اثبات عصمت امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت به معنای دوری از خطا و گناه است، به شخص دارای این صفت معصوم گفته می‌شود. اثبات عصمت امام شامل ادله نقلی و عقلی است. دلایل عقلی متعددی مبنی بر عصمت امام اقامه شده است مانند اینکه اگر امام معصوم نباشد تسلسل باطل لازم می‌آید و یا به دلیل حفظ دین امام باید معصوم باشد. همچنین برخی از ادله نقلی، اعم از آیات و روایات عبارت‌اند از: آیه ابتلا؛ آیه تطهیر؛ آیه اولی الامر؛ آیه صادقین؛ آیه صلوات بر نبی؛ حدیث ثقلین و حدیث سفینه نوح.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

شرطیت عصمت در امام

متکلمین اسلامی برای امام شرایطی را بر شمرده‌اند که دسته‌ای از آنها مورد اتفاق شیعه و سنی است، مانند: مرد بودن، حر بودن، عالم بودن به امور دینی، عاقل و مسلمان بودن[۱۱]. امّا در مقابل برخی از شروط مورد اختلاف فریقین است. امامیه برخلاف سایر مذاهب اسلامی، منصوص بودن، عصمت و افضلیت را از شرایط اساسی در انتصاب امام می‌دانند[۱۲]. تاکید بر وجود این شرایط در امام حاکی از ضرورت وجود این شرایط در اوست که از جمله آنها شرط عصمت است.

اثبات عصمت

متکلمان امامیه جهت اثبات عصمت امام به دو گروه از ادله‌ عقلی و نقلی استناد کرده‌اند. با توجه به آنچه گفته شد براهین عقلی اثبات عصمت امام عبارت‌اند از:

ادله عقلی

بحث اثبات عصمت در امام به واسطه ادله و براهین عقلی ارتباط بسیار نزدیکی با بحث ضرورت عصمت امام داشته و به آن گره خورده است؛ چراکه در ضرورت عصمت امام به دنبال چرایی عصمت برای امام هستیم بدین معنا که چرا امام باید معصوم باشد، از طرفی در پاسخ به این چرایی به این مهم خواهیم پرداخت که اگر امام معصوم نباشد محذوراتی پیش خواهد آمد که به واسطه آنها می‌توان در قالب براهینی عقلی، عصمت امام را ثابت نمود. از این رو در توضیح ضرورت یا چرایی عصمت پیامبر و امام باید گفت: پیامبران از جهت واسطه بودن بین خدا و خلق، برای تضمین درستی پیام الهی باید معصوم باشند: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۱۳]. ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۱۴].

از طرفی هدایت، امری است که در امام و نبی مشترک است، یعنی همان وظیفه هدایت پیامبر به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای جانشین او (امام) هم متعین است؛ لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفه‌های عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد مردم به الگو و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به معارف دین از بین می‌رود[۱۵].

اگر بنا باشد جانشین رسول خدا(ص) که جایگزین او در هدایت امت بر صراط مستقیم است، معصوم نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد[۱۶].

قاعده لطف

محقّق لاهیجی، علم، عصمت و سایر فضایل امام را با استفاده از برهان لطف از زوایای مختلف اثبات نموده است: "بدان که اختلاف است در وجوب عصمت امام؛ امامیه برآنند که عصمت امام واجب است و دیگران برآنند که واجب نیست و حقْ وجوب عصمت است؛ زیرا چنان که وجود امام لطف است، عصمت امام نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا امام غیرمعصوم، مأمون نیست از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فِتَن در امر دین و دنیا شود و این لامحاله منافی‌ لطف است. همچنین غرض از نصب امام، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشد و خطا و معصیت بر او روا باشد، اطاعتش واجب نبوَد، بلکه مخالفتش واجب شود و این مناقض لطف و غرض امامت است. همچنین امامت، خلافت پیغمبر(ص) است و خلیفه باید کار مستخلف از او آید و چون مستخلف واجب العصمه است، خلیفه نیز باید که واجب العصمه باشد؛ تا مأمون باشد از صدور امری که منافی خلافت باشد و به یقین کار مستخلف از او حاصل تواند شد. نتیجه آنکه: به طریق قیاس استثنایی می‌توان گفت اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض از لطف الهی رخ می‌دهد و مخالفت با امام واجب است و خلافت از رسول(ص) از او نشاید. لکن نقض غرض و لزوم مخالفت و عدم حصول کار خلافت، باطل است. نتیجه آن است که امام واجب است معصوم باشد و هو المطلوب"[۱۷].[۱۸]

برهان وجوب اطاعت از امام

اگر از امام خطا سرزند، مخالفت و انکار او واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۱۹].[۲۰].[۲۱]

برهان نقض غرض

هدف خداوند از نصب امام این است که مردم را به راه راست هدایت کند و او در مسیر تکامل و قرب به خداوند، پیشوایی خلق را بر عهده داشته باشد. حال اگر امکان اشتباه و نافرمانی در کارهای او راه داشته باشد چگونه می‌تواند وظیفه پیشوایی را انجام دهد و مردم را هدایت کند؛ پس امام باید معصوم باشد تا بتواند وظیفه خود را انجام دهد و هدف خداوند از نصب او حاصل گردد. اگر امام دارای مقام عصمت نباشد غرض الهی از نصب او حاصل نمی‌گردد و موجب نقض غرض در حکمت خداوندی می‌شود و نقض غرض در حکمت الهی غیر ممکن است.

سید مرتضی این استدلال را چنین بیان می‌کند: "و می‌توان بر عصمت امام چنین استدلال کرد که گفته شده است: مسلم گردیده که امام حافظ شرع و حجت در شریعت است و چه بسا امر در شریعت یا پاره‌ای از مسائل آن به نظر او منتهی می‌شود که به جانشینی از پیامبر (ص) مطلبی را بازگوید. کسی که چنین وظیفه خطیری را بر عهده دارد در نزد ما و حتی در نزد مخالفان ما باید معصوم باشد؛ زیرا چگونه کسی که معصوم نیست؛ می‌تواند شریعت را حفظ کند یا چگونه به ادای امانت کسی که امانتدار نیست می‌توان اعتماد کرد"[۲۲].

