معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = معاویة بن ابی سفیان
| موضوع مرتبط = معاویة بن ابی سفیان
| عنوان مدخل  = [[معاویة بن ابی سفیان]]
| عنوان مدخل  = معاویة بن ابی سفیان
| مداخل مرتبط = [[معاویة بن ابی سفیان در نهج البلاغه]] - [[معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره نبوی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره حسینی]]
| مداخل مرتبط = [[معاویة بن ابی سفیان در نهج البلاغه]] - [[معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره نبوی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره علوی]] - [[معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره حسینی]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


'''[[معاویه]]'''، [[فرزند]] [[ابوسفیان]] و هند جگرخوار، بنیان‌گذار [[سلسله]] [[خلافت اموی]]، از [[دشمنان]] سرسخت [[امام علی]] {{ع}} و مردی دارای [[رذایل اخلاقی]] بود. به صورت ظاهری هنگام [[فتح مکه]] [[ایمان]] آورد و در [[زمان]] [[خلافت]] [[خلیفه دوم]] والی شام شد. امام علی {{ع}} او را برکنار کرد اما برعلیه [[امام]] [[جنگ]] به راه انداخت و سرانجام با فسخ صلح‌نامه خود با [[امام حسن]] {{ع}} به [[حکومت]] رسید. او با معرفی [[یزید]] به عنوان [[جانشینی]] حوادث آینده و [[شهادت امام حسین]] {{ع}} را رقم زد.
== مقدمه ==
معاویه در سال پنجم قبل از بعثت به [[دنیا]] آمد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ وی در سال ۶۰ هجری، در شام و در ۷۸ سالگی و به قول بعضی در ۸۲ سالگی از دنیا رفت: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۸.</ref> و در ۳۶ سالگی، یعنی سال ۱۹ ه به [[فرمان]] [[خلیفه دوم]]، [[والی شام]] شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۶. </ref>؛ [[عثمان بن عفان]] نیز وی را در مقامش باقی گذاشت. [[امام علی]] {{ع}} وی را برکنار کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.</ref> معاویه فرمان علی {{ع}} را نپذیرفت و بر ضد [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[شورش]] کرد و جنگ‌های [[جمل]]<ref>مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).</ref> و [[صفین]]<ref>جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی {{ع}} است.</ref>، بدون [[شک]] آثار فعالیت‌های او بر ضد [[امام]] زمانش بوده است.


== آشنایی اجمالی ==
== آشنایی اجمالی ==
خط ۱۲: خط ۱۳:
===پدر و مادر ===
===پدر و مادر ===
پدرش «صخر» معروف به ابوسفیان از [[دشمنان]] سرسخت [[اسلام]] بود. مادرش، را هم [[هند]] دختر [[عتبة بن ربیعة بن عبدشمس بن عبدمناف]] گویند. وی نیز - که [[پدر]]، پسر و برادرش در [[جنگ بدر]] به [[دست امام]] علی {{ع}} و [[حمزه]] کشته شده بودند - همچون شویش از دشمنان سرسخت اسلام و خصوصاً امام علی {{ع}} به شمار می‌رفت <ref>روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۶۰.</ref>. [[تولد]] معاویه معلوم نیست<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی</ref> ولی اگر به گفته [[واقدی]] در هنگام [[وفات]] به [[سال ۶۰ هجری]]، ۷۸ سال داشته باشد<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.</ref>، [[تولد]] او ۱۸ سال پیش از [[هجرت]]، یعنی در دهه اول [[قرن هفتم]] میلادی بوده است. [[کنیه]] [[معاویه]] اباعبدالرحمن بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳.</ref>؛ اما از آنجا که در بعضی از عبارات از مادرش –هند- با عنوان "آکلة الاکباد" یاد شده، از معاویه نیز با [[لقب]] "ابن اکلة الاکباد" نام برده شده است.<ref>فقال أمیر المؤمنین {{ع}}: "قَاتَلَ اَللَّهُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۴۰. قال {{ع}}: "يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۶۵۱، لعن الله ابن آکلة الأکباد: تهذیب الاحکام، مزی، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۰۵.</ref> او را همچنین [[خال المؤمنین]] گفته‌اند<ref>اُمّ حبیبه، همسر رسول خدا {{صل}}، خواهر معاویه بود، از این‌رو دایی مؤمنان نامیده شد. سید مرتضی در نقد این ادعا گفته است زمانی به برادرِ مادر، دایی گفته می‌شود که رابطه مادری از راه نسب باشد، نه تشبیه و استعاره. از این‌رو، پدران و خواهرانِ همسرانِ رسول خدا {{صل}}، نیز جدّ و خاله مسلمانان نامیده نمی‌شوند. [وگرنه حیی بن اخطب یهودی به دلیل این که پدر صفیه است، باید «جدّالمؤمنین» خوانده شود.] چرا فقط معاویه از میان برادران آنان، خال المؤمنین نامیده شد، در حالی که محمد بن ابی‌بکر برادر عایشه و عبدالله بن عمر برادر حفصه بودند. عصبیت‌ها انسان را کر و کور می‌کند، ر. ک: رسائل الشریف، ج۴، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر ر. ک: اسکافی، المعیار والموازنة، ص۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق؛ ج۵۹، ص۱۰۳.</ref> و از نویسندگان [[وحی]]<ref> رسائل الشریف، ج۴، ص۲۱. معاویه در این زمان، چند نامه برای رؤسای قبایل نوشت، ولی دست تزویر و جعل او را در شمار کاتبان وحی قرار داد. در این باره، ر. ک: مسند احمد، ج۴، ص۱۸۱؛ سید بن طاووس، طرائف، ص۵۰۲؛ حلی، کشف الحق و نهج الصدق، ص۱۱؛ امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۶۸ و ۲۷۰؛ احمدی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۱۸؛ ابوریه، شیخ المضیرة أبی‌هریره، ص۲۰۴ - ۲۰۵؛ عقاد، معاویة بن ابی‌سفیان فی المیزان، ص۱۶۴. از این‌رو در برخی منابع قدیمی نیز معاویه در شمار مطلق «کُتّاب النبی» آمده است نه کاتبان وحی، ر. ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۳؛ الاصابة، ج۶، ص۱۲۱. </ref> به شمار آورده‌اند.
پدرش «صخر» معروف به ابوسفیان از [[دشمنان]] سرسخت [[اسلام]] بود. مادرش، را هم [[هند]] دختر [[عتبة بن ربیعة بن عبدشمس بن عبدمناف]] گویند. وی نیز - که [[پدر]]، پسر و برادرش در [[جنگ بدر]] به [[دست امام]] علی {{ع}} و [[حمزه]] کشته شده بودند - همچون شویش از دشمنان سرسخت اسلام و خصوصاً امام علی {{ع}} به شمار می‌رفت <ref>روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۶۰.</ref>. [[تولد]] معاویه معلوم نیست<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی</ref> ولی اگر به گفته [[واقدی]] در هنگام [[وفات]] به [[سال ۶۰ هجری]]، ۷۸ سال داشته باشد<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.</ref>، [[تولد]] او ۱۸ سال پیش از [[هجرت]]، یعنی در دهه اول [[قرن هفتم]] میلادی بوده است. [[کنیه]] [[معاویه]] اباعبدالرحمن بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳.</ref>؛ اما از آنجا که در بعضی از عبارات از مادرش –هند- با عنوان "آکلة الاکباد" یاد شده، از معاویه نیز با [[لقب]] "ابن اکلة الاکباد" نام برده شده است.<ref>فقال أمیر المؤمنین {{ع}}: "قَاتَلَ اَللَّهُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۴۰. قال {{ع}}: "يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۶۵۱، لعن الله ابن آکلة الأکباد: تهذیب الاحکام، مزی، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۰۵.</ref> او را همچنین [[خال المؤمنین]] گفته‌اند<ref>اُمّ حبیبه، همسر رسول خدا {{صل}}، خواهر معاویه بود، از این‌رو دایی مؤمنان نامیده شد. سید مرتضی در نقد این ادعا گفته است زمانی به برادرِ مادر، دایی گفته می‌شود که رابطه مادری از راه نسب باشد، نه تشبیه و استعاره. از این‌رو، پدران و خواهرانِ همسرانِ رسول خدا {{صل}}، نیز جدّ و خاله مسلمانان نامیده نمی‌شوند. [وگرنه حیی بن اخطب یهودی به دلیل این که پدر صفیه است، باید «جدّالمؤمنین» خوانده شود.] چرا فقط معاویه از میان برادران آنان، خال المؤمنین نامیده شد، در حالی که محمد بن ابی‌بکر برادر عایشه و عبدالله بن عمر برادر حفصه بودند. عصبیت‌ها انسان را کر و کور می‌کند، ر. ک: رسائل الشریف، ج۴، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر ر. ک: اسکافی، المعیار والموازنة، ص۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق؛ ج۵۹، ص۱۰۳.</ref> و از نویسندگان [[وحی]]<ref> رسائل الشریف، ج۴، ص۲۱. معاویه در این زمان، چند نامه برای رؤسای قبایل نوشت، ولی دست تزویر و جعل او را در شمار کاتبان وحی قرار داد. در این باره، ر. ک: مسند احمد، ج۴، ص۱۸۱؛ سید بن طاووس، طرائف، ص۵۰۲؛ حلی، کشف الحق و نهج الصدق، ص۱۱؛ امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۶۸ و ۲۷۰؛ احمدی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۱۸؛ ابوریه، شیخ المضیرة أبی‌هریره، ص۲۰۴ - ۲۰۵؛ عقاد، معاویة بن ابی‌سفیان فی المیزان، ص۱۶۴. از این‌رو در برخی منابع قدیمی نیز معاویه در شمار مطلق «کُتّاب النبی» آمده است نه کاتبان وحی، ر. ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۳؛ الاصابة، ج۶، ص۱۲۱. </ref> به شمار آورده‌اند.
=== خصوصیات شخصی ===
بعضی از منابع، وی را سفید چهره معرفی می‌کنند که محاسنش را [[خضاب]] می‌کرده است<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. ولی عده‌ای دیگر از [[مورخان]]، وی را سیاه چهره معرفی می‌کنند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۸.</ref>. [[معاویه]] را جزء "دهاة العرب" می‌دانند <ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۴۶ و اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.</ref>. او در نقل‌ها، به صورت شخص [[فقیری]] معرفی می‌شود که بعد از رسیدن به [[حکومت]] [[شام]] به شخصی [[ثروتمند]] تبدیل شد<ref>قال رسول الله {{صل}}: {{متن حدیث|معاویة صلعوک لامال له}}؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>


==سرگذشت زندگی==
==سرگذشت زندگی==
خط ۳۷: خط ۴۱:
[[معاویه]] با سیاست‌بازی، بی‌آنکه در [[تقوا]] و [[دیانت]] از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با [[احکام اسلامی]] منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، [[پوشیدن لباس]] ابریشم‌، استماع آواز، [[قضاوت]] بر خلاف اسلام‌، به رسمیت شناختن فرزند [[زنا]]، [[جنگ با امیرالمؤمنین علی]] {{ع}}، اعزام نیروهای نظامی برای [[قتل]] و [[غارت]] [[شیعیان]] [[امام]] در [[زمان]] [[خلافت]] [[امیرالمؤمنین]]، [[شهادت]] [[مالک اشتر]]، حجر بن عدی و یارانش‌، [[تجاوز]] به [[مصر]] و شهادت [[محمد بن ابی‌بکر]] [[والی]] [[منصوب]] امیرالمؤمنین علی {{ع}}، [[قتل عام]] [[شیعیان‌]]، [[جعل]] [[احادیث]] در [[مذمت]] امیرالمؤمنین، جعل احادیث در [[مدح]] عثمان‌، [[امر]] به [[لعن]] امیرالمؤمنین در [[خطبه]] [[نماز]]، شهادت [[امام حسن]] {{ع}}، [[خواندن نماز]] [[جمعه]] در [[روز]] چهارشنبه‌، همه و همه گوشه‌هایی از این جنایات و اقدامات [[ضد]] [[اسلامی]] معاویه بودند و او همه این جنایات را بی‌پرده و با کمال [[جسارت]] انجام می‌داد و کوچک‌ترین [[پرده‌پوشی]] یا [[ظاهرسازی]] به جز در مورد [[شهادت امام حسن]] {{ع}} در کار وی نبود.
[[معاویه]] با سیاست‌بازی، بی‌آنکه در [[تقوا]] و [[دیانت]] از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با [[احکام اسلامی]] منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، [[پوشیدن لباس]] ابریشم‌، استماع آواز، [[قضاوت]] بر خلاف اسلام‌، به رسمیت شناختن فرزند [[زنا]]، [[جنگ با امیرالمؤمنین علی]] {{ع}}، اعزام نیروهای نظامی برای [[قتل]] و [[غارت]] [[شیعیان]] [[امام]] در [[زمان]] [[خلافت]] [[امیرالمؤمنین]]، [[شهادت]] [[مالک اشتر]]، حجر بن عدی و یارانش‌، [[تجاوز]] به [[مصر]] و شهادت [[محمد بن ابی‌بکر]] [[والی]] [[منصوب]] امیرالمؤمنین علی {{ع}}، [[قتل عام]] [[شیعیان‌]]، [[جعل]] [[احادیث]] در [[مذمت]] امیرالمؤمنین، جعل احادیث در [[مدح]] عثمان‌، [[امر]] به [[لعن]] امیرالمؤمنین در [[خطبه]] [[نماز]]، شهادت [[امام حسن]] {{ع}}، [[خواندن نماز]] [[جمعه]] در [[روز]] چهارشنبه‌، همه و همه گوشه‌هایی از این جنایات و اقدامات [[ضد]] [[اسلامی]] معاویه بودند و او همه این جنایات را بی‌پرده و با کمال [[جسارت]] انجام می‌داد و کوچک‌ترین [[پرده‌پوشی]] یا [[ظاهرسازی]] به جز در مورد [[شهادت امام حسن]] {{ع}} در کار وی نبود.


== [[سیاست اداری]] [[معاویه]] ==
==[[برائت]] [[مأمون]] از [[معاویه]]==
خلفای [[بنی‌امیه]]، به‌ویژه افرادی مانند [[معاویة بن ابی‌سفیان]] و [[عبدالملک بن مروان]] به بهتر اداره کردن [[حکومت]]، تلاش برای [[منافع عمومی]] به منظور [[سازمان‌دهی]] حکومت‌شان شناخته شده‌اند. آنان از توانایی‌شان در [[پیروی]] از شیوه‌های اداریِ سودمند و ایجاد دیوان‌ها و ابزارهای [[اداری]] مفید برای استفاده در حکومت‌شان، دریغ نکردند<ref>عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۵۶۰.</ref>.
[[سیوطی]] در [[تاریخ خلفاء]] می‌نویسد: مأمون در [[سال یازدهم]] خلافتش دستور داد که منادی برائت [[ذمه]] [[خلیفه]] را از کسی که معاویه را به خیر و [[نیکی]] یاد کند، اعلام کند و ندا سر دهد که بهترین [[خلق]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷.</ref>.


