دین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
برچسب: واگردانی |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{نبوت}} | {{نبوت}} | ||
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[دین در کلام اسلامی]] - [[دین در فقه سیاسی]] - [[دین در معارف دعا و زیارات]] - [[دین در معارف و سیره سجادی]]</div> | <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[دین در لغت]] - [[دین در قرآن]] - [[دین در حدیث]] - [[دین در کلام اسلامی]] - [[دین در فلسفه اسلامی]] - [[دین در عرفان اسلامی]] - [[دین در فقه سیاسی]] - [[دین در معارف دعا و زیارات]] - [[دین در معارف و سیره سجادی]] - [[دین در معارف و سیره رضوی]]</div> | ||
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[دین (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | |||
[[دین در لغت]] به معنای [[جزا]]، [[اطاعت]] و [[انقیاد]]<ref>تاج العروس، ج ۱۸، ص ۲۱۵ و ۲۱۶، «دین».</ref> آمده است. [[اطاعت]] و [[پیروی]] را بدین جهت [[دین]] نامیدهاند که [[اطاعت]] برای [[جزا]] و [[پاداش]] است<ref>مجمع البیان، ج ۱ - ۲، ص ۷۱۵.</ref>. نیز [[دین]] را به چیزی که [[معبود]] به واسطه آن [[اطاعت]] میشود، معنا کردهاند<ref>معجم الفروق اللّغویّه، ص ۲۹۹.</ref>. در [[شرع]]، [[دین]] عبارت است از چیزی که وضع آن [[الهی]] باشد و صاحبان [[خرد]] را به [[اختیار]] خود به سوی [[رستگاری]] در این [[دنیا]] و [[حسن عاقبت]] در [[آخرت]] [[هدایت]] کند و شامل [[عقاید]] و [[اعمال]] میشود<ref>کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج ۱، ص ۸۱۴.</ref>. در این مدخل از واژههای «[[دین]]»، «[[سبیل اللّه]]» و «[[صراط مستقیم]]» و [[سیاق]] بعضی از [[آیات]] استفاده شده است<ref>[[فرهنگ قرآن (کتاب)|فرهنگ قرآن]]، واژه «دین».</ref> و حقیقت [[دین]] چیزی است از نوع [[معارف]] و [[معنویّت]]؛ این [[دستورها]] پوششهای دین است، یعنی به اصطلاح مقرّرات ظاهری است، پیکری است که [[روح]] این پیکر همان معارف و معنویّات است، مثل خود [[توحید]]، [[نبوّت]] و [[امامت]]<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۵۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۷۳.</ref> | [[دین در لغت]] به معنای [[جزا]]، [[اطاعت]] و [[انقیاد]]<ref>تاج العروس، ج ۱۸، ص ۲۱۵ و ۲۱۶، «دین».</ref> آمده است. [[اطاعت]] و [[پیروی]] را بدین جهت [[دین]] نامیدهاند که [[اطاعت]] برای [[جزا]] و [[پاداش]] است<ref>مجمع البیان، ج ۱ - ۲، ص ۷۱۵.</ref>. نیز [[دین]] را به چیزی که [[معبود]] به واسطه آن [[اطاعت]] میشود، معنا کردهاند<ref>معجم الفروق اللّغویّه، ص ۲۹۹.</ref>. در [[شرع]]، [[دین]] عبارت است از چیزی که وضع آن [[الهی]] باشد و صاحبان [[خرد]] را به [[اختیار]] خود به سوی [[رستگاری]] در این [[دنیا]] و [[حسن عاقبت]] در [[آخرت]] [[هدایت]] کند و شامل [[عقاید]] و [[اعمال]] میشود<ref>کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج ۱، ص ۸۱۴.</ref>. در این مدخل از واژههای «[[دین]]»، «[[سبیل اللّه]]» و «[[صراط مستقیم]]» و [[سیاق]] بعضی از [[آیات]] استفاده شده است<ref>[[فرهنگ قرآن (کتاب)|فرهنگ قرآن]]، واژه «دین».</ref> و حقیقت [[دین]] چیزی است از نوع [[معارف]] و [[معنویّت]]؛ این [[دستورها]] پوششهای دین است، یعنی به اصطلاح مقرّرات ظاهری است، پیکری است که [[روح]] این پیکر همان معارف و معنویّات است، مثل خود [[توحید]]، [[نبوّت]] و [[امامت]]<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۵۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۷۳.</ref> |
نسخهٔ ۱۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۵۱
دین در لغت به معنای جزا، اطاعت و انقیاد[۱] آمده است. اطاعت و پیروی را بدین جهت دین نامیدهاند که اطاعت برای جزا و پاداش است[۲]. نیز دین را به چیزی که معبود به واسطه آن اطاعت میشود، معنا کردهاند[۳]. در شرع، دین عبارت است از چیزی که وضع آن الهی باشد و صاحبان خرد را به اختیار خود به سوی رستگاری در این دنیا و حسن عاقبت در آخرت هدایت کند و شامل عقاید و اعمال میشود[۴]. در این مدخل از واژههای «دین»، «سبیل اللّه» و «صراط مستقیم» و سیاق بعضی از آیات استفاده شده است[۵] و حقیقت دین چیزی است از نوع معارف و معنویّت؛ این دستورها پوششهای دین است، یعنی به اصطلاح مقرّرات ظاهری است، پیکری است که روح این پیکر همان معارف و معنویّات است، مثل خود توحید، نبوّت و امامت[۶].[۷]
معناشناسی دین
کلمه «دین» در لغت دارای معانی گوناگون و گاه متضادی است؛ طاعت، نافرمانی، کیفر و پاداش، انقیاد، قضاوت، عادت، آیین آسمانی و خلق و خوی از این معانیاند[۸].[۹]اطاعت و پیروی را بدین جهت دین نامیدهاند که برای جزا و پاداش است[۱۰].[۱۱] البته برخی معتقدند واژه «دین» در اصل به معنای خضوع و انقیاد در برابر برنامه یا مقرراتی معین ـ نه هر طاعتی ـ است و معانی فوق مصادیق معنای اصلی هستند[۱۲].[۱۳]
در تعریف اصطلاحی دین دو رویکرد وجود دارد:
- رویکرد برون دینی: دین به مثابه یکی از لوازم جداناشدنی زندگی انسان و برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی و روانی پدید آمده است. در این رویکرد ماهیت الهی ـ وحیانی دین نادیده گرفته شده که نتیجه آن تقدسزدایی است و دین از مؤلفههای اصلی فرهنگ و زاییده ذهن بشر و جامعه پنداشته میشود که از ترسیم سیمای کامل ادیان وحیانی ناتواناند[۱۴].
