عوامل معاویه به سرزمین تحت حکومت علوی، سی هزار تن کشته شدند.</ref>، به صورتی گسترده از عوامل فرهنگی نیز بهره میبرد و تمام [[قدرت]] و [[ثروت]] بیحساب [[امپراتوری]] [[اموی]] را در این راه به کار میگرفت. [[جعل]] و [[خلق]] [[حدیث]]، ساخت و پرداخت [[تفسیر]] و [[تحریف]] [[تاریخ]]، از مؤثرترین راههایی بود که معاویه از آن بهره برد. | |||
معاویه از این کار چندین [[هدف]] و مقصد در نظر داشت؛ اگر چه همه آنها در راستای نابودی اسلام و از میان برداشتن [[بنیهاشم]] قرار گرفته بود. | |||
الف. همه میدانیم که در [[تعلیمات اسلام]]، [[اهل بیت]]{{عم}} به عنوان [[همتای قرآن]] [[کریم]]، از بزرگترین [[قداست]] [[دینی]] برخوردار بودند<ref>حدیث مشهور ثقلین همین مسئله را اثبات میکند، ر.ک: نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابیطالب، ج۷، ص۱۲۳؛ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمان، سنن الدارمی، ج۲، ص۴۳۱؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۲ – ۶۶۳، ح۳۷۸۶ و ۳۷۸۸؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳، ۱۶۶، ۱۷۰ و ۱۸۲.</ref>. معاویه در برابر [[اسلام]] و عمل [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میخواست اعتبار و قداست دینی [[خاندان نبوت]] را به طور کلی تخریب کند. او این کار را به دست [[جاعلان حدیث]] و تفسیر و تحریفکنندگان تاریخ انجام داد. | |||
ب. علاوه بر این، معاویه میخواست کسان دیگر را [[جانشین]] اهل بیت [[نبوت]] قرار دهد و بدین ترتیب، [[فرهنگ دینی]] دیگری برای [[مسلمانان]] ایجاد نماید. او این کار را نیز به دست جاعلان و تحریفکنندگان، صورت عمل داد. | |||
[[علی بن محمد بن عبدالله مدائنی]] (۱۳۵ – ۲۲۵) [[مورخ]] بزرگ [[قرن سوم]]، در کتاب الاحداث مینویسد: | |||
معاویه | معاویه پس از به دست آوردن [[خلافت]]، فرمانی به همه عمال و [[کارگزاران]] خویش نگاشت که در آن آمده بود هر کس چیزی در فضل [[ابوتراب]] و خاندانش باز گوید، حرمتی برای [[جان]] و مالش نیست و خونش هدر خواهد بود. | ||
در [[فرمان]] بعد چنین نوشت: | |||
هر که از [[دوستداران]] [[عثمان]] و علاقهمندان او و ناقلان [[فضایل]] وی، در [[سرزمین]] تحت [[فرمانروایی]] شما [[زندگی]] میکنند [[شناسایی]] کنید و آنها را به خود نزدیک کنید و [[اکرام]] نمایید و آنچه اینگونه افراد در [[فضیلت]] عثمان نقل میکنند برای من بنویسید. اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را نیز ذکر کنید. | |||
مدائنی میگوید: | |||
آنچنان این فرمان [[اجرا]] شد و [[مردمان]] به خاطر رسیدن به حطام [[دنیوی]] و [[مال و منال]] و [[صله]] و خلعت و [[ملک]]، [[حدیث]] آوردند که نقل فضایل عثمان، فراوانی گرفت. [[معاویه]] نیز آنچه در [[اختیار]] داشت، بیدریغ بر سر [[عرب]] و [[غیر عرب]] فرو ریخت. هر شخص ناشناخته و بیقدری که به نزد مأموران و [[کارگزاران معاویه]] میرفت و چیزی را به عنوان منقبت و فضیلت عثمان نقل میکرد، مورد توجه قرار میدادند و نامش را گزارش میکردند. و او بدین وسیله در [[دستگاه اموی]] [[مقام]] و [[منزلت]] مییافت و حتی میتوانست برای دیگران وساطت کند. | |||
پس از چندی باز هم فرمانی دیگر صادر شد و در آن، معاویه به [[کارگزاران]] خویش دستور داده بود: | |||
اینک [[روایات]] فضایل عثمان فراوانی یافته و در همه [[شهرها]] و نواحی بر سر زبانهاست. چون [[نامه]] من به شما برسد، [[مردم]] را [[دعوت]] کنید که [[فضایل صحابه]] و خلفای اولیه را [[روایت]] کنند و در فضیلت ابوتراب [[حدیثی]] نباشد، مگر اینکه روایتی همانند آن را در فضل [[خلفای نخستین]] و [[صحابه]] بیاورید یا ضد و مخالف آن را نقل کنید که البته این کار نزد من محبوبتر بوده، مرا بیشتر شادمان میکند؛ زیرا اینها برای شکستن [[دلایل]] ابوتراب و [[شیعیان]]، او قویتر و برندهترند. و [[تحمل]] آن برای ایشان دشوارتر از روایتهای فضایل عثمان بوده، کوبندگی بیشتری خواهد داشت. | |||
[[ | مدائنی نقل کرده است: | ||
فرمان معاویه بر مردم خوانده شد و به دنبال آن، [[روایات]] [[دروغین]] فراوان در [[فضایل صحابه]] پدید آمد که هیچ بهرهای از [[حقیقت]] نداشت و [[مردمان]] به [[جدیت]] به نقل اینگونه سخنان پرداختند و رفتهرفته چنان [[شهرت]] یافت که بر [[منابر]] گفته شد و به مکتبخانهها راه یافت و [[معلمان]] مکتبخانهها، بخش زیادی از آنها را به [[کودکان]] و [[نوجوانان]] [[آموزش]] دادند و همانطور که [[قرآن]] را میآموختند، این [[احادیث]] ساختگی را میآموختند و از بر میکردند. کمکم از مجامع مردان گذشته، به مراکز [[تعلیم و تعلم]] [[زنان]] رسید. معلمان این مراکز، آن احادیث را به [[دختران]] و [[بانوان]] [[مسلمان]] آموزش دادند و سرانجام به همین شکل باز هم [[توسعه]] یافته، به میان [[خادمان]] و [[بردگان]] نیز راه یافت. | |||
این روال، سالیانی دراز بر [[اجتماع]] [[مسلمانان]] [[حاکم]] بود و نسلهای زیادی در چنگال [[احادیث جعلی]] و دروغین این دوران گرفتار بودند. بدین ترتیب، احادیث جعلی فراوان و نسبتهای ناروا شهرت یافت و [[دانشمندان]] و قاضیان و [[امرا]]، بر این راه رفتند؛ اما آنها که از همه، بار سنگینتری داشتند، [[قاریان]] [[ریاکار]] و صاحبان [[نفوس]] ضعیفهای بودند که [[عبادت]] و [[خشوع]] ساختگی نشان داده، [[جعل حدیث]] را به عهده گرفته بودند تا بدین وسیله نزد امرا و [[والیان]] [[دولت اموی]] بهرهای نصیب برند و [[قرب]] و منزلتی یابند و به [[مال و منال]] [[دنیا]] و [[ضیاع]] و عقار برسند. | |||
البته بعدها این احادیث که به این شکل و با این [[هدف]] برساخته شده بودند، به دست [[دینداران]] روزگاران بعد رسید و آنها را با اینکه از [[دروغ]] و [[بهتان]] [[پرهیز]] داشتند به خاطر اینکه اینها را راست میپنداشتند و [[حق]] میدانستند، قبول کردند و برای دیگران بازگو نمودند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۵ - ۱۶ و ج۱۱، ص۴۴ - ۴۶.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۳۲۵.</ref> | |||