اداره‌ها یا دیوان‌ها، در دوران [[معاویه]] [[شاهد]] تحولی بود که همگام با تغییراتی در [[نظام حکومتی]] پدیدار شد و به علت باز بودن درهای آن به روی تمدن‌های [[روم]] و [[ایران]]، قدم‌های سریعی به جلو برداشت<ref>حلّاق، حَسّان، دراسات فی تاریخ الحضارة الاسلامیه، ص۳۴.</ref>. آنان از آنچه [[عمر]] بن خطّاب در [[نظام اداری]] انجام داد، [[پیروی]] کردند، بدون اینکه شکل نهایی آن را [[تکامل]] بخشند<ref>بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الاول الهجری، ص۱۵۱.</ref>.
[[مسعودی]] درباره علت این [[فرمان]] می‌نویسد: مأمون در نامه‌ای به تمام [[مردم]] نوشت که معاویه را بر بالای [[منبر]] [[لعن]] کنند، اما بعدها از [[ترس]] [[شورش]]، فرمان را [[لغو]] کرد. علت آن، این بود که از مطرِّف پسر [[مغیرة بن شعبه]] نقل شده است که گفت: من و پدرم در [[شام]] بر معاویه وارد شدیم. پدرم بارها نزد او می‌رفت و با وی سخن می‌گفت و سپس نزد ما می‌آمد و از معاویه و [[عقل]] و تدبیرش یاد می‌کرد و از آن‌چه که از او دیده بود، بسیار [[تعجب]] می‌نمود. یک شب پدرم به [[خانه]] بازگشت، ولی از خوردن [[غذا]] خودداری نمود. من او را غمناک دیدم. ساعتی در [[انتظار]] نشستم و با خود [[فکر]] کردم که [[ناراحتی]] پدرم شاید به خاطر کاری باشد که ما انجام داده‌ایم.


معاویه بدین‌منظور از مسیحیانی که در [[حکومت]] روم کار می‌کردند، مانند سَرْجون بن منصور و پسرش منصوربن سَرْجون در تنظیم [[دیوان]] مالیه کمک گرفت<ref>حلّاق، دراسات فی تاریخ الحضارة الاسلامیه، ص۳۴.</ref>.
در این هنگام به پدرم گفتم: چرا شما را امشب [[غمگین]] می‌بینم؟ گفت: فرزندم، من از نزد ناپاک‌ترین مردم می‌آیم. گفتم: به چه علت؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم. به او گفتم ای [[امیرالمؤمنین]]! تو به کمال [[قدرت]] رسیدی. اکنون چه می‌شود اگر به برادرانت از [[بنی‌هاشم]] نگاه مهری افکنی و به [[خدا]] قسم اکنون دیگر نزد بنی‌هاشم نیرو و قدرتی نیست تا تو از آن هراسان باشی!


معاویه در زمانی دیوان‌های خاتم و [[برید]] را تأسیس کرد که [[مسلمانان]] با دیوان‌های [[سپاه]]، [[خراج]] و رسایل آشنا بودند. او دیوان خاتم را درست کرد تا [[نامه‌ها]] بدون مهر نباشد، فردی به جز [[خلیفه]]، از [[اسرار]] آنها [[آگاه]] نشود، نامه‌ها در معرض [[جعل]] و دگرگونی قرار نگیرد. افزون بر آن، دیوان خاتم گزارش‌هایی را دریافت می‌کرد که از سوی [[استانداران]] به خلیفه فرستاده می‌شد<ref>قبل از ایجاد دیوان رسائل نامه‌ها بدون مهر خلیفه صادر می‌شد، اعتقاد بر این است قبل از ایجاد این دیوان نامه‌ها جعل می‌شده است. ر. ک: طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۱۸۵؛ جهشیاری، محمد بن عبدوس، کتاب الوزراء و الکُتّاب، ص۲۴ - ۲۵؛ ابن‌الطقطقا، الفخری، ص۱۰۷.</ref>.
معاویه گفت: هیهات هیهات! [[برادر]] [[تیم]] ([[ابوبکر]]) به [[حکومت]] رسید و [[عدل]] را پیشه ساخت، اما یک [[روز]] از [[مرگ]] او نگذشت که نام او هم از میان رفت. پس از وی برادر عدی ([[عمر]]) زمام حکومت را در دست گرفت و [[کوشش]] کرد و ده سال [[شدت عمل]] نشان داد، ولی به [[خدا]] قسم فردای آن روزی که [[مرگ]] دامنش را گرفت نام او هم مرد. فقط می‌گویند [[عمر]]، سپس [[برادر]] ما، [[عثمان]]، [[زمامدار]] گردید؛ مردی که کسی از نظر [[خانوادگی]] و [[نسب]] مانند او نبود. پس آن‌چه که باید انجام دهد انجام داد، ولی به خدا [[سوگند]] فردای آن [[روز]] که به [[هلاکت]] رسید، یاد او هم بین [[مردم]] مرد و فراموش گردید. اما برادر هاشم ([[حضرت محمد]]{{صل}}) هر روز پنج بار به نام او فریاد می‌زنند: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}}.


همچنین معاویه دیوان برید را - بعد از گسترش حکومتش - تأسیس کرد؛ زیرا انتقال نامه‌ها با حداکثر سرعت برای تسهیل [[ارتباط]] سریع میان خلیفه و کارگزارانش در مناطق [[حکومتی]] ضروری بود<ref>سالم، السید عبدالعزیز، تاریخ الدولة العربیه، ص۶۸۰ - ۶۸۱.</ref>.
ای [[مغیره]] مادر برای تو نباشد! با زنده بودن نام این مرد کدام عمل باقی می‌ماند؟ به خدا سوگند (چاره نیست) مگر این که (نام [[پیامبر اسلام]]) [[دفن]] شود<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۶۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۸۳.</ref>.


این دیوان دو [[وظیفه]] مهم داشت: نخست، بردن و آوردن نامه‌های [[دارالخلافه]]؛ دوم، کارمندان این دیوان جاسوس‌های خلیفه بودند و [[کارها]] و رفتارهای استانداران را زیر نظر داشتند و گزارش‌های دریافتی را برای خلیفه می‌فرستادند تا خلیفه از اوضاع استان‌ها و آنچه در آنجا رخ می‌دهد، آگاه باشد<ref>عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۲۶۳.</ref>.
[[مطرّف بن مغیره]] جزو [[کارگزاران]] دستگاه [[بنی‌امیه]] بود که به [[جنگ]] [[شبیب خارجی]] رفت. اما در پایان عمر خود در سال هفتاد و هفت علیه بنی‌امیه و [[حجاج]] [[شورش]] و [[قیام]] کرد و در همین سال کشته شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص، ۱۰۹؛ زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۵۷.</ref>.


[[معاویه]] هزینه هنگفتی را صرف [[تحول]] این [[دیوان]] و فعالیت‌های آن کرد. شمار کارمندان، اسب‌ها و ایستگاه‌های مجهز مورد نیاز ناقلان خبر را افزایش داد و ابزارهای مهمی برای [[اداره امور]] [[حکومت]] به وجود آورد. گفتنی است که کار دیوان [[برید]]، منحصر به انتقال نامه‌های رسمی و گزارش‌های [[حکومتی]] بوده است.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص۵۳.</ref>.
به خاطر این قضیه، [[مأمون]] در سال دویست و [[دوازده]] از [[معاویه]] [[اعلام برائت]] کرد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 610-611.</ref>
 
== [[هلاکت معاویه]] ==
[[هیثم بن عدی]] گوید: چون [[مرگ معاویه]] فرا رسید و [[یزید]] حضور نداشت، [[ضحاک بن قیس]] و [[مسلم بن عقبه]] را‌طلبید و از آنان خواست این مطالب را از او به یزید برسانند که:
به [[اهل]] [[حجاز]] توجه کن که آنها اصل تو و [[خاندان]] تو می‌باشند، پس هر یک از آنان نزد تو آمد او را گرامی بدار و هر کس از تو کناره گرفت او را مورد نظر داشته باش؛ و اما [[اهل عراق]]، به آنان توجه کن و اگر هر [[روز]] از تو خواستند که [[کارگزار]] خود را [[عزل]] کنی، چنین کن؛ زیرا کنار گذاردن یک کارگزار آسان‌تر است از اینکه یکصد هزار [[شمشیر]] بر روی تو کشیده شود؛ و اما [[اهل شام]]، پس آنان را مورد توجه قرار ده و آنان را از خود جدا مگردان، و اگر از [[دشمن]] خود [[هراس]] داشتی آنان را برای مقابله با او روانه ساز سپس به دیار خودشان بازگردان و اجازه نده که در غیر دیارشان اقامت کنند زیرا اخلاقشان دگرگون می‌شود.
من بر تو [[بیم]] ندارم مگر از سه کس: [[حسین بن علی]] و [[عبدالله بن زبیر]] و [[عبدالله بن عمر]]:
اما حسین بن علی، پس من امیدوارم که [[خدا]] او را کفایت کند همان‌گونه که پدرش را کشت و برادرش را مخذول کرد.
و اما عبدالله بن زبیر، پس او [[نیرنگ]] باز و [[فریبکار]] است، اگر بر او دست یافتی او را پاره پاره کن.
و اما ابن [[عمر]]، او مردی است که [[ورع]] او را [[علیل]] و [[ناتوان]] کرده، پس او را با آخرتش واگذار که او تو را میان خود و دنیایت رها سازد.
سپس پیکی به سوی یزید گسیل داشت و نامه‌ای به او نوشت و از او خواست که زود بازگردد. آن پیک با سرعت حرکت کرد و چون یزید او را [[ملاقات]] نمود او را از مرگ معاویه باخبر ساخت.
 
چون [[معاویه]] از [[دنیا]] رفت [[ضحاک بن قیس فهری]] به [[مسجد]] رفت و به [[مردم]] گفت: [[معاویه]] [[پادشاه]] [[عرب]] بود که [[خدا]] به وسیله او شعله‌های [[فتنه]] را خاموش کرد... تا آنکه گفت: این پارچه‌ها [[کفن]] او می‌باشد و ما او را در این پارچه‌ها خواهیم پیچید تا به [[ملاقات]] خدا رود؛ هر که می‌خواهد بر او [[نماز]] گزارد حاضر شود. سپس بر جنازه معاویه نماز گزارد<ref>العقد الفرید، ج۴، ص۱۶۴.</ref>.
زمانی که [[یزید]] به [[دمشق]] آمد معاویه را [[دفن]] کرده بودند؛ پس بر [[قبر]] پدرش نماز گزارد، [[اهل]] دمشق با او [[بیعت]] کردند و خطبه‌ای خواند و مانند پدرش مردم را به دادن [[اموال]] [[وعده]] داد<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۵۳.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۵.</ref>
 
== [[معاویه]] و [[نقل احادیث]] ==
او از [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]] و خواهرش [[ام‌حبیبه]] ([[ام المؤمنین]])<ref>مترجم: همسران رسول خدا «ام المؤمنین» یعنی مادر مؤمنان (مسلمانان) خطاب شده‌اند.</ref>[[حدیث]] نقل کرده است. و عده‌ای از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} مانند [[عبدالله بن عباس]]، الخدری، [[ابودرداء]]، [[جریر]]، [[نعمان بن بشیر]]، [[عبدالله بن عمرو]] [[عبد الله بن زبیر]] و عده‌ای از [[تابعین]] مانند [[ابوسلمه]]، [[حمید بن عبدالرحمن]]، [[سالم بن وقاص]]، [[علقمه بن وقاص]]، [[ابن سیرین]] و [[قاسم بن محمد]] از وی حدیث نقل کرده‌اند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.</ref>. ابن ابی [[داود]] تنها به نقل از معاویه از [[رسول خدا]] {{صل}} حدیث نقل می‌کند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.</ref>.<ref>سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید، معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۷-۳۴۸.</ref>
== معاویه بنیان‌گذار [[انحرافات]] در [[دین‌]]==
[[یعقوبی]]<ref>[[تاریخ]] الیعقوبی، احمد بن [[اسحاق]] (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی</ref> بعضی کارهایی را از معاویه ذکر می‌کند که پیش از آن سابقه نداشته است‌: معاویه نخستین کس در [[اسلام]] بود که نگهبانان و پاسبانان و دربانان گماشت و پرده‌ها آویخت و منشیان [[نصرانی]] [[استخدام]] کرد و جلو خود حربه راه می‌برد و از مقرری [[زکات]] گرفت و خود روی تخت نشست و [[مردم]] زیر دست او و [[دیوان]] خاتم (اداره مُهرداری‌) را تأسیس و دست به ساختمان زد و ساختمان را گچ‌کاری کرد (برافراشت‌) و مردم را در ساختنش بی‌مزد به کار گماشت و هیچ‌کس پیش از او چنین نکرده بود و مال‌های مردم را [[مصادره]] کرد و آنها را برای خویش گرفت و [[خلافت]] را به صورت [[پادشاهی]] باز گرداند و می‌گفت‌: منم نخستین پادشاه‌. معاویه از هر سرزمینی که [[فتح]] می‌شد، [[املاک]] آبادی را که [[پادشاهان]] خالصه خود قرار می‌دادند، خالصه خود قرار می‌داد و تیول جمعی از بستگان خویش می‌ساخت و نخستین کس بود که در تمام [[دنیا]]، خالصه‌هایی داشت‌.
 
روزی [[عبدالله بن عمر]] نزد وی رفت‌، [[معاویه]] به او گفت‌: ای [[ابوعبدالله]] [[کاخ]] ما را چگونه می‌بینی‌؟ گفت‌: اگر از [[مال]] [[خدا]] باشد، از خیانت‌کارانی و اگر از مال خودت باشد، از اسراف‌کاران هستی‌. [[عدی بن حاتم]] بر او وارد شد، معاویه به او گفت‌: دوران ما چگونه است‌؟ عدی گفت‌: داد این [[زمان]] شما، [[بیداد]] زمانی است که گذشت و بیداد این زمان شما، داد زمانی است که خواهد آمد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۱۶۲-۱۶۶.</ref>
 
معاویه با [[خودکامگی‌]] بی‌حدّ و [[حصر]] در [[تصرف]] [[اموال]] مردم‌، بدعتی به وجود آورد که خلفای بعدی آن را به عنوان [[سیاست]] دنبال می‌کردند، او [[معتقد]] بود: [[زمین]] مال خداست و من [[خلیفه خدا]] هستم پس هر چه را که از اموال خدا بگیرم‌، مال من است و هر چه را واگذارم برایم [[مباح]] است‌. سیاست او چنین بود که [[دوستداران]] [[امام]] و [[اهل بیت]] آن [[حضرت]] در تنگنای [[اقتصادی‌]] واقع شوند و به هر بهانه [[مستمری]] آنان از [[بیت‌المال]] قطع گردد. در برابر آن‌، سیل [[هدایا]] و مواهب معاویه به سوی کسانی سرازیر می‌شد که در رساندن [[بنی‌امیه]] به [[حاکمیت]] و یا در [[حفظ]] آن نقش داشتند.
 
