ابوصلت هروی در معارف و سیره رضوی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۲۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

عبدالسلام بن صالح، مکنی به «اباصلت»، معروف به خواجه اباصلت هروی، از متکلّمان و محدّثان مشهور شیعه و از اصحاب خاص امام علی بن موسی الرضا (ع) و خادم و محرم اسرار آن حضرت بود[۱]. بر تشیع او کسی توقف نکرده الا شیخ طوسی که او را سنّی مذهب می‌داند؛ زیرا که خواجه با اهل سنت نیز اختلاط و امتزاجی به کمال داشته است و اخبار و احادیثی از بزرگان اهل سنت هم چون، محمد بن اسحاق، نقل کرده است[۲].

جد اعلای عبدالسلام در هرات زندگی می‌کرد. وی در یکی از جنگ‌ها اسیر و به حجاز برده شد و برده عبدالرحمان بن جندب گردید؛ لذا پدران وی در مدینه زندگی می‌کردند و او در مدینه منوره متولد گردید و در آنجا رشد نمود[۳]. او برای به دست آوردن احادیث و سخنان گهربار اهل بیت پیامبر (ص)، مسافرت‌های زیادی نمود. گاهی در بغداد و حجاز و کوفه و یمن و مدتی در نیشابور و دیگر شهرهای خراسان به‌سر برد. او در علم حدیث مقامی بلند و ارجمند پیدا کرد.

در روایات زیادی آمده است که اباصلت مورد عنایت و توجه حضرت امام رضا (ع) بود و امام (ع) او را بسیار دوست می‌داشتند و در بیشتر محافل و مجالس او را همراه خود می‌بردند و در مواقع خاص تذکرات بسیار سازنده‌ای به او داده و شخصیت ایمانی او را پرورش می‌دادند.

اباصلت هروی تا آخرین لحظه زندگی امام رضا (ع)، از ایشان جدا نشد و حدیث غم‌انگیز شهادت آن حضرت که موثق‌ترین خبر می‌باشد، را نقل کرده، پیرامون این حادثه غم‌انگیز کتابی را تألیف نمود. آمده است که: بعد از مراسم تدفین حضرت علی بن موسی الرضا (ع)، مأمون، اباصلت را احضار نمود و از او خواست تا دعایی را که به هنگام تدفین امام رضا (ع) خواند و ماهیان ناپدید و آب در زمین فرو رفت به او بیاموزد. چون اباصلت آن دعا را همان وقت فراموش کرده بود، در نزد مأمون قسم یاد کرد که آن دعا را به یاد ندارد. بنابراین مأمون دستور داد که ابا صلت را زندانی کنند[۴].

اباصلت یک سال در حبس بود تا این که دیگر دلتنگ و افسرده شد؛ لذا یک شب را بیدار ماند و به دعا و عبادت مشغول شد و وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) و فرزندانشان را در پیشگاه الهی شفیع قرار داد و از خدا خواست که به حق این بزرگواران او را از این بند و حبس نجات دهند. هنوز دعای اباصلت تمام نشده بود که دید امام جواد الائمه (ع) در زندان حاضر شدند و به او فرمودند: ای اباصلت! آیا سینه‌ات تنگ شده؟ عرض کرد: بلی به خدا قسم. حضرت فرمودند: برخیز. سپس دست مبارک را به زنجیرها و بندها زدند و آنها از دست و پای اباصلت باز شدند. سپس دست ابا صلت را گرفتند و از زندان خارج نمودند و این در حالی بود که غلامان و پاسداران او را می‌دیدند ولی به اعجاز حضرت نمی‌توانستند به او حرفی بزنند. وقتی حضرت، اباصلت را از زندان خارج کردند به او فرمودند: تو در امان خدا هستی و دیگر با مأمون روبه‌رو نخواهی شد و همین طور هم شد، یعنی اباصلت دیگر مأمون را ندید[۵].

ابراهیم بن هاشم می‌گوید: «امام رضا (ع) به اباصلت هروی فرمودند: آیا تو نیز مانند دیگران، به آنچه خداوند متعال نسبت به ما واجب کرده یعنی ولایت ما منکر هستی؟ اباصلت گفت: به خدا پناه می‌برم، بلکه من به ولایت شما اقرار دارم»[۶].

عبدالسلام هروی، در سال ۲۳۲ یا ۲۳۶ هجری قمری، دار فانی را وداع گفت و دوستداران علم و حدیث را داغدار نمود. در مطلع الشمس آمده: «مزار خواجه را در سه جا نشان می‌دهند، یکی در خارج شهر مشهد مقدس، دیگر در سمنان و دیگر در قم و در هر یک از این سه نقطه، بنا و بقعه به نام او مشهود است. اما قول معروف این است که آرامگاه وی در شهر مشهد می‌باشد[۷][۸]

اباصلت هروی در دانشنامه امام رضا

منابع تاریخی نام و نسب وی را عبدالسلام بن صالح بن سلیمان بن ایوب[۹] بن میسره[۱۰] گفته و اغلب وی را هروی دانسته‌اند[۱۱]، هر چند برخی از آنها نیز او را بلخی خوانده‌اند[۱۲]. با اینکه منابع وی را هروی یا بلخی یعنی منسوب به هرات یا بلخ دانسته‌اند، راز انتسابش به این شهرها به درستی مشخص نیست که آیا وی در یکی از این دو سرزمین ولادت یافته یا مدتی در این بلاد زندگی کرده است. البته برخی بر اساس روایتی ولادتش را مدینه دانسته‌اند[۱۳]. در هر صورت، اطلاعات روشنی در این باره دیده نمی‌شود و از این رو نمی‌توان با قاطعیت در این باب اظهار نظر کرد. برخی گفته‌اند که خاندان وی از موالی عبدالرحمن بن سمره قریشی بوده است[۱۴] و از آنجا که مطابق تواریخ، عبدالرحمن بن سمره در عصر عثمان و معاویه مدتی طولانی را به فتح بلادی چون بلخ، کابل، سیستان و... مشغول بوده است و بسیاری از ساکنان این مناطق به واسطه لشکرکشی وی به اسلام تشرف یافتند[۱۵]، می‌توان پذیرفت که اجداد اباصلت نیز در یکی از نواحی خراسان بزرگ به وساطت ابن‌سمره مسلمان شده و از این رو از موالی وی به شمار آمده باشند. البته با توجه به گستردگی معانی مولی، می‌توان وجوه دیگری از قبیل هم‌پیمان بودن را برای این انتساب بیان کرد که البته قائلانی نیز دارد[۱۶]. اما اگر رأی نخست را که بیشتر با قرائن هماهنگ است بپذیریم این پرسش پیش می‌آید که پس از اسلام آوردن خاندان اباصلت، ایشان در کجا زیسته‌اند؟ ابن سمره در اصل از اهالی حجاز است و پس از رحلت رسول اکرم (ص) به عراق مهاجرت کرده و در بصره ساکن شده است[۱۷].

