کربلا در معارف و سیره حسینی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">\n: +)) |
|||
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = کربلا | |||
| عنوان مدخل = کربلا | |||
| مداخل مرتبط = [[کربلا در تاریخ اسلامی]] - [[کربلا در معارف و سیره حسینی]] - [[کربلا در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
'''کربلا''' [[شهر]] مقدسی در سرزمین [[عراق]] است که مدفن [[امام حسین]]{{ع}} در آنجاست، سرزمینی در نزدیکی رود [[فرات]]. کربلا شهری با [[فضیلت]] است و [[زیارت قبر امام]] [[حسین]]{{ع}} مورد تأکید فراوان [[ائمه]] بوده است. | '''کربلا''' [[شهر]] مقدسی در سرزمین [[عراق]] است که مدفن [[امام حسین]] {{ع}} در آنجاست، سرزمینی در نزدیکی رود [[فرات]]. کربلا شهری با [[فضیلت]] است و [[زیارت قبر امام]] [[حسین]] {{ع}} مورد تأکید فراوان [[ائمه]] بوده است. | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
کربلا [[شهر]] مقدسی در سرزمین [[عراق]] است که [[مدفن]] [[امام حسین]]{{ع}} در آنجاست، سرزمینی در نزدیکی رود [[فرات]]<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۸۸.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} پس از [[جنگ صفّین]]، هنگام عبور از [[کربلا]] همراه برخی همراهان، چشمانش پر از [[اشک]] شد و فرمود: اینجاست محلّ فرود آمدنشان... و اینجاست شهادتگاه [[عاشقان]] بینظیر که در گذشته و [[آینده]]، نمونه ندارند: {{متن حدیث|مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَاءَ لاَ يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لاَ يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ...}}<ref>سفینة البحار، ج۲، ص۱۹۷ و ۴۷۵.</ref> و به همین خاطر، "[[کربلا]]" سمبل [[ایثار]] و جانبازی و [[شهادتطلبی]] و [[شوق]] و [[شور]] حماسی شناخته شده است و در طول [[تاریخ]] نیز، کانون عشقهای [[برتر]] بوده و همچون مغناطیسی، دلهای [[مشتاق]] و شیدای [[معرفت]] را به سوی خود کشیده است. در حماسۀ [[دفاع مقدس]] [[ایران]] نیز، بسیاری از [[رزمندگان]] [[اسلام]]، به [[شوق]] [[کربلا]] و [[زیارت]] [[حرم حسینی]]، [[جبههها]] را درمی نوردیدند و با بعثیان [[کافر]] میجنگیدند و رو به کعبۀ [[عشق]]، کربلای [[سید الشهدا]]{{ع}} [[شهید]] میشدند، چون [[کربلا]] سمبل هر جایی است که صحنۀ دیگری [[حق و باطل]] باشد. | کربلا [[شهر]] مقدسی در سرزمین [[عراق]] است که [[مدفن]] [[امام حسین]] {{ع}} در آنجاست، سرزمینی در نزدیکی رود [[فرات]]<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۸۸.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} پس از [[جنگ صفّین]]، هنگام عبور از [[کربلا]] همراه برخی همراهان، چشمانش پر از [[اشک]] شد و فرمود: اینجاست محلّ فرود آمدنشان... و اینجاست شهادتگاه [[عاشقان]] بینظیر که در گذشته و [[آینده]]، نمونه ندارند: {{متن حدیث|مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَاءَ لاَ يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لاَ يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ...}}<ref>سفینة البحار، ج۲، ص۱۹۷ و ۴۷۵.</ref> و به همین خاطر، "[[کربلا]]" سمبل [[ایثار]] و جانبازی و [[شهادتطلبی]] و [[شوق]] و [[شور]] حماسی شناخته شده است و در طول [[تاریخ]] نیز، کانون عشقهای [[برتر]] بوده و همچون مغناطیسی، دلهای [[مشتاق]] و شیدای [[معرفت]] را به سوی خود کشیده است. در حماسۀ [[دفاع مقدس]] [[ایران]] نیز، بسیاری از [[رزمندگان]] [[اسلام]]، به [[شوق]] [[کربلا]] و [[زیارت]] [[حرم حسینی]]، [[جبههها]] را درمی نوردیدند و با بعثیان [[کافر]] میجنگیدند و رو به کعبۀ [[عشق]]، کربلای [[سید الشهدا]] {{ع}} [[شهید]] میشدند، چون [[کربلا]] سمبل هر جایی است که صحنۀ دیگری [[حق و باطل]] باشد. | ||
در [[روایات]] آمده است که [[سید الشهدا]]{{ع}} نواحی اطراف [[قبر]] خویش را از [[اهل]] [[نینوا]] و غاضریّه به مبلغ شصت هزار [[درهم]] خریداری کرد و به خود آنان [[صدقه]] داد و با آنان شرط کرد که [[مردم]] را به [[جایگاه]] قبرش [[راهنمایی]] کنند و هر که را به [[زیارت]] آن حضرت آید، سه روز مهمان نمایند و [[پذیرایی]] کنند<ref>مجمع البحرین، طریحی، واژۀ «کربل».</ref>. | در [[روایات]] آمده است که [[سید الشهدا]] {{ع}} نواحی اطراف [[قبر]] خویش را از [[اهل]] [[نینوا]] و غاضریّه به مبلغ شصت هزار [[درهم]] خریداری کرد و به خود آنان [[صدقه]] داد و با آنان شرط کرد که [[مردم]] را به [[جایگاه]] قبرش [[راهنمایی]] کنند و هر که را به [[زیارت]] آن حضرت آید، سه روز مهمان نمایند و [[پذیرایی]] کنند<ref>مجمع البحرین، طریحی، واژۀ «کربل».</ref>. | ||
[[کربلا]] نام یکی از شهرهای [[کشور عراق]] است که در کنار رودخانۀ [[فرات]] قرار داشته است. این [[شهر]]، تا سال ۶۱ [[هجری]]، بیابان بوده است. از آن زمان به بعد، بر اثر [[شهادت]] [[حسین بن علی]]{{ع}} در آن محلّ، بتدریج مورد توجّه [[شیعیان]] [[آل علی]] قرار گرفت و پس از بنای مرقدهای [[شهدا]]، متدرّجا مرکز جمعیّت گردید و امروز، یکی از شهرهای زیارتی [[عراق]] میباشد که قریب ۶۵۰۰۰ تن جمعیّت دارد و در ماههای [[محرّم]] و صفر و هنگام زمستان، به سبب ورود [[زایران]]، جمعیّت [[شهر]] به ١٠٠٠٠٠ تن میرسد<ref>فرهنگ فارسی، معین. برای آشنایی با تاریخ این شهر از دیرباز تا عصر حاضر، ر.ک: «تراث کربلا» از سلمان هادی الطعمه (این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است: میراث کربلا) همچنین ر.ک: «موسوعة العتبات المقدسه» جلد ۸ (قسم کربلا) از جعفر الخلیلی.</ref>. در [[کربلا]] بیش از نشانهای جغرافیایی و [[تاریخی]]، باید مفاهیم والای [[انسانی]] و شورگستریها و [[الهام]] بخشیهای [[قداست]] آفرین را سراغ گرفت<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۹۷.</ref>. | [[کربلا]] نام یکی از شهرهای [[کشور عراق]] است که در کنار رودخانۀ [[فرات]] قرار داشته است. این [[شهر]]، تا سال ۶۱ [[هجری]]، بیابان بوده است. از آن زمان به بعد، بر اثر [[شهادت]] [[حسین بن علی]] {{ع}} در آن محلّ، بتدریج مورد توجّه [[شیعیان]] [[آل علی]] قرار گرفت و پس از بنای مرقدهای [[شهدا]]، متدرّجا مرکز جمعیّت گردید و امروز، یکی از شهرهای زیارتی [[عراق]] میباشد که قریب ۶۵۰۰۰ تن جمعیّت دارد و در ماههای [[محرّم]] و صفر و هنگام زمستان، به سبب ورود [[زایران]]، جمعیّت [[شهر]] به ١٠٠٠٠٠ تن میرسد<ref>فرهنگ فارسی، معین. برای آشنایی با تاریخ این شهر از دیرباز تا عصر حاضر، ر. ک: «تراث کربلا» از سلمان هادی الطعمه (این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است: میراث کربلا) همچنین ر. ک: «موسوعة العتبات المقدسه» جلد ۸ (قسم کربلا) از جعفر الخلیلی.</ref>. در [[کربلا]] بیش از نشانهای جغرافیایی و [[تاریخی]]، باید مفاهیم والای [[انسانی]] و شورگستریها و [[الهام]] بخشیهای [[قداست]] آفرین را سراغ گرفت<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۹۷.</ref>. | ||
==علت نامگذاری== | == علت نامگذاری == | ||
در این که "[[کربلا]]" یعنی چه و ریشۀ لغوی آن چیست و از چه گرفته شده، بحثهای مفصّلی انجام گرفته است<ref>از جمله ر.ک: «موسوعه العتبات المقدسه»، ج۸، ص۹ به بعد.</ref>. طبق برخی نقلها، این نام از ترکیب "کرب" و "ال" ساخته شده است، یعنی [[حرم]] [[الله]]، یا [[مقدّس]] [[الله]]، "کرب" در لغت سامی به معنای "[[قرب]]" در [[عربی]] است (کرب: [[قرب]]). اگر"ال" هم به معنای "[[الله]]" باشد، [[کربلا]] به معنای محلّی است که نزد [[خدا]]، [[مقدّس]] و [[مقرّب]] است، یا "[[حرم]] [[خدا]]" است<ref>از جمله ر.ک: «موسوعه العتبات المقدسه»، ج۸، ص۱۰.</ref>. برخی هم آن را ترکیب یافته از "[[کور]] [[بابل]]" دانستهاند، یعنی مجموعهای از آبادیها و روستاهای [[بابل]]. موقعیّتی که [[کربلا]] در آن قرار دارد، در [[بین النهرین]] است. این منطقه در گذشتههای دور، مهد حوادث و احیانا [[تمدنها]] بوده است و بخشهای گوناگونی از این [[ناحیه]]، نامهای مختلف داشته است. [[کربلا]]، [[کور]] [[بابل]]، [[نینوا]]، غاضریّه، کربله، [[نواویس]]، حیر، طفّ، شفیه، [[عقر]]، نهر علقمی، [[عمورا]]، [[ماریه]] و... که بعضی از اینها نام روستاها و آبادیهایی در این منطقۀ وسیع بوده است<ref>تراث کربلا، ص۱۹.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۹۷.</ref> | در این که "[[کربلا]]" یعنی چه و ریشۀ لغوی آن چیست و از چه گرفته شده، بحثهای مفصّلی انجام گرفته است<ref>از جمله ر. ک: «موسوعه العتبات المقدسه»، ج۸، ص۹ به بعد.</ref>. طبق برخی نقلها، این نام از ترکیب "کرب" و "ال" ساخته شده است، یعنی [[حرم]] [[الله]]، یا [[مقدّس]] [[الله]]، "کرب" در لغت سامی به معنای "[[قرب]]" در [[عربی]] است (کرب: [[قرب]]). اگر"ال" هم به معنای "[[الله]]" باشد، [[کربلا]] به معنای محلّی است که نزد [[خدا]]، [[مقدّس]] و [[مقرّب]] است، یا "[[حرم]] [[خدا]]" است<ref>از جمله ر. ک: «موسوعه العتبات المقدسه»، ج۸، ص۱۰.</ref>. برخی هم آن را ترکیب یافته از "[[کور]] [[بابل]]" دانستهاند، یعنی مجموعهای از آبادیها و روستاهای [[بابل]]. موقعیّتی که [[کربلا]] در آن قرار دارد، در [[بین النهرین]] است. این منطقه در گذشتههای دور، مهد حوادث و احیانا [[تمدنها]] بوده است و بخشهای گوناگونی از این [[ناحیه]]، نامهای مختلف داشته است. [[کربلا]]، [[کور]] [[بابل]]، [[نینوا]]، غاضریّه، کربله، [[نواویس]]، حیر، طفّ، شفیه، [[عقر]]، نهر علقمی، [[عمورا]]، [[ماریه]] و... که بعضی از اینها نام روستاها و آبادیهایی در این منطقۀ وسیع بوده است<ref>تراث کربلا، ص۱۹.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۹۷.</ref> | ||
[[بلا]] هم به معنای [[رنج]] و محنت و گرفتاری است، هم به معنای [[آزمایش]] و [[امتحان]]. اغلب، [[رنجها]] و [[گرفتاریها]] مایه [[آزمون]] [[انسانها]] در [[زندگی]] و در طریق [[دینداری]] است. کربلا (کرب و [[بلا]]) نیز آمیختهای از عظیمترین [[رنجها]] و محنتها بود و هم بزرگترین [[آزمایش]] [[تاریخی]] برای [[اهل حق]] و [[باطل]]، تا موضع خویش را مشخص سازند. وقتی [[امام حسین|سید الشهدا]]{{ع}} به این سرزمین رسید، پرسید: اینجا چه نام دارد؟ گفتند: کربلا، چشمان آن حضرت پر از [[اشک]] شد و پیوسته میفرمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاء}} و [[یقین]] کرد که شهادتگاه خود و یارانش همین جاست و فرمود: {{متن حدیث|هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا }}<ref>«اینجا سرزمین رنج و گرفتاری و بلاست، اینجا محل فرود آمدن ما و جایگاه ریخته شدن خونهای ماست» حیاة الامام الحسین، ج ۳، ص ۹۱.</ref>. | [[بلا]] هم به معنای [[رنج]] و محنت و گرفتاری است، هم به معنای [[آزمایش]] و [[امتحان]]. اغلب، [[رنجها]] و [[گرفتاریها]] مایه [[آزمون]] [[انسانها]] در [[زندگی]] و در طریق [[دینداری]] است. کربلا (کرب و [[بلا]]) نیز آمیختهای از عظیمترین [[رنجها]] و محنتها بود و هم بزرگترین [[آزمایش]] [[تاریخی]] برای [[اهل حق]] و [[باطل]]، تا موضع خویش را مشخص سازند. وقتی [[امام حسین|سید الشهدا]] {{ع}} به این سرزمین رسید، پرسید: اینجا چه نام دارد؟ گفتند: کربلا، چشمان آن حضرت پر از [[اشک]] شد و پیوسته میفرمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاء}} و [[یقین]] کرد که شهادتگاه خود و یارانش همین جاست و فرمود: {{متن حدیث|هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا }}<ref>«اینجا سرزمین رنج و گرفتاری و بلاست، اینجا محل فرود آمدن ما و جایگاه ریخته شدن خونهای ماست» حیاة الامام الحسین، ج ۳، ص ۹۱.</ref>. | ||