شاگرد نامدار سید مرتضی، شیخ طوسی در تلخیص کتاب استادش در این مورد می‌نویسد: "از ادله‌ای که دلالت می‌کند بر اینکه امام باید معصوم باشد، این است که امام جلودار و پیشوا است و به خاطر همین پیشوایی او را امام نامیده‌اند و به امام جماعت، امام می‌گویند چون پیشوای دیگران است و دیگران به او اقتدا می‌کند.... همچنین همه مسلمانان پذیرفته‌اند به همه رفتارهایی امام در شریعت اقتدا می‌شود اگرچه در کیفیت آن اختلاف کرده‌اند. هنگامی که اقتدا به او در سراسر شریعت ثابت گردید، پس واجب است او معصوم باشد. اگر غیر معصوم باشد در برخی از اعمالش که ما را به سمت آن فرا می‌خواند از قتل نفوس و گرفتن اموال و مانند آن، ایمن از اشتباه نیست و ممکن است این اعمالش به اشتباه یا از روی نافرمانی واقع گردد، در حالی که بر ما اطاعت از او و اقتدا به او واجب است و بر خداوند روا نیست که اطاعت و اقتدا به چنین فردی را واجب شمارد، هنگامی که چنین امری بر خداوند روا و جایز نباشد، پس می‌بایست کسی که اقتدا و اطاعت او بر ما واجب است اشتباه و عصیان مرتکب نگردد و چنین نمی‌شود مگر آنکه معصوم باشد"[۲۳].[۲۴]

برهان تسلسل

اگر امام معصوم نباشد، تسلسل به وجود می‌آید و چون تسلسل ممتنع است، لاجرم معصوم نبودن امام نیز منتفی است. برخی از متکلمین در تحلیل این قضیۀ شرطی می‌افزایند تنها مقتضی بر وجوب نصب امام، اعتقاد به اصل خطاپذیری آحاد انسان‌هاست و هرگاه چنین چیزی در حقّ امام نیز ثابت شود، واجب است او نیز امام دیگری داشته باشد. پس یا باید به دام تسلسل افتاد که عقلاً ممتنع است یا بر وجود امامی معتقد بود که خطاناپذیر است و این همان امام اصلی است[۲۵].

در توضیح این برهان چنین آمده است: "از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت می‌باید به شخصی معصوم ختم شود"[۲۶].[۲۷].[۲۸]

برهان حفظ شریعت

امام که حافظ شریعت است باید حتما معصوم باشد و الا شریعت حفظ نمی‌شود. امام، حافظ شریعت است، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است امام، معصوم باشد. برخی از متکلمین در تحلیل صغرای این استدلال می‌نویسند: "هرگز نمی‌توان کتاب خدا ـ قرآن ـ را حافظ شرع دانست، چون همه احکام را به تفصیل در بر ندارد، اجماع و [اتفاق] امت بر یک مسئله نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا هریک از امت با فرضِ نبود معصوم در بین آنها، خطاپذیرند؛ بنابراین، مجموع امت هم خطاپذیر خواهد بود. به علاوه، هیچ دلالت و نشانه‌ای از اجماع و اتفاق امت گزارش نشده است... بدین‌سان، راهی جز عصمت امام برای حفظ شرع باقی نمی‌ماند. اگر امام نیز خطاپذیر باشد، اطمینان و وثوقی برای عبادت خدا و انجام درست تکالیف الهی نخواهد بود و این با غَرَض ارسال دین و پیامبری تناقض آشکار دارد[۲۹].[۳۰]

برهان لزوم اطمینان

امام می‌خواهد رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برساند لذا اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشد. فرق این برهان با برهان قبل این است که انسان‌ها باید در اینجا اطمینان بکنند به رسیدن شریعت، اگر امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب امام خواهد بود. برخی از متکلمین در توضیح این عبارت می‌افزایند: "غرض از نصب و اقامه امام، پیروی امت از او، اِمتثال اوامر امام و پیروی از افعال اوست و در صورت خطا و معصیت امام، هیچ یک از موارد مزبور واجب نخواهد بود و این با نصب امام منافات دارد"[۳۱].[۳۲].[۳۳]

ادله نقلی

ادله نقلی محض، مشتمل بر آیات و روایاتی است که بر عصمت امام دلالت می‌کنند.

آیات قرآن

آیه ابتلا

﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۳۴]. متکلمان و مفسران امامیه با استناد به جملۀ ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ بر عصمت امام استدلال کرده اند[۳۵]؛ چراکه خداوند فرموده است عهد او ـ یعنی امامت ـ نصیب ظالم نمی‌شود. کسی که مرتکب گناه گردد خواه در آشکار یا پنهان، ظلم کرده است؛ زیرا فرد گناهکار حدود الهی را نقض کرده است و به نص قرآن کسی که حدود الهی را نقض کند، ظالم است: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۶].

آیه اولی الامر

آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً[۳۷] "آیه اولی الامر" نام دارد؛ زیرا مؤمنان را به اطاعت از خدا، پیامبر(ص) و اولی‌الأمر فرمان داده‌ است[۳۸].

در این آیه اطاعت از اولی الامر در سیاق اطاعت خداوند و اطاعت رسول قرار گرفته است، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی واجب است؛ بنابراین اطاعت اولی الامر هم علی‌الاطلاق و بدون قید و شرط واجب است. از سوی دیگر اطاعت مطلق مستلزم معصوم بودن اولی الامر از هر گونه خطا و اشتباه است زیرا پیروی و فرمانبرداری بی‌چون و چرا تنها از فردی واجب می‌‌شود که از هر گونه خطا و لغزش پاک و مبرا باشد و خداوند هرگز اطاعت از غیر معصوم را به صورت مطلق واجب نمی‌کند[۳۹].[۴۰]

آیه صادقین

خداوند در آیه ۱۱۹ سوره توبه فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۴۱]. امر ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ، در صورتی امکان‌پذیر است که اولاً همواره افراد صادقی در جامعه وجود داشته باشند، ثانیاً این صادقین باید دائم الصدق و از هر جهت صادق باشند؛ یعنی باید معصوم باشند، چون اگر امکان ارتکاب گناه و یا خطا در آنها باشد در آن صورت دیگر صادق ـ به نحو مطلق ـ نخواهد بود[۴۲]. بدون شک مراد از صادقین، امامان دوازده‌گانه شیعه است چنانچه در روایات نیز بدین مسأله تصریح شده است[۴۳].

آیه تطهیر

آیه تطهیر به بخشی از آیه سی و سوم سوره احزاب اشاره دارد: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا. این آیه از بهترین ادله امامت اهل‌بیت (ع) است، به طوری که اگر هیچ دلیلی غیر از این آیه نبود، همین آیه به تنهایی امامت و ولایت اهل‌بیت (ع) را به اثبات می‌رساند[۴۴]. متکلمان و مفسران شیعه با استناد به این آیه قاطعانه حکم به عصمت اهل بیت از گناه و اشتباه کرده‌اند[۴۵].[۴۶]

آیه تطهیر و اثبات عصمت اهل بیت (ع)

آیه با ﴿إِنَّمَا که به تصریح لغویان، برای حصر است، آغاز شده و انحصار ارادۀ الهی به آنان را بیان می‌کند[۴۷]. مراد از ﴿يُرِيدُ اللَّهُ نیز یا اراده تشریعی خداوند است و یا اراده تکوینی. می‌دانیم که خواست تشریعی خداوند آن است که همه بندگان به اختیار از پلیدی‌ها اجتناب کنند و پاکیزه گردند. پس اراده تشریعی بر پاک بودن بندگان به افراد خاصی اختصاص ندارد و افراد خاصی اراده نشده‌اند و مخاطب اراده تشریعی عموم مکلفان‌اند، در حالی که خداوند سبحان در آیه تطهیر، از اراده خویش بر پاک ساختن اشخاص معین و محدودی خبر می‌دهد[۴۸]. از این‌رو نمی‌توان گفت در این آیه اراده تشریعی مورد نظر است؛ بلکه یقیناً مراد آیه، خبر دادن از اراده تکوینی خدای متعال بر پاک گردانیدن اهل‌بیت (ع) است[۴۹].

