معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش ۲|ماه=[[شهریور]]|روز=[[18]]|سال=[[۱۴۰۰]]|کاربر=Msadeq  }}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = معاویة بن ابی سفیان
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = معاویة بن ابی سفیان
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون [[معاویة بن ابی سفیان]] است. "'''[[معاویة بن ابی سفیان]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[معاویة بن ابی سفیان در نهج البلاغه]] - [[معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره نبوی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره علوی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره حسینی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره حسینی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


'''[[معاویه]]'''، [[فرزند]] [[ابوسفیان]] و هند جگرخوار، بنیان‌گذار [[سلسله]] [[خلافت اموی]]، از [[دشمنان]] سرسخت [[امام علی]]{{ع}} و مردی دارای [[رذایل اخلاقی]] بود. به صورت ظاهری هنگام [[فتح مکه]] [[ایمان]] آورد و در [[زمان]] [[خلافت]] [[خلیفه دوم]] والی شام شد. امام علی{{ع}} او را برکنار کرد اما برعلیه [[امام]] [[جنگ]] به راه انداخت و سرانجام با فسخ صلح‌نامه خود با [[امام حسن]]{{ع}} به [[حکومت]] رسید. او با معرفی [[یزید]] به عنوان [[جانشینی]] حوادث آینده و [[شهادت امام حسین]]{{ع}} را رقم زد.
== مقدمه ==
معاویه در سال پنجم قبل از بعثت به [[دنیا]] آمد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ وی در سال ۶۰ هجری، در شام و در ۷۸ سالگی و به قول بعضی در ۸۲ سالگی از دنیا رفت: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۸.</ref> و در ۳۶ سالگی، یعنی سال ۱۹ ه به [[فرمان]] [[خلیفه دوم]]، [[والی شام]] شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۶. </ref>؛ [[عثمان بن عفان]] نیز وی را در مقامش باقی گذاشت. [[امام علی]] {{ع}} وی را برکنار کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.</ref> معاویه فرمان علی {{ع}} را نپذیرفت و بر ضد [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[شورش]] کرد و جنگ‌های [[جمل]]<ref>مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).</ref> و [[صفین]]<ref>جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی {{ع}} است.</ref>، بدون [[شک]] آثار فعالیت‌های او بر ضد [[امام]] زمانش بوده است.


==مقدمه==
== آشنایی اجمالی ==
[[معاویه]]، [[فرزند]] [[ابوسفیان]]، بنیان‌گذار سلسله [[خلافت اموی]]، از [[دشمنان]] سرسخت [[امام علی]] {{ع}}، مردی مزور، نیرنگ‌باز، حیله‌گر و [[دنیاطلب]] و دارای [[رذایل اخلاقی]] بود. او هرگز در [[دل]] [[ایمان]] نیاورد و در برابر [[اسلام آوردن ظاهری]] پدرش، [[ابوسفیان]]، وی را با اشعاری مورد [[نکوهش]] قرار داد و مایه رسوایی و [[تباهی]] دانست. او برای وصول به اهداف دنیوی از هیچ عملی فروگذار نمی‌کرد. [[امام علی]] {{ع}} در مورد رفتارهای [[معاویه]] می‌فرماید: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[معاویه]] از من زیرک‌تر نیست. او [[پیمان‌شکنی]] می‌کند و [[گنه‌کاری]]. اگر [[پیمان‌شکنی]] را ناخوش نمی‌داشتم، من زیرک‌ترین [[مردم]] می‌بودم، ولی [[پیمان‌شکنان]]، گنه‌کارند و گنه‌کاران، نافرمان. هر [[پیمان‌شکنی]] را در [[روز قیامت]] پرچمی است که بدان شناخته شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٠٠: {{متن حدیث|"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة"}}</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۷۲۷-۷۲۹.</ref>
[[معاویه]]، فرزند [[ابوسفیان]]، بنیان‌گذار [[سلسله]] [[خلافت اموی]]، از [[دشمنان سرسخت امام علی]] {{ع}}، مردی مزور، [[نیرنگ‌باز]]، [[حیله‌گر]] و [[دنیاطلب]] و دارای [[رذایل اخلاقی]] بود. او هرگز در [[دل]] [[ایمان]] نیاورد و در برابر [[اسلام آوردن ظاهری]] پدرش، ابوسفیان، وی را با اشعاری مورد [[نکوهش]] قرار داد و مایه [[رسوایی]] و [[تباهی]] دانست. او برای وصول به [[اهداف]] [[دنیوی]] از هیچ عملی فروگذار نمی‌کرد. [[امام علی]] {{ع}} در مورد رفتارهای معاویه می‌فرماید: به [[خدا]] [[سوگند]]، معاویه از من زیرک‌تر نیست. او [[پیمان‌شکنی]] می‌کند و [[گنه‌کاری]]. اگر پیمان‌شکنی را ناخوش نمی‌داشتم، من زیرک‌ترین [[مردم]] می‌بودم، ولی [[پیمان‌شکنان]]، گنه‌کارند و گنه‌کاران، نافرمان. هر پیمان‌شکنی را در [[روز قیامت]] پرچمی است که بدان شناخته شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٠٠: {{متن حدیث|"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة"}}</ref>.<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.</ref>
===پدر و مادر ===
پدرش «صخر» معروف به ابوسفیان از [[دشمنان]] سرسخت [[اسلام]] بود. مادرش، را هم [[هند]] دختر [[عتبة بن ربیعة بن عبدشمس بن عبدمناف]] گویند. وی نیز - که [[پدر]]، پسر و برادرش در [[جنگ بدر]] به [[دست امام]] علی {{ع}} و [[حمزه]] کشته شده بودند - همچون شویش از دشمنان سرسخت اسلام و خصوصاً امام علی {{ع}} به شمار می‌رفت <ref>روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۶۰.</ref>. [[تولد]] معاویه معلوم نیست<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی</ref> ولی اگر به گفته [[واقدی]] در هنگام [[وفات]] به [[سال ۶۰ هجری]]، ۷۸ سال داشته باشد<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.</ref>، [[تولد]] او ۱۸ سال پیش از [[هجرت]]، یعنی در دهه اول [[قرن هفتم]] میلادی بوده است. [[کنیه]] [[معاویه]] اباعبدالرحمن بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳.</ref>؛ اما از آنجا که در بعضی از عبارات از مادرش –هند- با عنوان "آکلة الاکباد" یاد شده، از معاویه نیز با [[لقب]] "ابن اکلة الاکباد" نام برده شده است.<ref>فقال أمیر المؤمنین {{ع}}: "قَاتَلَ اَللَّهُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۴۰. قال {{ع}}: "يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۶۵۱، لعن الله ابن آکلة الأکباد: تهذیب الاحکام، مزی، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۰۵.</ref> او را همچنین [[خال المؤمنین]] گفته‌اند<ref>اُمّ حبیبه، همسر رسول خدا {{صل}}، خواهر معاویه بود، از این‌رو دایی مؤمنان نامیده شد. سید مرتضی در نقد این ادعا گفته است زمانی به برادرِ مادر، دایی گفته می‌شود که رابطه مادری از راه نسب باشد، نه تشبیه و استعاره. از این‌رو، پدران و خواهرانِ همسرانِ رسول خدا {{صل}}، نیز جدّ و خاله مسلمانان نامیده نمی‌شوند. [وگرنه حیی بن اخطب یهودی به دلیل این که پدر صفیه است، باید «جدّالمؤمنین» خوانده شود.] چرا فقط معاویه از میان برادران آنان، خال المؤمنین نامیده شد، در حالی که محمد بن ابی‌بکر برادر عایشه و عبدالله بن عمر برادر حفصه بودند. عصبیت‌ها انسان را کر و کور می‌کند، ر. ک: رسائل الشریف، ج۴، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر ر. ک: اسکافی، المعیار والموازنة، ص۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق؛ ج۵۹، ص۱۰۳.</ref> و از نویسندگان [[وحی]]<ref> رسائل الشریف، ج۴، ص۲۱. معاویه در این زمان، چند نامه برای رؤسای قبایل نوشت، ولی دست تزویر و جعل او را در شمار کاتبان وحی قرار داد. در این باره، ر. ک: مسند احمد، ج۴، ص۱۸۱؛ سید بن طاووس، طرائف، ص۵۰۲؛ حلی، کشف الحق و نهج الصدق، ص۱۱؛ امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۶۸ و ۲۷۰؛ احمدی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۱۸؛ ابوریه، شیخ المضیرة أبی‌هریره، ص۲۰۴ - ۲۰۵؛ عقاد، معاویة بن ابی‌سفیان فی المیزان، ص۱۶۴. از این‌رو در برخی منابع قدیمی نیز معاویه در شمار مطلق «کُتّاب النبی» آمده است نه کاتبان وحی، ر. ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۳؛ الاصابة، ج۶، ص۱۲۱. </ref> به شمار آورده‌اند.


==نسب==
=== خصوصیات شخصی ===
نام و [[نسب]] او [[معاویة بن صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف]] است. البته پدرش به [[ابوسفیان]] معروف است. [[مادر]] [[معاویه]]، [[هند]] دختر [[عتبة بن ربیعة بن عبدشمس بن عبدمناف]] گویند و [[کنیه]] معاویه، [[اباعبدالرحمن]] است<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳.</ref>. در بعضی از عبارات هند را آکلة الاکباد می‌گویند و معاویه را ابن اکلة الاکباد می‌نامند<ref>فقال أمیر المؤمنین{{ع}}: {{متن حدیث|قَاتَلَ اَللَّهُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ...}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۴۰. قال{{ع}}: {{متن حدیث|يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ...}}؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۶۵۱، لعن الله ابن آکلة الأکباد: تهذیب الاحکام، مزی، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۰۵.</ref>. پدر و مادر [[معاویه]] از سرسخت‌ترین [[دشمنان اسلام]] بودند<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۳۴۴؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۴۶۰.</ref>.
بعضی از منابع، وی را سفید چهره معرفی می‌کنند که محاسنش را [[خضاب]] می‌کرده است<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. ولی عده‌ای دیگر از [[مورخان]]، وی را سیاه چهره معرفی می‌کنند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۸.</ref>. [[معاویه]] را جزء "دهاة العرب" می‌دانند <ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۴۶ و اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.</ref>. او در نقل‌ها، به صورت شخص [[فقیری]] معرفی می‌شود که بعد از رسیدن به [[حکومت]] [[شام]] به شخصی [[ثروتمند]] تبدیل شد<ref>قال رسول الله {{صل}}: {{متن حدیث|معاویة صلعوک لامال له}}؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>


==[[مسلمان]] شدن معاویه==
==سرگذشت زندگی==
===عصر نبوی===
==== ورود به اسلام ====
[[زمان]] مسلمان شدن معاویه مشخص نیست؛ در کتب [[تاریخی]] نقل قول‌های مختلفی در این باره آمده است:
[[زمان]] مسلمان شدن معاویه مشخص نیست؛ در کتب [[تاریخی]] نقل قول‌های مختلفی در این باره آمده است:
#هنگام [[فتح مکه]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶.</ref>؛  
# هنگام [[فتح مکه]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶.</ref>؛  
#در [[یوم]] القضاء ([[عمرة القضاء]])؛ هنگام دیدن [[رسول خدا]]{{صل}} مسلمان شده است اما [[اسلام]] خود را از والدینش مخفی می‌کرده است<ref>و کتم اسلامه من ابیه و أمه: اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳؛ و کتم اسلامه... هذا یعارضه ما ثبت فی الصحیح: الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.</ref>.
# در [[یوم]] القضاء ([[عمرة القضاء]])؛ هنگام دیدن [[رسول خدا]] {{صل}} مسلمان شده است اما [[اسلام]] خود را از والدینش مخفی می‌کرده است<ref>و کتم اسلامه من ابیه و أمه: اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳؛ و کتم اسلامه... هذا یعارضه ما ثبت فی الصحیح: الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.</ref>.


اما طبق نقل مشهور، وی در فتح مکه مسلمان شده است و جزء "[[طلقاء]] و ابناء الطلقاء" قرار گرفته است<ref>معاویه از طلقاء است؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۴۰۱.</ref>. هنگامی که [[شهر مقدس]] [[مکه]] [[فتح]] شد. رسول خدا{{صل}} گروهی از [[قریش]] را بخشیدند و این افراد را [[آزاد]] و [[فرزندان]] آزاد شده خواندند و فرمودند این افراد [[حق]] [[حکومت]] بر [[مسلمانان]] را ندارند. [[عبدالرحمن بن غنم]] [[اشعری]]، [[فقیه]] بزرگ [[اهل شام]] درباره او گفته است: معاویه [[حق]] دخالت در امر حکومت را ندارد زیرا او جزء آزاد شده‌هاست، آزاد شده [[حق حاکم]] شدن را ندارند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۵۰-۸۵۱.</ref>. [[عمر بن الخطاب]] نیز می‌گوید: حکومت برای آزاد شده‌ها و فرزندان آنها نیست<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۷۱.</ref>.
اما طبق نقل مشهور، وی در فتح مکه مسلمان شده است و جزء "[[طلقاء]] و ابناء الطلقاء" قرار گرفته است<ref>معاویه از طلقاء است؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۴۰۱.</ref>. هنگامی که [[شهر مقدس مکه]] [[فتح]] شد. رسول خدا {{صل}} گروهی از [[قریش]] را بخشیدند و این افراد را [[آزاد]] و [[فرزندان]] آزاد شده خواندند و فرمودند این افراد [[حق]] [[حکومت]] بر [[مسلمانان]] را ندارند. [[عبدالرحمن بن غنم اشعری]]، [[فقیه]] بزرگ [[اهل شام]] درباره او گفته است: معاویه[[حق]] دخالت در امر حکومت را ندارد زیرا او جزء آزاد شده‌هاست، آزاد شده [[حق حاکم]] شدن را ندارند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۵۰-۸۵۱.</ref>. [[عمر بن الخطاب]] نیز می‌گوید: حکومت برای آزاد شده‌ها و فرزندان آنها نیست<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۷۱.</ref>.


[[علی]]{{ع}} درباره آنها فرموده‌اند: اینان به [[اجبار]] [[مسلمان]] شده‌اند و جزء [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} و در پی [[بدعت]] و [[دشمنی]] با [[دین خدا]] هستند<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.
علی {{ع}} درباره آنها فرموده‌اند: اینان به [[اجبار]] مسلمان شده‌اند و جزء [[دشمنان]] رسول خدا {{صل}} و در پی [[بدعت]] و [[دشمنی]] با [[دین خدا]] هستند<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.


در [[آیات قرآن]] نیز اصطلاح "الشجرة الملعونه" آمده است که منظور از آن، [[بنی امیه]] است<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۱۹۱؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم، ج۷، ص۲۳۳۶.</ref>.
در [[آیات قرآن]] نیز اصطلاح "الشجرة الملعونه" آمده است که منظور از آن، [[بنی امیه]] است<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۱۹۱؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم، ج۷، ص۲۳۳۶.</ref>.


در روایتی که از [[عایشه]] نقل شده، از [[معاویه]] به [[فرعون]] تعبیر شده است و رسیدن به [[حکومت]]، بر [[انتخاب]] خدایی و [[تأیید الهی]] دلالت بر آنان ندارد<ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۳۴۴-۳۴۵.</ref>
در روایتی که از [[عایشه]] نقل شده، از [[معاویه]] به [[فرعون]] تعبیر شده است و رسیدن به [[حکومت]]، بر [[انتخاب]] خدایی و [[تأیید الهی]] دلالت بر آنان ندارد<ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۴۴-۳۴۵.</ref>


==خصوصیات شخصی معاویه==
==== کتابت برای [[پیامبر]] {{صل}} ====
بعضی از منابع، وی را سفید چهره معرفی می‌کنند که محاسنش را [[خضاب]] می‌کرده است<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. ولی عده‌ای دیگر از [[مورخان]]، وی را سیاه چهره معرفی می‌کنند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۸.</ref>. معاویه را جزء "دهاة العرب" می‌دانند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۴۶ و اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.</ref>. او در نقل‌ها، به صورت شخص [[فقیری]] معرفی می‌شود که بعد از رسیدن به حکومت [[شام]] به شخصی [[ثروتمند]] تبدیل شد<ref>قال رسول الله{{صل}}: {{متن حدیث|معاویة صلعوک لامال له}}؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۳۴۵-۳۴۶.</ref>
معاویه که [[خواندن و نوشتن]] می‌دانست از جمله کاتبان پیامبر‌{{صل}} نیز شد، اما به گفته بعضی از [[سیره‌نویسان]] کاتب [[وحی]] نبود، بلکه نامه‌های [[پادشاهان]] و رؤسای [[قبایل]] را می‌نوشت و امور روزانه و حساب [[اموال]] و [[صدقات]] و تقسیم آنان را برعهده داشت و در این امور، شخصی به نام [[حنظلة بن ربیع تمیمی]] با او شرکت داشت.


