حکومت کوفه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Saqi (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

پیدایش کوفه

در خصوص تاریخ بنای شهر کوفه روایات مختلفی هست؛ از جمله بلاذری مورخ متقدم تاریخ بنای این شهر را سال ۱۷ می‌داند[۱]. یعقوبی نیز در کتاب البلدان بنای آن را هم‌زمان با بنای بصره در سال ۱۷ نوشته است[۲]، ولی در تاریخ خود می‌نویسد در سال ۲۰ سعد بن ابی وقاص به کوفه بازگشت و آنجا اقامت گزید و نقشه‌ها طرح کرد و خانه‌ها و محله‌ها ساخت[۳]. طبری محرم سال ۱۷ (یعنی سال چهارم خلافت عمر) را سال طراحی کوفه و اردو زدن مسلمانان در این منطقه می‌داند، و در عین حال از واقدی نقل می‌کند که مردم در آخر سال ۱۷ در کوفه فرود آمدند. به روایتی نیز در آغاز سال ۱۸ کوفه محل اقامت شد[۴]. مسعودی در مروج الذهب، سال ۱۵ را تاریخ بنای کوفه نوشته[۵]، ولی در التنبیه و الاشراف در تاریخ بنای آن تشکیک کرده است و می‌نویسد: کوفه دومین شهر بزرگ بود که توسط مسلمانان بنا شد. درباره بنیاد آن اختلاف است. بعضی گفته‌اند بنای آن نیز (مانند بصره) در سال هفدهم بوده که واقدی و دیگران بر این رفته‌اند، و جمعی دیگر گفته‌اند بنیاد آن به سال پانزدهم هجرت و به راهنمایی عبدالمسیح بن بقیله غسانی بوده است[۶][۷]

کوفه در خلافت عمر بن خطاب

عمر بن خطاب، سعد بن ابی وقاص[۸] را فرمان داد تا شهری برای سپاهیان مستقر در عراق بنا نهد و او کوفه را بنا کرد. سعد، اولین فرمانروای کوفه است که از سال تأسیس شهر (سال ۱۷) به مدت سه سال و نیم در آنجا فرمانروایی نمود[۹] و در سال ۲۰ یا ۲۱، عمر او را عزل کرد. در مورد علت برکناری او گفته‌اند: مردم کوفه از وی شکایت کردند که نماز را درست نمی‌داند[۱۰]. خلیفه او را فراخواند. سعد نیز عبدالله بن عبدالله بن عتبان را به جای خویش نهاد و به سوی عمر رفت. به روایت طبری، خلیفه، پس از عزل سعد، عبدالله را در امارت کوفه ابقا کرد و سپس به او نوشت که به منظور ادامه پیشروی‌های لشکر مسلمانان و گردآوری مردم از کوفه به مدائن حرکت کند و نتیجه اقدامات خود را به وی گزارش دهد. همچنین به عبدالله نوشته بود در غیاب خود کسی را جانشین نکند. وقتی به عمر خبر رسید که عبدالله به سوی مدائن حرکت کرده است، زیادبن حنظله[۱۱] (از مهاجران) را به امارت کوفه منصوب کرد. زیاد، پس از مدتی کوتاه به اصرار خود استعفا خواست و خلیفه موافقت کرد. وی در زمان فرمانروایی سعدبن ابی وقاص و پس از استعفای سلمان و عبدالرحمنپسرانربیعه از سمت قضا، مسئولیت قضای کوفه را بر عهده داشت تا اینکه عبدالله بن مسعود[۱۲] از حمص آمد و بر مصدر قضا نشست. پس از استعفای زیاد بن حنظله، عمار یاسر به فرمانروایی کوفه منصوب شد[۱۳]. ظاهراً طبری تنها مورخی است که از انتصاب عبدالله بن عبدالله بن عتبان و زیادین حنظله در فاصله عزل سعد وقاص و انتصاب عمار یاسر خبر می‌دهد. احتمال دارد مورخان دیگر، به سبب کوتاه بودن زمان فرمانروایی این دو از حکومت‌های آن دو یاد نکرده‌اند. خلیفه دوم پس از تعیین عمار یاسر به حکمرانی کوفه به مردم آن شهر نوشت که عمار از اصحاب خاص و بزرگوار پیغمبر(ص) است[۱۴]. همچنین هنگام معرفی او این آیه را می‌خواند: ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ[۱۵]. همزمان با تعیین عمار که فرماندهیجنگ را هم بر عهده داشت، عبدالله بن مسعود برای قضاوت و عثمان بن حنیف بر مسئولیت خراج کوفه گمارده شدند[۱۶]. به روایتی عبدالله بن مسعود عهده‌دار بیت المال و مسئول آموزش قرآن و مسائل دینی، و عثمان بن حنیف انصاری متصدی خراج کوفه شدند[۱۷]. عمار یک سال و اندی عامل کوفه بود. در زمان او بود که خراج دینور به عنوان «ماه کوفه» به اهالی کوفه تخصیص یافت[۱۸]. به روایتی، عمربن خطاب از عده‌ای از اهالی کوفه که نزد او آمده بودند، پرسید: فرماندار خود، عمار یاسر را چگونه یافتید؟ گفتند مسلمانی ضعیف است. عمر نیز او را برکنار کرد[۱۹]. اما طبری دو روایت در این باره نقل می‌کند که یکی منقول از سیف بن عمر تمیمی و دیگری از خلیدبن زفره نمری است. خلیفه پس از کنارگذاردن عمار، جبیر بن مطعم[۲۰] را که بی‌کار بود، به امارت کوفه گماشت و گفت این را با کسی در میان نگذارد؛ اما مغیرة بن شعبه آگاه شد و به عمر خبر داد. خلیفه هم از تصمیم خود منصرف شد و مغیره را به فرمانروایی کوفه گماشت[۲۱]. به روایت دیگری خلیفه، جبیر بن مطعم را تعیین کرد؛ ولی مغیره وی را فریب داد و از او خبری نزد عمربن خطاب برد و گفت: مرا به حکومت بگمار. عمر گفت: تو شخص فاسقی هستی. مغیره پاسخ داد: فسق من زیانی برای تو ندارد؛ کاردانی و توانایی من برای تو، و فسقم برای خودم. آن‌گاه خلیفه او را فرماندار کوفه کرد![۲۲]. طبری در روایتی دیگر می‌نویسد: عمر بن خطاب پس از عزل عمار، ابوموسی اشعری را والی کوفه کرد. وی یک سال در کوفه بود و غلامی داشت که علف می‌فروخت. چند نفر از کوفیان نزد عمر رفتند و گفتند: ابوموسی را نمی‌خواهیم؛ زیرا غلامی دارد که با مردم ما دادوستد می‌کند. خلیفه نیز ابوموسی را از کوفه عزل کرد و بر بصره گماشت؛ سپس به کوفیان گفت: آیا شما حاکمی نیرومند و سخت‌گیر می‌خواهید یا مؤمنی ضعیف؟ کوفیان پاسخ درستی ندادند. عمر بن خطاب سؤال خود را به مشورت یاران گذاشت. مغیره گفت: مسلمان ضعیف به تو و مسلمانان ضرر می‌رساند و فضایل او به خودش برمی‌گردد؛ اما حاکم توانای سخت‌گیر، نیرویش به سود تو و مسلمانان، و سخت‌گیری‌اش به خودش برمی‌گردد. خلیفه هم بعد از این سخنان، او را به حکمرانی کوفه منصوب کرد[۲۳]. خلیفه پس از اینکه عمار یاسر را به دلیل نظر برخی از مردم کوفه که او را فردی مؤمن ولی ضعیف می‌دانستند، برکنار کرد و مغیرة بن شعبه را گماشت، از مردم کوفه در مورد وی سؤال کرد. گفتند: تو خود بهتر، از فسق او آگاه هستی. عمر گفت: از شما کوفیان چه کشیدم! اگر مسلمان متقی را بر شما فرمانروایی دهم، می‌گویید: ضعیف است و اگر گناهکاری را حکومت دهم، می‌گویید: او فاسق است[۲۴].