درباره زمان ولادت اباصلت نیز اطلاع دقیقی در دست نیست. برخی منابع متأخر بر اساس گفته خود وی که از سی سال شاگردی خویش نزد سفیان بن عیینه از سنین کودکی سخن گفته[۱۸]، با احتساب سال مرگ ابن عیینه، یعنی سال ۱۹۶ ق، به این نتیجه رسیده‌اند که تولد وی در حدود سال ۱۶۰ ق بوده است[۱۹]. اباصلت برای شنیدن حدیث به شهرهای بسیاری سفر کرده است[۲۰] و طبعاً غیر از ابن عُیَیْنه، محضر برخی دیگر از مشایخ اهل حدیث را نیز درک کرده است که از جمله ایشان می‌توان به حماد بن زید بصری، مالک بن انس قرشی، محمد بن خازم تمیمی، مشهور به ابا معاویه، عبدالرزاق بن همام یمانی صنعانی و شریک بن عبدالله نخعی اشاره کرد[۲۱]. وی محضر این بزرگان را در شهرهای کوفه، بصره، یمن، مکه و مدینه درک کرده است[۲۲]. از سخنان اباصلت و درگیری‌های وی با فرقه‌ها و نحله‌های کلامی گوناگون می‌توان این مطلب را دریافت که وی علاوه بر آشنایی با علم حدیث، شناخت قابل توجهی نیز از دانش کلام و علم ملل و نحل داشته است. وی به شدت مورد توجه مأمون بود و با نظر وی در جلسات مناظره با جماعاتی از اهل کلام حاضر می‌شد[۲۳].

از وی نقل شده است: من شخصی به دانشمندی علی بن موسی (ع) ندیده‌ام و نیز هیچ عالمی را ندیده‌ام که با ایشان ملاقات کند و به برتری دانش امام بر خود و دیگر علما شهادت ندهد[۲۴]. وی به نقل از امام رضا (ع) آورده است: دانشمندان بسیاری در مدینه بودند و من در روضه رسول خدا (ص) می‌نشستم. و چون یکی از ایشان در مسأله‌ای در می‌ماند، متوجه من می‌شدند و مسأله خود را با من مطرح می‌کردند و پاسخ پرسش خود را می‌یافتند[۲۵]. روشن نیست اباصلت در کجا و چه مدت با امام مصاحبت داشته و شاگردی آن حضرت را کرده است. از برخی منابع استفاده می‌شود اباصلت با امام به حج رفته و از ایشان دعایی را که در موقف حج قرائت می‌کرد، نقل کرده است[۲۶].

اباصلت به قصد جهاد به مأمون می‌پیوندد و پس از مدتی فضل و دانش وی بر خلیفه عباسی آشکار می‌شود و در زمره علمای مورد توجه وی قرار می‌گیرد[۲۷]. اباصلت، در سفر امام به مرو، از نیشابور و به روایتی در منزلی پیش‌تر از آن[۲۸] با ایشان همراه بوده و به ضبط سخنان آن حضرت اهتمام ویژه داشته است[۲۹]. او علاوه بر نقل روایات آن حضرت، از کراماتی که در مسیر حرکت امام دیده سخن به میان آورده است، مثل جاری شدن آب از زمین خشک در قریه حمراء که به نقل وی در کتب روایی موجود است[۳۰]. اباصلت یکی از ناقلان حدیث مشهور به سلسلة الذهب در نیشابور، بلکه یکی از معدود کسانی است که با جزئیات به نقل آن پرداخته است. وی می‌گوید: وقتی امام از نیشابور حرکت کرد، من با وی همراه بودم که در مربعه، جمعی از اهل دانش از آن حضرت خواستند تا حدیثی از پدرش رسول خدا (ص) برای آنان نقل کند. او نیز چنین کرد[۳۱]. هروی پس از آن تا زمان شهادت امام همواره ملازم و همراه ایشان بود و در مجالس مناظره و گفت‌و‌گو با دانشمندان فرق و نحل مختلف و همنشینی با اصناف مختلف، شاهد بیانات آن حضرت بود و گزارش‌های دقیقی را از این مجالس فراهم آورد. وی از جمله پرسش‌هایی را که مأمون از آن حضرت درباره مسائل مختلف داشته، نقل کرده است[۳۲]. یکی از اموری که در ارتباط امام با مردم موجب شگفتی اباصلت می‌شده و موجب شده تا وی از ایشان در این باب پرسش کند، تسلط امام بر زبان‌های گوناگون بود[۳۳]. هیچ کس مانند وی چنان ملازم و معتمد امام نبوده که بتواند دایره دانش و بینش ایشان را دریابد و این موجب شده که وی از اصحاب خاص امام رضا (ع) شود و نفیس‌ترین و دقیق‌ترین روایات را از ایشان نقل کند. نزدیکی وی به امام موجب شده که وی را از خادمان ایشان بدانند[۳۴]. اباصلت علاوه بر دانش، ثروت بسیاری نیز داشت که آن را در راه دانش و دانشمندان صرف می‌کرد[۳۵].

اباصلت، فارغ از نزدیکی به امام رضا (ع)، به دیگر ائمه معصوم (ع) نیز علاقه و ارادت فراوان داشته، روایات فضائل آنان را نقل کرده و سخنان بسیاری در تکریم و تعظیم ایشان گفته است. یکی از روایاتی که بسیار نقل کرده، روایت مشهور «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ‏ وَ عَلِيٌّ‏ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ مَدِينَةَ فَلْيَأْتِ الْبَابِ» منقول از پیامبر اکرم (ص) است. وی به حدی به نقل این روایت اهتمام می‌ورزیده که برخی به وی تهمت زده‌اند که این روایت از مجعولات شخص او است[۳۶].

برخی از روایاتی که اباصلت نقل کرده است بیانگر عصمت اهل بیت (ع)[۳۷] و برتری مطلق ایشان نسبت به دیگر انسان‌ها[۳۸] و وصایت بلافصل امام علی (ع) پس از رسول خدا (ص) و رستگاری و نجات خلق به واسطه پیروی از ایشان[۳۹] و برتری ایشان نسبت به سه خلیفه نخست و فضائل خاصشان[۴۰] است. بر اساس روایات منقول از اباصلت، امامت مختص دوازده نفر از اهل بیت پیامبر (ص) است که از ناحیه رسول خدا به امامت منصوب می‌گردند. این امامان یگانه عصر خودند و احدی در دانش و بینش به مقام ایشان نائل نمی‌شود [۴۱]. جماعتی که بیش از همه در منقولات وی مورد نقد و طعن‌اند، بنی‌امیه و آل ابوسفیان‌اند. از وی نقل شده که سگ آل ابی‌طالب از جمیع بنی‌امیه بهتر است[۴۲]. روایات منقول از وی از میان خلفا بیش از همه از عثمان انتقاد می‌کند و دنیا دوستی وی و اطرافیانش را به همراه ایجاد بدعت‌های تازه در دین و نیز بی‌حرمتی به اکابر صحابه، از عمده‌ترین نقاط ضعف خلافت وی می‌داند[۴۳].