معاویه برای سُست کردن ریشه‌های [[اعتقادی]] [[مردم]]، نمادها و [[شعائر اسلامی]] را به آرامی [[تغییر]] داد. او برای اینکه بهتر [[حکومت]] کند، بین مردم [[اختلاف]] انداخت و آنان را به درگیری و [[نزاع]] بین خویش کشاند. [[اختلافات]] دیرینه میان [[انصار]] را شعله‌ور کرد و کینه‌های کهنه [[اوس و خزرج]] را از نو تازه کرد. او تلاش کرد تا نهادهای [[جاهلیت]] جای [[شعائر]] [[اسلامی]] را بگیرد و اصطلاحاتی از قبیل [[مهاجر]] و [[انصار]] به انتسابات قبیلگی تبدیل شود به همین دلیل واژگانی مانند عثمانی‌، خارجی و... به وجود آمد. او می‌کوشید [[تساوی]] [[انسان‌ها]] و [[اکرام]] به [[تقوا]] و فرمایش [[رسول‌الله]] {{صل}} در مورد حذف امتیازات و تفاوت‌های بین [[عرب]] و [[عجم]]، به [[فراموشی]] سپرده شود. از این رو، [[غیر عرب]] به کارهای [[پست]] مشغول شدند و مالیات‌های سنگینی پرداختند. او در [[عقاید]] [[دینی]] [[تغییر]] و [[تزلزل]] ایجاد کرد. [[برتری]] [[بنی‌امیه]] را [[خواست خدا]] دانست‌. اتصاف [[معاویه]] و پیروانش به گروه [[ستمکار]] در [[کلام]] [[پیامبر]] {{صل}} بسیار معروف است‌: «ای [[عمار]]! تو را گروه ستمکار خواهد کشت‌»<ref>{{متن حدیث| يَا عَمَّارُ تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ }}؛ الفتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۶۲۵.</ref> عمار از [[یاران]] [[امام علی]] {{ع}} بود که در [[جنگ صفین]] به دست [[سپاهیان معاویه]] [[شهید]] شد.
معاویه اولین کسی است که [[حکومت عادلانه]] اسلامی را به طور کامل به [[سلطنت]] [[ظالمانه]] فردی و امپراطوری [[استبدادی]] تبدیل کرد. او اولین کسی است که [[لعن]] بر [[امام]] را جزء [[خطبه]] [[نماز]] [[جمعه]] قرار داد و [[احکام]] [[اسلام]] را در باب سرقت‌، [[قضاوت]] و انساب و [[نماز جمعه]] و... بدون [[پرده‌پوشی]] زیر پا گذاشت‌. او اولین کسی است که بر [[ضد]] [[حکومت]] [[امیر المؤمنین علی]] {{ع}} شروع به تحریکات کرد و [[جنگ]] را به راه انداخت و با [[تحمیل]] [[ولی‌عهدی]] پسرش [[یزید]]، حکومت و [[خلافت اسلامی]] را در [[خاندان]] خود موروثی کرد؛ و او بنیان‌گذار این همه [[بدعت‌ها]] و [[انحرافات]] در [[دین]] بود. به همین علت [[امام حسین]] {{ع}} در نامه‌ای به معاویه می‌نویسد: «من هیچ فتنه‌ای را برای این امت‌، بزرگ‌تر و خطرناک‌تر از [[ولایت]] و حکومت تو نمی‌دانم» <ref>{{متن حدیث|وَ إِنِّي لاَ أَعْلَمُ فِتْنَةً أَعْظَمَ عَلَى هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنْ وَلاَيَتِكَ عَلَيْهَا }}</ref>
 
[[ابوالاعلی مودودی]] [[نظام]] [[پادشاهی]] معاویه را که در دهه آخر [[حکومت معاویه]] به اوج خود رسید، چنین ترسیم می‌کند:
# دگرگونی درباره نحوه جای‌گزینی حاکم‌: [[معاویه]] اولین کسی بود که در شرایط [[سلامت]] برای پسرش [[یزید]] با استفاده از [[قدرت]] و [[نیروی نظامی]] [[بیعت]] گرفت و توانست [[خلافت]] را به [[سلطنت]] تبدیل کند.
# دگرگونی در [[روش زندگی]] حاکم‌.
# دگرگونی در کیفیت نگه‌داری و برداشت از [[بیت‌المال]] به طوری که بدون حساب و کتاب از بیت‌المال هزینه می‌شد، گویی این [[ثروت]] [[اموال شخصی]] [[حاکم]] است‌.
# پایان [[آزادی]] اندیشه‌، [[فکر]]، نظر و رأی‌.
# پایان آزادی امر [[قضا]]، به طوری که [[قاضی]] هرگونه که حاکم می‌خواست [[قضاوت]] می‌کرد و [[حکم]] [[قتل]] هرکس را که [[خلیفه]] [[اراده]] می‌کرد، می‌داد.
# پایان [[حکومت]] شورایی‌.
# [[ظهور]] و بروز عصبیت‌های قومی و [[نژادی]] و قبیله‌ای‌.
# نابودی قانون‌.<ref>انقلاب عاشورا، ص۱۳۹-۱۴۰ به نقل از خلافت و ملوکیت.</ref>
 
از بدعت‌های دیگر او نیز می‌‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
وی اولین کسی است که {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> را از [[نماز]] حذف کرد<ref>کتاب الام، شافعی، ج۱، ص۱۳۰؛ المسند، شافعی، ص۳۷؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۲، ص۲۱۷؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲،ص۵۰.</ref>؛ در حالی که به فرموده [[امام صادق]] {{ع}} درباره [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ}}<ref>«آن را برای بومی و غیر بومی یکسان قرار داده‌ایم» سوره حج، آیه ۲۵.</ref>. فرمود: "در [[مکه]] [[خانه‌ها]] نباید در داشته باشد" و معاویه اولین کسی بود که برای خانه‌های مکه در گذاشت<ref>الجامع للشرایع، ابن سعید، ص۲۲۹.</ref>؛ همچنین [[جعل]] [[احادیث]] بر [[ضد]] علی {{ع}} و منسوب کردن [[روایات]] به [[رسول خدا]] {{صل}}<ref>رسائل الکرکی، محقق کرکی، ج۲، ص۲۲۵.</ref>؛ [[تحریم]] تلبیه در [[مراسم حج]]<ref>واقع التقیة عند المذاهب و الفرق الاسلامیة من غیر الشیعة الامامیه، عمیدی، ص۱۱۴.</ref>؛ [[بدعت]] نامیدن [[خطابه]] بر [[منبر]] رسول خدا {{صل}} بدعت است<ref>مغنی المحتاج، شربینی، ج۱، ص۲۸۹.</ref>؛ قرار دادن [[اذان]] و اقامه برای نمازهای عیدین<ref>المجموع، نووی، ج۳، ص۷۷.</ref>؛ انجام [[رمی]] به طور سواره<ref>الموطأ، مالک، ج۱، ص۴۰۷.</ref>؛ قرار دادن پانزده پله برای منبر رسول خدا {{صل}}<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۲.</ref> و فرستادن [[بت]] به [[سرزمین]] [[هندوستان]]<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۵، ص۱۳۰.</ref> از دیگر بدعت‌هایی است که ایجاد آن را به [[معاویه]] نسبت داده‌اند. ضمن این که او اولین کسی است که داخل [[محراب]]، اتاقکی بنا کرد که به آن داخل می‌شد و برای [[مردم]] [[نماز]] می‌خواند <ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۱۰، ص۳۳۳.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۴۸-۳۴۹.</ref>
 
از [[بدعت‌های معاویه]]، [[بیعت گرفتن]] اجباری از مردم و شخصیت‌ها برای [[ولایت‌عهدی]] فرزند شراب‌خوار و نالایقش "[[یزید]]" بود. قوی‌ترین گروه مخالف با آن [[بیعت]]، [[بنی‌هاشم]] و در رأس آنان [[حسین بن علی]] {{ع}} بود که [[مخالفت]] خویش را آشکارا اعلام کرد. اغلب چهره‌های سرشناس یا با [[تهدید]] یا با [[تطمیع]]، پذیرفته بودند ولی [[امام حسین]] {{ع}} حتی در برابر معاویه که به [[ستایش]] یزید پرداخت، به بیان زشتی‌های یزید اشاره کرد و از کار معاویه [[نکوهش]] نمود و رسوایش ساخت<ref>مع الحسین فی نهضته، ص۵۴.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص۴۶۰.</ref>
 
اختلافات‌، فتنه‌گری‌ها، [[سیاست]] بازی‌ها، [[بی‌عدالتی‌ها]]، [[نفاق]] و [[پیمان‌شکنی]] سال‌های آخر [[خلافت]] [[خلیفه سوم]] و سپس در تمام دوران معاویه‌، روان [[جامعه‌]] را دچار [[بحران]] و درهم ریختگی نمود و [[اصحاب]] [[خالص]] امیرالمؤمنین علی {{ع}} در [[اقلیت]] واقع شدند.
 
معاویه با تمام توان خود توانست [[اسلام]] را آن‌گونه که خود می‌شناخت، معرفی کند تا جایی که در پایان دوره [[حکومت]] او از اسلام جز اسم و از [[قرآن]] جز رسم باقی نمانده بود. در واقع در این دوران‌، اسلام در [[حقیقت]] [[امر]]، به کناری نهاده شده بود و با آن [[مبارزه]] می‌شد و [[جمهور]] مردم نیز از صحنه حکومت غایب بودند.
با این حال علمای [[اهل سنت]] با [[چشم پوشی]] از [[حقیقت اسلام]]، مواضع مختلف بلکه متضادی در مورد معاویه و دیگر امرای [[اموی]] خصوص در باب ادعای خلافت آنان، اتخاذ کرده‌اند. چندان که - من باب نمونه - [[جلال الدین سیوطی]] می‌نویسد: [[ابن ابی‌شیبه]] از [[سعید بن جمهان]] نقل می‌کند که به [[سفینه]] گفتم‌: [[بنی‌امیه]] [[گمان]] می‌کنند که [[خلافت]] در [[قبیله]] آنان است‌. گفت: [[دروغ]] گویند، بلکه بنی‌امیه از خشن‌ترین [[ملوک]] هستند و اولشان [[معاویه]] است‌. روی دیگر این سکه برای [[مردم]] [[حفظ]] [[جماعت]] و [[طاعت]] است که خروج از آن به مثابه ترک [[اسلام]] شمرده می‌شد، تا آنجا که [[صحابی]] معروفی چون [[عبدالله بن عمر]] فرزند [[خلیفه دوم]] که از [[بیعت‌]] با [[امام علی]] {{ع}} سر باز زد<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵۴، ص۴۲۸.</ref> و همچون بسیاری دیگر از اشراف از گشاده دستی‌های معاویه برخوردار بود،<ref>جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی، ج۵، ص۴۵.</ref> در دوره [[یزید بن معاویه]] با انتساب [[حدیثی]] به [[پیامبر]] {{صل}} از [[لزوم]] [[اطاعت]] و حفظ جماعت سخن می‌گفت‌.<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمد بن احمد، چاپ شعیب اَرنؤوط و دیگران، بیروت: ۱۴۰۱- ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۱ – ۱۹۸۸ میلادی. ، ج۳، ص۳۲۳.</ref>
 
== فضایل و افتخارات ساخنگی ==
درباره روایاتی که در آنها [[مدح]] معاویه آمده، مطالب مختلفی نقل شده؛ [[اسحاق بن راهویه]] می‌گوید: هیچ فضیلتی برای معاویه وجود ندارد. و [[ابن حنبل]] می‌گوید: بدان که علی {{ع}} [[دشمنان]] بسیاری داشته است و چون هیچ ایرادی در او پیدا نکردند پس در مقابلش کسی را قرار داده، و برای او فضایلی را [[جعل]] کردند<ref>تحفة الأحوذی، مبارکفوری، ج۱۰، ص۲۲۹.</ref>.
 
به عبارت دیگر؛ احادیثی را که در آنها مدح معاویه نقل شده، طرفداران [[افراطی]] وی ساخته‌اند و بیشتر آنها افرادی هستند که در شام بزرگ شده‌اند<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۸.</ref>.
 
شوکانی در کتاب "الفوائد المجموعه فی الأحادیث الموضوعه"، و [[حافظ ابن کثیر]] در البدایة و النهایه<ref> البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۲۰)</ref> به این مطلب اشاره دارند<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۳۲ و پاورقی، ص۱۳۱.</ref>.
 
از جمله این فضایل ساختگی موارد ذیل‌اند:
 
# [[حدیثی]] از [[رسول خدا]] {{صل}} درباره معاویه نقل شده است: روزی رسول خدا {{صل}} قصد [[نوشتن]] نامه‌ای را داشتند که معاویه را خبر کردند اما وی در حال [[غذا خوردن]] بود و رسول خدا {{صل}} سه مرتبه او را صدا زد و او پاسخ نداد و آن [[حضرت]] او را چنین [[نفرین]] فرمود: "خدایا او هیچگاه [[سیر]] نشود"<ref>الاحتجاج علی اهل اللجاج، طبرسی، ج۱، ص۲۷۴؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۲۱.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۵۰-۳۵۱.</ref>
 
# از بزرگترین افتخاراتی که برخی برای [[معاویه]] نوشته‌اند آن است که «[[ام حبیبه]]»، [[خواهر]] وی، [[همسر رسول خدا]]{{صل}} است<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۰، ص۲۶۴.</ref> و بدین جهت او خود را «[[خال المؤمنین]]» می‌خواند<ref>تفسیر القرطبی، ج۱۴، ص۱۲۶؛ تاریخ ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ تفسیر الألوسی، آلوسی، ج۲۸، ص۷۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۰۸. البته اگر بنا است لقب خال المؤمنین را برای او بپذیریم، به طور حتم افرادی مانند [[محمد بن ابی بکر]]، [[عبدالرحمن بن ابی بکر]]، [[عبد الله بن عمرو]] [[عبید الله بن عمر]] نیز باید به این لقب خوانده شوند.</ref>.
# [[کاتب وحی]] بودن [[معاویه]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۹، ص۳۳۴.</ref>، با مراجعه به متون [[تاریخی]] [[اهل سنت]] درباره این [[افتخار]] وی چند نقل وجود دارد:
## وی برای [[رسول خدا]]{{صل}} مطالب کمی نوشته است<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.</ref>.
## وی [[کاتب رسول خدا]]{{صل}} برای [[نگارش]] [[نامه]] [[اعراب]] بوده است<ref>أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۵.</ref>.
## [[مسئول]] [[نوشتن]] [[نامه‌های رسول خدا]]{{صل}} [[زید بن ثابت]] بوده است، اگر کسی نبود [[معاویه]] [[نامه‌ها]] را می‌نوشت<ref>مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۱، ص۱۶۱.</ref>.
 