تدابیر عمر بن خطاب در کوفه

جزئیات چگونگی اداره شهر کوفه و فرمان‌های عمر برای انتظام امور این شهر بزرگ و بسیار با اهمیت اسلامی در منابع تاریخی ذکر نشده است، بلکه مورخان به ذکر کلیاتی در این زمینه بسنده کرده‌اند. امکان دارد این امر به دلیل موقعیت عمدتاً نظامی این شهر در دوران عمربن خطاب باشد که مردم آن بیشتر به جنگ و جهاد در قلمرو ساسانیان اشتغال داشتند و لذا قوانین و مقررات خاص نظامی بر آن شهر حاکم بوده است. از این رو خلیفه تدابیر و دستورالعمل‌های نظامی خود را که پس از بحث و مشورت با سران اصحاب پیغمبر(ص) اتخاذ می‌کرد، به منظور اجرا به فرمانروایان خود به طور مرتب ابلاغ می‌کرد. یکی از اقدامات عمر در کوفه آماده نگاه داشتن چهار هزار اسب، برای حوادث احتمالی بود که زمستان‌ها در قسمت مقابل، و سمت چپ قصر کوفه نگاهداری می‌شدند و به همین علت آن‌جا را «طویله» می‌خواندند و به هنگام بهار آن‌ها را به میان رود فرات و خانه‌های کوفه (جنب دیر عاقول) می‌بردند که ایرانیان آن‌جا را «آخور شاهجان»، یعنی چراگاه امیران می‌نامیدند. مسئول نگهداری اسب‌ها سلمان بن ربیعه باهلی[۲۵] و چند نفر از اهالی کوفه بودند. اگر حادثه‌ای ناگهانی پیش می‌آمد، عده‌ای فوراً بر این اسب‌ها می‌نشستند و به مقابله می‌رفتند تا بقیه مردم آماده شوند. در بصره نیز به همین منظور و به همین تعداد، اسب وجود داشت و در هر یک از هشت شهر بزرگ اسلام چنین تدبیری به کار می‌رفت[۲۶].

اسکان مسیحیان نجران در محدوده کوفه

ابن سعد در بحث از «خلافت عمربن خطاب» اشاره به اخراج یهودیان از حجاز و اسکان آن‌ها در شام و نیز اخراج مسیحیان نجران و اسکان آنان در ناحیه کوفه کرده و توضیحات بیشتری در این زمینه نداده است[۲۷]. این اقدام خلیفه در راستای اعتقاد وی مبنی بر عدم حضور و سکونت افراد غیرمسلمان در محدوده عربی و اسلامی و نزول وحی است؛ در حالی که یهود حجاز و مسیحیان نجران در عهد رسول الله(ص) با پذیرفتن حاکمیت و اقتدار اسلام، طبق احکام اهل ذمه مجاز به ادامه حضور در مناطق سکونت خویش بودند. در تاریخ از محل دقیق ورود و استقرار مسیحیان نجران در ناحیه کوفه و نقش سیاسی و اجتماعی آنان در تحولات مهم عراق سخن به میان نیامده است. در نقل حوادث مربوط به قیام امام حسین(ع) و هنگام خروج مسلم بن عقیل در کوفه و تسلط وی بر این شهر و محاصره ابن زیاد در قصر کوفه، آمده است که برخی از اشراف کوفه که به ابن زیاد پیوسته بودند، از راه مخفی دارالاماره که به «خانه‌های رومیان» مرتبط بود، میان مردم و قصر کوفه رفت و آمد می‌کردند[۲۸]. احتمال دارد این مکان که به نام خانه‌های رومیان شناخته می‌شده است، محل اسکان و استقرار مسیحیان نجران بوده و مسامحتاً همه مسیحیان را «رومی» خوانده‌اند. ظاهراً به دلیل سلطه و حاکمیت انحصاری و مطلق عرب، نه تنها این مردم، بلکه ایرانیان مسلمانی که گاه نیمی از مردم کوفه را نیز تشکیل می‌دادند (به غیر از یکی دو مورد) توان عرض اندام در صحنه سیاسی و اجتماعی کوفه و عراق را نداشتند[۲۹].

تقسیم سواد کوفه

عمر بن خطاب پس از فتح عراق تصمیم گرفت «سواد» را میان مسلمانان تقسیم کند. از این رو دستور داد سهم هر کس را تعیین کنند و به او بدهند؛ پس از آن متوجه شدند هر یک نفر، زمینی را که سه کشاورز (طبق تقسیم‌بندی پیش از اسلام) در آن کار می‌کردند، می‌برد. آن‌گاه با اصحاب پیغمبر(ص) مشورت کرد[۳۰]. حضرت علی(ع) فرمود: «اگر امروز آن را قسمت کنی، برای آیندگان چیزی نخواهد ماند. بهتر است آن را در دست صاحبانش باقی‌گذاری و آن‌ها روی آن کار کنند تا علاوه بر ما، برای آیندگان نیز باقی بماند». (خراج آن به مسلمانان برسد). خلیفه نظر آن حضرت را ستایش نمود و به همین گونه عمل کرد و در این راستا دستور داد تا سواد را مساحی و مرزبندی کنند[۳۱]. عثمان بن حنیف انصاری[۳۲] و حذیفة بن یمان[۳۳] مأمور مساحت کردن سواد شدند. عمر به آن‌ها گفته بود که نیزارها و باتلاق‌ها و جایی را که آب بدان نمی‌رسد، مساحی نکنند[۳۴].

اولین مناطق تابع حکومت کوفه

عمر بن خطاب در سال ۲۰، استان‌های کشور اسلامی را معین، و آن‌ها را در قالب هفت استان اعلام کرد. یعقوبی در ذکر اسامی هفت استان، پنج استان را بدین ترتیب نام می‌برد: مدینه، شام، جزیره، کوفه و بصره... همچنین سیوطی، مصر و موصل را استان‌های ششم و هفتم دانسته است[۳۵]. در واقع تا آن زمان که فتوحات مسلمانان در قلمرو ایران، شامل عراق و قسمتی از خوزستان بوده، خوزستان تابع بصره، و عراق تا مرز جزیره، تابع حکومت کوفه بوده است. مناطقی که سپاه مستقر در کوفه، موظف به حفظ مرز آن‌ها بود، چهار شهر حلوان، ماسبذان، قرقیسیا و موصل بود که هر کدام عاملی (فرمانداری) داشت. با تأسیس شهر کوفه و انتقال مسلمانان به آن‌جا، عاملان مرزها به کوفه آمدند و جانشینانی برای خود تعیین کردند. پس از طراحی شهر کوفه، سعد بن ابی وقاص سه سال و نیم (به جز مدتی که در مدائن اقامت داشت) استاندار کوفه بود و در حلوان و موصل و ماسبذان عاملانی گماشته بود[۳۶][۳۷].

