اثبات نصب الهی امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش ۲|ماه=[[آبان]]|روز=[[03]]|سال=[[۱۴۰۲]]|کاربر=Bahmani}}
{{در دست ویرایش ۲|ماه=[[آبان]]|روز=[[06]]|سال=[[۱۴۰۲]]|کاربر=Bahmani}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = نصب الهی امام
| موضوع مرتبط = نصب الهی امام

نسخهٔ ‏۲۸ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۸

دلایل عقلی متعددی بر انتصابی بودن امامت مطرح شده است مانند: قاعده لطف؛ قبح بی‌توجهی به نصب امام؛ تشخیص صفات امامت در گرو نصب الهی امام؛ پیامبر خاتم (ص) و نصب جانشین بعد از خود؛ ضرورت وجود اتحاد بعد از پیامبر خاتم (ص)؛ مورد خطا بودن انتخاب مردم و... .

ادله عقلی نصب الهی امام

به دلایل عقلی متعددی بر انتصابی بودن امامت استدلال شده است که به برخی اشاره می‌‌شود:

دلیل لطف

دانشمندان امامیه از دیرباز در ضمن ادله عقلی بر ضرورت نصب امام به دلیل لطف تمسک کرده‌اند[۱] خلاصه دلیل این است:

  1. مقدمه اول: نصب امام لطف است.
  2. مقدمه دوم: لطف بر خداوند حکیم ـ تبارک و تعالی ـ عقلاً واجب است.
  3. نتیجه: نصب امام بر خداوند حکیم ـ تبارک و تعالی ـ عقلاً واجب است.

توضیح: لطف موهبتی است از سوی قانون‌گذار که به وسیله آن اسباب و زمینه فرمان برداری و اطاعت از مقررات و پرهیز از نافرمانی و سرپیچی از قوانین و دوری از ارتکاب معصیت فراهم و مهیا می‌‌گردد. بدون تردید نصب امام و زمامدار و پیشوایی که مکلفان را به وظایف آشنا کرده و با ترغیب و تشویق و از سوی دیگر تنبیه و مجازات در پی استقرار عدالت و هدایت جامعه به صلاح و رستگاری باشد، از مصادیق بارز لطف شمرده می‌‌شود[۲].[۳]

قبح بی‌توجهی به نصب امام

عقل سلیم نمی‌پذیرد که نبی اکرم (ص) با آن همه اهتمام به امت اسلامی، آنان را بدون رهبر و پیشوا رها کند. قرآن کریم اهتمام و دلسوزی و ترحم پیامبر اکرم (ص) را این گونه توصیف می‌‌فرماید: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا[۴] گویی می‌‌خواهی خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنی، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند. و نیز در تلاش بی‌وقفه و دلسوزی پیامبر اکرم (ص) نسبت به امت اسلامی می‌‌فرماید: ﴿ طه مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۵].

از سوی دیگر پیامبر اکرم (ص) مشکلات آینده جامعه اسلامی را به خوبی پیش بینی نموده و افتراق و تشتت امت بعد از خود را به آنان خبر داده است[۶].

بنابراین پیامبر دلسوز و مشفق نسبت به امت اسلامی به حکم عقل باید برای رهبری امت بعد از خودش تدبیر و چاره جویی کرده و جانشین و خلیفه خود را تعیین کند.

حاصل سخن اینکه بی‌توجهی و مسامحه پیامبر (ص) نسبت به امر خلافت و جانشینی برای بعد از خودش به حکم عقل پذیرفتنی نیست و عدم نصب امام خلاف لطف و نقض غرض محسوب می‌‌شود و نقض غرض از حکیم تعالی محال است[۷].[۸]

تشخیص صفات امامت در گرو نصب الهی امام

امام باید معصوم باشد؛ یعنی از هر گونه گناه و اشتباهی مصون باشد، همچنین امام لازم است اعلم بوده و از علم خاصّی برخوردار باشد که اشتباه در آن راه نداشته باشد. حال چگونه می‌توان فهمید که این ویژگی‌ها در شخصی هست یا خیر؟ باید توجّه کرد که بسیاری از گناهان قابل مشاهده نیستند؛ مانند گناهانی که ممکن است در خلوت انجام شد یا گناهان قلبی از قبیل: سوءظن، عجب و کبر، کینه نسبت به بندگان خداوند و... اکنون چه کسی جز خدا قادر است شخصی را که واجد عصمت است و در تمام طول عمر خود کوچک‌ترین گناه یا خطایی مرتکب نمی‌شود تشخیص دهد؟ تنها او از خلوت‌ها آگاه است و تنها او است که به آنچه در دل‌ها می‌گذرد عالم است ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۹]. همچنین کسی که می‌تواند مصداق اعلم مردم را تشخیص دهد که از همه اعلم باشد. باید توجّه کرد که علم امام اکتسابی نیست بلکه از سوی خداوند به او افاضه می‌شود. با توجّه به صفاتی که باید در امام باشد، تنها خداوند قادر است مصداق امام را بشناسد، پس تنها او می‌تواند امام را تعیین کند[۱۰].

پیامبر خاتم (ص) و نصب جانشین بعد از خود

پیامبر اسلام (ص) در پرتو مجاهدت‌‌ها و کوشش‌‌های بیست و سه‌‌ ساله خود دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس اسلام و حکومت دینی به وجود آورده بود که نفس نوپای بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیب‌‌ها و آفت‌‌ها نیازمند بود که عمر کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این سؤال مطرح است که پیامبر اسلام (ص) آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور "اصل اسلام و حکومت آن" چاره‌‌ای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟

سه گزینه و راهکار ذیل ابتداً قابل تصور است [۱۱]

۱. موضع سلبی و سکوت: حضرت، نفیاً و اثباتاً درباره حاکم و خلیفه بعدی خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و شورایی را تعیین ننموده است.

۲. سپردن امور به مردم در قالب شورا: فرض دوم این است که پیامبر (ص) دارای موضع ایجابی بوده است و برای دین و حاکمیت دینی فکر و راهکاری اندیشیده است و آن تعیین شورا یا نخبگانی یا بیعت برای اداره کشور است.