آمیختگی این سرزمین و این نام با [[شداید]] و [[رنجها]] پیش از آن نیز از زبان [[اولیاء]] [[خدا]] نقل شده است. [[حضرت عیسی]]{{ع}} وقتی بر این سرزمین [[گذشت]]، [[اندوه]] او را فرا گرفت و آن [[زمین]] را "[[ارض]] کرب و [[بلاء]]" دانست<ref>بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۵۳</ref>. روزی [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]]{{صل}} برای دخترش [[فاطمه]] از [[شهادت]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} در [[آینده]] سخن میگفت، در حالی که [[امام حسین|حسین]] [[کودکی]] در آغوش [[مادر]] بود. [[فاطمه زهرا|حضرت زهرا]]{{عم}} از [[پدر]] پرسید: آنجا که فرزندم کشته میشود کجاست؟ فرمود: کربلاست، سرزمین محنت و [[رنج]] بر ما و بر [[امت]]... {{عربی|موضع یقال له کربلاء و هی دار کرب و بلاء علینا و علی الامة الائمة...}} <ref>بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۶۴</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۸۲ الی ۸۴.</ref> | آمیختگی این سرزمین و این نام با [[شداید]] و [[رنجها]] پیش از آن نیز از زبان [[اولیاء]] [[خدا]] نقل شده است. [[حضرت عیسی]] {{ع}} وقتی بر این سرزمین [[گذشت]]، [[اندوه]] او را فرا گرفت و آن [[زمین]] را "[[ارض]] کرب و [[بلاء]]" دانست<ref>بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۵۳</ref>. روزی [[پیامبر خاتم|حضرت رسول]] {{صل}} برای دخترش [[فاطمه]] از [[شهادت]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} در [[آینده]] سخن میگفت، در حالی که [[امام حسین|حسین]] [[کودکی]] در آغوش [[مادر]] بود. [[فاطمه زهرا|حضرت زهرا]] {{عم}} از [[پدر]] پرسید: آنجا که فرزندم کشته میشود کجاست؟ فرمود: کربلاست، سرزمین محنت و [[رنج]] بر ما و بر [[امت]]... {{عربی|موضع یقال له کربلاء و هی دار کرب و بلاء علینا و علی الامة الائمة...}} <ref>بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۶۴</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۸۲ الی ۸۴.</ref> | ||
==[[کرب]] و [[بلا]] و [[آزمایش]] [[اهل بیت]] {{ع}} و [[اصحاب]]== | == [[کرب]] و [[بلا]] و [[آزمایش]] [[اهل بیت]] {{ع}} و [[اصحاب]] == | ||
اگر کربلا را سرزمین [[آزمایش]] به حساب آوریم، هم [[آزمایش]] [[خلوص]]، [[فداکاری]] و [[عشق]] [[امام حسین|ابا عبدالله]] و [[خاندان]] و [[یاران]] اوست که در کوره [[رنجها]] و شهادتها و داغها و [[مصیبتها]]، جوهره ذاتی و بُعد متعالی آنان و [[میزان]] [[صدق]] [[عقیده]] و ادعایشان به [[ظهور]] رسید، هم آزمایشگاه [[کوفیان]] و مدعیان [[نصرت]] و [[یاری]] و نیز [[حکام]] [[اموی]] بود که نسبت به [[فرزند]] [[پیامبر]] و [[حجت]] [[الهی]] آنگونه [[رفتار]] کردند. | اگر کربلا را سرزمین [[آزمایش]] به حساب آوریم، هم [[آزمایش]] [[خلوص]]، [[فداکاری]] و [[عشق]] [[امام حسین|ابا عبدالله]] و [[خاندان]] و [[یاران]] اوست که در کوره [[رنجها]] و شهادتها و داغها و [[مصیبتها]]، جوهره ذاتی و بُعد متعالی آنان و [[میزان]] [[صدق]] [[عقیده]] و ادعایشان به [[ظهور]] رسید، هم آزمایشگاه [[کوفیان]] و مدعیان [[نصرت]] و [[یاری]] و نیز [[حکام]] [[اموی]] بود که نسبت به [[فرزند]] [[پیامبر]] و [[حجت]] [[الهی]] آنگونه [[رفتار]] کردند. | ||
[[امام حسین|ابا عبدالله]]{{ع}} نیز در اشاره به جنبه آزمونی [[بلاها]] در [[کشف]] جوهره [[دینداری]] و [[میزان]] [[تعهد]]، در خطابهای که در منزلگاه "ذو حسم" (و بقولی در کربلا) ایراد نمود، فرمود: "[[مردم]] [[بنده]] دنیایند و [[دین]] بر زبانشان شیرین است و تا زندگیهاشان بچرخد و آسوده باشند، دم از [[دین]] میزنند اما آنگاه که با [[بلا]] آزموده شوند، [[دینداران]] اندک میشوند"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ}}؛ تحف العقول، حرانی، ص ۲۴۵</ref> چه آزمایشی سختتر از اینکه [[حجت]] [[خدا]] را در [[محاصره]] [[دشمنان]] ببینند و بخاطر [[دنیاطلبی]] و [[بیم]] از [[مرگ]]، [[دست]] از [[یاری]] او بردارند! به همین جهت، وقتی [[امام]] در طول راه از بعضی [[یاری]] خواست و آنان [[روحیه]] [[فداکاری]] و [[جهاد]] در رکاب [[امام]] را نداشتند، حضرت فرمود که از منطقه دور باشند، چرا که هر کس ندای [[نصرت]] خواهی [[امام]] را بشنود و [[یاری]] نکند، گرفتار [[عذاب الهی]] خواهد شد{{متن حدیث|فَوَ اللَّهِ لَا يَسْمَعُ وَاعِيَتَنَا أَحَدٌ ثُمَّ لَا يَنْصُرُنَا إِلَّا هَلَكَ فَقَالَ لَهُ أَمَّا هَذَا فَلَا يَكُونُ أَبَداً إِنْ شَاءَ اللَّه}}<ref>بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۹، انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۷۴</ref> به علاوه، [[آزمایش]] بزرگ کربلا، برای [[اهل بیت]] و [[امام حسین|حسین بن علی]]{{عم}} نیز [[وسیله]] [[قرب به خدا]] و ترفیع [[درجه]] بود، آنگونه که [[حضرت ابراهیم]] و [[اسماعیل]] با [[فرمان]] [[ذبح]]، [[آزمایش]] شدند و نیز، [[ابراهیم]]، به [[فرمان الهی]] مامور شد [[خانواده]] خود را در دشت بی [[آب]] و خشک، تنها بگذارد، و نیز با [[آتش]] نمرودیان [[آزمایش]] شد و در [[دل]] شعلهها رفت. | [[امام حسین|ابا عبدالله]] {{ع}} نیز در اشاره به جنبه آزمونی [[بلاها]] در [[کشف]] جوهره [[دینداری]] و [[میزان]] [[تعهد]]، در خطابهای که در منزلگاه "ذو حسم" (و بقولی در کربلا) ایراد نمود، فرمود: "[[مردم]] [[بنده]] دنیایند و [[دین]] بر زبانشان شیرین است و تا زندگیهاشان بچرخد و آسوده باشند، دم از [[دین]] میزنند اما آنگاه که با [[بلا]] آزموده شوند، [[دینداران]] اندک میشوند"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ}}؛ تحف العقول، حرانی، ص ۲۴۵</ref> چه آزمایشی سختتر از اینکه [[حجت]] [[خدا]] را در [[محاصره]] [[دشمنان]] ببینند و بخاطر [[دنیاطلبی]] و [[بیم]] از [[مرگ]]، [[دست]] از [[یاری]] او بردارند! به همین جهت، وقتی [[امام]] در طول راه از بعضی [[یاری]] خواست و آنان [[روحیه]] [[فداکاری]] و [[جهاد]] در رکاب [[امام]] را نداشتند، حضرت فرمود که از منطقه دور باشند، چرا که هر کس ندای [[نصرت]] خواهی [[امام]] را بشنود و [[یاری]] نکند، گرفتار [[عذاب الهی]] خواهد شد{{متن حدیث|فَوَ اللَّهِ لَا يَسْمَعُ وَاعِيَتَنَا أَحَدٌ ثُمَّ لَا يَنْصُرُنَا إِلَّا هَلَكَ فَقَالَ لَهُ أَمَّا هَذَا فَلَا يَكُونُ أَبَداً إِنْ شَاءَ اللَّه}}<ref>بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۹، انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۷۴</ref> به علاوه، [[آزمایش]] بزرگ کربلا، برای [[اهل بیت]] و [[امام حسین|حسین بن علی]] {{عم}} نیز [[وسیله]] [[قرب به خدا]] و ترفیع [[درجه]] بود، آنگونه که [[حضرت ابراهیم]] و [[اسماعیل]] با [[فرمان]] [[ذبح]]، [[آزمایش]] شدند و نیز، [[ابراهیم]]، به [[فرمان الهی]] مامور شد [[خانواده]] خود را در دشت بی [[آب]] و خشک، تنها بگذارد، و نیز با [[آتش]] نمرودیان [[آزمایش]] شد و در [[دل]] شعلهها رفت. | ||
[[امام حسین|سید الشهدا]]{{ع}} نیز هفتاد و دو [[قربانی]] به مسلخ [[عشق]] آورد، خودش نیز [[ذبح]] [[عظیم]] بود و [[قربانی]] [[آل الله]]. [[فرزندان]] و [[اهل بیت]] او نیز در صحرای [[طف]]، گرفتار امواج [[بلا]] و عطش شدند و همه در آزمایشگاه کربلا، رو سفید و [[پیروز]] از [[آزمون]] برآمدند و [[کلام]] [[حسین]] در واپسین لحظات، حکایتگر [[رضا]] و [[تسلیم]] بود: {{متن حدیث| الهي رِضَى بِقَضَائِكَ وتسلمياَ لإمرك}}. در [[سخنرانی]] [[فاطمه دختر امام حسین]]{{ع}} نیز اشاره است به اینکه کربلا هم مایه [[آزمون]] برای [[امت]] [[پیغمبر]] بود و هم برای [[عترت]]. دیگران [[امتحان]] [[بدی]] دادند، اما [[اهل بیت]]{{عم}} از این [[امتحان]] رو سفید درآمدند: {{متن حدیث|فَإِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ ابْتَلَانَا اللَّهُ بِكُمْ وَ ابْتَلَاكُمْ بِنَا فَجَعَلَ بَلَاءَنَا حَسَناً}}<ref>ریاض القدس، ج ۲، ص ۳۴۱</ref> اینگونه است که میتوان به [[عاشورا]]، از بعد [[بلا]] هم نگریست و [[ابتلا]] را زمینه جلوه بعد [[الهی]] [[شهیدان]] [[راه خدا]] دانست. [[زائر]] [[امام حسین|حسین]] نیز باید تمثیلی از [[شداید]] و [[رنجها]] و سوزو گدازها و [[خوف]] و عطشها را در خویش پدید آورد و کربلایش و کرب [[بلا]] باشد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۸۲ الی ۸۴.</ref>. | [[امام حسین|سید الشهدا]] {{ع}} نیز هفتاد و دو [[قربانی]] به مسلخ [[عشق]] آورد، خودش نیز [[ذبح]] [[عظیم]] بود و [[قربانی]] [[آل الله]]. [[فرزندان]] و [[اهل بیت]] او نیز در صحرای [[طف]]، گرفتار امواج [[بلا]] و عطش شدند و همه در آزمایشگاه کربلا، رو سفید و [[پیروز]] از [[آزمون]] برآمدند و [[کلام]] [[حسین]] در واپسین لحظات، حکایتگر [[رضا]] و [[تسلیم]] بود: {{متن حدیث| الهي رِضَى بِقَضَائِكَ وتسلمياَ لإمرك}}. در [[سخنرانی]] [[فاطمه دختر امام حسین]] {{ع}} نیز اشاره است به اینکه کربلا هم مایه [[آزمون]] برای [[امت]] [[پیغمبر]] بود و هم برای [[عترت]]. دیگران [[امتحان]] [[بدی]] دادند، اما [[اهل بیت]] {{عم}} از این [[امتحان]] رو سفید درآمدند: {{متن حدیث|فَإِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ ابْتَلَانَا اللَّهُ بِكُمْ وَ ابْتَلَاكُمْ بِنَا فَجَعَلَ بَلَاءَنَا حَسَناً}}<ref>ریاض القدس، ج ۲، ص ۳۴۱</ref> اینگونه است که میتوان به [[عاشورا]]، از بعد [[بلا]] هم نگریست و [[ابتلا]] را زمینه جلوه بعد [[الهی]] [[شهیدان]] [[راه خدا]] دانست. [[زائر]] [[امام حسین|حسین]] نیز باید تمثیلی از [[شداید]] و [[رنجها]] و سوزو گدازها و [[خوف]] و عطشها را در خویش پدید آورد و کربلایش و کرب [[بلا]] باشد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۸۲ الی ۸۴.</ref>. | ||
==[[امام حسین {{ع}} | == [[امام حسین]] {{ع}} و کربلا == | ||
[[امام حسین]]{{ع}} وقتی در سال ۶۱ [[هجری]] به [[دعوت]] [[مردم کوفه]] و برای [[مبارزه]] با [[حکومت]] [[یزید]]، عازم این [[شهر]] بود، پیش از رسیدن به [[کوفه]]، در این سرزمین در محاصره نیروهای یزیدی قرار گرفت و خود و [[یاران]] و فرزندانش به [[شهادت]] رسیدند. از آن پس، کربلا مورد توجه و [[زیارت]] [[شیعیان]] قرار گرفت و شهری آباد گشت و به مرور زمان، بزرگان و [[عالمان]] و [[فقیهان]] از این [[شهر]] برخاستند. کربلا شهری با [[فضیلت]] است و [[زیارت قبر امام]] [[حسین]]{{ع}} مورد تأکید فراوان [[ائمه]] بوده است. از این رو همواره دلهای فراوانی به [[عشق]] [[زیارت]] کربلای [[حسین]]{{ع}} میتپیده است. کربلای امروز، بیش از ۱۰۰ هزار جمعیت دارد و از [[شهرهای زیارتی]] [[عراق]] به حساب میآید و در روزهای خاصی همچون [[عاشورا]]، [[اربعین]]، [[نیمه شعبان]] و... بسیار پرجمعیت میشود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۸۸.</ref>. | [[امام حسین]] {{ع}} وقتی در سال ۶۱ [[هجری]] به [[دعوت]] [[مردم کوفه]] و برای [[مبارزه]] با [[حکومت]] [[یزید]]، عازم این [[شهر]] بود، پیش از رسیدن به [[کوفه]]، در این سرزمین در محاصره نیروهای یزیدی قرار گرفت و خود و [[یاران]] و فرزندانش به [[شهادت]] رسیدند. از آن پس، کربلا مورد توجه و [[زیارت]] [[شیعیان]] قرار گرفت و شهری آباد گشت و به مرور زمان، بزرگان و [[عالمان]] و [[فقیهان]] از این [[شهر]] برخاستند. کربلا شهری با [[فضیلت]] است و [[زیارت قبر امام]] [[حسین]] {{ع}} مورد تأکید فراوان [[ائمه]] بوده است. از این رو همواره دلهای فراوانی به [[عشق]] [[زیارت]] کربلای [[حسین]] {{ع}} میتپیده است. کربلای امروز، بیش از ۱۰۰ هزار جمعیت دارد و از [[شهرهای زیارتی]] [[عراق]] به حساب میآید و در روزهای خاصی همچون [[عاشورا]]، [[اربعین]]، [[نیمه شعبان]] و... بسیار پرجمعیت میشود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۸۸.</ref>. | ||