کوفه در خلافت عثمان

فرمانروایان کوفه در خلافت عثمان

عثمان پس از رسیدن به خلافت در سال ۲۴، مغیرة بن شعبه را از حکومت کوفه عزل نمود، و سعد بن ابی وقاص را منصوب کرد؛ زیرا عمر در بستر مرگ گفته بود: به خلیفه بعدی سفارش می‌کنم سعدبن ابی وقاص را به کار گیرد؛ چراکه من او را به جرم ارتکاب خلافی عزل نکردم و خوف آن دارم که از این بابت به رنج و زحمت بیفتد. به این ترتیب اولین کسی که عثمان فرمان حکومتش را صادر کرد، سعد بن ابی وقاص بود که به حکومت کوفه رسید. به روایت دیگری عمر سفارش کرده بود عاملانش را پس از مرگ او تا یک سال ابقا کنند و چون عثمان بر سر کار آمد، مغیره را یک سال در کوفه باقی گذاشت. اگر این روایت صحیح باشد، سعد در سال بیست و پنج از طرف عثمان حاکم کوفه شده است[۳۸]. مدتی بعد، سعد وقاص چیزی از بیت المال را از عبدالله بن مسعود قرض کرد. پس از انقضای مدت، عبدالله مال را از او مطالبه کرد، ولی سعد آن را نپرداخت و در نتیجه بین آن‌ها مجادله درگرفت. عثمان پس از اطلاع از موضوع بر هر دو خشم گرفت و در صدد برآمد که آن دو را عزل کند؛ ولی بعد سعد را از حکومت عزل کرد، و عبدالله را در مسئولیتش باقی گذاشت. عثمان به جای سعدبن ابی وقاص، ولید بن عقبة بن ابی معیط را که از طرف عمربن خطاب، حکومت جزیره و عرب‌های ساکن آن ناحیه را در دست داشت، به امارت کوفه گماشت. ولید در سال دوم خلافت عثمان به کوفه آمد و زمام امور را به دست گرفت[۳۹]. تعیین ولیدبن عقبه به حکومت کوفه، آغازگر سرزنش‌ها و اعتراضات مردمی بر ضد عثمان شد؛ زیرا عثمان خویشان و نزدیکانش را به حکومت ولایات برمی‌گزید[۴۰]. ولید در زمان حکومتش بر کوفه، مرتکب تخلفات و اعمال خلاف شرع شد تا جایی که مردم را به حرکت و مخالفت واداشت و شکایت به عثمان بردند. ولید یک نفر یهودی را که شعبده و جادو می‌کرد نزد خود احضار کرد. جادوگر که او را «بطرونی»[۴۱] می‌گفتند در یکی از روستاهای کوفه به نام «زراره» (مجاور جسر بابل) زندگی می‌کرد. عثمان او را (تحت فشار و پیگیری امیرمؤمنان(ع)) عزل کرد. هنگامی که ولید وارد مدینه شد، عثمان خطاب به حاضران گفت: چه کسی او را حد می‌زند؟ مردم از ترس این‌که ولید برادر مادری خلیفه بود، پیش نرفتند، ولی حضرت علی(ع) برخاست و او را حد زد. ولید پس از عزل از حکومت کوفه، از طرف عثمان عامل زکات قبایل بلقین و کلب شد[۴۲]. وی پنج سال حاکم کوفه بود[۴۳]. خلیفه سوم پس از عزل ولید، سعید بن عاص[۴۴] را در سال ۲۹ به حکومت کوفه گماشت. وی که به عنوان امیر کوفه وارد آن شهر شد، فرمان داد محراب و منبر را تطهیر کنند و تا آن‌ها را تطهیر نکردند از منبر رفتن خودداری کرد. او می‌گفت: ولید نجس و پلید بوده است، اما مدتی که از حکومت وی گذشت، کارهای ناپسندی از او مشاهده شد و در بیت المال دخالت‌های خودسرانه کرد[۴۵]. آخرین والی کوفه در خلافت عثمان، ابوموسی اشعری است. منابع تاریخی در مورد چگونگی عزل سعید بن عاص و نصب ابوموسی اشعری، و سال به قدرت رسیدن وی و حوادث و وقایع دوران فرمانروایی او سخنی نگفته‌اند. تنها در بحث از چگونگی بیعت کوفیان با امیرالمؤمنین علی(ع) از او به عنوان عامل منصوب از سوی عثمان بر کوفه یاد کرده‌اند[۴۶][۴۷].

برخی از کارهای عثمان در کوفه

از اقدامات و فرمان‌های غیر سیاسی و نظامی عثمان در کوفه جز دو مورد به نکته قابل ذکری در تاریخ برنمی‌خوریم: جمع‌آوری قرآن از نکات مهم دوران خلافت عثمان است، عثمان به منظور جمع‌آوری قرآن به اطراف و اکناف نامه نوشت که تمامی قرآن‌ها باید جمع‌آوری شود. همه مصحف‌ها به جز مصحف عبدالله بن مسعود جمع‌آوری شد. سپس عثمان آن‌ها را با آب گرم و سرکه جوشانید و به قولی سوزاند. عبدالله بن مسعود در کوفه بود. عثمان به عبدالله بن عامر فرماندار بصره نوشته بود که مصحف عبدالله بن مسعود را از او بگیرد، ولی او زیر بار حکم عثمان نرفت. عثمان به عبدالله بن عامر نوشت: عبدالله مسعود را نزد من بفرست که تباهی به این دین و فساد به این امت راه ندارد. ابن مسعود در حالی به مدینه رسید که عثمان خطبه می‌خواند. چون عبدالله به مسجد وارد شد، عثمان گفت: هم اکنون جانوری سیاه بر شما وارد شد. عبدالله با او درشت سخن گفت. عثمان دستور داد او را به روی زمین بکشند به گونه‌ای که دو دنده‌اش شکست. عثمان پس از جمع‌آوری مجدد قرآن (تنظیم کنونی)، نسخه‌های جدید را به شهرهای کوفه، بصره، مدینه، مکه، مصر، شام، بحرین، یمن و جزیره فرستاد[۴۸]. همچنین در زمان خلیفه سوم افرادی مانند حاملان خواروبار که به کوفه وارد می‌شدند، چون در آن شهر منزل نداشتند، منادی فردی به نام ابوسمال در بازار و کناسه کوفه بانگ می‌زد که هر کس از بنی فلان و بنی فلان اینجاست، نزد ابوسمالمنزل گیرد. عثمان پس از اطلاع از احوال چنین افرادی در کوفه، برای مهمانان منزل‌ها در نظر گرفت[۴۹].

اعزام کوفیان به جهاد با روم

در سال ۲۴ امپراتوری روم در مرزهای خود با شام، تحرکاتی کرد و قصد هجوم داشت. رزمجویان شام از عثمان درخواست نیروی کمکی کردند. عثمان به ولید بن عقبه حاکم کوفه، که آن زمان در موصل بود، فرمان داد هشت تا ده هزار نفر را به فرماندهی فردی دلیر و شجاع و مؤمن از اهل کوفه به یاری سپاه شام اعزام کند. ولید نیز پس از سه روز، هشت هزار نفر از مردم کوفه را به فرماندهی سلمان بن ربیعه باهلی روانه کرد. این سپاه همراه با لشکر شام وارد سرزمین روم شدند و توانستند قلعه‌های بسیاری را فتح کنند و غنایم و اسیران زیادی به دست آوردند. به روایتی تعداد سپاه روم در این نبرد هشتاد هزار و سپاه اعزامی از کوفه شش هزار تن بودند[۵۰]>[۵۱].

