مناظرات امام رضا: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۶۳: | خط ۱۶۳: | ||
جاثلیق به کلی [[درمانده]] شده بود؛ به گونهای که هیچ راه فرار نداشت؛ لذا هنگامی که [[امام]]{{ع}} بار دیگر به او فرمود: ای [[جاثلیق]]! هر چه میخواهی سؤال کن، او از هر گونه سؤالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند، قسم به [[حق]] که [[گمان]] نمیکردم در میان [[مسلمانان]] کسی مثل تو باشد<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۰۳.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۱.</ref> | جاثلیق به کلی [[درمانده]] شده بود؛ به گونهای که هیچ راه فرار نداشت؛ لذا هنگامی که [[امام]]{{ع}} بار دیگر به او فرمود: ای [[جاثلیق]]! هر چه میخواهی سؤال کن، او از هر گونه سؤالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند، قسم به [[حق]] که [[گمان]] نمیکردم در میان [[مسلمانان]] کسی مثل تو باشد<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۰۳.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۱.</ref> | ||
==[[مناظره امام رضا]]{{ع}} با [[عمران صابی]]== | |||
عمران صابی، پیشوای صائبین و آشنا به مباحث [[فلسفی]] - [[کلامی]] در عصر خود بود که در مناظرهای با [[امام رضا]]{{ع}} مسائلی پیرامون [[اثبات]] [[توحید]] میپرسد. از آنجا که عمران [[مسلمان]] نبوده، [[حضرت رضا]]{{ع}} در [[مقام]] بحث صراحتاً نمیتوانستهاند به [[آیات]] [[کتاب الهی]] استناد کنند، لیکن از طرز بیان مباحث و برخی کلمات [[قرآنی]] در [[کلام]] ایشان میتوان فهمید که سخنان ایشان ناظر به [[تفسیر]] چه آیاتی است. در این [[مناظره]]، مباحثی چون ابداعی بودن [[خلقت]]، بیغرض و [[غایت]] بودن فعل [[الهی]]، [[نور]] بودن [[خدا]] و چگونگی [[معیت]] حق با [[خلق]] را مورد بررسی قرار میدهند. | |||
امام رضا{{ع}} در پاسخ عمران صابی که از ایشان میپرسد: خدا در خلق است و یا خلق در خدا؟ چنین میفرمایند: [[خداوند]] منزه از چنین سخنانی است. اینک به [[لطف الهی]] برایت مثلی میزنم که مطلب را [[درک]] کنی. بگو بدانم، وقتی به آینه مینگری و خود را در آن میبینی، تو در آینهای یا آینه در توست؟ | |||
عمران گفت: هیچ کدام. | |||
اگر هیچ کدام از شما در هم قرار ندارید، پس به چه چیزی خود را در آن میبینی؟ | |||
عمران گفت: به وسیله نوری که میان من و آینه قرار دارد. | |||
امام{{ع}} فرمودند: آن نوری که در آینه است، بیشتر از نوری است که در چشم خود مییابی؟ | |||
گفت: آری. | |||
امام{{ع}} فرمودند: به ما نشانش بده؛ و عمران عاجز ماند. | |||
سپس [[حضرت]] فرمودند: پس در واقع نور واسطه شده که خود و آینه را ببینی بدون این که در یکی جز شما داخل شود. | |||
عمران صابی پرسید: خدا که [[یکتا]] بود و چیزی جز او نبود، با [[آفرینش]] [[مخلوقات]] تغییری در وی به وجود آمد؟ | |||
[[حضرت]] در پاسخ وی از عدم [[تغییر]] در [[خدا]] و وقوع تغییر در مخلوقات سخن گفت و [[عمران]] [[صابی]] برای این که تغییری را در خدا [[اثبات]] کند، از حضرت پرسید: مگر خدا قبل از [[خلقت]] ساکت نبوده است؟ [[امام]]{{ع}} در [[مقام]] پاسخ به وی متذکر میشوند که [[سکوت]] در جایی معنا دارد که قبل از آن سخن گفتنی باشد. | |||