==[[زیارت]] [[امام حسین]] {{ع}} در کربلا== | == [[زیارت]] [[امام حسین]] {{ع}} در کربلا == | ||
برای [[زیارت]] هیچ امامی، به اندازه [[زیارت]] [[امام حسین|حسین بن علی]]{{ع}} در کربلا تأکید نشده است. حتی برای [[زیارت]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} هم آن همه سفارش و [[دستور]] نیست. گاهی در [[روایات]]، [[زیارت]] کربلا، از [[زیارت]] کعبه هم [[برتر]] و بالاتر به حساب آمده است و برای [[زیارت]] [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}}، پاداشی برابر دهها و صدها [[حج]] و [[عمره]] بیان شده است. باید [[راز]] قضیه را فهمید. لحن و بیانی که در [[احادیث]] مربوط به [[زیارت]] [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}} به کار رفته است، بسیار جدی و آمیخته به تأکیدات فراوان است. ضرورت [[زیارت]] را در هر حال و همواره مطرح میکند، آن را برای یک [[شیعه]] و پیرو [[امام]]، در حدّ یک [[فریضه]] میشمارد، ترک آن را بسیار [[ناپسند]] میداند و هیچ عذر و بهانه و [[خوف]] و خطر را [[مانع]] از آن به حساب نمیآورد و به رسمیت نمیشناسد. [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} رفتن، یک [[تکلیف]] مکتبی برای [[شیعه]] او و پیرو [[مکتب]] عاشوراست. بدون پیوند با آن [[مرقد]] و [[مزار]]، [[شیعه]] بودن دارای خلل است. | برای [[زیارت]] هیچ امامی، به اندازه [[زیارت]] [[امام حسین|حسین بن علی]] {{ع}} در کربلا تأکید نشده است. حتی برای [[زیارت]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} هم آن همه سفارش و [[دستور]] نیست. گاهی در [[روایات]]، [[زیارت]] کربلا، از [[زیارت]] کعبه هم [[برتر]] و بالاتر به حساب آمده است و برای [[زیارت]] [[امام حسین|سیدالشهدا]] {{ع}}، پاداشی برابر دهها و صدها [[حج]] و [[عمره]] بیان شده است. باید [[راز]] قضیه را فهمید. لحن و بیانی که در [[احادیث]] مربوط به [[زیارت]] [[امام حسین|سیدالشهدا]] {{ع}} به کار رفته است، بسیار جدی و آمیخته به تأکیدات فراوان است. ضرورت [[زیارت]] را در هر حال و همواره مطرح میکند، آن را برای یک [[شیعه]] و پیرو [[امام]]، در حدّ یک [[فریضه]] میشمارد، ترک آن را بسیار [[ناپسند]] میداند و هیچ عذر و بهانه و [[خوف]] و خطر را [[مانع]] از آن به حساب نمیآورد و به رسمیت نمیشناسد. [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} رفتن، یک [[تکلیف]] مکتبی برای [[شیعه]] او و پیرو [[مکتب]] عاشوراست. بدون پیوند با آن [[مرقد]] و [[مزار]]، [[شیعه]] بودن دارای خلل است. | ||
از انبوه [[روایات]] گوناگون، به چند نمونه اشاره میکنیم: | از انبوه [[روایات]] گوناگون، به چند نمونه اشاره میکنیم: | ||
# [[امام صادق]]{{ع}} در [[دیدار]] با یکی از [[اصحاب]] برجستهاش به نام [[ابان بن تغلب]] از وی میپرسد: ای ابان کی به [[زیارت]] [[قبر]] [[حسین]] رفتهای؟ ابان گفت: مدتی است طولانی که به زیارتش نرفتهام. [[امام]] فرمود: سبحان [[الله]]!... تو از بزرگان و رؤسای شیعهای و در عین حال، [[امام حسین|حسین]]{{ع}} را رها کرده و به زیارتش نمیروی؟...<ref> کامل الزیارات، ص ۳۳۱؛ سفینه البحار، ج۱، ص ۵۶۵؛ بحار الأنوار، ج ۹۸بیروتی، ص ۷.</ref>. | # [[امام صادق]] {{ع}} در [[دیدار]] با یکی از [[اصحاب]] برجستهاش به نام [[ابان بن تغلب]] از وی میپرسد: ای ابان کی به [[زیارت]] [[قبر]] [[حسین]] رفتهای؟ ابان گفت: مدتی است طولانی که به زیارتش نرفتهام. [[امام]] فرمود: سبحان [[الله]]!... تو از بزرگان و رؤسای شیعهای و در عین حال، [[امام حسین|حسین]] {{ع}} را رها کرده و به زیارتش نمیروی؟...<ref> کامل الزیارات، ص ۳۳۱؛ سفینه البحار، ج۱، ص ۵۶۵؛ بحار الأنوار، ج ۹۸بیروتی، ص ۷.</ref>. | ||
# [[امام باقر]]{{ع}} از یکی از [[شیعیان]] پرسید: فاصله میان شما و [[امام حسین|حسین]]{{ع}} چقدر است؟ گفت: بیست و شش فرسخ (یا: شانزده فرسخ) حضرت فرمود: آیا به [[زیارت]] قبرش میروید؟ گفت: نه! آنگاه حضرت فرمود: چقدر جفاکارید!...<ref>{{متن حدیث| كَمْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْحُسَيْنِ{{ع}}قَالَ قُلْتُ يَوْمٌ لِلرَّاكِبِ وَ يَوْمٌ وَ بَعْضُ يَوْمٍ لِلْمَاشِي قَالَ أَ فَتَأْتِيهِ كُلَّ جُمُعَةٍ قَالَ قُلْتُ لَا مَا آتِيهِ إِلَّا فِي الْحِينِ قَالَ مَا أَجْفَاكَ أَمَا لَوْ كَانَ قَرِيباً مِنَّا لَاتَّخَذْنَاهُ هِجْرَةً أَيْ تَهَاجَرْنَا إِلَيْهِ }}؛ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۷و ۳۳۸، حدیث ۱۶و ۲۰؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۵.</ref>. | # [[امام باقر]] {{ع}} از یکی از [[شیعیان]] پرسید: فاصله میان شما و [[امام حسین|حسین]] {{ع}} چقدر است؟ گفت: بیست و شش فرسخ (یا: شانزده فرسخ) حضرت فرمود: آیا به [[زیارت]] قبرش میروید؟ گفت: نه! آنگاه حضرت فرمود: چقدر جفاکارید!...<ref>{{متن حدیث| كَمْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْحُسَيْنِ {{ع}}قَالَ قُلْتُ يَوْمٌ لِلرَّاكِبِ وَ يَوْمٌ وَ بَعْضُ يَوْمٍ لِلْمَاشِي قَالَ أَ فَتَأْتِيهِ كُلَّ جُمُعَةٍ قَالَ قُلْتُ لَا مَا آتِيهِ إِلَّا فِي الْحِينِ قَالَ مَا أَجْفَاكَ أَمَا لَوْ كَانَ قَرِيباً مِنَّا لَاتَّخَذْنَاهُ هِجْرَةً أَيْ تَهَاجَرْنَا إِلَيْهِ }}؛ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۷و ۳۳۸، حدیث ۱۶و ۲۰؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۵.</ref>. | ||
# [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: هرکس به [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} نرود تا بمیرد، در حالی که خود را هم [[شیعه]] ما بداند، هرگز او [[شیعه]] ما نیست. و اگر از [[اهل بهشت]] هم باشد، او مهمانِ [[بهشتیان]] است<ref>{{متن حدیث| مَنْ لَمْ يَأْتِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ{{ع}}وَ هُوَ يَزْعُمُ أَنَّهُ لَنَا شِيعَةٌ حَتَّى يَمُوتَ فَلَيْسَ هُوَ لَنَا بِشِيعَةٍ وَ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَهُوَ مِنْ ضِيفَانِ أَهْلِ الْجَنَّةِ}}؛ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۶، حدیث ۱۱؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۴.</ref>. | # [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: هرکس به [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} نرود تا بمیرد، در حالی که خود را هم [[شیعه]] ما بداند، هرگز او [[شیعه]] ما نیست. و اگر از [[اهل بهشت]] هم باشد، او مهمانِ [[بهشتیان]] است<ref>{{متن حدیث| مَنْ لَمْ يَأْتِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ {{ع}}وَ هُوَ يَزْعُمُ أَنَّهُ لَنَا شِيعَةٌ حَتَّى يَمُوتَ فَلَيْسَ هُوَ لَنَا بِشِيعَةٍ وَ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَهُوَ مِنْ ضِيفَانِ أَهْلِ الْجَنَّةِ}}؛ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۶، حدیث ۱۱؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۴.</ref>. | ||
# [[امام صادق]]{{ع}} در جای دیگر فرمود: کسی که [[توانایی]] [[زیارت]] [[حسین]] را داشته باشد ولی [[زیارت]] نکند، نسبت به [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[ائمه]]{{ع}}، عاقّ شده است<ref>وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۳، حدیث ۲.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۱۹۸-۲۰۱.</ref> | # [[امام صادق]] {{ع}} در جای دیگر فرمود: کسی که [[توانایی]] [[زیارت]] [[حسین]] را داشته باشد ولی [[زیارت]] نکند، نسبت به [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]] {{صل}} و [[ائمه]] {{ع}}، عاقّ شده است<ref>وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۳، حدیث ۲.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۱۹۸-۲۰۱.</ref> | ||
==ساخت مرقد امام حسین {{ع}}== | == ساخت مرقد امام حسین {{ع}} == | ||
به نوشته تواریخ، عمارت [[مرقد]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} از همان زمان [[شهادت]] [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}} و اصحابش در سال ۶۱ [[هجری]] شروع شد. چون [[بنی اسد]] [[شهدا]] را به [[خاک]] سپردند، بر [[قبر]] آنان نشانههایی گذاشتند که محو نشود و مختار بن عبید، آن [[مشهد]] را [[استوار]] ساخت و روستای کوچکی در اطرافش بنا نهاد و آن [[مزار]] در [[عهد]] [[بنی امیه]] آباد بود و دو درب داشت، شرقی و غربی که [[مسلمانان]] و [[مؤمنین]] به قصد [[زیارت]]، آهنگ آنجا را میکردند. در [[عهد]] [[هارون]] | به نوشته تواریخ، عمارت [[مرقد]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} از همان زمان [[شهادت]] [[امام حسین|سیدالشهدا]] {{ع}} و اصحابش در سال ۶۱ [[هجری]] شروع شد. چون [[بنی اسد]] [[شهدا]] را به [[خاک]] سپردند، بر [[قبر]] آنان نشانههایی گذاشتند که محو نشود و مختار بن عبید، آن [[مشهد]] را [[استوار]] ساخت و روستای کوچکی در اطرافش بنا نهاد و آن [[مزار]] در [[عهد]] [[بنی امیه]] آباد بود و دو درب داشت، شرقی و غربی که [[مسلمانان]] و [[مؤمنین]] به قصد [[زیارت]]، آهنگ آنجا را میکردند. در [[عهد]] [[هارون الرشید]] ـ [[خلیفه عباسی]] ـ آنجا را ویران کردند ولی در زمان [[مأمون]]، به [[دستور]] وی تجدید بنا شد، زیرا نسبت به [[علویون]] ابراز نزدیکی و [[دوستی]] میکرد. ولی در دوره [[متوکل]]، دیزج [[یهودی]] به [[دستور]] [[متوکل]] آن ساختمان را ویران کرد و از [[زیارت]] [[مردم]] جلوگیری نمود»...<ref>تاریخ الروضه الحسینیه، عبدالحمید الخیّاط، چاپ ۱۳۷۶ق، ص ۹؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۱، ص ۶۲۷.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۳۶-۲۴۱.</ref> | ||
==ظالمان و ممانعت از زیارت قبر امام حسین {{ع}}== | == ظالمان و ممانعت از زیارت قبر امام حسین {{ع}} == | ||