بیشتر دانشمندان اباصلت را از شیعیان امامیه و از یاران خاص امام هشتم دانسته‌اند[۴۴]. اکثر علمای عامه نیز وی را شیعه دانسته و گاه به وی به دلیل باورهای شیعی و نقل برخی روایات ناظر به اعتقادات ایشان توهین کرده[۴۵] و از پذیرش روایات وی پرهیز کرده‌اند[۴۶]. البته در میان علمای شیعی، شیخ طوسی اباصلت را بر مذهب عامه می‌داند[۴۷]. این در حالی است که شیخ طوسی در الأمالی روایاتی را از اباصلت نقل کرده که موضع و مضمونی شیعی دارد. این احتمال وجود دارد که چنان که خویی اظهار داشته، شیخ در کتاب رجالی خود دچار سهو القلم شده باشد[۴۸]، هر چند تکرار ادعای شیخ توسط ابن‌ داوود [۴۹] چنین توجیهی را بر نمی‌تابد. البته تفرشی اختلاط وی با عامه و نقل احادیث آنان را موجب اشتباه احوال وی و زمینه‌ساز چنین داوری‌هایی دانسته است[۵۰].

در نقلی که در منابع به تفصیل ذکر شده، امام تمام جزئیات شهادت خود و عامل و سبب آن را برای اباصلت بیان می‌کند. پس از حضور امام جواد (ع) برای کفن و دفن پدر بزرگوارشان نیز اباصلت تنها کسی است که با ایشان بر بدن امام رضا (ع) نماز می‌گزارد[۵۱]. اباصلت از شب شهادت امام رضا (ع) روایاتی را نقل کرده است [۵۲] و مسلم است که این دو امام همام وی را محرم اسرار خود می‌دانسته‌اند که اجازه حضور وی را داده‌اند. در منابع نیز کتابی با نام وفات الرضا (ع) به وی منتسب است[۵۳] پس از شهادت امام رضا (ع)، مأمون اباصلت را در مورد برخی اسرار امام بازجویی کرد و وی اظهار داشت که آنها را فراموش کرده است و بدین جهت به مدت یک سال زندانی شد. او که از زندانی بودن به تنگ آمده بود متوسل به اهل بیت (ع) گردید و امام جواد (ع) موجبات رهایی وی را از زندان فراهم آورد[۵۴]. اوج مناظرات وی با قائلان به خلق قرآن بوده است. وی با بشر بن غیاث مریسی که یکی از طرفداران این نظریه بود در مجلس مأمون مناظره کرد و اشکالات دیدگاه وی را به وی متذکر شد و او را در جدل مغلوب کرد[۵۵]. اباصلت به نقل از ائمه معصوم (ع) و حتی پیامبر اکرم (ص) می‌گوید که در ایمان هم باور و هم عمل و هم اقرار زبانی اهمیت دارد و چنان که مرجئه پنداشته‌اند، ایمان صرف باور و منفصل از عمل نیست[۵۶].

اباصلت را فردی پارسا[۵۷] و متعبد توصیف کرده[۵۸] و گفته‌اند مکرر به زیارت خانه خدا می‌رفت[۵۹]. درباره جایگاه روایی وی در میان دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. برخی از علمای عامه وی را تضعیف کرده‌اند[۶۰]، اما بیشتر دانشمندان عامه و خاصه به توثیق وی تصریح کرده‌اند و حدیث او را قابل اعتماد دانسته‌اند[۶۱]. کسانی که وی را تضعیف کرده‌اند عمدتاً به روایاتی که در بردارنده مواضعی شیعی است اشاره کرده‌اند و در برخی موارد به صراحت تشیع وی را علت ضعف وی دانسته‌اند[۶۲]. علمای عامه که از تشیع اباصلت خشنود نبوده‌اند، با اینکه دانشمندان اهل سنت روایات اندکی از اباصلت نقل کرده‌اند وی از بسیاری از اهل سنت روایت نقل کرده و شاگردان بسیاری از این جماعت داشته و او را ثقه می‌دانسته‌اند. برای مثال، در صحاح سته تنها یک روایت و آن هم در باب ایمان از وی نقل شده است[۶۳]. اباصلت در سال ۲۳۶ ق از دنیا رفت[۶۴][۶۵][۶۶]

اباصلت هروی در راویان امام رضا در مسندالرضا

او یکی از مشهورترین اصحاب امام رضا(ع) می‌باشد، و در میان خاصّه و عامه معروف است و همگان او را از خادمان خاص و محارم آن حضرت می‌دانند، ابو صلت از حضرت رضا(ع) روایات زیادی در توحید، امامت و تفسیر آیات قرآن و مطالبی دیگر در آداب و سنن نقل می‌کند، شرح حال او در کتب فریقین آمده است، او را به صراحت لهجه و شجاعت و حق گویی ستوده‌اند.

حالات و خصوصیات او در کتب رجال مخصوصاً رجال اهل سنت آمده است، از مطالعه زندگی او معلوم است که وی در عصر خود از شخصیت‌های ممتاز بوده و با اکابر علما و اهل حدیث در آن عصر ارتباط داشته است، افرادی که در طریق او هستند و مشایخ و راویان او همگان از اعیان محدثین و حفاظ و رجال بزرگ حدیث می‌باشند، و ابو صلت تمام عمرش را در طلب حدیث و مسافرت در شهرها و ولایات گذرانیده است.

اصل و نسب ابو صلت

او معروف به ابو صلت هروی است ولی شیخ کشی نقل می‌کند که او در مدینه منوره متولد شده است، و آن طور که از حالات او برمی‌آید پدران وی در حجاز زندگی می‌کرده‌اند، و ظاهراً جد اعلای او در هرات خراسان اسیر شده و به حجاز برده شده و به صورت برده در اختیار عبدالرحمان بن سمرة قرار گرفته و به همین جهت او را از موالیان عبدالرحمان بن سمره نوشته‌اند و نسب ولائی او هم قرشی بوده است.

پس بنابراین اصل او از هرات است و خاندانش در مدینه سکونت داشته‌اند، و او در همان‌جا متولد شده و آغاز زندگی خود را در آنجا گذرانیده است، و بعد برای طلب حدیث که در آن عصر اهمیت داشت و گروهی به جمع‌آوری احادیث پرداخته بودند او هم دنبال حدیث را گرفت، گاهی در بغداد و زمانی در حجاز، و مدتی در نیشابور و بلاد خراسان گذرانید و در علم حدیث مقامی بلند و ارجمند پیدا کرد.

علمای شیعه و ابو صلت

شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب حضرت رضا(ع) ذکر کرده و گوید: عبدالسلام بن صالح ابو صلت هروی از عامه است و بکر بن صالح از وی روایت می‌کند، و در فهرست هم نامی از وی نبرده است. شیخ طوسی تصریح می‌کند که او عامی است و این موجب شگفتی می‌باشد و بر ما معلوم نیست که شیخ با آن اطلاعات و وسعت روی چه اصلی او را از عامه می‌داند، در صورتی که اهل سنت او را شیعه می‌دانند.

نجاشی در رجال خود گوید: عبدالسلام بن صالح ابوصلت هروی از راویان امام رضا(ع) است، وی از ثقات به شمار می‌رود و کتابی هم در وفات امام رضا(ع) تالیف کرده، علامه حلی نیز در بخش اول خلاصه او را ذکر نموده و از ثقات شمرده است، علامه گوید: او راوی امام رضا(ع) می‌باشد و اخبار و روایاتش صحیح و مورد عمل قرار می‌گیرد.

