بیماریهای فرهنگی
چیستی بیماری فرهنگی
معمولاً جامعه شناسان در بحث از فرهنگ یک ملت یا یک قوم، از ارزش سنجی آن میپرهیزند؛ اما هر تصمیم و برنامهای در امور اجتماعی و فرهنگی مستلزم ارزش سنجی فرهنگ است. هیچ جامعهای بدون فرهنگ شکل نمیگیرد؛ اما فرهنگ صحیح، جامعه را به تعالی و رشد و پیشرفت میرساند و فرهنگ ناصحیح با گسترش فساد و ظلم در جامعه بشری، جامعه را در سراشیبی سقوط قرار میدهد. بر همین اساس، سرنوشت قدرتهای مادی جهان امروز مانند آمریکا، تلاشی از درون پیشبینی میشود[۱]. فرهنگ به دو قسم فرهنگ صحیح و فرهنگ منحط و بیمار تقسیم میشود. در نظام اسلام، فرهنگ صحیح، فرهنگی است که با مبانی اسلامی، منطق و عقل و خرد، همسان و همگام باشد. چنین فرهنگی زمینهای برای دستیابی هر جامعه به ثروت، علم، قدرت سیاسی، آزادی و آزادمنشی بوده و رشد اقتصادی و رفاه و آزادی جامعه از آثار آن است. اما فرهنگ منحط، رشد اقتصادی و رفاه را به فساد و تباهی، و آزادی و دموکراسی را به هرج و مرج تبدیل خواهد کرد[۲]. با بهرهگیری از ادبیات قرآنی، فرهنگ با مفاهیم نور و ظلمت قابل ارزش سنجی است. عمل، ذهن و فکر، عقاید، خلقیات و صفات انسانی، سمت و سوی حرکت اجتماعی یک ملت، هم میتواند نورانی باشد و هم ظلمانی باشد. معیار نورانیت فرهنگ غلبه معنویت، دین، انسانیت، فضائل اخلاقی، خیرخواهی و صدق و راستی بر ملت و حاکمان آن است. ظلمانی شدن فرهنگ هم ناشی از غلبه شهوات، خشونت ناشی از حیوانیت، حرص، دنیاداری و دنیاطلبی بر ملت و حاکمان است[۳]. فرهنگ نورانی انسان را به اسلام و قرآن دعوت میکند. اما علاوه بر این دعوت، خدای متعال با ربوبیت تکوینی و ارسال ملائکه ما را به خلاصی از آن ظلمات تجهیز میکند تا وارد این وادی نور کند. راه بهره بردن از این ربوبیت نیز ذکر خداست[۴].
فرهنگ صحیح را با شاخصههای متعددی میتوان شناخت: «مبارزه با فقر، مبارزه با تبعیض، مبارزه با بیماری، مبارزه با جهل، مبارزه با ناامنی، مبارزه با بیقانونی، مدیریتها را به سطح علمیتر ارتقاء دادن، رفتار شهروندان را به سطوح منضبط ارتقاء دادن و انضباط اجتماعی، رشد امنیت، رشد ثروت ملی، رشد علم، رشد اقتدار ملی، رشد اخلاق، رشد عزت ملی، عشق به معنویت و ارتباط با خدا، خداپرستی، عشق به معنویت، تقویت عواطف و محبت در انسانها»[۵]؛ «تسلط فکر صحیح و تفکر انقلابی و توحیدی بر جامعه»[۶]؛ «بالا رفتن فرهنگ عمومی جامعه، فرهنگ کار، وجدان و معلومات مربوط به کار»[۷]؛ «تربیت انسانهای عالم و صالح و دلسوز و با احساس مسئولیت و کاردان و خوش روحیه، درک پیام انقلاب و حفظ آن و عمل به آن و پیگیری آن راه»[۸]؛ «زنده و پرتحرک بودن، هوشیاری، آسیب ناپذیری و پر بودن از امید، آگاهی و بیداری»[۹]. از شاخصههای یاد شده آشکار است نقص هر شاخصه از سلامتی فرهنگ، یک بیماری در آن فرهنگ است که ممکن است عامل انحطاط آن گردد.
منشأ بیماریها و انحطاط فرهنگی، بیشتر کوتاهی و غفلت یا بدکرداری و خیانت از درون امت اسلامی است[۱۰]. انحطاط ناشی از بیماری مسأله بسیار مهمی است در این مورد اشاره به جامعه صدر اسلام عبرتآور است. اگرچه در رأس این جامعه کسانی مثل پیغمبر اسلام(ص) و امیر المؤمنین(ع) بودند؛ به جایی برسد که فرزندان رسول خدا(ص) برای نجات جامعه اسلامی جان خود را فدا کنند و سرهایشان بر نیزهها گردانده شود. ما باید آن بیماری را بشناسیم، آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم[۱۱]. در بیماریهای فرهنگی، مهم به خود آمدن و تصدیق بیماری است؛ پس از آن همت بلند و تلاش پیگیر برای علاج بیماری لازم است[۱۲].