==[[معاویه]] در [[دوران خلفا]]==
====حکومت بر سرزمین‌های شام====
پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[ماجرای سقیفه]]، [[ابوسفیان]] به دستگاه [[خلافت]] متمایل شد. دستگاه [[خلافت]] که از [[قدرت]] و نفوذ او [[آگاهی]] داشتند، برای دفع شر او، صدقاتی که در [[دوران پیامبر]] گرد آورده بود، به او بازگرداندند. از این‌رو او به [[همکاری]] با دستگاه [[خلافت]] [[راضی]] شد. [[خلیفه اول]] [[فرزند]] ارشد او، [[یزید بن ابی‌سفیان]] را به [[ولایت]] [[دمشق]] [[منصوب]] کرد. بدین‌سان بنیاد [[خلافت امویان]] به‌دست [[خلیفه اول]] پی‌ریزی شد. در زمان [[خلیفه دوم]] [[یزید بن ابی‌سفیان]] درگذشت. [[خلیفه]] بنا به پیشنهاد [[یزید]]، [[معاویه]] را به [[جانشینی]] او برگزید. [[معاویه]] بر [[شام]] تسلط یافت و با استفاده از سه عامل [[زر و زور]] [[تزویر]]، [[حکومت]] خود را در [[شام]] تثبیت کرد. در این دوران تمام نواحی [[شام]] زیر نظر [[حکومت]] او قرار گرفت. دوران [[خلیفه سوم]]، به‌دلیل [[خویشاوندی]] [[خلیفه]] با [[امویان]]، دوران طلایی [[حکومت]] [[معاویه]] به‌حساب می‌آید. در این دوره افزون بر [[دمشق]]، سایر ولایات [[شامات]]، شامل [[سوریه]]، [[فلسطین]]، [[اردن]] و لبنان امروزی در قلمرو حکومتی [[معاویه]] قرار گرفت. او در زمان [[عثمان]]، [[اختیار]] تام یافت. در سایه نیروی [[نظامی]] و برخورداری از درآمدهایی که در اثر [[جنگ‌ها]] و [[غنایم]] به‌دست آمده بود، [[معاویه]] [[حکومت]] خود را استحکام بخشید. با وجود حمایت‌هایی که [[خلیفه سوم]] نسبت به او داشت، اما هنگام محاصره خانه او، در حالی‌که از [[معاویه]] درخواست کمک کرده بود، از [[حمایت]] و کمک به او خودداری کرد، زیرا کشته شدن [[خلیفه]] را گامی در جهت وصول به آرزوی دیرین خود، یعنی [[خلافت]]، می‌دانست. پس از [[قتل عثمان]]، همسرش پیراهن خونی او را برای [[معاویه]] فرستاد تا بدین وسیله انگیزه وی در [[فریب]] و تحمیق [[مردم]] شامل جامه عمل بپوشد. [[امام علی]] {{ع}} در نامه‌ای خطاب به او می‌نویسد که به [[خدا]] قسم [[عثمان]] را کسی جز تو نکشت. همچنین در فرازی دیگر می‌نویسد زمانی به [[یاری]] او می‌شتافتی که به [[نعمت]] باشد و زمانی او را [[خوار]] می‌کردی که باز به نفعت باشد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۷۲۷-۷۲۹.</ref>.
پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[ماجرای سقیفه]]، [[ابوسفیان]] به دستگاه [[خلافت]] متمایل شد. [[دستگاه خلافت]] که از [[قدرت]] و [[نفوذ]] او [[آگاهی]] داشتند، برای دفع [[شر]] او، صدقاتی که در [[دوران پیامبر]] گرد آورده بود، به او بازگرداندند. از این‌رو او به [[همکاری]] با دستگاه خلافت [[راضی]] شد. [[خلیفه اول]] فرزند ارشد او، [[یزید بن ابی‌سفیان]] را به [[ولایت]] [[دمشق]] [[منصوب]] کرد. بدین‌سان بنیاد [[خلافت امویان]] به‌دست خلیفه اول پی‌ریزی شد. در [[زمان]] [[خلیفه دوم]] یزید بن ابی‌سفیان درگذشت. [[خلیفه]] بنا به پیشنهاد [[یزید]]، معاویه را به [[جانشینی]] او برگزید. معاویه بر [[شام]] [[تسلط]] یافت و با استفاده از سه عامل [[زر و زور]] [[تزویر]]، حکومت خود را در شام تثبیت کرد. در این دوران تمام نواحی شام زیر نظر حکومت او قرار گرفت. دوران [[خلیفه سوم]]، به‌دلیل [[خویشاوندی]] خلیفه با [[امویان]]، دوران طلایی [[حکومت معاویه]] به‌حساب می‌آید. در این دوره افزون بر دمشق، سایر ولایات [[شامات]]، شامل [[سوریه]]، [[فلسطین]]، [[اردن]] و لبنان امروزی در قلمرو [[حکومتی]] معاویه قرار گرفت. او در زمان [[عثمان]]، [[اختیار]] تام یافت. در سایه [[نیروی نظامی]] و برخورداری از درآمدهایی که در اثر [[جنگ‌ها]] و [[غنایم]] به‌دست آمده بود، [[معاویه]] [[حکومت]] خود را [[استحکام]] بخشید. با وجود حمایت‌هایی که [[خلیفه سوم]] نسبت به او داشت، اما هنگام [[محاصره]] [[خانه]] او، در حالی‌که از معاویه درخواست کمک کرده بود، از [[حمایت]] و کمک به او خودداری کرد؛ زیرا کشته شدن [[خلیفه]] را گامی در جهت وصول به آرزوی دیرین خود، یعنی [[خلافت]]، می‌دانست. پس از [[قتل عثمان]]، همسرش پیراهن خونی او را برای معاویه فرستاد تا بدین وسیله [[انگیزه]] وی در [[فریب]] و [[تحمیق]] [[مردم]] شامل [[جامه]] عمل بپوشد. [[امام علی]] {{ع}} در نامه‌ای خطاب به او می‌نویسد که به [[خدا]] قسم [[عثمان]] را کسی جز تو نکشت. همچنین در فرازی دیگر می‌نویسد زمانی به [[یاری]] او می‌شتافتی که به [[نعمت]] باشد و زمانی او را [[خوار]] می‌کردی که باز به نفعت باشد<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.</ref>.
امام علی {{ع}} وی را برکنار کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.</ref> معاویه [[فرمان]] علی {{ع}} را نپذیرفت و بر [[ضد]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[شورش]] کرد و جنگ‌های [[جمل]]<ref>مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).</ref> و [[صفین]]<ref>جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی {{ع}} است.</ref>، را به راه انداخت. از حکومت وی در [[ادبیات]] [[روایی]]، به [[سلطنت]] تعبیر می‌شود<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰. قال رسول الله: {{متن حدیث|اَلْخِلاَفَةُ بَعْدِي ثَلاَثُونَ ثُمَّ تَكُونُ مِلْكاً}}؛ (فتح الباری، ابن حجر، ج۱۲، ص۵۴).</ref>. او توانسته بود مردم [[شام]] را با خود همراه کند و آنها او را حاکمی [[عادل]] می‌پنداشتند<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۱ (پاورقی).</ref> و افرادی چون [[حسن بصری]] و [[عمر بن عبدالعزیز]] از او [[دفاع]] می‌کنند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۲. ترجیحا دفاع حسن بصری از ترس و تقیه بوده است نه واقعی و حقیقی (یوسفی غروی).</ref>. سرانجام او در [[رجب]] [[سال]] ۶۰ه‍.ق در حالی که به [[بیماری]] "لوقه"<ref>یا لقوا؛ فلج نسبی که موجب لرزش اعضای بدن می‌شود.</ref> [[مبتلا]] شده بود، درگذشت<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۰.</ref>.
[[معاویه]] به طور معمول در برخورد با [[مخالفان]] میانه‌رو، [[گشاده‌رو]] و با گذشت بود و با هدایای فراوان و بذل و بخشش‌های گسترده از [[بیت‌المال]] آنان را می‌خرید. بعدها این حرکت او بدین عنوان که وی [[سیاستمدار]] و [[اهل]] [[تسامح]] بود، تلقی شد. [[تاریخ]]، [[فریب]] و [[مکر]] وی را به حساب زیرکیِ [[سیاسی]] او گذاشت و بذل و بخشش‌های او را برای خرید [[اشراف قریش]]، به پای [[شکیبایی]] و [[بردباری]] او نوشت<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص۱۲.</ref>. در واقع معاویه، خلیفه‌ای سنگدل، [[حیله‌گر]]، [[دروغگو]] و [[فتنه‌انگیز]] بود. او عمّال خویش را بر [[اموال]] و [[جان‌ها]] و نوامیس [[مسلمین]] مسلّط ساخت و دیکتاتوری‌ترین شیوه‌های [[حکومتی]] را در قالب [[تزویر]] و [[تبلیغات]]، [[اعمال]] می‌کرد و در ریشه‌کن ساختن [[دین]] [[پیامبر]] می‌کوشید <ref>برای شناخت پلیدی‌ها و جنایات معاویه، ر. ک: «الغدیر»، ج۱، ص۱۳۸ تا ۳۸۴.</ref>. [[جنگیدن]] با [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} معاویه را در ردیف [[اهل بغی]] و [[واجب]] القتل قرار داده بود؛ چنانکه [[عبدالله بن عمر]] وی را واجب القتل می‌دانسته است؛ زیرا او با [[سرکشی]] در برابر [[خلیفه رسول خدا]] {{صل}} قرار گرفته است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۳.</ref>. [[اهل صفین]] باید توسط علی {{ع}} [[سرکوب]] شوند<ref>المجموع، نووی، ج۱۹، ص۱۹۸.</ref>. اهل صفین باعث [[اختلاف]] در [[امت اسلام]] بودند پس قتل‌شان واجب است<ref> المغنی، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ کشف القناع، بهوتی، ج۶، ص۲۰۱.</ref>. حرکت اهل صفین [[معصیت]] و [[قتل]] آنها واجب بوده است<ref>المسبوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴.</ref>. همچنین [[عمار بن یاسر]] در [[جنگ صفین]] و افرادی چون [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن الحمق خزاعی]] به دست او کشته شدند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۵۷.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۴۸.</ref>
[[معاویه]] با سیاست‌بازی، بی‌آنکه در [[تقوا]] و [[دیانت]] از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با [[احکام اسلامی]] منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، [[پوشیدن لباس]] ابریشم‌، استماع آواز، [[قضاوت]] بر خلاف اسلام‌، به رسمیت شناختن فرزند [[زنا]]، [[جنگ با امیرالمؤمنین علی]] {{ع}}، اعزام نیروهای نظامی برای [[قتل]] و [[غارت]] [[شیعیان]] [[امام]] در [[زمان]] [[خلافت]] [[امیرالمؤمنین]]، [[شهادت]] [[مالک اشتر]]، حجر بن عدی و یارانش‌، [[تجاوز]] به [[مصر]] و شهادت [[محمد بن ابی‌بکر]] [[والی]] [[منصوب]] امیرالمؤمنین علی {{ع}}، [[قتل عام]] [[شیعیان‌]]، [[جعل]] [[احادیث]] در [[مذمت]] امیرالمؤمنین، جعل احادیث در [[مدح]] عثمان‌، [[امر]] به [[لعن]] امیرالمؤمنین در [[خطبه]] [[نماز]]، شهادت [[امام حسن]] {{ع}}، [[خواندن نماز]] [[جمعه]] در [[روز]] چهارشنبه‌، همه و همه گوشه‌هایی از این جنایات و اقدامات [[ضد]] [[اسلامی]] معاویه بودند و او همه این جنایات را بی‌پرده و با کمال [[جسارت]] انجام می‌داد و کوچک‌ترین [[پرده‌پوشی]] یا [[ظاهرسازی]] به جز در مورد [[شهادت امام حسن]] {{ع}} در کار وی نبود.


==معاویه و حکومت==
==[[برائت]] [[مأمون]] از [[معاویه]]==
معاویه در سال پنجم [[قبل از بعثت]] به [[دنیا]] آمد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ وی در سال ۶۰ هجری، در شام و در ۷۸ سالگی و به قول بعضی در ۸۲ سالگی از دنیا رفت: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۸.</ref> و در ۳۶ سالگی، یعنی سال ۱۹ ه به [[فرمان]] [[خلیفه دوم]]، [[والی شام]] شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۶. </ref>؛ [[عثمان بن عفان]] نیز وی را در مقامش باقی گذاشت.
[[سیوطی]] در [[تاریخ خلفاء]] می‌نویسد: مأمون در [[سال یازدهم]] خلافتش دستور داد که منادی برائت [[ذمه]] [[خلیفه]] را از کسی که معاویه را به خیر و [[نیکی]] یاد کند، اعلام کند و ندا سر دهد که بهترین [[خلق]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷.</ref>.


[[امام علی]]{{ع}} وی را برکنار کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.</ref> معاویه فرمان علی{{ع}} را نپذیرفت و بر ضد [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[شورش]] کرد و جنگ‌های [[جمل]]<ref>مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).</ref> و [[صفین]]<ref>جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی{{ع}} است.</ref>، بدون [[شک]] آثار فعالیت‌های او بر ضد [[امام]] زمانش بوده است.
[[مسعودی]] درباره علت این [[فرمان]] می‌نویسد: مأمون در نامه‌ای به تمام [[مردم]] نوشت که معاویه را بر بالای [[منبر]] [[لعن]] کنند، اما بعدها از [[ترس]] [[شورش]]، فرمان را [[لغو]] کرد. علت آن، این بود که از مطرِّف پسر [[مغیرة بن شعبه]] نقل شده است که گفت: من و پدرم در [[شام]] بر معاویه وارد شدیم. پدرم بارها نزد او می‌رفت و با وی سخن می‌گفت و سپس نزد ما می‌آمد و از معاویه و [[عقل]] و تدبیرش یاد می‌کرد و از آن‌چه که از او دیده بود، بسیار [[تعجب]] می‌نمود. یک شب پدرم به [[خانه]] بازگشت، ولی از خوردن [[غذا]] خودداری نمود. من او را غمناک دیدم. ساعتی در [[انتظار]] نشستم و با خود [[فکر]] کردم که [[ناراحتی]] پدرم شاید به خاطر کاری باشد که ما انجام داده‌ایم.


در [[روایات]] رسیده از [[رسول خدا]]{{صل}}؛ [[علی]]{{ع}} [[مأمور]] [[جنگ]] با سه گروه شده است؛ [[ناکثین]] ([[اهل]] [[جمل]])، [[قاسطین]] ([[معاویه]] و [[اصحاب]] او) و [[مارقین]] ([[اصحاب نهروان]])<ref>المبسوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴. قاسط یعنی ستمگر مدعی عدل و داد! قسط از لغات اضداد است این نام گذاری وی برای آن است تا بگوید، علی الا عامل تفرقه بود. (یوسفی غروی).</ref>.
در این هنگام به پدرم گفتم: چرا شما را امشب [[غمگین]] می‌بینم؟ گفت: فرزندم، من از نزد ناپاک‌ترین مردم می‌آیم. گفتم: به چه علت؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم. به او گفتم ای [[امیرالمؤمنین]]! تو به کمال [[قدرت]] رسیدی. اکنون چه می‌شود اگر به برادرانت از [[بنی‌هاشم]] نگاه مهری افکنی و به [[خدا]] قسم اکنون دیگر نزد بنی‌هاشم نیرو و قدرتی نیست تا تو از آن هراسان باشی!


بعد از [[شهادت علی]]{{ع}} معاویه به [[دشمنی با امام حسن]]{{ع}} پرداخت و سرانجام توانست در سال ۴۱ هم به [[حکومت]] برسد<ref>ابن عبد البر سال به حکومت رسیدن وی را عام الجماعه می‌نامد. (الاستیعاب، ج۳، ص۱۴۱۸).</ref>؛ از حکومت وی در [[ادبیات]] [[روایی]]، به [[سلطنت]] تعبیر می‌شود<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰. قال رسول الله: {{متن حدیث|اَلْخِلاَفَةُ بَعْدِي ثَلاَثُونَ ثُمَّ تَكُونُ مِلْكاً}}؛ (فتح الباری، ابن حجر، ج۱۲، ص۵۴).</ref>. او توانسته بود [[مردم]] [[شام]] را با خود همراه کند و آنها او را حاکمی [[عادل]] می‌پنداشتند<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۱ (پاورقی).</ref> و افرادی چون [[حسن بصری]] و [[عمر بن عبدالعزیز]] از او [[دفاع]] می‌کنند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۲. ترجیحا دفاع حسن بصری از ترس و تقیه بوده است نه واقعی و حقیقی (یوسفی غروی).</ref>. سرانجام او در [[رجب]] سال ۶۰ ه.ق در حالی که به [[بیماری]] "لوقه"<ref>یا لقوا؛ فلج نسبی که موجب لرزش اعضای بدن می‌شود.</ref> [[مبتلا]] شده بود، درگذشت<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۰.</ref>. [[معاویه]]، خلیفه‌ای سنگدل، حیله‌گر، [[دروغگو]] و [[فتنه‌انگیز]] بود. او عمّال خویش را بر [[اموال]] و [[جان‌ها]] و نوامیس [[مسلمین]] مسلّط ساخت و دیکتاتوری‌ترین شیوه‌های [[حکومتی]] را در قالب [[تزویر]] و [[تبلیغات]]، [[اعمال]] می‌کرد و در ریشه‌کن ساختن [[دین]] [[پیامبر]] می‌کوشید. [[معاویه]]، [[ملعون]] به زبان [[پیامبر]]{{صل}} بود<ref>برای شناخت پلیدی‌ها و جنایات معاویه، ر.ک: «الغدیر»، ج۱، ص۱۳۸ تا ۳۸۴.</ref>.
معاویه گفت: هیهات هیهات! [[برادر]] [[تیم]] ([[ابوبکر]]) به [[حکومت]] رسید و [[عدل]] را پیشه ساخت، اما یک [[روز]] از [[مرگ]] او نگذشت که نام او هم از میان رفت. پس از وی برادر عدی ([[عمر]]) زمام حکومت را در دست گرفت و [[کوشش]] کرد و ده سال [[شدت عمل]] نشان داد، ولی به [[خدا]] قسم فردای آن روزی که [[مرگ]] دامنش را گرفت نام او هم مرد. فقط می‌گویند [[عمر]]، سپس [[برادر]] ما، [[عثمان]]، [[زمامدار]] گردید؛ مردی که کسی از نظر [[خانوادگی]] و [[نسب]] مانند او نبود. پس آن‌چه که باید انجام دهد انجام داد، ولی به خدا [[سوگند]] فردای آن [[روز]] که به [[هلاکت]] رسید، یاد او هم بین [[مردم]] مرد و فراموش گردید. اما برادر هاشم ([[حضرت محمد]]{{صل}}) هر روز پنج بار به نام او فریاد می‌زنند: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}}.


او هنگام [[مرگ]] [[وصیت]] کرد که پیراهن، ناخن و مویی از [[محاسن]] [[رسول خدا]]{{صل}} با او [[دفن]] شود<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۹.</ref> و با خود می‌گفت، کاش یکی از مردان [[قریشی]] بودم که در [[مکه]] می‌ماندم و هرگز [[حکومتی]] برای من نبود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵. با تظاهر به این زهد می‌خواسته است از زهد علی{{ع}} و حتی عمر عقب نماند. (یوسفی غروی).</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۳۴۶-۳۴۷؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۴۶۰.</ref>
ای [[مغیره]] مادر برای تو نباشد! با زنده بودن نام این مرد کدام عمل باقی می‌ماند؟ به خدا سوگند (چاره نیست) مگر این که (نام [[پیامبر اسلام]]) [[دفن]] شود<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۶۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۸۳.</ref>.


==[[معاویه]] و [[نقل احادیث]]==
[[مطرّف بن مغیره]] جزو [[کارگزاران]] دستگاه [[بنی‌امیه]] بود که به [[جنگ]] [[شبیب خارجی]] رفت. اما در پایان عمر خود در سال هفتاد و هفت علیه بنی‌امیه و [[حجاج]] [[شورش]] و [[قیام]] کرد و در همین سال کشته شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص، ۱۰۹؛ زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۵۷.</ref>.
عده‌ای از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} مانند [[عبدالله بن عباس]]، الخدری، [[ابودرداء]]، [[جریر]]، [[نعمان بن بشیر]]، [[عبدالله بن عمرو]] [[عبد الله بن زبیر]] و عده‌ای از [[تابعین]] مانند [[ابوسلمه]]، [[حمید بن عبدالرحمن]]، [[سالم بن وقاص]]، [[علقمه بن وقاص]]، [[ابن سیرین]] و [[قاسم بن محمد]] از وی [[حدیث]] نقل کرده‌اند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.</ref>. ابن ابی [[داود]] تنها به نقل از معاویه از رسول خدا{{صل}} [[حدیث]] نقل می‌کند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۳۴۷-۳۴۸.</ref>


==معاویه و اصحاب رسول خدا{{صل}}==
به خاطر این قضیه، [[مأمون]] در سال دویست و [[دوازده]] از [[معاویه]] [[اعلام برائت]] کرد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 610-611.</ref>
[[جنگیدن]] با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} معاویه را در ردیف [[اهل بغی]] و [[واجب]] القتل قرار داده است؛ چنانکه [[عبدالله بن عمر]] وی را واجب القتل می‌دانسته است، زیرا او با [[سرکشی]] در برابر [[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} قرار گرفته است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۳.</ref>. [[اهل صفین]] باید توسط [[علی]]{{ع}} [[سرکوب]] شوند<ref>المجموع، نووی، ج۱۹، ص۱۹۸.</ref>. اهل صفین باعث [[اختلاف]] در [[امت اسلام]] بودند پس قتل‌شان واجب است<ref> المغنی، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ کشف القناع، بهوتی، ج۶، ص۲۰۱.</ref>. حرکت اهل صفین [[معصیت]] و [[قتل]] آنها واجب بوده است<ref>المسبوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴.</ref>. همچنین [[عمار بن یاسر]] در [[جنگ صفین]] و افرادی چون [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن الحمق خزاعی]] به دست او کشته شدند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۵۷.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۳۴۸.</ref>


==بدعت‌های معاویه==
==[[معاویة بن ابی‌سفیان]]==
موارد مختلفی در [[تاریخ]] نقل شده که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
[[رهبر]] [[حزب]] [[قاسطین]]، [[معاویه]] بود. او در [[سال هشتم هجرت]] در حالی که ۲۸ سال داشت، در جریان [[فتح مکه]] از روی [[اکراه]] و [[اجبار]] [[مسلمان]] شد. [[عمر]] در [[زمان]] [[خلافت]] خود، او را [[والی شام]] کرد. برخی از [[صحابه]]، از جمله [[حذیفه]]، به سپردن [[ولایت شام]] به او [[اعتراض]] کردند<ref>متقی هندی، کنز العمال، ج۵، ص۷۷۱.</ref>؛ اما عمر به این اعتراض‌ها وقعی ننهاد. [[ولایت]] او بر [[شام]] در [[زمان عثمان]] نیز ادامه یافت. او حدود بیست سال در شام [[حکومت]] کرد و تصویر [[مردم]] شام از [[اسلام]]، همان بود که او ساخته و خواسته بود.
پس از [[قتل عثمان]] و [[بیعت مردم]] با [[امیرالمؤمنین]]، او زیر بار نرفت و علاوه بر توطئه‌های خود، دیگران را نیز بر ضد [[امام]] شوراند. او [[طلحه]] و [[زبیر]] را [[تشویق]] به [[نقض بیعت]] و [[جنگ با امام]] کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۷.</ref>. علاوه بر [[جنگ صفین]] که تفصیل آن خواهد آمد، در دو [[جنگ جمل]] و [[نهروان]] نیز دست معاویه پیدا بود.


'''[[بدعت]] اول:''' معاویه اولین کسی است که {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> را از [[نماز]] حذف کرد<ref>کتاب الام، شافعی، ج۱، ص۱۳۰؛ المسند، شافعی، ص۳۷؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۲، ص۲۱۷؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲،ص۵۰.</ref>؛
او پس از [[شهادت امیرالمؤمنین]] با حیله‌ها و شیطنت‌های خاصی که داشت، باعث پراکنده شدن [[فرماندهان سپاه امام]] حسن{{ع}} شد، و امام را مجبور به [[صلح]] کرد. او [[قاتل]] [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق]] و بسیاری از [[شیعیان]] بود. پدرش، [[ابوسفیان]]، همواره با [[پیامبر اسلام]] جنگید و در ماجرای فتح مکه از روی اکراه مسلمان شد. مادرش، [[هند]]، در [[جنگ اُحُد]] باعث کشته شدن [[حمزه عموی پیامبر]] شد و جگر او را در دهانش جوید و به [[هند جگرخوار]] [[شهرت]] یافت.
اگر چه معاویه به ظاهر مسلمان شده بود، [[پیامبر]] همواره از او بیمناک بود و او را [[نفرین]] می‌کرد<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۱۹؛ مسند احمد بن حنبل، ج۷، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۹.</ref> و می‌فرمود: «هرگاه معاویه را بر [[منبر]] من دیدید، او را بکشید»<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۶۳۷؛ مزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، ج۷۷، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۹، ص۱۵۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۷۶.</ref>. او [[کینه]] خاصی با [[بنی‌هاشم]] و حتی شخص [[پیامبر]] داشت. یک [[روز]] [[مغیرة بن شعبه]] به او پیشنهاد کرد که اکنون که [[خلافت]] را قبضه کرده‌ای، با [[بنی هاشم]] از درِ [[مهربانی]] درآی. [[معاویه]] بدو گفت: «[[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] خلافت کردند و رفتند و نامی از آنان باقی نماند؛ ولی نام محمد هر روز پنج مرتبه در [[اذان]] گفته می‌شود. وای بر تو! پس از این دیگر چه می‌ماند، جز اینکه این نام [[دفن]] شود»<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۴۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[یعقوب جعفری|جعفری، یعقوب]]، [[قاسطین (مقاله)| مقاله «قاسطین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۱۴۳.</ref>


'''بدعت دوم:''' [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ}}<ref>«آن را برای بومی و غیر بومی یکسان قرار داده‌ایم» سوره حج، آیه ۲۵.</ref>. فرمود: "در [[مکه]] [[خانه‌ها]] نباید در داشته باشد" و [[معاویه]] اولین کسی بود که برای خانه‌های مکه در گذاشت<ref>الجامع للشرایع، ابن سعید، ص۲۲۹.</ref>؛
==روش‌های [[معاویه]] برای [[نابودی اسلام]] و [[اهل‌بیت]]{{عم}}==
===بهره‌گیری از عوامل [[فرهنگی]]===
معاویه، علاوه بر استفاده از روش‌های [[خشونت‌بار]] [[قتل]] و [[کشتار]] و [[جنگ]] و [[غارت]]<ref>تنها در یک حمله تخریبی و غارتگرانه عوامل معاویه به سرزمین تحت حکومت علوی، سی هزار تن کشته شدند.</ref>، به صورتی گسترده از عوامل فرهنگی نیز بهره می‌برد و تمام [[قدرت]] و [[ثروت]] بی‌حساب [[امپراتوری]] [[اموی]] را در این راه به کار می‌گرفت. [[جعل]] و [[خلق]] [[حدیث]]، ساخت و پرداخت [[تفسیر]] و [[تحریف]] [[تاریخ]]، از مؤثرترین راه‌هایی بود که معاویه از آن بهره برد.
معاویه از این کار چندین [[هدف]] و مقصد در نظر داشت؛ اگر چه همه آنها در راستای نابودی اسلام و از میان برداشتن [[بنی‌هاشم]] قرار گرفته بود.
الف. همه می‌دانیم که در [[تعلیمات اسلام]]، [[اهل بیت]]{{عم}} به عنوان [[همتای قرآن]] [[کریم]]، از بزرگ‌ترین [[قداست]] [[دینی]] برخوردار بودند<ref>حدیث مشهور ثقلین همین مسئله را اثبات می‌کند، ر.ک: نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابی‌طالب، ج۷، ص۱۲۳؛ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمان، سنن الدارمی، ج۲، ص۴۳۱؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۲ – ۶۶۳، ح۳۷۸۶ و ۳۷۸۸؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳، ۱۶۶، ۱۷۰ و ۱۸۲.</ref>. معاویه در برابر [[اسلام]] و عمل [[پیامبر اکرم]]{{صل}} می‌خواست اعتبار و قداست دینی [[خاندان نبوت]] را به طور کلی تخریب کند. او این کار را به دست [[جاعلان حدیث]] و تفسیر و تحریف‌کنندگان تاریخ انجام داد.
ب. علاوه بر این، معاویه می‌خواست کسان دیگر را [[جانشین]] اهل بیت [[نبوت]] قرار دهد و بدین ترتیب، [[فرهنگ دینی]] دیگری برای [[مسلمانان]] ایجاد نماید. او این کار را نیز به دست جاعلان و تحریف‌کنندگان، صورت عمل داد.


