عدالت صحابه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲۹: خط ۲۹:
*ولی مطلب دیگری وجود دارد که باید بدون [[تعصب]] و [[حبّ]] و [[بغض]] بدان توجه کرد؛ آیا همه [[اصحاب]]، [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] بوده‌اند؟ یا آنکه [[حکم]] [[صحابه]]، از این نظر، [[حکم]] "[[تابعین]]" است که نمی‌توان همگی آنان را [[عادل]] و [[پارسا]] دانست؟
*ولی مطلب دیگری وجود دارد که باید بدون [[تعصب]] و [[حبّ]] و [[بغض]] بدان توجه کرد؛ آیا همه [[اصحاب]]، [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] بوده‌اند؟ یا آنکه [[حکم]] [[صحابه]]، از این نظر، [[حکم]] "[[تابعین]]" است که نمی‌توان همگی آنان را [[عادل]] و [[پارسا]] دانست؟
*دیدن [[پیامبر]] امری [[افتخار]] آفرین است، ولی باعث [[پاک]] بودن هیچ [[انسانی]] از [[گناه]] نمی‌شود و نمی‌توان همه [[صحابه]] را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] دانست؛ زیرا به [[شهادت]] [[قرآن]]، آنان در عین داشتن [[افتخار]] "[[صحابی]] بودن"، از حیث [[ایمان]] و [[نفاق]] و [[اطاعت]] و [[سرکشی]] در برابر [[خدا]] و رسولش به دسته‌های گوناگونی تقسیم شده‌اند؛ از این رو، نمی‌توان همگان را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] دانست.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۴-۷۵.</ref>
*دیدن [[پیامبر]] امری [[افتخار]] آفرین است، ولی باعث [[پاک]] بودن هیچ [[انسانی]] از [[گناه]] نمی‌شود و نمی‌توان همه [[صحابه]] را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] و پیراسته از [[گناه]] دانست؛ زیرا به [[شهادت]] [[قرآن]]، آنان در عین داشتن [[افتخار]] "[[صحابی]] بودن"، از حیث [[ایمان]] و [[نفاق]] و [[اطاعت]] و [[سرکشی]] در برابر [[خدا]] و رسولش به دسته‌های گوناگونی تقسیم شده‌اند؛ از این رو، نمی‌توان همگان را [[عادل]] و [[پرهیزگار]] دانست.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۷۴-۷۵.</ref>
==[[نظریه]] "[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]" از نگاه [[سنّت]] و [[احادیث نبوی]]==
*[[سنّت نبوی]] نیز مؤید [[قرآن]] است. اکنون به برخی از [[روایات]] اشاره می‌کنیم:
#[[ابوهریره]] از [[پیامبر]] [[روایت]] می‌کند که فرمود: "در [[روز قیامت]] گروهی از [[اصحاب]] به نزدم می‌آیند. آن‌گاه در کنار [[حوض]]، از نزد من بازگردانده می‌شوند. می‌گویم: پروردگارا! اصحابم را دریاب! [[خداوند]] می‌فرماید: تو نمی‌دانی چه مسائل و بدعت‌هایی پس از تو پدید آوردند؟ آنان به گذشته [[جاهلیت]] خویش بازگشتند.<ref>{{متن حدیث|يرد علىّ يوم القيامة رهط من أصحابى فيجلون عن الحوض، فأقول: يا ربّ أصحابى، فيقول: إنّك لا علم لك بما أحدثوا بعدك انهم ارتدّوا على أدبارهم القهقرى}}؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۵، ص۲۰۸، باب فی الحوض.</ref>؛ در [[صحیح بخاری]] چند [[روایت]] دیگر به همین مضمون آمده است. مخاطب این [[روایت]] همان صحابه‌اند؛ زیرا واژه "[[اصحاب]]" در [[روایات]] به گونه صحیح آمده، و تعریف ما از [[صحابه]]، این [[روایات]] را دربر می‌گیرد. از این‌رو، کسی نمی‌تواند بگوید، مقصود از این [[روایات]] [[منافقان]] می‌باشند؛ چون که [[منافقان]] طبق نظر ما جزو [[اصحاب]] نمی‌باشند.
#[[ابونضر]] می‌گوید: سخنی از [[رسول خدا]]{{صل}} به من رسیده که [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[شهدای جنگ احد]] فرمود: "من درباره آنان [[شهادت]] می‌دهم". [[ابوبکر]] گفت: "ای [[رسول خدا]]! آیا ما [[برادران]] آنان نیستیم؟ آنان [[اسلام]] را پذیرفتند ما نیز [[اسلام]] را پذیرفتیم و آنان [[پیکار]] کردند ما نیز [[پیکار]] کردیم".[[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "آری، ولی من نمی‌دانم شما پس از من چگونه [[رفتار]] خواهید کرد". [[ابوبکر]] گریست و گفت: "آیا ما پس از شما خواهیم بود؟"<ref>الموطأ، مالک بن انس، ج۲، ص۴۶۱- ۴۶۲، ح۳۲، کتاب الجهاد، الشهداء فی سبیل الله.</ref>. برخی شارحان [[حدیث]] می‌گویند: معنای [[سخن پیامبر]]{{صل}} که درباره [[شهدای جنگ احد]] فرمود: "من [[شهادت]] می‌دهم"؛ یعنی من درباره آنان به [[ایمان صحیح]] و [[سلامت]] ایشان از [[گناه]] [[گواهی]] می‌دهم: از این [[روایت]] به خوبی فهمیده می‌شود که [[پیامبر]]{{صل}} بر [[صلاح]] و [[عدالت]] [[شهدا]] [[شهادت]] دادند اما درباره همه [[صحابه]] حتی [[ابوبکر]] [[شهادت]] ندادند.
#[[علأ بن مسیب]] از پدرش [[روایت]] می‌کند: من [[براء بن عازب]] را دیدم و به او گفتم: خوشا به حالت! تو هم صحبت [[پیامبر]]{{صل}} بودی و در زیر درخت با او [[بیعت]] کردی. [[براء]] گفت: "ای برادرزاده! تو نمی‌دانی ما پس از آن [[حضرت]] چه چیزهایی [[گناهان]] و بدعت‌هایی پدید آوردیم"<ref>مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.</ref>.
#[[ابن مسعود]] [[روایت]] می‌کند که روزی [[رسول خدا]] در خطبه‌اش پس از [[ستایش خداوند]] فرمود: "برخی شما [[منافق]] هستید، پس من نام هر کسی را گفتم، بلند شود. سپس [[پیامبر]] نام سی و سه تن را گفت و به آنان فرمود: شما از [[خدا]] بترسید"<ref>{{عربی|ان منکم منافقین فمن سمیت فلیقم. ثم قال: یا قم فلان، قم یافلان، حتی سمی ستة و ثلاثین رجلا قال ان فیکم أو منکم فاتقوالله}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.</ref>؛
#[[أم سلمه]] می‌گوید: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "از [[یاران]] من کسی است که پس از [[مرگ]] هرگز مرا نخواهد دید و من او را نخواهم دید"<ref>{{متن حدیث|من أصحابی من لا أراه و لا یرانی بعد ان اموت ابدا...}}</ref>؛ [[روایت]] دیگری نیز با این مضمون از [[أم سلمه]] [[نقل]] شده است<ref>مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.</ref>.
#[[بخاری]] به [[نقل]] از [[ابن عباس]] [[روایت]] می‌کند: هنگام درگذشت [[رسول خدا]]{{صل}}، در [[خانه]] ایشان گروهی از [[صحابه]] و از جمله [[عمر بن خطاب]] بودند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بیایید تا برایتان نامه‌ای بنویسم تا پس از آن [[گمراه]] نشوید". [[عمر]] گفت: "درد بر [[پیامبر]] چیره شده، و [[قرآن]] نزد شماست؛ [[کتاب خدا]] ما را بس است". افراد حاضر در [[خانه]] [[اختلاف]] نظر پیدا کرده و به [[جدل]] پرداختند. گروهی میگفتند: قلم و دوات بیاورید تا سخن [[رسول خدا]]{{صل}} برای شما در نامه‌ای نوشته شود تا پس از آن هرگز [[گمراه]] نشوید و گروهی نیز سخن [[عمر]] را تکرار کردند. چون گفت و گوی [[بیهوده]] و [[جدل]] نزد [[رسول خدا]] فراوان شد، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "برخیزید!" پس از آن رویداد، [[ابن عباس]] همواره می‌گفت: همه [[گرفتاری‌ها]] از آنجا سرچشمه گرفت که آنان با [[اختلاف]] نظر و سخنان [[بیهوده]] میان [[رسول خدا]] و [[نامه]] او جدایی انداختند و نگذاشتند [[سخن پیامبر]]{{صل}} در نامه‌ای برای آنان نوشته شود<ref>صحیح بخاری، بخاری، کتاب المرضی، باب ۱۷؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب وصیت، باب ۵، ح۲۲.</ref>. در برخی [[روایات]] [[نقل]] شده که برخی [[صحابه]] گفتند: [[رسول خدا]] [[هذیان]] و پریشان می‌گوید. در [[مسند احمد]] نیز عبارت "لیهجر" آمده است<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. به کار بردن چنین واژه‌هایی درباره [[رسول خدا]]{{صل}} اهانت‌آمیز بوده و کسانی که چنین سخنی را درباره [[پیامبر]] گفته‌اند، از بزرگان [[صحابه]] بوده‌اند؛ چون در حال [[احتضار]] [[رسول خدا]]{{صل}} تنها بزرگان [[صحابه]] حضور داشتند. در تعبیر "[[رجال]]" آمده که دلالت دارد بر آنکه حاضران در [[خانه]] از چهره‌های برجسته [[صحابه]] بوده‌اند. آیا کسانی که با بیان سخنان لغو و [[بیهوده]] از [[نوشتن]] [[نامه]] سرنوشت‌ساز [[رسول خدا]]{{صل}} جلوگیری کردند، دچار [[گناه]] نابخشودنی و [[خیانت]] نشدند؟ آیا این [[روایت]]، ادعای [[اهل سنت]] مبنی بر [[عدالت]] همه [[صحابه]] را نقض نمی‌کند؟ اگر درباره خلفای [[اهل سنت]] چنین تعبیری به کار برده می‌شد؛ مثلاً هنگام [[وصیت]] [[ابوبکر]] برای [[جانشینی]] خود در حال [[احتضار]] که گاهی بیهوش می‌شد و گاهی به هوش می‌آمد؛ چگونه با گوینده این سخن [[رفتار]] می‌کردند و چه نوع قضاوتی داشتند؟
#[[رسول خدا]]{{صل}} در [[حجة الوداع]] پس از [[سخنرانی]] مفصلی فرمود: به شما هشدار می‌دهم که مبادا پس از من [[مرتد]] و [[کافر]] شوید در حالی که همدیگر را به [[قتل]] می‌رسانید. [[آگاه]] باشید که من [[شاهد]] و [[گواه]] بر [[رفتار]] شما هستم و شما از آن [[ناآگاه]] هستید<ref>{{متن حدیث|أَلَا لَأَعْرِفَنَّكُمْ تَرْتَدُّونَ بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ أَلَا إِنِّي قَدْ شَهِدْتُ وَ غِبْتُمْ}}؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۱، ص۹۳؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۷، ص۲۹۵؛ الفتن، ابن ماجه، ح۳۹۳۱.</ref>.
