شخصیت امام صادق: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۸: خط ۲۸:
البته در بعضی از [[منابع تاریخی]] آمده که منصور چندین بار تصمیم به [[کشتن امام]] صادق{{ع}} گرفت و [[خداوند متعال]] مانع از عملی شدن خواسته او شد.
البته در بعضی از [[منابع تاریخی]] آمده که منصور چندین بار تصمیم به [[کشتن امام]] صادق{{ع}} گرفت و [[خداوند متعال]] مانع از عملی شدن خواسته او شد.
و این‌چنین بود که امام صادق{{ع}} سال‌های پایانی عمرش را که مصادف با استقرار پایه‌های [[حکومت بنی عباس]] بود در [[ترس]] و [[اضطراب]] و جوّی آکنده از [[دشمنی]] و تعقیب به سر برد اما در عین‌حال توانست به مدد [[فراست]] و کار آزمودگی و نیروی [[اراده]]، [[رسالت]] خویش را به انجام رسانده و چشمه‌های دانش و [[معرفت]] را در میان امت سرازیر نموده، [[امت اسلام]] را از درون بازسازی نموده و [[دانشمندان]] و فقیهانی را پرورش دهد که [[امین]] [[خداوند]] بر [[حلال و حرام]] او هستند. آن حضرت توانست علی‌رغم [[سلطه]] نااهلان بر [[حکومت اسلامی]] و وزیده شدن [[طوفان]] سهمگین [[جاهلیت]] بر پیکره [[رسالت]] [[خاتم الانبیا]]، بنیان [[شیعه]] را به عنوان گروه صالحی که می‌توان پایه‌های خط رسالت [[نبوی]] را بر آن [[استوار]] کرد [[استحکام]] بخشید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۹.</ref>.
و این‌چنین بود که امام صادق{{ع}} سال‌های پایانی عمرش را که مصادف با استقرار پایه‌های [[حکومت بنی عباس]] بود در [[ترس]] و [[اضطراب]] و جوّی آکنده از [[دشمنی]] و تعقیب به سر برد اما در عین‌حال توانست به مدد [[فراست]] و کار آزمودگی و نیروی [[اراده]]، [[رسالت]] خویش را به انجام رسانده و چشمه‌های دانش و [[معرفت]] را در میان امت سرازیر نموده، [[امت اسلام]] را از درون بازسازی نموده و [[دانشمندان]] و فقیهانی را پرورش دهد که [[امین]] [[خداوند]] بر [[حلال و حرام]] او هستند. آن حضرت توانست علی‌رغم [[سلطه]] نااهلان بر [[حکومت اسلامی]] و وزیده شدن [[طوفان]] سهمگین [[جاهلیت]] بر پیکره [[رسالت]] [[خاتم الانبیا]]، بنیان [[شیعه]] را به عنوان گروه صالحی که می‌توان پایه‌های خط رسالت [[نبوی]] را بر آن [[استوار]] کرد [[استحکام]] بخشید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۹.</ref>.
==[[خانواده]] [[بزرگوار]]==
خانواده‌ای که [[امام صادق]]{{ع}} در آن [[رشد]] و [[تربیت]] پیدا نمود، از بزرگ‌ترین و شریف‌ترین خانواده‌های [[عرب]] بود. خاندانی که خاستگاه [[ذات اقدس]] [[پیامبر اکرم]] [[اسلام]] و [[ائمّه]] [[بزرگواری]] در [[جهان اسلام]] بوده است. این خانواده در همیشه [[تاریخ]]، محلّ توجّه و علاقه [[مسلمانان]] و پایگاه [[نزول وحی]] و [[الهام الهی]] بوده است.
در چنین خانواده‌ای که [[خداوند]] آن را به فضل خود از دیگران [[بی‌نیاز]] کرده و در میان [[دل]] و [[جان]] مسلمانان پایگاه بخشیده است، [[شخصیت]] عظیم [[علمی]] و [[فکری]] و مؤسّس [[نهضت]] بزرگ علمی جهان اسلام، یعنی [[امام]] [[جعفر بن محمد صادق]]، [[چشم]] به [[جهان]] گشودند و رشد و نموّ یافته است. آن حضرت تمام خصائل و صفاتی که بزرگان این [[خاندان]] داشتند، به [[تنهایی]] به [[میراث]] برده و چشم جهان را از [[فضائل]] و مکارم خود پر ساخته است.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۴۵.</ref>.
==پدر بزرگوار==
پدر بزرگوار [[امام جعفر صادق]]{{ع}}، [[امام محمد بن علی باقر العلوم]]{{ع}} است که نه تنها در [[زمان]] خود، بلکه در تمام زمان‌ها از نظر [[علم]]، [[فضیلت]] و [[تقوی]]، سرآمد همه [[مردم]] بوده است. و از هیچکدام از [[فرزندان]] و اعقاب «[[حسنین]]» یعنی [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} در رشته‌های مختلف [[علوم]] و [[بلاغت]] ادبی، کسی چون او پیدا نشده است‌<ref>الفصول المهمه، ص۱۹۲.</ref>.
آن حضرت اقیانوس [[دانش]] و [[معرفت الهی]] را در میان [[جامعه بشری]] به راه انداخته و در [[تکامل عقل]] [[انسانی]] در [[جامعه]] نقش بسزایی داشته است. این مهم به واسطه انتشار [[دانش‌ها]] و علوم مختلف آن حضرت صورت پذیرفته است. [[امام باقر]]{{ع}} چشم [[دنیا]] را با به دنیا آوردن [[فرزندی]] روشن نمود که شاخه‌ای از [[درخت نبوت]] و بوستان [[امامت]] بود، از [[معدن]] [[حکمت]] و دانش و از خاندانی بود که خداوند [[پلیدی]] را از آنان زدوده و به بهترین وجهی [[پاک]] و طاهرشان نموده بود.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۴۵.</ref>.
==مادر پاکیزه‌==
مادر امام جعفر صادق{{ع}} بانویی پاک و [[پاکیزه]] به نام امّ [[فروه]]، دختر [[قاسم بن محمد بن ابی بکر]] [[فقیه]] بوده است‌<ref>اصول کافى، ج۱، ص۴۷۲؛ تاریخ اهل البیت، ص۱۲۲؛ ارشاد، ج۲، ص۸۰؛ تذکرة الخواص ۳۰۶ و ۳۰۷. اما درباره قاسم بن محمد بن ابو بکر مى‌توان گفت که او یکى از فقیهان گران‌قدر و مورد احترام خلیفه زمان خود عمر بن عبدالعزیز بوده و درباره او گفته است اگر چنین اختیارى داشتم او را به منصب خلافت مى‌نشاندم، وى عمر طولانى داشته و در آخر عمر نابینا نیز گردیده بود، چون هنگام وفاتش فرارسید به پسرش گفت قبر مرا با زمین همسطح کن و هشدار که پس از من هرگز نگوى پدر م چنین و چنان بود، وى در مکانى به نام قدید که مکانى میان مکه و مدینه است وفات کرده است، شرح‌حال او را مى‌توان در این کتاب‌ها یافت: صفة الصفوة، ج۲، ص۵۱- ۵۲؛ المعارف، ص۱۰۲؛ معجم البلدان، ج۳، ص۳۱۳؛ وفیات الاعیان، ج۴، ص۵۹.</ref>. وی از نظر [[عفّت]]، [[شرافت]] و [[فضیلت]] از بزرگ‌زنان عصر خود بوده است. وی در [[خانه]] پدری پرورش یافته که از چهره‌های درخشان زمانه خود بوده و [[فقه]] و [[معارف اسلامی]] را نیز از شوهر بزرگوارش، [[امام]] بزرگ [[محمد باقر]]{{ع}} فرا گرفته است. وی به درجه‌ای از فضیلت و کمال رسیده بود که [[مرجع]] [[زنان]] [[اهل]] [[شهر]] و [[دیار]] خود شده و در امور مهم [[دینی]] به او مراجعه می‌کرده‌اند. در [[فخر]] و شرافت او همین بس که مادر امام بزرگی از [[ائمّه]] [[مسلمین]] شده است. شوهرش [[امام محمد باقر]]{{ع}} و دیگر افراد [[خاندان]] [[نبوی]]، با این بانوی [[محترم]]، با نهایت [[احترام]] و [[تجلیل]] [[رفتار]] می‌کرده‌اند.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۴۶.</ref>.
==میلاد [[نور]]==
[[زمان]] زیادی از [[ازدواج]] بانو امّ [[فروه]] با امام محمد باقر نمی‌گذشت که این بانوی [[بزرگوار]] حامله گردید و [[شادی]] و [[بشارت]]، افراد [[خاندان علوی]] را فراگرفت. آنان به یکدیگر مژده بشارت فرزند بزرگی می‌دادند که آمدنش همچون [[طلوع]] [[خورشید]] بود و هنگامیکه با ولادت این مولود [[مبارک]] [[زمین]] نور و [[روشنایی]] به خود گرفت، [[زن]] قابله برای دادن [[بشارت]] به پدرش [[امام باقر]]{{ع}} به سرعت وارد [[اتاق]] شد؛ امّا دید جدّش [[امام زین العابدین]] در اتاق نشسته است.
آن [[زن]] تبریک ولادت این مولود جدید را به [[امام سجّاد]]{{ع}} داد و موجی از [[شادی]] و [[سرور]] در چهره [[امام]] پدیدار گشت.؛ چراکه او می‌دانست این مولود تازه به [[دنیا]] آمده، به زودی تمام پرچم‌های [[دین]] را برخواهد افراشت و [[سنّت]] جدّش [[سید]] المرسلین{{صل}} را زنده خواهد کرد. قابله به امام سجّاد گفت که این نوزاد چشمانی آبی و [[زیبا]] دارد. امام سجّاد{{ع}} تبسّمی کرد و فرمود: «بله، این [[چشم‌ها]] شبیه چشمان مادر من است»<ref>الامام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۷۲.</ref>.
امام زین العابدین به اتاقی که نوزاد در آن بود رفتند. او را بوسیدند و مراسم‌ [[شرعی]] ولادت را برای او به [[اجرا]] درآوردند. در گوش راستش [[اذان]] و در گوش چپش اقامه گفتند.
آری. [[طلوع]] [[خورشید]] [[امام صادق]]{{ع}} این‌گونه بود که بهترین شخص روی [[زمین]]، یعنی امام زمانش، امام زین العابدین{{ع}} در گوش او [[نجوا]] کرد که:
{{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ}}
{{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}.
امام سجّاد{{ع}} با این کلمات که خود سرّ عالم وجود می‌باشد، آن حضرت را [[تغذیه]] [[روحی]] نمود تا اینکه این کلمات سرود [[زندگی]] [[آینده]] این مولود باشد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۴۷.</ref>.
==[[تاریخ]] ولادت امام صادق{{ع}}‌==
[[تاریخ‌نویسان]] در سالی که امام صادق در آن به دنیا آمد، [[اختلاف]] کرده‌اند.
بعضی گفته‌اند که ایشان در سال ۸۰ ه. ق در [[مدینه منوّره]] به دنیا آمده‌اند<ref>تاریخ ابن الوردى، ج۱، ص۲۶۶؛ الاتّحاف بحب الاشراف، ص۵۴؛ ابو نصر بخارى، سرّ السّلسلة العلویه، ص۳۴؛ ینابیع الموده، ص۴۵۷؛ تذکرة الحفّاظ، ج۱، ص۱۵۷؛ مؤمن شبلنجى، نور الابصار، ص۱۳۲؛ وفیات الاعیان، ج۱، ص۱۹۱.</ref>.
دیگران گفته‌اند که ایشان در سال ۸۳ ه. ق [[روز جمعه]]، یا [[روز]] [[دوشنبه]] هفدهم ماه [[ربیع الاوّل]] به دنیا آمده‌اند<ref>اصول کافى، ج۱، ص۴۷۲؛ مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۰؛ تاریخ اهل البیت، ص۸۱؛ ارشاد، ج۲، ص۱۷۹؛ اعلام الورى، ج۱، ص۵۱۴.</ref>.
و قول سوّمی وجود دارد که ایشان در سال ۸۶ ه. ق متولّد شده‌اند<ref>مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۰۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۴۸.</ref>.
==نامگذاری و [[القاب امام صادق]]{{ع}}‌==
نام [[شریف]] آن حضرت جعفر است و بسیاری از [[مورّخان]] بر این مطلب‌ تأکید کرده‌اند که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} این نام را برای آن حضرت [[انتخاب]] کرده و همچنین [[لقب]] صادق را برای آن حضرت برگزیده است‌<ref>قزوینى، موسوعة الامام الصادق، ج۱، ص۱۶۲.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} به [[القاب]] بسیاری ملقّب گردیده‌اند که هرکدام از آن القاب، جلوه‌ای از ابعاد شخصیتی آن [[امام همام]] است. اینک بعضی از آن القاب را ذکر می‌کنیم:
# صادق: جدّش پیامبر اکرم، آن حضرت را به این لقب خوانده است. چون او را [[راستگوترین]] [[انسان]] در [[حدیث]] و گفتار می‌دانسته است‌<ref>سمعانى در انساب، ج۳، ص۵۰۷ گفته است صادق لقب جعفر صادق است که به جهت صدق در گفتارش ملقب به این لقب گردیده است.</ref>. و گفته شده است که [[منصور دوانیقی]] که خود از کینه‌توزترین [[دشمنان امام]] صادق{{ع}} است، این لقب را به او نسبت داده است. در بیان سبب این مطلب آورده‌اند که [[ابو مسلم خراسانی]] از امام صادق{{ع}} خواست که او را به [[قبر]] جدّش [[امیر المؤمنین]]{{ع}} که در آن [[زمان]] مخفی بود، [[راهنمایی]] کند. امّا امام صادق{{ع}} از این کار خودداری کرده و به او خبر دادند که قبر [[امام امیر المؤمنین]]{{ع}} در ایام [[حکومت]] مردی [[هاشمی]] که او را [[ابو جعفر منصور]] می‌نامند ظاهر خواهد شد. [[ابو مسلم]] به منصور این خبر را در ایام حکومتش داد. در آن زمان منصور در رصّافه [[بغداد]] ساکن بود. او از شنیدن این خبر خوشحال شد و گفت: این همان شخص راستگوست‌<ref>موسوعة الإمام الصادق، ج۱، ص۲۲.</ref>.
# [[صابر]]<ref>تذکرة الخواص، ص۳۰۷؛ مرآة الزمان، ج۵، ص۱۶۶ از نسخه عکسى کتابخانه امام امیر المؤمنین{{ع}}.</ref>: از آنجا که امام صادق{{ع}} [[صبر]] بسیار بزرگی بر محنت‌های دشوار و مصیبت‌های مرارتباری که از جانب [[دشمنان]] [[اموی]] و عبّاسی خود می‌دید از خود نشان می‌داد، به لقب صابر ملقّب گردیده بود.
#فاضل‌<ref>تاریخ اهل البیت{{عم}}، ص۱۳۱؛ تذکرة الخواص، ص۳۰۷.</ref>: آن حضرت به این جهت به [[لقب]] [[فاضل]] ملقّب گردید که [[افضل]] [[اهل]] زمانه خود بود و نه تنها در [[امور شرعی]]، بلکه در تمامی [[علوم]] و [[دانش‌ها]]، [[داناترین]] اهل زمانه خود بود. پس او [[برتر]] از دیگران، و سایران از نظر رتبه و [[فضیلت]] [[پایین‌تر]] از آن حضرت بودند.