===[[تحمیل]] و [[تعلیم]] [[بغض]] و [[کینه]] و [[لعن]] و [[سب]]=== | |||
[[شورشی]] که بر ضد [[عثمان]] پدید آمد، شورشی مردمی بود<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۴۸ و ج۵، ص۵۹ – ۶۰، ق ۴؛ یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۰.</ref>. از تمام عالم [[اسلام]] به جز [[شام]] و [[حمص]] که تحت [[حکومت معاویه]] بود، به [[مدینه]] آمدند. [[مردم]] از [[ستم]] و اجحاف [[کارگزاران]] [[عثمان]] به ستوه آمده بودند و همین، آنان را به [[شورش]] و اداشته بود. اما زمام این حرکت را [[قریشیان]] به دست گرفتند. کسانی از سرشناسان [[قریش]] مثل [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]]، به [[امید]] [[آینده]]، آن را اداره میکردند. سرانجام این شورش [[قتل عثمان]] بود. پس از قتل عثمان، [[نعمان بن بشیر انصاری]]<ref>رئیس بخش کوچکتر خزرج و اولین بیعت کننده با ابوبکر در سقیفه.</ref> پیراهن خونآلود او را به شام بُرد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.</ref> و این پیراهن، سرفصل تازهای در [[تاریخ اسلام]] گشود. | |||
پیراهن خونین، به دستور [[معاویه]] بر [[منبر]] [[مسجد اعظم]] شام آویخته شد و پیرمردانی سپید موی، در کنار آن، [[مجلس عزا]] به پا کرده، به [[عزاداری]] پرداختند<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۲۷.</ref>. عزاداری یک سال ادامه یافت. خبر این حادثه، به تمام شهرهای مهم تحت حکومت معاویه فرستاده شد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.</ref>. | |||
معاویه در اولین [[سخنرانی]] بعد از این حادثه کوشید که عثمان را شهیدی [[مظلوم]] و علی{{ع}} را تنها [[مسئول]] [[قتل]] او قلمداد نماید<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۱ – ۳۲ و ۱۲۷ – ۱۲۸.</ref>. از این به بعد [[سیاست معاویه]] بر این منوال بود و هر [[روز]] به شکلی طرح ایجاد [[بغض]] و [[کینه]] نسبت به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دنبال میشد. | |||
از [[ | گفتنی است که در آن روزگاران، [[مردمان]] شهرهای مختلف، از حوادث اتفاق افتاده در دیگر [[شهرها]] به ویژه آنها که در دوردستها بودند، خبردار نمیشدند و وسایل ارتباط سریع وجود نداشت؛ و اگر گاه خبری به سرعت انتقال مییافت، به دست [[صاحبان قدرت]] و [[حکومت]] میرسید و در [[اختیار]] آنها قرار داشت و مردم از آن [[محروم]] بودند. بنابراین یک حکومت نیرومند و ریشهدار، همانند حکومت معاویه، که دو دهه تمام در [[شام]] [[حکومت]] بلامنازع کرده بود و همه چیز را در [[اختیار]] خویش داشت، میتوانست به آسانی [[اخبار]] مناطق دور دست را به هر شکل که بخواهد [[تحریف]] کند و این، آن چیزی بود که در جریان [[قتل عثمان]] در شام اتفاق افتاد. | ||
مسئله قتل عثمان و اینکه [[امیر مؤمنان]]{{ع}} مقصر اصلی در [[خون عثمان]] است، مسئلهای بود که در شام و [[حمص]] (= [[سوریه]]، [[اردن]]، لبنان و [[فلسطین]]) با بمبارانی از [[تبلیغ]] به [[مردم]] [[القا]] میشد. رنگ [[دینی]] مسئله و عنوان [[احساس]] برانگیزِ [[خلیفه]] [[شهید]] [[مظلوم]]! [[احساسات]] و [[عواطف]] مردم را به صورتی تند و آتشین علیه [[کوفه]] و [[امام علی]]{{ع}} برمیانگیخت. [[معاویه]] و [[حکومت اموی]]، در تبلیغ بر ضد [[امام]]، تنها به این مقدار بسنده نکرد؛ بلکه کوشید از هر وسیله ممکن در ایجاد [[کینه]] و [[بغض]] در مردم این دو استان بزرگ [[سود]] جوید. | |||
آنچه [[ابن هلال ثقفی]]<ref>ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفی) متوفای ۲۸۳ ق.</ref> در کتاب معروف [[الغارات]] نقل میکند، نمونهای از این باب است و تو خود [[حدیث]] مفصل بخوان از این مجمل: | |||
در [[دوران معاویه]]، [[عمر بن ثابت]]<ref>برادر زید بن ثابت.</ref> در دهات و قرای شام، از این ده به آن ده حرکت میکرد و به هر ده که میرسید، مردم آن را جمع مینمود و برای آنان [[سخنرانی]] میکرد. در سخنانش میگفت: ای مردم، [[علی بن ابیطالب]]، مردی [[منافق]] بود و او بود که میخواست در لیله [[عقبه]] شتر [[پیامبر]] را رم داده، ایشان را از [[کوه]] به زیر پرت کند و به [[قتل]] برساند؛ پس او را [[لعنت]] کنید. مردم آن ده نیز امام را [[لعن]] میکردند. پس از آنجا بیرون میرفت و به ده دیگری روی میکرد و کار خود را به همین شکل ادامه میداد<ref>ابن هلال ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۸۱ - ۵۸۲.</ref>. | |||
کارهای [[تبلیغی]] معاویه، با بهرهگیری از تمام وسایل ممکن، با توجه به اینکه همه لعاب [[دینی]] داشتند، یک حرکت بزرگ بر ضد [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به وجود آورد. مردان در [[شام]] آن چنان از [[کینه]] لبریز شده و آن چنان برای [[انتقام]] [[خون عثمان]] به [[شور]] آمدند که [[سوگند]] یاد کردند از آن به بعد از [[همسران]] خویش دوری گزینند و آب [[غسل]] بر سر نریزند و بر رختخواب راحت نخوابند تا کشندگان [[عثمان]] را به [[قتل]] رسانند و اگر کسی مانع این راه باشد، او را نابود کنند یا حداقل خود [[جان]] بر سر این کار نهند<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۷۷.</ref>. | |||
معاویه با | [[معاویه]] با بهرهگیری از [[کشته شدن عثمان]] و [[تبلیغات]] منفی گسترده علیه [[مردمان]] [[کوفه]] و [[امام]]، صد و پنجاه هزار نفر از [[مردم]] شام را برای [[جنگ صفین]] [[بسیج]] کرد؛ [[جنگی]] که به تخمین [[مورخان]] معتبر قدیم، هفتاد هزار کشته به جای گذاشت. اگر بخواهیم عمق فاجعهای که در این تبلیغات منفی به وجود آمده بود و ذهنیت مردمانی را که با تکیه بر این تبلیغات به [[صفین]] آمده بودند بدانیم، حادثهای که مورخان جنگ صفین در این رابطه نقل کردهاند کفایت میکند. | ||