کشی در رجال خود گفته: یحیی بن نعیم می‌‌گفت: ابوصلت حدیثش منقّح و صحیح است و ما دیدیم او حدیث استماع می‌کرد، ولی او سخت به تشیع علاقه داشت و دروغ از وی مشاهده نشد، و باز می‌گوید: طاهر بن علی بن احمد می‌‌گفت: ابوصلت در مدینه متولد شده است، و احمد بن سعید رازی گفت: ابوصلت ثقة و امین می‌باشد و آل رسول(ع) را دوست می‌داشت و دین و مذهب وی محبت محمد و آل او(ع) بود.

ابوصلت و علمای اهل سنت

ابن ابی‌حاتم گوید: عبدالسلام بن صالح ابوصلت هروی از حماد بن زید، و عبدالوارث و جعفر بن سلیمان و عطاء بن مسلم و دیگران روایت می‌کند، او می‌گوید: از پدرم سؤال کردم: ابوصلت چگونه است؟ گفت: من او را ضعیف می‌‌دانم و از وی برای من حدیث نگفت، و ابو زرعه نیز دستور داد حدیث ابوصلت را دور بیندازند و گفت: من از او روایت نمی‌کنم و او را قبول ندارم.

سمعانی در انساب خود گوید: ابوالصلت عبدالسلام بن صالح بن سلیمان بن ایوب بن میسرة هروی قرشی از موالیان عبدالرحمان بن جندب می‌باشد، حماد بن زید و اهل عراق از وی عجایبی در فضایل علی بن ابی طالب نقل می‌کنند که منفردات او قابل احتجاج نیست، ابوصلت برای طلب حدیث سفری به بصره، کوفه، حجاز، و یمن انجام داد و از حماد بن زید و مالک بن انس و جعفر بن سلیمان روایت کرد. یحیی بن معین گوید: ابوصلت راستگو و مورد اطمینان است، و در جایی دیگر گفته: ابوصلت در نزد ما از دروغگویان محسوب نمی‌شود، ولی اخباری که او نقل می‌کند نزد ما شناخته نیست، ابراهیم بن یعقوب جوزجانی گوید: ابوصلت از حق دور بود و میانه روی نداشت، ابوعبدالرحمان نسائی گوید: ابوصلت موثّق نیست، دارقطنی گوید: ابوصلت یک رافضی خبیث بود.

ذهبی گوید: عبدالسلام بن صالح ابوصلت هروی مردی است شایسته، مگر اینکه او یک شیعه محکم و استوار است، او از حماد بن زید و ابومعاویه و علی الرضا روایت می‌کند، عقیلی گوید: او یک رافضی خبیث است، ابن عدی گفته: او متهم می‌باشد، دارقطنی گوید: از وی نقل شده که گفته است سگ علویان بهتر از همه بنی امیه می‌باشد، یحیی او را ثقه می‌دانست، ابن سیار مروزی گوید: او اخباری در مثالب نقل می‌کرد.

ابن حجر گوید: عبدالسلام بن صالح بن سلیمان بن ایوب بن میسرة قرشی هروی، او در نیشابور سکونت داشت و در شهرها برای طلب حدیث به سیاحت پرداخت و به علی بن موسی الرضا(ع) خدمت کرد، او از عبدالسلام بن حرب و عبدالله بن ادریس و عباد بن عوام و فضیل بن عیاض و عبدالله بن مبارک و گروهی دیگر اخذ حدیث کرد و از وی فرزندش محمد و محمد بن رافع نیشابوری و عبدالله بن احمد بن حنبل و جماعتی دیگر روایت می‌کنند.

احمد بن سیار گوید: او برای ما نقل کرد که او از موالیان عبدالرحمان بن سمرة می‌باشد، او مردی زاهد و پارسا بود، و در تشیّع افراط نداشت، او به صحابه احترام می‌گذاشت و اخباری در مثالب و مطاعن نقل می‌کرد، و حدیث «أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا » را او روایت می‌نمود، و از عبدالرزاق صنعانی نیز اخباری نقل کرده که ما آنها را نشنیده و نمی‌شناسیم.

خطیب بغدادی گوید: عبدالسلام بن صالح ابوصلت هروی از موالیان عبدالرحمان بن سمرة می‌باشد، او برای به دست آوردن حدیث در شهرها و ولایات به مسافرت پرداخت، و از شریک بن عبدالله و عبدالله بن محمد ادریس و ابومعاویه ضریر و سفیان بن عیینه و عبدالرزاق بن همام نقل حدیث کرد، و در بغداد نیز از احمد بن منصور رمادی و عباس بن محمد دوری و اسحاق حربی و قطان روایت نمود.

او در ایام اقامت مأمون وارد خراسان شد و قصد داشت برای جهاد با کفار برود، مأمون او را دید و شیفته سخنان او شد، او را در نزد خود نگه داشت و مصاحب خود نمود، او همواره در نزد مأمون محترم زندگی می‌کرد تا هنگامی که او مسأله خلق را ابداع کرد. در این هنگام ابوصلت مأمون را ترک گفت، ابوصلت به کلام شیعه معرفت داشت و از عقاید آنان آگاه بود.

ابوصلت در خراسان

ابن حجر: ابوصلت در نیشابور ساکن شد و در این شهر به نشر حدیث مشغول شد، او قبلاً از مراکز علمی و حدیثی آن عصر در شام، حجاز، یمن، عراق و جاهای دیگر دیدن کرده بود و با مشایخ بزرگ آن زمان ارتباط برقرار کرده و در علم حدیث مشهور شده بود، و بعد وارد نیشابور شد و در این شهر بزرگ که از حوزه‌های بزرگ علمی آن روز بود، اقامت گزید.

اقامت ابوصلت در نیشابور مقارن با اقامت مأمون در مرو شد، شهر مرو در آن ایام مرکز حکومت خراسان بود و مدتی هم به خاطر مأمون مرکز خلافت اسلامی گردید، مأمون که خود مرد دانشمندی بود، کوشش می‌کرد علما و دانشمندان را در مرو گرد آورد و از آنها به جهت منافع خود بهره برداری کند و لذا گروهی از فلاسفه و ارباب ادیان و متکلمین و فقها و اهل حدیث در آنجا جمع شدند.

در این هنگام ابوصلت نیز به قصد جهاد و غزا از موطن خود بیرون می‌گردد و در سر راه وارد مرو می‌شود، و مأمون از ورود او مطلع شده و وی را به مجلس خود میپذیرد، خطیب در تاریخ بغداد می‌گوید: او وارد مرو شد و قصد داشت برای جهاد با کفار به طرف بلاد شرقی برود، بعد او را نزد مأمون بردند و مأمون با وی به سخن گفتن مشغول شد، از طرز صحبت او خوشش آمد و وی را نزد خود نگه داشت.