# طاهر<ref>مرآت الزمان، ج۵، ص۱۶۶.</ref>: آن حضرت پاکترین [[انسانی]] بود که در آن [[زمان]] از نظر [[علم]] و [[رفتار]] و موضع‌گیری یافت می‌شد و لذا آن حضرت را طاهر و [[پاک]] لقب داده‌اند.
# [[عمود]] الشرف (استوانه [[شرافت]])<ref>سر السلسلة العلویة، ص۳۴.</ref>: آن حضرت برای همه [[مسلمانان]]، همچون ستون [[خیمه]] [[شرف]] و باعث [[فخر]] و [[مباهات]] و [[عزّت]] تمام مسلمانان بود.
#قائم‌<ref>مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۱.</ref>: آن حضرت به [[زنده کردن]] [[دین خدا]] کمر بسته و برای [[دفاع]] از [[شریعت]] [[سید]] المرسلین{{صل}} به پا خواسته و [[قیام]] کرده بود. و بدین‌جهت او را [[قائم]] لقب دادند.
#کافل ([[سرپرست]])<ref>مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۱.</ref>: آن حضرت سرپرست و کفالت‌کننده [[فقرا]]، [[یتیمان]] و [[محرومین]] بوده و دائما در [[انفاق]] و کمک به آنها می‌کوشیدند. فلذا آن حضرت را کافل لقب داده‌اند.
#منجی‌<ref>مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۱.</ref>: آن حضرت هرکس را که به ایشان [[پناه]] می‌آورد، از [[گمراهی]] [[نجات]] می‌دادند، و هرکس به ایشان متّصل می‌شد، از خطر گمراهی در [[امان]] بود.
این بعضی از [[القاب]] گرامی آن حضرت بود که حکایت از بعضی صفات و ویژگی‌های شخصیتی [[امام صادق]]{{ع}} داشت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۴۸.</ref>.
==کنیه‌های امام صادق{{ع}}‌==
امام صادق{{ع}} دارای کنیه‌هایی چون [[ابو عبدالله]]، [[ابو اسماعیل]] و [[ابو موسی]] بود<ref>مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۱.</ref>.
==[[هوش]] امام صادق{{ع}}‌==
امام صادق{{ع}} در سنین [[کودکی]]، یکی از پدیده‌های شگفت هوش و [[ذکاوت]] زمان خود بوده است. به حدّی که در طول [[تاریخ]]، کسی در آن سنّ به چنین ویژگی دست نیافته است. ذکاوت و هوشی که همگان را به اعجاب و [[تحسین]] واداشته است. از نمونه‌های این هوش و [[فراست]] اینکه آن حضرت در سنّ سه سالگی در درس‌های پدر بزرگوارش شرکت می‌کرد و در همان سنّ کم از تمام شاگردان پدرش که تمام از [[علما]] و روات بزرگ بودند، [[برتر]] بود. لازم به ذکر است که درس‌های [[امام باقر]]{{ع}} تنها در رابطه با [[فقه]] و [[حدیث]] و [[تفسیر قرآن کریم]] نبوده، و شامل همه انواع [[دانش‌ها]] می‌شده و [[امام صادق]] نیز تمام آنچه را که پدر می‌فرمود، به تمام و کمال درمی‌یافته است. از نشانه‌های این [[دانش]] سرشار، داستان زیر است که [[راویان]] آن را در [[تاریخ]] آورده‌اند:
آورده‌اند که [[ولید بن عبدالملک]] [[خلیفه]] وقت، به [[حاکم مدینه]] [[عمر بن عبدالعزیز]] دستور داد تا [[مسجد]] [[نبوی]] را بازسازی و [[توسعه]] نماید. عمر، مقدار زیادی از این کار را به انجام رسانید و مراتب را به ولید گزارش کرد. ولید مسافرتی به [[مدینه]] نمود تا خود شخصا آنچه را که عمر در تعمیر [[مسجد پیامبر]] [[اکرم]] انجام داده است از نزدیک ببیند. عمر و عدّه‌ای از [[اهالی مدینه]] تا پنجاه فرسخ به استقبال رسمی خلیفه رفته و به او خوش‌آمد گفتند. هنگامی که ولید به مدینه داخل شد، مستقیما به مسجد نبوی رفت تا عملیات تعمیر را از نزدیک ببیند. هنگامی که وارد مسجد شد، دید امام باقر{{ع}} بر [[منبر]] نشسته و مشغول درس دادن به شاگردان است. ولید به امام باقر{{ع}} [[سلام]] کرد. [[امام]] جواب او را دادند و برای [[بزرگداشت]] و [[احترام]] او از ادامه درس خودداری کردند. ولید به امام باقر{{ع}} [[اصرار]] کرد تا درس خود را ادامه بدهند. امام{{ع}} قبول کرده و به ادامه درس خود که در موضوع جغرافیا بود، پرداختند. هنگامی که ولید مقداری از درس را شنید، حیرت‌زده از امام باقر{{ع}} پرسید: این [[علم]] چیست.
امام باقر{{ع}} به او فرمودند: «این [[علمی]] است که از [[زمین]] و [[آسمان]] و [[خورشید]] و [[ستارگان]] سخن به زبان می‌آورد». ناگهان چشم ولید به امام صادق افتاد. به حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز رو کرد و گفت: این [[کودک]] که در میان این مردان نشسته است کیست؟
عمر رو به ولید کرد و گفت: این جعفر پسر [[محمد باقر]] است.
ولید پرسید: آیا او [[قادر]] به [[فهم]] و هضم این درس می‌باشد؟
عمر به او توضیح داد که این کودک دارای [[قدرت علمی]] بالایی است و گفت: او در میان همه این شاگردان باهوشترین است و بیشترین سؤال را او می‌کند.
ولید مبهوت شده و [[امام صادق]]{{ع}} را به حضور‌طلبید. هنگامی که [[امام]] در برابر او ایستاد، ولید از او پرسید: نامت چیست؟
امام صادق{{ع}} که در سنّ [[کودکی]] بودند، با زبانی [[فصیح]] به او فرمودند: «نامم جعفر است».
ولید خواست که آن حضرت را [[امتحان]] کند. به او گفت: آیا می‌دانی که مؤسّس [[علم]] [[منطق]] چه کسی بوده است؟
کودک جواب داد: «تأسیس‌کننده علم منطق، [[ارسطو]] نام دارد که به صاحب المنطق [[لقب]] یافته و شاگردان و پیروانش این لقب را به او داده‌اند».
ولید سؤال دوّمی از آن حضرت کرد و گفت: آیا می‌دانی صاحب المعز چه کسی است؟
امام صادق{{ع}} سخن او را ردّ کرده و فرمودند: «صاحب المعز اسم کسی نیست.
بلکه اسم دسته‌ای از [[ستارگان]] است که به ذو الاعنّه نیز معروفند»<ref>این دسته از ستارگان در نزد ستاره‌شناسان به «اوریکا» یا «اریجا» معروفند.</ref>.
[[حیرت]] بر ولید [[حاکم]] شد و نمی‌دانست چه بگوید. مقداری [[فکر]] کرد تا بتواند مسأله دیگری بیابد و از نواده [[پاک]] [[پیامبر]] سؤال کند. ناگهان این سؤال به ذهنش رسید و گفت: آیا می‌دانی که صاحب [[مسواک]] چه کسی بود؟
امام فورا به او جواب دادند که: «این لقب [[عبدالله بن مسعود]] می‌باشد که از [[اصحاب]] جدّم [[رسول خدا]]{{صل}} است».
ولید دیگر هرچه فکر کرد، مسأله‌ای نیافت تا از امام صادق{{ع}} سؤال کند و خود را در مقابل این امام بزرگ عاجز و [[ناتوان]] یافت. بنابراین شروع به [[بزرگداشت]] و [[احترام]] آن حضرت نمود. به او خوش‌آمد گفت و دست او را در دست خود گفت و به [[امام باقر]] نزدیک شد و این‌چنین به او تبریک گفت: این پسر تو، به زودی بزرگترین علّامه [[زمان]] خود خواهد گردید<ref>الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۱۰۸- ۱۱۲.</ref>.
آری، این [[پیش‌بینی]] ولید کاملا درست از آب درآمد. [[امام صادق]]{{ع}} نه تنها [[داناترین]] [[دانشمندان]] زمان خود گردید، بلکه او [[دانشمندترین]] دانشمند کلّ [[دنیا]] در طول [[تاریخ]] شد. اگر خوب دقّت کنیم، برای این ویژگی این سلاله [[دودمان]] [[نبوّت]] که در این سنّ کم دارای چنین [[هوش]] و [[ذکاوت]] و دانشی بوده است، توجیهی به‌جز آنچه [[اعتقاد شیعه]] است نمی‌توان یافت. [[شیعه]] معتقدند که [[خداوند متعال]] [[علم]] و [[دانش]] را در تمام دوران [[حیات]] به [[ائمّه]] [[اهل بیت]]{{عم}} همانند [[انبیا]] و [[پیامبران]] اعطا فرموده است.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۵۱.</ref>.
==دانش امام صادق{{ع}} به همه زبان‌ها==
امام صادق{{ع}} از همان سنّ کم و [[طفولیت]]، [[دانا]] به تمام زبان‌های دنیا بوده است.؛ چراکه با [[اهل]] هر زبانی با زبان خود او سخن می‌گفته است. اینک به روایاتی در این زمینه توجّه کنید:
۱. [[یونس بن ظبیان نبطی]] [[روایت]] می‌کند که امام صادق{{ع}} با او به زبان نبطی سخن گفته و به او خبر داده است که اوّلین کسی که علیه [[حضرت موسی]]{{ع}} [[قیام]] کرده و اوّلین کسی که بر [[مسیح]] شوریده و اوّلین کسانی که بر [[امام]] [[امیر]] المؤمنان{{ع}} در [[نهروان]] [[شورش]] کردند، چه کسانی بوده‌اند. و در پایان کلامش فرموده است: «مالح دیربیر ماکی مالح» که معنی این جمله نبطی این است که این مسأله در نزدیکی‌های ده شما در نبطیه انجام گرفته است‌<ref>الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۸.</ref>.
۲. [[عامر بن علی]] جامعی روایت می‌کند که به امام صادق{{ع}} گفتم: [[خدا]] مرا قربانت کند. ما حیواناتی که توسّط [[اهل کتاب]] [[ذبح]] می‌شوند، می‌خوریم و نمی‌دانیم که آیا هنگام کشتن، [[نام خدا]] را می‌برند یا نه.
امام صادق{{ع}} در جواب فرمودند: اگر شنیدید که آنها در هنگام ذبح نام خدا را بردند، می‌توانید از ذبایح آنها بخورید. سپس فرمودند: آیا می‌دانید آنها هنگام ذبح چه [[کلامی]] را باید بر زبان جاری کنند؟
گفتم: نه.
آن حضرت چیزی را بیان کردند که من معنایش را نفهمیدم و فرمودند: آنان دستور دارند هنگام [[ذبح]] این جملات را بر زبان جاری کنند.
عرض کردم: [[خدا]] مرا فدایت کند. صلاح می‌دانی که من این جملات را بنویسم تا فراموش نکنم؟
حضرت فرمودند: بنویس: «نوح أیوا ادینو بلهیز مالحوا عالم اشرسوا أورصوبنوا (یوسعه) موسق ذعال اسطحوا»<ref>الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۷.</ref>.
و در [[روایت]] دیگری آمده است که آن عبارت این‌چنین بوده است: «باروح أنا ادونای إیلوهنوا ملخ عولام اشرفدشنوا عبسوتا و سینوانوا علی هشخیطا» و معنای این عبارت این است که: «ای خدایی که مالک و [[سرپرست]] جهانیانی، مبارکی تو که ما به [[دستورات]] تو [[مقدّس]] گردیدیم و دستور به ذبح یافتیم»‌<ref>الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۷.</ref>.
۳. [[ابو بصیر]] روایت می‌کند که: نزد [[ابو عبدالله]] [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} بودم و دیدم که مردی [[خراسانی]] نزد آن حضرت است و آن حضرت با او به زبانی که من نمی‌فهمم صحبت می‌کند<ref>اختصاص، ص۱۸۳.</ref>. آن [[زبان فارسی]] بود. همچنین روایت می‌کند که گروهی از [[اهل خراسان]] به [[دیدار امام]] صادق{{ع}} آمدند. [[امام صادق]] به آنها فرمودند: {{متن حدیث|مَنْ جَمَعَ مَالًا يَحْرُسُهُ عَذَّبَهُ اللَّهُ عَلَى مِقْدَارِهِ}}. آنها به زبان فارسی به امام صادق عرض کردند: ما [[عربی]] نمی‌دانیم. و امام{{ع}} به زبان فارسی به آنان فرمودند: «هرکه درم اندوزد، جزایش [[دوزخ]] باشد»<ref>الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۶.</ref>.
۴. [[ابان بن تغلب]] روایت می‌کند که از [[منزل]] خود در [[مدینه]] خارج شدم و می‌خواستم به دیدار امام صادق{{ع}} بروم. هنگامی که به در [[خانه]] آن حضرت رسیدم، دیدم گروهی نزد آن حضرت هستند و من آنها را نمی‌شناختم و تاکنون کسانی را خوش‌چهره‌تر و خوش‌رفتارتر از آنها ندیده بودم که در نهایت [[آرامش]] و [[طمأنینه]] بودند؛ امام صادق{{ع}} [[حدیث]] می‌فرمود و در آن مجلس پانزده نفر از زبان‌های مختلف را به حدیث خود تفهیم کرد که در میان آنها [[عرب]]، فارس، [[نبطی]]، [[حبشی]] و صقلبی بودند. عرب می‌گفت [[حدیث]] [[عربی]] بگو. [[فارسی]] می‌گفت به فارسی بگو. حبشی می‌گفت به حبشی بگو و صقلبی آن حضرت را به [[سخن گفتن]] به زبان خود می‌خواند. [[امام صادق]]{{ع}} به یکی از [[اصحاب]] خود فرمودند: یک حدیث است که من برای هر گروهی آن را به زبان آن گروه بیان کردم‌<ref>الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۶- ۴۷.</ref>.
۵. بین [[امام]]{{ع}} و [[عمار ساباطی]]، گفت‌وگویی به زبان نبطی درگرفت. عمّار ساباطی مبهوت شد و همچنان که می‌رفت، می‌گفت ندیدم کسی فصیح‌تر از شما به زبان نبطی سخن بگوید.
امام صادق{{ع}} به او فرمودند: «ای عمّار، و به همه زبان‌ها»<ref>اختصاص، ص۲۸۳.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۵۴.</ref>.
==هیبت و [[وقار امام صادق]]{{ع}}‌==
تمام شخصیت‌های برجسته‌ای که با امام صادق روبرو می‌شدند، از هیبت و [[وقار]] آن حضرت تحت تأثیر واقع می‌گردیدند. هیبت آن حضرت نشان‌دهنده هیبت [[انبیا]]، و [[جلالت]] قدرش، جلالت [[اوصیا]] را به رخ می‌کشید. هیچکس او را نمی‌دید مگر اینکه هیبت آن حضرت در دلش می‌افتاد.؛ چراکه [[روحانیت]] [[امامت]] و [[قداست]] [[اولیا]] از چهره و سیمای او می‌بارید. ابن مسکان که از [[خوبان]] و [[ثقات]] [[شیعه]] است، از [[ترس]] هیبت آن حضرت بر او داخل نمی‌شد؛ زیرا می‌ترسید که نتواند [[حقّ]] [[تعظیم]] و [[تکریم]] آن حضرت را به جای آورد. او تمام مسائلی که به آن در مسائل [[دینی]] محتاج بود، از [[اصحاب امام صادق]] می‌پرسید و از اینکه خود شخصا به [[خدمت]] و محضر آن حضرت برسد، خودداری می‌کرد<ref>اختصاص، ص۲۰۳.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۵۷.</ref>.