تبعید گروهی از مشاهیر اهل کوفه به شام

طبری تحت عنوانی قریب به مضمون بالا، در وقایع سال ۳۳ به تفصیل سخن گفته است. او نخست روایت مفصل آن را از سیف بن عمر تمیمی (جاعل مشهور حدیث و خبر) می‌آورد. سپس روایتی کوتاه‌تر و بهتر را از محمد بن عمر نقل می‌کند و در آخر روایتی از آن هم کوتاه‌تر از عین بن عبدالرحمن ذکر می‌کند. گزیده دو روایت اخیر این است که وقتی سعید بن عاص به جای ولید بن عقبه امیر شد و به کوفه آمد، شب‌ها جمعی از سرشناسان کوفه را به دور خود جمع می‌کرد و با آن‌ها سخن می‌گفت. از جمله آن‌ها مالک بن کعب ارحبی، اسود بن یزید نخعی، علقمه بن قیس نخعی، و مالک اشتر با جمعی از نزدیکانش بودند. شبی سعید بن عاص گفت: «سواد کوفه باغ قریش است». مالک اشتر گفت: گمان می‌کنی سوادی که خدا آن را با زور شمشیر به ما داده است، مال تو و قوم توست؟ به خدا بهره بالاترین افراد شما از سواد، مانند یکی از ما است. به دنبال آن بقیه هم به سخن درآمدند. در اینجا عبدالرحمن اسدی، رئیس شرطه سعید به آن‌ها رو کرد و گفت:سخن امیر را به او برمی‌گردانید؟ سپس با آن‌ها به درشتی سخن گفت. مالک اشتر گفت: چه کسی در اینجاست؟ این مرد را بگیرید. افراد مالک، رئیس شرطه را زیر مشت و لگد گرفتند و چندان زدند که بی‌هوش شد و او را به روی زمین کشیدند، سپس آب آوردند و به صورتش پاشیده، او را به هوش آوردند. از آن شب به بعد، دیگر سعید بن عاص کسی را برای شب‌نشینی و گفتگو دعوت نکرد؛ آن عده هم نزد خود جلسه می‌کردند و در خانه و مجالس خویش به عثمان و سعید دشنام می‌دادند. کم‌کم تعداد آن‌ها فزونی یافت. سعید موضوع را با نام نُه نفر از آنان به عثمان گزارش داد و نوشت که آن‌ها گرد هم جمع می‌شوند و از تو و من عیب‌جویی می‌کنند و ما را بی‌اعتنا به امر دین می‌دانند. می‌ترسم اگر همین طور به کارشان ادامه دهند به تعدادشان افزوده شود. عثمان در جواب نوشت: آن‌ها را تبعید کن و به شام نزد معاویه گسیل دار. این نه نفر عبارت بودند از: مالک اشتر، ثابت بن قیس بن منقع، جندب بن زهیر غامدی، جندب بن کعب ازدی، عروة بن جعد، عمرو بن حمق خزاعی، کمیل بن زیاد نخعی،زید و برادرش صعصعة بن صوحان. وقتی این عده به شام آمدند، معاویه آنان را در کلیسای مریم جای داد و به دستور عثمان همان مقرری را که در عراق داشتند برای آن‌ها در نظر گرفت. معاویه با آن‌ها می‌نشست و گفت‌وگو می‌کرد و غذا می‌خورد. او پیوسته با سخنان خود آن‌ها را پند می‌داد که «شما عرب هستید و به شرافت اسلام بر ملت‌ها پیروز شده‌اید و باید مقام خلافت را رعایت کنید. من کسی هستم که مورد نظر پیغمبر(ص) بودم و ابوبکر و عمر و عثمان مرا به کار گرفتند. پدرم ابوسفیان چنین و چنان بود. قبیله قریش در دوران جاهلیت و اسلام جایگاه والایی داشتند». تبعیدیان کوفه، سخنان معاویه را یکی پس از دیگری رد می‌کردند و پاسخ‌های شایسته به او می‌دادند. سرانجام کار به جایی رسید (در روایت سیف بن عمر) که با او گلاویز شدند و موی سر و ریشش را گرفتند و کشیدند. معاویه گفت:دست نگاه دارید. اینجا سرزمین کوفه نیست. به خدا اگر اهل شام بدانند با من (که امیرشان هستم) چه می‌کنید، شما را خواهند کشت. این چه کاری است که می‌کنید؟! سپس برخاست و از نزد آن‌ها رفت و گفت: به خدا دیگر به شما سر نخواهم زد. آن‌گاه نامه به عثمان نوشت که می‌ترسم اگر این‌ها در شام بمانند با سخنان خود مردم را بر من بشورانند. آن‌ها را به شهر خود برگردان که جای آن‌ها همان جاست. عثمان هم نوشت که آن‌ها را به کوفه نزد سعید بن عاص برگردان. وقتی آن عده به کوفه بازگشتند، زبانشان بیشتر به روی سعید باز شد. سعید بار دیگر از دست آن‌ها به عثمان شکایت کرد. عثمان هم نوشت آن‌ها را به شهر حمص نزد عبدالرحمن بن خالد بن ولید، امیر آن شهر روانه کند. پس از ورود آنان به حمص، عبدالرحمن آن‌ها را در ساحل فرود آورد و برای آنان وظیفه مقرر داشت. تبعیدیان آن قدر آنجا ماندند تا عثمان آنان را آزاد گذاشت که هر جا می‌خواهند، بروند[۵۲]. این عده از چهره‌های درخشان شیعه و طرفداران امیرمؤمنان علی(ع) بودند. آن‌ها در زمان عثمان و قدرت بنی امیه در کوفه، شام و حمص، چنین روحیه انقلابی داشتند و حاضر نبودند مظالم بنی امیه را ببینند و لب فرو بندند؛ و سرانجام از جمله رهبران کسانی شدند که مردم را بر ضد خلافت فاسد، دعوت به انقلاب کردند و راه را برای خلافت امیرالمؤمنین(ع) هموار ساختند.

کوفه در خلافت امیرالمؤمنین علی(ع)

بیعت کوفیان با امیرالمؤمنین علی(ع)

در پی انقلابی که بر ضد عثمان در مدینه صورت گرفت و به هلاکت وی منجر شد، عموم مردم اعم از اهالی مدینه (مهاجران و انصار) به جز چند تن[۵۳]، و انقلابیون کوفی و بصری و مصری با امیرالمؤمنین(ع) به عنوان شایسته‌ترین و لایق‌ترین فرد امت برای خلافت اسلامیبیعت کردند. مالک اشتر که همراه با معترضان و انقلابیون کوفه به مدینه آمده بود، بیعت کوفیان با آن حضرت در مدینه را بر عهده گرفت. با انتشار خبر برگزیده شدن امیرمؤمنان علی(ع) به خلافت توسط مهاجران و انصار، بیعت با آن حضرت در کوفه و دیگر شهرها آغاز شد؛ ولی مردم کوفه پیش از دیگران از بیعت با آن پیشوا استقبال کردند.