[[ستمگران]] و [[حکام]] [[جور]] و [[پیروان]] [[باطل]]، وقتی با یک [[فکر]] و [[ایمان]] و [[گرایش]] [[معنوی]] نتوانند [[مبارزه]] و مقابله کنند، به مظاهر و نمودها و سمبلهای آن [[تفکر]] و [[باور]] حمله میکنند. در ماجرای کربلای [[امام حسین|حسین]]{{ع}} و [[عشق]] به [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}} نیز چنین بود. شور [[شهادتطلبی]] را که در سایه [[محبت]] به [[اهل بیت]]{{عم}} و [[عشق]] به [[امام حسین]]{{ع}} پیدا میشد و در تجمع بر [[قبر]] آن حضرت و [[عزاداری]] بر سر [[خاک]] آن [[سالار شهیدان]] [[تجلی]] میکرد، میخواستند با محدود کردن [[مردم]] و فشارها و تضییقات و [[تخریب قبر]] [[مطهر]] و [[ممنوع]] ساختن [[زیارت]]، از بین ببرند و این شعله را خاموش سازند. [[غافل]] بودند که آن جلوگیریها از [[زیارت]] و آن تخریبها و اهانتها نسبت به [[مزار]] [[شریف]] [[امام]]، آن [[شوق]] را مشتعلتر میکند. ایجاد [[فراق]] و جدایی، [[محبت]] و [[اشتیاق]] را میافزاید. چه اهانتها و ممانعتها نسبت به [[قبر]] [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}} انجام گرفت<ref> برای مطالعه احادیث این موضوع، به باب «جور الخلفاء علی قبره الشریف» از کتابِ «بحارالانوار»، ج ۴۵، ص ۳۹۰ مراجعه کنید.</ref>. ولی مگر مردمِ کربلایی و [[حسینی]] [[دست]] کشیدند؟ هرگز! کمی [[تاریخ]] بخوانیم (که [[تاریخ]]، سراسر درس و [[عبرت]] است). [[شیخ طوسی]] در "امالی" [[نقل]] کرده است: [[یحیی]] بن [[مغیره]] میگوید: نزد "[[جریر]] بن عبدالحمید" بودم. مردی از [[اهل عراق]] آمد. [[جریر]] از اوضاعِ [[مردم]] در [[عراق]] سؤال کرد. گفت: [[هارون]] | [[ستمگران]] و [[حکام]] [[جور]] و [[پیروان]] [[باطل]]، وقتی با یک [[فکر]] و [[ایمان]] و [[گرایش]] [[معنوی]] نتوانند [[مبارزه]] و مقابله کنند، به مظاهر و نمودها و سمبلهای آن [[تفکر]] و [[باور]] حمله میکنند. در ماجرای کربلای [[امام حسین|حسین]] {{ع}} و [[عشق]] به [[امام حسین|سیدالشهدا]] {{ع}} نیز چنین بود. شور [[شهادتطلبی]] را که در سایه [[محبت]] به [[اهل بیت]] {{عم}} و [[عشق]] به [[امام حسین]] {{ع}} پیدا میشد و در تجمع بر [[قبر]] آن حضرت و [[عزاداری]] بر سر [[خاک]] آن [[سالار شهیدان]] [[تجلی]] میکرد، میخواستند با محدود کردن [[مردم]] و فشارها و تضییقات و [[تخریب قبر]] [[مطهر]] و [[ممنوع]] ساختن [[زیارت]]، از بین ببرند و این شعله را خاموش سازند. [[غافل]] بودند که آن جلوگیریها از [[زیارت]] و آن تخریبها و اهانتها نسبت به [[مزار]] [[شریف]] [[امام]]، آن [[شوق]] را مشتعلتر میکند. ایجاد [[فراق]] و جدایی، [[محبت]] و [[اشتیاق]] را میافزاید. چه اهانتها و ممانعتها نسبت به [[قبر]] [[امام حسین|سیدالشهدا]] {{ع}} انجام گرفت<ref> برای مطالعه احادیث این موضوع، به باب «جور الخلفاء علی قبره الشریف» از کتابِ «بحارالانوار»، ج ۴۵، ص ۳۹۰ مراجعه کنید.</ref>. ولی مگر مردمِ کربلایی و [[حسینی]] [[دست]] کشیدند؟ هرگز! کمی [[تاریخ]] بخوانیم (که [[تاریخ]]، سراسر درس و [[عبرت]] است). [[شیخ طوسی]] در "امالی" [[نقل]] کرده است: [[یحیی]] بن [[مغیره]] میگوید: نزد "[[جریر]] بن عبدالحمید" بودم. مردی از [[اهل عراق]] آمد. [[جریر]] از اوضاعِ [[مردم]] در [[عراق]] سؤال کرد. گفت: [[هارون الرشید]] را در حالی پشت سر گذاشتم که [[قبر]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} را خراب کرده و [[دستور]] داده بود که درخت سدری را که در آنجا بود ـ به عنوان [[نشانه]] [[قبر]] برای [[زوار]]، و سایه [[بانی]] برای آنان ـ [[قطع]] کنند. [[جریر]] دستهایش را بلند کرد و گفت: [[الله اکبر]]! در این باره خبری از [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} به ما رسیده بود که آن حضرت، سه بار [[قطع]] کننده درخت سدر را [[لعنت]] کرده بود. ما تاکنون متوجه معنای این [[حدیث]] نبودیم. اینک علت [[نفرین]] و [[لعن]] کردن آن حضرت را میفهمیم! زیرا [[هدف]] از بریدن درخت سدر، دگرگون ساختن شهادتگاه و محل [[دفن]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} است، تا [[مردم]] جای [[قبر]] او را ندانند و پیرامون آن توقف نکنند<ref> تاریخ الشیعه، محمد حسین المظفّری، ص ۸۹؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۸.</ref>. | ||
[[شیعیان]]، طبق توصیه [[امامان]]{{عم}}، [[زیارت]] [[امام حسین|حسین بن علی]]{{ع}} را مورد توجه خاص قرار میدادند و در این راه، از همه [[خوف]]ها و [[خطرها]] استقبال میکردند و پیوند خویش را با [[سالار شهیدان]] [[قطع]] نمیکردند، هرچند به محرومیتها گرفتار میشدند و یا حتی به [[شهادت]] میرسیدند. در زمان [[هارون الرشید]]، [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} چنان رایج بود و چنان استقبالی از سوی [[شیعه]] و [[سنی]]، [[زن]] و مرد، دور و نزدیک، نسبت به [[زیارت]] [[حسین]]{{ع}} بود که [[حرم]] آن حضرت از جمعیت موج میزد و ازدحام عجیبی میشد. چندان که این امر، باعثِ [[ترس]] [[هارون الرشید]] شد. [[ترس]] او از این جهت بود که مبادا [[مردم]] در اثر این [[اجتماع]] و ازدحام و [[زیارت]]، به [[اولاد]] [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} رغبت و علاقه نشان دهند و دور آنها را بگیرند و بدین [[وسیله]] [[حکومت]] و [[خلافت]]، از [[عباسیان]] به [[علویان]] منتقل شود. از این جهت، [[هارون]] | [[شیعیان]]، طبق توصیه [[امامان]] {{عم}}، [[زیارت]] [[امام حسین|حسین بن علی]] {{ع}} را مورد توجه خاص قرار میدادند و در این راه، از همه [[خوف]]ها و [[خطرها]] استقبال میکردند و پیوند خویش را با [[سالار شهیدان]] [[قطع]] نمیکردند، هرچند به محرومیتها گرفتار میشدند و یا حتی به [[شهادت]] میرسیدند. در زمان [[هارون الرشید]]، [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} چنان رایج بود و چنان استقبالی از سوی [[شیعه]] و [[سنی]]، [[زن]] و مرد، دور و نزدیک، نسبت به [[زیارت]] [[حسین]] {{ع}} بود که [[حرم]] آن حضرت از جمعیت موج میزد و ازدحام عجیبی میشد. چندان که این امر، باعثِ [[ترس]] [[هارون الرشید]] شد. [[ترس]] او از این جهت بود که مبادا [[مردم]] در اثر این [[اجتماع]] و ازدحام و [[زیارت]]، به [[اولاد]] [[امام علی|امیرالمؤمنین]] {{ع}} رغبت و علاقه نشان دهند و دور آنها را بگیرند و بدین [[وسیله]] [[حکومت]] و [[خلافت]]، از [[عباسیان]] به [[علویان]] منتقل شود. از این جهت، [[هارون الرشید]] به [[والی کوفه]] ـ "موسی بن عیسی" ـ فرمانی فرستاد. [[والی کوفه]] طبق [[نامه]] [[هارون]]، [[قبر]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} را خراب کرد و اطراف آن را عمارتها ساخت و زمینهایش را به زیر کشت و زراعت برد...<ref>تتمه المنتهی، شیخ عباس قمی، ص ۲۴۰.</ref>. ولی علاقه [[مردم]] هرگز بریده نشد. [[شیعه]]، آن خط و نشان را نه فراموش نمود و نه گم کرد و در راستای آن [[صراط مستقیم]]، با همه فراز و نشیبهای [[روزگار خلفا]] و امرا، حرکت خویش را استمرار بخشید، بعد از [[هارون الرشید]]، خلفای بعدی در دورهای خاص، چندان سختگیری نمیکردند و مزاحمتی نداشتند تا اینکه عصر [[متوکل]] فرا رسید. این دوره، اوج [[خصومت]] رژیم [[حاکم]] با [[علویان]] و نسبت به [[زائران]] [[قبر]] آن [[شهید]] [[مظلوم]] بود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۳۶-۲۴۱.</ref>. | ||
===متوکل و تخریب قبر [[امام حسین]] {{ع}}=== | === متوکل و تخریب قبر [[امام حسین]] {{ع}} === | ||
اوج این سختگیریها نسبت به [[زائران]] و [[تخریب]] و [[اهانت]] نسبت به [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} در زمان [[خلیفه]] سفاک، [[متوکل عباسی]] بود. [[متوکل]]، پاسگاهی را برای [[سپاه]] خود در نزدیکی کربلا قرار داده و به افراد خود [[فرمان]] اکید داده بود که هرکس را یافتید که قصد [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} را داشت، او را بُکشید<ref>{{عربی|کلّ مَنْ وَجَدتموه یُریدُ زیاره الحسین فاقتلوه}}؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۴.</ref>. این [[دستور]] [[قتل]] نسبت به [[زائران]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} اوج [[خباثت]] و [[کینهتوزی]] [[متوکل]] را میرساند. به امر [[متوکل]] هفده مرتبه [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} را خراب کردند<ref>تتمه المنتهی، ص ۲۴۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۱.</ref> و بعد از [[متوکل]] هم خلفای دیگر [[عباسی]] مانند مسترشد و راشد نسبت به [[قبر]] و [[زیارت]] و زائرین، سختگیریهایی داشتند. این نمونه نیز شنیدنی است و خواندنی! [[متوکل]]، [[ابراهیم]] دیزج را که یک [[یهودی]] است، به عنوانِ [[مأموریت]] [[تغییر]] و تبدیل [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} به کربلا اعزام میکند. به همراه او [[نامه]]ای هم به [[قاضی]] "[[جعفر بن محمد بن عمار]]" مینویسد. در این [[پیام]] کتبی، به او خبر میدهد که [[ابراهیم]] دیزج را برای نبش [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} فرستادهام. وقتی [[نامه]] مرا خواندی، [[مراقبت]] کن که آیا دیزج، [[دستور]] مرا [[اجرا]] کرد یا نه؟ دیزج میگوید: [[جعفر بن محمد عمار]] مرا از مضمون [[نامه]] مطلع ساخت و سپس، من طبق [[دستور]] او برای انجام [[مأموریت]] رفتم و چنان کردم. وقتی برگشتم، پرسید: چه کردی؟ گفتم: آنچه را [[دستور]] دادی انجام دادم ولی چیزی ندیدم و نیافتم. گفت: مگر عمیق نکندی؟ گفتم: چرا! ولی در عین حال، در [[قبر]] چیزی نیافتم. آن [[قاضی]] صورت جلسه را به [[متوکل]] گزارش میدهد و اضافه میکند که به [[ابراهیم دیزج]] [[دستور]] دادم که آن محل را [[آب]] ببندد و با گاو، زمینش را شخم کند. [[ابراهیم دیزج]]، بعداً قضیه را برای شخصی به نام "[[ابو علی عماری]]" که از او واقعیت جریان را میپرسد، چنین تعریف میکند: من با [[غلامان]] مخصوص خودم به سراغ [[قبر]] رفتم. [[قبر]] را که کندم، به حصیری برخوردم که [[بدن]] [[امام حسین|حسین بن علی]]{{ع}} در آن بود و از آن بوی مُشک میآمد، آن بوریا و [[حصیر]] و [[بدن]] [[امام حسین|حسین بن علی]]{{ع}} را به همان حال گذاشتم و به [[غلامان]] گفتم که [[خاک]] بر آن بریزند و [[آب]] بر آن ریختم و [[دستور]] دادم که با گاو، آن [[زمین]] را شخم بزنند ولی گاو، وقتی به آن محل میرسید، قدم پیش نمیگذاشت و از همانجا بر میگشت. من غلامانم را با سوگندهای سخت و به [[خدا]] قسمشان دادم که اگر این صحنه را به احدی [[نقل]] کنند آنها را خواهم کشت!<ref>بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۴.</ref>. | اوج این سختگیریها نسبت به [[زائران]] و [[تخریب]] و [[اهانت]] نسبت به [[قبر]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} در زمان [[خلیفه]] سفاک، [[متوکل عباسی]] بود. [[متوکل]]، پاسگاهی را برای [[سپاه]] خود در نزدیکی کربلا قرار داده و به افراد خود [[فرمان]] اکید داده بود که هرکس را یافتید که قصد [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} را داشت، او را بُکشید<ref>{{عربی|کلّ مَنْ وَجَدتموه یُریدُ زیاره الحسین فاقتلوه}}؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۴.</ref>. این [[دستور]] [[قتل]] نسبت به [[زائران]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} اوج [[خباثت]] و [[کینهتوزی]] [[متوکل]] را میرساند. به امر [[متوکل]] هفده مرتبه [[قبر]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} را خراب کردند<ref>تتمه المنتهی، ص ۲۴۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۱.</ref> و بعد از [[متوکل]] هم خلفای دیگر [[عباسی]] مانند مسترشد و راشد نسبت به [[قبر]] و [[زیارت]] و زائرین، سختگیریهایی داشتند. این نمونه نیز شنیدنی است و خواندنی! [[متوکل]]، [[ابراهیم]] دیزج را که یک [[یهودی]] است، به عنوانِ [[مأموریت]] [[تغییر]] و تبدیل [[قبر]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} به کربلا اعزام میکند. به همراه او [[نامه]]ای هم به [[قاضی]] "[[جعفر بن محمد بن عمار]]" مینویسد. در این [[پیام]] کتبی، به او خبر میدهد که [[ابراهیم]] دیزج را برای نبش [[قبر]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} فرستادهام. وقتی [[نامه]] مرا خواندی، [[مراقبت]] کن که آیا دیزج، [[دستور]] مرا [[اجرا]] کرد یا نه؟ دیزج میگوید: [[جعفر بن محمد عمار]] مرا از مضمون [[نامه]] مطلع ساخت و سپس، من طبق [[دستور]] او برای انجام [[مأموریت]] رفتم و چنان کردم. وقتی برگشتم، پرسید: چه کردی؟ گفتم: آنچه را [[دستور]] دادی انجام دادم ولی چیزی ندیدم و نیافتم. گفت: مگر عمیق نکندی؟ گفتم: چرا! ولی در عین حال، در [[قبر]] چیزی نیافتم. آن [[قاضی]] صورت جلسه را به [[متوکل]] گزارش میدهد و اضافه میکند که به [[ابراهیم دیزج]] [[دستور]] دادم که آن محل را [[آب]] ببندد و با گاو، زمینش را شخم کند. [[ابراهیم دیزج]]، بعداً قضیه را برای شخصی به نام "[[ابو علی عماری]]" که از او واقعیت جریان را میپرسد، چنین تعریف میکند: من با [[غلامان]] مخصوص خودم به سراغ [[قبر]] رفتم. [[قبر]] را که کندم، به حصیری برخوردم که [[بدن]] [[امام حسین|حسین بن علی]] {{ع}} در آن بود و از آن بوی مُشک میآمد، آن بوریا و [[حصیر]] و [[بدن]] [[امام حسین|حسین بن علی]] {{ع}} را به همان حال گذاشتم و به [[غلامان]] گفتم که [[خاک]] بر آن بریزند و [[آب]] بر آن ریختم و [[دستور]] دادم که با گاو، آن [[زمین]] را شخم بزنند ولی گاو، وقتی به آن محل میرسید، قدم پیش نمیگذاشت و از همانجا بر میگشت. من غلامانم را با سوگندهای سخت و به [[خدا]] قسمشان دادم که اگر این صحنه را به احدی [[نقل]] کنند آنها را خواهم کشت!<ref>بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۴.</ref>. | ||