==برداشت‌هایی از [[شخصیت]] [[حضرت امام صادق]]{{ع}}‌==
==برداشت‌هایی از [[شخصیت]] [[حضرت امام صادق]]{{ع}}‌==

نسخهٔ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۱۲

مقدمه

امام جعفر بن محمد صادق(ع) ششمین امام از ائمه اطهار است که پیامبر اکرم(ص) بر جانشینی آنها پس از خود تصریح فرموده است. آن حضرت در سال ۸۳ ه. ق دیده به جهان گشود و در سایه‌سار جدش امام زین العابدین و پدر بزرگوارش امام محمد باقر(ع) رشد کرد و از آن بزرگواران علوم شریعت و معارف اسلامی را دریافت نمود. آن حضرت به همراه پدران پاکش حلقه‌های نورانی به هم پیوسته‌ای را تشکیل می‌دهند که به رسول خدا(ص) منتهی شده و در میان آنها غریبه و ناشناسی فاصله نینداخته است ازاین‌رو می‌توان گفت که آن حضرت جرعه‌نوش سرچشمه زلال وحی و منبع حکمت الهی بوده است. خصوصیت بارز حوزه علمی اهل بیت(ع) که ائمه اطهار خصوصا امام باقر و امام صادق(ع) بنیانگذار آن بودند همین اتصال به منبع وحی، و این حوزه علمیه، در واقع دانشگاه رسالت پیامبر اکرم(ص) بوده که موفق به حفظ اصالت و خلوص این رسالت برای ما گردیده است. چنین بود که امام صادق پس از پدران بزرگوارش مرکزیت امامت شرعی را به دست گرفته و با نهایت صلابت بر قله‌های دانش صعود کرد، آن حضرت چشم‌ها را به خود خیره و دل‌ها را از هیبت خودش پر کرد به گونه‌ای که حتی در عصر حاضر هم دانشمندان به احترامش سرهای خود را فرود آورده‌اند. همه مسلمانان،- دانشمند و غیر دانشمند- آن حضرت را یادگار نبوت و بزرگ و پیشوای خاندانی می‌دانستند که خداوند پلیدی را از آنان دور گردانده و آنان را به خوبی پاک و پاکیزه داشته است.

او سمبل مشروعیت مبارزه‌ای بود که اهل بیت وحی(ع) ضد ستمگری و سرکشی دو سلسله بنی امیه و بنی عباس به راه انداخته بودند. همان‌گونه که دانشمندان آن عصر نیز آن حضرت را به عنوان دریای جوشان علم، امامی که در دانش و معرفت کسی را یارای هماوردی او نیست شناخته و به چشم یگانه استاد همه دانش‌هایی که بشر تا آن روز کشف کرده به ایشان نگاه می‌کردند. امام صادق(ع) حدود چهار دهه از عمر با برکت خویش را در حکومت بنی امیه گذراند و شاهد ستم و کشتار و قساوتی بود که بنی امیه عموما نسبت به امت اسلام و خصوصا نسبت به اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیانشان روا می‌داشتند. طبیعی است که پس از قیام امام حسین(ع) اهل بیت(ع) به رهبران و پیش آهنگان محبوب توده‌های مسلمان تبدیل شوند و از همان زمان گروه‌های عباسی نیز به نام اهل بیت(ع) و با شعار خشنودی آل محمد(ع) و بازگرداندن خلافت به فرزندان فاطمه زهرا(س) دختر پیامبر(ص) شروع به فعالیت کردند.

بنی امیه پس از ظلم و بیداد و کشتار فراوان و برانگیختن خشم عمومی به ناچار از اریکه قدرت سقوط کردند، امام صادق(ع) نیز از مبارزه باز خودداری فرمود و تحت تأثیر شعارهایی که بنی عباس از آنها برای نشستن در جای بنی امیه و به دست گرفتن قدرت پس از سقوط آنان مطرح می‌کردند واقع نگردید. حکومت بنی امیه در سال ۱۳۲ ه. ق سقوط کرده و خلافت به بنی عباس منتقل گردید و امام صادق(ع) نزدیک به ده سال آخر عمر شریفش را با ابو العباس سفاح و مقداری از زمان حکومت منصور دوانیقی هم‌عصر بود. رویکرد امام(ع) از مناقشات باز سیاسی به سمت تربیت علمی، فکری، عقیدتی و اخلاقی امت اسلام تغییر جهت داد؛ تربیتی که به رغم استمرار یافتن انحرافات سیاسی و فکری در میان جامعه اسلامی، بقای خط اصیل اسلام را در درازمدت تضمین می‌کرد. در آن زمان فرقه‌های بسیاری چون «معتزله»، «اشاعره»، «خوارج»، «کیسانیه» و «زیدیه» در سرزمین اسلام گسترده شده و میان آنها کشمکش و درگیری به شدت رواج داشت. کفر و زندقه نیز جان تازه‌ای به خود گرفته و به فضای جامعه اسلامی نفوذ کرده بود، در چنین اوضاعی امام صادق(ع) عهده‌دار ردّ بر ملحدان از سویی و مقابله با فرقه‌های منحرف از سویی دیگر گردیدند.

امام صادق(ع) به بنای جامعه‌ای صالح، که مسئولیت ریشه‌دار کردن خط اهل بیت(ع) را در میان امت اسلام به دوش کشد همچنین به پایه‌گذاری دانشگاه اهل بیت(ع) و تربیت دانشمندانی در رشته‌های مختلف علوم به خصوص دانش دینی که بتوانند سلامت امت را در مسیری که در آینده نزدیک و حتی دور در پیش دارد، تضمین کرده و بذر قیام علیه سرکشی را در دل آنان بکارند، همت گماشت. در عین‌حال امام صادق(ع) از تقویت خط انقلابی و جهادی نیز غفلت نکرده و با تأیید قیام‌هایی چون قیام عمویش زید بن علی بن الحسین(ع) و دیگر انقلابیون خاندان بزرگوار علوی به تقویت این روحیه در میان جامعه می‌پرداخت. البته آن حضرت هیچگاه از عواقب مبارزه سیاسی با بنی عباس در امان نبوده و منصور همیشه از آن حضرت در هراس بوده و ایشان را دست پنهانی می‌پنداشت که در پشت همه حرکت‌های انقلابی علیه او موجود بود، همین بد بینی بود که باعث شد تا چهار بار امام صادق(ع) را به دربار خود در عراق احضار کرده و با در تنگنا قرار دادن امام(ع) و محاکمه آن حضرت به صورتی که اصلا در شأن کسی چون ایشان نبود، و سپس آزاد کردن بی‌مقدمه آن حضرت تلویحا به ایشان بفهماند که در برابر آن حضرت کوتاه نیامده و همواره پیگیر کارهای او است.