- رویکرد درون دینی: با توجه به خاستگاه الهی دین و بر اساس آموزهها و منابع اصیل دینی، ادیان دو قسماند: ادیان الهی که ماهیتی وحیانی و ریشه در غیب دارند و ادیان بشری که از بازتاب نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی انسان و بر اساس شناخت انسان پدید آمدهاند[۱۵]. ادیان الهی نیز به دین حق ودین باطل تقسیم میشوند؛ لذا دین الهی برخاسته از ارادۀ تشریعی خداوند و مجموعهای از معارف در باورها، ارزشها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادهاست که از راه وحی به دست میآید[۱۶]. [۱۷]
بنابراین معنای اصطلاحی دین عبارت است از مجموعهای از قوانین و تعالیم الهی که خردمندان را به پیروی از خدا و پیامبر خدا فرا میخواند و به نیکی و نیکوکاری و سعادت دنیوی و اخروی دعوت میکند[۱۸].[۱۹]
در تعریف دین گفتهاند:
- دین، عبارت است از اعتقاد به آفرینندهای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید[۲۰].
- دین، عقاید و دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند[۲۱].
- دین مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که برای اداره فرد و جامعه انسانی و پرورش انسانها از طرف وحی و عقل در اختیار آنان قرار دارد[۲۲][۲۳]
کاربردهای واژه دین
واژه دین به اعتبارهای مختلف کاربردهای گوناگونی دارد؛ به اعتبار انقیاد و تبعیتی که از یک آیین و شریعت صورت میگیرد به آن دین گفته میشود[۲۴].[۲۵] در صورتی که مراد از دین مجموعه قوانین عملیِ دین باشد به آن «شریعت» میگویند[۲۶] و دین را «ملت» گویند؛ چون افراد پراکنده را گرد هم میآورد و چون راهی است که مردم در آن گام میگذارند، به آن مذهب میگویند. بدینسان، دین، شریعت، ملت و مذهب یکی بیش نیستند و اختلاف آنها اعتباری است[۲۷].[۲۸] در واقع میتوان گفت دین به معنای راه و رسم زندگی است، به معنای عام یعنی اعتقاد به خدا یا خدایان که ادیان شرکآمیز را هم در برمیگیرد و به معنای خاص مجموعهای از تعالیم نظری و عملی قدسی برای تنظیم زندگی و به معنای اخص تنها در دین اسلام که خاتم و جامع است تحقق مییابد[۲۹].[۳۰]
نسبت مفهومی دین با واژگان همسو
نسبت با وحی
دین با وحی تفاوت دارد. دین عبارت است از عقیدهای که نظامی برای زندگی بر پایۀ آن استوار میشود. آنچه این آیۀ کریمه به آن اشاره دارد نیز همین است: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۳۱].
گزارههای علمی و دینی، به تناسب قلمرو مسائل مورد اهتمامشان، گاه در یک نقطه گرد میآیند و گاه از هم جدا میگردند.
اما وحی چیزی جز دین، و عبارت است از راه و روشی معرفتی که ممکن است نتیجۀ آن در عرصههای مختلف معرفت اعم از شناخت علمی محض یا معرفت دینی یا هر شاخۀ دیگری از معرفت بشری قرار بگیرد.
درست است که چون راه شناخت در بیشتر مسائل دینی منحصر به وحی است، در قلمرو معرفت دینی بیش از سایر شاخههای معرفت، به وحی نیاز وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که وحی نتواند به سایر شاخههای معرفت بشری، مانند علوم طبیعی دنیایی یا غیر آن، راه پیدا کند.
خود قرآن کریم از بعضی پیامبران(ع) برای ما سخن میگوید که از راه وحی فنون و علوم دنیوی بسیاری را برای بشر آوردند. مثلاً دربارۀ داوود و سلیمان(ع) میفرماید: ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ﴾[۳۲]؛ ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ﴾[۳۳]. یا دربارۀ جناب نوح(ع) در قرآن کریم آمده است: ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا﴾[۳۴].
همچنین قرآن میگوید که به حضرت یوسف(ع) علم تعبیر خواب عطا شد؛ ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ﴾[۳۵].
بنابراین مسأله نو و بیپیشینهای نیست که به پیامبر ما(ص) که سرور و آقای همۀ پیامبران(ع) است، افزون بر علم آخرت و علوم و معارف مرتبط با آن و شریعت و دینی که بر او وحی شده است، علم دنیا نیز عطا شده باشد.[۳۶]
نسبت با شریعت
نسبت با مذهب
نسبت با تدین
دین در قرآن
واژه دین ۹۱ بار در قرآن به کار رفته است؛ ۶۱ بار در معنای اصطلاحی و در مورد ادیان بر حق، ادیان تحریف شده و ادیان بشری به کار رفته است: ﴿يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[۳۷] یک بار در ترکیب «یوم الدین» به معنای کیفر و پاداش؛ ﴿يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ﴾[۳۸]و ۱۲ بار به معنای طاعت و انقیاد به کار رفته است؛ ﴿وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾[۳۹].
میتوان ادیان یاد شده در قرآن را به سه دسته کلی تقسیم کرد:
- گزارش تاریخی ادیان که فرایند تکاملی داشتند،
- گونههای مختلف ادیان غیر توحیدی و تعالیم آنها
- صورت تحریف شده ادیان توحیدی که انحرافات اعتقادی و رفتاری پیروان آنها را بیان میکند[۴۰].
منشأ دین
دو رویکرد اساسی درباره منشأ دین وجود دارد:
- رویکرد الحادی که منشأ دین را وجود زمینههای اجتماعی یا برآیند هیجانات و تعارضهای روحی و یا از خود بیگانگی میداند[۴۱]. براساس این رویکرد علت گرایش به دین، ترس، جهل و نادانی، نظم و عدالت، وسیلهای برای تسلط بر جوامع طبقاتی و یا تمایل جنسی سرکوب شده است[۴۲].
- رویکرد خداگرایانه که در آن منشأ پیدایش دین خداست و علت دینگرایی، فطرت و خرد انسانی است و عوامل روانی، اقتصادی، یا اجتماعی تنها زمینه ساز گرایش به دین هستند[۴۳].
نظرات مختلفی در مورد پیدایش دین وجود دارد از جمله:
- عده ای معتقدند دین به سبب ضعف و زبونی انسانها حاصل شده است. در واقع این عده ترس را سبب دینداری انسانها میدانند[۴۴].
- برخی دیگر علت پیدایش دین را جهل و نادانی بشر عنوان کرده و معتقدند عدم علم به علل وقوع حوادث سبب پروراندن علت ماورائی برای اینگونه حوادث شده و چنین علتهایی در قالب دین عنوان میشود[۴۵].
- اندیشمندان اسلامی معتقدند دین مولد فطرت آدمی است، به این بیان که فطرت انسانها نسبت به آنچه پیغمبران عرضه داشتهاند، نه تنها بیتفاوت نیست، بلکه آموزههای پیامبران همان چیزی است که اقتضای آن در سرشت و ذات انسانها وجود دارد[۴۶].