با توجه به رویش یک طبقه جوان علاقهمند، مؤمن، جستجوگر در زمینه انقلاب، و پیدایش زبدگان در این زمینه، میتوان نسبت به آینده بسیار امیدوار بود. اما اهمال و غفلت از بیماریهای فرهنگی، هم در سطح دانشگاهها و حوزههای علمیه و هم در سطح جامعه، در مدیریت فرهنگ بسیار نگران کننده است[۱۳]. در آسیبشناسی فرهنگ ایرانی میتوان بیماریهای متعددی را نام برد؛ برای نمونه: ۱) گرفتاری مردم در پیچ و خم ادارات و دستگاههای دولتی و به خصوص در بعضی از ارگانها که شکایت زیادی از آنها میشود و ضعف در برخورد دردمندانه و دلسوزانه با کار مردم[۱۴]؛ ۲) اقبال به کارهای آسان و بیتمایلی به نوآوریهای لازم، اما پر زحمت و بدون نان و آب و شهرت در دانشگاهها، کارگاهها و مراکز تحقیق[۱۵]؛ ۳) روشنفکری بیمار غربزده[۱۶]؛ ۴) خود کوچک بینی و تحقیر خود در برابر غرب و ندیدن پیشرفتهای خود[۱۷]؛ ۵) اسراف[۱۸]؛ ۶) عقبماندگی در برخی ابعاد، مانند علم و تکنولوژی[۱۹]. وقتی در مباحث فرهنگ از بیماریهای فرهنگی سخن میرود؛ فرهنگ به مثابه یک واحد زنده اعتبار شده است. حضرت آیتالله العظمی خامنهای فرهنگ را به مثابه یک واحد زنده در نظر گرفته است و از زنده بودن عناصر آن سخن میگوید. برای نمونه، زنده بودن مفاهیم انقلاب در دنیا[۲۰]، زنده بودن روح نشاط و احساس مسئولیت همیشه در جامعه[۲۱] و مانند آن از تعبیرات ایشان است. اگرچه در این موارد بیشتر اصطلاح آسیبشناسی به کار میرود؛ اما حضرت آیتالله العظمی خامنهای از عنوان «بیماریهای فرهنگی» استفاده میکند. این اصطلاح با نگاه ارگانیکی به جامعه مناسبتر است که در میان فلاسفه اسلامی جریان داشته و نگاه حضرت آیتالله العظمی خامنهای به فرهنگ به عنوان ستون فقرات یا روح جامعه نیز با این عنوان بیشتر سازگاری دارد.
در تحلیل بیماریهای فرهنگی دو نکته باید مد نظر قرار گرفته شود:
- بیماریهای فرهنگی مهمترین خطری است که جامعه اسلامی را تهدید میکند. کلیه ناهنجاریها ارتباط مستقیم با فرهنگ عمومی و اخلاقیات جامعه دارد[۲۲]؛ بنابراین، ریشه هر ناهنجاری را باید در بیماریهای فرهنگی جست.
- بیماریهای فرهنگی ناشی از یک ضعف فرهنگی در درون است و عوامل بیرونی نیز از همان ضعف به درون رخنه میکنند[۲۳]. به همین جهت است که بیش از عوامل خارجی تهاجم فرهنگی، عوامل داخلی آن سزاوار سرزنشاند[۲۴].[۲۵]
غفلت و خواب
یکی از بیماریهای فرهنگی، غفلت و خواب است. انسان مست و غافل و بیهوش هرگز از تهاجم دشمن باخبر نخواهد شد و اگر خبری نیز بیابد، توان هیچگونه عکسالعملی ندارد. امیرالمؤمنین(ع) کوری و غفلت را از شعب کفر میشمارد[۲۶]. هشدارهای حضرت آیتالله العظمی خامنهای درباره تهاجم فرهنگی برای بیداری از خواب غفلت نسبت به این تهاجم است. با توجه به شدت خطر بیماریهای فرهنگی، به ویژه غفلت و خواب فرهنگی، اولین هدف میانی دشمن در تهاجم فرهنگی، فلج فکری جامعه است. مخارج عظیم رسانههای صهیونیستی با میلیاردها دلار در سال به آموزش فساد پرداخته و غفلت، بیخیالی، شهوترانی، عیاشی و میگساری را ترویج میکنند و اساساً چیزی جز این را در برنامههای آنان نمیتوان دید[۲۷]. در همین رابطه، قرآن کریم میفرماید: ﴿وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً وَاحِدَةً﴾[۲۸]. ﴿أَسْلِحَتِكُمْ﴾ نمایی از دفاع و ﴿أَمْتِعَتِكُمْ﴾، آن حقیقت و مجموعه سرمایهها است که در صورت غفلت یورش ناگهانی و شبیخون دسته جمعی دشمن آسان و میسور خواهد بود[۲۹].[۳۰]
بیغیرتی و بیتفاوتی
