مرجعیت دینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مرجعیت دینی به معنای محل رجوع بودن پیامبران و اوصیا در امور دینی است. از آنجا که دین اسلام آخرین و کامل‌ترین ادیان است و با توجه به اینکه در زمان حیات پیامبر (ص)، امکان بیان تمام احکام وجود نداشت، لذا بعد از ایشان باید مرجع و راهنمای معصوم وجود داشته باشد تا احکام اسلامی را برای مردم بیان کرده و آنان را هدایت کند. براساس ادلۀ عقلی و نقلی این شأن برای اهل بیت (ع) ثابت شده است.

مرجعیت، پس از غیبت امام‌زمان(ع) آغاز شده و مرجعیت فقها در راستای مرجعیت پیامبر(ص) و آنان حجت بر مردم از سوی ائمه اطهار(ع) به‌شمار می آیند. نهاد مرجعیت در آغاز منطقه‌ای و غیر متمرکز بود و به‌تدریج به صورت یک نهاد متمرکز در جهان تشیع درآمد. گزینش فقیه برای مرجعیت بر عهده مسلمانان است. مسئولیت مرجعیت سنگین و برای آن، شرایطی مانند: بلوغ، عقل، شیعه، مرد بودن، حریص نبودن بر جاه، اعلمیت، دین‌شناسی و تسلط بر مسائل سیاسی لازم است.

مقدمه

از جمله شئونی که برای انبیا و اوصیا به ویژه پیامبر خاتم و اهل بیت (ع) اومطرح شده است، مرجع دین بودن آنان در احکام و معارف است که با قطع شدن وحی و رحلت پیامبر به ایشان که جانشینان آن حضرتند، منتقل شده است[۱]. این شأن برای نایبان امام (خاص یا عام) نیز قابل اثبات است.

یکی از شؤون پیغمبر، ابلاغ وحی بود، مردم متن اسلام را از پیغمبر می‌پرسیدند، آنچه در قرآن نبود از پیغمبر سؤال می‌کردند، اما مسأله این است که آیا همه احکام و دستورات و معارف اسلامی همان است که در قرآن آمده و پیغمبر به مردم گفته است؟ یا نه، پیغمبر آنچه گفته مقداری از دستورات اسلام بوده و زمان، اجازه نداده همه احکام را به عموم مردم برساند؟ قهراً چنین بوده است، و لذا پیامبر خدا (ص) تمام آنچه را که زمان، اجازه گفتن آنها را نداد به علی (ع) که وصی او بود، آموخت و او را به عنوان یک عالم ممتاز و سرآمد همه صحابه که حتی در گفته و عمل، خطا و اشتباه ندارد به مردم معرفی کرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌...»؛ «مردم! هر کس را من مولای او هستم علی مولای اوست. هر چه را که درباره اسلام می‌خواهید از من بپرسید بعد از من از علی سؤال کنید»؛ لذا لحظه آخر عمر مبارکش سر بر گوش علی گذاشت و هزار باب علم به او آموخت که از هر بابش هزار باب دیگر علم گشوده شد. بر همین اساس بود که علی (ع) تا آخرین لحظه عمر می‌فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‌»، «تا من هستم از من احکام خدا را سؤال کنید».

در حقیقت امام پس از پیامبر، یک کارشناس و اسلام شناس کامل، از جانب خداست، البته به او وحی نمی‌شود. و پس از او هم امامان دیگر تا امام زمان (ع) جانشین پیامبر (ص) می‌باشند، نه این که کارشناسی امام معصوم مثل یک مجتهد و یا بهتر از مجتهد باشد بلکه به معنای این که او تمام علوم اسلام را از پیغمبر گرفته است و بدون هیچ خطا و اشتباهی به مردم ابلاغ کرده است و این مقام از هر امامی به امام بعد منتقل شده است.