علل پیدایش دین
ضرورت دین
نیاز بشر به دین
نقش دین
جایگاه و نقش دین در زندگی انسان
بشر احتیاجاتی دارد که رفع آنها فقط در گرو بهرهمندی از دین است. دین، هم خواستۀ انسان است و هم تأمین کنندۀ خواستههای اوست و هم پشتوانه قانون و اخلاق در جامعه است[۴۷]. در عین حال درباره جایگاه دین سه نظریه مطرح است:
- کسانی که به جهت محدودیتآور بودن دین، مخالف هستند و دین را مزاحم حیات شیطانی میدانند.
- کسانی که با سوء استفاده از دین آن را وسیله و ابزار قدرت میدانند.
- کسانی که معتقدند با وجود عقل و علم نیازی به ایمان و معنویت و دین نیست.
در نگاه قرآنی دین، معرفتزا، دارای کارکرد (مفید)[۴۸]، پدیدآورنده تمدن و برپاکننده حکومت قسط و عدل است[۴۹]. از مهمترین فواید دین معنا بخشیدن به زندگی و تعیین جهت و هدف زندگی است[۵۰] و همچنین برقراری وحدت، تأمین عدالت، پشتیبانی از فضائل اخلاقی و تنظیم روابط اجتماعی از کارکردهای اجتماعی دین است[۵۱].
فطری بودن دین
دین با فطرت و سرشت انسانها هماهنگی کامل دارد. از نگاه قرآن و روایات، فطرت جنبۀ عمومی و فراگیر دارد، صفاتی که در نهاد هر انسانی قرار دارد و آگاهانهتر از غریزه و مربوط به مسائل انسانی است نه صرف نیازهای حیوانی[۵۲]. فطرت قابلیت رشد و تکامل دارد و دو نوع است: ادراکی و احساسی(گرایشی)[۵۳] مصادیق فطرت انسانی عبارتند از: حقیقت جویی، پرستش، ستایش، گرایش به خیر اخلاقی، گرایش به زیبایی و کمال[۵۴]. دین و خداشناسی از امور فطری است زیرا نوعی پایبندی به دین در همه جوامع انسانی در آثار تاریخی وجود دارد و مطالعات روانشناختی گرایش ذاتی انسان به پرستش را تأیید میکنند و علیرغم تلاشهای ضد دینی گرایش به دین باقی است[۵۵].
آموزههای دین
آموزههای دین وحیانی سه بخش هستند:
- نظری: عقاید یا باورها مانند خداوند، رستاخیز و...؛
- عملی: شریعت و مناسک از قبیل مقررات عبادی، حقوقی و اجتماعی؛
- اخلاق که شامل فضائل و رذائل اخلاقی است[۵۶].
اصول دین یا همان بخش نظری پایههای اعتقادی دین است در مقابل فروع دین که مربوط به عمل و تعبد در حوزه عمل و مسائل اخلاقی است. اعتقاد به اصول دین در اسلام باید از روی فکر و تحقیق و یقینی باشد بر خلاف مسیحیت که عقل و فکر در اصول دین جایی ندارد و فقط باید تسلیم بود[۵۷].
ادیان الهی
بر اساس بینش توحیدی دین خدا از آدم(ع) تا خاتم(ص) یکی بیش نیست؛ منشأ، هدف، ماهیت و اصول همه آنها واحد است. محتوای رسالت همه انبیاء الهی مبتنی بر تسلیم مطلق در برابر خداوند متعال است و همه ادیان آسمانی در ظرف زمانی و مکانی خود اسلام نامیده شده و معتبرند. البته تأیید ادیان آسمانی گذشته و مشترک بودن اصول و آموزههای بنیادین آنها با دین اسلام هرگز به معنای معتبر بودن آنها در کنار دین اسلام نیست[۵۸].
ادیان الهی علیرغم اشتراک در اصول و احکام بنیادین، اختلافاتی هم با یکدیگر دارند، از جمله:
- اختلافات ناشی از اراده الهی که با توجه به شرایط اجتماعی و مصالح امتهای مختلف است و به تدریج کامل میشود.
- اختلافاتی که به جهت سرکشی، هواپرستی و منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است.
- اختلافاتی که ناشی از تحریف گروهی از علمای اهل کتاب است[۵۹].
در مورد جهانی بودن برخی از ادیان سه نظر وجود دارد:
- جهانی بودن ادیان پیامبران اولوالعزم که دارای کتاب آسمانی شریعت و احکام اجتماعی بودند.
- قومی بودن ادیان همه پیامبران
- قومی و جهانی بودن پیامبران اولوالعزم که دو صورت دارد: اگر جهانی بودن به معنای ارتباط پیامبر با اقوام و ملل گوناگون معاصر باشد تنها دین اسلام جهانی است، ولی اگر جهانی بودن به معنای لزوم ابلاغ دین به سایر ملل در صورت امکان باشد دین همه پیامبران الهی جهانی خواهد بود[۶۰].
حضرت آدم(ع) نخستین دریافتکننده آموزههای وحیانی، نخستین دین[۶۱]، مجموعهای از معارف وحیانی ساده و ابتدایی که بنیادیترین اصول یک دین توحیدی است. دین حضرت آدم(ع) تا زمان حضرت نوح(ع) استمرار داشت[۶۲]. دین حضرت نوح(ع) آموزههای مختلف اعتقادی، احکام و اخلاق را دربرداشت. علیرغم تلاش و دعوت شبانهروزی و طولانی مدت جز گروهی اندک دین او را نپذیرفتند. پیامبران بعدی تا زمان حضرت ابراهیم(ع) پیرو و مبلغ دین او بودند[۶۳]. حضرت هود(ع) مستقیماً وحی دریافت میکرد و دارای معجزه بود. درباره دین و کتاب آسمانی جداگانه برای آن حضرت، اختلاف وجود دارد و برخی معتقدند: او پیرو دین حضرت نوح(ع) بوده است[۶۴]. حضرت صالح(ع) پس از حضرت هود(ع) بوده که درباره دین و کتاب آسمانی مستقل گزارشی نشده است. آموزههای دینی او مشتمل بر عقاید خداشناسی و ارزشهای توحیدی است[۶۵].
حضرت ابراهیم(ع) فرمانبرداری محض از خدا را دین و آیین برگزیده خود خوانده است، بخش عمده دین آن حضرت مربوط به آموزههای اعتقادی به ویژه خداشناسی توحیدی است. مقاومت بت پرستان و مشرکان، احتجاجهای آنان در برابر حضرت، تلاش آنها برای سوزاندن وی، نشان میدهند که دین او با اقبال روبهرو نشد. دین حضرت ابراهیم(ع) را پس از وی در منطقه فلسطین حضرت اسحاق(ع) و پس از او حضرت یعقوب(ع) تبلیغ و نمایندگی کردند[۶۶] فرزندان و نوادگان حضرت یعقوب(ع) «بنی اسرائیل» پیرو این دین بودند و آن دین را در مصر گسترش دادند. دین حضرت ابراهیم(ع) در اردن به وسیله حضرت لوط(ع) تبلیغ میشد و در مکه توسط حضرت اسماعیل و فرزندان و نوادگان حضرت به سایر مناطق عربی گسترش یافت، که تا زمان پیامبر اسلام گروهی به نام «حنفاء» بودند که به پیروی از دین ابراهیمی شهرت داشتند[۶۷].