از عبارات خطیب چنین برمی‌آید که مأمون او را مانند برادر خود می‌دانست و برادرانه با او رفتار می‌کرد، او در نزد مأمون محترم زیست و در مجالس علمی و بحث و مناظرات شرکت می‌کرد، چون زبانی شیرین و بیانی فصیح داشت و از علوم اسلامی هم آگاه بود. او با شجاعت و شهامت سخن می‌گفت و از کسی ترس و واهمه نمی‌کرد و همواره حق را مورد نظر قرار می‌داد و از آن دفاع می‌نمود.

ابوصلت و امام رضا(ع)

وی شیعه استوار و محکمی بود و علمای اهل سنت هم به این تصریح کرده‌اند و ما سخنان آنها را قبلاً نقل کردیم، و آنها تنها ایرادی که بر ابوصلت گرفته‌اند این است که وی شیعه متعصب بوده و با بنی امیه مخالف بوده و دین و مذهب او محبت آل رسول(ص) بوده است، وی مثالب و معایب دشمنان اهل بیت را نقل میکرده، و از فضایل و مناقب اهل بیت(ع) سخن می‌‌گفته است.

با مطالبی که نقل شد او از شیعیان اهل بیت(ع) بوده و به امامت حضرت رضا(ع) معتقد و پای بند بوده است، ولی در اینکه ابوصلت قبل از آمدن امام رضا(ع) به خراسان با وی برخوردی داشته و یا از او روایتی نقل کرده باشد. در این مورد در مصادر سخنی به میان نیامده است و مأخذی برای آن پیدا نکرده‌ایم، ولی به احتمال قوی او قبلاً امام(ع) را در مدینه دیده است.

ما قبلاً از رجال کشی نقل کردیم که ابوصلت در مدینه متولد شده و پدرانش در آنجا اقامت داشته‌اند و او تشیّع را در مدینه فرا گرفته و در همان‌جا با مذهب اهل بیت آشنا شده و لذا نمی‌توان گفت چون مأخذی در دست نیست پس باید گفت: وی در حجاز امام(ع) را ندیده است، با این مطالب معلوم است که ابوصلت در مدینه با امام رضا(ع) و اصحاب او در ارتباط بوده است.

هنگام ورود حضرت رضا(ع) به نیشابور ابوصلت در این شهر بوده است؛ زیرا در حدیث معروف به سلسلة الذهب که امام(ع) آن را در نیشابور القا و املا فرمودند، ابوصلت حاضر بوده و یکی از راویان این حدیث می‌باشد و می‌گوید: هنگامی که امام(ع) خواستند از نیشابور به طرف طوس بروند، حفاظ و ائمه اهل حدیث نزد آن جناب آمدند و از وی خواستند تا حدیثی از جدش برای آنها املا فرماید.

او بعد از حرکت امام رضا(ع) و خروج از نیشابور همراه آن جناب از نیشابور بیرون گردید، و در مصاحبت او به طرف طوس و مرو حضور داشت، در اینجا باز هم معلوم نیست او از مرو برای استقبال امام(ع) به نیشابور آمده بود و یا اینکه وی در آن ایام در نیشابور به سر می‌برده و امام(ع) به آنجا رسیده است ولی از آنجا که ابوصلت با امام(ع) همراهی کرده شاید به استقبال آمده و بعد به اتفاق عازم مرو شده‌اند.

هنگام ورود امام رضا(ع) به سناباد و ناحیه طوس ابوصلت در حضور آن جناب بوده است، در روایت صدوق آمده است که ابوصلت گفت: هنگامی که امام رضا(ع) به نزدیک سناباد رسیدند متوجه شدند که مردم از کوه سنگی برای طبخ غذا دیگ می‌تراشند، امام(ع) به آن کوه تکیه دادند و دستور دادند برای آن حضرت نیز دیگی از آن سنگ‌ها بتراشند و برای وی در آن غذا طبخ کنند.

بعد از آنکه امام رضا(ع) وارد مرو شدند ابوصلت همواره با آن حضرت بوده است، و به طوری که ابن حجر هم نقل کرده است مانند خادمی برای آن جناب بوده و آن حضرت را ترک نمی‌کرده است، ابوصلت در همه مجالس و محافل با امام(ع) شرکت داشته و در مناظرات و احتجاجات امام(ع) با رؤسای ادیان و متکلمان و دانشمندان، حاضر بوده است.

ابوصلت و مسأله خلق قرآن

از زندگی ابوصلت به خوبی روشن می‌شود که او بعد از شهادت امام رضا(ع) به عراق باز گشته است و در محافل علمی بغداد و در مناظرات و احتجاجات شرکت می‌کرده، و با مأمون هم در ارتباط بوده است. ابوسعد سمعانی در انساب گوید: ابوصلت با هواپرستان و صاحبان مقالات و فرق و زنادقه و مرجثه و قدریه و جهمیه سخت در مبارزه بود و با آنها مناظره داشت.

در زمان مأمون بغداد مرکز تمام فرق و ادیان بود، و هرکس برای خود در این شهر بزرگ بساطی پهن کرده و دکانی باز کرده بود، هواپرستان و اهل شهرت میدان کار داشتند و هرکس ادعائی داشت علناً آشکار می‌کرد، مأمون هم که طرف‌دار علم و آزادی بود، به همه میدان داده بود و هرکس هرچه می‌خواست می‌گفت و عقیده خود را آشکار می‌کرد، اگرچه با نصوص قرآن و سنت ثابت مخالف باشد.

از جمله مسائلی که در عصر مأمون پیدا شد موضوع خلق قرآن بود که گروهی از علما و اهل حدیث گرفتار آن شدند و از آن تعبیر به ایام محنت شده است، جریان‌هایی که در این مسأله پدید آمد و خطوط فکری و عقیدتی که در این موضوع نو ظهور پیدا شد بسیار مفصل و طولانی است و شرح آن مناسب این کتاب نمی‌باشد، و چون ابوصلت گرفتار این مسأله شد ما این بحث را در اینجا ذکر نمودیم.

بشر بن غیاث مریسی که از شاگردان ابو یوسف قاضی بود و از علمای کلام به حساب می‌آمد مسأله خلق قرآن را عنوان کرد و گفت: قرآن قدیم نیست بلکه مخلوق می‌باشد، و این موضوع سبب اختلاف و پراکندگی شد، گروهی از او متابعت کردند و جماعت زیادی از بزرگان اهل حدیث مانند احمد بن حنبل باوی به مخالفت برخاستند، مأمون هم از وی طرف‌داری کرد و مذهب او را تأیید نمود.

ابوصلت هروی نیز با وی به مخالفت برخاست و در مجلس مأمون با او مناظره کرد، بشر بن غیاث در مناظره با ابوصلتشکست خورد، ولی چون مأمون و دستگاه سیاست در آن روز از بشر حمایت می‌کردند او به فعالیت خود ادامه می‌داد، ابوصلت متوجه شد که مأمون از وی حمایت می‌کند و مخالفان او را سرکوب می‌نماید، مأمون را ترک کرد و بار دیگر عازم نیشابور و خراسان شد.

ابوصلت در نیشابور

او بار دیگر از بغداد به نیشابور آمد. در این هنگام فرزندان طاهر در خراسان حکومت می‌کردند و مرکز حکومت آنها شهر نیشابور بود، و آنها تقریباً در کار خود مستقل بودند و فقط نامی از خلیفه بود، ابوصلت که اهل بحث و مناظره بود. در اینجا نیز به کارهای خود مشغول بود و مجلس بحث و مناظره داشت و چون مرد زاهدی بود و گرایشی به دنیا نداشت، مردم او را دوست می‌داشتند.