تعیین حاکم کوفه توسط امیرالمؤمنین(ع)

امیرالمؤمنین(ع) در اولین اقدام خود پس از پذیرش خلافت، حکام عثمان را از ولایت‌ها عزل نمود، و بر مراکز ولایات، امیرانی بدین شرح منصوب فرمود: - قُثَم بن عباس بن عبدالمطلب بر مکه. - عبیدالله بن عباس بر یمن[۵۴]. - قیس بن سعد بن عباده بر مصر - عثمان بن حنیف بر بصره[۵۵] به روایتی سهل بن حنیف برادر عثمان بن حنیف را نیز به حکومت شام گماشت که با مخالفت معاویه روبه‌رو شد و از حدود تبوک، توسط سواران او بازگردانده شد[۵۶]. روایات در مورد تعیین والی کوفه مختلف است. بنا بر نقل یعقوبی، حضرت امیر(ع) تمام عمال عثمان را عزل فرمود به جز حاکم کوفه که ابوموسی اشعری بود و او را به توصیه مالک اشتر در مقامش ابقا کرد[۵۷]. مسعودی نیز وی را منصوب از طرف امیرالمؤمنین(ع) می‌داند و او را تا هنگام کارشکنی در بسیج مردم به منظور پیوستن به سپاه حضرت، حاکم کوفه می‌داند و می‌نویسد: چون مردم را ترغیب به ماندن کرد و خبر آن به علی(ع) رسید، وی را عزل نمود و قرظة بن کعب انصاری[۵۸] را به حکومت کوفه منصوب کرد[۵۹]. ابوحنیفه دینوری «عمارة بن حسان» را به عنوان اولین حاکم از طرف حضرت امیر(ع) بر کوفه ذکر کرده که در هیچ یک از کتاب‌های رجالی شیعه و سنی از او نام برده نشده است[۶۰]. طبری، اولین حاکم کوفه را در زمان امیرالمؤمنین(ع)، عمارة بن شهاب ذکر می‌کند[۶۱]..خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد.

نخستین اقدامات امیرالمؤمنین(ع) در آغاز ورود به کوفه

امیرالمؤمنین(ع) در اولین جمعه پس از ورود به کوفه، نماز جمعه را اقامه کرد و پس از آن، عاملان و حکمرانان جدید خود را منصوب فرمود و به شهرها گسیل داشت[۶۲]. آن حضرت همچنین اشعث بن قیس را که از طرف عثمان حکومت آذربایجان داشت از آن منطقه، و احنف بن قیس را از بصره و جریر بن عبدالله بجلی (حاکم شهر هَمْدان) را از هَمَدان فراخواند و همگی در کوفه نزد وی حاضر شدند[۶۳]. سپس جریر بن عبدالله بجلی را با نامه‌ای به سوی معاویه روانه کرد. به روایتی امیرمؤمنان(ع) پس از ورود به کوفه، یزید بن قیس ارحبی را بر مدائن، مخنف بن سلیم را بر اصفهان و هَمْدان، قرظة بن کعب را بر بهقبادات[۶۴]، قدامه بن مظعون[۶۵] را بر کسکر[۶۶]، عدی بن حاتم را بر بهرسیر[۶۷]، ابوحسان بکری را بر استان عالی[۶۸]، سعدبن مسعود ثقفی را بر استان زوابی[۶۹]، ربعی بن کاس را بر سیستان، و خلیدبن کاس را بر خراسان گماشت. خلید وقتی نزدیک نیشابور رسید، فهمید مردم خراسان نافرمان شده‌اند و کارگزاران شاه سابق و مقتول ایران از کابل به آنجا آمده‌اند. خلید هم با مردم نیشابور جنگید و آن‌ها را شکست داد و شهر را محاصره کرد. سپس فتح آن‌جا را همراه با اعزام اسیران به امیرالمؤمنین(ع) گزارش داد. آن حضرت همچنین مالک اشتر را در موصل و توابع آن (سرزمین جزیره) حکومت داد[۷۰].[۷۱].

بررسی انتخاب کوفه به عنوان مرکز خلافت

... مهاجرین و انصار در مدینه با امیرالمؤمنین(ع)بیعت کردند. کمی بعد آن حضرت به منظور تعقیب و منصرف کردن پیمان شکنان از شورش، و سپس از روی ناچاری به قصد جنگ با آن‌ها برای اولین بار وارد عراق شد و پس از سرکوبی پیمان شکنان در بصره، روی به کوفه نهاد و در آن شهر فرود آمد و دیگر به مدینه بازنگشت و کوفه را به عنوان مقر و مرکزیت خلافت برگزید. گرچه به نظر بعضی، ورود امیرالمؤمنین(ع) به کوفه بدین منظور نبود که آنجا را مرکز خلافت خود قرار دهد، بلکه به دلیل اینکه آن شهر، اردوگاه بزرگ نظامی بود، قصد داشت با جلب حمایت بیشتر کوفیان، آن‌ها را برای رویارویی شدیدی با معاویه سازمان دهد[۷۲]؛ اما با توجه به عواملی که در ذیل ذکر می‌شود، به نظر می‌رسد که آن وجود مقدس، آگاهانه و با نیت قبلی کوفه را به عنوان مرکز خلافت خود انتخاب فرمود؛ حتی اگر مجبور به جنگ با پیمان‌شکنان نمی‌شد و احتمال جنگ با شام هم در میان نبود، باز مقر حکومت اسلامی را به کوفه منتقل می‌کرد:

وجود تعداد بسیاری از صحابه و برگزیدگان آن‌ها در کوفه

هنگام ورود خالد بن ولید به عراق در زمان حکومت ابوبکر، عده‌ای از صحابه در سپاه او حضور داشتند که بعداً با اعزام سپاه دیگری به فرماندهی ابوعبید ثقفی در جنگ جسر-گرچه بعد از شکست در آن جنگ، عده‌ای از آن‌ها به مدینه بازگشتند - و به خصوص با اعزام سپاه سعدبن ابی وقاص، شمار بسیاری از اصحاب پیغمبر(ص) وارد عراق و به ویژه منطقه کوفه شدند. پس از بنای کوفه نیز هشتاد تن از صحابه در سال ۱۸ وارد این شهر شدند[۷۳]. همچنین موقعی که عمار یاسر به حکومت کوفه گمارده شد، عمر بن خطاب ده تن از برگزیدگاناصحاب را همراه او به کوفه فرستاد. سرانجام در سال ۳۶ که امیرالمؤمنین(ع) به منظور رویارویی با ناکثین از مدینه حرکت کرد، چهارصد صحابی از مهاجرین و انصار که هفتاد نفر از اصحاب بدر در میان آن‌ها بودند[۷۴]، پس از جنگ جمل با آن حضرت در کوفه فرود آمدند. تنها در جنگ صفین دو هزار و هشتصد نفر از صحابیان مقیم کوفه، همراه با امیرالمؤمنین علی(ع) بودند[۷۵]. در واقع شمار اصحاب با سابقه پیغمبر(ص) ساکن و حاضر در کوفه، بیش از هر نقطه دیگر عالم اسلام بود و از این رو «کوفه» نسبت به سایر شهرهای معتبر عالم اسلام (حتی مدینه) موقعیت ممتازی یافته بود.

حضور سرشناسان عرب در کوفه

در میان مهاجران به کوفه، گذشته از صحابه، بسیاری از قبایل حجاز نیز به همراه سرشناسان و مشاهیر آن قبیله‌ها به کوفه آمدند. از این مهم‌تر مهاجرت برجستگان یمن و قبیله‌های مشهور آن خطه از هنگام جنگ قادسیه بود که به عراق آمدند و پس از بنای کوفه در آن شهر سکنی گزیدند؛ به گونه‌ای که اینان اکثریت اهالی عرب شهر را تشکیل می‌دادند.