حضرت شعیب(ع) شریعت مستقلی نداشته و به آیین حضرت ابراهیم(ع) میخوانده است. دعوت به توحید و پرهیز از مفاسد اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی از آموزههای آن حضرت بوده است قوم وی در گذر ایام به کفر و شرک گرویدند و سرانجام با عذاب الهی نابود شدند[۶۸].
دین حضرت موسی(ع) مجموعه تعالیم وحیانی است که طی چنددهه بر وی نازلشد. قرآن کریم، کتاب آن حضرت را بیانگر همه معارف مورد نیاز مردم دانسته است: ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[۶۹] پیامبران بزرگی مانند حضرت سموئیل، داود، سلیمان، زکریا، یحیی در میان بنی اسرائیل برانگیخته شدند که مبلغ دین حضرت بودند. گروهی از یهودیان با توجه به پیشگویی کتاب مقدس درباره هجرتگاه پیامبر اکرم(ص) در اطراف مدینه سکنا گزیدند[۷۰].
قرآن بعثت و دین حضرت عیسی(ع) را استمرار رسالت حضرت موسی(ع) میداند[۷۱] که اضافه برتعالیم تورات آموزههای جداگانهای داشته که در قرآن نیز به آن اشاره شده است، و علاوه بر اصول اعتقادی، جهاد در راه خدا را مطرح کرده است[۷۲].
دین اسلام آخرین و کاملترین دین آسمانی است که پیامبر آن، حضرت محمدبن عبدالله(ص) و مخاطب همۀ جهانیاناند[۷۳]. لازمۀ خاتمیت دین، جاودانگی آن است[۷۴]. اسلام، آیینی فطری است و با سنت تکوین و نظام آفرینش همراه است[۷۵]. شرط ایمان، اسلام است، اما اسلام، اعتقاد غیر راسخ است و ایمان، اعتقاد راسخ. اسلام تنها اعتقاد به توحید و نبوت و معاد است؛ ولی ایمان، پایبندی عملی است که ولایت را نیز در بردارد و مایه سعادت اخروی است[۷۶].
دین خاتم
جامعیت دین
کمال دین
ادیان غیر الهی
ادیان غیرتوحیدی
تاریخ پیدایش ادیان غیر توحیدی تقریباً همزمان با پیدایش آدمیان است؛ برخی روایات آن را بعد از مرگ حضرت آدم(ع) میدانند و آیات قرآن به وجود بتپرستی در زمان حضرت نوح(ع) اشاره دارند. از آنجا که ادیان غیر توحیدی ساخته و پرداخته ذهن بشر و متأثر از شرایط اجتماعی و... است اختلافات بنیادین دارند. چند نمونه از این ادیان عبارتند از:
- بتپرستی: ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾[۷۷]؛
- گاو پرستی: ﴿أَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ﴾[۷۸]؛
- پرستش اجرام آسمانی: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ﴾[۷۹]؛
- پرستش پادشاهان: فرعون معاصر حضرت موسی(ع) خود را خدای برتر مصریان میدانست: ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى﴾[۸۰].
تحریف در ادیان سابق
بیشتر مفسران متأخر[۸۱] و معاصر[۸۲]، کتاب مقدس کنونی (عهدین) را تحریف شده و فاقد ساختار وحیانی دانسته و بر این باورند که افزون بر تحریف معنوی، انواع تحریف لفظی نیز در آن راه یافته است.
آیات زیادی به انواع تحریف در آموزههای دینی به ویژه در تعالیم یهودیت و مسیحیت ناظرند. این آیات را میتوان به ۴ دسته کلی قسمت کرد:
- آیاتی که بیانگر تحریفگری در آموزهیهای دینی از سوی یهود است. ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۸۳].
- آیاتی که وقوع تحریف در تورات و انجیل را مطرح کردهاند. ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۸۴].
- آیاتی که باورهای شرکآمیز و گزارشهای تاریخی یهود و نصارا را به صراحت نقد و نفی میکند. ﴿وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۸۵].
- آیاتی که مقاطع مهمی از تاریخ زندگی پیامبران را بیان میکند که در کتب مقدس اثری از آنها نیست[۸۶].
اختلاف در دین
ادیان الهی به رغم اشتراک در اصول عقاید و احکام بنیادین، دارای برخی اختلافات نیز هستند. این اختلافها چند دستهاند:
- اختلافاتی که ناشی از اراده الهی است و به اقتضای مصالح و شرایط اجتماعی امتهای گوناگون پدید آمدهاند: ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾[۸۷]. [۸۸]
- اختلافاتی که به جهت سرکشی، منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است: ﴿وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾[۸۹]
- اختلافات ناشی از تحریف گری علمای اهل کتاب: ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ﴾[۹۰]. [۹۱]
قرآن در آیات متعددی به اختلاف در دین اشاره کرده است از جمله:
- آیاتی که تهدید و نکوهش خداوند نسبت به اختلاف کنندگان در دین را بیان میکنند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۹۲]
- از جمله آثار اختلف در دین از بین رفتن وحدت جامعه است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۹۳]
- برخی از عوامل اختلاف در دین: حسادت عالمان، ظلم وستمگری، هواپرستی ظالمان: {{متن قرآن|كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَينَْ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ[۹۴]
- توجّه به قیامت و بازگشت انسانها به سوی پروردگار، منشأ پرهیز از اختلاف در دین است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۹۵]. [۹۶]
رابطه دین و حکومت
درباره رابطه دین و حکومت چهار حالت متصور است:
- ارزشپسند: دین، تنها به اصول ارزشیِ مانند تکلیف دولت دربرابر مردم، مالکیّت اجتماعی بیتالمال[۹۷]، مساوات، آزادی[۹۸]، با محوریّت اصل عدالت در همه موارد اشاره کرده است.
- آرمانپسند: پیوند دین با حکومت در بُعد جهانبینی خاصّ دینی بدون دخالت در کیفیت قانونگذاری[۹۹].
- پیوند دستوری محدود: دین با بیان اصول کلّی، تنها بخشی از راهبردهای خاصّ حکومتی را بیان میکند[۱۰۰].
- پیوند دستوری جامع: مجموعه راهبردهای حکومتی را از دین میتوان برداشت کرد[۱۰۱].
در نگاه سکولاریستی قلمرو دین منحصر در امور شخصی است و دین که امری ثابت و کلی است، نمیتواند سیاست متغیر و جزئی را شامل شود[۱۰۲]. ولی در پاسخ باید گفت: برخی از شؤون پیامبر تنها در سایه حکومت قابل اجراست علاوه بر اینکه با پذیرش عقل در حریم دین به عنوان یکی از منابع اجتهاد و استنباط احکام متغیر از اصول ثابت و اختیارات حاکم جامعه اسلامی از حکومت دینی دفاع شده است. البته برخی از اشکالات هم مربوط به فهم نادرست دین و احکام آن است[۱۰۳].
