حضرت موسی علیه السلام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نام و نسب

حضرت موسی (ع) فرزند عمران، یکی از پیامبران بزرگ و اوالعزم است که در سرزمین مصر و در میان بنی اسرائیل به دنیا آمد. چون فرعون که طاغوت زمان او بود، پسران را می‌‌کشت تا مبادا آن موسای موعود که زوال حکومتش به دست او خواهد بود به دنیا آید، مادر موسی فرزند خود را در صندوقی نهاد و به دستور خدا به رود نیل افکند. درباریان فرعون آن را از آب گرفتند. موسی در دربار فرعون بزرگ شد، ولی هجرت کرد و چند سالی به خدمتکاری نزد حضرت شعیب پرداخت، با یکی از دختران شعیب ازدواج کرد، سپس در چهل سالگی در کوه طور به پیامبری مبعوث شد و مردم و فرعون و درباریان را به خدای یگانه دعوت کرد. معجزه او عصای او بود و کتاب آسمانی‌اش تورات نام داشت. بنی اسرائیل را از چنک فرعون نجات داد و به سرزمین موعود برد. دین او را "یهودیت" گویند. چون از لقب‌های او کلیم بود (موسای کلیم الله) پیروان او را کلیمی و یهودی گویند. در قرآن کریم، داستان‌های متعددی از او در ارتباط با قوم بنی اسرائیل، فرعون، هامان، قارون، جادوگران، سامری، عبور از نیل، خضر و... آمده است. برادرش هارون در دعوت دینی او را کمک می‌کرد. سرانجام حدود ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد، در نزدیکی کوه‌های طور سینا در مصر درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد. برخی هم معتقدند قبر او در فلسطین است[۱].

نسب و نیاکان

نام و القاب

پدر و مادر

نام و نسب

کنیه‌ها و القاب

فرزندان

شمایل و صفات ظاهری

صفات و ویژگی‌های شخصیتی

قوم و محل سکونت

قوم حضرت موسی

انحرافات قوم موسی

سرگذشت تاریخی

نبوت و رسالت

دین حضرت موسی

امامت و ولایت

علم ویژه الهی

عصمت

فضایل و مناقب

سیره

اصحاب

احتجاج با فرعون

موسی و هارون سخن را از این جا آغاز کردند و گفتند: «ما فرستاده پروردگار جهانیانیم بنی‌اسرائیل را با ما بفرست و از قید اسارت و ستم رها ساز». فرعون برای تحقیر موسی و تکذیب سخن او نخست در جواب آن حضرت گفت: «مگر ما نبودیم که تو را در کودکی نزد خود تربیت کردیم و سال‌ها از عمر خویش را در میان ما به سر بردی؟» سپس به داستان قتل آن مرد قبطی اشاره کرد و ادامه داد: و... «آن کاری را که نباید بکنی کردی و (سپاس ما را نداشتی) کفران نعمت ما کردی!»[۲] بدین ترتیب خواست بگوید که سابقه تو نزد ما به خوبی روشن است و ما تو را از کودکی بزرگ کردیم و وضع تو را می‌دانیم. پس از کجا به رسالت رسیدی و فرستاده پروردگار جهانیان گشتی؟ موسی در جواب او فرمود: «آن روز که من آن کار را کردم (و آن مرد را کشتم) از سرانجام آن آگاه نبودم (و نمی‌دانستم منجر به قتل آن مرد می‌شود و من ناچار به ترک وطن می‌شوم) و چون از شما ترسیدم فرار کردم و پروردگارم به من حکمفرزانگی) بخشید و از پیغمبرانم قرار داد.»..[۳]

به دنبال آن در پاسخ آن قسمت که گفته بود: «ما تو را در کودکی نزد خود تربیت کردیم.».. و می‌خواست ضمن تحقیر موسی منتی هم بر سر آن حضرت بگذارد فرمود: «مگر این نعمتی است که منت آن را بر من می‌نهی در حالی که بنی‌اسرائیل را به بردگی گرفته‌ای؟»[۴] یعنی منشأ آن ماجرا نیز ظلم و ستم تو بود که بنی‌اسرائیل را بردگان خود دانسته و هر گونه ستمی را درباره آنان روا داشته‌ای تا آنجا که دستور سر بریدن پسران آنها را صادر کردی و آن دستور ظالمانه تو سبب شد که مرا به دریا اندازند و دست تقدیر به قصر تو و تحت کفالت تو در آورد... این چه منتی است که تو بر ما داری و چه نعمتی است که انتظار سپاس آن را از من داری؟ مگر ظلم و بیدادگری نعمت است یا زورگویی چون تو، حق سپاس بر کسی دارد و ولی نعمت مردم ستمدیده می‌گردد؟ این تو هستی که نعمت‌های خدا را ناسپاسی کرده و به جای دادگستری و رسیدگی به کار خلق خدا، آنها را به بردگی گرفته و هرگونه ستمی را در مورد آنها روا می‌داری!

فرعون که تا آن روز خود را در برابر چنین منطق نیرومند و زبان گویایی ندیده بود و هر چه می‌گفت، اطرافیان چاپلوس بدون چون و چرا تصدیق می‌کردند و بلکه جنایات و بیدادگری‌های او را پرده‌پوشی کرده و برای هر کدام بهانه‌ای تراشیده و به صورت حق جلوه می‌دادند و به صورت معبودی او را می‌پرستیدند، یکه‌ای خورد و قبل از آن‌که راه خشونت و تهدید پیش گیرد، خواست تا از همان راه تحقیر و احیاناً استهزا و تهمت موسی را از میدان بیرون برد و اگر این حربه‌ها کارگر نیفتاد، آن‌گاه با اسلحه تهدید و خشونت به میدان موسی بیاید. به همین منظور از موسی که گفته بود: «ما فرستاده پروردگار جهانیانیم» توضیح خواسته و پرسید: «پروردگار جهانیان چیست؟»[۵]. موسی در جواب گفت: «پروردگار آسمان‌ها و زمین و آن‌چه میان آنهاست، اگر اهل یقین هستید»[۶]. فرعون که خود را پروردگار مردم معرفی کرده بود و شاید خود او و بندگانش عقیده داشتند که در جهانی پروردگاری دارد، آسمان‌ها هر کدام پروردگاری دارد و زمین هم دارای پروردگار جدایی است و همه پروردگارها نیز در فرمان خدای جهان هستند[۷]، نمی‌توانستند معنای سخن موسی را درک کنند و چنین پروردگاری به طور مستقل و جدا برای آنها مصداق و مفهومی نداشت. همین انحطاط فکری و جهالت اطرافیان فرعون بهانه‌ای به او داد تا منظور خود را که همان تحقیر موسی بود عملی سازد و رو به اطرافیان خود کرده بگوید: «آیا نمی‌شنوید؟»[۸] یعنی نمی‌بینید که پایه معلومات و درک این مرد تا چه اندازه است که وقتی از او می‌پرسم «پروردگار جهانیان چیست؟» جواب را وارونه کرده و همان سخن را تکرار می‌کند! موسی(ع) که می‌خواست تا در همان نخستین برخورد با فرعون خدای یکتا را به او و اطرفیانش معرفی کند و به اشتباهی که از نظر پرستش داشتند واقفشان سازد، به تحقیر فرعون اهمیتی نداد و گفت: «پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته‌تان»[۹].

یعنی این اشتباه است که شما خیال کرده‌اید هر عالمی را پروردگاری بوده و پروردگار شما نیز فرعون است و باید او را پرستش کنید، بلکه تمام این جهان هستی و موجودات بی‌شمار و همه شما و پدران گذشته و فرزندان آینده‌تان را یک پروردگار بیش نیست و او همان پروردگار جهانیان است که مرا به رسالت به سوی شما فرستاده است. فرعون که حربه‌ای به دستش افتاده بود و می‌خواست بیشترین استفاده را از آن بر ضد موسی بنماید، به دنبال گفتار قبلی خود گفت: «این شخص که به اصطلاح رسول شماست و به سوی شما فرستاده شده، دیوانه است»[۱۰]. موسی(ع) از سخن بازنایستاد و باز هم دنباله سخن را ادامه داد و فرمود: «پروردگار مشرق و مغرب و هر چه میان آنهاست، اگر می‌فهمید»[۱۱]. فرعون که دید با این هوچی‌گری‌ها نمی‌تواند موسی را از سخن باز دارد و حربه تهمت هم کارگر نیفتاد، به زور و تهدید متوسل شد و به موسی گفت: «اگر معبودی جز من بگیری (و غیر مرا پرستش کنی) تو را در زمره زندانیان قرار خواهیم داد»[۱۲]. و این که نگفت تو را به زندان می‌افکنم و گفت «تو را در زمره زندانیان قرار می‌دهم»، شاید برای آن بود که وضع سخت زندانیان و شکنجه‌های عجیب مأموران فرعون، برای همه روشن بود و مردم می‌دانستند اگر کسی زندانی شود و نامش در لیست زندانیان در آید، چه سرنوشت شومی در پیش دارد و چگونه در زیر دست و پای دژخیمان فرعون به بدترین وضع جان می‌دهد. موسی(ع) که گویا انتظار همین گفتار را می‌کشید و می‌خواست تا دشمن را با منطق نیرومند خویش از غرور و نخوت به زیر آورد وعجز و زبونی‌اش را بر وی آشکار سازد. در این جا دنباله سخن را رها کرد و فرمود: «اگرچه برای تو حجتی آشکار (و معجزه و دلیلی روشن بر صدق مدعای خویش) بیاورم؟»[۱۳]. فرعون گفت: «آن را بیاور اگر راست می‌گویی»[۱۴].[۱۵]

