بحث:دعای عرفه: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۷۳: خط ۲۷۳:


سابعاً: اگر فرضاً برخی از فرازهای این [[دعا]] مشکل داشته باشد، قابل [[تأویل]] و توجیه است و چنان نیست که معلوم الغیّ و البطلان باشد و در چنین مواردی راه توجیه باز است و ادعای [[نفی]] صدور و [[حکم]] به [[جعل]] اساساً صحیح نیست.<ref>[[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[دانشنامه علمی کلمات امام حسین ج۱ (کتاب)|دانشنامه علمی کلمات امام حسین]]، ج۱، ص ۴۶۷-۴۷۶.</ref>
سابعاً: اگر فرضاً برخی از فرازهای این [[دعا]] مشکل داشته باشد، قابل [[تأویل]] و توجیه است و چنان نیست که معلوم الغیّ و البطلان باشد و در چنین مواردی راه توجیه باز است و ادعای [[نفی]] صدور و [[حکم]] به [[جعل]] اساساً صحیح نیست.<ref>[[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[دانشنامه علمی کلمات امام حسین ج۱ (کتاب)|دانشنامه علمی کلمات امام حسین]]، ج۱، ص ۴۶۷-۴۷۶.</ref>
===اشاره به [[وحدت وجود]] در ذیل [[دعای عرفه]]===
از جمله اشکالات محتوایی ذیل دعای عرفه، وجود برخی از تعبیراتی بوده که در آن آمده و از آن جمله مسئله وحدت وجود است، آنجا که می‌فرماید:
{{متن حدیث|أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ}}<ref>ابن طاووس، إقبال الأعمال، ج۱، ص۳۴۹.</ref>.
آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکار کننده تو باشد؟!
'''پاسخ'''
اولاً: [[اعتقاد]] به وحدت وجود، اعتقاد [[فلاسفه]] و عرفای [[اسلامی]] است و اختصاصی به [[صوفیه]] ندارد.
ثانیاً: [[معتقدان]] به وحدت وجود از فلاسفه و عرفا نیز به ادله‌ای [[عقلی]] و [[نقلی]] [[استشهاد]] کرده و ادعای خود را [[مبرهن]] نموده‌اند و لذا نمی‌توان بطلان آن را امری مسلم و ضروری به حساب آورد.
[[میرزا جواد آقا ملکی تبریزی]] در تقریر آن می‌نویسد: آنچه می‌توان با [[دلایل]] ظاهری نه چندان عمیق این مطلب را تقریر به ذهن‌های عموم [[مردم]] نمود آن است که بگوییم: همانا وجود خارجی [[حق تعالی]] - جل جلاله- به هیچ حدی محدود نیست و هیچ کمالی در او مفقود نیست و او در همه جا و در همه زمان‌ها وجود [[حقیقی]] خارجی دارد.
و [[گمان]] نمی‌کنم که این تصدیقات مورد [[تکذیب]] هیچ یک از [[مسلمانان]] قرار گیرد، به خصوص [[شیعیان]] که در این مطلب کاملاً [[اتفاق نظر]] دارند. با این که [[تصور]] این تصدیقات در کنار آنچه دیده می‌شود از وجود عالم- جواهر و اعراضش - برای هرکسی که از کمترین مرتبه [[فهم]] و [[درک]] هم برخوردار باشد مواجه با اشکال خواهد شد؛ زیرا معنی [[تصدیق]] یک موجود خارجی نامحدود در تمام مراتب، لازمه‌اش آن است که بگوییم این چنین وجودی هیچ شریکی ندارد؛ برای این که [[شریک]] در وجود خارجی هرچند از این جهت که با داشتن مرتبه‌ای از مراتب وجود محدود خواهد شد از جهت دیگر اعتقاد به وجود خارجی دیگری که نامحدود باشد- یعنی هیچ مرتبه‌ای از مراتب وجود را فاقد نباشد- امکان‌پذیر نیست.
و از این رو، اشخاصی که قائل به وجود [[خدا]] در همه جا به وجود خارجی هستند، از این لحاظ که در عالم خارج جهانی را می‌بینند، به چند گروه تقسیم شده و نظر داده‌اند:
بعضی از آنان گفته‌اند که [[جهان]] وجود [[حقیقی]] ندارد بلکه وجودش اعتباری و سایه‌ای است مانند سرابی که در چشم [[تشنه]] به شکل آب جلوه می‌کند؛ و از وجود [[حق]] به «بود» و از وجود عالم به «نمود» تعبیر کرده‌اند بلکه گفته‌اند هرچه در [[جهان هستی]] دیده می‌شود یا به [[خیال]] و [[عقل]] در می‌آید، همه آنها جلوه‌ای از [[اسماء و صفات]] و [[افعال]] [[خداوند متعال]] هستند و در عرصه وجود، چیزی جز [[اسما]] و صفات و [[افعال الهی]] نیست و به عبارت دیگر هرچه هست همگی حق و [[شئون]] [[حضرت]] [[حق تعالی]] به شمار می‌آیند و برای [[اثبات]] این ادعا مثال‌های فراوانی ذکر کرده‌اند.
گروه دیگر گفته‌اند: ما در خارج جهانی را می‌بینیم که با جواهر و اعراضش وجود خارجی دارند اما نمی‌توانیم چگونگی غیر محدود بودن خداوند متعال را [[تصور]] نماییم و این امر چگونه با وجود عالم قابل تصور می‌شود؟ لذا این گونه تصدیقات را تعبداً می‌پذیریم و [[مکلف]] به چنین تصور نیستیم بلکه از [[فکر]] و بحث در چنین اموری [[نهی]] هم شده‌ایم.
و بعضی دیگر از وجود، به جز وجود [[ذهنی]] و وجود اعتباری را تصور نکرده‌اند و گفته‌اند که هیچ تناقضی میان این تصدیقات و وجود عالم نیست.
و گروهی هم خودشان را به کلی راحت کرده و گفته‌اند که [[شناخت صفات الهی]] برای احدی حتی [[پیامبران الهی]] نیز امکان پذیر نیست؛ زیرا [[خدای تعالی]] [[منزه]] است از این که اسما و صفات او ولو به طور اجمالی شناخته شود؟!
همه این گروه‌ها که نظر دادند به دیدگاه گروه اول- که [[معتقد]] بودند جهان وجود حقیقی ندارد بلکه وجودش اعتباری و ظلی است- اشکال کرده و با آن [[مخالفت]] نموده‌اند و آن را [[کفرآمیز]] دانسته‌اند؛ برای اینکه [[اعتقاد]] به این که هر چیزی خداست، همان اعتقاد به [[اتحاد]] [[خالق]] و مخلوق است و این نیز [[کفر]] صریح است و با [[اعتقاد به توحید]] نمی‌سازد و علاوه بر این، چگونه می‌توان گفت که این کوه‌ها باشکوه و معدن‌های آهن که [[قرآن]] درباره همین آهن گفته: «در آن برای [[مردم]] خطری سخت است».... وجود [[حقیقی]] ندارند؟! بلکه همه آنها چیزی جز عکس، [[سایه]] و [[خیال]] نیستند بلکه [[شئون]] وجودند و چگونه ممکن است گفته شود اعیان نجسه حتی [[نفوس]] خبیثه، همه از [[اسما]] و صفات و [[افعال الهی]] به شمار آیند؟! و اگر چنین باشد که شما ادعا می‌کنید پس این [[لذت‌ها]] و [[ناراحتی‌ها]] که ما داریم [[احساس]] می‌کنیم، چیست؟!
در پاسخ آنان گفته شده که [[نفی]] وجود حقیقی از اشیاء کردن به این معنا نیست که همه چیز خداست یا اتحاد خالق و مخلوق است.<ref>{{عربی|فالذی یمکن تقریبه إلی الأذهان العامة المستقیمة بدلالات ظاهرة غیر عمیقة أن [[الحق]] تعالی جل جلاله لا إشکال فی کون وجوده الخارجی غیر محدود بحد و غیر فاقد لکمال و أنه موجود فی کل مکان و [[زمان]] وجوداً حقیقیاً خارجیاً.
و هذه التصدیقات لا أظن مخالفاً فیها مسلماً، و أما الشیعی فاتفاقهم علی ذلک مما لا ریب فیه، و تصویر هذه التصدیقات مع ما یتراءی من وجود العالم. جواهره و اعراضه. لا إشکال فی إشکاله علی من له أدنی [[فهم]]؛ لأن معنی [[تصدیق]] وجود خارجی غیر محدود فی مرتبة من مراتب الوجود ملازم للتصدیق بأنه لا [[شریک]] له فی الوجود؛ لأن الشریک فی الوجود الخارجی و إن کان محدوداً من جهة أنه واجد مرتبة من مراتب الوجود الخارجی لا یلائم وجود بموجود خارجی آخر غیر فاقد لمرتبة من مراتب الوجود الخارجی؛ لأن المفروض أن غیر المحدود جزئی حقیقی و وجوده الخارجی غیر محدود بحد (أی غیر فاقد لشیء من مراتب الوجود الخارجی).
فلأجل ذلک فانقسم القائلون بالتصدیقات المذکورة مع ما یرونه من وجود العالم فی الخارج إلی طوائف.
قال بعضهم: إن العالم وجوده لیس وجوداً حقیقیاً بل وجود اعتباری ظلی کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء. و قالوا: وجود [[الحق]] یساوق بالفارسیة (بود) و وجود العالم (نمود) بل کلما یری و یتخیل و یتعقل من العالم فهو من أسماء [[الله]] و صفاته و أفعاله و لیس فی الوجود إلا الله و أسمائه و صفاته و أفعاله، و بعبارة أخری: لیس إلا الحق و شؤونه، و مثلوا لذلک بأمثلة کثیرة.
و قال الآخرون بأنا إنما نقول بهذه التصدیقات تعبداً و لکن نری وجود العالم، بجواهره و أعراضه، وجداناً و عیاناً و لیس لنا أن نتعقل تصویر غیر محدودیته تعالی و أنه کیف هو؟! و أنه کیف یتصور ذلک مع القول بوجود العالم؟! و نحن غیر [[مکلفین]] بذلک بل منهیون عن الفکر و البحث عنه.
و بعضهم لم یتصوروا من الوجود إلا الذهنی و الاعتباری و لم یروا مناقضة بین التصدیقات و وجود العالم.
و بعضهم استراحوا رأساً بأن معرفة صفات الله غیر ممکنة لأحد من المخلوقین و لو کان من الأنبیاء{{عم}}؛ لأنه تعالی [[منزه]] عن أن یعرف أسماؤه و صفاته و لو إجمالاً.
و أورد الکل علی الأولین بأن قولکم بأن وجود العالم لیس وجوداً حقیقیاً یستلزم الکفر؛ لأنه قول بأن کل شیء هو الله و هذا من جهة أنه قول بالاتحاد [[کفر]] صریح مخالف للتوحید، و أن هذه الجبال الرواسی والحدید الذی فیه [[بأس]] شدید کیف یمکن أن یقال: إن وجودهما لیس حقیقیاً بل هی مرایا و ظلال و [[خیال]] بل [[شؤون]] و کیف یمکن أن یقال: إن الأعیان النجسة بل النفوس الخبیثة من أسماء الله و صفاته أو أفعاله و أنه إن کان کما یقولون فکیف اللذات والآلام؟!
و أجیب عن ذلک کله بأن [[نفی]] الوجود الحقیقی عن الأشیاء لیس قولاً بأن کل شیء هو الله و لیس قولا بالاتحاد}}؛ [[جواد]] بن [[شفیع]] ملکی تبریزی، رساله [[لقاء الله]]، ص۲۲۹-۲۳۳.</ref>.
ایشان همچنین در نتیجه‌گیری نهایی می‌گوید: خلاصه سخن این که؛ [[نفی]] وجود از موجودات، لازمه‌اش قائل شدن به [[اتحاد]] موجودات با [[خدا]] نیست و اصولاً «[[وحدت]]» غیر از «اتحاد» است؛ برای این که اتحاد صورت نمی‌گیرد مگر بین دو چیز و این با قول به وحدت منافات دارد.<ref>{{عربی|و بالجملة، نفي الوجود عن الموجودات ليس قولاً باتحاد الموجودات مع الله و الوحدة غير الاتحاد؛ لأن الاتحاد لا يكون إلا بين شيئين و هو لا يوافق القول بالوحدة}}؛ جواد بن شفیع ملکی تبریزی، رساله لقاء الله، ص۲۳۶.</ref>.
ثالثاً: در [[استدلال]] بر [[وحدت وجود]] به ذیل [[دعای عرفه]]، به این جمله [[استشهاد]] شده که می‌فرماید: آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن،<ref>آشکار کننده تو باشد؟!
{{متن حدیث|أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؟}}؛ [[ابن طاووس]]، إقبال الأعمال، ج۱، ص۳۴۹.</ref>.
در حالی که ممکن است مقصود از آن اظهریت وجود [[خداوند متعال]] بر وجود [[مخلوقات]] او باشد.
[[علامه مجلسی]] می‌نویسد: برخی از منسوبین به [[علم]] گفته‌اند: بدان که ظاهرترین و شفاف‌ترین موجودات همان [[خداوند عزوجل]] است و این اقتضا می‌کند [[معرفت]] او اول و ثابت‌ترین [[معارف]] به فهم‌ها و آسان‌ترین آنها بر [[عقول]] باشد...<ref>{{عربی|قال بعض المنسوبين إلى العلم اعلم أن أظهر الموجودات و أجلاها هو الله عز و جل فكان هذا يقتضي أن يكون معرفته أول المعارف و أسبقها إلى الأفهام و أسهلها على العقول...}}؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۶۴، ص۱۳۸.</ref>.
او نیز در کتاب «[[مرآة العقول]]» می‌نویسد: و حاصل این که وجود [[خدای متعال]] ظاهرترین اشیاء است و در ظهورش نیازمند به بیان احدی نیست؛ زیرا او [[دلایل]] بر وجود و علم و قدرتش را در [[آفاق و انفس]] ظاهر کرده و او ظاهر کننده [[انبیا]] و [[رسولان]] و فضل و کمال آنان است و اوست [[افاضه]] کننده علم و [[جود]] بر آنان و بر تمام [[خلق]]، پس او سبحانه ظاهر کننده خود و دیگران در وجود و کمال و معرفت است همان‌گونه که [[سید الشهداء]]{{ع}} در [[دعای عرفه]] فرمود: «چه سان چیزی که در وجودش نیازمند توست، به تو ره بنماید؟! آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکار کننده تو باشد؟! کی غایب شده‌ای تا به راه نمایی نیاز افتد که به تو ره ببرد؟! و کی دور گشته‌ای تا آثار، رساننده به تو باشند؟! [[کور]] باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند».<ref>{{عربی|و الحاصل أن وجوده تعالى أظهر الأشياء و لا يحتاج في ظهوره إلى بيان أحد، و قد أظهر الدلائل على وجوده و علمه و قدرته في الآفاق و في أنفسهم، و هو مظهر الأنبياء و الرسل و فضلهم و كمالهم و هو مفيض العلم و الجود عليهم، و على جميع الخلق، فهو سبحانه المظهر لنفسه و لغيره وجودا و كمالا و معرفة كما قال سيد الشهداء{{ع}} في دعاء يوم عرفة: كيف يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر إليك، أ يكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر لك، متى غبت حتى تحتاج إلى دليل يدل عليك؟ و متى بعدت حتى تكون الآثار هي التي توصل إليك؟ عميت عين لا تراك عليها رقيبا. إلى آخر الدعاء}}؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۱، ص۳۰۱.</ref>.
برخی معنای دیگری از این جمله [[حضرت سید الشهداء]]{{ع}} فهمیده‌اند، از آن جمله [[آیت‌الله]] میرزا حسن علی مروارید است که می‌نویسد: و از آن جمله مطلبی است که در این [[دعا]] آمده: «چه سان چیزی که در وجودش نیازمند توست، به تو ره بنماید؟! آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکار کننده تو باشد؟!» به ادعای این که ظهور [[خدا]] همان وجودش است و این جمله صریح است در این که ظهور مخصوص به اوست نه دیگران.
پاسخ: امکان مقصود این که وجود غیر که محتاج به [[خداوند متعال]] است بنفسه ظهوری ندارد تا ظاهر کننده او باشد از آن جهت که نشانه‌ای برای اوست، بلکه ظهور وجود غیر همانا به وجود [[خدای متعال]] است، پس اوست ظاهر کننده وجود دیگران که نشانه اویند همان‌گونه که ظاهر کننده خودش نیز هست از آن جهت که او صاحب نشانه است.
و از این قبیل است آنچه در آن [[دعا]] نیز آمده: «خود را در هر چیز به من شناساندی و تو را در هر چیز، آشکار دیدم». به ادعای اینکه [[خدا]] ظاهر در هر چیزی است از آن جهت که او وجود هر چیزی است.
اشکال آن مطلبی است که گذشت و آن این که مراد در اینجا نیز ظهور صاحب نشانه است با نشانه‌های موجود به [[حکم عقل]]، نظیر آنچه در [[حدیث]] آمده: «[[خلق]] را دلیل بر آن قرار داد، پس توسط آن از [[ربوبیت]] خود پرده برداشت».<ref>{{عربی|و منه: ما فی هذا الدعاء: {{متن حدیث|كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ}} بدعوی أن ظهوره هو وجوده، و صریحه أن الظهور لک لا لغیرک. و فیه: إمکان أن یکون المراد أن وجود الغیر المفتقر إلی [[الله تعالی]] لیس له بنفسه ظهور حتی یکون هو المظهر له تعالی من أجل أنه [[آیة]] له، بل ظهور وجود الغیر إنما هو به تعالی، فهو المظهر لوجود الغیر الذی هو آیة له تعالی، والمظهر لنفسه تعالی أیضاً من أجل أنه ذو الآیة.
و منه: ما فیه أیضاً: {{متن حدیث|تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِراً فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ}} بدعوی أن کونه ظاهراً فی کل شیء من جهة أنه وجود کل شیء. و فیه: ما مر من إمکان کون المراد هنا أیضاً ظهور ذی الآیة بالآیات الموجودة بحکم العقل، نظیر ما فی الحدیث: {{متن حدیث|جَعَلَ الْخَلْقَ دَلِيلًا عَلَيْهِ فَكَشَفَ بِهِ عَنْ رُبُوبِيَّتِهِ}}؛ [[احمد بن علی طبرسی]]، [[الاحتجاج]]، ج۱، ص۲۰۰؛ [[مجلسی]]، [[بحار الأنوار]]، ج۴، ص۲۵۳، حدیث ۶.</ref><ref>حسنعلی مروارید، تنبیهات حول المبدأ و المعاد، ص۸۶.</ref>.<ref>[[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[دانشنامه علمی کلمات امام حسین ج۱ (کتاب)|دانشنامه علمی کلمات امام حسین]]، ج۱، ص ۴۷۷.</ref>

نسخهٔ ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۱

ادله مخالفان

بعد از ذکر ادله موافقان انتساب ذیل دعای عرفه به امام حسین(ع) اینک به بررسی ادله مخالفان انتساب این ذیل به امام حسین(ع) می‌پردازیم.