این نظریه دارای اشکالاتی است مانند:

  1. چه‌‌بسا تعیین فرد در شورایی به دلیل اغراض و امیال اعضای شورا چالش زا باشد و خود آتش اختلاف را شعله‌‌ور کند.
  2. به دلیل عدم عصمت اعضای شورا ممکن است به‌جای ضوابط و ملاک‌‌های حقیقی روابط حاکم گردد، چنان‌‌که محصول شورای شش‌نفره منصوب خلیفه دوم چنین شد و با وجود علی (ع) شخص دیگری یعنی «عثمان» انتخاب شد.
  3. نکته سوم این‌‌که هیچ مدرک معتبر و غیر معتبری از وجود شورایی جهت تعیین امام و خلیفه توسط پیامبر خبر نمی‌‌‌دهد. پس فرض سوم هیچ طرفداری از اهل سنت هم ندارد.

۳. تعیین و نصب شخص اصلح: فرض سوم این است که پیامبر (ص) با توجّه به شناختی که از اصحاب خود داشته است مناسب‌‌ترین آنان از هر جهت و حیثی را که برای اداره دو نهال نوپای اسلام و حکومت دینی نصب فرموده است. این نظریه مورد اختیار شیعه است.

ادله دیگر

  1. از حیاتی‌ترین فلسفه‌های وجودی امام، ایجاد انسجام و اتحاد جامعه اسلامی است. اگر انتخاب امام به مردم واگذار شود، با توجه به اختلاف سلایق و عدم وحدت کلمه که در هر عصر و نسل، قطعی و گریزناپذیر است، نقض غرض پیش می‌آید و فلسفه امامت باطل خواهد شد[۱۲]؛ چنان‌که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و با نادیده گرفته شدن نص و نصب پیامبر در غدیر، تشتّت‌ها و تفرقه‌هایی شوم بر جامعه اسلامی سایه افکند و ده‌ها مذهب و مکتب زائید و وحدت امت اسلامی را تا به امروز آرمانی دست‌نیافتنی کرده است.
  2. امامت در مکتب تشیع از ارکان دین و از بزرگ‌ترین ره‌آوردهای وحی برای بشر است. در تلقی مذاهب غیرشیعی نیز اگرچه امامت از فروع دین است، ولی از احکام مهم شمرده می‌شود، چون با سرنوشت دینی و دنیوی جامعه گره می‌خورد. اگر کوچک‌ترین احکام فرعی دین با انتخاب مردم تعیین تکلیف و مشخص نمی‌شود و هیچ عالم شیعی یا سنی، رأی مکلفین را میزان در تشخیص احکام شریعت نمی‌داند، چگونه در اصل یا حکم مهمی مثل امامت، گزینش مردم میزان باشد و مشروعیت بیافریند؟[۱۳].
  3. همان منطق و فلسفه‌ای که می‌طلبید ارسال رسولان از سوی آسمان باشد، می‌طلبد که گزینش اوصیای آنان نیز امری آسمانی و وحیانی باشد؛ زیرا پیامبران مؤسس شریعت بودند و اوصیاء، حافظ و مفسر شریعت هستند. هر دو منصب نبوت و وصایت، ریاست عامه بر همه مسلمین و سرپرستی امور دین و دنیاست. چنان که عقل و نقل، انتخاب نبی و رسول از سوی مردم را باطل و بیهوده می‌داند، انتخاب امام را نیز همین‌گونه می‌شناسد[۱۴]؛ همان‌گونه که دست مردم از گزینش اوصیای انبیای پیشین نیز کوتاه بود.
  4. واگذاری انتخاب امام به مردم و سلب مسئولیت از خویش، با سیره قطعی رسول خدا (ص) ناسازگار است؛ زیرا ایشان نسبت به ابتدایی‌ترین اعمال و اموری که در سعادت بشر دخالت داشت، کوتاهی نکرد. آیا پذیرفتنی است که در حوزه خطیر امامت، که سرنوشت دین و دنیای امت تا پایان تاریخ است، سهل‌انگاری و سلب مسئولیت ورزد؟ به ویژه آن‌که قرآن، اهمیت و سرنوشت امامت را با رسالت گره زد و عدم ابلاغ آن را باعث بطلان کوشش‌های مشقت بار نبوی اعلان کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۵][۱۶].[۱۷]

ادله عقلی بر الهی بودن مقام امامت

دلیل نخست

این دلیل متکی بر صفات امام، مانند عصمت افضلیت او نسبت به سایر مردم است. از آنجا که امام باید معصوم[۱۸] و افضل از مردم باشد[۱۹] و صفات این چنینی از امور باطنی و پنهانی است[۲۰] که تشخیص و اطلاع از آنها برای مردم ممکن نیست، پس باید از سوی خداوند یا رسولش تعیین و اعلام شود[۲۱]. بنابراین با توجه به صفات امام، می‌توان الهی بودن این مقام و منصب را به اثبات رساند. البته مردم از راه گزارش پیامبر(ص) یا امام قبلی یا از راه معجزه و کرامت می‌توانند بفهمند که خداوند متعال چه کسی را به امامت برگزیده است.[۲۲]

دلیل دوم

از آنجا که امامت همانند نبوت یکی از ارکان و اصول اساسی دین است[۲۳]، پس واجب است مقام و منصب امامت از سوی خداوند معین و مشخص شود؛ زیرا هنگامی که فروع دین، مانند نماز و زکات، از طرف خداوند متعال معین و مشخص می‌شود، به طریق اولی امامتی که مهم‌تر و اساسی‌تر از فروع است، باید از سوی خداوند معین و مشخص شود[۲۴].[۲۵]


ادله عقلی نصب الهی امام

به دلایل عقلی متعددی بر انتصابی بودن امامت استدلال شده است که به برخی اشاره می‌‌شود:

دلیل لطف

دانشمندان امامیه از دیرباز در ضمن ادله عقلی بر ضرورت نصب امام به دلیل لطف تمسک کرده‌اند[۲۶] خلاصه دلیل این است:

  1. مقدمه اول: نصب امام لطف است.
  2. مقدمه دوم: لطف بر خداوند حکیم ـ تبارک و تعالی ـ عقلاً واجب است.
  3. نتیجه: نصب امام بر خداوند حکیم ـ تبارک و تعالی ـ عقلاً واجب است.