معنای ﴿الرِّجْسَ: کلمه «رجس» که در فارسی به معنای پلیدی است، مصادیق فراوان و دامنه وسیعی دارد و تمام پلیدی‌های مادی و معنوی را در بر می‌گیرد. راغب اصفهانی در این باره می‌نویسد: «پلید چیزی چرکین و آلوده است... و پلیدی چهار وجه دارد: گاهی طبیعت آدمی آن چیز را پلید می‌داند. گاهی عقل، در مواردی دین و در برخی موارد هم از هر سه جهت در چیزی پلیدی وجود دارد؛ به مانند مردار که طبیعت، عقل و دین دوری از آن را لازم می‌دانند[۵۰]. پس هرچه که موجب تنفر و کوچکی شخصیت فرد شود «رجس» نامیده می‌شود.

معنای ﴿لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ: «اذهاب» از باب افعال است؛ یعنی خداوند متعال در ابتدای خلقت اهل‌بیت (ع) اراده کرده است که پلیدی را از ایشان دور سازد. اذهاب در اینجا به معنای «دفع» است نه «رفع»[۵۱].

تعبیر ﴿يُطَهِّرَكُمْ در پی ﴿يُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ تأکیدی بر طهارت و پاکیزگی به دنبال دور شدن پلیدی‌هاست و ﴿الرِّجْسَ هرگونه پلیدی فکری و عملی اعمّ از شرک، کفر، نفاق، جهل و گناه را در برمی‌گیرد[۵۲].

درباره مصداق اهل بیت در آیه تطهیر چند دیدگاه وجود دارد؛ برخی مصداق را تنها همسران پیامبر اکرم (ص) می‌دانند؛ عده‌ای علاوه بر همسران، خمسه طیبه را هم داخل اهل بیت قرار داده‌اند، دیدگاه سوم، مصداق را تنها پنج تن آل عبا می‌داند که با بررسی احادیث نبوی؛ سیاق آیه، روایات مفسر آن و دلایل دیگر مانند آیه مباهله و ... همین نظریه اثبات می‌شود[۵۳]. مراد از اهل‌بیت در آیه به شهادت تغییر سیاق، همسران پیامبر نیستند، زیرا در صدر آیه و آیات قبل و بعد که درباره زنان پیامبر (ص) سخن می‌گوید، در تمامی آنها، ضمایر با صیغه مؤنث آمده است، در حالی که در اینجا یک باره سیاق عوض می‌شود و ضمیرها مذکّر می‌شود. این مطلب در روایاتی که از طریق شیعه و سنّی نقل شده نیز تأیید می‌شود[۵۴].

به یقین تطهیری که قرآن در این آیه بیان می‌کند، در درجه اول، تطهیر از چیزهایی است که خود قرآن آنها را رجس می‌داند. رجس در قرآن یعنی هر چه که قرآن از آن نهی می‌کند؛ گناه شمرده می‌شود؛ می‌خواهد گناه اعتقادی باشد یا اخلاقی و یا عملی. اینها رجس و پلیدی است. این است که می‌گویند مفاد این آیه، دال بر عصمت اهل بیت یعنی منزه بودن آنها از هر نوع آلودگی است[۵۵]. با اثبات طهارت و عصمت اهل بیت (ع)، نتایج مهمی در بحث امامت و ولایت قابل استنباط است. از جمله آنکه اهل بیت (ع) اسوه و مبیّن احکام الهی و معیار تفصیل حق از باطل محسوب می‌گردند. چنین فضیلتی ایجاب می‌نماید که مقام ولایت الهی به اذن خداوند متعین در آنان باشد[۵۶].

آیه تطهیر و اثبات عصمت سایر ائمه (ع)

امام صادق (ع) در روایتی می‌فرماید: مقصود از اهل‌بیت (ع) در آیه تطهیر، ائمه‌ هستند؛ «وَ قَوْلُهُ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا يَعْنِي الْأَئِمَّةُ»[۵۷].

امام رضا (ع) نیز در تفسیر این آیه از حدیث ثقلین یاد می‌کنند و مصادیق اهل بیت (ع) را همان مصادیق اهل بیت در حدیث ثقلین[۵۸] برمی شمارند: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا « وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ انْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»[۵۹].[۶۰]

آیه صلوات بر نبی

یکی از ادله نقلی بر عصمت پیامبر خاتم و امامان معصوم از نسل آن حضرت، آیه کریمه صلوات بر رسول خدا (ص) و روایاتی است که در ارتباط با آن از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است. خداوند در آیه صلوات فرموده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۶۱].

در روایات بسیاری آمده است که پس از نزول آیه کریمه مزبور، برخی از صحابه پیامبر (ص) از چگونگی صلوات فرستادن بر آن حضرت سؤال کردند، پیامبر اکرم (ص) فرمودند: “بگویید: «اللَّهُمَّ‏ صَلِ‏ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى‏ آلِ‏ مُحَمَّدٍ»[۶۲]؛ “خدایا بر محمد و آل محمد درود بفرست”(...) بدون شک، آیه کریمه صلوات بر پیامبر اکرم (ص)، بر عظمت مقام و منزلت رسول اکرم (ص) و شخصیت والا و بالای آن حضرت نزد خداوند متعال و فرشتگان مقرب الهی دلالت می‌کند. اصولاً درود فرستادن خداوند به فرد یا افرادی به معنای شمول رحمت خاص الهی نسبت به آنان است. این رحمت ویژه به دلیل شایستگی خاصی است که از حیث کمالات انسانی و ایمانی در پیشگاه خداوند دارند.

دلالت آیه بر عصمت آل پیامبر (ص):

مهم‌ترین شاخص کمال انسانی، عصمت علمی و عملی است. علم و تقوا در قرآن کریم از شاخص‌های مهم کمال و ملاک برتری به شمار آمده است، آدم به دلیل برتری علمی، شایسته مقام خلافت الهی در زمین شد و نیز مسجود فرشتگان قرار گرفت[۶۳] و نیز فرموده است: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۶۴] و نیز فرموده است: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۶۵] و عالی‌ترین درجه تقوا ـ که عبارت است از خویشتن‌داری در برابر تمایلات نفسانی و وسوسه‌های شیطانی ـ عصمت عملی است. عموم پیامبران الهی از عصمت علمی و عملی برخوردار بوده‌اند و مقام عصمت پیامبر اکرم‌(ص) بر همگان برتری داشته است. مذاهب مختلف اسلامی درباره اینکه پیامبران الهی از مقام عصمت برخوردار بوده‌اند اتفاق‌نظر دارند، هر چند درباره قلمرو و گستره آن نسبت به قبل از نبوت و صغایر سهوی همداستان نیستند، تنها از حشویه (گروهی از ظاهرگرایان از اهل حدیث) نقل شده که صدور کبایر عمدی از پیامبران را نیز ممکن دانسته‌اند[۶۶]، اما این عقیده‌شان مورد قبول دیگر مذاهب حتی وهّابیان نیست[۶۷].

بر این اساس، آل پیامبر که در صلوات و رحمت ویژه الهی نسبت به رسول اکرم (ص) با آن حضرت اشتراک دارند، و این اشتراک به دلیل برخورداری آنان از کمال انسانی والایی است که از جنس کمالات پیامبرانه می‌باشد، و به حکم اینکه عصمت از مهم‌ترین شاخص‌های کمال پیامبرانه است، از ویژگی عصمت علمی و عملی برخوردارند.