با این | در یک شبانگاه، [[هاشم مرقال]]،<ref>هاشم بن عتبة بن ابیوقاص (مرقال). ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۳۷۷.</ref> [[پرچمدار]] [[لشکر]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} مردان جنگی لشکر کوفه را به [[جنگ]] [[دعوت]] کرد. ندای او چنین بود: آن کس که [[خدا]] و دار [[آخرت]] را خواهان است، نزد من بیاید. مردان زیادی نزد او آمدند. او با این جمع از جان گذشته و طالب آخرت، به لشکر معاویه [[حمله]] آورد. اما به هر سوی میرفت، با [[پایداری]] روبهرو میشد. اما سرانجام، او و جمعی از [[قاریان قرآن]] به سوی [[دشمن]] حمله آورده، جنگی سخت کردند تا توانستند آنان را عقب برانند. در این هنگام، [[جوانی]] از [[لشکر شام]] به سوی آنها حمله آورد در حالی که این [[رجز]] را میخواند: | ||
{{عربی|أنا ابن أرباب الملوك [[غسان]] *** والدائن اليوم بدين [[عثمان]] | |||
إنی أتاني خبر فأشجان *** أن عليا [[قتل]] [[ابن عفان]]}} | |||
من فرزند شاهان غسانم و امروز به [[دین]] عثمان پایبندم. به من خبری رسیده و مرا [[غمگین]] ساخته است. و آن این است که علی، عثمان فرزند [[عفان]] را کشته است. این [[رجز]] را میخواند و همچنان [[شمشیر]] میزد و [[حمله]] میآورد و [[ناسزا]] میگفت و [[لعنت]] میکرد و زیاده سخن بر زبان میآورد. هاشم در پاسخ او گفت: ای [[بنده خدا]]، این سخن در پیشگاه [[الهی]]، [[مخاصمه]] به دنبال خواهد آورد و این [[جنگ]]، پس از خویش حساب خواهد داشت؛ از [[خدا]] بترس. تو به سوی خدا باز خواهی گشت و او از تو درباره این جنگ و آنچه قصد و [[نیت]] توست، [[پرسش]] خواهد کرد. [[جوان]] گفت: من از آنرو با شما میجنگم که [[رهبر]] شما –چنانکه به من گفتهاند- [[نماز]] نمیخواند و شما نیز نماز نمیخوانید! و از آنرو با شما میجنگم که رهبر شما [[خلیفه]] ما را کشته است و شما هم در این کار همراه بودهاید!<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲ – ۴۳؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۵۴ - ۳۵۵.</ref> | |||
[[شام]] به دست [[یزید بن ابیسفیان]] فتح شده بود و [[اسلام]] به وسیله او در میان [[مردمان]] آنجا رواج یافته بود. پس از [[مرگ]] او در سال ۱۸ [[قمری]] [[حکومت]] این استان بزرگ به [[معاویه]] واگذار شد. در عصر [[خلافت عثمان]]، حکومت استان [[حمص]] به آن اضافه گردید؛ بنابراین معاویه در هنگام [[قتل عثمان]]، در سال ۳۵ قمری هفده سال و در سال ۳۷ قمری در شروع [[جنگ صفین]] حدود [[نوزده سال]] در این [[سرزمین]] پهناور حکومت کرده بود و [[مردم]] آنجا، اعم از بومی و [[مهاجر]]، تحت [[تربیت]] معاویه، [[روزگار]] درازی گذرانیده، کاملاً به شکلی که او میخواست درآمده بودند. [[تبلیغات]] منفی بعد از قتل عثمان، درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر زمینه درازمدتی از تربیتهای قبلی بار بود و به همین جهت نیز با چنین شتابی به بار نشست و به شکل صد و پنجاه هزار شمشیرزن که تا پای [[مرگ]] [[پایداری]] میکردند، در آمد.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۳۲۸.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۱۷۱: | خط ۱۱۲: | ||
# [[پرونده:1100848.jpg|22px]] [[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|'''دولت امویان''']] | # [[پرونده:1100848.jpg|22px]] [[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|'''دولت امویان''']] | ||
# [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضتهای پس از عاشورا''']] | # [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضتهای پس از عاشورا''']] | ||
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[یعقوب جعفری|جعفری، یعقوب]]، [[قاسطین (مقاله)| مقاله «قاسطین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']] | |||
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۱۷۶: | خط ۱۱۹: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:طلقاء]] | [[رده:طلقاء]] | ||
[[رده: | [[رده:معاویه]] | ||
[[رده:اصحاب پیامبر]] | [[رده:اصحاب پیامبر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۱۳
مقدمه
معاویه در سال پنجم قبل از بعثت به دنیا آمد[۱] و در ۳۶ سالگی، یعنی سال ۱۹ ه به فرمان خلیفه دوم، والی شام شد[۲]؛ عثمان بن عفان نیز وی را در مقامش باقی گذاشت. امام علی (ع) وی را برکنار کرد[۳] معاویه فرمان علی (ع) را نپذیرفت و بر ضد علی بن ابی طالب (ع) شورش کرد و جنگهای جمل[۴] و صفین[۵]، بدون شک آثار فعالیتهای او بر ضد امام زمانش بوده است.
آشنایی اجمالی
معاویه، فرزند ابوسفیان، بنیانگذار سلسله خلافت اموی، از دشمنان سرسخت امام علی (ع)، مردی مزور، نیرنگباز، حیلهگر و دنیاطلب و دارای رذایل اخلاقی بود. او هرگز در دل ایمان نیاورد و در برابر اسلام آوردن ظاهری پدرش، ابوسفیان، وی را با اشعاری مورد نکوهش قرار داد و مایه رسوایی و تباهی دانست. او برای وصول به اهداف دنیوی از هیچ عملی فروگذار نمیکرد. امام علی (ع) در مورد رفتارهای معاویه میفرماید: به خدا سوگند، معاویه از من زیرکتر نیست. او پیمانشکنی میکند و گنهکاری. اگر پیمانشکنی را ناخوش نمیداشتم، من زیرکترین مردم میبودم، ولی پیمانشکنان، گنهکارند و گنهکاران، نافرمان. هر پیمانشکنی را در روز قیامت پرچمی است که بدان شناخته شود[۶].[۷]
پدر و مادر
پدرش «صخر» معروف به ابوسفیان از دشمنان سرسخت اسلام بود. مادرش، را هم هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبدشمس بن عبدمناف گویند. وی نیز - که پدر، پسر و برادرش در جنگ بدر به دست امام علی (ع) و حمزه کشته شده بودند - همچون شویش از دشمنان سرسخت اسلام و خصوصاً امام علی (ع) به شمار میرفت [۸]. تولد معاویه معلوم نیست[۹] ولی اگر به گفته واقدی در هنگام وفات به سال ۶۰ هجری، ۷۸ سال داشته باشد[۱۰]، تولد او ۱۸ سال پیش از هجرت، یعنی در دهه اول قرن هفتم میلادی بوده است. کنیه معاویه اباعبدالرحمن بود[۱۱]؛ اما از آنجا که در بعضی از عبارات از مادرش –هند- با عنوان "آکلة الاکباد" یاد شده، از معاویه نیز با لقب "ابن اکلة الاکباد" نام برده شده است.[۱۲] او را همچنین خال المؤمنین گفتهاند[۱۳] و از نویسندگان وحی[۱۴] به شمار آوردهاند.