رابطه عقل و علم با دین
یکی از مباحث پیرامون دین رابطه عقل و دین است که گفتگوهای فراوانی در مورد آن صورت گرفته تا جایی که حتی تضاد عقل و دین مطرح شده است. عقل به معنای مرکز تشخیص خوبی از بدی و ابزار تحلیل مفاهیم است که در نگاه دین از جایگاه و شرافت بالایی برخوردار است. سه نوع عقل در جهت فهم حقایق دینی به کار گرفته شده است:
- عقل نظری: کشف واقعیتها ومعارف بنیادین میپردازد، امام علی(ع) میفرمایند: «با خردها شناختخدا پایدار میگردد»[۱۰۴].
- عقل عملی: شناخت بایدها و نبایدها. در روایت آمده: «عقل آن است که عمل نیکو را از عمل قبیح باز میشناسند»[۱۰۵]
- عقل ابزاری و مدیریت زندگی: وسیلهای برای برنامهریزی، تشخیص سود و زیان و پیداکردن مسیر درست زندگی[۱۰۶].
در اندیشه اسلامی عقل مبانی نظری دین را تبیین میکند و احکام شرعی هم از گذر عقل تأیید میشوند[۱۰۷].[۱۰۸]
در نظر اندیشمندان غربی ابتدا عقل بر خلاف تجربه، نظامهای نظری دین را بنا نهاد و تعارضی بین عقل و دین نبود. در مرحله بعد عقل در خدمت اثبات حقایق دینی به وسیله براهین عقلی قرار گرفت. پس از آن عقل در برابر تفکر سنتی کلیسا قرار گرفت و به نوعی مرجع و منبع تصمیمگیری در همه امور زندگی اعم از علم، دین و اخلاق شد. در نهایت دفاع عقلانی از دین را نفی کرده و در دوران مدرنیته دین را از زندگی عمومی بشر حذف کردند[۱۰۹].
درباره رابطه علم و دین هم نظریاتی مطرح است که به چند نمونه اشاره میشود:
- تمایز: کانت معتقد است علم و دین خاستگاه متفاوتی دارند و معرفت به علم و امور اخلاقی به دین مرتبط است.
- تعارض: علم و دین ناهمگون و ناسازگارند به گونهای که گزارههای آنها قابل جمع با یکدیگر نیستند.
- توافق: در نظر وایتهد بین علم و دین هماهنگی و سازگاری وجود دارد و مکمل یکدیگرند.
- رابطه ارگانیکی علم و دین: در این نظر علم بخشی از دین است. از آنجا که اسلام دینی با پیام جهانی، جاودانگی و جامعیت است، هر علمی که برآوردن نیازهای جامعه، متوقف بر آن باشد، علم دینی است[۱۱۰].[۱۱۱]
در نظر اسلام هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد معتبر و دینی است به شرطی که نکات زیر رعایت شود: خلقت به جای طبیعت، هدف خلقت پرستش و عدل و داد است، محوریت با دلیل معتبر نقلی، تفسیر اجزاء خلقت باید با لحاظ سایر اجزاء باشد. همچنین باید توجه داشت که عقل و علم حجت خدا برای شناخت دین است. بر این اساس علمی که به دنبال کشف اسرار کتاب تکوین الهی باشد، دینی است و اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقصِ حاکم بر علوم تجربی رایج است[۱۱۲].[۱۱۳]
رابطه دین و اخلاق
دین مجموعهای از عقاید، اخلاق و احکام شرعی است که بر هم اثر میگذارند، التزام به احکام شرعی سبب ساز اخلاق و اعتقادات الهی است و بالعکس. در همین راستاد چند نمونه از مهمترین تأثیرات دین بر اخلاق عبارتند از: تبیین مفهومی ارزشهای اخلاقی و تعیین مصادق آن مانند کیفیت رعایت عدالت میان زن و مرد. همچنین در جهت دهی توحیدی به اخلاق و تأکید بر غایتگرایی و دستیابی به کمالات انسانی که تقرب الهی است. علاوه بر اینکه اعتقاد به خداوند و جاوادنگی و معاد مستلزم مسؤولیت در رفتار است که نوعی ضمانت اجرایی برای اخلاق است[۱۱۴]. [۱۱۵]
در هویتیابی «اخلاق دینی»، آنچه اهمیت دارد، شمول دین بر اخلاق به عنوان رابطه جزء و کل و ارگانیک میان آنهاست؛ زیرا دین شامل اعتقادات، اخلاق و احکام میشود که اقسام سهگانه، از حدیث معروف نبوی به خوبی مستقصی و هویداست، آنجا که فرمودند: «همانا علم سه چیز است: آیه محکم، فریضه عادله و سنت پابرجا»[۱۱۶]. این سه رکن، همان عقاید، اخلاق و احکام شرعی است، که همه خود را درون خانواده دین، مییابند و برهم اثر میگذارند؛ مثلاً التزام به احکام شرعی سببساز اخلاق و اعتقاداتی الهی خواهد بود و بالعکس در موارد مشابه[۱۱۷].
تاثیرات دین بر اخلاق
آنچه در این بحث مهم است، «تأثیرات دین بر نظام اخلاقی» است که در غیر این صورت، نمیتوان وجه ممیزه روشنی میان اخلاق دینی و سکولار برشمرد. اهم این کار کردها که در این تحقیق مورد نظرند، یکی به جنبه تبیین مفاهیم اخلاقی ناظر است و دیگری به آسمانی و مینوی شدن فضائل، و در آخر تحقق عملی ارزشهای اخلاقی به مدد دین است که این سه بر هم ترتب منطقی دارند؛ زیرا فهم درست مفاهیم به مدد دین بوده، و به مبدأ بازمیگردد. پس از ایضاح مفهومی، نوبت ارتقای ارزشی آنهاست که با رنگ گرفتن از خداوند به عنوان مبدأ هستی تحقق مییابد، و دست آخر، مسئله ضمانت اخروی مطرح است، که آن حرکت به مقصد و قیامت است[۱۱۸].
اهم تأثیرات دین بر اخلاق عبارت است از[۱۱۹].:
تبیین مفهومی ارزشهای اخلاقی
فهم درست آموزههای اخلاقی در دو پرده، مخاطبان را با ابهام و شبهه روبهرو خواهد نمود: یکی در پرده «کشف» که به مقام ثبوت و واقع مربوط است و دیگری در پرده «فهم» که به مقام اثبات و تحقق ناظر است. در هر دوی آنها، اگر همکاری و رازگشایی دین نباشد، میتواند به نسبیت در اخلاق بینجامد.