[[گفتگو]] بین [[امام رضا]]{{ع}} و عمران صابی به درازا کشید تا این که امام{{ع}} فرمودند که وقت [[نماز]] است و ادامه بحث به بعد از [[اقامه نماز]] محول گردد. حضرت بعد از به جا آوردن نماز، به نزد عمران آمدند و باری دیگر [[مناظره]] آنها شکل گرفت. | |||
عمران صابی پرسید: خدا چیست؟ | |||
امام{{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|هُوَ نُورٌ بِمَعْنَى أَنَّهُ هَادٍ لِخَلْقِهِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ}} (او [[نور]] است. به این معنا که [[هادی]] و راهنمای مخلوقاتش از [[اهل آسمان]] و [[زمین]] است.) | |||
امام رضا{{ع}} در مواضع مختلفی از این مناظره به فعل ابداعی [[حق]] اشاره میکنند و حتی اولین مخلوق [[خداوند]] را [[ابداع]] میدانند، و هنگامی که عمران از ایشان درخواست میکند که از موجود نخستین و مخلوق او سخن بگوید، حضرت چنین میفرمایند: [[خدای یکتا]] پیوسته [[یکتا]] بود، بیآنکه چیزی با او باشد و بدون حد و حدودی با عرض و کیفیت و کمیتی. پیوسته چنین بود، آنگاه خلقتی گوناگون بیهیچ سابقه و نقشه پیشین پدید آورد. خدا در [[آفریدن]] موجودات احتیاج به حرکت و به کار بردن آلت و ابزار یا [[فکر]] ندارد. اولین [[خلق]] خدا ابداع بود که نه وزن داشت و نه حرکت و نه [[سمع]] و نه رنگ و نه [[حس]]<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۱۱-۳۱۳.</ref>. | |||
عمران در این مناظره از [[صفات خداوند]] سؤال کرد و امام رضا{{ع}} جواب دادند. آن گاه که امام{{ع}} دریافتند که عمران قانع شده است فرمودند: آیا فهمیدی؟ | |||
عمران گفت: بلی ای آقای من! [[شهادت]] میدهم که [[خدا]] همان است که تو او را [[وصف]] کردی و [[وحدانیت]] او را ثابت نمودی. و [[شهادت]] میدهم که [[محمد]]{{صل}} [[بنده]] اوست که [[مبعوث]] است به [[هدایت]] [[خلق]] و [[دین حق]]. سپس به [[سجده]] افتاد. | |||
[[دانشمندان]] دیگر دیدند که [[عمران]] [[صابی]] به عنوان [[برترین]] [[متکلم]]، این چنین به زانو درآمده و [[مسلمان]] گردید. احدی در آن مجلس لب به سخن نگشود<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، باب ۱۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۳۴.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۲ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۹
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
در تمام مجالس مناظره و بحثهای فقهی، فلسفی و....، امام رضا(ع) با توسل بر کلام خدا و استفاده از آیات قرآن، جواب بزرگان فرق و ادیان دیگر را میدادند و آنان را مغموم و سرافکنده میساختند. امام(ع) در تمام مناظراتشان، با توجه با کتب همان ادیان، «شناخت خداوند و مسئله توحید» را طوری بیان میکردند که طرفهای مقابل ایشان اذعان به راستی و درستی کلام ایشان میداشتند؛ آنجا بود که امام(ع) صاحبان افکار و عقاید مختلف را به حقّانیت پیامبر اسلام(ص) و خاندان اهل بیت(ع) معطوف میساختند.