البته در بعضی از منابع تاریخی آمده که منصور چندین بار تصمیم به کشتن امام صادق(ع) گرفت و خداوند متعال مانع از عملی شدن خواسته او شد. و این‌چنین بود که امام صادق(ع) سال‌های پایانی عمرش را که مصادف با استقرار پایه‌های حکومت بنی عباس بود در ترس و اضطراب و جوّی آکنده از دشمنی و تعقیب به سر برد اما در عین‌حال توانست به مدد فراست و کار آزمودگی و نیروی اراده، رسالت خویش را به انجام رسانده و چشمه‌های دانش و معرفت را در میان امت سرازیر نموده، امت اسلام را از درون بازسازی نموده و دانشمندان و فقیهانی را پرورش دهد که امین خداوند بر حلال و حرام او هستند. آن حضرت توانست علی‌رغم سلطه نااهلان بر حکومت اسلامی و وزیده شدن طوفان سهمگین جاهلیت بر پیکره رسالت خاتم الانبیا، بنیان شیعه را به عنوان گروه صالحی که می‌توان پایه‌های خط رسالت نبوی را بر آن استوار کرد استحکام بخشید.[۱].

خانواده بزرگوار

خانواده‌ای که امام صادق(ع) در آن رشد و تربیت پیدا نمود، از بزرگ‌ترین و شریف‌ترین خانواده‌های عرب بود. خاندانی که خاستگاه ذات اقدس پیامبر اکرم اسلام و ائمّه بزرگواری در جهان اسلام بوده است. این خانواده در همیشه تاریخ، محلّ توجّه و علاقه مسلمانان و پایگاه نزول وحی و الهام الهی بوده است. در چنین خانواده‌ای که خداوند آن را به فضل خود از دیگران بی‌نیاز کرده و در میان دل و جان مسلمانان پایگاه بخشیده است، شخصیت عظیم علمی و فکری و مؤسّس نهضت بزرگ علمی جهان اسلام، یعنی امام جعفر بن محمد صادق، چشم به جهان گشودند و رشد و نموّ یافته است. آن حضرت تمام خصائل و صفاتی که بزرگان این خاندان داشتند، به تنهایی به میراث برده و چشم جهان را از فضائل و مکارم خود پر ساخته است.[۲].

پدر بزرگوار

پدر بزرگوار امام جعفر صادق(ع)، امام محمد بن علی باقر العلوم(ع) است که نه تنها در زمان خود، بلکه در تمام زمان‌ها از نظر علم، فضیلت و تقوی، سرآمد همه مردم بوده است. و از هیچکدام از فرزندان و اعقاب «حسنین» یعنی امام حسن و امام حسین(ع) در رشته‌های مختلف علوم و بلاغت ادبی، کسی چون او پیدا نشده است‌[۳]. آن حضرت اقیانوس دانش و معرفت الهی را در میان جامعه بشری به راه انداخته و در تکامل عقل انسانی در جامعه نقش بسزایی داشته است. این مهم به واسطه انتشار دانش‌ها و علوم مختلف آن حضرت صورت پذیرفته است. امام باقر(ع) چشم دنیا را با به دنیا آوردن فرزندی روشن نمود که شاخه‌ای از درخت نبوت و بوستان امامت بود، از معدن حکمت و دانش و از خاندانی بود که خداوند پلیدی را از آنان زدوده و به بهترین وجهی پاک و طاهرشان نموده بود.[۴].

مادر پاکیزه‌

مادر امام جعفر صادق(ع) بانویی پاک و پاکیزه به نام امّ فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر فقیه بوده است‌[۵]. وی از نظر عفّت، شرافت و فضیلت از بزرگ‌زنان عصر خود بوده است. وی در خانه پدری پرورش یافته که از چهره‌های درخشان زمانه خود بوده و فقه و معارف اسلامی را نیز از شوهر بزرگوارش، امام بزرگ محمد باقر(ع) فرا گرفته است. وی به درجه‌ای از فضیلت و کمال رسیده بود که مرجع زنان اهل شهر و دیار خود شده و در امور مهم دینی به او مراجعه می‌کرده‌اند. در فخر و شرافت او همین بس که مادر امام بزرگی از ائمّه مسلمین شده است. شوهرش امام محمد باقر(ع) و دیگر افراد خاندان نبوی، با این بانوی محترم، با نهایت احترام و تجلیل رفتار می‌کرده‌اند.[۶].

میلاد نور

زمان زیادی از ازدواج بانو امّ فروه با امام محمد باقر نمی‌گذشت که این بانوی بزرگوار حامله گردید و شادی و بشارت، افراد خاندان علوی را فراگرفت. آنان به یکدیگر مژده بشارت فرزند بزرگی می‌دادند که آمدنش همچون طلوع خورشید بود و هنگامیکه با ولادت این مولود مبارک زمین نور و روشنایی به خود گرفت، زن قابله برای دادن بشارت به پدرش امام باقر(ع) به سرعت وارد اتاق شد؛ امّا دید جدّش امام زین العابدین در اتاق نشسته است. آن زن تبریک ولادت این مولود جدید را به امام سجّاد(ع) داد و موجی از شادی و سرور در چهره امام پدیدار گشت.؛ چراکه او می‌دانست این مولود تازه به دنیا آمده، به زودی تمام پرچم‌های دین را برخواهد افراشت و سنّت جدّش سید المرسلین(ص) را زنده خواهد کرد. قابله به امام سجّاد گفت که این نوزاد چشمانی آبی و زیبا دارد. امام سجّاد(ع) تبسّمی کرد و فرمود: «بله، این چشم‌ها شبیه چشمان مادر من است»[۷].

امام زین العابدین به اتاقی که نوزاد در آن بود رفتند. او را بوسیدند و مراسم‌ شرعی ولادت را برای او به اجرا درآوردند. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند. آری. طلوع خورشید امام صادق(ع) این‌گونه بود که بهترین شخص روی زمین، یعنی امام زمانش، امام زین العابدین(ع) در گوش او نجوا کرد که: «اللَّهُ أَكْبَرُ» «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». امام سجّاد(ع) با این کلمات که خود سرّ عالم وجود می‌باشد، آن حضرت را تغذیه روحی نمود تا اینکه این کلمات سرود زندگی آینده این مولود باشد.[۸].

تاریخ ولادت امام صادق(ع)‌

تاریخ‌نویسان در سالی که امام صادق در آن به دنیا آمد، اختلاف کرده‌اند. بعضی گفته‌اند که ایشان در سال ۸۰ ه. ق در مدینه منوّره به دنیا آمده‌اند[۹]. دیگران گفته‌اند که ایشان در سال ۸۳ ه. ق روز جمعه، یا روز دوشنبه هفدهم ماه ربیع الاوّل به دنیا آمده‌اند[۱۰]. و قول سوّمی وجود دارد که ایشان در سال ۸۶ ه. ق متولّد شده‌اند[۱۱].[۱۲].

نامگذاری و القاب امام صادق(ع)‌

نام شریف آن حضرت جعفر است و بسیاری از مورّخان بر این مطلب‌ تأکید کرده‌اند که پیامبر اکرم(ص) این نام را برای آن حضرت انتخاب کرده و همچنین لقب صادق را برای آن حضرت برگزیده است‌[۱۳]. امام صادق(ع) به القاب بسیاری ملقّب گردیده‌اند که هرکدام از آن القاب، جلوه‌ای از ابعاد شخصیتی آن امام همام است. اینک بعضی از آن القاب را ذکر می‌کنیم:

  1. صادق: جدّش پیامبر اکرم، آن حضرت را به این لقب خوانده است. چون او را راستگوترین انسان در حدیث و گفتار می‌دانسته است‌[۱۴]. و گفته شده است که منصور دوانیقی که خود از کینه‌توزترین دشمنان امام صادق(ع) است، این لقب را به او نسبت داده است. در بیان سبب این مطلب آورده‌اند که ابو مسلم خراسانی از امام صادق(ع) خواست که او را به قبر جدّش امیر المؤمنین(ع) که در آن زمان مخفی بود، راهنمایی کند. امّا امام صادق(ع) از این کار خودداری کرده و به او خبر دادند که قبر امام امیر المؤمنین(ع) در ایام حکومت مردی هاشمی که او را ابو جعفر منصور می‌نامند ظاهر خواهد شد. ابو مسلم به منصور این خبر را در ایام حکومتش داد. در آن زمان منصور در رصّافه بغداد ساکن بود. او از شنیدن این خبر خوشحال شد و گفت: این همان شخص راستگوست‌[۱۵].
  2. صابر[۱۶]: از آنجا که امام صادق(ع) صبر بسیار بزرگی بر محنت‌های دشوار و مصیبت‌های مرارتباری که از جانب دشمنان اموی و عبّاسی خود می‌دید از خود نشان می‌داد، به لقب صابر ملقّب گردیده بود.
  3. فاضل‌[۱۷]: آن حضرت به این جهت به لقب فاضل ملقّب گردید که افضل اهل زمانه خود بود و نه تنها در امور شرعی، بلکه در تمامی علوم و دانش‌ها، داناترین اهل زمانه خود بود. پس او برتر از دیگران، و سایران از نظر رتبه و فضیلت پایین‌تر از آن حضرت بودند.
  4. طاهر[۱۸]: آن حضرت پاکترین انسانی بود که در آن زمان از نظر علم و رفتار و موضع‌گیری یافت می‌شد و لذا آن حضرت را طاهر و پاک لقب داده‌اند.
  5. عمود الشرف (استوانه شرافت)[۱۹]: آن حضرت برای همه مسلمانان، همچون ستون خیمه شرف و باعث فخر و مباهات و عزّت تمام مسلمانان بود.
  6. قائم‌[۲۰]: آن حضرت به زنده کردن دین خدا کمر بسته و برای دفاع از شریعت سید المرسلین(ص) به پا خواسته و قیام کرده بود. و بدین‌جهت او را قائم لقب دادند.
  7. کافل (سرپرست)[۲۱]: آن حضرت سرپرست و کفالت‌کننده فقرا، یتیمان و محرومین بوده و دائما در انفاق و کمک به آنها می‌کوشیدند. فلذا آن حضرت را کافل لقب داده‌اند.
  8. منجی‌[۲۲]: آن حضرت هرکس را که به ایشان پناه می‌آورد، از گمراهی نجات می‌دادند، و هرکس به ایشان متّصل می‌شد، از خطر گمراهی در امان بود.

این بعضی از القاب گرامی آن حضرت بود که حکایت از بعضی صفات و ویژگی‌های شخصیتی امام صادق(ع) داشت.[۲۳].

کنیه‌های امام صادق(ع)‌

امام صادق(ع) دارای کنیه‌هایی چون ابو عبدالله، ابو اسماعیل و ابو موسی بود[۲۴].

هوش امام صادق(ع)‌

امام صادق(ع) در سنین کودکی، یکی از پدیده‌های شگفت هوش و ذکاوت زمان خود بوده است. به حدّی که در طول تاریخ، کسی در آن سنّ به چنین ویژگی دست نیافته است. ذکاوت و هوشی که همگان را به اعجاب و تحسین واداشته است. از نمونه‌های این هوش و فراست اینکه آن حضرت در سنّ سه سالگی در درس‌های پدر بزرگوارش شرکت می‌کرد و در همان سنّ کم از تمام شاگردان پدرش که تمام از علما و روات بزرگ بودند، برتر بود. لازم به ذکر است که درس‌های امام باقر(ع) تنها در رابطه با فقه و حدیث و تفسیر قرآن کریم نبوده، و شامل همه انواع دانش‌ها می‌شده و امام صادق نیز تمام آنچه را که پدر می‌فرمود، به تمام و کمال درمی‌یافته است. از نشانه‌های این دانش سرشار، داستان زیر است که راویان آن را در تاریخ آورده‌اند: آورده‌اند که ولید بن عبدالملک خلیفه وقت، به حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز دستور داد تا مسجد نبوی را بازسازی و توسعه نماید. عمر، مقدار زیادی از این کار را به انجام رسانید و مراتب را به ولید گزارش کرد. ولید مسافرتی به مدینه نمود تا خود شخصا آنچه را که عمر در تعمیر مسجد پیامبر اکرم انجام داده است از نزدیک ببیند. عمر و عدّه‌ای از اهالی مدینه تا پنجاه فرسخ به استقبال رسمی خلیفه رفته و به او خوش‌آمد گفتند. هنگامی که ولید به مدینه داخل شد، مستقیما به مسجد نبوی رفت تا عملیات تعمیر را از نزدیک ببیند. هنگامی که وارد مسجد شد، دید امام باقر(ع) بر منبر نشسته و مشغول درس دادن به شاگردان است. ولید به امام باقر(ع) سلام کرد. امام جواب او را دادند و برای بزرگداشت و احترام او از ادامه درس خودداری کردند. ولید به امام باقر(ع) اصرار کرد تا درس خود را ادامه بدهند. امام(ع) قبول کرده و به ادامه درس خود که در موضوع جغرافیا بود، پرداختند. هنگامی که ولید مقداری از درس را شنید، حیرت‌زده از امام باقر(ع) پرسید: این علم چیست.