بیماری فرهنگی دیگری که بسیار خطرناک است، بیغیرتی نسبت به آموزههای دینی است. در سالهای اخیر تلاشهای بسیاری به نام «مخالفت با ایدئولوژیک کردن دین» به انجام رسیده تا با ترویج بیغیرتی و تقبیح غیرت نسبت به آموزههای دینی، جوانان را از پایبندیهای غیورانه و متعصبانه به دین، منصرف کنند. بیغیرتی تنها نسبت به نوامیس خانودگی نیست؛ بلکه غیرت نسبت به دین یکی از موارد مهمتر غیرت است. هر مسلمانی غیور نباشد، ذلیل میگردد و این ذلت در حوزه سیاست همان سیطره کافران و منافقان بر مسلمانان است. تحمیل عناصر فرهنگی تنها زمانی ممکن است که جامعه هدف، از آگاهی، شجاعت و غیرت لازم برخوردار نباشد. بیغیرتی یعنی بیتفاوتی در برابر امری که باید نسبت به آن احساس مسئولیت داشت. حضرت آیتالله العظمی خامنهای با توجه به همین نکته نسبت به خطر بیتفاوتی هشدارهای مکرر میدهد. وی در اهمیت غیرت دینی و ملی، اشاره بر اتفاق همه ملتهای زنده دنیا دارد که اگر ملتی اجازه داد فرهنگ ملیاش پایمال تهاجم فرهنگهای بیگانه شود، آن ملت از دست رفته است[۳۱]. بیغیرتی در حوزه فرهنگ و سیاست بسیار خطرناک است که با هشدارهای مکرر، مردم را نسبت به این خطر باید آگاه کرد. نشان دادن جلوهها و مراتب مختلف بیغیرتی در آگاه کردن مردم نقش به سزایی دارد. عالمانی که حمیت و غیرت دفاع از کشور، ملت، آرمانها، ارزشهای ملی و دینی خود را نداشته، دشمن را بر خودی ترجیح داده و خود را در اختیار دشمن ملت قرار بدهد، از هر جاهلی بدتر شمرده و به سان دزدی است که با چراغ به دزدی میرود و بیشتر صدمه میزند[۳۲]. در برابر خطر چنین عالمانی است که اصلاح دانشگاه، در درجه اول اهمیت است[۳۳]. کار سیاسی جوان با غیرت او نسبت به مسائل تعریف میشود؛ یعنی وقتی مسائل مهمی چون مسأله انتخاب رئیس جمهور، مثلاً مسأله ایران و آمریکا، استکبار، انقلاب و تلاش دشمن علیه آن و مانند آنها مطرح است، جوانان بیتفاوت نمانند. در حقیقت کار سیاسی، همین بیتفاوت نماندن است[۳۴].
در وضعیت انقلاب همگان نسبت به مسائلی که در اطراف خود میبینند، حساس میشوند و بار دیگر، با شجاعت تمام و بدون ترس از آنچه ممکن است آنها را فرا بگیرد، آن مسائل را با مبانی ارزشی و جهانبینی خود میسنجند. این صفت غیرت آگاهانه است که در انقلابها دیده میشود. در آسیبشناسی جامعه پیش از انقلاب، فرهنگ بیتفاوتی را آشکار میتوان دید و دمیدن روح غیرت به مردم، هم یکی از زمینهها و هم یکی از کارکردهای اساسی انقلاب است. جوانان قبل انقلاب، به جز استثناءهایی، درگیر بیتفاوتی و بیهدفی و عدم درک چشمانداز آینده و غفلت بودند. درس و فعالیت آنها روزمرگی مطلق بود، مثل ماشینی که ماده خامی را در آن میریزند و محصولی از آن طرف بیرون میآید. به این جهت، بزرگترین کار انقلاب اسلامی بیدار کردن و دمیدن روح غیرت به جوانان بود تا از خواب غفلت و بیتفاوتی و بیاعتنایی به آینده خارج شوند[۳۵]. بیتفاوتی و بیغیرتی از بیماریهای فرهنگی جامعه به شمار میآیند و موجب سیطره فرهنگی دشمن است. از بزرگترین زیانهای جبران ناپذیر بیتفاوتی و مسامحه در برابر تهاجم فرهنگی است[۳۶]. به همین جهت، بیتفاوتی و بیغیرتی را در زمره منکرات بزرگ[۳۷] و خطرات عظیم[۳۸] شمرده میشود. بیتفاوتی در برابر نیازهای فکری ملت ایران و بیتوجهی به آرمانهای اسلامی و انقلابی آنان و حتی مقابله و عناد در برابر این آرمانها سیئهای است که در قضاوت عمومی مردم ما در حال و آینده و نیز در پیشگاه دادگاه الهی در آخرت، بخشوده نیست. اما متأسفانه این سیئه در برخی از مطبوعات کنونی کشور با سوءاستفاده از آزادیهایی که جمهوری اسلامی خود را بدان پایبند دانسته است، دیده میشود[۳۹]. چشمهای بیتفاوت در خون مسلمانان بیگناه، مانند مسلمانان بیگناه بالکان شریکاند[۴۰]. امام حسین(ع) نیز از رسول خدا(ص) روایت میکند: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»[۴۱]. (هر کس زمامدار ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میشمارد و عهد و پیمان او را رها میکند و با سنت پیامبر خدا مخالفت میورزد؛ و با مردم با گناه و دشمنی رفتار میکند؛ اما با سخن و رفتار بر او غیور نگردد، حقی بر خدای است که او را همانجا وارد کند که آن سلطان را وارد میکند)[۴۲]. به روشنی میتوان دید بیتفاوتی و عدم حساسیت بسیاری از دولتهای عربی نسبت به سرنوشت فلسطین و سکوت و سازش خیانتآلود آنان کار را به جایی میرساند که دولت غاصب صهیونیست، دوباره داعیه اسرائیل بزرگ را علناً بر زبان آورد و با نیت پلید غصب سرزمینهای جدیدی از میهن اسلامی را تکرار کند[۴۳].