شیعه برای امام علی (ع) و یازده فرزندش چنین مقامی را قائل است، ولی اهل تسنن برای هیچ کس قائل نیستند بلکه آنها هزاران اشتباه و خطا برای ابوبکر و عمر و عثمان در کتاب‌های خودشان نقل کرده‌اند؛ مثلاً آورده‌اند که ابوبکر با صراحت گفت: إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي‌؛ «گاهی شیطانی بر من مسلط می‌شود و من اشتباهاتی می‌کنم». هشام بن عروه از پدرش نقل کرده که ابوبکر بالای منبر گفت: أَقِيلوُنِى فَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ عَلِىٌّ فِيكُمْ، «مرا رها کنید و خلافت را از من بگیرید، که تا علی در میان شما هست من از شما بهتر نیستم»[۲]. عمر هفتاد بار گفت: لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ؛ «اگر علی نبود عمر هلاک می‌شد». که در بحث قضاوت، به تفصیل اعترافات عمر بن خطاب به خطاهای خود را آورده‌ایم. وضع عثمان و سایر خلفا در امر خطا و گناه، بسیار روشن‌تر است و نیازی به بحث ندارد.

عقیده شیعه این است که: اگر چه فقط به پیغمبر وحی می‌شده و تمام دستورات اسلام به آن بزرگوار گفته شده است اما آیا پیغمبر همه دستورات را به مردم ابلاغ کرد؟ آیا فرصت بیان کلیه احکام را داشت؟ شیعه می‌گوید: آنچه از احکام اسلام باقی مانده بود و وقت بیان آن نرسیده بود پیامبر به علی (ع) آموخت، و علی هم به مردم یاد داد و پس از علی (ع) نیز سایر امامان، احکام را برای مردم بیان کرده و می‌کنند؛ و این است معنای تکمیل دین. و لذا با نصب علی بن ابی طالب در غدیر خم آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۳] نازل شد؛ یعنی با نصب علی (ع) دین به کمال رسید. از همین روست که در مبانی اصلی و اساسی مذهب شیعه، پس از نبوت، امامت قرار دارد. اما اهل تسنن معتقدند که پیامبر، همه احکام را به اصحابش گفته است. به خاطر همین اعتقاد، از پاسخ دادن به بسیاری از سؤال‌ها، بر اساس ملاک‌های شرعی ناتوانند و ناچار پناه به قیاس، استحسان و اجتهاد و آراء شخصی می‌برند. در حقیقت آنها می‌گویند: خدا دین را ناقص فرستاده و با آراء و عقاید شخصی ما کامل می‌شود![۴].[۵]

معناشناسی

مرجعیت در لغت به معنای محل رجوع بودن است[۶]. افراد هر جامعه با توجه به تخصص‌هایی که دارند محل رجوع دیگران بوده و گفته ایشان در آن امور مورد قبول همگان است. پیامبران نیز با توجه به ارتباطشان با عالم غیب از طریق وحی، محل رجوع دیگران در امور دینی هستند. که از آن به مرجعیت دینی تعبیر می‌‌شود و گفته ایشان در ابلاغ و تبیین آموزه‌های دینی حجت بر دیگران است. و بعد از ایشان به دلیل جلوگیری از انحراف در دین و آموزه‌های آن کسانی که همچون پیامبران، معصوم بوده و همچنان ارتباطشان با عالم غیب از طریق الهام و نه وحی، برقرار است می‌‌توانند عهده دار این مسؤولیت باشند[۷].

این واژه در اصطلاح کنونی، به فقیه جامع شرایطی گفته می‌شود که مکلفان غیر مجتهد، برای شناخت احکام شرعی به او رجوع می‌کنند. این مراجعه، در اصطلاح شرعی، تقلید نامیده می‌شود که به معنای شناخت و دریافت احکام شرع از فقیه جامع شرایط است و در نگاه بیشتر فقهای شیعه مبتنی بر یک اصل عقلایی است[۸].[۹]

پیشینه

خاستگاه حجیت و مشروعیت مرجعیت عالمان افزون بر ارتکاز و رویه عقلا، قرآن کریم است که از هر قوم و گروهی، دسته‌ای را موظف شمرده است که از محل زندگی خود برای فهم عمیق دین مهاجرت کنند و پس از بازگشت، پیام‌های الهی را به مردم برسانند[۱۰]، چنان‌که توقیع امام مهدی(ع) به عموم مردم دستور داده شده در مسائل دینی و شرعی خود به عالمان حدیث «رجوع» کنند[۱۱]. مرجعیت به معنای رایج و امروزی آن، پس از غیبت امام زمان(ع) آغاز شد، اما برخی از اصحاب پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در زمان حضور آن بزرگواران و به امر آنان، مرجعیت مردم را در مناطقی از حوزه اسلام بر عهده داشتند.[۱۲]

پرورش فقیه و مجتهد به دست امامان معصوم(ع) و ارجاع مردم به آنان برای گرفتن فتوا با توجه به گرفتاری و دوران حبس و دوری شیعیان از آنان، امری ضروری برای تضمین سلامت دینی جامعه و تحریف‌نشدن دین به دست بدخواهان بود[۱۳]. مرجعیت فقهای شیعه در دوره غیبت مهم‌ترین پایگاه دینی و شرعی در تبیین و گسترش مسائل شرعی و فقهی بوده است[۱۴].