ناتوانی فرعون در برابر معجزه موسی (عصا و ید بیضا)

موسی(ع) بی‌درنگ عصای خویش را به زمین انداخت و ناگاه به صورت اژدهایی عظیم درآمد. به دنبال آن دست به گریبان برد و چون بیرون آورد، نوری از آن بر تافت که شعاعش چشم بینندگان را خیره کرد. داستان سرایان درباره هیبت اژدها و وحشتی که از دیدن آن به فرعون دست داد، داستان‌ها نوشته‌اند. از آن جمله ثعلبی در عرائس الفنون نوشته: هنگامی که موسی عصا را انداخت و به آن صورت وحشتناک درآمد، فرعون و اطرافیانش دیدند اژدهای مزبور دهان باز کرد و میان دو فک پایین و بالای او به قدری باز بود که تمامی قصر را فرا گرفت. یک لب را بر پایین و لب دیگر را بر بالای قصر گذاشت و پس از آن به سوی فرعون حمله کرد و خواست تا او را در کام خود گیرد. تماشاچیان و حاضران مجلس همگی از ترس گریختند و خود فرعون نیز وحشت کرد و فریاد زد: ای موسی! تو را به خدا و حق تربیتی که به گردن تو دارم سوگند می‌دهم که او را برگیری و شرش را از من دور سازی. من تعهد می‌کنم که به تو ایمان آورم و بنی‌اسرائیل را با تو بفرستم. در این وقت بود که موسی عصا را برگرفت و به حالت نخست بازگشت. به دنبال آن، معجزه ید بیضا را نیز نشان داد. فرعون با دیدن آن دو معجزه بزرگ و وعده‌ای که به موسی داده بود، خواست به وی ایمان آورد. اما هامان! وزیر مشاور و مخصوص فرعون، مانع این کار شد و بدو گفت: تو اکنون خدایی هستی که تو را پرستش می‌کنند، چگونه می‌خواهی با داشتن این مقام پیرو بنده‌ای گردی؟[۱۶]. در پاره‌ای از روایات نیز نظیر این داستان با مختصر اختلافی نقل شده است.

به هر صورت، فرعون که انتظار نداشت با این دو منظره هولناک و خیره کننده رو به رو شود و فکر نمی‌کرد موسی دارای چنین معجزاتی باشد، در کار خویش فروماند و چاره‌ای ندید جز آن‌که از راه عوام فریبی و تهمت، حق را پنهان و برای حفظ مقام خود، حس وطن پرستی مردم را تحریک کند و با خود هم دست سازد، باشد که بدین وسیله چند صباح دیگر پایه‌های لرزان کاخ استبداد و ستمگری خود را استوار سازد و به جنایات خود ادامه دهد. به همین منظور رو به اطرافیان کرد و گفت: «این مرد جادوگر ماهری است که می‌خواهد شما را به وسیله جادوی خویش از سرزمینتان بیرون کند و خود و خویشان و قومش، مالک و فرمان‌روای این سرزمین گردند. اکنون شما درباره او چه نظری دارید؟»[۱۷]. برخی گفته‌اند: نیروی اعجاز چنان او را سرگشته و نگران خویش ساخت که به طور کلی بزرگی مقام خود را فراموش کرد و به اندازه‌ای عجز و زبونی بر وی چیره شد که ندانست چه می‌گوید و خود را باخته و گم کرد. اطرافیان فرعون که پروردگار خود را آن چنان ترسان دیدند، به وی گفتند: «او و برادرش را مهلت ده و مأموران خود را به شهرها بفرست تا همه جادوگران ماهر را به نزد تو آورند». و در روز معینی به نبرد موسی برخیزند و جادو را به جادو پاسخ دهند. شاید برای بار دوم فرعون از سراسیمگی و پریشانی که پیدا کرده بود، رو به موسی کرد و گفت: «ای موسی! آیا نزد ما آمده‌ای تا به وسیله جادوی خویش ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟ اما بدان که ما نیز جادویی همانند آن برای تو بیاوریم. پس میان ما و خودت وعده گاهی بگذار و موعدی را مقرر کن که ما و تو از آن تخلف نکنیم»[۱۸]. موسی پذیرفت و روز عید را که روز اجتماع و جشن مردم بود برای این کار معین کرد. فرعون هم مأمورانی به سراسر مصر گسیل داشت تا هر ساحر زبر دست و جادوگر ماهری را در هر جا که هست برای روز موعود و نبرد با موسی به پایتخت بیاورند.[۱۹]

اجتماع ساحران برای معارضه با موسی

علم سِحر و جادو در سرزمین مصر اهمیت فراوانی داشت و فراعنه مصر نیز برای حفظ مقام و حکومت خود، از وجود آنها بهره‌های زیادی برده و جویندگان آن علم را تشویق می‌کردند و چنان که در حدیث آمده، یکی از اسرار این که خداوند متعال معجزه موسی(ع) را نیز عصا و ید بیضاء قرار داد، همین بود که معجزه آن حضرت از سنخ کار ساحران باشد و بر اثر مهارتی که در این علم داشتند، به معجزه بودن کار موسی ایمان بیاورند، چنان‌که بزرگ‌ترین معجزه پیغمبر بزرگوار اسلام نیز قرآن بود؛ زیرا علم فصاحت و بلاغت در زمان آن حضرت (میان عرب) رواج بسیاری داشت و چون فصحای بزرگ عرب قرآن را دیدند، دانستند که این گفتار بشر نیست و به معجزه بودن آن اعتراف کردند. متن حدیث را که صدوق در کتاب عیون و علل الشرائع از امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) روایت کرده، این است که ابن سکیت گوید: «به امام عرض کردم: چرا خدای عزوجل موسی بن عمران را به عصا و ید بیضاء و آلت سحر مبعوث فرمود و عیسی(ع) را به طب و محمد(ص) را به کلام و خُطب؟ حضرت در پاسخ من فرمودند: خدای تعالی چون موسی(ع) را فرستاد، علم سحر بر مردم زمان وی چیره شده بود. موسی نیز از جانب خدای تعالی معجزه‌ای آورد که مردم نتوانند مانندش را بیاورند و سحر و جادویشان را باطل سازد و برهان و حجت را برایشان ثابت و پابرجا کند و عیسی را در زمانی مبعوث فرمود که بیماری‌ها در آن زمان بسیار بود و مردم به طبابت احتیاج داشتند. عیسی نیز از همان نمونه معجزه‌ای آورد که سنخش در نزد آنان نبود، معجزه‌ای که به اذن خدا مرده را زنده می‌کرد وکور مادر زاد و برص‌دار را شفا می‌داد و بدین ترتیب حجت خود را بر ایشان ثابت می‌کرد. خدای تبارک و تعالی محمد(ص) را در وقتی مبعوث فرمود که خطب و کلامشعر و فصاحت و بلاغت در گفتار) بر اهل زمان غلبه کرده بود. آن حضرت نیز از کتاب خدای عزوجل و موعظه‌ها و احکام آن معجزه‌ای آورد که گفتار آنان را بدان باطل کرد و حجت را بدان وسیله بر آنها اثبات کرد»[۲۰].

باری در زمان موسی(ع) سحر و جادو رونق فراوانی داشت و هر که را در این علم مهارتی بود، اهمیت بیشتری در نظر مردم آن زمان پیدا می‌کرد. فرعون نیز خواست تا از وجود آنها برای تحکیم موقعیت متزلزل خویش استفاده کند، از این رو جادوگران ماهر را از سراسر مملکت دعوت کرد و آنها را برای عید (روز موعود) آماده مبارزه با موسی نمود. درباره تعداد ساحرانی که برای مبارزه با موسی جمع شدند، اختلاف است و اکثراً تعداد آنها را هفتاد نفر ذکر کرده‌اند. البته برخی هم آنها را چندین برابر، یعنی چندین هزار ذکر کرده و گفته‌اند: این هفتاد نفر را از میان آنها انتخاب کردند که سرآمدشان بودند. سرانجام روز موعود فرا رسید و ساحران آماده پیکار شدند. قرآن کریم نقل می‌کند که قبل از این که ساحران دست به کار انجام سحر خود شوند، به فرعون گفتند: «اگر ما پیروز شویم مزدی هم داریم؟»[۲۱] وی ضمن این که وعده بهترین مزدها را به آنها داد، گفت: «آری شما در آن وقت از مقربان (درگاه من) نیز خواهید بود»[۲۲]. عبدالوهاب نجار از این سؤال و جواب استفاده کرده که معلوم می‌شود انجام فرمان فراعنه مصر، برای همه واجب بوده و ناچار بوده‌اند تا دستورهای آنها را بدون چون و چرا و بدون درخواست مزد اجرا کنند[۲۳].