عدم وجود ذیل دعای عرفه در برخی نسخه‌های کتاب «اقبال»

برخی می‌گویند: از نقاط ضعف ذیل دعا این که این ذیل به جز در برخی نسخه‌های کتاب «اقبال» یافت نشده است. علامه حسینی طهرانی می‌نویسد: این دعا در کتب ادعیه شیعه یافت نمی‌شود مگر در نسخ مطبوعه کتاب «اقبال» سید بن طاووس، و دیگر کتاب دعای «مفاتیح الجنان» محدث معاصر مرحوم حاج شیخ عباس قمی، که در تتمه و مذیل دعای روز عرفه به حضرت سیدالشهداء أبا عبدالله الحسین(ع) منتسب شمرده‌اند. «و محصل مطلب آن می‌باشد که طبق روایت کفعمی در حاشیه کتاب دعای «البلد الأمین»، سید حسیب نسیب رضی الدین علی بن طاووس در کتاب «مصباح الزائر» آورده است که: بِشر و بشیر [دو پسر غالب] اسدی روایت نموده‌اند که امام حسین بن علی بن ابی طالب(ع) در عصر روز عرفه از چادر خود در سرزمین عرفات بیرون آمد با حالت تذلّل و تخشّع، و آرام آرام آمد تا این که وی و جماعتی از اهل بیت وی و پسرانش و غلامانش در حاشیه چپ کوه عرفات جبل الرحمة رو به بیت الله الحرام وقوف نمودند. سپس دو دست خود را مانند مسکینی که طعام طلبد در برابر صورتش بلند کرد و خواند این دعا را: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ». تا آخر دعاء [که به یا «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ» مختوم می‌شود، و فقرات إلهی «أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ‌» غنای تا آخرش در آن موجود نمی‌باشد]. (این بود آنچه در حاشیه «البلد الأمین» با توضیح اخیر ما وارد شده بود).

سید ابن طاووس در کتاب «مصباح الزائر» در بحث زیارت روز عرفه، روایت بشر و بشیر را که از قبیله بنی اسد بوده‌اند به همان طریقی که ما از حاشیه «البلد الأمین» نقل کردیم روایت می‌کند، سپس این دعا را طبق مضمون «البلد الأمین» روایت کرده است»[۱]. این گفتار مجلسی بود در «بحارالانوار». سپس پس از بیان چند دعای دیگر از سید ابن طاووس در روز عرفه، سید می‌گوید: از دعاهائی که در روز عرفه شرف صدور یافته است، دعای مولانا الحسین بن علی(ع) می‌باشد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لَا لِعَطَائِهِ مَانِعٌ». در اینجا ابن طاووس این دعای مفصل حضرت را نقل می‌کند با دنباله آن: «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ فَكَيْفَ لَا أَكُونُ فَقِيراً فِي فَقْرِي‌» تا آخر آنکه به: «أَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَ أَنْتَ الرَّقِيبُ الْحَاضِرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ» پایان می‌یابد. سپس مجلسی گوید: «این دعا را کفعمی ایضاً در «البلد الأمین» و ابن طاووس در «مصباح الزائر» همان طور که سابقاً ذکرش گذشت آورده‌اند، و لیکن در آخر این دعا در آن دو کتاب به اندازه تقریبی یک ورق موجود نمی‌باشد؛ و آن از عبارت: «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ‌» تا آخر دعا می‌باشد. و همچنین در بعضی از نسخه‌های عتیقه کتاب «اقبال» این مقدار ورقه یافت نشد. و ایضاً عبارات این ورقه با ادعیه سادات معصومین نیز ملائمت ندارد؛ زیرا وفق مذاق صوفیه است. و از این جهت برخی از افاضل معتقد شده‌اند که این مقدار از ورقه از زیادتی‌های بعضی مشایخ عرفان و از الحاقات ایشان می‌باشد، و از ادخالات آنهاست.

و بالجمله این زیادتی، یا آن می‌باشد که در بدو امر در کتب بعضی از آنان آمده است و ابن طاووس در کتاب «إقبال» با غفلت از حقیقت حال نقل کرده است، و یا آن می‌باشد که بعداً بعضی از آنان به «إقبال» ملحق نموده‌اند. و شاید این احتمال دوم اظهر بوده باشد؛ چراکه ما بیان کردیم که در بعضی از نسخ عتیقه کتاب «إقبال» یافت نشد. و همچنین همین سید مؤلف «إقبال»، در کتاب دعای «مصباح الزائر» روایت ننموده است. وَ اللهُ أَعْلَمُ بِحَقَائِقِ الْأَحْوالِ‌[۲]. این بود کلام علامه مجلسی. و اما مرحوم محدث قمی پس از نقل این دعا تا یا «يَا رَبِّ يَا رَبِّ» آورده است که: آن حضرت مکرر می‌گفت: «يَا رَبِّ‌»، و کسانی که دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعای آن حضرت و اکتفا کرده بودند به آمین گفتن. پس صداهایشان بلند شد به گریستن با آن حضرت، تا آفتاب غروب کرد، و بار کردند و روانه مشعر الحرام شدند. مؤلف گوید (یعنی محدث قمی) که: کفعمی دعای عرفه امام حسین(ع) را در «بلد الامین» تا اینجا نقل فرموده[۳]، و علامه مجلسی در «زاد المعاد»[۴] این دعای شریف را موافق روایت کفعمی ایراد نموده؛ لکن سید ابن طاووس در «إقبال» بعد از یا «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ» این زیادتی را ذکر فرموده: «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ‌».

در اینجا تمام آن فقرات را به‌طور تفصیل آورده است و عبارت «إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ‌» را نیز در پایان افزوده است[۵][۶]. باری، این مناجات و حکمی که از ابن عطاء الله مشهور می‌باشد از آن اوست و اسنادش به حضرت امام حسین سید الشهداء روحی فداه، غلط است. مرحوم سید ابن طاووس که وفاتش در پنجم ذوالقعده سنه ۶۶۴ بوده است[۷] چطور تصور دارد که این فقرات را از ابن عطاء الله که وفاتش در جمادی الآخره سنه ۷۰۹ بوده است[۸] اخذ کند و به حضرت نسبت دهد؟ میان زمان ارتحال این دو نفر چهل و چهار سال و هفت ماه فاصله است، و سید بدین مدت یعنی قریب نیم قرن پیش از انشاء کننده این دعاها رحلت نموده است. بنابراین در اینجا به‌طور حتم باید گفت الحاق این فقرات به دعای امام در روز عرفه در کتاب «إقبال»، پس از ارتحال سید تحقق یافته است. بنابراین، احتمال دوم علامه مجلسی به‌طور یقین، به تعین مبدل می‌گردد؛ و احتمال اول او که: شاید در بدو امر در کتب بعضی از آنان آمده است، و ابن طاووس در کتاب «إقبال» با غفلت از حقیقت حال نقل کرده است، نادرست خواهد شد.

حاشا و کلا که سید با آن عظمت مقام، کلام عارفی را از کتابی اخذ کند و بردارد به دنبال دعای امام بگذارد و اسناد و انتسابش را به امام بدهد! شاهد بر این، عدم ذکر سید در کتاب «مصباح الزائر» و عدم ذکر آن در نسخه‌های عتیقه از «إقبال» است. یعنی این نسخه‌ها در زمان حیات سید بوده است، و پس از وفاتش بدان الحاق نمودند. اما چون مجلسی از کتاب «حکم عطائیه» بی‌اطلاع بوده است و از مؤلف آن و از زمان تألیفش خبر نداشته است؛ لذا به چنین اسناد اشتباهی در افتاده است. و اما اشتباه و غلط مرحوم محدث قمی آن است که: پس از آنکه ایشان که خبره فن و تألیف و بحث و فحص هستند، کلام علامه مجلسی را در «بحار الانوار» دیده‌اند که فرموده است: این فقرات از دعا در نسخ عتیقه کتاب «إقبال» یافت نشده است، چرا در «مفاتیح الجنان» فرموده‌اند: «و لیکن سید ابن طاووس در «إقبال» بعد از «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ» این زیادتی را ذکر فرموده است»؟ زیرا که این عبارت، اسناد دعا را به سید بن طاووس می‌رساند. ایشان باید فرموده باشند: در بعضی از نسخ کتاب «إقبال» که عتیقه نیستند این زیادتی دیده شده است. حاصل سخن آن است که: این دعا، دعای بسیار خوب با مضمون رشیق و عالی است، و خواندن آن در هر وقت مساعدی که حال اقتضا کند- نه با تکلف- مغتنم و مفید می‌باشد؛ اما إسناد آن به حضرت سید الشهداء(ع) جائز نیست. «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ أَوَّلًا وَ آخِراً وَ ظَاهِراً وَ بَاطِناً»[۹].

پاسخ

اولاً: همان‌گونه که قبلاً ذکر شد، حاصل تحقیق برخی از نسخه شناسان و بررسی نسخه‌های قدیمی کتاب «اقبال الأعمال» سید بن طاووس آن است که در مجموع نسخ بررسی شده، این ذیل در ۲۶ نسخه آمده و تنها در پنج نسخه از کتاب «اقبال» ذکر نشده است[۱۰]. ثانیاً: این احتمال نیز وجود دارد که سید بن طاووس در اواخر عمرش این دعا و ذیل آن را به کتابش ملحق کرده و نساخ هنگام استنساخ از این کتاب از نسخه‌های مختلف آن استفاده کرده‌اند و بدین جهت است که مرحوم حاج شیخ عباس قمی قبل از ذکر این ذیل می‌گوید: سید بن طاووس در اقبال بعد از «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ» این زیادتی را ذکر فرموده...[۱۱]. شاهد بر این ادعا این که در نسخه موجود از «مصباح الزائر» اصل دعای عرفه و ذیل آن وجود ندارد در حالی که برخی اصل آن را از کتاب «مصباح الزائر» نقل کرده‌اند و این به نوبه خود دلالت دارد بر این که دو نسخه از این کتاب در دسترس بوده و برخی این دعا را از نسخه‌ای نقل کرده‌اند که سید بن طاووس در آن نسخه این دعا و ذیلش را آورده است. ثالثاً: علامه طهرانی در کتاب دیگر خود با عنوان «معاد‌شناسی» به این ذیل استناد کرده و می‌گوید: در ذیل دعای عرفه حضرت سید الشهداء(ع) بنا به روایت ابن طاووس وارد است که: «بار پروردگار من! من به جهت آثار مختلفه و أطوار دگرگونی که در عالم بر پا کرده‌ای دانستم که مراد تو از من آن است که تو خود را در هر چیزی به من بنمایانی، به‌طوری که من در هیچ چیز به تو جاهل نبوده باشم».[۱۲]

تا آنجا که می‌فرماید: «بار پروردگار من! تو مرا امر فرمودی که به آثارت بازگشت کنم. پس حال که امر تو را پذیرفتم مرا به سوی خود باز گردان، با لباس‌هایی که از انوار بر من بپوشانی و به روشنی و بینشی که مرا راهنمائی فرمائی؛ تا من همان‌طور که ابتداءً در آثار با حفظ و مصونیت و پاکی سرّ از نظر به آنها و با بلندی همت از اعتماد به آنها وارد شدم، همین‌طور با همین مصونیت سر و بلندی همت از اعتماد به اسباب و آثار به سوی تو بازگشت کنم».[۱۳]

و تا آنجا که می‌فرماید: «تو هستی که در دل‌های اولیائت از انوار عالم غیب تاباندی، تا آنکه تو را شناختند و تو را واحد و یکتا دانستند. و تو هستی که اغیار را از دل‌های محبانت پاک کردی، که آنها به هیچ وجه غیر از تو را دوست ندارند و به غیر از تو پناه نمی‌برند. تو مونس و انیس آنان هستی در وقتی که سیر در عوالم، آنها را به وحشت اندازد؛ و تو هادی و راهنمای آنان هستی در جائی که راه‌ها و روش‌ها و آیات بر آنها روشن و واضح گردد. کسی که تو را گم کرده است چه چیز را یافته است؟ و کسی که تو را یافته است چه چیزی را گم کرده است»؟[۱۴]. ایشان همچنین در تعلیقه خود بر این کلامش می‌نویسد: این مطالب در ضمن ذیل دعای عرفه حضرت سید الشهداء(ع) در موقف عرفات است که سید أجل علی بن طاووس در کتاب «إقبال» طبع سنگی، در ص۳۴۸ و ۳۴۹ آورده است و مرحوم مجلسی در جلد ۲۰ از «بحار الانوار» طبع کمپانی، در ص۲۸۶ از کتاب «إقبال» نقل کرده است. و در ذیل این دعا بیانی دارد که ما عین عبارت او را در اینجا ترجمه می‌کنیم: «شیخ کفعمی این دعای عرفه را در «البلد الأمین» و ابن طاووس نیز در کتاب «مصباح الزائر» آورده‌اند و لیکن از آخر این دعا تقریباً به قدر یک ورق ذکر نکرده‌اند و آن از این فقره است به بعد: «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ فَكَيْفَ لَا أَكُونُ فَقِيراً فِي فَقْرِي» تا آخر دعاء. و همچنین این فقرات از دعا در بعضی از نسخه‌های عتیق «اقبال» ذکر نشده است. و عبارات این ورقه مناسب و ملائم با عبارات دعاهای سادات معصومین نیست، بلکه موافق مذاق صوفیه است و به همین جهت بعضی از فضلاء میل کرده‌اند [گفته‌اند. خ ل] که این ورقه از دعاء، از زیادتی‌های بعضی از مشایخ صوفیه است و از مداخلت‌ها و الحاقات ایشان است. و بالجمله این زیادتی، یا چنین است که از بعضی از مشایخ آنها در کتب آمده است و ابن طاووس غفلةً از حقیقت امر آن را در «إقبال» آورده است و یا چنان است که بعضی از آنها بعداً به کتاب «إقبال» اضافه نموده‌اند. و این احتمال ظاهرتر است به جهت آن‌که ما ذکر کرده‌ایم که: اولاً این فقرات در کتاب «مصباح الزائر» که از مؤلفات ابن طاووس است نیامده. و ثانیاً در بعضی از نسخه‌های عتیقه «إقبال» نیز ذکر نشده است، و الله أعلم بحقیقة الاحوال. انتهی. و أنا أقول: این فقرات از دعا را در کتاب عارف مشهور أحمد بن محمد بن عبدالکریم بن عطاءالله اسکندری متوقای سنه ۷۰۹ هجری قمری که به نام «الحکم العطائیة و المناجاة الإلهیة» است ذکر نموده و از جمله دعاها و مناجات‌های این عارف شمرده‌اند. و وفات ابن طاووس بنا بر نقل «أعیان الشیعة»[۱۵] در سنه ۶۶۴ قمری بوده است. بنابراین در صورتی که نسبت این دعا به ابن عطاء صحیح باشد بعید است که ابن طاووس آن را در کتاب خود آورده باشد، درحالی که ابن عطاء ۴۵ سال بعد از ابن طاووس فوت کرده است. بنابراین همان احتمال دوم مجلسی ارجح است. و لکن ممکن است بگوئیم که این دعا از خود سید الشهداء است و در هنگام تألیف «مصباح الزائر» ابن طاووس به این فقره دست نیافته است و در «إقبال» آورده، و ابن عطاء که هم عصر و متأخّر از ابن طاووس بوده است این دعا را از ابن طاووس اخذ نموده و بدین دعا مناجات می‌نموده است؛ لذا پس از فوت ابن عطاء آن را جزء مناجات‌های او ضبط کرده‌اند[۱۶].