'''[[بدعت]] سوم:''' [[جعل]] [[احادیث]] بر ضد [[علی]]{{ع}} و منسوب کردن [[روایات]] به [[رسول خدا]]{{صل}}<ref>رسائل الکرکی، محقق کرکی، ج۲، ص۲۲۵.</ref>؛
[[علی بن محمد بن عبدالله مدائنی]] (۱۳۵ – ۲۲۵) [[مورخ]] بزرگ [[قرن سوم]]، در کتاب الاحداث می‌نویسد:
معاویه پس از به دست آوردن [[خلافت]]، فرمانی به همه عمال و [[کارگزاران]] خویش نگاشت که در آن آمده بود هر کس چیزی در فضل [[ابوتراب]] و خاندانش باز گوید، حرمتی برای [[جان]] و مالش نیست و خونش هدر خواهد بود.
در [[فرمان]] بعد چنین نوشت:
هر که از [[دوست‌داران]] [[عثمان]] و علاقه‌مندان او و ناقلان [[فضایل]] وی، در [[سرزمین]] تحت [[فرمانروایی]] شما [[زندگی]] می‌کنند [[شناسایی]] کنید و آنها را به خود نزدیک کنید و [[اکرام]] نمایید و آن‌چه این‌گونه افراد در [[فضیلت]] عثمان نقل می‌کنند برای من بنویسید. اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را نیز ذکر کنید.
مدائنی می‌گوید:
آن‌چنان این فرمان [[اجرا]] شد و [[مردمان]] به خاطر رسیدن به حطام [[دنیوی]] و [[مال و منال]] و [[صله]] و خلعت و [[ملک]]، [[حدیث]] آوردند که نقل فضایل عثمان، فراوانی گرفت. [[معاویه]] نیز آن‌چه در [[اختیار]] داشت، بی‌دریغ بر سر [[عرب]] و [[غیر عرب]] فرو ریخت. هر شخص ناشناخته و بی‌قدری که به نزد مأموران و [[کارگزاران معاویه]] می‌رفت و چیزی را به عنوان منقبت و فضیلت عثمان نقل می‌کرد، مورد توجه قرار می‌دادند و نامش را گزارش می‌کردند. و او بدین وسیله در [[دستگاه اموی]] [[مقام]] و [[منزلت]] می‌یافت و حتی می‌توانست برای دیگران وساطت کند.
پس از چندی باز هم فرمانی دیگر صادر شد و در آن، معاویه به [[کارگزاران]] خویش دستور داده بود:
اینک [[روایات]] فضایل عثمان فراوانی یافته و در همه [[شهرها]] و نواحی بر سر زبان‌هاست. چون [[نامه]] من به شما برسد، [[مردم]] را [[دعوت]] کنید که [[فضایل صحابه]] و خلفای اولیه را [[روایت]] کنند و در فضیلت ابوتراب [[حدیثی]] نباشد، مگر اینکه روایتی همانند آن را در فضل [[خلفای نخستین]] و [[صحابه]] بیاورید یا ضد و مخالف آن را نقل کنید که البته این کار نزد من محبوب‌تر بوده، مرا بیشتر شادمان می‌کند؛ زیرا اینها برای شکستن [[دلایل]] ابوتراب و [[شیعیان]]، او قوی‌تر و برنده‌ترند. و [[تحمل]] آن برای ایشان دشوارتر از روایت‌های فضایل عثمان بوده، کوبندگی بیشتری خواهد داشت.


'''بدعت چهارم:''' [[تحریم]] تلبیه در [[مراسم حج]]<ref>واقع التقیة عند المذاهب و الفرق الاسلامیة من غیر الشیعة الامامیه، عمیدی، ص۱۱۴.</ref>؛
مدائنی نقل کرده است:
فرمان معاویه بر مردم خوانده شد و به دنبال آن، [[روایات]] [[دروغین]] فراوان در [[فضایل صحابه]] پدید آمد که هیچ بهره‌ای از [[حقیقت]] نداشت و [[مردمان]] به [[جدیت]] به نقل این‌گونه سخنان پرداختند و رفته‌رفته چنان [[شهرت]] یافت که بر [[منابر]] گفته شد و به مکتب‌خانه‌ها راه یافت و [[معلمان]] مکتب‌خانه‌ها، بخش زیادی از آنها را به [[کودکان]] و [[نوجوانان]] [[آموزش]] دادند و همان‌طور که [[قرآن]] را می‌آموختند، این [[احادیث]] ساختگی را می‌آموختند و از بر می‌کردند. کم‌کم از مجامع مردان گذشته، به مراکز [[تعلیم و تعلم]] [[زنان]] رسید. معلمان این مراکز، آن احادیث را به [[دختران]] و [[بانوان]] [[مسلمان]] آموزش دادند و سرانجام به همین شکل باز هم [[توسعه]] یافته، به میان [[خادمان]] و [[بردگان]] نیز راه یافت.
این روال، سالیانی دراز بر [[اجتماع]] [[مسلمانان]] [[حاکم]] بود و نسل‌های زیادی در چنگال [[احادیث جعلی]] و دروغین این دوران گرفتار بودند. بدین ترتیب، احادیث جعلی فراوان و نسبت‌های ناروا شهرت یافت و [[دانشمندان]] و قاضیان و [[امرا]]، بر این راه رفتند؛ اما آنها که از همه، بار سنگین‌تری داشتند، [[قاریان]] [[ریاکار]] و صاحبان [[نفوس]] ضعیفه‌ای بودند که [[عبادت]] و [[خشوع]] ساختگی نشان داده، [[جعل حدیث]] را به عهده گرفته بودند تا بدین وسیله نزد امرا و [[والیان]] [[دولت اموی]] بهره‌ای نصیب برند و [[قرب]] و منزلتی یابند و به [[مال و منال]] [[دنیا]] و [[ضیاع]] و عقار برسند.
البته بعدها این احادیث که به این شکل و با این [[هدف]] برساخته شده بودند، به دست [[دین‌داران]] روزگاران بعد رسید و آنها را با اینکه از [[دروغ]] و [[بهتان]] [[پرهیز]] داشتند به خاطر اینکه اینها را راست می‌پنداشتند و [[حق]] می‌دانستند، قبول کردند و برای دیگران بازگو نمودند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۵ - ۱۶ و ج۱۱، ص۴۴ - ۴۶.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۳۲۵.</ref>


'''بدعت پنجم:''' [[خطابه]] بر [[منبر]] رسول خدا{{صل}} بدعت است<ref>مغنی المحتاج، شربینی، ج۱، ص۲۸۹.</ref>؛
===[[تحمیل]] و [[تعلیم]] [[بغض]] و [[کینه]] و [[لعن]] و [[سب]]===
[[شورشی]] که بر ضد [[عثمان]] پدید آمد، شورشی مردمی بود<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۴۸ و ج۵، ص۵۹ – ۶۰، ق ۴؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۰.</ref>. از تمام عالم [[اسلام]] به جز [[شام]] و [[حمص]] که تحت [[حکومت معاویه]] بود، به [[مدینه]] آمدند. [[مردم]] از [[ستم]] و اجحاف [[کارگزاران]] [[عثمان]] به ستوه آمده بودند و همین، آنان را به [[شورش]] و اداشته بود. اما زمام این حرکت را [[قریشیان]] به دست گرفتند. کسانی از سرشناسان [[قریش]] مثل [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]]، به [[امید]] [[آینده]]، آن را اداره می‌کردند. سرانجام این شورش [[قتل عثمان]] بود. پس از قتل عثمان، [[نعمان بن بشیر انصاری]]<ref>رئیس بخش کوچک‌تر خزرج و اولین بیعت کننده با ابوبکر در سقیفه.</ref> پیراهن خون‌آلود او را به شام بُرد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.</ref> و این پیراهن، سرفصل تازه‌ای در [[تاریخ اسلام]] گشود.
پیراهن خونین، به دستور [[معاویه]] بر [[منبر]] [[مسجد اعظم]] شام آویخته شد و پیرمردانی سپید موی، در کنار آن، [[مجلس عزا]] به پا کرده، به [[عزاداری]] پرداختند<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۲۷.</ref>. عزاداری یک سال ادامه یافت. خبر این حادثه، به تمام شهرهای مهم تحت حکومت معاویه فرستاده شد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.</ref>.
معاویه در اولین [[سخنرانی]] بعد از این حادثه کوشید که عثمان را شهیدی [[مظلوم]] و علی{{ع}} را تنها [[مسئول]] [[قتل]] او قلمداد نماید<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۱ – ۳۲ و ۱۲۷ – ۱۲۸.</ref>. از این به بعد [[سیاست معاویه]] بر این منوال بود و هر [[روز]] به شکلی طرح ایجاد [[بغض]] و [[کینه]] نسبت به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دنبال می‌شد.


'''بدعت ششم:''' قرار دادن [[اذان]] و اقامه برای نمازهای عیدین<ref>المجموع، نووی، ج۳، ص۷۷.</ref>؛
گفتنی است که در آن روزگاران، [[مردمان]] شهرهای مختلف، از حوادث اتفاق افتاده در دیگر [[شهرها]] به ویژه آنها که در دوردست‌ها بودند، خبردار نمی‌شدند و وسایل ارتباط سریع وجود نداشت؛ و اگر گاه خبری به سرعت انتقال می‌یافت، به دست [[صاحبان قدرت]] و [[حکومت]] می‌رسید و در [[اختیار]] آنها قرار داشت و مردم از آن [[محروم]] بودند. بنابراین یک حکومت نیرومند و ریشه‌دار، همانند حکومت معاویه، که دو دهه تمام در [[شام]] [[حکومت]] بلامنازع کرده بود و همه چیز را در [[اختیار]] خویش داشت، می‌توانست به آسانی [[اخبار]] مناطق دور دست را به هر شکل که بخواهد [[تحریف]] کند و این، آن چیزی بود که در جریان [[قتل عثمان]] در شام اتفاق افتاد.
مسئله قتل عثمان و اینکه [[امیر مؤمنان]]{{ع}} مقصر اصلی در [[خون عثمان]] است، مسئله‌ای بود که در شام و [[حمص]] (= [[سوریه]]، [[اردن]]، لبنان و [[فلسطین]]) با بمبارانی از [[تبلیغ]] به [[مردم]] [[القا]] می‌شد. رنگ [[دینی]] مسئله و عنوان [[احساس]] برانگیزِ [[خلیفه]] [[شهید]] [[مظلوم]]! [[احساسات]] و [[عواطف]] مردم را به صورتی تند و آتشین علیه [[کوفه]] و [[امام علی]]{{ع}} برمی‌انگیخت. [[معاویه]] و [[حکومت اموی]]، در تبلیغ بر ضد [[امام]]، تنها به این مقدار بسنده نکرد؛ بلکه کوشید از هر وسیله ممکن در ایجاد [[کینه]] و [[بغض]] در مردم این دو استان بزرگ [[سود]] جوید.


'''بدعت هفتم:''' انجام [[رمی]] به طور سواره<ref>الموطأ، مالک، ج۱، ص۴۰۷.</ref>؛
آن‌چه [[ابن هلال ثقفی]]<ref>ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفی) متوفای ۲۸۳ ق.</ref> در کتاب معروف [[الغارات]] نقل می‌کند، نمونه‌ای از این باب است و تو خود [[حدیث]] مفصل بخوان از این مجمل:
در [[دوران معاویه]]، [[عمر بن ثابت]]<ref>برادر زید بن ثابت.</ref> در دهات و قرای شام، از این ده به آن ده حرکت می‌کرد و به هر ده که می‌رسید، مردم آن را جمع می‌نمود و برای آنان [[سخنرانی]] می‌کرد. در سخنانش می‌گفت: ای مردم، [[علی بن ابی‌طالب]]، مردی [[منافق]] بود و او بود که می‌خواست در لیله [[عقبه]] شتر [[پیامبر]] را رم داده، ایشان را از [[کوه]] به زیر پرت کند و به [[قتل]] برساند؛ پس او را [[لعنت]] کنید. مردم آن ده نیز امام را [[لعن]] می‌کردند. پس از آنجا بیرون می‌رفت و به ده دیگری روی می‌کرد و کار خود را به همین شکل ادامه می‌داد<ref>ابن هلال ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۸۱ - ۵۸۲.</ref>.
کارهای [[تبلیغی]] معاویه، با بهره‌گیری از تمام وسایل ممکن، با توجه به اینکه همه لعاب [[دینی]] داشتند، یک حرکت بزرگ بر ضد [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به وجود آورد. مردان در [[شام]] آن چنان از [[کینه]] لبریز شده و آن چنان برای [[انتقام]] [[خون عثمان]] به [[شور]] آمدند که [[سوگند]] یاد کردند از آن به بعد از [[همسران]] خویش دوری گزینند و آب [[غسل]] بر سر نریزند و بر رختخواب راحت نخوابند تا کشندگان [[عثمان]] را به [[قتل]] رسانند و اگر کسی مانع این راه باشد، او را نابود کنند یا حداقل خود [[جان]] بر سر این کار نهند<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۷۷.</ref>.


'''بدعت هشتم:''' قرار دادن پانزده پله برای منبر رسول خدا{{صل}}<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۲.</ref> و فرستادن [[بت]] به [[سرزمین]] [[هندوستان]]<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۵، ص۱۳۰.</ref>؛
[[معاویه]] با بهره‌گیری از [[کشته شدن عثمان]] و [[تبلیغات]] منفی گسترده علیه [[مردمان]] [[کوفه]] و [[امام]]، صد و پنجاه هزار نفر از [[مردم]] شام را برای [[جنگ صفین]] [[بسیج]] کرد؛ [[جنگی]] که به تخمین [[مورخان]] معتبر قدیم، هفتاد هزار کشته به جای گذاشت. اگر بخواهیم عمق فاجعه‌ای که در این تبلیغات منفی به وجود آمده بود و ذهنیت مردمانی را که با تکیه بر این تبلیغات به [[صفین]] آمده بودند بدانیم، حادثه‌ای که مورخان جنگ صفین در این رابطه نقل کرده‌اند کفایت می‌کند.
در یک شبانگاه، [[هاشم مرقال]]،<ref>هاشم بن عتبة بن ابی‌وقاص (مرقال). ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۳۷۷.</ref> [[پرچمدار]] [[لشکر]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} مردان جنگی لشکر کوفه را به [[جنگ]] [[دعوت]] کرد. ندای او چنین بود: آن کس که [[خدا]] و دار [[آخرت]] را خواهان است، نزد من بیاید. مردان زیادی نزد او آمدند. او با این جمع از جان گذشته و طالب آخرت، به لشکر معاویه [[حمله]] آورد. اما به هر سوی می‌رفت، با [[پایداری]] روبه‌رو می‌شد. اما سرانجام، او و جمعی از [[قاریان قرآن]] به سوی [[دشمن]] حمله آورده، جنگی سخت کردند تا توانستند آنان را عقب برانند. در این هنگام، [[جوانی]] از [[لشکر شام]] به سوی آنها حمله آورد در حالی که این [[رجز]] را می‌خواند:
{{عربی|أنا ابن أرباب الملوك [[غسان]] *** والدائن اليوم بدين [[عثمان]]
إنی أتاني خبر فأشجان *** أن عليا [[قتل]] [[ابن عفان]]}}
من فرزند شاهان غسانم و امروز به [[دین]] عثمان پایبندم. به من خبری رسیده و مرا [[غمگین]] ساخته است. و آن این است که علی، عثمان فرزند [[عفان]] را کشته است. این [[رجز]] را می‌خواند و همچنان [[شمشیر]] می‌زد و [[حمله]] می‌آورد و [[ناسزا]] می‌گفت و [[لعنت]] می‌کرد و زیاده سخن بر زبان می‌آورد. هاشم در پاسخ او گفت: ای [[بنده خدا]]، این سخن در پیشگاه [[الهی]]، [[مخاصمه]] به دنبال خواهد آورد و این [[جنگ]]، پس از خویش حساب خواهد داشت؛ از [[خدا]] بترس. تو به سوی خدا باز خواهی گشت و او از تو درباره این جنگ و آن‌چه قصد و [[نیت]] توست، [[پرسش]] خواهد کرد. [[جوان]] گفت: من از آن‌رو با شما می‌جنگم که [[رهبر]] شما –چنان‌که به من گفته‌اند- [[نماز]] نمی‌خواند و شما نیز نماز نمی‌خوانید! و از آن‌رو با شما می‌جنگم که رهبر شما [[خلیفه]] ما را کشته است و شما هم در این کار همراه بوده‌اید!<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲ – ۴۳؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۵۴ - ۳۵۵.</ref>


'''بدعت دهم:''' او اولین کسی است که داخل [[محراب]]، اتاقکی بنا کرد که به آن داخل می‌شد و برای [[مردم]] [[نماز]] می‌خواند<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۱۰، ص۳۳۳.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۳۴۸-۳۴۹.</ref>
[[شام]] به دست [[یزید بن ابی‌سفیان]] فتح شده بود و [[اسلام]] به وسیله او در میان [[مردمان]] آنجا رواج یافته بود. پس از [[مرگ]] او در سال ۱۸ [[قمری]] [[حکومت]] این استان بزرگ به [[معاویه]] واگذار شد. در عصر [[خلافت عثمان]]، حکومت استان [[حمص]] به آن اضافه گردید؛ بنابراین معاویه در هنگام [[قتل عثمان]]، در سال ۳۵ قمری هفده سال و در سال ۳۷ قمری در شروع [[جنگ صفین]] حدود [[نوزده سال]] در این [[سرزمین]] پهناور حکومت کرده بود و [[مردم]] آنجا، اعم از بومی و [[مهاجر]]، تحت [[تربیت]] معاویه، [[روزگار]] درازی گذرانیده، کاملاً به شکلی که او می‌خواست درآمده بودند. [[تبلیغات]] منفی بعد از قتل عثمان، درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر زمینه درازمدتی از تربیت‌های قبلی بار بود و به همین جهت نیز با چنین شتابی به بار نشست و به شکل صد و پنجاه هزار شمشیرزن که تا پای [[مرگ]] [[پایداری]] می‌کردند، در آمد.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۳۲۸.</ref>


'''بدعت یازدهم:'''از [[بدعت‌های معاویه]]، [[بیعت گرفتن]] اجباری از [[مردم]] و شخصیت‌ها برای [[ولایت‌عهدی]] [[فرزند]] شراب‌خوار و نالایقش "[[یزید]]" بود. قوی‌ترین گروه [[مخالف]] با آن [[بیعت]]، [[بنی‌هاشم]] و در رأس آنان [[حسین بن علی]]{{ع}} بود که [[مخالفت]] خویش را آشکارا اعلام کرد. اغلب چهره‌های سرشناس یا با [[تهدید]] یا با [[تطمیع]]، پذیرفته بودند ولی [[امام حسین]]{{ع}} حتی در برابر [[معاویه]] که به [[ستایش]] [[یزید]] پرداخت، به بیان زشتی‌های [[یزید]] اشاره کرد و از کار [[معاویه]] [[نکوهش]] نمود و رسوایش ساخت<ref>مع الحسین فی نهضته، ص۵۴.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۴۶۰.</ref>
== منابع ==
 
==افتخارات معاویه==
===از نظر [[عامه]]===
#از بزرگترین افتخارات معاویه آن است که "[[ام حبیبه]]"، [[خواهر]] وی، [[همسر رسول خدا]]{{صل}} است<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۰، ص۲۶۴.</ref> و بدین جهت او خود را [[خال المؤمنین]] می‌خواند<ref>تفسیر القرطبی، ج۱۴، ص۱۲۶؛ تاریخ ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ تفسیر الألوسی، آلوسی، ج۲۸، ص۷۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۰۸. البته اگر بنا است لقب خال المؤمنین را برای او بپذیریم، به طور حتم افرادی مانند محمد بن ابی بکر، عبدالرحمن بن ابی بکر، عبد الله بن عمرو عبید الله بن عمر نیز باید به این لقب خوانده شوند.</ref>.
# کاتب [[وحی]] بودن معاویه<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۹، ص۳۳۴.</ref>، با مراجعه به متون [[تاریخی]] [[اهل سنت]] درباره این [[افتخار]] وی چند نقل وجود دارد:
##وی برای رسول خدا{{صل}} مطالب کمی نوشته است<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.</ref>.
##وی کاتب [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[نگارش]] [[نامه]] [[اعراب]] بوده است<ref>أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۵.</ref>.
##[[مسئول]] [[نوشتن]] نامه‌های رسول خدا{{صل}} [[زید بن ثابت]] بوده است، اگر کسی نبود [[معاویه]] [[نامه‌ها]] را می‌نوشت<ref>مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۱، ص۱۶۱.</ref>.
 
با وجود این تعارضات، [[افتخار]]، مخدوش بلکه [[باطل]] است<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۳۵۰.</ref>.
===در [[احادیث نبوی]]===
درباره روایاتی که در آنها [[مدح]] معاویه آمده، مطالب مختلفی نقل شده؛ [[اسحاق بن راهویه]] می‌گوید: هیچ فضیلتی برای معاویه وجود ندارد. [[ابن حنبل]] می‌گوید: بدان که [[علی]]{{ع}} [[دشمنان]] بسیاری داشته است و چون هیچ ایرادی در او پیدا نکردند پس در مقابلش کسی را قرار داده و برای او فضایلی را [[جعل]] کردند<ref>تحفة الأحوذی، مبارکفوری، ج۱۰، ص۲۲۹.</ref>.
 
به عبارت دیگر؛ احادیثی را که در آنها مدح معاویه نقل شده، طرفداران افراطی وی ساخته‌اند و بیشتر آنها افرادی هستند که در [[شام]] بزرگ شده‌اند<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۸.</ref>.
 