خصوصیات شخصی
بعضی از منابع، وی را سفید چهره معرفی میکنند که محاسنش را خضاب میکرده است[۱۵]. ولی عدهای دیگر از مورخان، وی را سیاه چهره معرفی میکنند[۱۶]. معاویه را جزء "دهاة العرب" میدانند [۱۷]. او در نقلها، به صورت شخص فقیری معرفی میشود که بعد از رسیدن به حکومت شام به شخصی ثروتمند تبدیل شد[۱۸].[۱۹]
سرگذشت زندگی
عصر نبوی
ورود به اسلام
زمان مسلمان شدن معاویه مشخص نیست؛ در کتب تاریخی نقل قولهای مختلفی در این باره آمده است:
- هنگام فتح مکه[۲۰]؛
- در یوم القضاء (عمرة القضاء)؛ هنگام دیدن رسول خدا (ص) مسلمان شده است اما اسلام خود را از والدینش مخفی میکرده است[۲۱].
اما طبق نقل مشهور، وی در فتح مکه مسلمان شده است و جزء "طلقاء و ابناء الطلقاء" قرار گرفته است[۲۲]. هنگامی که شهر مقدس مکه فتح شد. رسول خدا (ص) گروهی از قریش را بخشیدند و این افراد را آزاد و فرزندان آزاد شده خواندند و فرمودند این افراد حق حکومت بر مسلمانان را ندارند. عبدالرحمن بن غنم اشعری، فقیه بزرگ اهل شام درباره او گفته است: معاویهحق دخالت در امر حکومت را ندارد زیرا او جزء آزاد شدههاست، آزاد شده حق حاکم شدن را ندارند[۲۳]. عمر بن الخطاب نیز میگوید: حکومت برای آزاد شدهها و فرزندان آنها نیست[۲۴].
علی (ع) درباره آنها فرمودهاند: اینان به اجبار مسلمان شدهاند و جزء دشمنان رسول خدا (ص) و در پی بدعت و دشمنی با دین خدا هستند[۲۵].
در آیات قرآن نیز اصطلاح "الشجرة الملعونه" آمده است که منظور از آن، بنی امیه است[۲۶].
در روایتی که از عایشه نقل شده، از معاویه به فرعون تعبیر شده است و رسیدن به حکومت، بر انتخاب خدایی و تأیید الهی دلالت بر آنان ندارد[۲۷].[۲۸]
کتابت برای پیامبر (ص)
معاویه که خواندن و نوشتن میدانست از جمله کاتبان پیامبر(ص) نیز شد، اما به گفته بعضی از سیرهنویسان کاتب وحی نبود، بلکه نامههای پادشاهان و رؤسای قبایل را مینوشت و امور روزانه و حساب اموال و صدقات و تقسیم آنان را برعهده داشت و در این امور، شخصی به نام حنظلة بن ربیع تمیمی با او شرکت داشت.
حکومت بر سرزمینهای شام
پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و ماجرای سقیفه، ابوسفیان به دستگاه خلافت متمایل شد. دستگاه خلافت که از قدرت و نفوذ او آگاهی داشتند، برای دفع شر او، صدقاتی که در دوران پیامبر گرد آورده بود، به او بازگرداندند. از اینرو او به همکاری با دستگاه خلافت راضی شد. خلیفه اول فرزند ارشد او، یزید بن ابیسفیان را به ولایت دمشق منصوب کرد. بدینسان بنیاد خلافت امویان بهدست خلیفه اول پیریزی شد. در زمان خلیفه دوم یزید بن ابیسفیان درگذشت. خلیفه بنا به پیشنهاد یزید، معاویه را به جانشینی او برگزید. معاویه بر شام تسلط یافت و با استفاده از سه عامل زر و زور تزویر، حکومت خود را در شام تثبیت کرد. در این دوران تمام نواحی شام زیر نظر حکومت او قرار گرفت. دوران خلیفه سوم، بهدلیل خویشاوندی خلیفه با امویان، دوران طلایی حکومت معاویه بهحساب میآید. در این دوره افزون بر دمشق، سایر ولایات شامات، شامل سوریه، فلسطین، اردن و لبنان امروزی در قلمرو حکومتی معاویه قرار گرفت. او در زمان عثمان، اختیار تام یافت. در سایه نیروی نظامی و برخورداری از درآمدهایی که در اثر جنگها و غنایم بهدست آمده بود، معاویه حکومت خود را استحکام بخشید. با وجود حمایتهایی که خلیفه سوم نسبت به او داشت، اما هنگام محاصره خانه او، در حالیکه از معاویه درخواست کمک کرده بود، از حمایت و کمک به او خودداری کرد؛ زیرا کشته شدن خلیفه را گامی در جهت وصول به آرزوی دیرین خود، یعنی خلافت، میدانست. پس از قتل عثمان، همسرش پیراهن خونی او را برای معاویه فرستاد تا بدین وسیله انگیزه وی در فریب و تحمیق مردم شامل جامه عمل بپوشد. امام علی (ع) در نامهای خطاب به او مینویسد که به خدا قسم عثمان را کسی جز تو نکشت. همچنین در فرازی دیگر مینویسد زمانی به یاری او میشتافتی که به نعمت باشد و زمانی او را خوار میکردی که باز به نفعت باشد[۲۹]. امام علی (ع) وی را برکنار کرد[۳۰] معاویه فرمان علی (ع) را نپذیرفت و بر ضد علی بن ابی طالب (ع) شورش کرد و جنگهای جمل[۳۱] و صفین[۳۲]، را به راه انداخت. از حکومت وی در ادبیات روایی، به سلطنت تعبیر میشود[۳۳]. او توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و آنها او را حاکمی عادل میپنداشتند[۳۴] و افرادی چون حسن بصری و عمر بن عبدالعزیز از او دفاع میکنند[۳۵]. سرانجام او در رجب سال ۶۰ه.ق در حالی که به بیماری "لوقه"[۳۶] مبتلا شده بود، درگذشت[۳۷]. معاویه به طور معمول در برخورد با مخالفان میانهرو، گشادهرو و با گذشت بود و با هدایای فراوان و بذل و بخششهای گسترده از بیتالمال آنان را میخرید. بعدها این حرکت او بدین عنوان که وی سیاستمدار و اهل تسامح بود، تلقی شد. تاریخ، فریب و مکر وی را به حساب زیرکیِ سیاسی او گذاشت و بذل و بخششهای او را برای خرید اشراف قریش، به پای شکیبایی و بردباری او نوشت[۳۸]. در واقع معاویه، خلیفهای سنگدل، حیلهگر، دروغگو و فتنهانگیز بود. او عمّال خویش را بر اموال و جانها و نوامیس مسلمین مسلّط ساخت و دیکتاتوریترین شیوههای حکومتی را در قالب تزویر و تبلیغات، اعمال میکرد و در ریشهکن ساختن دین پیامبر میکوشید [۳۹]. جنگیدن با علی بن ابی طالب (ع) معاویه را در ردیف اهل بغی و واجب القتل قرار داده بود؛ چنانکه عبدالله بن عمر وی را واجب القتل میدانسته است؛ زیرا او با سرکشی در برابر خلیفه رسول خدا (ص) قرار گرفته است[۴۰]. اهل صفین باید توسط علی (ع) سرکوب شوند[۴۱]. اهل صفین باعث اختلاف در امت اسلام بودند پس قتلشان واجب است[۴۲]. حرکت اهل صفین معصیت و قتل آنها واجب بوده است[۴۳]. همچنین عمار بن یاسر در جنگ صفین و افرادی چون حجر بن عدی و عمرو بن الحمق خزاعی به دست او کشته شدند[۴۴].[۴۵] معاویه با سیاستبازی، بیآنکه در تقوا و دیانت از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با احکام اسلامی منطبق نبود، پیش ببرد: شرابخواری، پوشیدن لباس ابریشم، استماع آواز، قضاوت بر خلاف اسلام، به رسمیت شناختن فرزند زنا، جنگ با امیرالمؤمنین علی (ع)، اعزام نیروهای نظامی برای قتل و غارت شیعیان امام در زمان خلافت امیرالمؤمنین، شهادت مالک اشتر، حجر بن عدی و یارانش، تجاوز به مصر و شهادت محمد بن ابیبکر والی منصوب امیرالمؤمنین علی (ع)، قتل عام شیعیان، جعل احادیث در مذمت امیرالمؤمنین، جعل احادیث در مدح عثمان، امر به لعن امیرالمؤمنین در خطبه نماز، شهادت امام حسن (ع)، خواندن نماز جمعه در روز چهارشنبه، همه و همه گوشههایی از این جنایات و اقدامات ضد اسلامی معاویه بودند و او همه این جنایات را بیپرده و با کمال جسارت انجام میداد و کوچکترین پردهپوشی یا ظاهرسازی به جز در مورد شهادت امام حسن (ع) در کار وی نبود.