در طول سالهای ۲۳۶- ۲۴۷هجری، [[قبر]] [[شریف]] آن حضرت، مورد تعرض و [[دشمنی]] [[متوکل عباسی]] قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش [[قبر]] را احاطه کرد تا [[زائران]] به آن دسترسی نداشته باشند و به [[تخریب قبر]] و کشت و کار در [[زمین]] آنجا [[دستور]] داد... و در مرزها کسانی را گماشت که در کمین [[زائران]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} و [[راهنمایان]] [[زوار]] به محل قبرش مینشستند...<ref>تراث کربلا، سلمان هادی الطعمه، ص ۳۴.</ref> مرحوم [[شیخ عباس قمی]] در بیان حوادث آن سالها، مینویسد: و هم از جمله کارهای [[متوکل]] در ایام [[خلافت]] خود، آن بود که [[مردم]] را منع کرد از [[زیارت]] [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} و [[قبر]] [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[همت]] خود را بر آن گماشت که [[نور]] [[خدا]] را خاموش کند و آثار [[قبر مطهر]] [[امام حسین]]{{ع}} را بر طرف کند و [[زمین]] آن را شخم و شیار نماید و دیدهبانها در طُرق و راههای کربلا قرار داد که هرکه را یابند که به [[زیارت]] آن حضرت آمده است او را [[عقوبت]] کنند و به [[قتل]] برسانند...<ref>تتمه المنتهی، ص ۲۳۹.</ref> خلفای [[جور]]، نمیتوانستند ببینند که در پیش چشمشان و در کنار [[قدرت]] و [[سلطه]] شان، [[شیعیان]] که [[خلافت]] آنان را به رسمیت نمیشناختند و چه بسا معارضه و مقابله با آن میکردند، کانون [[الهام]] بخشی برای [[مبارزات]] خویش پیدا کنند و از [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}}، به عنوان یک پایگاه و سنگر استفاده کنند. به [[متوکل]] خبر دادند که [[مردم]] در سرزمین [[نینوا]] برای [[زیارت]] [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} جمع میشوند و از این رهگذر، جمعیت انبوهی پدید میآید و کانون خطری تشکیل میشود. [[متوکل]] به یکی از [[فرماندهان]] [[ارتش]] خود، در معیّت تعدادی از [[لشکریان]] [[مأموریت]] داد تا [[مرقد مطهر]] را بشکافد و [[مردم]] را متفرق ساخته از تجمع بر سر [[قبر]] آن حضرت و [[زیارت]] [[قبر]] او ممانعت کند. او هم طبق [[دستور]]، [[مردم]] را از پیرامون [[قبر]] پراکنده ساخت. این کار در سال ۲۳۷ هجری اتفاق افتاد، ولی [[مردم]]، در موسم [[زیارت]]، باز هم تجمع نموده و علیه او [[شورش]] کردند و حتی از کشته شدن هم باکی نداشتند. در مقابل مأموران [[خلیفه]]، گفتند: اگر تا آخرین نفر کشته شویم دست از [[زیارت]] بر نمیداریم، باز هم بازماندگان ما و [[نسل]] بعد از ما به [[زیارت]] خواهند آمد. این ماجرا وقتی توسط آن [[مأمور]] به [[متوکل]] خبر داده شد، [[متوکل]] (برای پوشاندن افتضاح و [[ناتوانی]] حکومتش از مقابله با شور مذهبی [[مردم]]) به آن [[فرمانده]] نوشت که دست از [[مردم]] بردارد و به [[کوفه]] بازگردد و چنین وانمود کند که مسافرتش به [[کوفه]]، در رابطه با [[مصالح]] [[مردم کوفه]] و بازگشت مجدد به [[شهر]] بوده است. مقداری آسان گرفتند و کاری نداشتند، تا اینکه در سال ۲۴۷ نیز، تجمع [[مردم]] زیاد شد، به نحوی که در آن محل، بازاری درست شد. مجدداً بنای سختگیری و جلوگیری از [[زیارت]] گذاشتند<ref>اعیان الشیعه، ج۱، ص ۶۲۸؛ تراث کربلا، ص ۳۴؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۷با اندکی اختلاف در نقل و تعبیر.</ref> روز به روز بر تعداد [[زائران]] افزوده میگشت. [[متوکل]] سرداری فرستاد و میان [[مردم]] اعلام کردند که [[ذمه]] [[خلیفه]] بیزار است از کسی که به [[زیارت]] کربلا رود و باز هم آن منطقه را ویران کردند و [[آب]] بستند و شخم کردند و [[قبر]] را شکافتند...<ref>تتمه المنتهی، ص ۲۴۱.</ref>. | در طول سالهای ۲۳۶- ۲۴۷هجری، [[قبر]] [[شریف]] آن حضرت، مورد تعرض و [[دشمنی]] [[متوکل عباسی]] قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش [[قبر]] را احاطه کرد تا [[زائران]] به آن دسترسی نداشته باشند و به [[تخریب قبر]] و کشت و کار در [[زمین]] آنجا [[دستور]] داد... و در مرزها کسانی را گماشت که در کمین [[زائران]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} و [[راهنمایان]] [[زوار]] به محل قبرش مینشستند...<ref>تراث کربلا، سلمان هادی الطعمه، ص ۳۴.</ref> مرحوم [[شیخ عباس قمی]] در بیان حوادث آن سالها، مینویسد: و هم از جمله کارهای [[متوکل]] در ایام [[خلافت]] خود، آن بود که [[مردم]] را منع کرد از [[زیارت]] [[قبر]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} و [[قبر]] [[امام علی|امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[همت]] خود را بر آن گماشت که [[نور]] [[خدا]] را خاموش کند و آثار [[قبر مطهر]] [[امام حسین]] {{ع}} را بر طرف کند و [[زمین]] آن را شخم و شیار نماید و دیدهبانها در طُرق و راههای کربلا قرار داد که هرکه را یابند که به [[زیارت]] آن حضرت آمده است او را [[عقوبت]] کنند و به [[قتل]] برسانند...<ref>تتمه المنتهی، ص ۲۳۹.</ref> خلفای [[جور]]، نمیتوانستند ببینند که در پیش چشمشان و در کنار [[قدرت]] و [[سلطه]] شان، [[شیعیان]] که [[خلافت]] آنان را به رسمیت نمیشناختند و چه بسا معارضه و مقابله با آن میکردند، کانون [[الهام]] بخشی برای [[مبارزات]] خویش پیدا کنند و از [[قبر]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}}، به عنوان یک پایگاه و سنگر استفاده کنند. به [[متوکل]] خبر دادند که [[مردم]] در سرزمین [[نینوا]] برای [[زیارت]] [[قبر]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} جمع میشوند و از این رهگذر، جمعیت انبوهی پدید میآید و کانون خطری تشکیل میشود. [[متوکل]] به یکی از [[فرماندهان]] [[ارتش]] خود، در معیّت تعدادی از [[لشکریان]] [[مأموریت]] داد تا [[مرقد مطهر]] را بشکافد و [[مردم]] را متفرق ساخته از تجمع بر سر [[قبر]] آن حضرت و [[زیارت]] [[قبر]] او ممانعت کند. او هم طبق [[دستور]]، [[مردم]] را از پیرامون [[قبر]] پراکنده ساخت. این کار در سال ۲۳۷ هجری اتفاق افتاد، ولی [[مردم]]، در موسم [[زیارت]]، باز هم تجمع نموده و علیه او [[شورش]] کردند و حتی از کشته شدن هم باکی نداشتند. در مقابل مأموران [[خلیفه]]، گفتند: اگر تا آخرین نفر کشته شویم دست از [[زیارت]] بر نمیداریم، باز هم بازماندگان ما و [[نسل]] بعد از ما به [[زیارت]] خواهند آمد. این ماجرا وقتی توسط آن [[مأمور]] به [[متوکل]] خبر داده شد، [[متوکل]] (برای پوشاندن افتضاح و [[ناتوانی]] حکومتش از مقابله با شور مذهبی [[مردم]]) به آن [[فرمانده]] نوشت که دست از [[مردم]] بردارد و به [[کوفه]] بازگردد و چنین وانمود کند که مسافرتش به [[کوفه]]، در رابطه با [[مصالح]] [[مردم کوفه]] و بازگشت مجدد به [[شهر]] بوده است. مقداری آسان گرفتند و کاری نداشتند، تا اینکه در سال ۲۴۷ نیز، تجمع [[مردم]] زیاد شد، به نحوی که در آن محل، بازاری درست شد. مجدداً بنای سختگیری و جلوگیری از [[زیارت]] گذاشتند<ref>اعیان الشیعه، ج۱، ص ۶۲۸؛ تراث کربلا، ص ۳۴؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۷با اندکی اختلاف در نقل و تعبیر.</ref> روز به روز بر تعداد [[زائران]] افزوده میگشت. [[متوکل]] سرداری فرستاد و میان [[مردم]] اعلام کردند که [[ذمه]] [[خلیفه]] بیزار است از کسی که به [[زیارت]] کربلا رود و باز هم آن منطقه را ویران کردند و [[آب]] بستند و شخم کردند و [[قبر]] را شکافتند...<ref>تتمه المنتهی، ص ۲۴۱.</ref>. | ||
در سال ۲۳۶ [[متوکل]] [[دستور]] داد که [[قبر]] [[امام حسین|حسین بن علی]]{{ع}} و خانههای اطراف آن و ساختمانهای مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای [[قبر]] را شخم زدند و بذر افشاندند و [[آب]] بستند و از آمدن [[مردم]] به آنجا جلوگیری کردند. (در اجرای [[اوامر]] [[متوکل]]) مأموران پلیس او در آن منطقه ندا دادند که بعد از سه روز، هرکس را در آنجا ببینیم، گرفته و به سیاهچال زندان میفرستیم. [[مردم]] از روی [[هراس]]، پراکنده شدند و آن سرزمین شخم زده شد و اطرافش زراعت شد<ref> تاریخ طبری ۸ جلدی چاپ قاهره، ج ۷، ص ۳۶۵.</ref>. | در سال ۲۳۶ [[متوکل]] [[دستور]] داد که [[قبر]] [[امام حسین|حسین بن علی]] {{ع}} و خانههای اطراف آن و ساختمانهای مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای [[قبر]] را شخم زدند و بذر افشاندند و [[آب]] بستند و از آمدن [[مردم]] به آنجا جلوگیری کردند. (در اجرای [[اوامر]] [[متوکل]]) مأموران پلیس او در آن منطقه ندا دادند که بعد از سه روز، هرکس را در آنجا ببینیم، گرفته و به سیاهچال زندان میفرستیم. [[مردم]] از روی [[هراس]]، پراکنده شدند و آن سرزمین شخم زده شد و اطرافش زراعت شد<ref> تاریخ طبری ۸ جلدی چاپ قاهره، ج ۷، ص ۳۶۵.</ref>. | ||
[[راستی]] قدرتمندان غاصبی که با درخشش [[خیره]] کننده [[شخصیت]] و [[مزار]] [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}}، حنای خود را رنگ باخته میدیدند و [[هویت]] [[مسخ]] شده خویش را در معرض افشا مییافتند، چه میاندیشیدند؟! آیا میپنداشتند که با سختگیری بر [[عاشقان]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}}، میتوانند [[محبت]] او را از [[دلها]] بیرون کنند و با ویران کردن [[قبر]] [[امام حسین|اباعبدالله الحسین]]{{ع}} راه او و خط سرخ او و مکتبِ سازنده و بیدارگر کربلایش را میتوانند نابود سازند؟ آیا با [[تخریب قبر]]، میتوان [[الهام]] [[معنوی]] و [[روحی]] را از [[تربت]] [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}} گرفت؟ آیا با حمله و [[هجوم]] به مزارات [[معصومین]]{{عم}}، میتوان [[عقیده]] و [[ایمان]] به آنان را از [[مردم]] سلب کرد؟ تجربه و [[تاریخ]] نشان داده است که [[حکام]] [[ستمگر]] در این مورد هرگز موفق نبوده اند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۳۶-۲۴۱.</ref>. | [[راستی]] قدرتمندان غاصبی که با درخشش [[خیره]] کننده [[شخصیت]] و [[مزار]] [[امام حسین|سیدالشهدا]] {{ع}}، حنای خود را رنگ باخته میدیدند و [[هویت]] [[مسخ]] شده خویش را در معرض افشا مییافتند، چه میاندیشیدند؟! آیا میپنداشتند که با سختگیری بر [[عاشقان]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}}، میتوانند [[محبت]] او را از [[دلها]] بیرون کنند و با ویران کردن [[قبر]] [[امام حسین|اباعبدالله الحسین]] {{ع}} راه او و خط سرخ او و مکتبِ سازنده و بیدارگر کربلایش را میتوانند نابود سازند؟ آیا با [[تخریب قبر]]، میتوان [[الهام]] [[معنوی]] و [[روحی]] را از [[تربت]] [[امام حسین|سیدالشهدا]] {{ع}} گرفت؟ آیا با حمله و [[هجوم]] به مزارات [[معصومین]] {{عم}}، میتوان [[عقیده]] و [[ایمان]] به آنان را از [[مردم]] سلب کرد؟ تجربه و [[تاریخ]] نشان داده است که [[حکام]] [[ستمگر]] در این مورد هرگز موفق نبوده اند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۳۶-۲۴۱.</ref>. | ||
