زهد: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
{{پانویس}}{{فضایل اخلاقی}}
{{پانویس}}{{فضایل اخلاقی}}


[[رده:سیره پیامبر خاتم]]
[[رده:فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]
[[رده:فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]
[[رده:زهد]]
[[رده:فضایل اخلاقی]]
[[رده:فضایل اخلاقی]]
[[رده:مدخل اخلاقی نهج البلاغه]]
[[رده:مدخل اخلاقی نهج البلاغه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۴۷

زهد: بی‌رغبتی، چشم‌پوشی از چیزی، دل بسته نبودن به دنیا و مظاهر مادّی آن، پارسایی و رهایی از تعلّقات و وابستگی‌ها. زهد یکی از اوصاف نیک و فضایل اخلاقی است و در تعالیم دینی از زهد و زاهد بسیار ستایش شده است. زاهد کسی است که به سبب ایمان به خدا و قیامت و ارزش‌های برتر، دل به دنیا و ثروت و خانه و زندگی نمی‌بندد و در راه خدا به راحتی از آن‌ها می‌گذرد، نه از آنچه به دست می‌آورد دچار هیجان و خوشحالی می‌شود و نه به خاطر از دست دادن چیزی غصّه می‌خورد، ساده زندگی می‌کند و از اسارت شکم و لذایذ آزاد است، آرزوهای دور و دراز ندارد، از تجمّلات پرهیز می‌کند و آخرت را بر دنیا ترجیح می‌دهد و ارزش خود را بیش از مادیّات می‌داند. می‌توان زهد را "برداشت کم برای بازدهی زیاد" دانست[۱].

معناشناسی

زهد در لغت

«زهد»، در لغت به معنای اندک بودن و کم ارزش بودن و نیز بی‌رغبتی به چیزی است[۲] و زاهد به کسی گفته می‌شود که از زیاده دنیا رویگردان و به اندک آن خشنود باشد[۳][۴].

زهد، پایه و اساس بسیاری از امور دیگر است و تنها جنبه اخلاقی و قلبی ندارد؛ بلکه بعد عملی نیز دارد. زاهد، کسی است که اعراض قلبی از دنیای نکوهیده را با اعراض عملی همراه کرده است. زهد، بهترین زمینه برای رشد و کسب کمالات و رسیدن به حقیقتی است که آدمی برای آن آفریده شده است. هنگامی که انسان به مرتبه والایی از زهد دست یافت، به اقبال و ادبار دنیا بی‌تفاوت می‌شود؛ یعنی اقبال دنیا او را شادمان و ادبار دنیا وی را اندوهگین نمی‌سازد[۵].

معنای زهد

«زهد» در اصل به معنای اعراض از چیزی برای ناچیز و کوچک بودن آن است[۶]. «زهید» یعنی چیز اندک و «زاهد» یعنی کسی که نسبت به چیزی بی‌میل است و به «زهید» یعنی کم آن بسنده کرده است[۷]. زهد از دو بعد در خور توجه است: بعد روانی و بعد عملی. حقیقت زهد از جنبه روحی و روانی، دلبسته نبودن به دنیا و مظاهر آن است و به تعبیر دیگر، آزاد بودن انسان از هر آنچه رنگ تعلق به خود می‌گیرد.

آزادی زاهد از تمایلات نفسانی به حدی است که «دادن»ها و «گرفتن»ها در وجود او موج ایجاد نمی‌کند، چنان که علی (ع) فرمود[۸]: زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ[۹].

زهد در بعد عملی به معنای چشم پوشی از پاره‌ای لذت‌ها و تمتعات مادی است. تحقق جلوه عملی زهد در زندگی فرد، پایه‌های زهد روحی را در دل او مستحکم و استوار می‌سازد؛ از این رو، امیر مؤمنان در پاسخ کسی که از علت پوشیدن جامه کهنه و مندرس وی پرسیده بود، فرمود: «يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ»[۱۰]؛ با پوشیدن این جامه، دل خضوع می‌یابد و نفس رام می‌گردد و مؤمنان بدان تأسی می‌کنند[۱۱].

مقدمه

تعریف زهد از منظر پیامبر (ص)

  • برخی منابع طبق اسناد خود از رسول خدا (ص) روایت کرده‌اند که آن حضرت از جبرئیل (ع) پرسید: "معنای زهد چیست؟" گفت: "زاهد، دوست می‌دارد کسی را که آفریدگارش دوست دارد و ناخوش می‌دارد کسی را که آفریدگارش او را ناخوش دارد، و از حلال دنیا می‌پرهیزد و به حرام آن توجه نمی‌کند؛ زیرا حلال آن، حساب دارد و حرامش کیفر. زاهد] همچنان که به خویشتن رحم می‌کند، به همه مسلمانان رحم می‌کند و همان گونه که از لاشه گندیده بسیار بدبو دوری می‌کند، از سخن بی جا می‌پرهیزد و همان گونه که از آتش دوری می‌کند که مبادا او را فرا گیرد، از کالای دنیا و زرق و برق آن نیز دوری می‌کند و آرزویش کوتاه است؛ گویا مرگ خود را پیش رویش دارد"[۱۹][۲۰].
  • رسول خدا (ص) در روایتی دیگر در جواب یار دیرین و صحابی بزرگ خویش، ابوذر غفاری که از ایشان پرسیده بود: "ای رسول خدا (ص) زاهدترین مردم کیست؟" مرتبه والای زهد و زاهد را برای او چنین بیان داشت: "آن کسی که قبرستان و پوسیده شدن را فراموش نکند؛ از مازاد زیور دنیا چشم بپوشد و آن‌چه را که ماندنی است، بر آن‌چه از بین رفتنی است، ترجیح دهد؛ فردا را از روزهای عمر خود نشمارد و خویشتن را در شمار مردگان به حساب آورد"[۲۱][۲۲].
  • همچنین در روایتی دیگر که از نبی خدا (ص) روایت شده، آمده است که آن حضرت خطاب به برخی اصحاب فرمود: "در شب معراج به خداوند گفتم که خدایا چگونه زاهدترین مردم باشم؟ ‌ گفت: "اینکه از دنیا حقی از غذا و نوشیدنی و لباس برگزینی و برای فردایت ذخیره نکنی و بر ذکرم مداومت کنی"[۲۳][۲۴].

