دین در قرآن
دین: مجموعهای از باورها، ارزشها و نمادهای توحیدی یا غیر توحیدی
معناشناسی
معنای لغوی
واژه دِین اسم مصدر[۱]، برگرفته از ریشه "د- ی - ن" و در لغت دارای معانی گوناگون و گاه متضادی است؛ طاعت، نافرمانی، کیفر و پاداش، قضاوت، عادت و خلق و خوی از این معانیاند. واژه دین هر چند با ریشه و ساختاری مشترک بر همه این معانی دلالت دارد، کاربرد فعل مربوط به هریک از معانی با دیگری متفاوت است و با توجه به همین اختلاف در کاربرد، معانی مختلفی را میرساند؛ گاهی فعلِ برگرفته از ریشه دین، بیهیچ حرف اضافهای در معنای متعدی به کار میرود "مانند دانَهُ". در این صورت معانی "به او پاداش داد"، "او را مجازات کرد"، "از او فرمانبرداری کرد"، "او را به اطاعت در آورد" و "درباره او داوری کرد" را میرساند[۲] گاهی فعل آن همراه حرف تعدی "لام" به کار میرود "مانند دانَ لَهُ". در این صورت معنای "از او اطاعت کرد" را میرساند[۳] گاهی نیز همراه حرف تعدى "باء" "مانند دانَ بِالاسلام" به کار رفته و معنای ایمان آوردن و گرویدن "به دین و عقیدهای" را میرساند[۴]
دین به معنای اصطلاحی آن "کیش و آیین" به معنای طاعت و فرمانبرداری گرفته شده[۵] و به اعتبار انقیاد و تبعیتی که از یک آیین و شریعت میشود، به آن دین گفته میشود[۶].
برخی واژه پژوهان قرآنی ریشه "د-ی-ن" را در اصل به معنای خضوع و انقیاد در برابر برنامه یا مقرراتی معین - نه هر طاعتی - دانسته و معتقدند که معانی طاعت، تعبد، محکوم و تسلیم شدن در برابر یک فرمان، داوری، قانون، کیفر و پاداش، به آن معنای اصلی نزدیکاند، بنابراین، جزا، حساب، طاعت، عادت و جز آن، مصادیق معنای یاد شدهاند[۷].
ارتباط دین با مفاهیمی چون شریعت و ملت مورد اتفاق نیست. عموم صاحبنظران، دین را فراگیرتر از شریعت دانسته و براین باورند که "دین" بر اصول عقاید، احکام و اخلاق اطلاق میشود[۸]؛ ولی "شریعت" فقط به احکام عملی فرعی گفته میشود[۹] بر همین اساس، اصول دین همه پیامبران برخلاف شریعت آنان یکی[۱۰] و نسخ ناپذیر است[۱۱]؛ اما شریعت هر پیامبری در برخی از احکام با دیگری فرق دارد[۱۲] گروهی دیگر دین، شریعت و ملت را مترادف[۱۳] و به معنای مجموعهای از اصول و فروع وحیانی و گاه دربرگیرنده تاریخ زندگی و سیره اولیای دین دانستهاند[۱۴] بر این اساس، تفاوت دین، شریعت و ملت فقط اعتباری است.
مجموع آموزههای اعتقادی و عملی "هست و نیستها و باید و نبایدها" به اعتبار اینکه از آنها پیروی میشود، دین، به جهت اینکه املاء و نوشته میشوند، ملت و از آنجا که برای انسان تشریع شدهاند، شریعت خوانده میشوند[۱۵].
واژه دین در اصطلاح رشتههایی چون فلسفه دین، جامعهشناسی دین و روانشناسی دین در برابر noigiler به کار میرود. تعریف اصطلاحی دین در این حوزهها مورد اتفاق نیست. انبوهی از تعاریف وجود دارند که به رغم مشابهتهایی چند، یافتن یک مخرج مشترک برای همه آنها، حتى ارائه فهرست ناقصی از آنها عملاً ناممکن است. تعاریف یاد شده نمایانگر نگرشهایی بسیار متفاوت و گاه غیر قابل جمعاند[۱۶] این وضعیت از یک سو زاییده نگرشهای گوناگون به دین و از سوی دیگر برخاسته از تنوع فراوان چیزی است که به نام دین شناخته میشود؛ به گونهای که از یکتاپرستی گرفته تا روح پرستی، بتپرستی، پرستش اجرام آسمانی، اعتقاد به رب النوعها و نیروهای جادویی و تقدیس برخی حیوانات و اشیاء همگی به نام "دین" شناخته میشوند[۱۷] از آنجا که ارائه تعریفی فراگیر از آنچه به نام دین شناخته میشود، نه امکانپذیر است نه ضرورتی دارد، تنها به دستهبندی کلی تعاریف و بيان تعریف مورد نظر خویش میپردازیم[۱۸].
معنای اصطلاحی
مفهوم اصطلاحی دین با دو رویکرد برون دینی "بدون توجه به آموزههای دین" و درون دینی "بر اساس آموزههای خود دین" تعریف شده است:[۱۹]
- رویکرد برون دینی: در این رویکرد، دین به مثابه یکی از نیازها و لوازم جدا ناشدنی زندگی انسان دانسته و غالباً با رویکرد جامعه شناختی و روان شناختی به تحلیل کارکرد گرایانه آن پرداخته میشود. نادیده گرفتن ماهیت الهی وحیانی دین و در نتیجه، تقدسزدایی از آن، همچنین به تعبیر "جان هیک"، بر ساخته بودن تعاریف، از چالشهای جدی این رویکرد است. در تعاریف برون دینی، عمدتاً دین از مؤلفههای اصلی فرهنگ و زاییده ذهن بشر و جامعه پنداشته میشود که در فرایند حیات جمعی و برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی و روانی انسان پدید آمده است، برای همین، ابتدا نیازهای بشری شناسایی، آن گاه دین با توجه به کارکرد آن در برآوردن این نیازها تعریف میشود. تعاریف مبتنی بر این رویکرد هر چند هر یک، بُعدی از ابعاد دین را بیان میکند، از ترسیم سیمای کامل آن، به ویژه ادیان وحیانی ناتواناند.
- رویکرد درون دینی: در این رویکرد، با توجه به خاستگاه الهی دین و بر اساس آموزهها و منابع اصیل دینی، به تعریف آن پرداخته میشود. رویکرد درون دینی که بیشتر مربوط به متکلمان الهی است، به سبب توجه به "ماهیت وحیانی"دین و آموزههای آن از دقت و درستی بیشتری برخوردار است، زیرا اساساً برای تعریف درست یک دین باید آموزههای آن را به دقت شناخت و آنها را بر اساس منابع اصیل آن دین تعریف کرد.
در رویکرد درون دینی، ادیان ابتدا به دو دسته بزرگ الهی و بشری قسمت میشوند؛ ادیان الهی، ماهیت وحیانی و ریشه در غیب دارند و انسان، فقط دریافتکننده آن بوده و هرگز در ساخت و ساز آن نقشآفرین نیست[۲۰]؛ ولی ادیان بشری، بازتاب نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی آدمی - براساس شناخت خود او از آنها - و پدید آمده انسان و عمدتاً دارای درونمایه بتپرستی و اعتقاد به نیروهای جادویی است
از سوی دیگر، ادیان الهی موجود نیز به دین حق و دین باطل قسمت میشوند؛ دین حق دارای باورها، ارزشها، هنجارها و مناسک درست، مطابق با واقع و برخوردار از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار خویش است، درحالی که آموزههای دین باطل در گذر زمان، دستخوش تغییر و تحریف گشته و با فاصله گرفتن از آموزههای اصلی با خرافه و اباطیل درهم آمیختهاند[۲۱]، بنابراین، دین الهیِ بر حق، برخاسته از اراده تشریعی خداست که در قالب مجموعه گستردهای از معارف و در حوزههای معینی مانند باورها، ارزشها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادها ارائه و از راه وحی در اختیار انسان قرار داده شده است تا زندگی او را برای رسیدن به هدف آفرینش هدایت کند[۲۲][۲۳].