مقابله با بیغیرتی و بیتفاوتی فرهنگی یک سیاست کلان فرهنگی است. دو جلوه اساسی این سیاست عبارت است از: ۱) روحیه انقلابی نباید ضربه بخورد؛ ۲) باید کاری بشود که بیتفاوتها به جهتگیریهای انقلابی و نشاط انقلابی گرایش پیدا کنند؛ نه این که کارهایی انجام بگیرد که روحیهها و جهتگیریهای انقلابی به تدریج به بیتفاوتی گرایش پیدا کنند[۴۴]. تأکید بر روی مسائلی چون فساد و فحشا، و مبارزه و نهی از منکر در برابر آنها به این جهت است که فساد و فحشا جامعه را تخدیر میکند[۴۵]. با توجه به این سیاست کلان، وی با آسیبشناسی اعلام میکند رواج دنیاطلبی و فساد و فحشا، غیرت دینی و حساسیت مسئولیت ایمانی میگیرد. در واقع، از مهمترین کارکردهای انقلاب اسلامی این بود که اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بیبند و باری و بیتفاوتی؛ اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بیحالی و افسردگی؛ اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتی و بیخاصیت گشت[۴۶]. بزرگترین اهانت برای یک ملت در برابر قدرت استکباری و بیگانه است و بزرگترین مانع در برابر این اهانت، احساس غیرت و احساس هویّت و وجود به عنوان یک ملت است. این احساس عامل اصلی در مقابله با روح و خوی استکباری بوده و حتی بر احساس دینی نیز مقدم است و به همین جهت، اولین اقدام استکبار در سلطه بر یک ملت انکار هویت ملی آن ملت است[۴۷]. مقهور بودن یک ملت در برابر فرهنگ بیگانه یک مشکل بزرگ است که در دنیای اسلام باید از بین برود[۴۸]. غیرت دو منشأ دارد: آگاهی و احساس مسئولیت. احساس مسئولیت بدون آگاهیهای لازم چیزی جز تعصبات کورکورانه نتیجه نمیدهد و این وضعیت، خود خطری دیگر است. به همین جهت، جلوه سوم سیاست مقابله با بیغیرتی و بیتفاوتی این است که ایمان مردم همراه با معرفت و شناخت آنها تقویت شود و به تغلیظ احساسات مردم و تشریفات افراطی اکتفا نشده و به شدت از سست، عوامانه، سطحی و قشری کردن ایمان مردم پرهیز شود[۴۹].[۵۰]
تقلید کورکورانه
از جمله دیگر بیماریهای مهم فرهنگی، تقلید از بیگانه است. تقلید فرهنگی یعنی گرفتن عناصر فرهنگی از جامعهای دیگر به جهت احساس حقارت و خودکمبینی، نه ناشی از مقایسه عناصر نظیر آن در فرهنگ خودی و ترجیح عقلانی عنصر فرهنگی بیگانه. تقلید فرهنگی با مفاهیمی چون تبادل فرهنگی و ابداع فرهنگی متفاوت است. ابداع فرهنگی نیز منشأ داخلی دارد و از این جهت نمیتواند چون تقلید فرهنگی مذموم باشد؛ بلکه در جای خود بسیار پسندیده نیز ممکن است. در تبادل فرهنگی، ترجیح عناصر فرهنگی بیگانه بر اساس مقایسه ارزش شناختی و عقلانی است. استفاده خردمندانه از تجربیات دیگران را اسلام میپسندد؛ اما تقلید به جهت منشأ نادرستی که دارد، ناپسند است[۵۱]. یک مثال رسا از تقلید فرهنگی، تقلید در خرید لباس کهنه دیگران و پوشیدن آن در روز عید به عنوان لباس نو است[۵۲]. این مثال از آن جهت در تبیین معنای تقلید رساست که تقلید فرهنگی غالباً در امور زاید و بیارزشی چون شکلها، موها، لباسها و رفتارهای عجیب و غریب متمرکز میشود[۵۳]. متأسفانه در این تقلیدها واقعاً لباس کهنه غربیها نشانه شخصیت شمرده میشود. این تقلیدها دقیقاً در اموری است که خود غربیها در آنجا شکست خوردند و گرفتار مشکلات اساسی شدند. منشأ گرایش غربیها به این وادیها، گرفتاریهای روحی و عقدههای روانی است؛ اما تقلید کنندگان آنها، به دلیل احساس حقارت در برابر آنان، نه تنها بیماریشان را نمیفهمند، بلکه این انحطاط و سقوط را پیشرفت توهم میکنند[۵۴].