#[[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیث]] دیگری فرمود: حال افرادی که می‌گویند [[خویشاوندی]] [[رسول خدا]]{{صل}} در [[روز قیامت]] سودی ندارد، چگونه خواهد بود؟ آری، به [[خدا]] [[سوگند]]، [[خویشاوندی]] من در [[دنیا]] و [[آخرت]] پیوسته است. ای [[مردم]]! همانا من پیش از شما در کنار [[حوض]] ([[کوثر]]) می‌آیم. پس وقتی شما نیز به کنار آن می‌آمدید، مردی از شما می‌گوید: ای [[رسول خدا]]! من فلان، پسر فلان هستم، دیگری نیز همین سخن را می‌گوید، آن‌گاه می‌گویم: من نسب‌ها را شناختم، ولی شما پس از من [[بدعت‌ها]] گذاردید و به عقب [به روزگار [[جاهلیت]]] باز گشتید. این [[حدیث]]، دلالت دارد که گروهی پس از [[پیامبر]]{{صل}}، [[اسلام]] را دگرگون و [[دستورات]] آن [[حضرت]] را فراموش می‌کنند<ref>{{متن حدیث|مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَقُولُونَ إِنَّ رَحِمَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} لَا يَنْفَعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، بَلَى وَ اللَّهِ إِنَّ رَحِمِي لَمَوْصُولَةٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ إِنِّي أَيُّهَا النَّاسُ فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ فَإِذَا جِئْتُمْ قَالَ الرَّجُلُ مِنْكُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ وَ قَالَ الْآخَرُ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ فَأَقُولُ: أَمَّا النَّسَبُ فَقَدْ عَرَفْتُهُ وَ لَكِنَّكُمْ أَحْدَثْتُمْ بَعْدِي وَ ارْتَدَدْتُمُ الْقَهْقَرَى}}؛ مسند عبد بن حمید، ج۱، ص۳۴؛ سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، ج۱، ص۱۳۳ (باب اجتناب البدع و الجدل).</ref>.
#در [[منابع اهل سنت]] [[روایت]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: [[کینه‌ها]] در سینه گروه‌هایی است که فقط پس از درگذشت من، آن [[کینه‌ها]] را آشکار می‌کنند<ref>{{متن حدیث|ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لَا يُبْدُونَهَا إِلَّا مِنْ بَعْدِي}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۱۸؛ الریاض النضره، محب‌الدین طبری، ج۲، ص۲۱۰؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۳۶.</ref>؛
#[[مناوی]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "ای [[علی]]! پس از من با [[سختی‌ها]] روبرو خواهی شد؛ مبادا با آنان بجنگی"<ref>{{متن حدیث|يا علي إنك ستبتلي بعدي فلا تقاتلن‏}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۷، ص۲۵۵.</ref>؛
#[[ام الفضل]] می‌گوید: من هنگام [[رحلت پیامبر]]{{صل}} نزد ایشان آمدم و [[گریه]] می‌کردم. [[حضرت]]{{صل}} سر خود را بلند کرده و فرمود: "چرا [[گریه]] می‌کنی؟" گفتم: می‌ترسیم در حالی که نمی‌دانیم پس از شما چه چیزی از [[مردم]] خواهیم دید. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "شما پس از من [[مستضعف]] خواهید شد"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۳۹.</ref>.
#[[عبدالله بن عمر]] [[روایت]] می‌کند: [[پیامبر]]{{صل}} گروهی را جهت اجرای [[مأموریت]] برگزید و [[فرماندهی]] [[سپاهیان]] را به [[اسامة بن زید]] سپرد. پس برخی از [[مردم]] [[فرماندهی]] [[اسامه]] را نپذیرفتند. آن‌گاه [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "اگر شما امروز [[فرماندهی]] او را [[سرزنش]] می‌کنید، پیش از این [[فرماندهی]] [[پدر]] او را نیز [[سرزنش]] می‌کردید. [[سوگند]] به [[خدا]] که [[اسامه]] [[شایستگی]] [[فرماندهی سپاه]] را دارد و او محبوب‌ترین [[مردم]] نزد من است، و پس از این نیز چنین خواهد بود"<ref>صحیح بخاری، بخاری، ج۳، ص۱۳۶۵، باب مناقب زید بن حارثه؛ ج۴، ص۱۶۲۰، ح۴۱۹۹، باب بعث النبی أسامة بن زید فی مرضه الذی توفی فیه.</ref>.
*این [[روایات]] نشانگر آن است که همه [[صحابه]] در برابر گفتار، [[رفتار]] و [[سنت نبوی]] [[تسلیم]] نبودند. پس دلیلی بر [[عدالت]] همه [[صحابه]] وجود ندارد.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۹۸-۱۰۳.</ref>
==روایاتی که [[اهل سنت]] برای [[عادل]] بودن همه [[صحابه]] به آن استناد کرده‌اند و نقد آنها==
*بررسی این [[نظریه]] [[نیازمند]] بررسی همه [[روایات]] [[رسول خدا]]{{صل}} است. پس باید همه [[روایات]] با معیار [[آیات قرآن]] سنجیده شود؛ زیرا هر [[روایت]] [[مخالف]] [[قرآن]]، مردود است. [[اهل سنت]] با توجه به برخی از [[روایات]] این نظریه را ثابت میکنند که برخی از آنها عبارت‌اند از:
#به [[اصحاب]] من [[دشنام]] نگویید. [[سوگند]] به کسی که جانم در [[دست]] اوست، اگر کسی از شما به اندازه کوه [[احد]]، [[طلا]] [[انفاق]] کند به اندازه یک مدّ یا نصف [[ثواب]] یکی از آنها نمی‌رسد<ref>{{متن حدیث|لا تسُبُّوا أَصحابي فوالذي نفسي بيده لو أنّ أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِيفَهُ}}؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.</ref>؛
#[[بهترین]] [[مردم]]، [[مردم]] قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و....<ref>{{متن حدیث|خَيْرُ الناسِ قَرْني ثمَّ الَّذِين يَلُونَهُمْ...}}؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.</ref>؛
#درباره [[اصحاب]] من از [[خدا]] بترسید؛ پس از من آنها را [[هدف]] تیر [[ناسزا]] و [[سرزنش]] خویش قرار ندهید....<ref>{{متن حدیث|الله الله في أصحابي لا تتخذوهم غرضا من بعدي...}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.</ref>؛
*نتیجه [[روایات]] آن است که [[یاران]] [[رسول خدا]] [[محبوب]] آن [[حضرت]] بودند.
*این [[روایات]] در [[کتاب‌های حدیثی]] [[اهل سنت]] آمده است، ولی [[دانشمندان شیعه]] آنها را نمی‌پذیرند. به فرض آنکه [[سند]] آنها از نظر [[دانشمندان]] [[راوی]] شناس [[اهل سنت]] پذیرفتنی باشد، دلالت این [[روایات]] بر [[اثبات]] این نظریه به چند [[دلیل]] خدشه‌پذیر است؛ زیرا:
#ثابت کردن "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" به وسیله احادیث خود [[صحابه]] موجب دور و توقف شئ بر خودش می‌شود و توقف شئ بر خودش محال است؛ زیرا موجب تناقض شود؛ یعنی "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" پیش از [[پذیرش]] این [[روایات]]، ثابت نیست و [[اثبات]] [[عدالت]] همه [[صحابه]] به وسیله همان [[صحابه]] که [[عدالت]] آنان ثابت، نیست، دور است، و دور، [[باطل]] و محال است.
#هیچ یک از این [[روایات]]، بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" دلالت ندارد بلکه این [[روایات]] بر [[دشنام]] ندادن به [[اصحاب]] دلالت دارد و علت [[دستور پیامبر]] بر [[پرهیز]] از [[دشنام]] گویی، نیز این بوده است که برخی [[اصحاب]] به یکدیگر [[دشنام]] می‌دادند و [[حضرت]] از [[دشنام]] دادن جلوگیری کردند. چنانکه در [[روایت]] آمده است که: در [[دل]] خالد و [[عبدالرحمان بن عوف]] نسبت به یکدیگر چیزی و [[دشمنی]] بود که سبب شد [[خالد]]، به [[عبدالرحمان]] [[دشنام]] دهد. آن‌گاه [[رسول خدا]] فرمود: به یارانم [[دشنام]] و [[ناسزا]] نگویید.<ref>{{متن حدیث|لا تسبّوا أصحابي}}</ref> جلوگیری از دشنام‌گویی ویژگی [[اخلاقی]] [[اسلام]] است که نه تنها به [[صحابه]] بلکه به دیگر [[مؤمنان]] و [[فاسقان]] نیز نباید [[دشنام]] داد. این [[دستور]] [[اخلاقی]] در [[روایات]] فراوان و کتاب‌های [[اخلاقی]] دیده می‌شود؛ چنانکه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در [[جنگ صفین]] به سپاهیانش اجازه نداد به [[سپاه معاویه]] [[دشنام]] گویند. بنابراین، جلوگیری [[علی]]{{ع}} از [[دشنام]] دادن به [[معاویه]] و لشکرش به معنای [[عدالت]] دشمنانش نیست.