شوکانی در [[کتاب]] "الفوائد المجموعه فی الأحادیث الموضوعه"، و [[حافظ ابن کثیر]] در البدایة و النهایه<ref> البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۲۰)</ref> به این مطلب اشاره دارند<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۳۲ و پاورقی، ص۱۳۱.</ref>.
 
[[حدیثی]] از رسول خدا{{صل}} درباره معاویه نقل شده است: روزی رسول خدا{{صل}} قصد نوشتن نامه‌ای را داشتند که معاویه را خبر کردند اما وی در حال [[غذا خوردن]] بود و رسول خدا{{صل}} سه مرتبه او را صدا زد و او پاسخ نداد و آن حضرت او را چنین [[نفرین]] فرمود: "خدایا او هیچگاه [[سیر]] نشود"<ref>الاحتجاج علی اهل اللجاج، طبرسی، ج۱، ص۲۷۴؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۲۱.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۳۵۰-۳۵۱.</ref>
 
==معاویه و [[امام حسین]] {{ع}}==
[[امام حسین]]{{ع}} پیش از [[یزید]]، با پدرش [[معاویه]] و [[بنی امیه]] [[مخالف]] بود، آن هم نه نزاعی شخصی، بلکه [[نزاع]] مکتبی، وقتی از آن حضرت دربارۀ [[بنی امیه]] پرسیدند، فرمود: {{متن حدیث|إنّا و هم الخصمان اللّذان اختصما في ربّهم}}<ref>حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۲۳۴.</ref>. و این [[نزاع]]، پیوسته در گفتگوها و [[مجادلات]]، محسوس بود. خود [[معاویه]] هم می‌دانست که [[سید الشهدا]]{{ع}} هرگز [[سازش]] نخواهد کرد و در وصیتی که پیش از [[مرگ]] به [[یزید]] داشت، به او گفت که از [[مخالفت]] چهار نفر از [[قریش]] که مهمترین آنان [[حسین بن علی]]{{ع}} است [[بیم]] دارد و هشدار داد که [[اهل عراق]]، او را وادار به [[خروج]] بر ضدّ [[یزید]] می‌کنند و توصیه کرد که: {{عربی|واما الحسين... وإياك والمكاشفة له في محاربة سلّ سيف أو محاربة طعن رمح... وإياك يا بني أن تلقى الله بدمه فتكون من الهالكين}}<ref>حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۲۳۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۳۳۲.</ref>. پس از [[مرگ]] [[معاویه]] در [[رجب]] سال ۶۰ [[هجری]] و [[هجرت]] [[امام]] به [[مکه]]، [[کوفیان]] [[نامه]] به آن حضرت نوشتند و ضمن [[سپاس]] [[خداوند]] بر [[مرگ]] [[دشمن]] جبار [[امام حسین]]{{ع}} از آن حضرت درخواست کردند به [[کوفه]] آید و محور حرکت و تجمع آنان در [[مبارزه]] بر ضدّ [[شامیان]] شود<ref>مع الحسین فی نهضته، ص۷۶ به نقل از مقتل خوارزمی.</ref>.
 
در پاسخ نامۀ [[معاویه]] به آن حضرت، جنایات [[معاویه]] را در کشتن [[حجر بن عدی]] و یارانش و [[شهید]] کردن [[عمرو بن حمق]] و [[پیمان‌شکنی]] و فتنه‌انگیزی‌هایش برشمرد و [[حکومت معاویه]] را بزرگترین [[فتنه]] دانست و [[مبارزه]] با [[معاویه]] را [[برترین]] [[جهاد]] و موجب [[قرب به خدا]] بر شمرد: {{متن حدیث|وَ إِنّی وَاللّهِ ما أَعْرِفُ اَفْضَلَ مِنْ جِهادِکَ، فَإِنْ أَفْعَلْ فَإِنَّهُ قُرْبَةٌ إِلى رَبِّی، وَ إِنْ لَمْ أَفْعَلْهُ فَأَسْتَغْفِرُ اللّهَ لِدینى... وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ لَيْسَ بِناسٍ لَكَ قَتْلَكَ بِالظِّنَّةِ، وَأَخْذَكَ بِالتُّهْمَةِ، وَإِمارَتَكَ صَبِيًّا، يَشْرَبُ الشَّرابَ، وَيَلْعَبُ بِالكِلابِ...}}<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۱۰، ص۱۶۱.</ref>. همچنین [[اباعبدالله]]{{ع}} یک سال پیش از [[مرگ]] [[معاویه]] در یک [[سخنرانی]] عمومی در موسم [[حج]]، از [[معاویه]] به عنوان [[طاغوت]] یاد کرد و ستم‌های او را برشمرد و از [[مردم]] خواست چون به شهر‌های خود بازگشتند، سخنان آن حضرت را به [[مردم]] برسانند و آنان را به [[حقّ]] فراموش‌شدۀ [[اهل بیت]] فرا خوانند، چرا که [[بیم]] زوال [[اسلام]] و از بین رفتن [[حق]] در کار است<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۱۹۸؛ موسوعة کلمات الامام الحسین، ص۲۷۱.</ref>.
 
[[معاویه]] در تحکیم سلطۀ [[بنی امیه]] بر [[مسلمانان]] و روی کار آمدن [[یزید]] و جنایت‌های بعدی سهم عمده داشت. در [[زیارت عاشورا]] اشاره است به اینکه [[بنی امیه]] و پسر [[هند]] جگرخوار که به زبان [[خدا]] و [[رسول خدا]] [[ملعون]] است، [[روز عاشورا]] را روز [[شادمانی]] قرار دادند. آنگاه [[لعن]] بر آنان است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْيَانَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ}} و آنان با کشتن پسر [[پیامبر]] در [[کربلا]]، به نظر خودشان [[انتقام]] کشته‌های خود را در [[بدر]] و [[احد]] گرفتند و این چیزی بود که [[یزید]] در اوج [[قدرت]] پس از [[حادثۀ عاشورا]]، مستانه می‌خواند: {{عربی|لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا...}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۳.</ref>. [[امام سجاد]]{{ع}} نیز در مجلس [[یزید]]، در رسواسازی او به [[کفر]] [[معاویه]] و [[ابوسفیان]] و جنگیدنشان با [[پیامبر خدا]] اشاره کرد و فرمود: جدّم [[علی]]{{ع}} در روز [[بدر]] و [[احد]] و [[احزاب]] [[پرچمدار]] [[رسول خدا]]{{صل}} بود، اما [[پدر]] و جدّ تو، [[پرچمدار]] [[کفر]] بودند: {{متن حدیث|وَ أَبُوكَ وَ جَدُّكَ فِي أَيْدِيهِمَا رَايَاتُ الْكُفَّارِ}}<ref>بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۴۶۰.</ref>
 
==معاویة بن ابی سفیان در دوزخیان جاوید==
==مقدمه==
'''معاویه‌''' نخستین [[حاکم]] [[اموی]] بود که [[پس از شهادت امام علی]]{{ع}}، در [[معاهده]] [[صلح]] با [[امام حسن]]{{ع}}، [[خلافت مسلمین]] را به دست گرفت و [[دمشق]] را [[پایتخت حکومت]] خود نمود.
 
==نسب==
[[تولد]] [[معاویه]] معلوم نیست<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی</ref> ولی اگر به گفته [[واقدی]] در هنگام [[وفات]] به [[سال ۶۰ هجری]]، ۷۸ سال داشته باشد<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.</ref>، تولد او ۱۸ سال پیش از [[هجرت]]، یعنی در دهه اول [[قرن هفتم]] میلادی بوده است. او در سال [[فتح مکه]] یعنی در همان سال و همان وقت که پدرش [[اسلام]] آورد، [[مسلمان]] شد. [[پدر]] او [[ابوسفیان بن حرب|ابوسفیان‌ بن‌ حَرب‌]] و مادرش [[هند]] دختر [[عقبة بن ابی‌ربیعة بن عبدشمس]] بود. [[مادر]] او به سبب کشته شدن پدر، پسر و برادرش در [[جنگ بدر]] به دست [[امام علی]]{{ع}} و [[حمزه]] از [[دشمنان]] سرسخت [[اسلام]] و خصوصا امام علی{{ع}} بود.
 
==معاویه در دوران [[پیامبر]]{{صل}}==
معاویه که [[خواندن و نوشتن]] می‌دانست از جمله کاتبان پیامبر‌{{صل}} نیز شد، اما به گفته بعضی از [[سیره‌نویسان]] کاتب [[وحی]] نبود، بلکه نامه‌های [[پادشاهان]] و رؤسای [[قبایل]] را می‌نوشت و امور روزانه و حساب [[اموال]] و [[صدقات]] و تقسیم آنان را برعهده داشت و در این امور، شخصی به نام حنظلةبن [[ربیع]] تمیمی با او شرکت داشت.
 
==معاویه در دوران [[امام علی]]{{ع}}==
با خلافت‌ امیرالمؤمنین‌ [[علی]]{{ع}} که‌ بیعت‌ با آن‌ حضرت‌، خارج‌ از اراده‌ بنی‌امیه‌ و غالب‌ قریشیان‌ رقم خورد‌، سران‌ بنی‌امیه‌ نخست‌ به‌ مکه‌ گریختند.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۴، ص۴۴۸،۴۳۳.</ref> آن‌گاه‌ چون‌ عایشه‌ و طلحه‌ و [[زبیر]] به‌ بهانه‌ [[خون‌خواهی]] ‌عثمان‌، عَلَم‌ مخالفت‌ با حضرت‌ علی{{ع}} را برداشتند،<ref>-الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۳۸.</ref> ایشان‌ نیز با [[پیوستن]] به [[اصحاب جمل]] مجالی‌ برای‌ ضدیت‌ با آن‌ حضرت‌ یافت.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۴، ص۴۴۹-۴۵۰.</ref> با این‌ همه‌، اختلافات‌ بنی‌امیه‌ با آنان‌ بر سر خلافت‌ بر جای‌ بود.<ref>- همان، ص۴۵۳.</ref> حتی‌ بر اساس برخی‌ گزارش‌ها، قتل‌ [[طلحه]] ‌در میدان‌ جنگ‌ به‌ دست‌ [[مروان‌ بن‌ حکم‌]] صورت‌ گرفت‌.<ref>- ر.ک: جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی.، ج۳، ص۴۳، ج۱۰، ص۱۲۷.</ref> پس‌ از شکست‌ سنگین‌ مخالفان‌ در [[نبرد]] جمل‌، [[بنی‌امیه]] ‌بخت‌ خویش‌ را در شام‌ و نزد والی‌ پر قدرت‌ آنجا یافتند که‌ امام‌ [[علی]]{{ع}} از نخستین‌ روزهای‌ خلافت‌ - به‌ رغم ‌توصیه‌ سیاست‌بازانی‌ چون‌ مغیرة‌بن‌ شعبه‌ - عزم‌ خود را در عزل‌ او از ولایت‌ شام‌ [[استوار]] کرده‌ بود.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۴، ص۴۴۰-۴۴۱.</ref> چنان‌ که‌ پیش‌تر گفته‌ شد، معاویه‌ از زمان‌ [[عمر]] بر ولایات‌ شام‌ حکمرانی‌ داشت‌ و با [[قدرت]] و اختیارات وسیعی‌ که‌ به‌ ویژه‌ از حیث‌ [[فتوح البلدان]]،<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.‌</ref> در زمان‌ عثمان‌ به دست آورده بود،<ref>- ر.ک: فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. البدان، ص۱۵۲-۱۵۳.</ref> می‌توان‌ گفت‌ که‌ خلافت‌ بنی‌امیه‌ در این‌ بخش‌ از جهان‌ اسلام‌ از همان [[زمان]] آغاز شده‌ بود. درست‌ است‌ که‌ معاویه‌ به بهانه‌ خون‌خواهی‌ عثمان‌ مخالفت‌ خود را آشکار کرد، اما در واقع‌ او برای‌ اشغال‌ کرسی‌ خلافت‌ می‌جنگید. حتی‌ از زمان‌ محاصره‌ عثمان‌ - که‌ معاویه‌ از یاری‌ رساندن‌ به‌ او دریغ‌ کرده‌ بود - برخی‌ از طمع‌ وی‌ در کسب‌ خلافت‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ بودند.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۴، ص۴۳۴.</ref> [[معاویه]] که به [[سیاست]] و [[تدبیر]] بیش از [[ورع]] و [[تقوا]] و [[تمسک]] به [[دین]] اهمیت می‌داد، دستش در جلب [[قلوب]] و کسب طرفداران کارآمد و کاردان، بازتر از امیرالمؤمنین‌ [[علی]]{{ع}} بود که به اهداف و [[اصول اسلامی]] سخت پایبند بود.
 
===[[جنگ جمل]]===
امیرالمؤمنین‌ پس از پایان دادن به جنگ جمل در [[بصره]]، روی به [[جنگ]] با معاویه نهاد و در صفر [[سال ۳۷ هجری]] [[جنگ]] معروف [[صفین]] اتفاق افتاد و معاویه که [[شکست]] را آشکار می‌دید، توانست با [[حیله]] [[سیاسی]] در میان [[سپاه امام]] [[تفرقه]] بیندازد. فرسایشی‌ شدن‌ جنگ‌ صفین نیز‌ اگر هم‌ هدف‌ معاویه‌ و متحدان‌ او نبود، سرانجام‌ به‌ نفع‌ وی‌ تمام‌ شد و در صفوف‌ سپاهیان‌ امام‌ علی{{ع}} رخنه‌ عمیقی‌ ایجاد کرد و [[امام]] را وادار به تن دادن به [[حکمیت]] کردند و این به زیان امام تمام شد؛ امیرالمؤمنین‌ مجبور شد تا با [[مخالفان]] در [[سپاه]] خود بستیزد، در صورتی که معاویه بیش از پیش موقعیت خود را مستحکم‌تر کرد و از یک‌سو دست به [[اغواء]] و [[فریفتن]] [[یاران امام]] زد و از سوی دیگر به [[قتل]] و [[غارت]] در شهرهای تحت [[سیطره]] امام زد و وضعیت [[دفاعی]] [[جبهه]] امام را [[تضعیف]] نمود. علاوه‌ بر [[ظهور]] خوارج‌، برخی‌ از سران‌ قبایل‌ پرنفوذ در [[عراق‌]]، مانند اشعث‌بن‌ قیس‌ کندی نیز‌ پنهانی‌ با معاویه‌ مراوده‌ داشتند. معاویه‌ پس‌ از جنگ‌ صفین‌، مناطقی‌ از عراق‌ و [[حجاز]] را با فرستادن‌ بُسربن‌ ابی‌ارطاة‌ و دیگر عمال‌ [[خون‌ریز]] خود تا حدّ ممکن‌ ناامن‌ و آشفته‌ کرده‌ بود<ref>- ر.ک: جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی.، ج۳، ص۱۹۷ به بعد؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۳۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۱۱.</ref> و در اختلاف‌افکنی‌ میان‌ قبایل‌ بصره‌ دست‌ داشت‌. به‌ هر حال‌ این‌ [[دشواری‌ها]] و اختلافات‌، نخست‌ امام‌ [[علی]]{{ع}} و پس‌ از شهادت‌ آن‌ [[حضرت]]، امام‌ حسن‌{{ع}} را از پی‌گیری‌ کار معاویه‌ بازداشت‌ تا آن‌که‌ سرانجام‌ در پی‌صلحی‌، خلافت‌ در سال‌ ۶۱ هجری‌ کاملاً از آن‌ِ معاویه‌ شد.<ref>- جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی.، ج۳، ص۲۸۶-۲۸۷.</ref>
 
در [[زمان]] [[خلافت]] او که نزدیک به ۲۰ سال طول کشید،<ref>فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی</ref> [[حکومت اسلامی]] در شمال و [[غرب]] ادامه یافت و [[مسلمانان]]، مکران و سیستان و بلوچستان و قسمتی از [[سرزمین]] [[سند]] را [[تصرف]] کردند و از رود [[جیحون]] گذشتند و در میانه راه به [[سمرقند]] رسیدند. در غرب از [[مصر]] پا فراتر نهادند و به قسمت‌هایی از شمال [[آفریقا]] [[دست]] یافتند. در [[آسیای صغیر]] در زمستان‌ها و تابستان‌ها به بلاد بیزانس می‌تاختند و یک‌بار تا نزدیکی [[قسطنطنیه]] پیش رفتند. [[سیاست داخلی]] [[معاویه]] همچنان به [[استوار]] ساختن [[حکومت]] [[خاندان]] [[بنی‌امیه]] و موروثی ساختن آن معطوف بود. مردان کارآمد را با هر وسیله ولو خلاف [[اصول اسلامی]] به خود جلب کرد. چنانکه ‌ برای‌ جلب‌ همکاری‌ شخصی ‌مانند زیاد که از کارآمدترین افراد زمان خود بود و به سبب شناخته نشدن نسبش به زیادبن ابیه (پسر پدرش) اشتهار داشت، فرزند ابوسفیان‌ و [[برادر]] ناتنی‌ خویش‌ خواند<ref>- ر.ک: جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی.، ج۵، ص۲۰۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۵۹-۲۶۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref> و این خلاف قاعده [[اسلامی]] بود‌ گر چه‌ این‌ [[اقدام]] (استلحاق زیاد به [[ابوسفیان]])‌، بنی‌امیه‌ را درمعرض‌ توهین‌ و [[استهزا]] قرار داد،<ref>- ر.ک: الدولة العربیة و سقوط‌ها، ولهاوزن، یولیوس، ترجمه یوسف عش، دمشق: ۱۳۷۶ قمری / ۱۹۵۶ میلادی.، ص۱۰۰-۱۰۱. </ref> ولی‌ با انتصاب‌ زیاد به‌ ولایت‌ [[عراق‌]] در سال‌ ۴۵ هجری‌ و به‌ یاری‌ [[استبداد]] او، ثبات‌ [[اقتصادی‌]] و اداری‌ را به‌ عراق‌ بازگرداند.<ref>- ر.ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ –۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۷۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۲۹۲،۲۱۷.</ref> زیاد با نداشتن اصل و [[نسب]] صحیح، با این عمل به یکی از خاندان‌های اشراف [[عرب]] منتسب و [[برادر]] [[خلیفه]] شد. پس تمام تلاش خود را در [[استوار]] ساختن [[حکومت بنی‌امیه]] به کار انداخت و با آنکه در [[زمان]] امیرالمؤمنین‌ [[علی]]{{ع}} از جانب او [[والی فارس]] بود، در [[تظاهر]] به [[دشمنی]] با [[امام]] راه افراطی پیمود و از [[قتل]] و زجر [[پیروان]] آن [[حضرت]] دریغ نکرد.
 
===[[دشمنی با امام علی]]{{ع}}===
معاویه‌ چون‌ هدفی‌ غیر از حکومت‌ و اشباع‌ غریزه‌ جاه‌طلبی‌ و کامیابی‌ از [[لذایذ]] زندگی‌ نداشت‌، برای‌ رسیدن ‌به‌ هدف‌ شوم‌ خویش‌ از هیچ‌گونه‌ جرم‌ و جنایتی‌ خودداری‌ نمی‌کرد و چون‌ با [[امام علی]]{{ع}} و خاندان‌ وی‌ دشمن‌ بود، از هیچ‌گونه‌ ظلم‌ و [[تجاوز]] نسبت‌ به‌ خاندان‌ آن‌ حضرت‌ دریغ‌ نمی‌ورزید. سلفی‌ از عبدالله‌بن‌ احمدبن‌ حنبل‌ نقل‌ می‌کند که‌ از پدرم‌ [[احمد]] درباره‌ امیرالمؤمنین علی{{ع}} و معاویه‌ پرسیدم‌، پدرم‌ گفت‌: [[علی]]{{ع}} دشمنان‌ زیادی‌ داشت‌؛ دشمنانش‌ هر چه‌ جستجو کردند بلکه‌ عیبی‌ برای‌ او پیدا کنند، نتوانستند کم‌ترین‌ عیبی‌ در او ببینند؛ لذا مردی‌ را که‌ با او جنگید (معاویه‌)، تعریف‌ کردند و این‌ حیله‌ای‌ بود که‌ به‌ راه ‌انداختند.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.الخلفاء، ص۱۹۹.</ref> معاویه‌ تهاجم‌ گسترده‌ای‌ را آغاز و تلاش‌ نمود تا روح‌ و جسم‌ [[جامعه‌]] را از یاد امیرالمؤمنین علی{{ع}} و خاندانش‌ تهی‌کند. او احکام‌ صریح‌ و بی‌پرده‌ای‌ به‌ والیان‌ خود نوشت‌ تا سب‌ّ و لعن‌ [[امیرالمؤمنین]] در هر [[شهر]] و دیار انجام‌ شود.
 