ضرورت مرجعیت دینی

دین یعنی راه و رسم زندگی که مؤمن و کافر همه دارای دین هستند چراکه هیچ کس از داشتن راه و روشی برای رسیدن به هدف خویش بی نیاز نیست و از آنجایی که سازنده، کاملترین شناخت را نسبت به شیء ساخته شده دارد، فقط اوست که می‌‌تواند برنامه ای بی نقص را برای آن تهیه کند و در مورد انسان خداوند که خالق اوست برنامه ای ارائه داده که از آن به دین تعبیر می‌‌شود و چون ارتباط مستقیم میان خداوند با انسان‌ها امکان‌پذیر نیست این دستورات در قالب کتاب آسمانی توسط پیامبران برای انسان فرستاده شده است و ایشان را به محتویات کتاب آگاه ساخته تا آن را به انسان‌ها ابلاغ کند و بعد از ایشان نیز از روی لطف این کار را به جانشینان آنها که همچون خودشان معصوم و آگاه به تفسیر کتاب الهی هستند سپرده است. لذا خلقت با پیامبر آغاز و با خلیفه وی پایان می‌‌پذیرد، تا انسان در هیچ برهه ای از زمان بدون کتاب و مُبیّن آن نباشد[۱۵].

به بیانی دیگر پیروی صحیح از چیزی یا کسی به عنوان "مرجع" عبارت است از پیروی ناقص از کامل (جاهل از عالم) که در آیۀ ﴿أَ فَمَن يهَْدِى إِلىَ الْحَقّ‏ِ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يهَِدِّى إِلَّا أَن يهُْدَى‏‏[۱۶] به آن اشاره شده است و باید دانست شرط بی‌نیازی انسان از هدایت دیگران این‌ است‌ که‌ از هدایت ویژۀ خداوند برخوردار باشد. علاوه بر دلیل نقلی، استدلال عقلی نیز بر ضرورت مرجعیّت و لزوم استمرار مرجعیّتی‌ مصون‌ از‌ خطا دلالت دارد: یک‌ جامعه نیازمند مرجعیّتی پی‌درپی و مصون از خطاست. از جمله دلایل نیازمندی جامعۀ دینی به مرجعیّت، این است که‌ مردم‌ در شناخت‌، شناساندن و اجرای دین، از خطا مصون نیستند. بنابراین اگر مرجع‌ نیز از خطا و لغزش مصون نباشد، به مرجع دیگری نیاز است و اگر او نیز مصون نباشد، باز هم مرجع‌ دیگری‌ نیاز‌ است و لازمۀ آن تسلسل بوده که باطل است[۱۷]. روش و سیرۀ عقلا نیز از گذشته‌، بر‌ این بوده که برای یافتن پاسخ پرسش‌های خویش، همواره به متخصصان و خبرگان در همان‌ دانش‌ و حرفه‌ مراجعه می‌کرده‌اند[۱۸].

ساحت‌های مرجعیت دینی

ساحت‌ها و حوزه‌هایی که معصومین (ع) در آن مرجع دینی مسلمین شناخته شده‌اند به گستره خود دین برخوردار از وسعت و گستردگی است که شامل همه عرصه‌های دین؛ اعم از حوزه‌های اعتقادی، فقهی، اخلاقی و غیره می‌شود. علاوه براینکه ائمه (ع) نیز به نقش خود در این سه بُعد، به ویژه در احکام فقهی تأکید کرده‌اند[۱۹].

نخست: مرجعیت فرهنگی

مرجعیت اخلاقی

ائمه (ع) در حوزۀ اخلاقی مرجع امت اسلامی اند، به طوری که محدثین به صورت ویژه به ضبط روایات اخلاقی ایشان پرداخته‌اند. برای نمونه کتاب‌هایی مانند: الزهد، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، الخصال و مکارم الاخلاق به طور عمده دربردارندۀ روایات اخلاقی است[۲۰].

