حسن سلوک در حدیث: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{نبوت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233);...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
#{{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ}}<ref>«آنانند که از آنها بهترین کارهایی را که کردهاند میپذیریم و در زمره بهشتیان از گناهان آنها -بنا به آن وعده راست که به آنان داده میشد- درمیگذریم» سوره احقاف، آیه ۱۶.</ref>. | #{{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ}}<ref>«آنانند که از آنها بهترین کارهایی را که کردهاند میپذیریم و در زمره بهشتیان از گناهان آنها -بنا به آن وعده راست که به آنان داده میشد- درمیگذریم» سوره احقاف، آیه ۱۶.</ref>. | ||
#{{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ}}<ref>«همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید و او پیروز آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۲.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۵۳۷.</ref> | #{{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ}}<ref>«همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید و او پیروز آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۲.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۵۳۷.</ref> | ||
==احسن در [[تفاسیر]]== | |||
[[شیخ طایفه]]، [[علی بن حسن طوسی]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً}}، فرموده: یعنی چه کسی از لحاظ [[فطرت]]، نیکوتر از [[خدای تعالی]] است؟<ref>تبیان، ج۱، ص۴۸۵.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا}}، فرموده: احسن در این جا صفت غیر منصرف است؛ چون بر وزن افعل است، و معنای آن، {{عربی|حیوا بتحیة احسن منها}} است. معنای تحیت در این جا، [[سلام]] است؛ به این معنا که چون یکی از [[مسلمانان]] به تو سلام نمود، تو به بهتر از آن بر او سلام کن، یا مثل آنچه بدان بر تو سلام نموده است، سلام را بر او برگردان. بنابراین وقتی به تو بگوید: {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ}}، پس تو در جواب بگو: {{متن حدیث|عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ}}، یا مثل آنچه بدان بر تو سلام نمود، به او بگو، و بعضی گفتهاند: برای [[اهل]] [[اسلام]] به سلامی بهتر پاسخ بدهید؛ زیرا از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] است که فرمود: {{متن حدیث|إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ أَهْلُ الْكِتَابِ فَقُولُوا وَ عَلَيْكُمْ}}: چون [[اهل کتاب]] بر شما سلام کنند، به آنان پاسخ دهید: {{متن حدیث|وَ عَلَيْكُمْ}}، و جماعتی از قدمای از [[مفسران]] فرمودهاند: سلام نمودن [[مستحب]]، و پاسخ دادن به آن [[واجب]] است؛ زیرا قوله: {{متن قرآن|وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا}}، امری است که اقتضای ایجاب میکند<ref>تبیان، ج۱، ص۴۸۵.</ref>. | |||
همینطور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}}، فرموده: [[خدای تعالی]] در این [[آیه]] که به صورت استفهام بوده و مراد از آن، تقریر است، برای اسلام [[فضل]] نسبت به سایر [[ملل]] را [[قضاوت]] نموده است، و مراد از “وجه” در این جا، نفس او و ذاتش است، و معنای آن این است که چه کسی در طریق، مستقیمتر و در [[راه]]، [[هدایت]] شدهتر از کسی است که نفس و ذاتش را در [[اطاعت]] خدای تعالی و [[تصدیق]] نسبت به پیامبرش [[تسلیم]] او نموده است، و این در حالی است که او آنچه را [[خدای متعال]] به آن امر نموده و [[ابراهیم]]{{ع}} بر آن بود؛ چنان که [[پیامبر]] بعد از خود را به آن امر نمود و به آنان سفارش کرد، به [[اقرار به توحید]] و به [[عدل]] او و به تنزیهاش از آنچه سزاوارش نیست، انجام دهنده است به فعل [[نیکو]]، در حالی که ابراهیم{{ع}} [[حنیف]] بود؛ یعنی متمایل به [[اسلام]] بود، و به [[دین]] پروردگارش نسبت به [[یهودیت]] و [[نصرانیت]]، [[عادل]] بود، و از [[دین یهود]] و [[نصاری]] که هریک از آنها در درونشان دچار تناقضاند، [[عدول]] داشت، و در این طریق، مستقیم و [[استوار]] بود<ref>تبیان، ج۳، ص۳۳۹.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ}}، از باب کنایه است، و در معنای آن، دو قول است، و یک قول آن، بدین معناست: آیا [[حکم]] [[زمان جاهلیت]] را؛ یعنی دوران [[پرستش]] [[بتها]] را، [[طلب]] میکنید که در آن [[فقرا]] محکوم و ملزم به اجرای حکم بودند و اقویا و [[اغنیا]] در اجرای حکم، مورد [[مؤاخذه]] واقع نمیشدند؟ و قوله: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}، {{متن قرآن|حُكْمًا}}، [[منصوب]] بر تمییز است؛ یعنی از نظر فصل بین [[حق و باطل]] بدون جانبداری و بدون رعایت [[خویشاوندی]]، و معنای آن چنین است: و چه کسی [[افضل]] و [[برتر]] است از [[خدای متعال]] در حکم نمودن و تمییز بین حق و باطل بدون جانبداری و بدون رعایت خویشاوندی، برای گروهی که به [[خدای تعالی]] و به حکم او [[یقین]] دارند<ref>تبیان، ج۳، ص۵۴۲.</ref>. | |||
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، فرموده: مراد از [[قرب]]، [[تصرف]] در آن است، و در معنای قوله: {{متن قرآن|إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، سه قول است؛ یکی، [[حفظ]] نمودن [[مال]] است برای [[یتیم]] تا او بزرگ شود، پس از آنکه بزرگ شد، مال را به او [[تسلیم]] کنند. قول دیگر، این است که آن را در جهت [[تجارت]] صرف کنند تا برای آن یتیم بهره و سودی داشته باشد، و قول سوم، آنکه برای [[مال]] آن [[یتیم]]، [[قیم]] شناخته شده [[نیکوکاری]] را بگیرند که بدون کسوه و مخارج (در [[حفظ]] آن مال و در افزودن بر آن) تلاش کند<ref>تبیان، ج۴، ص۳۱۸.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، فرموده: {{متن قرآن|الْحِكْمَةِ}} عبارت است از [[معرفت]] به مراتب [[افعال]] در [[حسن و قبح]]، و [[صلاح]] و [[فساد]]. فرق بین [[حکمت]] و [[عقل]] در این است که [[عاقل]] گرهزننده است چیزی را که مانع فساد گردد، و [[حکیم]]، [[عارف]] است به چیزی که مانع فساد شود، و حکمت، مشترک است بین معرفت و عقل مستقیم، و قوله: {{متن قرآن|وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}}، معنای [[وعظ]]، منصرف نمودن از [[قبیح]] است بر وجهی که به ترک آن رغبت حاصل کند و در انجام آن، [[پارسایی]] نماید، و گفتهاند: {{متن قرآن|الْحِكْمَةِ}}، [[نبوت]] است و {{متن قرآن|الْمَوْعِظَةِ}}، [[قرآن]]. قوله: {{متن قرآن|وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، [[جدال]]، عبارت است از بر تابانیدن [[خصم]] از [[راه]] و روشی که دارد، به طریق [[دلیل]] و [[برهان]] با آنچه [[بهترین]] است و در آن، [[نرمی]] [[رفاقت]]، سنگینی و [[آرامش]] است با [[نصرت]] و [[یاری]] [[حق]] با [[حجت]] و برهان<ref>تبیان، ج۶، ص۴۴۰.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}، فرموده: یعنی از لحاظ [[عاقبت]] و آن چیزی که کار به آن بازگشت میکند، نیکوتر است<ref>تبیان، ج۶، ص۴۷۷.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ}}، فرموده: [[خدای تعالی]] به پیامبرش امر فرمود به این که آن [[بدی]] را که از ناحیه [[کفار]] نسبت به او اسائه میشود، به نیکوتر از آن دفع کن، و معنای آن، این است که: آنان وقتی قول [[زشتی]] را که مبتنی بر [[شرک]] است، [[یادآوری]] کردند، تو در برابر آنان حجت اقامه کن و موعظهای را بیان بفرما، تا آنان را از راه غیر حق به جانب حق منصرف کنی و با بیان لطیف آنان را به سوی حق [[ترغیب]] نمایی، نظیر این قول: این مطلب جایز نیست، این سخن [[اشتباه]] است، این بیان از [[نیکو]] بودن [[انحراف]] دارد، و بهتر از همه، این است که آنان را با [[دلیل]] و [[موعظه]]، به [[حقیقت]] برسانی، و مفسری گفته است: {{متن قرآن|بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}؛ یعنی [[چشمپوشی]] کردن و گذشت کردن، و نیز گفتهاند: آن، خطاب است به [[پیامبر]]، و مراد از آن، [[امت]] هستند، و معنای آن این است که: [[کارهای زشت]] و ناپسناد را با [[یادآوری]] [[کارهای نیک]] آنها دفع کن<ref>تبیان، ج۷، ص۳۴۷.</ref>. | |||
همینطور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}، فرموده: صورت [[آیه]]، صورت استفهام است، و در معنا، [[نفی]] است و تقدیر آن: {{عربی|و لیس احد احسن قولا ممن دعا إلی طاعة الله و اضاف إلی ذلک أن یعمل الاعمال الصالحات و یقول مع ذلک: اننی من المسلمین، الذین استسلموا لامرالله و انقادوا الی طاعته}} است؛ یعنی: و هیچ کس از لحاظ قول و گفته، نیکوتر نیست از کسی که [[دعوت]] به [[اطاعت]] [[خدای تعالی]] کند، و علاوه بر آن، [[اعمال]] صالحهای را انجام دهد، و با این همه میگوید: من از مسلمانانی هستم که [[تسلیم]] امر خدای تعالی و [[مطیع]] [[طاعت]] او میباشند<ref>تبیان، ج۹، ص۱۲۳؛مجمع البیان، ج۹، ص۱۳.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا}}، فرموده: یعنی آنان که از [[تابعین]] [[مسلمین]] هستند، و آنچه را که ما به آنان سفارش کردیم، انجام دادند، کسانی هستند که خدای تعالی [[طاعات]] را از آنان قبول میکند، و قوله: {{متن قرآن|أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا}}؛ یعنی آنچه را بدان، [[استحقاق]] [[پاداش]] دارند، از [[واجبات]] و [[مستحبات]]، از آنان قبول میکند؛ زیرا مباحات اگرچه نیکو هستند، نه به قبول توصیف میشوند، و نه استحقاق پاداش را در پی دارند<ref>تبیان، ج۹، ص۲۷۵؛ مجمع البیان، ج۹، ص۸۷.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا}}، فرموده: خدای تعالی، نفس خود را توصیف میکند، پس میفرماید: او تعالی کسی است که [[مرگ]] را [[خلق]] کرد تا با [[استقامت]] و [[صبر]] کردن بر آن، [[عبادت]] گردد، و [[حیات]] را آفرید تا با [[شکر]] نمودن بر آن، عبادت گردد، و قوله: {{متن قرآن|لِيَبْلُوَكُمْ}}؛ یعنی تا با شما [[معامله]] کند معامله آزمایشگر را به وسیله امر کردن و [[نهی]] کردن، پس به هر عمل کنندهای به اندازه عملی که انجام داده، [[پاداش]] میدهد، و “ابتلاء” به معنای [[آزمایش]] کردن است. | |||
فراء و زجاج که دو نفر از [[مفسرین]] هستند، گفتهاند: در [[کلام]] اضمار هست، و تقدیر آن چنین است: {{عربی|ليبلوكم فيعلم أحسن عملا}}: قدیم تعالی، اگرچه عالم به اشیاست قبل از ایجاد آنها، اما خلق را آزمایش میکند به نوع آزمایشی تا نسبت به آنان [[علم]] و [[آگاهی]] پیدا کند تا بر فعلشان بر حسب کاری که انجام دادهاند، [[جزا]] دهد، و چون پاداش، [[کیفر]]، گرامی داشتن و به جلال و [[شکوه]] رساندن، [[پسندیده]] نیست، مگر بعد از وجود [[طاعت]] و معشیت، ناچار است از این که تکلیفی، امر و نهیای، در کار باشد، و لذا بر این اساس است که آزمایش نمودن، به طور مجاز بر آن جاری گردد<ref>تبیان، ج۱۰، ص۵۸.</ref>. | |||
شیخ [[ابی علی فضل بن حسن طبرسی]] در [[مجمعالبیان]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ}}، فرموده: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ}}؛ یعنی [[دین]] [[خدای تعالی]] را [[پیروی]] کنید، و این، قول [[ابنعباس]] و بعضی دیگر از مفسرین است، و نزدیک به این قول از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده که فرمود: مقصود از آن، “اسلام” است، و در معنای آن گفتهاند: [[شریعت]] خدای تعالی که در آن [[ختنه]] کردن معمول میباشد، و نیز گفته شده: یعنی: {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}}<ref>«بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>، و قوله: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً}}؛ یعنی برای هیچ کس، نیکوتر از دین [[خدای تعالی]] نیست، و در لفظ استفهام است و در معنا [[انکار]]<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۲۱۹.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا}}، فرموده: خدای تعالی [[مسلمین]] را امر نمود به رد [[سلام]] بر [[مسلمان]]، به بهتر از سلامی که گفته شده، اگر [[مؤمن]] باشد؛ وگرنه باید در جواب بگوید: {{متن حدیث|وَ عَلَيْكُمْ}} و بر آن چیزی نیفزاید، و لذا قول [[خداوند]]: {{متن قرآن|بِأَحْسَنَ مِنْهَا}}، خاص مسلمین است، و قوله: {{متن قرآن|أَوْ رُدُّوهَا}}، برای [[اهل کتاب]] است، و بنا بر قول [[ابنعباس]]، پس چون مسلمان بگوید: {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكُمْ}}، پس در جواب بگو: {{متن حدیث|وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ}}، و چون بگوید: {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ}}، پس در جواب بگو: {{متن حدیث|وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ}}. پس در [[حقیقت]]، به او سلام گفتهای {{متن قرآن|بِأَحْسَنَ مِنْهَا}}، و این، منتهای سلام است، و گفتهاند: قوله: {{متن قرآن|أَوْ رُدُّوهَا}}، خاص مسلمین است. این گروه از [[مفسران]] گویند: چون مسلمان بر تو سلام کند، به احسن از سلامی که بر تو نموده، او را پاسخ بده، یا به مثل آنچه با آن بر تو سلام گفته، جواب گو، و این، قویترین قول است بنا بر آنچه از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که فرمود: {{متن حدیث|إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ أَهْلُ الْكِتَابِ فَقُولُوا وَ عَلَيْكُمْ}}؛ یعنی چون اهل کتاب بر شما سلام کنند، پس در جواب آنان بگویید: {{متن حدیث|وَ عَلَيْكُمْ}}<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۸۵.</ref>. | |||