برائت مأمون از معاویه
سیوطی در تاریخ خلفاء مینویسد: مأمون در سال یازدهم خلافتش دستور داد که منادی برائت ذمه خلیفه را از کسی که معاویه را به خیر و نیکی یاد کند، اعلام کند و ندا سر دهد که بهترین خلق بعد از رسول خدا(ص)، علی بن ابی طالب(ع) است[۴۶].
مسعودی درباره علت این فرمان مینویسد: مأمون در نامهای به تمام مردم نوشت که معاویه را بر بالای منبر لعن کنند، اما بعدها از ترس شورش، فرمان را لغو کرد. علت آن، این بود که از مطرِّف پسر مغیرة بن شعبه نقل شده است که گفت: من و پدرم در شام بر معاویه وارد شدیم. پدرم بارها نزد او میرفت و با وی سخن میگفت و سپس نزد ما میآمد و از معاویه و عقل و تدبیرش یاد میکرد و از آنچه که از او دیده بود، بسیار تعجب مینمود. یک شب پدرم به خانه بازگشت، ولی از خوردن غذا خودداری نمود. من او را غمناک دیدم. ساعتی در انتظار نشستم و با خود فکر کردم که ناراحتی پدرم شاید به خاطر کاری باشد که ما انجام دادهایم.
در این هنگام به پدرم گفتم: چرا شما را امشب غمگین میبینم؟ گفت: فرزندم، من از نزد ناپاکترین مردم میآیم. گفتم: به چه علت؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم. به او گفتم ای امیرالمؤمنین! تو به کمال قدرت رسیدی. اکنون چه میشود اگر به برادرانت از بنیهاشم نگاه مهری افکنی و به خدا قسم اکنون دیگر نزد بنیهاشم نیرو و قدرتی نیست تا تو از آن هراسان باشی!
معاویه گفت: هیهات هیهات! برادر تیم (ابوبکر) به حکومت رسید و عدل را پیشه ساخت، اما یک روز از مرگ او نگذشت که نام او هم از میان رفت. پس از وی برادر عدی (عمر) زمام حکومت را در دست گرفت و کوشش کرد و ده سال شدت عمل نشان داد، ولی به خدا قسم فردای آن روزی که مرگ دامنش را گرفت نام او هم مرد. فقط میگویند عمر، سپس برادر ما، عثمان، زمامدار گردید؛ مردی که کسی از نظر خانوادگی و نسب مانند او نبود. پس آنچه که باید انجام دهد انجام داد، ولی به خدا سوگند فردای آن روز که به هلاکت رسید، یاد او هم بین مردم مرد و فراموش گردید. اما برادر هاشم (حضرت محمد(ص)) هر روز پنج بار به نام او فریاد میزنند: «أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ».
ای مغیره مادر برای تو نباشد! با زنده بودن نام این مرد کدام عمل باقی میماند؟ به خدا سوگند (چاره نیست) مگر این که (نام پیامبر اسلام) دفن شود[۴۷].
مطرّف بن مغیره جزو کارگزاران دستگاه بنیامیه بود که به جنگ شبیب خارجی رفت. اما در پایان عمر خود در سال هفتاد و هفت علیه بنیامیه و حجاج شورش و قیام کرد و در همین سال کشته شد[۴۸].
به خاطر این قضیه، مأمون در سال دویست و دوازده از معاویه اعلام برائت کرد.[۴۹]
معاویة بن ابیسفیان
رهبر حزب قاسطین، معاویه بود. او در سال هشتم هجرت در حالی که ۲۸ سال داشت، در جریان فتح مکه از روی اکراه و اجبار مسلمان شد. عمر در زمان خلافت خود، او را والی شام کرد. برخی از صحابه، از جمله حذیفه، به سپردن ولایت شام به او اعتراض کردند[۵۰]؛ اما عمر به این اعتراضها وقعی ننهاد. ولایت او بر شام در زمان عثمان نیز ادامه یافت. او حدود بیست سال در شام حکومت کرد و تصویر مردم شام از اسلام، همان بود که او ساخته و خواسته بود. پس از قتل عثمان و بیعت مردم با امیرالمؤمنین، او زیر بار نرفت و علاوه بر توطئههای خود، دیگران را نیز بر ضد امام شوراند. او طلحه و زبیر را تشویق به نقض بیعت و جنگ با امام کرد[۵۱]. علاوه بر جنگ صفین که تفصیل آن خواهد آمد، در دو جنگ جمل و نهروان نیز دست معاویه پیدا بود.