#[[پیامبر]]{{صل}} نفرمود به آنها [[دشنام]] ندهید، چون [[اصحاب]] من [[عادل]] هستند؛ بلکه [[پرهیز]] دادن از [[دشنام]] گویی تنها دستوری [[اخلاقی]] و [[فقهی]] است؛ بنابراین دلالت بر [[عادل]] بودن فردی ندارد.
#اگر ما این نظریه را بر اساس این [[روایات]] بپذیریم، با مشکل دیگری روبرو می‌شویم، و آن اینکه [[پذیرش]] این [[روایات]]، اساس این نظریه را خدشه‌دار می‌سازد؛ زیرا بر اساس [[روایات]] [[صحیح مسلم]]، برخی [[صحابه]] به یکدیگر [[دشنام]] می‌دادند و دشنام‌گویی آنها سبب [[آزار]] یکدیگر و در نتیجه [[آزار]] آنان موجب [[آزار پیامبر]]{{صل}} و [[خدا]] می‌شده است. در نتیجه، چنین افراد [[ناسزاگویی]]، [[لیاقت]] عنوان [[عدالت]] را ندارند.
*همچنین در [[صحیح مسلم]] آمده است: [[عامر بن سعد بن ابی وقّاص]] از پدرش [[روایت]] می‌کند که [[معاویه]] به من دستوری داد و گفت: "چرا به [[ابو تراب]] - [[حضرت علی]]{{ع}} -[[دشنام]] نمی‌دهی؟" گفتم: زیرا [[پیامبر]]{{صل}} سه ویژگی را درباره [[علی]]{{ع}} فرمود که من به او [[دشنام]] نمی‌دهم و اگر یکی از سه ویژگی برای من بود، داشتن آن ویژگی از داشتن همه شتران سرخ موی نزد من محبوب‌تر بود:
#در [[جنگی]] که [[پیامبر]]، [[علی]]{{ع}} را [[جانشین]] خود کرد، [[علی]]{{ع}} به [[پیامبر]] گفت: "ای [[رسول خدا]]! مرا با [[زنان]] و [[کودکان]] در [[مدینه]] گذاشتی؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "آیا [[خرسند]] نیستی که [[جایگاه]] تو نزد من مانند [[جایگاه]] [[هارون]] نزد [[موسی]] باشد؛ جز آنکه [[پیامبری]] پس از من نیست؟"
#در روز [[پیروزی در جنگ]] [[خیبر]]، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "من [[پرچم]] [[سپاه]] را به [[دست]] کسی می‌دهم که [[خدا]] و رسولش را [[دوست]] دارد و [[خدا]] و [[رسول]] نیز او را [[دوست]] دارند". ما [[منتظر]] بودیم که آن کس کیست؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[علی]] را نزد من بخوانید". [[علی]] در حالی که از چشم درد، آزرده بود، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد. [[پیامبر]]{{صل}} از آب دهان خود بر چشم [[علی]]{{ع}} مالید و [[پرچم]] را به او داد و آن گاه [[خداوند]] درِ [[دژ]] [[خیبر]] را به [[دست]] او باز کرد.
#وقتی [[آیه مباهله]]{{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref> «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref> نازل شد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} را فرا خواند. سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "خدایا اینان [[اهل بیت]] من هستند"<ref>صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابی‌طالب، ص۹۴۰، ح۳۲.</ref><ref>تفسیر الطبری، الطبری، ج۳، ص۲۹۸.</ref>.
*[[عمر]] به [[امام علی]]{{ع}} و [[عباس]] می‌گوید: شما [[ابوبکر]] را [[دروغگو]]، [[گناهکار]] و [[پیمان‌شکن]] و خیانتکار دانسته‌اید و آنان ([[علی]] و [[عباس]]) وی ([[عمر]]) را [[دروغگو]] و [[گناهکار]] و [[پیمان‌شکن]] و خیانتکار دانسته‌اند<ref>صحیح مسلم، مسلم، ج۴، ص۲۸، کتاب الجهاد و السیر، باب حکم الفیء، ح۴۹.</ref>.
*بر طبق این [[روایت]]، [[حضرت علی]]{{ع}} و [[عباس]]، [[ابوبکر]] و [[عمر]] را [[عادل]] نمی‌دانستند، به ویژه با آن سخن [[تندی]] که در [[روایت]] آمده است. این گونه برخوردها بین [[صحابه]]، در کتاب‌های اسدالغابه و الاصابه آمده است. آیا جنگ‌های [[صحابه]] با یکدیگر در [[جنگ جمل]]، [[صفین]]، [[نهروان]] و... نیز [[بی‌عدالتی]] برخی [[صحابه]] را ثابت نمی‌کند؟ چگونه با وجود [[روایات]] نمایانگر [[ستم]] برخی [[صحابه]] به یکدیگر از سویی و [[نزاع‌ها]] و کشتن یکدیگر از سویی دیگر میتوان "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" را ثابت کرد؟
*[[روایت]] {{متن حدیث|خَيْرُ الناسِ قَرْني ثمَّ الَّذِين يَلُونَهُمْ...}}<ref>صحیح بخاری، بخاری، کتاب الشهادات، باب لا یشهد علی شهادة الجور؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضل الصحابه، ص۹۸۳، ح۲۱۲.</ref> نیز مانند دو [[روایات]] قبلی بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" دلالت ندارد؛ افزون بر آنکه باید دید مقصود از قرن چیست؟ واژه قرن به معنای نزدیکی و پیوند چیزی به چیزی آمده و دو مصداق این معنا عبارت است از: ۱. [[صد]] سال؛ ۲. [[مردم]] یک روزگار و زمان<ref>لسان العرب، ابن منظور، واژه قرن.</ref>.
*اگر مقصود از معنای قرن، [[صد]] سال است، چون [[پیامبر]]{{صل}} در آن زمان میزیسته، در نتیجه این ویژگی ([[عدالت]]) منحصر به زمان [[حضرت]] می‌باشد نه دوران پس از او. [[هم‌نشینی]] و [[دیدار]] [[پیامبر]] نیز از امتیازات هر [[صحابی]] است، ولی مقصود از [[هم‌نشینی]]، بهتر بودن تک‌تک افراد [[صحابی]] و [[برتری]] آنان نسبت به افراد قرن‌های دیگر نیست؛ اگر مقصود، [[عدالت]] تک‌تک افراد [[صحابی]] باشد، در آن قرن افراد جنایتکاری مانند [[ابوجهل]] و [[ابولهب]] نیز می‌زیستند؛ چنانکه در این قرن [[بهترین]] [[انسان‌ها]] ([[اصحاب کسا]]) نیز [[زندگی]] می‌کردند. چگونه می‌توان همه [[صد]] سال [[صدر اسلام]] را [[بهترین]] قرن‌ها دانست در حالی که در آن دوران به [[ستمکاران]] جنایات فراوانی کرده‌اند! چگونه همه [[قرن اول]] را [[بهترین]] قرن‌ها بدانیم در حالی که در آن قرن، [[سرور]] [[جوانان]] [[بهشت]] [[حسین]]{{ع}} در بیابان [[کربلا]] به [[شهادت]] رسید و سر او را بر روی نیزه‌ها در [[شهرها]] گردانند؟ [[کعبه]] را با منجنیق ویران و از [[حرم]] [[پیامبر]]{{صل}} [[هتک حرمت]] کردند. پس نمی‌توان این نظریه را به استناد [[روایت]] مذکور پذیرفت. اگر مقصود از واژه قرن، معنای دوم آن یعنی [[مردم]] یک زمان و معاصر [[پیامبر]]{{صل}} است، بنابراین، مقصود از قرن، [[مردم]] زنده در مدت بیست و سه سال [[بعثت پیامبر]]{{صل}} می‌باشد.
*صرف دیدن و [[همراهی]] کردن کسی با [[پیامبر]]{{صل}} برای [[سعادت انسان]] کافی نیست؛ گرچه [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}}، [[امتیاز]] و شرافتی برای هر [[مسلمانی]] است، امّا علت [[سعادت]] نیست؛ بلکه [[سعادت]] در پرتو [[ایمان]] و عمل به دستورهای [[قرآن]] و [[پیامبر]]{{صل}} به [[دست]] میآید و این نکته با توجه به [[آیات قرآن]] و [[روایات]] روشن شد.