دوم: مرجعیت علمی

مرجعیت علمی بدین‌معناست که ائمه (ع) به عنوان خلفای راستین پیامبر اسلام (ص)، مفسر و مبیّن دین و بیان‌کنندۀ معارف و احکام الهی و حافظان و شارحان دین هستند[۲۱]. به عبارت دیگر مرجعیت‌ علمی عبارت است از مورد رجوع قرار گرفتن افرادی به عنوان أعلم و صاحب‌نظر، در مسائلی همچون سنت نبوی‌، تفسیر قرآن‌، قضاوت‌، فرایض‌ و... به گونه‌ای‌ که‌ عموم مردم و دانشمندان‌ به‌ این برتری‌های علمی اعتراف داشته باشند[۲۲].

مرجعیت علمی به چند قسم تقسیم می‌شوند:

مرجعیت اعتقادی

ائمه (ع) در حوزۀ اعتقادی مرجع امت اسلامی اند، به طوری که محدثین به صورت ویژه به ضبط روایات اعتقادی ایشان پرداخته‌اند. برای نمونه کتاب التوحید شیخ صدوق دربردارندۀ روایات اعتقادی در باب توحید است[۲۳].

مرجعیت فقهی

ائمه (ع) در حوزۀ فقهی مرجع امت اسلامی اند، به طوری که محدثین به صورت ویژه به ضبط روایات فقهی امامان معصوم پرداخته‌اند. برای نمونه کتاب‌هایی همچون فروع کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار همگی درباره روایات فقهی است. افزون بر آن، ائمۀ اطهار نیز گاه به نقش خود در این بُعد تأکید کرده‌اند. برای نمونه، در روایات متعددی از پاسخ‌گویی امام نسبت به حلال و حرام مردم سخن گفته شده است، چنانکه امام صادق (ع) فرمودند: «همیشه زمین به‌ گونه‌ای است که برای خداوند در آن حجتی است که حلال و حرام را به مردم می‌‌شناسانند و آنان را به سوی خدا دعوت می‌کنند»[۲۴].[۲۵]

سوم: مرجعیت قضایی

حق قانون گذاری از جمله اموری است که اولاً و بالذات به خداوند اختصاص دارد. در قرآن کریم، بارها از حکم کردن پیامبران سخن به میان آمده که مقصود از آن، همان داوری و قضاوت میان مردم است؛ ضمن آنکه همان حکم کردن نیز در آیاتی به ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مقید است؛ چنان‌که خداوند متعال خطاب به رسول اکرم (ص) می‌فرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ[۲۶].[۲۷]

چهارم: مرجعیت نظارتی

ائمه (ع) همان‌گونه که دارای منصب مرجعیت هستند، در امر تبلیغ و تبیین و اثبات حقایق الهی، برای دفاع و جلوگیری از انحرافات دینی منصب مرجعیت نظارتی نیز دارند. امام وظیفه دارد بر دین مردم نظارت داشته باشد تا اگر بدعتی ایجاد شد بتواند دین را به حالت صحیح برگرداند. امام صادق (ع) فرمودند: «همانا زمین خالی نمی‌شود، مگر آنکه در آن امامی است تا هرگاه مؤمنان چیزی را به دین افزودند، آن را برگرداند و اگر از آن چیزی را کم کردند، آن را تمام کند»[۲۸]. همچنین ایشان وظیفۀ رفع اختلاف‌های مردم در تفسیر دین و جلوگیری از جریان‌های انحرافی را هم عهده دار بودند[۲۹].

مصادیق مرجعیت دینی

مرجعیت دینی پیامبر

مرجعیت دینی پیامبر به معنای محل رجوع بودن پیامبران در امور دینی است، چراکه ایشان مسئول انسان‌ها هستند و هدایت، از طریق آموزه‌های وحیانی حاصل می‌شود. دلیل عقلی و آیاتی مانند آیۀ اولوالامر، اهل الذکر، صادقین و... دال بر مرجعیت دینی پیامبران است. حوزه‌های مرجعیت دینی آنها هم شامل امور اعتقادی، فقهی و اخلاقی می‌‌شود و هم شامل امور نظارتی تا انحرافی در دین حاصل نشود[۳۰].