همین طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}}، فرموده: قوله: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا}}، به صورت استفهام بوده و مراد از آن، تقریر است، و معنای آن این است که: چه کسی از لحاظ طریق، مستقیمتر، و از جهت [[راه]]، هدایتشدهتر است؛ یعنی هیچ کس از لحاظ [[اعتقاد]] نیکوتر نیست، {{متن قرآن|مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ}}؛ یعنی از کسی که [[تسلیم]] کند خودش و نفسش را به [[خدای تعالی]]، (مراد از {{متن قرآن|وَجْهَهُ}}در این جا، ذات و نفس او میباشد)، و معنای آن این است: [[مطیع]] [[خدای سبحان]] باشد، به [[طاعت]] او و پیامبرش و به [[تصدیق]] او، و گفتهاند: اعمالش را برای خدای تعالی [[خالص]] گرداند. {{متن قرآن|وَهُوَ مُحْسِنٌ}}؛ یعنی انجام دهنده [[کار نیک]] باشد؛ همانگونه که خدای تعالی به آن امر نموده، و گفتهاند: معنای {{متن قرآن|وَهُوَ مُحْسِنٌ}}، در جمیع اقوال و [[افعال]] است. {{متن قرآن|وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ}}؛ یعنی [[اقتدا]] کند به [[دین]]، [[سیرت]] و [[طریقت]] [[ابراهیم]]{{ع}}، آن چنان که او بر آن بود و آن را به [[فرزندان]] بعد از خودش امر و سفارش نمود، از [[اقرار به توحید]] و به [[عدل]] [[خدای متعال]] و [[تنزیه]] او تعالی از آنچه سزاوارش نیست، و از آن جمله است، [[نماز]] به سوی [[کعبه]]، [[طواف]] آن و سایر [[مناسک]]. {{متن قرآن|حَنِيفًا}}؛ یعنی با [[استقامت]]، بر روش و طریق او باشد. {{متن قرآن|وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}}، به نوعی [[محبت]] که هیچ خلل و رخنهای در [[دوستی]] او نباشد به جهت کمال دوستیاش، و مراد از: {{متن حدیث|خلته لله}}، این است که او [[دوست]] [[دوستان]] [[خدا]] و [[دشمن]] [[دشمنان]] خداست، و مراد از: {{متن حدیث|خلة الله تعالی له}}، [[یاری]] خدای تعالی است به او نسبت به هر کسی که [[اراده]] سوئی به او کند؛ هم چنان که ابراهیم{{ع}} را از [[آتش]] [[نمرود]] [[نجات]] داد و آن را بر او، {{متن قرآن|بَرْدًا وَسَلَامًا}}<ref>«گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و بیگزند باش» سوره انبیاء، آیه ۶۹.</ref> قرار داد<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۶.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}، فرموده: فی قوله: {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ}}، بعضی [[مفسرین]] گفتهاند: مراد از آن، [[یهود]] هستند؛ زیرا آنان [[حکم]] را بر [[ضعفا]] واجبالاجراء و لازم میدانستند و چون حکمی بر اشراف و [[اغنیا]] [[واجب]] میشد، آنان را بر اجرای آن [[مؤاخذه]] نمیکردند، پس به آنان گفته شد: آیا [[حکم جاهلیت]] را که در آن، [[بتها]] را میپرستیدند، [[طلب]] میکنید، و حال آنکه شما [[اهل کتاب]] هستید. {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا}}؛ یعنی هیچ کس حکمش نیکوتر از [[حکم]] [[خدای تعالی]] نیست: {{متن قرآن|لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}؛ یعنی نزد آن گروهی که [[یقین]] دارند<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۲۰۵.</ref>. | |||
همینطور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، فرموده: مراد از [[قرب]]، [[تصرف]] در آن است، و [[مال یتیم]] را اختصاص به ذکر نمود به جهت اینکه [[یتیم]] [[قادر]] نیست، نه از [[مال]] خودش [[دفاع]] کند، و نه از نفس خودش، و [[طمع]] دوختن به مال او از این بابت، شدید است، لذا [[نهی]] از تصرف در آن شده، اگرچه عدم تصرف غیر، در مال هر کسی [[واجب]] است، و قوله: {{متن قرآن|إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}؛ یعنی به [[خصلت]] یا طریقه نیکویی، و در معنای آن، سه قول است: یکی آنکه: با [[تجارت]] کردن با آن، به جهت سودی که میبرد، بر آن مال بیفزاید، و دوم آنکه: قیمی بر او بگیرند که خوردنش از آن مال، تنها به معروف باشد، بدون این که برای [[خرج]] [[لباس]] از آن مال بردارد، و سوم این که: از آن مال محافظت کنند تا او کبیر شود<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۳۸۴.</ref>. | |||
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}} هم فرموده: یعنی به [[دین]] پروردگارت [[دعوت]] کن؛ زیرا آن، راهی به [[رضایت]] اوست. {{متن قرآن|بِالْحِكْمَةِ}}؛ یعنی به [[قرآن]]، و قرآن [[حکمت]] نامیده شده؛ چون متضمن امر به حَسَن و نهی از [[قبیح]] است، و اصل حکمت، منع است، و البته، به آن، حکمت گفته شده؛ چون به منزله مانع از [[فساد]] و آنچه است که سزاوار [[اختیار]] کردن نباشد. گفتهاند: حکمت، عبارت است از [[معرفت]] به مراتب [[افعال]]، در [[حسن و قبح]]، و [[صلاح]] و فساد؛ زیرا به واسطه [[معرفت]] است که منع از [[فساد]]، و استعمال [[صدق]] و صواب در [[افعال]] و اقوال، واقع میگردد. {{متن قرآن|وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}}، معنای “وعظ حسن”، عبارت است از انصراف دادن از [[قبیح]] با ایجاد رغبت در ترک آن و [[پارسایی]] در انجام آن، و با آن، [[دلها]] نرم و [[خاشع]] میشوند، و گفتهاند: [[حکمت]]، عبارت است از [[نبوت]]، و [[موعظه]] [[حسنه]]، [[مواعظ]] [[قرآن]] است. {{متن قرآن|وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}؛ یعنی به وسیله قرآن و به [[بهترین]] نحوی که میتوانی از [[حجتها]] و [[براهین]] اقامه کنی، با آنان [[مناظره]] کن، و تقدیر آن: {{عربی|بالکلمة التی هی أحسن}} است<ref>مجمع البیان، ج۶، ص۳۹۲.</ref>. | |||
در شرحی در پاورقی آن چنین آمده: اقسام [[علوم]] نزد [[اهل]] [[منطق]] پنج تاست: [[برهان]]، [[خطابه]]، [[جدل]]، [[شعر]] و مغالطه، و [[دعوت به دین]]، با شعر و از [[راه]] مغالطه صحیح نباشد، لذا این [[دعوت]] منحصر است به برهان که قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ}}، بدان اشاره دارد. پس از آن، خطابه است که قوله تعالی: {{متن قرآن|وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}}، به آن اشاره دارد، و سپس جدل که از آن به “جدال احسن” یاد نموده، و قوله: {{متن قرآن|وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، به آن اشاره دارد، و این از لطایف قرآن است، خصوصاً در ترتیب آن در ذکر نمودن<ref>مجمع البیان، ج۶، ص۳۹۲.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}، فرمود: قوله: {{متن قرآن|ذَلِكَ خَيْرٌ}}؛ یعنی بهتر است از لحاظ [[ثواب]]، و گفتهاند: نزدیکتر است به [[خدای تعالی]]، و گفتهاند: تمام بودن پیمانه و وزن در دنیایتان، برای شما بهتر است؛ زیرا آن، اسم [[امانت]] را در [[دنیا]] تحصیل میکند. {{متن قرآن|وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}؛ یعنی از لحاظ [[عاقبت]] در [[جهان آخرت]] و از لحاظ بازگشت، نیکوتر است<ref>مجمع البیان، ج۶، ص۴۱۴.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ}}، فرموده: یعنی با [[چشمپوشی]] کردن و گذشت نمودن، بدیِ بدیکننده را دفع کن، و نیز در معنای آن گفتهاند: [[باطل]] آنان را با لطیفترین وجوه و روشنترین طریقی که به [[اجابت]] و قبول نزدیک است، با بیان [[دلایل]] و شرح [[براهین]] دفع کن<ref>مجمع البیان، ج۷، ص۱۱۷.</ref>. | |||
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا}}، فرموده: یعنی تا با [[امر و نهی]] کردن، با شما [[معامله]] کنم معامله آزمایشکننده را، پس به هر عمل کنندهای به اندازه عملش [[پاداش]] میدهم، و گفتهاند: تا بیازمایم کدامتان بیشتر [[مرگ]] را به یاد میآورد، و نیکوتر زمینه (توشه اندوزی) آن را فراهم میکند و پسندیدهتر بر مرگ او و بر مرگ غیر او [[صبر]] و [[استقامت]] دارد، و کدامیک از شما در حال [[زندگی]] دنیویتان او امر را [[اطاعت]] کرده، و از [[نواهی]] اجتناب مینماید. [[ابوقتاده]] گوید: از [[پیامبر]]{{صل}} درباره قوله تعالی: {{متن قرآن|أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا}}، سؤال نمودم که مقصود از آن چیست؟ آن [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|يَقُولُ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَقْلًا ثُمَّ قَالَ{{صل}}: أَتَمُّكُمْ عَقْلًا وَ أَشَدُّكُمْ لِلَّهِ خَوْفاً وَ أَحْسَنُكُمْ فِيمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ نَهَى عَنْهُ نَظَراً وَ إِنْ كَانَ أَقَلَّكُمْ تَطَوُّعاً}}؛ یعنی میگوید که کدامیک از شما از لحاظ [[عقل]]، نیکوتر است؟ [پس از آن فرمود:] کدامیک از شما از لحاظ عقل کاملتر، و از [[خدای تعالی]] به لحاظ [[ترس]] و [[خوف]]، شدیدتر بوده، و در آنچه [[خدای متعال]] به آن امر نموده و یا از آن [[نهی]] فرموده، از لحاظ [[آگاهی]] و [[بصیرت]]، نیکوتر است، و اگرچه در عمل به [[مستحبات]] نسبت به شما کمتر [[همت]] میگمارد؟ ابنعمر از پیامبر{{صل}} [[روایت]] کند که آن حضرت قوله:{{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ}}<ref>«بزرگوار است آنکه پادشاهی در کف اوست و او بر هر کاری تواناست» سوره ملک، آیه ۱.</ref>، را تا {{متن قرآن|أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا}}، [[تلاوت]] مینمود و سپس میفرمود: {{متن حدیث|أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَقْلًا وَ أَوْرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ أَسْرَعُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ}}؛ یعنی کدامیک از شما از لحاظ عقل، نیکوتر بوده و از حرامهای [[خدا]] بیشتر [[پرهیز]] دارد، و در اطاعت خدای متعال، بیشتر [[عجله]] و [[شتاب]] میکند؟<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۲۲.</ref>. | |||
[[ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشری خوارزمی]] در [[تفسیر کشاف]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ}}، فرموده: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ}}، مصدر مؤکد بوده و آن، فِعْلَة از “صبغ” است، و آن، حالتی است که بر آن رنگ واقع میشود. معنای آن، [[تطهیر]] [[الله]]؛ یعنی [[پاک]] شدن از جانب خداست؛ زیرا [[ایمان]] [[نفوس]] را پاک میگرداند. {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً}}؛ یعنی این که او بندگانش را با ایمان رنگ زده و بدین وسیله آنان را از آلودگیهای [[کفر]] پاک میکند. پس هیچ رنگی نیکوتر از رنگآمیزی او نیست<ref>کشاف، ج۱، ص۳۱۶.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا}}، فرموده: {{متن قرآن|بِأَحْسَنَ مِنْهَا}}، به این است که بگویی: {{متن حدیث|وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ}}، هنگامی که او بگوید: {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكُمْ}}، و چون بگوید: {{متن حدیث|وَ رَحْمَةُ اللَّهِ}}، شما مزید بر آن بگویی: {{متن حدیث|وَ بَرَكَاتُهُ}}. {{متن قرآن|أَوْ رُدُّوهَا}}: یا همانند آن را جواب دهید و رد [[سلام]] و برگشت جوابش، به مانند آن باشد؛ زیرا جواب دهنده، قول [[مسلمان]] را رد کرده و آن را تکرار میکند<ref>کشاف، ج۱، ص۵۴۹.</ref>. | |||
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}} هم فرموده: {{متن قرآن|أَسْلَمَ وَجْهَهُ}}: نفسش را برای [[خدا]] [[خالص]] نموده و آن را برای او [[تسلیم]] گردانیده؛ [[رب]] و معبودی به غیر از او نمیشناسد. {{متن قرآن|وَهُوَ مُحْسِنٌ}}: و او عمل کننده به [[نیکیها]] و ترک کننده بدیهاست. {{متن قرآن|حَنِيفًا}}، حال از متبع یا از [[ابراهیم]] است، مانند قوله: {{متن قرآن|قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درستآیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.</ref>، و او [[حنیف]] است؛ یعنی از همه [[ادیان]] به [[دین اسلام]] میل نموده<ref>کشاف، ج۱، ص۵۶۶.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، فرموده: {{متن قرآن|إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}: به جز به خصلتی که انجام دادنش نسبت به [[مال یتیم]] بهتر است، و آن، [[حفظ]] آن [[مال]] و بهرهبرداری کردن از آن است، و معنای آن این است که آن را برایش حفظ کنید تا او به [[ادراک]] سن [[بلوغ]] برسد، بعد مال را به او رد کنید<ref>کشاف، ج۲، ص۶۱.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، فرموده: {{متن قرآن|وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}؛ یعنی به طریقی که آن، [[نیکوترین]] طرق [[مجادله]] است از [[مدارا کردن]] و [[نرمی]] نشان دادن بدون درشت خویی و [[بدزبانی]] و [[سرزنش]] کردن<ref>کشاف، ج۲، ص۴۳۵.</ref>. | |||
همینطور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}، فرموده: {{متن قرآن|وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}: و نیکوتر است از لحاظ [[عاقبت]]، و آن، تفعیل از “آل” است هنگامی که بازگردد، و آن، چیزی است که به سوی آن برگشت میکند<ref>کشاف، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ}}، فرموده: آن بلیغتر است از این که گفته شود: {{عربی|بالحسنه السیئة}}، برای آنچه از [[تفضیل]] که در آن است؛ مثل این که گفته است: {{عربی|ادفع بالحسنی السیئة}}، و معنای آن این است: گذشت از [[بدی]] کردن آنان، و مقابله نمودنش به آنچه ممکن است از [[احسان]]، تا اینکه گذشت، احسان و بذل [[استطاعت]] در آن با هم جمع شوند، [[حسنه]] دو چندانی خواهد بود به ازای بدی، و این قضیه قوله: {{متن قرآن|بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ}} است<ref>کشاف، ج۳، ص۴۱-۴۲.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}، فرموده: {{متن قرآن|مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ}}، از [[ابن عباس]] است که او [[رسول الله]]{{صل}} است که [[دعوت به اسلام]] نمود، {{متن قرآن|وَعَمِلَ صَالِحًا}}، در آنچه بین او و بین پروردگارش بود و [[اسلام]] را آیینی برای او گردانید. {{متن قرآن|وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}، غرض این نیست که به این [[کلام]] سخن گفت و لکن [[دین اسلام]] را [[مذهب]] و معتقدش قرار داد<ref>کشاف، ج۳، ص۴۵۳.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا}}، از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] است که [[آیه]] را [[تلاوت]] نمود، پس همین که به قوله: {{متن قرآن|أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا}}، رسید، فرمود: {{متن حدیث|أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَقْلًا وَ أَوْرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ أَسْرَعُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ}}؛ یعنی کدامین شما در [[پارسایی]] نسبت به [[محارم]] [[خدا]]، عقلاً و برای اغراض او، فهماً، تمام و کامل هستید؟ و مراد این است که به شما [[حیات]] را اعطا نمود تا به واسطه آن، [[قدرت]] بر عمل داشته باشید و امکاناتی را فراهم کنید<ref>کشاف، ج۴، ص۱۳۴.</ref>. | |||
[[مولی]] الاجل [[سید عبدالله ابن محمد رضا حسینی]]، معروف به [[شر]]، در تفسیرش، فی قوله تعالی: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ}}، فرموده: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ}}، مصدر مؤکد است برای {{متن قرآن|آمَنَّا}} (در آیه ۱۳۶)؛ یعنی: {{عربی|صبغة الله صبغه}}، و آن، فطرتی است که [[خدای تعالی]] [[مردم]] را بر آن پدید آورده، و دینش میباشد که ما را به آن [[هدایت]] نموده یا این که ما را با [[ایمان]] به آن [[طاهر]] ساخته است به نوعی [[تطهیر]] که آن را برای مشاکله [[صبغه]] نامیده است، پس همانا [[نصاری]] فرزندانشان را در آب زرد رنگی که به آن “معمودیه” میگفتند، فرو میبردند و آن را برای ایشان تطهیر و تحقق بخش [[نصرانیت]] آنان قرار میدادند، {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً}}؛ یعنی هیچ [[دینی]] از [[دین]] او (خدای تعالی) نیکوتر نیست<ref>تفسیر شبر، ص۵۵.</ref>. | |||