مراد از آل ابراهیم

مقصود از آل ابراهیم پیامبران یا امامان ابراهیمی‌اند. بیضاوی گفته است: “خداوند آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را از طریق رسالت (پیامبری) و خصایص روحانی و جسمانی بر دیگران برتری داد، بدین جهت از توانایی‌هایی برخوردار بودند که دیگران نداشتند”. وی در ارتباط این آیه با آیات قبل گفته است: “هنگامی که خداوند اطاعت از پیامبران را واجب کرد و بیان نمود که اطاعت از آنان محبت الهی را جلب می‌کند، به دنبال آن، مناقب آنان را بیان کرد و فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۶۸]. مفاد آیه شریفه بر مبنای کسانی که می‌گویند فرشتگان بر بشر برترند، این است که خداوند آدم را بر ساکنان عالم سفلی برگزید، و بر مبنای کسانی که معتقدند بشر بر فرشتگان برتر است این است که خداوند آدمی را بر ساکنان عالم علوی برگزید، آن‌گاه خداوند قوه روحانی را در شعبه‌ای معین از فرزندان آدم (ع) قرار داد که عبارتند از شیث و فرزندان او تا ادریس، سپس در نوح تا ابراهیم، آن‌گاه از ابراهیم با دو شعبه پدید آمد: اسماعیل و اسحاق؛ اسماعیل را مبدء ظهور روح قدسی محمد (ص) و اسحاق را مبدء دو شعبه یعنی یعقوب و عیصو قرار داد، و این امر تا زمان محمد (ص) ادامه یافت، با ظهور آن حضرت، نور پیامبری و فرمانروایی به او منتقل شد و تا قیامت در پیروان (آل) او باقی خواهد بود[۶۹].

بنابراین، مقصود از آل ابراهیم (ع) معصومان از خاندان او می‌باشند، خواه پیامبر بوده باشند یا امام و چون صلوات بر آل محمد (ص) به صلوات بر آل ابراهیم تشبیه شده است، مقصود از آل محمد (ص) نیز معصومان از آل او می‌باشند. از آنجا که نبوت با پیامبر اکرم (ص) ختم گردیده است، آل برگزیده پیامبر، نبی نیستند، ولی کمال وجودی و نفسانی آنان از جنس کمال وجودی و نفسانی پیامبران و برگزیدگان الهی است و از ویژگی عصمت و افضلیت برخوردارند»[۷۰].

آیه مودت

از جمله آیاتی که بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و اهل‌بیت (ع) دلالت دارد، آیه شریف مودّت است. خدای تعالی در سوره شورا می‌فرماید: ﴿ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ[۷۱].

معناشناسی مودت:

"مودت" از ماده "ودّ" (به ضمّ و فتح واو) به معنای دوست داشتن چیزی، همراه با تمنّی (آرزوی) تحقّق آن است[۷۲]. مودّت، ضد عداوت، از یاران عقل و از جمله ارزش‌هاست: الْمَوَدَّةُ وَ ضِدَّهَا الْعَدَاوَةَ[۷۳] و در اصطلاح، محبتی است که در عواطف، گفتار و رفتار انسان تأثیرگذار است[۷۴].

کیفیت استدلال به آیه

به حکم عقل، وجوب محبت مطلق، مستلزم افضلیت و افضلیت نیز مستلزم وجوب اطاعت است و وجوب اطاعت مطلق نیز دلیل بر عصمت خواهد بود[۷۵]. دلالت وجوب اطاعت مطلق بر عصمت بسیار روشن است، به طوری که فخررازی نیز بدان تصریح و برای اثبات آن استدلال می‌کند[۷۶]. همانا خدای تعالی در این آیه به طور جزمی به اطاعت از اولوالامر دستور داده است و هر آن کس که خداوند به صورت جزمی و قطعی به اطاعات از او فرمان دهد، ناگزیر باید از خطا معصوم باشد و اگر از خطا معصوم نباشد ـ بر فرض اقدامش به خطا ـ خداوند به متابعت از او امر کرده است که خود دستور دادن به انجام خطاست، در حالی که خطا از آن جهت که خطاست مورد نهی قرار گرفته است. پس این به اجتماع امر و نهی در فعل واحد و به اعتبار واحد منجر می‌شود که محال است. پس ثابت شد خدای تعالی به صورت صورت جزمی به اطاعت از اولو الامر دستور داده است و ثابت شد که هر آن کس که خداوند به صورت جزمی به اطاعت از او فرمان دهد، لزوماً باید معصوم از خطا باشد، پس به یقین ثابت شد که اولواالامر مذکور در این آیه ناگزیر باید معصوم باشند.

براساس این آیه، حضرت امیرالمؤمنین و سایر امامان (ع)، امام و خلفای بلافصل پس از رسول خدا (ص) هستند و به قطع و یقین معصوم‌اند[۷۷].

آیه اهل الذکر

یکی از آیاتی که برخی از متکلمان جهت اثبات عصمت امام به آن تمسک کرده‌اند، آیه مشهور به اهل ذکر است که می‌فرماید: «﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۷۸].

دلالت آیه بر عصمت امامان

دو تقریر در این خصوص بیان شده

  1. تقریر اول: این آیه، برهانی را اقامه می‌کند که می‌توان آن را در این قالب منطقی ارائه کرد: اگر اهل الذکر فاقد علم بودند و در اخبار خود معصوم نبودند، قبیح بود خداوند ما را به سؤال از آنها تکلیف کند؛ ولی خداوند ما را به سؤال کردن از آنان تکلیف کرده است؛ پس آنها دارای علم‌اند و در اِخبار خود، معصوم هستند[۷۹].[۸۰]
  2. تقریر دوم: «این آیه بر عصمت دلالت می‌کند. در این آیه، به «سؤال» از «اهل ذکر» امر شده است. امر به سؤال، یعنی پذیرش جواب و عمل به آن. از ائمه (ع) نیز روایت شده که باید به آنها رجوع کرده و مسائل خود را از ایشان بپرسند؛ ولی بر ائمه واجب نیست بر هر پرسشی پاسخ بدهند[۸۱].[۸۲]

دیدگاه متکلمان

به نظر می‌رسد همان‌گونه که برخی مفسران شیعه و سنی بیان کرده‌اند، این آیه در صدد ارشاد به حکم عقلایی لزوم رجوع جاهل به عالم است[۸۳] و چون اهل کتاب در زمینه پاسخ‌گویی به وجود یا عدم رسولان و انبیا پیش از پیامبر اکرم (ص) عالم بودند، مشرکانی که در این زمینه در تردید به سر می‌بردند، باید به آنان رجوع می‌کردند، چنین امری باعصمت آنان ملازم نیست. از این‌رو، نمی‌توان از این آیه برای اثبات عصمت امامان پاک (ع) استفاده کرد[۸۴].