== | ==ورود امام حسین {{ع}} به [[کربلا]]== | ||
[[سرزمین موعود]]، [[قبله]] [[دلها]]، چشمهسار همیشه اشکها، شطی از [[خون]] در [[وادی]] [[عشق]]، تجسم [[رنج]] همه [[انبیاء]]، [[امتحان]] سخت حسین [[برتر]] از امتحان [[آدم]] تا خاتم، [[عطش]]، ناله [[کودکان]]، [[ضجه]] [[زنها]]، سرهای بالای نیزه، سینههای کوبیده، بیکسی، [[محنت]]، [[نماز شب]]، [[زینب]]،... اینجا کربلاست. | |||
موکب [[امام]]{{ع}} از طرفی و [[حر بن یزید]] هم با [[سپاه]] خود از طرف دیگر راه میپیمودند، در اینجا [[زهیر]] به عرض رسانید یابن [[رسول الله]] بهتر آن است که ما در [[زمین]] کربلا فرود آییم و در کنار [[فرات]] توقف نماییم که به [[زحمت]] بیآبی گرفتار نشویم و اگر [[دشمن]] با ما [[جنگ]] کند ما هم به [[مبارزه]] و [[قتال]] پردازیم و از [[خدای متعال]] [[یاری]] بخواهیم. [[روز]] [[دوم محرم]] بود که [[سیدالشهداء]] به کربلا رسید، ناگاه موکب سواری امام از [[حرکت]] بازماند و هر چند که به او میزدند از جای حرکت نکرد و قدم از قدم برنداشت. امام{{ع}} فرمود تا اسب دیگر آوردند آن هم از جای خود تکان نخورد. [[ابی مخنف]] گوید تا هفت اسب آوردند هیچ کدام قدم از قدم برنداشتند. | |||
در همان [[زمان]] پیک [[حر]] که برای کسب [[تکلیف]] به [[کوفه]] رفته بود، برگشت و به حر اینگونه دستور داده بود، «اما بعد: کار را بر حسین تنگ گیر و چون پیک من به سوی تو رسد و [[نامه]] مرا به تو رساند حسین را در بیابانی که آب و [[آبادانی]] در آن نایاب باشد پیاده کن. من به پیک خود [[فرمان]] دادهام که از تو جدا نشود تا اینکه [[دستورات]] مرا [[اجرا]] کرده و او گزارش اقدامات تو را برای من بیاورد» [[نامه ابن زیاد]] زمانی به دست حر رسید که حضرت به کربلا رسیده بود. | |||
حر به پیک گفت همین نامه را به حسین برسان، پیک نامه ابن زیاد را به سیدالشهداء تحویل و امام آن را خواند، آنگاه حضرت فرمود: این زمین چه نام دارد؟ عرض کردند: [[غاضریه]]، [[امام]] فرمود: آیا جز این نام دیگری هم دارد؟ عرض کردند: [[نینوا]]! فرمود: جز این چه نام دارد؟ عرض کردند شاطی الفرات، فرمود: آیا جز اینها برای آن نام دیگری هم هست؟ عرض کردند: [[کربلا]]!! در این وقت [[سیدالشهداء]] وقتی اسم کربلا را شنید صدا را به [[آه]] بلند کرد و [[گریه]] بسیار کرد و فرمود: {{متن حدیث|هي والله أرض كربلا}} بعد فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ}}؛ «خدایا [[پناه]] میبرم به تو از [[سختی]] و [[گرفتاری]]». | |||
==منابع== | بعد فرمود: {{متن حدیث|هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ... انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}}}؛ امام فرمود: اینجاست [[زمین]] [[اندوه]] و [[بلا]]، در اینجا بارها را پیاده کنید، [[قسم به خدا]] جایی که خونهای ما در آن ریخته میشود، اینجا است که [[هتک حرمت]] ما میگردد و سراپرده و [[حریم]] ما به [[غارت]] میرود، اینجا است که مردان ما به [[خون]] خود آغشته میشوند و اطفال ما را مانند گوسفند سر میبرند، به [[خدا]] قسم اینجا [[مدفن]] ما خواهد شد و [[قبور]] ما [[زیارتگاه]] میشود و به این خاک است که جد من [[رسول خدا]]{{صل}} مرا به آن [[وعده]] داد و گفته او خلاف ندارد. | ||
امام به [[فرزندان]] و [[یاران]] خود را که جمع کرده بود لحظهای نگریست و [[اشک]] از دیدگانش جاری شد. بعد دست به [[دعا]] برداشت «بارالها ما افراد [[خاندان پیامبر]] تو هستیم، از [[سرزمین]] خود دور مانده و از [[حرم]] جدمان رانده شدهایم. [[بنیامیه]] بر ما [[ستم]] روا داشتند، خدایا [[حق]] ما را از آنان بگیر و ما را بر [[ستمکاران]] [[پیروز]] فرما». | |||
وقتی [[زینب کبری]] به کربلا وارد شد فرمود: ای [[برادر]] چه محل هولناکی است که از آن [[خوف]] بزرگی در دلم جای گرفته. سیدالشهداء فرمود: ای [[خواهر]] بدان که من در [[زمان]] [[حرکت]] به [[صفین]] با پدرم علی{{ع}} وارد این سرزمین شدیم، حضرت فرود آمد و ساعتی [[استراحت]] کرد و به [[خواب]] رفت، ناگاه پدرم مشوش از خواب [[بیدار]] شد و میگریست، برادرم [[امام حسن]]{{ع}} علت [[گریه]] را پرسید، فرمود در خواب دیدم که این صحرا دریایی بود پر از [[خون]] و حسین در میان آن دریا دست و پا میزد و کسی به فریادش نمیرسید. | |||
پس پدرم رو کرد به من و فرمود: {{متن حدیث|يا أبا عبدالله كيف تكون إذ أوقعت ههنا الواقعة}} گفتم [[صبر]] میکنم و جز صبر چارهای ندارم. [[زینب]] از این سخنان سیلاب اشکش جاری شد<ref>ریاحین الشریعه، ج۳، ص۷۸.</ref>. | |||
به [[دستور امام]] در [[کربلا]] چهل [[خیمه]] به پا کردند در پنج، ردیف، سه ردیف خیمه برای [[اصحاب]] و دو ردیف برای [[زنان]] [[حرم]] و [[امام]] فرمود دور خیمهها خندقی تعبیه کردند و خس و خاشاک بیابان را در آن ریختند تا در [[ضرورت]] آن را [[آتش]] زده و مانع [[هجوم]] نیروها از پشت به خیام [[زنها]] باشد.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۱ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۱، ص ۱۵۵.</ref> | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']] | # [[پرونده:13681024.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|'''فرهنگ عاشورا''']] | ||
# [[پرونده:81.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|'''فرهنگ زیارت''']] | # [[پرونده:81.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|'''فرهنگ زیارت''']] | ||
# [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|'''فرهنگنامه دینی''']] | # [[پرونده:13681040.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|'''فرهنگنامه دینی''']] | ||
# [[پرونده:1100815.jpg|22px]] [[محمد حسن تشیع|تشیع، محمد حسن]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۳ (کتاب)|'''فرهنگ عاشورایی ج۳''']] | |||
# [[پرونده:IM010710.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۱ (کتاب)|'''مظلومیت سیدالشهداء ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:مدخل فرهنگ عاشورا]] | [[رده:مدخل فرهنگ عاشورا]] | ||
[[رده: | [[رده:کربلا]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۲
کربلا شهر مقدسی در سرزمین عراق است که مدفن امام حسین (ع) در آنجاست، سرزمینی در نزدیکی رود فرات. کربلا شهری با فضیلت است و زیارت قبر امام حسین (ع) مورد تأکید فراوان ائمه بوده است.
مقدمه
کربلا شهر مقدسی در سرزمین عراق است که مدفن امام حسین (ع) در آنجاست، سرزمینی در نزدیکی رود فرات[۱]. امام علی (ع) پس از جنگ صفّین، هنگام عبور از کربلا همراه برخی همراهان، چشمانش پر از اشک شد و فرمود: اینجاست محلّ فرود آمدنشان... و اینجاست شهادتگاه عاشقان بینظیر که در گذشته و آینده، نمونه ندارند: «مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَاءَ لاَ يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لاَ يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ...»[۲] و به همین خاطر، "کربلا" سمبل ایثار و جانبازی و شهادتطلبی و شوق و شور حماسی شناخته شده است و در طول تاریخ نیز، کانون عشقهای برتر بوده و همچون مغناطیسی، دلهای مشتاق و شیدای معرفت را به سوی خود کشیده است. در حماسۀ دفاع مقدس ایران نیز، بسیاری از رزمندگان اسلام، به شوق کربلا و زیارت حرم حسینی، جبههها را درمی نوردیدند و با بعثیان کافر میجنگیدند و رو به کعبۀ عشق، کربلای سید الشهدا (ع) شهید میشدند، چون کربلا سمبل هر جایی است که صحنۀ دیگری حق و باطل باشد.
در روایات آمده است که سید الشهدا (ع) نواحی اطراف قبر خویش را از اهل نینوا و غاضریّه به مبلغ شصت هزار درهم خریداری کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنان شرط کرد که مردم را به جایگاه قبرش راهنمایی کنند و هر که را به زیارت آن حضرت آید، سه روز مهمان نمایند و پذیرایی کنند[۳].
کربلا نام یکی از شهرهای کشور عراق است که در کنار رودخانۀ فرات قرار داشته است. این شهر، تا سال ۶۱ هجری، بیابان بوده است. از آن زمان به بعد، بر اثر شهادت حسین بن علی (ع) در آن محلّ، بتدریج مورد توجّه شیعیان آل علی قرار گرفت و پس از بنای مرقدهای شهدا، متدرّجا مرکز جمعیّت گردید و امروز، یکی از شهرهای زیارتی عراق میباشد که قریب ۶۵۰۰۰ تن جمعیّت دارد و در ماههای محرّم و صفر و هنگام زمستان، به سبب ورود زایران، جمعیّت شهر به ١٠٠٠٠٠ تن میرسد[۴]. در کربلا بیش از نشانهای جغرافیایی و تاریخی، باید مفاهیم والای انسانی و شورگستریها و الهام بخشیهای قداست آفرین را سراغ گرفت[۵].
علت نامگذاری
در این که "کربلا" یعنی چه و ریشۀ لغوی آن چیست و از چه گرفته شده، بحثهای مفصّلی انجام گرفته است[۶]. طبق برخی نقلها، این نام از ترکیب "کرب" و "ال" ساخته شده است، یعنی حرم الله، یا مقدّس الله، "کرب" در لغت سامی به معنای "قرب" در عربی است (کرب: قرب). اگر"ال" هم به معنای "الله" باشد، کربلا به معنای محلّی است که نزد خدا، مقدّس و مقرّب است، یا "حرم خدا" است[۷]. برخی هم آن را ترکیب یافته از "کور بابل" دانستهاند، یعنی مجموعهای از آبادیها و روستاهای بابل. موقعیّتی که کربلا در آن قرار دارد، در بین النهرین است. این منطقه در گذشتههای دور، مهد حوادث و احیانا تمدنها بوده است و بخشهای گوناگونی از این ناحیه، نامهای مختلف داشته است. کربلا، کور بابل، نینوا، غاضریّه، کربله، نواویس، حیر، طفّ، شفیه، عقر، نهر علقمی، عمورا، ماریه و... که بعضی از اینها نام روستاها و آبادیهایی در این منطقۀ وسیع بوده است[۸].[۹]
بلا هم به معنای رنج و محنت و گرفتاری است، هم به معنای آزمایش و امتحان. اغلب، رنجها و گرفتاریها مایه آزمون انسانها در زندگی و در طریق دینداری است. کربلا (کرب و بلا) نیز آمیختهای از عظیمترین رنجها و محنتها بود و هم بزرگترین آزمایش تاریخی برای اهل حق و باطل، تا موضع خویش را مشخص سازند. وقتی سید الشهدا (ع) به این سرزمین رسید، پرسید: اینجا چه نام دارد؟ گفتند: کربلا، چشمان آن حضرت پر از اشک شد و پیوسته میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاء» و یقین کرد که شهادتگاه خود و یارانش همین جاست و فرمود: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا »[۱۰].
آمیختگی این سرزمین و این نام با شداید و رنجها پیش از آن نیز از زبان اولیاء خدا نقل شده است. حضرت عیسی (ع) وقتی بر این سرزمین گذشت، اندوه او را فرا گرفت و آن زمین را "ارض کرب و بلاء" دانست[۱۱]. روزی حضرت رسول (ص) برای دخترش فاطمه از شهادت حسین (ع) در آینده سخن میگفت، در حالی که حسین کودکی در آغوش مادر بود. حضرت زهرا (ع) از پدر پرسید: آنجا که فرزندم کشته میشود کجاست؟ فرمود: کربلاست، سرزمین محنت و رنج بر ما و بر امت... موضع یقال له کربلاء و هی دار کرب و بلاء علینا و علی الامة الائمة... [۱۲].[۱۳]
کرب و بلا و آزمایش اهل بیت (ع) و اصحاب
اگر کربلا را سرزمین آزمایش به حساب آوریم، هم آزمایش خلوص، فداکاری و عشق ابا عبدالله و خاندان و یاران اوست که در کوره رنجها و شهادتها و داغها و مصیبتها، جوهره ذاتی و بُعد متعالی آنان و میزان صدق عقیده و ادعایشان به ظهور رسید، هم آزمایشگاه کوفیان و مدعیان نصرت و یاری و نیز حکام اموی بود که نسبت به فرزند پیامبر و حجت الهی آنگونه رفتار کردند.