همینطور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ}}، فرموده: آن، [[سلام]] متعارف [[شرعی]] است نه [[جاهلی]]، و [[روایت]] است که آن، عبارت است از سلام و غیر آن از [[برّ]] و [[نیکی]]، و قوله: {{متن قرآن|فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا}}؛ یعنی پس سلام کنید به بهتر از آن یا به مثل آن<ref>تفسیر شبر، ص۲۱۱.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}}، [[تفسیر]] فرموده: {{متن قرآن|وَمَنْ}}؛ یعنی هیچ کس {{متن قرآن|أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ}}؛ یعنی [[تسلیم]] کند نفسش را یا [[خالص]] گرداند قلبش را، {{متن قرآن|لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ}}؛ یعنی از لحاظ قول و عمل یا [[موحد]] باشد، {{متن قرآن|وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا}}؛ یعنی موافق باشد با [[ملت]] [[اسلام]]<ref>تفسیر شبر، ص۲۲۶.</ref>. | |||
همینطور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، فرموده: {{متن قرآن|إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}؛ یعنی با آن خصلتی که نیکوتر است عمل کردن به آن، مانند: [[حفظ]] آن و نموّ دادنش<ref>تفسیر شبر، ص۳۳۱.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، فرموده: [[دعوت]] کن به [[دین]] پروردگارت، {{متن قرآن|بِالْحِكْمَةِ}}؛ یعنی با [[براهین]] واضح و آشکار، {{متن قرآن|وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}}؛ یعنی با گفتارهای مورد قبول قانع کننده که هم مورد رغبت باشد و هم مورد [[خوف]] و [[ترس]]، {{متن قرآن|وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}؛ یعنی با طرق [[مناظره]] [[نیکو]]، مانند: [[مدارا کردن]] در [[نصیحت]]، و [[نرمی]] کردن در [[پند]] و [[موعظه]]<ref>تفسیر شبر، ص۵۸۴.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}، فرموده: و نیکوتر است از لحاظ [[عاقبت]] و [[محل]] برگشت<ref>تفسیر شبر، ص۵۹۲.</ref>. | |||
همینطور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ}}، فرموده: یعنی دفع کن با آن خصلتی که آن [[چشمپوشی]] کردن و گذشت نمودن از [[بدی]] است، و با آن به وسیله [[احسان]] نمودن مقابله کن، و گفتهاند: آن، کلمه [[توحید]] است، و {{متن قرآن|السَّيِّئَةَ}} [[شرک]] است<ref>تفسیر شبر، ص۷۲۴.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ}}، فرموده: هیچ کس در گفتار از کسی که [[دعوت به توحید]] [[خدای تعالی]] میکند، نیکوتر نیست<ref>تفسیر شبر، ص۹۷۹.</ref>. | |||
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا}} هم فرموده: قبول میکنیم از آنان [[نیکوترین]] چیزی را که انجام دادند، با [[پاداش]] دادن به آنان به ازای طاعاتشان<ref>تفسیر شبر، ص۱۰۲۲.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا}}، فرموده: [[موت]] و [[حیات]] را ایجاد کرد بر حسب تقدیرش، اگر آن دو ضد هم باشند، یا آنها را تقدیر کرد اگر موت عدم باشد، و آن را مقدم آورد، به خاطر این که در [[لطف]] و نحو آن، تقدم دارد. {{متن قرآن|وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ}}<ref>«با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید» سوره بقره، آیه ۲۸.</ref>، یا به جهت این که بر [[حسن]] عمل تحریک نماید. {{متن قرآن|لِيَبْلُوَكُمْ}}؛ یعنی: تا به واسطه [[تکلیف]] بر شما، شما را بیازماید، {{متن قرآن|أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا}}؛ یعنی کدامیک از شما از جهت عمل، خالصتر هستید؟<ref>تفسیر شبر، ص۱۱۳۸.</ref>. | |||
استاد [[علامه]] [[سید محمد حسین طباطبایی]] در [[تفسیر المیزان]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً}}، فرموده: یعنی این [[ایمان]] ذکر شده، برای ما [[صبغه]] [[الهی]] است و آن، [[بهترین]] صبغه است نه صبغه یهودیه و نه صبغه [[نصرانیه]]؛ به جهت [[تفرق]] در [[دین]] و عدم اقامه آن<ref>تفسیر شبر، ص۳۱۶.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}}، فرموده: به طریق ارسال مسلم، تقریر به استفهام نمود. پس البته، برای [[انسان]] چارهای نیست که دارای دین باشد، و بهترین دین، [[اسلام]] است که در آن، نفس و ذاتش برای خدایی که آنچه در [[آسمانها]] و [[زمین]] است، برای اوست، [[خضوع]] مینماید، خضوع [[بندگی]] را، و عمل میکند به آنچه اقتضای [[آیین]] [[ابراهیم]] هست. {{متن قرآن|حَنِيفًا}}، و آن، آیین [[فطری]] است، و [[خدای سبحان]] ابراهیم را که نفسش را برای [[خدای تعالی]] [[نیکو]] نمود، به عنوان اول کسی که اسلام [[اختیار]] نمود، برگرفت، و [[پیروی]] نماید از [[دینی]] که [[خالص]] باشد، در حالی که خلل و فُرَجی ندارد<ref>المیزان، ج۵، ص۹۱.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}، فرموده: قوله: {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ}}، استفهام توبیخی است، و قوله: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا}}، استفهام انکاری است؛ یعنی هیچکس از لحاظ [[حکم]]، نیکوتر از [[خدای تعالی]] نیست، و البته، حکم را به لحاظ [[حسن]] آن، [[تبعیت]] میکنند<ref>المیزان، ج۵، ص۳۸۷.</ref>. | |||
همینطور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ}} فرموده: به دلالت تعمیم، [[نهی]] از [[قرب]] نموده، پس [[خوردن مال یتیم]]، و استعمالش و هر گونه تصرفی در آن، [[حلال]] نیست، مگر به طریقی که آن، [[بهترین]] طرق متصوره برای [[حفظ]] آن [[مال]] است، و این [[حرمت]] ادامه دارد تا زمانی که {{متن قرآن|يَبْلُغَ أَشُدَّهُ}}؛ یعنی به [[بلوغ]] و [[رشد]] برسد؛ همچنان که قوله تعالی: {{متن قرآن|وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ}}<ref>«و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، داراییهایشان را به آنان بازگردانید» سوره نساء، آیه ۶.</ref>، بر آن، دلالت دارد<ref>المیزان، ج۷، ص۳۹۸.</ref>. | |||
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}} هم فرموده: شکی نیست در این که از [[آیه]] استفاده میشود این سه: یعنی [[حکمت]]، [[موعظه]] و [[مجادله]]، از راههای [[سخن گفتن]] و گفتگوست، و حکمت، به اصابه [[حق]] با [[علم]] و [[عقل]]، و موعظه، به [[یادآوری]] کردن به خوبی؛ آنچنان که [[رقت]] [[قلبی]] حاصل کند، و [[جدال]]، به [[گفتگو]] کردن به نحو [[منازعه]] و مغالبه، [[تفسیر]] شده است، و آنچه خدای تعالی از حکمت، موعظه و جدال به ترتیب ذکر فرمود، منطبق است بر آنچه در فن [[منطق]] مصطلح نمودهاند به [[برهان]]، [[خطابه]] و [[جدل]]، جز این که موعظه را [[مقید]] نمود به {{متن قرآن|الْحَسَنَةِ}}، و جدال را مقید نمود به {{متن قرآن|بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، و در این، دلالتی است بر این که برخی از موعظهها [[حسنه]] نیست، و برخی از جدالها، [[حسن]] و احسن نیست، و شاید تعلیل ذیل [[آیه]]: {{متن قرآن|إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}}، وجه تقیید [[موعظه]] را به حسنه، و [[جدال]] را به {{متن قرآن|هِيَ أَحْسَنُ}}، واضح نماید، و آیه از توزیع این طرق بر حسب مدعوین به [[دعوت]]، ساکت است، پس ملاک در استعمال آن از حیث مورد، حسن اثر و حصول مطلوب است، و آن، [[حق]] است. لذا بعضی این چنین بیان کردند که: طرق سه گانه مذکور ([[حکمت]]، موعظه و جدال) مرتب است به ترتیب [[فهم]] [[مردم]] در استعدادشان نسبت به قبول حق. پس بعضی مردم [[خواص]] [[الناس]] هستند و آنان افراد قویالاستعداد و دارای [[نفوس]] مشرقه برای [[ادراک]] حقایق عقلیه بوده و بسیار مألوف با [[علم]] و [[یقین]] هستند. اینان را با حکمت دعوت به حق میکنند که همان [[برهان]] است، و بعضی [[عوام]] هستند و آنان، صاحبان نفوس مکدره و استعدادهای [[ضعیف]] هستند، و شدت [[الفت]] آنان، با [[محسوسات]] است. اینان را با موعظه حسنه دعوت به حق میکنند، و بعضی از آنان [[اصحاب]] [[عناد]] و لجاج هستند که به [[باطل]] [[مجادله]] میکنند تا برهان حق را به وسیله آن، باطل کنند و [[نور]] [[خدا]] را با دهانشان باطل نمایند: {{متن قرآن|لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ}}<ref>«بر آنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش کنند» سوره صف، آیه ۸.</ref>، و آرای باطله در نفوس آنان [[رسوخ]] کرده و [[تقلید]] از گذشتگان در [[مذاهب]] [[خرافی]]، بر آنان [[غلبه]] نموده است، به طوری که [[مواعظ]] و عبرتها، برای آنان [[نافع]] نباشد، و برای اینان، امر به مجادله به احسن شده است<ref>المیزان، ج۱۲، ص۳۹۸-۴۰۰.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}، فرموده: “خیر”، آن است که چون امر مردد شود بین آن و بین چیز دیگر، [[واجب]] باشد که [[انسان]] آن را [[اختیار]] کند، و “تأویل”، آن حقیقتی است که امر به آن منتهی میشود، و این که پرداخت پیمانه و وزن با [[میزان]] درست، خیر باشد، برای این است که در این کار [[پارسایی]] میباشد از [[سرقت]] [[اموال]] [[مردم]] و [[اختلاس]] آن از راهی که نمیدانند، و [[جلب اعتماد]] ایشان، و این که آن دو {{متن قرآن|أَحْسَنُ تَأْوِيلًا}} هستند، برای آنچه است که در آنهاست از رعایت [[رشد]] و [[استقامت]] در اندازهبندی نمودن مردم نسبت به معیشتشان؛ زیرا [[معیشت]] مردم در بهره بردن از کالای [[حیات]]، بر دو اصل [[استوار]] است: تحصیل متاع صالحه برای بهره بردن از آن، و مبادله نمودن مقدار زاید بر نیاز شان. پس آن هنگام که زیانی به لحاظ نقض در کیل، و یا کاهش در وزن، ببینند، از هر دو جهت در حیات خلل وارد شود، و در نتیجه، از میان عموم مردم [[امنیت]] سلب گردد<ref>المیزان، ج۱۳، ص۹۶.</ref>. | |||
همینطور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا}}، فرموده: {{متن قرآن|تَقَبَّلُ}} رساتر از “قبول” است، و مراد از {{متن قرآن|أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا}}، [[طاعات]] آنان است، از [[واجبات]] و [[مستحبات]]، پس آنهاست که قبول متقبله است، اما مباحات. اگرچه [[نیکو]] است، لکن متقبل نیست. این چنین در [[مجمع البیان]] ذکر نموده، و آن، [[تفسیر]] خوبی است، و مقابله تقبل به {{متن قرآن|أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا}} با [[تجاوز]] و گذشت از [[سیئات]]، آن را [[تأیید]] میکند. پس مثل این است که گفته شده: {{عربی|إن أعمالهم طاعات من الواجبات و المندوبات، و هي أحسن أعمالهم، فنتقبلها، و سيئات، فتجاوز عنها، و ما ليس بطاعة و لا حسنة، فلا شأن له من قبول و غيره}}<ref>المیزان، ج۱۸، ص۲۲۰.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ}}، فرموده: “حیاة”، بودن شیء است به گونهای که [[آگاهی]] داشته باشد، و “موت”، عدم آن است. لکن [[موت]] بنا بر آنچه از [[تعلیم]] [[قرآن]] آشکار میشود، انتقال است از نشأهای از [[حیات]]، به نشأهای دیگر؛ هم چنان که فرمود: {{متن قرآن|نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«ما مرگ را میان شما رقم زدهایم و ناتوان نیستیم * که همگونههایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمیدانید، باز آفرینیم» سوره واقعه، آیه ۶۰-۶۱.</ref>، پس مانعی نیست از تعلق [[خلق]] به [[مرگ]]، مانند حیات، و فی قوله: {{متن قرآن|لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ}}، [[غایت]] [[خدای تعالی]] را در خلق [[موت]] و حیات بیان میکند، و “بلاء”؛ یعنی [[امتحان]]، و مراد از این که شما را این نوع خلق نمود، یعنی شما را زنده نمود و بعد شما را [[میر]] انید، خلق مقدمی امتحانیای که بدان ممتاز میشود از بین شما، آن کس که از لحاظ عمل نمودن نیکوتر است، و معلوم است که امتحان و تمییز دادن نمیباشد، مگر برای آن چنان امری که بعد آن، به استقبال شما میآید، میکنید، و آن، [[پاداش]] هر کس است به حسب عملی که انجام داده، و در [[کلام]]، اشاره است به این که مقصود بالذات از خلق او (تعالی)، رسیدن به خیر پاداش است، آنجا که [[حسن]] عمل را ذکر نمود و آن را به عنوان امتیاز به کسی داد که حسنهای را به جا آورد<ref>المیزان، ج۲۰، ص۴.</ref>. | |||
در [[تفسیر نمونه]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ}}، زیر عنوان “رنگهای غیر خدایی را بشویید”، چنین [[تفسیر]] فرموده: تنها رنگ خدایی را بپذیرید (که همان، رنگ [[ایمان]] و [[توحید]] [[خالص]] است): {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ}}. سپس اضافه میکند: چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟ و ما منحصراً او را [[پرستش]] میکنیم: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ}}، و به این ترتیب، [[قرآن]] [[فرمان]] میدهد، همه رنگهای [[نژادی]] و قبیلگی و سایر رنگهای تفرقهانداز را از میان بردارند، و همگی به رنگ [[الهی]] در آیند. [[مفسران]] نوشتهاند که در میان [[مسیحیان]]، معمول بود که [[فرزندان]] خود را “غسل تعمید” میدادند. گاه ادویه مخصوص زرد رنگی به آب اضافه میکردند و میگفتند: این [[غسل]]، مخصوصاً با این رنگ خاص، باعث [[تطهیر]] نوزاد از [[گناه]] ذاتیای که از [[آدم]] به [[ارث]] برده است، میشود. [[قرآن]] بر این [[منطق]] بیاساس، خطّ بطلان میکشد و میگوید: بهتر این است که به جای رنگ ظاهر و رنگهای خرافاتی و تفرقهانداز، رنگ [[حقیقت]] و خدایی را بپذیرید تا [[روح]] و جانتان از هر [[آلودگی]] [[پاک]] گردد. [[راستی]]، چه تعبیر [[زیبا]] و لطیفی است، اگر [[مردم]] رنگ خدایی را بپذیرند؛ یعنی رنگ [[وحدت]]، [[عظمت]]، [[پاکی]] و [[پرهیزگاری]]، رنگ بیرنگی، [[عدالت]]، [[مساوات]]، [[برابری]] و [[برادری]]، و رنگ [[توحید]] و [[اخلاص]] میتوانند در پرتو آن به همه [[نزاعها]] و کشکمشها که هرگاه بیرنگ [[اسیر]] رنگ شود، به وجود میآید، از میان بردارند، و ریشههای [[شرک]] و [[نفاق]] و [[تفرقه]] را برکنند. در حقیقت، این همان بیرنگی و حذف همه رنگها است. در [[احادیث]] متعددی از [[امام صادق]]{{ع}} در [[تفسیر]] این [[آیه]] [[نقل]] شده که مقصود از: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ}}، [[آیین پاک]] [[اسلام]] است. این [[حدیث]] نیز اشاره به همان است که در بالا گفته شد<ref>تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۷۳-۴۷۴.