موقعیت جغرافیایی کوفه

شهر کوفه تقریباً در قلب عالم اسلام آن روزگار واقع گشته، و بر فارس (ایران)، حجاز، شام، مصر و جزیره مشرف (و تقریباً در یک فاصله) بود. موقعیت آن از بصره که به دریا نزدیک، و امکان هجوم خارجی از راه آب بدان زیاد بود، بهتر می‌نمود. بنابراین کوفه از نظر موقعیت جغرافیایی نیز مناسب‌ترین شهر عالم اسلام برای مرکزیت خلافت بود.

موقعیت نظامی و وجود دلاوران عرب در کوفه

... دو شهر کوفه و بصره به عنوان در اردوگاه بزرگ نظامی اسلام و به منظور ادامه فتوحات مسلمانان در ایران و سرزمین‌های ماورای آن تأسیس گردید. گرچه شهر فسطاط در مصر و بعدها قیروان در افریقیه نیز به منظور گسترش فتوحات مسلمانان در غرب عالم اسلام بنا گردید، و شهر دمشق که از رومی‌ها گرفته شد پایگاه استقرار رزمندگان مأمور فتح قلمرو آسیایی روم گردید، ولی هیچ یک اهمیت کوفه و بصره را نیافتند. در این زمان و شرایط، کوفه سرآمد شهرهای مهم و برجسته مسلمانان شده بود؛ زیرا مرکز حضور و اقامت دلاورترین و شجاع‌ترین رزمندگان مسلمان شد که شجاعت آن‌ها مورد اتفاق عالم اسلام بود. کوفیان نیز از این بابت به خود می‌بالیدند؛ حتی در زمان‌های بعد در تفاخر نسبت به سایر نقاط مملکت اسلامی، خود را فرزندان ذات السلاسل و قادسیه می‌نامیدند و از این رو بر بصره و بصریان (رقیب و همسنگ خود) برتری داشتند. البته جای این تفاخر هم بود؛ زیرا اگرچه سپاه بصره در آغاز، نیمی از ایران و کمی بعد، خراسان و طخارستان و... را فتح کرد، ولی ابتدا این سپاه کوفه بود که با پیروزی‌های چشمگیر و مکرر در عراق و فتح پایتخت امپراتوری ساسانی و سرانجام پیروزی بزرگ نهاوند (فتح الفتوح) توانست ابهت و اقتدار شاهنشاهی ساسانی را درهم شکند و پیروزی‌های سپاه بصره را تضمین کند. در واقع بصریان به فتح شهرها و ایالت‌هایی موفق شدند که بدون مدافعان قدرتمند مانده بودند.

بی‌توجهی مردم مکه و مدینه به اهل بیت(ع)

در طول بیست و پنج سالی که از رحلت پیغمبر اکرم(ص) می‌گذشت به تدریج مردم از آن تحول معنوی و الهی که در اثر تعلیمات آن حضرت حاصل کرده بودند، دور شدند. بسیاری از مردم مکه (مهاجران قریشی) که در زمان پیغمبر(ص) برای دفاع از اسلام، مقابل خویشان و اقوام مشرک خویش می‌ایستادند و بارها پسر در برابر پدر، و برادر مقابل برادر در جنگ‌های صدر اسلام قرار می‌گرفتند، اینک به هنگام خلافت امیرالمؤمنین(ع) به رغم ادعای مسلمانی چنان تغییر یافته بودند که به امیرمؤمنان علی(ع) به عنوان قاتل پدر و برادر و یا افراد عشیره خود می‌نگریستند. از این رو نمی‌خواستند و نمی‌توانستند رهبری او را بپذیرند و برخلاف آنچه در بیعت با خلفای پیشین انجام دادند (وفاداری به بیعت و عدم مخالفت با خلیفه)، عده‌ای از سرشناسان مهاجران و انصار از بیعت با آن حضرت خودداری نمودند. بسیاری از کسانی هم که به پیروی از مردم و از روی اکراه بیعت کرده بودند، چندی بعد، از اطاعت آن وجود مقدس سرپیچیدند.

علاقه متقابل میان امیرالمؤمنین(ع) و مردم کوفه

امیرمؤمنان علی(ع) قبل از اینکه به کوفه بیاید، به مردم آن ارج می‌نهاد و آن‌ها را دوست می‌داشت. با اینکه آن وجود مقدس در مدینه به خلافت رسیده بود و کوفه را که صدها فرسنگ از مدینه فاصله داشت، تا آن زمان ندیده بود، به کوفه و مردم آن دل بسته بود. این نکته چنان قابل توجه است که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود بابی را با عنوان «فضایل کوفه در کلام امیرالمؤمنین(ع)» آورده است. هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) تصمیم گرفت برای برخورد با پیمان شکنان به بصره برود در نامه‌ای که برای نخستین بار به اهل کوفه نوشت، مرقوم فرمود:«مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْكُوفَةِ جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ‌». یعنی: فرمانی است از بنده خدا علی، امیر مؤمنان به مردم کوفه که جبهه انصار و سروران عرب هستند. «جبهه» در لغت به معنی جماعت و دسته، به معنی سرور و بزرگ نیز آمده است. «سنام» هم به معنی رفعت و بلندی و جای بالاست. امیرمؤمنان علی(ع) چون از مهاجران، یعنی اهل مکه، عداوت و کینه‌توزی دیده بود، به انصار یعنی مردم مدینه که برخلاف اهل مکه، مردمی با عاطفه و مهربان بودند توجه داشت؛ انصاری که سرشناسان آن‌ها به کوفه مهاجرت کرده بودند. این معنی در آخر نامه کوتاه و در تعبیر آن حضرت آمده است. امیرالمؤمنین(ع) به مردم کوفه که بسیاری از آن‌ها اهل مدینه بودند، می‌نویسد: «... بدانید که دیگر مدینه با آن جمعیت وجود ندارد و مردم خوب آن پراکنده شده‌اند و فتنه و آشوب بر محور آن می‌گردد. پس شما با رسیدن نامه من به سوی فرمانده خود بشتابید و در جهاد با دشمنان خود پیش‌دستی کنید». حضرت امیر(ع) در آخر این نامه نوشت: «حَسْبِي بِكُمْ إِخْوَاناً وَ لِلدِّينِ أَنْصَاراً ﴿انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۷۶]» یعنی: «برای من کافی است که شما برادران من هستید و برای دین، یاوران خوبی باشید. بنابراین سبک و سنگین بار حرکت کنید و با اموال و جان‌هایتان در راه خداجهاد نمایید که برای شما بهتر است اگر بدانید)[۷۷].[۷۸].