توضیح: لطف موهبتی است از سوی قانون‌گذار که به وسیله آن اسباب و زمینه فرمان برداری و اطاعت از مقررات و پرهیز از نافرمانی و سرپیچی از قوانین و دوری از ارتکاب معصیت فراهم و مهیا می‌‌گردد. بدون تردید نصب امام و زمامدار و پیشوایی که مکلفان را به وظایف آشنا کرده و با ترغیب و تشویق و از سوی دیگر تنبیه و مجازات در پی استقرار عدالت و هدایت جامعه به صلاح و رستگاری باشد، از مصادیق بارز لطف شمرده می‌‌شود.

خداوند حکیم انسان را برای رسیدن به کمال از راه عبادت و اطاعت از تکالیف الهی آفریده است از سوی دیگر تأمین این غرض متوقف بر لطف و موهبت الهی در نصب امام است زیرا بعد از ختم رسالت و نبوت، بدون امام این هدف خداوند که رسیدن مردم به کمال است تأمین نمی‌شود و عدم لطف نقض غرض است و نقض غرض از حکیم تعالی فبیح و محال است[۲۷].

با توجه و تامل در این دو مقدمه نصب امام عقلا لازم و عدم نصب امام از جانب خداوند تعالی نقض غرض و قبیح و محال است[۲۸].

قبح بی‌توجهی به نصب امام

عقل سلیم نمی‌پذیرد که نبی اکرم (ص) با آن همه اهتمام به امت اسلامی، آنان را بدون رهبر و پیشوا رها کند. قرآن کریم اهتمام و دلسوزی و ترحم پیامبر اکرم (ص) را این گونه توصیف می‌‌فرماید: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا[۲۹] گویی می‌‌خواهی خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنی، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند. و نیز در تلاش بی‌وقفه و دلسوزی پیامبر اکرم (ص) نسبت به امت اسلامی می‌‌فرماید: ﴿ طه مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۳۰].

از سوی دیگر پیامبر اکرم (ص) مشکلات آینده جامعه اسلامی را به خوبی پیش بینی نموده و افتراق و تشتت امت بعد از خود را به آنان خبر داده است[۳۱].

بنابراین پیامبر دلسوز و مشفق نسبت به امت اسلامی به حکم عقل باید برای رهبری امت بعد از خودش تدبیر و چاره جویی کرده و جانشین و خلیفه خود را تعیین کند.

این مطلب حکیمانه و موافق عقل را ابن ابی الحدید معتزلی هم در ضمن شرح خطبه ۱۶۲ نهج البلاغه[۳۲] از استادش این گونه نقل می‌‌کند: روا نمی‌دارم که به پیامبر (ص) نسبت دهم امر امامت را مهمل داشته باشد و مردم را سرگشته و بیهوده رها فرماید و حال آنکه هیچ گاه از مدینه بیرون نمی‌رفت مگر آنکه امیری بر آن می‌‌گماشت و این کار در حالی صورت می‌‌گرفت که پیامبر (ص) زنده بود و از مدینه هم چندان دور نبود، چگونه ممکن است برای پس از مرگ ـ که قادر به جبران آنچه پیش بیاید نیست ـ کسی را امیر نکند[۳۳]. بعد از نبی اکرم (ص) دیگران هم به ضرورت عقلی و لزوم نصب و تعیین جانشین توجه و تصریح کرده‌اند[۳۴].

حاصل سخن اینکه بی‌توجهی و مسامحه پیامبر (ص) نسبت به امر خلافت و جانشینی برای بعد از خودش به حکم عقل پذیرفتنی نیست و عدم نصب امام خلاف لطف و نقض غرض محسوب می‌‌شود و نقض غرض از حکیم تعالی محال است[۳۵].[۳۶]

تشخیص صفات امامت در گرو نصب الهی امام

امام باید معصوم باشد؛ یعنی از هر گونه گناه و اشتباهی مصون باشد، همچنین امام لازم است اعلم بوده و از علم خاصّی برخوردار باشد که اشتباه در آن راه نداشته باشد. حال چگونه می‌توان فهمید که این ویژگی‌ها در شخصی هست یا خیر؟ باید توجّه کرد که بسیاری از گناهان قابل مشاهده نیستند؛ مانند گناهانی که ممکن است در خلوت انجام شد یا گناهان قلبی از قبیل: سوءظن، عجب و کبر، کینه نسبت به بندگان خداوند و... اکنون چه کسی جز خدا قادر است شخصی را که واجد عصمت است و در تمام طول عمر خود کوچک‌ترین گناه یا خطایی مرتکب نمی‌شود تشخیص دهد؟ تنها او از خلوت‌ها آگاه است و تنها او است که به آنچه در دل‌ها می‌گذرد عالم است ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۳۷]. همچنین کسی که می‌تواند مصداق اعلم مردم را تشخیص دهد که از همه اعلم باشد. باید توجّه کرد که علم امام اکتسابی نیست بلکه از سوی خداوند به او افاضه می‌شود.

با توجّه به صفاتی که باید در امام باشد، تنها خداوند قادر است مصداق امام را بشناسد، پس تنها او می‌تواند امام را تعیین کند[۳۸].

پیامبر خاتم (ص) و نصب جانشین بعد از خود

پیامبر اسلام (ص) در پرتو مجاهدت‌‌ها و کوشش‌‌های بیست‌‌وسه‌‌ ساله خود دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس اسلام و حکومت دینی به وجود آورده بود که نفس نوپای بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیب‌‌ها و آفت‌‌ها نیازمند بود که عمر کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این در حالی بود که خطر دشمن خارجی روم و ایران باستان، خطر داخلی "منافقان"، اسلام را تهدید می‌‌‌کرد. حال این سؤال مطرح است که پیامبر اسلام (ص) آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور "اصل اسلام و حکومت آن" چاره‌‌ای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟

سه گزینه و راهکار ذیل ابتداً قابل تصور است [۳۹]

۱. موضع سلبی و سکوت: حضرت، نفیاً و اثباتاً درباره حاکم و خلیفه بعدی خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و شورایی را تعیین ننموده است.