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا}}، فرموده: “تحیت” در لغت از ماده “حیات” و به معنای [[دعا]] برای [[حیات]] دیگری کردن است؛ خواه این دعا به صورت: {{متن حدیث|سَلَامٌ عَلَيْكَ}} ([[خداوند]] تو را به [[سلامت]] دارد)، و یا {{متن حدیث|حَيَّاكَ اللَّهُ}} (خداوند تو را زنده بدارد) و یا مانند آن، باشد. ولی معمولاً این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن با یکدیگر میکنند، شامل میشود که روشنترین مصداق آن، همان موضوع [[سلام کردن]] است. ولی از پارهای از [[روایات]]، همچنین [[تفاسیر]]، استفاده میشود که اظهار محبتهای عملی نیز در مفهوم “تحیت” داخل است. در [[تفسیر]] [[علی ابن ابراهیم]] از [[امام باقر]] و [[امام صادق]]{{عم}} چنین [[نقل]] شده که: {{متن حدیث|أَنَّ الْمُرَادَ بِالتَّحِيَّةِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى {{متن قرآن|وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ}} السَّلَامُ وَ غَيْرُهُ مِنَ الْبِرِّ}}: منظور از تحیت در [[آیه]]، [[سلام]] و هر گونه [[نیکی]] کردن است، و نیز در روایتی در کتاب [[مناقب]] چنین میخوانیم: کنیزی یک شاخه گل [[خدمت]] [[امام حسن]]{{ع}} [[هدیه]] کرد. [[امام]] در مقابل آن، وی را [[آزاد]] ساخت، و هنگامی که از علت این کار سؤال کردند، فرمود: [[خداوند]] این [[ادب]] را به ما آموخته، آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا}}، و سپس اضافه فرمود: [[تحیت]] بهتر، همان آزاد کردن اوست<ref>تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۲.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}}، فرموده: چه آیینی بهتر است از [[آیین]] کسی که با تمام وجود خود در برابر [[خدا]] [[تسلیم]] شده و دست از [[نیکوکاری]] برنمیدارد و پیرو [[آیین پاک]] [[خالص]] ابراهیم است. البته، آیه به صورت استفهام بیان شده، ولی منظور از آن، گرفتن [[اقرار]] از شنونده نسبت به این [[واقعیت]] است. در این آیه سه چیز، مقیاس [[بهترین]] آیین شمرده شده: نخست، تسلیم مطلق در برابر خدا: {{متن قرآن|أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ}}. دیگر، نیکوکاری: {{متن قرآن|وَهُوَ مُحْسِنٌ}}. منظور از نیکوکاری در این جا، هرگونه نیکی با [[قلب]]، زبان و عمل است، و در [[حدیثی]] که در [[تفسیر نورالثقلین]]، در ذیل این آیه، از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} نقل شده، در پاسخ این سؤال که منظور از [[احسان]] چیست؟ چنین میخوانیم: {{متن حدیث|أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ}}: احسان (در آیه) به این است که هر عملی در مسیر [[بندگی خدا]] انجام میدهی، آن چنان باشد که گویا خدا را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند و [[شاهد]] و ناظر تو است، و دیگر، [[پیروی]] از [[آیین پاک]] [[ابراهیم]] است: {{متن قرآن|وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا}}، و در پایان [[آیه]]، [[دلیل]] [[تکیه]] کردن روی [[آیین]] ابراهیم را چنین بیان میکند که: [[خداوند]] ابراهیم را به عنوان [[خلیل]] خود [[انتخاب]] کرد: {{متن قرآن وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}}<ref>تفسیر نمونه، ج۴، ص۱۴۴ - ۱۴۵.</ref>. | |||
همین طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}، فرموده: به عنوان استفهام [[انکار]] میفرماید: آیا اینها که مدعی پیروی از [[کتب آسمانی]] هستند، [[انتظار]] دارند با [[احکام]] [[جاهلی]] و قضاوتهای آمیخته به انواع تبعیضات، در میان آنها [[داوری]] کنی؟: {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ}}، در حالی که هیچ داوریای برای افراد با [[ایمان]]، بالاتر و بهتر از [[حکم خدا]] نیست: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}. همان طور که در ذیل [[آیات]] سابق گفتیم، در میان طوایف [[یهود]] نیز تبعیضات عجیبی بود؛ مثلاً اگر کسی از [[طایفه بنیقریظه]] فردی از [[طایفه]] [[بنینضیر]] را به [[قتل]] میرساند، [[قصاص]] میشد، و در صورت عکس، قصاص نمیکردند، و یا به هنگام گرفتن دیه، دو برابر دیه میگرفتند، و [[قرآن]] میگوید، این گونه تبعیضات، نشانه احکام [[جاهلیت]] است، و در میان [[احکام الهی]] هیچگونه [[تبعیض]]، در میان [[بندگان خدا]] نیست. | |||
در [[کتاب کافی]] از [[امیرمؤمنان]]، [[علی]]{{ع}}، [[نقل]] شده که فرمود: {{متن حدیث|الْحُكْمُ حُكْمَانِ حُكْمُ اللَّهِ وَ حُكْمُ الْجَاهِلِيَّةِ فَمَنْ أَخْطَأَ حُكْمَ اللَّهِ حَكَمَ بِحُكْمِ الْجَاهِلِيَّةِ}}: [[حکم]] دو گونه بیشتر نیست؛ یا حکم خداست، یا [[حکم جاهلیت]]، و هر کس حکم خدا را رها کند، به حکم جاهلیت تن در داده است<ref>نورالثقلین، ج۱، ص۴۶۰.</ref>، و از این جا روشن میشود مسلمانانی که با داشتن احکام آسمانی، به دنبال [[قوانین]] ساختگی [[ملل]] دیگری افتادهاند، در [[حقیقت]]، در مسیر جاهلیت گام نهادهاند<ref>تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۰۷-۴۰۸.</ref>. | |||
همین طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، در [[تفسیر نمونه]]، زیر عنوان: “ده [[دستور]] مهم [[اخلاقی]] در مقابله با مخالفان”، که سه [[دستور]] آن مربوط به این [[آیه]] است، فرموده: | |||
#نخست میگوید: به وسیله [[حکمت]]، به سوی [[راه]] پروردگارت [[دعوت]] کن: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}. “حکمت”، به معنای [[علم]] و [[دانش]]، و [[منطق]] و [[استدلال]] است، و در اصل، به معنای منع آمده، و از آنجا که علم و دانش و منطق و استدلال مانع از [[فساد]] و [[انحراف]] است، به آن، حکمت گفته شده، و به هر حال، نخستین گام در دعوت به سوی [[حق]]، استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر، دست انداختن در درون [[فکر]] و [[اندیشه]] [[مردم]] و به حرکت در آوردن آن و بیدار ساختن عقلهای خفته، نخستین گام محسوب میشود. | |||
#و به وسیله اندرزهای [[نیکو]]: {{متن قرآن|وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}}، و این، دومین گام در طریق دعوت به راه خداست؛ یعنی استفاده کردن از [[عواطف]] [[انسانها]]؛ چرا که [[موعظه]] و [[اندرز]]، بیشتر جنبه [[عاطفی]] دارد که با تحریک آن میتوان تودههای [[عظیم]] مردم را به طرف حق متوجه ساخت. در [[حقیقت]]، حکمت از “بُعد عقلی” وجود [[انسان]] استفاده میکند، و موعظه [[حسنه]] از “بُعد عاطفی” [در باره بعد عاطفی، در پاورقی چنین میخوانیم: بعضی از [[مفسران]]، در تفاوت میان “حکمت”، “موعظه حسنه” و “مجادله نیکو” گفتهاند: حکمت، اشاره به [[دلایل]] [[قطعی]] است، و موعظه حسنه، [[ادله]] ظنیه را میگویند، و اما [[مجادله]] نیکو، اشاره به دلایلی است که [[هدف]] از آن، [[الزام]] [[مخالفین]] و استفاده از مطالبی است که مورد قبول آنها میباشد (ولی آنچه در بالا آوردیم، مناسبتر به نظر میرسد)، و [[مقید]] ساختن “موعظه” به “حسنه”، شاید اشاره به آن است که اندرز در صورتی مؤثر میافتاد که خالی از هرگونه [[خشونت]]، [[برتریجویی]]، [[تحقیر]] طرف مقابل، تحریک [[حس]] [[لجاجت]] او و مانند آن بوده باشد. چه بسیارند اندرزهایی که اثر معکوسی میگذارند. به خاطر آنکه مثلاً در حضور دیگران و توأم با [[تحقیر]] انجام گرفته، و یا از آن، استشمام [[برتریجویی]] گوینده شده است! بنابراین، [[موعظه]] هنگامی اثر عمیق خود را میبخشد که “حسنه” باشد و به صورت [[زیبایی]] پیاده شود]. | |||
#و با آنها (یعنی [[مخالفان]]) به طریقی که نیکوتر است، به [[مناظره]] پرداز: {{متن قرآن|وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}، و این سومین گام، مخصوص کسانی است که [[ذهن]] آنها قبلاً از مسایل [[نادرستی]] انباشته شده و باید از طریق مناظره، ذهنشان را خالی کرد تا [[آمادگی]] برای [[پذیرش حق]] پیدا کنند. [[بدیهی]] است [[مجادله]] و مناظره نیز هنگامی مؤثر میافتد که {{متن قرآن|بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}} باشد، [[حق]] و [[عدالت]]، [[درستی]] و [[امانت]] و [[صدق]] و [[راستی]] بر آن [[حکومت]] کند، و از هر گونه توهین، تحقیر، خلافگویی و [[استکبار]] خالی باشد، و خلاصه، تمام جنبههای [[انسانی]] آن [[حفظ]] شود<ref>تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۴۴۵-۴۴۶.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ}}، در ادامه [[تفسیر آیه]] قبل، چنین میفرماید: سپس به [[پیامبر]]{{صل}} [[دستور]] میدهد که با این گروه [[مدارا]] کن و بدیهای آنها را با [[عفو و گذشت]] و [[نیکی]] دفع کن، و سخنان نامطلوب آنها را با [[بهترین]] [[منطق]] پاسخ گو: {{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ}} در این [[راه]]، [[عجله]] و شتابی نداشته باش و بدان: ما به آنچه آنها میگویند و توصیف میکنند، آگاهتریم: {{متن قرآن|نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ}}. میدانیم حرکات [[ناشایست]] و گفتار [[خشن]] و انواع [[اذیت]] و [[آزار]] آنها تو را ناراحت میکند، اما تو [[وظیفه]] نداری که در برابر آن خشونتها و زشتگوییها، [[مقابله به مثل]] کنی؛ تو [[بدی]] را با نیکی پاسخ ده که این خود، یکی از موثرترین روشها برای بیدارکردن غافلان و فریبخوردگان است<ref>تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۳۰۶-۳۰۷.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}، زیر عنوان “بدی را با نیکی دفع کن”، میفرماید: چه کسی گفتارش بهتر است از آن کس که [[دعوت]] به سوی [[خدا]] میکند و [[عمل صالح]] انجام میدهد، و میگوید: من از [[مسلمانان]] هستم و با تمام وجودم [[اسلام]] را پذیرفتهام. گرچه [[آیه]] به صورت استفهام است، ولی پیداست که استفهام، انکاری است؛ یعنی هیچکس سخنش از داعیان به سوی [[الله]] و منادیان [[توحید]] بهتر نیست؛ همان منادیانی که با عمل صالح خویش، [[دعوت]] زبانی خود را تأکید و تثبیت میکنند، و با [[اعتقاد]] به اسلام و [[تسلیم]] در برابر [[حق]]، بر عمل صالح خویش صحه میگذارند. این آیه با [[صراحت]]، [[بهترین]] گویندگان را کسانی معرفی کرده که دارای این سه وصفند: دعوت به الله، عمل صالح و تسلیم در برابر حق. در [[حقیقت]]، چنین کسانی، علاوه بر سه رکن معروف [[ایمان]]: [[اقرار]] به لسان، [[عمل به ارکان]] و ایمان به جنان ([[قلب]])، بر رکن چهارمی نیز چنگ زدهاند، و آن، [[تبلیغ]] و نشر [[آیین حق]] و [[اقامه دلیل]] بر مبانی [[دین]] و زدودن آثار [[شک و تردید]] از [[قلوب]] [[بندگان]] خداست. این منادیان با این چهار [[وصف]]، بهترین منادیان جهانند، گرچه گروهی از [[مفسران]] این اوصاف را [[تطبیق]] بر شخص [[پیامبر]]{{صل}}، و یا پیامبر و امامانی که دعوت به سوی حق میکردند، و یا خصوص مؤذنها کردهاند؛ ولی پیداست، آیه مفهوم وسیع و گستردهای دارد که تمام منادیان توحید را که واجد این صفاتند، فرا میگیرد، هر چند [[برترین]] مصداقش شخص پیامبر{{صل}} است (مخصوصاً با توجه به [[زمان]] [[نزول آیه]])، و [[درجه]] بعد، [[ائمه معصومین]] و بعد از آنها، تمام [[علما]] و [[دانشمندان]]، مجاهدین [[راه]] حق، آمرین به معروف و ناهین از منکر و [[مبلغان]] اسلام از هر قشر و گروه، هستند، و این آیه، بشارتی است بزرگ و افتخاری است بینظیر برای همه آنها که میتوانند به آن دلگرم باشند، و اگر گفتهاند، در این آیه، [[مدح]] [[بلال حبشی]] [[مؤذن]] مخصوص پیامبر{{صل}} است، نیز به خاطر همین است که او در دورانی تاریک و وحشتناک، نغمه توحید را سرداد و [[جان]] خود را در برابر آن، سپر ساخت، و با [[ایمان راسخ]] و [[استقامت]] کمنظیر و [[اعمال صالح]] و تداوم خط صحیح [[اسلام]]، این اوصاف را تکمیل نمود. جمله {{متن قرآن|وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}، را دو گونه [[تفسیر]] کردهاند: نخست این که: {{متن قرآن|قَالَ}} در این جا، از ماده “قول” به معنای [[اعتقاد]] است؛ یعنی اعتقاد [[راسخ]] به اسلام دارد. دیگر این که، “قول” در این جا، به همان معنای “سخن گفتن” است؛ یعنی از روی [[افتخار]] و [[مباهات]] به [[آیین پاک]] [[خداوند]]، صدا میزند: من از [[مسلمین]] هستم. معنای اول مناسبتر است، هر چند جمع هر دو در مفهوم [[آیه]] امکان دارد<ref>تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۲۷۸-۲۷۹.</ref>. | |||
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ}}، در ادامه [[تفسیر آیه]] قبل میفرماید: آیه بعد، بیان گویایی است از [[اجر]] و [[پاداش]] این گروه از [[مؤمنان]] [[شکرگزار]] صالحالعمل و [[توبه]] کار، که به سه پاداش مهم در آن اشاره شده است؛ نخست میفرماید: آنها کسانی هستند که ما [[بهترین]] اعمالشان را قبول میکنیم: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا}}. چه بشارتی از این بالاتر که [[خداوند بزرگ]] و [[قادر]] و [[منان]] عمل [[بنده]] [[ضعیف]] و ناچیز را پذیرا شود که این خود، گذشته از آثار دیگر، افتخاری است بزرگ، و موهبتی است عالی و [[معنوی]]! با این که خداوند همه [[اعمال نیک]] را میپذیرد؛ چرا میگوید: بهترین [[اعمال]] آنها را پذیرا میشود؟ در پاسخ این سؤال، جمعی از [[مفسران]] گفتهاند: منظور از بهترین اعمال، [[واجبات]] و [[مستحبات]] است، در برابر مباحات که اعمال خوبی است، اما چیزی نیست که مورد پذیرش واقع شود و اجر و ثوابی به آن تعلق گیرد. پاسخ دیگر این که: خداوند بهترین اعمال آنها را معیار پذیرش قرار میدهد، و حتی اعمال [[درجه]] دو و کم اهمیت آنها را به [[حساب اعمال]] [[درجه]] یک، به [[فضل]] و رحمتش میگذارد. این درست به آن میماند که خریداری به عنوان فضل و [[کرم]]، اجناس متفاوتی را که از طرف فروشندهای عرضه شده است، به جای جنس اعلا [[محاسبه]] کند، و از فضل و [[لطف خداوند]]، هر چه گفته شود، عجیب نیست. | |||
[[موهبت]] دوم، [[پاکسازی]] آنها است، میگوید: ما از گناهانشان میگذریم: {{متن قرآن|وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ}}، در حالی که در میان [[بهشتیان]] جای دارند: {{متن قرآن|فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ}}، و این، سومین [[موهبت الهی]] نسبت به آنها است که آنان را با این که لغزشهایی داشتهاند، شستشو داده، و در کنار [[نیکان]] و پاکانی جای میدهند که از [[مقربان]] درگاه اویند. ضمناً از این تعبیر استفاده میشود که منظور از: {{متن قرآن|أَصْحَابِ الْجَنَّةِ}} در این جا، [[بندگان]] مقربی هستند که هرگز گرد و غبار [[معصیت]] بر دامانشان ننشسته، و این [[مؤمنان]] [[توبه]] کار، بعد از [[مغفرت الهی]]، در کنار و در سایه آنها جای میگیرند، و در پایان [[آیه]]، برای تأکید بر این [[نعمتها]] که گفته شد، میافزاید: این [[وعده]] صدقی است که پیوسته به آنها داده شده است: {{متن قرآن|وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ}}. چگونه وعده [[صدق]] نباشد، در حالی که [[تخلف]] از وعده، یا به خاطر [[پشیمانی]] و [[نادانی]] است، و یا از [[ضعف]] و [[ناتوانی]]، و [[خداوند]] از همه این امور، منزه است<ref>تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۳۳۰-۳۳۲.</ref>. | |||