امام باقر(ع) به او فرمودند: «این علمی است که از زمین و آسمان و خورشید و ستارگان سخن به زبان می‌آورد». ناگهان چشم ولید به امام صادق افتاد. به حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز رو کرد و گفت: این کودک که در میان این مردان نشسته است کیست؟ عمر رو به ولید کرد و گفت: این جعفر پسر محمد باقر است. ولید پرسید: آیا او قادر به فهم و هضم این درس می‌باشد؟ عمر به او توضیح داد که این کودک دارای قدرت علمی بالایی است و گفت: او در میان همه این شاگردان باهوشترین است و بیشترین سؤال را او می‌کند. ولید مبهوت شده و امام صادق(ع) را به حضور‌طلبید. هنگامی که امام در برابر او ایستاد، ولید از او پرسید: نامت چیست؟ امام صادق(ع) که در سنّ کودکی بودند، با زبانی فصیح به او فرمودند: «نامم جعفر است».

ولید خواست که آن حضرت را امتحان کند. به او گفت: آیا می‌دانی که مؤسّس علم منطق چه کسی بوده است؟ کودک جواب داد: «تأسیس‌کننده علم منطق، ارسطو نام دارد که به صاحب المنطق لقب یافته و شاگردان و پیروانش این لقب را به او داده‌اند». ولید سؤال دوّمی از آن حضرت کرد و گفت: آیا می‌دانی صاحب المعز چه کسی است؟ امام صادق(ع) سخن او را ردّ کرده و فرمودند: «صاحب المعز اسم کسی نیست. بلکه اسم دسته‌ای از ستارگان است که به ذو الاعنّه نیز معروفند»[۲۵]. حیرت بر ولید حاکم شد و نمی‌دانست چه بگوید. مقداری فکر کرد تا بتواند مسأله دیگری بیابد و از نواده پاک پیامبر سؤال کند. ناگهان این سؤال به ذهنش رسید و گفت: آیا می‌دانی که صاحب مسواک چه کسی بود؟

امام فورا به او جواب دادند که: «این لقب عبدالله بن مسعود می‌باشد که از اصحاب جدّم رسول خدا(ص) است». ولید دیگر هرچه فکر کرد، مسأله‌ای نیافت تا از امام صادق(ع) سؤال کند و خود را در مقابل این امام بزرگ عاجز و ناتوان یافت. بنابراین شروع به بزرگداشت و احترام آن حضرت نمود. به او خوش‌آمد گفت و دست او را در دست خود گفت و به امام باقر نزدیک شد و این‌چنین به او تبریک گفت: این پسر تو، به زودی بزرگترین علّامه زمان خود خواهد گردید[۲۶]. آری، این پیش‌بینی ولید کاملا درست از آب درآمد. امام صادق(ع) نه تنها داناترین دانشمندان زمان خود گردید، بلکه او دانشمندترین دانشمند کلّ دنیا در طول تاریخ شد. اگر خوب دقّت کنیم، برای این ویژگی این سلاله دودمان نبوّت که در این سنّ کم دارای چنین هوش و ذکاوت و دانشی بوده است، توجیهی به‌جز آنچه اعتقاد شیعه است نمی‌توان یافت. شیعه معتقدند که خداوند متعال علم و دانش را در تمام دوران حیات به ائمّه اهل بیت(ع) همانند انبیا و پیامبران اعطا فرموده است.[۲۷].

دانش امام صادق(ع) به همه زبان‌ها

امام صادق(ع) از همان سنّ کم و طفولیت، دانا به تمام زبان‌های دنیا بوده است.؛ چراکه با اهل هر زبانی با زبان خود او سخن می‌گفته است. اینک به روایاتی در این زمینه توجّه کنید:

۱. یونس بن ظبیان نبطی روایت می‌کند که امام صادق(ع) با او به زبان نبطی سخن گفته و به او خبر داده است که اوّلین کسی که علیه حضرت موسی(ع) قیام کرده و اوّلین کسی که بر مسیح شوریده و اوّلین کسانی که بر امام امیر المؤمنان(ع) در نهروان شورش کردند، چه کسانی بوده‌اند. و در پایان کلامش فرموده است: «مالح دیربیر ماکی مالح» که معنی این جمله نبطی این است که این مسأله در نزدیکی‌های ده شما در نبطیه انجام گرفته است‌[۲۸].

۲. عامر بن علی جامعی روایت می‌کند که به امام صادق(ع) گفتم: خدا مرا قربانت کند. ما حیواناتی که توسّط اهل کتاب ذبح می‌شوند، می‌خوریم و نمی‌دانیم که آیا هنگام کشتن، نام خدا را می‌برند یا نه.

امام صادق(ع) در جواب فرمودند: اگر شنیدید که آنها در هنگام ذبح نام خدا را بردند، می‌توانید از ذبایح آنها بخورید. سپس فرمودند: آیا می‌دانید آنها هنگام ذبح چه کلامی را باید بر زبان جاری کنند؟ گفتم: نه. آن حضرت چیزی را بیان کردند که من معنایش را نفهمیدم و فرمودند: آنان دستور دارند هنگام ذبح این جملات را بر زبان جاری کنند. عرض کردم: خدا مرا فدایت کند. صلاح می‌دانی که من این جملات را بنویسم تا فراموش نکنم؟ حضرت فرمودند: بنویس: «نوح أیوا ادینو بلهیز مالحوا عالم اشرسوا أورصوبنوا (یوسعه) موسق ذعال اسطحوا»[۲۹]. و در روایت دیگری آمده است که آن عبارت این‌چنین بوده است: «باروح أنا ادونای إیلوهنوا ملخ عولام اشرفدشنوا عبسوتا و سینوانوا علی هشخیطا» و معنای این عبارت این است که: «ای خدایی که مالک و سرپرست جهانیانی، مبارکی تو که ما به دستورات تو مقدّس گردیدیم و دستور به ذبح یافتیم»‌[۳۰].

۳. ابو بصیر روایت می‌کند که: نزد ابو عبدالله امام جعفر صادق(ع) بودم و دیدم که مردی خراسانی نزد آن حضرت است و آن حضرت با او به زبانی که من نمی‌فهمم صحبت می‌کند[۳۱]. آن زبان فارسی بود. همچنین روایت می‌کند که گروهی از اهل خراسان به دیدار امام صادق(ع) آمدند. امام صادق به آنها فرمودند: «مَنْ جَمَعَ مَالًا يَحْرُسُهُ عَذَّبَهُ اللَّهُ عَلَى مِقْدَارِهِ». آنها به زبان فارسی به امام صادق عرض کردند: ما عربی نمی‌دانیم. و امام(ع) به زبان فارسی به آنان فرمودند: «هرکه درم اندوزد، جزایش دوزخ باشد»[۳۲].

۴. ابان بن تغلب روایت می‌کند که از منزل خود در مدینه خارج شدم و می‌خواستم به دیدار امام صادق(ع) بروم. هنگامی که به در خانه آن حضرت رسیدم، دیدم گروهی نزد آن حضرت هستند و من آنها را نمی‌شناختم و تاکنون کسانی را خوش‌چهره‌تر و خوش‌رفتارتر از آنها ندیده بودم که در نهایت آرامش و طمأنینه بودند؛ امام صادق(ع) حدیث می‌فرمود و در آن مجلس پانزده نفر از زبان‌های مختلف را به حدیث خود تفهیم کرد که در میان آنها عرب، فارس، نبطی، حبشی و صقلبی بودند. عرب می‌گفت حدیث عربی بگو. فارسی می‌گفت به فارسی بگو. حبشی می‌گفت به حبشی بگو و صقلبی آن حضرت را به سخن گفتن به زبان خود می‌خواند. امام صادق(ع) به یکی از اصحاب خود فرمودند: یک حدیث است که من برای هر گروهی آن را به زبان آن گروه بیان کردم‌[۳۳].

۵. بین امام(ع) و عمار ساباطی، گفت‌وگویی به زبان نبطی درگرفت. عمّار ساباطی مبهوت شد و همچنان که می‌رفت، می‌گفت ندیدم کسی فصیح‌تر از شما به زبان نبطی سخن بگوید. امام صادق(ع) به او فرمودند: «ای عمّار، و به همه زبان‌ها»[۳۴].[۳۵].

هیبت و وقار امام صادق(ع)‌

تمام شخصیت‌های برجسته‌ای که با امام صادق روبرو می‌شدند، از هیبت و وقار آن حضرت تحت تأثیر واقع می‌گردیدند. هیبت آن حضرت نشان‌دهنده هیبت انبیا، و جلالت قدرش، جلالت اوصیا را به رخ می‌کشید. هیچکس او را نمی‌دید مگر اینکه هیبت آن حضرت در دلش می‌افتاد.؛ چراکه روحانیت امامت و قداست اولیا از چهره و سیمای او می‌بارید. ابن مسکان که از خوبان و ثقات شیعه است، از ترس هیبت آن حضرت بر او داخل نمی‌شد؛ زیرا می‌ترسید که نتواند حقّ تعظیم و تکریم آن حضرت را به جای آورد. او تمام مسائلی که به آن در مسائل دینی محتاج بود، از اصحاب امام صادق می‌پرسید و از اینکه خود شخصا به خدمت و محضر آن حضرت برسد، خودداری می‌کرد[۳۶].[۳۷].

برداشت‌هایی از شخصیت حضرت امام صادق(ع)‌

امام باقر(ع) در برابر بزرگان شیعه فضیلت فرزندش امام جعفر صادق را این‌چنین ستوده است که: «هَذَا خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»؛ این بهترین مخلوقات است‌[۳۸]. عموی شهید امام صادق(ع) زید، پسر امام زین العابدین(ع) از بلندی مقام آن حضرت چنین سخن گفته است: در هر زمانه‌ای باید حتما کسی از ما اهل بیت(ع) باشد تا خداوند به واسطه او بر مردم احتجاج کند و حجت زمان ما برادرزاده‌ام جعفر است، هرکس از او متابعت کند گمراه نشده و هرکس با او مخالفت کند روی هدایت را نخواهد دید[۳۹]. مالک بن انس گوید: برتر و بالاتر از جعفر بن محمد را در علم و عبادت و پرهیزگاری، نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به ذهن بشری خطور کرده است[۴۰].

منصور دوانیقی در رثای امام صادق(ع) گفته است: جعفر بن محمد از جمله کسانی بود که خداوند متعال در قرآن آنان را این‌گونه توصیف کرده است: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا...[۴۱]؛ سپس این کتاب را به آن بندگان خود که آنان را برگزیده بودیم، به میراث دادیم او از آنان بود که خداوند او را برگزیده و همواره در خیرات از دیگران پیش بود[۴۲]. عبدالرحمن بن ابو حاتم رازی متوفای ۳۲۷ ه. ق می‌گوید: از پدرم شنیدم که می‌گفت: جعفر بن محمد ثقه (راستگو) است و درباره امثال او سؤال نمی‌شود. همچنین گوید: هنگامی که از ابو زرعه در رابطه روایت کردن جعفر بن محمد از پدرش و مقایسه آن با روایت سهیل بن ابی صالح یا روایت علاء از پدرش که کدام یک صحیحتر است سؤال شد، شنیدم که در پاسخ گفت: هیچگاه جعفر بن محمد با چنین اشخاصی مقایسه نمی‌شود[۴۳]. ابو حاتم محمد بن حیان حبّان‌ متوفای ۳۵۴ ه. ق درباره آن حضرت گفته است: او از نظر دانش، فقاهت و فضیلت از بزرگان اهل بیت(ع) به‌شمار می‌آید. ابو عبد الرحمن سلّمی، زنده در ۳۲۵- ۴۱۲ ه. ق درباره امام صادق(ع) می‌گوید: او در میان اهل بیت(ع) سرآمد همه اقران خود بود، علمش سرشار، پارسایی‌اش از دنیا شدید، خودداری‌اش از تمام شهوات، تام و دانش و حکمتش کامل بود[۴۴].