او پس از شهادت امیرالمؤمنین با حیلهها و شیطنتهای خاصی که داشت، باعث پراکنده شدن فرماندهان سپاه امام حسن(ع) شد، و امام را مجبور به صلح کرد. او قاتل حجر بن عدی و عمرو بن حمق و بسیاری از شیعیان بود. پدرش، ابوسفیان، همواره با پیامبر اسلام جنگید و در ماجرای فتح مکه از روی اکراه مسلمان شد. مادرش، هند، در جنگ اُحُد باعث کشته شدن حمزه عموی پیامبر شد و جگر او را در دهانش جوید و به هند جگرخوار شهرت یافت. اگر چه معاویه به ظاهر مسلمان شده بود، پیامبر همواره از او بیمناک بود و او را نفرین میکرد[۵۲] و میفرمود: «هرگاه معاویه را بر منبر من دیدید، او را بکشید»[۵۳]. او کینه خاصی با بنیهاشم و حتی شخص پیامبر داشت. یک روز مغیرة بن شعبه به او پیشنهاد کرد که اکنون که خلافت را قبضه کردهای، با بنی هاشم از درِ مهربانی درآی. معاویه بدو گفت: «ابوبکر و عمر و عثمان خلافت کردند و رفتند و نامی از آنان باقی نماند؛ ولی نام محمد هر روز پنج مرتبه در اذان گفته میشود. وای بر تو! پس از این دیگر چه میماند، جز اینکه این نام دفن شود»[۵۴].[۵۵]
روشهای معاویه برای نابودی اسلام و اهلبیت(ع)
بهرهگیری از عوامل فرهنگی
معاویه، علاوه بر استفاده از روشهای خشونتبار قتل و کشتار و جنگ و غارت[۵۶]، به صورتی گسترده از عوامل فرهنگی نیز بهره میبرد و تمام قدرت و ثروت بیحساب امپراتوری اموی را در این راه به کار میگرفت. جعل و خلق حدیث، ساخت و پرداخت تفسیر و تحریف تاریخ، از مؤثرترین راههایی بود که معاویه از آن بهره برد. معاویه از این کار چندین هدف و مقصد در نظر داشت؛ اگر چه همه آنها در راستای نابودی اسلام و از میان برداشتن بنیهاشم قرار گرفته بود. الف. همه میدانیم که در تعلیمات اسلام، اهل بیت(ع) به عنوان همتای قرآن کریم، از بزرگترین قداست دینی برخوردار بودند[۵۷]. معاویه در برابر اسلام و عمل پیامبر اکرم(ص) میخواست اعتبار و قداست دینی خاندان نبوت را به طور کلی تخریب کند. او این کار را به دست جاعلان حدیث و تفسیر و تحریفکنندگان تاریخ انجام داد. ب. علاوه بر این، معاویه میخواست کسان دیگر را جانشین اهل بیت نبوت قرار دهد و بدین ترتیب، فرهنگ دینی دیگری برای مسلمانان ایجاد نماید. او این کار را نیز به دست جاعلان و تحریفکنندگان، صورت عمل داد.
علی بن محمد بن عبدالله مدائنی (۱۳۵ – ۲۲۵) مورخ بزرگ قرن سوم، در کتاب الاحداث مینویسد: معاویه پس از به دست آوردن خلافت، فرمانی به همه عمال و کارگزاران خویش نگاشت که در آن آمده بود هر کس چیزی در فضل ابوتراب و خاندانش باز گوید، حرمتی برای جان و مالش نیست و خونش هدر خواهد بود. در فرمان بعد چنین نوشت: هر که از دوستداران عثمان و علاقهمندان او و ناقلان فضایل وی، در سرزمین تحت فرمانروایی شما زندگی میکنند شناسایی کنید و آنها را به خود نزدیک کنید و اکرام نمایید و آنچه اینگونه افراد در فضیلت عثمان نقل میکنند برای من بنویسید. اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را نیز ذکر کنید. مدائنی میگوید: آنچنان این فرمان اجرا شد و مردمان به خاطر رسیدن به حطام دنیوی و مال و منال و صله و خلعت و ملک، حدیث آوردند که نقل فضایل عثمان، فراوانی گرفت. معاویه نیز آنچه در اختیار داشت، بیدریغ بر سر عرب و غیر عرب فرو ریخت. هر شخص ناشناخته و بیقدری که به نزد مأموران و کارگزاران معاویه میرفت و چیزی را به عنوان منقبت و فضیلت عثمان نقل میکرد، مورد توجه قرار میدادند و نامش را گزارش میکردند. و او بدین وسیله در دستگاه اموی مقام و منزلت مییافت و حتی میتوانست برای دیگران وساطت کند. پس از چندی باز هم فرمانی دیگر صادر شد و در آن، معاویه به کارگزاران خویش دستور داده بود: اینک روایات فضایل عثمان فراوانی یافته و در همه شهرها و نواحی بر سر زبانهاست. چون نامه من به شما برسد، مردم را دعوت کنید که فضایل صحابه و خلفای اولیه را روایت کنند و در فضیلت ابوتراب حدیثی نباشد، مگر اینکه روایتی همانند آن را در فضل خلفای نخستین و صحابه بیاورید یا ضد و مخالف آن را نقل کنید که البته این کار نزد من محبوبتر بوده، مرا بیشتر شادمان میکند؛ زیرا اینها برای شکستن دلایل ابوتراب و شیعیان، او قویتر و برندهترند. و تحمل آن برای ایشان دشوارتر از روایتهای فضایل عثمان بوده، کوبندگی بیشتری خواهد داشت.
مدائنی نقل کرده است: فرمان معاویه بر مردم خوانده شد و به دنبال آن، روایات دروغین فراوان در فضایل صحابه پدید آمد که هیچ بهرهای از حقیقت نداشت و مردمان به جدیت به نقل اینگونه سخنان پرداختند و رفتهرفته چنان شهرت یافت که بر منابر گفته شد و به مکتبخانهها راه یافت و معلمان مکتبخانهها، بخش زیادی از آنها را به کودکان و نوجوانان آموزش دادند و همانطور که قرآن را میآموختند، این احادیث ساختگی را میآموختند و از بر میکردند. کمکم از مجامع مردان گذشته، به مراکز تعلیم و تعلم زنان رسید. معلمان این مراکز، آن احادیث را به دختران و بانوان مسلمان آموزش دادند و سرانجام به همین شکل باز هم توسعه یافته، به میان خادمان و بردگان نیز راه یافت. این روال، سالیانی دراز بر اجتماع مسلمانان حاکم بود و نسلهای زیادی در چنگال احادیث جعلی و دروغین این دوران گرفتار بودند. بدین ترتیب، احادیث جعلی فراوان و نسبتهای ناروا شهرت یافت و دانشمندان و قاضیان و امرا، بر این راه رفتند؛ اما آنها که از همه، بار سنگینتری داشتند، قاریان ریاکار و صاحبان نفوس ضعیفهای بودند که عبادت و خشوع ساختگی نشان داده، جعل حدیث را به عهده گرفته بودند تا بدین وسیله نزد امرا و والیان دولت اموی بهرهای نصیب برند و قرب و منزلتی یابند و به مال و منال دنیا و ضیاع و عقار برسند. البته بعدها این احادیث که به این شکل و با این هدف برساخته شده بودند، به دست دینداران روزگاران بعد رسید و آنها را با اینکه از دروغ و بهتان پرهیز داشتند به خاطر اینکه اینها را راست میپنداشتند و حق میدانستند، قبول کردند و برای دیگران بازگو نمودند[۵۸].[۵۹]
تحمیل و تعلیم بغض و کینه و لعن و سب
شورشی که بر ضد عثمان پدید آمد، شورشی مردمی بود[۶۰]. از تمام عالم اسلام به جز شام و حمص که تحت حکومت معاویه بود، به مدینه آمدند. مردم از ستم و اجحاف کارگزاران عثمان به ستوه آمده بودند و همین، آنان را به شورش و اداشته بود. اما زمام این حرکت را قریشیان به دست گرفتند. کسانی از سرشناسان قریش مثل عایشه و طلحه و زبیر، به امید آینده، آن را اداره میکردند. سرانجام این شورش قتل عثمان بود. پس از قتل عثمان، نعمان بن بشیر انصاری[۶۱] پیراهن خونآلود او را به شام بُرد[۶۲] و این پیراهن، سرفصل تازهای در تاریخ اسلام گشود. پیراهن خونین، به دستور معاویه بر منبر مسجد اعظم شام آویخته شد و پیرمردانی سپید موی، در کنار آن، مجلس عزا به پا کرده، به عزاداری پرداختند[۶۳]. عزاداری یک سال ادامه یافت. خبر این حادثه، به تمام شهرهای مهم تحت حکومت معاویه فرستاده شد[۶۴]. معاویه در اولین سخنرانی بعد از این حادثه کوشید که عثمان را شهیدی مظلوم و علی(ع) را تنها مسئول قتل او قلمداد نماید[۶۵]. از این به بعد سیاست معاویه بر این منوال بود و هر روز به شکلی طرح ایجاد بغض و کینه نسبت به امیرمؤمنان(ع) دنبال میشد.