عبیدالله بن عبدالله بن طاهر گوید: من در مجلس برادرم طاهر بن عبدالله بن طاهر بودم. در آن روز اسحاق بن راهویه حنظلی و ابوصلت هروی و گروهی از فقها و اهل حدیث در آنجا بودند، در این میان اسحاق بن راهویه آغاز سخن کرد و مسائلی را بیان داشت و بقیه هم مطالبی گفتند و مجلس جنب وجوشی پیدا کرد و هرکدام از یکی تأیید کردند و سر و صدا بلند شد.

ابوصلت هروی نیز در آن مجلس حضور داشت ولی او در گوشه‌ای ساکت نشسته بود و به سخنان بقیه گوش می‌داد، مردم متوجه او شدند و گفتند: چرا تو چیزی نمی‌گویی، و سکوت کرده‌ای، او گفت: من از علی بن موسی الرضا(ع) که به خداوند سوگند از خدا راضی بود همان‌گونه که به رضا نام‌گذاری شده بود شنیدم و او از پدرانش روایت می‌کرد که رسول خدا(ص) فرمودند: ایمان بر سه گونه است: نخست اعتقاد قلبی، دوم اقرار به زبان، سوم عمل به ارکان، هنگامی که او این حدیث را با شرح و بیان اظهار کرد، همه مجلس را سکوت فرا گرفت و همگان از گفتار باز ماندند، بعد از آن ابوصلت از جای خود برخاست و اسحاق بن راهویه نیز از جای خود حرکت کرد و بقیه هم برخاستند، اسحاق بن راهویه گفت: این چه سندی بود؟ گفت: این سند عطر مجالس است و همه مردمان را خشنود می‌کند.

این روایت را شیخ ابوجعفر طوسی در امالی شود نقل می‌کند و این جریان باید در سال ۲۳۰ تا ۲۳۲ واقع شده باشد؛ زیرا در سال ۲۳۰ عبدالله بن طاهر امیر خراسان در شهر نیشابور درگذشت و فرزندش طاهر بن عبدالله بن طاهر در همان سال به جای پدر به حکومت نشست و به طوری که بعداً خواهد آمد ابوصلت هروی نیز در سال ۲۳۲ درگذشته و دو سال از حکومت او را درک نموده است.

این بود آن‌چه ما توانستیم درباره این محدث جلیل‌القدر از مصادر و منابع موجود به دست آوریم، به طوری که خوانندگان ارجمند ملاحظه فرمودند گفتار علمای رجال درباره او متفاوت است. گروهی او را مورد وثوق قرار داده‌اند و اخبارش را قبول کرده‌اند، و جماعتی هم او را جرح کرده و تضعیف نموده‌اند، ولی تضعیف آنها ناشی از تعصب می‌باشد و ما در اینجا مواردی از خصوصیات او را ذکر می‌کنیم:

  1. شخصیت بارز و شهرت او در زمانش که اهل حدیث به آن اشاره کردند و اهمیت و مقام او در نزد رجال علم و سیاست و شرکت او در مجالس علم و حدیث و بحث و مناظره با متکلمان و مخالفان، و ارتباط او با گروهی از مشاهیر اهل حدیث در آن زمان که مرجع و مقتدای اهل فن بوده‌اند و صراحت لهجه و دفاع از حق در حضور خلفا و امرا و اهل شوکت و قدرت.
  2. تعریف و توصیف او به زهد و تقوا و ترک مال و منال دنیا و روی آوردن به علم و حدیث و شرکت در غزو و جهاد با کفار و حضور در مرزهای عقیدتی و سیاسی و حفظ حدود و ثغور و دفاع از حوزه مقدس دین و احکام مقدس اسلام که همه از اوصاف بندگان خاص خداوند است و ابوصلت همه این صفات را دارا بوده و جاه و جلال و شکوه خلفا او را به دنیا آلوده نکرد.
  3. ورود ابوصلت به مرو خراسان و آشنایی او با مأمون قبل از اینکه امام رضا(ع) وارد خراسان شوند، او برای غزو و جهاد با کفار عازم مرزهای شرقی خراسان بوده و در مرو مأمون او را نگه میدارد و از وی در مجالس و محافل علمی خود استفاده می‌کند، تا آنجا که از خواص یاران او می‌گردد، و با فضلا و دانشمندان در محضر مأمون مناظره می‌کند و از عهده برمی‌آید و مورد توجه قرار می‌گیرد.
  4. مباحثات و مناظرات او با فرق ضاله و مبتدعه که در آن ایام به خاطر جو موجود زیاده شده بودند، مانند: جهمیه، قدریه، زنادقه، مبدعه، و صاحبان مقالات و ادیان باطله، او با همه این فرقه‌ها در مبارزه و ستیز بود و با آنها بحث می‌کرد و از حق دفاع می‌نمود، و در این راه سختی‌ها و رنج‌ها کشید، ولی دست از مبارزه برنداشت و همه خطرات را بر خود گرفت و از گفتن حق اعراض نکرد.
  5. ابوصلت با بشر بن غیاث مریسی مباحثه و مناظره نمود، و مأمون هم در آن مجلس حضور داشت و او در حضور خلیفه بشر را مجاب کرد و بر وی غلبه نمود، بشر مریسی که یک مرد گمراه و منحرف بود مدتی با اظهار سخنان خود در مورد خلق قرآن جامعه را به خود مشغول کرد، ابوصلت بعد از این جریان بغداد را ترک کرد و از مأمون جدا شد و به طرف خراسان رفت و در نیشابور اقامت گزید.
  6. ابوصلت از شیعیان اهل بیت(ع) بود و به محبت علی و فرزندانش(ع) علناً اظهار عقیده می‌کرد، او همواره روایات وارده در فضایل و مناقب آنها را در مجالس حدیث نقل می‌کرد و مطاعن و مثالب دشمنان آنان را منتشر می‌ساخت و از این جهت مخالفان و معاندان او را متهم به رفض می‌کردند و اخبار و احادیث او را مردود اعلام می‌نمودند.
  7. او بعد از شهادت امام رضا(ع) به عراق برگشت و در بغداد به نقل حدیث پرداخت و مجالس و محافل را با حضور خود رونق می‌بخشید، به خاطر شهرتی که داشت علاقه مندان دور او جمع می‌شدند و از بیانات شیرین او سود می‌بردند، او در این شهر بزرگ که همه گونه مردمی در آن زندگی می‌کردند با مخالفان و معاندان مبارزه می‌کرد، و عقاید حقه را بدون ترس و واهمه بیان می‌نمود.
  8. اختصاص او به امام رضا(ع) و نقل روایات آن بزرگوار و تدوین آنها در کتاب خود، او در هر محفلی که حاضر می‌‌شد و در هر شهری که بود در مجالس املای حدیث روایات امام رضا(ع) را املا می‌کرد و چون مرد ساده و بی‌پیرایه بود همگان سخن او را قبول می‌کردند، و اکنون روایات او در کتب اهل سنت و جماعت نقل شده است جویندگان می‌‌توانند آنها را پیدا کنند.
  9. بغض او نسبت به بنی امیه و دشمنان اهل بیت(ع) که همه آن را گفته‌اند خطیب بغدادی و سمعانی و ذهبی و ابن حجر که از اکابر عامه می‌باشند، به این موضوع تصریح کرده‌اند، که وی با بنی امیه سخت مخالف بود و می‌‌گفت: سگ علویان بهتر از بنی امیه می‌باشد، به او می‌‌گفتند: عثمان هم از بنی امیه است، می‌‌گفت: عثمان هم باشد.
  10. محدثان عامه او را متهم کرده‌اند که درباره اهل بیت و فضایل آنها حدیث جعل کرده است و از آن احادیث مجعول یکی هم حدیث «أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا » می‌باشد، این سخن از روی تعصب و جهل می‌باشد، حدیث مدینه را گروهی دیگر هم روایت می‌کنند و اختصاص به ابوصلت ندارد، کسانی که تاریخ ابن عساکر و عبقات الانوار را مطالعه کرده‌اند به این سخنان سست اعتنایی ندارند.