با وجود این تعارضات، [[افتخار]]، مخدوش بلکه [[باطل]] است<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۵۰.</ref>.
 
==معاویه در [[امارت شام]]==
وقتی که [[ابوبکر]] در [[سال سیزده هجری]] لشکری را به [[فرماندهی]] [[یزید بن ابی سفیان]] فرستاد، معاویه همراه [[برادر]] رفت. بعد از [[فتح شام]]، [[یزید]] [[حاکم شام]] گردید و در سال هجده [[هجری]] به وسیله [[طاعون]] از [[دنیا]] رفت. [[عمر]] معاویه را به عنوان [[امیر]] [[شام]] [[انتخاب]] کرد که باج و [[خراج]] هم به عهده او باشد. [[شرحبیل بن حسنه]] را هم امیر [[لشکر]] [[اردن]] نمود و گرفتن [[مالیات]] را هم به عهده او گذاشت<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۴۰۷.</ref>.
 
بعدها [[عثمان]] [[امارت]] معاویه را تأیید و تمام [[شامات]] را به او واگذار کرد و معاویه حدود بیست سال امیر شام و بیست سال عنوان [[خلیفه مسلمین]] را یافت<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۹۵.</ref>.
 
با این که عمر [[اموال]] ۲۱ نفر از [[کارگزاران]] خود را تقسیم کرد<ref>امینی، الغدیر، ج۶، ص۲۷۱.</ref>، با معاویه کاری نداشت و [[اعمال]] او را مورد بازخواست قرار نمی‌داد و این باعث تقویت معاویه و [[کسب قدرت]] بیشتر او شد.
 
حضور [[بنی‌امیه]] در شام از ابتدای فتح آن، باعث شده بود که مردم آن [[دیار]] در [[جهل و نادانی]] به سر برند و [[مطیع]] [[اوامر]] [[معاویه]] باشند. این [[جهل]] موجب شد که معاویه آن‌گونه که می‌خواهد، از وجود آنها استفاده ببرد و کسی به او اعتراضی نکند. معاویه حدود چهل یا چهل و دو سال بر [[شام]] [[حکومت]] کرد و [[مردم]] آن [[دیار]]، مطیع فرمان‌های او بودند؛ چراکه او را [[نماینده]] [[خلیفه مسلمین]] می‌دانستند و بهتر از او را در آن دیار ندیده بودند مگر به ندرت و اندک؛ زیرا معاویه به دیگران [[اجازه]] نمی‌داد با مردم [[ارتباط]] داشته باشند. از این روی نقل کرده‌اند زمانی که [[ابن عباس]] در [[مسجد]] شام حضور پیدا کرد، عده زیادی اطراف او جمع شدند و معاویه از او خواست مسجد را ترک کند.
 
حکایت‌های مختلفی درباره جهل مردم شام نوشته‌اند، از جمله وقتی از مردی از بزرگان شام سؤال شد: [[ابوترابی]] که [[امام]] او را در [[نماز]] [[لعن]] می‌کند، چه کسی است؟ گفت: به نظرم او دزدی از دزدان [[فتنه انگیز]] است <ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۳.</ref>.


آری آنها مردمی هستند که شتر نر را از ماده تشخیص نمی‌دهند و معاویه برای بردن آنها به [[جنگ صفین]]، [[روز]] چهارشنبه [[نماز جمعه]] را برگزار می‌کند و وقتی که می‌شنوند علی{{ع}} در [[محراب]] به [[شهادت]] رسیده است [[تعجب]] می‌کنند و می‌گویند. مگر علی نماز می‌خواند!
==[[معاویة بن ابی‌سفیان]]==
[[رهبر]] [[حزب]] [[قاسطین]]، [[معاویه]] بود. او در [[سال هشتم هجرت]] در حالی که ۲۸ سال داشت، در جریان [[فتح مکه]] از روی [[اکراه]] و [[اجبار]] [[مسلمان]] شد. [[عمر]] در [[زمان]] [[خلافت]] خود، او را [[والی شام]] کرد. برخی از [[صحابه]]، از جمله [[حذیفه]]، به سپردن [[ولایت شام]] به او [[اعتراض]] کردند<ref>متقی هندی، کنز العمال، ج۵، ص۷۷۱.</ref>؛ اما عمر به این اعتراض‌ها وقعی ننهاد. [[ولایت]] او بر [[شام]] در [[زمان عثمان]] نیز ادامه یافت. او حدود بیست سال در شام [[حکومت]] کرد و تصویر [[مردم]] شام از [[اسلام]]، همان بود که او ساخته و خواسته بود.
پس از [[قتل عثمان]] و [[بیعت مردم]] با [[امیرالمؤمنین]]، او زیر بار نرفت و علاوه بر توطئه‌های خود، دیگران را نیز بر ضد [[امام]] شوراند. او [[طلحه]] و [[زبیر]] را [[تشویق]] به [[نقض بیعت]] و [[جنگ با امام]] کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۷.</ref>. علاوه بر [[جنگ صفین]] که تفصیل آن خواهد آمد، در دو [[جنگ جمل]] و [[نهروان]] نیز دست معاویه پیدا بود.


از معاویه نقل شده است که می‌‌گفت: «من از آن زمانی که [[پیامبر]]{{صل}} به من فرمود: وای معاویه! زمانی که [[زمامدار]] شدی، نیکویی کن، به [[خلافت]] [[چشم]] [[طمع]] دوخته، در راه رسیدن به آن تلاش نمودم»<ref>تاریخ الخلفاء، ص۱۹۵.</ref>.
او پس از [[شهادت امیرالمؤمنین]] با حیله‌ها و شیطنت‌های خاصی که داشت، باعث پراکنده شدن [[فرماندهان سپاه امام]] حسن{{ع}} شد، و امام را مجبور به [[صلح]] کرد. او [[قاتل]] [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق]] و بسیاری از [[شیعیان]] بود. پدرش، [[ابوسفیان]]، همواره با [[پیامبر اسلام]] جنگید و در ماجرای فتح مکه از روی اکراه مسلمان شد. مادرش، [[هند]]، در [[جنگ اُحُد]] باعث کشته شدن [[حمزه عموی پیامبر]] شد و جگر او را در دهانش جوید و به [[هند جگرخوار]] [[شهرت]] یافت.
اگر چه معاویه به ظاهر مسلمان شده بود، [[پیامبر]] همواره از او بیمناک بود و او را [[نفرین]] می‌کرد<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۱۹؛ مسند احمد بن حنبل، ج۷، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۹.</ref> و می‌فرمود: «هرگاه معاویه را بر [[منبر]] من دیدید، او را بکشید»<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۶۳۷؛ مزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، ج۷۷، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۹، ص۱۵۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۷۶.</ref>. او [[کینه]] خاصی با [[بنی‌هاشم]] و حتی شخص [[پیامبر]] داشت. یک [[روز]] [[مغیرة بن شعبه]] به او پیشنهاد کرد که اکنون که [[خلافت]] را قبضه کرده‌ای، با [[بنی هاشم]] از درِ [[مهربانی]] درآی. [[معاویه]] بدو گفت: «[[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] خلافت کردند و رفتند و نامی از آنان باقی نماند؛ ولی نام محمد هر روز پنج مرتبه در [[اذان]] گفته می‌شود. وای بر تو! پس از این دیگر چه می‌ماند، جز اینکه این نام [[دفن]] شود»<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۴۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[یعقوب جعفری|جعفری، یعقوب]]، [[قاسطین (مقاله)| مقاله «قاسطین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۱۴۳.</ref>


گرچه [[راوی]] این [[حدیث]]، معاویه است و سند آن قابل تشکیک – آن‌گونه که [[علامه امینی]]<ref>امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۳۸۲.</ref> در آن تشکیک کرده است - بر فرض [[صحت]]، این [[روایت]] دلیل بر [[حقانیت معاویه]] نیست؛ زیرا تعبیر به [[جانشین]] و [[خلیفه]] من ندارد، بلکه تعبیر به «مَلَکْتَ» است؛ یعنی، به [[قدرت]] رسیدی گر چه این قدرت از راه [[باطل]] باشد. به همین جهت معاویه برای رسیدن به [[حکومت]]، از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد.
==روش‌های [[معاویه]] برای [[نابودی اسلام]] و [[اهل‌بیت]]{{عم}}==
===بهره‌گیری از عوامل [[فرهنگی]]===
معاویه، علاوه بر استفاده از روش‌های [[خشونت‌بار]] [[قتل]] و [[کشتار]] و [[جنگ]] و [[غارت]]<ref>تنها در یک حمله تخریبی و غارتگرانه عوامل معاویه به سرزمین تحت حکومت علوی، سی هزار تن کشته شدند.</ref>، به صورتی گسترده از عوامل فرهنگی نیز بهره می‌برد و تمام [[قدرت]] و [[ثروت]] بی‌حساب [[امپراتوری]] [[اموی]] را در این راه به کار می‌گرفت. [[جعل]] و [[خلق]] [[حدیث]]، ساخت و پرداخت [[تفسیر]] و [[تحریف]] [[تاریخ]]، از مؤثرترین راه‌هایی بود که معاویه از آن بهره برد.
معاویه از این کار چندین [[هدف]] و مقصد در نظر داشت؛ اگر چه همه آنها در راستای نابودی اسلام و از میان برداشتن [[بنی‌هاشم]] قرار گرفته بود.
الف. همه می‌دانیم که در [[تعلیمات اسلام]]، [[اهل بیت]]{{عم}} به عنوان [[همتای قرآن]] [[کریم]]، از بزرگ‌ترین [[قداست]] [[دینی]] برخوردار بودند<ref>حدیث مشهور ثقلین همین مسئله را اثبات می‌کند، ر.ک: نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابی‌طالب، ج۷، ص۱۲۳؛ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمان، سنن الدارمی، ج۲، ص۴۳۱؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۲ – ۶۶۳، ح۳۷۸۶ و ۳۷۸۸؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳، ۱۶۶، ۱۷۰ و ۱۸۲.</ref>. معاویه در برابر [[اسلام]] و عمل [[پیامبر اکرم]]{{صل}} می‌خواست اعتبار و قداست دینی [[خاندان نبوت]] را به طور کلی تخریب کند. او این کار را به دست [[جاعلان حدیث]] و تفسیر و تحریف‌کنندگان تاریخ انجام داد.
ب. علاوه بر این، معاویه می‌خواست کسان دیگر را [[جانشین]] اهل بیت [[نبوت]] قرار دهد و بدین ترتیب، [[فرهنگ دینی]] دیگری برای [[مسلمانان]] ایجاد نماید. او این کار را نیز به دست جاعلان و تحریف‌کنندگان، صورت عمل داد.


نقل کرده‌اند که [[معاویه]] برای اطلاع از وضعیت [[آینده]] خود، به گونه‌ای به علی{{ع}} [[متوسل]] می‌شد. از جمله نوشته‌اند در میان [[لشکر]] حضرت در هنگام [[جنگ صفین]] سر و صدایی بلند شد و شایع گردید معاویه مرده است. این خبر، باعث [[خوشحالی]] [[مردم]] گردید.
[[علی بن محمد بن عبدالله مدائنی]] (۱۳۵ – ۲۲۵) [[مورخ]] بزرگ [[قرن سوم]]، در کتاب الاحداث می‌نویسد:
معاویه پس از به دست آوردن [[خلافت]]، فرمانی به همه عمال و [[کارگزاران]] خویش نگاشت که در آن آمده بود هر کس چیزی در فضل [[ابوتراب]] و خاندانش باز گوید، حرمتی برای [[جان]] و مالش نیست و خونش هدر خواهد بود.
در [[فرمان]] بعد چنین نوشت:
هر که از [[دوست‌داران]] [[عثمان]] و علاقه‌مندان او و ناقلان [[فضایل]] وی، در [[سرزمین]] تحت [[فرمانروایی]] شما [[زندگی]] می‌کنند [[شناسایی]] کنید و آنها را به خود نزدیک کنید و [[اکرام]] نمایید و آن‌چه این‌گونه افراد در [[فضیلت]] عثمان نقل می‌کنند برای من بنویسید. اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را نیز ذکر کنید.
مدائنی می‌گوید:
آن‌چنان این فرمان [[اجرا]] شد و [[مردمان]] به خاطر رسیدن به حطام [[دنیوی]] و [[مال و منال]] و [[صله]] و خلعت و [[ملک]]، [[حدیث]] آوردند که نقل فضایل عثمان، فراوانی گرفت. [[معاویه]] نیز آن‌چه در [[اختیار]] داشت، بی‌دریغ بر سر [[عرب]] و [[غیر عرب]] فرو ریخت. هر شخص ناشناخته و بی‌قدری که به نزد مأموران و [[کارگزاران معاویه]] می‌رفت و چیزی را به عنوان منقبت و فضیلت عثمان نقل می‌کرد، مورد توجه قرار می‌دادند و نامش را گزارش می‌کردند. و او بدین وسیله در [[دستگاه اموی]] [[مقام]] و [[منزلت]] می‌یافت و حتی می‌توانست برای دیگران وساطت کند.
پس از چندی باز هم فرمانی دیگر صادر شد و در آن، معاویه به [[کارگزاران]] خویش دستور داده بود:
اینک [[روایات]] فضایل عثمان فراوانی یافته و در همه [[شهرها]] و نواحی بر سر زبان‌هاست. چون [[نامه]] من به شما برسد، [[مردم]] را [[دعوت]] کنید که [[فضایل صحابه]] و خلفای اولیه را [[روایت]] کنند و در فضیلت ابوتراب [[حدیثی]] نباشد، مگر اینکه روایتی همانند آن را در فضل [[خلفای نخستین]] و [[صحابه]] بیاورید یا ضد و مخالف آن را نقل کنید که البته این کار نزد من محبوب‌تر بوده، مرا بیشتر شادمان می‌کند؛ زیرا اینها برای شکستن [[دلایل]] ابوتراب و [[شیعیان]]، او قوی‌تر و برنده‌ترند. و [[تحمل]] آن برای ایشان دشوارتر از روایت‌های فضایل عثمان بوده، کوبندگی بیشتری خواهد داشت.