ایشان همچنین در کتاب «نور ملکوت قرآن» می‌نویسد: معلم و متحقق به حقیقت قرآن حضرت أبا عبدالله الحسین سید الشهداء(ع) در دعای عرفه در سرزمین عرفات عرضه می‌دارد: پروردگارا! منظور و هدف تو از آفرینش من این است که تو را در هر موجودی بشناسم؛ و در هیچ یک از آنها تو از دیدگان من پنهان نباشی! «خداوندا! من به واسطه اختلاف آثار و پدیده‌های جهان، و تغییرات و دگرگونی‌های حالات آن، دانستم و یقین کردم که مراد و مقصود تو از من این است که: تو خودت را در هر چیزی به من بنمایانی و نشان دهی به طوری که چیزی پیدا نشود که من تو را در آن نیایم!».[۱۷]

تا آ‌ن‌که می‌گوید: «خداوندا! رفت و آمد و گردش و تماشای من در آثار تو، موجب شد که میعاد و میقات لقاء و زیارتت دیر بپاید؛ بنابراین از تو می‌خواهم که مرا با خدمتی که به تو برساند، در عالم جمع و اتفاق با خودت برآوری و با حقیقت مجتمع نمائی! چگونه می‌توان از راه آثار و موجوداتی که در وجودشان نیازمند به تو هستند، تو را شناخت؟! آیا موجودی غیر از تو، ظهور و نمایشی که در تو نباشد، می‌تواند داشته باشد تا نشان دهنده تو باشد؟! کی غائب و پنهان شدی تا نیازمند باشی دلیل و راهنمائی به سوی تو دلالت کند؟! و چه وقت دور شدی تا آن‌که آثارت ما را به تو برساند و نزدیک کند؟! کور است آن چشمی که تو را نگهبان و پاسدار بر خود نمی‌بیند! و زیانکار است دست معامله بنده‌ای که در بازار تجارت دنیا و مدت عمر، تو از محبت خودت چیزی را نصیب وی ننموده باشی! خداوندا! مرا امر فرمودی تا از مقام عزّ قدس خود نازل شده، در آثارت وارد شوم و در تردد و حرکت میان آنها باشم؛ اینک مرا با پوشش‌های انوار عرفان، و با راهیابی و هدایت بصیرت طریق و صولت به سوی خود بازگردان، تا آن‌که از آثارت به سوی تو برگردم؛ همچنان که از آثارت به سوی تو وارد شده بودم. و این بازگشت من به طوری باشد که سر من از توجه و نظر به آنها محفوظ و همت من از اعتماد به آنها برتر باشد. و تحقیقاً تو بر هر چیزی توانائی و قدرت داری![۱۸]

تا آن‌که می‌گوید: «تو هستی که در دل دوستان و اولیای خودت انواری را درخشانیدی، تا آنکه تو را شناختند و به یگانگی‌ات اقرار کردند. و تو هستی که اغیار را از دل‌های دوستانت کنار زدی، تا غیر از تو را دوست نداشتند و به غیر تو پناه نیاوردند. تو انیس و مونس آنها بودی، در وقتی که عوالم کثرت آنها را به وحشت انداخت. و تو رهبر و راهنمای آنها بودی در زمانی که نشانه‌های هدایت بر ایشان ظاهر شد. کسی که تو را نیافت، چه چیز را یافت؟ و کسی که تو را یافت، چه چیز را نیافت؟»[۱۹]

تا آن‌که می‌گوید: «تو ذکرکننده و یادکننده هستی قبل از آن‌که ذکرگویان ذکر تو را گویند! و تو ابتداکننده به احسان هستی پیش از آن‌که عبادت کنندگان تو را پرستش کنند! و تو جودکننده و عطاء نماینده هستی قبل از آن‌که طالبان از تو طلب نمایند! و تو بخشنده هستی و پس از آن قرض گیرنده هستی از همان چیزی که به ما بخشیده بودی!»[۲۰]

تا آن‌که عرض می‌کند: «تو هستی آن‌که معبودی جز تو نیست. خود را به همه اشیاء نشان دادی و نمایاندی، بنابراین چیزی جاهل به تو نیست. و تو هستی که خودت را در هر چیزی به من نشان دادی، و بنابراین من تو را در تمام چیزها هویدا دیدم. و تو هستی که برای هر چیز هویدائی».[۲۱] این حالات اندکاک و فنای آن حضرت در ذات حضرت احدیت است که از این مناجات مشهود می‌گردد[۲۲].[۲۳]

عدم وجود ذیل دعای عرفه در قدیمی‌ترین نسخه‌های اقبال

از جمله اشکالات بر این ذیل این که در برخی از نسخه‌های قدیمی کتاب «اقبال» یافت نشده است. علامه مجلسی می‌نویسد: می‌گویم: کفعمی نیز این دعا را در «البلد الأمین» و ابن طاووس در «مصباح الزائر» آورده‌اند همان‌گونه که قبلاً ذکر شد ولی در آخر آن دعا در این دو کتاب به اندازه تقریبی یک ورق وجود ندارد و آن از قول حضرت «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ‌» تا آخر این دعاست همان‌گونه که این ورقه در برخی از نسخه‌های قدیمی از «الإقبال» نیز موجود نیست و عبارات این ورقه نیز با سیاق دعاهای سروران معصوم مناسبت ندارد بلکه مطابق با مذاق صوفیه است و لذا برخی از فضلا تمایل پیدا کرده‌اند به این که این ورقه از زیادات برخی شیوخ صوفیه باشد که به این دعا ملحق و اضافه شده است. و روی هم رفته این زیادتی یا از برخی در ابتدا در برخی کتاب‌ها صورت گرفته و ابن طاووس از او در «الإقبال» گرفته در حالی که از حقیقت حال غافل بوده یا از برخی در خود کتاب «الإقبال» صورت گرفته است که احتمال دوم ظاهرتر است آن‌گونه که قبلاً به آن اشاره کردیم و آن وجود نداشتن این ذیل در برخی از نسخه‌های قدیمی «اقبال» و نیز در «مصباح الزائر» است و خداوند به حقایق احوال آگاه‌تر است.[۲۴].

پاسخ

دیدگاه علامه مجلسی و قضاوت او درباره ذیل دعای عرفه از جهاتی قابل خدشه است: اولاً: اگر در قدیمی‌ترین نسخه‌های «اقبال» یافت نشده شاید بعدها از سوی خود او یا دیگران به ذیل دعای عرفه ضمیمه شده لذا در نسخه‌های دیگر قدیمی این ضمیمه آمده است. همان‌گونه که قبلاً ذکر شد، در نسخه شماره ۱۰۵۸۳ کتابخانه آستان قدس رضوی تاریخ کتابت ۱۰۷۶ هجری[۲۵]، حاشیه‌ای است منسوب به ملا محسن فیض کاشانی یا محسن بن محمد استرآبادی (احتمال راجح)؛ او می‌گوید: بدان که شیخ کفعمی در کتابش به نام «البلد الأمین» این دعا را از کتاب «مصباح الزائر» سید- که خداوند جایگاهش را پاکیزه گرداند- از بشر و بشیر دو فرزند غالب اسدی تا گفته‌اش «يَا رَبِّ يَا رَبِّ» روایت کرده ولی تتمه آن را روایت ننموده و ظاهر این است که این زیادتی را که سید در اینجا نقل کرده همان دعایی است که حضرت(ع) به تنهایی بعد از اصل دعای عرفه خوانده و مردم آمین گفته‌اند ولی آن دو راوی ذکر شده آن را ضبط نکرده‌اند و لذا به سید با سند دیگری رسیده که راوی آن را ضبط نموده؛ زیرا در روایت آمده: آن حضرت(ع) تلاش کرده و در کلمه «يَا رَبِّ يَا رَبِّ» مبالغه نموده و افرادی که در کنار حضرت حضور داشته‌اند مشغول به دعا برای خود بوده و به استعمال دعای حضرت علی(ع) روی آورده و بر آن آمین گفته‌اند. برخی نیز احتمال داده‌اند این تتمه به دعای عرفه ملحق شده به جهت مخالفت آن با سیاق و وجود فقراتی که بر غیر ظاهرش در این دعا حمل شده است و مؤید آن این که این زیادتی در نسخه‌های قدیمی از «اقبال» که تاریخ کتابت آن به عصر سید نزدیک است وجود ندارد.[۲۶].

ثانیاً: عدم وجود بخش پایانی دعای عرفه در برخی از نسخه‌های قدیمی کتاب «اقبال»، ضرر و آسیب جدی به اعتبار این بخش نمی‌زند. دقت کنید، آنچه در کلام علامه مجلسی در این ارتباط آمده این است: و نیز این ورقه در برخی از نسخه‌های قدیمی از «اقبال» یافت نشده است.[۲۷].

اگر در همه نسخه‌های قدیمی «اقبال» نبود مشکل‌ساز بود ولی اینکه در برخی از نسخه‌های قدیمی نباشد و در برخی دیگر از نسخه‌های قدیمی باشد این آسیبی به صحت و درستی این بخش از دعا نمی‌زند. در اینجا باید بررسی کرد اگر آن نسخه بر دیگر نسخه‌های قدیمی کتاب «اقبال» ترجیح داشته باشد، سخن ناقد درست است، ولی صرف اینکه در یک نسخه قدیمی از کتاب «اقبال» این بخش پایانی نیامده باشد، مشکل ساز نیست. این در حالی است که نسخه‌های قدیم و جدید کتاب «اقبال» این بخش از دعا را دارد و در برخی از نسخه‌های قدیمی این بخش دیده نشده است که این مسئله اعتبار دعا را به هم نمی‌زند چراکه شاید آن نسخه مشکلی داشته باشد. تعجب از علامه مجلسی است که چگونه در اینجا در انتساب ذیل دعای عرفه به امام حسین(ع) تشکیک کرده، ولی در جای دیگر آن را به طور جزم و قطع به حضرت نسبت می‌دهد.

علامه مجلسی می‌نویسد: و در کلام سیدالشهداء ابا عبدالله حسین که درودهای خدا بر جد و پدر و مادر و برادر و بر او و فرزندانش باد، به این امر آشکار اشاره دارد بلکه تو را از این بیان بی‌نیاز می‌کند آنجا که در دعای عرفه فرمود: «چه سان چیزی که در وجودش نیازمند توست، به تو ره بنماید؟! آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکارکننده تو باشد؟! کی غایب شده‌ای تا به راه نمایی نیاز افتد که به تو ره ببرد؟! و کی دور گشته‌ای تا آثار، رساننده به تو باشند؟! کور باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند و زیان بار باد سودای بنده‌ای که از محبتت نصیبی برایش ننهاده‌ای!»[۲۸].

و نیز فرمود: «همه چیزها، تو را می‌شناسند و هیچ چیز، از تو بی‌اطلاع نیست»؛ و فرمود: «تویی که خود را در هر چیز به من شناساندی و تو را در هر چیز، آشکار دیدم و تو برای هر چیز، آشکاری». جز اینکه بگوییم ایشان بعدها از این رأی خود برگشته که ظاهر همین است. ثالثاً: در هیچ یک از مضامین ذیل دعای عرفه مطلبی که خلاف عقل، قرآن و سنت باشد، وجود ندارد، بلکه همه مضامین آنها بلند و برگرفته از متون اسلامی است و مواردی که مورد خدشه واقع شده را بعداً پاسخ خواهیم داد. رابعاً: احتمال اینکه بزرگان ما سهل‌انگاری کرده و ذیل دعای عرفه که از صوفیه بوده را داخل متون خود کرده و به نام حضرت سیدالشهداء(ع) تمام کرده‌اند با دقت نظر و قداست آنان از آن جمله سید بن طاووس سازگاری ندارد. خامساً: چرا علامه مجلسی این احتمال تساهل را به علمای شیعه داده، ولی احتمال طرف مقابل را نداده که ابن عطاءالله اسکندرانی آن را از حضرت سیدالشهداء(ع) گرفته و مکتوب داشته و در مناجات خود می‌خوانده ولی بعدها شاگردانش آن را در دست نوشته‌هایش یافته و وارد حکمت‌های او کرده و به او نسبت داده و چاپ نموده‌اند؟ همان‌گونه که ذوالنون مصری از فقراتی دعای عرفه را در مناجات خود آورده است.[۲۹]

عدم وجود ذیل دعای عرفه در نسخه شهید اول

در برخی از نسخه‌های کتاب «اقبال»، از جمله نسخه با شماره ۱۲۳۷۴ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، تاریخ کتابت ۱۰۶۸ هجری[۳۰]، تعلیقه‌ای از علامه مجلسی با چنین تعبیری آمده است: أقول: وجدت هذا الدعاء منقولاً من خط الشهید محمد بن مکی قدس الله روحه إلی قوله: «وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ» و لم یکن ما بعده فی تلک النسخة[۳۱]. این دعا را از خط شهید محمد بن مکی- که خدا روحش را پاک گرداند- تا گفته امام «وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ» یافتم و مابعدش در آن نسخه یافت نشد.

پاسخ

از کلمه في تلك النسخة استفاده می‌شود در نسخه‌های دیگر ذیل دعای عرفه وجود داشته است.[۳۲]

تساهل علما در نقل

برخی ادعا می‌کنند: رسم بین علما بر این بوده مطالب مناسب را در گوشه کتاب خود می‌نوشته و در گذر زمان اندک اندک به جهت تساهلی که صورت می‌گرفته وارد متن کتاب می‌شده و به اسم مؤلف کتاب یا ادامه یک حدیث به حساب می‌آمده است، همان‌گونه که از کلام علامه مجلسی که قبلاً ذکر شد استفاده می‌شود.

پاسخ

این احتمال بسیار ضعیف است زیرا: اولاً: این احتمال با احتیاط و دقت علما در ضبط نسخه‌ها و مطالب آنها سازگاری ندارد و حداقل اصل عدم این احتمال است مگر آن‌که در موردی خلاف آن ثابت شود. ثانیاً: اگر مطلبی در حاشیه کتاب می‌آمده اسم نویسنده آن آورده می‌شده و در مورد ذیل دعای عرفه چگونه اسم ابن عطاء الله نیامده و به نام امام حسین(ع) داخل در متن کتاب «اقبال» ثبت شده است. ثالثاً: چه تناسبی بین ذیل دعای عرفه با اصل دعای عرفه حضرت وجود دارد که کنار هم آمده است؟ رابعاً: حجم ذیل دعای عرفه بسیار است و در حد حاشیه‌نویسی نیست.[۳۳]

اخذ ذیل از برخی صوفیه

ادعا شده: سید بن طاووس یا دیگران، این دعا را از برخی از صوفیه نقل کرده و ذیل دعای عرفه امام حسین(ع) آورده‌اند، همان‌گونه که این احتمال نیز به طور کلی از کلام مرحوم مجلسی استفاده می‌شود. علامه مجلسی می‌نویسد: ... و عبارات این ورقه نیز با سیاق دعاهای سروران معصوم مناسبت ندارد بلکه مطابق با مذاق صوفیه است و لذا برخی از فضلا تمایل پیدا کرده‌اند به این که این ورقه از زیادات برخی شیوخ صوفیه باشد که به این دعا ملحق و اضافه شده است. و روی هم رفته این زیادتی یا از برخی در ابتدا در برخی کتاب‌ها صورت گرفته و ابن طاووس از او در «الإقبال» گرفته در حالی که از حقیقت حال غافل بوده یا از برخی در خود کتاب «الإقبال» صورت گرفته است که احتمال دوم ظاهرتر است آن‌گونه که قبلاً به آن اشاره کردیم و آن وجود نداشتن این ذیل در برخی از نسخه‌های قدیمی «اقبال» و نیز در «مصباح الزائر» است و خداوند به حقایق احوال آگاه‌تر است.[۳۴].

پاسخ

این ادعا از جهاتی قابل خدشه است: اولاً: مگر ادعیه اهل بیت(ع) کم است که نیازی به نقل ادعیه صوفیان باشد. ثانیاً: سید بن طاووس - که بنا بر نقل برخی بزرگان - تا حد الهام انشاء دعا می‌کرده چه نیازی به ذکر دعای صوفیان داشته است. ثالثاً: بر فرض که سید بن طاووس یا دیگران این ذیل را از یکی از صوفیه نقل کرده باشد چرا نام او را در ابتدا ذکر نکرده تا با دیگر ادعیه مشتبه نگردد. رابعاً: کجای کتاب‌های ادعیه سید بن طاووس را سراغ دارید که او با آن جلالت قدرش از عرفای صوفی دعا نقل کرده باشد که این مورد یکی از آنها باشد. خامساً: بزرگان ما شأنشان بالاتر از آن است که کلام عرفای صوفی سنی را کنار ادعیه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) قرار داده و با آنها مقایسه کنند.[۳۵]

اخذ ذیل از ابن عطاء الله اسکندرانی

برخی معتقدند که انشاء کننده اصلی این ذیل، ابن عطاء الله اسکندرانی، صوفی مصری است. به نظر می‌رسد اول کسی که در انتساب این ذیل به امام حسین(ع) تشکیک کرده و آن را به ابن عطاء الله اسکندرانی نسبت داده، جلال الدین همایی در مولوی نامه‌اش است. او می‌گوید: نکته مهم تازه‌یی که شاید نخستین بار از این حقیر می‌شنوید این است که تمام این فقرات را عیناً و بی‌کم و زیاد در نسخه قدیم کتاب «الحکم العطائیة» دیده‌ام شامل دعوات و مقامات عرفانی «ابن عطاء الله اسکندرانی شاذلی» تاج الدین ابوالفضل احمد بن محمد صوفی عارف معروف سده هفتم هجری که وفات او را در ۷۰۹ ه. ق نوشته‌اند؛ و مسلم دارم که در این باره تخلیطی شده اما تفصیلش از عهده این حواشی خارج است والله العالم[۳۶]. آری، برخی از علمای شیعه از نظر جلال الدین همایی متأثر شده و با او هم صدا گشته و ذیل دعای عرفه را به ابن عطاء الله نسبت داده‌اند که از آن جمله علامه محمدحسین حسینی طهرانی و آیت‌الله شبیری زنجانی هستند.

آیت الله شبیری زنجانی می‌گوید: شناخت متن حدیث و این که از عبارات یک متن بتوان آن را به معصوم(ع) استناد داد، کار بسیار مشکلی است و شخصی مثل مرحوم مجلسی می‌تواند در این میدان اظهار نظر کند. آقای خمینی چون با عرفان سر و کار داشت و مضامین ذیل دعای عرفه را بلند و والا یافته بود، معتقد بود که این ذیل حتماً از حضرت سیدالشهداء(ع) است و می‌فرمود: «اگر غیر معصوم بخواهد چنین دعایی را انشاء کند، چانه‌اش می‌چلد!» ولی بعداً معلوم شد که این ذیل از منشآت ابن عطاء الله اسکندرانی از بزرگان صوفیه در قرن هفتم و اوایل قرن هشتم است که شروح بسیاری بر کتابش نوشته‌اند. این را مرحوم جلال همایی در مولوی نامه‌اش تذکر داده است. مرحوم مجلسی در بحارالأنوار تصریح کرده است که این عبارات از امامان نیست و با نوشته‌های صوفیه مناسخ است. البته مجلسی اطلاع نداشت که قائل این عبارات کیست ولی آن را از صوفیه می‌دانست. آقای خمینی به صرف بلند بودن مضامین، آن را از معصوم دانست[۳۷].