موضوع دیگری که در قرآن کریم در این قسمت از داستان ذکر شده و گواه بر این است که فرعون بیشترین تشویق را در حق ساحران کرد تا بلکه به دست یاری آنها تاج و تخت خود را از خطر برهاند، این بود که از طرف فرعون به مردم گفتند: «شما نیز برای تماشا در مرکز موعود حاضر شوید تا اگر ساحران پیروز شدند از آنها پیروی کنیم»[۲۴]. در صورتی که اگر ساحران پیروز می‌شدند، مردم از آنها پیروی نمی‌کردند بلکه از همان آیین آنها که پرستش فرعون بود پیروی می‌کردند؛ یعنی در حقیقت از فرعون اطاعت می‌کردند، اما مطلب را به این صورت گفتند تا رشوه بیشتری از نظر مقام اجتماعی به آنها بدهند و آنها را به کار خود دل‌گرم‌تر سازند، گذشته از اینکه حضور تماشاچیان و شعارهایی که به نفع ساحران می‌دادند، در پیروزی احتمالی آنان و شکست رقیب بسیار مؤثر بود.[۲۵]

اندرز موسی و نیرنگ فرعون

کوشش فراوانی که فرعون و دار و دسته‌اش با جمع‌آوری ساحران برای در هم کوبیدن موسی و هارون و معجزه حیرت انگیزش کرده بودند و تبلیغات زیادی که در مملکت مصر به راه انداخته و پول‌های گزافی که در این راه خرج کرده بودند، برای توده مردم نادان جای تردید باقی نگذاشته بود که دشمن دستگاه جبار فرعون شکست خواهد خورد و مانند گذشته باز هم پایه‌های حکومت ظالمانه او محکم خواهد شد. ظواهر امر نیز نشان می‌داد که پیروزی با ساحران است، تا جایی که خود آنها نیز هنگامی که به میدان آمده و چشمشان به انبوه جمعیت طرف‌دار خود و بی‌کسی وغربت موسی افتاد و جادوهای خود را حاضر کردند، تردیدی در پیروزی خود ندیدند و گفتند: «سوگند به عزت فرعون که ما پیروزیم»[۲۶]. اما کلیم خدا که به وعده پروردگار خویش دل‌گرم بود و این ظواهر فریبنده تزلزلی در وی ایجاد نمی‌کرد، وقتی جمع ساحران و مردم مصر و شوکت خیره کننده فرعون را که با اطرافیان خود برای تماشای آن منظره آمده بود و در جای‌گاه مخصوص قرار داشتند مشاهده فرمود، ابتدا برای اتمام حجت و پند و اندرز آنان، حاضران را - که جادوگران و فرعون نیز جزء آنها بودند – مخاطب ساخت و فرمود: «وای بر شما! (متوجه باشید) به خدا دروغ نبندید که خداوند شما را به عذاب (سخت) نابود کند و هر که افترا و دروغ بندد نومید گردد و به مطلوب و هدف خود نرسد»[۲۷]. این گفتار که از قلبی پاک سرچشمه گرفته بود و بلکه حقیقتی بود که موسی به صورت اندرز به آنها فرموده بود، تزلزلی در اراده ساحران ایجاد کرد و به فکر فرو رفتند و شاید شیوه همه افرادی که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، همین باشد که چون از نظر روحی تکیه‌گاهی ندارند، همیشه در حال اضطراب و نگرانی هستند و با یک تذکر کوتاه که از جانب معتقدان به مبدأ و معاد به آنها داده می‌شود، تعادل خود را از دست می‌دهند و در کار خود متزلزل می‌گردند. به هر صورت روحیه ساحران با این تذکر کوتاه و گفتار حق تضعیف شد و اختلاف و دو دستگی میان آنها ایجاد گردید و گروهی از آنها در کار خود مردد شدند و آثار نخستین شکست در طرف داران فرعون آشکار گردید.

این خبر به گوش فرعون و دار و دسته‌اش رسید و برای جبران آن، دستور داد فوراً جلسه‌ای سری تشکیل دهند و ساحران را در آن مجلس گرد آورند تا فرعون برای آنها سخنرانی کند. وقتی ساحران حاضر شدند، فرعون و طرفدارانش به آنها گفتند: «اینان دو جادوگرند که می‌خواهند با جادوی خویش شما را از سرزمینتان بیرون کنند و آیین نیک شما را از بین ببرند. تصمیمتان را قطعی کنید و با هم دلی در یک صف به مبارزه با آنان برخیزید و بدانید که هر کس برتر شود رستگارپیروز) است»[۲۸]. فرعونیان در این جا باز هم از بی‌خبری و نداشتن رشد و آگاهی ساحران -که توده‌ای از همان مردم نادان بودند - استفاده نموده و آنان را در پیمودن راه باطل خویش محکم و پا برجا کردند و برای تحریک ساحران از غریزه مال دوستی و وطن پرستی و علاقه به ملیت و آیین نیاکانشان به نفع خویش بهره‌برداری کردند. نخست آن‌که گفتند: موسی و هارون می‌خواهند با جادوی خویش شما را از سرزمینتان بیرون کنند، و دیگر آن‌که اینان می‌خواهند آیین مقدس و ملیت شما را از بین ببرند و بدین ترتیب شما باید بیشترین کوشش خود را کرده و کاملاً هم دل شوید و در یک صف به مقابله با آن دو قیام کنید.[۲۹]

سحر ساحران و معجزه موسی

ساحران در برابر چشم هزاران نفر که شاید بر اثر جهل و نداشتن رشد اجتماعی، از اعماق دل پیروزی خود را آرزو می‌کردند، پیش آمدند و به موسی گفتند: «تو ابزار سحرت را به کار می‌اندازی یا ما بیندازیم»[۳۰]. موسی فرمود: «شما بیندازید»[۳۱] و با این جمله ساحران همه ریسمان‌ها و عصاهایی را که قبلاً آماده کرده بودند، بر زمین انداختند و در نظر موسی (و دیگران) به صورت مارهایی در آمد که راه می‌رفتند. منظره عجیبی بود، در صحرایی وسیع، ده‌ها و شاید صدها و هزارها ریسمان و چوب به صورت مارهایی در آمده و شروع به جست‌و‌خیز کردند. قرآن کریم می‌گوید: «دیدگان مردم را مسحور و ترسی در آنها ایجاد کردند و سحری عظیم آوردند»[۳۲]. منظره به حدی وحشتناک بود که حضرت موسی نیز احساس ترس کرد و مختصر رعبی در دلش ایجاد شد، اما در همان حال، وحی خداوند آن ترس اندک را نیز از دلش بیرون برد و بدو خطاب شد: «ای موسی! نترس که تو برتری. آن‌چه در دست راستت داری بیفکن که هر چه را اینان ساخته‌اند ببلعد؛ زیرا اینان نیرنگ جادوگری را ساخته‌اند و جادوگر هر جا باشد (یا هر چه بیاورد) رستگارپیروز) نخواهد شد»[۳۳].

موسی بی‌درنگ عصای خود را بیفکند و ناگهان به صورت اژدهایی عظیم درآمد و در چشم بر هم زدنی همه آلات سحر و ابزار کار ساحران را بلعید. تماشاگران که آن اژدهای عظیم را با آن هیبت دیدند، از ترس پا به فرار نهادند و به گفته برخی از مورخان، صدها نفر زیر دست و پا رفتند و غوغای عظیمی برپا شد[۳۴].[۳۵]

ایمان ساحران

در این وقت حق برای ساحران آشکار گردید و چنان تحت تأثیر معجزه موسی قرار گرفتند که بدون تأمل، پیش روی موسی به خاک افتاده و ایمان خود را به خدای موسی و هارون اظهار کردند و به عجز و زبونی خود در برابر قدرت الهی اعتراف نمودند. فرعون که در برابر شکستی ناگهانی و عملی انجام شده قرار گرفته بود و انتظار نداشت چنین شکست سختی آن هم از جانب افرادی که امیدوار بود پایه‌های لرزان حکومت ظالمانه‌اش را به وسیله آنها پابرجا و مستحکم سازد نصیبش گردد، بی‌اندازه خشمناک شد و برای این که سرپوشی بر ناتوانی خود بنهد و شرمندگی خود را مخفی سازد، بر سر ساحران بانگ زد و گفت: «آیا پیش از آن‌که من به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید (اکنون معلوم شد که استاد شما در سحر او بوده) و او بزرگ شماست که سحر را به شما یاد داده است»[۳۶]. فرعون، موسی را می‌شناخت و می‌دانست که هیچ تماس قبلی بین موسی و ساحران برقرار نشده و شاید موسی تا آن روز هیچ یک از آنها را ندیده است، اما چه کند که برای حفظ مقام خود ناچار است در آن موقع حساس به هر تهمت و دروغی متوسل شود و به هر ترتیبی شده، بر ناتوانی خود سرپوش نهد و احیاناً از ایمان مردم دیگر جلوگیری کند.