اما [[حضرت علی]]{{ع}} در مقابل این فریادهای [[شادی]] فرمود: قسم به خدایی که [[جان]] من در دست [[قدرت]] اوست، معاویه از بین نمی‌رود تا مردم بر او اتفاق کنند.<ref>{{متن حدیث|وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَنْ يَهْلِكَ حَتَّى تَجْتَمِعَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْأُمَّةُ}}</ref>
مدائنی نقل کرده است:
فرمان معاویه بر مردم خوانده شد و به دنبال آن، [[روایات]] [[دروغین]] فراوان در [[فضایل صحابه]] پدید آمد که هیچ بهره‌ای از [[حقیقت]] نداشت و [[مردمان]] به [[جدیت]] به نقل این‌گونه سخنان پرداختند و رفته‌رفته چنان [[شهرت]] یافت که بر [[منابر]] گفته شد و به مکتب‌خانه‌ها راه یافت و [[معلمان]] مکتب‌خانه‌ها، بخش زیادی از آنها را به [[کودکان]] و [[نوجوانان]] [[آموزش]] دادند و همان‌طور که [[قرآن]] را می‌آموختند، این [[احادیث]] ساختگی را می‌آموختند و از بر می‌کردند. کم‌کم از مجامع مردان گذشته، به مراکز [[تعلیم و تعلم]] [[زنان]] رسید. معلمان این مراکز، آن احادیث را به [[دختران]] و [[بانوان]] [[مسلمان]] آموزش دادند و سرانجام به همین شکل باز هم [[توسعه]] یافته، به میان [[خادمان]] و [[بردگان]] نیز راه یافت.
این روال، سالیانی دراز بر [[اجتماع]] [[مسلمانان]] [[حاکم]] بود و نسل‌های زیادی در چنگال [[احادیث جعلی]] و دروغین این دوران گرفتار بودند. بدین ترتیب، احادیث جعلی فراوان و نسبت‌های ناروا شهرت یافت و [[دانشمندان]] و قاضیان و [[امرا]]، بر این راه رفتند؛ اما آنها که از همه، بار سنگین‌تری داشتند، [[قاریان]] [[ریاکار]] و صاحبان [[نفوس]] ضعیفه‌ای بودند که [[عبادت]] و [[خشوع]] ساختگی نشان داده، [[جعل حدیث]] را به عهده گرفته بودند تا بدین وسیله نزد امرا و [[والیان]] [[دولت اموی]] بهره‌ای نصیب برند و [[قرب]] و منزلتی یابند و به [[مال و منال]] [[دنیا]] و [[ضیاع]] و عقار برسند.
البته بعدها این احادیث که به این شکل و با این [[هدف]] برساخته شده بودند، به دست [[دین‌داران]] روزگاران بعد رسید و آنها را با اینکه از [[دروغ]] و [[بهتان]] [[پرهیز]] داشتند به خاطر اینکه اینها را راست می‌پنداشتند و [[حق]] می‌دانستند، قبول کردند و برای دیگران بازگو نمودند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۵ - ۱۶ و ج۱۱، ص۴۴ - ۴۶.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۳۲۵.</ref>


این پاسخ حضرت سؤال برانگیز بود و به این جهت عده‌ای پرسیدند: پس اگر می‌دانی که از بین نمی‌رود چرا با او [[جنگ]] می‌کنی؟ فرمود: من می‌خواهم که بین خود و خدایم عذر داشته باشم<ref>{{متن حدیث|أَلْتَمِسُ الْعُذْرَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ تَعَالَى}}؛بحارالأنوار، ج۴۱، ص۲۹۸؛ابن شاذان، الإیضاح، ص۴۵۵؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۵۹؛ ابن طاووس، فرج المهموم، ص۲۲۳؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۹۷.</ref>.
===[[تحمیل]] و [[تعلیم]] [[بغض]] و [[کینه]] و [[لعن]] و [[سب]]===
[[شورشی]] که بر ضد [[عثمان]] پدید آمد، شورشی مردمی بود<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۴۸ و ج۵، ص۵۹ – ۶۰، ق ۴؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۰.</ref>. از تمام عالم [[اسلام]] به جز [[شام]] و [[حمص]] که تحت [[حکومت معاویه]] بود، به [[مدینه]] آمدند. [[مردم]] از [[ستم]] و اجحاف [[کارگزاران]] [[عثمان]] به ستوه آمده بودند و همین، آنان را به [[شورش]] و اداشته بود. اما زمام این حرکت را [[قریشیان]] به دست گرفتند. کسانی از سرشناسان [[قریش]] مثل [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]]، به [[امید]] [[آینده]]، آن را اداره می‌کردند. سرانجام این شورش [[قتل عثمان]] بود. پس از قتل عثمان، [[نعمان بن بشیر انصاری]]<ref>رئیس بخش کوچک‌تر خزرج و اولین بیعت کننده با ابوبکر در سقیفه.</ref> پیراهن خون‌آلود او را به شام بُرد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.</ref> و این پیراهن، سرفصل تازه‌ای در [[تاریخ اسلام]] گشود.
پیراهن خونین، به دستور [[معاویه]] بر [[منبر]] [[مسجد اعظم]] شام آویخته شد و پیرمردانی سپید موی، در کنار آن، [[مجلس عزا]] به پا کرده، به [[عزاداری]] پرداختند<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۲۷.</ref>. عزاداری یک سال ادامه یافت. خبر این حادثه، به تمام شهرهای مهم تحت حکومت معاویه فرستاده شد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.</ref>.
معاویه در اولین [[سخنرانی]] بعد از این حادثه کوشید که عثمان را شهیدی [[مظلوم]] و علی{{ع}} را تنها [[مسئول]] [[قتل]] او قلمداد نماید<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۱ – ۳۲ و ۱۲۷ – ۱۲۸.</ref>. از این به بعد [[سیاست معاویه]] بر این منوال بود و هر [[روز]] به شکلی طرح ایجاد [[بغض]] و [[کینه]] نسبت به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دنبال می‌شد.


این جا حضرت [[عمل به وظیفه]] را تنها [[انگیزه]] [[جنگ]] خود با معاویه معرفی می‌کند، اما معاویه از سخنان حضرت علی{{ع}} بهره برده، از [[سرنوشت]] [[آینده]] خود [[آگاه]] می‌شود.
گفتنی است که در آن روزگاران، [[مردمان]] شهرهای مختلف، از حوادث اتفاق افتاده در دیگر [[شهرها]] به ویژه آنها که در دوردست‌ها بودند، خبردار نمی‌شدند و وسایل ارتباط سریع وجود نداشت؛ و اگر گاه خبری به سرعت انتقال می‌یافت، به دست [[صاحبان قدرت]] و [[حکومت]] می‌رسید و در [[اختیار]] آنها قرار داشت و مردم از آن [[محروم]] بودند. بنابراین یک حکومت نیرومند و ریشه‌دار، همانند حکومت معاویه، که دو دهه تمام در [[شام]] [[حکومت]] بلامنازع کرده بود و همه چیز را در [[اختیار]] خویش داشت، می‌توانست به آسانی [[اخبار]] مناطق دور دست را به هر شکل که بخواهد [[تحریف]] کند و این، آن چیزی بود که در جریان [[قتل عثمان]] در شام اتفاق افتاد.
مسئله قتل عثمان و اینکه [[امیر مؤمنان]]{{ع}} مقصر اصلی در [[خون عثمان]] است، مسئله‌ای بود که در شام و [[حمص]] (= [[سوریه]]، [[اردن]]، لبنان و [[فلسطین]]) با بمبارانی از [[تبلیغ]] به [[مردم]] [[القا]] می‌شد. رنگ [[دینی]] مسئله و عنوان [[احساس]] برانگیزِ [[خلیفه]] [[شهید]] [[مظلوم]]! [[احساسات]] و [[عواطف]] مردم را به صورتی تند و آتشین علیه [[کوفه]] و [[امام علی]]{{ع}} برمی‌انگیخت. [[معاویه]] و [[حکومت اموی]]، در تبلیغ بر ضد [[امام]]، تنها به این مقدار بسنده نکرد؛ بلکه کوشید از هر وسیله ممکن در ایجاد [[کینه]] و [[بغض]] در مردم این دو استان بزرگ [[سود]] جوید.


به [[روایت]] دیگر مردی از [[شام]] به [[کوفه]] می‌آید و خبر [[مرگ معاویه]] را به اطلاع [[کوفیان]] می‌رساند.  
آن‌چه [[ابن هلال ثقفی]]<ref>ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفی) متوفای ۲۸۳ ق.</ref> در کتاب معروف [[الغارات]] نقل می‌کند، نمونه‌ای از این باب است و تو خود [[حدیث]] مفصل بخوان از این مجمل:
مردم مرد شامی را نزد علی{{ع}} می‌برند، اما حضرت گفتار او را [[تکذیب]] می‌کند و می‌فرماید: معاویه نمی‌میرد تا این‌گونه و آن‌گونه عمل کند و [[اعمال]] او را ذکر کرد. به آن حضرت گفته شد. پس چرا با او جنگ کردی در حالی که اینها را میدانی؟ فرمود: {{متن حدیث|لِلْحُجَّةٍ}}؛ یعنی، برای [[اتمام حجت]] و انجام وظیفه‌ام با او جنگ کردم<ref>بحارالأنوار، ج۴۱، ص۳۰۴.</ref>.
در [[دوران معاویه]]، [[عمر بن ثابت]]<ref>برادر زید بن ثابت.</ref> در دهات و قرای شام، از این ده به آن ده حرکت می‌کرد و به هر ده که می‌رسید، مردم آن را جمع می‌نمود و برای آنان [[سخنرانی]] می‌کرد. در سخنانش می‌گفت: ای مردم، [[علی بن ابی‌طالب]]، مردی [[منافق]] بود و او بود که می‌خواست در لیله [[عقبه]] شتر [[پیامبر]] را رم داده، ایشان را از [[کوه]] به زیر پرت کند و به [[قتل]] برساند؛ پس او را [[لعنت]] کنید. مردم آن ده نیز امام را [[لعن]] می‌کردند. پس از آنجا بیرون می‌رفت و به ده دیگری روی می‌کرد و کار خود را به همین شکل ادامه می‌داد<ref>ابن هلال ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۸۱ - ۵۸۲.</ref>.
کارهای [[تبلیغی]] معاویه، با بهره‌گیری از تمام وسایل ممکن، با توجه به اینکه همه لعاب [[دینی]] داشتند، یک حرکت بزرگ بر ضد [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به وجود آورد. مردان در [[شام]] آن چنان از [[کینه]] لبریز شده و آن چنان برای [[انتقام]] [[خون عثمان]] به [[شور]] آمدند که [[سوگند]] یاد کردند از آن به بعد از [[همسران]] خویش دوری گزینند و آب [[غسل]] بر سر نریزند و بر رختخواب راحت نخوابند تا کشندگان [[عثمان]] را به [[قتل]] رسانند و اگر کسی مانع این راه باشد، او را نابود کنند یا حداقل خود [[جان]] بر سر این کار نهند<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۷۷.</ref>.


آری علی{{ع}} [[وظیفه]] دارد با معاویه جنگ کند و با او [[مخالفت]] کند؛ زیرا می‌داند که معاویه [[اعتقادی]] به [[اسلام]] ندارد و [[هدف]] او از بین بردن اسلام و در صورت [[ناتوانی]]، [[تحریف]] آن است. ما در بعد کارهای خلاف معاویه را ذکر خواهیم کرد، اما قبل از آن، به یک واقعه [[تاریخی]] توجه خوانندگان گرامی را جلب می‌کنیم.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 607-609.</ref>
[[معاویه]] با بهره‌گیری از [[کشته شدن عثمان]] و [[تبلیغات]] منفی گسترده علیه [[مردمان]] [[کوفه]] و [[امام]]، صد و پنجاه هزار نفر از [[مردم]] شام را برای [[جنگ صفین]] [[بسیج]] کرد؛ [[جنگی]] که به تخمین [[مورخان]] معتبر قدیم، هفتاد هزار کشته به جای گذاشت. اگر بخواهیم عمق فاجعه‌ای که در این تبلیغات منفی به وجود آمده بود و ذهنیت مردمانی را که با تکیه بر این تبلیغات به [[صفین]] آمده بودند بدانیم، حادثه‌ای که مورخان جنگ صفین در این رابطه نقل کرده‌اند کفایت می‌کند.
در یک شبانگاه، [[هاشم مرقال]]،<ref>هاشم بن عتبة بن ابی‌وقاص (مرقال). ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۳۷۷.</ref> [[پرچمدار]] [[لشکر]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} مردان جنگی لشکر کوفه را به [[جنگ]] [[دعوت]] کرد. ندای او چنین بود: آن کس که [[خدا]] و دار [[آخرت]] را خواهان است، نزد من بیاید. مردان زیادی نزد او آمدند. او با این جمع از جان گذشته و طالب آخرت، به لشکر معاویه [[حمله]] آورد. اما به هر سوی می‌رفت، با [[پایداری]] روبه‌رو می‌شد. اما سرانجام، او و جمعی از [[قاریان قرآن]] به سوی [[دشمن]] حمله آورده، جنگی سخت کردند تا توانستند آنان را عقب برانند. در این هنگام، [[جوانی]] از [[لشکر شام]] به سوی آنها حمله آورد در حالی که این [[رجز]] را می‌خواند:
{{عربی|أنا ابن أرباب الملوك [[غسان]] *** والدائن اليوم بدين [[عثمان]]
إنی أتاني خبر فأشجان *** أن عليا [[قتل]] [[ابن عفان]]}}
من فرزند شاهان غسانم و امروز به [[دین]] عثمان پایبندم. به من خبری رسیده و مرا [[غمگین]] ساخته است. و آن این است که علی، عثمان فرزند [[عفان]] را کشته است. این [[رجز]] را می‌خواند و همچنان [[شمشیر]] می‌زد و [[حمله]] می‌آورد و [[ناسزا]] می‌گفت و [[لعنت]] می‌کرد و زیاده سخن بر زبان می‌آورد. هاشم در پاسخ او گفت: ای [[بنده خدا]]، این سخن در پیشگاه [[الهی]]، [[مخاصمه]] به دنبال خواهد آورد و این [[جنگ]]، پس از خویش حساب خواهد داشت؛ از [[خدا]] بترس. تو به سوی خدا باز خواهی گشت و او از تو درباره این جنگ و آن‌چه قصد و [[نیت]] توست، [[پرسش]] خواهد کرد. [[جوان]] گفت: من از آن‌رو با شما می‌جنگم که [[رهبر]] شما –چنان‌که به من گفته‌اند- [[نماز]] نمی‌خواند و شما نیز نماز نمی‌خوانید! و از آن‌رو با شما می‌جنگم که رهبر شما [[خلیفه]] ما را کشته است و شما هم در این کار همراه بوده‌اید!<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲ – ۴۳؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۵۴ - ۳۵۵.</ref>


==[[برائت]] [[مأمون]] از [[معاویه]]==
[[شام]] به دست [[یزید بن ابی‌سفیان]] فتح شده بود و [[اسلام]] به وسیله او در میان [[مردمان]] آنجا رواج یافته بود. پس از [[مرگ]] او در سال ۱۸ [[قمری]] [[حکومت]] این استان بزرگ به [[معاویه]] واگذار شد. در عصر [[خلافت عثمان]]، حکومت استان [[حمص]] به آن اضافه گردید؛ بنابراین معاویه در هنگام [[قتل عثمان]]، در سال ۳۵ قمری هفده سال و در سال ۳۷ قمری در شروع [[جنگ صفین]] حدود [[نوزده سال]] در این [[سرزمین]] پهناور حکومت کرده بود و [[مردم]] آنجا، اعم از بومی و [[مهاجر]]، تحت [[تربیت]] معاویه، [[روزگار]] درازی گذرانیده، کاملاً به شکلی که او می‌خواست درآمده بودند. [[تبلیغات]] منفی بعد از قتل عثمان، درباره [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر زمینه درازمدتی از تربیت‌های قبلی بار بود و به همین جهت نیز با چنین شتابی به بار نشست و به شکل صد و پنجاه هزار شمشیرزن که تا پای [[مرگ]] [[پایداری]] می‌کردند، در آمد.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۳۲۸.</ref>
[[سیوطی]] در [[تاریخ خلفاء]] می‌نویسد: مأمون در [[سال یازدهم]] خلافتش دستور داد که منادی برائت [[ذمه]] [[خلیفه]] را از کسی که معاویه را به خیر و [[نیکی]] یاد کند، اعلام کند و ندا سر دهد که بهترین [[خلق]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷.</ref>.
 