مرجعیت دینی اهل بیت

مرجعیت دینی اهل بیت (ع) به معنای محل رجوع بودن ایشان در امور دینی است. از آنجا که دین اسلام آخرین و کامل‌ترین ادیان است و با توجه به اینکه در زمان حیات پیامبر (ص)، امکان بیان تمام احکام وجود نداشت، لذا بعد از ایشان باید مرجع و راهنمای معصوم وجود داشته باشد تا احکام اسلامی را برای مردم بیان کرده و آنان را هدایت کند. براساس ادلۀ عقلی و نقلی، این شأن برای اهل بیت (ع) ثابت شده است[۳۱].

مرجعیت دینی امام

مرجعیت دینی امام به معنای محل رجوع بودن ایشان در امور دینی است، چراکه امام مسئول هدایت انسان‌هاست. دلیل عقلی و آیاتی مانند آیۀ اهل الذکر و صادقین دال بر مرجعیت دینی امام است. حوزه‌های مرجعیت دینی ایشان هم شامل امور اعتقادی، فقهی و اخلاقی می‌‌شود و هم شامل امور نظارتی تا انحرافی در دین حاصل نشود[۳۲].

مرجعیت دینی صحابه

اهل سنت در مقابل مرجعیت دینی اهل بیت (ع) به مرجعیت دینی صحابه معتقد شده و آن را تبلیغ می‌‌کنند. یکی از روایاتی که ایشان برای ادعای خود مطرح می‌‌کنند روایتی است که از پیامبر اکرم (ص) نقل می‌‌کنند که فرمود: «اصحاب من مانند ستارگانند به هر کدام از آنها اقتدا کنید هدایت می‌‌یابید»[۳۳]. اهل سنت با توجه به این حدیث سمت صحابه را مصدر تشریع و استنباط احکام قرار داده‌اند. منتها با بررسی سندی و محتوایی روایت روشن می‌‌شود اولا روایت از لحاظ سندی ضعیف است، ثانیا عملکرد برخی از صحابه بیانگر آن است که نمی‌تواند به عنوان حجت برای احکام قرار بگیرد[۳۴].

مرجع تقلید

یکی از اموری که در دوران غیبت کبری اهمیت ویژه‌‏ای دارد، تقلید از مجتهد جامع الشرایط است. علمای شیعه امامیه می‌‏گویند: عمل به تقلید، به دلایل عقلی و نقلی لازم و واجب است. عقل، دستور می‏‌دهد که فرد ناآگاه، از دانشمندی آگاه و دانا راهنمایی بجوید و از او تقلید کند.

مرجع تقلید، مجتهدی عادل و وارسته است که قوانین اسلام را بر اساس قرآن، سنت، اجماع و عقل استنباط می‌‏کند. سلسله مراجع بزرگ تقلید از رحلت چهارمین نایب ویژه "ابو الحسن علی بن محمد سمری" در سال ۳۲۹ ق به بعد آغاز شد. در این زنجیره، نام محمد بن یعقوب کلینی، محمد بن علی بن بابویه قمی و ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، تا امام خمینی که همه از مجتهدان شیعه و مراجع تقلید می‏‌باشند، قابل ذکر است.

نجف اشرف، از زمان شیخ طوسی، مرکز علمی شیعه قرار گرفت و مجتهدان بزرگ بیشتر، آن‏جا به تحصیل علم پرداختند. به نظر نمی‌‏رسد که نهاد مرجع تقلید، تا پیش از زمان شیخ محمد حسن اصفهانی نجفی جنبه مرکزیت عام یافته باشد. جانشین بلافصل او شیخ مرتضی انصاری بزرگ‏ترین مجتهد زمان خود به شمار می‏‌رفت. از آخرین مراجع تقلید که به رحمت ایزدی پیوسته و در زمان خود نزد طبقات مختلف جامعه مقبولیت عمومی داشتند، سید ابو الحسن اصفهانی، حاج آقا حسین بروجردی و سید روح للّه موسوی خمینی را می‌‏توان نام برد[۳۵].

امامان معصوم، پیروان خود را در عصر غیبت امام زمان (ع) به فقهای عادل شیعه ارجاع داده‌اند و فرموده‌اند در "حوادث واقعه" و رخدادها به راویان احادیث و آشنایان به کلام و نظر أئمه رجوع کنند. از این رو به فقیه جامع الشرایط "مَرجع" گفته می‌‌شود. مردم با مراجعه به مرجع تقلید، احکام دینی خود را می‌‌شناسند و به آن عمل می‌‌کنند.