تقلید فرهنگی از احساس حقارت و خودکمبینی یک ملت ناشی میشود و برای هر ملتی، از جمله برای هویت و شخصیت ایران و ایرانی بسیار خطرناک است[۵۵]. مشکل اساسی تقلید فرهنگی این است که هویت اسلامی و ملی را به خطر میافکند. مخالفت با تقلید به معنای مخالفت با مُد، تنوع و تحول در روشهای زندگی نیست. مُدگرایی و نوگرایی در لباس، رفتار، آرایش و مانند آنها به سه شرط مطلوب است: افراطی نبودن، چشم و همچشمی نکردن و رقابتهای کودکانه نداشتن، محور قرار ندادن غرب در انتخاب مد[۵۶]. طراحی مد باید خودی باشد. احساس خودکمبینی و حقارت به جهات متنوعی ممکن است پیش آید. معمولاً تفوق نظامی یا اقتصادی یا علمی یک جامعه در جوامع دیگر میتواند چنین احساسی را ایجاد نماید؛ اما گاهی حتی صرف شهوات و هوسها میتواند منشأ تقلید فرهنگی از جامعهای با عناصر فرهنگی منحط باشد. وضعیت بدتر تقلید در جایی است که اهل فرهنگ به تقلید از غرب روی آورند. این افراد تحصیل کردهاند و ابزارهای فرهنگی را در اختیار دارند. اگرچه اهل سیاست نیر معمولاً تحصیل کردهاند؛ اما تودهها از اهل سیاست انتظار انجام خدمت دارند و از آنها تعهد به مسئولیت را طلب میکنند و بر کارشان نظارت میکنند؛ اما اهل فرهنگ را افراد با فضیلتی میدانند که باید روش زندگی را از آنان آموخت و نظارت بر کار آنان را به خود آنان وا گذارد. بنابر این، تقلید اهل فرهنگ میتواند ریشه هویت یک ملت را به خطر افکند. نمونههایی از این تقلیدها عبارتاند از: مطرح کردن بحث آموزش جنسی به جوانان در آموزش و پرورش، به تقلید از تجربههای شکست خورده و ناکام غربیها[۵۷]؛ تقلید از شکل عنوان گزینی روزنامههای آمریکایی و انگلیسی در مطبوعات عیناً[۵۸]؛ مداحی را به صورت یک کار صرفاً سطحی، شکلی، ظاهری در آوردن و آن را عبارة اخرای تقلید از یک کار مبتذل غربی قرار دادن[۵۹]. از پنهانترین بخشهای تقلید اهل فرهنگ از فرهنگ غرب، تقلید در الگوهای توسعه و رشد و پیشرفت علم است. برخی راه آن را در تقلید مطلق از الگوهای غرب جستجو میکنند. حضرت آیتالله العظمی خامنهای با اشاره به این نحوه تقلید، جوانان را به تأمل در این رأی فرا میخوانند. غرب ابتدا علم و عقل را مطلق کرد و دین را کنار زد و سپس، به ویژه در قرن بیستم، در عقل نیز خدشه کرد و با انکار محکمات عقلی، به نسبیگرایی و شکاکیت در همه اصول، اصول اخلاقی، اصول عقلانی و حتی اصول علمی، کشانده شد. این تجربه، تجربه قابل تقلید نیست و خطاست که ما راه طی شده به منزل نرسیده غرب را دنبال کنیم[۶۰]. در واقع، دانش جدید در غرب با چند ویژگی مهم از دانش قدیم متمایز میشود که با اصول مسلم دینمداری در تعارضاند. برخی از این ویژگیها عبارتاند از:
- نفی ارتباط انسان و طبیعت با ماورای طبیعت؛
- نادیدن غایت و حذف معنا از حیات انسانی و از طبیعت؛
- ماشین انگاری انسان و طبیعت؛
- تجربهگرایی و نفی معرفت عقلی و دینی.
از جهت تاریخی نیز تقلید با مرعوب و مبهوت گشتن در برابر غرب آغاز شد. متجددمآبان تجدد را جز در قالب تقلید از فرهنگ تعریف نمیکردند[۶۱]. منشأ تاریخی تقلید از فرهنگ غرب در ایران به اواخر حکومت فاسد قاجار بر میگردد. رجالی که سر در دامان محافل پنهان فراماسونری و دست در دست سیاستبازان روس و انگلیس داشتند، پیوسته این هدف را دنبال میکردند که فکر و هنر و اندیشه و آداب زندگی ملت ایران فرنگی مآب شود؛ زیرا در این صورت بود که مسئولان کشور در برابر فرهنگ بیگانه مرعوب و مجذوب میشدند و سیاستها و منویات بیگانگان محقق میشد[۶۲]. شاهزادهها، رجال دربار قاجاری و شخصیتهای متنفذ سیاسی آن روز، اولین کسانی بودند که با موج به اصطلاح مدرنیته مواجه شدند. اعیان درباری آن روز، نه در پی دانش غربیان، بلکه در پی عادات، رفتار و نحوه معاشرت آنها رفته و آن را یاد گرفتند[۶۳]. آنها با علم و فناوری پیشرفته غرب مواجه گشتند؛ اما تقریباً همه آنها در مواجهه با این فرهنگ و پیشرفتهای غربی مات و مبهوت گشتند، دست و پای خودشان را گم کرده و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به کار بگیرند و از پیشرفت طرف مقابل، به فکر پیشرفت خود بیفتند. در نتیجه، روشنفکرهای درجه اول، در دوران مشروطیت و بعد از استقرار آن، معتقد شدند برای پیشرفت ایران، باید از فرق سر تا پا غربیِ کامل شد، یعنی تقلید محض؛ و این روند تا حکومت پهلوی ادامه داشت[۶۴]. احساس حقارت، خود به خود به از دست رفتن هویت سیاسی، معنوی و فکری آن ملت در برابر درخشش دانش جدید در جهان خواهد انجامید[۶۵]. نکته مهم در مقابله با تقلید فرهنگی، توجه به این اصل است: برتری علمی غربیها بر ما مستلزم فراگیری فرهنگ و عقاید و آداب معاشرت و آداب زندگی و روابط اجتماعی و سیاسی از آنها نیست[۶۶]. عناصر نامطلوب فرهنگی در فرهنگ غربی بسیار است و با «از سر تا نوک پا» غربی شدن علم و فنّآوری آنان به دست ما نمیآید. به عنوان یک شعار اساسی باید توجه داشت که «ما ایرانی هستیم و باید ایرانی بمانیم؛ ما مسلمانیم و باید مسلمان باشیم» و به زبان، وطن و گذشته خود باید افتخار کرد[۶۷].