در سوره اعراف آمده است که رو به ایشان کرد و گفت: «این نقشه‌ای است که شما کشیده بودید تا مردم را از شهرشان بیرون کنید»...[۳۷] و بدین ترتیب آنها را متهم به همکاری با موسی و طرح نقشه و توطئه بر ضد دستگاه سلطنت خود کرد و به دنبال این جمله باز هم خواست احساسات توده مردم را بر ضد آنها تحریک کند و بدین وسیله حق را بر مردم بپوشاند. از این رو گفت: «نقشه کشیده بودید تا مردم را از شهرشان بیرون کنید» و با این گفتار خواست برای چندمین بار به دروغ به مردم وانمود کند که موسی و یارانش می‌خواهند شما را از شهر و دیارتان بیرون کنند و خود وارث این سرزمین گردند. سپس فرعون قیافه خشونت‌آمیزی به خود گرفت و ساحران را به سخت‌ترین شکنجه‌ها تهدید کرده گفت: «دست‌ها و پاهایتان را بر عکس یک دیگر قطع و بر تنه‌های نخل آویزانتان می‌کنم تا بدانید عذاب کدام یک از ما سخت‌تر و پایدارتر است»[۳۸].

فرعون که تا آن روز جمعی چاپلوس را اطراف خود دیده بود که برای گذراندن زندگی چند روز دنیا به هر جنایتی تن داده بودند و دستورهای او را بی‌چون و چرا اجرا می‌کردند، آنها را به کشتن و بستن و گرفتن جان تهدید کرد، ولی غافل از آن‌که ساحران با دیدن آن معجزه عجیب و بلکه معجزات دیگری که ضمن آن معجزه مشاهده کردند، دانستند که ادعای فرعون که خود را پروردگار آنان می‌داند، پوچ و واهی است و پروردگار حقیقی همان پروردگار موسی وهارون است و زندگی دنیا مقدمه زندگی جهان دیگر است و چنان نیست که انسان با از دست دادن زندگی این جهان از بین برود، از این رو با کمال شهامت و بینش در پاسخ او گفتند: «ما هرگز تو را بر این معجزه‌ها که برای ما آمده و آن خدایی که ما را آفریده است ترجیح نمی‌دهیم. پس تو هر چه می‌کنی بکن که فقط زندگی این دنیا را از ما می‌گیری»[۳۹] و در سرای ابدیت و جهان آخرت فرمان تو نافذ نیست و سعادت آن جهان را نمی‌توانی از ما برگیری «و ما زیانی نخواهیم کرد که به سوی پروردگارمان می‌رویم»[۴۰]. و به دنبال این گفتار ادامه دادند: «ما به پروردگار خود ایمان آورده‌ایم تا گناهان ما و آن جادوگری که ما را بدان مجبور کردی را بیامرزد و خدا بهتر و پایدارتر است»[۴۱].

شاید این جمله اخیر پاسخ آن قسمت از گفتار فرعون بود که به آنها وعده داد - در صورت پیروزی - همه گونه احسانی درباره آنها بنماید و در وقت تهدید نیز به آنها گفت: «... تا بدانید عذاب کدام یک از ما سخت‌تر و پایدارتر است»[۴۲]. به هر صورت، اینان که پیش از دیدن معجزه موسی هیبت و ابهت فرعون دل‌هاشان را احاطه کرده بود و در باطل خود چنان محکم بودند که گفتند: «به عزت فرعون که ما پیروزیم»[۴۳] با دیدن آیات حق چنان بصیرتی پیدا کردند که برای فرعون عزتی نمی‌دیدند و دنیا و اموال بی‌حساب أو نزد ایشان منزلتی نداشت و آن جملات زیبا و کلمات حکمت‌آمیزی را که حکایت از یک جهان ایمان و استقامت می‌کرد، با کمال شهامت در برابر فرعون اظهار کردند. از آیات قرآنی به دست نمی‌آید که سرانجام فرعون با ساحران چه کرد و آیا تهدید خود را درباره آنان عملی کرد یا نه؟ ولی طبری و ابن اثیر در تاریخ خود نقل کرده‌اند که فرعون به تهدید خود عمل کرد و دست و پای آنها را- همان طور که گفته بود - قطع کرد و به درخت آویزان نمود و این جمله را که خدای تعالی در سوره اعراف از آنها نقل کرده که گفتند: رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ[۴۴]. در همان حال شکنجه و مرگ به درگاه خدا عرض کردند و آنها که در آغاز روز کافر بودند، در پایان شب شهید از دنیا رفتند؛ گوارایشان باد.[۴۵]

معجزه حضرت موسی

بدون شک پیامبران برای اثبات ارتباط خود با خدا نیاز به معجزه دارند و گرنه هر کس می‌تواند دعوی پیامبری کند، بنابراین شناخت پیامبران راستین از دروغین جز از طریق معجزه میسر نیست، این معجزه می‌تواند در محتوای خود دعوت و کتاب آسمانی پیامبر(ص) باشد، و نیز می‌تواند امور دیگری از قبیل معجزات حسی و جسمی باشد به علاوه معجزه در روح خود پیامبر(ص) نیز مؤثر است و به او قوت قلب و قدرت ایمان و استقامت می‌بخشد. به هر حال موسی(ع) پس از دریافت فرمان نبوت باید سند آن را هم دریافت دارد؛ لذا در همان شب پر خاطره، موسی(ع) دو معجزۀ بزرگ از خدا دریافت داشت. قرآن این ماجرا را بیان می‌کند: خداوند از موسی سؤال کرد: «چه چیز در دست راست تو است ای موسی»؟![۴۶] این سؤال ساده که توأم با لطف و محبت است علاوه بر اینکه موسی را که طبعاً در آن حال غرق طوفان‌های روحانی شده بود آرامش بخشید، مقدمه‌ای بود برای بازگو کردن یک حقیقت بزرگ. موسی در پاسخ «گفت این قطعه چوب عصای من است»[۴۷]. و از آنجا که مایل بود سخنش را با محبوب خود که برای نخستین بار در را به روی او گشوده است ادامه دهد، و نیز از آنجا که شاید فکر می‌کرد تنها گفتن این عصای من است کافی نباشد، بلکه منظور بازگو کردن آثار و فوائد آنست، اضافه کرد: «من بر آن تکیه می‌کنم و برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرو می‌ریزم علاوه بر این فوائد و نتایج دیگری نیز در آن دارم»[۴۸]. البته پیدا است، عصا برای صاحبان آن چه فوایدی دارد، گاهی از آن به عنوان یک وسیلۀ دفاعی در مقابل حیوانات موذی و دشمنان استفاده می‌کنند، گاهی در بیابان سایبان به توسط آن می‌سازند، گاه ظرف به آن بسته و از نهر عمیق آب می‌کشند. به هر حال موسی در تعجب عمیقی فرو رفته بود که در این محضر بزرگ این چه سؤالی است و من چه جوابی می‌گویم، آن فرما‌ن‌های قبل چه بود؟ و این استفهام برای چیست؟

«به موسی ندا داده شد که عصایت را بیفکن، و هنگامی که موسی عصا را افکند، به آن نگاه کرد دید همچون ماری است که با سرعت و شدت حرکت می‌کند، موسی ترسید و به عقب برگشت و حتی پشت سر خود را نگاه نکرده!»[۴۹]. روزی که موسی این عصا را برای خود انتخاب کرد تا هنگام خستگی بر آن تکیه کند و برای گوسفندان برگ‌های درختان را بریزد باور نمی‌کرد که در درونش چنین قدرت بزرگی به فرمان خدا نهفته باشد، و این عصای سادۀ چوپانی کاخ‌های بیدادگران را بلرزه در آورد، و چنین است موجودات این جهان که گاه در نظر ما کوچکند اما استعدادهای بزرگی در درون نهفته دارند که به فرمان خدا آشکار می‌گردد. در این هنگام بار دیگر موسی ندا را شنید که به او می‌گوید: «برگرد و نترس تو در امان هستی»[۵۰].[۵۱] موسی می‌بایست به این حقیقت آشنا شود که در محضر پروردگار امنیت مطلق حکمفرما است، آنجا جای ترس و خوف نیست.