نویسنده کتاب حلیة الاولیا می‌نویسد: از جمله آنان پیشوای سخنور، صاحب رتبه اول زمامداری امام ناطق، دارای سرپرستی، ابو عبدالله جعفر بن محمد صادق بود که به عبادت و خضوع روی آورده و عزلت و خشوع را برگزیده و از ریاست‌طلبی و انحصارطلبی نهی نمود[۴۵]. شهرستانی (۴۷۹- ۵۴۸ ه‍) اضافه بر کلام سلّمی می‌افزاید: آن‌ حضرت در مدینه اقامت داشته و شیعیان و منسوبینش از دانش او بهره‌مند شده و اسرار علوم را بر نزدیکانش می‌گشود، سپس مدتی در عراق رحل اقامت افکند و هرگز در رابطه با مسئله امامت و رهبری اقدامی انجام نداده و در امر خلافت با کسی به کشمکش نپرداخت‌[۴۶]، بدیهی است، کسی که در دریای معرفت غرق شده طمع شنا در رودخانه خلافت را نداشته و آن‌که بر ستیغ حقیقت صعود کرده باشد بیمی از فرود نخواهد داشت‌[۴۷]. خوارزمی متوفای ۵۶۸ ه. ق در کتاب مناقب ابو حنیفه از قول او نقل می‌کند که گفت: من فقیه‌تر از جعفر بن محمد ندیده‌ام. و گفت: اگر آن دو سال نبود نعمان هلاک می‌شد. مراد ابو حنیفه از آن دو سال، سال‌هایی است که از امام صادق(ع) کسب علم کرده است‌[۴۸].

ابن جوزی زنده در ۵۱۰- ۵۹۷ ه. ق گوید: جعفر بن محمد بن علی بن الحسین، همواره چنان به عبادت مشغول بود که هیچگاه به فکر ریاست‌طلبی نیفتاد[۴۹]. محمد بن طلحه شافعی متوفای ۶۵۲ ه. ق درباره امام صادق چنین نوشته است: او از بزرگان و سروران اهل بیت(ع) بود وی دارای دانشی سرشار، عبادتی بسیار، پارسایی آشکار و همیشه در حال ذکر بود، معانی قرآن را دنبال کرده و از ژرفای آیات آن گوهرهای معنا را استخراج نموده و به نتایج عجیب دست می‌یافت، وقت خود را براساس نوع عبادتی که انجام می‌داد تنظیم کرده بود تا بتواند بر همان اساس اعمال خود را محاسبه کند، دیدارش انسان را به‌ یاد آخرت انداخته، شنیدن سخنش انسان را نسبت به دنیا بی‌رغبت ساخته و پیروی از تعالیمش بهشت را به ارمغان می‌آورد، نور پیشانی‌اش نشان می‌داد که از خاندان نبوت بوده و پاکی کردارش گواهی می‌داد که نسل رسالت است، گروه بسیاری از ائمه و بزرگان از او نقل روایت کرده و از دانشش بهره وافر برده و بر این شاگردی خود افتخار و مباهات کرده و آن را مایه شرافت و فضیلت خویش دانسته‌اند. اما مناقب و صفات آن حضرت چنان زیاد است که کسی را یارای شماره کردن آن نبوده و هر بینای بیداری از تنوع آن حیرت‌زده می‌شود، از بسیاری دانشی که از سرچشمه پرخیر تقوی بر قلب او افاضه می‌گردید، حتی احکامی که علت آنها ناشناخته است یا دانش‌هایی که فهم بشری از احاطه بر حکمت آن قاصر است نیز به آن حضرت نسبت داده شده و از آن حضرت روایت گردیده است. گفته‌اند کتاب «جفر» ی که هم‌اکنون در مغرب نزد بنی عبد المؤمن نسل به نسل به میراث می‌رسد از بیانات امام صادق(ع) است و این خود فضیلتی پر ارزش و درجه بالایی از فضایل بوده و در عین‌حال اندکی از فضایل بی‌شمار نقل شده از آن حضرت است‌[۵۰].

در کتاب تهذیب الاسماء که نویسنده آن بین سال‌های ۶۳۱- ۶۷۶ ه. ق می‌زیسته است از عمرو بن ابی المقدام نقل می‌کند که گفت: هرگاه که به جعفر بن محمد نگاه می‌کردم درمی‌یافتم که او از سلاله پیامبران است‌[۵۱]. ابن خلکان زنده در ۹۸۱- ۹۰۸ ه. ق می‌نویسد: ابو عبدالله جعفر بن محمد صادق... یکی از امامان دوازده‌گانه مذهب شیعه است، او از بزرگان اهل بیت(ع) بوده و از جهت راستی در گفتارش ملقب به صادق گردیده است فضیلت او مشهورتر از آن است که من بخواهم آن را بیان کنم، وی در فن کیمیا، زجر، و فال سخنانی دارد... او در بقیع در مقبره‌ای که پدرش محمد باقر، جدش علی زین العابدین، و عموی جدش حسن بن علی (رضی الله عنهم اجمعین) در آن مدفون‌اند به خاک سپرده شد، آفرین به چنین قبر شریفی‌[۵۲].[۵۳].

جلوه‌هایی از شخصیت حضرت امام صادق(ع)‌

گستردگی علم امام صادق(ع)‌

امام صادق(ع) با فکر روشن و دید دقیق خود، سینه دانش‌ها را شکافت و دنیا را از دانش خود آکنده ساخت. هم اوست که می‌گوید: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنَّهُ لَا يُحَدِّثُكُمْ أَحَدٌ بَعْدِي بِمِثْلِ حَدِيثِي»؛ از من سؤال کنید پیش از آنکه مرا از دست بدهید. بدرستی‌که پس از من، کسی مانند حدیث مرا به شما نخواهد گفت‌[۵۴]. و این سخنی بود که جز جدّ بزرگوارش امام امیر المؤمنین(ع)، کسی را یارای تکلّم به آن نبوده است. امام صادق(ع) در حدیث دیگری از گستردگی علوم و دانش‌های خود چنین سخن به میان آورده است: به خدا سوگند که من آنچنان به کتاب خدا از- اوّل تا آخرش- آگاهی دارم که گویا کتاب خدا در میان مشت من است که در آن اخبار آسمان، اخبار زمین، اخبار هر آنچه واقع شده، و اخبار آنچه تا قیامت واقع خواهد شد، آمده است که خداوند متعال خود فرموده است: «فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ» در آن روشنگری برای هر چیز است‌[۵۵].

بزرگترین جلوه گستردگی علمی امام صادق(ع) این بود که تعداد چهار هزار دانشجو از دریای دانش آن حضرت سیراب شده‌اند و دانش و فرهنگ را در جمیع تمدّن‌های اسلامی پخش کرده و پرچم معرفت دینی و احکام شرعی را برافراشته‌اند.[۵۶].

کرم و سخاوت امام صادق(ع)‌

امام صادق(ع) از گشاده‌دست‌ترین مردم بوده و به جهت رفاه حال فقرا و محرومان، از آنچه در نزد او بود، بذل و بخشش می‌فرمود. راویان اخبار از کرم و بخشش امام صادق(ع) داستان‌ها نقل کرده‌اند که بعضی از آنها را خواهید خواند:

۱. روزی اشجع سلّمی بر امام صادق(ع) وارد شد و آن حضرت را بیمار یافت. اشجع از سبب بیماری امام صادق سؤال کرد. امام صادق(ع) به او فرمود: از بیماری من سؤال نکن، بلکه بگو که برای چه حاجتی نزد من آمده‌ای؟ اشجع در پاسخ آن حضرت اشعاری به این مضمون خواند: «خداوند بر تو چه در حال خواب و چه در حال بیداری لباس عافیت بپوشاند و همان‌گونه که ذلّت درخواست کردن از دیگران را از زندگی تو بیرون کرد درد و بیماری را نیز از جسم و جانت بیرون کند»[۵۷]. امام(ع) حاجت او را دانست و به غلام گفت چه مقدار به همراه داری؟ غلام عرض کرد: چهارصد دینار. امام دستور داد تا چهارصد دینار را به‌ اشجع دادند[۵۸].

۲. مفضل بن رمانه که از راستگویان اصحاب و راویان امام صادق(ع) بود بر آن حضرت داخل شد و از تنگدستی خود شکایت کرد و از امام صادق خواست تا برایش دعا کند. امام(ع) به کنیز خود فرمودند که آن کیسه را که ابو جعفر منصور به ما هدیه کرده بیاور. کنیزک آن کیسه را آورد. امام صادق به او فرمودند: «در این کیسه چهارصد دینار است. آن را بگیر و برای زندگی خود خرج کن». مفضّل گفت: نه به خدا قسم. فدای تو گردم. منظور من این نبود. فقط می‌خواستم برایم دعا کنید. امام صادق(ع) فرمودند: «از دعا کردن برایت فروگذار نخواهم کرد».

۳. فقیری از امام صادق(ع) درخواست کمک کرد. امام صادق به او چهارصد دینار دادند. فقیر آن پول‌ها را گرفت و شکرگویان آنجا را ترک کرد. امام صادق(ع) به خادمش گفت: «او را بازگردان» خادم گفت: او از شما چیزی طلب کرد و شما به او دادید. حال آیا چه کاری پس از عطا باقی مانده است؟ امام صادق(ع) فرمودند: «پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «بهترین صدقه آنست که گیرنده را بی‌نیاز کند». و ما این سائل را بی‌نیاز نکردیم. این انگشتر را به او بده. من این انگشتر را ده هزار درهم خریده‌ام و به او بگو که اگر خواست آن را بفروشد، به همین قیمت بفروشد»[۵۹].

۴. از دیگر نمونه‌های جود و سخاوت امام صادق(ع) و علاقه‌اش به نیکویی و خیرات، این است که آن حضرت باغی در نزدیکی مدینه داشتند که به «عین زیاد» معروف بود و درختان نخل بسیاری داشت. هنگامی که خرماها می‌رسید، به کارگران و وکلای خود دستور می‌دادند تا در دیوار آن باغ‌ سوراخ‌هایی ایجاد کنند تا مردم داخل باغ شده و از آن خرماها بخورند. آن حضرت برای رعایت حال همسایگان پیر، ضعیف و مریض باغ که توانایی آمدن به باغ و خوردن خرما را نداشتند، دستور می‌فرمودند که برای هرکدام از آنها مقداری پیشکش کنند و آنگاه دستور می‌داد تا کارگران آنچه باقی مانده به مدینه برده و بیشتر آن را در بین ضعفا و مستحقّان تقسیم کنند. محصول خرمای آن باغ، مساوی با چهار هزار درهم بود که آن حضرت به اندازه سه هزار درهم از آن را در راه خدا می‌دادند و فقط هزار درهم از آن برای آن حضرت باقی می‌ماند[۶۰].

۵. از دیگر جلوه‌های کرم آن حضرت این بود که آنقدر از طعام و لباس به بیچارگان و فقرا می‌داد که برای خانواده خودش از غذا و لباس چیزی باقی نمی‌ماند[۶۱]. روزی آن حضرت مشغول خوردن ناهار بودند. مردی از کنار آن حضرت گذشت و سلام نکرد. امام او را به خوردن غذا دعوت کردند. بعضی از حاضران گفتند سنّت این است که او اوّل سلام کند و سپس دعوت به غذا شود، در حالیکه این مرد عمدا سلام نکرد. امام(ع) با تبسّم ملیحی رو به آن مرد کردند و گفتند: «این فقه عراقی، آمیخته با بخل است.»..[۶۲].[۶۳].

صدقات پنهانی امام صادق(ع)‌

صدقه دادن پنهانی از برترین کارهاست که خداوند آن را بسیار دوست می‌دارد.؛ چراکه از اعمال خالصی است که مشوب به هیچ غرض و هدفی از اهداف دنیوی نبوده است و این راه و روش همه ائمه اطهار(ع) بوده است و هرکدام از آن بزرگواران، سرپرستی گروهی از فقرا و نیازمندان را به صورت ناشناس برعهده داشته‌اند. امام صادق(ع) در دل تاریک شب برمی‌خاست و از خانه خارج شده، انبانی پر از نان، گوشت و پول بر دوش مبارک خود حمل می‌کرد و آن را به سوی فقیران و نیازمندان مدینه می‌برد و بین آنها تقسیم می‌کرد، در حالی‌که آنها ایشان را نمی‌شناختند، و زمانی که آن حضرت به لقاء خداوند شتافتند، فقرای مدینه دیدند که آن صدقه‌های پنهانی قطع شده و تازه فهمیدند آورنده آن پول‌ها و نان‌ها، امام صادق(ع) بوده است‌[۶۴].