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا}}، [[تفسیر]] فرموده: او کسی است که [[مرگ]] و [[حیات]] را [[آفریده]] تا شما را بیازماید که کدامیک بهتر عمل میکنید. “مرگ” اگر به معنای فنا و نیستی باشد، مخلوق نیست؛ چرا که [[خلقت]] به امور وجودی تعلق میگیرد، ولی میدانیم که [[حقیقت]] مرگ، انتقال از جهانی به [[جهان]] دیگر است، و این، قطعاً یک امر وجودی است که میتواند مخلوق باشد، و اگر مرگ در این جا قبل از حیات، ذکر شده، به خاطر تأثیر عمیقی است که توجه به [[مرگ]] در [[حسن]] عمل دارد. گذشته از این که مرگ قبل از [[زندگی]] بوده است. منظور از [[آزمایش]] [[خداوند]]؛ چنان که قبلاً نیز گفتهایم، نوعی پرورش است؛ به این معنا که [[انسانها]] را به میدان عمل میکشد تا ورزیده و آزموده و [[پاک]] و [[پاکیزه]] شوند و لایق [[قرب]] [[خدا]] گردند. قابل توجه این که: [[هدف]] آزمایش را [[حُسن]] عمل معرفی کرده، نه [[کثرت]] عمل، و این، [[دلیل]] بر این است که [[اسلام]] به “کیفیت” اهمیت میدهد، نه به “کمیت”. مهم، آن است که عمل، خالصانه و برای خدا، و مفید و جامع باشد، هر چند از نظر کمیت کم باشد. لذا در این که منظور {{متن قرآن|أَحْسَنُ عَمَلًا}} چیست؟ در بعضی [[روایات اسلامی]] از [[پیغمبر گرامی اسلام]]{{صل}} [[نقل]] شده که فرمود: {{متن حدیث|أَتَمُّكُمْ عَقْلًا وَ أَشَدُّكُمْ لِلَّهِ خَوْفاً وَ أَحْسَنُكُمْ فِيمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ نَهَى عَنْهُ نَظَراً وَ إِنْ كَانَ أَقَلَّكُمْ تَطَوُّعاً}}؛ منظور این است که کدامیک از شما [[عقل]] و [[خرد]] کاملتر، [[خداترسی]] بیشتر، و [[آگاهی]] فزونتر بر [[اوامر و نواهی الهی]] دارید، هر چند [[اعمال]] مستحبتان کمتر بوده باشد؟ [[بدیهی]] است، عقل کامل، عمل را پاکتر، و [[نیت]] را خالصتر و [[پاداش]] را بیشتر میکند، و در [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} میخوانیم: {{متن حدیث|لَيْسَ يَعْنِي أَكْثَرَ عَمَلًا وَ لَكِنْ أَصْوَبَكُمْ عَمَلًا وَ إِنَّمَا الْإِصَابَةُ خَشْيَةُ اللَّهِ وَ النِّيَّةُ الصَّادِقَةُ وَ الْحَسَنَةُ ثُمَّ قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى يَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِي لَا تُرِيدُ أَنْ يَحْمَدَكَ عَلَيْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ}}: منظور این نیست که کدامیک بیشتر عمل میکنید، بلکه منظور این است که کدامیک صحیحتر عمل میکنید، و عمل صحیح، آن است که توأم با [[خداپرستی]] و نیت پاک باشد. سپس فرمود: نگهداری عمل از [[آلودگی]]، سختتر است از خود عمل، و [[عمل صالح]]، عملی است که نمیخواهی احدی جز خدا تو را به خاطر آن بستاید<ref>تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۳۱۶ - ۳۱۸.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۵۴۰-۵۶۵.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۱ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۴
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث حسن سلوک است. "حسن سلوک" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حسن سلوک (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
تنظیم آیات احسن به ترتیب مصحفی آن
- ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ﴾[۱].
- ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا﴾[۲].
- ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾[۳].
- ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۴].
- ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۵].
- ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾[۶].
- ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۷].
- ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ﴾[۸].
- ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾[۹].
- ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ﴾[۱۰].
- ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ﴾[۱۱].[۱۲]
احسن در تفاسیر
شیخ طایفه، علی بن حسن طوسی فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً﴾، فرموده: یعنی چه کسی از لحاظ فطرت، نیکوتر از خدای تعالی است؟[۱۳]. نیز فی قوله تعالی: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾، فرموده: احسن در این جا صفت غیر منصرف است؛ چون بر وزن افعل است، و معنای آن، حیوا بتحیة احسن منها است. معنای تحیت در این جا، سلام است؛ به این معنا که چون یکی از مسلمانان به تو سلام نمود، تو به بهتر از آن بر او سلام کن، یا مثل آنچه بدان بر تو سلام نموده است، سلام را بر او برگردان. بنابراین وقتی به تو بگوید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ»، پس تو در جواب بگو: «عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ»، یا مثل آنچه بدان بر تو سلام نمود، به او بگو، و بعضی گفتهاند: برای اهل اسلام به سلامی بهتر پاسخ بدهید؛ زیرا از پیامبر(ص) روایت است که فرمود: «إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ أَهْلُ الْكِتَابِ فَقُولُوا وَ عَلَيْكُمْ»: چون اهل کتاب بر شما سلام کنند، به آنان پاسخ دهید: «وَ عَلَيْكُمْ»، و جماعتی از قدمای از مفسران فرمودهاند: سلام نمودن مستحب، و پاسخ دادن به آن واجب است؛ زیرا قوله: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾، امری است که اقتضای ایجاب میکند[۱۴].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾، فرموده: خدای تعالی در این آیه که به صورت استفهام بوده و مراد از آن، تقریر است، برای اسلام فضل نسبت به سایر ملل را قضاوت نموده است، و مراد از “وجه” در این جا، نفس او و ذاتش است، و معنای آن این است که چه کسی در طریق، مستقیمتر و در راه، هدایت شدهتر از کسی است که نفس و ذاتش را در اطاعت خدای تعالی و تصدیق نسبت به پیامبرش تسلیم او نموده است، و این در حالی است که او آنچه را خدای متعال به آن امر نموده و ابراهیم(ع) بر آن بود؛ چنان که پیامبر بعد از خود را به آن امر نمود و به آنان سفارش کرد، به اقرار به توحید و به عدل او و به تنزیهاش از آنچه سزاوارش نیست، انجام دهنده است به فعل نیکو، در حالی که ابراهیم(ع) حنیف بود؛ یعنی متمایل به اسلام بود، و به دین پروردگارش نسبت به یهودیت و نصرانیت، عادل بود، و از دین یهود و نصاری که هریک از آنها در درونشان دچار تناقضاند، عدول داشت، و در این طریق، مستقیم و استوار بود[۱۵].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ﴾، از باب کنایه است، و در معنای آن، دو قول است، و یک قول آن، بدین معناست: آیا حکم زمان جاهلیت را؛ یعنی دوران پرستش بتها را، طلب میکنید که در آن فقرا محکوم و ملزم به اجرای حکم بودند و اقویا و اغنیا در اجرای حکم، مورد مؤاخذه واقع نمیشدند؟ و قوله: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾، ﴿حُكْمًا﴾، منصوب بر تمییز است؛ یعنی از نظر فصل بین حق و باطل بدون جانبداری و بدون رعایت خویشاوندی، و معنای آن چنین است: و چه کسی افضل و برتر است از خدای متعال در حکم نمودن و تمییز بین حق و باطل بدون جانبداری و بدون رعایت خویشاوندی، برای گروهی که به خدای تعالی و به حکم او یقین دارند[۱۶]. فی قوله تعالی: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، فرموده: مراد از قرب، تصرف در آن است، و در معنای قوله: ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، سه قول است؛ یکی، حفظ نمودن مال است برای یتیم تا او بزرگ شود، پس از آنکه بزرگ شد، مال را به او تسلیم کنند. قول دیگر، این است که آن را در جهت تجارت صرف کنند تا برای آن یتیم بهره و سودی داشته باشد، و قول سوم، آنکه برای مال آن یتیم، قیم شناخته شده نیکوکاری را بگیرند که بدون کسوه و مخارج (در حفظ آن مال و در افزودن بر آن) تلاش کند[۱۷].
نیز فی قوله تعالی: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، فرموده: ﴿الْحِكْمَةِ﴾ عبارت است از معرفت به مراتب افعال در حسن و قبح، و صلاح و فساد. فرق بین حکمت و عقل در این است که عاقل گرهزننده است چیزی را که مانع فساد گردد، و حکیم، عارف است به چیزی که مانع فساد شود، و حکمت، مشترک است بین معرفت و عقل مستقیم، و قوله: ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾، معنای وعظ، منصرف نمودن از قبیح است بر وجهی که به ترک آن رغبت حاصل کند و در انجام آن، پارسایی نماید، و گفتهاند: ﴿الْحِكْمَةِ﴾، نبوت است و ﴿الْمَوْعِظَةِ﴾، قرآن. قوله: ﴿وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، جدال، عبارت است از بر تابانیدن خصم از راه و روشی که دارد، به طریق دلیل و برهان با آنچه بهترین است و در آن، نرمی رفاقت، سنگینی و آرامش است با نصرت و یاری حق با حجت و برهان[۱۸]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾، فرموده: یعنی از لحاظ عاقبت و آن چیزی که کار به آن بازگشت میکند، نیکوتر است[۱۹].
نیز فی قوله تعالی: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾، فرموده: خدای تعالی به پیامبرش امر فرمود به این که آن بدی را که از ناحیه کفار نسبت به او اسائه میشود، به نیکوتر از آن دفع کن، و معنای آن، این است که: آنان وقتی قول زشتی را که مبتنی بر شرک است، یادآوری کردند، تو در برابر آنان حجت اقامه کن و موعظهای را بیان بفرما، تا آنان را از راه غیر حق به جانب حق منصرف کنی و با بیان لطیف آنان را به سوی حق ترغیب نمایی، نظیر این قول: این مطلب جایز نیست، این سخن اشتباه است، این بیان از نیکو بودن انحراف دارد، و بهتر از همه، این است که آنان را با دلیل و موعظه، به حقیقت برسانی، و مفسری گفته است: ﴿بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ یعنی چشمپوشی کردن و گذشت کردن، و نیز گفتهاند: آن، خطاب است به پیامبر، و مراد از آن، امت هستند، و معنای آن این است که: کارهای زشت و ناپسناد را با یادآوری کارهای نیک آنها دفع کن[۲۰].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾، فرموده: صورت آیه، صورت استفهام است، و در معنا، نفی است و تقدیر آن: و لیس احد احسن قولا ممن دعا إلی طاعة الله و اضاف إلی ذلک أن یعمل الاعمال الصالحات و یقول مع ذلک: اننی من المسلمین، الذین استسلموا لامرالله و انقادوا الی طاعته است؛ یعنی: و هیچ کس از لحاظ قول و گفته، نیکوتر نیست از کسی که دعوت به اطاعت خدای تعالی کند، و علاوه بر آن، اعمال صالحهای را انجام دهد، و با این همه میگوید: من از مسلمانانی هستم که تسلیم امر خدای تعالی و مطیع طاعت او میباشند[۲۱]. نیز فی قوله تعالی: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾، فرموده: یعنی آنان که از تابعین مسلمین هستند، و آنچه را که ما به آنان سفارش کردیم، انجام دادند، کسانی هستند که خدای تعالی طاعات را از آنان قبول میکند، و قوله: ﴿أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾؛ یعنی آنچه را بدان، استحقاق پاداش دارند، از واجبات و مستحبات، از آنان قبول میکند؛ زیرا مباحات اگرچه نیکو هستند، نه به قبول توصیف میشوند، و نه استحقاق پاداش را در پی دارند[۲۲].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾، فرموده: خدای تعالی، نفس خود را توصیف میکند، پس میفرماید: او تعالی کسی است که مرگ را خلق کرد تا با استقامت و صبر کردن بر آن، عبادت گردد، و حیات را آفرید تا با شکر نمودن بر آن، عبادت گردد، و قوله: ﴿لِيَبْلُوَكُمْ﴾؛ یعنی تا با شما معامله کند معامله آزمایشگر را به وسیله امر کردن و نهی کردن، پس به هر عمل کنندهای به اندازه عملی که انجام داده، پاداش میدهد، و “ابتلاء” به معنای آزمایش کردن است. فراء و زجاج که دو نفر از مفسرین هستند، گفتهاند: در کلام اضمار هست، و تقدیر آن چنین است: ليبلوكم فيعلم أحسن عملا: قدیم تعالی، اگرچه عالم به اشیاست قبل از ایجاد آنها، اما خلق را آزمایش میکند به نوع آزمایشی تا نسبت به آنان علم و آگاهی پیدا کند تا بر فعلشان بر حسب کاری که انجام دادهاند، جزا دهد، و چون پاداش، کیفر، گرامی داشتن و به جلال و شکوه رساندن، پسندیده نیست، مگر بعد از وجود طاعت و معشیت، ناچار است از این که تکلیفی، امر و نهیای، در کار باشد، و لذا بر این اساس است که آزمایش نمودن، به طور مجاز بر آن جاری گردد[۲۳].
شیخ ابی علی فضل بن حسن طبرسی در مجمعالبیان فی قوله تعالی: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ﴾، فرموده: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ﴾؛ یعنی دین خدای تعالی را پیروی کنید، و این، قول ابنعباس و بعضی دیگر از مفسرین است، و نزدیک به این قول از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: مقصود از آن، “اسلام” است، و در معنای آن گفتهاند: شریعت خدای تعالی که در آن ختنه کردن معمول میباشد، و نیز گفته شده: یعنی: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[۲۴]، و قوله: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً﴾؛ یعنی برای هیچ کس، نیکوتر از دین خدای تعالی نیست، و در لفظ استفهام است و در معنا انکار[۲۵]. نیز فی قوله تعالی: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾، فرموده: خدای تعالی مسلمین را امر نمود به رد سلام بر مسلمان، به بهتر از سلامی که گفته شده، اگر مؤمن باشد؛ وگرنه باید در جواب بگوید: «وَ عَلَيْكُمْ» و بر آن چیزی نیفزاید، و لذا قول خداوند: ﴿بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾، خاص مسلمین است، و قوله: ﴿أَوْ رُدُّوهَا﴾، برای اهل کتاب است، و بنا بر قول ابنعباس، پس چون مسلمان بگوید: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ»، پس در جواب بگو: «وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ»، و چون بگوید: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ»، پس در جواب بگو: «وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ». پس در حقیقت، به او سلام گفتهای ﴿بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾، و این، منتهای سلام است، و گفتهاند: قوله: ﴿أَوْ رُدُّوهَا﴾، خاص مسلمین است. این گروه از مفسران گویند: چون مسلمان بر تو سلام کند، به احسن از سلامی که بر تو نموده، او را پاسخ بده، یا به مثل آنچه با آن بر تو سلام گفته، جواب گو، و این، قویترین قول است بنا بر آنچه از پیامبر(ص) روایت شده که فرمود: «إِذَا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ أَهْلُ الْكِتَابِ فَقُولُوا وَ عَلَيْكُمْ»؛ یعنی چون اهل کتاب بر شما سلام کنند، پس در جواب آنان بگویید: «وَ عَلَيْكُمْ»[۲۶].