==مرکز [[خلافت]]==
معاویه‌ برای‌ ملک‌داری‌ مجموعه‌ای‌ از امکانات‌ و توانایی‌ها را به‌کار گرفت‌ و مرکز خلافت‌ را به‌ دمشق‌ منتقل‌ کرد؛ زیرا به‌ وفاداری‌ مردم‌ شام‌ به‌ بنی‌امیه‌ [[اطمینان‌]] داشت‌. در طول‌ مدت‌ خلافت‌ بنی‌امیه‌ - جز در یک‌ مقطع‌ زمانی‌ خاص‌ - و حتی‌ طی‌ سالیان‌ پس‌ از آن‌ نیز این‌ وفاداری‌ به‌ طور کلی‌ پا برجا بود. به‌ گفته‌ ولهاوزن<ref>- الدولة العربیة و سقوط‌ها، ولهاوزن، یولیوس، ترجمه یوسف عش، دمشق: ۱۳۷۶ قمری / ۱۹۵۶ میلادی.، ص۱۰۸.</ref> معاویه‌ از دیر باز با مردم‌ شام‌ منافع‌ مشترک‌ ایجاد کرده‌ بود. اگر چه‌ از گذشته‌های‌ دور برخی‌ از قبایل‌ عرب‌ به‌ شام‌ مهاجرت‌ کرده‌ بودند، ولی‌ با توجه‌ به‌ سابقه‌ عموم‌ شامیان‌ در برخورداری‌ از [[حکومت]] ‌مرکزی‌، شاید معاویه‌ برای‌ اثبات‌ مشروعیت‌ خود، کم‌تر از دیگر نقاط‌ به‌ حفظ‌ اصول‌ [[اسلامی]] نیاز داشت‌.<ref>- همان، ص۱۰۹.</ref>
 
با این‌ همه‌، بر خلاف‌ آن‌چه‌ به‌ نظر می‌رسد، دمشق‌ دست‌کم‌ در طول‌ مدت‌ خلافت‌ معاویه‌، اقامتگاه‌ اصلی ‌بنی‌امیه‌ شمرده‌ نمی‌شد. در واقع‌ معاویه‌ با عبرت‌ گرفتن‌ از سرنوشت‌ عثمان‌ در طول‌ خلافت‌ کوشید روابط‌ خود با بنی‌امیه‌ را در جهت‌ حفظ‌ منافع‌ کلی‌ خلافت‌ تنظیم‌ کند. وی‌ مروان‌بن‌ حکم‌ را مدتی‌ به‌ ولایت‌ مدینه‌ گماشت‌، اما بعدها روابط‌ او با خلیفه‌ به‌ سردی‌‌گرایید و حتی‌ معاویه‌ میزان‌ سرسپردگی‌ او را در معرض‌ آزمایش‌ قرار داد.<ref>- ر.ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۱۷۲، ۲۳۱-۲۳۲، ۲۹۲-۲۹۵.</ref>
 
معاویه‌ ولایت‌ شهرهای‌ حساس‌ [[عراق‌]]، بصره‌ و کوفه‌ را با توجه‌ به‌ ساختار شکننده‌ قبیله‌ای‌ آن‌ دو [[شهر]] به‌ مردان ‌کارآزموده‌ای‌ چون‌ مغیرةبن‌ شعبه ثقفی‌ و عبدالله‌بن‌ [[عامر]] اموی‌ واگذاشت<ref>- ر.ک: همان، ج۵، ص۱۷۱-۱۷۲، ۲۱۲-۲۱۴.</ref> پس‌ از مرگ‌ زیاد نیز همچنان‌ برای‌ شهرهای‌ مهم‌ یاد شده ‌افرادی‌ غیر از بنی‌امیه‌ را برگزید.<ref>- همان، ج۵، ص۲۹۲.</ref>
 
همچنین با آنکه [[خلفای راشدین]]، بیش از هر چیز سعی در پیشبرد اهداف و [[آرمان‌های اسلامی]] داشتند، به‌ویژه امیرالمؤمنین‌ [[علی]]{{ع}} که در [[تقوا]] و [[ایمان و علم]] و [[دین]] و [[پایبندی]] به [[اجرای احکام]] در حدّ اعلی بود و هیچکس قابل مقایسه با او نبود، [[معاویه]] با سیاست‌بازی، بی‌آنکه در تقوا و [[دیانت]] از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با [[احکام اسلامی]] منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، پوشیدن‌ لباس‌ ابریشم‌، استماع‌ آواز، قضاوت‌ بر خلاف‌ اسلام‌، به‌ رسمیت‌ شناختن‌ فرزند[[زنا]]، جنگ‌ با امیرالمؤمنین علی{{ع}}، اعزام‌ نیروهای‌ نظامی‌ برای‌ قتل‌ و غارت‌ [[شیعیان‌]] [[امام]] در زمان‌ خلافت‌ [[امیرالمؤمنین]]، قتل‌ مالک‌ اشتر، اعدام‌ حجربن‌ عدی‌ و یارانش‌، [[تجاوز]] به‌ [[مصر]] و قتل‌ محمدبن‌ ابی‌بکر [[والی]] [[منصوب]] امیرالمؤمنین علی{{ع}}، قتل‌ عام ‌شیعیان‌، جعل‌ احادیث‌ در مذمت‌ امیرالمؤمنین، جعل‌ احادیث‌ در مدح‌ عثمان‌، [[امر]] به‌ لعن‌ امیرالمؤمنین درخطبه‌ [[نماز]]، قتل‌ امام‌ [[حسن]] ‌{{ع}}، خواندن‌ نماز جمعه‌ در [[روز]] چهارشنبه‌، همه‌ و همه‌ گوشه‌هایی‌ از این‌ جنایات‌ و اقدامات‌ [[ضد]] [[اسلامی]] معاویه‌ بودند و او‌ همه‌ این‌ جنایات‌ را بی‌پرده‌ و با کمال‌ جسارت‌ انجام‌ می‌داد و کوچک‌ترین‌ پرده‌پوشی‌ یا ظاهرسازی‌ به‌ جز در مورد شهادت‌ امام‌ [[حسن]] ‌{{ع}} در کار وی‌ نبود.
 
==اقداماتی که پیش از [[معاویه]] سابقه نداشت==
[[تاریخ]] الیعقوبی، احمدبن [[اسحاق]] (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی. نیز‌ بعضی‌ کارهایی‌ را از معاویه‌ ذکر می‌کند که‌ پیش‌ از آن‌ سابقه‌ نداشته‌ است‌: معاویه‌ نخستین‌ کس‌ در اسلام‌ بود که‌ نگهبانان‌ و پاسبانان‌ و دربانان‌ گماشت‌ و پرده‌ها آویخت‌ و منشیان‌ نصرانی‌ استخدام‌ کرد و جلو خود حربه‌ راه‌ می‌برد و از مقرری‌ زکات‌ گرفت‌ و خود روی‌ تخت‌ نشست‌ و مردم‌ زیر دست‌ او و دیوان‌ خاتم (اداره‌مهرداری‌) را تأسیس‌ و دست‌ به‌ ساختمان‌ زد و ساختمان‌ را گچکاری‌ کرد (برافراشت‌) و مردم‌ را در ساختنش بی‌مزد به‌ کار گماشت‌ و هیچ‌کس‌ پیش‌ از او چنین‌ نکرده‌ بود و مال‌های‌ مردم‌ را مصادره‌ کرد و آنها را برای‌خویش‌ گرفت‌ و خلافت‌ را به‌ صورت‌ پادشاهی‌ باز گرداند و می‌گفت‌: منم‌ نخستین‌ پادشاه‌. معاویه‌ از هر سرزمینی‌ که‌ فتح‌ می‌شد، املاک‌ آبادی‌ را که‌ پادشاهان‌ خالصه‌ خود قرار می‌دادند، خالصه‌ خود قرار می‌داد و تیول‌ جمعی‌ از بستگان‌ خویش‌ می‌ساخت‌ و نخستین‌ کس‌ بود که‌ در تمام‌ [[دنیا]]، خالصه‌هایی‌ داشت‌.
 
روزی‌ عبدالله‌بن‌ [[عمر]] نزد وی‌ رفت‌، معاویه‌ به‌ او گفت‌: ای‌ [[ابوعبدالله]] کاخ‌ ما را چگونه‌ می‌بینی‌؟ گفت‌: اگر از مال‌ [[خدا]] باشد، از خیانتکارانی‌ و اگر از مال‌ خودت‌ باشد، از اسرافکاران‌ هستی‌. عدی‌بن‌ حاتم‌ بر او وارد شد، معاویه‌ به‌ او گفت‌: دوران‌ ما چگونه‌ است‌؟ عدی‌ گفت‌: داد این‌ زمان‌ شما، [[بیداد]] زمانی‌ است‌ که‌ گذشت‌ و بیداد این‌ زمان‌ شما، داد زمانی‌ است‌ که‌ خواهد آمد.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۱۶۲-۱۶۶.</ref>
 
معاویه‌ با [[خودکامگی‌]] بی‌حدّ و [[حصر]] در تصرف‌ اموال‌ مردم‌، بدعتی‌ به‌ وجود آورد که‌ خلفای‌ بعدی‌ آن‌ را به ‌عنوان‌ سیاست‌ دنبال‌ می‌کردند، او [[معتقد]] بود: زمین‌ مال‌ خداست‌ و من‌ خلیفه‌ [[خدا]] هستم‌ پس‌ هر چه‌ را که‌ از [[اموال]] ‌خدا بگیرم‌، مال‌ من‌ است‌ و هر چه‌ را واگذارم‌ برایم‌ مباح‌ است‌. سیاست‌ او چنین‌ بود که‌ دوستداران‌ [[امام]] و اهل‌ بیت‌ آن [[حضرت]] در تنگنای‌ [[اقتصادی‌]] واقع‌ شوند و به‌ هر بهانه‌ مستمری‌ آنان‌ از بیت‌المال‌ قطع‌ گردد. در برابر آن‌، سیل‌ [[هدایا]] و مواهب‌ معاویه‌ به‌ سوی‌ کسانی‌ سرازیر می‌شد که ‌در رساندن‌ بنی‌امیه‌ به‌ حاکمیت‌ و یا در حفظ‌ آن‌ نقش‌ داشتند.
 
معاویه‌ برای‌ سست‌ کردن‌ ریشه‌های‌ اعتقادی‌ مردم، نمادها و [[شعائر اسلامی]] را به‌ آرامی‌ [[تغییر]] ‌داد. او برای‌ اینکه‌ بهتر حکومت‌ کند، بین‌ مردم‌ اختلاف‌ ‌انداخت‌ و آنان‌ را به‌ درگیری‌ و نزاع‌ بین‌ خویش ‌کشاند. اختلافات‌ دیرینه‌ میان‌ [[انصار]] را شعله‌ور کرد و کینه‌های‌ کهنه‌ اوس‌ و خزرج‌ را از نو تازه‌ ‌کرد. او تلاش‌ کرد تا نهادهای‌ جاهلیت‌ جای‌ شعائر‌ [[اسلامی]] را بگیرد و اصطلاحاتی‌ از قبیل‌ [[مهاجر]] و انصار به‌ انتسابات‌ قبیلگی‌ تبدیل‌ شود به‌ همین‌ دلیل‌ واژگانی‌ مانند عثمانی‌، خارجی‌ و... به‌ وجود آمد. او می‌کوشید تساوی‌ [[انسان‌ها]] و اکرام‌ به‌ [[تقوا]] و فرمایش‌ [[رسول‌الله]]{{صل}} در مورد حذف‌ امتیازات‌ و تفاوت‌های ‌بین‌ عرب‌ و [[عجم]]،‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ شود. از این‌ رو، غیر عرب‌ به‌ کارهای‌ پست‌ مشغول‌ شدند و مالیات‌های‌ سنگینی‌ پرداختند. او در [[عقاید]] دینی‌ تغییر و تزلزل‌ ایجاد کرد. برتری‌ بنی‌امیه‌ را [[خواست‌ خدا]] دانست‌. اتصاف‌ معاویه‌ و پیروانش‌ به‌ گروه‌ [[ستمکار]] در کلام‌ [[پیامبر]]{{صل}} بسیار معروف‌ است‌: ”یا عمارُ تَقْتَلک الفِئَةِ الباغِیةِ“<ref>- الفتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.، ص۶۲۵.</ref> ای‌ [[عمار]]! تو را گروه‌ [[ستمکار]] خواهد کشت‌. [[عمار]] از [[یاران]] امام‌ [[علی]]{{ع}} بود که‌ در جنگ‌ صفین‌ به‌ دست ‌سپاهیان‌ معاویه‌ کشته‌ شد.
 
==تبدیل‌ مفهوم‌ خلافت‌ به‌ سلطنت‌==
شاید مهم‌ترین‌ تحولی‌ که‌ در پی‌ خلافت‌ معاویه‌ پدید آمد، تبدیل‌ مفهوم‌ خلافت‌ به‌ سلطنت‌ بود.<ref>- ر.ک: الادراة فی ‌العصرالاموی، خماش، نجده، دمشق: ۱۴۰۰ قمری/ ۱۹۸۰ میلادی.، ص۲۹-۳۱. </ref> واژه ملک‌ (پادشاهی‌) و مشتقات‌ آن‌ بارها از زبان‌ معاویه‌ یا دیگر رجال‌ آن‌ [[عهد]] در حق‌ او به‌کار رفته‌ است‌.<ref>- ر.ک: جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی.، امویج۵، ص۵۴،۳۱،۲۸، ۲۳۲-۲۳۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۷۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۳۳۶،۳۲۸.</ref> یا حتی‌ گفته‌اند عمربن‌ خطاب‌ او را ”کسرای‌ عرب“‌ می‌دانسته‌ است‌.<ref>- جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی.، ج۵، ص۱۵۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۳۳۰.</ref> خود او می‌گفت‌: زمین‌ از آن‌ [[خداوند]] است‌ و من‌ [[خلیفة‌الله]] هستم‌.<ref>- جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی.، ج۵، ص۲۷.</ref> این‌گونه‌ تلقی‌ از خلافت‌ که‌ بعدها خلیفه‌ را به‌ صراحت‌ از [[پیامبر خدا]]{{صل}} هم‌ بالاتر برد، در طول‌ خلافت‌ بنی‌امیه‌ رواج داشت‌ و حتی‌ یکی‌ از پایه‌های‌ مهم‌ و اساسی‌ مشروعیت‌ ایشان‌ محسوب‌ می‌شد. جلال‌الدین‌ سیوطی‌ می‌نویسد: ابن‌ابی‌شیبه‌ از سعیدبن‌ جمهان‌ نقل‌ می‌کند که‌ به‌ سفینه‌ گفتم‌: بنی‌امیه‌ گمان‌ می‌کنند که‌ خلافت‌ در قبیله‌ آنان‌ است‌. گفت:‌ دروغ‌ گویند، بلکه‌ بنی‌امیه‌ از خشن‌ترین‌ ملوک‌ هستند و اولشان‌ معاویه‌ است‌. روی‌ دیگر این‌ سکه‌ برای‌ مردم‌ حفظ‌ جماعت‌ و طاعت‌ است‌ که‌ خروج‌ از آن‌ به‌ مثابه‌ ترک‌ اسلام‌ شمرده‌ می‌شد، تا آنجا که‌ صحابی‌ معروفی‌ چون‌ عبدالله‌بن‌ [[عمر]] فرزند [[خلیفه دوم]] که‌ از بیعت‌ با امام‌ [[علی]]{{ع}} سر باز زد<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵۴، ص۴۲۸.</ref> و همچون‌ بسیاری‌ دیگر از اشراف ‌از گشاده‌ دستی‌های‌ معاویه‌ برخوردار بود،<ref>- جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی.، ج۵، ص۴۵.</ref> در دوره‌ یزیدبن‌ معاویه‌ با انتساب‌ حدیثی‌ به‌ [[پیامبر]]{{صل}} از لزوم‌ [[اطاعت]] و حفظ‌ جماعت‌ سخن‌ می‌گفت‌.<ref>- سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ شعیب اَرنؤوط و دیگران، بیروت: ۱۴۰۱- ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۱ – ۱۹۸۸ میلادی.، ج۳، ص۳۲۳.</ref>
 
==[[جانشینی]] [[یزید]]==
معاویه‌ برای‌ زمامداری‌ شخصی‌ خود و تبدیل‌ حکومت‌ اسلام‌ به‌ حاکمیت‌ موروثی‌ عرب‌ و تبدیل‌ خلافت‌ به ‌سلطنت‌ و انتقال‌ آن‌ به‌ نسل‌های‌ پس‌ از خود، از تمسک‌ به‌ هرگونه‌ وسیله‌ای‌ خودداری‌ نکرد حتی‌ برای‌ بیعت‌ گرفتن‌ برای‌ فرزند خود یزید دست‌ به‌ اسلحه‌ برد و به‌ زورِ [[شمشیر]] برای‌ این‌ کار اقدام‌ کرد. شاید مهم‌ترین‌ واقعه‌ در [[تاریخ]] الطبری، [[تاریخ]] الامم و الملوک، [[طبری]]، محمدبن [[جریر]]، چاپ [[محمد]] [[ابوالفضل]] [[ابراهیم]]، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تکوین‌ احساسات‌ [[ضد]] [[اموی]] [[شیعیان‌]]، انتصاب‌ فرزند [[معاویه]]،‌ یزید به‌ جانشینی‌ او باشد؛ اگرچه‌ او در اواخر دهه [[چهل]] و زمانی‌ که‌ امام‌ [[حسن]]{{ع}} زنده‌ بود، در اندیشه‌ ولایتعهدی‌ یزید بود و [[امام]] را مهم‌ترین‌ مانع‌ تداوم سلطنت‌ خود می‌دید که در [[حیات]] امام‌ حسن{{ع}}، نمی‌توانست‌ این‌ [[نیت]] را [[جامه]] عمل‌ بپوشاند، بر همین‌ اساس‌ [[توطئه]] مسموم‌ ساختن [[امام]] را اجرا‌ و بلافاصله‌ پس‌ از شهادت‌ امام فعالانه‌ بر روی طرح [[جانشینی]] یزید‌ شروع‌ به‌ کار کرد تا به‌ آرزوی‌ خود که‌ استمرار حکمرانی‌ خاندانش‌ بود، برسد.
 
===[[مخالفین]] جانشینی [[یزید]]===
بنا بر پاره‌ای‌ از [[روایات‌]]، وی‌ از حدود سال‌ ۵۰ هجری‌ و پس از [[شهادت]] [[امام حسن]]{{ع}} کوشش‌هایی‌ در این‌ راه‌ به‌ عمل‌ آورد. یزید از جهت [[تمسک]] به اصول و [[فروع دین]] [[شهرت]] خوبی نداشت. معاویه‌ در ولایتعهدی‌ یزید بعد از شهادت‌ امام‌ [[حسن]]{{ع}} با دو مشکل‌ عمده‌ روبه‌رو بود. اول‌ منش‌ و [[کردار]] یزید و دوم‌ حضور [[حسین بن علی{{ع}}|امام‌ حسین{{ع}}]] و فرزندان‌ [[صحابه]] بزرگ‌ چون‌ عبدالله‌بن‌ [[عمر]]، [[عبد الله بن زبیر]]، [[عبدالله]] بن‌ عباس‌ و عبدالرحمن‌بن‌ ابی‌بکر. [[معاویه]] در وادار ساختن [[مردم]] به [[بیعت]] با یزید از هیچ چیزی فروگذاری نکرد. او نخست‌ از مردم‌ شام‌ و دیگر متحدان‌ خویش ‌برای‌ یزید بیعت‌ گرفت‌.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ خلیفة‌بن خیاط، خلیفة‌بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری.، ج۱، ص۲۵۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۲، ۳۲۲.</ref> اگر چه بیشتر [[رجال]] با او بیعت کردند،<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۷۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۳۰۳.</ref> اما [[اختلافات]] درون‌ حاکمیت‌ و وجود افرادی‌ چون‌ زیاد بن‌ ابیه و مروان‌ بن حکم‌ که‌ از ولایتعهدی‌ یزید ناخشنود بودند، باعث می‌شد که معاویه با احتیاط‌ فراوان‌ حرکت‌ کند و تمام‌ وسایل‌ مخصوص‌ حکمرانی‌ خود را که‌ عبارت‌ بودند از سیاست‌بازی‌، بخششِ‌ [[هدایا]]، پرداختِ رشوه‌، تطمیع‌ و سرانجام‌ [[تهدید]] و سرکوبی‌ به‌کار گیرد. مروان‌ بن [[حکم]] که شاید در [[خلافت]] [[طمع]] بسته بود، موضوع [[جانشینی]] [[یزید]] را [[ناخشنودی]] تلقی کرد.<ref>- مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref> زیاد نیز در نامه‌ای‌ به‌ معاویه‌ چنین‌ ‌نوشت: ای‌ [[امیر]]، همانا نامه‌ات‌ با دستوری‌ که‌ در آن‌ بود به‌ من‌ رسید. [[مردم]] چه‌ خواهند گفت‌ وقتی‌ که‌ آنان‌ را به‌ بیعت‌ یزید دعوت‌ کنیم‌، در حالی‌ که‌ او با سگ‌ها و میمون‌ها بازی‌ می‌کند و جامه‌های‌ رنگین‌ می‌پوشد و پیوسته‌ شراب‌ می‌نوشد و شب‌ را با ساز و آواز می‌گذراند و هنوز حسین‌ بن‌ [[علی]]{{ع}} و عبدالله بن‌ عباس‌ و [[عبد]] الله‌ بن‌ [[عمر]] و عبد الله‌ بن‌ [[زبیر]] در میان‌ مردمند. لیکن‌ می‌شود که‌ او را [[دستور]] دهی‌ تا یک‌ سال ‌یا دو سال‌ به‌ اخلاق‌ اینان‌ در آید. شاید بتوانیم‌ امر را بر مردم‌ مشتبه‌ سازیم‌. معاویه‌ به‌ زیاد پرخاش‌ کرده‌ بود که‌ گمان‌ کرده‌ پس‌ از من‌ امیر می‌شود. به‌ [[خدا]] [[سوگند]] که‌ او را به‌ مادرش‌ [[سمیه]] ‌و پدرش‌ [[عبید]] باز می‌گردانم‌.<ref>- مقدمه مرآة العقول، ج۲، ص۱۴۷.</ref>
 
این‌ ویژگی‌ سلطنت‌ استبدادی‌ و نظام‌ [[جائر]] است‌ که‌ عناصر اصلی‌ سرکوب‌ و حکومت‌ خود را از عناصر مسأله‌داری‌ که‌ نقطه‌ ضعف‌ اساسی‌ دارند، انتخاب‌ می‌کند تا زمانی‌ که‌ آن‌ [[کارگزار]] چنان‌ که‌ سلطان‌ امر می‌کند [[اطاعت]] ننماید، سلطان‌ بر نقطه‌ ضعف‌ او انگشت‌ بگذارد.
 
==ولی‌عهدی یزید==
معاویه‌ پس‌ از تمهیدات‌ دقیق‌ از طریق‌ حکام‌ خود، ترتیب‌ جمع‌آوری‌ نمایندگانی‌ را از اکثر ولایات فراهم کرد و این‌ نمایندگان‌ آن‌چنان‌ که‌ نقشه‌ بود، باید بیعت‌ خود را با‌ یزید به‌ عنوان‌ وارث‌ مطلق‌ معاویه‌ اعلام می‌کردند.<ref>- برای آگاهی بیشتر ر.ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ذیل سالهای ۵۶-۶۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۷ به بعد.</ref>
 
اما حوادث‌ بعدی‌ نشان‌ داد که‌ حل‌ [[مسالمت‌آمیز]] این‌ ”بدعت“‌ تا حدّ بسیاری‌ به‌ عملکرد شخص‌ [[یزید]] بستگی‌ داشت‌. شاید غالب‌ مخالفان‌ در [[عراق‌]] و [[حجاز]] تعیین‌ تکلیف‌ خود با شیوه‌ جانشینی‌ و به‌طور کلی‌ با خلافت‌ یزید را به‌ آینده‌ و پس‌ از مرگ‌ معاویه‌ موکول‌ کرده‌ بودند.
 