۲. سپردن امور به مردم در قالب شورا: فرض دوم این است که پیامبر (ص) دارای موضع ایجابی بوده است و برای دین و حاکمیت دینی فکر و راهکاری اندیشیده است و آن تعیین شورا یا نخبگانی یا بیعت برای اداره کشور است.

این نظریه دارای اشکالاتی است که اشاره می‌‌‌شود:

  1. چه‌‌بسا تعیین فرد در شورایی به دلیل اغراض و امیال اعضای شورا چالش زا باشد و خود آتش اختلاف را شعله‌‌ور کند.
  2. به دلیل عدم عصمت اعضای شورا ممکن است به‌جای ضوابط و ملاک‌‌های حقیقی روابط حاکم گردد، چنان‌‌که محصول شورای شش‌نفره منصوب خلیفه دوم چنین شد و با وجود علی (ع) شخص دیگری یعنی «عثمان» انتخاب شد.
  3. نکته سوم این‌‌که هیچ مدرک معتبر و غیر معتبری از وجود شورایی جهت تعیین امام و خلیفه توسط پیامبر خبر نمی‌‌‌دهد. پس فرض سوم هیچ طرفداری از اهل سنت هم ندارد.

۳. تعیین و نصب شخص اصلح: فرض سوم این است که پیامبر (ص) با توجّه به شناختی که از اصحاب خود داشته است مناسب‌‌ترین آنان از هر جهت و حیثی را که برای اداره دو نهال نوپای اسلام و حکومت دینی نصب فرموده است. این نظریه مورد اختیار شیعه است.

ادله دیگر

  1. از حیاتی‌ترین فلسفه‌های وجودی امام، ایجاد انسجام و اتحاد جامعه اسلامی است. اگر انتخاب امام به مردم واگذار شود، با توجه به اختلاف سلایق و عدم وحدت کلمه که در هر عصر و نسل، قطعی و گریزناپذیر است، نقض غرض پیش می‌آید و فلسفه امامت باطل خواهد شد[۴۰]؛ چنان‌که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و با نادیده گرفته شدن نص و نصب پیامبر در غدیر، تشتّت‌ها و تفرقه‌هایی شوم بر جامعه اسلامی سایه افکند و ده‌ها مذهب و مکتب زائید و وحدت امت اسلامی را تا به امروز آرمانی دست‌نیافتنی کرده است.
  2. امامت در مکتب تشیع از ارکان دین و از بزرگ‌ترین ره‌آوردهای وحی برای بشر است. در تلقی مذاهب غیرشیعی نیز اگرچه امامت از فروع دین است، ولی از احکام مهم شمرده می‌شود، چون با سرنوشت دینی و دنیوی جامعه گره می‌خورد. اگر کوچک‌ترین احکام فرعی دین با انتخاب مردم تعیین تکلیف و مشخص نمی‌شود و هیچ عالم شیعی یا سنی، رأی مکلفین را میزان در تشخیص احکام شریعت نمی‌داند، چگونه در اصل یا حکم مهمی مثل امامت، گزینش مردم میزان باشد و مشروعیت بیافریند؟[۴۱].
  3. همان منطق و فلسفه‌ای که می‌طلبید ارسال رسولان از سوی آسمان باشد، می‌طلبد که گزینش اوصیای آنان نیز امری آسمانی و وحیانی باشد؛ زیرا پیامبران مؤسس شریعت بودند و اوصیاء، حافظ و مفسر شریعت هستند. هر دو منصب نبوت و وصایت، ریاست عامه بر همه مسلمین و سرپرستی امور دین و دنیاست. چنان که عقل و نقل، انتخاب نبی و رسول از سوی مردم را باطل و بیهوده می‌داند، انتخاب امام را نیز همین‌گونه می‌شناسد[۴۲]؛ همان‌گونه که دست مردم از گزینش اوصیای انبیای پیشین نیز کوتاه بود.
  4. واگذاری انتخاب امام به مردم و سلب مسئولیت از خویش، با سیره قطعی رسول خدا (ص) ناسازگار است؛ زیرا ایشان نسبت به ابتدایی‌ترین اعمال و اموری که در سعادت بشر دخالت داشت، کوتاهی نکرد. آیا پذیرفتنی است که در حوزه خطیر امامت، که سرنوشت دین و دنیای امت تا پایان تاریخ است، سهل‌انگاری و سلب مسئولیت ورزد؟ به ویژه آن‌که قرآن، اهمیت و سرنوشت امامت را با رسالت گره زد و عدم ابلاغ آن را باعث بطلان کوشش‌های مشقت بار نبوی اعلان کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۴۳][۴۴].
  5. با انکار نصب و نص، ناگزیر باید به انتخاب بشری پناه آورد. این تِز، خلاف ضروریات مذهب شیعه، برابر با نفی امامت، عین نفی غدیر و نفی دیگر مبانی نظری امامت است؛ زیرا اولین و مهمترین اختلاف اهل بیت با پیروان شورا بر سر همین موضوع بود. صحابه متعبّد به دستورات نبوی، انتصاب امام اول در غدیر را فرمان الهی، واجب الإطاعة، استمرار نظام وحیانی و ضامن بقای کتاب و شریعت می‌دانستند و زیر پا نهادن آن را شکستن صریح فرمان خدا و رسول می‌شمردند، بر خلاف متمرّدان که آشکارا این دستور را زیر پا نهادند و خود پیشوا گزیدند.
  6. در فرض نفی نصب ونص الهی باید پذیرفت که امامان شیعه با انتخاب و بیعت شیعیان، صاحب منصب امامت و ولایت شده‌اند. تناقضی که از این تئوری تولد می‌گیرد اینکه کدام سند تاریخی، شورا یا اجماع یا مانند آن را درباره ائمه روایت می‌کند؟ کدام امام را سراغ دارید که به انتخاب خویش از سوی مأمومین استناد کند؟
  7. با گزینش مردم، امامت منصبی اعتباری و عُرفی و قراردادی خواهد بود که تمام مشروعیت خود را مدیون شهروندان است و از مسند الهی و دینی سقوط خواهد کرد. این سقوط، خلاف فرض اولیه و خلاف اصول و ضروریات اعتقادی شیعی است؛ زیرا امامیه به اتفاق، امامت را همانند رسالت، منصبی الهی و استمرار نبوت می‌شمارد.
  8. در فرض گزینش زمینی امام، احتمال خطا در انتخاب قطعی است؛ چنان‌که در صدر اسلام رخ داد. دکتر کدیور برای فرار از این پارادوکس، تعیین هر امام را از اختیارات امام پیشین می‌شمارد و انتصاب امام را به امام قبل وا می‌گذارد[۴۵]. اما با توجه به اینکه ایشان عصمت و علم غیبی ائمه را انکار می‌کند، هر امام، فردی خطاپذیر و گزینش وی در معرض اشتباه خواهد بود؛ چنان‌که آقای کدیور به آن تصریح دارد: «امامان... همانند دیگر آدمیان خطاپذیرند»[۴۶]. سؤال این است که در این فرایند خطاپذیر، چه تضمینی هست که انتخاب امامِ غیر معصوم برای پس از خویش، مصون از اشتباه باشد؟ اگر در فرض شما هیچ انتصاب الهی در کار نباشد، چگونه و با کدام مبنا می‌توان به انتخاب‌های بشری اعتماد کرد؟[۴۷].