شخصی به امام رضا(ع) عرض کرد: «صفات خدا را برای ما بیان کن! حضرت رضا(ع) تعدادی از صفات جلال و جمال الهی را بیان نمودند و فرمودند: ذات پاک الهی در این اوصاف یکتا و بیهمتا است. آن مرد عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! در نزد ما شخصی هست که ادعای دوستی با شما را دارد و معتقد است که همه این صفات الهی در وجود امام علی(ع) هست و او آفریدگار جهانیان است. امام رضا(ع) تا این سخن را شنید، لرزه بر اندام مبارکشان نشست و فرمودند: سبحان الله! ذات پاک الهی از همه این گفتار ظالمان و کافران پاک و پاکیزه است، مگر امام علی(ع) مانند غذاخواران، غذا نمیخورد و مانند نوشندگان، آب نمینوشد و مانند ازدواجکنندگان، ازدواج نمیکند و... با آن همه، در محضر خدا نماز میخواند و نهایت تواضع و خشوع را از خود نشان میداد و در پیشگاه او راز و نیاز و گریه مینمود، آیا کسی که دارای چنین اوصافی باشد میتوان او را خدا نامید؟ اگر امام علی(ع) خدا باشد، پس همه شما که در این اوصاف با او شریک هستید خدا میباشید»[۱].[۲]
مناظرات امام رضا(ع)
یکی از اقدامات مزوّرانه مأمون، برگزاری جلسات مناظره بود. او برای در هم شکستن شخصیت علمی امام رضا(ع) و درنتیجه، بیاعتمادی شیعیان به امامشان، این جلسات را تربیت میداد. چنان که مأمون به سلمان مروزی، متکلم معروف خراسان گفت: «بدین جهت به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی تو را میشناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلالها، راه را بر ابوالحسن ببندی»[۳]. اما برخلاف نظر مأمون، جلوههای علمی امام(ع) بیشتر بود و امام(ع) پیروز این مناظرات بودند و به این نحو، شایستگی اهل بیت پیامبر(ص) بر مردم و دانشمندان آشکارتر میشد. چنان که خود امام(ع) به نوفلی فرمودند: «هنگامی که بر هر گروهی راه استدلال را ببندم و استدلالشان را باطل کنم، مأمون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه را که انتخاب کرده است، ندارد»[۴].
در این که مأمون از تشکیل این مناظرات چه هدف یا اهدافی را تعقیب مینمود، بین مورخان و صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد. ظاهر قضیه این بود که او میخواست برتری علمی امام(ع) را به همگان نشان دهد، اما آنچه درستتر به نظر میرسد این است که هدف اصلی مأمون، کسب وجهه برای حکومت خود بوده است. به عبارت دیگر، او میخواست از موقعیت علمی امام(ع) به نفع خود سود بجوید و حکومت خود را در جهان به عنوان یک حکومت برتر مطرح سازد.[۵]
مناظره امام رضا(ع) با ابن رامین
یکی از کسانی که با امام رضا(ع) به بحث و منظره پرداخت، ابن رامین متکلم اهل خراسان بود که پیرامون مسئله امامت و جانشینی بعد از پیامبر(ص) با امام رضا(ع) مناظره نمود. به گوشهای از این مناظره توجه کنید: امام رضا(ع) به ابن رامین فقیه فرمودند: ابن رامین! آن وقت که پیامبر(ص) از مدینه خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟ ابن رامین گفت: علی(ع) را جای خود گذاشت.
امام(ع) فرمودند: پس چرا به اهل مدینه نفرمود خودتان کسی را انتخاب کنید، چون انتخاب شما خطا نمیشود.
ابن رامین گفت: حضرت چون نگران بودند اختلاف و درگیری در میان مردم بیفتد.
امام(ع) فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ میداد، هنگامی که از مسافرت به مدینه بر میگشت آن را اصلاح مینمود.
ابن رامین گفت: البته عمل آن حضرت که خود جانشین تعیین فرمود، با محکم کاری مناسبتر و منطقیتر بود.
امام(ع) فرمودند: بنابراین برای پس از مرگ خود نیز حتماً کسی را جای خود قرار داده است؟ ابن رامین گفت: نه!
امام(ع) فرمودند: آیا مرگ پیامبر(ص) از مسافرتش مهمتر نبود؟ سفر دنیا، کوتاه است و سفر مرگ، طولانی و ابدی؛ پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود، جانشین تعیین نکرد، اما در مسافرت چند روزه دنیا خاطر جمع نبود، جانشین تعیین کرد، با این که خود آن حضرت زنده بود و میتوانست اختلافات را اصلاح نماید.