گفتنی است که در آن روزگاران، مردمان شهرهای مختلف، از حوادث اتفاق افتاده در دیگر شهرها به ویژه آنها که در دوردستها بودند، خبردار نمیشدند و وسایل ارتباط سریع وجود نداشت؛ و اگر گاه خبری به سرعت انتقال مییافت، به دست صاحبان قدرت و حکومت میرسید و در اختیار آنها قرار داشت و مردم از آن محروم بودند. بنابراین یک حکومت نیرومند و ریشهدار، همانند حکومت معاویه، که دو دهه تمام در شام حکومت بلامنازع کرده بود و همه چیز را در اختیار خویش داشت، میتوانست به آسانی اخبار مناطق دور دست را به هر شکل که بخواهد تحریف کند و این، آن چیزی بود که در جریان قتل عثمان در شام اتفاق افتاد. مسئله قتل عثمان و اینکه امیر مؤمنان(ع) مقصر اصلی در خون عثمان است، مسئلهای بود که در شام و حمص (= سوریه، اردن، لبنان و فلسطین) با بمبارانی از تبلیغ به مردم القا میشد. رنگ دینی مسئله و عنوان احساس برانگیزِ خلیفه شهید مظلوم! احساسات و عواطف مردم را به صورتی تند و آتشین علیه کوفه و امام علی(ع) برمیانگیخت. معاویه و حکومت اموی، در تبلیغ بر ضد امام، تنها به این مقدار بسنده نکرد؛ بلکه کوشید از هر وسیله ممکن در ایجاد کینه و بغض در مردم این دو استان بزرگ سود جوید.
آنچه ابن هلال ثقفی[۶۶] در کتاب معروف الغارات نقل میکند، نمونهای از این باب است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل: در دوران معاویه، عمر بن ثابت[۶۷] در دهات و قرای شام، از این ده به آن ده حرکت میکرد و به هر ده که میرسید، مردم آن را جمع مینمود و برای آنان سخنرانی میکرد. در سخنانش میگفت: ای مردم، علی بن ابیطالب، مردی منافق بود و او بود که میخواست در لیله عقبه شتر پیامبر را رم داده، ایشان را از کوه به زیر پرت کند و به قتل برساند؛ پس او را لعنت کنید. مردم آن ده نیز امام را لعن میکردند. پس از آنجا بیرون میرفت و به ده دیگری روی میکرد و کار خود را به همین شکل ادامه میداد[۶۸]. کارهای تبلیغی معاویه، با بهرهگیری از تمام وسایل ممکن، با توجه به اینکه همه لعاب دینی داشتند، یک حرکت بزرگ بر ضد امیرمؤمنان علی(ع) به وجود آورد. مردان در شام آن چنان از کینه لبریز شده و آن چنان برای انتقام خون عثمان به شور آمدند که سوگند یاد کردند از آن به بعد از همسران خویش دوری گزینند و آب غسل بر سر نریزند و بر رختخواب راحت نخوابند تا کشندگان عثمان را به قتل رسانند و اگر کسی مانع این راه باشد، او را نابود کنند یا حداقل خود جان بر سر این کار نهند[۶۹].
معاویه با بهرهگیری از کشته شدن عثمان و تبلیغات منفی گسترده علیه مردمان کوفه و امام، صد و پنجاه هزار نفر از مردم شام را برای جنگ صفین بسیج کرد؛ جنگی که به تخمین مورخان معتبر قدیم، هفتاد هزار کشته به جای گذاشت. اگر بخواهیم عمق فاجعهای که در این تبلیغات منفی به وجود آمده بود و ذهنیت مردمانی را که با تکیه بر این تبلیغات به صفین آمده بودند بدانیم، حادثهای که مورخان جنگ صفین در این رابطه نقل کردهاند کفایت میکند. در یک شبانگاه، هاشم مرقال،[۷۰] پرچمدار لشکر امیرمؤمنان(ع) مردان جنگی لشکر کوفه را به جنگ دعوت کرد. ندای او چنین بود: آن کس که خدا و دار آخرت را خواهان است، نزد من بیاید. مردان زیادی نزد او آمدند. او با این جمع از جان گذشته و طالب آخرت، به لشکر معاویه حمله آورد. اما به هر سوی میرفت، با پایداری روبهرو میشد. اما سرانجام، او و جمعی از قاریان قرآن به سوی دشمن حمله آورده، جنگی سخت کردند تا توانستند آنان را عقب برانند. در این هنگام، جوانی از لشکر شام به سوی آنها حمله آورد در حالی که این رجز را میخواند: أنا ابن أرباب الملوك غسان *** والدائن اليوم بدين عثمان إنی أتاني خبر فأشجان *** أن عليا قتل ابن عفان من فرزند شاهان غسانم و امروز به دین عثمان پایبندم. به من خبری رسیده و مرا غمگین ساخته است. و آن این است که علی، عثمان فرزند عفان را کشته است. این رجز را میخواند و همچنان شمشیر میزد و حمله میآورد و ناسزا میگفت و لعنت میکرد و زیاده سخن بر زبان میآورد. هاشم در پاسخ او گفت: ای بنده خدا، این سخن در پیشگاه الهی، مخاصمه به دنبال خواهد آورد و این جنگ، پس از خویش حساب خواهد داشت؛ از خدا بترس. تو به سوی خدا باز خواهی گشت و او از تو درباره این جنگ و آنچه قصد و نیت توست، پرسش خواهد کرد. جوان گفت: من از آنرو با شما میجنگم که رهبر شما –چنانکه به من گفتهاند- نماز نمیخواند و شما نیز نماز نمیخوانید! و از آنرو با شما میجنگم که رهبر شما خلیفه ما را کشته است و شما هم در این کار همراه بودهاید![۷۱]
شام به دست یزید بن ابیسفیان فتح شده بود و اسلام به وسیله او در میان مردمان آنجا رواج یافته بود. پس از مرگ او در سال ۱۸ قمری حکومت این استان بزرگ به معاویه واگذار شد. در عصر خلافت عثمان، حکومت استان حمص به آن اضافه گردید؛ بنابراین معاویه در هنگام قتل عثمان، در سال ۳۵ قمری هفده سال و در سال ۳۷ قمری در شروع جنگ صفین حدود نوزده سال در این سرزمین پهناور حکومت کرده بود و مردم آنجا، اعم از بومی و مهاجر، تحت تربیت معاویه، روزگار درازی گذرانیده، کاملاً به شکلی که او میخواست درآمده بودند. تبلیغات منفی بعد از قتل عثمان، درباره امیرالمؤمنین(ع) بر زمینه درازمدتی از تربیتهای قبلی بار بود و به همین جهت نیز با چنین شتابی به بار نشست و به شکل صد و پنجاه هزار شمشیرزن که تا پای مرگ پایداری میکردند، در آمد.[۷۲]
منابع
- روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷
- محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا
- دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲
- محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید
- طقوش و جعفریان، دولت امویان
- نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا
- جعفری، یعقوب، مقاله «قاسطین»، دانشنامه امام علی ج۹
- جاودان، محمد علی، مقاله «سب»، دانشنامه امام علی ج۹
پانویس
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ وی در سال ۶۰ هجری، در شام و در ۷۸ سالگی و به قول بعضی در ۸۲ سالگی از دنیا رفت: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۸.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۶.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.