شبهات دلیل عقلی نصب الهی امام

شبهه در مصداق لطف

در کتب کلامی اهل سنت شبهاتی پیرامون دلیل لطف مطرح شده از جمله اینکه امام، هنگامی می‌‌تواند مصداق لطف باشد که ظاهرِ قاهر باشد، در حالی که غالب امامان شیعه مقهور و تحت سلطه حاکمان بوده و دوازدهمین آنان هم غائب است[۴۸].

پاسخ:

اولاً: عدم دسترسی تک تک مردم و عدم تصرف امام به صورت عادی و معمولی ناشی از کم کاری و عدم انجام وظیفه از ناحیه امام نیست، بلکه نتیجه عدم پذیرش مردم و مخالفت جدی و سوءقصد به جان امام است. خواجه نصیرالدین طوسی می‌‌گوید: وجوده لطف و تصرفه آخر و عدمه منا[۴۹] و علامه حلی در توضیح، تمامیت لطف را متوقف بر سه رکن می‌‌داند:

  1. نصب امام از ناحیه شارع؛
  2. قبول و تحمل مسئولیت از ناحیه امامغ
  3. پذیرش و قبول مردم[۵۰].

هرگاه رکن سوم محقق نشود خللی در امو امامت ایجاد نمی‌کند زیرا در زمان رسول خدا (ص) و پیامبران پیشین هم انجام تکالیف بر اساس قهر و غلبه نبوده، لذا کسانی که لطف را متوقف بر وجود امام ظاهر قاهر می‌‌دانند، به معنی حقیقی لطف توجه نداشته‌اند که لطف نباید به حد الجاء برسد[۵۱]. بنابراین استفاده از امام و لطف بودن او متوقف بر حضور و تشکیل حکومت نیست.

با توجه به اینکه مراد از شناخت امام، آگاهی از جایگاه و منصب او و پیروی از خواسته‌ها و منویاتش هست، چنین شناختی موقوف به رؤیت و مشاهده نیست.

ثانیاً: وظیفه امام هدایت است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۵۲] و هدایت هم دارای مراتبی است، اجرای احکام و تشکیل حکومت نیز یکی از وظائف امام و یکی از مراتب هدایت است که گاه زمینه آن فراهم و گاهی فراهم نیست، چنان که برای بسیاری از راهنمایان الهی و انبیای سلف فراهم نبود و آنان پیوسته مقهور ظالمان بودند اما هیچ گاه وظیفه هدایت را تعطیل نکردند[۵۳].

پیامبر اکرم (ص) بعد از نزول وحی در غار حرا و مبعوث شدن به نبوت و رسالت در دوران اختفا و عدم دعوت علنی و در شعب ابی‌طالب، نبی و مصداق لطف بود در حالی که قاهر و دارای حکومت و قدرت برای اجرای احکام نبود.

ثالثاً: دسترسی همه مردم به امام مُقوّم لطف بودن امام نیست و لازم نیست امام به شخصه تک تک افراد جامعه را هدایت کند. در زمان نبی مکرم (ص) همچنین نبوده که آن حضرت موظف به هدایت فردی باشد و ملزم باشد در اقصا نقاط، راهنمائی تک تک افراد را به عهده داشته باشد، بلکه آن حضرت سفیران و نمایندگانی برای ارشاد به نقاط مختلف می‌‌فرستادند و چه بسا مسلمانانی که هرگز موفق به مشاهده و رؤیت پیامبر اکرم (ص) نشدند در عین حال درجات والایی از ایمان را به دست آورده و صاحب مقام شفاعت هم شدند مانند اویس قرنی خیرالتابعین و دارای مقام شفاعت که نبی اکرم (ص) را مشاهده نکرده بود[۵۴].

برخی از متکلمان عامه در پاسخ به اشکال عدم دسترسی به امام[۵۵] گفته‌اند: لا نسلم ان الانتفاع بالامام انما یکون بالوصول الیه فقط بل و یکون بوصول احکامه و سیاسته الیهم و نصبه من یرجعون الیه[۵۶]، قبول نداریم که استفاده از امام منحصر به دسترسی به او باشد بلکه راه دیگر آن نصب فردی است که مردم به او مراجعه کنند[۵۷].

شبهه فائده امام غائب

امام غائب هم فوائد بسیار مهم و تأثیرگذاری دارد از جمله:

  1. محافظت از دین: راهنمائی‌ها و ارشادات امام غائب در دوره غیبت کبری به علما و دانشمندان دینی یکی از راه‌های حفظ دین و شریعت است علامه حلی می‌‌گوید: ان وجود الامام نفسه لطف لوجوه: احدها انه یحفظ الشرایع و یحرسها عن الزیاده و النقصان [۵۸].
  2. بازدارندگی از معصیت؛ فائده دیگری است که بر وجود امام غائب فی نفسه مترتب می‌‌باشد. علامه حلی می‌‌گوید: ان الاعتقاد المکلفین لوجود الامام و تجویز انفاد حکمه علیهم فی کل وقت سبب لردعهم عن الفساد و قربهم الی الصلاح.