از نمونه این کارها جریانی است که آن را اسماعیل بن جابر نقل می‌کند. گوید: امام صادق(ع) به من کیسه‌ای محتوی پنجاه دینار داد و گفت: «این کیسه را به فلان شخص از بنی هاشم بده و به او نگو که من آن را فرستاده‌ام». من به نزد آن شخص رفته و کیسه را به او دادم. او به من گفت: این پول از کجا آمده است؟ به او گفتم: این از طرف کسی است که نمی‌خواهد او را بشناسی. آن علوی گفت: این مرد همیشه و در همه حال برای من چنین پولی را می‌فرستد و ما هربار، با آن پول امرار معاش می‌کنیم تا پول بعدی برسد. امّا نمی‌دانم چگونه است که جعفر بن محمد علی‌رغم اینکه مال زیاد دارد، هیچگاه با درهمی از مال خود به من کمک و یاری نمی‌کند[۶۵].[۶۶].

میهمان‌نوازی امام صادق(ع)‌

از دیگر جلوه‌های جود و کرم امام صادق(ع) میهمان‌نوازی آن حضرت بود. او میهمانان را دوست داشته و آنها را گرامی می‌داشت. آن حضرت خود شخصا به پذیرایی از میهمانان خود پرداخته و لذیذترین غذاها را به مقدار زیاد برای میهمانان می‌آورد و همیشه در وقت خوردن مکرّر به آنها می‌فرمود: «هر کدام از شماها که ما را بیشتر دوست دارد، بیشتر در نزد ما غذا بخورد». آن حضرت هر روز در وقت نهار دستور می‌دادند که ده طبق پر از غذا بر سر سفره بگذارند که بر سر هر طبقی ده نفر غذا می‌خوردند[۶۷].[۶۸].

تواضع امام صادق(ع)‌

و از دیگر جلوه‌های شخصیت بزرگ امام صادق(ع) این بود که آن حضرت، در عین حالی‌که سرور مسلمانان و پیشوای میلیون‌ها نفر بودند، خود را کسی ندانسته و شدیدا به تواضع و فروتنی عشق می‌ورزیدند. از نشانه‌های تواضع آن حضرت این بود که از نشستن روی فرش‌های گرانقیمت خودداری کرده و همیشه بر فرش حصیر می‌نشستند[۶۹]. آن حضرت همیشه از متکبّران و خودبزرگ‌بینان بیزار بوده و بر آنان خرده می‌گرفت. روزی از یکی از قبایل عبور می‌کردند. رو به مردی کرده و فرمودند: «بزرگ این قبیله کیست؟» مرد به سرعت در جواب آن حضرت گفت: من. امام(ع) از این حالت او خوششان نیامد و به او گفتند: «اگر تو آقا و بزرگوار بودی، به این سرعت نمی‌گفتی من»[۷۰].

از دیگر مصادیق تواضع و فروتنی امام صادق(ع) این است که: مردی روستایی چند روزی به خدمت امام صادق(ع) می‌آمد. امام صادق مدّتی از او بی‌خبر بودند. از اصحاب خود درباره او سؤال کردند. مردی از اصحاب که آن شخص روستایی را فرد مهمّی نمی‌دانست، خطاب به حضرت کرد و گفت او نبطی است. امام(ع) حرف او را این‌گونه ردّ کردند که: اصل هر مردی، عقل و حسب و دین اوست، و کرامت هر مردی تقوای اوست، و تمام مردم در اینکه از آدم زاده شده‌اند مساوی‌اند. آن مرد که این حرف را زده بود، خجالت کشید[۷۱].[۷۲].

اخلاق والای امام صادق(ع)‌

امام صادق(ع) به مرتبه بزرگی از اخلاق والای اسلامی و انسانی دست یافته بود. امام(ع) به واسطه همین اخلاق خوب، که امتداد اخلاق بزرگ‌منشانه جدّش رسول خدا- که همین اخلاق موجب برتری او بر سایر پیامبران گردیده بود- توانسته بود دل‌های مردم را به دست آورده، و عواطف و محبّت آنان را به خود جلب نماید. نشانه این مکارم اخلاق و بلندطبعی آن حضرت، این بود که به کسانی که به ایشان بدی روا می‌داشتند، خوبی و احسان می‌نمود. روایت شده است در ایام حج، یکی از حاجیان به گمان اینکه همیان یا کیسه پول خود را گم کرده است، به جست‌وجوی آن پرداخت و چون در مسجد پیامبر جز امام صادق که مشغول نماز بود کسی را ندید و آن حضرت را نمی‌شناخت، در آن حضرت درآویخت که تو همیان مرا برداشته‌ای. امام با کمال مدارا و نرمی به او گفتند: در همیان تو چه بوده است؟ مرد گفت هزار دینار. امام هزار دینار به او دادند و مرد به راه خود رفت. وقتی به منزل خود رسید همیان خود را یافت. به مسجد بازگشت و به جهت معذرت، به نزد امام رفت و هزار دینار را به آن حضرت تقدیم کرد. امام(ع) از قبول آن پول خودداری کرده و فرمودند: «چیزی که از دست من خارج شده است، دیگر به دست من بازنمی‌گردد» مرد مات و مبهوت شد و پرسید: این شخص کیست؟ به او گفتند: این جعفر صادق است. مرد همین‌طورکه می‌رفت با نهایت تحسین می‌گفت: بلی، چنین افعالی از چنین کسانی سر می‌زند[۷۳]. این شرافت و اصالت امام صادق(ع) و اخلاق والای آن حضرت بود که ایشان را واداشت تا مرد را تصدیق نموده و پول را به او بدهند. امام صادق(ع) فرموده‌اند: مروّت ما اهل بیت، بخشش درباره کسانی است که به ما ظلم کرده‌اند[۷۴]. امام صادق(ع) همواره باران اخلاق کریمانه‌اش را بر حاضران مجلس خود می‌بارید تا جایی که مردی از اهل سنت در وصف مجلس آن حضرت گفته است: «به خدا مجلسی را چون مجلس همنشینی با او پربار ندیدم»[۷۵].[۷۶].

صبر امام صادق(ع)‌

از صفات بارز امام صادق(ع) صبر آن حضرت و جزع نکردن بر مصائب و محنت‌های بزرگی است که به آن حضرت می‌رسیده است. یکی از مظاهر صبر آن حضرت، هنگام از دنیا رفتن فرزندش اسماعیل بود. فرزندی که از نظر ادب علم و فضیلت، چشم‌ها را خیره کرده بود. امام پس از مرگ اسماعیل، عدّه‌ای از اصحاب خود را جمع کرده و برای آنها سفره‌ای گسترد و در آن از بهترین غذاها آماده ساخت. هنگامی که آنان از خوردن غذا فارغ شدند، یکی از اصحاب از ایشان پرسید: مولای من، در شما اثری از حزن و اندوه بر فرزند از دست رفته‌ات، نمی‌بینم. امام(ع) در پاسخ او فرمودند: چگونه من این‌چنین که می‌بینید نباشم، درحالی‌که در خبر راستگوترین راستگویان -یعنی جدّش رسول خدا- آمده است که به اصحابش فرمود، من می‌میرم و شما می‌میرید[۷۷].[۷۸].

عبادت امام صادق(ع)‌

روآوردن امام صادق(ع) به عبادت و اطاعت خداوند تعالی از بارزترین صفات ایشان است. آن حضرت در زمانه خود از همه مردم بیشتر خدا را عبادت می‌کرده و در عبادت خود اخلاص را به بزرگترین وجهی رعایت می‌نموده است. اکنون خلاصه‌ای از شرح عبادات آن حضرت را می‌آوریم:

۱. نماز: نماز از والاترین و بااهمیت‌ترین عبادات در اسلام است و امام صادق(ع) در بسیاری از روایات خود، این مطلب را مورد تأکید قرار داده است. ایشان فرموده‌اند: «مَا تَقَرَّبَ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ بِشَيْ‌ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الصَّلَاةِ»؛ بعد از معرفت خدا، هیچ عملی مانند نماز بنده را به خدا نزدیک نمی‌کند[۷۹].

و فرموده‌اند: برترین اعمال در نزد خدا روز قیامت، نماز است و هیچ‌کس بهتر از بنده‌ای نیست که در هنگام وضو گرفتن، نیکو وضو بگیرد[۸۰]. آن حضرت همچنین فرموده‌اند: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»؛ نماز مایه نزدیکی هر پرهیزکاری به خداوند است‌[۸۱]. همچنین آن حضرت فرموده‌اند: محبوب‌ترین کارها در نزد خداوند عزّ و جل نماز است و نماز از آخرین وصیت‌های پیامبران است و چه زیباست کار مردی که غسل کند و وضو بگیرد و به نیکویی وضو بگیرد. سپس گوشه‌ای خلوت برود که کسی جز خداوند او را نبیند و خداوند بر او اشراف داشته باشد درحالی‌که او رکوع و سجود می‌کند. هنگامی که عبد به سجده برود، و سجده‌اش را طولانی کند، ابلیس ناله می‌کند که وای بر من. اطاعتش کردند و من نافرمانی. به او سجده کردند و من از سجده به او خودداری کردم‌[۸۲].

ابو بصیر گوید: پس از شهادت امام صادق(ع) جهت عرض تسلیت بر امّ حمیده همسر امام صادق(ع) وارد شدم. گریه کرد و من از گریه او گریستم. سپس گفت: ای ابا محمّد، اگر هنگام مرگ امام صادق را دیده بودی، حتما چیز عجیبی می‌دیدی. ایشان هنگام مرگ چشمانش را باز کرد، سپس گفت: «تمام خویشاوندان مرا به نزد من فراخوانید» امّ حمیده گوید: ما حتّی یک نفر از فامیل را باقی نگذاشتیم مگر اینکه آنان را به نزد او آورده، همه را جمع کردیم. آن حضرت به تمام آنها نگاهی انداخته، سپس فرمودند: «إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ»؛ شفاعت ما به کسانی که نماز را سبک بشمارند، نمی‌رسد[۸۳].

لازم به ذکر است که امام صادق(ع) هیچ‌یک از نمازهای نافله را ترک نمی‌کرده و تمام نمازهای نافله را باخضوع و خشوع و حضور قلب به‌جا می‌آوردند. هنگامی که امام صادق قصد نماز می‌کردند، رنگ چهره آن حضرت زرد می‌شد و تمام اعضای بدن آن حضرت از ترس خدای تعالی به لرزه می‌افتاد. مجموعه‌ای از دعاها از آن حضرت به یادگار مانده است که در حال وضو و توجّه به نماز، در حال قنوت و بعد از نماز، آن حضرت به‌وسیله این کلمات با خداوند نجوا می‌کرده است‌[۸۴].

۲. روزه: روزه یکی از عبادات مهم اسلام است و این بدان جهت است که براین عبادت، آثار مهم اجتماعی، طبّی و اخلاقی مترتّب شده و روزه سپری در برابر آتش جهنّم است. هم‌چنان که امام صادق(ع) در روایت چنین فرموده‌اند: «وَ هُوَ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ»[۸۵]. امام صادق(ع) این‌چنین روزه‌داران را به آراستن خود به اخلاق و آداب روزه‌داری ترغیب و تشویق فرموده است: «إِذَا صُمْتَ فَلْيَصُمْ سَمْعُكَ وَ بَصَرُكَ وَ لِسَانُكَ مِنَ الْقَبِيحِ وَ الْحَرَامِ وَ دَعِ الْمِرَاءَ وَ أَذَى الْخَادِمِ وَ لْيَكُنْ عَلَيْكَ وَقَارُ الصِّيَامِ وَ لَا تَجْعَلْ يَوْمَ صَوْمِكَ مِثْلَ يَوْمِ فِطْرِكَ سَوَاءً...»؛ و چون روزه گرفتی، باید که گوش، چشم و زبانت نیز روزه بدارد و به قبیح و حرام باز نشود. جدال را ترک کن، به خدمتکار خود آزار مرسان، وقار روزه را حفظ کن و مبادا که روز روزه‌داری‌ات با روزی که روزه نداری، یکسان باشد[۸۶].

امام صادق(ع) بیشتر روزهای عمر شریفش را به جهت نزدیکی به خداوند متعال، روزه‌دار بود و این مسأله در ماه مبارک رمضان، شکل دیگری به خود می‌گرفت. آن حضرت باشوق و اشتیاق زایدالوصفی به استقبال ماه مبارک رمضان می‌رفتند و چند دعای مهم برای وقت دیدن هلال ماه مبارک رمضان از ایشان به‌جا مانده است. همچنان که دعاهای دیگری در خصوص روزهای دیگر ماه مبارک رمضان، همچنین شب‌های مبارک قدر و روز عید فطر و روز عید قربان از آن حضرت به جای مانده است.