- ↑ مهمترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده میکردند؛ معاویه طی نامههایی به امویها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).
- ↑ جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی (ع) است.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ٢٠٠: «"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة"»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۶۰.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳.
- ↑ فقال أمیر المؤمنین (ع): "قَاتَلَ اَللَّهُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۴۰. قال (ع): "يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۶۵۱، لعن الله ابن آکلة الأکباد: تهذیب الاحکام، مزی، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۰۵.
- ↑ اُمّ حبیبه، همسر رسول خدا (ص)، خواهر معاویه بود، از اینرو دایی مؤمنان نامیده شد. سید مرتضی در نقد این ادعا گفته است زمانی به برادرِ مادر، دایی گفته میشود که رابطه مادری از راه نسب باشد، نه تشبیه و استعاره. از اینرو، پدران و خواهرانِ همسرانِ رسول خدا (ص)، نیز جدّ و خاله مسلمانان نامیده نمیشوند. [وگرنه حیی بن اخطب یهودی به دلیل این که پدر صفیه است، باید «جدّالمؤمنین» خوانده شود.] چرا فقط معاویه از میان برادران آنان، خال المؤمنین نامیده شد، در حالی که محمد بن ابیبکر برادر عایشه و عبدالله بن عمر برادر حفصه بودند. عصبیتها انسان را کر و کور میکند، ر. ک: رسائل الشریف، ج۴، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر ر. ک: اسکافی، المعیار والموازنة، ص۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق؛ ج۵۹، ص۱۰۳.
- ↑ رسائل الشریف، ج۴، ص۲۱. معاویه در این زمان، چند نامه برای رؤسای قبایل نوشت، ولی دست تزویر و جعل او را در شمار کاتبان وحی قرار داد. در این باره، ر. ک: مسند احمد، ج۴، ص۱۸۱؛ سید بن طاووس، طرائف، ص۵۰۲؛ حلی، کشف الحق و نهج الصدق، ص۱۱؛ امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۶۸ و ۲۷۰؛ احمدی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۱۸؛ ابوریه، شیخ المضیرة أبیهریره، ص۲۰۴ - ۲۰۵؛ عقاد، معاویة بن ابیسفیان فی المیزان، ص۱۶۴. از اینرو در برخی منابع قدیمی نیز معاویه در شمار مطلق «کُتّاب النبی» آمده است نه کاتبان وحی، ر. ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۳؛ الاصابة، ج۶، ص۱۲۱.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۸.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۴۶ و اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.
- ↑ قال رسول الله (ص): «معاویة صلعوک لامال له»؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۲.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۵-۳۴۶.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶.
- ↑ و کتم اسلامه من ابیه و أمه: اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳؛ و کتم اسلامه... هذا یعارضه ما ثبت فی الصحیح: الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.
- ↑ معاویه از طلقاء است؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۴۰۱.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۵۰-۸۵۱.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۷۱.
- ↑ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۱۹۱؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم، ج۷، ص۲۳۳۶.
- ↑ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۵۹.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴-۳۴۵.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.
- ↑ مهمترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده میکردند؛ معاویه طی نامههایی به امویها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).
- ↑ جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی (ع) است.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰. قال رسول الله: «اَلْخِلاَفَةُ بَعْدِي ثَلاَثُونَ ثُمَّ تَكُونُ مِلْكاً»؛ (فتح الباری، ابن حجر، ج۱۲، ص۵۴).
- ↑ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۱ (پاورقی).
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۲. ترجیحا دفاع حسن بصری از ترس و تقیه بوده است نه واقعی و حقیقی (یوسفی غروی).
- ↑ یا لقوا؛ فلج نسبی که موجب لرزش اعضای بدن میشود.
- ↑ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۰.
- ↑ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۱۲.
- ↑ برای شناخت پلیدیها و جنایات معاویه، ر. ک: «الغدیر»، ج۱، ص۱۳۸ تا ۳۸۴.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۳.
- ↑ المجموع، نووی، ج۱۹، ص۱۹۸.
- ↑ المغنی، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ کشف القناع، بهوتی، ج۶، ص۲۰۱.
- ↑ المسبوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۵۷.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابیسفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۸.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۶۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۸۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص، ۱۰۹؛ زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۵۷.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 610-611.
- ↑ متقی هندی، کنز العمال، ج۵، ص۷۷۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۷.
- ↑ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۱۹؛ مسند احمد بن حنبل، ج۷، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۹.
- ↑ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۶۳۷؛ مزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، ج۷۷، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۹، ص۱۵۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۷۶.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۴۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۲۹.
- ↑ جعفری، یعقوب، مقاله «قاسطین»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۱۴۳.
- ↑ تنها در یک حمله تخریبی و غارتگرانه عوامل معاویه به سرزمین تحت حکومت علوی، سی هزار تن کشته شدند.
- ↑ حدیث مشهور ثقلین همین مسئله را اثبات میکند، ر.ک: نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابیطالب، ج۷، ص۱۲۳؛ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمان، سنن الدارمی، ج۲، ص۴۳۱؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۲ – ۶۶۳، ح۳۷۸۶ و ۳۷۸۸؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳، ۱۶۶، ۱۷۰ و ۱۸۲.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۵ - ۱۶ و ج۱۱، ص۴۴ - ۴۶.
- ↑ جاودان، محمد علی، مقاله «سب»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۳۲۵.
- ↑ ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۴۸ و ج۵، ص۵۹ – ۶۰، ق ۴؛ یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ رئیس بخش کوچکتر خزرج و اولین بیعت کننده با ابوبکر در سقیفه.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.
- ↑ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۲۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.
- ↑ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۱ – ۳۲ و ۱۲۷ – ۱۲۸.
- ↑ ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفی) متوفای ۲۸۳ ق.
- ↑ برادر زید بن ثابت.
- ↑ ابن هلال ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۸۱ - ۵۸۲.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۷۷.
- ↑ هاشم بن عتبة بن ابیوقاص (مرقال). ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۳۷۷.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲ – ۴۳؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۵۴ - ۳۵۵.
- ↑ جاودان، محمد علی، مقاله «سب»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۳۲۸.