پاسخ

اولاً: خود مجلسی در برخی از مواضع کتاب شریف «بحار الأنوار» به فقراتی از این ذیل استناد کرده و به حضرت سیدالشهداء(ع) نسبت داده است و ما پیش از این و یا در ادامه به برخی از آنها اشاره کرده‌ایم.

ثانیاً: ما تنها از راه بلندی متن این دعا انتساب آن را به حضرت سیدالشهداء(ع) ثابت نکرده‌ایم، بلکه اخذ این دعا از ابن عطاء الله اسکندرانی صوفی سنی توسط سید بن طاووس را بعید می‌دانیم.

ثالثاً: چگونه ممکن است شخصیتی مقدس همچون سید بن طاووس یا دیگران که حاشیه بر «اقبال» نوشته‌اند ادعیه مخالفان را به معصوم نسبت دهند در حالی که این انتساب در بیشتر نسخه‌های «اقبال» آمده است.

رابعاً: دلیلی بر این که این دعا از ابن عطاء الله است ذکر نشده جز این که این دعا در مکتوبات او آمده است در حالی که مجرد یافت شدن یک دعا در کتاب یک عارف و صوفی دلیل بر انشاء آن از سوی او نیست؛ زیرا چه بسا به جهت بلند بودن مضامین ادعیه امامان عارفان و صوفیان از آنها استفاده کرده و در کتاب‌های خود ذکر می‌کردند و لذا می‌توان ادعا کرد ابن عطاء الله همانند ذوالنون مصری این دعا را از مصادر شیعی در کتاب‌های خود آورده و به قرائت آن ملتزم بوده و بعدها شاگردان یا دوستان او یا برخی از ناآگاهان این دعا را به اسم او تمام کرده و در کتاب‌هایش آورده‌اند.

خامساً: چگونه می‌توان ادعا کرد این دعا انشاء ابن عطاء الله است و اینکه سید بن طاووس آن را از او گرفته و در کتاب «اقبال» آورده، در حالی که سید بن طاووس متوفای پنجم ذی قعده سال ۶۶۴[۳۸] و ابن عطاء الله متوفای جمادی الآخر سال ۷۰۹[۳۹] است و به طور طبیعی ابن طاووس نمی‌تواند ناقل از او باشد؛ زیرا میان زمان ارتحال این دو نفر چهل و چهار سال و هفت ماه فاصله است و سید بن طاووس قریب نیم قرن پیش از او رحلت کرده است.

و لذا علامه طهرانی می‌گوید: این فقرات از دعا را در کتاب عارف مشهور أحمد بن محمد بن عبدالکریم بن عطاء الله اسکندری متوفای سنه ۷۰۹ هجری قمری که به نام «الحکم العطائیة و المناجاة الإلهیة» است ذکر نموده و از جمله دعاها و مناجات‌های این عارف شمرده‌اند. و وفات ابن طاووس[۴۰]، در سنه ۶۶۴ قمری بوده است. بنابراین در صورتی که نسبت این دعا به ابن عطاء صحیح باشد بعید است که ابن طاووس آن را در کتاب خود آورده باشد، درحالی که ابن عطاء ۴۵ سال بعد از ابن طاووس فوت کرده است. بنابراین همان احتمال دوم مجلسی ارجح است. و لیکن ممکن است بگوئیم که این دعا از خود سیدالشهداء(ع) است و در هنگام تألیف «مصباح الزائر» ابن طاووس به این فقره دست نیافته است و در «اقبال» آورده، و ابن عطاء که هم عصر و متأخر از ابن طاووس بوده است این دعا را از ابن طاووس اخذ نموده و بدین دعا مناجات می‌نموده است؛ لذا پس از فوت ابن عطاء آن را جزء مناجات‌های او ضبط کرده‌اند[۴۱].

سادساً: در هیچ یک از نسخه‌های «اقبال» که این ذیل در آنها آمده نامی از ابن عطاء الله اسکندرانی دیده نمی‌شود.

سابعاً: استاد صدرایی خویی متخصص در نسخه‌شناسی کتب دینی می‌نویسد: ذیل دعای عرفه مانند خود دعای عرفه در اغلب نسخه‌های «اقبال الأعمال» موجود است و نظر مرحوم شیخ عباس قمی هم که در «مفاتیح الجنان» فرموده ابن طاووس در «اقبال» این ذیل را آورده کاملاً درست و نشانه تبحر کامل این مرد الهی در نسخه‌شناسی دارد. اما یافت شدن این ذیل در کلمات ابن عطاء دلیل بر آن نمی‌شود که این از کلمات او باشد؛ زیرا اولاً ابن عطا متأخر از ابن طاووس است و در ثانی در هیچ یک از نسخه‌های «اقبال» که این ذیل در آنها آمده نامی و اسمی از ابن عطا به میان نیامده است. بعلاوه طبق تحقیق آقای کرباسچی بخشی از فقرات اصل دعای عرفه در کلمات ذوالنون مصری هم آمده است. ما نمی‌توانیم به صرف آمدن فقرات این دعا در کلمات کسی حکم کنیم که این دعا از آن او بوده است. بلکه با توجه به بلند بودن کلمات ائمه(ع) نوع عارفان و اندیشمندان از کلمات آنان استفاده می‌کردند پس بهتر آن است که بگوییم ابن عطا مانند ذوالنون این دعا را از مصادر شیعی اخذ نموده است نه این که عالمان شیعی را متهم کنیم که کلمات ابن عطا را اخذ نموده و به امام نسبت داده‌اند[۴۲].

ایشان در جای دیگر در مصاحبه با سایت «شفقنا» می‌گوید: این بحثی است با نام ذیل دعای عرفه که شیخ عباس قمی بیان می‌کند. بعد از این که دعا تمام می‌شود به نظر خودشان بعد از «يَا رَبِّ يَا رَبِّ‌» دعا را قطع می‌کنند. مرحوم قمی ذیلی را که ذکر می‌کند مرحوم ابن طاووس در کتاب «اقبال الأعمال» نقل کرده است. ولی این ذیل را مرحوم کفعمی و علامه مجلسی در نقل‌هایشان نیاورده‌اند. به همین دلیل اخیراً در حدود ده سال است که در حوزه دعا پژوهی بحثی پیش آمده که این ذیل وارد است یا خیر؟ متأسفانه در برخی کتاب‌های «اقبال الأعمال» هم آن را حذف کرده‌اند. در صورتی که این حذف اصلاً فنی نبوده و کار آکآدمیکی نیست و حتی اگر در یک نسخه آمده باشد، مصحح باید آن را حداقل در نقل از نسخه‌ها بیاورد. اصل این شبهه از اینجا حاصل شده که این ذیل با این عبارات آغاز می‌شود «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ‌...» این ذیل در کتابی به نام «حکم عطائیه» ابن عطای اسکندرانی پیدا شده؛ یعنی که در آخر کتاب نقل شده است و این باعث شده که عده‌ای به این گمان بیفتند که اصلاً این منسوب به امام نباشد و از آن کتاب نقل شده باشد.

برای رفع این شبهه چند سال پیش بنده دانشجویی را مأمور کردم پایان‌نامه‌ای را با این مضمون تهیه کند که ذیل دعای عرفه از نظر محتوا و مضمون و نکته پژوهی جزء این دعا هست یا خیر. ایشان چند سؤال برای این کار طرح کرد یکی این که آیا این ذیل به لحاظ محتوایی با اصل دعای عرفه تباین دارد؟ یعنی که به لحاظ محتوایی با دعای عرفه اختلاف دارد؟ و ما می‌توانیم بگوییم جزء دعا هست یا خیر؟ ایشان به این نتیجه رسیده بود که اگر اصل دعای عرفه را بپذیریم، این ذیل اختلاف محتوایی با این دعا نداشته است و کاملاً مطابق است. بحث دیگر ایشان نسخه‌شناسی بود. ایشان تمام نسخه‌های شناخته شده «اقبال الأعمال» را دیده بودند که تا آن زمان چهل و شش نسخه از آن کتاب در کتاب‌خانه‌های شیعه شناخته شده بود. سپس گزارشی از این نسخه‌ها دادند به این شکل که از آن ۴۶ نسخه در ۲۵ نسخه هم عین دعا وجود دارد و هم ذیل آن، بدون این که دعا قطع شده باشد و ذیل کاملاً به دعا متصل است. این یعنی شصت درصد «اقبال الأعمال» این ذیل را متصل به دعا دارند. در بقیه آنها یعنی در حدود ۵-۶ کتاب اصل دعا بوده و ذیل آن در حاشیه مطرح شده است. در برخی از آن یعنی تا حدود ۵-۶ کتاب دعا بدون ذیل ذکر شده است؛ بنابراین نمی‌توان به این ۵-۶ نسخه استناد کرد. در انتهای این پژوهش ایشان به همان نتیجه‌ای می‌رسد که شیخ عباس قمی رسیده است که این دقت شیخ عباس قمی را می‌رساند که برای وی مسلم بوده است که ذیل وجود داشته و ایشان کارشناسی کرده و همه نسخ را دیده‌اند. وقتی ابن طاووس، به عنوان اولین نفری که نقل کرده، این ذیل را می‌آورد، دلیلی ندارد که آن را ندیده بگیریم و ذکر نکنیم. عزیزی هم که این مشکل را طرح کرده‌اند اشاره کرده که این ذیل مربوط به ابن عطاء اسکندرانی است. باید توجه داشته باشیم که ابن عطاء متوفی ۶۰۹ قمری است. چطور می‌تواند ابن طاووس از کتاب ایشان نقل کرده باشد؟ این در حالی است که ابن طاووس آن قدر دقیق بوده که در برخی نکات حتی نسخه‌ای که از آن نقل کرده است را هم ذکر می‌کند. مثلاً می‌گوید این کتاب مال فلان مؤلف است و من در فلان کتابخانه بغداد در فلان کتاب دیده‌ام؛ اما چگونه است که حتی یک نسخه از «اقبال» هم نقل نشده که گفته باشد که این کتاب از ابن عطاء آورده شده است. علی الخصوص که این در آخر کتاب است. لازم است بدانیم که مشهور بوده وقتی مؤلف مطلبی را از بزرگی که به وی علاقه داشته در انتهای کتابش می‌آورد، صرفاً جنبه نقل دارد. اینجا این شبهه به وجود می‌آید که این نقل به انشای خود آن بزرگوار است. اشکالی هم که این عزیز به ذیل دعای عرفه وارد کرده است، تنها این است که این ذیل در «اقبال الأعمال» نیامده است که این مطلب وارد نیست. بلکه در ۶۰ درصد نسخ این کتاب، وارد شده و حتی بدون فاصله آمده است. شیخ عباس هم با قاطعیت گفته‌اند که ذیل وجود دارد؛ بنابراین وجهی ندارد که آن را جدا بدانیم[۴۳].

ایشان در ادامه می‌گوید: اگر کسی این ذیل را نخواند، دعا را کامل نخوانده است. مأخذ این اشکال از یک تصحیح از «اقبال الأعمال» است که توسط یک انتشارات در قم چاپ شده است. در اینجا آن مصحح امانت‌داری علمی را رعایت نکرده است؛ یعنی مثلاً اگر ده نسخه را دیده باشد در پنج نسخه ذیل بوده است و حداقل باید در پاورقی آورده می‌شده است. متأسفانه هم از متن و هم از پاورقی حذف گردیده است. متأسفانه چندین سال است که دعا بدون ذیل در بیشتر مراسم خوانده می‌شود. در این حال دعا ناقص است و باعث نگرانی بزرگان شده است. وقتی شیخ عباس قمی می‌گوید که ابن طاووس این دعا را این گونه آورده است، باید به آن عمل کنیم. به نظر بنده ادعایی که مطرح شده از نظر نسخه پژوهی و کتاب‌شناسی مورد قبول و اثبات نیست[۴۴].

ثامناً: از آنجا که صوفیان اهل سنت تا حدودی انصاف داشته و به امامان از اهل بیت(ع) توجه ویژه‌ای در مسائل عرفانی دارند لذا از ادعیه منسوب به آنان استفاده کرده و آنها را مورد توجه قرار داده و مکتوب نموده و می‌خوانده‌اند ولی شاگردان آنان گمان کرده‌اند آنها انشاء شیوخ خودشان است. شاهد بر این ادعا ذوالنون مصری متوفی ۲۴۶ هجری از صوفیان مالکی است که به فقراتی از دعای عرفه در ادعیه خود استشهاد نموده است.

اینک به برخی از فرازهای دعای او که در دعای عرفه نیز موجود است اشاره می‌کنیم: ابونعیم اصفهانی می‌نویسد: حدیث کرد ما را ابوعبدالله محمد بن ابراهیم، حدیث کرد ما را احمد بن محمد حمدان نیشابوری ابوحامد، حدیث کرد ما را عبدالقدوس بن عبدالرحمن شامی گفت: از ابوالفیض ذوالنون بن ابراهیم مصری شنیدم که می‌گفت: «بار خدایا! وسیله من به سوی تو نعمت‌های تو بر من است و شفیع من به سوی تو احسانت بر من، بار خدایا! تو را آشکارا می‌خوانم همان‌گونه که ارباب خوانده می‌شوند و نیز تو را در نهان می‌خوانم همان‌گونه که دوستان خوانده می‌شوند. آشکارا می‌گویم: ای خدای من و در نهان می‌گویم: ای دوست من، به تو رغبت می‌کنم و به ربوبیت تو گواهی می‌دهد، اقرار می‌کنم که تو پروردگار منی و بازگشتم به سوی توست، ابتدا کردی مرا به رحمتت قبل از آن‌که چیز قابل ذکر باشم و مرا از خاک آفریدی سپس مرا در صلب‌ها سکنی داده و به رحم‌ها منتقل نمودی و به رحمتت مرا در دولت رهبران کفر نفرستادی. آنگاه خلقت مرا از منی ایجاد نمودی که ریخته می‌شود، سپس مرا در سه تاریکی بین خون و گوشت مخلوط به خون سکنی دادی و مرا در غیر صورت مؤنث آفریدی، سپس مرا به صورت تام و مستوی الخلقه به دنیا فرستادی و مرا در گهواره در حالی که طفل کوچک و بچه بودم حفظ کردی و از بین غذاها شیر گوارایی به من روزی دادی و مرا در دامن‌های مادران سرپرستی نمودی و در دل‌های مادران نسبت به من رأفت و مهربانی قرار دادی و به بهترین وجه مرا تربیت و به بهترین وجه امور مرا چاره‌جویی نمودی و مرا از ضربه‌های جن محافظت نموده و از شیاطین انس سلامت داشته و از زیادی در بدنم که باعث نکوهش من و باعث نقصم و عیب‌جویی از من شده نگاه داشتی، پس مبارکی‌ای پروردگارم و بلندمرتبه‌ای ای رحیم و چون زبان به سخن گشودم نعمت‌های گسترده را بر من تمام کرده و من را در هر سال رشد زیاد دادی پس بلندمرتبه‌ای ای صاحب جلال و اکرام. تا زمانی که مرا مال شأنم نموده و ارکانم را محکم کرده عقلم را کامل نمودی و حجاب غفلت را از قلبم برداشتی و به من نظر در عجیب صنعت‌هایت و عجایب بدیعت الهام نمودی و برافراخته و واضح نمودی برایم حجت خود را و مرا به خود راهنمایی کرده و مرا به آنچه رسولانت به آن فرستادی شناساندی و از انواع معیشت‌ها و اصناف لباس‌های زینتی به نعمت بزرگت و احسان پیشینت روزی دادی و مرا مستوی الخلقه قرار دادی. سپس به یک نعمت بر من رضایت ندادی تا این که تمام نعمت‌ها را بر من تمام کردی و هر بلا را از من دور نمودی و بدی‌ها را به من شناساندی تا از آن دوری نمایم و نیز مرا از تقوا آگاه کردی تا به آن دسترسی یابم و مرا به آنچه باعث قرب و نزدیکی به توست ارشاد نمودی، پس اگر تو را بخوانم اجابتم نمایی و اگر از تو بخواهم به من عطا کنی و اگر تو را سپاس گویم تشکر نمایی و اگر تو را شکر گویم به زاد و توشه من اضافه نمایی. بار خدایا! پس کدامین نعمت‌هایت را بتوانم شمارش نمایم؟ و کدامین عطاهایت را بتوان قیام به شکرش نمایم؟ آیا بر من نعمت‌هایت را گسترش ندادی؟ یا از من گرفتاری را برطرف ننمودی. بار خدایا! گواهی می‌دهم برای تو به آنچه باطن و ظاهر و ارکانم گواهی می‌دهد. بار خدایا من قدرت و توان شمارش نعمت‌هایت را ندارم پس چگونه توان شکرت بر آنها را داشتم باشم؟ در حالی که فرمودی و فرموده‌ات به حق است: (و اگر نعمت‌های خدا را بشمارید نمی‌توانید) یا چگونه شکرم نعمت‌های شما را فراگیرد در حالی که شکر تو از بزرگ‌ترین نعمت‌ها نزد من است و تو نعمت دهنده من به آن هستی، همان‌گونه که تو سرورم فرمودی: (آنچه از نعمت به شما رسیده از جانب خداست) و به طور قطع گفتارت مطابق واقع است. ای خدای من و ای سرورم! آنچه را بر رسولانت از وحی فرستادی ابلاغ نمودند جز آن‌که با تمام تلاش و نهایت علم و کوشش و وسع و نهایت توانم می‌گویم: ستایش مخصوص خداست بر تمام احسانش، ستایشی که معادل ستایش فرشتگان مقرب و انبیا و مرسلین است».[۴۵].