مراد از «مبادی تصوری» یا «ایضاح مفهومی»، آن است که درک دقیق، کامل، شفاف و پایدار از مفاهیم اخلاقی در برخی موارد، به منبعی حکیم و قادر و ثابت، سرمد و بیطرف نیازمند است[۱۲۰]؛ زیرا عقل تنها میتواند، مفاهیم کلّی را درباره رابطه میان افعال اختیاری و کمال نهایی به دست آورد[۱۲۱].
این مفاهیم کلّی برای تعیین مصادیق دستورات اخلاقی بسنده نمیکند، مثلاً عقل میفهمد عدل نیکوست؛ اما اینکه «عدل» در هر مورد چه اقتضایی دارد، و چگونه رفتاری در هر مورد عادلانه است، روشن نیست؛ مانند بحث حقوق زن و مرد در یکسان بودن یا تفاوت[۱۲۲].
همچنین صدق برخی از گزارههای دینی و مذهبی، راه فهم مابه اتصاف افعال به اوصاف اخلاقی است؛ زیرا اگر خداوند خوبی یک فعل را به ما نگوید، ما خود نمیفهمیم که این فعل از افعال خوب است یا بد، و این در مقام اثبات و تشخیص مصادیق است؛ یعنی مقام فهم ما از واقعیات[۱۲۳] به تعبیر اسلامپژوه معروف، توشیهکو ایزوتسوکه تحقیقات فراوانی درباره اسلام به انجام رسانده، قرآن، مفاهیم اخلاقی را از ساخت اجتماعی و انسانی آن، به تراز دینی میرساند. در این روند، ساحت تصور و فرمول، هنوز درست همان است که قبلاً بوده است؛ مثلاً درخصوص شکر در ایام جاهلی میگفتند، هرگز در مقابل نعمت، ناسپاسی مکن؛ ولی اکنون قرآن در تراز بلندتر و والاتری که رابطه میان خدا و انسان است، این مفاهیم را به کار میبرد. در اینجا دیگر نعمت الهی در کار است که در برابر آن شکرگزاری میکند، یا کفران میورزد[۱۲۴].
در هر صورت، با توجه به ناقص بودن قوای حسی و عقلی بشر در تشخیص سره از ناسره، به خصوص در مسائل و موارد اختلافی، مانند رعایت عدالت میان زن و مرد، نقش دین، به عنوان تعیینکننده گزینه درست و مسیر صحیح، دارای اهمیت فراوانی است[۱۲۵].
جهتدهی توحیدی به اخلاق
«اخلاق دینی»، در هدفگذاری خود، به دنبال فتح آخرین قلهای است که انسان متخلق و متعبد میتواند به آن دست بیابد که در ادبیات دینی، از آن به وصول و تقرب الهی یاد میکنند. درحقیقت انسان دیندار، اصول اخلاقی را با رویکرد شریعتباوری وصول به حق پایبند است.
یکی از نیازهای اخلاق به دین از آن روست که هیچ فعل اختیاری و آگاهانه انسان بدون غایت نیست، و نمیتواند باشد. کارهای اخلاقی نیز از این قاعده مستثنا نیست. از سوی دیگر ارزش اخلاقی کارها به ارزش غایت آنها وابسته است. هر چه این غایات ارزشمندتر باشد، ارزش اخلاقی آنها بیشتر خواهد بود[۱۲۶][۱۲۷].
کییرکگور، با تقسیم ساحتهای وجودی انسان به ساحتهای احساسی، اخلاقی و دینی، اخلاق دینی را ساحتی میداند که انسان در آن، در بالاترین درجه هستی قرار دارد. او همچنین تأکید دارد که صرف بودن در حوزه اخلاق کافی نیست؛ بلکه باید در حوزه اخلاق دینی باشیم[۱۲۸].
با بررسی آیات قرآن[۱۲۹]، تاکید بر غایتگرایی و تلاش برای دستیابی به کمالات انسانی، به عنوان هدف نهایی، به وضوح مشهود است. در حقیقت، تقرب خداوندی را برترین نعمت در دنیا و آخرت به حساب میآورد؛ لذا قرآن بعد از اینکه میگوید: ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾؛ میگوید: ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾[۱۳۰]. این، همان مکتبی است که درصدد معرفی انسان کامل و به تعبیر قرآن، نفس مطمئنه است که داخل شدن در سلک بندگان خاص خدا، پاداش او به حساب میآید و متنعم شدن به رضوان الهی در مقابل جنت و فردوس بهشت اکبر است[۱۳۱].
ضمانت اجرایی اخروی
اگر اعتقاد به معاد نباشد، دلیل اساسی برای اجتناب افراد بشر از پیروی هوا و هوس وجود نخواهد داشت[۱۳۲]. ازاینرو، اعتقاد به وجود خدا و جاودانی نفس مستلزم مسئولیت در رفتار است[۱۳۳].
سخن امیرالمؤمنین(ع) نمونهای روشن از احادیث فراوان معصومین(ع) دراینباره است: «بندگان خدا! از روزی بترسید که اعمال و رفتار انسان وارسی میشود؛ روزی که پر از تشویش و اضطراب است و کودکان در آن روز پیر میگردند... در قیامت با نیکوکار و بدکار یکسان رفتار نمیشود و به تناسب رفتارشان، به نعمت یا عذاب دچار میشوند»[۱۳۴] یا: «آنکس که از بازگشت خود به قیامت آگاه باشد، خیانت و نیرنگ ندارد»[۱۳۵][۱۳۶].
خلاصه آنکه باور به قیامت و معاد به صورت خاص از ضمانتهای مهم در انجام دادن فعل خوب و ترک کارهای بد اخلاقی است. مسئله ثواب و عقاب برای نیکوکاران و بدکاران، ثبت و ضبط تمام اعمال انسانی، اعم از صغیره و کبیره و نظارت الهی بر آنها از تضمینهای روی آوردن مکلفین به سمت نیکیهاست؛ تا جایی که نزدیک یکسوم آیات قرآن مجید متضمن مسئله مرگ و معاد است[۱۳۷].
زبان دین
زبان دین راه و روش فهم گزارههای وحیانی از طریق علوم و قواعد موجود است. غربیان درباره زبان دین سه نظریه دارند:
- تمثیل یعنی صفات مشترک انسان با خدا در عین اشتراک، دارای اختلاف هستند.
- نمادین: واژهها نیاز به تأویل و تفسیر دارند[۱۳۸]. این نظریه در بین اندیشمندان اسلامی نیز طرفدارانی دارد از جمله، سید رضی، ابن قتیبه، شهید مطهری و علامه طباطبائی[۱۳۹].
- پوزیتویسم منطقی: گزارههای دینی ناظر به واقع نبوده و معنای معرفت بخش ندارند.
درباره تحلیل معنای شناختی صفات خبریه خداوند بین متکلمان اسلامی اختلاف وجود دارد؛ نظریه رایج اهل سنت ظاهرگرایانه و به دور از هرگونه تأویل است که در نهایت به تشبیه و تجسیم میانجامد. از این رو برخی از علمای اسلامی مانند شیخ صدوق به الهیات سلبی یعنی نفی صفات ضد از خداوند روی آوردند. ولی دیدگاه غالب شیعه اشتراک معنوی در صفات ذات و فعل است از این رو صفات خبری را تأویل میکنند، معتزله هم قائل به تأویل است ولی درباره رابطه ذات و صفات سکوت میکند[۱۴۰].