دین در قرآن
واژه دین دست کم ۹۱ بار در قرآن کریم آمده است: ۶۱ بار در معنای اصطلاحی یا نزدیک به آن برای نمونه: ﴿يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ﴾[۲۴]، ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ﴾[۲۵]، ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۲۶]، ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِيلِ﴾[۲۷]، ﴿فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ ﴾[۲۸]، ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَلَوْلا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴾[۲۹]، ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[۳۰] و ۱۸ بار و اغلب با ترکیب ﴿يَوْمِ الدِّينِ ﴾ به معنای جزا "کیفر و پاداش" برای نمونه: ﴿يَوْمِ الدِّينِ ﴾[۳۱]، ﴿يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ ﴾[۳۲]، ﴿هَذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ﴾[۳۳]، ﴿وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴾[۳۴] و ۱۲ بار به معنای طاعت و انقیاد به کار رفته است برای نمونه: ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾[۳۵]، ﴿إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَأَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[۳۶]، ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾[۳۷]، ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ ﴾[۳۸][۳۹].
قرآن کریم در معنای اصطلاحی با کاربردی نسبتاً گسترده، واژه دین را درباره ادیان بر حق و تحریف شده الهی ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً ﴾[۴۰]، ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِيلِ﴾[۴۱]، ﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ﴾[۴۲]، ادیان بشری شرکآمیز و آیین بتپرستی ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[۴۳]، ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[۴۴]. نیز بخشی از آموزههای دینی ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾[۴۵] به کار برده است. بر همین اساس، واژه دین در کاربردهای قرآنی به تنهایی و بیهیچ قرینهای، بار مثبت یا منفی ندارد و درباره ادیان الهی و ادیان بشری یکسان به کار میرود[۴۶].
ادیان یاد شده در قرآن کریم را میتوان به سه دسته کلی قسمت کرد: قرآن کریم ابتدا به روایت بخشهای برجستهای از تاریخ ادیان توحیدی و آموزههای آنها به عنوان یک جریان واحد تاریخی پرداخته است. این جریان در فرایند تکاملی همراه زندگی نخستین انسان و اولین پیامبر الهی بر روی زمین آغاز و با دین پیامبر خاتم (ص) پایان پذیرفته است. در مرحله دوم گونههای مختلف بتپرستی و آیینهای شرکآمیز و تعالیم آنها به عنوان ادیان غیر توحیدی و جریان معارض با ادیان و آموزههای وحیانی گزارش شدهاند. دسته سوم، صورت تحریف شده ادیانِ توحیدی است. این دسته از ادیان، به عبارت دقیق، بیشتر یک پرداخت انتقادی از انحرافات اعتقادی و رفتاری یگانهپرستان در دورههای گوناگون تاریخی و آموزههای تحریف شده در یهودیت و مسیحیتِ رایج است و اغلب به همان یهودیت و مسیحیت اختصاص دارد. ابتدا به سیر پیدایش و تکامل ادیان توحیدی و سپس به کلیاتی درباره ادیان غير توحیدی میپردازیم[۴۷].
منشأ دين
منشأ دین از موضوعات مهم فلسفۀ دین و حوزۀ دین پژوهی است. نظریههای منشأ دین در دو دسته الحادی و خداگرایانه جای میگیرند. بنابر نظریۀ الحادی دربارۀ منشأ دین، سه دیدگاه و رویکرد کلان و عمده وجود دارد: دیدگاه جامعه شناختی؛ دیدگاه روانشناختی و دیدگاه اقتصادی که هر کدام از اینها مورد نقد قرار گرفته است. اما براساس نظریههای خداگرایانه، منشأ پیدایش دین، خداست و نیازهای روانی یا اجتماعی نقشی در پیدایش دین ندارند. در مورد علت دینگرایی نیز باید گفت: بنابر آیات قرآنی و روایات اسلامی علت دینگرایی فطرت و خرد انسانی است و عوامل روانی، اجتماعی و اقتصادی زمینه ساز گرایش به دین هستند[۴۸].[۴۹]
قلمرو دین
شناخت و بررسی دقیق آموزههای کتاب و سنت به خوبی نشان میدهد که هیچ شأنی از شئون زندگی انسان از قلمرو دین خارج نیست و به دیگر سخن، حیات انسان به دو بخش دنیوی و اخروی قسمت میشود که رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند و اساساً چگونگی زندگی اخروی انسان با توجه به چگونگی زندگی دنیوی او شکل میگیرد. بر این اساس، هیچ احساس، اندیشه و رفتار خرد و کلانی را نمیتوان یافت که به سبب تأثیر مثبت یا منفی آن کم یا زیاد در زندگی دنیوی و اخروی انسان مورد امر یا نهی دین قرار نگرفته باشد[۵۰].
اصول دین
اصول دین در برابر فروع دین عبارت است از اعتقاداتی که باید براساس دلیل و استدلال به آنها معتقد و تسلیم شد که عبارتاند از توحید، نبوت، معاد، امامت و عدل. البته دو مورد آخر از اصول مذهب شیعه است[۵۱].
ادیان توحیدی
دین حضرت آدم (ع)
قرآن کریم درباره نبوت حضرت آدم (ع) و دین او بیان صریحی ندارد؛ اما مواردی مانند خلیفه خدا بودن وی در زمین[۵۲]، سخن گفتن خدا با او[۵۳] و نام بردن از وی در کنار حضرت نوح (ع) و آل ابراهيم و آل عمران به عنوان برگزیده خدا[۵۴] دلیل پیامبری آن حضرت معرفی شده است[۵۵]. برخی روایات از نزول کتاب آسمانی "۱۰ صحیفه" بر حضرت آدم (ع) خبر دادهاند[۵۶]. آیات قرآن کریم نیز بر نزول مجموعهای از معارف وحیانی بر حضرت آدم (ع) دلالت میکنند. آیاتِ بیانگر آموزههای دریافتی حضرت آدم (ع)، محتوای کلی دین آن حضرت را نشان میدهند. براساس این آیات، پیروی از هدایت "دین" الهی مانع گمراهی و تیره بختی و رویگردانی از یاد خدا مایه سختی زندگی و نابینا محشور شدن در قیامت است[۵۷]. خداوند مجموعهای از معارف وحیانی را در اختیار حضرت آدم (ع) قرار داد که صورت ساده و ابتدایی و در عین حال بنیادیترین اصول یک دین توحیدی را به تصویر میکشند[۵۸].