وفات ابوصلت و مدفن او

ابوصلت هروی در سال ۲۳۲ بنا بر قول سمعانی و یا در سال ۲۳۶ بنا بر نقل خطیب بغدادی درگذشت و او در ایام حکومت طاهر بن عبدالله بن طاهر که در سال ۲۳۰ به حکومت خراسان منصوب شد، درگذشت. و از اینکه در هنگام مرگ چند سال داشته و یا در کدام شهر از جهان رفته و در کجا دفن شده هیچ خبری نیست و فقط معلوم است که وی اندکی قبل از وفات در نیشابور بوده است.

از محل دفن او هم در کتب و آثار خبری نیست و همه در این باره سکوت کرده‌اند، و چیزی نگفته‌اند، در حومه شهر مقدس مشهد در کنار جاده سنگ بست مزاری هست که مردم می‌گویند قبر ابوصلت است و خاصه و عامه او را زیارت می‌کنند، ولی در آن مزار هیچ گونه اثر و نشانه‌ای که ثابت کند این مزار متعلق به ابوصلت است وجود ندارد و سنگی و لوحی هم در آنجا نیست که این مدعا را ثابت نماید، و الله اعلم.

او از امام رضا(ع) روایات زیادی نقل کرده است، او می‌گوید: از امام رضا(ع) سؤال کردم یابن رسول الله از پدرانت روایت شده، هرکس در ماه رمضان مجامعت کند و یا افطار نماید باید سه کفاره بدهد، و در حدیث دیگری نیز وارد شده که باید یک کفاره بدهد، ما به کدام یک از این دو حدیث باید عمل نماییم، امام(ع) فرمودند: باید به هر دو عمل گردد، و بعد از آن در توضیح حدیث فرمودند: هرگاه مردی با حرام مجامعت کرد و یا با حرام افطار نمود، باید سه کفاره بدهد، برده آزاد کند، و دو ماه پشت سرهم روزه بگیرد و شصت مسکین طعام دهد، ولی اگر با حلالی نکاح کرد و یا با حلالی افطار نمود، باید یک کفاره بدهد و آن روز را هم قضا نماید، ولی اگر فراموش کرد باکی بر او نخواهد بود.[۶۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مطلع الشمس، ج۲، ص۳۸۵؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۱۶-۱۸.
  2. مطلع الشمس، ج۲، ص۳۸۵.
  3. به نقل از: انساب سمعانی.
  4. یکی دیگر از دلایل مهمی که مأمون، اباصلت را زندانی کرد این بود که اباصلت از نزدیکان علی بن موسی الرضا (ع) بود و ضمناً نسبت به حقایق و کیفیت قتل آن حضرت از قبل توسط آن بزرگوار آگاه شده بود، پس آزادی اباصلت می‌توانست منجر به ارتباط برقرار کردن با شیعیان و دوستداران امام (ع) شود و موجبات بر هم زدن خلافت مأمون را فراهم نماید. مأمون می‌خواست شهادت امام (ع) را یک مرگ طبیعی اعلام دارد، ولی غافل از این بود که خداوند متعال بر هر چه بخواهد قادر است و اجازه نمی‌دهد که خون مظلوم پایمال شود.
  5. بحارالانوار، ج۴۹، ص۳۰۰، ح۱۰؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۴۲.
  6. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، باب ۴۴، ص۴۳۱.
  7. مطلع الشمس، ج۲، ص۳۸۶.
  8. محمدی، حسین، رضانامه ص۴۹۳.
  9. تاریخ الموصل، ج۲، ص۲۶؛ النجوم الزاهرة، ج۲، ص۲۸۷.
  10. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۷.
  11. تاریخ الموصل، ج۲، ص۲۶؛ تاریخ أصبهان، ج۱، ص۱۷۴؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۱۳۵.
  12. طبقات المحدثین بأصبهان، ج۳، ص۲۴۵.
  13. اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۸۷۲.
  14. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۷.
  15. تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۴؛ بهجة النفوس و الأسرار، ج۱، ص۳۱۰.
  16. «مزارات خراسان»، نامه آستان قدس، ص۵۹.
  17. تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۴.
  18. سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۴۴۸.
  19. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۶۱۳.
  20. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۷.
  21. تاریخ الموصل، ج۲، ص۲۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۷.
  22. تاریخ الموصل، ج۲، ص۲۶.
  23. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۸-۴۹.
  24. إعلام الوری، ص۳۲۸.
  25. إعلام الوری، ص۳۲۸.
  26. تاریخ بغداد، ج۱۹، ص۱۳۹.
  27. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۸-۴۹.
  28. الأمالی، طوسی، ص۵۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۸، ص۳۶۶.
  29. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۴؛ التوحید، ص۲۴.
  30. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۶-۱۳۷؛ حلیة الأبرار، ج۴، ص۴۸۵.
  31. التوحید، ص۲۵؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۴.
  32. التوحید، ص۳۲۰، ۳۴۱، ۳۵۳.
  33. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۲۸.
  34. الکاشف، ج۱، ص۶۵۲.
  35. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۵۱.
  36. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۹-۵۱.
  37. الأمالی، طوسی، ص۵۱۶.
  38. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۰۶-۳۰۷؛ معانی الأخبار، ص۱۲۴.
  39. الأمالی، صدوق، ص۱۸۴-۱۸۵؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۶۰.
  40. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۵؛ شرح الأخبار، ج۱، ص۴۵۱.
  41. الأمالی، صدوق، ص۱۶۹؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۰.
  42. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۵۲.
  43. الأمالی، طوسی، ص۷۲۷-۷۲۸.
  44. اختیار معرفة الرجال، ص۶۱۶؛ روضة المتقین، ج۱۴، ص۳۷۹؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۱۵۱؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۹.
  45. کتاب الضعفاء الکبیر، ص۸۲۴؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۱۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۴۴۶؛ لسان المیزان، ج۷، ص۲۸۷.
  46. الجرح و التعدیل، ج۶، ص۴۸؛ الکامل فی الضعفاء، ج۵، ص۳۳۱.
  47. رجال الطوسی، ص۳۶۰.
  48. معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۹.
  49. کتاب الرجال، ابن داوود، ص۲۵۷، ۲۹۲.
  50. نقد الرجال، ج۳، ص۶۰-۶۱.
  51. الأمالی، صدوق، ص۶۶۱؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۴۲؛ تاریخ ألفی، ج۲، ص۱۴۶۸.
  52. الأمالی، صدوق، ص۶۶۱.
  53. رجال النجاشی، ص۲۴۵.
  54. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵؛ کشف الغمة، ج۲، ص۳۳۱-۳۳۲.
  55. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۹.
  56. الخصال، ص۱۷۸؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۲۶.
  57. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۸.
  58. فیض القدیر، ج۵، ص۴۵۳.
  59. سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۴۴۸.