مرجعیت، همان مقام علمی و دینی است که عالمان دین دارند و دلیل آن، روایات أئمه است. نظر فقهی و دینی مرجع تقلید، برای مردم دیندار، حجت شرعی است و عمل به آن را وظیفه خود می‌‌دانند. از این رو نهاد مرجعیت در طول تاریخ شیعه به خصوص در صد سال اخیر، موقعیت و حساسیت مهمی یافته و به عنوان پشتوانه همبستگی دینی مردم به شمار می‌‌رود و سدی محکم در برابر نقشه‌های دشمنان با تحریف‌های دینی با گسترش مفاسد اجتماعی است.

مرجع تقلید، در نظر مقلدان از قداست و محبوبیت خاصی برخوردار است و نظر او را نظر امام معصوم می‌‌دانند[۳۶].

دوره‌های مرجعیت

پس از عصر امامان(ع)، مرجعیت دوره‌های گوناگونی را پشت سر نهاد. در آغاز غیبت کبرای امام عصر(ع)، مرجعیت علمای دین به صورت نهادی مستقل آغاز شد[۳۷] و فقیهان برجسته‌ای رهبری شیعیان را در حوزه بغداد بر عهده گرفتند[۳۸]. پس از وفات شیخ طوسی، در حدود ۱۵۰ سال، دانشمندان شیعی با درک عظمت و اعتماد به آرای او، غالباً نظری درباره احکام اسلامی از خود بروز نمی‌دادند[۳۹].

پس از دوره یاد شده که «عصر مقلده» نام گرفته بود، اجتهاد و فقاهت دوباره زنده شد. بیشتر فقها و مجتهدان این دوره از شهر حله بودند و سرآمد آنان ابن‌ادریس حلی، محقق حلی و علامه حلی بودند[۴۰]. تکامل تدریجی اجتهاد، نظم و ترتیب‌ یافتن کتب فقهی، پیشرفت فقه مقارن، دقیق، عمیق و پردامنه‌تر شدن تحقیقات فقهی و نگارش آثاری درباره اختلاف علمی فقهای شیعه، از امتیازات این دوره است[۴۱]. عالمان این دوره با احاطه بر روحیه خان‌های مغول، از آن برای محکم‌ کردن پایه‌های علمی و مذهبی و گسترش تمدن اسلامی بهره بردند. خدمات آنان در ایران و ارتباط (شهید اول) با ایرانیان، سبب تحول فکری و فرهنگی در ایران شد و مردم با آگاهی و شناخت، آماده پذیرش مکتب تشیع و سیره اهل‌بیت(ع) شدند و صفویان این آمادگی و درخواست را در حد کمال پاسخ گفتند و مذهب تشیع در ایران به رسمیت رسید[۴۲].

در دوره صفویه، نخستین رساله عملی فارسی به نام جامع عباسی، به قلم شیخ بهایی نوشته شد[۴۳]. قدرت معنوی مجتهدان در این دوره، به‌طور چشمگیری افزایش یافت و همتراز قدرت حکومت شد[۴۴]. از مراجع و فقهای بزرگ این دوره می‌توان به محمد بن‌ حسین عاملی معروف به شیخ بهایی، محمد تقی مجلسی و محمد باقر مجلسی و مقدس اردبیلی، اشاره کرد[۴۵]. همکاری علما و مراجع آن زمان با حاکمان صفوی، این همکاری نه برای طمع‌های دنیوی، بلکه برای خدمت به اسلام و ترویج مذهب و تربیت انسان‌ها و حاکمان آن دوره، با بهره‌برداری از قدرت بود[۴۶]. مرجعیت در دوره قاجار، نقش پُررنگ‌تری در رخدادها و تحولات اجتماعی‌سیاسی ایفا کرد که شاخص‌ترین آن، مخالفت با قرارداد رژی و تحریم تنباکو از سوی میرزامحمدحسن شیرازی و واکنش به اشغال کشورهای اسلامی و حضور برخی از مراجع در جبهه‌های نبرد بود[۴۷]. نهاد مرجعیت که در آغاز منطقه‌ای و غیر متمرکز بود، به‌تدریج به صورت یک نهاد متمرکز در جهان تشیع درآمد.