دین حضرت نوح (ع)
شماری از مفسران در تفسیر آیه ۲۱۳سوره بقره براین باورند که انسانها پس از حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح (ع) و زندگی اجتماعی سادهای داشتند و عموماً براساس فطرت بشری میزیستند تا اینکه به تدریج خودبرتربینی و برتری جویی، استثمار دیگران، بتپرستی، اختلافات طبقاتی و در نهایت درگیریهای اجتماعی پدید آمدند[۵۹] و در زمان حضرت نوح (ع) با فساد و تباهی میان مردم گسترش یافت[۶۰].[۶۱]
توحید و یگانهپرستی از میان مردم رخت بربست و بتپرستی رواج یافت[۶۲]. کسانی که ثروت و فرزندان بیشتری داشتند به استثمار و بهرهکشی از ناتوانان پرداختند. عدالت برچیده شد و توانمندان براساس خواهشهای نفسانی خویش بر مردم حاکم شدند. در چنین اوضاع اجتماعی و دینی، حضرت نوح (ع) با کتاب و دین و شریعت الهی برانگیخته شده و با انذار و تبشیر، مردم را به باورها و ارزشهای توحیدی فراخواند[۶۳].[۶۴].[۶۵]
دین حضرت هود (ع)
حضرت هود (ع) پیامبر قوم عاد بود. مستقيماً وحی دریافت میکرد و دارای آموزههای دینی و معجزه بود. قرآن کریم درباره اینکه حضرت هود (ع) پیرو دین حضرت نوح (ع) بود یا اینکه دین و کتاب آسمانی جداگانهای داشت، سخنی نگفته است؛ اما برخی گزارشهای تاریخی[۶۶] و نیز روایات[۶۷] نه چندان معتبر[۶۸] برای آن حضرت دین و کتاب آسمانی یاد کردهاند. بر اساس برخی احادیث، حضرت نوح (ع) آمدن حضرت هود (ع)، تکذیب وی به وسیله قوم عاد و نابودی آنان با عذاب الهی (صاعقه) را خبر داده بود[۶۹]. یگانهپرستی و نفی الوهیت خدایان دیگر از آموزههای کانونی حضرت هود (ع) بود[۷۰].[۷۱]
دین حضرت صالح (ع)
حضرت صالح (ع) و قوم ثمود پس از حضرت هود (ع) و پیش از ابراهیم خلیل (ع) میزیستهاند. درباره فعالیتهای تبلیغی حضرت صالح (ع) در میان مردمانی دیگر گزارشی در دست نیست. حضرت صالح (ع) از وحی الهی برخوردار بود[۷۲] و در میان قوم ثمود رسالت داشت[۷۳] درباره کتاب آسمانی آن حضرت و نام آن و نیز درباره اینکه وی پیرو دین حضرت نوح (ع) بود یا نه، گزارشی در دست نیست. آموزههای دینی حضرت صالح (ع) عمدتاً از عقاید خداشناختی و شماری از ارزشهای توحیدی تشکیل میشدند. دعوت به یگانهپرستی و نفی دیگر خدایان از آموزههای محوری حضرت صالح (ع) بود. دعوت به تقوای الهی[۷۴]، پیروی نکردن از شاعران[۷۵] و زوالپذیری نعمتهای الهی در نتیجه گناهان و نافرمانی خداوند[۷۶] از دیگر آموزههای دین حضرت صالح (ع) بودند[۷۷].
دین حضرت ابراهیم (ع)
شریعت ابراهیم برپایه یکتاپرستی و اخلاص و نفی شریک برای خدا بنا شده و از احکام آن، نماز، ختنه، کوتاه کردن شارب، چیدن موی زاید زیر بغل، تراشیدن زهار، بنای خانه خدا و حج و مناسک آن است[۷۸] و همه پیامبران همعصر ابراهیم تا زمان موسی(ع) تابع شریعت او بودهاند[۷۹].
آیین ابراهیم بر محور توحید ویکتاپرستی دور میزند، خداوند بارها دین توحید را به دین ابراهیم و دین حنیف و دین فطرت وصف کرده و پیامبر اسلام را پیرو آیین او دانسته است[۸۰].
گرچه در بخش احکام، دین مقدس اسلام از شریعت ابراهیم(ع) کاملتر و جامعتر است، امّا از پاره ای آیات استفاده میشود که شرایع و احکام اسلام همه از آن فطریاتی سرچشمه میگیرد که ابراهیم به زبان تشریع بیان کرده است و هر عملی که موافق فطرت بود مورد امر، و عملی که مخالف فطرت بود، مورد نهی قرار داده بود[۸۱].[۸۲]
دین حضرت شعیب (ع)
حضرت شعیب (ع) در میان مردم مَدیَن که امروزه به آن معان گفته میشود، مبعوث شد. ایشان شریعت مستقلی نداشته و قوم خود را به آیین حضرت ابراهیم (ع) میخوانده است. قرآن کریم نامی از کتاب آسمانی و معجزه شعیب نبرده است.
حضرت شعیب (ع) در آغاز مردم را به توحید و پس از آن به پرهیز از مفاسد گوناگون اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی دعوت کرد. دعوت به یگانهپرستی و نفی دیگر خدایان از آموزههای محوری حضرت شعیب (ع) بود[۸۳]. آن حضرت از مردم خواست آمرزش گناهان خود را از خدای یگانه خواسته و با ایمان به دعوت توحیدی وی و انجام عمل صالح به سوی خداوند توبه و بازگشت کنند و در ادامه برای ترغیب آنان، از رحمت و محبت خدا نسبت به آنان سخن گفت. توحید در الوهیت و ربوبیت، نامحدود بودن علم الهی، توکل بر خدا[۸۴]، داوری نهایی و عادلانه خدا میان کافران و مؤمنان[۸۵]، آگاهی خدا از اعمال بندگان و منشأ توفيق بودن او[۸۶] و حتمی بودن وعده خداوند و شکست ناپذیری او[۸۷] آموزههای خداشناختی دیگریاند که در تعالیم حضرت شعیب (ع) به چشم میخورند[۸۸].
دین حضرت موسی (ع)
حضرت موسی (ع) حدود سال ۱۳۰۰ پیش از میلاد مبعوث شد[۸۹] نام کتاب آسمانی او تورات است که همانند قرآن و انجیل و پیش از آن دو برای هدایت مردم از سوی خدا نازل شده است. آموزههای دینی حضرت موسی (ع) در مقایسه با تعالیم پیامبران پیش از وی از گستردگی و تنوع بیشتری برخوردار است. دین حضرت موسی (ع) به معنای مجموعه تعالیم وحیانی نازل شده بر وی در طی چند دهه پدید آمد.
قرآن کریم، گاه با برخی اوصاف کلی و گاه با یادکرد پارهای از احکام و آموزههای اخلاقی و اعتقادی مشخص، تصویری نسبتاً كامل، از ویژگیهای عمومی و محتوای تورات و تعالیمِ دین حضرت موسی (ع) را به دست میدهد. توحید در ربوبیت، الوهیت و عبودیت، نخستین آموزههای وحیانی نازل شده بر حضرت موسی (ع) و اصلیترین آنها بود[۹۰]، چنان که دعوت به پرستش خدای یگانه و نفی خدایان دروغین آموزه بنیادین دیگری در دین حضرت موسی (ع) است[۹۱]. برخی دیگر از آموزها عبارتاند از: پرهیز از اتکال بر غیر خدا[۹۲]، معادشناسی[۹۳] و ...[۹۴].
دین حضرت عیسی (ع)
بعثت و دین حضرت عیسی (ع)، استمرار رسالت حضرت موسی (ع)[۹۵] و در نتیجه حضرت عیسی (ع) و انجیل تصدیق کننده تورات و تعالیم وحیانی حضرت موسی (ع) است[۹۶]. افزون بر تعالیم تورات و شریعت حضرت موسی (ع)، آیین و کتاب آسمانی حضرت عیسی (ع) هم در حد خود آموزههایی جداگانه داشته است مانند:
- توحید در ربوبیت و عبودیت و معرفی آن به عنوان صراط مستقیم و دعوت به تقوای الهی از آموزههای مهم و کلیدی حضرت عیسی (ع) است:[۹۷].
- نبوت: حضرت عیسی (ع) خود را پیامبر خدا میخواند و حواریان نیز به این موضوع ایمان داشتند[۹۸]. اعتقاد به الوهیت و پسر خدا بودن وی بعدها پدید آمد.