معجزۀ نخستین آیتی از وحشت بود، سپس به او دستور داده می‌شود که به سراغ معجزۀ دیگرش برود که آیتی از نور و امید است و مجموع آن دو ترکیبی از «انذار» و «بشارت» خواهد بود، به او فرمان داده شد «دست خود را در گریبانت فروبر و بیرون آور، هنگامی که خارج می‌شود سفید و درخشنده است، بدون عیب و نقص»[۵۲]. این سفیدی و درخشندگی بر اثر بیماری برص و مانند آن نبود، نوری بود الهی که کاملاً تازگی داشت. مشاهدۀ این خارق عادت عجیب، در آن شب تاریک و در آن بیابان خالی، موسی را سخت تکان داد، و برای اینکه آرامش خویش را باز یابد دستور دیگری به او داده شد و دستور این بود: «دست‌هایت را بر سینه‌ات بگذار تا قلبت آرامش خود را باز یابد»[۵۳]. سپس همان ندا به موسی گفت: «این دو دلیل روشن از پروردگارت به سوی فرعون و اطرافیان او است که آنها قوم فاسقی بوده و هستند»[۵۴]. آری این گروه از طاعت پروردگار خارج شده‌اند، و طغیان را به حد اعلی رسانده‌اند، وظیفه تو است که آنها را نصیحت کنی و اندرز گویی، و اگر مؤثر نشد با آنها مبارزه نمایی.[۵۵]

به دنبال پیشنهاد اطرافیان فرعون جمعی از مأموران زبده به شهرهای مختلف مصر روان شدند و در هر جا ساحران ماهر را جستجو کردند، «سرانجام جمعیت ساحران برای وعده‌گاه روز معینی جمع‌آوری شدند»[۵۶]. و به تعبیر دیگر آنها را برای چنان روزی از قبل آماده کردند تا در موعد معین به میدان مبارزه گسیل شوند. منظور از «روز معین» آنچنان که از آیات سورۀ اعراف استفاده می‌شود یکی از روزهای عید معروف مصریان بوده که موسی(ع) آن را برای مبارزه تعیین کرد، و هدفش این بود که مردم فرصت بیشتری برای حضور در صحنه داشته باشند؛ زیرا اطمینان به پیروزی خود داشت، و می‌خواست قدرت آیات الهی، و ضعف فرعون و دستیارانش بر همگان آشکار گردد، و نور ایمان در دل‌های گروه بیشتری بدرخشد. از مردم نیز برای حضور در این میدان مبارزه دعوت شد: «و به مردم گفته شد آیا شما در این صحنه اجتماع می‌کنید؟!»[۵۷]. این تعبیر نشان می‌دهد که مأموران فرعون در این زمینه بسیار حساب شده کار می‌کردند، آنها می‌دانستند اگر مردم را اجبار به حضور کنند، ممکن است واکنش منفی نشان دهند،؛ چراکه هر کس فطرتاً از اجبار گریزان است؛ لذا گفتند چنانکه تمایل داشته باشید در این جلسه حضور پیدا کنید و قطعاً این طرز بیان افراد زیادتری را به آن جلسه کشانید. و به مردم گفته شد «هدف این است که اگر ساحران پیروز شوند که پیروزی آنها پیروزی خدایان ما است ما از آنان پیروی کنیم»[۵۸]. و آنچنان صحنه را گرم و داغ نماییم که دشمن خدایان ما برای همیشه از میدان بیرون رود!

روشن است که وجود تماشاچیان بیشتر، که ارتباط و پیوند با یک طرف مبارزه دارند هم مایه دلگرمی آنها است و به آنها روحیه می‌دهد، و هم سبب می‌شود که آنان نهایت کوشش خود را به کار گیرند و هم در موقع پیروزی توانایی دارند چنان جنجالی برپا کنند که حریف برای همیشه منزوی شود، و هم می‌توانند از آغاز مبارزه در طرف مقابل ایجاد وحشت کنند. آری مأموران فرعون با این امیدها مایل بودند مردم را در صحنه حاضر کنند و موسی نیز حضور چنین جمعی را از خدا می‌خواست که بتواند منظور خود را به عالی‌ترین وجهی پیاده کند. اینها همه از یکسو، از سوی دیگر «هنگامی که ساحران نزد فرعون آمدند و او را سخت در تنگنا دیدند به این فکر افتادند که برترین بهره‌گیری را کرده و امتیازهای مهمی از او بگیرند، به فرعون گفتند: آیا برای ما پاداش قابل ملاحظه‌ای خواهد بود اگر پیروز شویم»[۵۹]. فرعون که سخت در این بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترین امتیازها را به آنها بدهد، بلافاصله «گفت: آری هر چه بخواهید می‌دهم، به علاوه شما در آن صورت از مقربان درگاه من خواهید بود!»[۶۰]. در واقع فرعون به آنها گفت شما چه می‌خواهید؟ یا مال است و یا مقام من هر دو را در اختیار شما می‌گذارم! این تعبیر نشان می‌دهد که قرب به فرعون تا چه حد در آن محیط و جامعه دارای اهمیت بوده که او به عنوان یک پاداش بزرگ از آن یاد می‌کند، و در حقیقت پاداشی از این بالاتر نیست که انسان به قدرت مطلوبش نزدیک گردد.

هنگامی که ساحران قول و قرارهای خود را با فرعون گذاردند و او وعدۀ پاداش و تقرب به درگاهش به آنان داد و آنها را دلگرم و مطمئن ساخت، به دنبال تهیه مقدمات کار رفتند، و در خلال مدتی که فرصت داشتند، طناب‌ها و عصاهای بسیار فراهم ساختند که ظاهراً درون آنها را خالی کرده و مادۀ شیمیایی مخصوصی (همچون جیوه) که در برابر تابش آفتاب سبک و فرار می‌شود در آن ریختند. سرانجام یوم موعود فرا رسید، و انبوه عظیمی از مردم در آن صحنه جمع شدند تا شاهد مبارزۀ تاریخی باشند، فرعون و اطرافیانش از یکسو و ساحران از سوی دیگر، و موسی و برادرش هارون از سوی سوم، در آنجا حضور یافتند. اما همانگونه که معمول قرآن است، این مقدمات را که از لابلای بحث‌های آینده روشن می‌شود حذف کرده وارد اصل سخن می‌گردد، در اینجا به ترسیم این صحنۀ سرنوشت‌ساز پرداخته می‌گوید: «موسی رو به سوی ساحران کرد و گفت: آنچه را می‌خواهید بیفکنید و هر چه دارید به میدان آورید»[۶۱]. از قرآن[۶۲] استفاده می‌شود این سخن را موسی هنگامی گفت که ساحران به او گفتند آیا تو پیشقدم می‌شوی و می‌افکنی یا ما؟!. این پیشنهاد موسی(ع) که از اطمینان خاطر او به پیروزی سرچشمه می‌گرفت و دلیل خونسردی او در برابر انبوه عظیم دشمنان و حامیان سرسخت فرعون بود، نخستین ضربه را بر پیکر ساحران وارد ساخت و نشان داد که موسی از آرامش روانی خاصی بهره‌مند است و به جای دیگری دل بسته و پشتگرم است. ساحران که غرق در غرور و نخوت بودند و حداکثر توان خود را به کار گرفته و به پیروزی خود امیدوار بودند «طناب‌ها و عصاهای خود را افکندند و گفتند: به عزت فرعون ما قطعاً پیروزیم!»[۶۳].

آری آنها همانند همۀ متملقان چاپلوس با نام فرعون شروع کردند و تکیه بر قدرت پوشالی او نمودند. در این هنگام چنانکه قرآن در جایی دیگر بیان کرده، عصاها و طناب‌های مخصوص به صورت مارهای کوچک و بزرگ به حرکت در آمدند[۶۴]، آنها مخصوصاً بخشی از وسایل سحر خود را از عصاها انتخاب کرده بودند تا به پندارشان با عصای موسی رقابت کنند و طناب‌ها را هم بر آن افزوده بودند که برتری خود را به ثبوت رسانند! در این هنگام غریو شادی از مردم برخاست و برق امید در چشمان فرعون و اطرافیانش درخشیدن گرفت، به گونه‌ای که از خوشحالی در پوست نمی‌گنجیدند و از مشاهدۀ این صحنۀ لذت‌بخش به وجد و سرور آمده بودند! صحنه‌ای را که ساحران به وجود آورده بودند بسیار مهم و حساب شده و هول‌انگیز بود. ساحران به ده‌ها هزار نفر بالغ می‌شدند، و تعداد وسائلی که از آن استفاده کردند نیز ده‌ها هزار وسیله بود، و با توجه به اینکه در آن عصر، ساحران آزموده و مجرب در مصر فراوان بودند این موضوع جای تعجب نیست. به خصوص اینکه قرآن می‌گوید[۶۵]: صحنه به اندازه‌ای عظیم و وحشت‌انگیز بود که حتی موسی در دل کمی ترسید، هر چند طبق صریح نهج‌البلاغه ترس او به خاطر این بوده است که مردم ممکن است آنچنان تحت تأثیر این صحنه عظیم قرار گیرند که بازگرداندن آنها مشکل باشد، به هر صورت همۀ آنها حکایت از عظمت این صحنه می‌کند.[۶۶]