*از این‌رو، هر یک از [[صحابه]] دارای این ویژگی‌ها باشد، [[عصر پیامبر]]{{صل}} [[بهترین]] قرن برای او خواهد بود، و اگر صحابه‌ای از [[ایمان]] و عمل به [[دستورهای اسلام]] بپرهیزد یا اگر صحابه‌ای در زمان [[پیامبر]]{{صل}} [[مؤمن]] بوده ولی پس از آن [[حضرت]] بر خلاف ایمانش عمل کند، آن عصر برای چنین کسی، بدترین قرن به شمار می‌آید. چنانکه اگر کسی پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} طبق دستورهای او و [[قرآن]] [[رفتار]] کرده، خود بهتر از [[صحابه]] و زمان [[زندگی]] و بهتر از قرن (دوران) زندگانی [[پیامبر]] است؛ زیرا چنین کسی بدون دیدن [[رفتار]] و [[معجزات پیامبر]]{{صل}} [[ایمان]] آورده است. [[دلیل]] این ادعا افزون بر [[آیات قرآن]] که معیار را [[ایمان]] و [[عمل صالح]] می‌داند، روایاتی است که به برخی از آنان اشاره می‌کنیم:
#[[امام صادق]]{{ع}} از پدرانش و آنان از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[نقل]] می‌کنند که به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: ای [[علی]]! مردمی در [[آخر الزمان]] خواهند آمد که دارای شگفت انگیزترین [[ایمان‌ها]] و استوارترین یقین‌ها هستند؛ مردمانی که [[پیامبر]]{{صل}} را ندیده‌اند، و [[حجت خدا]] نیز از نظر آنان پنهان است. با وجود این، از [[راه]] نوشته و [[کتاب]] [[خدا]] (خط سیاه بر کاغذی سپید) [[ایمان]] می‌آورند (و بر [[ایمان]] خود بر [[دین اسلام]] ثابت می‌مانند).<ref>{{متن حدیث|یا علی و اعلم، ان اعجب الناس ایمانا و اعظمهم یقینا، قوم یکونون فی آخر الزمان، لم یلحقوا النبی، و حجب عنهم الحجة فآمنوا بسواد علی بیاض}}؛ ینابیع الموده، قندوزی، ج۲، ص۲۹۸؛ اکمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق (ترجمه: کمره‌ای)، ج۱، ص۴۰۵؛ و شبیه این حدیث در: مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.</ref>؛
#[[ابن عباس]] [[روایت]] می‌کند که روزی [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پس از [[نماز صبح]] فرمود: ای [[مردم]]! شگفت‌انگیزترین [[فرد]] از نظر [[ایمان]]، چه کسی است؟ [[مسلمانان]] گفتند: [[فرشتگان]]. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: چگونه آنان [[ایمان]] نیاورند در حالی که [[حقیقت]] برای آنان روشن شده است. [[مسلمانان]] گفتند: ای [[رسول خدا]]، آنان [[پیامبران]] هستند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: چگونه [[پیامبران]] [[ایمان]] نیاورند در حالی که [[وحی]] آسمانی بر آنان نازل می‌شود. [[مسلمانان]] گفتند: آنان [[اصحاب]] تو هستند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: چگونه [[اصحاب]] [[ایمان]] نیاورند در حالی که ([[معجزات]] را) می‌بینند؟ اما شگفت‌انگیزترین [[مردم]] از نظر [[ایمان]] گروهی است که پس از من می‌آیند؛ آنان در حالی که مرا ندیده‌اند، به من [[ایمان]] آورده و مرا [[تصدیق]] می‌کنند؛ ایشان [[برادران]] من می‌باشند. ای کاش [[برادران]] خودم را می‌دیدم<ref>{{متن حدیث|یا ایها الناس من اعجب ایمانا؟ قالوا: الملائکة قال: وکیف لا یؤمن من الملائکة و هم یعاینون الأمر؟ قالوا: فالنبیون یا رسول الله قال: وکیف لا یؤمن النبیون و الوحی ینزل علیهم من السماء قالوا: فأصحابک یا رسول الله، قال: وکیف لا یؤمن اصحابی و هم یرون ما یرون؟ ولکن أعجب الناس ایمانا قوم یجیئون من بعدی، یؤمنون بی و لم یرونی و یصدقونی و لم یرونی اولئک اخوانی}}المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۲، ص۶۹ - ۶۸، ح۱۲۵۶۰.</ref>
#در [[روایات]] دیگری آمده است که پس از آنکه [[اصحاب]] درباره این افراد از [[پیامبر]]{{صل}} می‌پرسند، آن [[حضرت]] می‌فرماید:آنان، مردمانی هستند که در صلب مردان می‌باشند و پس از من آمده و به من [[ایمان]] می‌آورند و مرا [[تصدیق]] می‌کنند؛ در حالی که مرا ندیده‌اند و کاغذهایی را می‌یابند و به آن عمل می‌کنند؛ ایشان [[برترین]] [[مؤمنان]] از نظر [[ایمان]] می‌باشند<ref>{{متن حدیث|أقوام فی اصلاب الرجال یأتون من بعدی یؤمنون بی ولم یرونی و یصدقونی و لم یرونی، یجدون الورق المعلق فیعملون بمافیه فهؤلاء أفضل اهل الایمان ایمانا}}؛</ref>. آیا از این [[روایات]]، دانسته نمی‌شود که این [[مردم]] نزد آن [[حضرت]] از [[اصحاب]] محبوب‌تر می‌باشند؟ چون که [[پیامبر]]{{صل}} با عنوان [[برادر]] از آنان یاد کرده است<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۱، ص۲۶؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.</ref>.
#[[ابوثعلبه]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: روزگاری خواهد آمد که برای عمل نیک‌کننده در آن زمان [[پاداش]] پنجاه تن دیگر خواهد بود. گفته شد: آیا [[پاداش]] [[برتری]] آنان نسبت به خودشان است یا نسبت به ما؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: نسبت به شما<ref>{{متن حدیث|یأتی أیام للعامل فیهن أجر خمسین قیل منهم او ما یا رسول الله؟ قال بل منکم}}؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).</ref>.
#[[ابن حجر]] [[روایت]] می‌کند که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: [[برترین]] [[مؤمنان]]، گروهی هستند در صلب مردان و به من [[ایمان]] می‌آورند بدون اینکه مرا دیده باشند<ref>{{متن حدیث|أفضل الخلق ایمانا قوم فی أصلاب الرجال یؤمنون بی ولم یرونی}}؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).</ref>.
#همچنین او از [[ابوعبیده]] [[روایت]] می‌کند که به [[رسول خدا]]{{صل}} عرض کردیم: آیا کسی از ما بهتر می‌باشد؟ زیرا ما همراه تو [[اسلام]] را پذیرفتیم و [[جهاد]] کردیم؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "آری، پس از شما مردمی خواهند آمد که به من [[ایمان]] می‌آورند در صورتی که مرا ندیده‌اند. [[ابن حجر]] [[سند]] این [[روایت]] را [[حسن]] دانسته است<ref>فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).</ref>.
*البته باید گفت، اگر کسی به روش گروهی از [[صحابه]] در آن عصر [[انتقاد]] دارد، به معنای آن نیست که [[اسلام]] یا شخص [[پیامبر]]{{صل}} دارای نقصی بوده‌اند. به [[عقیده]] ما برای هر [[صحابی]] دارای [[ایمان]] و [[عمل صالح]]، قرن [[پیامبر]]، [[بهترین]] قرن است؛ چون چنین [[صحابی]] هم [[ایمان]] و [[عمل صالح]] داشته و هم [[مصاحب]] [[پیامبر]]{{صل}} بوده است. اما از این [[روایت]]، "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" استفاده نمی‌شود؛ از این‌رو، این [[روایت]] از نظر دلالت، مردود است.
*[[استدلال]] به [[روایت نبوی]] {{متن حدیث|أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ...}}؛ [[یاران]] من مانند ستارگان‌اند، نیز [[نادرست]] است؛ چون افزون بر اشکال سندی، دلالت آن نیز ناتمام است. بسیاری از علمای [[اهل سنت]] بر این [[روایت]] اشکال کرده‌اند.
*[[احمد بن حنبل]] این [[حدیث]] را صحیح نمی‌داند<ref>التقریر و التحبیر، ابن امیرالحاج، ج۳، ص۲۴۳.</ref>. [[حافظ ابوبکر بزار]] نیز آن را [[ضعیف]] می‌داند. [[حافظ بن عبدالبر]] می‌نویسد: آنچه از [[پیامبر]]{{صل}} درباره این [[حدیث]]، [[نقل]] شده صحیح نیست<ref>اعلام الموقعین، ابن جوزی، ج۲، ص۲۴۲.</ref>. [[حافظ بن حزم]] نیز این [[حدیث]] را [[دروغ]] می‌داند و می‌گوید: این خبر، [[دروغ]] جعلی و [[نادرست]] است.
*برخی از [[اهل سنت]] بر [[نظریه]] "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" اشکال‌هایی کرده و پاسخ گفته‌اند:
*'''اشکال اول:''' برخی [[اصحاب]] [[گناهان کبیره]] داشته‌اند، همچون [[سرپیچی]] از [[جهاد]] و [[دستور]] [[فرمانده]] در [[جنگ احد]] که منجر به [[شکست]] [[سپاه اسلام]] شد و مهمتر از آن دگرگونی [[اعتقادی]] برخی از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} پس از درگذشت آن [[حضرت]]. اما آیا انجام [[گناه کبیره]] با مفهوم [[عدالت]] [[مخالفت]] دارد یا خیر؟
*'''پاسخ:''' مفهوم [[عدالت]] غیر از مفهوم [[عصمت]] است و [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} [[معصوم]] از [[گناه]] نیستند و گاه مرتکب بعضی [[گناهان]] همچون [[سرپیچی]] از [[جنگ]] و موارد دیگر شده‌اند. اما [[قرآن مجید]] در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ * وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>«خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند- پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد- بخشایش آورد سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است * و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۷-۱۱۸.</ref>.
*'''اشکال و پاسخ دیگر:''' ممکن است کسانی بزرگ‌ترین [[گناه]] بعضی از [[صحابه]] را [[جنگیدن]] با [[علی]]{{ع}} بدانند و بگویند این [[گناه]]، قابل [[بخشش]] نیست. اما جنگ‌هایی که بین [[صحابه]] رخ داد به سبب اجتهادات آنها بوده و [[اجتهاد]] یک گروه، درست و [[اجتهاد]] گروه دوم [[اشتباه]] بود".
*شگفتا که آنان برای [[اثبات]] نظریة "[[معصیت]] [[عدالت]] همه [[صحابه]]" حقایق مهم را این‌گونه تعریف می‌کنند. اگر [[عدالت]]، به مفهوم از [[گناه]] نیست، پس چرا نمی‌پذیریم که گروهی دچار [[گناه]] شده‌اند؟! چنانکه بزرگان [[اهل سنت]] این افراد [[گناهکار]] را مصداق "[[اهل بغی]]" ([[مردم]] [[سرکش]] و [[گناهکار]]) دانسته‌اند. و چرا [[اشتباه]] و [[گناه]] آنان تحت عنوان [[اجتهاد]] توجیه می‌شود؟ اگر این گونه حقایق با واژه [[اجتهاد]] توجیه شود معیاری برای [[شناخت حق]] و [[عدالت]] باقی نخواهد ماند و هر کسی و پیرو هر مذهبی می‌تواند ادعای [[اجتهاد]] کند. در صورتی که [[اجتهاد]] بر طبق [[مذهب]] [[اهل سنت]] دارای معیارهای ویژه‌ای است. [[اجتهاد]]، زمانی پذیرفتنی است که نصّی نباشد. هیچ مذهبی [[اجتهاد]] را در برابر [[نصّ]]، جایز نمی‌داند. اگر [[نصّ صریح]] درباره موضوع یا حکمی موجود باشد، [[اجتهاد]] در آن باره پذیرفته نیست. همه [[مذاهب اسلامی]]، [[علی]]{{ع}} را [[خلیفه بر حق]] و کسانی را که در برابر او به [[جنگ]] پرداخته‌اند، بر طریق [[باطل]] می‌دانند.