- معاد: عهد جدید، در مقایسه با عهد قدیم بیشتر به بحث معاد و جهان پس از مرگ پرداخته است، هر چند آموزههای آن در سنجش با قرآن کریم بسیار ناچیز است.
- جهاد: یکی دیگر از آموزههایی که قرآن از ذکر آن در تورات و انجیل سخن میگوید، جنگ و جهاد در راه خدا و وعده حتمی بهشت از سوی او به مؤمنانی است که در این مسیر، دشمنان خدا را کشته یا خود کشته میشوند[۹۹].[۱۰۰]
دین اسلام
اسلام به معانی آشتی و تسلیم شدن است[۱۰۱]. از کاربریهای این واژه، اسلام به معنای خصوص دین پیامبر خاتم است که آخرین و کاملترین دین آسمانی است. پایههای اساسی تشکیل این دین براساس توحید، نبوّت و معاد استوار است و کسی که با صدق و راستی به یکتایی خداوند و نبوت پیامبر معترف باشد مسلمان محسوب میشود.
اندیشمندان اسلامی هدف اسلام را رساندن انسان به سعادت حقیقی در دنیا و آخرت[۱۰۲]، کسب معارف حقه، اخلاق پسندیده[۱۰۳] و برقراری عدالت در جامعه[۱۰۴] برشمردهاند. مجموعه تعلیمات اسلام از یک لحاظ به سه بخش تقسیم میگردد: اصول عقاید؛ اخلاقیات و احکام. این سه بخش خود نیز با یکدیگر مرتبط است؛ به این معنا که اعتقادات مناسب زمینه ساز پیدایش اخلاق فاضله و اخلاق فاضله نیز با احکام و تکالیف شرعی مسانخ است و این رابطه از طرف مقابل نیز وجود دارد؛ یعنی عمل به تکالیف شرعی زمینه را برای دستیابی به مراحل برتر اخلاق و به تبع آن مرتبه بالاتری از اعتقاد فراهم میکند[۱۰۵].
آیین مقدس اسلام بر اصول مترقی و متکاملی استوار است که موجب شده این آیین، دین جهانی و عقلانی و جاودانی گردد مانند: جامعیت اسلام؛ جاودانگی و پویایی اسلام؛ برقراری عدالت؛ اعتدال و میانهروی؛ هماهنگی با فطرت انسانی؛ هماهنگی با عقل؛ سهولت و سادگی؛ انسجام و استحکام درونی؛ سازگاری دین و دنیا؛ اشتمال بر اصول مترقی سیاسی و اقتصادی؛ خاتمیت[۱۰۶].
دین جهانی یا منطقهای بودن ادیان الهی
برخی مفسران با استناد به بعضی از آیات قرآن، پیامبران اولوالعزم را دارای دین جهانی دانستهاند. براساس این دیدگاه، پیامبران یاد شده، ۵ نفر "حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی (ع) و محمد (ص)" و دارای کتاب آسمانی، شریعت و احکام اجتماعی بودند[۱۰۷]. افزون بر ویژگیهای یاد شده، دعوت و دین آنان در زمان خود جهانی بوده و به قومی اختصاص نداشته است[۱۰۸]، در مقابل، برخی دیگر جهانی بودن دین و رسالت پیامبران اولوالعزم را نپذیرفتهاند. براساس دیدگاه سوم، رسالت و دین پیامبران اولواالعزم افزون بر جنبه قومی، صبغه جهانی هم داشت. تعالیم مربوط به توحید و نفی شرک و بتپرستی آن متوجه همه مردم و احکام و شریعت آن متوجه قوم آنان بود[۱۰۹].
اشتراک ادیان الهی
قرآن کریم همه پیامبران الهی را نماینده جریان واحدی میداند که از سوی خدای یگانه برانگیخته شدهاند و روح دعوت و محتوای رسالتْ همه آنها "دین" بر این اصل واحد مبتنی است که باید در برابر خدای یگانه تسليمِ مطلق و بیچون و چرا شد. بر همین اساس، خداوند از حضرت ابراهیم (ع) میخواهد تا در برابر او تسلیم باشد و حضرت ابراهیم (ع) نیز خود را تسلیمِ مطلق پروردگار جهانیان خوانده و فرزندانش را هم به آن سفارش میکند. حضرت یعقوب (ع) نیز فرزندان خود را به این مهم توصیه میکند[۱۱۰]. با توجه به همین مبنا همه انبیای الهی نیز مسلمان نامیده شدهاند و قرآن کریم همه ادیان توحیدی را که منشأ، هدف، ماهیت و اصول واحدی داشته و در بسیاری از فروع مانند نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر نیز مشترکاند، اسلام و آن را همان دین مورد پسند خداوند مینامد. برهمین اساس، همه پیامبران الهی موظف بودند تا نسبت به همه ادیان و انبیای پس از خود ایمان داشته باشند، زیرا همه آنان به سوی خدای یگانه و دین او فرا میخواندند و رد یکی از آنان به معنای نپذیرفتن دین الهی است[۱۱۱].
اختلاف ادیان الهی
ادیان الهی به رغم اشتراک در اصول عقاید و احکام بنیادین، دارای برخی اختلافات نیز هستند. این اختلافها چند دستهاند:
- بخشی از آنها ناشی از اراده خداست و ریشه در وحی الهی دارد. این اختلافها به اقتضای برخی مصالح، شرایط اجتماعی و ویژگی فکری و رفتاری امتهای گوناگون پدید آمدهاند. اختلافات برآمده از وحی الهی هر چند موجب نوعی تکثر و تعدد میان ادیان الهی میشود، هرگز به معنای تفاوت جوهری و متناقض بودن آنها نیست. حقیقت و اساس همه ادیان الهی یکی و همان اسلام به معنای تسلیم بودن در برابر خداوند با حوزه وسیعی از آموزههای مشترک اعتقادی، احکام و اخلاق است.
- اختلافاتی که به سبب سرکشی، هواپرستی و منافع شخصی مردم، به ویژه از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است[۱۱۲].
- اختلافات ناشی از تحریفگری گروهی از علمای اهل کتاب. آنها مطالب خودساخته را به خدا نسبت داده و کتاب خدا معرفی میکردند[۱۱۳]، آنان همچنین بخشی از آموزههای وحیانی را از بین برده یا به گونهای دیگر تفسیر میکردند. همه این موارد موجب پیدایش اختلافات و فرقهها و عقاید متضاد دینی میشدند[۱۱۴].
ادیان غیر توحیدی
ادیان غیر توحیدی از آغاز پیدایش تاکنون گونههایی بسیار متفاوت و متنوع به خود دیدهاند؛ اما قرآن کریم تنها به نمونههای محدودی از آن مانند بتپرستی و پرستش اجرام آسمانی و برخی پادشاهان پرداخته است. این موضوع از یک سو با جغرافیای سرزمینهایی که ادیان و پیامبران الهی در آنجا ظهور و بروز یافتند در ارتباط است و از سوی دیگر بسیاری از گونههای بتپرستی و آیینهای شرکآمیز به ویژه نمونههای مشهوری چون بودایی، هندو و کنفوسیوس در دوران پیامبرانی مانند حضرت نوح، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت ابراهیم و حضرت موسی (ع) نبودهاند و تاریخ پیدایش آنها در نهایت به سدههای پیش از میلاد حضرت مسیح (ع) باز میگردد[۱۱۵].