همین طور فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾، فرموده: قوله: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا﴾، به صورت استفهام بوده و مراد از آن، تقریر است، و معنای آن این است که: چه کسی از لحاظ طریق، مستقیمتر، و از جهت راه، هدایتشدهتر است؛ یعنی هیچ کس از لحاظ اعتقاد نیکوتر نیست، ﴿مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ﴾؛ یعنی از کسی که تسلیم کند خودش و نفسش را به خدای تعالی، (مراد از ﴿وَجْهَهُ﴾در این جا، ذات و نفس او میباشد)، و معنای آن این است: مطیع خدای سبحان باشد، به طاعت او و پیامبرش و به تصدیق او، و گفتهاند: اعمالش را برای خدای تعالی خالص گرداند. ﴿وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾؛ یعنی انجام دهنده کار نیک باشد؛ همانگونه که خدای تعالی به آن امر نموده، و گفتهاند: معنای ﴿وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾، در جمیع اقوال و افعال است. ﴿وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ﴾؛ یعنی اقتدا کند به دین، سیرت و طریقت ابراهیم(ع)، آن چنان که او بر آن بود و آن را به فرزندان بعد از خودش امر و سفارش نمود، از اقرار به توحید و به عدل خدای متعال و تنزیه او تعالی از آنچه سزاوارش نیست، و از آن جمله است، نماز به سوی کعبه، طواف آن و سایر مناسک. ﴿حَنِيفًا﴾؛ یعنی با استقامت، بر روش و طریق او باشد. ﴿وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾، به نوعی محبت که هیچ خلل و رخنهای در دوستی او نباشد به جهت کمال دوستیاش، و مراد از: «خلته لله»، این است که او دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان خداست، و مراد از: «خلة الله تعالی له»، یاری خدای تعالی است به او نسبت به هر کسی که اراده سوئی به او کند؛ هم چنان که ابراهیم(ع) را از آتش نمرود نجات داد و آن را بر او، ﴿بَرْدًا وَسَلَامًا﴾[۲۷] قرار داد[۲۸]. نیز فی قوله تعالی: ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾، فرموده: فی قوله: ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ﴾، بعضی مفسرین گفتهاند: مراد از آن، یهود هستند؛ زیرا آنان حکم را بر ضعفا واجبالاجراء و لازم میدانستند و چون حکمی بر اشراف و اغنیا واجب میشد، آنان را بر اجرای آن مؤاخذه نمیکردند، پس به آنان گفته شد: آیا حکم جاهلیت را که در آن، بتها را میپرستیدند، طلب میکنید، و حال آنکه شما اهل کتاب هستید. ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا﴾؛ یعنی هیچ کس حکمش نیکوتر از حکم خدای تعالی نیست: ﴿لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾؛ یعنی نزد آن گروهی که یقین دارند[۲۹].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، فرموده: مراد از قرب، تصرف در آن است، و مال یتیم را اختصاص به ذکر نمود به جهت اینکه یتیم قادر نیست، نه از مال خودش دفاع کند، و نه از نفس خودش، و طمع دوختن به مال او از این بابت، شدید است، لذا نهی از تصرف در آن شده، اگرچه عدم تصرف غیر، در مال هر کسی واجب است، و قوله: ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ یعنی به خصلت یا طریقه نیکویی، و در معنای آن، سه قول است: یکی آنکه: با تجارت کردن با آن، به جهت سودی که میبرد، بر آن مال بیفزاید، و دوم آنکه: قیمی بر او بگیرند که خوردنش از آن مال، تنها به معروف باشد، بدون این که برای خرج لباس از آن مال بردارد، و سوم این که: از آن مال محافظت کنند تا او کبیر شود[۳۰]. فی قوله تعالی: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ هم فرموده: یعنی به دین پروردگارت دعوت کن؛ زیرا آن، راهی به رضایت اوست. ﴿بِالْحِكْمَةِ﴾؛ یعنی به قرآن، و قرآن حکمت نامیده شده؛ چون متضمن امر به حَسَن و نهی از قبیح است، و اصل حکمت، منع است، و البته، به آن، حکمت گفته شده؛ چون به منزله مانع از فساد و آنچه است که سزاوار اختیار کردن نباشد. گفتهاند: حکمت، عبارت است از معرفت به مراتب افعال، در حسن و قبح، و صلاح و فساد؛ زیرا به واسطه معرفت است که منع از فساد، و استعمال صدق و صواب در افعال و اقوال، واقع میگردد. ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾، معنای “وعظ حسن”، عبارت است از انصراف دادن از قبیح با ایجاد رغبت در ترک آن و پارسایی در انجام آن، و با آن، دلها نرم و خاشع میشوند، و گفتهاند: حکمت، عبارت است از نبوت، و موعظه حسنه، مواعظ قرآن است. ﴿وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ یعنی به وسیله قرآن و به بهترین نحوی که میتوانی از حجتها و براهین اقامه کنی، با آنان مناظره کن، و تقدیر آن: بالکلمة التی هی أحسن است[۳۱].
در شرحی در پاورقی آن چنین آمده: اقسام علوم نزد اهل منطق پنج تاست: برهان، خطابه، جدل، شعر و مغالطه، و دعوت به دین، با شعر و از راه مغالطه صحیح نباشد، لذا این دعوت منحصر است به برهان که قوله تعالی: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ﴾، بدان اشاره دارد. پس از آن، خطابه است که قوله تعالی: ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾، به آن اشاره دارد، و سپس جدل که از آن به “جدال احسن” یاد نموده، و قوله: ﴿وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، به آن اشاره دارد، و این از لطایف قرآن است، خصوصاً در ترتیب آن در ذکر نمودن[۳۲]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾، فرمود: قوله: ﴿ذَلِكَ خَيْرٌ﴾؛ یعنی بهتر است از لحاظ ثواب، و گفتهاند: نزدیکتر است به خدای تعالی، و گفتهاند: تمام بودن پیمانه و وزن در دنیایتان، برای شما بهتر است؛ زیرا آن، اسم امانت را در دنیا تحصیل میکند. ﴿وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾؛ یعنی از لحاظ عاقبت در جهان آخرت و از لحاظ بازگشت، نیکوتر است[۳۳]. نیز فی قوله تعالی: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾، فرموده: یعنی با چشمپوشی کردن و گذشت نمودن، بدیِ بدیکننده را دفع کن، و نیز در معنای آن گفتهاند: باطل آنان را با لطیفترین وجوه و روشنترین طریقی که به اجابت و قبول نزدیک است، با بیان دلایل و شرح براهین دفع کن[۳۴].
فی قوله تعالی: ﴿لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾، فرموده: یعنی تا با امر و نهی کردن، با شما معامله کنم معامله آزمایشکننده را، پس به هر عمل کنندهای به اندازه عملش پاداش میدهم، و گفتهاند: تا بیازمایم کدامتان بیشتر مرگ را به یاد میآورد، و نیکوتر زمینه (توشه اندوزی) آن را فراهم میکند و پسندیدهتر بر مرگ او و بر مرگ غیر او صبر و استقامت دارد، و کدامیک از شما در حال زندگی دنیویتان او امر را اطاعت کرده، و از نواهی اجتناب مینماید. ابوقتاده گوید: از پیامبر(ص) درباره قوله تعالی: ﴿أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾، سؤال نمودم که مقصود از آن چیست؟ آن حضرت فرمود: «يَقُولُ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَقْلًا ثُمَّ قَالَ(ص): أَتَمُّكُمْ عَقْلًا وَ أَشَدُّكُمْ لِلَّهِ خَوْفاً وَ أَحْسَنُكُمْ فِيمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ نَهَى عَنْهُ نَظَراً وَ إِنْ كَانَ أَقَلَّكُمْ تَطَوُّعاً»؛ یعنی میگوید که کدامیک از شما از لحاظ عقل، نیکوتر است؟ [پس از آن فرمود:] کدامیک از شما از لحاظ عقل کاملتر، و از خدای تعالی به لحاظ ترس و خوف، شدیدتر بوده، و در آنچه خدای متعال به آن امر نموده و یا از آن نهی فرموده، از لحاظ آگاهی و بصیرت، نیکوتر است، و اگرچه در عمل به مستحبات نسبت به شما کمتر همت میگمارد؟ ابنعمر از پیامبر(ص) روایت کند که آن حضرت قوله:﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾[۳۵]، را تا ﴿أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾، تلاوت مینمود و سپس میفرمود: «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَقْلًا وَ أَوْرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ أَسْرَعُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ»؛ یعنی کدامیک از شما از لحاظ عقل، نیکوتر بوده و از حرامهای خدا بیشتر پرهیز دارد، و در اطاعت خدای متعال، بیشتر عجله و شتاب میکند؟[۳۶].
ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشری خوارزمی در تفسیر کشاف فی قوله تعالی: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ﴾، فرموده: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ﴾، مصدر مؤکد بوده و آن، فِعْلَة از “صبغ” است، و آن، حالتی است که بر آن رنگ واقع میشود. معنای آن، تطهیر الله؛ یعنی پاک شدن از جانب خداست؛ زیرا ایمان نفوس را پاک میگرداند. ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً﴾؛ یعنی این که او بندگانش را با ایمان رنگ زده و بدین وسیله آنان را از آلودگیهای کفر پاک میکند. پس هیچ رنگی نیکوتر از رنگآمیزی او نیست[۳۷]. نیز فی قوله تعالی: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾، فرموده: ﴿بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾، به این است که بگویی: «وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ»، هنگامی که او بگوید: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ»، و چون بگوید: «وَ رَحْمَةُ اللَّهِ»، شما مزید بر آن بگویی: «وَ بَرَكَاتُهُ». ﴿أَوْ رُدُّوهَا﴾: یا همانند آن را جواب دهید و رد سلام و برگشت جوابش، به مانند آن باشد؛ زیرا جواب دهنده، قول مسلمان را رد کرده و آن را تکرار میکند[۳۸].
فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾ هم فرموده: ﴿أَسْلَمَ وَجْهَهُ﴾: نفسش را برای خدا خالص نموده و آن را برای او تسلیم گردانیده؛ رب و معبودی به غیر از او نمیشناسد. ﴿وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾: و او عمل کننده به نیکیها و ترک کننده بدیهاست. ﴿حَنِيفًا﴾، حال از متبع یا از ابراهیم است، مانند قوله: ﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۳۹]، و او حنیف است؛ یعنی از همه ادیان به دین اسلام میل نموده[۴۰]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، فرموده: ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾: به جز به خصلتی که انجام دادنش نسبت به مال یتیم بهتر است، و آن، حفظ آن مال و بهرهبرداری کردن از آن است، و معنای آن این است که آن را برایش حفظ کنید تا او به ادراک سن بلوغ برسد، بعد مال را به او رد کنید[۴۱].
نیز فی قوله تعالی: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، فرموده: ﴿وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ یعنی به طریقی که آن، نیکوترین طرق مجادله است از مدارا کردن و نرمی نشان دادن بدون درشت خویی و بدزبانی و سرزنش کردن[۴۲]. همینطور فی قوله تعالی: ﴿ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾، فرموده: ﴿وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾: و نیکوتر است از لحاظ عاقبت، و آن، تفعیل از “آل” است هنگامی که بازگردد، و آن، چیزی است که به سوی آن برگشت میکند[۴۳]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾، فرموده: آن بلیغتر است از این که گفته شود: بالحسنه السیئة، برای آنچه از تفضیل که در آن است؛ مثل این که گفته است: ادفع بالحسنی السیئة، و معنای آن این است: گذشت از بدی کردن آنان، و مقابله نمودنش به آنچه ممکن است از احسان، تا اینکه گذشت، احسان و بذل استطاعت در آن با هم جمع شوند، حسنه دو چندانی خواهد بود به ازای بدی، و این قضیه قوله: ﴿بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ است[۴۴].
نیز فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾، فرموده: ﴿مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ﴾، از ابن عباس است که او رسول الله(ص) است که دعوت به اسلام نمود، ﴿وَعَمِلَ صَالِحًا﴾، در آنچه بین او و بین پروردگارش بود و اسلام را آیینی برای او گردانید. ﴿وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾، غرض این نیست که به این کلام سخن گفت و لکن دین اسلام را مذهب و معتقدش قرار داد[۴۵]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾، از پیامبر(ص) نقل است که آیه را تلاوت نمود، پس همین که به قوله: ﴿أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾، رسید، فرمود: «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَقْلًا وَ أَوْرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ أَسْرَعُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ»؛ یعنی کدامین شما در پارسایی نسبت به محارم خدا، عقلاً و برای اغراض او، فهماً، تمام و کامل هستید؟ و مراد این است که به شما حیات را اعطا نمود تا به واسطه آن، قدرت بر عمل داشته باشید و امکاناتی را فراهم کنید[۴۶]. مولی الاجل سید عبدالله ابن محمد رضا حسینی، معروف به شر، در تفسیرش، فی قوله تعالی: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ﴾، فرموده: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ﴾، مصدر مؤکد است برای ﴿آمَنَّا﴾ (در آیه ۱۳۶)؛ یعنی: صبغة الله صبغه، و آن، فطرتی است که خدای تعالی مردم را بر آن پدید آورده، و دینش میباشد که ما را به آن هدایت نموده یا این که ما را با ایمان به آن طاهر ساخته است به نوعی تطهیر که آن را برای مشاکله صبغه نامیده است، پس همانا نصاری فرزندانشان را در آب زرد رنگی که به آن “معمودیه” میگفتند، فرو میبردند و آن را برای ایشان تطهیر و تحقق بخش نصرانیت آنان قرار میدادند، ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً﴾؛ یعنی هیچ دینی از دین او (خدای تعالی) نیکوتر نیست[۴۷].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ﴾، فرموده: آن، سلام متعارف شرعی است نه جاهلی، و روایت است که آن، عبارت است از سلام و غیر آن از برّ و نیکی، و قوله: ﴿فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾؛ یعنی پس سلام کنید به بهتر از آن یا به مثل آن[۴۸]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾، تفسیر فرموده: ﴿وَمَنْ﴾؛ یعنی هیچ کس ﴿أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ﴾؛ یعنی تسلیم کند نفسش را یا خالص گرداند قلبش را، ﴿لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾؛ یعنی از لحاظ قول و عمل یا موحد باشد، ﴿وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا﴾؛ یعنی موافق باشد با ملت اسلام[۴۹]. همینطور فی قوله تعالی: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، فرموده: ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ یعنی با آن خصلتی که نیکوتر است عمل کردن به آن، مانند: حفظ آن و نموّ دادنش[۵۰].
نیز فی قوله تعالی: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، فرموده: دعوت کن به دین پروردگارت، ﴿بِالْحِكْمَةِ﴾؛ یعنی با براهین واضح و آشکار، ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾؛ یعنی با گفتارهای مورد قبول قانع کننده که هم مورد رغبت باشد و هم مورد خوف و ترس، ﴿وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ یعنی با طرق مناظره نیکو، مانند: مدارا کردن در نصیحت، و نرمی کردن در پند و موعظه[۵۱]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾، فرموده: و نیکوتر است از لحاظ عاقبت و محل برگشت[۵۲]. همینطور فی قوله تعالی: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾، فرموده: یعنی دفع کن با آن خصلتی که آن چشمپوشی کردن و گذشت نمودن از بدی است، و با آن به وسیله احسان نمودن مقابله کن، و گفتهاند: آن، کلمه توحید است، و ﴿السَّيِّئَةَ﴾ شرک است[۵۳].