*همه [[مسلمانان]]، [[نصوص]] [[قرآن]] و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را درباره آن [[حضرت]] پذیرفته‌اند؛ همچون [[آیه تطهیر]] که آن [[حضرت]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} را از هر [[پلیدی]] [[پاک]] دانسته است؛ یا [[آیه مباهله]] که آن [[حضرت]] از مصادیق آن می‌باشد و نیز روایت‌های [[نبوی]] که [[جنگ]] با [[علی]]{{ع}} را [[جنگ]] با [[پیامبر]]{{صل}} دانسته است. [[زید بن ارقم]] [[نقل]] می‌کند که: [[پیامبر]]{{صل}} هنگام عبور از کنار [[خانه علی]] و [[فاطمه]] و [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} فرمود: "من با [[دشمنان]] شما [[دشمن]] و با [[دوستان]] شما [[دوست]] هستم"<ref>ینابیع الموده، قندوزی، ص۲۲۹.</ref>.
*[[ابوسعید خدری]] می‌گوید: "[[پیامبر اسلام]] [[چهل]] صبحگاه به در [[خانه علی]]{{ع}} و [[فاطمه]]{{س}} آمده و بر آنان چنین [[درود]] می‌فرستاد: [[سلام]] [[خدا]] بر شما [[اهل بیت]] و [[رحمت]] او بر شما باد؛ وقت [[نماز]] است؛ من می‌جنگم با آنکه شما بجنگید {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>.<ref>{{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ... الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ}}</ref>
*[[ابوهریره]] می‌گوید: روزی [[پیامبر خدا]]{{صل}} نگاهی به [[علی]]، [[حسن]]، [[حسین]] و [[فاطمه]]{{عم}} کرد و فرمود: {{متن حدیث|أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ...}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۲۲؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۴۰، ح۲۶۲۱ - ۲۶۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۳۷، باب التاء؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۵، ص۱۹۹.</ref>.
*با وجود روایت‌هایی چون {{متن حدیث|عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ}}<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۴۹؛ الغدیر، علامه امینی، ج۳، ص۱۸۰ - ۱۷۶.</ref> و {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي...}}<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱، ص۱۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲.</ref> و دَه‌ها [[نص]] دیگر که درباره [[حقانیّت]] [[امام علی بن ابی طالب]]{{ع}} آمده است، [[اجتهاد]] برخی [[صحابه]] در برابر این [[نصوص]]، باعث تعجّب است و نمی‌توان این حقایق [[اسلام]] را توجیه کرد تا راهی برای [[گریز]] از تضادها و تناقض‌ها پیدا شود. اگر [[جنگ]] [[صحابه]] با [[علی]]{{ع}} [[اجتهاد]] [[صحابه]] بوده است، صحابه‌ای که در برابر [[ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]] نیز ایستادند با [[اجتهاد]] خود جنگیدند؛ چرا آنان [[مرتد]]، [[فاسق]] و... باشند اما کسانی که در برابر [[علی]]{{ع}} ایستادند، [[عادل]] باشند؟ آیا [[معاویه]] نمی‌دانست که [[امیرمؤمنان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[حاکم اسلامی]] است و [[مردم]] با ایشان [[بیعت]] کرده‌اند؟
*مگر اینکه گفته شود [[معاویه]] و سایر صحابه‌ای که در برابر [[علی]]{{ع}} ایستادند، این [[روایات]] را فراموش کرده و یا به آن [[روایات]]، [[دست]] نیافته‌اند. در این صورت، بی‌پایگی اصل [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] ثابت می‌شود که چگونه این نظریه و [[مقتدا]] بودن‌شان را ثابت کنیم در حالی که این حقایق را فراموش کرده و یا به [[دست]] آنان نرسیده است؟ آیا همین مطلب درباره سایر مسائل [[دین اسلام]] وجود نخواهد داشت؟
*پس چرا مدعیان این نظریه می‌گویند اگر این نظریه را نپذیریم، [[احکام اسلام]] را از چه کسی فرا بگیریم؟! آیا از کسانی فرا بگیریم که روشن‌ترین مسائل و [[احادیث]] به گوش آنان نرسیده یا فراموش کرده‌اند؟ با وجود این، چگونه [[رفتار]] و گفتار آنان بیانگر [[احکام الهی]] خواهد بود؟
*از دیگر [[دلایل]] [[نادرستی]] این [[نظریه]] [[روایات]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} درباره [[امام علی]]{{ع}} است. این [[روایات]] دلالت دارد که [[اهانت]]، [[ستم]]، [[بغض]] و [[کینه]] نسبت به [[علی]]{{ع}} [[اهانت]]، [[ظلم و ستم]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است. از سویی گروهی از [[صحابه]] نه تنها [[بغض]] و [[کینه]] [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[دل]] داشتند، بلکه به او [[اهانت]] و [[ستم]] کردند. آیا این رفتارهای [[کینه]] توزانه با [[علی]]{{ع}}، با [[عدالت]]، سازگار است؟ در اینجا به برخی از [[روایات]] اشاره می‌کنیم:
*[[سعد بن أبی وقاص]] می‌گوید: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "کسی که [[علی]] را بیازارد، مرا آزرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۲۹.</ref>.
*[[أم سلمه]] از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] می‌کند که فرمود: "کسی که [[علی]] را [[دوست]] بدارد مرا [[دوست]] داشته و کسی که مرا [[دوست]] بدارد، [[خدا]] را [[دوست]] داشته است. و کسی که با [[علی]] [[دشمنی]] کند، با من [[دشمنی]] کرده و کسی که با من [[دشمنی]] کند، با [[خدا]] [[دشمنی]] کرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ}}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۳۲. نیز ر.ک: ص۱۲۷- ۱۳۳، باب جامع فی من یحبه و من یبغضه.</ref>.
*[[ام سلمه]] می‌گوید شنیدم که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "هر کس به [[علی]] [[دشنام]] دهد به من [[دشنام]] داده است"<ref>تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۳.</ref>.
*مسلم از [[امام علی]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که فرمودند: "[[سوگند]] به خدایی که دانه را می‌شکافد و می‌رویاند و هر صاحب [[روحی]] را می‌پروراند، [[پیامبر امی]] به من فرمودند: "مرا [[دوست]] نمی‌دارد مگر [[مؤمن]] و مرا [[دشمن]] نمی‌دارد مگر [[منافق]]" [[أبو سعید خدری]] نیز می‌گوید: "ما [[منافق]] را به [[کینه]] داشتن نسبت به [[علی بن ابی طالب]] می‌شناختیم"<ref>تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۰.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۰۳-۱۱۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱۲ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۱۳

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدالت صحابه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

عدالت صحابه از مسائل داغ و مورد نزاع میان شیعه و اهل سنت در طول تاریخ، این بوده که آیا همۀ صحابه عادل‌اند؟ صحابه چه کسانی‌اند؟ آیا می‌توان از آنان انتقاد کرد یا برخی را لعنت کرد؟[۱].

مقدمه

نظریه"عادل بودن همه صحابه و بررسی آن[۸]

  1. ابوعمر یوسف بن عبدالبر قرطبی می‌نویسد: آنان مردمان بهترین قرن‌ها (در طول تاریخ اسلام) و برترین گروهی هستند که برای دعوت و ارشاد [به سوی اسلام] فرستاده شده‌اند. عدالت همگی آنان با ستایش خداوند عزوجل و پیامبرش از آنان، به اثبات رسیده است. چه کسی عادل‌تر از آنانی است که خداوند ایشان را برای هم‌نشینی و یاری پیامبرش برگزیده است؟ چه شهادت تزکیه‌ای بهتر از این، و چه گواهی عدالتی کامل‌تر از این را میتوان تصور کرد؟[۹].
  2. ابوالمعالی عبدالملک جوینی می‌گوید: بر مسلمان معتقد واجب است تا بدانند که همه اصحاب پیامبر(ص) از دیدگاه پیامبر در مقام قابل غبطه و خاصی قرار داشتند و پیامبر(ص) به هر یک از آنان توجه ویژه‌ای داشت. نصوص قرآنی از عدالت صحابه و خشنودی خداوند از آنان در "بیعت رضوان" خبر می‌دهند و قرائن نیز نشان می‌دهند که مهاجرین و انصار ستایش نیکو شده‌اند[۱۰].
  3. ابوعمرو عثمان بن الصلاح شهر زوری می‌گوید: همه اصحاب از امتیاز خاصی برخوردارند و آن اینکه از عدالت هیچ یک از آنان سؤال نمی‌شود، بلکه این مسئله‌ای قطعی تلقی می‌شود؛ زیرا همه آنان مطلقاً، از دیدگاه نصوص قرآن، احادیث و اجماع کسانی که اجماع آنان قابل قبول و معتبر است، عادل‌اند. امت اسلامی بر عدالت اصحاب پیامبر(ص) اتفاق نظر دارد، اگر چه صحابه از کسانی باشند که در درگیری‌ها (میان اصحاب پیامبر) شرکت داشته‌اند. همچنین این دیدگاه، دیدگاه علمایی است که اجماع آنان معتبر است. این اعتقاد به خاطر حسن ظن و با توجه به فضائل و مناقب آنان است. و گویا تأیید الهی بوده تا درباره عدالت آنان اجماع باشد؛ زیرا آنان ناقلان و پاسداران شریعت اسلامی بوده‌اند[۱۱].