منابع

پانویس

  1. فتوح البلدان، ص۳۸۷.
  2. البلدان، ص۶، ترجمه فارسی.
  3. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۸.
  4. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۴۷.
  5. مروج الذهب، ج۲، ص۳۲۹.
  6. التنبیه و الاشراف، ص۳۲۶.
  7. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۱۰.
  8. سعد بن مالک بن وهب از تیره بنی زهره قبیله قریش، کنیه‌اش ابواسحق و برادرانش عتبه و عمیر بودند، عتبه همان است که در جنگ احد پیغمبر(ص) را ضربت زد و عمیر در جنگ بدر شهید شد. سعد یکی از عشره مبشره یعنی ده نفری است که وعده بهشت به آن‌ها داده شد! سعد در سال ۵۵ مُرد. (البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۴) باید دانست که شیعه، حدیث عشره مبشره منسوب به رسول اکرم(ص) را مجعول و مردود می‌داند. کنیه مالک پدر سعد، ابو وقاص بود و به همین جهت به سعد وقاص و سعدبن ابی وقاص معروف است. او پدر عمر بن سعد لعنه الله فرمانده لشکر کوفه در کربلاست.
  9. الاخبار الطوال، ص۱۶۳ (با این حساب، زمان عزل سعد را باید سال ۲۱ دانست).
  10. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۸؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۴۵.
  11. زیادبن حنظله تمیمی: از صحابه پیغمبر اکرم(ص) بود و از طرف آن حضرت برای مقابله با مسیلمه و طلیحه و اسود عنسی (داعیان پیغمبری) به کمک قیس بن عاصم و زبرقان بن بدر فرستاده شد و برای آن حضرت کارهایی انجام داد. او از اصحاب خاص علی(ع) بود و در جنگ‌های آن حضرت شرکت داشت. (اسدالغابه، ج۲، ص۲۶۹) با اینکه ابن اثیر او را از صحابه خاص امیرالمؤمنین(ع) آورده که در جنگ‌های آن حضرت نیز شرکت کرده، ولی در کتاب‌های رجال شیعه مورد توجه واقع نشده است. شیخ طوسی که در کتاب رجال، سران خوارج را نیز در زمره یاران حضرت آورده است از زیادین حنظله نام نبرده است. محقق شوشتری نیز با ذکر آنچه ابن اثیر در مورد وی نوشته است، تنها می‌افزاید: من او را شیعه خوب می‌دانم و می‌گویم که اگر شیعه نبوده و سنی باشد، ناصبی هم نبوده است. (قاموس الرجال، ج۴، ص۲۱۲)
  12. عبدالله بن مسعود از صحابه و قاریان بزرگ اسلام است که در زمان عثمان مورد خشم او واقع شد و به دستور وی مضروب گردید. عبدالله بن مسعود در سال ۳۲ درگذشت. (اسد الغابه، ج۳، ص۲۵۶ نقل به اختصار)
  13. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۲.
  14. الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۱۲.
  15. «و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  16. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۲.
  17. الاخبار الطوال، ص۱۳۶. خطیب بغدادی، عبدالله بن مسعود را از فقهای اصحاب پیغمبر اکرم‌(ص) ذکر کرده است و علت اعزام او را به کوفه توسط عمر، قرائت قرآن و آموزش شرایع و احکام اسلام به اهل کوفه، می‌نویسد. (تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۴۷)
  18. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۰.
  19. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۸.
  20. جبیر بن مطعم: از رؤسای قریش بود و در شناخت نسب عرب و قریش مهارت داشت. بعد از جنگ بدر برای آزادی اسیران مشرکین نزد پیغمبر(ص) آمد. او نزد آن حضرت محترم بود، (زیرا وقتی پیغمبر(ص) در اثر آزار و اذیت قریش به طائف رفته بود) در بازگشت از طائف در جوار جبیر بن مطعم وارد مکه شد. او یکی از اشخاصی بود که با صحیفه قریش در محاصره کردن پیغمبر(ص) و بنی هاشم (در شعب ابی طالب) مخالفت کرد (و باعث رفع محاصره شدند) و نیز یکی از چهار نفری بود که در فتح مکه پیغمبر(ص) پیش از دیگران انتظار داشت مسلمان شوند. او در سال ۵۷ یا ۵۸ یا ۵۹ مرد. (اسد الغابه، ج۱، ص۲۷۱)
  21. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۷.
  22. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۸.
  23. تاریخ طبری، ج۳، ص۲۴۳.
  24. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۸؛ فتوح البلدان، ص۳۹۳.
  25. سلمان بن ربیعه باهلی: او پیغمبر(ص) را درک کرد ولی از صحابه به شمار نمی‌آید. اول کسی است که در کوفه به قضاوت پرداخت و سپس با همین سمت به مدائن رفت. ابن منده می‌گوید بخاری او را از صحابه دانسته که درست نیست. عمر او را به قضاوت کوفه گماشت وی چهل روز در این کار بود و هیچ کس شکایتی از عملکرد او نداشت. (اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۷)
  26. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۵.
  27. الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۱۴.
  28. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۲؛ الارشاد، ج۲، ص۵۲.
  29. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱61.
  30. معجم البلدان، ج۳، ص۲۷۵.
  31. همان جا، مقایسه کنید با: بلاذری، ص۳۷۱.
  32. عثمان بن حنیف انصاری از صحابه پیغمبر(ص) بود، و در آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) به حکومت بصره گمارده شد، ولی با هجوم پیمان شکنان به بصره و تصرف آن شهر، دستگیر و اخراج گردید. وی در دوران معاویه درگذشت. (تقریب التهذیب، ج۲، ص۷)
  33. حذیفة بن یمان؛ از اصحاب برگزیده رسول اکرم(ص) و مشهور به صاحب سر رسول خدا(ص) است. وی همچون عثمان بن حنیف و برادر وی سهل بن حنیف در شمار معدود اصحابی است که پس از رحلت رسول اکرم(ص) و غصب خلافت، بر اعتقاد و حمایت از ولایت امیرمؤمنان(ع) پایدار ماندند. این گروه از نظر درستی اعتقاد و همراهی با امیرمؤمنان(ع) پس از ارکان اربعه شیعه «یعنی سلمان، ابوذر، مقداد و عمار» قرار دارند.
  34. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص 162.
  35. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۷ چاپ بیروت ۱۳۷۵ق و ۱۹۵۶م)، مصحح این کتاب بعد از بصره چند نقطه در پرانتز گذاشته و در پاورقی توضیح داده است که: «در نسخه اصل سفید بوده و نام استان‌های ششم و هفتم دیده نمی‌شود»؛ و از قول سیوطی در تاریخ الخلفاء، مصر و موصل را استان‌های ششم و هفتم نقل کرده است. باید دانست، عرب سرزمین واقع در شمال بین النهرین را «جزیره» نامیدند؛ زیرا آب‌های دجله و فرات جلگه‌های آنجا را در بر می‌گرفت. این سرزمین به سه قسمت تقسیم می‌شد و هر قسمت را «دیار» می‌گفتند. این سه دیار عبارت بودند از: دیار ربیعه، دیار مُضَر و دیار بکر، به نام سه قبیله عرب که در زمان فرمانروایی ساسانیان به آنجا کوچ نموده و مسکن هر قبیله‌ای به نام آن قبیله موسوم شده بود، موصل در ساحل دجله بزرگ‌ترین شهر دیار ربیعه، رقه در ساحل فرات مرکز دیار مضر، و آمِدْ در ساحل دجله علیا بزرگ‌ترین شهر دیار بکر بود. «موصل» مرکز دیار ربیعه در ساحل باختری دجله، جایی که شاخه‌های این رود به هم می‌پیوندند واقع است و به همین سبب آن را موصل (محل وصل) نامیده‌اند. (جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص۹۳-۹۴). بنابراین جدا شدن استان‌های جزیره و موصل در این تقسیم‌بندی، یعنی دو استان از دیارهای سه‌گانه.
  36. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۲.