نشانه‌های زهد در لسان نبوی (ص)

  • رسول اکرم (ص) در برخی احادیث و روایات خود به تعدادی از نشانه‌های زهد و زاهد اشاره داشته‌اند که به اختصار به مواردی از آنها اشاره می‌کنیم:
  1. دوری از حرام: پیامبر اکرم (ص) در روایتی دوری گزیدن از حرام را از نشانه‌های زهد، بلکه از بالاترین درجات زهد برشمرده و فرموده‌اند: "زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری می‌کند"[۲۵].
  2. راضی بودن به قضای الهی: راضی بودن به قضا و قدر الهی در برخی احادیث و روایات رسول خدا (ص) از نشانه‌های زاهد به شمار آمده است و ایشان فرموده‌اند: "به قسمت الهی راضی باش تا زاهد باشی"[۲۶].
  3. کوتاهی آرزو: رسول خدا (ص) فرمود: "زهد در دنیا به پوشیدن لباس خشن و خوردن چیز ناگوار نیست؛ بلکه زهد در دنیا به کوتاه کردن آرزوست"[۲۷]؛ نبی اکرم (ص) در حدیثی دیگر، زهد را کوتاه کردن آرزو، گزاردن شکر هر نعمت و پرهیز از حرام خداوند دانستند[۲۸][۲۹].

ثمرات زهد در بیان نبوی (ص)‌

زهد در گفتار پیامبر اکرم (ص)

زهد در سیره پیامبر اکرم (ص)

ساده زیستی رسول خدا (ص)

  • از مهم‌ترین راه‌های کسب زهد، ساده‌زیستی است و ترویج فرهنگ ساده‌زیستی به تقویت زهدگرایی در جامعه می‌انجامد؛ از این رو، ساده‌زیستی از توصیه‌های آن حضرت به مسلمانان برای تحصیل زهد بود. در اوصاف رفتاری آن بزرگوار نیز آن‌چه که نمودی خاص در زندگانی ایشان داشت، ساده‌زیستی ایشان بود. این سادگی و بی‌پیرایگی معرفی چنان بر زندگی ایشان حاکم بود که سیره‌نویسان آن حضرت را فردی با هزینه سبک معرفی کرده، درباره‌اش نوشته‌اند: كَانَ‌ رَسُولُ‌ اللَّهِ‌(ص) خَفِيفُ‌ الْمَؤُونَة[۴۴] آن حضرت، نمونه کامل ساده زیستی بود و به دور از هرگونه ظاهرسازی، در نهایت سادگی می‌زیست. این ساده زیستی که نتیجه زهد آن حضرت بود، مردم را شیفته وی و دل‌ها را از محبتش لبریز کرده بود[۴۵].
  • روایت شده است که خاتم انبیا (ص) تا هنگام رحلت، دو بار پی در پی از غذا سیر نخورد[۴۶] و تا زنده‌ بود شکم از نان گندم و جو سیر نکرد[۴۷] و پیوسته گرسنه بود و چیزی برایش محبوب‌تر از آن نبود که همیشه گرسنه و ترسان از خدای متعال باشد[۴۸]. بسا روزها که پیامبر (ص) از شدت گرسنگی به خود می‌پیچید و خرمای معمولی ‌هم پیدا نمی‌کرد تا شکم خود را بدان سیر کند [۴۹] و از شدت گرسنگی، سنگ به شکم می‌بست[۵۰]. گاه تا سه ماه در خانه پیامبر (ص) هیچ آتشی برای پختن نان و پختن چیز دیگر برافروخته نمی‌شد؛ در این مدت، غذایشان تنها آب بود و خرما و البته اندکی شیر که همسایگانی از انصار که شتران و گوسفندان شیرده داشتند، برای آن حضرت می‌فرستادند[۵۱]. ایشان در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزان خود برتری نداشت و هر آنچه آنان می‌خوردند، او نیز می‌خورد و هر آنچه آنان می‌پوشیدند او نیز می‌پوشید[۵۲]. رسول خدا (ص) تا زنده بود، چون ثروتمندان بر سفره ‌رنگین، غذا نخورد[۵۳]؛ هیچ گاه رسول نانش از سبوس خالی نبود[۵۴] و در سفره‌اش دو نوع غذا دیده نشد؛ مگر آنکه یکی را می‌خورد و دیگری را در راه خدا صدقه می‌داد[۵۵][۵۶].
  • هر نوع لباسی را که بدان دسترسی داشت، اعم از روپوش، عبا، پیراهن، جبه و امثال آن می‌پوشید[۵۷]؛ بسا که فقط روپوشی به تن می‌کرد و دو طرف آن را میان دو شانه‌اش گره می‌زد و با همان لباس بر جنازه‌ها نماز می‌خواند. گاه همان روپوش را به خود می‌پیچید و آن را از چپ و راست بر دوش می‌افکند و با آن در خانه نماز می‌خواند[۵۸]. لباسش خشن بود[۵۹] و گاه عبایی کهنه و وصله‌دار می‌پوشید و می‌فرمود: "من، بنده‌ام و لباس بندگان را می‌پوشم"[۶۰]. گاهی هم لباس پشمینه می‌پوشید[۶۱][۶۲].
  • تشک پیامبر (ص) چرمی پر از لیف خرما بود[۶۳]. زیرانداز بسترش غالبا عبایش بود که آن را دو لایه می‌کردند و بر آن استراحت می‌فرمودند[۶۴] و پتویش گاه تکه لباسش بود[۶۵]. ایشان بر روی حصیر می‌خوابید، حصیری که بر آن پوشش دیگری نبود[۶۶][۶۷].
  • در روایتی از عبدالله بن مسعود آمده است که پیامبر (ص) روی حصیر می‌خوابید و حصیر، روی پوست ایشان اثر گذاشته بود. روزی چون بیدار شد، من به محل اثر حصیر دست کشیدم و گفتم: چه می‌شود اگر به ما اجازه فرمایی که روی این حصیر چیزی بگسترانیم تا از تأثیر آن محفوظ بمانی؟ پیامبر (ص) فرمود: "مرا با دنیا چه کار؟، مَثَل من و دنیا، مَثَل سواری است که روزی زیر درختی سایه می‌گیرد و سپس به سرعت حرکت می‌کند و آن را به حال خود را می‌گذارد"[۶۸] رسول خدا (ص) از دنیا رفت در حالی که خشتی بر خشتی ننهاد[۶۹][۷۰].
  • رسول خدا (ص) با فقرا هم نشین بود[۷۱] و با مسکینان غذا می‌خورد[۷۲] و با دست خود به آنان غذا می‌داد[۷۳]. دعوت بندگان را می‌پذیرفت و هیچ دعوتی را کوچک نمی‌شمرد[۷۴]. بسا میزبانی که غذای سفره‌اش نان جو و دنبه‌ای بودار بود[۷۵]؛ اما با این حال، حضرت با آغوشی باز آن را می‌پذیرفت می‌فرمود: "اگر پاچه گوسفندی را به من هدیه دهند، می‌پذیرم و اگر مرا به خوردن استخوان شانه و سردستی دعوت کنند، خواهم پذیرفت"[۷۶][۷۷].
  • آن حضرت روی زمین می‌نشست و غذا می‌خورد[۷۸] و بسیار می‌شد که بر الاغی بی‌پالان سوار می‌شد[۷۹]. با اینکه رئیس جامعه اسلامی بود و تمامی امکانات و منابع مالی را در اختیار داشت؛ اما منزلی که ایشان و همسران گرامی اش در آن سکونت داشتند، بسیار ساده و در سادگی، مثال زدنی بود[۸۰][۸۱].