این نکته که غربیها در علوم طبیعی و فنّآوریهای مختلف به پیشرفتهای بسیاری دست یافتهاند، قابل انکار نیست. هرچند بخل علمی آنان بسیار است و به سختی فنّآوریهای مهم را در اختیار دیگران قرار میدهند، اما به هر حال، برای برداشتن قدمهای اول تولید علم، تا حدی ناچار از اخذ این علوم و فنّآوریها از غربیها هستیم. دو نکته در این جا گفتنی است: ۱) شاگردی کردن به معنای شاگرد ماندن نیست، یعنی چنین نیست که ما همیشه باید شاگرد آنها بمانیم؛ اگر همت و سرمایهگذاری فکری در کار باشد، خواهیم دید آنها مجبور میشوند از ما یاد بگیرند. ۲) شاگردی کردن در علم، به معنای تقلید کردن در فرهنگ نیست[۶۸]. نباید پیشرفت را با رواج تقلید و پیشرفت آن تعریف کرد. اگرچه مخالفت با ترجمه درست نیست؛ اما باقی ماندن در ترجمه نیز قابل پذیرش نیست. سخن دیگران را باید فهمید، اما با رعایت یک اصل مهم: فهم سخن دیگران، مقدمه نوآوری است[۶۹]. اساساً محل کاربرد درست تفکرات دیگران، تشریح ذهن و یافتن نقطههای روشن است، نه تقلید[۷۰]. البته آغاز از ترجمه مربوط به حوزه علوم طبیعی و فنآوری است؛ نه علوم انسانی. در علوم انسانی خود ما از ابتدا باید مولد باشیم. در تعریف مفاهیم علوم انسانی باید مستقل باشیم. علوم انسانی شیوه زندگی خاصی پیشنهاد میکند؛ مبانی ارزشی در نظریات علوم انسانی آشکارا لحاظ میشوند؛ انسانشناسی فلسفی در مبادی این علوم به صراحت حضور دارد و این انسانشناسی با انسانشناسی فلسفی و وحیانی اسلامی تعارضهای جدی دارد. برای نمونه، هیچ یک از تئوریهای نیاز و انگیزش، کوچکترین اشارهای به نیاز انسان به خدا و دین ندارند. از آنجا که دستاوردهای معرفتی موجود ما برای تدوین مبانی این علوم تا حد مناسبی توسعه یافتهاند، میتوان تولید علوم انسانی را آغاز کرد. بنابراین، عدم استقلال در این علوم و شاگردی غربیها در این عرصه، همان تقلید فرهنگی مذموم و خطرناک است. برای نمونه در باب مفهوم آزادی و اندیشه در باب آزادی، اندیشه مستقل باید باشد و تقلید در چنین مسائل پایهای خطایی بزرگ بوده و نتیجهای تلخی خواهد داشت[۷۱]. منابع معرفتی وحیانی و عقلانی اسلام و میراث اسلامی برای تعریف این مفاهیم کافیاند. به جهت همین نکته، تفکر آزادی اجتماعی را نمیتوان هدیه غرب به شمار آورد و با توجه به غنای معارف اسلامی تأکید بر رجوع به منابع خودی و اسلامی لازم است[۷۲].[۷۳]
تضاد فرهنگی
در دنیای جدید هر روز ابزارهای جدیدی وارد زندگی میشود و مردم دائماً با پدیدههایی نو مواجه میشوند؛ شکل زندگی دگرگونیهای سریعی دارد. در این شرایط، دستاندرکاران فرهنگ ناچار به برنامهریزی برای ارزیابی و مهار تحولات فرهنگیاند. آنان باید ببینند تحولات در پدیدههای بیرونی آبستن چه تحولاتی در فرهنگ است و چگونه میتوان آن را به سوی تحولات مناسب جهت داد. اما اگر برنامه مناسبی برای این امر نباشد، عناصر دیگری ناهمخوان و ناهمساز با عناصر پیشین به صورت غیر طبیعی در فرهنگ وارد میشود، مردم دچار مشکل در زندگی میشوند و احساس تضاد در زندگی آنان را رنج میدهد. حتی تلاش برای پالایش فرهنگ از عناصر نامطلوب و آرایش آن با عناصر مطلوب جدید، بدون برنامهریزی دقیق، فرهنگ را در خطر انحرافات شدید قرار میدهد. بر همین اساس، تضاد فرهنگی یکی از بیماریهای فرهنگی خطرناک است. تضاد فرهنگی، به ویژه در وضعی رنجآورتر است که مردم در فرهنگ خود برخی عناصر را با هنجارها و اعتقادات خود در تضاد بیینند و خود را میان انتخاب یکی از این دو سرگردان بیابند[۷۴]. فاصله انداختن بین فقیر و غنی، بین اشرافی و غیر اشرافی یک تضاد در