ابا عبدالله (ع) نیز در اشاره به جنبه آزمونی بلاها در کشف جوهره دینداری و میزان تعهد، در خطابهای که در منزلگاه "ذو حسم" (و بقولی در کربلا) ایراد نمود، فرمود: "مردم بنده دنیایند و دین بر زبانشان شیرین است و تا زندگیهاشان بچرخد و آسوده باشند، دم از دین میزنند اما آنگاه که با بلا آزموده شوند، دینداران اندک میشوند"[۱۴] چه آزمایشی سختتر از اینکه حجت خدا را در محاصره دشمنان ببینند و بخاطر دنیاطلبی و بیم از مرگ، دست از یاری او بردارند! به همین جهت، وقتی امام در طول راه از بعضی یاری خواست و آنان روحیه فداکاری و جهاد در رکاب امام را نداشتند، حضرت فرمود که از منطقه دور باشند، چرا که هر کس ندای نصرت خواهی امام را بشنود و یاری نکند، گرفتار عذاب الهی خواهد شد«فَوَ اللَّهِ لَا يَسْمَعُ وَاعِيَتَنَا أَحَدٌ ثُمَّ لَا يَنْصُرُنَا إِلَّا هَلَكَ فَقَالَ لَهُ أَمَّا هَذَا فَلَا يَكُونُ أَبَداً إِنْ شَاءَ اللَّه»[۱۵] به علاوه، آزمایش بزرگ کربلا، برای اهل بیت و حسین بن علی (ع) نیز وسیله قرب به خدا و ترفیع درجه بود، آنگونه که حضرت ابراهیم و اسماعیل با فرمان ذبح، آزمایش شدند و نیز، ابراهیم، به فرمان الهی مامور شد خانواده خود را در دشت بی آب و خشک، تنها بگذارد، و نیز با آتش نمرودیان آزمایش شد و در دل شعلهها رفت.
سید الشهدا (ع) نیز هفتاد و دو قربانی به مسلخ عشق آورد، خودش نیز ذبح عظیم بود و قربانی آل الله. فرزندان و اهل بیت او نیز در صحرای طف، گرفتار امواج بلا و عطش شدند و همه در آزمایشگاه کربلا، رو سفید و پیروز از آزمون برآمدند و کلام حسین در واپسین لحظات، حکایتگر رضا و تسلیم بود: « الهي رِضَى بِقَضَائِكَ وتسلمياَ لإمرك». در سخنرانی فاطمه دختر امام حسین (ع) نیز اشاره است به اینکه کربلا هم مایه آزمون برای امت پیغمبر بود و هم برای عترت. دیگران امتحان بدی دادند، اما اهل بیت (ع) از این امتحان رو سفید درآمدند: «فَإِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ ابْتَلَانَا اللَّهُ بِكُمْ وَ ابْتَلَاكُمْ بِنَا فَجَعَلَ بَلَاءَنَا حَسَناً»[۱۶] اینگونه است که میتوان به عاشورا، از بعد بلا هم نگریست و ابتلا را زمینه جلوه بعد الهی شهیدان راه خدا دانست. زائر حسین نیز باید تمثیلی از شداید و رنجها و سوزو گدازها و خوف و عطشها را در خویش پدید آورد و کربلایش و کرب بلا باشد[۱۷].
امام حسین (ع) و کربلا
امام حسین (ع) وقتی در سال ۶۱ هجری به دعوت مردم کوفه و برای مبارزه با حکومت یزید، عازم این شهر بود، پیش از رسیدن به کوفه، در این سرزمین در محاصره نیروهای یزیدی قرار گرفت و خود و یاران و فرزندانش به شهادت رسیدند. از آن پس، کربلا مورد توجه و زیارت شیعیان قرار گرفت و شهری آباد گشت و به مرور زمان، بزرگان و عالمان و فقیهان از این شهر برخاستند. کربلا شهری با فضیلت است و زیارت قبر امام حسین (ع) مورد تأکید فراوان ائمه بوده است. از این رو همواره دلهای فراوانی به عشق زیارت کربلای حسین (ع) میتپیده است. کربلای امروز، بیش از ۱۰۰ هزار جمعیت دارد و از شهرهای زیارتی عراق به حساب میآید و در روزهای خاصی همچون عاشورا، اربعین، نیمه شعبان و... بسیار پرجمعیت میشود[۱۸].
زیارت امام حسین (ع) در کربلا
برای زیارت هیچ امامی، به اندازه زیارت حسین بن علی (ع) در کربلا تأکید نشده است. حتی برای زیارت رسول خدا (ص) هم آن همه سفارش و دستور نیست. گاهی در روایات، زیارت کربلا، از زیارت کعبه هم برتر و بالاتر به حساب آمده است و برای زیارت سیدالشهدا (ع)، پاداشی برابر دهها و صدها حج و عمره بیان شده است. باید راز قضیه را فهمید. لحن و بیانی که در احادیث مربوط به زیارت سیدالشهدا (ع) به کار رفته است، بسیار جدی و آمیخته به تأکیدات فراوان است. ضرورت زیارت را در هر حال و همواره مطرح میکند، آن را برای یک شیعه و پیرو امام، در حدّ یک فریضه میشمارد، ترک آن را بسیار ناپسند میداند و هیچ عذر و بهانه و خوف و خطر را مانع از آن به حساب نمیآورد و به رسمیت نمیشناسد. زیارت حسین (ع) رفتن، یک تکلیف مکتبی برای شیعه او و پیرو مکتب عاشوراست. بدون پیوند با آن مرقد و مزار، شیعه بودن دارای خلل است.
از انبوه روایات گوناگون، به چند نمونه اشاره میکنیم:
- امام صادق (ع) در دیدار با یکی از اصحاب برجستهاش به نام ابان بن تغلب از وی میپرسد: ای ابان کی به زیارت قبر حسین رفتهای؟ ابان گفت: مدتی است طولانی که به زیارتش نرفتهام. امام فرمود: سبحان الله!... تو از بزرگان و رؤسای شیعهای و در عین حال، حسین (ع) را رها کرده و به زیارتش نمیروی؟...[۱۹].
- امام باقر (ع) از یکی از شیعیان پرسید: فاصله میان شما و حسین (ع) چقدر است؟ گفت: بیست و شش فرسخ (یا: شانزده فرسخ) حضرت فرمود: آیا به زیارت قبرش میروید؟ گفت: نه! آنگاه حضرت فرمود: چقدر جفاکارید!...[۲۰].
- امام صادق (ع) فرمود: هرکس به زیارت حسین (ع) نرود تا بمیرد، در حالی که خود را هم شیعه ما بداند، هرگز او شیعه ما نیست. و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمانِ بهشتیان است[۲۱].
- امام صادق (ع) در جای دیگر فرمود: کسی که توانایی زیارت حسین را داشته باشد ولی زیارت نکند، نسبت به پیامبر اسلام (ص) و ائمه (ع)، عاقّ شده است[۲۲].[۲۳]
ساخت مرقد امام حسین (ع)
به نوشته تواریخ، عمارت مرقد حسین (ع) از همان زمان شهادت سیدالشهدا (ع) و اصحابش در سال ۶۱ هجری شروع شد. چون بنی اسد شهدا را به خاک سپردند، بر قبر آنان نشانههایی گذاشتند که محو نشود و مختار بن عبید، آن مشهد را استوار ساخت و روستای کوچکی در اطرافش بنا نهاد و آن مزار در عهد بنی امیه آباد بود و دو درب داشت، شرقی و غربی که مسلمانان و مؤمنین به قصد زیارت، آهنگ آنجا را میکردند. در عهد هارون الرشید ـ خلیفه عباسی ـ آنجا را ویران کردند ولی در زمان مأمون، به دستور وی تجدید بنا شد، زیرا نسبت به علویون ابراز نزدیکی و دوستی میکرد. ولی در دوره متوکل، دیزج یهودی به دستور متوکل آن ساختمان را ویران کرد و از زیارت مردم جلوگیری نمود»...[۲۴].[۲۵]
ظالمان و ممانعت از زیارت قبر امام حسین (ع)
ستمگران و حکام جور و پیروان باطل، وقتی با یک فکر و ایمان و گرایش معنوی نتوانند مبارزه و مقابله کنند، به مظاهر و نمودها و سمبلهای آن تفکر و باور حمله میکنند. در ماجرای کربلای حسین (ع) و عشق به سیدالشهدا (ع) نیز چنین بود. شور شهادتطلبی را که در سایه محبت به اهل بیت (ع) و عشق به امام حسین (ع) پیدا میشد و در تجمع بر قبر آن حضرت و عزاداری بر سر خاک آن سالار شهیدان تجلی میکرد، میخواستند با محدود کردن مردم و فشارها و تضییقات و تخریب قبر مطهر و ممنوع ساختن زیارت، از بین ببرند و این شعله را خاموش سازند. غافل بودند که آن جلوگیریها از زیارت و آن تخریبها و اهانتها نسبت به مزار شریف امام، آن شوق را مشتعلتر میکند. ایجاد فراق و جدایی، محبت و اشتیاق را میافزاید. چه اهانتها و ممانعتها نسبت به قبر سیدالشهدا (ع) انجام گرفت[۲۶]. ولی مگر مردمِ کربلایی و حسینی دست کشیدند؟ هرگز! کمی تاریخ بخوانیم (که تاریخ، سراسر درس و عبرت است). شیخ طوسی در "امالی" نقل کرده است: یحیی بن مغیره میگوید: نزد "جریر بن عبدالحمید" بودم. مردی از اهل عراق آمد. جریر از اوضاعِ مردم در عراق سؤال کرد. گفت: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (ع) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که در آنجا بود ـ به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایه بانی برای آنان ـ قطع کنند. جریر دستهایش را بلند کرد و گفت: الله اکبر! در این باره خبری از پیامبر (ص) به ما رسیده بود که آن حضرت، سه بار قطع کننده درخت سدر را لعنت کرده بود. ما تاکنون متوجه معنای این حدیث نبودیم. اینک علت نفرین و لعن کردن آن حضرت را میفهمیم! زیرا هدف از بریدن درخت سدر، دگرگون ساختن شهادتگاه و محل دفن حسین (ع) است، تا مردم جای قبر او را ندانند و پیرامون آن توقف نکنند[۲۷].
شیعیان، طبق توصیه امامان (ع)، زیارت حسین بن علی (ع) را مورد توجه خاص قرار میدادند و در این راه، از همه خوفها و خطرها استقبال میکردند و پیوند خویش را با سالار شهیدان قطع نمیکردند، هرچند به محرومیتها گرفتار میشدند و یا حتی به شهادت میرسیدند. در زمان هارون الرشید، زیارت حسین (ع) چنان رایج بود و چنان استقبالی از سوی شیعه و سنی، زن و مرد، دور و نزدیک، نسبت به زیارت حسین (ع) بود که حرم آن حضرت از جمعیت موج میزد و ازدحام عجیبی میشد. چندان که این امر، باعثِ ترس هارون الرشید شد. ترس او از این جهت بود که مبادا مردم در اثر این اجتماع و ازدحام و زیارت، به اولاد امیرالمؤمنین (ع) رغبت و علاقه نشان دهند و دور آنها را بگیرند و بدین وسیله حکومت و خلافت، از عباسیان به علویان منتقل شود. از این جهت، هارون الرشید به والی کوفه ـ "موسی بن عیسی" ـ فرمانی فرستاد. والی کوفه طبق نامه هارون، قبر حسین (ع) را خراب کرد و اطراف آن را عمارتها ساخت و زمینهایش را به زیر کشت و زراعت برد...[۲۸]. ولی علاقه مردم هرگز بریده نشد. شیعه، آن خط و نشان را نه فراموش نمود و نه گم کرد و در راستای آن صراط مستقیم، با همه فراز و نشیبهای روزگار خلفا و امرا، حرکت خویش را استمرار بخشید، بعد از هارون الرشید، خلفای بعدی در دورهای خاص، چندان سختگیری نمیکردند و مزاحمتی نداشتند تا اینکه عصر متوکل فرا رسید. این دوره، اوج خصومت رژیم حاکم با علویان و نسبت به زائران قبر آن شهید مظلوم بود[۲۹].
متوکل و تخریب قبر امام حسین (ع)
اوج این سختگیریها نسبت به زائران و تخریب و اهانت نسبت به قبر حسین (ع) در زمان خلیفه سفاک، متوکل عباسی بود. متوکل، پاسگاهی را برای سپاه خود در نزدیکی کربلا قرار داده و به افراد خود فرمان اکید داده بود که هرکس را یافتید که قصد زیارت حسین (ع) را داشت، او را بُکشید[۳۰]. این دستور قتل نسبت به زائران حسین (ع) اوج خباثت و کینهتوزی متوکل را میرساند. به امر متوکل هفده مرتبه قبر حسین (ع) را خراب کردند[۳۱] و بعد از متوکل هم خلفای دیگر عباسی مانند مسترشد و راشد نسبت به قبر و زیارت و زائرین، سختگیریهایی داشتند. این نمونه نیز شنیدنی است و خواندنی! متوکل، ابراهیم دیزج را که یک یهودی است، به عنوانِ مأموریت تغییر و تبدیل قبر حسین (ع) به کربلا اعزام میکند. به همراه او نامهای هم به قاضی "جعفر بن محمد بن عمار" مینویسد. در این پیام کتبی، به او خبر میدهد که ابراهیم دیزج را برای نبش قبر حسین (ع) فرستادهام. وقتی نامه مرا خواندی، مراقبت کن که آیا دیزج، دستور مرا اجرا کرد یا نه؟ دیزج میگوید: جعفر بن محمد عمار مرا از مضمون نامه مطلع ساخت و سپس، من طبق دستور او برای انجام مأموریت رفتم و چنان کردم. وقتی برگشتم، پرسید: چه کردی؟ گفتم: آنچه را دستور دادی انجام دادم ولی چیزی ندیدم و نیافتم. گفت: مگر عمیق نکندی؟ گفتم: چرا! ولی در عین حال، در قبر چیزی نیافتم. آن قاضی صورت جلسه را به متوکل گزارش میدهد و اضافه میکند که به ابراهیم دیزج دستور دادم که آن محل را آب ببندد و با گاو، زمینش را شخم کند. ابراهیم دیزج، بعداً قضیه را برای شخصی به نام "ابو علی عماری" که از او واقعیت جریان را میپرسد، چنین تعریف میکند: من با غلامان مخصوص خودم به سراغ قبر رفتم. قبر را که کندم، به حصیری برخوردم که بدن حسین بن علی (ع) در آن بود و از آن بوی مُشک میآمد، آن بوریا و حصیر و بدن حسین بن علی (ع) را به همان حال گذاشتم و به غلامان گفتم که خاک بر آن بریزند و آب بر آن ریختم و دستور دادم که با گاو، آن زمین را شخم بزنند ولی گاو، وقتی به آن محل میرسید، قدم پیش نمیگذاشت و از همانجا بر میگشت. من غلامانم را با سوگندهای سخت و به خدا قسمشان دادم که اگر این صحنه را به احدی نقل کنند آنها را خواهم کشت![۳۲].