ابن رامین در مقابل سخنان منطقی امام رضا(ع) نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد[۶].[۷]
مناظره امام رضا(ع) با ابوقره
ابو قره مسیحی و از دوستان جاثلیق، بزرگ مسیحیان بود و چون دریافت تعداد زیادی از بزرگان ادیان مختلف با امام رضا(ع) دیدار و با ایشان مناظراتی داشتهاند، مشتاق دیدار و انجام مناظره با امام(ع) شد. بنابراین به نزد صفوان بن یحیی آمد و از او خواست تا وی را به مجلس امام(ع) ببرد. ابو قرّه چون بر امام(ع) وارد شد، فرش زیر پای امام(ع) را بوسید و برای سلامتی ایشان دعا کرد و سپس خطاب به امام رضا(ع) گفت: نظر شما درباره فرقهای که ادعایی دارد و فرقه دیگر غیر از ایشان که خود به عدالت معروف است، آنها را در ادعایشان تصدیق میکنند؟
امام(ع) فرمودند: ادعایشان ثابت است.
ابو قرّه گفت: فرقه دیگر ادعایی دارند و شاهدی پیدا نمیکنند که آنها را تصدیق کند، مگر از خودشان، اینان چه؟
امام(ع) فرمودند: ادعایشان کذب و مردود است.
ابو قرّه گفت: اینک ما و شما. ما ادعا میکنیم که عیسی روح الله و کلمه اوست و به مریم القا نمود. مسلمانان با این ادعا موافقند و ما را تصدیق میکنند؛ ولی مسلمانان مدعی آنند که محمد پیامبر و فرستاده خداست و ما آن را تصدیق نمیکنیم؛ پس آنچه را که هر دو فرقه موافقند بر آنچه یک فرقه فقط ادعا میکند برتری دارد.
امام(ع) فرمودند: ما به عیسی بن مریم و روح الله و کلمة اللهی ایمان داریم که به محمد(ص) ایمان داشته و مژده آمدن او را داده است و خود اقرار کرده که بنده است و پروردگاری دارد. پس اگر تو به کسی قرار داری که این چنین نیست که به محمد(ص) ایمان داشته باشد و خود را بنده و خداوند را پروردگار خود بداند، ما از آن عیسی بیزاریم! پس کجا ما بر آن اجماع داریم؟
ابو قرّه که خود را ناکام دید، از احکام دین و حلال و حرام پرسشهای کرد تا سؤالش به مسأله توحید کشیده شد[۸]، و در این مورد، چنین سؤال کرد: برای ما روایت کردهاند که خداوند، دیدار و هم سخنی خود را بین دو پیغمبر تقسیم نمود و در میان پیامبران، دو پیغمبر را برگزید تا با یکی همکلام شود، و با دیگری دیدار نماید. قسمت هم سخنی خود را به حضرت موسی(ع) داد، و قسمت دیدار خود را به حضرت محمد(ص) عطا نمود، بنابراین خدا وجودی قابل دیدن است.
امام رضا(ع) فرمودند: اگر چنین باشد، پس آن پیغمبری که به جن و انس خبر داد که دیدهها خدا را درک نکند، و وسعت آگاهی مخلوقات را یارای احاطه به او و فهم ذات او نیست، و او شبیه و همتا ندارد، کدام پیغمبر بود؟ مگر شخص رسول خدا(ص) چنین نفرمود؟
ابو قره گفت: آری، او چنین فرمود.
امام رضا(ع) فرمودند: بنابراین چگونه ممکن است که پیغمبری از طرف خدا به سوی مردم بیاید و آنها را به سوی خدا دعوت کند، و به آنها بگوید که دیدهها قادر به دیدن نیستند، وسعت و آگاهی مخلوقات را یارای فهمیدن ذات پاک او نیست، و او شبیه و همتا ندارد، سپس خود این پیغمبر بگوید من با دو چشمم خدا را دیدهام و احاطه علمی به او یافتهام و او به شکل انسان قابل رؤیت است. آیا حیا نمیکنید؟ افراد بیدین و کوردل، نتوانستند چنین نسبتی به آن حضرت بدهند، که او چیزی را فرمود و سپس برخلاف آن گفت.