از این رو در میان متکلمان حوزه پنج قرن اول، مرحوم حلبی، تنها کسی است که برای اثبات عصمت امامان پاک (ع) به این آیه تمسک کرده است، و مفسران ما نیز در تفاسیر خود - در حد تتبع نگارنده - به لزوم عصمت امامان پاک (ع) از راه این آیه اشاره نکرده‌اند[۸۵].[۸۶]

آیه شهادت

برخی متکلمان متقدم به آیه شهادت بر عصمت امامان تمسک کرده‌اند. آیه می‌فرماید: «﴿يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۸۷]. ابوالصلاح حلبی ظاهرا تنها فردی است که به این آیه بر اثبات عصمت امامان استناد کرده است. وی پس از اینکه مصداق شهید در این آیه را پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) می‌شمرد[۸۸]، از دو جهت برای اثبات عصمت امامان معصوم (ع) به آن تمسک می‌کند: نخست آنکه پیامبر اکرم (ص) و امام (ع)، هر دو شاهدند: و ذلک یقتضی عصمته من وجهین أحدهما ثبوت التساوی بینه و بین النبی فی الحجة بالشهادة[۸۹].

حلبی، استدلال خود را بیش از این ادامه نمی‌دهد، و ممکن است مقصود وی این باشد که با توجه به اینکه آیه کریمه درباره شهادت در روز قیامت است و با در نظر گرفتن مقام بالای کسی که باید شاهد اعمال جمیع امت باشد، نمی‌توان تصور کرد که انسانی گناهکار بتواند در روز قیامت در مقام شاهد امت خود حاضر شود. از این‌رو، شهادت در روز قیامت، مستلزم عصمت شاهد از گناهان است. وی تقریر دوم خود را این‌گونه بیان می‌کند: اگر شهید، خود گناه کند، نیاز به شهیدی دیگر دارد، و اگر آن شهید نیز گناهکار باشد، باز خود نیاز به شهیدی دیگر دارد و... که در این صورت تسلسل لازم می‌شود؛ پس شهید باید از گناه معصوم باشد. وی می‌نویسد: اگر انجام دادن فعل قبیح و اخلال به واجب از شاهد ممکن باشد، به مقتضای آیه، خود به شاهد دیگری محتاج است، و آن دوباره تا بی‌نهایت مقتضی وجود شاهدی برای هر شاهد است یا اینکه شاهدی وجود داشته باشد که خود به شاهد نیاز نداشته باشد، و چنین شاهدی وجود نخواهد داشت؛ مگر آنکه معصوم باشد، و این صفت جز برای امامان ما (ع) ثابت و درباره کسی نیز ادعار نشده است[۹۰].[۹۱]

روایات

متکلمان شیعه به روایات فراوانی جهت اثبات عصمت امامان(ع) استناد کرده‌اند که اهم آنها به شرح ذیل است:

حدیث ثقلین

یکی از مهم‌ترین ادلۀ روایی در مورد برتری و حقانیت اهل بیت (ع)، حدیث "ثقلین" است که مورد پذیرش دانشمندان شیعه و سنی بوده و به کثرت آن را نقل کرده اند[۹۲]. پیامبر اسلام (ص) در این حدیث می‌فرمایند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»[۹۳].

ثقلین به معنای هر آن چیزی است که ارزشمند، نفیس و سنگین باشد. ثَقَلین یا ثِقلین یعنی دو چیز ارزشمند و عظیم[۹۴].

کیفیت استدلال

استدلال به این حدیث بر عصمت ائمه (ع) متوقّف بر چند مقدمه است:

  1. قرآن از هرگونه خطا و اشتباه و انحراف و باطلی مبرّاست. قرآن می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۹۵] به عبارت دیگر، قرآن از هر باطل و خطایی به طور مطلق معصوم و مصون است. حال عِدل قرآن ـ اهل بیت ـ نیز باید چنین باشد، تا بتواند عِدل قرآن باشد. در غیر این صورت چه چیز این دو را در یک مقام جمع می‌کند؟
  2. قرآن معصوم است و تمسّک به آن باعث می‌شود انسان هرگز گمراه نشود، اهل بیت نیز باید چنین باشند؛ زیرا این دو هیچ‌گاه از هم جدا نیستند. به عبارت دیگر، فرض عدم گمراهی بر اثر تمسک به این دو در صورتی راست می‌آید که هر دو معصوم باشند. در غیر این صورت، چه بسا خود به خطا روند و متمسّکین به خود را نیز به گمراهی کشانند.
  3. پیامبر اکرم (ص) خبر داده است که این دو تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد و این فرض در صورتی صحیح است که هر چه قرآن می‌گوید ـ کلام خدا است ـ همان را اهل بیت بگویند و تمام افعال و کردار آنها منطبق بر قرآن و کلام خدا باشد[۹۶].
  4. «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»؛ مجموعه قرآن و عترت، با هم، باعث هدایت و مانع از فرو رفتن در چاه ضلالت می‌شوند. بی‌شک قرآن کریم کتابی است معصوم از هرگونه خطا و اشتباه. پس اینکه پیامبر اکرم (ص)، عترت خویش را کنار قرآن نشانده و تمسک به هر دو را موجب هدایت دانسته است، بهترین دلیل بر عصمت ایشان است. چه، پیروی نمودن از غیر معصوم، موج هدایت مطلق و قطعی نخواهد شد، بلکه همواره احتمال انحراف و ضلالت در آن می‌رود و این با جمله «لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» سازگار نیست؛ زیرا معنای این جمله آن است که اگر شما به این دو تمسک کنید، در هیچ شرایط زمانی و به هیچ صورتی، گمراهی و ضلالت به سراغ شما نخواهد آمد. بنابراین، اهل‌بیت، از آنجایی که مفسران قرآن هستند، چه در تبیین و تشریح آیات الهی و چه در اعمال فردی، از هر گونه گناه و خطایی معصوم هستند.
  5. «لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»؛ یعنی اینکه عترت پیامبر هرگز از قرآن جدایی و افتراق ندارند و این معنا جز با عصمت آنان قابل توجیه نیست؛ زیرا اگر عترت پیامبر مرتکب گناه شوند و یا اشتباه و خطایی در تبیین دین از آنان سر زند، به معنای جدایی و افتراق از قرآن است[۹۷].

البته پیامبر اکرم (ص) مسأله جدایی‌ناپذیر بودن اهل‌بیت و قرآن را بارها در طول رسالت خویش گوشزد کرده است. به عنوان مثال، ام‌سلمه می‌گوید از پیامبر شنیدم که می‌فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»[۹۸].[۹۹]

مصادیق عترت پیامبر خاتم(ص)

عترت به مجموعه بستگان اطلاق می‌شود؛ در حالی که قطعاً همه بستگان رسول خدا (ص) معصوم نیستند. بنابراین پیامبر اکرم (ص) در روایت یادشده به افراد ویژه‌ای از بستگان خود نظر دارند.

برای شناختن مصداق‌های عترت در این حدیث، دو راه وجود دارد:

  1. مراجعه به کلمات رسول خدا (ص) که به طور مستقیم، عترت مورد نظر وی را معرفی کرده باشند[۱۰۰]؛
  2. اثبات عصمت برخی از عترت پیامبر اکرم (ص) و تطبیق آن با عترت مورد نظر حدیث.

با استفاده از ادله عصمت امامان، می‌توان ثابت کرد که مقصود از عترت، امامان پاک (ع) هستند[۱۰۱]. در واقع در این روایت ارتباط بین حدیث ثقلین و اولی الامر آشکارا بیان شده است[۱۰۲].