هر چند امام را مشاهده نکرده باشیم اما چون امام را ناظر بر اعمال و رفتار خود می‌‌دانیم و این احتمال قوی را هر لحظه می‌‌دهیم که آن حضرت ظهور فرماید، صرف همین احتمال برای ترغیب به کار خیر و پرهیز از منکرات تأثیرگذار می‌‌باشد[۵۹].[۶۰]

جستارهای وابسته

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. مانند: شیخ طوسی در مسأله ۵۳ از کتاب رسائل العشر: أن الإمامة لطف، و اللطف واجب علی الله تعالی فی کل وقت. خواجه (م ۶۷۲) در تجرید الاعتقاد المقصد الخامس فی: الإمامة (صفحه ۱۸۳) قال: {{عربی|الإمام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض. دلایل الصدق، ج ۴، ص ۲۵۳: إنّ نصب الإمام لطف، و اللطف واجب على اللّه عزّ و جلّ. أمّا الصغرى؛ فلأنّ اللطف هو ما يقرّب إلى الطاعة و يبعّد عن المعصية و لو بالإعداد، و بالضرورة أنّ نصب الإمام كذلك، لما به من تنفيذ الأحكام و رفع الظلم و الفساد و نحوها..
  2. استحاله انجام امور قبیح از خدای تعالی در بخش حسن و قبح عقلی تبیین شده است ر. ک: القواعد الکلامیه، ص ۸.
  3. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  4. «بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.
  5. «طا، ‌ها ما قرآن را بر تو فرو نفرستاده‌ایم که به رنج افتی» سوره طه، آیه ۲.
  6. ر. ک: حدیث مقبول بین فریقین که معروف است به حدیث افتراق «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ إِنَ أُمَّةَ مُوسَى افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَى (ع) بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ بَعْدِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ»؛ الخصال، ج ۲، ص ۵۸۵ و نیز ر. ک: مسند احمد، ج ۲، ص ۳۳۲ و سنن ترمذی، ج ۴، ص ۱۳۴ و سایر منابع اهل سنت.
  7. غیر از آنچه گفته شد ادله گوناگونی بر ضرورت وجود امام منصوب اقامه شده است. شیخ طوسی در کتاب الاقتصاد، ص ۱۸۷ بعد از دلیل لطف دلیل خاتمیت را تقریر کرده است و نیز ر. ک: امامت پژوهی، ص ۱۳۸.
  8. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  9. «و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  10. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۸۲.
  11. ر. ک: شهید صدر، بحث حول الولایه، ص ۱۳ به بعد.
  12. الألفین (ترجمه)، ص۸۶.
  13. الألفین (ترجمه)، ص۸۳.
  14. امام‌شناسی، ص۶۶؛ الألفین (ترجمه)، ص۱۰۰.
  15. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  16. تجرید الإعتقاد، ۲۲۳.
  17. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۱۷.
  18. علمای شیعه امامیه معتقدند که امام، همانند پیامبر(ص)، باید معصوم از گناه و خطا باشد و ادله عصمت امام، همان ادله عصمت پیامبر(ص) است. (خرازی، بدایة المعارف، ج۲، ص۳۹ و ۴۰) به عبارت دیگر از آنجا که امام جانشین و خلیفه پیامبر(ص) است، هر آنچه (از شروط و صفات) در پیامبر(ص) معتبر است، در امام نیز معتبر خواهد بود و از آن جمله عصمت است. (میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۵۱) برای اثبات عصمت امام، ادله خاص (عقلی و نقلی) نیز اقامه شده است که به جهت فراوانی و طولانی بودن ادله، به اختصار تنها به چند نمونه از آنها اشاره می‌شود. دلیل عقلی: از آنجا که امام حافظ شرع و دین است، باید معصوم باشد؛ زیرا هیچ یک از قرآن و سنت و اجماع امت نمی‌توانند حافظ شرع و دین الهی باشند؛ کتاب و سنت به جهت عدم احاطه و شمول تفاصیل جمیع احکام و دستورات دینی و اجماع به سبب جواز و وقوع خطا در آن بدون وجود امام. پس حافظ شرع، تنها امام است و اگر امامی که حافظ شرع است، معصوم نباشد، اطمینان و وثوقی نسبت به آنچه خداوند ما را بدان مکلف کرده، باقی نخواهد ماند و این نقض غرض از تکلیف است که انقیاد و سرسپاری نسبت به اوامر و دستورات خداست. (علامه حلی، کشف المراد، ص۱۸۴ و ۱۸۵؛ مجلسی، امام‌شناسی، ص۴۹ و ۵۰؛ بحرانی، منار الهدی، ص۱۰۳). دلیل قرآنی: آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ دلالت بر عصمت ائمه(ع) دارد. توضیح اینکه در آیه شریفه، امر به اطاعت بر اولی‌الامر به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی در کنار امر به اطاعت مطلق خداوند و پیامبر(ص) قرار گرفته است. این گونه امر به اطاعت آشکارا نشان از عصمت و طهارت اولی‌الامر است؛ زیرا جایز نیست که خداوند بی‌قید و شرط به اطاعت از کسانی که معصوم نیستند و دچار خطا و معصیت می‌شوند، امر کند! اگر اولی‌الامر معصوم نبودند، حکمت و عدالت خداوند اقتضا می‌کرد که اطاعت از آنان مقید و مشروط باشد. (بحرانی، منار الهدی، ص۱۱۳ و ۱۱۴؛ حمود، الفوائد البهیة، ج۲، ص۹۲؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۰؛ فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۱۳ و ۱۱۴...) مراد از اولی‌الامر در آیه شریفه، ائمه اطهار(ع) هستند. (شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۳؛ خزاز، کفایة الأثر، ص۵۳ و ۵۴؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۱۰۳؛ حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۴۹۷-۵۰۸؛ ابن مردویه، مناقب علی بن أبی‌طالب، ص۲۳۰؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۹ و ۱۹۰) آیه ۱۲۴ سوره بقره و آیه تطهیر (احزاب: ۳۳) از جمله آیات دیگری هستند که بر عصمت ائمه(ع) دلالت دارند (ر.ک: الفوائد البهیة، ج۲، ص۹۲ و ۹۳؛ مجلسی، امام‌شناسی، ص۵۳ و ۵۴؛ میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۵۲). دلیل روایی: ادله روایی فراوان از نبی اکرم(ص) نیز بر عصمت ائمه(ع) دلالت دارند که از جمله آنها می‌توان به حدیث متواتر منزلت، حدیث متواتر ثقلین، حدیث سفینه، حدیث امان و... اشاره کرد (ر.ک: الفوائد البهیة، ج۲، ص۹۳-۹۵؛ امام‌شناسی، ص۵۴-۶۴؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۵۲ و ۵۳).