تاریخ پیدایش ادیان شرکآمیز و آیینهای بتپرستی را میتوان تقریباً با تاریخ پیدایش آدمیان همزمان دانست[۱۱۶]. برخی روایات که این تاریخ را به دوران پس از مرگ حضرت آدم (ع) رساندهاند، مؤید این معنایند[۱۱۷]؛ اما یادکرد صریحِ قرآن درباره وجود آیین بتپرستی مربوط به دوران حضرت نوح (ع) است.
قرآن کریم از گونههای ادیان غیر توحیدی یاد کرده است مانند: بُتپرستی[۱۱۸]؛ گاوپرستی[۱۱۹]؛ پرستش اجرام آسمانی[۱۲۰]؛ پرستش پادشاهان[۱۲۱].[۱۲۲]
مفهوم «دین» در کاربریهای قرآنی
«دین» در کاربریهای قرآنی به دو معنا به کار رفته است:
۱. به معنای مجازات و مکافات چنانکه در آیات کریمۀ ذیل آمده است:
- ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[۱۲۳].
- ﴿وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ﴾[۱۲۴].
- ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ﴾[۱۲۵].
کاربری «دین» در این معنا در قرآن کریم معمولاً در مواردی است که کلمۀ «دین» در لفظ یا در معنا مضافالیه کلمۀ «یوم» باشد؛ لهذا در مجموع مراد از واژۀ «دین» در این نوع کاربری روز قیامت است که روز حساب و جزاء و مکافات است. روشن است که مراد از «دین» در آیۀ مورد بحث، این معنا نیست؛ زیرا نفی اکراه در «دین» به این معنا مفهوم معقولی ندارد.
۲. به معنای شریعت یا نظام حاکم بر زندگی انسان. بیشترین کاربری واژۀ «دین» در قرآن کریم بدین معناست از جمله آیۀ مورد بحث. بنابراین مراد از «دین» در آیۀ مورد بحث شریعت و نظام زندگی است، یا قانونی که آدمی برای نظم بخشی به زندگی خویش آن را میپذیرد. و خویش را بدان پایبند ساخته و در چهارچوب آن عمل میکند. در حقیقت هر انسان عاقل و متعارفی دینی دارد که با آن زندگی خویش را نظم و جهت میبخشد. در این آیه صراحتاً اعلام شده است که خداوند دین خود (نظام زندگی الهی فرستاده شدۀ توسط انبیاء) را با اکراه و جبر بر مردم تحمیل نمیکند، بلکه همانگونه که در آیات گذشته آمده بود با برهان و وجدان، زمینۀ اقناع بشر را برای پذیرش آن فراهم نموده، و بشریت را به پذیرش آن فرا میخواند. دلایل و قرائنی که بر کاربری دین در آیۀ مورد بحث به مفهومی که گفته شد - یعنی نظام زندگی که بنیاد آن بر حاکمیت استوار است بلکه همان حاکمیت است - دلالت دارند فراوان است. در اینجا به مجموعهای از این قرائن و دلایل اشاره میکنیم:
قرنیۀ اول: در خود آیۀ کریمه عبارت ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ...﴾ شاهد و قرینۀ روشنی بر ارادۀ این معنا از ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ است؛ زیرا واژۀ «طاغوت» همانگونه که در گذشته به تفصیل بیان شد بهمعنای حاکم نامشروع است، که پذیرش حاکمیت او در فرهنگ قرآن کریم خطرناکترین و شایعترین نوع شرک به شمار آمده و غالب آیات کریمۀ وارد دربارۀ شرک و نهی از آن به این نوع از شرک، که شرک در اطاعت است نظر دارند. افزون بر این در مباحث گذشته بر این نکته نیز مکرّراً تأکید شد که «ایمان» در قرآن کریم غالباً به معنای خضوع در برابر امر و نهی الهی و گردن نهادن به حاکمیت خدا به کار رفته است که در این آیه نیز ایمان در جملۀ ﴿يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ﴾ به قرینۀ مقابله با کفر به طاغوت به همین معنا بکار رفته است. بنابراین جملۀ ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾ که در این آیه بر ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ تفریع شده قرینۀ روشنی بر ارادۀ معنای نظام زندگی حاکم بر انسان - یا همان «حاکمیت» - از واژۀ دین، در جملۀ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ است.
قرینۀ دوّم: سیاق آیات پیش و پس آیۀ مورد بحث - افزون بر سیاق داخلی آیه که در بالا بدان اشاره شد - قرینۀ روشن دیگری بر ارادۀ معنای نظام حاکم بر زندگی از واژۀ «دین» در آیۀ مورد بحث است. در آیۀ پس از این آیه میخوانیم: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾[۱۲۶]. تأکید بر حصر ولایت بر مؤمنین در ذات اقدس حق تعالی، و اشاره به تعدّد اولیاءِ کافران و اینکه همۀ آن اولیاءِ ادّعایی کافران، طاغوتند، سیاق دلالت بر معنای حاکمیت را در آیۀ فوقالذکر بهوجود آورده و بر حصر حاکمیت در ذات اقدس خدای متعال دلالت دارد. آیۀ پیش از آیۀ مورد بحث نیز بر همین سیاق دلالت دارد: ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ﴾[۱۲۷]. تمام جُمل و مقاطع آیۀ کریمۀ فوقالذکر مبیّن و شارح حاکمیت حقه و کاملۀ ذات اقدس حق تعالی میباشند، توضیح مختصر این مطلب را به ترتیب جمل آیات بیان میکنیم: ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ﴾. این جملۀ شریفه چنانکه روشن است با حصر الوهیت - که متضمن حاکمیت است - در ذات اقدس حق آغاز، و بر ویژگیهای سهگانۀ این حاکمیت تأکید مینماید، این ویژگیها عبارتند از:
- نفی محدودیت ذاتی، و جاودانگی بالذات این حاکمیت ﴿الْحَيّ﴾؛
- تأکید بر نفوذ، اقتدار و سلطۀ قدرتمند و فراگیر این حاکمیت ﴿الْقَيُّوم﴾؛
- تأکید براینکه جز در چهارچوب حاکمیت خداوند ارادۀ هیچ موجودی نمیتواند در جریان امور مملکت دخل و تأثیری داشته باشد ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾؛ بنابراین اعمال قدرت در این مملکت منحصراً در اختیار اوست، و هیچ موجودی را یارای نفوذ در دایرۀ قدرت او بدون ارادۀ او نیست.
﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ﴾ همانگونه که هیچ موجودی را یارای نفوذ در دایرۀ قدرت او نیست، هیچ موجودی را نیز توان و امکان نفوذ در دایرۀ معلومات و اطلاعات نامحدود او نیست. خلاصه اینکه راه نفوذ در تشکیلات حکومتی این حاکم خواه در سیستم اعمال قدرت نامحدود او، و خواه در سیستم اطلاعات و معلومات نامحدود او بر همگان بسته است، مگر آنها که خود در این تشکیلات راه و کاری داشته و جایگاهی دارند و با إذن و اجازه و إشراف کامل حاکمیت به کار گرفته شدهاند. ﴿وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ﴾ در پایان اشاره به این حقیقت شده که مدیریت این مملکت گسترده و عریض، کار سخت و دشواری برای این حاکمیت نیست و هیچگاه حاکمیت را درمانده و خسته نمیکند ﴿وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا﴾؛ زیرا او «علی و عظیم» است، بلند مرتبه و برین جایگاه و بزرگ است. بنابر آنچه دربارۀ مضامین این آیه توضیح دادیم روشن است که سیاق این آیه نیز دربارۀ مسئلۀ حاکمیت خدا و ویژگیها و ابعاد آن است که قرینۀ دوّم در تأیید مراد مذکور از واژۀ «دین» در آیۀ مورد بحث است.[۱۲۸]
۱. قال تعالی: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ﴾[۱۲۹]. از ذیل آیه ﴿فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ﴾ استفاده میشود که مراد از ﴿فَإِنِ انْتَهَوْا﴾ انتهاء از ظلم است؛ بنابراین معنای «فتنه» که در صدر آیه آمده نیز معلوم میشود: ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾؛ زیرا روشن میشود که مراد از فتنه همان ظلم و تعدّی به حقوق مردم است که در آیۀ قبل به نمونهای از آن - که اخراج مردم از خانه و کاشانه و دیار و وطن است - اشاره شده است. بنابراین معنای صدر آیه چنین میشود: و قاتلوهم حتى لا يكون ظلم و يكون الدّين - اي الحكم - لله و ذلك بقيام العدل و القسط بين الناس. با آنان پیکار کنید تا ستمی باقی نماند و قانون و نظام و فرمانروایی تنها از آنِ خدا باشد؛ یعنی نظام عدل و قسط بپا گردد». همان عدل و قسطی که در قرآن کریم مأموریت اصلی ادیان الهی و بالخصوص نبوّت خاتم پیامبران اعلام گردیده است، ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۱۳۰]. ﴿وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ﴾[۱۳۱].