حدیث سفینه

یکی از احادیث مشهوری که نقش اهل بیت پیامبر را در میان مردم روشن و مشخص می‌‌کند حدیث سفینه است[۱۰۳]. براساس این حدیث ابوذر غفاری نقل می‌کند که پیامبر (ص) در مورد اهل بیتشان فرمودند: «مَثَلُ أَهلِ بَیتِی فیکم مَثلُ سَفِینَةِ نُوحٍ"؛ مَن رَکبَها نَجَا، وَمَن تَخَلفَ عَنها هَلَک»[۱۰۴]، چنین مضمونی، در احادیث پیامبر با عبارت‌های مختلف بیان شده است. در بعضی از این احادیث، از واژه "فُلک" که هم معنی با واژۀ سفینه است استفاده شده است[۱۰۵].

وجه استدلال به حدیث، به این ترتیب است:

  1. پیامبر خاتم (ص) به طور مطلق دستور به ملازمت با اهل‌بیت داده و ایشان را به منزله کشتی نوح دانسته‌اند و فرموده‌اند: اولاً، هرکه همراه اهل بیت باشد نجات می‌یابد و هرکه نباشد هلاک خواهد شد؛ ثانیاً، تنها کسانی نجات می‌یابند که همراه اهل بیت باشند و دیگران لزوماً غرق خواهند شد. این مطلب از دو راه فهمیده می‌شود: یکی از لفظ "إِنَّمَا" که افاده حصر می‌کند و دومی از مثال (کشتی نوح)، چون تنها کسانی نجات یافتند که در کشتی سوار شدند و بقیه همه نابود شدند.
  2. در صورتی اهل بیت همانند سفینه نوح به طور مطلق وسیله نجات خواهند بود و هرکه همراه آنان باشد به مقصد خواهد رسید که از هر اشتباه و انحراف و خطای علمی و عملی مصون باشند. یعنی به طور مطلق معصوم باشند، در غیر این صورت، امکان غرق شدن خود و همراهان وجود دارد و این با محتوای کلام پیامبر (ص) نمی‌سازد؛ لذا این قرائن حاکی از آن است که برای نجات تنها باید به اهل بیت تمسک نمود و تمسک مطلق از اهل بیت مساوی با اطاعت مطلق از آنان است و عقلا امر به اطاعت مطلق از شخصی مساوی با عصمت اوست و الا تناقض لازم می‌‌آید[۱۰۶].
  3. در یک سلسله از روایات دیگر که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده آمده است که حضرت فرمود: "امّت موسی (ع) ـ یهود ـ بعد از او به هفتاد و یک فرقه تقسیم شد که از آن میان یک فرقه نجات یافت و هفتاد فرقه هلاک شد و امت عیسی (ع) ـ نصارا ـ بعد از او به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که هفتاد و یک فرقه هلاک شده و تنها یک فرقه از آنها اهل نجات بودند و به زودی بعد از من امّتم به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد که یک فرقه نجات می‌یابند و هفتاد و دو فرقه هلاک خواهند شد". در این روایات نیز همانند روایت سفینه نوح، واژه‌های «نجا» و «هلک» استعمال شده که از مجموع دو روایت استفاده می‌شود فرقه ناجیه از میان هفتاد و سه فرقه، همان پیروان اهل‌بیت پیامبر (ص) هستند[۱۰۷].

حدیث امان

رسول خدا در حدیثی که نزد محدّثان شیعه و سنّی، به حدیث امان شهرت یافته، اهل بیت خویش را به ستارگان آسمان تشبیه نموده و آثار وجودی اهل بیت را برای امّت، همانند آثار وجودی ستارگان برای ساکنان زمین دانسته‌ است. آن حضرت می‌فرمایند: «النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، و أهل بيتي أمان لأمّتي من الاختلاف، فإذا خالفتهم قبيلة اختلفوا فصاروا حزب إبليس»[۱۰۸]؛ "ستارگان، امان اهل زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من، برای امتم امان از اختلاف هستند که اگر قبیله‌ای از آنها مخالفت کنند؛ اختلاف می‌کنند در حالی که حزب شیطان می‌شوند"[۱۰۹].

کیفیت استدلال:

  1. اهل بیت به ستارگان تشبیه گردیده‌اند، از آن جهت که ستارگان در تاریکی شب، ملوانان کشتی را هدایت می‌کنند و روشنایی را برای دیدن صفحه آب‌ها به ارمغان می‌آورند. از این رو اهل بیت (ع) هم دارای دو جهت هستند که منشأ امان امت‌اند: یکی مرجع علمی و ارائه طریق و رفع ابهامات امت و دوم به عنوان اسوه و مقتدای عملی که خودشان، راه را رفته‌اند و به عنوان مسلک هستند.
  2. تنها راه حق، راه اهل بیت (ع) است. بنابراین مخالفت با آنان و ایجاد اختلاف، راه شیطان است و کسانی که از راه آن حضرات جدا شوند، هلاک می‌شوند، چون راه شیطان، هلاکت است.
  3. وقتی تنها راه نجات، راه اهل بیت باشد و آنان تنها ملجأ و مرجع مردم در پیمودن راه حق‌اند، این یگانه طریق نجات، همسان با عصمت است، چون اگر اهل بیت معصوم نباشند و دچار اشتباه شوند اطاعت از آنها عقلاً و شرعاً جایز نیست و عدم اطاعت در برخی موارد با اطاعت مطلق سازگار نیست. پس حدیث امان (نجوم)، عصمت امامان را در دو بعد عملی و علمی و از حین ولادت ثابت می‌کند، چون این حدیث، زمان را قید نکرده، لذا مطلق است و با فرض اطلاق، تمام حیانشان را در برمی‌گیرد. به عبارت دیگر وقتی تنها راه نجات، راه اهل بیت باشد و آنان تنها ملجأ و مرجع مردم در پیمودن راه حق‌اند، این یگانه طریق نجات، همسان با عصمت است، چون اگر اهل بیت معصوم نبوده و دچار اشتباه شوند، اطاعت از آنها عقلاً و شرعاً جایز نیست و عدم اطاعت در برخی موارد با اطاعت مطلق سازگار نیست[۱۱۰].