[[مسعودی]] درباره علت این [[فرمان]] می‌نویسد: مأمون در نامه‌ای به تمام [[مردم]] نوشت که معاویه را بر بالای [[منبر]] [[لعن]] کنند، اما بعدها از [[ترس]] [[شورش]]، فرمان را [[لغو]] کرد. علت آن، این بود که از مطرِّف پسر [[مغیرة بن شعبه]] نقل شده است که گفت: من و پدرم در [[شام]] بر معاویه وارد شدیم. پدرم بارها نزد او می‌رفت و با وی سخن می‌گفت و سپس نزد ما می‌آمد و از معاویه و [[عقل]] و تدبیرش یاد می‌کرد و از آن‌چه که از او دیده بود، بسیار [[تعجب]] می‌نمود. یک شب پدرم به [[خانه]] بازگشت، ولی از خوردن [[غذا]] خودداری نمود. من او را غمناک دیدم. ساعتی در [[انتظار]] نشستم و با خود [[فکر]] کردم که [[ناراحتی]] پدرم شاید به خاطر کاری باشد که ما انجام داده‌ایم.
 
در این هنگام به پدرم گفتم: چرا شما را امشب [[غمگین]] می‌بینم؟ گفت: فرزندم، من از نزد ناپاک‌ترین مردم می‌آیم. گفتم: به چه علت؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم. به او گفتم ای [[امیرالمؤمنین]]! تو به کمال [[قدرت]] رسیدی. اکنون چه می‌شود اگر به برادرانت از [[بنی‌هاشم]] نگاه مهری افکنی و به [[خدا]] قسم اکنون دیگر نزد بنی‌هاشم نیرو و قدرتی نیست تا تو از آن هراسان باشی!
 
معاویه گفت: هیهات هیهات! [[برادر]] [[تیم]] ([[ابوبکر]]) به [[حکومت]] رسید و [[عدل]] را پیشه ساخت، اما یک [[روز]] از [[مرگ]] او نگذشت که نام او هم از میان رفت. پس از وی برادر عدی ([[عمر]]) زمام حکومت را در دست گرفت و [[کوشش]] کرد و ده سال [[شدت عمل]] نشان داد، ولی به [[خدا]] قسم فردای آن روزی که [[مرگ]] دامنش را گرفت نام او هم مرد. فقط می‌گویند [[عمر]]، سپس [[برادر]] ما، [[عثمان]]، [[زمامدار]] گردید؛ مردی که کسی از نظر [[خانوادگی]] و [[نسب]] مانند او نبود. پس آن‌چه که باید انجام دهد انجام داد، ولی به خدا [[سوگند]] فردای آن [[روز]] که به [[هلاکت]] رسید، یاد او هم بین [[مردم]] مرد و فراموش گردید. اما برادر هاشم ([[حضرت محمد]]{{صل}}) هر روز پنج بار به نام او فریاد می‌زنند: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}}.
 
ای [[مغیره]] مادر برای تو نباشد! با زنده بودن نام این مرد کدام عمل باقی می‌ماند؟ به خدا سوگند (چاره نیست) مگر این که (نام [[پیامبر اسلام]]) [[دفن]] شود<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۶۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۸۳.</ref>.
 
[[مطرّف بن مغیره]] جزو [[کارگزاران]] دستگاه [[بنی‌امیه]] بود که به [[جنگ]] [[شبیب خارجی]] رفت. اما در پایان عمر خود در سال هفتاد و هفت علیه بنی‌امیه و [[حجاج]] [[شورش]] و [[قیام]] کرد و در همین سال کشته شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص، ۱۰۹؛ زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۵۷.</ref>.
 
به خاطر این قضیه، [[مأمون]] در سال دویست و [[دوازده]] از [[معاویه]] [[اعلام برائت]] کرد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 610-611.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۶۸: خط ۱۱۲:
# [[پرونده:1100848.jpg|22px]] [[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|'''دولت امویان''']]
# [[پرونده:1100848.jpg|22px]] [[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|'''دولت امویان''']]
# [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضت‌های پس از عاشورا''']]
# [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضت‌های پس از عاشورا''']]
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[یعقوب جعفری|جعفری، یعقوب]]، [[قاسطین (مقاله)| مقاله «قاسطین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']]
# [[پرونده:1368107.jpg|22px]] [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[سب (مقاله)| مقاله «سب»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|'''دانشنامه امام علی ج۹''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۱۷۳: خط ۱۱۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:خلفای بنی‌امیه]]
[[رده:طلقاء]]
[[رده:طلقاء]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:معاویه]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۱۳

مقدمه

معاویه در سال پنجم قبل از بعثت به دنیا آمد[۱] و در ۳۶ سالگی، یعنی سال ۱۹ ه به فرمان خلیفه دوم، والی شام شد[۲]؛ عثمان بن عفان نیز وی را در مقامش باقی گذاشت. امام علی (ع) وی را برکنار کرد[۳] معاویه فرمان علی (ع) را نپذیرفت و بر ضد علی بن ابی طالب (ع) شورش کرد و جنگ‌های جمل[۴] و صفین[۵]، بدون شک آثار فعالیت‌های او بر ضد امام زمانش بوده است.

آشنایی اجمالی

معاویه، فرزند ابوسفیان، بنیان‌گذار سلسله خلافت اموی، از دشمنان سرسخت امام علی (ع)، مردی مزور، نیرنگ‌باز، حیله‌گر و دنیاطلب و دارای رذایل اخلاقی بود. او هرگز در دل ایمان نیاورد و در برابر اسلام آوردن ظاهری پدرش، ابوسفیان، وی را با اشعاری مورد نکوهش قرار داد و مایه رسوایی و تباهی دانست. او برای وصول به اهداف دنیوی از هیچ عملی فروگذار نمی‌کرد. امام علی (ع) در مورد رفتارهای معاویه می‌فرماید: به خدا سوگند، معاویه از من زیرک‌تر نیست. او پیمان‌شکنی می‌کند و گنه‌کاری. اگر پیمان‌شکنی را ناخوش نمی‌داشتم، من زیرک‌ترین مردم می‌بودم، ولی پیمان‌شکنان، گنه‌کارند و گنه‌کاران، نافرمان. هر پیمان‌شکنی را در روز قیامت پرچمی است که بدان شناخته شود[۶].[۷]

پدر و مادر

پدرش «صخر» معروف به ابوسفیان از دشمنان سرسخت اسلام بود. مادرش، را هم هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبدشمس بن عبدمناف گویند. وی نیز - که پدر، پسر و برادرش در جنگ بدر به دست امام علی (ع) و حمزه کشته شده بودند - همچون شویش از دشمنان سرسخت اسلام و خصوصاً امام علی (ع) به شمار می‌رفت [۸]. تولد معاویه معلوم نیست[۹] ولی اگر به گفته واقدی در هنگام وفات به سال ۶۰ هجری، ۷۸ سال داشته باشد[۱۰]، تولد او ۱۸ سال پیش از هجرت، یعنی در دهه اول قرن هفتم میلادی بوده است. کنیه معاویه اباعبدالرحمن بود[۱۱]؛ اما از آنجا که در بعضی از عبارات از مادرش –هند- با عنوان "آکلة الاکباد" یاد شده، از معاویه نیز با لقب "ابن اکلة الاکباد" نام برده شده است.[۱۲] او را همچنین خال المؤمنین گفته‌اند[۱۳] و از نویسندگان وحی[۱۴] به شمار آورده‌اند.

خصوصیات شخصی

بعضی از منابع، وی را سفید چهره معرفی می‌کنند که محاسنش را خضاب می‌کرده است[۱۵]. ولی عده‌ای دیگر از مورخان، وی را سیاه چهره معرفی می‌کنند[۱۶]. معاویه را جزء "دهاة العرب" می‌دانند [۱۷]. او در نقل‌ها، به صورت شخص فقیری معرفی می‌شود که بعد از رسیدن به حکومت شام به شخصی ثروتمند تبدیل شد[۱۸].[۱۹]

سرگذشت زندگی

عصر نبوی

ورود به اسلام

زمان مسلمان شدن معاویه مشخص نیست؛ در کتب تاریخی نقل قول‌های مختلفی در این باره آمده است:

  1. هنگام فتح مکه[۲۰]؛
  2. در یوم القضاء (عمرة القضاء)؛ هنگام دیدن رسول خدا (ص) مسلمان شده است اما اسلام خود را از والدینش مخفی می‌کرده است[۲۱].

اما طبق نقل مشهور، وی در فتح مکه مسلمان شده است و جزء "طلقاء و ابناء الطلقاء" قرار گرفته است[۲۲]. هنگامی که شهر مقدس مکه فتح شد. رسول خدا (ص) گروهی از قریش را بخشیدند و این افراد را آزاد و فرزندان آزاد شده خواندند و فرمودند این افراد حق حکومت بر مسلمانان را ندارند. عبدالرحمن بن غنم اشعری، فقیه بزرگ اهل شام درباره او گفته است: معاویهحق دخالت در امر حکومت را ندارد زیرا او جزء آزاد شده‌هاست، آزاد شده حق حاکم شدن را ندارند[۲۳]. عمر بن الخطاب نیز می‌گوید: حکومت برای آزاد شده‌ها و فرزندان آنها نیست[۲۴].

علی (ع) درباره آنها فرموده‌اند: اینان به اجبار مسلمان شده‌اند و جزء دشمنان رسول خدا (ص) و در پی بدعت و دشمنی با دین خدا هستند[۲۵].

در آیات قرآن نیز اصطلاح "الشجرة الملعونه" آمده است که منظور از آن، بنی امیه است[۲۶].

در روایتی که از عایشه نقل شده، از معاویه به فرعون تعبیر شده است و رسیدن به حکومت، بر انتخاب خدایی و تأیید الهی دلالت بر آنان ندارد[۲۷].[۲۸]

کتابت برای پیامبر (ص)

معاویه که خواندن و نوشتن می‌دانست از جمله کاتبان پیامبر‌(ص) نیز شد، اما به گفته بعضی از سیره‌نویسان کاتب وحی نبود، بلکه نامه‌های پادشاهان و رؤسای قبایل را می‌نوشت و امور روزانه و حساب اموال و صدقات و تقسیم آنان را برعهده داشت و در این امور، شخصی به نام حنظلة بن ربیع تمیمی با او شرکت داشت.

حکومت بر سرزمین‌های شام

پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و ماجرای سقیفه، ابوسفیان به دستگاه خلافت متمایل شد. دستگاه خلافت که از قدرت و نفوذ او آگاهی داشتند، برای دفع شر او، صدقاتی که در دوران پیامبر گرد آورده بود، به او بازگرداندند. از این‌رو او به همکاری با دستگاه خلافت راضی شد. خلیفه اول فرزند ارشد او، یزید بن ابی‌سفیان را به ولایت دمشق منصوب کرد. بدین‌سان بنیاد خلافت امویان به‌دست خلیفه اول پی‌ریزی شد. در زمان خلیفه دوم یزید بن ابی‌سفیان درگذشت. خلیفه بنا به پیشنهاد یزید، معاویه را به جانشینی او برگزید. معاویه بر شام تسلط یافت و با استفاده از سه عامل زر و زور تزویر، حکومت خود را در شام تثبیت کرد. در این دوران تمام نواحی شام زیر نظر حکومت او قرار گرفت. دوران خلیفه سوم، به‌دلیل خویشاوندی خلیفه با امویان، دوران طلایی حکومت معاویه به‌حساب می‌آید. در این دوره افزون بر دمشق، سایر ولایات شامات، شامل سوریه، فلسطین، اردن و لبنان امروزی در قلمرو حکومتی معاویه قرار گرفت. او در زمان عثمان، اختیار تام یافت. در سایه نیروی نظامی و برخورداری از درآمدهایی که در اثر جنگ‌ها و غنایم به‌دست آمده بود، معاویه حکومت خود را استحکام بخشید. با وجود حمایت‌هایی که خلیفه سوم نسبت به او داشت، اما هنگام محاصره خانه او، در حالی‌که از معاویه درخواست کمک کرده بود، از حمایت و کمک به او خودداری کرد؛ زیرا کشته شدن خلیفه را گامی در جهت وصول به آرزوی دیرین خود، یعنی خلافت، می‌دانست. پس از قتل عثمان، همسرش پیراهن خونی او را برای معاویه فرستاد تا بدین وسیله انگیزه وی در فریب و تحمیق مردم شامل جامه عمل بپوشد. امام علی (ع) در نامه‌ای خطاب به او می‌نویسد که به خدا قسم عثمان را کسی جز تو نکشت. همچنین در فرازی دیگر می‌نویسد زمانی به یاری او می‌شتافتی که به نعمت باشد و زمانی او را خوار می‌کردی که باز به نفعت باشد[۲۹]. امام علی (ع) وی را برکنار کرد[۳۰] معاویه فرمان علی (ع) را نپذیرفت و بر ضد علی بن ابی طالب (ع) شورش کرد و جنگ‌های جمل[۳۱] و صفین[۳۲]، را به راه انداخت. از حکومت وی در ادبیات روایی، به سلطنت تعبیر می‌شود[۳۳]. او توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و آنها او را حاکمی عادل می‌پنداشتند[۳۴] و افرادی چون حسن بصری و عمر بن عبدالعزیز از او دفاع می‌کنند[۳۵]. سرانجام او در رجب سال ۶۰ه‍.ق در حالی که به بیماری "لوقه"[۳۶] مبتلا شده بود، درگذشت[۳۷]. معاویه به طور معمول در برخورد با مخالفان میانه‌رو، گشاده‌رو و با گذشت بود و با هدایای فراوان و بذل و بخشش‌های گسترده از بیت‌المال آنان را می‌خرید. بعدها این حرکت او بدین عنوان که وی سیاستمدار و اهل تسامح بود، تلقی شد. تاریخ، فریب و مکر وی را به حساب زیرکیِ سیاسی او گذاشت و بذل و بخشش‌های او را برای خرید اشراف قریش، به پای شکیبایی و بردباری او نوشت[۳۸]. در واقع معاویه، خلیفه‌ای سنگدل، حیله‌گر، دروغگو و فتنه‌انگیز بود. او عمّال خویش را بر اموال و جان‌ها و نوامیس مسلمین مسلّط ساخت و دیکتاتوری‌ترین شیوه‌های حکومتی را در قالب تزویر و تبلیغات، اعمال می‌کرد و در ریشه‌کن ساختن دین پیامبر می‌کوشید [۳۹]. جنگیدن با علی بن ابی طالب (ع) معاویه را در ردیف اهل بغی و واجب القتل قرار داده بود؛ چنانکه عبدالله بن عمر وی را واجب القتل می‌دانسته است؛ زیرا او با سرکشی در برابر خلیفه رسول خدا (ص) قرار گرفته است[۴۰]. اهل صفین باید توسط علی (ع) سرکوب شوند[۴۱]. اهل صفین باعث اختلاف در امت اسلام بودند پس قتل‌شان واجب است[۴۲]. حرکت اهل صفین معصیت و قتل آنها واجب بوده است[۴۳]. همچنین عمار بن یاسر در جنگ صفین و افرادی چون حجر بن عدی و عمرو بن الحمق خزاعی به دست او کشته شدند[۴۴].[۴۵] معاویه با سیاست‌بازی، بی‌آنکه در تقوا و دیانت از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با احکام اسلامی منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، پوشیدن لباس ابریشم‌، استماع آواز، قضاوت بر خلاف اسلام‌، به رسمیت شناختن فرزند زنا، جنگ با امیرالمؤمنین علی (ع)، اعزام نیروهای نظامی برای قتل و غارت شیعیان امام در زمان خلافت امیرالمؤمنین، شهادت مالک اشتر، حجر بن عدی و یارانش‌، تجاوز به مصر و شهادت محمد بن ابی‌بکر والی منصوب امیرالمؤمنین علی (ع)، قتل عام شیعیان‌، جعل احادیث در مذمت امیرالمؤمنین، جعل احادیث در مدح عثمان‌، امر به لعن امیرالمؤمنین در خطبه نماز، شهادت امام حسن (ع)، خواندن نماز جمعه در روز چهارشنبه‌، همه و همه گوشه‌هایی از این جنایات و اقدامات ضد اسلامی معاویه بودند و او همه این جنایات را بی‌پرده و با کمال جسارت انجام می‌داد و کوچک‌ترین پرده‌پوشی یا ظاهرسازی به جز در مورد شهادت امام حسن (ع) در کار وی نبود.