در مورد ذیل دعای عرفه که در کتاب «الحکم العطائیة» آمده نیز می‌توان چنین حکمی را نمود؛ به این که ابن عطاءالله اسکندرانی آن را که انشاء امام حسین(ع) بوده از مصادر شیعی پیدا نموده و قرائت می‌کرده است و بعدها شاگردانش آن را در نوشته‌هایش مشاهده کرده و مناسب دیده‌اند در کتاب «الحکم العطائیة» آورند و از آنجا که با حکمت‌های این کتاب نیز سازگاری ندارد لذا در آخر کتاب آورده و عنوان مستقلی تحت «مناجاة» به آن داده و از ارقام قبل جدایش نموده‌اند و لذا ابن عجیبه حسنی در ابتدای شرح خود از این مناجات می‌گوید: و هاهنا انتهی الکتاب، و ما بقی إلا مناجاة الکریم الوهاب...[۴۶]. و تا اینجا کتاب به پایان رسید و باقی نماند مگر مناجات پروردگار بخشنده...

آیت الله سعادت‌پرور می‌گوید: مخفی نماند شارحین رساله حکم کلمات را منسوب به او می‌دانند و در آخر شرح نیز نامه‌هایی را در راهنمایی سالکین و نیز قسمت ذیل دعای عرفه سیدالشهدا(ع) را از وی نقل می‌کنند و همان‌گونه که کلمات و نامه‌ها را شرح نموده‌اند این قسمت از دعا را نیز شرح و توضیح داده‌اند، ولی تردید کرده‌اند که دعا از او باشد؛ بعضی گفته‌اند از او است و بعضی برآنند که وی فقط این دعا را قرائت می‌نموده است. اما اگر کسی با بیانات و دعاهای معصومین(ع) آشنایی داشته باشد، قطع پیدا خواهد کرد که این دعا جز از معصومی که اشراف بر شهود ذات و اسماء و کمالات الهی دارد شرف صدور نمی‌یابد، چنان که نظر شریف استاد ما علامه طباطبایی نیز همین بود. صاحب حِکم نیز به واسطه مضامین عالیه این دعا آن را از اقبال سید انتخاب نموده و می‌خوانده است و صرف اینکه این قسمت از دعا در بعض از کتب دیگر محدثین نیست، نمی‌تواند دلیل بر اضافه نمودن آن توسط صاحب حکم و یا دیگران از قول وی به اقبال باشد. این‌گونه کم و زیاد شدن از نظر نقل در منقولات روایی و دعایی بسیار است و جای این سؤال باقی است که آیا می‌توان کلماتی را که در این دعا گفته شده به کار زد؟ بنابراین سزاوار است صاحبان قلم و تحقیق در گفتار و نظریاتشان دقت بیشتری بفرمایند[۴۷].

شاهد کلام ایشان این که برخی از شارحان کتاب «الحکم العطائیة» این مناجات را نیاورده و به تبع آن را شرح نکرده‌اند که از آن جمله محمد باسم دهمان در شرح خود به نام اذواق النقشبندیة فی شرح الحکم العطائیة است. از کلام شیخ عبدالله شرقاوی که بر این ذیل شرحی دارد استفاده می‌شود او نیز انتساب آن را به ابن عطاء الله اسکندرانی قطعی نمی‌دانسته و لذا می‌گوید: و في بعض النسخ: و من مناجاته: «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي‌...»[۴۸]. و در برخی نسخه‌ها چنین آمده است و از مناجات اوست: «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي‌...».

آیت الله سعادت‌پرور همچنین می‌گوید: بعضی از بزرگان به سبب نبودن بخش ذیل این دعا از «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي‌...» تا «الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ‌» در بعضی از کتب سید و دیگران، گمان کرده‌اند این بخش اضافاتی است که بعضی از اهل کمال به دعا ملحق فرموده‌اند ولی این گمان غیر قابل قبول است؛ زیرا تحقیق در مضامین بیانات معصومین(ع) و ادعیه ایشان، خلاف آن را ثابت می‌کند، چنان که مضمون کلام استاد ما علامه طباطبایی. (که به کتاب و سنت آشنایی تمام و در فلسفه و عرفان علمی و عملی در منزلت والایی قرار داشت)، در این باره این بود که: «دعاهایی که از معصومین(ع) باشد، بدون سند فریاد می‌زنند که ما از حنجر‌های بیرون آمده‌ایم که هیچ فیلسوف و عارفی را قدرت بر این‌گونه سخن گفتن (آن هم از مرحله شهود نه استدلال) نیست». به خصوص راجع به ذیل دعای عرفه سیدالشهدا(ع) می‌فرمود: «آن قدر این ذیل پر محتوی می‌باشد که از پر محتوایی می‌خواهد منفجر شود». شایسته است آنان که اهل تحقیق در دعاهای معصومین(ع) می‌باشند، توجه کنند جمله‌های این بخش در بیانات دعاهای دیگر معصومین(ع) نیز وجود دارد و این، خود شاهدی بر صحت انتساب این بخش توسط صاحب «اقبال الأعمال» به سیدالشهدا(ع) می‌باشد. یکی از دعاهایی که شبیه به این جمله‌ها را دارد، دعایی است که امیرالمؤمنین(ع) به نوف تعلیم فرموده‌اند. سزاوار است خوانندگان عزیز آن را ملاحظه نمایند و تفسیر و بیانش را از شرحی که نسبت به بخش ذیل دعای عرفه دادیم، برداشت نمایند، و الحمد لله[۴۹]. اینک ما این دعا را به تمامه ذکر می‌کنیم تا خوانندگان خود به قضاوت بنشینند:

نوف بکالی می‌گوید: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیدم که به سرعت می‌رود. عرض کردم: کجا می‌روید، سرورم؟ فرمود: رهایم کن ای نوف که امید و آرزوهایم مرا به سمت محبوب می‌برد. عرض کردم: سرورم! آرزوهایتان چیست؟ فرمود: آنکه امید و آرزویم به اوست خود می‌داند و نیازی نیست برای جز او بازگویم. در ادب بنده همین بس که در خوشی‌ها و نیازهایش کسی جز خداوندگار خود را شریک نگرداند. عرض کردم: ای امیرالمؤمنین! من از آزمندی و چشمداشت به طمع‌های دنیوی بر خود بیمناکم. حضرت فرمود: چرا به پناهگاه خائفان و غار عارفان پناه نمی‌بری؟

عرض کردم: مرا به آن راهنمایی فرما. حضرت فرمود: خداوند، علی عظیم است؛ امیدت را به حُسن تفضّل او پیوند زن و همّ و غم خود را متوجه او گردان و از هر خطوری که در دلت می‌گذرد روی‌گردان شو، اگر عرصه را بر تو تنگ کرد، من گشایش آن را ضمانت می‌کنم و با تمام وجود به خداوند سبحان روی کن؛ زیرا او می‌فرماید: به عزت و جلالم سوگند، امید هر کس را که به غیر من امید بندد به یأس تبدیل می‌کنم و جامه خواری در میان مردم بر قامت او می‌پوشانم و او را از نزدیک خودم دور می‌سازم و پیوندم را از او می‌بُرم... سپس امام، علیه و علی آله السلام، به من فرمود: ای نوف! با این دعا خدا را بخوان: خدایا! اگر تو را ستایش کنم پس به واسطه مواهب توست و اگر تو را تمجید کنم چون مراد توست و اگر تو را تقدیس کنم با قوتت است و اگر تو را به معبودیت یگانه بخوانم به واسطه قدرتت است و اگر نظر کنم پس به سوی رحمتت است و اگر ملازم چیزی باشم پس بر نعمتت خواهد بود.

خدایا! همانا کسی که حرص به ذکر تو، او را مشغول نگرداند و برای سفر به طرف نزدیک شدن به تو آماده نشود، زندگی‌اش بر او مردن و مردنش بر او حسرت است. خدایا! دیدگان بینندگان به تو با باطن‌های دل‌ها به تو منتهی می‌شود و گوش‌های شنوندگان به تو، امور مخفی سینه‌ها را مطالعه می‌کند، پس دیده‌هایشان بر برگشتی برخورد نکرد، غیر آنچه را که می‌خواهند، پرده‌های غفلت بین خود و بین ایشان را پاره کردی، پس در نور تو ساکن شدند و به بوی خوش تو تنفس کردند، پس دل‌های ایشان محل کاشته شدن درخت هیبت و عظمت و دیدگانشان مایل به طرف قدرتت گردیده است و روح ایشان را به مقام قدست نزدیک کردی، پس با وقار هم‌نشینی و خضوع در حال خطاب با اسمت هم‌نشینی کردند و به ایشان روی آوردی مانند روی آوردن دوست دلسوز و به ایشان گوش دادی مانند گوش دادن رفیق و به ایشان جواب دادی مانند جواب به دوستان و با ایشان مناجات کردی مانند مناجات دوستان. پس مرا برسان به محلی که ایشان رسیدند و از یاد من مرا به یاد خودت منتقل کن و بین من و ملکوت عزتت، دری را رها مکن مگر این که گشوده باشی و حجابی از حجاب‌های غفلت را مگر این که پاره کرده باشی تا این که روحم را بین نورانیت عرشت بپا داری و برای آن مقامی به طرف نورت قرار دهی؛ همانا تو بر هر چیزی قادر هستی. خدایا! چه قدر وحشتناک است راهی که رفیقم در آن آرزویم به تو نباشد و چه قدر دور است سفری که امیدم از آن دلیلم از تو نباشد، کسی که به ریسمان غیر تو چنگ زند بیچاره و نیازمند است و ضعیف است رکن کسی که تکیه کند به غیر رکن تو، پس ای یاد دهنده آرزو به آرزومندانش تا ناراحتی ترس را از ایشان برطرف کند، مرا از عمل صالح محروم مفرما و مرا حفظ کن مانند حفظ کردن کسی که چاره‌ها از او مفارقت کرده است، پس چگونه به آرزومندانت ذلت فقر برسد و حال آن‌که تو از ضرر گنه‌کاران بی‌نیازی. خدایا! هر شیرینی قطع می‌شود در حالی که شیرینی ایمان به جهت اتصالش به تو زیاد می‌شود. خدایا! قلبم آرزویش به تو گشوده است پس آن را از شیرینی گشایشت نسبت به آنچه آرزو دارد بچشان؛ زیرا تو بر هر چیزی قادر هستی. خدایا! از تو می‌خواهم خواستن کسی که تو را به حقیقت معرفتت شناخته و از هر خیری که سزاوار است برای مؤمن؛ و پناه می‌برم به تو از هر شر و فتنه‌ای که دوستانت از مخلوقاتت را از آن پناه داده‌ای؛ همانا تو بر هر چیزی قادر هستی.

خدایا! از تو می‌خواهم خواستن مسکینی که در امیدش متحیر است، پس پناهگاه و تکیه‌گاهی که با آن به تو برسد ندارد و استدلال نمی‌شود به آن بر تو جز به تو و به ارکان و مقاماتی که تعطیلی برای آنها از طرف تو نیست، پس از تو می‌خواهم به اسمت که با آن برای اولیای خاصت ظاهر گشتی پس تو را یگانه دانستند و شناختند پس تو را به حقیقت بندگی کردند، این که خودت را به من بشناسانی تا به ربوبیتت اقرار کنم با حقیقت ایمان به تو و خدایا! مرا قرار مده از کسانی که اسم را بندگی می‌کند نه معنا را و مرا به نگاهی از نگاه‌هایت توجه کن تا قلبم به آن معرفت مخصوص و معرفت اولیائت نورانی گردد، همانا تو بر هر چیزی قادر هستی.[۵۰].[۵۱]

عدم سازگاری ذیل دعا با دیگر ادعیه

ادعا شده این ذیل با دیگر دعاهای امامان از اهل بیت(ع) سازگاری ندارد. این اشکال در کلام مرحوم مجلسی آمده بود.

پاسخ

اولاً: شاید منشأ کلام این محدث بزرگوار شیعه، ناظر به بعضی از فقرات دعاست که به نظر وی با احادیث دیگر اهل بیت(ع) منافات دارد؛ ولی نباید انتظار داشت که سیاق ادعیه با سیاق همه روایات یکسان باشد. لطایف عرفانی و مقامات شهودی ادعیه در روایات کمتر دیده می‌شود؛ زیرا در روایات مخاطب مردم‌اند و معصومان(ع) در تعامل با آنان به فراخور عقل و فهم و ادراک و معرفت آنان با ایشان سخن می‌گفتند، نه این که هرچه را به کنه عقل خودشان گفتنی بود، بگویند. کلینی در کافی از حضرت صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: رسول خدا(ص) هیچ گاه بر اساس کنه عقلش با بندگان خدا سخن نگفت؛ و نیز فرمود که پیامبر(ص) گفت: به ما پیامبران امر شده است که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم.[۵۲].

آیت الله حسن زاده آملی می‌فرماید: ادعیه مأثوره هر یک مقامی از مقامات انشائی و علمی ائمه دین است. لطائف شوقی و عرفانی و مقامات ذوقی و شهودی که در ادعیه نهفته‌اند و از آنها مستفاد می‌شوند، در روایات وجود ندارند و دیده نمی‌شوند؛ زیرا در روایات مخاطب مردم‌اند و با آنان محاورت داشتند و به فراخور عقل و فهم و ادراک و معرفت آنان با آنان تکلم می‌کردند و سخن می‌گفتند نه به کنه عقل خودشان هر چه را که گفتنی بود.... اما در ادعیه و مناجات‌ها با جمال و جلال و حسن مطلق و محبوب و معشوق حقیقی به راز و نیاز بودند؛ لذا آنچه در نهانخانه سر و نگارخانه عشق و بیت المعمور ادب داشتند به زبان آوردند و به کنه عقل خودشان مناجات و دعا داشتند[۵۳].

بنابراین نباید به صرف ناسازگاری ظاهری بخشی از ادعیه با روایات، در صدور آن از معصومان تردید روا داشت، بلکه این تردید باید مستند به تشکیک در وثاقت راویان، بحث‌های زبان شناختی دقیق، ناسازگاری با آیات قرآن (که در این صورت نیز یا باید آیات قرآنی را تأویل کرد و دست از ظاهر آنها برداشت یا در سند یا دلالت سخنان منسوب به معصومان تردید کرد) یا ناسازگاری با عقل (که در این صورت نیز باید در ادله عقلی دقت بیشتری کرد و اگر با حکم صریح عقل در تعارض‌اند در سند یا دلالت آنها تجدیدنظر کرد) باشد.

ثانیاً: محتوای این بخش از دعا نه تنها با سیاق ادعیه معصومان سازگار است، بلکه علاوه بر وجود عباراتی شبیه آن در ادعیه و سخنان آن حضرات، با آیات قرآن کریم نیز سازگار است و ادله عقلی نیز آن را می‌پذیرد. این بخش از دعای عرفه می‌تواند اوج بروز عرفان حضرت سیدالشهداء(ع) به خدای تعالی و رابطه هستی با خدا و نحوه حضور خدا در هستی و کیفیت معرفت مخلوقات نسبت به خداوند باشد.

بهترین شاهد و نظیر برای این ذیل فقرات مناجات شعبانیه است که در بخشی از آن چنین آمده است: ای خدا مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و روشن ساز دیده‌های دل ما را به نوری که به آن نور تو را مشاهده کند تا آن‌که دیده بصیرت ما حجاب‌های نور را بردرد و به نور عظمت واصل گردد و جان‌های ما به مقام قدس عزتت در پیوندد. ای خدا مرا از آنان قرار ده که چون او را ندا کنی تو را اجابت می‌کند و چون به او متوجه شوی از تجلی جلال و عظمتت مدهوش می‌گردد پس تو با او در باطن راز می‌گویی و او به عیان به کار تو مشغول است.[۵۴].

ثالثاً: چه اشکالی دارد که بخش آغازین دعای عرفه محتوای عمومی داشته ولی کوهان بلند معارف آن در قسمت‌های پایانی عرضه شده باشد؟ آیا این مقدار از تفاوت دلیل ناهماهنگی است؟!

رابعاً: ما گرچه منکر وجود سخنانی نغز و بلند از غیر معصوم نیستیم اما معتقدیم گاهی سخن از جهت محتوا و تعبیر به گونه‌ای در اوج قرار می‌گیرد که صدور آن از غیر معصوم می‌تواند محال عادی تلقی شود، چنان که بهترین دلیل بر قطعی الصدور بودن قرآن همان علو مضمون، اعجاز معنوی و لفظی آن است. روایات نیز در مرتبه نازله قرآن قرار دارند و بدین جهت است که ابن ابی الحدید، «نهج البلاغه» را به دلیل قرائن مضمونی مسلم الصدور می‌داند و اهل تردید در آن را نکوهش می‌کند[۵۵].

علامه سید حسین همدانی درود آبادی نیز انتساب این ذیل را به حضرت سیدالشهداء(ع) مسلم دانسته و می‌گوید: و به همین معنا اشاره کرده مولای ما اباعبدالله حسین(ع) در دعای عرفه: «چه سان چیزی که در وجودش نیازمند توست، به تو ره بنماید؟! آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکار کننده تو باشد؟! کی غایب شده‌ای تا به راه نمایی نیاز افتد که به تو ره ببرد؟! و کی دور گشته‌ای تا آثار، رساننده به تو باشند؟! کور باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند و زیان بار باد سودای بنده‌ای که از محبتت نصیبی برایش ننهاده‌ای!».[۵۶].

او نیز در جای دیگر می‌گوید: مولای ما اباعبدالله حسین(ع) در دعای عرفه فرمود: «خدای من! به مراجعه کردن به آثار، فرمان دادی. پس مرا با پوششی از نور و بینش و هدایت، بازگردان تا همان‌گونه از آنها درگذرم که به سویشان رفته بودم؛ درون، از چشم دوختن به آنها محفوظ باشد و همت، از اعتماد به آنها برکشیده شود که البته تو بر هر کاری، توانایی».[۵۷].

قاضی سعید قمی نیز انتساب این ذیل به امام حسین(ع) را مسلم گرفته و در شرح خود بر توحید صدوق می‌گوید: و اما عارفان به نور خداوند- که شأنش عزیز است- و به فوز محبوبیت کامل رسیده‌اند می‌گویند آن‌گونه که دعای عرفه از سیدالشهداء - بر او هزار سلام و تحیت و ثنا باد- وارد شده آنجا که می‌فرماید: «چه سان چیزی که در وجودش نیازمند توست، به تو ره بنماید؟! آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکار کننده تو باشد؟!».[۵۸].