زهد پیامبر اکرم (ص) ‌

  • رسول الله (ص) با مظاهر دنیوی رفتاری بسیار زاهدانه داشت. آن بزرگوار، زاهدترین مردم[۸۲] و بلکه زاهدترین انبیا بود[۸۳]؛ هرگز به دنیا و مظاهر آن دل نسپرد[۸۴] و اسیر اوهام پست آن نشد. هرگز چیزی برای فردایش ذخیره نمی‌کرد[۸۵] و با اینکه از انتهای یمن تا جنگل‌های عمان و تمامی حجاز تا اطراف عراق را مالک بود[۸۶]؛ اما هنگام وفات، دینار و درهم و کنیزی و گوسفند و شتری به جا ننهاد و وقتی وفات کرد، زره‌اش در گرو یکی از یهودیان مدینه در قبال بیست یا سی صاع گندم برای نفقه اهل بیتش بود[۸۷]. پیوسته می‌فرمود: « اللَّهُمَ‌ أَحْيِنِي‌ مِسْكِيناً وَ أَمِتْنِي مِسْكِيناً وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَةِ الْمَسَاكِينِ!»[۸۸] نقل شده که رسول خدا (ص) فرموده است: "فرشته‌ای بر من نازل شد و گفت: " ای محمد (ص) همانا پروردگارت به تو سلام رساند و فرمود: " اگر بخواهی بطحاء مکه را برای تو طلا می‌کنم ". سپس آن حضرت فرمود: پس سر را به آسمان بلند کرد[م] و گفت[م]: پروردگارا! روزی سیرم نگه دار تا تو را بستایم و روزی گرسنه که از تو درخواست کنم"[۸۹][۹۰].
  • در روایتی دیگر از امام صادق (ع) نقل شده است که پیامبر (ص) روزی دید که بزغاله‌ای مرده در زباله‌دانی افتاده است، در حالی که گوشش را بریده بودند. آن حضرت با دیدن آن به اصحابش فرمود: "این، چند می‌ارزد؟"‌ گفتند: "شاید اگر زنده بود، بیش از درهمی نمی‌ارزید"؛ پیامبر (ص) فرمود: "سوگند‌تر به آنکه جانم در دست اوست، دنیا نزد خداوند از این بزغاله نزد اهلش بی‌ارزش‌تر است"[۹۱][۹۲].
  • رسول خدا (ص) اصحاب و یاران خویش را نیز به زهد و دل کندن از دنیا سفارش می‌کرد تا خود را از فروختن به دنیا و صرف نفوس در شهواتش سالم بدارند[۹۳]؛ چرا که معتقد بود، فقط با بی‌توجهی به دنیا می‌توان به آخرت دست یافت و می‌فرمود: "به آخرت دست نمی‌یابید، مگر با ترک دنیا و دل کندن از آن. به شما سفارش می‌کنم که دوست بدارید آن چه را خدا دوست می‌دارد و دشمن بدارید آن چه را خدا دشمن می‌دارد"[۹۴]. همچنین دعوت به زهد از مطالبات آن حضرت از فرستادگان خود بود، آن گاه که آنها را برای تبلیغ می‌فرستاد. نقل شده است، زمانی که پیامبر خدا (ص) معاذ بن جبل را به یمن می‌فرستاد، به او سفارش فرمود که "مردم یمن را به زهد در دنیا و رغبت به آخرت و پرداختن به محاسبه نفس دعوت کن"[۹۵][۹۶].
  • انس بن مالک نقل کرده است: "روزی نزد رسول خدا (ص) نشسته بودیم؛ پس آن حضرت به ما فرمود: هم اکنون، مردی از اهل بهشت نزد شما می‌آید"؛ اندکی بعد، مردی از انصار که آب وضو از ریشش می‌چکید و کفش خود را در دست چپش گرفته بود، به نزد ما وارد شد. فردای آن روز، باز هم پیامبر (ص) فرمود: "هم‌اکنون مردی از اهل بهشت، نزد شما می‌آید " و باز، همان مرد با همان وضع وارد شد. فردای آن روز نیز پیامبر (ص) همان سخن را فرمود و باز، به نزد ما وارد شد؛ پس چون او برخاست و رفت، عبدالله بن عمرو بن عاص در پی او، روان شد و [به وی] گفت: "من با پدرم مشاجره کرده و سوگند خورده‌ام که تا سه روز، نزد او نروم؛ اگر صلاح می‌دانی، مرا در خانه خود جای ده، تا به سوگندم عمل کنم". مرد انصاری هم پذیرفت. عبدالله بن عمرو بن عاص می‌گفت: "با او رفتم و دیدم خیمه‌ای دارد و یک نخل و یک بز (گوسفندی). شب که شد از خیمه‌اش خارج شد و بز خود را دوشید و خرمایی چید و آنها را نزد من نهاد و من خوردم؛ ولی او خودش بی‌شام خفت، و من شب را به نماز و عبادت گذراندم. صبح که شد، او صبحانه خورد؛ ولی من روزه داشتم و سه شب به همین گونه گذشت و او هرگاه در رختخوابش از این پهلو به آن پهلو می‌شد، ذکر خدای متعال و تکبیر می‌گفت و صبح برای نماز، بیدار می‌شد و وضوی کامل می‌گرفت و من، جز سخن خیر از او نمی‌شنیدم". چون چند شب گذشت و کار او در نظر من تقریباً ناچیز آمد، پس به او گفتم: "ای بنده خدا! میان من و پدرم، مشاجره‌ای و قهری نبوده است؛ بلکه از پیامبر خدا (ص)، سه بار در سه مجلس شنیدم که فرمود: "هم اکنون، مردی از اهل بهشت نزد شما می‌آید" و هر سه بار تو به نزد ما وارد شدی؛ از این رو خواستم رفتار تو را ببینم. به من بگو که تو چه عملی انجام می‌دهی که اهل بهشت شده‌ای؟"‌ آن مرد گفت: "نزد همان کسی که به تو خبر داده برو تا از عمل من به تو خبر دهد". من نزد رسول خدا (ص) رفتم؛ ایشان فرمود: "نزد خود او برو و بگو که حقیقت را به تو بگوید". من نزد آن مرد رفتم و گفتم: "پیامبر اکرم (ص) به تو امر می‌کند که در این باره به من خبر دهی"؛ آن مرد گفت: "اکنون که چنین است، می‌گویم". و سپس گفت: "اگر دنیا از آن من باشد و از من گرفته شود، ناراحت نمی‌شوم و اگر دنیا به من داده شود، از آن شادمان نمی‌شوم. شب را در حالی می‌خوابم که از هیچ کس کینه‌ای به دل ندارم، و بر نعمتی که خداوند به دیگری داده است، حسادت نمی‌ورزم". ‌ عبدالله گفت: "اما من به خدا سوگند! شب‌ها را به عبادت می‌گذرانم و روزها را روزه می‌گیرم؛ ولی اگر گوسفندی به من ببخشند، خوشحال می‌شوم و اگر از دستم برود، ناراحت می‌شوم. به خدا سوگند که خداوند، به تو بر ما برتری آشکاری داده است"[۹۷][۹۸].

زهد پیامبر اکرم (ص) از زبان علی (ع)

  • امیرالمؤمنین علی (ع) در وصف پیامبر (ص) و پیروی از اعمال زاهدانه آن حضرت فرموده است:از پیامبر (ص) پاک و پاکیزه خویش سرمشق گیر... که از دنیا نیم لقمه‌ای بر گرفت و چشمی بدان ندوخت. پهلویش از همه کس لاغرتر و شکمش از دنیا خالی‌تر بود. دنیا بر او عرضه شد؛ ولی نپذیرفت و هرگاه می‌دانست که خداوند چیزی را دشمن می‌دارد، او نیز آن را دشمن می‌داشت و چیزی را که خدا حقیر می‌دانست، او نیز حقیر می‌شمرد. و اگر خصلتی جز این در ما نبود که دوست می‌داریم، آن‌چه را خدا دشمن داشته، و بزرگ می‌داریم چیزی را که خدا کوچک شمرده است، همین، در مخالفت و دشمنی ما با خدا و سرپیچی از فرمان او بس بود! همانا رسول خدا (ص) روی زمین غذا می‌خورد؛ مانند بندگان می‌نشست؛ کفش خود را به دست خویش پینه می‌زد و بر لباسش وصله می‌دوخت؛ بر الاغ بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را هم در ردیف خود سوار می‌کرد و چون دید پرده‌ای با نقش را و نگار بر در اتاقش آویخته‌اند، به یکی از زنان خود فرمود: "ای فلانی! این پرده را از نظرم دور دار که هرگاه به آن می‌نگرم، به یاد دنیا و زرق و برق آن می‌افتم!"پیامبر (ص) قلباً از دنیا روی گرداند و یاد آن را در درون خود کشت. او دوست داشت زینت‌های دنیا از نظرش پنهان باشد تا مبادا جامه‌ای زیبا و فاخر از آن برگیرد و آن را خانه همیشگی خود پندارد و امید اقامت در آن را در سر بپروراند. پس، دنیا را به کلی از جان خود بیرون کرد و یاد آن را از دل براند و آن را از نظر پنهان داشت. آری، هرکه چیزی را دشمن بدارد، نگاه به آن را نیز دشمن می‌دارد و خوش ندارد نامی از آن نزد او به میان آید"[۹۹][۱۰۰].