ترویج دین
منابع
جستارهای وابسته
منبعشناسی جامع دین
پانویس
- ↑ تاج العروس، ج ۱۸، ص ۲۱۵ و ۲۱۶، «دین».
- ↑ مجمع البیان، ج ۱ - ۲، ص ۷۱۵.
- ↑ معجم الفروق اللّغویّه، ص ۲۹۹.
- ↑ کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج ۱، ص ۸۱۴.
- ↑ فرهنگ قرآن، واژه «دین».
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۳.
- ↑ الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۸-۲۱۱۹؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۹-۱۷۰؛ مفردات، ص۱۷۵؛ العین، ج۸، ص۷۳؛ فرهنگ معاصر ص۲۱۲؛ تاج العروس، ج ۱۸، ص۲۱۵ و ۲۱۶،
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶؛ فرهنگ شیعه، ص۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱ - ۲، ص۷۱۵.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰.
- ↑ التحقیق، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶؛ فرهنگ شیعه، ص۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، ۱۶؛ فرهنگ شیعه، ص۲۴۶.
- ↑ مجمع البحرین، ۶/ ۲۵۱؛ تعریفات جرجانی، ۴۷؛ کشاف اصطلاحات فنون، ۱/ ۵۰۳؛ دستور العلماء، ۲/ ۱۱۸.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ مجمع البحرین، ۶/ ۲۵۱؛ تعریفات جرجانی، ۴۷؛ کشاف اصطلاحات فنون، ۱/ ۵۰۳؛ دستور العلماء، ۲/ ۱۱۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی، ص۲۸.
- ↑ آموزش دین، علامه طباطبائی (سید محمد حسین)، ص۹.
- ↑ دینشناسی، عبدالله جوادی آملی، ص۲۷.
- ↑ ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۷۱-۷۲.
- ↑ کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۸-۱۰؛ الموسوعة الذهبیه، ج۴۰، ص۵۹۶؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۵.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶؛ فرهنگ شیعه، ص۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ تفسیر مراغی، ج۶، ص۱۳۰؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۶.
- ↑ تعریفات جرجانی، ۴۷؛ کلیات العلوم، ۲/ ۳۲۸؛ «مفتاح الباب»، شرح باب حادی عشر، ۷۱؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۸-۱۰؛ الموسوعة الذهبیه، ج۴۰، ص۵۹۶؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۵.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶؛ فرهنگ شیعه، ص۲۴۶.
- ↑ برای ملاحظه انواع تعریفهای اندیشمندان اسلامی و غربی درباره دین و نقد و بررسی آنها بنگرید به مربوط به مباحث کلام جدید از جمله: خسروپناه، کلام جدید با رویکرد اسلامی، ص۶۴ - ۴۵. برای تبیین تعاریف چهارگانه فوق بنگرید به: ربانی گلپایگانی، درآمدی بر کلام جدید، ص۸۲ ـ ۷۶؛ کشاف اصطلاحات، ۱/ ۷۵۹؛ شرح مواقف، ۱/ ۳۸.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۶؛ فرهنگ شیعه، ص۲۴۷.
- ↑ «بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است همتایی برای او نیست؛ و به همین مأمور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۲-۱۶۳.
- ↑ «و سلیمان وارث داوود شد، و گفت: ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ «و کوهها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که همراه او تسبیح خدا میگفتند؛ و ما همواره کنندهایم و ساختن زره برای شما را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند. پس آیا شکر میگزارید؟ و تندباد را مسخّر سلیمان ساختیم، که به فرمان او جریان مییافت» سوره انبیاء، آیه ۷۹-۸۱.
- ↑ «و (اکنون) در حضور ما و طبق وحی ما، کشتی بساز» سوره هود، آیه ۳۷.
- ↑ «و اینگونه پروردگارت تو را بر میگزیند؛ و از تعبیر خوابها به تو میآموزد» سوره یوسف، آیه ۶.
- ↑ اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص:۹۳-۹۵.
- ↑ «ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
- ↑ «میپرسند: روز پاداش و کیفر چه هنگام است؟» سوره ذاریات، آیه ۱۲.
- ↑ «او را در حالی که دین را برای وی ناب میسازید بخوانید؛ چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز میگردید» سوره اعراف، آیه ۲۹.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۵۳- ۲۶۲؛ فرهنگ شیعه، ص۴۳۱ـ۴۳۳؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۸.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۶-۲۱۸
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۲۵۳- ۲۶۲؛ فرهنگ شیعه، ص۴۳۱ـ۴۳۳.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۶-۲۱۷؛ سبحانی، الالهیات، ج ۱ ص۱۷؛ فرهنگ شیعه، ص۲۴۷.
- ↑ ر.ک: سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص۵۷۲-۵۸۱.
- ↑ الالهیات، سبحانی/ ۱/ ۱۳ و ۱۷ و ۱۸؛ نصری، عبدالله، انتظار بشر از دین ص۴۳؛ علامه جعفری، فلسفه دین، ص۳۲۵؛ فرهنگ شیعه ص۲۴۷.
- ↑ ر.ک: سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص۵۷۲-۵۸۱.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۶۱۹؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص:۱۷۴-۱۷۵؛ فرهنگ شیعه، ص۳۶۲؛ سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص۵۷۲-۵۸۱.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۵۸؛ فرهنگ شیعه، ص۳۶۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۵۹؛ فرهنگ شیعه، ص۳۶۲؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص۶۱۹ـ۶۲۰.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۳۶۲ـ۳۶۳.
- ↑ کشاف اصطلاحات، ۱/ ۷۵۹؛ شرح مواقف، ۱/ ۳۸؛ فرهنگ شیعه، ص۲۴۷-۲۴۸.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۳۰.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۴۱- ۲۴۴.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۴۷- ۲۴۸.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۳۷- ۲۳۹.
- ↑ المنار، ج۷، ص۶۰۳ - ۶۰۷؛ المیزان، ج۳، ص۱۶۵.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۱۰- ۲۱۳.
- ↑ ر.ک: سدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۱۳- ۲۱۴.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۱۴- ۲۱۶.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۱۶- ۲۱۷.
- ↑ الدر المنثور، ج۴، ص۳۴؛ تاریخ جامع ادیان، ص۴۹۰.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۱۷- ۲۱۸.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۲۵- ۲۲۷.