برائت مأمون از معاویه

سیوطی در تاریخ خلفاء می‌نویسد: مأمون در سال یازدهم خلافتش دستور داد که منادی برائت ذمه خلیفه را از کسی که معاویه را به خیر و نیکی یاد کند، اعلام کند و ندا سر دهد که بهترین خلق بعد از رسول خدا(ص)، علی بن ابی طالب(ع) است[۴۶].

مسعودی درباره علت این فرمان می‌نویسد: مأمون در نامه‌ای به تمام مردم نوشت که معاویه را بر بالای منبر لعن کنند، اما بعدها از ترس شورش، فرمان را لغو کرد. علت آن، این بود که از مطرِّف پسر مغیرة بن شعبه نقل شده است که گفت: من و پدرم در شام بر معاویه وارد شدیم. پدرم بارها نزد او می‌رفت و با وی سخن می‌گفت و سپس نزد ما می‌آمد و از معاویه و عقل و تدبیرش یاد می‌کرد و از آن‌چه که از او دیده بود، بسیار تعجب می‌نمود. یک شب پدرم به خانه بازگشت، ولی از خوردن غذا خودداری نمود. من او را غمناک دیدم. ساعتی در انتظار نشستم و با خود فکر کردم که ناراحتی پدرم شاید به خاطر کاری باشد که ما انجام داده‌ایم.

در این هنگام به پدرم گفتم: چرا شما را امشب غمگین می‌بینم؟ گفت: فرزندم، من از نزد ناپاک‌ترین مردم می‌آیم. گفتم: به چه علت؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم. به او گفتم ای امیرالمؤمنین! تو به کمال قدرت رسیدی. اکنون چه می‌شود اگر به برادرانت از بنی‌هاشم نگاه مهری افکنی و به خدا قسم اکنون دیگر نزد بنی‌هاشم نیرو و قدرتی نیست تا تو از آن هراسان باشی!

معاویه گفت: هیهات هیهات! برادر تیم (ابوبکر) به حکومت رسید و عدل را پیشه ساخت، اما یک روز از مرگ او نگذشت که نام او هم از میان رفت. پس از وی برادر عدی (عمر) زمام حکومت را در دست گرفت و کوشش کرد و ده سال شدت عمل نشان داد، ولی به خدا قسم فردای آن روزی که مرگ دامنش را گرفت نام او هم مرد. فقط می‌گویند عمر، سپس برادر ما، عثمان، زمامدار گردید؛ مردی که کسی از نظر خانوادگی و نسب مانند او نبود. پس آن‌چه که باید انجام دهد انجام داد، ولی به خدا سوگند فردای آن روز که به هلاکت رسید، یاد او هم بین مردم مرد و فراموش گردید. اما برادر هاشم (حضرت محمد(ص)) هر روز پنج بار به نام او فریاد می‌زنند: «أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ».

ای مغیره مادر برای تو نباشد! با زنده بودن نام این مرد کدام عمل باقی می‌ماند؟ به خدا سوگند (چاره نیست) مگر این که (نام پیامبر اسلام) دفن شود[۴۷].

مطرّف بن مغیره جزو کارگزاران دستگاه بنی‌امیه بود که به جنگ شبیب خارجی رفت. اما در پایان عمر خود در سال هفتاد و هفت علیه بنی‌امیه و حجاج شورش و قیام کرد و در همین سال کشته شد[۴۸].

به خاطر این قضیه، مأمون در سال دویست و دوازده از معاویه اعلام برائت کرد.[۴۹]

معاویة بن ابی‌سفیان

رهبر حزب قاسطین، معاویه بود. او در سال هشتم هجرت در حالی که ۲۸ سال داشت، در جریان فتح مکه از روی اکراه و اجبار مسلمان شد. عمر در زمان خلافت خود، او را والی شام کرد. برخی از صحابه، از جمله حذیفه، به سپردن ولایت شام به او اعتراض کردند[۵۰]؛ اما عمر به این اعتراض‌ها وقعی ننهاد. ولایت او بر شام در زمان عثمان نیز ادامه یافت. او حدود بیست سال در شام حکومت کرد و تصویر مردم شام از اسلام، همان بود که او ساخته و خواسته بود. پس از قتل عثمان و بیعت مردم با امیرالمؤمنین، او زیر بار نرفت و علاوه بر توطئه‌های خود، دیگران را نیز بر ضد امام شوراند. او طلحه و زبیر را تشویق به نقض بیعت و جنگ با امام کرد[۵۱]. علاوه بر جنگ صفین که تفصیل آن خواهد آمد، در دو جنگ جمل و نهروان نیز دست معاویه پیدا بود.

او پس از شهادت امیرالمؤمنین با حیله‌ها و شیطنت‌های خاصی که داشت، باعث پراکنده شدن فرماندهان سپاه امام حسن(ع) شد، و امام را مجبور به صلح کرد. او قاتل حجر بن عدی و عمرو بن حمق و بسیاری از شیعیان بود. پدرش، ابوسفیان، همواره با پیامبر اسلام جنگید و در ماجرای فتح مکه از روی اکراه مسلمان شد. مادرش، هند، در جنگ اُحُد باعث کشته شدن حمزه عموی پیامبر شد و جگر او را در دهانش جوید و به هند جگرخوار شهرت یافت. اگر چه معاویه به ظاهر مسلمان شده بود، پیامبر همواره از او بیمناک بود و او را نفرین می‌کرد[۵۲] و می‌فرمود: «هرگاه معاویه را بر منبر من دیدید، او را بکشید»[۵۳]. او کینه خاصی با بنی‌هاشم و حتی شخص پیامبر داشت. یک روز مغیرة بن شعبه به او پیشنهاد کرد که اکنون که خلافت را قبضه کرده‌ای، با بنی هاشم از درِ مهربانی درآی. معاویه بدو گفت: «ابوبکر و عمر و عثمان خلافت کردند و رفتند و نامی از آنان باقی نماند؛ ولی نام محمد هر روز پنج مرتبه در اذان گفته می‌شود. وای بر تو! پس از این دیگر چه می‌ماند، جز اینکه این نام دفن شود»[۵۴].[۵۵]

روش‌های معاویه برای نابودی اسلام و اهل‌بیت(ع)

بهره‌گیری از عوامل فرهنگی

معاویه، علاوه بر استفاده از روش‌های خشونت‌بار قتل و کشتار و جنگ و غارت[۵۶]، به صورتی گسترده از عوامل فرهنگی نیز بهره می‌برد و تمام قدرت و ثروت بی‌حساب امپراتوری اموی را در این راه به کار می‌گرفت. جعل و خلق حدیث، ساخت و پرداخت تفسیر و تحریف تاریخ، از مؤثرترین راه‌هایی بود که معاویه از آن بهره برد. معاویه از این کار چندین هدف و مقصد در نظر داشت؛ اگر چه همه آنها در راستای نابودی اسلام و از میان برداشتن بنی‌هاشم قرار گرفته بود. الف. همه می‌دانیم که در تعلیمات اسلام، اهل بیت(ع) به عنوان همتای قرآن کریم، از بزرگ‌ترین قداست دینی برخوردار بودند[۵۷]. معاویه در برابر اسلام و عمل پیامبر اکرم(ص) می‌خواست اعتبار و قداست دینی خاندان نبوت را به طور کلی تخریب کند. او این کار را به دست جاعلان حدیث و تفسیر و تحریف‌کنندگان تاریخ انجام داد. ب. علاوه بر این، معاویه می‌خواست کسان دیگر را جانشین اهل بیت نبوت قرار دهد و بدین ترتیب، فرهنگ دینی دیگری برای مسلمانان ایجاد نماید. او این کار را نیز به دست جاعلان و تحریف‌کنندگان، صورت عمل داد.

علی بن محمد بن عبدالله مدائنی (۱۳۵ – ۲۲۵) مورخ بزرگ قرن سوم، در کتاب الاحداث می‌نویسد: معاویه پس از به دست آوردن خلافت، فرمانی به همه عمال و کارگزاران خویش نگاشت که در آن آمده بود هر کس چیزی در فضل ابوتراب و خاندانش باز گوید، حرمتی برای جان و مالش نیست و خونش هدر خواهد بود. در فرمان بعد چنین نوشت: هر که از دوست‌داران عثمان و علاقه‌مندان او و ناقلان فضایل وی، در سرزمین تحت فرمانروایی شما زندگی می‌کنند شناسایی کنید و آنها را به خود نزدیک کنید و اکرام نمایید و آن‌چه این‌گونه افراد در فضیلت عثمان نقل می‌کنند برای من بنویسید. اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را نیز ذکر کنید. مدائنی می‌گوید: آن‌چنان این فرمان اجرا شد و مردمان به خاطر رسیدن به حطام دنیوی و مال و منال و صله و خلعت و ملک، حدیث آوردند که نقل فضایل عثمان، فراوانی گرفت. معاویه نیز آن‌چه در اختیار داشت، بی‌دریغ بر سر عرب و غیر عرب فرو ریخت. هر شخص ناشناخته و بی‌قدری که به نزد مأموران و کارگزاران معاویه می‌رفت و چیزی را به عنوان منقبت و فضیلت عثمان نقل می‌کرد، مورد توجه قرار می‌دادند و نامش را گزارش می‌کردند. و او بدین وسیله در دستگاه اموی مقام و منزلت می‌یافت و حتی می‌توانست برای دیگران وساطت کند. پس از چندی باز هم فرمانی دیگر صادر شد و در آن، معاویه به کارگزاران خویش دستور داده بود: اینک روایات فضایل عثمان فراوانی یافته و در همه شهرها و نواحی بر سر زبان‌هاست. چون نامه من به شما برسد، مردم را دعوت کنید که فضایل صحابه و خلفای اولیه را روایت کنند و در فضیلت ابوتراب حدیثی نباشد، مگر اینکه روایتی همانند آن را در فضل خلفای نخستین و صحابه بیاورید یا ضد و مخالف آن را نقل کنید که البته این کار نزد من محبوب‌تر بوده، مرا بیشتر شادمان می‌کند؛ زیرا اینها برای شکستن دلایل ابوتراب و شیعیان، او قوی‌تر و برنده‌ترند. و تحمل آن برای ایشان دشوارتر از روایت‌های فضایل عثمان بوده، کوبندگی بیشتری خواهد داشت.

مدائنی نقل کرده است: فرمان معاویه بر مردم خوانده شد و به دنبال آن، روایات دروغین فراوان در فضایل صحابه پدید آمد که هیچ بهره‌ای از حقیقت نداشت و مردمان به جدیت به نقل این‌گونه سخنان پرداختند و رفته‌رفته چنان شهرت یافت که بر منابر گفته شد و به مکتب‌خانه‌ها راه یافت و معلمان مکتب‌خانه‌ها، بخش زیادی از آنها را به کودکان و نوجوانان آموزش دادند و همان‌طور که قرآن را می‌آموختند، این احادیث ساختگی را می‌آموختند و از بر می‌کردند. کم‌کم از مجامع مردان گذشته، به مراکز تعلیم و تعلم زنان رسید. معلمان این مراکز، آن احادیث را به دختران و بانوان مسلمان آموزش دادند و سرانجام به همین شکل باز هم توسعه یافته، به میان خادمان و بردگان نیز راه یافت. این روال، سالیانی دراز بر اجتماع مسلمانان حاکم بود و نسل‌های زیادی در چنگال احادیث جعلی و دروغین این دوران گرفتار بودند. بدین ترتیب، احادیث جعلی فراوان و نسبت‌های ناروا شهرت یافت و دانشمندان و قاضیان و امرا، بر این راه رفتند؛ اما آنها که از همه، بار سنگین‌تری داشتند، قاریان ریاکار و صاحبان نفوس ضعیفه‌ای بودند که عبادت و خشوع ساختگی نشان داده، جعل حدیث را به عهده گرفته بودند تا بدین وسیله نزد امرا و والیان دولت اموی بهره‌ای نصیب برند و قرب و منزلتی یابند و به مال و منال دنیا و ضیاع و عقار برسند. البته بعدها این احادیث که به این شکل و با این هدف برساخته شده بودند، به دست دین‌داران روزگاران بعد رسید و آنها را با اینکه از دروغ و بهتان پرهیز داشتند به خاطر اینکه اینها را راست می‌پنداشتند و حق می‌دانستند، قبول کردند و برای دیگران بازگو نمودند[۵۸].[۵۹]

تحمیل و تعلیم بغض و کینه و لعن و سب

شورشی که بر ضد عثمان پدید آمد، شورشی مردمی بود[۶۰]. از تمام عالم اسلام به جز شام و حمص که تحت حکومت معاویه بود، به مدینه آمدند. مردم از ستم و اجحاف کارگزاران عثمان به ستوه آمده بودند و همین، آنان را به شورش و اداشته بود. اما زمام این حرکت را قریشیان به دست گرفتند. کسانی از سرشناسان قریش مثل عایشه و طلحه و زبیر، به امید آینده، آن را اداره می‌کردند. سرانجام این شورش قتل عثمان بود. پس از قتل عثمان، نعمان بن بشیر انصاری[۶۱] پیراهن خون‌آلود او را به شام بُرد[۶۲] و این پیراهن، سرفصل تازه‌ای در تاریخ اسلام گشود. پیراهن خونین، به دستور معاویه بر منبر مسجد اعظم شام آویخته شد و پیرمردانی سپید موی، در کنار آن، مجلس عزا به پا کرده، به عزاداری پرداختند[۶۳]. عزاداری یک سال ادامه یافت. خبر این حادثه، به تمام شهرهای مهم تحت حکومت معاویه فرستاده شد[۶۴]. معاویه در اولین سخنرانی بعد از این حادثه کوشید که عثمان را شهیدی مظلوم و علی(ع) را تنها مسئول قتل او قلمداد نماید[۶۵]. از این به بعد سیاست معاویه بر این منوال بود و هر روز به شکلی طرح ایجاد بغض و کینه نسبت به امیرمؤمنان(ع) دنبال می‌شد.