توصیف زهد

  1. امام (ع) به جای آن‌که ماهیّت انسان منفور را بیان کند، حالات و رفتارهای او را که نتیجه پلیدی‌هایی است که در وجود آدمی جای گرفته و او را منفور کرده‌اند بازگو می‌کند: از منفورترین مردم نزد خداوند، کسی است که خدا او را به خود واگذاشته است. این شخص از راه راست منحرف شده است و راه را بدون راهنما می‌رود. اگر برای کاشتن محصولی دنیوی خوانده شود اجابت می‌کند و اگر برای کاشتن محصولی اخروی از او دعوت کنند، افسرده می‌شود. گویی عملی که برای دنیا انجام می‌دهد و عملی که در آن احساس سستی و افسردگی می‌کند، از او ساقط است[۱۰۵]
  2. از نمونه‌های دیگر، توصیف تقوای الهی است: تقوای الهی داروی درد قلب‌های شما و موجب بینایی کوری دل‌هاتان و درمان بیماری کالبدهاتان و زداینده فساد سینه‌هایتان است. پلیدی‌های جان‌های شما را پاک‌کننده و تاریکی دیده‌هایتان را روشنی‌بخشنده است. دل‌هایتان را از بیم و نگرانی ایمن می‌کند و در تاریکی (نادانی) شما را روشنی است[۱۰۶]. در این توصیف، تکیه امام (ع) بر معلول‌ها یا نتایج و فواید تقوای الهی است[۱۰۷]
  3. از نمونه‌های دیگر این شیوه از توصیف، عباراتی است که حضرت (ع) در تطبیق رفتار با حق فرموده است: ای مردم اگر شما از یاری و دفاع از حق سرپیچی نکنید و سستی نورزید و در محو ساختن و اهانت به باطل مسامحه نکنید، کسانی که از نظر انسانیت از شما پایین‌ترند نمی‌توانند در موجودیت شما شک کنند و با قدرت‌طلبی و سلطه‌گری بر شما برتری جویند، ولی شما مانند قوم بنی‌اسرائیل به گمراهی در بیابان‌ها افتادید. قسم به زندگانی‌ام، این گمراهی پس از من برای شما چند برابر خواهد شد، زیرا حق را پشت سر خود انداختید و از آن که به شما نزدیک بود، خود را گسیخته و به آن‌که از شما دور بود پیوستید[۱۰۸]. در این عبارات، امام (ع) به بیان معلول و نتیجه اعراض از حق می‌پردازد تا حق را آن‌گونه‌که می‌خواهد توصیف کند[۱۰۹]

تشویق به زهد و نهی از رهبانیت‌

تفاوت زهد اسلامی و رهبانیت مسیحی‌

زهد در فرهنگ مطهر

زهد یعنی دامن چیدن از طیّبات دنیا[۱۲۴]. یعنی اعراض از متاع‌های فانی دنیا برای وصول به نعیم جاویدان آخرت[۱۲۵]. زهد به معنی عزت نفس و مناعت طبع و بلند نظری است[۱۲۶]. مقصود از زهد دست شستن و یا سست شدن نیست، بلکه مقصود به کار بردن یک نوع اصول خاص در زندگی مبنی بر مقدّم داشتن فضیلت و اخلاق بر مطامع مادی است[۱۲۷]. مردم در این بازار دنیا که می‌آیند و عبور می‌کنند دو دسته‌اند: یک دسته در این بازار خود را می‌فروشند و اسیر و محبوس می‌کنند و یک دسته دیگر خود را می‌خرند و آزاد می‌سازند؛ یک دسته از این دنیا می‌روند در حالی که هزار قید بندگی در گردن دارند و یک دسته می‌روند در حالی که بنده هیچ کس جز خداوند نیستند، نه بنده زرند و نه بنده سیم و نه بنده شهوت‌اند و نه بنده غضب، نه بنده جاه‌اند و نه بنده مال، آزاد و آزاده‌اند. حقیقت زهد همین است[۱۲۸]. بشر بر پول و کالا حکومت کند نه پول و کالا بر بشر، این چنین شخصیت داشتن همان است که اسلام آن را «زهد» می‌نامد[۱۲۹]. زهد مرادف است با ترک دنیا. «زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذکر شوند) نقطه مقابل یکدیگرند؛ زهد یعنی اعراض و بی‌میلی[۱۳۰]. ای مردم! زهد عبارت است از کوتاهی آرزو و سپاسگزاری هنگام نعمت و پارسایی نسبت به نبایستنی‌ها. یعنی زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است: «برای این که متأسف نشوید بر آن چه (از مادیات دنیا) از شما فوت می‌شود و شاهد نگردید بر آن چه خدا به شما می‌دهد، هرکس بر گذشته اندوه نخورد و برای آینده شادمان نشود بر هر دو جانب زهد دست یافته است[۱۳۱].[۱۳۲]