ارزشها و اهداف به شمار میآید و امتیاز دادن به یک قشر خاص، با نظام جمهوری اسلامی سازگار نیست[۷۵]. تضاد بین سادهزیستی مورد انتظار از مسئولان و اشرافی بودن زندگی آنان بسیار خطرناک است[۷۶]. از موارد دیگر چنین تضادهایی، تضاد میان روش تبلیغ و محتوای آن است؛ یعنی صدای ما و دعوت ما با شعارهای ما در تعارض باشد[۷۷]. یک نمونه روشن از این تضاد در برنامههای تبلیغی صدا و سیما دیده میشود. این برنامهها الگوسازی از زندگی اشرافی و تجملاتی و سوق مردم به طرف مصرفگرایی است. از سوی دیگر برنامههایی برای تقبیح مصرفگرایی ساخته میشود که این یک تضاد فرهنگی ایجاد میکند[۷۸]. همچنین، امر به معروف و نهی از منکر واجب شرعی مؤکد است؛ اما اگر، نیروی انتظامی ناهی از منکر را به اتهام دخالت در امور دیگران تحت پیگرد قرار دهد، طبیعی است که این واجب مؤکد ترک شود[۷۹].[۸۰]
سایر بیماریها
از بیماریهای دیگر فرهنگی در جوامع مسلمانان، ضعف ایمان و مجاهدت و بروز اختلاف و تفرقه است. ضعف ایمان عامل اساسی در بسیاری از بیماریهای دیگر فرهنگی است. حضرت آیتالله العظمی خامنهای با استناد به قرآن کریم، ایمان، مجاهدت و پرهیز از تفرقه را تنها شرط اعتلای مدنی و علمی و عزّت و قدرت سیاسی امت اسلامی میداند. اما حداقل در دو قرن گذشته، تدبیر و پیگیری دشمنان، بیکفایتی برخی حکومتهای مسلمان، در کنار عوامل و شرایط گوناگون تاریخی و سیاسی، در شدت یافتن این بیماریها مؤثّر بودهاند و امروز ما آن را از گذشتگان به ارث بردهایم[۸۱]. نمونه حاکمان بیکفایت را در تاریخ پادشاهی معاصر کشورمان به روشنی دیدهایم. گناه بزرگ پادشاهان بیکفایت و دستنشانده غرب این بود که مهمترین سرمایه ملت ایران، روح خودباوری و اعتماد به نفس را نابود کردند و مهمترین خدمت انقلاب در زمینه بنای علمی و عمرانی کشور احیای این سرمایه بود[۸۲]. هرج و مرج در مسائل فرهنگی یا در دیگر امور عمومی نیز از بیماریهای دیگر فرهنگی است که زمینه پیروزی دشمن در تهاجم فرهنگی را فراهم میآورد؛ به ویژه که دشمن به دلیل داشتن ابزارهای بیشتر و قویتر، همواره صدایش بلندتر است. در آسیبشناسی فرهنگی، از بیماریهای پیشین فرهنگها، میتوان به رها بودن اشاره کرد که در این فضا صدای قویتر و مهارت و ذوقِ تواناتر مردم را به سمت این یا آن پدیده و کیفیت فرهنگی میکشاند[۸۳] و حق پایمال میشود. وضعیت هرج و مرج همان ناامنی است که مانع حل هرگونه مشکل میشود، اعم از مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی[۸۴].
ارتجاع نیز از بیماریهای خطرناک دیگر است. هر جامعهای ممکن است در زمان گذشته شامل عناصر نامطلوبی بوده که اکنون خود از آنها پیراسته باشد. ارتجاع به معنای برگشت به همان عناصر نامطلوب است. ارتجاع، دشمن بزرگ انقلاب در درون انقلاب بوده و به میکروبی میماند که در جوامع انقلابی رشد میکند، تکثیر میشود، نفوذ میکند، بیماری میآورد، و بیماریاش هم واگیر است؛ دشمن نیز منتظر دیدن اثر آن است. برخی از عوامل ارتجاع عبارتاند از:
- سرگرمیهای باز دارنده و فاسد،
- پرداختن به دنیا و شهوات،
- لذّت پول، زندگی راحت و تجمّلاتی، پرداختن به مال و مال اندوزی،
- پرداختن به خود بیش از پرداختن و اندیشیدن به جمع و هدف و خدا و دین خدا،
- دچار شدن به فساد اخلاقی، اعم از فسادهای مالی، جنسی، اداری،
- اختلافات داخلی،
- جاهطلبیهای غلط و نامشروع، آن چنان که در دنیای غرب مطرح است. حاصل این عوامل رَجعت و برگشت است، یعنی ساخته شدن بناهای طاغوتی، غیر خدایی، ضدّ اسلامی و ضدّ ارزشهایی که به خاطر آنها خون شهدای ما ریخته شد[۸۵].