گفتنی است که در آن روزگاران، مردمان شهرهای مختلف، از حوادث اتفاق افتاده در دیگر شهرها به ویژه آنها که در دوردست‌ها بودند، خبردار نمی‌شدند و وسایل ارتباط سریع وجود نداشت؛ و اگر گاه خبری به سرعت انتقال می‌یافت، به دست صاحبان قدرت و حکومت می‌رسید و در اختیار آنها قرار داشت و مردم از آن محروم بودند. بنابراین یک حکومت نیرومند و ریشه‌دار، همانند حکومت معاویه، که دو دهه تمام در شام حکومت بلامنازع کرده بود و همه چیز را در اختیار خویش داشت، می‌توانست به آسانی اخبار مناطق دور دست را به هر شکل که بخواهد تحریف کند و این، آن چیزی بود که در جریان قتل عثمان در شام اتفاق افتاد. مسئله قتل عثمان و اینکه امیر مؤمنان(ع) مقصر اصلی در خون عثمان است، مسئله‌ای بود که در شام و حمص (= سوریه، اردن، لبنان و فلسطین) با بمبارانی از تبلیغ به مردم القا می‌شد. رنگ دینی مسئله و عنوان احساس برانگیزِ خلیفه شهید مظلوم! احساسات و عواطف مردم را به صورتی تند و آتشین علیه کوفه و امام علی(ع) برمی‌انگیخت. معاویه و حکومت اموی، در تبلیغ بر ضد امام، تنها به این مقدار بسنده نکرد؛ بلکه کوشید از هر وسیله ممکن در ایجاد کینه و بغض در مردم این دو استان بزرگ سود جوید.

آن‌چه ابن هلال ثقفی[۶۶] در کتاب معروف الغارات نقل می‌کند، نمونه‌ای از این باب است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل: در دوران معاویه، عمر بن ثابت[۶۷] در دهات و قرای شام، از این ده به آن ده حرکت می‌کرد و به هر ده که می‌رسید، مردم آن را جمع می‌نمود و برای آنان سخنرانی می‌کرد. در سخنانش می‌گفت: ای مردم، علی بن ابی‌طالب، مردی منافق بود و او بود که می‌خواست در لیله عقبه شتر پیامبر را رم داده، ایشان را از کوه به زیر پرت کند و به قتل برساند؛ پس او را لعنت کنید. مردم آن ده نیز امام را لعن می‌کردند. پس از آنجا بیرون می‌رفت و به ده دیگری روی می‌کرد و کار خود را به همین شکل ادامه می‌داد[۶۸]. کارهای تبلیغی معاویه، با بهره‌گیری از تمام وسایل ممکن، با توجه به اینکه همه لعاب دینی داشتند، یک حرکت بزرگ بر ضد امیرمؤمنان علی(ع) به وجود آورد. مردان در شام آن چنان از کینه لبریز شده و آن چنان برای انتقام خون عثمان به شور آمدند که سوگند یاد کردند از آن به بعد از همسران خویش دوری گزینند و آب غسل بر سر نریزند و بر رختخواب راحت نخوابند تا کشندگان عثمان را به قتل رسانند و اگر کسی مانع این راه باشد، او را نابود کنند یا حداقل خود جان بر سر این کار نهند[۶۹].

معاویه با بهره‌گیری از کشته شدن عثمان و تبلیغات منفی گسترده علیه مردمان کوفه و امام، صد و پنجاه هزار نفر از مردم شام را برای جنگ صفین بسیج کرد؛ جنگی که به تخمین مورخان معتبر قدیم، هفتاد هزار کشته به جای گذاشت. اگر بخواهیم عمق فاجعه‌ای که در این تبلیغات منفی به وجود آمده بود و ذهنیت مردمانی را که با تکیه بر این تبلیغات به صفین آمده بودند بدانیم، حادثه‌ای که مورخان جنگ صفین در این رابطه نقل کرده‌اند کفایت می‌کند. در یک شبانگاه، هاشم مرقال،[۷۰] پرچمدار لشکر امیرمؤمنان(ع) مردان جنگی لشکر کوفه را به جنگ دعوت کرد. ندای او چنین بود: آن کس که خدا و دار آخرت را خواهان است، نزد من بیاید. مردان زیادی نزد او آمدند. او با این جمع از جان گذشته و طالب آخرت، به لشکر معاویه حمله آورد. اما به هر سوی می‌رفت، با پایداری روبه‌رو می‌شد. اما سرانجام، او و جمعی از قاریان قرآن به سوی دشمن حمله آورده، جنگی سخت کردند تا توانستند آنان را عقب برانند. در این هنگام، جوانی از لشکر شام به سوی آنها حمله آورد در حالی که این رجز را می‌خواند: أنا ابن أرباب الملوك غسان *** والدائن اليوم بدين عثمان إنی أتاني خبر فأشجان *** أن عليا قتل ابن عفان من فرزند شاهان غسانم و امروز به دین عثمان پایبندم. به من خبری رسیده و مرا غمگین ساخته است. و آن این است که علی، عثمان فرزند عفان را کشته است. این رجز را می‌خواند و همچنان شمشیر می‌زد و حمله می‌آورد و ناسزا می‌گفت و لعنت می‌کرد و زیاده سخن بر زبان می‌آورد. هاشم در پاسخ او گفت: ای بنده خدا، این سخن در پیشگاه الهی، مخاصمه به دنبال خواهد آورد و این جنگ، پس از خویش حساب خواهد داشت؛ از خدا بترس. تو به سوی خدا باز خواهی گشت و او از تو درباره این جنگ و آن‌چه قصد و نیت توست، پرسش خواهد کرد. جوان گفت: من از آن‌رو با شما می‌جنگم که رهبر شما –چنان‌که به من گفته‌اند- نماز نمی‌خواند و شما نیز نماز نمی‌خوانید! و از آن‌رو با شما می‌جنگم که رهبر شما خلیفه ما را کشته است و شما هم در این کار همراه بوده‌اید![۷۱]

شام به دست یزید بن ابی‌سفیان فتح شده بود و اسلام به وسیله او در میان مردمان آنجا رواج یافته بود. پس از مرگ او در سال ۱۸ قمری حکومت این استان بزرگ به معاویه واگذار شد. در عصر خلافت عثمان، حکومت استان حمص به آن اضافه گردید؛ بنابراین معاویه در هنگام قتل عثمان، در سال ۳۵ قمری هفده سال و در سال ۳۷ قمری در شروع جنگ صفین حدود نوزده سال در این سرزمین پهناور حکومت کرده بود و مردم آنجا، اعم از بومی و مهاجر، تحت تربیت معاویه، روزگار درازی گذرانیده، کاملاً به شکلی که او می‌خواست درآمده بودند. تبلیغات منفی بعد از قتل عثمان، درباره امیرالمؤمنین(ع) بر زمینه درازمدتی از تربیت‌های قبلی بار بود و به همین جهت نیز با چنین شتابی به بار نشست و به شکل صد و پنجاه هزار شمشیرزن که تا پای مرگ پایداری می‌کردند، در آمد.[۷۲]

منابع

پانویس

  1. الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ وی در سال ۶۰ هجری، در شام و در ۷۸ سالگی و به قول بعضی در ۸۲ سالگی از دنیا رفت: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۸.
  2. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۶.
  3. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.
  4. مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).
  5. جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی (ع) است.
  6. نهج البلاغه، خطبه ٢٠٠: «"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة"»
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.
  8. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۶۰.
  9. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی
  10. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.
  11. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳.
  12. فقال أمیر المؤمنین (ع): "قَاتَلَ اَللَّهُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۴۰. قال (ع): "يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۶۵۱، لعن الله ابن آکلة الأکباد: تهذیب الاحکام، مزی، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۰۵.
  13. اُمّ حبیبه، همسر رسول خدا (ص)، خواهر معاویه بود، از این‌رو دایی مؤمنان نامیده شد. سید مرتضی در نقد این ادعا گفته است زمانی به برادرِ مادر، دایی گفته می‌شود که رابطه مادری از راه نسب باشد، نه تشبیه و استعاره. از این‌رو، پدران و خواهرانِ همسرانِ رسول خدا (ص)، نیز جدّ و خاله مسلمانان نامیده نمی‌شوند. [وگرنه حیی بن اخطب یهودی به دلیل این که پدر صفیه است، باید «جدّالمؤمنین» خوانده شود.] چرا فقط معاویه از میان برادران آنان، خال المؤمنین نامیده شد، در حالی که محمد بن ابی‌بکر برادر عایشه و عبدالله بن عمر برادر حفصه بودند. عصبیت‌ها انسان را کر و کور می‌کند، ر. ک: رسائل الشریف، ج۴، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر ر. ک: اسکافی، المعیار والموازنة، ص۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق؛ ج۵۹، ص۱۰۳.
  14. رسائل الشریف، ج۴، ص۲۱. معاویه در این زمان، چند نامه برای رؤسای قبایل نوشت، ولی دست تزویر و جعل او را در شمار کاتبان وحی قرار داد. در این باره، ر. ک: مسند احمد، ج۴، ص۱۸۱؛ سید بن طاووس، طرائف، ص۵۰۲؛ حلی، کشف الحق و نهج الصدق، ص۱۱؛ امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۶۸ و ۲۷۰؛ احمدی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۱۸؛ ابوریه، شیخ المضیرة أبی‌هریره، ص۲۰۴ - ۲۰۵؛ عقاد، معاویة بن ابی‌سفیان فی المیزان، ص۱۶۴. از این‌رو در برخی منابع قدیمی نیز معاویه در شمار مطلق «کُتّاب النبی» آمده است نه کاتبان وحی، ر. ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۳؛ الاصابة، ج۶، ص۱۲۱.
  15. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.
  16. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۸.
  17. انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۴۶ و اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.
  18. قال رسول الله (ص): «معاویة صلعوک لامال له»؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۲.
  19. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۵-۳۴۶.
  20. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶.
  21. و کتم اسلامه من ابیه و أمه: اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳؛ و کتم اسلامه... هذا یعارضه ما ثبت فی الصحیح: الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.
  22. معاویه از طلقاء است؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۴۰۱.
  23. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۵۰-۸۵۱.
  24. الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۷۱.
  25. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷۸.
  26. الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۱۹۱؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم، ج۷، ص۲۳۳۶.
  27. شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۵۹.
  28. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴-۳۴۵.
  29. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.
  30. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.
  31. مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).
  32. جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی (ع) است.
  33. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰. قال رسول الله: «اَلْخِلاَفَةُ بَعْدِي ثَلاَثُونَ ثُمَّ تَكُونُ مِلْكاً»؛ (فتح الباری، ابن حجر، ج۱۲، ص۵۴).
  34. امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۱ (پاورقی).
  35. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۲. ترجیحا دفاع حسن بصری از ترس و تقیه بوده است نه واقعی و حقیقی (یوسفی غروی).
  36. یا لقوا؛ فلج نسبی که موجب لرزش اعضای بدن می‌شود.
  37. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۰.
  38. طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۱۲.
  39. برای شناخت پلیدی‌ها و جنایات معاویه، ر. ک: «الغدیر»، ج۱، ص۱۳۸ تا ۳۸۴.
  40. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۳.
  41. المجموع، نووی، ج۱۹، ص۱۹۸.
  42. المغنی، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ کشف القناع، بهوتی، ج۶، ص۲۰۱.
  43. المسبوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴.
  44. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۵۷.
  45. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۸.
  46. تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷.
  47. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۶۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۸۳.
  48. تاریخ طبری، ج۵، ص، ۱۰۹؛ زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۵۷.
  49. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 610-611.
  50. متقی هندی، کنز العمال، ج۵، ص۷۷۱.
  51. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۷.
  52. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۱۹؛ مسند احمد بن حنبل، ج۷، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۹.
  53. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۶۳۷؛ مزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، ج۷۷، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۹، ص۱۵۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۱۷۶.
  54. مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۴۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۲۹.
  55. جعفری، یعقوب، مقاله «قاسطین»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۱۴۳.
  56. تنها در یک حمله تخریبی و غارتگرانه عوامل معاویه به سرزمین تحت حکومت علوی، سی هزار تن کشته شدند.
  57. حدیث مشهور ثقلین همین مسئله را اثبات می‌کند، ر.ک: نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابی‌طالب، ج۷، ص۱۲۳؛ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمان، سنن الدارمی، ج۲، ص۴۳۱؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۲ – ۶۶۳، ح۳۷۸۶ و ۳۷۸۸؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳، ۱۶۶، ۱۷۰ و ۱۸۲.
  58. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۵ - ۱۶ و ج۱۱، ص۴۴ - ۴۶.
  59. جاودان، محمد علی، مقاله «سب»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۳۲۵.
  60. ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۴۸ و ج۵، ص۵۹ – ۶۰، ق ۴؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۰.
  61. رئیس بخش کوچک‌تر خزرج و اولین بیعت کننده با ابوبکر در سقیفه.
  62. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.
  63. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۲۷.
  64. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲.
  65. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۱ – ۳۲ و ۱۲۷ – ۱۲۸.
  66. ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفی) متوفای ۲۸۳ ق.
  67. برادر زید بن ثابت.
  68. ابن هلال ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۸۱ - ۵۸۲.
  69. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۷۷.
  70. هاشم بن عتبة بن ابی‌وقاص (مرقال). ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۳۷۷.
  71. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲ – ۴۳؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۵۴ - ۳۵۵.
  72. جاودان، محمد علی، مقاله «سب»، دانشنامه امام علی ج۹ ص ۳۲۸.