زهد از نظر امام علی (ع)

تعریف زهد را از علی (ع) باید گرفت. می‌فرماید: «الزبد بین کلمتین من القرآن». زهد در دو جمله قرآن بیان شده (یعنی زهد، این خشکه مقدس بازی‌ها نیست، زهد به روح انسان مربوط است) آنجا که در سوره حدید می‌فرماید: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ[۱۳۳]. اینکه برسید به این مرحله که اگر دنیایی که دارید از شما گرفته شد غم‌زده نشوید، غم دنیا شما را نگیرد، و اگر چیزی ندارید، دنیا یک مرتبه به شما رو بیاورد، شادی‌زده نشوید، و به عبارت دیگر اگر تمام دنیا در دست شماست چنانچه آن را از شما بگیرند تو همان آدم باشی که هیچ چیز نداشته باشی، و همه دنیا را هم به تو بدهند تو همان آدم باشی. علی زهد را همان چیزی تعریف می‌کند که امثال مارکس نمی‌توانند در مورد بشر تصور کنند. آنها می‌گویند اصلاً بشر محال است بتواند آن‌چنان که علی زهد را تعریف کرده زاهد باشد. یعنی بشر آن‌چنان شخصیت عالیی داشته باشد که مافوق طبقات و منافع قرار بگیرد؛ ولی مکتب اسلام بر این اساس است. مکتب اسلام یا به اصطلاح امروز اُمانیزم اسلام، اصالة الانسان اسلام، انسان راستین اسلام بر این اساس است که انسان می‌تواند زاهد بشود. امّا نه آن زاهد‌هایی که ما اسمشان را می‌گذاریم زاهد، بلکه زاهدی که علی تعریف کرده[۱۳۴][۱۳۵]

نشانه‌های زاهد حقیقی

برخی به ظاهر خود را زاهد نشان می‌دهند، ولی در حقیقت، با دنیا و محبت آن هم آغوشند. بنابراین، برای تشخیص صداقت یک فرد در زهد، باید نشانه‌هایی وجود داشته باشد تا زهد او را تصدیق کند. زهد، ملکه‌ای درونی است که در هر که ایجاد شود، موجب پیدایش رفتارهایی در وی می‌شود که از این رفتارها می‌توان به عنوان نشانه‌های زهد در افراد یاد کرد. بهترین نشانه‌ها برای تشخیص زاهد بودن فرد از زبان پیامبر اعظم (ص) چنین است:

  1. بی‌رغبتی به حرام؛ بی‌رغبتی به حرام، بالاتر از ترک آن است و فقط در کسی پدید می‌آید که علاقه‌ای به دنیا نداشته باشد.
  2. برپایی واجبات الهی؛ کسی که ادعای زهد دارد، ولی به آموزه‌های الهی بی‌توجه است، اهل دغل و دروغ است، نه زهد.
  3. دوری از نژادپرستی و تعصب؛ دلبستگی به دنیا شامل نژادپرستی و فرقه‌گرایی نیز می‌شود. کسی که به دنیا تعلقی ندارد، هیچ‌گاه تعصب نادرست را جایگزین حق نمی‌کند.
  4. به دل نگرفتن کینه دیگران؛ زاهد حقیقی، در مسائل شخصی و خصوصی هیچ کینه‌ای به دل نمی‌گیرد. دل زاهد حقیقی چنان بزرگ است که زبان‌های شخصی را به دل نمی‌گیرد و از یاد می‌برد.
  5. فروتنی[۱۳۶]، زاهد حقیقی هر چند مقام بسیار والایی داشته باشد، خود را همانند دیگران می‌داند و دنیا را مایه بزرگی نمی‌پندارد و فروتنی را سیره خود قرار می‌دهد.[۱۳۷].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۱۰.
  2. احمد بن فارس زکریا، معجم مقاییس‌اللغة، ج ۳، ص ۲۳۰؛ ابن الأثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج ۲، ص ۳۲۱ و فخر‌الدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۹.
  3. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۴، ص ۳۵۵ - ۳۵۶.
  4. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۵.
  5. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۵.
  6. اقرب الموارد، واژه «زهد»؛ مفردات کلمات القرآن، ص۲۲۰.
  7. نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۳۹.
  8. نهج البلاغه، کلمات قصار، ۴۳۹.
  9. «تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید» سوره حدید، آیه ۲۳.
  10. نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۰۳.
  11. رفیعی، علی، درآمدی بر سیره فاطمی، ص ۸۶.
  12. نهج البلاغه، خطبه ۸۰: «"أَیُّهَاالنَّاسُ، الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاْمَلِ، وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ، وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْـمَحَارِمِ، فَإِنْ عَزَبَ ذلِکَ عَنْکُمْ فَلاَ یَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَکُمْ، وَلاَ تَنْسَوْا عِنْدَالنِّعَمِ شُکْرَکُمْ"»
  13. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 450.
  14. نهج البلاغه، حکمت ۳: «"وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ"»
  15. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۱: «"الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: "لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ"؛ وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي، فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ"»
  16. نهج البلاغه، حکمت ۳۸۳: «"ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا، يُبَصِّرْكَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا"»
  17. غررالحکم، ص ۱۱۹: «"الْمُؤْمِنُ دَأْبُهُ زَهَادَتُهُ وَ هَمُّهُ دِيَانَتُهُ وَ عِزُّهُ قَنَاعَتُهُ وَ جِدُّهُ لِآخِرَتِهِ قَدْ كَثُرَتْ [آثَرَتْ‏] حَسَنَاتُهُ وَ عَلَتْ دَرَجَاتُهُ وَ شَارَفَ [رشاف‏] خَلَاصَهُ وَ نَجَاتَه"»
  18. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 450- 451.
  19. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص ۲۶۰ - ۲۶۱ و ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص ۹۴.
  20. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۵-۳۸۶.
  21. حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۱۹۴؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۳۱ و ورام ابن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۵۷.
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۵-۳۸۶.
  23. حسن بن أبی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۰۰ و الحر العاملی، الجواهر السنیه، ص ۱۹۲.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۶.
  25. شیخ صدوق، من، لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۵؛ اعلام الدین، ص ۳۲۲ و محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۳۲.
  26. ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۱۰، ص ۲۶۰.
  27. « لَيْسَ‌ الزُّهْدُ فِي‌ الدُّنْيَا لُبْسُ الْخَشِنِ وَ أَكْلُ الْجَشَبِ وَ لَكِنَّ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا قَصْرُ الْأَمَلِ»؛ ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار، ص ۱۱۴ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۴۴.
  28. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۶۴.
  29. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۶-۳۸۷.
  30. امالی طوسی، ص ۵۳۱ و اعلام الدین، ص ۱۹۴.
  31. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۷.
  32. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج ۱، ص ۶۷.
  33. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۷.
  34. مؤمن، با دارایی اندک.
  35. جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۱۹۴؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۳، ص ۱۸۸ و المناوی، فیض، القدیر، ج ۲، ص ۶۵
  36. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۶۶، ص ۱۹۶ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۵۱.
  37. « مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‌ءٍ أَفْضَلَ‌ مِنَ‌ الزُّهْدِ فِي‌الدُّنْيَا»؛ مستدرک الوسائل، ص ۵۰ و کنزالعمال، ج ۲، ص ۲۰۳.
  38. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۲۸ و مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۱۲.
  39. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۸.
  40. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۴۴۸ و بحارالانوار، ج۷۴، ص۹۸.
  41. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص۱۶۵ و مستدرک الوسائل، ج۲، ‌ ص۱۰۴.
  42. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۱، ص ۳۷۵؛ عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج ۳، ص ۵۷۳ و ابن حبان، صحیح، ج ۳، ص ۲۶۱.
  43. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۸.
  44. ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و شیخ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.
  45. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۸-۳۸۹.
  46. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ۱۴۵۰، ج ۱، ص ۳۴۳؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۸، ص۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۴.
  47. شیخ صدوق، الامالی، ص۱۳۰ و روضه الواعظین، ج۲، ‌ص۴۵۶.
  48. الکافی، ج ۸، ص ۱۳۰ و مجموعه ورام، ج ۲، ص ۱۳۸.
  49. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۱؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۴۳؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۲۴.
  50. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۷؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۸۰ و نویری، نهایة الإرب، ج ۱۸، ص ۲۷۹.
  51. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۷؛ نهایة الأرب، ج ۱۸، ص ۲۸۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱۱، ص ۲۵۱.
  52. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۱۸۸ و ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۳۵.
  53. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲۴، ‌ ص۴۳۵؛ البخاری، صحیح، ج۶، ص۱۹۹ و محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ‌ ج۲، ‌ ص۱۰۹۵.
  54. صحیح بخاری، ج ۶، ص ۱۹۹؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۲۸ و امتاع الأسماع، ج ۷، ص ۲۶۶.
  55. مجموعه ورام، ج ۱، ص ۴۸ و کنزالعمال، ج ۱۵، ص ۴۲۷.
  56. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۹-۳۹۰.
  57. ملامحسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج ۴، ص ۱۴۰؛ الغزالی، احیاء علوم الدین، ج ۳، ص ۳۳۱ و محمد حسین طباطبایی، سنن النبی، ص ۱۲۰.
  58. مسند احمد، ج ۳، ص ۳۵۷؛ صحیح بخاری، ج ۱، ص ۹۴، صحیح مسلم، ج ۲، ص ۶۲؛ المحجة البیضاء، ص ۱۴۲ و احیاء علوم الدین، ص ۳۳۲.
  59. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۸۲.
  60. احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه، ج ۲، ص ۱۹۲.
  61. امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۹۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۷۵، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۱ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۲۹.
  62. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۰.