در طول سالهای ۲۳۶- ۲۴۷هجری، قبر شریف آن حضرت، مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دسترسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد... و در مرزها کسانی را گماشت که در کمین زائران حسین (ع) و راهنمایان زوار به محل قبرش مینشستند...[۳۳] مرحوم شیخ عباس قمی در بیان حوادث آن سالها، مینویسد: و هم از جمله کارهای متوکل در ایام خلافت خود، آن بود که مردم را منع کرد از زیارت قبر حسین (ع) و قبر امیرالمؤمنین (ع) و همت خود را بر آن گماشت که نور خدا را خاموش کند و آثار قبر مطهر امام حسین (ع) را بر طرف کند و زمین آن را شخم و شیار نماید و دیدهبانها در طُرق و راههای کربلا قرار داد که هرکه را یابند که به زیارت آن حضرت آمده است او را عقوبت کنند و به قتل برسانند...[۳۴] خلفای جور، نمیتوانستند ببینند که در پیش چشمشان و در کنار قدرت و سلطه شان، شیعیان که خلافت آنان را به رسمیت نمیشناختند و چه بسا معارضه و مقابله با آن میکردند، کانون الهام بخشی برای مبارزات خویش پیدا کنند و از قبر حسین (ع)، به عنوان یک پایگاه و سنگر استفاده کنند. به متوکل خبر دادند که مردم در سرزمین نینوا برای زیارت قبر حسین (ع) جمع میشوند و از این رهگذر، جمعیت انبوهی پدید میآید و کانون خطری تشکیل میشود. متوکل به یکی از فرماندهان ارتش خود، در معیّت تعدادی از لشکریان مأموریت داد تا مرقد مطهر را بشکافد و مردم را متفرق ساخته از تجمع بر سر قبر آن حضرت و زیارت قبر او ممانعت کند. او هم طبق دستور، مردم را از پیرامون قبر پراکنده ساخت. این کار در سال ۲۳۷ هجری اتفاق افتاد، ولی مردم، در موسم زیارت، باز هم تجمع نموده و علیه او شورش کردند و حتی از کشته شدن هم باکی نداشتند. در مقابل مأموران خلیفه، گفتند: اگر تا آخرین نفر کشته شویم دست از زیارت بر نمیداریم، باز هم بازماندگان ما و نسل بعد از ما به زیارت خواهند آمد. این ماجرا وقتی توسط آن مأمور به متوکل خبر داده شد، متوکل (برای پوشاندن افتضاح و ناتوانی حکومتش از مقابله با شور مذهبی مردم) به آن فرمانده نوشت که دست از مردم بردارد و به کوفه بازگردد و چنین وانمود کند که مسافرتش به کوفه، در رابطه با مصالح مردم کوفه و بازگشت مجدد به شهر بوده است. مقداری آسان گرفتند و کاری نداشتند، تا اینکه در سال ۲۴۷ نیز، تجمع مردم زیاد شد، به نحوی که در آن محل، بازاری درست شد. مجدداً بنای سختگیری و جلوگیری از زیارت گذاشتند[۳۵] روز به روز بر تعداد زائران افزوده میگشت. متوکل سرداری فرستاد و میان مردم اعلام کردند که ذمه خلیفه بیزار است از کسی که به زیارت کربلا رود و باز هم آن منطقه را ویران کردند و آب بستند و شخم کردند و قبر را شکافتند...[۳۶].
در سال ۲۳۶ متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی (ع) و خانههای اطراف آن و ساختمانهای مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیری کردند. (در اجرای اوامر متوکل) مأموران پلیس او در آن منطقه ندا دادند که بعد از سه روز، هرکس را در آنجا ببینیم، گرفته و به سیاهچال زندان میفرستیم. مردم از روی هراس، پراکنده شدند و آن سرزمین شخم زده شد و اطرافش زراعت شد[۳۷].
راستی قدرتمندان غاصبی که با درخشش خیره کننده شخصیت و مزار سیدالشهدا (ع)، حنای خود را رنگ باخته میدیدند و هویت مسخ شده خویش را در معرض افشا مییافتند، چه میاندیشیدند؟! آیا میپنداشتند که با سختگیری بر عاشقان حسین (ع)، میتوانند محبت او را از دلها بیرون کنند و با ویران کردن قبر اباعبدالله الحسین (ع) راه او و خط سرخ او و مکتبِ سازنده و بیدارگر کربلایش را میتوانند نابود سازند؟ آیا با تخریب قبر، میتوان الهام معنوی و روحی را از تربت سیدالشهدا (ع) گرفت؟ آیا با حمله و هجوم به مزارات معصومین (ع)، میتوان عقیده و ایمان به آنان را از مردم سلب کرد؟ تجربه و تاریخ نشان داده است که حکام ستمگر در این مورد هرگز موفق نبوده اند[۳۸].
ورود امام حسین (ع) به کربلا
سرزمین موعود، قبله دلها، چشمهسار همیشه اشکها، شطی از خون در وادی عشق، تجسم رنج همه انبیاء، امتحان سخت حسین برتر از امتحان آدم تا خاتم، عطش، ناله کودکان، ضجه زنها، سرهای بالای نیزه، سینههای کوبیده، بیکسی، محنت، نماز شب، زینب،... اینجا کربلاست. موکب امام(ع) از طرفی و حر بن یزید هم با سپاه خود از طرف دیگر راه میپیمودند، در اینجا زهیر به عرض رسانید یابن رسول الله بهتر آن است که ما در زمین کربلا فرود آییم و در کنار فرات توقف نماییم که به زحمت بیآبی گرفتار نشویم و اگر دشمن با ما جنگ کند ما هم به مبارزه و قتال پردازیم و از خدای متعال یاری بخواهیم. روز دوم محرم بود که سیدالشهداء به کربلا رسید، ناگاه موکب سواری امام از حرکت بازماند و هر چند که به او میزدند از جای حرکت نکرد و قدم از قدم برنداشت. امام(ع) فرمود تا اسب دیگر آوردند آن هم از جای خود تکان نخورد. ابی مخنف گوید تا هفت اسب آوردند هیچ کدام قدم از قدم برنداشتند. در همان زمان پیک حر که برای کسب تکلیف به کوفه رفته بود، برگشت و به حر اینگونه دستور داده بود، «اما بعد: کار را بر حسین تنگ گیر و چون پیک من به سوی تو رسد و نامه مرا به تو رساند حسین را در بیابانی که آب و آبادانی در آن نایاب باشد پیاده کن. من به پیک خود فرمان دادهام که از تو جدا نشود تا اینکه دستورات مرا اجرا کرده و او گزارش اقدامات تو را برای من بیاورد» نامه ابن زیاد زمانی به دست حر رسید که حضرت به کربلا رسیده بود. حر به پیک گفت همین نامه را به حسین برسان، پیک نامه ابن زیاد را به سیدالشهداء تحویل و امام آن را خواند، آنگاه حضرت فرمود: این زمین چه نام دارد؟ عرض کردند: غاضریه، امام فرمود: آیا جز این نام دیگری هم دارد؟ عرض کردند: نینوا! فرمود: جز این چه نام دارد؟ عرض کردند شاطی الفرات، فرمود: آیا جز اینها برای آن نام دیگری هم هست؟ عرض کردند: کربلا!! در این وقت سیدالشهداء وقتی اسم کربلا را شنید صدا را به آه بلند کرد و گریه بسیار کرد و فرمود: «هي والله أرض كربلا» بعد فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ»؛ «خدایا پناه میبرم به تو از سختی و گرفتاری».
بعد فرمود: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ... انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ(ص)»؛ امام فرمود: اینجاست زمین اندوه و بلا، در اینجا بارها را پیاده کنید، قسم به خدا جایی که خونهای ما در آن ریخته میشود، اینجا است که هتک حرمت ما میگردد و سراپرده و حریم ما به غارت میرود، اینجا است که مردان ما به خون خود آغشته میشوند و اطفال ما را مانند گوسفند سر میبرند، به خدا قسم اینجا مدفن ما خواهد شد و قبور ما زیارتگاه میشود و به این خاک است که جد من رسول خدا(ص) مرا به آن وعده داد و گفته او خلاف ندارد. امام به فرزندان و یاران خود را که جمع کرده بود لحظهای نگریست و اشک از دیدگانش جاری شد. بعد دست به دعا برداشت «بارالها ما افراد خاندان پیامبر تو هستیم، از سرزمین خود دور مانده و از حرم جدمان رانده شدهایم. بنیامیه بر ما ستم روا داشتند، خدایا حق ما را از آنان بگیر و ما را بر ستمکاران پیروز فرما». وقتی زینب کبری به کربلا وارد شد فرمود: ای برادر چه محل هولناکی است که از آن خوف بزرگی در دلم جای گرفته. سیدالشهداء فرمود: ای خواهر بدان که من در زمان حرکت به صفین با پدرم علی(ع) وارد این سرزمین شدیم، حضرت فرود آمد و ساعتی استراحت کرد و به خواب رفت، ناگاه پدرم مشوش از خواب بیدار شد و میگریست، برادرم امام حسن(ع) علت گریه را پرسید، فرمود در خواب دیدم که این صحرا دریایی بود پر از خون و حسین در میان آن دریا دست و پا میزد و کسی به فریادش نمیرسید. پس پدرم رو کرد به من و فرمود: «يا أبا عبدالله كيف تكون إذ أوقعت ههنا الواقعة» گفتم صبر میکنم و جز صبر چارهای ندارم. زینب از این سخنان سیلاب اشکش جاری شد[۳۹].
به دستور امام در کربلا چهل خیمه به پا کردند در پنج، ردیف، سه ردیف خیمه برای اصحاب و دو ردیف برای زنان حرم و امام فرمود دور خیمهها خندقی تعبیه کردند و خس و خاشاک بیابان را در آن ریختند تا در ضرورت آن را آتش زده و مانع هجوم نیروها از پشت به خیام زنها باشد.[۴۰]
منابع
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۸۸.
- ↑ سفینة البحار، ج۲، ص۱۹۷ و ۴۷۵.
- ↑ مجمع البحرین، طریحی، واژۀ «کربل».
- ↑ فرهنگ فارسی، معین. برای آشنایی با تاریخ این شهر از دیرباز تا عصر حاضر، ر. ک: «تراث کربلا» از سلمان هادی الطعمه (این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است: میراث کربلا) همچنین ر. ک: «موسوعة العتبات المقدسه» جلد ۸ (قسم کربلا) از جعفر الخلیلی.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۹۷.
- ↑ از جمله ر. ک: «موسوعه العتبات المقدسه»، ج۸، ص۹ به بعد.
- ↑ از جمله ر. ک: «موسوعه العتبات المقدسه»، ج۸، ص۱۰.
- ↑ تراث کربلا، ص۱۹.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۹۷.
- ↑ «اینجا سرزمین رنج و گرفتاری و بلاست، اینجا محل فرود آمدن ما و جایگاه ریخته شدن خونهای ماست» حیاة الامام الحسین، ج ۳، ص ۹۱.
- ↑ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۵۳
- ↑ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۶۴
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۸۲ الی ۸۴.
- ↑ «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ»؛ تحف العقول، حرانی، ص ۲۴۵
- ↑ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۹، انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۷۴
- ↑ ریاض القدس، ج ۲، ص ۳۴۱
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۸۲ الی ۸۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۸۸.
- ↑ کامل الزیارات، ص ۳۳۱؛ سفینه البحار، ج۱، ص ۵۶۵؛ بحار الأنوار، ج ۹۸بیروتی، ص ۷.
- ↑ « كَمْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْحُسَيْنِ (ع)قَالَ قُلْتُ يَوْمٌ لِلرَّاكِبِ وَ يَوْمٌ وَ بَعْضُ يَوْمٍ لِلْمَاشِي قَالَ أَ فَتَأْتِيهِ كُلَّ جُمُعَةٍ قَالَ قُلْتُ لَا مَا آتِيهِ إِلَّا فِي الْحِينِ قَالَ مَا أَجْفَاكَ أَمَا لَوْ كَانَ قَرِيباً مِنَّا لَاتَّخَذْنَاهُ هِجْرَةً أَيْ تَهَاجَرْنَا إِلَيْهِ »؛ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۷و ۳۳۸، حدیث ۱۶و ۲۰؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۵.
- ↑ « مَنْ لَمْ يَأْتِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ (ع)وَ هُوَ يَزْعُمُ أَنَّهُ لَنَا شِيعَةٌ حَتَّى يَمُوتَ فَلَيْسَ هُوَ لَنَا بِشِيعَةٍ وَ إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَهُوَ مِنْ ضِيفَانِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۶، حدیث ۱۱؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۴.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۳۳، حدیث ۲.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۱۹۸-۲۰۱.
- ↑ تاریخ الروضه الحسینیه، عبدالحمید الخیّاط، چاپ ۱۳۷۶ق، ص ۹؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۱، ص ۶۲۷.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۲۳۶-۲۴۱.
- ↑ برای مطالعه احادیث این موضوع، به باب «جور الخلفاء علی قبره الشریف» از کتابِ «بحارالانوار»، ج ۴۵، ص ۳۹۰ مراجعه کنید.
- ↑ تاریخ الشیعه، محمد حسین المظفّری، ص ۸۹؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۸.
- ↑ تتمه المنتهی، شیخ عباس قمی، ص ۲۴۰.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۲۳۶-۲۴۱.
- ↑ کلّ مَنْ وَجَدتموه یُریدُ زیاره الحسین فاقتلوه؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۴.
- ↑ تتمه المنتهی، ص ۲۴۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۴.
- ↑ تراث کربلا، سلمان هادی الطعمه، ص ۳۴.
- ↑ تتمه المنتهی، ص ۲۳۹.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۱، ص ۶۲۸؛ تراث کربلا، ص ۳۴؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۷با اندکی اختلاف در نقل و تعبیر.
- ↑ تتمه المنتهی، ص ۲۴۱.
- ↑ تاریخ طبری ۸ جلدی چاپ قاهره، ج ۷، ص ۳۶۵.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۲۳۶-۲۴۱.
- ↑ ریاحین الشریعه، ج۳، ص۷۸.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۱، ص ۱۵۵.