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

  1. محمدی، رضا، عصمت در قرآن
  2. محمدی، رضا، امام‌شناسی
  3. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱
  4. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن
  5. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
  6. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن پژوهشی در عصمت معصومان
  7. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
  8. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲
  9. محمد تقی فیاض‌بخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
  10. محمد تقی فیاض‌بخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶
  11. هادی اکبری ملک‌آبادی و رقیه یوسفی سوته، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
  12. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار
  13. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی
  14. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی
  15. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت
  16. ربانی گلپایگانی، علی، آیه تطهیر، دانشنامه کلام اسلامی ج۱
  17. خراسانی، علی، آیه تطهیر، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱
  18. خراسانی، علی، آیات نام‌دار، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱
  19. سرمدی، محمود، آیه تطهیر، دانشنامه معاصر قرآن کریم
  20. صادقی فدکی، سید عباس، آیه تطهیر، دانشنامه امام رضا ج۱
  21. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱
  22. عبدالحسین کافی، جواد شفیعیان حیدری، عصمت فاطمه، دانشنامه فاطمی ج۲
  23. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر
  24. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین ج۱
  25. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
  26. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. أما الشّروط المتّفق علیها فثمانیة شروط: الأول: أن یکون مجتهدا فی الأحکام الشّرعیةو...؛ آمدی، سیف‌الدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج۵، ص۱۹۱.
  12. یجب ان یکون الإمام معصوما من القبائح و الاخلال بالواجبات...، شیخ طوسی، الاقتصاد فیمایتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۵ و قال: الثّانی یجب أن یکون الإمام معصوما، و إلاّ تسلسل، علامه حلی، باب حادی عشر.
  13. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱؛ بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت کنندگان به سوی حق دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست اینکه حق را کاملاً بشناسد تا هیچ گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد و دوم این که همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند به یقین معصوم است. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص۸۶.
  14. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا بامام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  15. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  16. یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.
  17. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  18. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  19. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  20. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  21. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  22. الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۱-۴۳۲.
  23. تلخیص الشافی، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.
  24. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۶۲.
  25. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  26. انه یجب أن یکون الإمام معصوما، و یدل علیه وجهان: (احدهما) لولم یکن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لکن اللازم باطل فالملزوم کذلک. بیان الملازمة: انه لولم یکن معصوما فبتقدیر صدور المعصیه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به علیها و یثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یکن ملطوفا له، و هو باطل علی ما مر، و یکون الکلام فی ذلک الأمام کالکلام فیه، و یلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
  27. ابن‌میثم بحرانی در اثبات عصمت امام چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت می‌باید به شخصی معصوم ختم شود. عبارت ابن‌میثم بحرانی چنین است: انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم يكن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لكن اللازم باطل فالملزوم كذلك. بيان الملازمة: انه لولم يكن معصوما فبتقدير صدور المعصيه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به عليها و يثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یكن ملطوفا له، و هو باطل على ما مر، و يكون الكلام في ذلك الأمام كالكلام فيه، و يلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، قواعد المرام فی علم الکلام (ط. مکتبه آیه‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ه.ق)، ص۱۷۸.
  28. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  29. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  30. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  31. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  32. مرحوم شیخ مفید همانند اکثر علمای شیعه، قول اول (عصمت به قول مطلق) را قبوال داشته و در کتاب "تصحیح الاعتقاد" خود به صراحت این مطلب را بیان می‌کنند: الأنبیاء و الأئمة(ع) من بعدهم معصومون فی حال نبوتهم و إمامتهم من الکبائر کلها و الصغائر و العقل یجوز علیهم ترک مندوب إلیه علی غیر التعمد للتقصیر و العصیان و لا یجوز علیهم ترک مفترض إلاّ أن نبیّنا(ص) و الأئمة(ع) من بعده کانوا سالمین من ترک المندوب و المفترض قبل حال إمامتهم و بعدها؛ مفید، محمد بن محمد. محقق حسین درگاهی.، تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۹. ایشان در کتاب دیگر خود، به سه محذور برای عدم عصمت امام اشاره می‌کند: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد"یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه، شیخ المفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰. بعد از شیخ مفید، شاگرد ایشان سید مرتضی علم الهدی، در توضیح بیانات استادش می‌گوید: "پس از پذیرفتن آنکه وصیّ رسول خدا(ص) در امر هدایت و حفاظت از دین جایگزین اوست، عقل به عنوان امری بدیهی به عصمت امام حکم می‌کند". ایشان سپس ادلّه خود را به این ترتیب بیان می‌نماید: قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فیه و أن الأمر ربما انتهی فی الشریعة أو بعضها الی أن یکون هو المؤدی لها عن النبی و من کان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلی خصومنا من وجوب عصمته و کیف یحفظ الشرع بمن لیس بمعصوم أو یثق بأداء من لیس بمأمون.الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۲. ماحصل بیان سید مرتضی، در ادامه همان بیانات استادش است؛ به این ترتیب که امام حافظ شریعت اسلام و حجّت الهی بر خلایق است؛ او همچنین مبین امور دینی از طرف آخرین رسول خدا(ص) است و چگونه ممکن است کسی که چنین مسؤلیّت خطیری برعهده دارد، معصوم نباشد.
  33. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  34. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  35. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ الشافی فی الامة، ج۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.
  36. «آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  37. ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید از پیامبر خدا و صاحبان امر را، پس هرگاه در چیزی اختلاف گردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. سوره نساء، آیه۵۹.
  38. خراسانی، علی، آیات نام‌دار، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱؛ علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص۴۱.
  39. دلائل الصدق، ج ۲، ص۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص۳۷۵.
  40. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص۱۰۷-۱۱۱؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۱.
  41. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  42. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۵.
  43. «عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ‏: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹. قَالَ: الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّيقُونَ بِطَاعَتِهِمْ»، کافی، ج۱، باب ما فرض الله عزّوجلّ، حدیث ۲، ص۲۹۸، مترجم و نگاه کنید حدیث ۱ همین باب. امام رضا(ع) فرمود: صادقین همان ائمه هستند (که به سبب اطاعت از خدا صادق و صدیق هستند).
  44. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۳۶-۱۴۱.
  45. برای نمونه ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۶۰؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، الفصول المختارة، ص۵۴؛ سیدمرتضی علی بن حسین علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۳۹؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۳۳۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۱۰، ص۵۰۱؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۳۶؛ ملافتح الله کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۵، ص۳۷۳؛ همو، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۸۸؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۳۱؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر معین، ج۲، ص۱۱۱۸؛ سیدعبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۸؛ سیدمحمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۸، ص۳۰۰-۳۰۳؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۱۱؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۲۹۰.
  46. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۴.
  47. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه تطهیر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۱۱؛ خراسانی، علی، آیه تطهیر، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱، ص۴۲۲ - ۴۲۵.
  48. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۳۶-۱۴۱.
  49. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۳۶-۱۴۱؛ علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۱۶۱.