آیت الله جوادی آملی می‌فرمایند: در بررسی اسناد روایات، آنچه اصل است و موضوعیت دارد، صدور آن از امام معصوم است؛ یعنی یک حدیث پژوه باید اطمینان یابد که محتوای موردنظر وی، از معصوم(ع) صادر شده است. این اطمینان گاهی از راه وثاقت و اصالت و صداقت راوی به دست می‌آید، گاهی از راه بلندی محتوا و اتقان متن و گاهی نیز از راه شواهد و قرائن منفصل و متصل. از این رو، بررسی سندی احادیث از آن جهت مورد توجه قرار می‌گیرد که راهی برای حصول این اطمینان است و به اصطلاح موضوعیت ندارد، بلکه طریقیت دارد[۵۹]. سپس ایشان در ادامه چند شاهد و قرینه در اثبات انتساب ذیل دعای عرفه به امام حسین(ع) ذکر می‌نمایند:

  1. سید بن طاووس که از بزرگان امامیه است، آن را در کتاب قیم «اقبال الأعمال» نقل کرده و در نقل او هیچ خدشه‌ای نیست. گرچه بر اثر شهود نسیان برخی از نسخه نویسان در برخی نسخ دست‌نویس «اقبال»، ذیل دعای عرفه نیامده، لیکن استاد بزرگوار مرحوم علامه شعرانی نوشته‌اند: «در کتابخانه آستان قدس رضوی به نسخه‌ای قدیمی و معتبر از «اقبال الأعمال» برخوردم که ذیل دعا در آن آمده است».
  2. محتوای بلند این دعای نورانی نشانه صدور این متن از زبان معصوم(ع) است.
  3. بخش آغازین دعای شریف عرفه محتوای عمومی دارد، مسألت کردن از خدا، در میان گذاشتن مشکلات با ذات اقدس الهی، حوائج علمی و عینی را از او خواستن و... اینها در سایر دعاها نیز هست، لیکن سلطان مباحث دعای عرفه و کوهان بلند معارف آن، قسمت‌های پایانی دعاست که شباهت محتوایی با سخنان دیگر امام حسین(ع) دارد[۶۰].

امام خمینی در کتاب «مصباح الهدایة» می‌فرماید: «مولای ما اباعبدالله حسین - بر او درود و سلام باد - در دعای عرفه فرمود: «آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی». راست گفت ولی خدا که روحم فدای او باد.[۶۱].

ملا محسن فیض کاشانی نیز انتساب ذیل دعای عرفه به امام حسین(ع) را مسلم دانسته و در کتاب الحقائق می‌گوید: و فرزندش حسین سرور شهیدان فرمود: «چه سان چیزی که در وجودش نیازمند توست، به تو ره بنماید؟! آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکار کننده تو باشد؟! کی غایب شده‌ای تا به راه نمایی نیاز افتد که به تو ره ببرد؟! و کی دور گشته‌ای تا آثار، رساننده به تو باشند؟! کور باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند و زیان بار باد سودای بنده‌ای که از محبتت نصیبی برایش ننهاده‌ای!».[۶۲].

ملا مهدی نراقی نیز انتساب این دعا به حضرت سید الشهداء(ع) را مسلم دانسته و در جایی می‌گوید: همان‌گونه که سرور شهیدان(ع) در دعای عرفه فرمود: «تویی که [[[دوستی]]] دیگران را از دل‌های دوستدارانت جدا نمودی تا به جز تو محبت نورزند و به جز تو پناه نیاورند».[۶۳].

آیت الله سعادت پرور می‌گوید: بعضی از بزرگان به سبب نبودن بخش ذیل این دعا (از «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ...» تا «الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ‌») در بعضی از کتب سید و دیگران، گمان کرده‌اند این بخش اضافاتی است که بعضی از اهل کمال به دعا ملحق فرموده‌اند ولی این گمان غیر قابل قبول است؛ زیرا تحقیق در مضامین بیانات معصومین(ع) و ادعیه ایشان، خلاف آن را ثابت می‌کند، چنان که مضمون کلام استاد ما علامه طباطبایی. (که به کتاب و سنت آشنایی تمام و در فلسفه و عرفان علمی و عملی در منزلت والایی قرار داشت)، در این باره این بود که: «دعاهایی که از معصومین(ع) باشد، بدون سند فریاد می‌زنند که ما از حنجره‌ای بیرون آمده‌ایم که هیچ فیلسوف و عارفی را قدرت بر این گونه سخن گفتن (آن هم از مرحله شهود نه استدلال) نیست». به خصوص راجع به ذیل دعای عرفه سیدالشهدا(ع) می‌فرمود: «آن قدر این ذیل پر محتوی می‌باشد که از پر محتوایی می‌خواهد منفجر شود». شایسته است آنان که اهل تحقیق در دعاهای معصومین(ع) می‌باشند، توجه کنند جمله‌های این بخش در بیانات دعاهای دیگر معصومین(ع) نیز وجود دارد و این، خود شاهدی بر صحت انتساب این بخش توسط صاحب «اقبال الأعمال» به سیدالشهدا(ع) می‌باشد.

یکی از دعاهایی که شبیه به این جمله‌ها را دارد، دعایی است که امیرالمؤمنین(ع) به نوف تعلیم فرموده‌اند. سزاوار است خوانندگان عزیز آن را ملاحظه نمایند و تفسیر و بیانش را از شرحی که نسبت به بخش ذیل دعای عرفه دادیم، برداشت نمایند، والحمدلله[۶۴].

محمد محمدی ری شهری می‌نویسد: عالم ربانی آیت‌الله حاج شیخ علی سعادت پرور (پهلوانی) و در تأیید صدور آن به دلیل قوت متن، برای اینجانب از علامه سید محمدحسین طباطبایی نقل می‌کرد که ایشان می‌گفت: «کیست که بتواند این گونه حقایق را بیان کند؟ ما که عمری در مسائل فلسفی و عرفانی تلاش کرده‌ایم، دهنمان میچّاد این‌طور حرف بزنیم!»[۶۵].

خامساً: اگر چند سطر و چند جمله در یک دعای چندصفحه‌ای مشکل داشت دلیل مجعول بودن همه دعا نمی‌شود و آن را از اعتبار نمی‌اندازد. شما همان چند سطر را نپذیرید ولی بقیه دعا جایگاه خود را دارد. این مثل آن است که کسی بخواهد به دلیل نادرستی بخش پایانی دعای عرفه همه دعای عرفه را نپذیرید، می‌بینید که درست نیست. حال در همین بخش پایانی اگر سیزده جمله فرضاً مشکل داشت، این دلیل نمی‌شود که شما همه بخش پایانی دعای عرفه که در حدود پنجاه و هفت جمله است را نپذیرید.

سادساً: همه و یا بسیاری از این جملات مشکلی ندارد و مفهوم درستی برای آن دیده می‌شود. مثلاً: «إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَارِ» چه مشکلی دارد؟ اصطلاحی است، یعنی چه؟ و با عبارات معصومان همخوانی ندارد، به چه دلیل؟ این که حضرت خطاب به خداوند می‌فرماید: «تو دستور داده‌ای که به آثار مراجعه کنیم و با تأمل در آثار به وجود تو پی بریم»، یکی از راه‌های معرفت خداست، رجوع به آثار و استدلال به آثار و این راهی است عمومی و همگانی، درست و معقول، کسی منکر این راه نیست، اگرچه راهی برتر همانند معرفت حضوری، معرفت شهودی و معرفت بالله وجود دارد که در برخی از سطور بخش پایانی دعای عرفه نیز آمده است.

سابعاً: اگر فرضاً برخی از فرازهای این دعا مشکل داشته باشد، قابل تأویل و توجیه است و چنان نیست که معلوم الغیّ و البطلان باشد و در چنین مواردی راه توجیه باز است و ادعای نفی صدور و حکم به جعل اساساً صحیح نیست.[۶۶]

اشاره به وحدت وجود در ذیل دعای عرفه

از جمله اشکالات محتوایی ذیل دعای عرفه، وجود برخی از تعبیراتی بوده که در آن آمده و از آن جمله مسئله وحدت وجود است، آنجا که می‌فرماید: «أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ»[۶۷]. آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکار کننده تو باشد؟!

پاسخ

اولاً: اعتقاد به وحدت وجود، اعتقاد فلاسفه و عرفای اسلامی است و اختصاصی به صوفیه ندارد.

ثانیاً: معتقدان به وحدت وجود از فلاسفه و عرفا نیز به ادله‌ای عقلی و نقلی استشهاد کرده و ادعای خود را مبرهن نموده‌اند و لذا نمی‌توان بطلان آن را امری مسلم و ضروری به حساب آورد. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در تقریر آن می‌نویسد: آنچه می‌توان با دلایل ظاهری نه چندان عمیق این مطلب را تقریر به ذهن‌های عموم مردم نمود آن است که بگوییم: همانا وجود خارجی حق تعالی - جل جلاله- به هیچ حدی محدود نیست و هیچ کمالی در او مفقود نیست و او در همه جا و در همه زمان‌ها وجود حقیقی خارجی دارد. و گمان نمی‌کنم که این تصدیقات مورد تکذیب هیچ یک از مسلمانان قرار گیرد، به خصوص شیعیان که در این مطلب کاملاً اتفاق نظر دارند. با این که تصور این تصدیقات در کنار آنچه دیده می‌شود از وجود عالم- جواهر و اعراضش - برای هرکسی که از کمترین مرتبه فهم و درک هم برخوردار باشد مواجه با اشکال خواهد شد؛ زیرا معنی تصدیق یک موجود خارجی نامحدود در تمام مراتب، لازمه‌اش آن است که بگوییم این چنین وجودی هیچ شریکی ندارد؛ برای این که شریک در وجود خارجی هرچند از این جهت که با داشتن مرتبه‌ای از مراتب وجود محدود خواهد شد از جهت دیگر اعتقاد به وجود خارجی دیگری که نامحدود باشد- یعنی هیچ مرتبه‌ای از مراتب وجود را فاقد نباشد- امکان‌پذیر نیست.

و از این رو، اشخاصی که قائل به وجود خدا در همه جا به وجود خارجی هستند، از این لحاظ که در عالم خارج جهانی را می‌بینند، به چند گروه تقسیم شده و نظر داده‌اند: بعضی از آنان گفته‌اند که جهان وجود حقیقی ندارد بلکه وجودش اعتباری و سایه‌ای است مانند سرابی که در چشم تشنه به شکل آب جلوه می‌کند؛ و از وجود حق به «بود» و از وجود عالم به «نمود» تعبیر کرده‌اند بلکه گفته‌اند هرچه در جهان هستی دیده می‌شود یا به خیال و عقل در می‌آید، همه آنها جلوه‌ای از اسماء و صفات و افعال خداوند متعال هستند و در عرصه وجود، چیزی جز اسما و صفات و افعال الهی نیست و به عبارت دیگر هرچه هست همگی حق و شئون حضرت حق تعالی به شمار می‌آیند و برای اثبات این ادعا مثال‌های فراوانی ذکر کرده‌اند. گروه دیگر گفته‌اند: ما در خارج جهانی را می‌بینیم که با جواهر و اعراضش وجود خارجی دارند اما نمی‌توانیم چگونگی غیر محدود بودن خداوند متعال را تصور نماییم و این امر چگونه با وجود عالم قابل تصور می‌شود؟ لذا این گونه تصدیقات را تعبداً می‌پذیریم و مکلف به چنین تصور نیستیم بلکه از فکر و بحث در چنین اموری نهی هم شده‌ایم. و بعضی دیگر از وجود، به جز وجود ذهنی و وجود اعتباری را تصور نکرده‌اند و گفته‌اند که هیچ تناقضی میان این تصدیقات و وجود عالم نیست. و گروهی هم خودشان را به کلی راحت کرده و گفته‌اند که شناخت صفات الهی برای احدی حتی پیامبران الهی نیز امکان پذیر نیست؛ زیرا خدای تعالی منزه است از این که اسما و صفات او ولو به طور اجمالی شناخته شود؟! همه این گروه‌ها که نظر دادند به دیدگاه گروه اول- که معتقد بودند جهان وجود حقیقی ندارد بلکه وجودش اعتباری و ظلی است- اشکال کرده و با آن مخالفت نموده‌اند و آن را کفرآمیز دانسته‌اند؛ برای اینکه اعتقاد به این که هر چیزی خداست، همان اعتقاد به اتحاد خالق و مخلوق است و این نیز کفر صریح است و با اعتقاد به توحید نمی‌سازد و علاوه بر این، چگونه می‌توان گفت که این کوه‌ها باشکوه و معدن‌های آهن که قرآن درباره همین آهن گفته: «در آن برای مردم خطری سخت است».... وجود حقیقی ندارند؟! بلکه همه آنها چیزی جز عکس، سایه و خیال نیستند بلکه شئون وجودند و چگونه ممکن است گفته شود اعیان نجسه حتی نفوس خبیثه، همه از اسما و صفات و افعال الهی به شمار آیند؟! و اگر چنین باشد که شما ادعا می‌کنید پس این لذت‌ها و ناراحتی‌ها که ما داریم احساس می‌کنیم، چیست؟! در پاسخ آنان گفته شده که نفی وجود حقیقی از اشیاء کردن به این معنا نیست که همه چیز خداست یا اتحاد خالق و مخلوق است.[۶۸].

ایشان همچنین در نتیجه‌گیری نهایی می‌گوید: خلاصه سخن این که؛ نفی وجود از موجودات، لازمه‌اش قائل شدن به اتحاد موجودات با خدا نیست و اصولاً «وحدت» غیر از «اتحاد» است؛ برای این که اتحاد صورت نمی‌گیرد مگر بین دو چیز و این با قول به وحدت منافات دارد.[۶۹].

ثالثاً: در استدلال بر وحدت وجود به ذیل دعای عرفه، به این جمله استشهاد شده که می‌فرماید: آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن،[۷۰].

در حالی که ممکن است مقصود از آن اظهریت وجود خداوند متعال بر وجود مخلوقات او باشد. علامه مجلسی می‌نویسد: برخی از منسوبین به علم گفته‌اند: بدان که ظاهرترین و شفاف‌ترین موجودات همان خداوند عزوجل است و این اقتضا می‌کند معرفت او اول و ثابت‌ترین معارف به فهم‌ها و آسان‌ترین آنها بر عقول باشد...[۷۱].

او نیز در کتاب «مرآة العقول» می‌نویسد: و حاصل این که وجود خدای متعال ظاهرترین اشیاء است و در ظهورش نیازمند به بیان احدی نیست؛ زیرا او دلایل بر وجود و علم و قدرتش را در آفاق و انفس ظاهر کرده و او ظاهر کننده انبیا و رسولان و فضل و کمال آنان است و اوست افاضه کننده علم و جود بر آنان و بر تمام خلق، پس او سبحانه ظاهر کننده خود و دیگران در وجود و کمال و معرفت است همان‌گونه که سید الشهداء(ع) در دعای عرفه فرمود: «چه سان چیزی که در وجودش نیازمند توست، به تو ره بنماید؟! آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکار کننده تو باشد؟! کی غایب شده‌ای تا به راه نمایی نیاز افتد که به تو ره ببرد؟! و کی دور گشته‌ای تا آثار، رساننده به تو باشند؟! کور باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند».[۷۲].