معاویه‌ طرفداران‌ یزید را حمایت‌ می‌کرد و به‌ عنوان‌ کارگزاران‌ اصلی‌ نظام‌ به‌ آنان حکم‌ می‌داد. او ضحاک‌بن‌ قیس‌ را والی‌ کوفه‌ و عبدالرحمن‌بن‌ عثمان‌ ثقفی‌ را والی‌ حجاز کرد. والیان‌ جدید می‌دانستند که‌ [[مأموریت]] ‌اصلی‌ آنان‌ تدارک‌ ولایتعهدی‌ و حکومت‌ یزید است‌.
 
===موافقان و [[مخالفان]] ولی‌عهدی یزید===
معاویه‌ در شام‌ هیچ‌گونه‌ مشکلی‌ نداشت‌. شام‌ کاملاً در [[اختیار]] او بود. در عراق‌ هم‌ از سیاست‌ [[سرکوب]] ‌استفاده‌ می‌کرد. [[مصر]] هم‌ در شرایطی‌ نبود که‌ تأثیر چندان مهمی در ولایتعهدی‌ یزید داشته‌ باشد. مشکل‌ اصلی ‌معاویه‌، حجاز و به‌ ویژه‌ مدینه‌ بود. حجاز محلی‌ بود که‌ در آن‌ نخبگان‌ شرافت‌ [[اسلامی]] و فرزندان‌ [[اصحاب]] ‌برجسته‌ [[پیامبر]]{{صل}} زندگی‌ می‌کردند. معاویه‌ از مروان‌ بن‌ حکم‌ حاکم‌ مدینه‌ خواست‌ که‌ زمینه‌‌چینی‌ کند و یزید را به‌ عنوان‌ [[ولی‌عهد]] معرفی‌ نماید. مروان‌ این‌ موضوع‌ را در [[مسجد]] مطرح‌ کرد اما با [[مخالفت]] [[فرزندان]] [[صحابه]] روبه‌رو شد. از این‌ رو معاویه‌ تصمیم‌ گرفت‌ خود شخصاً با تعدادی از [[سربازان]] شامی‌، برای‌ رویارویی‌ با مخالفت‌های ‌شدید آنان‌ به‌ مدینه‌ برود. او به‌ بهانه [[سفر]] حج‌ و در واقع‌ برای‌ گرفتن‌ بیعت‌ از مردم‌ مدینه‌ و مکه‌ در رجب‌ سال‌ ۵۶ به‌ مدینه‌ آمد.
 
در مسجد النبی‌ جلسه‌ای‌ تدارک‌ شد. در آن‌ مجلس‌ و در حالی‌که‌ نظامیان‌ در میان‌ مردم‌ با شمشیرهای‌ برهنه‌ پخش‌ شده‌ و موضع‌ گرفته‌ بودند، معاویه‌ گفت‌: مردم‌! من‌ با مشورت‌ شما و بزرگان‌ شما، [[یزید]] را به‌ عنوان‌ [[ولی‌عهد]] معرفی‌ می‌کنم‌. پس‌ با نام‌ [[خدا]] با او بیعت‌ کنید و مردم‌ را مجبور به‌ بیعت‌ کرد. اما چهار فرزند [[صحابه]] [[بیعت]] نکرده بودند. به ظاهر مسأله‌ مدینه‌ حل‌ شده‌ و معاویه‌ به‌ جهت‌ اعمال‌ حج‌ به‌ سوی‌ مکه‌ حرکت‌ کرد.
 
در مکه‌ معاویه‌ موضع‌گیری‌ خود را [[تغییر]] داد و ابتدا کوشید تا با آن چهار تن رفتاری‌ به‌ غایت‌ دوستانه‌ داشته باشد و آرزوی‌ خود را به‌ حمایت‌ آنان‌ از یزید بیان‌ داشت‌ و این‌ موضوع‌ را توضیح‌ داد که‌ تقاضای‌ زیادی‌ از آنان ‌نداشته‌ و یزید حکمران‌ رسمی‌ خواهد بود و در حقیقت‌ آنان هستند که‌ در زیر نام‌ یزید، تسلط‌ واقعی‌ بر [[حکومت]] ‌را دارا خواهند بود. اما آنان‌ مخالفت‌ کردند<ref>- تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۵۰.</ref> و تمامی‌ تلاش‌ معاویه‌ از رفتن‌ به‌ [[حجاز]] به‌ منظور کوشش‌ به‌ [[ترغیب]] ‌این‌ اشخاص‌ بود که‌ با یزید مخالفت‌ نکنند. معاویه‌ در سایه [[شمشیر]] شامیان‌ وارد مسجدالحرام‌ شد و طوری‌ وانمود کرد که‌ هر چهار نفر با یزید بیعت‌ کرده‌اند.<ref>- برای آگاهی بیشتر ر.ک: الفتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.، ص۷۹۹-۸۰۷؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی‌ بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۳، ص۵۰۸-۵۱۱.</ref> سپس به [[شام]] برگشت.
 
معاویه‌ بعد از [[سفر]] مکه‌ فرصت‌ زیادی‌ پیدا نکرد، رنجور و [[بیمار]] شد. میراث‌ پادشاهی‌ او دگرگونی‌ کامل‌ در خلافت‌ [[اسلامی]] بود. او بدون‌ آن‌که‌ بتواند همه مخالفان‌ را آرام‌ کند و موافقت‌ آنان‌ را با بیعت‌ فرزندش‌ جلب‌ کند، در نیمه [[رجب]] [[سال ۶۰ هجری]] از [[دنیا]] رفت.
 
==معاویه بنیان‌گذار انحرافات‌ در دین‌==
معاویه‌ اولین‌ کسی‌ است‌ که‌ حکومت‌ عادلانه‌ اسلامی را به‌ طور کامل‌ به‌ سلطنت‌ ظالمانه‌ فردی‌ و امپراطوری ‌استبدادی‌ تبدیل‌ کرد. او اولین‌ کسی‌ است‌ که‌ لعن‌ بر [[امام]] را جزء خطبه‌ [[نماز]] جمعه‌ قرار داد و احکام‌ اسلام‌ را در باب‌ سرقت‌، قضاوت‌ و انساب‌ و نماز جمعه‌ و... بدون‌ پرده‌پوشی‌ زیر پا گذاشت‌. او اولین‌ کسی‌ است‌ که‌ بر [[ضد]] حکومت‌ امیرالمؤمنین علی{{ع}} شروع‌ به‌ تحریکات‌ کرد و جنگ‌ را به‌ راه‌ انداخت‌ و با تحمیل‌ ولی‌عهدی‌ پسرش‌ [[یزید]]، حکومت‌ و خلافت‌ [[اسلامی]] را در [[خاندان]] ‌خود موروثی‌ کرد؛ و او بنیان‌گذار این‌ همه‌ [[بدعت‌ها]] و انحرافات‌ در دین‌ بود. به‌ همین‌ علت‌ امام‌ حسین‌{{ع}} در نامه‌ای به ‌معاویه‌ می‌نویسد: ” وَ اِنّی‌ لا اَعْلَم‌ُ فِتْنَة‌ً اَعْظَم‌ُ عَلی‌ هذِه‌ِ اَْلاُمَّة‌ِ مِن‌ْ وَلایتِک‌َ عَلَیها“‌ من‌ هیچ‌ فتنه‌ای‌ را برای‌ این‌ امت‌، بزرگ‌تر و خطرناک‌تر از ولایت‌ و حکومت‌ تو نمی‌دانم.
 
ابوالاعلی‌ مودودی‌ نظام‌ پادشاهی‌ معاویه‌ را که‌ در دهه‌ آخر حکومت‌ معاویه‌ به‌ اوج‌ خود رسید، چنین‌ ترسیم می‌کند:
 
۱- دگرگونی‌ درباره نحوه‌ جای‌گزینی‌ حاکم‌: معاویه‌ اولین‌ کسی‌ بود که‌ در شرایط‌ سلامت‌ برای‌ پسرش‌ یزید با استفاده‌ از قدرت‌ و نیروی‌ نظامی‌ بیعت‌ گرفت و توانست‌ خلافت‌ را به‌ سلطنت‌ تبدیل‌ کند.
 
۲- دگرگونی‌ در روش‌ زندگی‌ حاکم‌.
 
۳- دگرگونی‌ در کیفیت‌ نگه‌داری‌ و برداشت‌ از بیت‌المال‌ به‌ طوری‌ که‌ بدون‌ حساب‌ و کتاب‌ از [[بیت‌المال]] هزینه‌ می‌شد، گویی‌ این‌ ثروت‌ اموال‌ شخصی‌ حاکم‌ است‌.
 
۴- پایان‌ آزادی‌ اندیشه‌، [[فکر]]، نظر و رأی‌.
 
۵- پایان‌ آزادی‌ امر [[قضا]]، به‌ طوری‌ که‌ قاضی‌ هرگونه‌ که‌ حاکم‌ می‌خواست‌ قضاوت‌ می‌کرد و حکم‌ قتل‌ هرکس‌ را که‌ خلیفه‌ اراده‌ می‌کرد، می‌داد.
 
۶- پایان‌ حکومت‌ شورایی‌.
 
۷- [[ظهور]] و بروز عصبیت‌های‌ قومی‌ و نژادی‌ و قبیله‌ای‌.
 
۸- نابودی‌ قانون‌.<ref>- انقلاب عاشورا، ص۱۳۹-۱۴۰ به نقل از خلافت و ملوکیت.</ref>
 
 
اختلافات‌، فتنه‌گری‌ها، سیاست‌ بازی‌ها، [[بی‌عدالتی‌ها]]، نفاق‌ و پیمان‌شکنی‌ سال‌های‌ آخر خلافت‌ خلیفه‌ سوم‌ و سپس‌ در تمام‌ دوران ‌معاویه‌، روان‌ [[جامعه‌]] را دچار بحران‌ و درهم‌ ریختگی‌ نمود و اصحاب‌ [[خالص]] امیرالمؤمنین علی{{ع}}‌ در اقلیت‌ واقع ‌شدند.
 
معاویه‌ با تمام‌ توان‌ خود توانست‌ اسلام‌ را آن‌گونه‌ که‌ خود می‌شناخت، معرفی‌ کند تا جایی‌ که‌ در پایان‌ دوره ‌حکومت‌ او از اسلام‌ جز اسم‌ و از قرآن‌ جز رسم‌ باقی‌ نمانده‌ بود. در واقع‌ در این‌ دوران‌، اسلام‌ در حقیقت‌ِ امر، به‌ کناری‌ نهاده‌ شده‌ بود و با آن‌ مبارزه‌ می‌شد و [[جمهور]] مردم‌ نیز از صحنه‌ حکومت‌ غایب‌ بودند.
 
==[[حکومت یزید]]==
پس از [[مرگ معاویه]]، [[یزید]] به [[حکومت]] رسید. وی در دوران کوتاه حکومتش دست به جنایات بزرگی زد. او نزدیک به چهار سال زمام [[حکومت امویان]] را در دست داشت و سرانجام در [[ربیع الاول]] [[سال ۶۴ هجری]] مُرد.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ خلیفة‌بن خیاط، خلیفة‌بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری.، ج۱، ص۳۲۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۴۹۹؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۸۱.</ref>
 
آشفتگی‌هایی که پس از مرگ یزید در [[حجاز]] و [[عراق]] و [[شام]] پدید آمد، نشان داد که پذیرش انتقال [[خلافت]] در [[خانواده]] [[معاویه]]، نه فقط از سوی [[مخالفان]] دیرین [[بنی‌امیه]]، بلکه حتی در میان اعضای مهم این [[خاندان]] نیز چندان آسان نبوده است.
 
یزید [[فرزندی]] به نام معاویه داشت که به هنگام [[مرگ]] [[پدر]] حدود ۲۰ سال سن داشت.<ref>- جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۹۶ میلادی.، ج۵، ص۳۷۹.</ref> یزید پیش از مرگ با [[مشورت]] دایی خود حسان‌بن مالک‌بن بجدل کلبی، که در آن [[زمان]] [[والی]] [[فلسطین]] بود، او را به [[جانشینی]] خود برگمارد.<ref>- همان، ص۳۸۰.</ref> معاویه پس از مرگ پدر بر [[منبر]] رفت و در سخنانی شگفت‌انگیز مبنی بر [[انتقاد]] از [[خاندان]] خود، خویش را از [[خلافت]] [[خلع]] کرد. او گفت از آنجا که در خود [[توانایی]] خلافت نمی‌بینم، ترجیح می‌دهم تا در زمینه [[جانشینی]] طریقه عمربن خطاب را پیش گیرم، اما کسی را چون آنان نمی‌شناسم، پس کارِ گزینشِ [[خلیفه]] را به [[مردم]] وامی‌نهم. او همچنین خلافت آل‌ابوسفیان را به نحوی پایان یافته تلقی کرد.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۳۹؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۸۰-۳۸۱؛ الامامة و السیاسة، ابن‌قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله‌بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه.، ج۲ف ص۱۷-۱۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref> آنگاه پس از مدت کوتاهی بر اثر [[بیماری]] و یا شاید خوراندن سم درگذشت.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ خلیفة‌بن خیاط، خلیفة‌بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری.، ص۳۲۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۵۳۰-۵۳۱.</ref> بدین‌سان [[خلافت بنی‌امیه]] از شاخه [[سفیانی]] به پایان رسید. [[حکومتی]] که [[معاویه]] برای [[حفظ]] آن دست به جنایات بی‌شماری زد، پس از [[مرگ]] او بیش از چهار سال دوام نیاورد.
 
==خلافت [[مروان]]==
پس از [[بنی‌امیه]]، خلافت به شاخه [[مروانی]] رسید و در ذی‌القعده سال ۶۴ در [[جابیه]] با مروان‌بن حکم‌بن [[ابی‌العاص]] به خلافت[[بیعت]] کردند،<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ خلیفة‌بن خیاط، خلیفة‌بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری.، ص۳۲۶؛الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۴۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۵۳۴.</ref> اما [[حکومت]] او نیز بسیار کوتاه بود و سرانجام در [[رمضان]] [[سال]] ۶۵ به دست همسرش اُم‌ّخالد کشته شد.<ref>- ر.ک: انساب الاشراف، ج۶، ص۲۸۰،۲۷۵، ۲۹۷-۳۰۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۵۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۵، ص۶۱۰-۶۱۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۸۹. ام‌خالد همسر یزید بود که بعد از مرگ او به همسری مروان در آمد. حاضران در جابیه با این فرض با مروان بیعت کردند که پس از او خالد به حکومت برسد، اما مروان برای پسرش عبدالملک بیعت گرفت و خالد نه تنها از خلافت محروم شد، بلکه خلیفه از تحقیر او نیز خودداری نمی‌کرد، به همین جهت ام‌خالد بر او خشم گرفت و او را کشت.</ref>
 
پس از [[مرگ]] [[مروان‌ بن حکم]] ده تن از فرزندانش با نام‌های: عبدالملک‌بن [[مروان]]، ولیدبن [[عبدالملک]]، سلیمان‌بن عبدالملک، عمربن [[عبدالعزیز]]، یزیدبن عبدالملک، هشام‌بن عبدالملک، ولیدبن یزیدبن عبدالملک، [[یزید]] بن ولیدبن عبدالملک، ابراهیم‌بن ولیدبن عبدالملک و مروان‌بن محمدبن مروان به مدت ۶۸ سال حکومت کردند تا بالاخره در ذی‌الحجه سال ۱۳۲ با مرگ مروان‌بن [[محمد]] (معروف به مروان‌الحمار) آخرین [[خلیفه]] [[اموی]]، [[حکومت بنی‌امیه]] به پایان رسید.<ref>- انساب الاشراف، ج۹، ص۳۲۲-۳۲۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۷، ص۴۴۲.</ref> جمعاً [[حاکمان]] [[بنی‌امیه]] از دو شاخه [[سفیانی]] و [[مروانی]] ۹۲ سال [[حکومت]] کردند.
 
امویان در طول [[خلافت]]، [[مشروعیت]] خویش را بیش از آنکه بر پایه‌های مفاهیم [[دینی]] [[استوار]] سازند، از طریق [[غلبه]] [[سیاسی]] و نظامی و با تکیه بر [[روابط]] و اتحادهای قبیله‌ای و [[خانوادگی]] به‌دست می‌آوردند. [[راه و رسم]] [[بنی‌امیه]] در بی‌اعتنایی به مبانی دینی، به [[مخالفان]] ایشان [[فرصت]] داد تا با [[دعوت]] [[سازماندهی]] شده به [[احیای دین]] به‌ویژه تأکید بر [[حق]] [[اهل‌بیت پیامبر]] ‌{{صل}} در خلافت بر [[مسلمین]]، حکومت آنان را ساقط کنند.
 
==[[حکومت عباسیان]]==
افزایش [[نارضایتی]] [[مسلمانان]] از [[حکومت امویان]] در پی فاصله گرفتن آشکار آنها از [[اسلام]]، [[گسترش ظلم]] و [[تعدی]] [[حاکمان اموی]]، بروز کشمکش‌های داخلی و [[ضعف]] و از هم [[گسستگی]] ارکان حکومت و به‌ویژه وقوع حادثه جانسوز [[کربلا]]، به پیدایی [[جنبش‌ها]] و حرکت‌های [[ضد]] [[اموی]] در نیمه اول [[قرن دوم هجری]] انجامید. [[گرایش]] [[روز]] افزون [[مردم]] به اهل‌بیت پیامبر ‌{{صل}} و [[امتناع]] [[اهل‌بیت]] از پذیرش درخواست آنان برای [[قیام]]، فرصتی برای افرادی از [[فرزندان]] [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] که داعیه حکومت داشتند، پدید آورد. [[عباسیان]] با توجه به [[حرمت]] [[اجتماعی]] [[بنی‌هاشم]] و با استناد به برخی [[احادیث]] که از [[پیامبر]] ‌{{صل}} در [[تکریم]] بنی‌هاشم [[روایت]] شده بود، از همان آغاز در [[بزرگ‌نمایی]] انتسابشان به [[هاشم]] کوشیدند و از سال ۱۱۱ تحت لوای دعوت [[هاشمی]] فعالیت کردند.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۳۱۹.</ref> زمینه‌های اجتماعی [[نزاع]] بنی‌امیه و بنی‌هاشم نیز که امویان به آن دامن زده بودند، در مطرح کردن این عنوان مؤثر بود.
 
===چگونگی به حکومت رسیدن اولین [[خلیفه عباسی]]===
[[عبدالله‌ بن محمد بن علی‌ بن عبدالله‌ بن عباس‌ بن عبدالمطلب]] معروف به [[ابوالعباس سفّاح]]، اولین خلیفه عباسی، برای پایان دادن به کار آخرین [[خلیفه]] اموی عموی خود عبدالله‌بن علی‌بن عبدالله‌بن عباس، به [[جنگ]] وی فرستاد. عبدالله‌بن علی‌ پس از [[درهم]] شکستن [[سپاه]] مروان‌بن [[محمد]] در کنار رود زاب در [[سرزمین]] [[موصل]]، سر در پی او نهاد و در کنار نهر ابی‌فطرس از نواحی [[فلسطین]]، مروان‌بن محمد را به عقب راند و به [[دستور]] [[خلیفه]] در [[رمضان]] [[سال]] ۱۳۲ [[دمشق]] را [[تصرف]] کرد.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ خلیفة‌بن خیاط، خلیفة‌بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری.، ص۲۶۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۳۵۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۷، ص۴۴۰.</ref>
 
عبدالله‌ بن [[علی]] به دستور [[ابوالعباس]]،‌ برادرش صالح‌بن علی را به تعقیب [[مروان]] فرستاد.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ خلیفة‌بن خیاط، خلیفة‌بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری.، ص۲۶۴؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی‌ بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۵، ص۴۲۶. </ref> این تعقیب و گریزِ تا ذی‌الحجه ۱۳۲ ادامه داشت تا سرانجام بر مروان‌ دست یافتند و سرش را بریدند و خاندانش را [[اسیر]] کردند و نزد [[خلیفه عباسی]]، ابوالعباس سفّاح در [[کوفه]] فرستادند.<ref>- ر.ک: انساب الاشراف، ج۴، ص۱۴۴۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۳۵۱</ref>
 
===[[رفتار]] [[عباسیان]] با [[امویان]]===
گفته‌اند عبدالله‌بن علی در کنار نهر ابی‌فطرس، در حالی‌که گروهی نزدیک به ۱۰۰ تن از [[امویان]] را [[امان]] داده بود، [[فرمان]] قتل‌عام آنان را صادر کرد و سپس بر پیکرهای نیمه‌جان آنان سفره چرمین بگسترد و به طعام نشست.<ref>- ر.ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۰، ج۷، ص۶۶۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۳۵۵-۳۵۹</ref> آنگاه [[دستور]] داد تا [[گور]] [[خلفای اموی]] چون [[معاویه]]، [[یزید]]، [[عبدالملک]]، [[هشام]] و دیگران را بشکافند. هشام‌بن عبدالملک که جسدش سالم مانده بود<ref>- چون جسدش در کنار نمکزار قرار داشت، بدنش استحاله شده بود.</ref> را تازیانه زدند و بر دار آویختند و سپس سوزاندند (هشام‌ همین کار را با [[جسد]] زیدبن علی‌بن [[حسین]]{{ع}} انجام داده بود). باقیمانده اجساد خلفای اموی را نیز سوزاندند و خاکسترشان را به رودخانه ریختند. گورهای [[بنی‌امیه]] را در دیگر [[شهرها]] نیز جستجو کردند، شکافتند و استخوان‌هایشان را به [[آتش]] کشیدند و خاکسترشان را بر باد دادند. فقط به [[قبر]] عمربن [[عبدالعزیز]] [[جسارت]] نشد.<ref>- ر.ک:الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۳۲۶؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۵۳۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۳۵۶-۳۵۷؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۰۷-۲۰۸؛ المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ابن جوزی، عبد الرحمان، چاپ محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: ۱۴۱۲ قمری/ ۱۹۹۲ میلادی.، ج۷، ص۲۱۲؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی‌ بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۵، ص۴۳۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الموصل، ازدی، یزیدبن محمد، چاپ علی حبیبه، قاهره: ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۷ میلادی.، ص۱۳۸.</ref>
 