  4. احمد بن تیمیه می‌گوید: از اصول اعتقادی اهل سنت و جماعت آن است که دل‌ها و زبان‌های شان [از بغض و بدگویی] درباره اصحاب(ص) پاک و سالم است؛ چنانکه خداوند آنان را این چنین توصیف می‌فرماید: "آنان که پس از مهاجر و انصار آمدند (یعنی تابعین و مؤمنان تا روز قیامت) همواره در دعا به درگاه خدا می‌گویند: پروردگارا! ما و برادران دینی‌مان را که در ایمان آوردن، پیش از ما شتافتند، بیامرز و در دل ما کینه مؤمنان را قرار نده؛ پروردگارا! تو بسیار مهربان هستی". و این اصل اعتقادی به پیروی از دستور رسول اکرم(ص) است که می‌فرماید: "به اصحاب من ناسزا نگویید؛ سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، اگر یکی از شما به اندازه کوه اُحد طلا انفاق کند، به پاداش یک یا نصف مُد از کردار آنان نخواهد رسید[۱۲].
  5. مسعود بن عمر تفتازانی می‌نویسد: اهل حق درباره بزرگداشت صحابه و پرهیز از بدگویی درباره آنان اتفاق نظر دارند؛ به ویژه درباره مهاجران و انصار که در قرآن و سنت مناقب آنان یاد شده و (در حدیث) درباره تعرض به جایگاه والای آنان هشدار داده شده است. [[[رسول اکرم]](ص) می‌فرماید: "درباره اصحاب من از خدا بترسید و آنان را پس از من هدف [نسبت‌های ناروا] قرار ندهید"؛ "به اصحاب من ناسزا نگویید"؛ "بهترین و برترین روزگاران، روزگار من است"؛ اگر اصحاب پیامبر اسلام(ص) پس از مرگ ایشان، دچار انحراف می‌شدند، حتماً آن حضرت(ص) با هوش خویش و با ارتباط با وحی و الهام این موضوع را یادآور می‌شدند. و اما بسیاری از مطالبی که درباره صحابه پیامبر(ص) نقل می‌شود، در واقع یا صحت ندارند و اگر به فرض صحیح باشند، قابل توجیه و تأویل‌اند[۱۳].

نظریه "عادل بودن همه صحابه" از نگاه تشیع

نظریه "عادل بودن همه صحابه" از نگاه سنّت و احادیث نبوی

  1. ابوهریره از پیامبر روایت می‌کند که فرمود: "در روز قیامت گروهی از اصحاب به نزدم می‌آیند. آن‌گاه در کنار حوض، از نزد من بازگردانده می‌شوند. می‌گویم: پروردگارا! اصحابم را دریاب! خداوند می‌فرماید: تو نمی‌دانی چه مسائل و بدعت‌هایی پس از تو پدید آوردند؟ آنان به گذشته جاهلیت خویش بازگشتند.[۱۶]؛ در صحیح بخاری چند روایت دیگر به همین مضمون آمده است. مخاطب این روایت همان صحابه‌اند؛ زیرا واژه "اصحاب" در روایات به گونه صحیح آمده، و تعریف ما از صحابه، این روایات را دربر می‌گیرد. از این‌رو، کسی نمی‌تواند بگوید، مقصود از این روایات منافقان می‌باشند؛ چون که منافقان طبق نظر ما جزو اصحاب نمی‌باشند.
  2. ابونضر می‌گوید: سخنی از رسول خدا(ص) به من رسیده که پیامبر(ص) درباره شهدای جنگ احد فرمود: "من درباره آنان شهادت می‌دهم". ابوبکر گفت: "ای رسول خدا! آیا ما برادران آنان نیستیم؟ آنان اسلام را پذیرفتند ما نیز اسلام را پذیرفتیم و آنان پیکار کردند ما نیز پیکار کردیم".پیامبر(ص) می‌فرمود: "آری، ولی من نمی‌دانم شما پس از من چگونه رفتار خواهید کرد". ابوبکر گریست و گفت: "آیا ما پس از شما خواهیم بود؟"[۱۷]. برخی شارحان حدیث می‌گویند: معنای سخن پیامبر(ص) که درباره شهدای جنگ احد فرمود: "من شهادت می‌دهم"؛ یعنی من درباره آنان به ایمان صحیح و سلامت ایشان از گناه گواهی می‌دهم: از این روایت به خوبی فهمیده می‌شود که پیامبر(ص) بر صلاح و عدالت شهدا شهادت دادند اما درباره همه صحابه حتی ابوبکر شهادت ندادند.
  3. علأ بن مسیب از پدرش روایت می‌کند: من براء بن عازب را دیدم و به او گفتم: خوشا به حالت! تو هم صحبت پیامبر(ص) بودی و در زیر درخت با او بیعت کردی. براء گفت: "ای برادرزاده! تو نمی‌دانی ما پس از آن حضرت چه چیزهایی گناهان و بدعت‌هایی پدید آوردیم"[۱۸].
  4. ابن مسعود روایت می‌کند که روزی رسول خدا در خطبه‌اش پس از ستایش خداوند فرمود: "برخی شما منافق هستید، پس من نام هر کسی را گفتم، بلند شود. سپس پیامبر نام سی و سه تن را گفت و به آنان فرمود: شما از خدا بترسید"[۱۹]؛
  5. أم سلمه می‌گوید: پیامبر(ص) فرمود: "از یاران من کسی است که پس از مرگ هرگز مرا نخواهد دید و من او را نخواهم دید"[۲۰]؛ روایت دیگری نیز با این مضمون از أم سلمه نقل شده است[۲۱].
  6. بخاری به نقل از ابن عباس روایت می‌کند: هنگام درگذشت رسول خدا(ص)، در خانه ایشان گروهی از صحابه و از جمله عمر بن خطاب بودند. پیامبر(ص) فرمود: "بیایید تا برایتان نامه‌ای بنویسم تا پس از آن گمراه نشوید". عمر گفت: "درد بر پیامبر چیره شده، و قرآن نزد شماست؛ کتاب خدا ما را بس است". افراد حاضر در خانه اختلاف نظر پیدا کرده و به جدل پرداختند. گروهی میگفتند: قلم و دوات بیاورید تا سخن رسول خدا(ص) برای شما در نامه‌ای نوشته شود تا پس از آن هرگز گمراه نشوید و گروهی نیز سخن عمر را تکرار کردند. چون گفت و گوی بیهوده و جدل نزد رسول خدا فراوان شد، رسول خدا(ص) فرمود: "برخیزید!" پس از آن رویداد، ابن عباس همواره می‌گفت: همه گرفتاری‌ها از آنجا سرچشمه گرفت که آنان با اختلاف نظر و سخنان بیهوده میان رسول خدا و نامه او جدایی انداختند و نگذاشتند سخن پیامبر(ص) در نامه‌ای برای آنان نوشته شود[۲۲]. در برخی روایات نقل شده که برخی صحابه گفتند: رسول خدا هذیان و پریشان می‌گوید. در مسند احمد نیز عبارت "لیهجر" آمده است[۲۳]. به کار بردن چنین واژه‌هایی درباره رسول خدا(ص) اهانت‌آمیز بوده و کسانی که چنین سخنی را درباره پیامبر گفته‌اند، از بزرگان صحابه بوده‌اند؛ چون در حال احتضار رسول خدا(ص) تنها بزرگان صحابه حضور داشتند. در تعبیر "رجال" آمده که دلالت دارد بر آنکه حاضران در خانه از چهره‌های برجسته صحابه بوده‌اند. آیا کسانی که با بیان سخنان لغو و بیهوده از نوشتن نامه سرنوشت‌ساز رسول خدا(ص) جلوگیری کردند، دچار گناه نابخشودنی و خیانت نشدند؟ آیا این روایت، ادعای اهل سنت مبنی بر عدالت همه صحابه را نقض نمی‌کند؟ اگر درباره خلفای اهل سنت چنین تعبیری به کار برده می‌شد؛ مثلاً هنگام وصیت ابوبکر برای جانشینی خود در حال احتضار که گاهی بیهوش می‌شد و گاهی به هوش می‌آمد؛ چگونه با گوینده این سخن رفتار می‌کردند و چه نوع قضاوتی داشتند؟
  7. رسول خدا(ص) در حجة الوداع پس از سخنرانی مفصلی فرمود: به شما هشدار می‌دهم که مبادا پس از من مرتد و کافر شوید در حالی که همدیگر را به قتل می‌رسانید. آگاه باشید که من شاهد و گواه بر رفتار شما هستم و شما از آن ناآگاه هستید[۲۴].
  8. پیامبر(ص) در حدیث دیگری فرمود: حال افرادی که می‌گویند خویشاوندی رسول خدا(ص) در روز قیامت سودی ندارد، چگونه خواهد بود؟ آری، به خدا سوگند، خویشاوندی من در دنیا و آخرت پیوسته است. ای مردم! همانا من پیش از شما در کنار حوض (کوثر) می‌آیم. پس وقتی شما نیز به کنار آن می‌آمدید، مردی از شما می‌گوید: ای رسول خدا! من فلان، پسر فلان هستم، دیگری نیز همین سخن را می‌گوید، آن‌گاه می‌گویم: من نسب‌ها را شناختم، ولی شما پس از من بدعت‌ها گذاردید و به عقب [به روزگار جاهلیت] باز گشتید. این حدیث، دلالت دارد که گروهی پس از پیامبر(ص)، اسلام را دگرگون و دستورات آن حضرت را فراموش می‌کنند[۲۵].
  9. در منابع اهل سنت روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود: کینه‌ها در سینه گروه‌هایی است که فقط پس از درگذشت من، آن کینه‌ها را آشکار می‌کنند[۲۶]؛
  10. مناوی از پیامبر(ص) روایت کرده است که فرمود: "ای علی! پس از من با سختی‌ها روبرو خواهی شد؛ مبادا با آنان بجنگی"[۲۷]؛
  11. ام الفضل می‌گوید: من هنگام رحلت پیامبر(ص) نزد ایشان آمدم و گریه می‌کردم. حضرت(ص) سر خود را بلند کرده و فرمود: "چرا گریه می‌کنی؟" گفتم: می‌ترسیم در حالی که نمی‌دانیم پس از شما چه چیزی از مردم خواهیم دید. پیامبر(ص) فرمود: "شما پس از من مستضعف خواهید شد"[۲۸].