نیز فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ﴾، فرموده: هیچ کس در گفتار از کسی که دعوت به توحید خدای تعالی میکند، نیکوتر نیست[۵۴]. فی قوله تعالی: ﴿نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾ هم فرموده: قبول میکنیم از آنان نیکوترین چیزی را که انجام دادند، با پاداش دادن به آنان به ازای طاعاتشان[۵۵]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾، فرموده: موت و حیات را ایجاد کرد بر حسب تقدیرش، اگر آن دو ضد هم باشند، یا آنها را تقدیر کرد اگر موت عدم باشد، و آن را مقدم آورد، به خاطر این که در لطف و نحو آن، تقدم دارد. ﴿وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ﴾[۵۶]، یا به جهت این که بر حسن عمل تحریک نماید. ﴿لِيَبْلُوَكُمْ﴾؛ یعنی: تا به واسطه تکلیف بر شما، شما را بیازماید، ﴿أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾؛ یعنی کدامیک از شما از جهت عمل، خالصتر هستید؟[۵۷]. استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان فی قوله تعالی: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً﴾، فرموده: یعنی این ایمان ذکر شده، برای ما صبغه الهی است و آن، بهترین صبغه است نه صبغه یهودیه و نه صبغه نصرانیه؛ به جهت تفرق در دین و عدم اقامه آن[۵۸].
نیز فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾، فرموده: به طریق ارسال مسلم، تقریر به استفهام نمود. پس البته، برای انسان چارهای نیست که دارای دین باشد، و بهترین دین، اسلام است که در آن، نفس و ذاتش برای خدایی که آنچه در آسمانها و زمین است، برای اوست، خضوع مینماید، خضوع بندگی را، و عمل میکند به آنچه اقتضای آیین ابراهیم هست. ﴿حَنِيفًا﴾، و آن، آیین فطری است، و خدای سبحان ابراهیم را که نفسش را برای خدای تعالی نیکو نمود، به عنوان اول کسی که اسلام اختیار نمود، برگرفت، و پیروی نماید از دینی که خالص باشد، در حالی که خلل و فُرَجی ندارد[۵۹]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾، فرموده: قوله: ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ﴾، استفهام توبیخی است، و قوله: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا﴾، استفهام انکاری است؛ یعنی هیچکس از لحاظ حکم، نیکوتر از خدای تعالی نیست، و البته، حکم را به لحاظ حسن آن، تبعیت میکنند[۶۰].
همینطور فی قوله تعالی: ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ فرموده: به دلالت تعمیم، نهی از قرب نموده، پس خوردن مال یتیم، و استعمالش و هر گونه تصرفی در آن، حلال نیست، مگر به طریقی که آن، بهترین طرق متصوره برای حفظ آن مال است، و این حرمت ادامه دارد تا زمانی که ﴿يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾؛ یعنی به بلوغ و رشد برسد؛ همچنان که قوله تعالی: ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾[۶۱]، بر آن، دلالت دارد[۶۲].
فی قوله تعالی: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ هم فرموده: شکی نیست در این که از آیه استفاده میشود این سه: یعنی حکمت، موعظه و مجادله، از راههای سخن گفتن و گفتگوست، و حکمت، به اصابه حق با علم و عقل، و موعظه، به یادآوری کردن به خوبی؛ آنچنان که رقت قلبی حاصل کند، و جدال، به گفتگو کردن به نحو منازعه و مغالبه، تفسیر شده است، و آنچه خدای تعالی از حکمت، موعظه و جدال به ترتیب ذکر فرمود، منطبق است بر آنچه در فن منطق مصطلح نمودهاند به برهان، خطابه و جدل، جز این که موعظه را مقید نمود به ﴿الْحَسَنَةِ﴾، و جدال را مقید نمود به ﴿بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، و در این، دلالتی است بر این که برخی از موعظهها حسنه نیست، و برخی از جدالها، حسن و احسن نیست، و شاید تعلیل ذیل آیه: ﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾، وجه تقیید موعظه را به حسنه، و جدال را به ﴿هِيَ أَحْسَنُ﴾، واضح نماید، و آیه از توزیع این طرق بر حسب مدعوین به دعوت، ساکت است، پس ملاک در استعمال آن از حیث مورد، حسن اثر و حصول مطلوب است، و آن، حق است. لذا بعضی این چنین بیان کردند که: طرق سه گانه مذکور (حکمت، موعظه و جدال) مرتب است به ترتیب فهم مردم در استعدادشان نسبت به قبول حق. پس بعضی مردم خواص الناس هستند و آنان افراد قویالاستعداد و دارای نفوس مشرقه برای ادراک حقایق عقلیه بوده و بسیار مألوف با علم و یقین هستند. اینان را با حکمت دعوت به حق میکنند که همان برهان است، و بعضی عوام هستند و آنان، صاحبان نفوس مکدره و استعدادهای ضعیف هستند، و شدت الفت آنان، با محسوسات است. اینان را با موعظه حسنه دعوت به حق میکنند، و بعضی از آنان اصحاب عناد و لجاج هستند که به باطل مجادله میکنند تا برهان حق را به وسیله آن، باطل کنند و نور خدا را با دهانشان باطل نمایند: ﴿لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾[۶۳]، و آرای باطله در نفوس آنان رسوخ کرده و تقلید از گذشتگان در مذاهب خرافی، بر آنان غلبه نموده است، به طوری که مواعظ و عبرتها، برای آنان نافع نباشد، و برای اینان، امر به مجادله به احسن شده است[۶۴].
نیز فی قوله تعالی: ﴿ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾، فرموده: “خیر”، آن است که چون امر مردد شود بین آن و بین چیز دیگر، واجب باشد که انسان آن را اختیار کند، و “تأویل”، آن حقیقتی است که امر به آن منتهی میشود، و این که پرداخت پیمانه و وزن با میزان درست، خیر باشد، برای این است که در این کار پارسایی میباشد از سرقت اموال مردم و اختلاس آن از راهی که نمیدانند، و جلب اعتماد ایشان، و این که آن دو ﴿أَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾ هستند، برای آنچه است که در آنهاست از رعایت رشد و استقامت در اندازهبندی نمودن مردم نسبت به معیشتشان؛ زیرا معیشت مردم در بهره بردن از کالای حیات، بر دو اصل استوار است: تحصیل متاع صالحه برای بهره بردن از آن، و مبادله نمودن مقدار زاید بر نیاز شان. پس آن هنگام که زیانی به لحاظ نقض در کیل، و یا کاهش در وزن، ببینند، از هر دو جهت در حیات خلل وارد شود، و در نتیجه، از میان عموم مردم امنیت سلب گردد[۶۵]. همینطور فی قوله تعالی: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾، فرموده: ﴿تَقَبَّلُ﴾ رساتر از “قبول” است، و مراد از ﴿أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾، طاعات آنان است، از واجبات و مستحبات، پس آنهاست که قبول متقبله است، اما مباحات. اگرچه نیکو است، لکن متقبل نیست. این چنین در مجمع البیان ذکر نموده، و آن، تفسیر خوبی است، و مقابله تقبل به ﴿أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾ با تجاوز و گذشت از سیئات، آن را تأیید میکند. پس مثل این است که گفته شده: إن أعمالهم طاعات من الواجبات و المندوبات، و هي أحسن أعمالهم، فنتقبلها، و سيئات، فتجاوز عنها، و ما ليس بطاعة و لا حسنة، فلا شأن له من قبول و غيره[۶۶].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ﴾، فرموده: “حیاة”، بودن شیء است به گونهای که آگاهی داشته باشد، و “موت”، عدم آن است. لکن موت بنا بر آنچه از تعلیم قرآن آشکار میشود، انتقال است از نشأهای از حیات، به نشأهای دیگر؛ هم چنان که فرمود: ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۶۷]، پس مانعی نیست از تعلق خلق به مرگ، مانند حیات، و فی قوله: ﴿لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ﴾، غایت خدای تعالی را در خلق موت و حیات بیان میکند، و “بلاء”؛ یعنی امتحان، و مراد از این که شما را این نوع خلق نمود، یعنی شما را زنده نمود و بعد شما را میر انید، خلق مقدمی امتحانیای که بدان ممتاز میشود از بین شما، آن کس که از لحاظ عمل نمودن نیکوتر است، و معلوم است که امتحان و تمییز دادن نمیباشد، مگر برای آن چنان امری که بعد آن، به استقبال شما میآید، میکنید، و آن، پاداش هر کس است به حسب عملی که انجام داده، و در کلام، اشاره است به این که مقصود بالذات از خلق او (تعالی)، رسیدن به خیر پاداش است، آنجا که حسن عمل را ذکر نمود و آن را به عنوان امتیاز به کسی داد که حسنهای را به جا آورد[۶۸].
در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ﴾، زیر عنوان “رنگهای غیر خدایی را بشویید”، چنین تفسیر فرموده: تنها رنگ خدایی را بپذیرید (که همان، رنگ ایمان و توحید خالص است): ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ﴾. سپس اضافه میکند: چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟ و ما منحصراً او را پرستش میکنیم: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ﴾، و به این ترتیب، قرآن فرمان میدهد، همه رنگهای نژادی و قبیلگی و سایر رنگهای تفرقهانداز را از میان بردارند، و همگی به رنگ الهی در آیند. مفسران نوشتهاند که در میان مسیحیان، معمول بود که فرزندان خود را “غسل تعمید” میدادند. گاه ادویه مخصوص زرد رنگی به آب اضافه میکردند و میگفتند: این غسل، مخصوصاً با این رنگ خاص، باعث تطهیر نوزاد از گناه ذاتیای که از آدم به ارث برده است، میشود. قرآن بر این منطق بیاساس، خطّ بطلان میکشد و میگوید: بهتر این است که به جای رنگ ظاهر و رنگهای خرافاتی و تفرقهانداز، رنگ حقیقت و خدایی را بپذیرید تا روح و جانتان از هر آلودگی پاک گردد. راستی، چه تعبیر زیبا و لطیفی است، اگر مردم رنگ خدایی را بپذیرند؛ یعنی رنگ وحدت، عظمت، پاکی و پرهیزگاری، رنگ بیرنگی، عدالت، مساوات، برابری و برادری، و رنگ توحید و اخلاص میتوانند در پرتو آن به همه نزاعها و کشکمشها که هرگاه بیرنگ اسیر رنگ شود، به وجود میآید، از میان بردارند، و ریشههای شرک و نفاق و تفرقه را برکنند. در حقیقت، این همان بیرنگی و حذف همه رنگها است. در احادیث متعددی از امام صادق(ع) در تفسیر این آیه نقل شده که مقصود از: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ﴾، آیین پاک اسلام است. این حدیث نیز اشاره به همان است که در بالا گفته شد[۶۹]. نیز فی قوله تعالی: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾، فرموده: “تحیت” در لغت از ماده “حیات” و به معنای دعا برای حیات دیگری کردن است؛ خواه این دعا به صورت: «سَلَامٌ عَلَيْكَ» (خداوند تو را به سلامت دارد)، و یا «حَيَّاكَ اللَّهُ» (خداوند تو را زنده بدارد) و یا مانند آن، باشد. ولی معمولاً این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن با یکدیگر میکنند، شامل میشود که روشنترین مصداق آن، همان موضوع سلام کردن است. ولی از پارهای از روایات، همچنین تفاسیر، استفاده میشود که اظهار محبتهای عملی نیز در مفهوم “تحیت” داخل است. در تفسیر علی ابن ابراهیم از امام باقر و امام صادق(ع) چنین نقل شده که: «أَنَّ الْمُرَادَ بِالتَّحِيَّةِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ﴾ السَّلَامُ وَ غَيْرُهُ مِنَ الْبِرِّ»: منظور از تحیت در آیه، سلام و هر گونه نیکی کردن است، و نیز در روایتی در کتاب مناقب چنین میخوانیم: کنیزی یک شاخه گل خدمت امام حسن(ع) هدیه کرد. امام در مقابل آن، وی را آزاد ساخت، و هنگامی که از علت این کار سؤال کردند، فرمود: خداوند این ادب را به ما آموخته، آنجا که میفرماید: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾، و سپس اضافه فرمود: تحیت بهتر، همان آزاد کردن اوست[۷۰].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾، فرموده: چه آیینی بهتر است از آیین کسی که با تمام وجود خود در برابر خدا تسلیم شده و دست از نیکوکاری برنمیدارد و پیرو آیین پاک خالص ابراهیم است. البته، آیه به صورت استفهام بیان شده، ولی منظور از آن، گرفتن اقرار از شنونده نسبت به این واقعیت است. در این آیه سه چیز، مقیاس بهترین آیین شمرده شده: نخست، تسلیم مطلق در برابر خدا: ﴿أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ﴾. دیگر، نیکوکاری: ﴿وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾. منظور از نیکوکاری در این جا، هرگونه نیکی با قلب، زبان و عمل است، و در حدیثی که در تفسیر نورالثقلین، در ذیل این آیه، از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده، در پاسخ این سؤال که منظور از احسان چیست؟ چنین میخوانیم: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ»: احسان (در آیه) به این است که هر عملی در مسیر بندگی خدا انجام میدهی، آن چنان باشد که گویا خدا را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند و شاهد و ناظر تو است، و دیگر، پیروی از آیین پاک ابراهیم است: ﴿وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا﴾، و در پایان آیه، دلیل تکیه کردن روی آیین ابراهیم را چنین بیان میکند که: خداوند ابراهیم را به عنوان خلیل خود انتخاب کرد: الگو:متن قرآن وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا[۷۱]. همین طور فی قوله تعالی: ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾، فرموده: به عنوان استفهام انکار میفرماید: آیا اینها که مدعی پیروی از کتب آسمانی هستند، انتظار دارند با احکام جاهلی و قضاوتهای آمیخته به انواع تبعیضات، در میان آنها داوری کنی؟: ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ﴾، در حالی که هیچ داوریای برای افراد با ایمان، بالاتر و بهتر از حکم خدا نیست: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾. همان طور که در ذیل آیات سابق گفتیم، در میان طوایف یهود نیز تبعیضات عجیبی بود؛ مثلاً اگر کسی از طایفه بنیقریظه فردی از طایفه بنینضیر را به قتل میرساند، قصاص میشد، و در صورت عکس، قصاص نمیکردند، و یا به هنگام گرفتن دیه، دو برابر دیه میگرفتند، و قرآن میگوید، این گونه تبعیضات، نشانه احکام جاهلیت است، و در میان احکام الهی هیچگونه تبعیض، در میان بندگان خدا نیست.
در کتاب کافی از امیرمؤمنان، علی(ع)، نقل شده که فرمود: «الْحُكْمُ حُكْمَانِ حُكْمُ اللَّهِ وَ حُكْمُ الْجَاهِلِيَّةِ فَمَنْ أَخْطَأَ حُكْمَ اللَّهِ حَكَمَ بِحُكْمِ الْجَاهِلِيَّةِ»: حکم دو گونه بیشتر نیست؛ یا حکم خداست، یا حکم جاهلیت، و هر کس حکم خدا را رها کند، به حکم جاهلیت تن در داده است[۷۲]، و از این جا روشن میشود مسلمانانی که با داشتن احکام آسمانی، به دنبال قوانین ساختگی ملل دیگری افتادهاند، در حقیقت، در مسیر جاهلیت گام نهادهاند[۷۳].
همین طور فی قوله تعالی: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، در تفسیر نمونه، زیر عنوان: “ده دستور مهم اخلاقی در مقابله با مخالفان”، که سه دستور آن مربوط به این آیه است، فرموده:
- نخست میگوید: به وسیله حکمت، به سوی راه پروردگارت دعوت کن: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾. “حکمت”، به معنای علم و دانش، و منطق و استدلال است، و در اصل، به معنای منع آمده، و از آنجا که علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است، به آن، حکمت گفته شده، و به هر حال، نخستین گام در دعوت به سوی حق، استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر، دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت در آوردن آن و بیدار ساختن عقلهای خفته، نخستین گام محسوب میشود.