  37. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱66.
  38. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۰۶؛ تاریخ الخلفاء، ص۱۲۳.
  39. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۱.
  40. تاریخ الخلفاء، ص۱۲۳.
  41. یعقوبی لقب جادوگر را «بطروی» ثبت کرده است.
  42. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۱.
  43. فتوح البلدان، ص۴۶۷. اگر سال عزل ولید را «۲۹» بگیریم، مدت امارت او سه یا چهار سال می‌شود، مگر آنکه قول طبری که عزل او را به سال «۳۰» می‌داند بپذیریم که آن هم با توجه به این‌که طبری انتصاب ولید را در سال ۲۶ ذکر کرده، مدت امارتش چهار سال می‌شود.
  44. سعید بن عاص بن سعید بن عاص بن امیه قرشی اموی: پدرش «عاص» در جنگ بدر توسط علی(ع) کشته شد. وی در حکومت عثمان، امیر کوفه گردید. در دوران حکومت معاویه ابتدا به خاطر عدم حضورش در جنگ‌های او مورد خشم معاویه بود، ولی بعداً از طرف وی به حکومت مدینه گماشته شد. سعید در سال ۴۹ یا ۵۲ امیرالحاج بود و در سال ۵۳ در قصر خود واقع در «عقیق» درگذشت (الاصابة، ج۲، ص۴۷).
  45. مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۶.
  46. نگاه کنید به مبحث «بیعت کوفیان با امیرالمؤمنین علی(ع)».
  47. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص 167-170.
  48. تاریخ طبری، ج۲، ص۱۱۱.
  49. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲۷.
  50. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۰۷.
  51. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص 171
  52. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۶۰ تا ۳۶۸ نقل به اختصار.
  53. گروهی که تمایلات عثمانی داشتند از بیعت با امیرالمؤمنین(ع) خودداری کردند و منظورشان، خروج از اطاعت آن حضرت بود. از میان مهاجران: سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر بن خطاب، قدامة بن مظعون، رهبان بن صیفی، عبدالله بن سلام و مغیرة بن شعبه؛ و از انصار کعب بن مالک و حسان بن ثابت که شاعر بودند؛ ابوسعید خُدری، محمد بن مسلمه، زید بن ثابت، رافع بن خدیج، نعمان بن بشیر، فضالة بن عبید، کعب بن عجره، مسلمة بن خالد و گروه دیگری که طرفدار عثمان بودند. همچنین عده‌ای از بنی امیه و دیگران از بیعت دریغ کردند (مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۱).
  54. ابوحنیفه دینوری در الاخبار الطوال (ص ۱۷۶) والی یمن را «عبدالله بن عباس» آورده است. نظر به اینکه عبیدالله بن عباس تا پایان حیات و خلافت حضرت و هجوم بسر بن ابی ارطاة به یمن حاکم آن خطه بوده است و عبدالله نیز چند ماه پس از آغاز خلافت امیرالمؤمنین(ع) و بعد از جنگ جمل به حکومت بصره منصوب گردید، باید گفت ابوحنیفه دینوری در این مورد اشتباه کرده است. یا عبیدالله در نام با عبدالله اشتباه شده است.
  55. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۶.
  56. الاخبار الطوال، ص۱۷۷.
  57. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۶.
  58. قرظة بن کعب انصاری خزرجی از صحابه بود و در احد و دیگر جنگ‌های رسول اکرم(ص) شرفیاب بود. وی یکی از ده نفر انصاری است که عمربن خطاب همراه عمار یاسر به کوفه فرستاد. او مردی بزرگوار بود و در سال ۲۳ در خلافت عمر، ری را فتح کرد؛ و هنگامی که امیرمؤمنان علی(ع) رهسپار جمل شد او را والی کوفه گردانید، و چون رهسپار صفین می‌شد، وی را با خود برد و ابومسعود بدری را به جایش منصوب داشت. قرظه در جنگ‌های امیرمؤمنان علی(ع) با او بود و در زمان خلافت آن حضرت در کوفه و در خانه خود وفات یافت و امیرمؤمنان علی(ع) بر او نماز گزارد. (اسدالغابه، ج۴، ص۲۰۲).
  59. مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۸.
  60. الاخبار الطوال، ص۱۷۶. در کتاب‌های رجالی مانند رجال شیخ، رجال مامقانی، قاموس الرجال و کتاب‌های دیگر رجالی نام وی نیامده است.
  61. تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۳.
  62. پیکار صفین، ص۲۳ و ۲۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۸.
  63. بحارالانوار، ج۳۲، ص۵۶۹.
  64. بهقباذات، نام سه منطقه (کوره) در حوالی بغداد (که بعداً بنا گردید) بود که منسوب به قباد پدر انوشیروان بوده است و شامل بهقباد علیا (بالا) مشتمل بر نُه ناحیه و بهقباد اوسط (میانه) شامل چهار ناحیه و به قباد سفلی (پایین، مشتمل بر پنج ناحیه است (نک: معجم البلدان، ج۱، ص۵۱۶).
  65. نظر به اینکه طبق برخی نقل‌ها وی جزء کسانی است که پس از رسیدن امیرالمؤمنین(ع) به خلافت، حاضر به بیعت با آن حضرت نشد (نگاه کنید به پاورقی صفحه ۱۸۱ آغاز همین فصل) و نیز سابقه شرب خمر وی در خلافت عمر بن خطاب و حد خوردن او (قاموس الرجال، ج۸، ص۵۱۷)، به احتمال قریب به یقین نقل علامه مجلسی مبنی بر نصب قدامه توسط حضرت نادرست است.
  66. کسکر: استانی میان کوفه و بصره و تا پیش از آن‌که حجاج بن یوسف ثقفی شهر واسط را در آن بنا کند، شهر خسرو شاپور مرکز آن بود (نک: معجم البلدان، ج۴، ص۴۶۱).
  67. بهرسیر؛ شهری از نواحی سواد بغداد نزدیک مدائن، و به نقلی یکی از هفت شهر تشکیل دهنده مدائن بود. بهرسیر معرب به اردشیر است (نک: معجم البلدان، ج۱، ص۵۱۵).
  68. عال یا عالی: به معنی بلندی، به استانی در عراق اطلاق می‌شد که بالای مناطقی همچون انبار، بادوریا، قطربل و مَسْکِن واقع بود (نک: معجم البلدان، ج۴، ص۷۰).
  69. زوابی چهار بخش در منطقه بغداد بود: عالی و اعلی و اوسط و اسفل (قاموس فیروزآبادی).
  70. بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۵۷. همان‌گونه که در مبحث «کوفه و فتح ایران» بیان شد، در جریان فتوحات عصر خلفای پیش از امیرمؤمنان(ع)، فرمانروایان کوفه و بصره هر سرزمینی را فتح می‌کردند، تحت فرمان آنان در می‌آمد. بر این اساس نیمه شمالی عراق و آذربایجان و استان پهناور جبال (شامل استان‌های کردستان، ایلام، کرمانشاه، زنجان، قزوین، تهران، قم، اصفهان، چهارمحال، کهگیلویه و یزد امروزی) طبرستان و قومس (استان سمنان) قلمرو فرمانروای کوفه بود. به نظر می‌رسد که امیرمؤمنان(ع) با انتقال مرکز خلافت به کوفه، خود مسئولیت والی کوفه را نیز بر عهده گرفته و حاکمان مناطق تابع ایالت بزرگ کوفه را خود عزل و نصب فرمود. علاوه بر آن خراسان و سیستان را هم که قلمرو فرمانروای بصره بود از آن منتزع کرده و حاکمان آن دو منطقه را نیز خود تعیین فرمود.
  71. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص 195.
  72. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۴۶.
  73. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۳.
  74. مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷.
  75. مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۱.
  76. «سبکبار و گرانبار رهسپار شوید و با مال و جانتان در راه خداوند جهاد کنید؛ این، اگر بدانید برای شما بهتر است» سوره توبه، آیه ۴۱.
  77. شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۸.
  78. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص 196-202.