۲. قال تعالی: ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾[۱۳۲]. جملۀ ﴿وَلَهُ أَسْلَمَ﴾ تا آخر آیه اشاره به خضوع همۀ اشیاء در برابر ارادۀ خداست. در این آیه به این نکته اشاره شده که جمعی از ساکنان زمین و آسمان به طور خواسته و آگاهانه سر تسلیم و طاعت در برابر حاکمیت فراگیر ارادۀ الهی فرود آورده و جمعی ناخواسته و از سر اکراه گردن به فرمان او نهادهاند، گردن نهادن ناخواسته به حاکمیت الهی مربوط به کسانی است که به فراخوانی انبیاء به سوی خدا و سرسپاری به فرمان او پشت کرده و سر به نافرمانی نهادهاند. در این آیه تأکید شده است که آنهایی که به زعم خود سر به نافرمانی نهادهاند اگرچه به خواست خود به نظام تشریع خداوند گردن ننهادهاند، لکن ناخواسته در چهارچوب حاکمیت نظام تکوین الهی درآمده و ناگزیر محکوم قوانین طبیعی و جبری تکوینی حاکم بر جهان بوده و در برابر آن به ناچار تسلیم و خاضعاند. بنابراین معنای صدر آیه نیز روشن است: ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ﴾؛ زیرا به قرینۀ ذیل معلوم میشود که مراد از ﴿دِينِ اللَّهِ﴾ نظام تشریعی خداوند است، یعنی همان نظام زندگی سعادتمندانهای که خداوند توسط انبیاء(ع) برای ادارۀ زندگی بشر فرستاده است. بدین ترتیب روشن شد که معنای مجموع آیه چنین است: «آیا نظام و قانونی جز آنچه خدا فرستاده میجویند درحالیکه سراسر جهان از جمله خود آنان محکوم قانون تکوینی الهیاند و در برابر آن تسلیم و خاضعاند؟ اکنون که حاکمیت تکوینی الهی را ناخواسته گردن نهادهاند و بدینوسیله عملاً حقّ حاکمیت خدا را پذیرفتهاند چرا در برابر حاکمیت تشریعی خداوند سر فرود نمیآورند؟»
۳. قال تعالی: ﴿فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ﴾[۱۳۳]. روشن است که مراد از ﴿دِينِ الْمَلِكِ﴾ در ذیل آیۀ فوق همان نظام قانونی حاکم در مملکت مصر است.
۴. قال تعالی: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[۱۳۴]. در این آیه نیز روشن است که معنای ﴿دِينِ اللَّهِ﴾ شریعة الله است. و مراد از این شریعت چیزی نظیر عبادات و اذکار نیست بلکه شریعت کیفر و جزاء است که بخشی از قوانین حکومتی است؛ بنابراین ﴿دِينِ اللَّهِ﴾ در این آیه نیز به معنای نظام و شریعت حاکم بر زندگی مردم است.
۵. قال تعالی: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ...﴾[۱۳۵] تا آنجاکه فرمود: - ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ﴾[۱۳۶]
سپس فرمود: ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴾[۱۳۷] تا آنجا که فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ﴾[۱۳۸]
و سرانجام: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۳۹]. در این مجموعه از آیات روشنترین و مفصلترین توضیح و تبیین قرآنی را دربارۀ مفهوم «دین» میتوان یافت که راه را بر هرگونه ابهام یا تشکیک در این زمینه میبندد، برای وضوح بیشتر آنچه در آیات فوق در این باره آمده است مطالب بیان شده در این آیات را به ترتیب در چند بند ارائه میکنیم:
- ابتدا تأکید بر ثبوت ولایت مطلق برای ذات اقدس حق و حصر این ولایت در او شده است: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾.
- سپس دلیل بر ثبوت این ولایت مطلق و انحصاری بر همۀ اشیاء، در ذات اقدس حق بیان شده است که حیات بخشیدن او بر مردگان و قدرت مطلق اوست ﴿وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾.
- در آیۀ بعد تصریح شده که حق حکم و امر و نهی - و به طور کلی حاکمیت بر جامعۀ بشر -حق مخصوص خداوند است، و شخص یا گروه و یا منبع دیگری شایستگی چنین جایگاهی ندارد: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾.
- پس از مقدمات فوق الذکر - که در آن حصر حاکمیت و ولایت مطلق در همۀ جهان هستی، با برهان، بیان و اثبات شد - بر حصر حاکمیت در جامعۀ بشر نیز در ذات اقدس حق، تأکید شده و به تشریع نظام زندگی که از لوازم و آثار و وظایف حاکمیت الهی است اشاره شده، و با تبیین تشریع دین بهوسیله خدا در طول تاریخ زندگی بشر، وظیفهای که به عهدۀ انبیاء از نوح(ع) تا محمد(ص) در جهت تبیین و اجرای آن در میان جوامع بشری گذاشته شده بیان گردیده است.
﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى...﴾ و سرانجام مأموریتی که در این راستا به طور ویژه بر عهدۀ خاتم پیامبران محمد مصطفی(ص) گذاشته شده تبیین شده، و به رسول خاتم دستور داده شده که خود و مأموریت الهی خود را برای مردم تبیین و اعلام کند: ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ...﴾ بخش آخرین این آیه به روشنی مفهوم و مراد از دین در ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ﴾ را تبیین، و معلوم میکند که این دین همان آئین عدل است، که حاکم نخستین و مطلق جهان برای ادارۀ شئون جامعۀ بشر و برقراری نظم عادلانه به دست پیامبر اکرم(ص) فرستاده و او را مأمور اجرای آن نموده است. بنابر آنچه تاکنون بیان کردیم معلوم شد، قرائن بسیاری وجود دارد که مراد و مقصود را از «دین» در آیۀ کریمۀ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ همان نظام زندگی و نظم عادلانۀ حاکم بر جامعۀ بشر معیّن و مشخص میکنند[۱۴۰].
منابع
- فرهنگ قرآن
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری
- فرهنگ شیعه
- ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱
- دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳
- کوشا، محمد علی، مقاله «اسلام»، دانشنامه معاصر قرآن کریم
- اللهبداشتی، علی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام خمینی ج۱
- اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم
- اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۲
پانویس
- ↑ التحقيق، ج۳، ص۲۸۷-۲۹۰؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۹، «دین».
- ↑ الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۸-۲۱۱۹؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۹-۱۷۰؛ مفردات، ص ۱۷۵، «دین».