مخالفان و دشمنان

موسی و قارون

درباره داستان قارون و انتساب او با حضرت موسی(ع) و موضوعات دیگر مربوط به او در تواریخ و اخبار اختلافاتی وجود دارد که ما اگر بخواهیم تمامی آنها را نقل کنیم، از شیوه نگارش این کتاب خارج خواهیم شد، از این رو نخست ترجمه آیاتی را که خدای متعال در قرآن کریم درباره داستان او بیان فرموده ذکر می‌کنیم و سپس خلاصه‌ای از گفتار مفسران، روایات و تواریخ را - به طوری که دربردارنده تمامی آن‌چه در کتاب‌های معروف نقل شده باشد - برای شما ذکر خواهیم کرد. اما آن‌چه در قرآن کریم بیان شده چنین است: «همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنها طغیان و سرکشی کرد و آن قدر گنج‌ها بدو دادیم که حمل کلیدهای آن مردهای نیرومند را خسته می‌کرد. قومش بدو گفتند: آن قدر مغرور و شادمان مباش که خدا مردم مغرور را دوست ندارد و بدان چه خداوند به تو داده سرای آخرت را بجوی و نصیب و بهره خود را از دنیا (نیز) فراموش نکن و چنان‌که خدا به تو نیکی کرده، تو هم نیکی کن و فساد جویی مکن (و در صدد فساد) در روی زمین (مباش) که به راستی خداوند مفسدان را دوست نمی‌دارد. قارون گفت: این مالی را که پیدا کرده‌ام روی علم و تدبیر خودم بوده (ولی سخن او سخن نابه‌جایی بود) مگر ندانست که خدا از مردمان پیش از وی کسانی را هلاک کرد که از او نیرومندتر و ثروتمندتر بودند و (هنگام نزول عذاب) از گناه مجرمان پرسش نمی‌شود. قارون (روزی) با زیور و تجمل بر قوم خویش در آمد. مردمی که زندگی دنیا می‌خواستند (و دنیا پرست بودند) گفتند: ای کاش ما هم مانند آن‌چه به قارون داده‌اند داشتیم، به راستی که او نصیبی بزرگ دارد، ولی آن کسانی که دانشمند بودند بدان‌ها گفتند: وای بر شما پاداش نیک خدا برای کسی که ایمان دارد و کار شایستهعمل صالح) کرده بهتر است و جز مردمان صابر (که در برابر سختی‌ها و در انجام دستورهای الهی صبر پیشه می‌کنند) بدان پاداش نخواهند رسید. ما قارون را با خانه (و گنج و دارایی)‌اش به زمین فرو بردیم و در آن وقت گروهی نداشت که در قبال خداعذاب الهی) یاری‌اش کنند و یاری نشد. کسانی که روز گذشته آرزوی مقام او را داشتند، گفتند: ای وای! گویی خداوند هر یک از بندگان خود را که خواهد روزی‌اش را فراخ گرداند یا تنگ سازد. به راستی اگر خدا بر ما منت نگذاشته بود، ما نیز به زمین فرو رفته بودیم. ای وای که گویی کافران هیچ‌گاه رستگار نمی‌شوند.»..[۶۷]. در این جا داستان قارون پایان می‌یابد. به دنبال آن خدای تعالی به صورت نتیجه‌گیری از سرگذشت او می‌فرماید: «این سرای آخرت را ما برای کسانی (مخصوص) مقرر می‌داریم که اراده سرکشی و فساد در زمین نداشته باشند و عاقبت (و سرانجام نیک) مخصوص پرهیزکاران است. هر کس که عمل نیک آرد (و کار نیک انجام دهد) بهتر از آن پاداش یابد (و بهره گیرد) و هر کس کار بد آرد و (عمل زشت انجام دهد) جز آن‌چه کرده است سزا نبیند»[۶۸].

اما خلاصه آن‌چه درباره قارون در تواریخ، روایات و سخنان مفسران آمده، این است: قارون پسر عموی موسی[۶۹] و از بنی‌اسرائیل بود و پس از موسی و هارون کسی در دانش و زیبایی همانند او نبود و تورات را از همه بهتر می‌خواند و صدای گرم و گیرایی داشت. ابن‌عباس گفته است: پیش از آمدن موسی، هنگامی که بنی‌اسرائیل در مصر بودند، فرعون او را فرمان‌روای بنی‌اسرائیل کرده بود. همچنین نقل کرده‌اند که او در همان زمان نسبت به بنی‌اسرائیل سرکشی و تکبر داشت. از نظر مال و ثروت هم در زمان خود بی‌نظیر بود و کسی پایه ثروتش بدو نمی‌رسید. انبارهای طلا و نقره و اندوخته‌اش به قدری زیاد بود که برای آنها کلیدهای چرمی ساخته بود؛ زیرا حمل و نقل کلیدهای آهنی برای انبار داران کار دشواری بود و با این حال می‌بایستی هنگام نقل و انتقال چندین نفر آن کلیدهای چرمی را با خود حمل کنند. برخی از مفسران گفته‌اند: وی به علم کیمیا دست یافته بود و بدین وسیله هر روز به ثروت سرشار و اندوخته طلا و نقره خویش می‌افزود و همین زیادی ثروت، موجب طغیان بیشتر او گردید تا جایی که در برابر تذکرات دوستانه و نصایح خیرخواهانه مؤمنان قوم بر طغیان خود افزود و همه آن مال و ثروت را مرهون علم و تدبیر خود دانست و در حقیقت خود را یکسره بی‌نیاز از حق تعالی پنداشت. روزی برای آن‌که قدرت خود را به مردم نشان دهد و دارایی بی‌کران خود را به رخشان بکشد، خود را به بهترین لباس و نفیس‌ترین جواهرات بیاراست و در میان جمع زیاد از نزدیکان و طرف‌داران خود با کبکبه و جلال به راه افتاد و چشم مردم را خیره کرد تا جایی که مردم ظاهربین و دنیاپرست آرزوی چنان مقام و شوکتی را کرده، اظهار داشتند که ای کاش ما همچنین مال و شوکتی داشتیم، ولی افراد حقیقت بین و دانشمندان روشن دل مرعوب آن ظواهر فریبنده نشده و چنان‌که خدای تعالی در قرآن بیان فرموده، با آنها به بحث و گفت‌وگو پرداختند.

قدرت و ثروت روز افزون قارون سبب شد تا اندک اندک به فکر مقابله با موسی(ع) برآید و سران بنی‌اسرائیل را علیه او تحریک کند و بر ضد آن حضرت به دسته‌بندی پرداخت و به همین منظور خانه وسیعی بنا کرد که خوراکی و طعام برای پذیرایی افراد در آن خانه وجود داشت و بزرگان بنی‌اسرائیل صبح و شام به خانه او می‌رفتند و غذا می‌خوردند و به گفت‌وگو و مذاکره با او می‌پرداختند و به طور خلاصه فرعون جدیدی در برابر موسی(ع) پدیدار گشته بود. موسی(ع) نیز به دلیل خویشی که با قارون داشت، با او مدارا می‌کرد و آزارهای او را بر خود هموار می‌ساخت، تا این که دستور زکات بر موسی نازل گردید و موسی کسی را برای گرفتن زکات نزد قارون فرستاد. قارون هر چه حساب کرد نتوانست خود را به پرداخت زکات راضی سازد، از این رو در صدد برآمد تا مخالفت خود را با موسی آشکار نموده و مردم را از اطراف آن حضرت پراکنده سازد. قارون گروه زیادی از بنی‌اسرائیل را در خانه خود جمع کرد و به ایشان گفت: موسی به هر چیز شما را فرمان داد و شما هم پیروی‌اش کردید، اکنون می‌خواهد اموال شما را بگیرد. حاضران گفتند: هر چه بگویی انجام دهیم. قارون گفت: فلان زن بدکار را پیش من آرید تا من ترتیب کار را بدهم. وقتی آن زن را - که صورت زیبایی داشت - نزد وی آوردند، قراری برای او گذاشت و پولی به او داد - و برخی گفته‌اند طشتی از طلا به او هدیه کرد- تا در اجتماع بنی‌اسرائیل برخیزد و موسی را به زنای با خود متهم سازد. روز دیگر بنی‌اسرائیل را جمع کرد و سپس به نزد موسی آمد و گفت: مردم جمع شده و انتظار آمدن تو را می‌کشند تا در میان آنان حاضر شوی و دستورهای الهی و احکام دینشان را برای آنها بیان کنی. موسی(ع) نزد آنان آمد و میانشان ایستاد و آنها را موعظه کرد و از آن جمله فرمود: «ای بنی‌اسرائیل هر کس دزدی کند دستش را قطع می‌کنیم. کسی که به دیگری افترا بزند، هشتاد تازیانه‌اش می‌زنیم. هر کس زنا کند و دارای همسری نباشد صد تازیانه‌اش می‌زنیم و هر کس زنای محصنه کند سنگسارش می‌کنیم.