۳. حج: حج گذشته از قداست و معنویتی که دارد، از مهمترین گردهم‌آیی‌های سیاسی و عبادی است که همه ساله در عالم اسلام برپا می‌شود. مهمترین مشکلاتی که مسلمانان با آن مواجه هستند، چه از نظر اقتصادی یا اجتماعی و یا مشکلات سیاسی داخلی و خارجی، همه و همه در حج به معرض دید همه مسلمانان درمی‌آید. حج یکی از مهمترین وسائل ارتباطی است که مسلمانان جهان در آن با یکدیگر آشنا می‌شوند. امام صادق(ع) به دفعات متعدّد عمل حج را به انجام رساندند و با بسیاری از حاجیان مسلمان در این سفرها دیدار کردند. امام صادق(ع) در تمام این دیدارها، همیشه معلّم و ارشادکننده آنها به مسائل حج بوده‌اند. ایشان و پدر بزرگوارشان امام محمّد باقر(ع) همیشه کوشش داشته‌اند تا احکام حج را به صورتی مفصّل بیان نمایند و محدثان و فقها، احکام این فریضه مهم را از این دو امام بزرگ ثبت و ضبط نموده‌اند و اگر این دو شخصیت بزرگ نبودند، مسائل و احکام حج هرگز دانسته نمی‌شد.

امام صادق(ع) همواره همه مراسم مختلف حج از طواف و وقوف در عرفات و منی گرفته تا سایر اعمال را با خضوع و خشوع کامل به انجام می‌رساندند. بکر بن محمد ازدی گوید: طواف می‌کردم و در کنار من امام ابو عبد الله الصادق(ع) بود. هنگامی که آن حضرت از طواف فارغ شد، به سمت دیگری رفتند و دو رکعت نماز بین رکن بیت و حجر الاسود به‌جای آوردند. شنیدم که در هنگام سجود این نماز می‌فرمودند: «سَجَدَ وَجْهِي لَكَ تَعَبُّداً وَ رِقّاً، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ حَقّاً حَقّاً، الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ، وَ الْآخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ. وَ هَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ، نَاصِيَتِي بِيَدِكَ، فَاغْفِرْ لِي إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ، فَاغْفِرْ لِي فَإِنِّي مُقِرٌّ بِذُنُوبِي عَلَى نَفْسِي، وَ لَا يَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ...»؛ خداوندا، صورت من از روی بندگی و عبودیت در درگاه تو بر خاک افتاده و به درستی که هیچ خداوندی جز تو نیست. تویی که قبل از هرچیز بوده‌ای و بعد از هر چیز خواهی بود، و هان این منم که در پیشگاه تو ایستاده‌ام و موی پیشانی‌ام به دست توست. خدایا بر من ببخش که همانا گناه بزرگ را جز تو کسی نمی‌آمرزد. پس مرا ببخش که من به گناهانم اقرار کرده‌ام. خدایا مرا ببخش که گناه بزرگ را جز تو کسی نمی‌بخشد. سپس سر مبارکش را از سجده برداشت، گویا که صورتش را در آب فرو برده باشد، از شدّت اشک خیس شده بود[۸۷]. حماد بن عثمان گوید: ابا عبدالله جعفر بن محمد را دیدم که در موقف عرفات، دست بر آسمان برداشته بود، در همانجایی که پیامبر اکرم در آن وقوف می‌کرد، و کف دستانش به سمت آسمان بود[۸۸].

هنگامی که آن حضرت از خانه کعبه خارج می‌شد، این‌گونه می‌فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُمَّ لَا تُجْهِدْ بَلَاءَنَا، وَ لَا تُشْمِتْ بِنَا أَعْدَاءَنَا، فَإِنَّكَ أَنْتَ الضَّارُّ النَّافِعُ»؛ الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر. خداوندا امتحان ما را سخت نکن. دشمنان ما را به شماتت ما وامدار. همانا که تو هم آسیب‌رسان و هم مددکننده‌ای‌[۸۹]. حفص بن عمر -مؤذّن علی ابن یقطین- گوید: ما همیشه این روایت را نقل می‌کردیم که در حج سال ۱۴۰ هجری، بهترین مردم در میان مردم به‌پا خواهد خواست. من در آن سال به حج رفتم. ناگاه دیدم اسماعیل بن عبدالله بن عباس در میان مردم به‌عنوان امیر الحاج‌ به‌پا خواسته است. من از دیدن این منظره، به شدّت ناراحت شدم. امّا طولی نکشید که دیدیم جعفر صادق(ع) بر روی استری سوار و ایستاده است. بازگشتم و به اصحاب خود بشارت داده و گفتم این است آن بهترین مردم که ما آن را روایت می‌کردیم‌[۹۰].

امام صادق(ع) از بزرگترین خشوع‌کنندگان و دعاکنندگان در مواقف حج بودند. روایت شده که سفیان ثوری گفته است: به خدا قسم که دیدم جعفر بن محمد را، و ندیدم حاجی‌ای را که در مشاعر وقوف کرده باشد و در تضرّع و ابتهال و ناله و زاری به درگاه خداوند بیش از او یا به مانند او عملی انجام داده باشد. هنگامی که او به عرفات رسید، از مردم کناره گرفت و در دعا و نیایش به درگاه خدا در آن موقف شریف، غرق شد.[۹۱].

منابع

پانویس

  1. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۹.
  2. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۴۵.
  3. الفصول المهمه، ص۱۹۲.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۴۵.
  5. اصول کافى، ج۱، ص۴۷۲؛ تاریخ اهل البیت، ص۱۲۲؛ ارشاد، ج۲، ص۸۰؛ تذکرة الخواص ۳۰۶ و ۳۰۷. اما درباره قاسم بن محمد بن ابو بکر مى‌توان گفت که او یکى از فقیهان گران‌قدر و مورد احترام خلیفه زمان خود عمر بن عبدالعزیز بوده و درباره او گفته است اگر چنین اختیارى داشتم او را به منصب خلافت مى‌نشاندم، وى عمر طولانى داشته و در آخر عمر نابینا نیز گردیده بود، چون هنگام وفاتش فرارسید به پسرش گفت قبر مرا با زمین همسطح کن و هشدار که پس از من هرگز نگوى پدر م چنین و چنان بود، وى در مکانى به نام قدید که مکانى میان مکه و مدینه است وفات کرده است، شرح‌حال او را مى‌توان در این کتاب‌ها یافت: صفة الصفوة، ج۲، ص۵۱- ۵۲؛ المعارف، ص۱۰۲؛ معجم البلدان، ج۳، ص۳۱۳؛ وفیات الاعیان، ج۴، ص۵۹.
  6. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۴۶.
  7. الامام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۷۲.
  8. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۴۷.
  9. تاریخ ابن الوردى، ج۱، ص۲۶۶؛ الاتّحاف بحب الاشراف، ص۵۴؛ ابو نصر بخارى، سرّ السّلسلة العلویه، ص۳۴؛ ینابیع الموده، ص۴۵۷؛ تذکرة الحفّاظ، ج۱، ص۱۵۷؛ مؤمن شبلنجى، نور الابصار، ص۱۳۲؛ وفیات الاعیان، ج۱، ص۱۹۱.
  10. اصول کافى، ج۱، ص۴۷۲؛ مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۰؛ تاریخ اهل البیت، ص۸۱؛ ارشاد، ج۲، ص۱۷۹؛ اعلام الورى، ج۱، ص۵۱۴.
  11. مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۰۸.
  12. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۴۸.
  13. قزوینى، موسوعة الامام الصادق، ج۱، ص۱۶۲.
  14. سمعانى در انساب، ج۳، ص۵۰۷ گفته است صادق لقب جعفر صادق است که به جهت صدق در گفتارش ملقب به این لقب گردیده است.
  15. موسوعة الإمام الصادق، ج۱، ص۲۲.
  16. تذکرة الخواص، ص۳۰۷؛ مرآة الزمان، ج۵، ص۱۶۶ از نسخه عکسى کتابخانه امام امیر المؤمنین(ع).
  17. تاریخ اهل البیت(ع)، ص۱۳۱؛ تذکرة الخواص، ص۳۰۷.
  18. مرآت الزمان، ج۵، ص۱۶۶.
  19. سر السلسلة العلویة، ص۳۴.
  20. مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۱.
  21. مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۱.
  22. مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۱.
  23. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۴۸.
  24. مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۲۸۱.
  25. این دسته از ستارگان در نزد ستاره‌شناسان به «اوریکا» یا «اریجا» معروفند.
  26. الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۱۰۸- ۱۱۲.
  27. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۵۱.
  28. الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۸.
  29. الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۷.
  30. الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۷.
  31. اختصاص، ص۱۸۳.
  32. الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۶.
  33. الإمام الصادق کما عرفه علماء الغرب، ص۴۶- ۴۷.
  34. اختصاص، ص۲۸۳.
  35. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۵۴.
  36. اختصاص، ص۲۰۳.
  37. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۵۷.
  38. کافى، ج۱، ص۳۰۷.
  39. کافى، ج۱، ص۳۰۷.
  40. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۰۴.
  41. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم» سوره فاطر، آیه ۳۲.
  42. تاریخ یعقوبى، ج۳، ص۱۷.
  43. الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۸۷.
  44. الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج۱، ص۵۸.
  45. حلیة الاولیا، ج۱، ص۷۲.
  46. البته اگر منظور شهرستانى، درگیرى آشکار از قبیل جنگ و سازماندهى تشکیلات فعال سیاسى باشد صحیح است وگرنه ما این حرف را قبول نداریم.
  47. الملل و النحل، ج۱، ص۱۴۷.
  48. مناقب ابو حنیفه، ج۱، ص۱۷۲؛ تحفه اثنى عشریه، ص۸.
  49. صفوة الصفوة، ج۲، ص۹۴.
  50. مطالب السئول، ج۲، ص۵۶.
  51. تهذیب الاسماء، ج۱، ص۱۴۹.
  52. وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۲۷.
  53. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۲۳.
  54. ذهبى، تاریخ الاسلام، ج۶، ص۴۵؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۵۷؛ تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، ج۵، ص۷۹.
  55. اصول کافى، ج۱، ص۲۲۹؛ آیه شریفه در متن روایت به همین ترتیب آمده است، البته این آیه در قرآن به این صورت آمده است: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ... «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  56. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۲۹.
  57. أَلْبَسَكَ اللَّهُ مِنْهُ عَافِيَةً *** فِي نَوْمِكَ الْمُعْتَرِي وَ فِي أَرَقِكَ /// يُخْرِجُ مِنْ جِسْمِكَ السِّقَامَ كَمَا *** أَخْرَجَ ذُلَّ السُّؤَالِ مِنْ عُنُقِكَ
  58. مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۳۴۵؛ امالى طوسى، ج۱، ص۲۸۷.
  59. أحمد مغنیة، الإمام جعفر الصادق، ص۴۷.
  60. أحمد مغنیة، الإمام جعفر الصادق، ص۴۷.
  61. تاریخ الاسلام، ج۶، ص۴۵؛ مرآت الزمان، ج۶، ص۱۶۰؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۷.
  62. حیاة الإمام الصادق(ع)، ج۱، ص۶۴، به نقل از نثر الدرر.
  63. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۰.
  64. الامام جعفر الصادق، ص۴۷.
  65. مجموعه ورام، ج۲، ص۸۲.
  66. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۳.
  67. الامام جعفر الصادق، ص۴۶.
  68. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۴.
  69. النجوم الزاهرة، ج۵، ص۱۷۶.
  70. محمد بن سعد، طبقات کبرى، ج۱، ص۳۲.
  71. حیاة الامام الصادق(ع)، ج۱، ص۶۶، به نقل از مطالب السؤول.
  72. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۴.
  73. الامام جعفر الصادق، ص۴۸.
  74. خصال، ص۱۱.
  75. اصول کافى، ج۲، ص۶۵۷.
  76. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۵.
  77. الامام جعفر الصادق، ص۴۹.
  78. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۶.
  79. مجموعه ورام، ج۲، ص۸۶.
  80. وسائل الشیعه، ج۶، ص۴۳۲؛ ج۸، ص۱۲۹.
  81. وسائل الشیعه، ج۴، ص۴۳؛ ج۴۴، ص۲۶۲.
  82. وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۶.
  83. وسائل الشیعه، ج۳، ص۱۷.
  84. ر.ک: صحیفه صادقیه، که مجموعه دعاهایى است که از امام صادق(ع) مأثور است.
  85. وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۹۰.
  86. وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۶۵.
  87. قرب الاسناد، ص۲۸.
  88. قرب الاسناد، ص۳۱.
  89. قرب الاسناد، ص۳.
  90. قرب الاسناد، ص۹۸.
  91. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۳۷.