قتل‌عام امویان در [[دستور]] کار قرار گرفته بود. در [[عراق]] و دیگر [[شهرها]] هر کجا آنان را یافتند، کشتند و عده‌ای که از دسترسی مصون ماندند، مخفی شدند.<ref>- ر.ک:الاغانی، ابوالفرح اصفهانی، علی‌بن حسین، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ قمری.، ج۴، ص۳۵۱؛ طبقات فحول الشعراء، این سلام جمحی، چاپ محمود محمد شاکر، جده: ۱۴۰۰ قمری/ ۱۹۸۰ میلادی.، ص۳۰-۴۰.</ref> به دلیل کشتارهای وسیع به عبدالله‌بن علی‌ [[لقب]] سفّاح به معنی خونریز دادند.<ref>اخبار الدولة العباسیه، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالاجبار مطلبی، بغداد: ۱۹۷۱ میلادی.، ص۱۴۸؛ کتاب نسب قریش، مصعب بن عبدالله زبیری، چاپ لوی پروونسال، قاهره، ۱۹۵۳ میلادی، ص۲۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۷۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۳۲۲؛ ۳۵. البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، ج۶، ص۷۴.</ref>
 
همچنین در کوفه نیز به [[حکم]] [[خلیفه]] بر لاشه نیمه‌‌جان امویان گستردنی افکندند و خوان‌ها چیدند و خلیفه تازه درحالی به خوردن نشست که ناله مجروحان از زیر فرش به گوش می‌رسید.
به دلیل مشابهت [[رفتار]] عبدالله‌بن علی‌ و خلیفه وقت [[عباسی]] [[ابوالعباس]] در [[کشتار]] امویان به هر دو لقب سفّاح داده شد که این مسأله در متون [[تاریخی]] باعث خلط مبحث گردیده است.<ref>- ر.ک: ۳۵. البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، ج۶، ص۷۴؛ العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیرون: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۹ قمری.، ج۴، ص۹۷.</ref>
 
روایت‌های مشابهی نیز از کشتار امویان در مکه و مدینه توسط داودبن علی‌بن عبدالله‌بن [[عباس]]، گزارش شده است. داودبن [[علی]] به سال ۱۳۲ [[امیرالحاج]] بود.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ خلیفة‌بن خیاط، خلیفة‌بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری.، ص۲۶۴؛الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۷، ص۴۷۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۳۶۲. </ref> پس از آن در سال ۱۳۳ عده‌ای از [[بنی‌امیه]] را که در مکه و مدینه بودند، کشت و تعدادی را به زنجیر کشید و به [[طائف]] فرستاد تا در آنجا کشته شدند. گروهی را به [[زندان]] فرستاد تا در [[حبس]] بمیرند.<ref>- ر.ک: الامامة و السیاسة، ابن‌قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله‌بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه.، ج۲، ص۱۳۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۹۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۳۵۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.طبری، ج۷، ص۴۵۹؛ الفتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.، ج۸، ص۳۳۸؛الاغانی، ابوالفرح اصفهانی، علی‌بن حسین، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ قمری.، ج۴، ص۳۴۷-۳۴۸؛ المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ابن جوزی، عبد الرحمان، چاپ محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: ۱۴۱۲ قمری/ ۱۹۹۲ میلادی.، ج۷، ص۳۲۱؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی‌ بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۵ قمری.، ج۵، ص۴۴۸.</ref> عبدالله‌بن [[حسن مثنی]] نواده [[امام حسن]]{{ع}} از او خواست که از [[کشتار]] [[بنی‌امیه]] [[دست]] بازدارد اما او نپذیرفت.<ref>-الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی‌ بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۵، ص۴۴۸. </ref> تلاش داودبن [[علی]] برای محو آثار بنی‌امیه چندان بود که گفته شده وی قنات‌ها و برکه‌هایی را که هشام‌بن [[عبدالملک]] [[خلیفه]] [[اموی]] در راه [[مکه]] ساخته بود، را ویران کرد.<ref>- مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۴، ص۴۱.</ref>
 
کشتارهایی در بصره نیز توسط سلیمان‌بن علی‌بن عبدالله‌بن [[عباس]]، صورت گرفت. وی جماعتی از بنی‌امیه را کشت و اجساد آنان را بر [[خاک]] انداخت تا [[خوراک]] سگان شوند.<ref>- ر.ک:الاغانی، ابوالفرح اصفهانی، علی‌بن حسین، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ قمری.، ج۳، ص۹۵، ج۴، ص۳۴۹.</ref> او پس از [[قتل]] بنی‌امیه در خطبه‌ای به [[آیه]] ۱۰۵ [[سوره انبیاء]] استناد نمود و [[خداوند]] را بر این [[پیروزی]] [[سپاس]] گفت!<ref>- برای متن کامل خطبه ر.ک: العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیرون: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۹ قمری.، ج۴، ص۹۱.</ref>
 
در موصل نیز که [[اهل]] آن به [[ولایت]] محمدبن صول گردن ننهاده بودند، خلیفه [[برادر]] خود، یحیی‌بن [[محمد]] را به ولایت آن دیار فرستاد و به گفته [[ازدی]]، قتل‌عام بسیار [[سختی]] در [[مسجد]] صورت گرفت.<ref>- ر.ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.تاریخ الموصل، ازدی، یزیدبن محمد، چاپ علی حبیبه، قاهره: ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۷ میلادی.، ص۱۴۶-۱۴۹.</ref>
 
سرانجام کارنامه سیاه امویان با روی کار آمدن [[عباسیان]] و راه افتادن سیلی از [[خون]] و قتل‌عام‌های وسیع بسته شد.<ref>[[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۴۷-۶۷.</ref>
 
== جستارهای وابسته ==
 
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100358.jpg|22px]] [[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷''']]
# [[پرونده:1100358.jpg|22px]] [[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']]
# [[پرونده:13681049.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۲''']]
# [[پرونده:13681049.jpg|22px]] [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۲''']]
# [[پرونده:87443.jpg|22px]] [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|'''دوزخیان جاوید''']]
# [[پرونده:1100848.jpg|22px]] [[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|'''دولت امویان''']]
# [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضت‌های پس از عاشورا''']]
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[یعقوب جعفری|جعفری، یعقوب]]، [[قاسطین (مقاله)| مقاله «قاسطین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']]
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:معاویة بن ابی سفیان]]
[[رده:طلقاء]]
[[رده:معاویه]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۱۳

مقدمه

معاویه در سال پنجم قبل از بعثت به دنیا آمد[۱] و در ۳۶ سالگی، یعنی سال ۱۹ ه به فرمان خلیفه دوم، والی شام شد[۲]؛ عثمان بن عفان نیز وی را در مقامش باقی گذاشت. امام علی (ع) وی را برکنار کرد[۳] معاویه فرمان علی (ع) را نپذیرفت و بر ضد علی بن ابی طالب (ع) شورش کرد و جنگ‌های جمل[۴] و صفین[۵]، بدون شک آثار فعالیت‌های او بر ضد امام زمانش بوده است.

آشنایی اجمالی

معاویه، فرزند ابوسفیان، بنیان‌گذار سلسله خلافت اموی، از دشمنان سرسخت امام علی (ع)، مردی مزور، نیرنگ‌باز، حیله‌گر و دنیاطلب و دارای رذایل اخلاقی بود. او هرگز در دل ایمان نیاورد و در برابر اسلام آوردن ظاهری پدرش، ابوسفیان، وی را با اشعاری مورد نکوهش قرار داد و مایه رسوایی و تباهی دانست. او برای وصول به اهداف دنیوی از هیچ عملی فروگذار نمی‌کرد. امام علی (ع) در مورد رفتارهای معاویه می‌فرماید: به خدا سوگند، معاویه از من زیرک‌تر نیست. او پیمان‌شکنی می‌کند و گنه‌کاری. اگر پیمان‌شکنی را ناخوش نمی‌داشتم، من زیرک‌ترین مردم می‌بودم، ولی پیمان‌شکنان، گنه‌کارند و گنه‌کاران، نافرمان. هر پیمان‌شکنی را در روز قیامت پرچمی است که بدان شناخته شود[۶].[۷]

پدر و مادر

پدرش «صخر» معروف به ابوسفیان از دشمنان سرسخت اسلام بود. مادرش، را هم هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبدشمس بن عبدمناف گویند. وی نیز - که پدر، پسر و برادرش در جنگ بدر به دست امام علی (ع) و حمزه کشته شده بودند - همچون شویش از دشمنان سرسخت اسلام و خصوصاً امام علی (ع) به شمار می‌رفت [۸]. تولد معاویه معلوم نیست[۹] ولی اگر به گفته واقدی در هنگام وفات به سال ۶۰ هجری، ۷۸ سال داشته باشد[۱۰]، تولد او ۱۸ سال پیش از هجرت، یعنی در دهه اول قرن هفتم میلادی بوده است. کنیه معاویه اباعبدالرحمن بود[۱۱]؛ اما از آنجا که در بعضی از عبارات از مادرش –هند- با عنوان "آکلة الاکباد" یاد شده، از معاویه نیز با لقب "ابن اکلة الاکباد" نام برده شده است.[۱۲] او را همچنین خال المؤمنین گفته‌اند[۱۳] و از نویسندگان وحی[۱۴] به شمار آورده‌اند.

خصوصیات شخصی

بعضی از منابع، وی را سفید چهره معرفی می‌کنند که محاسنش را خضاب می‌کرده است[۱۵]. ولی عده‌ای دیگر از مورخان، وی را سیاه چهره معرفی می‌کنند[۱۶]. معاویه را جزء "دهاة العرب" می‌دانند [۱۷]. او در نقل‌ها، به صورت شخص فقیری معرفی می‌شود که بعد از رسیدن به حکومت شام به شخصی ثروتمند تبدیل شد[۱۸].[۱۹]

سرگذشت زندگی

عصر نبوی

ورود به اسلام

زمان مسلمان شدن معاویه مشخص نیست؛ در کتب تاریخی نقل قول‌های مختلفی در این باره آمده است:

  1. هنگام فتح مکه[۲۰]؛
  2. در یوم القضاء (عمرة القضاء)؛ هنگام دیدن رسول خدا (ص) مسلمان شده است اما اسلام خود را از والدینش مخفی می‌کرده است[۲۱].

اما طبق نقل مشهور، وی در فتح مکه مسلمان شده است و جزء "طلقاء و ابناء الطلقاء" قرار گرفته است[۲۲]. هنگامی که شهر مقدس مکه فتح شد. رسول خدا (ص) گروهی از قریش را بخشیدند و این افراد را آزاد و فرزندان آزاد شده خواندند و فرمودند این افراد حق حکومت بر مسلمانان را ندارند. عبدالرحمن بن غنم اشعری، فقیه بزرگ اهل شام درباره او گفته است: معاویهحق دخالت در امر حکومت را ندارد زیرا او جزء آزاد شده‌هاست، آزاد شده حق حاکم شدن را ندارند[۲۳]. عمر بن الخطاب نیز می‌گوید: حکومت برای آزاد شده‌ها و فرزندان آنها نیست[۲۴].

علی (ع) درباره آنها فرموده‌اند: اینان به اجبار مسلمان شده‌اند و جزء دشمنان رسول خدا (ص) و در پی بدعت و دشمنی با دین خدا هستند[۲۵].

در آیات قرآن نیز اصطلاح "الشجرة الملعونه" آمده است که منظور از آن، بنی امیه است[۲۶].

در روایتی که از عایشه نقل شده، از معاویه به فرعون تعبیر شده است و رسیدن به حکومت، بر انتخاب خدایی و تأیید الهی دلالت بر آنان ندارد[۲۷].[۲۸]

کتابت برای پیامبر (ص)

معاویه که خواندن و نوشتن می‌دانست از جمله کاتبان پیامبر‌(ص) نیز شد، اما به گفته بعضی از سیره‌نویسان کاتب وحی نبود، بلکه نامه‌های پادشاهان و رؤسای قبایل را می‌نوشت و امور روزانه و حساب اموال و صدقات و تقسیم آنان را برعهده داشت و در این امور، شخصی به نام حنظلة بن ربیع تمیمی با او شرکت داشت.

حکومت بر سرزمین‌های شام

پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و ماجرای سقیفه، ابوسفیان به دستگاه خلافت متمایل شد. دستگاه خلافت که از قدرت و نفوذ او آگاهی داشتند، برای دفع شر او، صدقاتی که در دوران پیامبر گرد آورده بود، به او بازگرداندند. از این‌رو او به همکاری با دستگاه خلافت راضی شد. خلیفه اول فرزند ارشد او، یزید بن ابی‌سفیان را به ولایت دمشق منصوب کرد. بدین‌سان بنیاد خلافت امویان به‌دست خلیفه اول پی‌ریزی شد. در زمان خلیفه دوم یزید بن ابی‌سفیان درگذشت. خلیفه بنا به پیشنهاد یزید، معاویه را به جانشینی او برگزید. معاویه بر شام تسلط یافت و با استفاده از سه عامل زر و زور تزویر، حکومت خود را در شام تثبیت کرد. در این دوران تمام نواحی شام زیر نظر حکومت او قرار گرفت. دوران خلیفه سوم، به‌دلیل خویشاوندی خلیفه با امویان، دوران طلایی حکومت معاویه به‌حساب می‌آید. در این دوره افزون بر دمشق، سایر ولایات شامات، شامل سوریه، فلسطین، اردن و لبنان امروزی در قلمرو حکومتی معاویه قرار گرفت. او در زمان عثمان، اختیار تام یافت. در سایه نیروی نظامی و برخورداری از درآمدهایی که در اثر جنگ‌ها و غنایم به‌دست آمده بود، معاویه حکومت خود را استحکام بخشید. با وجود حمایت‌هایی که خلیفه سوم نسبت به او داشت، اما هنگام محاصره خانه او، در حالی‌که از معاویه درخواست کمک کرده بود، از حمایت و کمک به او خودداری کرد؛ زیرا کشته شدن خلیفه را گامی در جهت وصول به آرزوی دیرین خود، یعنی خلافت، می‌دانست. پس از قتل عثمان، همسرش پیراهن خونی او را برای معاویه فرستاد تا بدین وسیله انگیزه وی در فریب و تحمیق مردم شامل جامه عمل بپوشد. امام علی (ع) در نامه‌ای خطاب به او می‌نویسد که به خدا قسم عثمان را کسی جز تو نکشت. همچنین در فرازی دیگر می‌نویسد زمانی به یاری او می‌شتافتی که به نعمت باشد و زمانی او را خوار می‌کردی که باز به نفعت باشد[۲۹]. امام علی (ع) وی را برکنار کرد[۳۰] معاویه فرمان علی (ع) را نپذیرفت و بر ضد علی بن ابی طالب (ع) شورش کرد و جنگ‌های جمل[۳۱] و صفین[۳۲]، را به راه انداخت. از حکومت وی در ادبیات روایی، به سلطنت تعبیر می‌شود[۳۳]. او توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و آنها او را حاکمی عادل می‌پنداشتند[۳۴] و افرادی چون حسن بصری و عمر بن عبدالعزیز از او دفاع می‌کنند[۳۵]. سرانجام او در رجب سال ۶۰ه‍.ق در حالی که به بیماری "لوقه"[۳۶] مبتلا شده بود، درگذشت[۳۷]. معاویه به طور معمول در برخورد با مخالفان میانه‌رو، گشاده‌رو و با گذشت بود و با هدایای فراوان و بذل و بخشش‌های گسترده از بیت‌المال آنان را می‌خرید. بعدها این حرکت او بدین عنوان که وی سیاستمدار و اهل تسامح بود، تلقی شد. تاریخ، فریب و مکر وی را به حساب زیرکیِ سیاسی او گذاشت و بذل و بخشش‌های او را برای خرید اشراف قریش، به پای شکیبایی و بردباری او نوشت[۳۸]. در واقع معاویه، خلیفه‌ای سنگدل، حیله‌گر، دروغگو و فتنه‌انگیز بود. او عمّال خویش را بر اموال و جان‌ها و نوامیس مسلمین مسلّط ساخت و دیکتاتوری‌ترین شیوه‌های حکومتی را در قالب تزویر و تبلیغات، اعمال می‌کرد و در ریشه‌کن ساختن دین پیامبر می‌کوشید [۳۹]. جنگیدن با علی بن ابی طالب (ع) معاویه را در ردیف اهل بغی و واجب القتل قرار داده بود؛ چنانکه عبدالله بن عمر وی را واجب القتل می‌دانسته است؛ زیرا او با سرکشی در برابر خلیفه رسول خدا (ص) قرار گرفته است[۴۰]. اهل صفین باید توسط علی (ع) سرکوب شوند[۴۱]. اهل صفین باعث اختلاف در امت اسلام بودند پس قتل‌شان واجب است[۴۲]. حرکت اهل صفین معصیت و قتل آنها واجب بوده است[۴۳]. همچنین عمار بن یاسر در جنگ صفین و افرادی چون حجر بن عدی و عمرو بن الحمق خزاعی به دست او کشته شدند[۴۴].[۴۵] معاویه با سیاست‌بازی، بی‌آنکه در تقوا و دیانت از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با احکام اسلامی منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، پوشیدن لباس ابریشم‌، استماع آواز، قضاوت بر خلاف اسلام‌، به رسمیت شناختن فرزند زنا، جنگ با امیرالمؤمنین علی (ع)، اعزام نیروهای نظامی برای قتل و غارت شیعیان امام در زمان خلافت امیرالمؤمنین، شهادت مالک اشتر، حجر بن عدی و یارانش‌، تجاوز به مصر و شهادت محمد بن ابی‌بکر والی منصوب امیرالمؤمنین علی (ع)، قتل عام شیعیان‌، جعل احادیث در مذمت امیرالمؤمنین، جعل احادیث در مدح عثمان‌، امر به لعن امیرالمؤمنین در خطبه نماز، شهادت امام حسن (ع)، خواندن نماز جمعه در روز چهارشنبه‌، همه و همه گوشه‌هایی از این جنایات و اقدامات ضد اسلامی معاویه بودند و او همه این جنایات را بی‌پرده و با کمال جسارت انجام می‌داد و کوچک‌ترین پرده‌پوشی یا ظاهرسازی به جز در مورد شهادت امام حسن (ع) در کار وی نبود.

برائت مأمون از معاویه

سیوطی در تاریخ خلفاء می‌نویسد: مأمون در سال یازدهم خلافتش دستور داد که منادی برائت ذمه خلیفه را از کسی که معاویه را به خیر و نیکی یاد کند، اعلام کند و ندا سر دهد که بهترین خلق بعد از رسول خدا(ص)، علی بن ابی طالب(ع) است[۴۶].

مسعودی درباره علت این فرمان می‌نویسد: مأمون در نامه‌ای به تمام مردم نوشت که معاویه را بر بالای منبر لعن کنند، اما بعدها از ترس شورش، فرمان را لغو کرد. علت آن، این بود که از مطرِّف پسر مغیرة بن شعبه نقل شده است که گفت: من و پدرم در شام بر معاویه وارد شدیم. پدرم بارها نزد او می‌رفت و با وی سخن می‌گفت و سپس نزد ما می‌آمد و از معاویه و عقل و تدبیرش یاد می‌کرد و از آن‌چه که از او دیده بود، بسیار تعجب می‌نمود. یک شب پدرم به خانه بازگشت، ولی از خوردن غذا خودداری نمود. من او را غمناک دیدم. ساعتی در انتظار نشستم و با خود فکر کردم که ناراحتی پدرم شاید به خاطر کاری باشد که ما انجام داده‌ایم.

در این هنگام به پدرم گفتم: چرا شما را امشب غمگین می‌بینم؟ گفت: فرزندم، من از نزد ناپاک‌ترین مردم می‌آیم. گفتم: به چه علت؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم. به او گفتم ای امیرالمؤمنین! تو به کمال قدرت رسیدی. اکنون چه می‌شود اگر به برادرانت از بنی‌هاشم نگاه مهری افکنی و به خدا قسم اکنون دیگر نزد بنی‌هاشم نیرو و قدرتی نیست تا تو از آن هراسان باشی!

معاویه گفت: هیهات هیهات! برادر تیم (ابوبکر) به حکومت رسید و عدل را پیشه ساخت، اما یک روز از مرگ او نگذشت که نام او هم از میان رفت. پس از وی برادر عدی (عمر) زمام حکومت را در دست گرفت و کوشش کرد و ده سال شدت عمل نشان داد، ولی به خدا قسم فردای آن روزی که مرگ دامنش را گرفت نام او هم مرد. فقط می‌گویند عمر، سپس برادر ما، عثمان، زمامدار گردید؛ مردی که کسی از نظر خانوادگی و نسب مانند او نبود. پس آن‌چه که باید انجام دهد انجام داد، ولی به خدا سوگند فردای آن روز که به هلاکت رسید، یاد او هم بین مردم مرد و فراموش گردید. اما برادر هاشم (حضرت محمد(ص)) هر روز پنج بار به نام او فریاد می‌زنند: «أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ».

ای مغیره مادر برای تو نباشد! با زنده بودن نام این مرد کدام عمل باقی می‌ماند؟ به خدا سوگند (چاره نیست) مگر این که (نام پیامبر اسلام) دفن شود[۴۷].

مطرّف بن مغیره جزو کارگزاران دستگاه بنی‌امیه بود که به جنگ شبیب خارجی رفت. اما در پایان عمر خود در سال هفتاد و هفت علیه بنی‌امیه و حجاج شورش و قیام کرد و در همین سال کشته شد[۴۸].

به خاطر این قضیه، مأمون در سال دویست و دوازده از معاویه اعلام برائت کرد.[۴۹]

معاویة بن ابی‌سفیان

رهبر حزب قاسطین، معاویه بود. او در سال هشتم هجرت در حالی که ۲۸ سال داشت، در جریان فتح مکه از روی اکراه و اجبار مسلمان شد. عمر در زمان خلافت خود، او را والی شام کرد. برخی از صحابه، از جمله حذیفه، به سپردن ولایت شام به او اعتراض کردند[۵۰]؛ اما عمر به این اعتراض‌ها وقعی ننهاد. ولایت او بر شام در زمان عثمان نیز ادامه یافت. او حدود بیست سال در شام حکومت کرد و تصویر مردم شام از اسلام، همان بود که او ساخته و خواسته بود. پس از قتل عثمان و بیعت مردم با امیرالمؤمنین، او زیر بار نرفت و علاوه بر توطئه‌های خود، دیگران را نیز بر ضد امام شوراند. او طلحه و زبیر را تشویق به نقض بیعت و جنگ با امام کرد[۵۱]. علاوه بر جنگ صفین که تفصیل آن خواهد آمد، در دو جنگ جمل و نهروان نیز دست معاویه پیدا بود.