در این وقت قارون برخاست و گفت: اگر چه خودت باشی؟ آری اگر چه من باشم. پس بنی‌اسرائیل می‌گویند که تو با فلان زن زنا کرده‌ای؟ من؟ آری. آن زن را بیاورید. وقتی او را آوردند، موسی از وی پرسید: ای زن! آیا من چنین عملی با تو انجام داده‌ام؟ و سپس او را سوگند داد که حقیقت را بگوید. آن زن تأملی کرد و گفت: «نه! اینان دروغ می‌گویند، ولی حقیقت این است که قارون پولی و وعده‌ای به من داده است تا چنین تهمتی به تو بزنم». قارون که این سخن را شنید، به سختی شرمنده شد و در برابر مردم رسوا گردید. موسی(ع) نیز سر به سجده گذارد و گریست و به درگاه خدا عرض کرد: پروردگارا! دشمن تو مرا آزرد و رسوایی مرا می‌خواست. اگر من پیامبر تو هستم انتقام مرا از او بگیر و مرا بر او مسلط گردان. خدای سبحان به موسی وحی فرمود که زمین را در فرمان تو قرار دادم هر فرمانی خواستی بده که زمین فرمان بردار تو خواهد بود. موسی(ع) رو به بنی‌اسرائیل کرد و فرمود: هم چنان‌که خدای تعالی مرا به سوی فرعون فرستاد، اکنون به سوی قارون مبعوث فرموده، پس هر که با اوست در جای خود بایستد و هر که با من است از وی کناره جوید. بنی‌اسرائیل که آن سخن را شنیدند، از نزد قارون دور شدند جز دو نفر که ایستادند. در این وقت موسی به زمین فرمان داد و گفت: ای زمین! آنها را در کام خود گیر. زمین از هم باز شد و آنها را تا زانو در خود فرو برد. برای بار دوم و سوم موسی به زمین گفت: آنها را برگیر. بار دوم تا کمر و بار سوم تا گردن در زمین رفتند و برای بار چهارم قارون با خانه و هر چه داشت در زمین فرو رفت. در هر بار قارون از موسی می‌خواست تا او را ببخشد و او را به خویشاوندی سوگند می‌داد، ولی موسی توجهی نکرده و زمین را فرمان داد تا آنها را در کام خود ببرد[۷۰].

در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که سبب خشم موسی بر قارون آن شد که چون بنی‌اسرائیل در وادی تیه گرفتار شدند و دانستند که چهل سال باید در آن بیابان سرگردان باشند، به تضرع و زاری به درگاه خدا مشغول شده و شب‌ها را به دعا و گریه و خواندن تورات می‌گذراندند. قارون تورات را از همه بهتر می‌خواند، ولی حاضر نشد با آنها در توبه شرکت کند. موسی او را دوست می‌داشت و هنگامی که به نزد وی آمد فرمود: ای قارون! قوم تو مشغول توبه هستند و تو این جا نشسته‌ای. برخیز و در توبه آنها شرکت کن وگرنه عذاب بر تو فرود آید. قارون اعتنایی به سخن موسی(ع) ننمود و او را مسخره کرد. موسی غمگین از نزد او خارج شد و در پشت قصر او بنشست. قارون دستور داد مقداری خاکستر که با خاک مخلوط بود از بالای بام بر سر آن حضرت بریزند. هنگامی که این کار را کردند، موسی به سختی خشمگین شد و نابودی او را از خدا خواست و چنان که در نقل دیگران بود، خدای تعالی زمین را در فرمان او قرار داد و موسی نیز به زمین فرمان داد تا او را در کام خود فرو برد[۷۱]. از این نقل مشخص می‌شود که جریان مزبور و داستان هلاکت قارون در وادی تیه اتفاق افتاده ولی معلوم نیست آن گنج‌های بی‌حساب و اندوخته‌ها نیز همراهش بوده یا در جای دیگر بوده و به زمین فرو رفته است و البته احتمال اول بعید است.[۷۲]