  19. دلیل وجوب افضلیت امام بر دیگران در تمام فضائل نفسانی و جسمانی - که مورد اجماع و اتفاق علمای شیعه (لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۶۴؛ علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸؛ مظفر، دلائل الصدق، ج۴، ص۲۳۳) و اکثر اهل سنت است (تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۹۱) - این است که امام در مقایسه و نسبت با دیگران یا مساوی با آنها یا کمتر از آنها یا افضل از آنهاست. در صورت تساوی، انتخاب او به منصب امامت مستلزم ترجیح بلامرجّح و عقلاً قبیح است؛ صورت دوم نیز به جهت قبح نقلی (یونس: ۳۵) و عقلی تقدیم مفضول بر فاضل، محال است. پس صورت سوم باقی می‌ماند که همان مطلوب ماست. پس امام باید افضل از دیگران باشد (علامه حلی، کشف المراد، ص۱۸۷؛ گوهر مراد، ص۴۶۴؛ منار الهدی، ص۱۲۵ و ۱۲۶؛ النافع یوم الحشر، ص۳۸ و ۴۴). اساساً از آنجا که امامت، زعامت و ریاست دینی و الهی و به نیابت از رسول خدا(ص) است؛ لذا غایت امامت همانند نبوت، تحصیل سعادت دنیا و آخرت است. این امر جز با امامت افضل مردم امکان ندارد. پس ضرورتاً امام در همه فضائل و کمالات باید افضل مردم باشد (مظفر، دلائل الصدق، ص۲۳۷).
  20. باطنی و پنهانی بودن عصمت و افضلیت به این جهت است که در ظاهر و خلقت انسان‌ها هیچ دلیل و نشانی وجود ندارد که بر وجود عصمت یا افضلیت یا فقدان آنها دلالت کند؛ لذا این صفات از امور باطنی و مخفی است که کسی جز خداوند از آنها آگاهی ندارد و خداوند به تصریح و نص خودش یا رسولش یا با معجزه، آنها را به مردم می‌شناساند. (بحرانی، منار الهدی، ص۱۴۹) البته شاید بتوان عصمت یا افضلیت به صورت جزئی و نسبی را تشخیص داد؛ اما روشن است که عصمت و افضلیت مطلق و در تمامی امور را جز به مدد وحی و نصب الهی نمی‌توان شناخت و تشخیص داد.
  21. ر.ک: علامه حلی، أنوار الملکوت، ص۲۰۸؛ فاضل مقداد، النافع یوم الحشر، ص۴۳ و ۴۴؛ منار الهدی، ص۱۴۹؛ مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۷۴۲؛ حمود، الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۸۹؛ میلانی، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۵۳. در روایتی نیز به این دلیل عقلی اشاره شده است: حضرت موسی بن جعفر به نقل از پدرانش از امام سجاد(ع) فرمود: «امام از خاندان حتماً معصوم است و عصمت صفتی نیست که در ظاهر خلقت و بدن باشد تا با چشم دیده شده و شناخته گردد؛ به همین جهت امکان ندارد معصوم بودن کسی را تشخیص داد؛ مگر خدا به وسیله پیغمبرش آن را صریحاً فرموده باشد» (شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۱۳۲).
  22. باذلی، رضا، مقاله «الهی بودن مقام امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۱۷.
  23. از آنجا که امامت بدون اختلاف، خلافت و جانشینی پیامبر(ص) است، از این رو از توابع نبوت محسوب می‌شود. بر این اساس چون نبوت از اصول دین است، نه از فروع، پس امامتی که از توابع و فروعات نبوت است نیز از اصول دین خواهد بود (الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۱۵۳؛ مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۳۱). حدیث معروف «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» نیز دلالت می‌کند بر این که امامت از اصول دین است؛ نه فروع دین. (دلائل الصدق، ج۴، ص۲۱۳ و ۲۱۴؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۴۳ و ۱۵۴) برخی روایت فوق را مورد اتفاق و اجماع میان شیعه و سنی، و سند آن را متواتر دانسته‌اند. (الفوائد البهیة، ج۲، ص۴۵ و ۴۶؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۴۳ و ۱۵۴) زیرا بر اساس این روایت، با حصول معرفت امام، اسلام ثابت است و با عدم معرفت نسبت به او، اسلام ثابت نیست و جهل به امام در حکم کفر و جاهلیت خواهد بود. طبق این روایت، امامت از مقومات دین اسلام است. پس مسلماً از اصول و ارکان دین است، نه فروع. (بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۱۷؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۳۱ و ۳۲) البته در اینکه امامت از اصول دین است یا اصول مذهب، میان علمای شیعه اختلاف است. برخی از علمای متأخر امامت را از اصول مذهب شمرده‌اند. (ر.ک: الفوائد البهیة، ج۲، ص۲۵ و ۳۶).
  24. علامه حلی، أنوار الملکوت، ص۲۰۸؛ از جمله دلایل عقلی دیگر برای اثبات الهی بودن مقام امامت این است که امامت، بر اساس تصریح و قبول فریقین، خلافت الهی است. بی‌تردید خلافت الهی باید از سوی خداوند باشد و خداوند باید خلیفه خود را مشخص و معین کند؛ در غیر این صورت خلافت الهی به معنای حقیقی نخواهد بود. (منار الهدی، ص۱۵۶ و ۱۵۷) دلیل دیگری با تکیه بر عدم جواز ایجاب و تحریم برای مردم ارائه شده است. در صورتی که امامت، الهی نبوده و از سوی مردم انتخاب شود، در این صورت مردم با انتخاب خود طاعت آن امام را واجب و معصیتش را حرام کرده‌اند؛ درحالی‌که این ایجاب و تحریم مصداق کذب و افترای بر خدا و رسولش است و مستحق لعن و عذاب الهی است. پس تعیین و تشخیص امامت باید از سوی خداوند باشد. (منار الهدی، ص۱۵۷-۱۵۹؛ ر.ک: مجلسی، امام‌شناسی، ص۶۴-۶۸).