ابو قرّه گفت: خداوند خودش در قرآن آیه ۱۳ سوره نجم میفرماید: ﴿وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى﴾[۹].
امام رضا(ع) فرمودند: در همین سوره آیه ۱۱، آنچه را پیغمبر(ص) دیده بیان میکند و میفرماید: ﴿مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى﴾[۱۰]. سپس خداوند در آیه ۱۸ میفرماید: ﴿لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى﴾[۱۱]. بنابراین نشانههای خدا که پیامبر(ص) آنها را دیده، غیر خدا است. و باز خداوند در آیه ۱۱۰ سوره طه میفرماید: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا﴾[۱۲]. بنابراین اگر دیدهها خدا را میتواند بنگرد، احاطه و آگاهی به او را نیز پیدا خواهد کرد.
ابو قرّه گفت: پس شما روایات را که میگویند پیامبر(ص)، خدا را دید، تکذیب میکنید؟
امام رضا(ع) فرمودند: اگر روایات برخلاف قرآن باشند، تکذیب میکنم، و آنچه مسلمانان به آن اتفاق رأی دارند، این است که نمیتوان به وجود خدا احاطه علمی یافت، و دیدهها ذات او را درک نمیکنند، و او به هیچ چیزی شباهت ندارد.
ابو قرّه گفت: آیا شما قبول دارید که خدا محمول است؟
امام(ع) فرمودند: هر محمول (حمل شده) فعلی (حمل) بر او واقع شده، که به دیگری نسبت داده میشود، و محمول اسمی است که معنی آن، نقص و تکیه بر دیگر که حامل باشد، دارد.
خدا حامل و نگهدارنده همه چیز است. کلمه محمول، بدون این که به دیگری تکیه کند، مفهومی نخواهد داشت، بنابراین روا نیست که خدا، محمول باشد و هرگز کسی که به خدا و عظمتش ایمان دارد، شنیده نشده که در دعای خود، خدا را با جملهای محمول بخواند.
ابو قرّه گفت: خدا در آیه ۱۷ سوره الحاقه میفرماید: ﴿وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ﴾[۱۳].
و نیز در آیه ۷ سوره غافر میفرماید ﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ﴾[۱۴].
امام رضا(ع) فرمودند: عرش، نام خدا نیست، بلکه عرش نام علم و قدرت است و عرشی که همه چیز در آن هست. خداوند انجام حمل عرش را به غیر خود که فرشتگان باشند نسبت داده است.
ابو قرّه گفت: در روایتی آمده: هرگاه خدا خشم کند، فرشتگان حامل عرش، سنگینی خشم خدا را بر دوش خود، احساس میکنند، و به سجده میافتند، و هنگامی که خشم خدا برطرف شد، دوش آنها سبک گردد و به جای نخستین خود باز گردند، آیا شما این روایت را تکذیب میکنید؟!
امام رضا(ع) در رد این روایت فرمودند: ای ابو قره! به من بگو از وقتی که خدا شیطان را لعنت کرده و بر او خشم نموده آیا تا امروز، خدا از شیطان خشنود شده است؟ هرگز از او خشنود نشده، بلکه همیشه بر شیطان و دوستان و پیروانش خشمگین است. طبق گفته تو، باید از آن زمان تا حال، حاملان عرش در سجده باشند، در صورتی که چنین نیست، پس عرش نام خدا نیست، وانگهی، تو چگونه جرأت میکنی که پروردگارت را به تغییر و دگرگونی از حالی به حال دیگر توصیف نمایی، و او را همانند مخلوق، دستخوش حالات گوناگون بدانی. ذات خداوند ثابت و غیر قابل دستخوش و منزه و دور از این نسبتها است، و همه موجودات در قبضه قدرت او و تحت تدبیر او است و همه به او نیاز دارند، و او به هیچ کس نیاز ندارد[۱۵].[۱۶]
مناظره امام رضا(ع) با جاثلیق، نسطاس، رأس الجالوت
در جلسهای که امام(ع) با جاثلیق مناظره مینمودند، نسطاس رومی و رأس جالوت نیز حضور داشتند. امام(ع) در حین مناظره با جاثلیق، با طرح سئوالاتی از این دو شخصیت، آنها را در بحث شرکت میدادند.
مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من موسی بن جعفر(ع) است. او از فرزندان فاطمه(س) دختر پیامبر(ص)، و فرزند علی بن ابیطالب(ع) است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن.
جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم با کسی که با او قدر مشترکی ندارم؛ او به کتابی استدلال میکند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاوردهام.
امام رضا(ع) فرمودند: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم، اقرار خواهی کرد؟
جاثلیق گفت: آیا میتوانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد، هر چند به ضرر من باشد. امام(ع) فرمودند: هر چه میخواهی بپرس و جوابش رو بشنو.
جاثلیق گفت: درباره نبوت عیسی و کتابش چه میگویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار میکنی؟
امام(ع) فرمودند: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کردهاند، اعتراف میکنم، اما به نبوت آن کسی که اقرار به نبوت محمد(ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده، کافرم!
جاثلیق گفت: آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمیکنی؟
امام(ع) فرمودند: آری. جاثلیق گفت: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمیشمارند بر نبوت محمد(ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام(ع) فرمودند: هماکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد عیسی بن مریم مقدم بود میپذیری؟
جاثلیق گفت: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟ امام(ع) فرمودند: درباره یوحنای دیلمی چه میگویی؟
جاثلیق گفت: به به! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردی. امام(ع) فرمودند: تو را سوگند میدهم، آیا انجیل این سخن را بیان میکنند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع میشود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام(ع) فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد(ص) و اهل بیتش و امتش در آنها است، تلاوت کند آیا ایمان به او میآوری؟
جاثلیق گفت: بسیار خوب است. امام(ع) به نسطاس رومی فرمودند: آیا سفر سوم انجیل را از حفظ داری؟ نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.
سپس امام(ع) به رأس الجالوت فرمودند: آیا تو هم انجیل را میخوانی؟ گفت: آری. امام(ع) فرمودند: سِفر سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد(ص)، و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده. سپس امام رضا(ع) سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر(ص) رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود: ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش، آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟ جاثلیق گفت: آری.
سپس امام(ع) نام پیامبر(ص) و اهل بیت و امتش را برای او تلاوت کرد و افزود: ای نصرانی! چه میگویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه میگوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کردهای و کافر شدهای.
جاثلیق گفت: آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انکار نمیکنم و به آن اعتراف دارم. امام(ع) فرمودند: همگی شاهد باشید او اقرار کرد، سپس فرمودند: ای جاثلیق! هر سوالی میخواهی بکن.
جاثلیق گفت: از حواریون عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟ امام رضا(ع) فرمودند: از شخص آگاهی سؤال کردی، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علمای نصاری سه نفر بودند: یوحنای اکبر در سرزمین باخ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر(ص) و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد. به خدا سوگند، ما ایمان به آن عیسایی داریم که ایمان به محمد(ص) داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی(ع) داریم این بود که او کم روزه میگرفت و کم نماز میخواند!
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی و من گمان میکردم تو اعلم مسلمانان هستی. امام(ع) فرمودند: مگر چه شده؟
جاثلیق گفت: به خاطر این که میگویی عیسی ضعیف و کمروزه و کمنماز بود، در حالی که عیسی حتی یک روز را افطار نکرد و هیچ شبی را به طور کامل نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود. امام(ع) فرمودند: برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟!
جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد؛ زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی میکرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود. امام(ع) فرمودند: ای نصرانی! سؤال دیگری از تو دارم.
جاثلیق با تواضع گفت: اگر بدانم پاسخ میگویم. امام(ع) فرمودند: تو انکار میکنی که عیسی، مردگان را به اذن خداوند متعال زنده میکرد؟
جاثلیق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: انکار میکنم،؛ چراکه آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیت.
امام(ع) فرمودند: حضرت الیسع(ع) نیز همین کار را میکرد و او بر آب راه میرفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد. حزقیل پیامبر(ع) نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد.
سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمودند: ای راس الجالوت! آیا اینها را در تورات مییابی که بخت النصر، اسیران بنی اسرائیل به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ کس جز منکران حق آن را انکار نمیکنند.
راس الجالوت گفت: ما این را شنیدهایم و میدانیم. امام(ع) فرمودند: راست میگویی، سپس افزود: ای یهودی! این سِفر از تورات را بگیر و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد. مرد یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام(ص) را درباره زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیر قابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمودند: با این همه، ما هرگز او را پروردگار خود نمیدانیم، اگر به خاطر اینگونه معجزات، عیسی را خدای خود بدانید، باید الیسع و حزقیل(ع) را نیز معبود خویش بشمارید؛ زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آنها را بر کوه اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند. موسی بن عمران نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمیتوانی این حقایق را انکار کنی؛ زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفتهاند. پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.
جاثلیق که پاسخی نداشت، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست. سپس امام(ع) در باب کتاب اشعیا از او و راس الجالوت سوال کرد. او گفت: من از آن به خوبی آگاهم. فرمودند: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباسهایی از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام(ص)). گفتند: آری اشعیا چنین سخنی را گفته است.
امام(ع) افزودند: ای نصرانی! این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم میروم و پارقلیطا[۱۷] میآید و درباره من شهادت به حق میدهد (آنگونه که من درباره او شهادت دادهام) و همه چیز را برای شما تفسیر میکند؟ جاثلیق گفت: آنچه را از انجیل میگویی ما به آن معترفیم.
سپس امام(ع) سؤالات دیگری درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن بهوسیله مرقس، لوقا، یوحنا و متی که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند، سخن گفت و تناقضهایی از کلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به کلی درمانده شده بود؛ به گونهای که هیچ راه فرار نداشت؛ لذا هنگامی که امام(ع) بار دیگر به او فرمود: ای جاثلیق! هر چه میخواهی سؤال کن، او از هر گونه سؤالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند، قسم به حق که گمان نمیکردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد[۱۸].[۱۹]
مناظره امام رضا(ع) با عمران صابی
عمران صابی، پیشوای صائبین و آشنا به مباحث فلسفی - کلامی در عصر خود بود که در مناظرهای با امام رضا(ع) مسائلی پیرامون اثبات توحید میپرسد. از آنجا که عمران مسلمان نبوده، حضرت رضا(ع) در مقام بحث صراحتاً نمیتوانستهاند به آیات کتاب الهی استناد کنند، لیکن از طرز بیان مباحث و برخی کلمات قرآنی در کلام ایشان میتوان فهمید که سخنان ایشان ناظر به تفسیر چه آیاتی است. در این مناظره، مباحثی چون ابداعی بودن خلقت، بیغرض و غایت بودن فعل الهی، نور بودن خدا و چگونگی معیت حق با خلق را مورد بررسی قرار میدهند.
امام رضا(ع) در پاسخ عمران صابی که از ایشان میپرسد: خدا در خلق است و یا خلق در خدا؟ چنین میفرمایند: خداوند منزه از چنین سخنانی است. اینک به لطف الهی برایت مثلی میزنم که مطلب را درک کنی. بگو بدانم، وقتی به آینه مینگری و خود را در آن میبینی، تو در آینهای یا آینه در توست؟
عمران گفت: هیچ کدام. اگر هیچ کدام از شما در هم قرار ندارید، پس به چه چیزی خود را در آن میبینی؟ عمران گفت: به وسیله نوری که میان من و آینه قرار دارد.
امام(ع) فرمودند: آن نوری که در آینه است، بیشتر از نوری است که در چشم خود مییابی؟ گفت: آری.