  63. الطبقات الکبری، ص ۴۶۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۲۰۸ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷.
  64. ابوعیسی ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص ۱۸۸ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۸۸؛ امالی صدوق، ص ۴۶۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۳۸ و محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۸۴.
  65. المحجة البیضاء، ص ۱۴۱ و احیاء علوم الدین، ص ۳۳۲.
  66. دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷.
  67. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۰.
  68. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۶۱: الطبرانی، المعجم الأوسط، ج ۱، ص ۱۲۳؛ نهایة الإرب، ج ۱۸، ص ۲۹۰؛ الترمذی، سنن، ج ۴، ص ۱۷؛ المستدرک، ج ۴، ص ۳۰۹ - ۳۱۰ و ابن سلامه، مسند الشهاب، ج ۲، ص ۲۱۹.
  69. الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۱۲۸؛ صحیح بخاری، ج ۷، ص ۱۴۴ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۳۵؛ نظیر این روایت درباره عمر بن خطاب نیز نقل شده است. ر. ک: مسند احمد، ج ۱، ص ۳۰۱؛ المستدرک، ج ۴، ص ۳۰۹ - ۳۱۰؛ صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص ۲۶۶ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۱، ص ۲۵۹.
  70. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۰-۳۹۱.
  71. جوامع السیره، ص ۳۴؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۶۳ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.
  72. الطبقات الکبری ج ۱، ص، ص ۲۷۹؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۱۲ و امالی طوسی، ص ۳۹۳.
  73. المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.
  74. ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.
  75. تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۲۱ و الشمائل المحمدیه، ص ۱۹۰.
  76. مسنداحمد، ج ۲، ص ۵۱۲: سنن ترمذی، ج ۲، ص ۳۹۷؛ الکافی، ج ۵، ص ۱۴۲ و الطبقات الکبری، ج ۱، ۱۰ص۲۷۹-۲۸۰.
  77. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۱.
  78. امالی طوسی، ص ۳۹۳؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۰۸ و احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج ۲، ص ۴۴۲.
  79. الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۷۹.
  80. ر. ک: الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۸۷؛ المصنف، ج ۲، ص ۵۳ و ۵۴ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۳، ص ۳۴۸.
  81. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۱.
  82. ماوردی، اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۲۸۹؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۳۳۹؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۱۹۸ و المستدرک، ج ۴، ص ۳۲۶.
  83. مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۱۵ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۲۵.
  84. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۶، ص ۵۳۱ و المحقق اردبیلی، زبدة البیان، ص ۴۰۷.
  85. تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۰؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۳۴؛ الشمائل المحمدیه، ص ۲۰۱؛. فتح الباری، ج ۱، ص، ۲۲۷ وصحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۲۱۷.
  86. اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.
  87. حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۴۴ و مکارم الاخلاق، ص ۲۵ و با اختلاف در: دلائل النبوه، ج ۷، ص ۲۷۳ و قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.
  88. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۵۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۷، ص ۷۷؛ نهج الفصاحه، ص ۲۴۹؛ جامع الأخبار، ص ۱۱۱؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۴ و ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۳۹.
  89. الکافی، ج ۸، ص ۱۳۱؛ امالی طوسی، ص۶۹۳؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۷۹-۲۸۰.
  90. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۲.
  91. الکافی، ج ۲، ص ۱۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷، ص ۵۵؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۳۶۵؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۱۰ – ۲۱۱ و البیهقی، السنن الکبری، ج۱، ص۱۳۹.
  92. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۳.
  93. اعلام النبوة، ص ۲۱۹.
  94. مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۴.
  95. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۵۱.
  96. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۳.
  97. روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۲۴، المصنّف، ج ۱۱، ص ۲۸۷ - ۲۸۸ و الدر المنثور، ج ۶، ص ۴۱۹.
  98. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۳-۳۹۴.
  99. نهج البلاغه، ص ۲۲۷ - ۲۲۹.
  100. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۵.
  101. نهج البلاغه، خطبه ۸۰: «"أَیُّهَاالنَّاسُ، الزَّهَادَةُ قِصَرُ الاْمَلِ"»
  102. نهج البلاغه، خطبه ۸۰: «"وَالشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ"»
  103. نهج البلاغه، خطبه ۸۰: «"وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْـمَحَارِمِ"»
  104. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 227.
  105. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 227.
  106. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸: «"فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِكُمْ"»
  107. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 227.
  108. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۶: «"أَيُّهَا النَّاسُ، لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ، لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ، لَكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إِسْرَائِيلَ، وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً بِمَا خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ قَطَعْتُمُ الْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ الْأَبْعَدَ. وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمُ الدَّاعِيَ لَكُمْ، سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ الرَّسُولِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ الِاعْتِسَافِ وَ نَبَذْتُمُ الثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الْأَعْنَاقِ"»
  109. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 227-228.
  110. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۵.
  111. بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۲۷۷.
  112. الکافی، ج ۸، ص ۱۶۹ و حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۳۰.
  113. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  114. الکافی، ج ۵، ص ۴۹۴ و وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۰۷.
  115. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  116. مسند احمد، ج ۵، ص ۴۰۹، همچنین ر. ک: الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۳، ص ۱۹۳.
  117. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  118. زهد
  119. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  120. «لَيْسَ‌ الزُّهْدُ فِي‌ الدُّنْيَا تَحْرِيمَ‌ الْحَلَالِ‌ وَ لَا إِضَاعَةَ الْمَالِ وَ لَكِنَّ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصَائِبِ وَ الْيَأْسُ عَنِ النَّاس‌»؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۱.
  121. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  122. برگرفته از: محمد، محمدی ری شهری، حکمت نامه پیامبر اعظم (ص)، ج ۸، ص ۱۹۳–۱۹۹.
  123. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  124. مقالات فلسفی (۲)، ص۱۴۸ و ۱۵۰؛ مجموعه آثار، ج۷، ص۱۱۴-۱۱۶.
  125. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۳۶.
  126. بیست گفتار، ص۱۷۷.
  127. حکمت‌ها و اندرزها، ص۹۱.
  128. حکمت‌ها و اندرزها، ص۱۰۰.
  129. سیری در نهج‌البلاغه، ص۲۵۴.
  130. سیری در نهج‌البلاغه، ص۲۱۰.
  131. سیری در نهج‌البلاغه، ص۲۱۰.
  132. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۴۵۷.
  133. «تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید» سوره حدید، آیه ۲۳.
  134. سیری در سیره نبوی، ص۷۹.
  135. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۴۵۷.
  136. نک: تحف العقول، ص۲۱.
  137. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۶.