  50. الرجس: الشيء القذر...، والرجس يكون على أربعة أوجه: إما من حيث الطبع، و إما من جهة العقل، و إما من جهة الشرع، وإما من كل ذلك كالميتة، فإن الميتة تعاف طبعاً و عقلاً و شرعاً، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۸۸.
  51. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۳۶-۱۴۱.
  52. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه تطهیر»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۱۱؛ خراسانی، علی، آیه تطهیر، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱، ص۴۲۲ - ۴۲۵.
  53. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۶۱-۶۳؛ سرمدی، محمود، مقاله «آیه تطهیر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم؛ صادقی فدکی، سید عباس، مقاله «آیه تطهیر»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص ۲۵۷؛ فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶، ص ۸۵ و ۱۰۹.
  54. محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص۵۲-۵۳.
  55. مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج۴، ص۹۱۳.
  56. ر.ک: فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶، ص ۸۵ و ۱۰۹؛ شفیعیان حیدری، جواد، عصمت فاطمه، ص ۷۳؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۹۹-۲۱۳؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۳۳؛ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۹۵.
  57. الکافی، ج۱، ص۴۲۳.
  58. سنن الترمذی، ج۵، ص۴۳۴، ح۳۸۱۳.
  59. وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۸۸.
  60. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۶۸.
  61. «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.
  62. منبع و مدرک روایات در ادامه نقل خواهد شد.
  63. ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.
  64. «و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  65. «بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  66. برای آگاهی از اقوال و آراء متکلمان و مذاهب اسلامی در مسئله عصمت پیامبران به کتاب «ایضاح المراد فی شرح کشف المراد»، ص۳۴۲-۳۴۸ رجوع شود.
  67. ر.ک: الارشاد إلی صحیح الاعتقاد، دکتر صالح بن فوزان، ص۱۸۷-۱۹۶.
  68. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  69. التفسیر الکبیر، ج۷، ص۱۹-۲۲؛ نیز ر.ک: تفسیر المنار، ج۳، ص۲۸۸-۲۸۹؛ صفوة التفاسیر، ج۱، ص۱۹۸؛ روح المعانی، ج۳، ص۲۱۰-۲۱۲؛ المیزان، ج۳، ص۱۶۴-۱۶۸؛ تفسیر المراغی، ج۳، ص۱۴۲-۱۴۴؛ روح البیان، ج۲، ص۲۴-۲۵.
  70. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۸۱-۲۹۱.
  71. «این همان است که خداوند (آن را) به بندگانی از خویش که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند مژده می‌دهد بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم که خداوند آمرزنده‌ای سپاس‌پذیر است» سوره شوری، آیه ۲۳.
  72. ر.ک: مفردات راغب، ص۸۶۰. ودد: محبة الشئ و تمنی کونه و یستعمل فی کل واحد من المعنیین علی ان المتمنی یتضمن معنی الودة، لأن المتمنی هو تشهی حصول ما توده؛ تفسیر أبوالسعود، ج۱، ص۱۶۹.
  73. المحاسن، ج۱، ص۱۹۷. عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ عِنْدَهُ عِدَّةٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَجَرَى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ... وَ الْمَوَدَّةُ وَ ضِدَّهَا الْعَدَاوَةَ.
  74. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۱۰۲.
  75. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۵۳؛ رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۶۴.
  76. تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۴۴.
  77. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۵۳.
  78. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  79. و ذلک یقتضی علم المسؤولین کل مسؤول عنه و عصمتهم فیما یخبرون به، لقبح تکلیف الرد دونهما، ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۷۹.
  80. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۴۶.
  81. ر.ک: الکافی، ج۱، ص۲۱۰ - ۲۱۱، ح۳.
  82. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۵۲.
  83. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۵۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۲۱۱
  84. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۴۶.
  85. ر.ک: ذیل تفسیر همین آیه از محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۳۸۴؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۵۷؛ سیدعلی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۵، ص۴۴۵-۴۴۴۶؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۴۲-۴۳؛ ملافتح الله کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۳، ص۵۶۷؛ همو، منهج الصادقین، ج۵، ص۱۹۱؛ سیدمحمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۳، ص۲۳۲؛ سیدمحمدتقی مدرسی، من هدی القرآن، ج۶، ص۶۰-۶۲؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۷۷؛ همو، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۲۷؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۱۲۸؛ مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل، ج۲، ص۴۷۰؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۷۱۶؛ سیدمحمد حسینی شیرازی، تقریب القرآن، ج۳، ص۲۲۰؛ حسن مصطفوی، تفسیر روشن، ج۱۳، ص۵۳؛ محمد صادقی تهرانی، الغرقان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۴۹؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۵۷-۲۵۸؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۴۱-۲۴۲.
  86. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۴۶.
  87. «و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  88. با مراجعه به تفاسیر شیعه روشن می‌شود که برخی از مفسران، مصداق شهید را پیامبران دانسته‌اند. (ر.ک: ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۸۱؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۷، ص۲۵۲؛ سیدمحمدتقی مدرسی، من هدی القرآن، ج۶، ص۱۱۱؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۵، ص۲۱۴). برخی دیگر از آنها مصداق آن را امامان نیز دانسته‌اند (ر.ک: محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۵۱؛ ملافتح الله کاشانی، زبادة التفاسیر، ج۲، ص۵۹۹؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۷۴۲؛ سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱۳، ص۲۷۸).
  89. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۸۰.
  90. ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۸۰.
  91. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۴۸.
  92. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۵.
  93. ‏«من از بین شما می‌روم و دو چیز گران بها و ارزشمند از خودم به یادگار می‌گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترتم را و مادامی که به هر دو آنها متوسل شوید هرگز گمراه نخواهید شد» بصائرالدرجات، ج ۱، ص ۴۱۳؛ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۶۳، ح ۳۷۸۸ و... .
  94. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴.
  95. «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
  96. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶۰.
  97. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۵؛ یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۱۹؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۲۳؛ علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۱۶۵؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۳۵-۲۳۹؛ علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۳.
  98. کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۰۳، ح۳۲۹۱۲؛ فیض القدیر، ج۴، ص۳۵۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴، الصواعق المحرقه، ص۱۲۳-۱۲۴؛ نورالابصار، ص۸۰.
  99. ر.ک: یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۱۹.
  100. با مراجعه به روایات روشن می‌شود که امامان پاک (ع) که در تفسیر خود از کلام خدا و کلام رسول خدا (ص) عقلاً معصوم‌اند، مقصود از عترت را خودشان دانسته‌اند، و حتی در روایتی، امیرالمؤمنین (ع)، حدیث ثقلین را به گونه‌ای نقل کرده که بنا بر آن رسول خدا (ص) در همان جا مقصود از عترت را روشن کرده بوده است. به این حدیث توجه فرمایید: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ ضَمَّ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ وَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ عِتْرَتُكَ قَالَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوقکمال الدین، ص۲۴۴-۲۴۵. نیز ر.ک: همان، ص۲۴۰؛ همو، معانی الاخبار، ص۹۰-۹۱؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۷۱).
  101. ان لفظ الخبر في ذكر العترة عموم مخصوص بما اقترن اليه من البيان من قوله (ع) انهم لا يفارقون الكتاب و ذلك موجب لعصمتهم من الآثام و مانع من تعلق السهو بهم و النسيان اذ لو وقع منهم عصيان او سهو في الاحكام لفارقوا به القرآن فيها ضمنه البرهان و اذا ثبتت عصمة امير المؤمنين والأئمة من ولده بواضح البيان ثبت انهم المرادون بالعترة من ذكر الاستخلاف؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیه، ص۴۲).
  102. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۷۷.
  103. ر.ک: محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص ۱۱۶.
  104. «اهل بیت من در میان شما همانند کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کسی از آن جدا شد، غرق و نابود شد». اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص ۸۷؛ ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، امالی طوسی، احتجاج طبرسی؛ کنز العمال، ج۱، ص۲۵۰.
  105. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
  106. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۰۶؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
  107. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
  108. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۸۶؛ ج۳، ص۱۶۲ و ۵۱۶؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۵۰۱؛ بحار الأنوار، ج۲۳، ص۱۹؛ ج۳۶، ص۲۹۱.
  109. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۲۴۳.
  110. ر.ک: صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۴۳؛ علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۷۲.