فقهای شیعه پس از غیبت امام معصوم(ع) و در رویارویی با مسائل و پرسش‌های فقهی جدید اقدام به نگارش کتاب‌هایی با عنوان «اسئله و اجوبه» کردند. این کتاب‌ها متناسب با شرایط و مقتضیات زمانی تغییر کردند و تبدیل به رساله‌های عملیه شدند. برخی از این رساله‌ها، جامعیت داشتند و همه ابواب فقه را دربر می‌گرفتند؛ اما در بعضی دیگر تنها به مسائل فردی و عبادی پرداخته می‌شد[۴۸].[۴۹]

شأن و جایگاه

در دوران غیبت کبری، مرجعیت مردم در امور دینی بر عهده فقیه واجد شرایط به عنوان نایب عام امام معصوم(ع) گذاشته شده است. گزینش فقیه برای مرجعیت بر عهده خود مسلمانان است[۵۰]. مرجعیت در طول تاریخ خود خدمات ارزنده‌ای به اسلام و مسلمانان به صورت عام و به اهل بیت(ع) به صورت خاص کرده و از عقاید، ارزش‌ها و مفاهیم اسلام اصیل، محافظت کرده است[۵۱]. این نهاد در تاریخ هزارساله خود با استقلال از حکومت‌ها، همواره تکیه‌گاه مردم در مقاطع حساس و حرکت‌های مردمی بوده‌ است[۵۲].[۵۳]