  60. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۵۲.
  61. تاریخ أسماء الثقات، ص۱۵۶؛ رجال النجاشی، ص۲۴۵؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۵۰.
  62. تاریخ أسماء الثقات، ص۱۵۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۵۰.
  63. سنن ابن ماجة، ج۱، ص۲۵-۲۶.
  64. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۵۲؛ النجوم الزاهرة، ج۲، ص۲۸۷.
  65. منابع: اختیار معرفة الرجال، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: حسن مصطفوی، مشهاد، دانشگاه فردوسی، ۱۳۴۸ش؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، فضل بن حسن معروف به طبرسی (۵۴۸ق)، تهران، دار الکتب الإسلامیة، سوم، ۱۳۹۰ق، الأمالی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، اول، ۱۴۱۴ق، الأمالی، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة البعثة، تهران، اول، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایة، اسماعیل بن عمر معروف به ابن کثیر (۷۷۴ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۶م؛ بهجة النفوس و الأسرار فی تاریخ دار هجرة النبی المختار، عبدالله بن عبدالملک مرجانی (۷۷۰ق)، تحقیق: محمد عبدالوهاب فضل، بیروت، دار الغرب الإسلامی، اول، ۲۰۰۲م؛ تاریخ أسماء الثقات ممن نقل عنهم العلم، عمر بن احمد معروف به ابن شاهین (۳۸۵ق)، تحقیق: صبحی سامرایی، تونس، الدار السلفیة، ۱۴۰۴ق؛ تاریخ أصبهان ذکر أخبار أصبهان)، احمد بن عبدالله معروف به ابونعیم اصفهانی (۴۳۰ق)، تحقیق: سید حسن کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ ألفی، احمد بن نصرالله تتوی (۹۹۶ق) - أصف خان قزوینی (۱۰۲۱ق)، تصحیح: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، اول، ۱۳۸۲ش؛ تاریخ الموصل، یزید بن محمد از دی (۳۳۴ق)، تحقیق: احمد عبدالله محمود، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۷ق، تاریخ بغداد أو مدینة السلام، احمد بن علی معروف به خطیب بغدادی (۴۶۳ق)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ مدینة دمشق، علی بن حسن معروف به ابن عساکر (۵۷۱ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق؛ تنقیح المقال فی علم الرجال، عبدالله بن محمدحسن مامقانی (۱۳۵۱ق)، تهران، نشر جهان، بیتا؛ التوحید، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سیدهاشم حسینی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۳۹۸ق؛ الجرح و التعدیل، عبدالرحمن بن محمد رازی معروف به ابن ابی‌حاتم (۳۲۷ق)، حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، اول، ۱۳۷۱ق؛ حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار، سیدهاشم بن سلیمان حسینی بحرانی (۱۱۰۷ق)، تحقیق: غلامرضا مولانا بروجردی، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، اول، ۱۴۱۱ق، الخصال، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، اول، ۱۴۰۳ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: سید محمد کاظم موسوی بجنوردی (معاصر)، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۵ش؛ رجال الطوسی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۱۵ق؛ رجال النجاشی، احمد بن علی معروف به نجاشی (۴۵۰ق)، تحقیق: سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، ششم، ۱۳۶۵ ش؛ روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، محمدتقی بن مقصودعلی مجلسی، (۱۰۷۰ق)، تحقیق: حسین موسوی کرمانی - علی پناه اشتهاردی، قم، بنیاد فرهنگ اسلامی کوشانپور، دوم، ۱۴۰۶ق؛ سنن ابن ماجة، محمد بن یزید قزوینی معروف به ابن ماجه (۲۷۳ق)، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، دار الفکر، ۱۴۲۱ق؛ سیر أعلام النبلاء، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: شعیب ارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، نهم، ۱۴۱۳ق؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار البیان، نعمان بن محمد مغربی معروف به قاضی نعمان (۳۶۳ق)، تحقیق: محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، اول، ۱۴۰۹ق، طبقات المحدثین بأصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن محمد معروف به ابوالشیخ اصفهانی (۳۶۹ق)، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۷ق، عیون أخبار الرضا، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سیدمهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸ق، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمد عبد الرؤوف مناوی (۱۰۳۱ق)، تصحیح: احمد عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۵ق، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: محمد عوامة، جده، دار القبلة للثقافة الإسلامیة - مؤسسة علوم القرآن، اول، ۱۴۱۳ق؛ الکامل فی الضعفاء، عبدالله بن عدی جرجانی (۳۶۵ق)، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، بیروت، دار الفکر، سوم، ۱۴۰۹ق؛ کتاب الرجال، حسن بن علی معروف به ابن داوود حلی (۷۴۰ق)، تحقیق: سید محمد صادق بحر العلوم، قم، منشورات الرضی، ۱۳۹۲ق، کتاب الضعفاء الکبیر، محمد بن عمرو عقیلی (۳۲۲ق)، تحقیق: حمید سلفی، ریاض، دار الصمیعی، اول، ۱۴۲۰ق؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة الها، علی بن عیسی اربلی (۶۹۲ق)، تحقیق: سیدهاشم رسولی محلاتی، تبریز، بنی هاشمی، اول، ۱۳۸۱ق؛ لسان المیزان، احمد بن علی معروف به ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ق)، بیروت، مؤسسة الأعلمی، دوم، ۱۳۹۰ق؛ «مزارات خراسان»، کاظم مدیر شانه چی، نامه آستان قدس، شماره ۱۵، شهریور ۱۳۴۲ش؛ معانی الأخبار، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، اول، ۱۴۰۳ق؛ معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، سید ابوالقاسم بن علی اکبر موسوی خویی (۱۴۱۳ق)، قم، مرکز نشر الثقافة الإسلامیة، پنجم، ۱۴۱۳ق؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت، دار المعرفة، اول، ۱۳۸۲ق، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، یوسف بن تغری بردی (۸۷۴ق)، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، بی‌تا، نقد الرجال، سیدمصطفی بن حسین حسینی تفرشی (۱۰۱۵ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علی لإحیاء التراث، قم، اول، ۱۴۱۸ق.
  66. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «اباصلت هروی»، دانشنامه امام رضا، ص۲۷۷.
  67. عطاردی قوچانی، عزیزالله، راویان امام رضا در مسند الرضا، ص 227-238.