  25. باذلی، رضا، مقاله «الهی بودن مقام امامت»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۱۹.
  26. مانند: شیخ طوسی در مسأله ۵۳ از کتاب رسائل العشر: أن الإمامة لطف، و اللطف واجب علی الله تعالی فی کل وقت. خواجه (م ۶۷۲) در تجرید الاعتقاد المقصد الخامس فی: الإمامة (صفحه ۱۸۳) قال: {{عربی|الإمام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض. دلایل الصدق، ج ۴، ص ۲۵۳: إنّ نصب الإمام لطف، و اللطف واجب على اللّه عزّ و جلّ. أمّا الصغرى؛ فلأنّ اللطف هو ما يقرّب إلى الطاعة و يبعّد عن المعصية و لو بالإعداد، و بالضرورة أنّ نصب الإمام كذلك، لما به من تنفيذ الأحكام و رفع الظلم و الفساد و نحوها..
  27. استحاله انجام امور قبیح از خدای تعالی در بخش حسن و قبح عقلی تبیین شده است ر. ک: القواعد الکلامیه، ص ۸.
  28. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  29. «بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.
  30. «طا، ‌ها ما قرآن را بر تو فرو نفرستاده‌ایم که به رنج افتی» سوره طه، آیه ۲.
  31. ر. ک: حدیث مقبول بین فریقین که معروف است به حدیث افتراق «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ إِنَ أُمَّةَ مُوسَى افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَى (ع) بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ بَعْدِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ»؛ الخصال، ج ۲، ص ۵۸۵ و نیز ر. ک: مسند احمد، ج ۲، ص ۳۳۲ و سنن ترمذی، ج ۴، ص ۱۳۴ و سایر منابع اهل سنت.
  32. «و من كلام له (ع) لبعض أصحابه و قد سأله كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال (ع) يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةِ».
  33. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج ۹، ص ۲۴۸-۲۴۹.
  34. عایشه از طریق فرزند عمر برایش پیغام می‌‌فرستند و لزوم نصب جانشین را گوشزد می‌‌کند: یا بنی ابلغ عمر سلامی و قل له لا تدع امه محمد (ص) بلا راع استخلف علیهم و لا تدعهم بعدک هملا فانی اخشی علیهم الفتنه فاتی عبدالله فاعلمه الامامه و السیاسه. ابن قتیبه الدینوری (م ۲۷۶)، ج ۱، ص ۲۸.
  35. غیر از آنچه گفته شد ادله گوناگونی بر ضرورت وجود امام منصوب اقامه شده است. شیخ طوسی در کتاب الاقتصاد، ص ۱۸۷ بعد از دلیل لطف دلیل خاتمیت را تقریر کرده است و نیز ر. ک: امامت پژوهی، ص ۱۳۸.
  36. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  37. «و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  38. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۸۲.
  39. ر. ک: شهید صدر، بحث حول الولایه، ص ۱۳ به بعد.
  40. الألفین (ترجمه)، ص۸۶.
  41. الألفین (ترجمه)، ص۸۳.
  42. امام‌شناسی، ص۶۶؛ الألفین (ترجمه)، ص۱۰۰.
  43. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  44. تجرید الإعتقاد، ۲۲۳.
  45. مجله مدرسه، شماره ۳، ص۹۵، مقاله قرائت فراموش شده، محسن کدیور، اردیبهشت ۱۳۸۵.
  46. مجله مدرسه، شماره ۳، ص۹۶، مقاله قرائت فراموش شده، محسن کدیور، اردیبهشت ۱۳۸۵.
  47. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۱۷.
  48. رک: شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۴۸.
  49. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۲.
  50. و التحقیق ان نقول: لطف الامامه یتم بامور منها ما یجب علی الله و هو خلق الامام و تمکینه بالقدره و العلم و النص علیه باسمه و نسبه و هذا قد فعله الله تعالی و منها ما یجب علی الامام و هو تحمله للامامه و قبوله لها و هذا قد فعله الامام و ما یجب علی الرعیه و هو مساعدته و النصره له و امتثال قوله و هذا لم تفعله الرعیه فکان منع اللطف الکامل منهم لامن الله تعالی و لا من الامام؛ کشف المراد، ص ۱۸۳.
  51. برای مطالعه بیشتر پیرامون لطف و اقسام و شرائط آن ر. ک: القواعد الکلامیه، ص ۶۹ و امامت در بینش اسلامی، ص ۶۷.
  52. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  53. امیرالمؤمنین درباره انبیای الهی می‌‌فرماید: «وَ كَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِينَ قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَكَارِهِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى»؛ ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ معروف به خطبه قاصعه.
  54. احمد حنبل از عمر نقل می‌‌کند: «انی سمعت رسول الله (ص): ان خیر التابعین رجل یقال له اویس» مسند احمد، ج ۱، ص ۳۸ و نیز، ج ۳، ص ۴۸۰ و صحیح مسلم، ج ۷، ص ۱۸۹ و مستدرک، ج ۳، ص ۴۰۲. درباره شخصیت والای اویس قرنی نزد فریقین و مقام ویژه سفاعت او رجوع کنید به: العقائد الاسلامیة، ج ۴، ص ۷۲.
  55. الاتنفاع بالامام انما یکون بالوصول الیه و لا یخفی تعذز وصول آحاد الرعیه الیه فی کل ما یعن لهم من الامور الدنیویه عاده فلا فائده فی نصبه للعامه فلا یکون واجبا شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۴۷.
  56. شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۴۸.
  57. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  58. کشف المراد: المقصد الخامس فی الامامه، ص ۱۸۳.
  59. فوائد امام غائب در بحث مهدویت بیشتر مورد توجه قرار خواهد گرفت.
  60. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