از جمله منکرات دیگری که به بیماریهای فرهنگی دامن میزنند میتوان به این موارد اشاره کرد:
- مأیوس کردن دلهای امیدوار،
- کج نشان دادن راه راست،
- گمراه کردن انسانهای مؤمن و با اخلاص،
- سوء استفاده از اوضاع در جامعه اسلامی،
- کمک به دشمنان از طریق مخالفت با احکام و مقررات اسلامی و تلاش برای ایجاد بیتفاوتی و به فساد کشاندن نسل مؤمن[۸۶].[۸۷]
منابع
پانویس
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با نویسندگان، شاعران، هنرمندان، قراء و حافظان قرآن و مسئولان فرهنگی استان آذربایجان غربی، ۲۸/۶/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۵/۱۰/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۳۱/۶/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۳۱/۶/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از هنرمندان سازمان تبلیغات اسلامی، ۲۱/۸/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۹/۹/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با وزیر، معاونان، مشاوران و مدیران کل وزارت آموزش و پرورش، ۲۵/۱۰/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با علماء، روحانیان، ۷/۵/۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به مناسبت برگزاری کنگره عظیم عبادی سیاسی حج، ۴/۲/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههای عاشورای نیروهای مقاومت بسیج سراسر کشور، ۲۲/۴/۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با صدها تن از نخبگان و فرهیختگان استان فارس، ۱۷/۲/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۳/۱۰/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۱/۹/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۱/۹/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، ۲۲/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع بزرگ مردم شهرستان کاشان و آران و بیدگل، ۲۰/۸/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار صدها تن از نخبگان و فرهیختگان استان فارس، ۱۷/۲/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۲۴/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در صحن جامع رضوی، ۱/۱/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۹/۹/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۰/۹/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم هشتمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی، ۱۸/۹/۱۳۷۶.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۷۱.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۳۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، ۱۵/۹/۱۳۸۶.
- ↑ «کافران دوست میدارند که شما از جنگافزارها و بار و بنه خویش غفلت ورزید و آنان با یک تاخت بر شما بتازند» سوره نساء، آیه ۱۰۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، گفت و شنود به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم تنفیذ حکم دوره دوم ریاست جمهوری آقای «هاشمی رفسنجانی»، ۱۲/۵/۱۳۷۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با گروهی از خانوادههای معظم شهدا، ۱۳/۶/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با گروهی از خانوادههای معظم شهدا، ۱۳/۶/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاههای استان همدان، ۱۷/۴/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در انتصاب آقای سید محمد اصغری به سمت نمایندگی ولی فقیه و سرپرستی مؤسسه کیهان، ۲/۷/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با علما و روحانیان، ۷/۵/۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۰/۹/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در انتصاب نماینده ولی فقیه و سرپرست مؤسسه کیهان، ۱/۱۰/۱۳۷۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم هشتمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی، ۱۸/۹/۱۳۷۶.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۲۷/۱۲/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی، ۱۰/۳/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۰/۹/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع فرماندهان، مسئولان و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی انتظامی جمعی از جانبازان انقلاب اسلامی، ۵/۱۰/۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی، ۱۰/۳/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامندای، بیانات در دیدار هزاران تن از دانشجویان و دانش آموزان، ۱۲/۸/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای کمیته تبلیغاتی کنفرانس اسلامی، ۴/۳/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما، ۱۱/۹/۱۳۸۳.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار دانشجویان بسیجی، ۵/۳/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با فرماندهان نواحی، پایگاهها و گردانهای بسیج سراسر کشور، ۸/۹/۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، گفت و شنود در دیدار جمعی از جوانان به مناسبت هفته جوان، ۷/۲/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاههای استان همدان، ۱۷/۴/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاههای استان همدان، ۱۷/۴/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با فرهنگیان و معلمان کرمان، ۱۲/۲/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با پاسداران انقلاب اسلامی، ۲۴/۹/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار جمعی از مداحان و ستایشگران اهل بیت(ع)، ۴/۴/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاههای استان کرمان، ۱۹/۲/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار دانشجویان بسیجی، ۵/۳/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع بزرگ دانشگاهیان و فرهنگیان استان کهکیلویه و بویر احمد، ۱۹/۳/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاههای استان همدان، ۱۷/۴/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع بزرگ دانشگاهیان و فرهنگیان استان کهکیلویه و بویر احمد، ۱۹/۳/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاههای استان همدان، ۱۷/۴/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاههای استان همدان، ۱۷/۴/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاههای استان همدان، ۱۷/۴/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاههای استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۱/۹/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع بزرگ مردم جیرفت، ۱۷/۲/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با رئیس جمهور و هیأت وزیران، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، ۱۹/۶/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما، ۱۱/۹/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با فرماندهان گردانهای عاشورای نیروهای مقاومت بسیج، ۲۲/۴/۱۳۷۱.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم هشتمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی، ۱۸/۹/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به ملت سرافراز ایران، ۲۱/۱۱/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با وزیر و مسئولان وزارت ارشاد و اعضای شوراهای فرهنگ عمومی کشور، ۱۹/۴/۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از دانشجویان به همراه اقشار مختلف مردم، ۲۱/۴/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با فرماندهان و اعضای «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»، ۱۵/۴/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع مردم چهارمحال و بختیاری، در استادیوم ورزشی شهرکرد، ۷/۵/۱۳۷۱.
- ↑ حسنی، ابوالحسن، مقاله «نظام فرهنگ اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۵۸۷.