امام(ع) فرمودند: به ما نشانش بده؛ و عمران عاجز ماند. سپس حضرت فرمودند: پس در واقع نور واسطه شده که خود و آینه را ببینی بدون این که در یکی جز شما داخل شود. عمران صابی پرسید: خدا که یکتا بود و چیزی جز او نبود، با آفرینش مخلوقات تغییری در وی به وجود آمد؟
حضرت در پاسخ وی از عدم تغییر در خدا و وقوع تغییر در مخلوقات سخن گفت و عمران صابی برای این که تغییری را در خدا اثبات کند، از حضرت پرسید: مگر خدا قبل از خلقت ساکت نبوده است؟ امام(ع) در مقام پاسخ به وی متذکر میشوند که سکوت در جایی معنا دارد که قبل از آن سخن گفتنی باشد.
گفتگو بین امام رضا(ع) و عمران صابی به درازا کشید تا این که امام(ع) فرمودند که وقت نماز است و ادامه بحث به بعد از اقامه نماز محول گردد. حضرت بعد از به جا آوردن نماز، به نزد عمران آمدند و باری دیگر مناظره آنها شکل گرفت. عمران صابی پرسید: خدا چیست؟
امام(ع) فرمودند: «هُوَ نُورٌ بِمَعْنَى أَنَّهُ هَادٍ لِخَلْقِهِ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ» (او نور است. به این معنا که هادی و راهنمای مخلوقاتش از اهل آسمان و زمین است.)
امام رضا(ع) در مواضع مختلفی از این مناظره به فعل ابداعی حق اشاره میکنند و حتی اولین مخلوق خداوند را ابداع میدانند، و هنگامی که عمران از ایشان درخواست میکند که از موجود نخستین و مخلوق او سخن بگوید، حضرت چنین میفرمایند: خدای یکتا پیوسته یکتا بود، بیآنکه چیزی با او باشد و بدون حد و حدودی با عرض و کیفیت و کمیتی. پیوسته چنین بود، آنگاه خلقتی گوناگون بیهیچ سابقه و نقشه پیشین پدید آورد. خدا در آفریدن موجودات احتیاج به حرکت و به کار بردن آلت و ابزار یا فکر ندارد. اولین خلق خدا ابداع بود که نه وزن داشت و نه حرکت و نه سمع و نه رنگ و نه حس[۲۰]. عمران در این مناظره از صفات خداوند سؤال کرد و امام رضا(ع) جواب دادند. آن گاه که امام(ع) دریافتند که عمران قانع شده است فرمودند: آیا فهمیدی؟
عمران گفت: بلی ای آقای من! شهادت میدهم که خدا همان است که تو او را وصف کردی و وحدانیت او را ثابت نمودی. و شهادت میدهم که محمد(ص) بنده اوست که مبعوث است به هدایت خلق و دین حق. سپس به سجده افتاد. دانشمندان دیگر دیدند که عمران صابی به عنوان برترین متکلم، این چنین به زانو درآمده و مسلمان گردید. احدی در آن مجلس لب به سخن نگشود[۲۱].[۲۲]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ به نقل از کتاب: سیره امام رضا(ع).
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص۶۲۳.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۴۶، ص۱۲۱-۱۳۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۹، ۱۷۵.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۷۲۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۵.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۷۲۷.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۵۵۸-۵۵۹.
- ↑ «و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود» سوره نجم، آیه ۱۳.
- ↑ «دل، آنچه میدید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱۱.
- ↑ «بیگمان برخی از نشانههای بزرگ پروردگارش را دیده است» سوره نجم، آیه ۱۸.
- ↑ «و آنان بر او در دانش احاطه ندارند» سوره طه، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و در آن روز اورنگ (فرمانفرمایی) پروردگارت را هشت تن (از ایشان) بر فراز سر میبرند» سوره حاقه، آیه ۱۷.
- ↑ «کسانی که عرش خداوند را برمیدارند» سوره غافر، آیه ۷.
- ↑ اصول کافی، ج۱، باب عرش و کرسی، حدیث دوم، ص۱۳۰-۱۳۱.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۷۲۸.
- ↑ مقصود از پارقلیطا یا فارقلیطا که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد(ص) میباشد و این پیشگویی در انجیل یوحنا، در ابواب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ وارد شده است.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۰۳.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۷۳۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۱۱-۳۱۳.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، باب ۱۲.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۷۳۴.