  12. عبدالله بن عمر روایت می‌کند: پیامبر(ص) گروهی را جهت اجرای مأموریت برگزید و فرماندهی سپاهیان را به اسامة بن زید سپرد. پس برخی از مردم فرماندهی اسامه را نپذیرفتند. آن‌گاه پیامبر(ص) فرمود: "اگر شما امروز فرماندهی او را سرزنش می‌کنید، پیش از این فرماندهی پدر او را نیز سرزنش می‌کردید. سوگند به خدا که اسامه شایستگی فرماندهی سپاه را دارد و او محبوب‌ترین مردم نزد من است، و پس از این نیز چنین خواهد بود"[۲۹].

روایاتی که اهل سنت برای عادل بودن همه صحابه به آن استناد کرده‌اند و نقد آنها

  1. به اصحاب من دشنام نگویید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر کسی از شما به اندازه کوه احد، طلا انفاق کند به اندازه یک مدّ یا نصف ثواب یکی از آنها نمی‌رسد[۳۱]؛
  2. بهترین مردم، مردم قرن من هستند سپس کسانی که پس از آنها می‌آیند و....[۳۲]؛
  3. درباره اصحاب من از خدا بترسید؛ پس از من آنها را هدف تیر ناسزا و سرزنش خویش قرار ندهید....[۳۳]؛
  1. ثابت کردن "عدالت همه صحابه" به وسیله احادیث خود صحابه موجب دور و توقف شئ بر خودش می‌شود و توقف شئ بر خودش محال است؛ زیرا موجب تناقض شود؛ یعنی "عدالت همه صحابه" پیش از پذیرش این روایات، ثابت نیست و اثبات عدالت همه صحابه به وسیله همان صحابه که عدالت آنان ثابت، نیست، دور است، و دور، باطل و محال است.
  2. هیچ یک از این روایات، بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد بلکه این روایات بر دشنام ندادن به اصحاب دلالت دارد و علت دستور پیامبر بر پرهیز از دشنام گویی، نیز این بوده است که برخی اصحاب به یکدیگر دشنام می‌دادند و حضرت از دشنام دادن جلوگیری کردند. چنانکه در روایت آمده است که: در دل خالد و عبدالرحمان بن عوف نسبت به یکدیگر چیزی و دشمنی بود که سبب شد خالد، به عبدالرحمان دشنام دهد. آن‌گاه رسول خدا فرمود: به یارانم دشنام و ناسزا نگویید.[۳۴] جلوگیری از دشنام‌گویی ویژگی اخلاقی اسلام است که نه تنها به صحابه بلکه به دیگر مؤمنان و فاسقان نیز نباید دشنام داد. این دستور اخلاقی در روایات فراوان و کتاب‌های اخلاقی دیده می‌شود؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ صفین به سپاهیانش اجازه نداد به سپاه معاویه دشنام گویند. بنابراین، جلوگیری علی(ع) از دشنام دادن به معاویه و لشکرش به معنای عدالت دشمنانش نیست.
  3. پیامبر(ص) نفرمود به آنها دشنام ندهید، چون اصحاب من عادل هستند؛ بلکه پرهیز دادن از دشنام گویی تنها دستوری اخلاقی و فقهی است؛ بنابراین دلالت بر عادل بودن فردی ندارد.
  4. اگر ما این نظریه را بر اساس این روایات بپذیریم، با مشکل دیگری روبرو می‌شویم، و آن اینکه پذیرش این روایات، اساس این نظریه را خدشه‌دار می‌سازد؛ زیرا بر اساس روایات صحیح مسلم، برخی صحابه به یکدیگر دشنام می‌دادند و دشنام‌گویی آنها سبب آزار یکدیگر و در نتیجه آزار آنان موجب آزار پیامبر(ص) و خدا می‌شده است. در نتیجه، چنین افراد ناسزاگویی، لیاقت عنوان عدالت را ندارند.
  1. در جنگی که پیامبر، علی(ع) را جانشین خود کرد، علی(ع) به پیامبر گفت: "ای رسول خدا! مرا با زنان و کودکان در مدینه گذاشتی؟" پیامبر(ص) فرمود: "آیا خرسند نیستی که جایگاه تو نزد من مانند جایگاه هارون نزد موسی باشد؛ جز آنکه پیامبری پس از من نیست؟"
  2. در روز پیروزی در جنگ خیبر، پیامبر(ص) فرمود: "من پرچم سپاه را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند". ما منتظر بودیم که آن کس کیست؟ پیامبر(ص) فرمود: "علی را نزد من بخوانید". علی در حالی که از چشم درد، آزرده بود، نزد پیامبر(ص) آمد. پیامبر(ص) از آب دهان خود بر چشم علی(ع) مالید و پرچم را به او داد و آن گاه خداوند درِ دژ خیبر را به دست او باز کرد.
  3. وقتی آیه مباهلهفَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۳۵] نازل شد، رسول خدا(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را فرا خواند. سپس پیامبر(ص) فرمود: "خدایا اینان اهل بیت من هستند"[۳۶][۳۷].
  1. امام صادق(ع) از پدرانش و آنان از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کنند که به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای علی! مردمی در آخر الزمان خواهند آمد که دارای شگفت انگیزترین ایمان‌ها و استوارترین یقین‌ها هستند؛ مردمانی که پیامبر(ص) را ندیده‌اند، و حجت خدا نیز از نظر آنان پنهان است. با وجود این، از راه نوشته و کتاب خدا (خط سیاه بر کاغذی سپید) ایمان می‌آورند (و بر ایمان خود بر دین اسلام ثابت می‌مانند).[۴۱]؛
  2. ابن عباس روایت می‌کند که روزی پیامبر اسلام(ص) پس از نماز صبح فرمود: ای مردم! شگفت‌انگیزترین فرد از نظر ایمان، چه کسی است؟ مسلمانان گفتند: فرشتگان. پیامبر(ص) فرمود: چگونه آنان ایمان نیاورند در حالی که حقیقت برای آنان روشن شده است. مسلمانان گفتند: ای رسول خدا، آنان پیامبران هستند. پیامبر(ص) فرمود: چگونه پیامبران ایمان نیاورند در حالی که وحی آسمانی بر آنان نازل می‌شود. مسلمانان گفتند: آنان اصحاب تو هستند. پیامبر(ص) فرمود: چگونه اصحاب ایمان نیاورند در حالی که (معجزات را) می‌بینند؟ اما شگفت‌انگیزترین مردم از نظر ایمان گروهی است که پس از من می‌آیند؛ آنان در حالی که مرا ندیده‌اند، به من ایمان آورده و مرا تصدیق می‌کنند؛ ایشان برادران من می‌باشند. ای کاش برادران خودم را می‌دیدم[۴۲]
  3. در روایات دیگری آمده است که پس از آنکه اصحاب درباره این افراد از پیامبر(ص) می‌پرسند، آن حضرت می‌فرماید:آنان، مردمانی هستند که در صلب مردان می‌باشند و پس از من آمده و به من ایمان می‌آورند و مرا تصدیق می‌کنند؛ در حالی که مرا ندیده‌اند و کاغذهایی را می‌یابند و به آن عمل می‌کنند؛ ایشان برترین مؤمنان از نظر ایمان می‌باشند[۴۳]. آیا از این روایات، دانسته نمی‌شود که این مردم نزد آن حضرت از اصحاب محبوب‌تر می‌باشند؟ چون که پیامبر(ص) با عنوان برادر از آنان یاد کرده است[۴۴].
  4. ابوثعلبه از پیامبر(ص) روایت می‌کند که فرمود: روزگاری خواهد آمد که برای عمل نیک‌کننده در آن زمان پاداش پنجاه تن دیگر خواهد بود. گفته شد: آیا پاداش برتری آنان نسبت به خودشان است یا نسبت به ما؟ پیامبر(ص) فرمود: نسبت به شما[۴۵].
  5. ابن حجر روایت می‌کند که پیامبر(ص) فرمود: برترین مؤمنان، گروهی هستند در صلب مردان و به من ایمان می‌آورند بدون اینکه مرا دیده باشند[۴۶].
  6. همچنین او از ابوعبیده روایت می‌کند که به رسول خدا(ص) عرض کردیم: آیا کسی از ما بهتر می‌باشد؟ زیرا ما همراه تو اسلام را پذیرفتیم و جهاد کردیم؟ پیامبر(ص) فرمود: "آری، پس از شما مردمی خواهند آمد که به من ایمان می‌آورند در صورتی که مرا ندیده‌اند. ابن حجر سند این روایت را حسن دانسته است[۴۷].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۴.
  2. از جمله ر. ک: آیات: توبه ۳۸،۳۹،۶۱ و ۱۰۹، احزاب ۱۲، حجرات،۶، سجده ۱۸، بقره ۹، محمّد ۱۶
  3. احقاق الحق، ج ۲ ص ۳۹۱
  4. مظلومی گمشده در سقیفه، ج ۱ ص ۴۷
  5. شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱ ص ۳۲۱
  6. . ک: «الغدیر»، جلدهای ۵،۶،۸،۹،۱۰، «نظریة عدالة الصحابه»، احمد یعقوب (و ترجمه‌اش: نظریۀ عدالت صحابه)، «گفتگوی مذاهب» (عدالت صحابه) محمّد حسن زمانی، «الف سؤال و اشکال» ج ۲، علی الکورانی، «پاسخ شبهاتی پیرامون مکتب تشیّع»، عباس علی موسوی، ترجمه احمد بهشتی، «معالم المدرستین» علامه عسکری، ج ۱ ص ۹۵
  7. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۴.
  8. بیشتر مطالب این قسمت، از کتاب «پیامدهای نظریه عدالت صحابه»، نوشته حسین رجبی نقل شده است.
  9. فهم خير القرون، و خير أمة أخرجت للناس، ثبتت عدالة جميعهم بثناء الله عزّ و جلّ‌ عليهم و ثناء رسوله(ص)، و لا أعدل ممن ارتضاه الله لصحبة نبيه و نصرته، و لا تزكية أفضل من ذلك، و لا تعديل أكمل منه (الاستیعاب، ج۱، ص۷).