- ↑ العین، ج۸، ص۷۳؛ الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۹، «دین».
- ↑ الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۹؛ لسان العرب، ج۱۳، ص ۱۶۹؛ فرهنگ معاصر، ص ۲۱۲.
- ↑ مفردات، ص۱۷۵؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۹، «دین».
- ↑ مفردات، ص ۱۷۵، «دین».
- ↑ التحقيق، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ نثر طوبی، ج۱، ص۲۷۱-۲۷۲؛ ج۲، ص۴.
- ↑ نثر طوبی، ج۲، ص۴؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص۱۳۰؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۶.
- ↑ لسان العرب، ج۸، ص۱۷۶، «شرع».
- ↑ مفردات، ص۴۵۰، «شرع»؛ المیزان، ج۵، ص۳۵۰؛ الموسوعة الذهبية، ج۴۰، ص۵۹۸.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۳۵۰-۳۵۱؛ المنیر، ج۶، ص۲۱۸؛ نک: شریعت در آیینه معرفت، ص۱۱۸-۱۱۹.
- ↑ نک: نثر طوبی، ج۲، ص۴.
- ↑ نک: قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۴۳۹، ۴۴۱؛ گستره شریعت، ص۲۵.
- ↑ کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۸-۱۰؛ الموسوعة الذهبيه، ج۴۰، ص۵۹۶؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۵.
- ↑ نک: فرهنگ و دین، ص۲۰۲-۲۰۳؛ جامعهشناسی دین، ص۲۶-۴۱؛ دینپژوهی، ج۱، (دفتر اول)، ص۸۴-۹۳.
- ↑ نک: دینشناسی، ص۲۵.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۰۷.
- ↑ فلسفه دین، رشاد، ص۲۰-۲۳.
- ↑ دینشناسی، ص۲۶.
- ↑ نک: دینشناسی، ص۲۸.
- ↑ نک: دینشناسی، ص۲۷-۲۸.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۷- ۲۰۹.
- ↑ که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید؛ سوره بقره، آیه: ۱۳۲.
- ↑ و با آنان نبرد کنید تا آشوبی برجا نماند و تنها دین خداوند بر جای ماند، پس اگر دست از (جنگ) بازداشتند (شما نیز دست باز دارید که) جز با ستمگران دشمنی نباید کرد؛ سوره بقره، آیه:۱۹۳.
- ↑ در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست؛ سوره بقره، آیه: ۲۵۶.
- ↑ بگو ای اهل کتاب! در دین خود ناحق غلو نورزید و از هوسهای گروهی که از پیش گمراه بودند، و بسیاری را گمراه کردند و از راه میانه به بیراه افتادند پیروی نکنید؛ سوره مائده، آیه: ۷۷.
- ↑ آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنیاش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدینگونه برای یوسف چارهگری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمیتوانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند میخواست- هر کس را که بخواهیم به پایههایی فرا میبریم و ز هر دانندهای داناتری هست؛ سوره یوسف، آیه:۷۶.
- ↑ مگر آنان را شریکهایی است که از دین آنچه را که خداوند بدان اذن نداده است برای آنان بیان داشتهاند؟ و اگر فرمان قاطع (خداوند) نبود به یقین میان آنها داوری میشد و بیگمان ستمگران را عذابی دردناک خواهد بود؛ سوره شوری، آیه:۲۱.
- ↑ دین شما از شما و دین من از من؛ سوره کافرون، آیه:۶.
- ↑ مالک روز پاداش و کیفر؛ سوره فاتحه، آیه:۴.
- ↑ میپرسند: روز پاداش و کیفر چه هنگام است؟؛ سوره ذاریات، آیه: ۱۲.
- ↑ این، پذیرایی (از) آنان در روز پاداش و کیفر است؛ سوره واقعه، آیه:۵۶.
- ↑ و آنان که روز پاداش و کیفر را راست میشمارند؛ سوره معارج، آیه:۲۶.
- ↑ بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است و در هر نمازگاهی روی خود را (به سوی او) راست گردانید و او را در حالی که دین را برای وی ناب میسازید بخوانید؛ چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز میگردید؛ سوره اعراف، آیه:۲۹.
- ↑ مگر آنان که توبه کنند و به راه آیند و به خداوند توسّل جویند و دینشان را برای خداوند، ناب گردانند؛ که اینان با مؤمنان (همراه) اند و زودا که خداوند به مؤمنان پاداشی سترگ بخشد؛ سوره نساء، آیه: ۱۴۶.
- ↑ اوست که شما را در خشکی و دریا میگرداند تا چون در کشتیها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتیها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شدهاند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود؛ سوره یونس، آیه: ۲۲.
- ↑ و چون در کشتی سوار میشوند خداوند را میخوانند در حالی که دین (خویش) را برای او ناب میگردانند و چون آنان را رهاند (و) به خشکی (رساند) ناگاه شرک میورزند؛ سوره عنکبوت، آیه:۶۵.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و «کلمه اوست» که آن را به (دامان) مریم افکند و روحی از اوست پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید و سخن از (خدای) سهگانه سر مکنید، باز ایستید که برایتان بهتر است، بیگمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمانها و زمین است او راست و خداوند (شما را) کارساز، بس؛ سوره نساء، آیه: ۱۷۱.
- ↑ بگو ای اهل کتاب! در دین خود ناحق غلو نورزید و از هوسهای گروهی که از پیش گمراه بودند، و بسیاری را گمراه کردند و از راه میانه به بیراه افتادند پیروی نکنید؛ سوره مائده، آیه: ۷۷.
- ↑ از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان میخوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمیگزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون میگردد؛ سوره شوری، آیه:۱۳.
- ↑ و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که میترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد؛ سوره غافر، آیه:۲۶.
- ↑ دین شما از شما و دین من از من؛ سوره کافرون، آیه:۶.
- ↑ بیگمان شمار ماهها نزد خداوند در کتاب وی روزی که آسمانها و زمین را آفرید دوازده ماه است؛ از آنها چهار ماه، حرام است، این است آیین استوار، در آنها به خود ستم روا ندارید و همگی با مشرکان جنگ کنید چنان که آنان همگی با شما جنگ میکنند و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است؛ سوره توبه، آیه: ۳۶.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۸- ۲۰۹.
- ↑ دینشناسی، ۳۸؛ انتظار بشر از دین، ص ۲۶.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۵۳- ۲۶۲؛ فرهنگ شیعه ص ۴۳۱.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۶۲- ۲۶۳.
- ↑ ر.ک: ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۷۲-۷۷؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۰.
- ↑ سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۹.
- ↑ سوره بقره، آیه ۳۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۲۷۷؛ نور الثقلین، ج۵، ص ۵۶۲.
- ↑ نور الثقلین، ج۵، ص۵۶۲؛ روح البیان، ج۱۰، ص۴۱۲.
- ↑ سوره طه، آیه ۱۲۳- ۱۲۴.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۱۰- ۲۱۳.
- ↑ جوامع الجامع، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷؛ الاصفی، ج۱، ص۱۰۲؛ المیزان، ج۱۰، ص۲۴۸.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۵۹- ۶۰ و سوره هود، آیه ۲۵- ۳۰.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۲۴۸.
- ↑ سوره نوح، آیه ۱- ۳ و آیه ۲۳.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ الميزان، ج۱۰، ص۲۴۸.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳؛ ص ۲۱۳- ۲۱۴.
- ↑ الكشاف، ج۲، ص۱۱۷-۱۱۶؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ شرح اصول کافی، ج۷، ص۲۰۶.