رحلت و محل دفن

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۷.
  2. فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ * أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ * قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ * وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ «نزد فرعون بروید و بگویید: ما فرستاده پروردگار جهانیانیم؛ * (و بگویید) که بنی اسرائیل را با ما بفرست * (فرعون) گفت: آیا در کودکی تو را نزد خود نپروردیم و سال‌هایی از عمرت را نزد ما نگذراندی؟ * و (آن) کار خود را که کردی، کردی و تو از ناسپاسانی» سوره شعراء، آیه ۱۶-۱۹.
  3. قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ * فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم * آنگاه چون از شما هراسیدم گریختم و خداوند به من داوری (راستین) ارزانی داشت و مرا از پیامبران گردانید» سوره شعراء، آیه ۲۰-۲۱.
  4. وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ «و (آیا) این نعمتی است که آن را بر من منّت می‌نهی که بنی اسرائیل را به بردگی گرفته‌ای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.
  5. قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ «فرعون گفت: و «پروردگار جهانیان» چیست؟» سوره شعراء، آیه ۲۳.
  6. قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «(موسی) گفت: پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست اگر اهل یقین باشید» سوره شعراء، آیه ۲۴.
  7. اقتباس از تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۲۷۰ به بعد.
  8. قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ «(فرعون) به پیرامونیان خود گفت: آیا نمی‌شنوید؟» سوره شعراء، آیه ۲۵.
  9. قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «(موسی) گفت: پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست» سوره شعراء، آیه ۲۶.
  10. قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «(فرعون) گفت: بی‌گمان پیامبری که نزد شما فرستاده‌اند دیوانه است» سوره شعراء، آیه ۲۷.
  11. قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «(موسی) گفت: پروردگار خاور و باختر و آنچه میان آنهاست اگر خرد بورزید» سوره شعراء، آیه ۲۸.
  12. قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ «(فرعون) گفت: اگر خدایی جز من بگزینی تو را زندانی خواهم کرد» سوره شعراء، آیه ۲۹.
  13. قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ «(موسی) گفت: حتّی اگر چیزی روشنگر برایت آورده باشم؟» سوره شعراء، آیه ۳۰.
  14. قَالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «(فرعون) گفت: اگر راست می‌گویی آن را بیاور» سوره شعراء، آیه ۳۱.
  15. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۳۹۶.
  16. عرائس الفنون، ص۱۱۶.
  17. قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ * يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ «(فرعون) به سرکردگان پیرامون خویش گفت: بی‌گمان این (مرد) جادوگری داناست * بر آن است که شما را با جادوی خویش از سرزمینتان بیرون براند پس چه نظر می‌دهید؟» سوره شعراء، آیه ۳۴-۳۵.
  18. قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى * فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنْتَ مَكَانًا سُوًى «گفت: ای موسی، آیا نزد ما آمده‌ای که ما را با جادوی خویش از سرزمینمان بیرون برانی؟ * ما (نیز) جادویی مانند آن برای تو می‌آوریم پس در جایگاهی هموار میان ما و خود وعده‌ای بگذار که در آن نه ما خلاف ورزیم و نه تو» سوره طه، آیه ۵۷-۵۸.
  19. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۳۹۹.
  20. علل الشرائع، ص۱۲۳- ۱۲۴.
  21. فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ «هنگامی که جادوگران آمدند به فرعون گفتند: اگر ما پیروز شویم آیا پاداشی خواهیم داشت؟» سوره شعراء، آیه ۴۱.
  22. قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «گفت: آری و بی‌گمان شما آنگاه از نزدیکان (من) خواهید شد» سوره شعراء، آیه ۴۲.
  23. قصص الانبیاء ص۱۸۸.
  24. وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ * لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ «و به مردم گفته شد: آیا شما (نیز) گرد می‌آیید؟ * شاید اگر جادوگران پیروز شوند ما از آنان پیروی کنیم» سوره شعراء، آیه ۳۹ و ۴۰.
  25. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۰۱.
  26. فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ «آنگاه آنان رسن‌ها و چوبه‌دست‌های خود را فرو افکندند و گفتند: سوگند به شکوه فرعون بی‌گمان ماییم که پیروزیم» سوره شعراء، آیه ۴۴.
  27. قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى «موسی به آنان گفت: وای بر شما! بر خداوند دروغی نبندید که شما را با عذابی نابود کند و هر کس دروغ بافد نومید خواهد شد» سوره طه، آیه ۶۱.
  28. قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَنْ يُخْرِجَاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى * فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى «گفتند: بی‌گمان این دو جادوگرند؛ بر آنند تا شما را با جادویشان از سرزمینتان بیرون برانند و آیین برتر شما را (از میان) ببرند * پس در تدبیرهایتان هم‌داستان شوید سپس در یک صف در آیید که امروز هر کس برتری یابد رستگار است» سوره طه، آیه ۶۳-۶۴.
  29. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۰۳.
  30. قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى «گفتند: ای موسی! یا باید تو بیفکنی یا ما نخستین کسی باشیم که می‌افکند» سوره طه، آیه ۶۵.
  31. قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى «گفت: (خیر) بلکه شما بیفکنید! ناگهان از (اثر) جادوی آنان به نظرش آمد که ریسمان‌ها و چوبه‌دست‌هایشان می‌شتابد» سوره طه، آیه ۶۶.
  32. اعراف (۷) آیه ۱۱۶.
  33. قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى * وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى «گفتیم: نترس! که بی‌گمان این تویی که برتری * و آنچه در کف داری بیفکن تا آنچه برساخته‌اند فرو خورد که هر چه برساخته‌اند نیرنگ جادوگری است و جادوگر هر جا آید کامیاب نمی‌گردد» سوره طه، آیه ۶۸-۶۹.
  34. مؤلف کتاب عرائس الفنون در این جا اژدهای مزبور را به اوصافی دهشت‌انگیز توصیف کرده و از جمله آن‌که می‌نویسد: عصای موسی به صورت اژدهایی در آمد که چهار پای کوتاه و سخت داشت و چون سرش را بلند می‌کرد، از بام خانه‌ها می‌گذشت. دم خود را بر هر چه می‌زد، آن را خرد کرده و می‌شکست و با پای خود سنگ‌های سخت را می‌شکست و هر چه زیر پای او قرار می‌گرفت، خرد می‌شد. چشمانش چون دو تنور آتش خودنمایی می‌کرد و از سوراخ‌های بینی‌اش باد زهرآگینی می‌وزید. میان دهانش دوازده ذراع بود و دندان‌هایی در دهانش دیده می‌شد.... البته در هیچ تاریخ معتبری ذکری از این اوصاف به میان نیامده، ولی از مجموع آیات و روایاتی که رسیده معلوم می‌شود که اژدهای مزبور بسیار مهیب و وحشتناک بوده است. (عرائس الفنون، ص۱۱۸ و ۱۱۹).
  35. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۰۵.
  36. قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى «فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم بدو گرویده‌اید؟ بی‌گمان او سردسته شماست که به شما جادو آموخته است؛ به زودی دست‌ها و پاهایتان را چپ و راست می‌برم و بر تنه‌های درخت خرما، بر دارتان می‌آویزم و بی‌گمان خواهید دانست که از ما کدام در عذاب کردن» سوره طه، آیه ۷۱.
  37. اعراف (۷) آیه ۱۲۳.
  38. قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى «فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم بدو گرویده‌اید؟ بی‌گمان او سردسته شماست که به شما جادو آموخته است؛ به زودی دست‌ها و پاهایتان را چپ و راست می‌برم و بر تنه‌های درخت خرما، بر دارتان می‌آویزم و بی‌گمان خواهید دانست که از ما کدام در عذاب کردن» سوره طه، آیه ۷۱.
  39. قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا «گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد» سوره طه، آیه ۷۲.
  40. قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ «گفتند: پروایی نیست، ما به سوی پروردگار خویش باز می‌گردیم» سوره شعراء، آیه ۵۰.
  41. إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى «ما به پروردگار خویش ایمان آورده‌ایم تا از گناهان ما و از جادویی که تو ما را بدان وادار کردی درگذرد و خداوند بهتر و پاینده‌تر است» سوره طه، آیه ۷۳.
  42. قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى «فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم بدو گرویده‌اید؟ بی‌گمان او سردسته شماست که به شما جادو آموخته است؛ به زودی دست‌ها و پاهایتان را چپ و راست می‌برم و بر تنه‌های درخت خرما، بر دارتان می‌آویزم و بی‌گمان خواهید دانست که از ما کدام در عذاب کردن» سوره طه، آیه ۷۱.
  43. فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ «آنگاه آنان رسن‌ها و چوبه‌دست‌های خود را فرو افکندند و گفتند: سوگند به شکوه فرعون بی‌گمان ماییم که پیروزیم» سوره شعراء، آیه ۴۴.
  44. «پروردگارا! ما را از شکیب سرشار کن و ما را مسلمان بمیران!» سوره اعراف، آیه ۱۲۶.
  45. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۰۶.
  46. وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى «و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟» سوره طه، آیه ۱۷.
  47. قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى «گفت: چوبه‌دست من است که بر آن تکیه می‌کنم و با آن برای گوسفندانم برگ می‌ریزم و مرا بدان نیازهایی دیگر است» سوره طه، آیه ۱۸.
  48. قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى «گفت: چوبه‌دست من است که بر آن تکیه می‌کنم و با آن برای گوسفندانم برگ می‌ریزم و مرا بدان نیازهایی دیگر است» سوره طه، آیه ۱۸.
  49. وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ «و: «چوبه‌دستت را بیفکن!» آنگاه چون در آن نگریست که مانند ماری می‌جنبد پشت‌کنان روی گردانید و بازنگشت؛ (بانگی برآمد که): «ای موسی روی آور و مترس که تو در امانی»». سوره قصص، آیه ۳۱.
  50. وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ «و: «چوبه‌دستت را بیفکن!» آنگاه چون در آن نگریست که مانند ماری می‌جنبد پشت‌کنان روی گردانید و بازنگشت؛ (بانگی برآمد که): «ای موسی روی آور و مترس که تو در امانی»». سوره قصص، آیه ۳۱.
  51. قرآن در اینجا می‌گوید (هنگامی که موسی به عشا نگاه کرد دید همچون ماری است) و در بعضی دیگر از آیات قرآن تعبیر به «ثعبان مبین» (اژدهای آشکار) شده است (سورۀ اعراف - ۱۰۷ و شعرا - ۳۲) و این تفاوت تعبیرها ممکن است بیانگر حالات مختلف آن مار باشد که در آغاز کوچک بود، و بعد به صورت اژدهایی عظیم در می‌آمد، این احتمال نیز وجود دارد که موسی نخستین بار که در وادی طور آن را دید به صورت کوچکتری بود و در مراحل بعد بزرگتر.
  52. اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ «دست در گریبان خویش فرو بر (و برآور) تا سپید بی‌آسیب بیرون آید و (در پرهیز) از بیم، بازویت را به خویش بفشر که این دو (معجزه)، دو برهان از پروردگار تو برای فرعون و سرکردگان اوست، بی‌گمان آنان قومی نافرمانند» سوره قصص، آیه ۳۲.
  53. اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ «دست در گریبان خویش فرو بر (و برآور) تا سپید بی‌آسیب بیرون آید و (در پرهیز) از بیم، بازویت را به خویش بفشر که این دو (معجزه)، دو برهان از پروردگار تو برای فرعون و سرکردگان اوست، بی‌گمان آنان قومی نافرمانند» سوره قصص، آیه ۳۲.
  54. اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ «دست در گریبان خویش فرو بر (و برآور) تا سپید بی‌آسیب بیرون آید و (در پرهیز) از بیم، بازویت را به خویش بفشر که این دو (معجزه)، دو برهان از پروردگار تو برای فرعون و سرکردگان اوست، بی‌گمان آنان قومی نافرمانند» سوره قصص، آیه ۳۲.
  55. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۴۴.
  56. فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ «آنگاه جادوگران را در وعده‌گاه روزی معیّن گرد آوردند» سوره شعراء، آیه ۳۸.
  57. وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ «و به مردم گفته شد: آیا شما (نیز) گرد می‌آیید؟» سوره شعراء، آیه ۳۹.
  58. لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ «شاید اگر جادوگران پیروز شوند ما از آنان پیروی کنیم» سوره شعراء، آیه ۴۰.
  59. فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ «هنگامی که جادوگران آمدند به فرعون گفتند: اگر ما پیروز شویم آیا پاداشی خواهیم داشت؟» سوره شعراء، آیه ۴۱.
  60. قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «گفت: آری و بی‌گمان شما آنگاه از نزدیکان (من) خواهید شد» سوره شعراء، آیه ۴۲.
  61. قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ «چون جادوگران آمدند موسی به آنان گفت: چیزی را که می‌خواهید بیفکنید، بیفکنید!» سوره شعراء، آیه ۴۳.
  62. قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ «گفتند: ای موسی! تو می‌افکنی یا ما بیفکنیم؟» سوره اعراف، آیه ۱۱۵.
  63. فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ «آنگاه آنان رسن‌ها و چوبه‌دست‌های خود را فرو افکندند و گفتند: سوگند به شکوه فرعون بی‌گمان ماییم که پیروزیم» سوره شعراء، آیه ۴۴.
  64. قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى «گفت: (خیر) بلکه شما بیفکنید! ناگهان از (اثر) جادوی آنان به نظرش آمد که ریسمان‌ها و چوبه‌دست‌هایشان می‌شتابد» سوره طه، آیه ۶۶.
  65. فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى «پس، موسی در خویش ترسی یافت» سوره طه، آیه ۶۷.
  66. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۵۶.
  67. قصص (۲۸) آیات ۷۶ - ۸۲.
  68. قصص (۲۸)، آیات ۸۳ و ۸۴.
  69. برخی او را عموی موسی و برخی دیگر او را خاله زاده آن حضرت دانسته‌اند.
  70. مجمع البیان، ج۷، ص۲۶۷ و ۲۶۸.
  71. تفسیر قمی، ص۴۹۱ – ۴۹۲.
  72. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۶۲.