- و به وسیله اندرزهای نیکو: ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾، و این، دومین گام در طریق دعوت به راه خداست؛ یعنی استفاده کردن از عواطف انسانها؛ چرا که موعظه و اندرز، بیشتر جنبه عاطفی دارد که با تحریک آن میتوان تودههای عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت. در حقیقت، حکمت از “بُعد عقلی” وجود انسان استفاده میکند، و موعظه حسنه از “بُعد عاطفی” [در باره بعد عاطفی، در پاورقی چنین میخوانیم: بعضی از مفسران، در تفاوت میان “حکمت”، “موعظه حسنه” و “مجادله نیکو” گفتهاند: حکمت، اشاره به دلایل قطعی است، و موعظه حسنه، ادله ظنیه را میگویند، و اما مجادله نیکو، اشاره به دلایلی است که هدف از آن، الزام مخالفین و استفاده از مطالبی است که مورد قبول آنها میباشد (ولی آنچه در بالا آوردیم، مناسبتر به نظر میرسد)، و مقید ساختن “موعظه” به “حسنه”، شاید اشاره به آن است که اندرز در صورتی مؤثر میافتاد که خالی از هرگونه خشونت، برتریجویی، تحقیر طرف مقابل، تحریک حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد. چه بسیارند اندرزهایی که اثر معکوسی میگذارند. به خاطر آنکه مثلاً در حضور دیگران و توأم با تحقیر انجام گرفته، و یا از آن، استشمام برتریجویی گوینده شده است! بنابراین، موعظه هنگامی اثر عمیق خود را میبخشد که “حسنه” باشد و به صورت زیبایی پیاده شود].
- و با آنها (یعنی مخالفان) به طریقی که نیکوتر است، به مناظره پرداز: ﴿وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾، و این سومین گام، مخصوص کسانی است که ذهن آنها قبلاً از مسایل نادرستی انباشته شده و باید از طریق مناظره، ذهنشان را خالی کرد تا آمادگی برای پذیرش حق پیدا کنند. بدیهی است مجادله و مناظره نیز هنگامی مؤثر میافتد که ﴿بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ باشد، حق و عدالت، درستی و امانت و صدق و راستی بر آن حکومت کند، و از هر گونه توهین، تحقیر، خلافگویی و استکبار خالی باشد، و خلاصه، تمام جنبههای انسانی آن حفظ شود[۷۴].
نیز فی قوله تعالی: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾، در ادامه تفسیر آیه قبل، چنین میفرماید: سپس به پیامبر(ص) دستور میدهد که با این گروه مدارا کن و بدیهای آنها را با عفو و گذشت و نیکی دفع کن، و سخنان نامطلوب آنها را با بهترین منطق پاسخ گو: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ در این راه، عجله و شتابی نداشته باش و بدان: ما به آنچه آنها میگویند و توصیف میکنند، آگاهتریم: ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ﴾. میدانیم حرکات ناشایست و گفتار خشن و انواع اذیت و آزار آنها تو را ناراحت میکند، اما تو وظیفه نداری که در برابر آن خشونتها و زشتگوییها، مقابله به مثل کنی؛ تو بدی را با نیکی پاسخ ده که این خود، یکی از موثرترین روشها برای بیدارکردن غافلان و فریبخوردگان است[۷۵].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾، زیر عنوان “بدی را با نیکی دفع کن”، میفرماید: چه کسی گفتارش بهتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا میکند و عمل صالح انجام میدهد، و میگوید: من از مسلمانان هستم و با تمام وجودم اسلام را پذیرفتهام. گرچه آیه به صورت استفهام است، ولی پیداست که استفهام، انکاری است؛ یعنی هیچکس سخنش از داعیان به سوی الله و منادیان توحید بهتر نیست؛ همان منادیانی که با عمل صالح خویش، دعوت زبانی خود را تأکید و تثبیت میکنند، و با اعتقاد به اسلام و تسلیم در برابر حق، بر عمل صالح خویش صحه میگذارند. این آیه با صراحت، بهترین گویندگان را کسانی معرفی کرده که دارای این سه وصفند: دعوت به الله، عمل صالح و تسلیم در برابر حق. در حقیقت، چنین کسانی، علاوه بر سه رکن معروف ایمان: اقرار به لسان، عمل به ارکان و ایمان به جنان (قلب)، بر رکن چهارمی نیز چنگ زدهاند، و آن، تبلیغ و نشر آیین حق و اقامه دلیل بر مبانی دین و زدودن آثار شک و تردید از قلوب بندگان خداست. این منادیان با این چهار وصف، بهترین منادیان جهانند، گرچه گروهی از مفسران این اوصاف را تطبیق بر شخص پیامبر(ص)، و یا پیامبر و امامانی که دعوت به سوی حق میکردند، و یا خصوص مؤذنها کردهاند؛ ولی پیداست، آیه مفهوم وسیع و گستردهای دارد که تمام منادیان توحید را که واجد این صفاتند، فرا میگیرد، هر چند برترین مصداقش شخص پیامبر(ص) است (مخصوصاً با توجه به زمان نزول آیه)، و درجه بعد، ائمه معصومین و بعد از آنها، تمام علما و دانشمندان، مجاهدین راه حق، آمرین به معروف و ناهین از منکر و مبلغان اسلام از هر قشر و گروه، هستند، و این آیه، بشارتی است بزرگ و افتخاری است بینظیر برای همه آنها که میتوانند به آن دلگرم باشند، و اگر گفتهاند، در این آیه، مدح بلال حبشی مؤذن مخصوص پیامبر(ص) است، نیز به خاطر همین است که او در دورانی تاریک و وحشتناک، نغمه توحید را سرداد و جان خود را در برابر آن، سپر ساخت، و با ایمان راسخ و استقامت کمنظیر و اعمال صالح و تداوم خط صحیح اسلام، این اوصاف را تکمیل نمود. جمله ﴿وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾، را دو گونه تفسیر کردهاند: نخست این که: ﴿قَالَ﴾ در این جا، از ماده “قول” به معنای اعتقاد است؛ یعنی اعتقاد راسخ به اسلام دارد. دیگر این که، “قول” در این جا، به همان معنای “سخن گفتن” است؛ یعنی از روی افتخار و مباهات به آیین پاک خداوند، صدا میزند: من از مسلمین هستم. معنای اول مناسبتر است، هر چند جمع هر دو در مفهوم آیه امکان دارد[۷۶].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ﴾، در ادامه تفسیر آیه قبل میفرماید: آیه بعد، بیان گویایی است از اجر و پاداش این گروه از مؤمنان شکرگزار صالحالعمل و توبه کار، که به سه پاداش مهم در آن اشاره شده است؛ نخست میفرماید: آنها کسانی هستند که ما بهترین اعمالشان را قبول میکنیم: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا﴾. چه بشارتی از این بالاتر که خداوند بزرگ و قادر و منان عمل بنده ضعیف و ناچیز را پذیرا شود که این خود، گذشته از آثار دیگر، افتخاری است بزرگ، و موهبتی است عالی و معنوی! با این که خداوند همه اعمال نیک را میپذیرد؛ چرا میگوید: بهترین اعمال آنها را پذیرا میشود؟ در پاسخ این سؤال، جمعی از مفسران گفتهاند: منظور از بهترین اعمال، واجبات و مستحبات است، در برابر مباحات که اعمال خوبی است، اما چیزی نیست که مورد پذیرش واقع شود و اجر و ثوابی به آن تعلق گیرد. پاسخ دیگر این که: خداوند بهترین اعمال آنها را معیار پذیرش قرار میدهد، و حتی اعمال درجه دو و کم اهمیت آنها را به حساب اعمال درجه یک، به فضل و رحمتش میگذارد. این درست به آن میماند که خریداری به عنوان فضل و کرم، اجناس متفاوتی را که از طرف فروشندهای عرضه شده است، به جای جنس اعلا محاسبه کند، و از فضل و لطف خداوند، هر چه گفته شود، عجیب نیست.
موهبت دوم، پاکسازی آنها است، میگوید: ما از گناهانشان میگذریم: ﴿وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ﴾، در حالی که در میان بهشتیان جای دارند: ﴿فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ﴾، و این، سومین موهبت الهی نسبت به آنها است که آنان را با این که لغزشهایی داشتهاند، شستشو داده، و در کنار نیکان و پاکانی جای میدهند که از مقربان درگاه اویند. ضمناً از این تعبیر استفاده میشود که منظور از: ﴿أَصْحَابِ الْجَنَّةِ﴾ در این جا، بندگان مقربی هستند که هرگز گرد و غبار معصیت بر دامانشان ننشسته، و این مؤمنان توبه کار، بعد از مغفرت الهی، در کنار و در سایه آنها جای میگیرند، و در پایان آیه، برای تأکید بر این نعمتها که گفته شد، میافزاید: این وعده صدقی است که پیوسته به آنها داده شده است: ﴿وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ﴾. چگونه وعده صدق نباشد، در حالی که تخلف از وعده، یا به خاطر پشیمانی و نادانی است، و یا از ضعف و ناتوانی، و خداوند از همه این امور، منزه است[۷۷].
نیز فی قوله تعالی: ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾، تفسیر فرموده: او کسی است که مرگ و حیات را آفریده تا شما را بیازماید که کدامیک بهتر عمل میکنید. “مرگ” اگر به معنای فنا و نیستی باشد، مخلوق نیست؛ چرا که خلقت به امور وجودی تعلق میگیرد، ولی میدانیم که حقیقت مرگ، انتقال از جهانی به جهان دیگر است، و این، قطعاً یک امر وجودی است که میتواند مخلوق باشد، و اگر مرگ در این جا قبل از حیات، ذکر شده، به خاطر تأثیر عمیقی است که توجه به مرگ در حسن عمل دارد. گذشته از این که مرگ قبل از زندگی بوده است. منظور از آزمایش خداوند؛ چنان که قبلاً نیز گفتهایم، نوعی پرورش است؛ به این معنا که انسانها را به میدان عمل میکشد تا ورزیده و آزموده و پاک و پاکیزه شوند و لایق قرب خدا گردند. قابل توجه این که: هدف آزمایش را حُسن عمل معرفی کرده، نه کثرت عمل، و این، دلیل بر این است که اسلام به “کیفیت” اهمیت میدهد، نه به “کمیت”. مهم، آن است که عمل، خالصانه و برای خدا، و مفید و جامع باشد، هر چند از نظر کمیت کم باشد. لذا در این که منظور ﴿أَحْسَنُ عَمَلًا﴾ چیست؟ در بعضی روایات اسلامی از پیغمبر گرامی اسلام(ص) نقل شده که فرمود: «أَتَمُّكُمْ عَقْلًا وَ أَشَدُّكُمْ لِلَّهِ خَوْفاً وَ أَحْسَنُكُمْ فِيمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ نَهَى عَنْهُ نَظَراً وَ إِنْ كَانَ أَقَلَّكُمْ تَطَوُّعاً»؛ منظور این است که کدامیک از شما عقل و خرد کاملتر، خداترسی بیشتر، و آگاهی فزونتر بر اوامر و نواهی الهی دارید، هر چند اعمال مستحبتان کمتر بوده باشد؟ بدیهی است، عقل کامل، عمل را پاکتر، و نیت را خالصتر و پاداش را بیشتر میکند، و در حدیثی از امام صادق(ع) میخوانیم: «لَيْسَ يَعْنِي أَكْثَرَ عَمَلًا وَ لَكِنْ أَصْوَبَكُمْ عَمَلًا وَ إِنَّمَا الْإِصَابَةُ خَشْيَةُ اللَّهِ وَ النِّيَّةُ الصَّادِقَةُ وَ الْحَسَنَةُ ثُمَّ قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى يَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِي لَا تُرِيدُ أَنْ يَحْمَدَكَ عَلَيْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»: منظور این نیست که کدامیک بیشتر عمل میکنید، بلکه منظور این است که کدامیک صحیحتر عمل میکنید، و عمل صحیح، آن است که توأم با خداپرستی و نیت پاک باشد. سپس فرمود: نگهداری عمل از آلودگی، سختتر است از خود عمل، و عمل صالح، عملی است که نمیخواهی احدی جز خدا تو را به خاطر آن بستاید[۷۸].[۷۹]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «رنگ (و نگار) خداوند را (بگزینید) و خوشرنگ (و نگار)تر از خداوند کیست؟ و ما پرستندگان اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۸.
- ↑ «و چون به شما درودی گفته شد، با درودی بهتر از آن یا همانند آن پاسخ دهید؛ بیگمان خداوند حسابرس همه چیز است» سوره نساء، آیه ۸۶.
- ↑ «و بهدینتر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
- ↑ «آیا داوری (دوره) “جاهلیّت” را میجویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟» سوره مائده، آیه ۵۰.
- ↑ «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونهای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمیکنیم؛ و چون سخن میگویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ «و چون پیمانه میکنید تمام بپیمایید و با ترازوی درست وزن کنید؛ این بهتر و نیکفرجامتر است» سوره اسراء، آیه ۳۵.
- ↑ «بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف میکنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
- ↑ «و نکوگفتارتر از کسی که به سوی خداوند فرا خواند و کاری شایسته کند و گوید: من از مسلمانانم کیست؟» سوره فصلت، آیه ۳۳.
- ↑ «آنانند که از آنها بهترین کارهایی را که کردهاند میپذیریم و در زمره بهشتیان از گناهان آنها -بنا به آن وعده راست که به آنان داده میشد- درمیگذریم» سوره احقاف، آیه ۱۶.
- ↑ «همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید و او پیروز آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۲.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۵۳۷.
- ↑ تبیان، ج۱، ص۴۸۵.
- ↑ تبیان، ج۱، ص۴۸۵.
- ↑ تبیان، ج۳، ص۳۳۹.
- ↑ تبیان، ج۳، ص۵۴۲.
- ↑ تبیان، ج۴، ص۳۱۸.
- ↑ تبیان، ج۶، ص۴۴۰.
- ↑ تبیان، ج۶، ص۴۷۷.
- ↑ تبیان، ج۷، ص۳۴۷.
- ↑ تبیان، ج۹، ص۱۲۳؛مجمع البیان، ج۹، ص۱۳.
- ↑ تبیان، ج۹، ص۲۷۵؛ مجمع البیان، ج۹، ص۸۷.
- ↑ تبیان، ج۱۰، ص۵۸.
- ↑ «بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۸۵.
- ↑ «گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و بیگزند باش» سوره انبیاء، آیه ۶۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۲۰۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۳۸۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۳۹۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۳۹۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۴۱۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۱۱۷.
- ↑ «بزرگوار است آنکه پادشاهی در کف اوست و او بر هر کاری تواناست» سوره ملک، آیه ۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۲۲.
- ↑ کشاف، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ کشاف، ج۱، ص۵۴۹.
- ↑ «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درستآیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
- ↑ کشاف، ج۱، ص۵۶۶.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۶۱.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۴۳۵.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۴۴۹.
- ↑ کشاف، ج۳، ص۴۱-۴۲.
- ↑ کشاف، ج۳، ص۴۵۳.
- ↑ کشاف، ج۴، ص۱۳۴.
- ↑ تفسیر شبر، ص۵۵.
- ↑ تفسیر شبر، ص۲۱۱.
- ↑ تفسیر شبر، ص۲۲۶.
- ↑ تفسیر شبر، ص۳۳۱.
- ↑ تفسیر شبر، ص۵۸۴.
- ↑ تفسیر شبر، ص۵۹۲.
- ↑ تفسیر شبر، ص۷۲۴.
- ↑ تفسیر شبر، ص۹۷۹.
- ↑ تفسیر شبر، ص۱۰۲۲.
- ↑ «با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید» سوره بقره، آیه ۲۸.
- ↑ تفسیر شبر، ص۱۱۳۸.
- ↑ تفسیر شبر، ص۳۱۶.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۹۱.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۳۸۷.
- ↑ «و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی یافتید، داراییهایشان را به آنان بازگردانید» سوره نساء، آیه ۶.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۳۹۸.
- ↑ «بر آنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش کنند» سوره صف، آیه ۸.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۳۹۸-۴۰۰.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۹۶.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۲۲۰.
- ↑ «ما مرگ را میان شما رقم زدهایم و ناتوان نیستیم * که همگونههایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمیدانید، باز آفرینیم» سوره واقعه، آیه ۶۰-۶۱.
- ↑ المیزان، ج۲۰، ص۴.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۷۳-۴۷۴.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۲.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۴، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
- ↑ نورالثقلین، ج۱، ص۴۶۰.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۰۷-۴۰۸.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۴۴۵-۴۴۶.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۳۰۶-۳۰۷.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۲۷۸-۲۷۹.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۳۳۰-۳۳۲.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۳۱۶ - ۳۱۸.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۵۴۰-۵۶۵.