- ↑ کمال الدین، ص۲۱۶؛ بحار الانوار، ج۱۱، ص۴۶-۴۷.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۶۵.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۱۴- ۲۱۶.
- ↑ سوره نساء، آیه۱۶۳.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۷۳.
- ↑ سوره شعراء، آیه ۱۴۱- ۱۴۴.
- ↑ سوره شعراء، آیه ۱۵۱ - ۱۵۲.
- ↑ سوره شعراء، آیه ۱۴۶- ۱۵۲.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۱۶- ۲۱۷.
- ↑ علل شرایع، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۶۷، سوره آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۲۱۳.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰؛ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۱۷- ۲۱۸.
- ↑ سوره اعراف، آیه۸۵.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۸۹.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۸۹.
- ↑ سوره هود، آیه۸۸.
- ↑ سوره هود، آیه ۹۲- ۹۳.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۲۵- ۲۲۷.
- ↑ نک: المرشد الى الكتاب المقدس، ص۱۶۰.
- ↑ سوره طه، آیه ۱۱- ۱۴.
- ↑ سوره بقره، آیه ۸۳.
- ↑ سوره اسراء، آیه۲.
- ↑ سوره طه، آیه ۱۴- ۱۵.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۲۷- ۲۳۴.
- ↑ سوره بقره، آیه ۸۷.
- ↑ سوره مائده، آیه ۴۶.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۵۰- ۵۱.
- ↑ سوره مریم، آیه ۳۱.
- ↑ سوره توبه، آیه ۱۱۱.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۳۴- ۲۳۶.
- ↑ راغب اصفهانی، ابوالقاسم، المفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده اسلام؛ الصحاح، ذیل ماده اسلام.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۱/۳۸۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۴/۱۰۴.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۴۳۰.
- ↑ المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵ـ۱۵۸؛ قرآن در اسلام، ص۱۳ـ۱۴.
- ↑ کوشا، محمد علی، مقاله «اسلام»، دانشنامه معاصر قرآن کریم؛ دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۳۷ ـ ۲۶۰؛ اللهبداشتی، علی، مقاله «اسلام»، دانشنامه امام خمینی ج۱، ص ۷۲۴ – ۷۳۶.
- ↑ سوره احقاف، آیه۳۵.
- ↑ الميزان، ج۱۸، ص۲۱۹-۲۱۸.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۳۷- ۲۳۹.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۳۱ - ۱۳۳.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۴۱- ۲۴۴.
- ↑ سوره آل عمران، آیه۱۹.
- ↑ سوره بقره، آیه۷۹.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۴۷- ۲۴۸.
- ↑ نک: آشنایی با ادیان بزرگ، ص۱۱-۶۷.
- ↑ الميزان، ج۶، ص۷۴.
- ↑ نک: التفسیر الکبیر، ج۲، ص۱۱۲؛ ج۷، ص۳۵؛ المیزان، ج۲، ص۳۴۹-۳۵۰.
- ↑ سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ سوره طه، آیه۸۷- ۸۸.
- ↑ سوره انعام، آیه ۷۶ - ۷۸.
- ↑ سوره بقره، آیه۲۵۸.
- ↑ اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص ۲۴۸- ۲۵۱.
- ↑ «مالک روز جزاست» سوره فاتحه، آیه ۴.
- ↑ «و بیشک (رستاخیز و) جزای اعمال واقع شدنی است!» سوره ذاریات، آیه ۶.
- ↑ «آیا کسی که پیوسته روز جزا را انکار میکند دیدی؟!» سوره ماعون، آیه ۱.
- ↑ «خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها خارج ساخته، به سوی نور میبرد. ولی کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
- ↑ «هیچ معبودی جز خداوندِ یگانه زنده و پاینده نیست، (خداوندی که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او). هیچگاه خواب سبک و سنگینی او را فرا نمیگیرد؛ (و لحظهای از تدبیر جهان هستی، غافل نمیماند؛) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست. کیست که در نزد او، جز به فرمانش شفاعت کند؟! آینده و گذشتۀ بندگان را میداند؛ و کسی از علم او آگاه نمیگردد؛ جز به مقداری که او بخواهد. قلمرو حکومت او، آسمانها و زمین را دربرگرفته؛ و نگاهداری آن دو [= آسمان و زمین]، او را خسته نمیکند. و اوست بلند مرتبۀ بزرگ» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص ۱۲۲.
- ↑ «و با آنها پیکار کنید؛ تا فتنه (و تجاوز و ستمی) باقی نماند؛ و دین، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش ستمکارانۀ خود) دست برداشتند، (با آنان پیکار نکنید؛ زیرا) تعدّی جز بر ستمکاران روا نیست» سوره بقره، آیه ۱۹۳.
- ↑ «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب آسمانی و میزان (قوۀ اجرای عدل کامل) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «و بگو: «به تمام کتابهایی که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم»» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ «آیا آنها (آیینی) غیر از آیین خدا - که اسلام است - میطلبند، در حالی که تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ (فرمانِ) او تسلیماند؛ و به سوی او بازگردانده میشوند؟!» سوره آل عمران، آیه ۸۳.
- ↑ «در این هنگام، (یوسف) قبل از بارِ برادرش، به کاوش بارهای آنها [= سایر برادرانش] پرداخت؛ سپس آن را از بارِ برادرش [= بنیامین] بیرون آورد؛ این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم. او هرگز نمیتوانست برادرش را مطابق قانون پادشاه (مصر) بگیرد» سوره یوسف، آیه ۷۶.
- ↑ «هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و عاطفۀ بیجا) نسبت به آن دو شما را از (اجرای) قانون الهی مانع شود» سوره نور، آیه ۲.
- ↑ «آیا آنها غیر از او را ولی خود برگزیدند؟! درحالیکه «ولی» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده میکند، و اوست که بر هر چیزی تواناست * در هر چیز اختلاف کنید، حکم آن با خداست؛ این است خداوند، پروردگار من، بر او توکّل کردهام و به سوی او باز میگردم!» سوره شوری، آیه ۹-۱۰.
- ↑ «آیینی را برای شما مقرر نمود که به نوح توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که: همان دین (خدا) را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید. و آنچه مشرکان را به آن دعوت میکنید [= توحید در اطاعت و فرمانبری] بر آنها گران است. خداوند هرکس را بخواهد برمیگزیند، و کسی را که توبه کند به سوی خویش هدایت مینماید» سوره شوری، آیه ۱۳.
- ↑ «پس تو نیز مردم را به همان دین فرابخوان و به همان گونه که دستور یافتی راه راست را در پیش گیر و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به تمام کتابهایی که خدا نازل کرده ایمان آوردهام و مأمورم در میان شما عدالت را اجرا کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ کردار ما از آنِ ماست و کردار شما از آنِ شما؛ خصومت شخصی در میان ما و شما نیست؛ و خداوند ما و شما را (در قیامت) جمع میکند، و بازگشت (همه) به سوی اوست» سوره شوری، آیه ۱۵.
- ↑ «خداوند کسی است که کتاب را بحق نازل کرد و میزان (قوۀ اجرای عدل کامل) را؛ تو چه میدانی شاید روز رستاخیز (و داوری خداوند) نزدیک باشد!» سوره شوری، آیه ۱۷.
- ↑ «آیا معبودانی دارند که بیاذن خداوند آیین و قانونی برای آنها مقرّر کردهاند؟! اگر وعده قطعی (الهی و اجل معینی) برای آنها نبود، در میانشان داوری میشد (و دستور عذاب صادر میگشت) و به یقین برای ستمکاران عذاب دردناکی است» سوره شوری، آیه ۲۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص ۱۳۰-۱۳۷.