- ↑ «سپس به موسی کتاب دادیم تا (نعمت را) بر آنکه نیکی کرده است تمام کنیم و برای روشن داشتن هر چیز و برای رهنمون و بخشایش باشد که آنان به لقای پروردگارشان ایمان آورند» سوره انعام، آیه ۱۵۴.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۲۷- ۲۳۴.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ﴾«و بیگمان به موسی کتاب بخشیدیم و پس از وی پیامبران (دیگر) را در پی آوردیم و به عیسی پسر مریم برهانها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس نیرومند کردیم؛ پس چرا هرگاه پیامبری، پیامی نادلخواه شما نزدتان آورد سرکشی ورزیدید، گروهی را دروغگو شمردید و گروهی را کشتید». سوره بقره، آیه ۸۷.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۳۴- ۲۳۶.
- ↑ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾«این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۲۴۹.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۱۸۲.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۲۴۸ ـ ۲۵۰.
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ «آنگاه گوسالهای برای آنان برآورد، پیکری (بیروح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است» سوره طه، آیه ۸۸.
- ↑ «و از نشانههای او شب و روز و خورشید و ماه است، به خورشید و ماه سجده نبرید و به خداوندی که آنها را آفریده است سجده برید اگر او را میپرستید» سوره فصلت، آیه ۳۷.
- ↑ «و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۹، ۲۸۸-۲۸۷؛ تنویر المقیاس، ص۸۶؛ جامع البیان، ج۵، ص۱۶۵.
- ↑ المنار، ج۶، ص۳۸۹؛ المیزان، ج۴، ص۳۶۳-۳۶۵؛ ج۵، ص۳۴۲؛ معارف قرآن، ج۴، ص۲۳۰-۲۳۱.
- ↑ «پس، برای پیمانشکنی لعنتشان کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم زیرا عبارات (کتاب آسمانی) را از جای خویش پس و پیش میکردند و بخشی از آنچه را بدیشان یادآور شده بودند از یاد بردند و تو پیوسته از خیانت آنان- جز شمار اندکی از ایشان- آگاهی مییابی؛ از آنان درگذر و چشم پوشى كن كه خدا نيكوكاران را دوست مى دارد» سوره مائده، آیه ۱۳.
- ↑ «همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده- كه [نام] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مى يابند- پيروى مى كنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد، و از كار ناپسند باز مى دارد، و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى گرداند، و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى دارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند، آنان همان رستگارانند». سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمیآید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست میگویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن ج ۷.
- ↑ «برای هر امّتی آیینی نهادهایم که آنان بر همان (آیین) رفتار میکنند پس نباید در این کار با تو بستیزند و (مردم را) به سوی پروردگارت فرا خوان! بیگمان تو بر رهنمودی راست قرار داری. و اگر با تو به چالش بپردازند بگو: خداوند به آنچه انجام میدهید داناتر است. خداوند روز رستاخیز در آنچه اختلاف داشتید میان شما داوری خواهد کرد» سوره حج، آیه ۶۷ ـ ۶۹
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۴۰۵-۴۰۷.
- ↑ «و به آنان از کار (شریعت) برهانهایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بیگمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف میورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
- ↑ «بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دستهای خود مینویسند آنگاه میگویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند؛ و وای بر آنان از آنچه دستهایشان نگاشت و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند» سوره بقره، آیه ۷۹.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص۲۴۷- ۲۴۸.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ «مردم، امّتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد- پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود، [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند» سوره بقره، آیه: ۲۱۳.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰
- ↑ نظام الاسلام الحکم والدوله، ص۲۹-۵۰.
- ↑ احیای فکر دینی، ص۱۷۷.
- ↑ هرمنوتیک کتاب و سنت، ص۶۹.
- ↑ زاد المسیر، ج ۲، ص۵۷۸؛ الکشاف، ج ۲، ص۶۲۸؛ سیاست و حکومت در قرآن، ص۸۹.
- ↑ النظریات السیاسیة الاسلامیه، ص۲۸.
- ↑ الاسلام و اصول الحکم، ص۴۴-۴۵.
- ↑ نظام الحکم فی الاسلام، ص۱۷۸-۱۷۹؛ نیز: حیاة الامام الحسین(ع)، ج ۲، ص۳۶۶-۳۶۷.
- ↑ «بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِکْرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُه»؛ حرانی، تحف العقول، ص۶۲.
- ↑ «عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ وَ أَنَّ الظُّلْمَةَ فِی الْجَهْل»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۳۶.
- ↑ کشاف اصطلاحات، ۲۷۳؛ شرح باب حادی عشر، ۳۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۲۴۷.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، از دکارت تا لایب نیتس، ج۴، ص۲۸ بعد؛ پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص۹۶ ـ ۸۵؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۳۷.
- ↑ علم و دین، ص۱۲۴؛ پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ص۳۶۵ ـ ۳۶۳؛ مطهری، انسان کامل، ص۲۰۰؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۹۲؛ همو، مسئله شناخت، ص۲۸.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۴۰.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۱۴۰-۱۴۴.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۴۳ ـ ۲۴۶
- ↑ فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹؛ مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص۱۹۸؛ ملکیان، جزوه تقابل اخلاق دینی و اخلاق سکولار، ص۹۹ و ۱۱۵؛ ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص۳۰۲؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵؛ مجتبوی، اخلاق در فرهنگ اسلامی، ص۳ ـ ۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۱ ـ ۲۲۳.
- ↑ «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹-۲۲۰.
- ↑ جهت مطالعه تأثیر مباحث اعتقادی و کلامی بر آموزههای اخلاقی، بنگرید به: دو مقاله از مؤلف با عناوین، «ابعاد هویتیابی نظام اخلاقی دین با تأکید بر جنبههای کارکردگرایی»، اندیشه نوین دینی، زمستان ۱۳۹۰ و «تأثیر دو باور اعتقادی توحید و معاد بر اخلاق در نهجالبلاغه»، پژوهشنامه اخلاق، بهار ۱۳۹۰.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۰.
- ↑ فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹.
- ↑ مسلم محمدی|محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۰.
- ↑ مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص۱۹۸.
- ↑ ملکیان، جزوه تقابل اخلاق دینی و اخلاق سکولار، ص۹۹ و ۱۱۵.
- ↑ ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص۳۰۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۱.
- ↑ فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۱.
- ↑ وال، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن، ص۱۳۵ - ۱۳۲.
- ↑ آیاتی مانند: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ «بیگمان پرهیزگاران در بوستانها و (کنار) جویبارانند در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴-۵۵؛ ﴿الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶؛ ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى﴾ «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲؛ ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است» سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵.
- ↑ مجتبوی، اخلاق در فرهنگ اسلامی، ص۳ - ۲.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۷.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۴۱.
- ↑ مسلم محمدی|محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۲.
- ↑ مسلم محمدی|محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۳.
- ↑ تاریخ جامع ادیان، ص۵۵۰ ـ ۵۴۹.
- ↑ ر.ک: یوسفیان، کلام جدید، ص۲۰۳ ـ ۲۰۰؛ فرامرز قراملکی، استاد مطهری و کلام جدید، فصل علم و دین.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۹ ـ ۲۳۴.