  10. و الذي يجب على المعتقد أن يلتزمه، أن يعلم أن جلة الصحابة كانوا من رسول الله(ص) بالمحل المغبوط و المكان المحوط. و ما منهم إلا و هو منه ملحوظ محظوظ. و قد شهدت نصوص الكتاب على عدالتهم و الرضا عن جملتهم بالبيعة بيعة الرضوان و نص القرائن على حسن الثناء على المهاجرين و الأنصار (الإرشاد إلی قواطع الأدلة فی اصول الاعتقاد، ص۳۶۴).
  11. للصحابة بأسرهم خصيصة، و هي أنه لا يسأل عن عدالة أحد منهم، بل ذلك أمر مفروغ منه؛ لكونهم على الإطلاق معدّلين بنصوص الكتاب و السنة، و إجماع من يعتدّ به في الإجماع من الأمة.... ثم إن الأمة مجمعة على تعديل جميع الصحابة، و من لابس الفتن منهم، فكذلك بإجماع العلماء الذين يعتد بهم في الإجماع، إحسانا للظن بهم، و نظرا إلى ما تمهّد لهم من المآثر، و كأن الله سبحانه و تعالى أتاح الإجماع على ذلك لكونهم نقلة الشريعة (علوم الحدیث، ص۲۹۴-۲۹۵).
  12. و من أصول أهل السنة و الجماعة سلامة قلوبهم و ألسنتهم لأصحاب رسول الله(ص) كما وصفهم الله به في قوله تعالى: وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ «و کسانی که پس از آنان آمده‌اند می‌گویند: پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان از ما پیشی گرفته‌اند بیامرز و در دل‌های ما کینه‌ای نسبت به مؤمنان بر جای مگذار! پروردگارا! تو مهربان بخشاینده‌ای» سوره حشر، آیه ۱۰. و طاعة للنبي(ص) في قوله: "لا تسبوا أصحابي، فو الذي نفسي بيده لو أن أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا ما بلغ مد أحدهم و لا نصيفه" (شرح العقیدة الواسطیه، ص۱۵۷-۱۵۸).
  13. إتفق أهل الحق على وجوب تعظيم الصحابة. و الكف عن الطعن فيهم، سيما المهاجرين و الأنصار لما ورد في الكتاب و السنة من الثناء عليهم، و التحذير عن الإخلال بإجلالهم: «اللّه اللّه في أصحابي، لا تتخذوهم غرضا من بعدي»، «لا تسبوا أصحابي»، «خير القرون قرني» و لو كانوا فسدوا بعده لما قال ذلك، بل نبّه، و كثير مما حكي عنهم افتراءات، و ما صح فله محامل و تأويلات (شرح المقاصد، ج۵، ص۳۰۳).
  14. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۲-۲۵.
  15. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۴-۷۵.
  16. «يرد علىّ يوم القيامة رهط من أصحابى فيجلون عن الحوض، فأقول: يا ربّ أصحابى، فيقول: إنّك لا علم لك بما أحدثوا بعدك انهم ارتدّوا على أدبارهم القهقرى»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۵، ص۲۰۸، باب فی الحوض.
  17. الموطأ، مالک بن انس، ج۲، ص۴۶۱- ۴۶۲، ح۳۲، کتاب الجهاد، الشهداء فی سبیل الله.
  18. مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.
  19. ان منکم منافقین فمن سمیت فلیقم. ثم قال: یا قم فلان، قم یافلان، حتی سمی ستة و ثلاثین رجلا قال ان فیکم أو منکم فاتقوالله؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.
  20. «من أصحابی من لا أراه و لا یرانی بعد ان اموت ابدا...»
  21. مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱، ص۱۱۲، کتاب الایمان، باب فی نیة المؤمن و المنافق و عملهما.
  22. صحیح بخاری، بخاری، کتاب المرضی، باب ۱۷؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب وصیت، باب ۵، ح۲۲.
  23. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۵۵.
  24. «أَلَا لَأَعْرِفَنَّكُمْ تَرْتَدُّونَ بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ أَلَا إِنِّي قَدْ شَهِدْتُ وَ غِبْتُمْ»؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۱، ص۹۳؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۷، ص۲۹۵؛ الفتن، ابن ماجه، ح۳۹۳۱.
  25. «مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَقُولُونَ إِنَّ رَحِمَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) لَا يَنْفَعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، بَلَى وَ اللَّهِ إِنَّ رَحِمِي لَمَوْصُولَةٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ إِنِّي أَيُّهَا النَّاسُ فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ فَإِذَا جِئْتُمْ قَالَ الرَّجُلُ مِنْكُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ وَ قَالَ الْآخَرُ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ فَأَقُولُ: أَمَّا النَّسَبُ فَقَدْ عَرَفْتُهُ وَ لَكِنَّكُمْ أَحْدَثْتُمْ بَعْدِي وَ ارْتَدَدْتُمُ الْقَهْقَرَى»؛ مسند عبد بن حمید، ج۱، ص۳۴؛ سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، ج۱، ص۱۳۳ (باب اجتناب البدع و الجدل).
  26. «ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لَا يُبْدُونَهَا إِلَّا مِنْ بَعْدِي»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۱۸؛ الریاض النضره، محب‌الدین طبری، ج۲، ص۲۱۰؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۳۶.
  27. «يا علي إنك ستبتلي بعدي فلا تقاتلن‏»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۷، ص۲۵۵.
  28. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۳۹.
  29. صحیح بخاری، بخاری، ج۳، ص۱۳۶۵، باب مناقب زید بن حارثه؛ ج۴، ص۱۶۲۰، ح۴۱۹۹، باب بعث النبی أسامة بن زید فی مرضه الذی توفی فیه.
  30. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۹۸-۱۰۳.
  31. «لا تسُبُّوا أَصحابي فوالذي نفسي بيده لو أنّ أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا، ما بلغ مدّ أحدهم و لا نَصِيفَهُ»؛ صحیح بخاری، بخاری، ج۴، ص۱۹۵، ح۳۶۷۳؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب تحریم سب الصحابه، ص۹۸۵، ح۲۲۱ و ۲۲۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۱؛ شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۳۰۳.
  32. «خَيْرُ الناسِ قَرْني ثمَّ الَّذِين يَلُونَهُمْ...»؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب خیار الناس، ص۹۸۳، ح۲۱۰ و ۲۱۵.
  33. «الله الله في أصحابي لا تتخذوهم غرضا من بعدي...»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۴ و ۵۷.
  34. «لا تسبّوا أصحابي»
  35. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  36. صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابی‌طالب، ص۹۴۰، ح۳۲.
  37. تفسیر الطبری، الطبری، ج۳، ص۲۹۸.
  38. صحیح مسلم، مسلم، ج۴، ص۲۸، کتاب الجهاد و السیر، باب حکم الفیء، ح۴۹.
  39. صحیح بخاری، بخاری، کتاب الشهادات، باب لا یشهد علی شهادة الجور؛ صحیح مسلم، مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضل الصحابه، ص۹۸۳، ح۲۱۲.
  40. لسان العرب، ابن منظور، واژه قرن.
  41. «یا علی و اعلم، ان اعجب الناس ایمانا و اعظمهم یقینا، قوم یکونون فی آخر الزمان، لم یلحقوا النبی، و حجب عنهم الحجة فآمنوا بسواد علی بیاض»؛ ینابیع الموده، قندوزی، ج۲، ص۲۹۸؛ اکمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق (ترجمه: کمره‌ای)، ج۱، ص۴۰۵؛ و شبیه این حدیث در: مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.
  42. «یا ایها الناس من اعجب ایمانا؟ قالوا: الملائکة قال: وکیف لا یؤمن من الملائکة و هم یعاینون الأمر؟ قالوا: فالنبیون یا رسول الله قال: وکیف لا یؤمن النبیون و الوحی ینزل علیهم من السماء قالوا: فأصحابک یا رسول الله، قال: وکیف لا یؤمن اصحابی و هم یرون ما یرون؟ ولکن أعجب الناس ایمانا قوم یجیئون من بعدی، یؤمنون بی و لم یرونی و یصدقونی و لم یرونی اولئک اخوانی»المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۲، ص۶۹ - ۶۸، ح۱۲۵۶۰.
  43. «أقوام فی اصلاب الرجال یأتون من بعدی یؤمنون بی ولم یرونی و یصدقونی و لم یرونی، یجدون الورق المعلق فیعملون بمافیه فهؤلاء أفضل اهل الایمان ایمانا»؛
  44. الدر المنثور، سیوطی، ج۱، ص۲۶؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۱۰، ص۶۵.
  45. «یأتی أیام للعامل فیهن أجر خمسین قیل منهم او ما یا رسول الله؟ قال بل منکم»؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).
  46. «أفضل الخلق ایمانا قوم فی أصلاب الرجال یؤمنون بی ولم یرونی»؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).
  47. فتح الباری، ابن حجر، ج۷، ص۵ (باب فضائل الصحابه).
  48. التقریر و التحبیر، ابن امیرالحاج، ج۳، ص۲۴۳.
  49. اعلام الموقعین، ابن جوزی، ج۲، ص۲۴۲.
  50. «خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند- پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد- بخشایش آورد سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است * و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۷-۱۱۸.
  51. ینابیع الموده، قندوزی، ص۲۲۹.
  52. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  53. «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ... الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ»
  54. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۲۲؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۴۰، ح۲۶۲۱ - ۲۶۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۳۷، باب التاء؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۵، ص۱۹۹.
  55. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۴۹؛ الغدیر، علامه امینی، ج۳، ص۱۸۰ - ۱۷۶.
  56. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱، ص۱۱۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۲۲.
  57. «مَنْ آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۲۹.
  58. «مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ، وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ»؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۳۲. نیز ر.ک: ص۱۲۷- ۱۳۳، باب جامع فی من یحبه و من یبغضه.
  59. تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۳.
  60. تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۱۷۰.
  61. دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۰۳-۱۱۵.