او پس از شهادت امیرالمؤمنین با حیله‌ها و شیطنت‌های خاصی که داشت، باعث پراکنده شدن فرماندهان سپاه امام حسن(ع) شد، و امام را مجبور به صلح کرد. او قاتل حجر بن عدی و عمرو بن حمق و بسیاری از شیعیان بود. پدرش، ابوسفیان، همواره با پیامبر اسلام جنگید و در ماجرای فتح مکه از روی اکراه مسلمان شد. مادرش، هند، در جنگ اُحُد باعث کشته شدن حمزه عموی پیامبر شد و جگر او را در دهانش جوید و به هند جگرخوار شهرت یافت. اگر چه معاویه به ظاهر مسلمان شده بود، پیامبر همواره از او بیمناک بود و او را نفرین می‌کرد[۵۲] و می‌فرمود: «هرگاه معاویه را بر منبر من دیدید، او را بکشید»[۵۳]. او کینه خاصی با بنی‌هاشم و حتی شخص پیامبر داشت. یک روز مغیرة بن شعبه به او پیشنهاد کرد که اکنون که خلافت را قبضه کرده‌ای، با بنی هاشم از درِ مهربانی درآی. معاویه بدو گفت: «ابوبکر و عمر و عثمان خلافت کردند و رفتند و نامی از آنان باقی نماند؛ ولی نام محمد هر روز پنج مرتبه در اذان گفته می‌شود. وای بر تو! پس از این دیگر چه می‌ماند، جز اینکه این نام دفن شود»[۵۴].[۵۵]

روش‌های معاویه برای نابودی اسلام و اهل‌بیت(ع)

بهره‌گیری از عوامل فرهنگی

معاویه، علاوه بر استفاده از روش‌های خشونت‌بار قتل و کشتار و جنگ و غارت[۵۶]، به صورتی گسترده از عوامل فرهنگی نیز بهره می‌برد و تمام قدرت و ثروت بی‌حساب امپراتوری اموی را در این راه به کار می‌گرفت. جعل و خلق حدیث، ساخت و پرداخت تفسیر و تحریف تاریخ، از مؤثرترین راه‌هایی بود که معاویه از آن بهره برد. معاویه از این کار چندین هدف و مقصد در نظر داشت؛ اگر چه همه آنها در راستای نابودی اسلام و از میان برداشتن بنی‌هاشم قرار گرفته بود. الف. همه می‌دانیم که در تعلیمات اسلام، اهل بیت(ع) به عنوان همتای قرآن کریم، از بزرگ‌ترین قداست دینی برخوردار بودند[۵۷]. معاویه در برابر اسلام و عمل پیامبر اکرم(ص) می‌خواست اعتبار و قداست دینی خاندان نبوت را به طور کلی تخریب کند. او این کار را به دست جاعلان حدیث و تفسیر و تحریف‌کنندگان تاریخ انجام داد. ب. علاوه بر این، معاویه می‌خواست کسان دیگر را جانشین اهل بیت نبوت قرار دهد و بدین ترتیب، فرهنگ دینی دیگری برای مسلمانان ایجاد نماید. او این کار را نیز به دست جاعلان و تحریف‌کنندگان، صورت عمل داد.

علی بن محمد بن عبدالله مدائنی (۱۳۵ – ۲۲۵) مورخ بزرگ قرن سوم، در کتاب الاحداث می‌نویسد: معاویه پس از به دست آوردن خلافت، فرمانی به همه عمال و کارگزاران خویش نگاشت که در آن آمده بود هر کس چیزی در فضل ابوتراب و خاندانش باز گوید، حرمتی برای جان و مالش نیست و خونش هدر خواهد بود. در فرمان بعد چنین نوشت: هر که از دوست‌داران عثمان و علاقه‌مندان او و ناقلان فضایل وی، در سرزمین تحت فرمانروایی شما زندگی می‌کنند شناسایی کنید و آنها را به خود نزدیک کنید و اکرام نمایید و آن‌چه این‌گونه افراد در فضیلت عثمان نقل می‌کنند برای من بنویسید. اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را نیز ذکر کنید. مدائنی می‌گوید: آن‌چنان این فرمان اجرا شد و مردمان به خاطر رسیدن به حطام دنیوی و مال و منال و صله و خلعت و ملک، حدیث آوردند که نقل فضایل عثمان، فراوانی گرفت. معاویه نیز آن‌چه در اختیار داشت، بی‌دریغ بر سر عرب و غیر عرب فرو ریخت. هر شخص ناشناخته و بی‌قدری که به نزد مأموران و کارگزاران معاویه می‌رفت و چیزی را به عنوان منقبت و فضیلت عثمان نقل می‌کرد، مورد توجه قرار می‌دادند و نامش را گزارش می‌کردند. و او بدین وسیله در دستگاه اموی مقام و منزلت می‌یافت و حتی می‌توانست برای دیگران وساطت کند. پس از چندی باز هم فرمانی دیگر صادر شد و در آن، معاویه به کارگزاران خویش دستور داده بود: اینک روایات فضایل عثمان فراوانی یافته و در همه شهرها و نواحی بر سر زبان‌هاست. چون نامه من به شما برسد، مردم را دعوت کنید که فضایل صحابه و خلفای اولیه را روایت کنند و در فضیلت ابوتراب حدیثی نباشد، مگر اینکه روایتی همانند آن را در فضل خلفای نخستین و صحابه بیاورید یا ضد و مخالف آن را نقل کنید که البته این کار نزد من محبوب‌تر بوده، مرا بیشتر شادمان می‌کند؛ زیرا اینها برای شکستن دلایل ابوتراب و شیعیان، او قوی‌تر و برنده‌ترند. و تحمل آن برای ایشان دشوارتر از روایت‌های فضایل عثمان بوده، کوبندگی بیشتری خواهد داشت.

مدائنی نقل کرده است: فرمان معاویه بر مردم خوانده شد و به دنبال آن، روایات دروغین فراوان در فضایل صحابه پدید آمد که هیچ بهره‌ای از حقیقت نداشت و مردمان به جدیت به نقل این‌گونه سخنان پرداختند و رفته‌رفته چنان شهرت یافت که بر منابر گفته شد و به مکتب‌خانه‌ها راه یافت و معلمان مکتب‌خانه‌ها، بخش زیادی از آنها را به کودکان و نوجوانان آموزش دادند و همان‌طور که قرآن را می‌آموختند، این احادیث ساختگی را می‌آموختند و از بر می‌کردند. کم‌کم از مجامع مردان گذشته، به مراکز تعلیم و تعلم زنان رسید. معلمان این مراکز، آن احادیث را به دختران و بانوان مسلمان آموزش دادند و سرانجام به همین شکل باز هم توسعه یافته، به میان خادمان و بردگان نیز راه یافت. این روال، سالیانی دراز بر اجتماع مسلمانان حاکم بود و نسل‌های زیادی در چنگال احادیث جعلی و دروغین این دوران گرفتار بودند. بدین ترتیب، احادیث جعلی فراوان و نسبت‌های ناروا شهرت یافت و دانشمندان و قاضیان و امرا، بر این راه رفتند؛ اما آنها که از همه، بار سنگین‌تری داشتند، قاریان ریاکار و صاحبان نفوس ضعیفه‌ای بودند که عبادت و خشوع ساختگی نشان داده، جعل حدیث را به عهده گرفته بودند تا بدین وسیله نزد امرا و والیان دولت اموی بهره‌ای نصیب برند و قرب و منزلتی یابند و به مال و منال دنیا و ضیاع و عقار برسند. البته بعدها این احادیث که به این شکل و با این هدف برساخته شده بودند، به دست دین‌داران روزگاران بعد رسید و آنها را با اینکه از دروغ و بهتان پرهیز داشتند به خاطر اینکه اینها را راست می‌پنداشتند و حق می‌دانستند، قبول کردند و برای دیگران بازگو نمودند[۵۸].[۵۹]

تحمیل و تعلیم بغض و کینه و لعن و سب

شورشی که بر ضد عثمان پدید آمد، شورشی مردمی بود[۶۰]. از تمام عالم اسلام به جز شام و حمص که تحت حکومت معاویه بود، به مدینه آمدند. مردم از ستم و اجحاف کارگزاران عثمان به ستوه آمده بودند و همین، آنان را به شورش و اداشته بود. اما زمام این حرکت را قریشیان به دست گرفتند. کسانی از سرشناسان قریش مثل عایشه و طلحه و زبیر، به امید آینده، آن را اداره می‌کردند. سرانجام این شورش قتل عثمان بود. پس از قتل عثمان، نعمان بن بشیر انصاری[۶۱] پیراهن خون‌آلود او را به شام بُرد[۶۲] و این پیراهن، سرفصل تازه‌ای در تاریخ اسلام گشود. پیراهن خونین، به دستور معاویه بر منبر مسجد اعظم شام آویخته شد و پیرمردانی سپید موی، در کنار آن، مجلس عزا به پا کرده، به عزاداری پرداختند[۶۳]. عزاداری یک سال ادامه یافت. خبر این حادثه، به تمام شهرهای مهم تحت حکومت معاویه فرستاده شد[۶۴]. معاویه در اولین سخنرانی بعد از این حادثه کوشید که عثمان را شهیدی مظلوم و علی(ع) را تنها مسئول قتل او قلمداد نماید[۶۵]. از این به بعد سیاست معاویه بر این منوال بود و هر روز به شکلی طرح ایجاد بغض و کینه نسبت به امیرمؤمنان(ع) دنبال می‌شد.

گفتنی است که در آن روزگاران، مردمان شهرهای مختلف، از حوادث اتفاق افتاده در دیگر شهرها به ویژه آنها که در دوردست‌ها بودند، خبردار نمی‌شدند و وسایل ارتباط سریع وجود نداشت؛ و اگر گاه خبری به سرعت انتقال می‌یافت، به دست صاحبان قدرت و حکومت می‌رسید و در اختیار آنها قرار داشت و مردم از آن محروم بودند. بنابراین یک حکومت نیرومند و ریشه‌دار، همانند حکومت معاویه، که دو دهه تمام در شام حکومت بلامنازع کرده بود و همه چیز را در اختیار خویش داشت، می‌توانست به آسانی اخبار مناطق دور دست را به هر شکل که بخواهد تحریف کند و این، آن چیزی بود که در جریان قتل عثمان در شام اتفاق افتاد. مسئله قتل عثمان و اینکه امیر مؤمنان(ع) مقصر اصلی در خون عثمان است، مسئله‌ای بود که در شام و حمص (= سوریه، اردن، لبنان و فلسطین) با بمبارانی از تبلیغ به مردم القا می‌شد. رنگ دینی مسئله و عنوان احساس برانگیزِ خلیفه شهید مظلوم! احساسات و عواطف مردم را به صورتی تند و آتشین علیه کوفه و امام علی(ع) برمی‌انگیخت. معاویه و حکومت اموی، در تبلیغ بر ضد امام، تنها به این مقدار بسنده نکرد؛ بلکه کوشید از هر وسیله ممکن در ایجاد کینه و بغض در مردم این دو استان بزرگ سود جوید.

آن‌چه ابن هلال ثقفی[۶۶] در کتاب معروف الغارات نقل می‌کند، نمونه‌ای از این باب است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل: در دوران معاویه، عمر بن ثابت[۶۷] در دهات و قرای شام، از این ده به آن ده حرکت می‌کرد و به هر ده که می‌رسید، مردم آن را جمع می‌نمود و برای آنان سخنرانی می‌کرد. در سخنانش می‌گفت: ای مردم، علی بن ابی‌طالب، مردی منافق بود و او بود که می‌خواست در لیله عقبه شتر پیامبر را رم داده، ایشان را از کوه به زیر پرت کند و به قتل برساند؛ پس او را لعنت کنید. مردم آن ده نیز امام را لعن می‌کردند. پس از آنجا بیرون می‌رفت و به ده دیگری روی می‌کرد و کار خود را به همین شکل ادامه می‌داد[۶۸]. کارهای تبلیغی معاویه، با بهره‌گیری از تمام وسایل ممکن، با توجه به اینکه همه لعاب دینی داشتند، یک حرکت بزرگ بر ضد امیرمؤمنان علی(ع) به وجود آورد. مردان در شام آن چنان از کینه لبریز شده و آن چنان برای انتقام خون عثمان به شور آمدند که سوگند یاد کردند از آن به بعد از همسران خویش دوری گزینند و آب غسل بر سر نریزند و بر رختخواب راحت نخوابند تا کشندگان عثمان را به قتل رسانند و اگر کسی مانع این راه باشد، او را نابود کنند یا حداقل خود جان بر سر این کار نهند[۶۹].

معاویه با بهره‌گیری از کشته شدن عثمان و تبلیغات منفی گسترده علیه مردمان کوفه و امام، صد و پنجاه هزار نفر از مردم شام را برای جنگ صفین بسیج کرد؛ جنگی که به تخمین مورخان معتبر قدیم، هفتاد هزار کشته به جای گذاشت. اگر بخواهیم عمق فاجعه‌ای که در این تبلیغات منفی به وجود آمده بود و ذهنیت مردمانی را که با تکیه بر این تبلیغات به صفین آمده بودند بدانیم، حادثه‌ای که مورخان جنگ صفین در این رابطه نقل کرده‌اند کفایت می‌کند. در یک شبانگاه، هاشم مرقال،[۷۰] پرچمدار لشکر امیرمؤمنان(ع) مردان جنگی لشکر کوفه را به جنگ دعوت کرد. ندای او چنین بود: آن کس که خدا و دار آخرت را خواهان است، نزد من بیاید. مردان زیادی نزد او آمدند. او با این جمع از جان گذشته و طالب آخرت، به لشکر معاویه حمله آورد. اما به هر سوی می‌رفت، با پایداری روبه‌رو می‌شد. اما سرانجام، او و جمعی از قاریان قرآن به سوی دشمن حمله آورده، جنگی سخت کردند تا توانستند آنان را عقب برانند. در این هنگام، جوانی از لشکر شام به سوی آنها حمله آورد در حالی که این رجز را می‌خواند: أنا ابن أرباب الملوك غسان *** والدائن اليوم بدين عثمان إنی أتاني خبر فأشجان *** أن عليا قتل ابن عفان من فرزند شاهان غسانم و امروز به دین عثمان پایبندم. به من خبری رسیده و مرا غمگین ساخته است. و آن این است که علی، عثمان فرزند عفان را کشته است. این رجز را می‌خواند و همچنان شمشیر می‌زد و حمله می‌آورد و ناسزا می‌گفت و لعنت می‌کرد و زیاده سخن بر زبان می‌آورد. هاشم در پاسخ او گفت: ای بنده خدا، این سخن در پیشگاه الهی، مخاصمه به دنبال خواهد آورد و این جنگ، پس از خویش حساب خواهد داشت؛ از خدا بترس. تو به سوی خدا باز خواهی گشت و او از تو درباره این جنگ و آن‌چه قصد و نیت توست، پرسش خواهد کرد. جوان گفت: من از آن‌رو با شما می‌جنگم که رهبر شما –چنان‌که به من گفته‌اند- نماز نمی‌خواند و شما نیز نماز نمی‌خوانید! و از آن‌رو با شما می‌جنگم که رهبر شما خلیفه ما را کشته است و شما هم در این کار همراه بوده‌اید![۷۱]

شام به دست یزید بن ابی‌سفیان فتح شده بود و اسلام به وسیله او در میان مردمان آنجا رواج یافته بود. پس از مرگ او در سال ۱۸ قمری حکومت این استان بزرگ به معاویه واگذار شد. در عصر خلافت عثمان، حکومت استان حمص به آن اضافه گردید؛ بنابراین معاویه در هنگام قتل عثمان، در سال ۳۵ قمری هفده سال و در سال ۳۷ قمری در شروع جنگ صفین حدود نوزده سال در این سرزمین پهناور حکومت کرده بود و مردم آنجا، اعم از بومی و مهاجر، تحت تربیت معاویه، روزگار درازی گذرانیده، کاملاً به شکلی که او می‌خواست درآمده بودند. تبلیغات منفی بعد از قتل عثمان، درباره امیرالمؤمنین(ع) بر زمینه درازمدتی از تربیت‌های قبلی بار بود و به همین جهت نیز با چنین شتابی به بار نشست و به شکل صد و پنجاه هزار شمشیرزن که تا پای مرگ پایداری می‌کردند، در آمد.[۷۲]

منابع

پانویس

  1. الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ وی در سال ۶۰ هجری، در شام و در ۷۸ سالگی و به قول بعضی در ۸۲ سالگی از دنیا رفت: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۸.
  2. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۶.
  3. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.
  4. مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).
  5. جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی (ع) است.
  6. نهج البلاغه، خطبه ٢٠٠: «"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة"»
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.
  8. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۶۰.
  9. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی
  10. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.
  11. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳.
  12. فقال أمیر المؤمنین (ع): "قَاتَلَ اَللَّهُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۴۰. قال (ع): "يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۶۵۱، لعن الله ابن آکلة الأکباد: تهذیب الاحکام، مزی، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۰۵.
  13. اُمّ حبیبه، همسر رسول خدا (ص)، خواهر معاویه بود، از این‌رو دایی مؤمنان نامیده شد. سید مرتضی در نقد این ادعا گفته است زمانی به برادرِ مادر، دایی گفته می‌شود که رابطه مادری از راه نسب باشد، نه تشبیه و استعاره. از این‌رو، پدران و خواهرانِ همسرانِ رسول خدا (ص)، نیز جدّ و خاله مسلمانان نامیده نمی‌شوند. [وگرنه حیی بن اخطب یهودی به دلیل این که پدر صفیه است، باید «جدّالمؤمنین» خوانده شود.] چرا فقط معاویه از میان برادران آنان، خال المؤمنین نامیده شد، در حالی که محمد بن ابی‌بکر برادر عایشه و عبدالله بن عمر برادر حفصه بودند. عصبیت‌ها انسان را کر و کور می‌کند، ر. ک: رسائل الشریف، ج۴، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر ر. ک: اسکافی، المعیار والموازنة، ص۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق؛ ج۵۹، ص۱۰۳.
  14. رسائل الشریف، ج۴، ص۲۱. معاویه در این زمان، چند نامه برای رؤسای قبایل نوشت، ولی دست تزویر و جعل او را در شمار کاتبان وحی قرار داد. در این باره، ر. ک: مسند احمد، ج۴، ص۱۸۱؛ سید بن طاووس، طرائف، ص۵۰۲؛ حلی، کشف الحق و نهج الصدق، ص۱۱؛ امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۶۸ و ۲۷۰؛ احمدی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۱۸؛ ابوریه، شیخ المضیرة أبی‌هریره، ص۲۰۴ - ۲۰۵؛ عقاد، معاویة بن ابی‌سفیان فی المیزان، ص۱۶۴. از این‌رو در برخی منابع قدیمی نیز معاویه در شمار مطلق «کُتّاب النبی» آمده است نه کاتبان وحی، ر. ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۳؛ الاصابة، ج۶، ص۱۲۱.
  15. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.
  16. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۸.
  17. انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۴۶ و اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.
  18. قال رسول الله (ص): «معاویة صلعوک لامال له»؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۲.
  19. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۵-۳۴۶.
  20. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶.
  21. و کتم اسلامه من ابیه و أمه: اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳؛ و کتم اسلامه... هذا یعارضه ما ثبت فی الصحیح: الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.
  22. معاویه از طلقاء است؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۴۰۱.
  23. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۵۰-۸۵۱.
  24. الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۷۱.
  25. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷۸.
  26. الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۱۹۱؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم، ج۷، ص۲۳۳۶.
  27. شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۵۹.
  28. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴-۳۴۵.
  29. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.
  30. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.
  31. مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).
  32. جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی (ع) است.
  33. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰. قال رسول الله: «اَلْخِلاَفَةُ بَعْدِي ثَلاَثُونَ ثُمَّ تَكُونُ مِلْكاً»؛ (فتح الباری، ابن حجر، ج۱۲، ص۵۴).
  34. امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۱ (پاورقی).
  35. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۲. ترجیحا دفاع حسن بصری از ترس و تقیه بوده است نه واقعی و حقیقی (یوسفی غروی).
  36. یا لقوا؛ فلج نسبی که موجب لرزش اعضای بدن می‌شود.
  37. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۰.
  38. طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۱۲.
  39. برای شناخت پلیدی‌ها و جنایات معاویه، ر. ک: «الغدیر»، ج۱، ص۱۳۸ تا ۳۸۴.
  40. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۳.
  41. المجموع، نووی، ج۱۹، ص۱۹۸.
  42. المغنی، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ کشف القناع، بهوتی، ج۶، ص۲۰۱.
  43. المسبوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴.
  44. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۵۷.
  45. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۸.
  46. تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷.
  47. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۶۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۸۳.
  48. تاریخ طبری، ج۵، ص، ۱۰۹؛ زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۵۷.
  49. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 610-611.
  50. متقی هندی، کنز العمال، ج۵، ص۷۷۱.
  51. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۷.
  52. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۱۹؛ مسند احمد بن حنبل، ج۷، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۹.
  53. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۶۳۷؛ مزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، ج۷۷، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۹، ص۱۵۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۷۶.
  54. مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۴۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۲۹.
  55. جعفری، یعقوب، مقاله «قاسطین»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۱۴۳.
  56. تنها در یک حمله تخریبی و غارتگرانه عوامل معاویه به سرزمین تحت حکومت علوی، سی هزار تن کشته شدند.
  57. حدیث مشهور ثقلین همین مسئله را اثبات می‌کند، ر.ک: نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابی‌طالب، ج۷، ص۱۲۳؛ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمان، سنن الدارمی، ج۲، ص۴۳۱؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۲ – ۶۶۳، ح۳۷۸۶ و ۳۷۸۸؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳، ۱۶۶، ۱۷۰ و ۱۸۲.
  58. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۵ - ۱۶ و ج۱۱، ص۴۴ - ۴۶.
  59. جاودان، محمد علی، مقاله «سب»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۳۲۵.
  60. ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۴۸ و ج۵، ص۵۹ – ۶۰، ق ۴؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۰.
  61. رئیس بخش کوچک‌تر خزرج و اولین بیعت کننده با ابوبکر در سقیفه.
  62. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.
  63. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۲۷.
  64. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.
  65. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۱ – ۳۲ و ۱۲۷ – ۱۲۸.
  66. ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفی) متوفای ۲۸۳ ق.
  67. برادر زید بن ثابت.
  68. ابن هلال ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۸۱ - ۵۸۲.
  69. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۷۷.
  70. هاشم بن عتبة بن ابی‌وقاص (مرقال). ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۳۷۷.
  71. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲ – ۴۳؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۵۴ - ۳۵۵.
  72. جاودان، محمد علی، مقاله «سب»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۳۲۸.