برخی معنای دیگری از این جمله حضرت سید الشهداء(ع) فهمیده‌اند، از آن جمله آیت‌الله میرزا حسن علی مروارید است که می‌نویسد: و از آن جمله مطلبی است که در این دعا آمده: «چه سان چیزی که در وجودش نیازمند توست، به تو ره بنماید؟! آیا برای جز تو ظهوری هست که تو آن را نداشته باشی تا آن، آشکار کننده تو باشد؟!» به ادعای این که ظهور خدا همان وجودش است و این جمله صریح است در این که ظهور مخصوص به اوست نه دیگران. پاسخ: امکان مقصود این که وجود غیر که محتاج به خداوند متعال است بنفسه ظهوری ندارد تا ظاهر کننده او باشد از آن جهت که نشانه‌ای برای اوست، بلکه ظهور وجود غیر همانا به وجود خدای متعال است، پس اوست ظاهر کننده وجود دیگران که نشانه اویند همان‌گونه که ظاهر کننده خودش نیز هست از آن جهت که او صاحب نشانه است. و از این قبیل است آنچه در آن دعا نیز آمده: «خود را در هر چیز به من شناساندی و تو را در هر چیز، آشکار دیدم». به ادعای اینکه خدا ظاهر در هر چیزی است از آن جهت که او وجود هر چیزی است. اشکال آن مطلبی است که گذشت و آن این که مراد در اینجا نیز ظهور صاحب نشانه است با نشانه‌های موجود به حکم عقل، نظیر آنچه در حدیث آمده: «خلق را دلیل بر آن قرار داد، پس توسط آن از ربوبیت خود پرده برداشت».[۷۳][۷۴].[۷۵]