ویژگی‌ها و وظایف

فقها برای مرجعیت تقلید، شرایطی مانند بلوغ، عقل، شیعه و مرد بودن، عدالت، حریص‌نبودن بر جاه و مقام دنیوی و اعلمیت را لازم می‌دانند[۵۴] و معتقدند فقیه و مجتهد جامع شرایط، باید دین‌شناس به تمام معنای کلمه باشد[۵۵] و ضمن تسلط بر مسائل زمان خود، مسائل سیاسی را نیز به‌خوبی بشناسد و با حیله و تزویر فرهنگ حاکم بر جهان آشنا باشد. با توجه به نقش زمان و شرایط در تغییر و تحول، زمان و مکان‌شناسی در کنار خلوص، تقوا و زهد شایسته، از مهم‌ترین ویژگی‌های مرجعیت می‌دانند[۵۶].[۵۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: سبحانی، سیدمحمد جعفر، مرجعیت علمی امامان، ش۱۱، زمستان ۱۳۹۲.
  2. حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۴، ص۳۹۲.
  3. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  4. روایت عبدالعزیز بن مسلم از امام علی بن موسی الرضا (ع) که ترجمه آن در تعریف امامت گذشت از این موقعیت و مرتبه امامت به خوبی پرده بر می‌دارد.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۳۴.
  6. ابن‌منظور، مصباح المنیر، ۸/۱۱۴، ۱۱۷؛ دهخدا، فرهنگ‌لغت دهخدا، ۱۲/۱۸۲۰۹.
  7. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۴۲؛ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۲۲ ـ ۲۳۵؛ سبحانی، سیدمحمد جعفر، مرجعیت علمی امامان، ش۱۱، زمستان ۱۳۹۲؛ رضوانی، علی اصغر، مرجعیت دینی اهل بیت و پاسخ به شبهات، ص۱۳.
  8. امام‌ خمینی، الاجتهاد و التقلید، ۶–۷.
  9. صالحی، حسین، مقاله «مرجعیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۱۹۲ – ۱۹۹.
  10. سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  11. حر عاملی، وسائل الشیعه، ۲۷/۱۴۰؛ حسینیان، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، ۱۱۷.
  12. مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۱۳۸ و ۱۶۴.
  13. ذبیح‌زاده، مرجعیت و سیاست، ۱/۴۷.
  14. صالحی، حسین، مقاله «مرجعیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۱۹۲ – ۱۹۹.
  15. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، قرآن در اسلام؛ رفیعی، محسن و شریفی، معصومه، مبانی مرجعیت علمی اهل بیت رسول خدا از دیدگاه اهل سنت، ص ۱۸.
  16. «آيا آنكه به حقّ رهنمون مى‏ گردد سزاوارتر است كه پيروى شود يا آنكه راه نمى ‏يابد»؛ سورۀ یونس، آیۀ ۳۵.
  17. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: ربـّانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی و خواجه نصیرالدین طوسی، کـشف المراد شرح تجرید الاعتقاد، شرح: جمال الدین علاّمه حلّی.
  18. ر.ک: رفیعی، محسن و شریفی، معصومه، مبانی مرجعیت علمی اهل بیت رسول خدا از دیدگاه اهل سنت، ص ۱۳ ـ ۱۵.
  19. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ۲۲۲ ـ ۲۳۵.
  20. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۲۲ ـ ۲۳۵.
  21. ر.ک: سبحانی، سیدمحمد جعفر، مرجعیت علمی امامان.
  22. ر.ک: رفیعی، محسن و شریفی، معصومه، مبانی مرجعیت علمی اهل بیت رسول خدا از دیدگاه اهل سنت، ص ۱۸.
  23. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۲۲ تا ۲۳۵.
  24. «مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهَا حُجَّةٌ یَعْرِفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ یَدْعُو النَّاسَ إِلَی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ الغیبة نعمانی، ص۱۳۸.
  25. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۲۲ تا ۲۳۵.
  26. «و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن» سوره مائده، آیه 48.
  27. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۱۷۹.
  28. «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ کَیْمَا إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُمْ»؛ کافی، ج۱، ص۱۷۸.
  29. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۲۲ تا ۲۳۵.
  30. ر.ک: سبحانی، سیدمحمد جعفر، مرجعیت علمی امامان، فصلنامه صراط، ش۱۱، زمستان ۱۳۹۲؛ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۴۰.
  31. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۴۲؛ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۲۲ ـ ۲۳۵؛ سبحانی، سیدمحمد جعفر، مرجعیت علمی امامان، فصلنامه صراط؛ رضوانی، علی اصغر، مرجعیت دینی اهل بیت و پاسخ به شبهات، ص۱۳.
  32. ر.ک: سبحانی، سیدمحمد جعفر، مرجعیت علمی امامان، فصلنامه صراط، ش۱۱، زمستان ۱۳۹۲؛ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۲۲۲ ـ ۲۳۵.
  33. «أَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ»
  34. ر.ک: رضوانی، علی اصغر، مرجعیت دینی اهل بیت و پاسخ به شبهات، ص۵۹۲ ـ ۶۰۷.
  35. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۳۹۰.
  36. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۶.
  37. اخلاقی، شکل‌گیری سازمان روحانیت شیعه، ۲۰۱.
  38. ذبیح‌زاده، مرجعیت و سیاست، ۱/۱۴۰، ۱۸۹ و ۲۰۰.
  39. گرجی، تاریخ فقه و فقها، ۲۲۳.
  40. گرجی، تاریخ فقه و فقها، ۲۲۷.
  41. گرجی، تاریخ فقه و فقها، ۲۲۸.
  42. ذبیح‌زاده، مرجعیت و سیاست، ۱/۳۱۶.
  43. ذبیح‌زاده، مرجعیت و سیاست، ۱/۳۵۱؛ تبرائیان، نهاد مرجعیت شیعه، ۷.
  44. جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، ۳۸.
  45. ذبیح‌زاده، مرجعیت و سیاست، ۱/۳۵۵ و ۳۶۳.
  46. امام‌ خمینی، صحیفه، ۳/۲۴۰ و ۸/۴۳۷.
  47. تبرائیان، نهاد مرجعیت شیعه، ۷–۸.
  48. مجموعه من الباحثین، آراء فی المرجعیه الشیعیه، ۴۸۲–۴۸۴.
  49. صالحی، حسین، مقاله «مرجعیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۱۹۲ ـ ۱۹۹.
  50. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۲/۴۸۴؛ اخلاقی، شکل‌گیری سازمان روحانیت شیعه، ۱۹۹ـ۲۰۰.
  51. حکیم، المرجعیهٔ الدینیه، نجف اشرف، ۲۴–۲۵.
  52. روحبخش، میراث مرجعیتی آیت‌الله بروجردی و نهضت امام‌ خمینی، ۴۳/۱۱۹.
  53. صالحی، حسین، مقاله «مرجعیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۱۹۲ ـ ۱۹۹.
  54. امام‌ خمینی، توضیح المسائل، ۱–۲؛ امام‌ خمینی، تحریرالوسیله، ۱/۷–۸.
  55. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۷۸.
  56. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹.
  57. صالحی، حسین، مقاله «مرجعیت»، دانشنامه امام خمینی، ج۹، ص۱۹۲ ـ ۱۹۹.