  1. مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۵، ص۲۱۴.
  2. مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۵، ص۲۲۷-۲۲۸.
  3. کفعمی، البلد الأمین، ص۲۵۱-۲۵۸.
  4. مجلسی، زاد المعاد، ص۱۷۳-۱۸۲.
  5. ابن طاووس، إقبال الأعمال، ج۱، ص۳۳۹-۳۵۰.
  6. قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ص۲۷۱-۲۷۴.
  7. محمد محسن آقا بزرگ تهرانی، طبقات أعلام الشیعة، ج۴، ص۱۱۷.
  8. مصطفی بن عبد الله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، ج۱، ص۶۷۵.
  9. محمد حسین حسینی طهرانی، الله‌شناسی، ج۱، ص۲۶۸-۲۷۳.
  10. کرباسچی، «بررسی متن، سند، شروح و نسخ خطی مصادر اولیه قسمت دوم دعای عرفه سیدالشهداء»، ص۱۲۸.
  11. قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ص۲۷۱.
  12. «إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْ‌ءٍ».
  13. «إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَارِ فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الِاعْتِمَادِ عَلَيْهَا».
  14. «أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيَائِكَ حَتَّى عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ وَ أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى غَيْرِكَ أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوَالِمُ وَ أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبَانَتْ لَهُمُ الْمَعَالِمُ مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟!»؛ محمد حسین حسینی طهرانی، معاد‌شناسی، ج۵، ص۹۳-۹۶.
  15. أعیان الشیعة، ج۴۲، ص۱۸۴.
  16. أعیان الشیعة، ج۵، ص۹۴-۹۶.
  17. «إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْ‌ءٍ».
  18. «إِلَهِي تَرَدُّدِي فِي الْآثَارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِي إِلَيْكَ كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ؟! عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً وَ حَسَرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً. إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَارِ فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الِاعْتِمَادِ عَلَيْهَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ».
  19. «أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيَائِكَ حَتَّى عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ وَ أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى غَيْرِكَ أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوَالِمُ وَ أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبَانَتْ لَهُمُ الْمَعَالِمُ. مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟!».
  20. «أَنْتَ الذَّاكِرُ قَبْلَ الذَّاكِرِينَ وَ أَنْتَ الْبَادِي بِالْإِحْسَانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعَابِدِينَ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِينَ وَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِمَا وَهَبْتَ لَنَا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ».
  21. «أَنْتَ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ فَمَا جَهِلَكَ شَيْ‌ءٌ وَ أَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِراً فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ».
  22. محمد حسین حسینی طهرانی، نور ملکوت قرآن، ج۴، ص۷۸-۸۱.
  23. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۴۲۷.
  24. أقول: قد أورد الکفعمی أیضاً هذا الدعاء فی «البلد الأمین» و ابن طاوس فی «مصباح الزائر» کما سبق ذکرهما، و لکن لیس فی آخره فیهما بقدر ورق تقریباً و هو من قوله: «إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ‌» إلی آخر هذا الدعاء، و کذا لم یوجد هذه الورقة فی بعض النسخ العتیقة من الإقبال أیضاً، و عبارات هذه الورقة لا تلائم سیاق أدعیة السادة المعصومین أیضاً و إنما هی علی وفق مذاق الصوفیة، و لذلک قد مال بعض الأفاضل إلی کون هذه الورقة من مزیدات بعض مشایخ الصوفیة ومن إلحاقاته و إدخالاته. و بالجملة، هذه الزیادة إما وقعت من بعضهم أولاً فی بعض الکتب، و أخذ ابن طاوس عنه فی «الإقبال» غفلة عن حقیقة الحال، أو وقعت ثانیاً من بعضهم فی نفس کتاب «الإقبال»، و لعل الثانی أظهر علی ما أومأنا إلیه من عدم وجدانها فی بعض النسخ العتیقة و فی «مصباح الزائر»، والله أعلم بحقائق الأحوال؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۵، ص۲۲۷-۲۲۸.
  25. وفادار مرادی، فهرست کتب خطی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، ج۱۵، ص۱۱۹.
  26. اعلم أن الشیخ الکفعمی فی کتابه المسمی بالبلد الأمین روی هذا الدعاء من کتاب «مصباح الزائر» للسید طاب ثراه من بشر و بشیر ابنا غالب الأسدی إلی قوله(ع): «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ» و لم یرو التتمة، فالظاهر أن تلک الزیادة التی نقلها السید هنا هی التی دعا بها(ع) عقیبه وحده والناس یؤمنون، ولم یضبطها الراویان المذکوران و وصل إلی السید بسند آخر ضبطها راویها، فإن فی الروایة أنه(ع) جهد و بالغ فی کلمة «يَا رَبِّ يَا رَبِّ» و شغل من حضر ممن کان حوله عن الدعاء لأنفسهم فأقبلوا علی الاستماع له(ع) و التأمین علی دعائه(ع)، واحتمل بعض إلحاق هذه التتمة نظراً إلی مخالفته السیاق و وجود الفقرات المحمولة علی غیر ظاهرها فیه، و ربما یؤیده عدم کون هذه الزیادة فی نسخة عتیقة من «الإقبال» التی تاریخ کتابته قرب من عصر السید؛ کرباسچی، «بررسی متن، سند، شروح و نسخ خطی مصادر اولیه قسمت دوم دعای عرفه سیدالشهداء(ع)»، ص۲۷.
  27. و کذا لم یوجد هذه الورقة فی بعض النسخ العتیقة من الإقبال أیضا؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۵، ص۲۲۷.
  28. «وَ فِي كَلَامِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَى جَدِّهِ وَ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِيهِ وَ عَلَيْهِ وَ بَنِيهِ مَا يُرْشِدُكَ إِلَى هَذَا الْعِيَانِ بَلْ يُغْنِيكَ عَنْ هَذَا الْبَيَانِ حَيْثُ قَالَ فِي دُعَاءِ عَرَفَةَ: كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ وَ لَا تَزَالُ عَلَيْهَا رَقِيباً وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً. وَ قَالَ أَيْضاً تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ فَمَا جَهِلَكَ شَيْ‌ءٌ وَ قَالَ تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِراً فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ فَأَنْتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ انْتَهَى»؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۶۴، ص۱۴۲.
  29. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۴۳۹.
  30. صدرایی خویی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج۳۵، ص۳۳۲.
  31. کرباسچی، «بررسی متن، سند، شروح و نسخ خطی مصادر اولیه قسمت دوم دعای عرفه سیدالشهداء(ع)»، ص۲۶.
  32. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۴۴۵.
  33. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۴۴۵.
  34. ... و عبارات هذه الورقة لا تلائم سیاق أدعیة السادة المعصومین أیضاً و إنما هی علی وفق مذاق الصوفیة، و لذلک قد مال بعض الأفاضل إلی کون هذه الورقة من مزیدات بعض مشایخ الصوفیة و من إلحاقاته و إدخالاته. و بالجملة، هذه الزیادة إما وقعت من بعضهم أولاً فی بعض الکتب، و أخذ ابن طاوس عنه فی «الإقبال» غفلة عن حقیقة الحال، أو وقعت ثانیاً من بعضهم فی نفس کتاب «الإقبال»، و لعل الثانی أظهر علی ما أومأنا إلیه من عدم وجدانها فی بعض النسخ العتیقة و فی «مصباح الزائر»، و الله أعلم بحقائق الأحوال؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۵، ص۲۲۷-۲۲۸.
  35. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۴۴۶.
  36. جلال الدین همایی، مولوی نامه، مولوی چه می‌گوید؟، ج۲، ص۱۸.
  37. شبیری زنجانی، جرعه‌ای از دریا، ج۳، ص۲۵۶ -۲۵۸.
  38. آقابزرگ تهرانی، طبقات أعلام الشیعة، ج۴، ص۱۱۷.
  39. حاجی خلیفه، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، ج۱، ص۶۷۵.
  40. بنا بر نقل «أعیان الشیعة»، ج۴۲، ص۱۸۴.
  41. حسینی طهرانی، معاد‌شناسی، ج۵، ص۹۵-۹۶.
  42. علی صدرایی خویی، «ذیل دعای عرفه»، اسفند ۱۳۸۵ ه.ش..http://sadraiy.blogfa.com/post- ۷۳.aspx.
  43. علی صدرایی خویی، «بخش دوم دعای عرفه هم جزو دعا و منتسب به سیدالشهدا است»، مرداد ۱۳۹۲ ه. ش، حجت الاسلام - ۵۴۵۸۹ http://shafaqna.com/persian/services/dialogue/item صدرایی- خوئی-بخش-دوم-دعای-عرفه-هم-جزو-دعا-و-منتسب-به-سیدالشهدا(ع)است.
  44. صدرایی خویی، «بخش دوم دعای عرفه هم جزو دعا و منتسب به سیدالشهدا(ع) است».
  45. «حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَمْدَانَ النَّيْسَابُورِيُّ أَبُو حَامِدٍ، ثنا عَبْدُ الْقُدُّوسِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الشَّامِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْفَيْضِ ذَا النُّونِ بْنَ إِبْرَاهِيمَ الْمِصْرِيَّ يَقُولُ: "إِلَهِي وَسِيلَتِي إِلَيْكَ نِعَمُكَ عَلَيَّ، وَشَفِيعِي إِلَيْكَ إِحْسَانُكَ إِلَيَّ، إِلَهِي أَدْعُوكَ فِي الْمَلَأِ كَمَا تُدْعَى الْأَرْبَابُ، وَأَدْعُوكَ فِي الْخَلَا كَمَا تُدْعَى الْأَحْبَابُ، أَقُولُ فِي الْمَلَأِ: يَا إِلَهِي وَأَقُولُ فِي الْخَلَا: يَا حَبِيبِي، أَرْغَبُ إِلَيْكَ وَأَشْهَدُ لَكَ بِالرُّبُوبِيَّةِ مُقِرًّا بِأَنَّكَ رَبِّي وَإِلَيْكَ مَرَدِّي، ابْتِدَأْتَنِي بِرَحْمَتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ أَكُونَ شَيْئًا مَذْكُورًا، وَخَلَقْتَنِي مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي الْأَصْلَابَ، وَنَقَلْتَنِي إِلَى الْأَرْحَامِ، وَلَمْ تُخْرِجْنِي بِرَأْفَتِكَ فِي دَوْلَةٍ أَيِّمَةٍ ثُمَّ أَنْشَأْتَ خَلْقِي مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَى، ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ بَيْنَ دَمٍ وَلَحْمٍ مُلْتَاثٍ، وَكَوَّنْتَنِي فِي غَيْرِ صُورَةِ الْإِنَاثِ، ثُمَّ نَشَرْتَنِي إِلَى الدُّنْيَا تَامًّا سَوِيًّا، وَحَفِظْتَنِي فِي الْمَهْدِ طِفْلًا صَغِيرًا صَبِيًّا، وَرَزَقْتَنِي مِنَ الْغِذَاءِ لَبَنًا مَرِيًّا، وَكَفَلْتَنِي حُجُورَ الْأُمَّهَاتِ، وَأَسْكَنْتَ قُلُوبَهُمْ رِقَّةً لِي وَشَفَقَةً عَلَيَّ، وَرَبَّيْتَنِي بِأَحْسَنِ تَرْبِيَةٍ، وَدَبَّرْتَنِي بِأَحْسَنِ تَدْبِيرٍ، وَكَلَأْتَنِي مِنْ طَوَارِقِ الْجِنِّ وَسَلَّمْتَنِي مِنْ شَيَاطِينِ الْإِنْسِ، وَصُنْتَنِي مِنْ زِيَادَةٍ فِي بَدَنِي تُشِينُنِي، وَمِنْ نَقْصٍ فِيهِ يَعِيبُنِي، فَتَبَارَكْتَ رَبِّي وَتَعَالَيْتَ يَا رَحِيمُ، فَلَمَّا اسْتَهْلَلْتُ بِالْكَلَامِ أَتْمَمْتَ عَلَيَّ سَوَابِغَ الْإِنْعَامِ، وَأَنْبَتَّنِي زَائِدًا فِي كُلِّ عَامٍ، فَتَعَالَيْتَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ، حَتَّى إِذَا مَلَّكْتَنِي شَأْنِي وَشَدَدْتَ أَرْكَانِي أَكْمَلْتَ لِي عَقْلِي، وَرَفَعْتَ حِجَابَ الْغَفْلَةِ عَنْ قَلْبِي، وَأَلْهَمْتَنِي النَّظَرَ فِي عَجِيبِ صَنَائِعِكَ وَبَدَائِعِ عَجَائِبِكَ، وَأَوْضَحْتَ لِي حُجَّتَكَ وَدَلَلْتَنِي عَلَى نَفْسِكَ، وَعَرَّفْتَنِي مَا جَاءَتْ بِهِ رُسُلُكَ، وَرَزَقْتَنِي مِنْ أَنْوَاعِ الْمَعَاشِ وَصُنُوفِ الرِّيَاشِ بِمَنِّكَ الْعَظِيمِ وَإِحْسَانِكَ الْقَدِيمِ، وَجَعَلْتَنِي سَوِيًّا ثُمَّ لَمْ تَرْضَ لِي بِنِعْمَةٍ وَاحِدَةٍ دُونَ أَنْ أَتْمَمْتَ عَلَيَّ جَمِيعَ النِّعَمِ، وَصَرَفْتَ عَنِّي كُلَّ بَلْوَى، وَأَعْلَمْتَنِي الْفُجُورَ لِأَجْتَنِبَهُ، وَالتَّقْوَى لِأَقْتَرِفَهَا، وَأَرْشَدْتَنِي إِلَى مَا يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ زُلْفَى، فَإِنْ دَعَوْتُكَ أَجَبْتَنِي، وَإِنْ سَأَلْتُكَ أَعْطَيْتَنِي، وَإِنْ حَمِدْتُكَ شَكَرْتَنِي، وَإِنْ شَكَرْتُكَ زَوَّدْتَنِي. إِلَهِي فَأَيَّ نِعَمٍ أُحْصِي عَدَدًا، وَأَيَّ عَطَائِكَ أَقُومُ بِشُكْرِهِ، أَمَا أَسْبَغْتَ عَلَيَّ مِنَ النَّعْمَاءِ أَوْ صَرَفْتَ عَنِّي مِنَ الضَّرَّاءِ. إِلَهِي أَشْهَدُ لَكَ بِمَا شَهِدَ لَكَ بَاطِنِي وَظَاهِرِي وَأَرْكَانِي، إِلَهِي إِنِّي لَا أُطِيقُ إِحْصَاءَ نِعَمِكَ فَكَيْفَ أُطِيقُ شُكْرَكَ عَلَيْهَا، وَقَدْ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: ﴿وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا أَمْ كَيْفَ يَسْتَغْرِقُ شُكْرِي نِعَمَكَ وَشُكْرُكَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عِنْدِي، وَأَنْتَ الْمُنْعِمُ بِهِ عَليَّ كَمَا قُلْتُ سَيِّدِي: ﴿وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَقَدْ صَدَقْتَ قَوْلُكَ. إِلَهِي وَسَيِّدِي، بَلَّغَتْ رُسُلُكَ بِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ غَيْرَ أَنِّي أَقُولُ بِجَهْدِي وَمُنْتَهَى عِلْمِي وَمَجْهُودِ وُسْعِي وَمَبْلَغِ طَاقَتِي: الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى جَمِيعِ إِحْسَانِهِ حَمْدًا يَعْدِلُ حَمْدَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالْأَنْبِيَاءِ الْمُرْسَلِينَ»؛ احمد بن عبدالله ابونعیم، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج۹، ص۳۳۲-۳۳۳.
  46. احمد ابن عجیبه، ایقاظ الهمم فی شرح الحکم، ص۵۴۴.
  47. علی سعادت‌پرور، پاسداران حریم عشق، ج۳، ص۶۵.
  48. عبدالله الشرقاوی، شرح حکم ابن عطاء الله السکندری، ص۲۰۸.
  49. سعادت‌پرور، نور هدایت، ج۳، ص۲۵۱.
  50. «‌رَأَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُوَلِّياً مُبَادِراً فَقُلْتُ أَيْنَ تُرِيدُ يَا مَوْلَايَ فَقَالَ دَعْنِي يَا نَوْفُ إِنَّ آمَالِي تُقَدِّمُنِي فِي الْمَحْبُوبِ فَقُلْتُ يَا مَوْلَايَ وَ مَا آمَالُكَ قَالَ قَدْ عَلِمَهَا الْمَأْمُولُ وَ اسْتَغْنَيْتُ عَنْ تَبْيِينِهَا لِغَيْرِهِ وَ كَفَى بِالْعَبْدِ أَدَباً أَنْ لَا يُشْرِكَ فِي نِعَمِهِ وَ إِرَبِهِ غَيْرَ رَبِّهِ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي خَائِفٌ عَلَى نَفْسِي مِنَ الشَّرَهِ وَ التَّطَلُّعِ إِلَى طَمَعٍ مِنْ أَطْمَاعِ الدُّنْيَا فَقَالَ لِي وَ أَيْنَ أَنْتَ عَنْ عِصْمَةِ الْخَائِفِينَ وَ كَهْفِ الْعَارِفِينَ فَقُلْتُ دُلَّنِي عَلَيْهِ قَالَ اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ تَصِلُ أَمَلَكَ بِحُسْنِ تَفَضُّلِهِ وَ تُقْبِلُ عَلَيْهِ بِهَمِّكَ وَ أَعْرِضْ عَنِ النَّازِلَةِ فِي قَلْبِكَ فَإِنْ أَجَّلَكَ بِهَا فَأَنَا الضَّامِنُ مِنْ مُورِدِهَا وَ انْقَطِعْ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَإِنَّهُ يَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُقَطِّعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مَنْ يُؤَمِّلُ غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ فِي النَّاسِ وَ لَأُبْعِدَنَّهُ مِنْ قُرْبِي وَ لَأُقَطِّعَنَّهُ عَنْ وَصْلِي وَ لَأُخْمِلَنَّ ذِكْرَهُ حِينَ يَرْعَى غَيْرِي أَ يُؤَمِّلُ وَيْلَهُ لِشَدَائِدِهِ غَيْرِي وَ كَشْفُ الشَّدَائِدِ بِيَدِي وَ يَرْجُو سِوَايَ وَ أَنَا الْحَيُّ الْبَاقِي وَ يَطْرُقُ أَبْوَابَ عِبَادِي وَ هِيَ مُغْلَقَةٌ وَ يَتْرُكُ بَابِي وَ هُوَ مَفْتُوحٌ فَمَنْ ذَا الَّذِي رَجَانِي لِكَثِيرِ جُرْمِهِ فَخَيَّبْتُ رَجَاءَهُ جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِي مُتَّصِلَةً بِي وَ جَعَلْتُ رَجَاءَهُمْ مَذْخُوراً لَهُمْ عِنْدِي وَ مَلَأْتُ سَمَاوَاتِي مِمَّنْ لَا يَمَلُّ تَسْبِيحِي وَ أَمَرْتُ مَلَائِكَتِي أَنْ لَا يُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي أَ لَمْ يَعْلَمْ مَنْ فَدَحَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِي أَنْ لَا يَمْلِكَ أَحَدٌ كَشْفَهَا إِلَّا بِإِذْنِي فَلِمَ يُعْرِضُ الْعَبْدُ بِأَمَلِهِ عَنِّي وَ قَدْ أَعْطَيْتُهُ مَا لَمْ يَسْأَلْنِي فَلَمْ يَسْأَلْنِي وَ سَأَلَ غَيْرِي أَ فَتَرَانِي أَبْتَدِئُ خَلْقِي مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِيبُ سَائِلِي أَ بَخِيلٌ أَنَا فَيُبَخِّلُنِي عَبْدِي أَ وَ لَيْسَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ لِي أَ وَ لَيْسَ الْكَرَمُ وَ الْجُودُ صِفَتِي أَ وَ لَيْسَ الْفَضْلُ وَ الرَّحْمَةُ بِيَدِي أَ وَ لَيْسَ الْآمَالُ لَا يَنْتَهِي إِلَّا إِلَيَّ فَمَنْ يَقْطَعُهَا دُونِي وَ مَا عَسَى أَنْ يُؤَمِّلَ الْمُؤَمِّلُونَ مَنْ سِوَايَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَوْ جَمَعْتُ آمَالَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ ثُمَّ أَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا نَقَصَ مِنْ مُلْكِي بَعْضُ عُضْوِ الذَّرَّةِ وَ كَيْفَ يَنْقُصُ نَائِلٌ أَنَا أَفَضْتُهُ يَا بُؤْساً لِلْقَانِطِينَ مِنْ رَحْمَتِي يَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِي وَ تَوَثَّبَ عَلَى مَحَارِمِي وَ لَمْ يُرَاقِبْنِي وَ اجْتَرَأَ عَلَيَّ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ السَّلَامُ لِي يَا نَوْفُ ادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ إِلَهِي إِنْ حَمِدْتُكَ فَبِمَوَاهِبِكَ وَ إِنْ مَجَّدْتُكَ فَبِمُرَادِكَ وَ إِنْ قَدَّسْتُكَ فَبِقُوَّتِكَ وَ إِنْ هَلَلْتُكَ فَبِقُدْرَتِكَ وَ إِنْ نَظَرْتُ فَإِلَى رَحْمَتِكَ وَ إِنْ عَضَضْتُ فَعَلَى نِعْمَتِكَ إِلَهِي إِنَّهُ مَنْ لَمْ يَشْغَلْهُ الْوُلُوعُ بِذِكْرِكَ وَ لَمْ يَزْوِهِ السَّفَرُ بِقُرْبِكَ كَانَتْ حَيَاتُهُ عَلَيْهِ مِيتَةً وَ مِيتَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً إِلَهِي تَنَاهَتْ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ إِلَيْكَ بِسَرَائِرِ الْقُلُوبِ وَ طَالَعَتْ أَصْغَى السَّامِعِينَ لَكَ نَجِيَّاتِ الصُّدُورِ فَلَمْ يَلْقَ أَبْصَارَهُمْ رَدٌّ دُونَ مَا يُرِيدُونَ هَتَكْتَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ حُجُبَ الْغَفْلَةِ فَسَكَنُوا فِي نُورِكَ وَ تَنَفَّسُوا بِرَوْحِكَ فَصَارَتْ قُلُوبُهُمْ مَغَارِساً لِهَيْبَتِكَ وَ أَبْصَارُهُمْ مَآكِفاً لِقُدْرَتِكَ وَ قَرَّبْتَ أَرْوَاحَهُمْ مِنْ قُدْسِكَ فَجَالَسُوا اسْمَكَ بِوَقَارِ الْمُجَالَسَةِ وَ خُضُوعِ الْمُخَاطَبَةِ فَأَقْبَلْتَ إِلَيْهِمْ إِقْبَالَ الشَّفِيقِ وَ أَنْصَتَّ لَهُمْ إِنْصَاتَ الرَّفِيقِ وَ أَجَبْتَهُمْ إِجَابَاتِ الْأَحِبَّاءِ وَ نَاجَيْتَهُمْ مُنَاجَاةَ الْأَخِلَّاءِ فَبَلِّغْ بِيَ الْمَحَلَّ الَّذِي إِلَيْهِ وَصَلُوا وَ انْقُلْنِي مِنْ ذِكْرِي إِلَى ذِكْرِكَ وَ لَا تَتْرُكْ بَيْنِي وَ بَيْنَ مَلَكُوتِ عِزِّكَ بَاباً إِلَّا فَتَحْتَهُ وَ لَا حِجَاباً مِنْ حُجُبِ الْغَفْلَةِ إِلَّا هَتَكْتَهُ حَتَّى تُقِيمَ رُوحِي بَيْنَ ضِيَاءِ عَرْشِكَ وَ تَجْعَلَ لَهَا مَقَاماً نُصْبَ نُورِكَ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ إِلَهِي مَا أَوْحَشَ طَرِيقاً لَا يَكُونُ رَفِيقِي فِيهِ أَمَلِي فِيكَ وَ أَبْعَدَ سَفَراً لَا يَكُونُ رَجَائِي مِنْهُ دَلِيلِي مِنْكَ خَابَ مَنِ اعْتَصَمَ بِحَبْلِ غَيْرِكَ وَ ضَعُفَ رُكْنُ مَنِ اسْتَنَدَ إِلَى غَيْرِ رُكْنِكَ فَيَا مُعَلِّمَ مُؤَمِّلِيهِ الْأَمَلَ فَيُذْهِبُ عَنْهُمْ كَآبَةَ الْوَجَلِ لَا تَحْرِمْنِي صَالِحَ الْعَمَلِ وَ اكْلَأْنِي كِلَاءَةَ مَنْ فَارَقَتْهُ الْحِيَلُ فَكَيْفَ يَلْحَقُ مُؤَمِّلِيكَ ذُلُّ الْفَقْرِ وَ أَنْتَ الْغَنِيُّ عَنْ مَضَارِّ الْمُذْنِبِينَ إِلَهِي وَ إِنَّ كُلَّ حَلَاوَةٍ مُنْقَطِعَةٌ وَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ تَزْدَادُ حَلَاوَتُهَا اتِّصَالًا بِكَ إِلَهِي وَ إِنَّ قَلْبِي قَدْ بَسَطَ أَمَلَهُ فِيكَ فَأَذِقْهُ مِنْ حَلَاوَةِ بَسْطِكَ إِيَّاهُ الْبُلُوغَ لِمَا أَمَّلَ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ إِلَهِي أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ مَنْ يَعْرِفُكَ كُنْهَ مَعْرِفَتِكَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَسْلُكَهُ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ كُلِّ شَرٍّ وَ فِتْنَةٍ أَعَذْتَ بِهَا أَحِبَّاءَكَ مِنْ خَلْقِكَ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ إِلَهِي أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمِسْكِينِ الَّذِي قَدْ تَحَيَّرَ فِي رَجَاهُ فَلَا يَجِدُ مَلْجَأً وَ لَا مَسْنَداً يَصِلُ بِهِ إِلَيْكَ وَ لَا يُسْتَدَلُّ بِهِ عَلَيْكَ إِلَّا بِكَ وَ بِأَرْكَانِكَ وَ مَقَامَاتِكَ الَّتِي لَا تَعْطِيلَ لَهَا مِنْكَ فَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي ظَهَرْتَ بِهِ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِكَ فَوَحَّدُوكَ وَ عَرَفُوكَ فَعَبَدُوكَ بِحَقِيقَتِكَ أَنْ تُعَرِّفَنِي نَفْسَكَ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ عَلَى حَقِيقَةِ الْإِيمَانِ بِكَ وَ لَا تَجْعَلْنِي يَا إِلَهِي مِمَّنْ يَعْبُدُ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى وَ الْحَظْنِي بِلَحْظَةٍ مِنْ لَحَظَاتِكَ تَنَوَّرْ بِهَا قَلْبِي بِمَعْرِفَتِكَ خَاصَّةً وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكَ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ»؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۱، ص۹۴-۹۶، حدیث ۱۲.
  51. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۴۴۸-۴۶۶.
  52. «مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳، حدیث ۱۵.
  53. حسن حسن زاده آملی، رساله نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور، ص۳۱.
  54. «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً»؛ ابن طاووس، إقبال الأعمال، ج۲، ص۶۸۷.
  55. عبدالحمید بن هبة الله ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۲۷-۱۲۹.
  56. «وَ إِلَى هَذَا أَشَارَ مولانا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ(ع) فِي دُعَاءِ عَرَفَةَ: إِلَهِي... كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ وَ لَا تَزَالُ عَلَيْهَا رَقِيباً وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً»؛ حسین بن محمد تقی درودآبادی همدانی، شرح الاسماء الحسنی، ص۸۹.
  57. «قَالَ مولانا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ(ع) فِي دُعَاءِ عَرَفَةَ: إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَارِ فَارْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَايَةِ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الِاعْتِمَادِ عَلَيْهَا ﴿إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛ حسین بن محمد تقی درودآبادی همدانی، شرح الاسماء الحسنی، ص۹۵.
  58. «و أما العارفون بنور الله عز شأنه، الفائزون ب «المحبوبیة التامة» فیقولون کما ورد فی دعاء عرفة عن سید الشهداء(ع): كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؟!»؛ محمدسعید بن محمدمفید قاضی سعید قمی، شرح توحید الصدوق، ج۱، ص۱۷۳.
  59. جواد حسینی، «نیم نگاهی به شرح فرازهایی از دعای عرفه»، میقات حج، ش۴۲، ۱۳۸۱ ه.ش، ص۱۸۵.
  60. جواد حسینی، «نیم نگاهی به شرح فرازهایی از دعای عرفه»، میقات حج، ش۴۲، ۱۳۸۱ ه.ش، ص۱۸۵-۱۸۶.
  61. قال مولانا أبو عبدالله الحسین علیه الصلاة و السلام، فی دعاء «عرفة»: «أَ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ؟!» صدق ولی الله، و روحی له الفداء؛ روح الله خمینی، مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة، ص۶۶.
  62. «و قال ابنه الحسین سید الشهداء(ع): كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَزَالُ [تَرَاكَ‌] عَلَيْهَا رَقِيباً وَ حَسَرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً»؛ محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، الحقائق فی محاسن الاخلاق؛ قرة العیون فی المعارف و الحکم، ص۱۸۲.
  63. كما قال سيد الشهداء(ع) في دعاء عرفة بقوله: «وَ أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى غَيْرِكَ»؛ مهدی بن ابی ذر نراقی، جامع السعادات، ج۳، ص۱۴۵-۱۴۶.
  64. سعادت‌پرور، نور هدایت، ج۳، ص۲۵۱.
  65. محمد محمدی ری شهری، محمود طباطبایی‌نژاد، و روح الله سیدطبایی، دانشنامه امام حسین(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی و مهدی مهریزی، ج۱۴، ص۴۵.
  66. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۴۶۷-۴۷۶.
  67. ابن طاووس، إقبال الأعمال، ج۱، ص۳۴۹.
  68. فالذی یمکن تقریبه إلی الأذهان العامة المستقیمة بدلالات ظاهرة غیر عمیقة أن الحق تعالی جل جلاله لا إشکال فی کون وجوده الخارجی غیر محدود بحد و غیر فاقد لکمال و أنه موجود فی کل مکان و زمان وجوداً حقیقیاً خارجیاً. و هذه التصدیقات لا أظن مخالفاً فیها مسلماً، و أما الشیعی فاتفاقهم علی ذلک مما لا ریب فیه، و تصویر هذه التصدیقات مع ما یتراءی من وجود العالم. جواهره و اعراضه. لا إشکال فی إشکاله علی من له أدنی فهم؛ لأن معنی تصدیق وجود خارجی غیر محدود فی مرتبة من مراتب الوجود ملازم للتصدیق بأنه لا شریک له فی الوجود؛ لأن الشریک فی الوجود الخارجی و إن کان محدوداً من جهة أنه واجد مرتبة من مراتب الوجود الخارجی لا یلائم وجود بموجود خارجی آخر غیر فاقد لمرتبة من مراتب الوجود الخارجی؛ لأن المفروض أن غیر المحدود جزئی حقیقی و وجوده الخارجی غیر محدود بحد (أی غیر فاقد لشیء من مراتب الوجود الخارجی). فلأجل ذلک فانقسم القائلون بالتصدیقات المذکورة مع ما یرونه من وجود العالم فی الخارج إلی طوائف. قال بعضهم: إن العالم وجوده لیس وجوداً حقیقیاً بل وجود اعتباری ظلی کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء. و قالوا: وجود الحق یساوق بالفارسیة (بود) و وجود العالم (نمود) بل کلما یری و یتخیل و یتعقل من العالم فهو من أسماء الله و صفاته و أفعاله و لیس فی الوجود إلا الله و أسمائه و صفاته و أفعاله، و بعبارة أخری: لیس إلا الحق و شؤونه، و مثلوا لذلک بأمثلة کثیرة. و قال الآخرون بأنا إنما نقول بهذه التصدیقات تعبداً و لکن نری وجود العالم، بجواهره و أعراضه، وجداناً و عیاناً و لیس لنا أن نتعقل تصویر غیر محدودیته تعالی و أنه کیف هو؟! و أنه کیف یتصور ذلک مع القول بوجود العالم؟! و نحن غیر مکلفین بذلک بل منهیون عن الفکر و البحث عنه. و بعضهم لم یتصوروا من الوجود إلا الذهنی و الاعتباری و لم یروا مناقضة بین التصدیقات و وجود العالم. و بعضهم استراحوا رأساً بأن معرفة صفات الله غیر ممکنة لأحد من المخلوقین و لو کان من الأنبیاء(ع)؛ لأنه تعالی منزه عن أن یعرف أسماؤه و صفاته و لو إجمالاً. و أورد الکل علی الأولین بأن قولکم بأن وجود العالم لیس وجوداً حقیقیاً یستلزم الکفر؛ لأنه قول بأن کل شیء هو الله و هذا من جهة أنه قول بالاتحاد کفر صریح مخالف للتوحید، و أن هذه الجبال الرواسی والحدید الذی فیه بأس شدید کیف یمکن أن یقال: إن وجودهما لیس حقیقیاً بل هی مرایا و ظلال و خیال بل شؤون و کیف یمکن أن یقال: إن الأعیان النجسة بل النفوس الخبیثة من أسماء الله و صفاته أو أفعاله و أنه إن کان کما یقولون فکیف اللذات والآلام؟! و أجیب عن ذلک کله بأن نفی الوجود الحقیقی عن الأشیاء لیس قولاً بأن کل شیء هو الله و لیس قولا بالاتحاد؛ جواد بن شفیع ملکی تبریزی، رساله لقاء الله، ص۲۲۹-۲۳۳.
  69. و بالجملة، نفي الوجود عن الموجودات ليس قولاً باتحاد الموجودات مع الله و الوحدة غير الاتحاد؛ لأن الاتحاد لا يكون إلا بين شيئين و هو لا يوافق القول بالوحدة؛ جواد بن شفیع ملکی تبریزی، رساله لقاء الله، ص۲۳۶.
  70. آشکار کننده تو باشد؟! «أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؟»؛ ابن طاووس، إقبال الأعمال، ج۱، ص۳۴۹.
  71. قال بعض المنسوبين إلى العلم اعلم أن أظهر الموجودات و أجلاها هو الله عز و جل فكان هذا يقتضي أن يكون معرفته أول المعارف و أسبقها إلى الأفهام و أسهلها على العقول...؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۶۴، ص۱۳۸.
  72. و الحاصل أن وجوده تعالى أظهر الأشياء و لا يحتاج في ظهوره إلى بيان أحد، و قد أظهر الدلائل على وجوده و علمه و قدرته في الآفاق و في أنفسهم، و هو مظهر الأنبياء و الرسل و فضلهم و كمالهم و هو مفيض العلم و الجود عليهم، و على جميع الخلق، فهو سبحانه المظهر لنفسه و لغيره وجودا و كمالا و معرفة كما قال سيد الشهداء(ع) في دعاء يوم عرفة: كيف يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر إليك، أ يكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر لك، متى غبت حتى تحتاج إلى دليل يدل عليك؟ و متى بعدت حتى تكون الآثار هي التي توصل إليك؟ عميت عين لا تراك عليها رقيبا. إلى آخر الدعاء؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۱، ص۳۰۱.
  73. {{عربی|و منه: ما فی هذا الدعاء: «كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ» بدعوی أن ظهوره هو وجوده، و صریحه أن الظهور لک لا لغیرک. و فیه: إمکان أن یکون المراد أن وجود الغیر المفتقر إلی الله تعالی لیس له بنفسه ظهور حتی یکون هو المظهر له تعالی من أجل أنه آیة له، بل ظهور وجود الغیر إنما هو به تعالی، فهو المظهر لوجود الغیر الذی هو آیة له تعالی، والمظهر لنفسه تعالی أیضاً من أجل أنه ذو الآیة. و منه: ما فیه أیضاً: «تَعَرَّفْتَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِراً فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ» بدعوی أن کونه ظاهراً فی کل شیء من جهة أنه وجود کل شیء. و فیه: ما مر من إمکان کون المراد هنا أیضاً ظهور ذی الآیة بالآیات الموجودة بحکم العقل، نظیر ما فی الحدیث: «جَعَلَ الْخَلْقَ دَلِيلًا عَلَيْهِ فَكَشَفَ بِهِ عَنْ رُبُوبِيَّتِهِ»؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۰۰؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۴، ص۲۵۳، حدیث ۶.
  74. حسنعلی مروارید، تنبیهات حول المبدأ و المعاد، ص۸۶.
  75. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۴۷۷.