جنگ جمل در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث جنگ جمل است. "جنگ جمل" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

جنگ جمل نخستین جنگی است که امیر المؤمنین(ع) پس از به خلافت رسیدن، با شورشیان پیمان شکن به فرماندهی طلحه و زبیر و عایشه داشت. به دلیل آنکه عایشه در این جنگ بر روی شتر سرخ مویی سوار شد بود معروف به جنگ جمل (شتر نر) شد. این نبرد در سال ٣۶ هجری در بصره روی داد و باعث کشته شدن هزاران نفر از مسلمانان گشت و در انتها با پیروزی امیرالمؤمنین (ع) به پایان رسید.

مقدمه

نبرد جمل، بین امام با عایشه، طلحه و زبیر و گروهی دیگر که در مدینه با او بیعت کردند، اما بیعت خود را شکستند، روی داد. از این رو جنگ با آنان نبرد با ناکثین، به‌معنای پیمان‌شکنان نام گرفت. عایشه در هنگامه جنگ بر شتری سرخ‌موی به‌نام "عسکر" سوار بود. هنگام نبرد، عده زیادی در کنار آن شتر مقاومت کردند و کشته شدند، از جمله هفتاد قرشی و خود شتر نیز به‌شدت مقاومت می‌کردند. از این رو این نبرد به جنگ جمل شهرت یافته است. امام(ع) پس از جنگ مردم بصره را لشکر زن و پیروان بهیمه و حیوان خواند. در این جریان طلحه و زبیر دو صحابی نام‌دار پیامبر و از اعضای شورای شش‌نفره که خلیفه دوم برای خلافت معین کرده بود، مدعی خلافت شدند. پس از کشته شدن عثمان و بیعت مردم با امام(ع)، آنان که در گذشته از امتیازات خوبی برخوردار بودند به مخالفت با امام پرداختند و به بهانه‌هایی مانند خون‌خواهی عثمان به بصره رفتند و آن شهر را تصرف کردند. در جنگ جمل عده زیادی از مسلمانان کشته شدند و کینه‌ها در میان مسلمانان عمیق شد[۱].

انگیزه طلحه و زبیر در مخالفت با امام علی (ع)

انگیزه آن‌ها برای مخالفت با امام را می‌توان چند دلیل دانست:

  1. امام(ع) در سومین روز خلافت دستور داد به هر یک از مسلمانان سی درهم سهم مساوی از بیت المال بپردازند. طلحه و زبیر از اینکه سهم آنان مانند دیگران است ناراحت شدند. امام(ع) دلیل کار خود را پیروی از سنّت پیامبر اکرم (ص) برمی‌شمرد[۲].
  2. طلحه خواستار حکومت کوفه و زبیر خواستار حکومت بصره بود. امام(ع) با درخواست آنان مخالفت کرد و فرمود: "نزد من باشید بهتر است" و علت آن را نیز چنین بیان کرد: "در این دو شهر اموال و مردان جنگجوی زیادی است که اگر بر آن مسلط شوند همه را تحت سلطه خود خواهند کشاند".
  3. امام(ع) آنان را در مسائل حکومتی داخل نمی‌کرد و آنان از این مورد ناراحت بودند. امام(ع) در پاسخ آن‌ها فرمود: "من براساس کتاب خدا و سنت پیامبر عمل می‌کنم و در این مورد نیازی به مشورت آنان ندارم".
  4. آنان این‌گونه بهانه آوردند که بیعت خود را مشروط به اجرای حدّ قاتلان عثمان می‌دانند، در حالی که قاتلان عثمان آزادند. پاسخ امام(ع) این بود که آنان دارای شوکت و موقعیت هستند و غلامان شما هم با آنان شریک بودند. بدیهی است غلام بدون اجازه مولای خود کاری انجام نمی‌دهد، یعنی آن دو نیز خود متهم‌اند. از دیگر سو معاویه که می‌دانست امام حضور او را در شام برنمی‌تابد با نگارش نامه‌هایی به افرادی در مدینه، از جمله طلحه و زبیر، آنان را بر مخالفت با امام(ع) تشویق کرد و مدعی شد از مردم شام برای آنان بیعت می‌گیرد. سرانجام طلحه و زبیر تصمیم به ترک مدینه گرفتند و از امام(ع) نیز با واسطه اجازه خواستند. امام به آن دو هشدار داد که دنبال غائله و فتنه نباشند و در حالی که عبدالله ابن عباس پیشنهاد دستگیری آن دو را قبل از رفتن به مکه مطرح کرده بود با مخالفت امام(ع) روبه‌رو شد، زیرا در منطق امام، اقدام به دست‌گیری به صرف اتهام به شورش، ستم است[۳].

قاضی القضاه در کتاب «المغنی» از «وهب بن جریر» نقل کرده که: شخصی از اهل بصره به طلحه و زبیر گفت: شما از اصحاب پیامبر(ص) و دارای فضل و بزرگواری هستید علت حرکت شما به سوی بصره و جنگ چیست؟ آیا پیامبر به شما دستور داده و یا نظریه شخصی شماست؟ طلحه ساکت بود و با زمین بازی می‌کرد، اما زبیر در پاسخش گفت: "وای بر تو شنیده‌ایم در اینجا دراهم فراوانی است آمده‌ایم که از آنها برگیریم!!»[۴]

همچنین «محمد بن سیرین» از «ابوخلیل» نقل می‌کند که: طلحه و زبیر را قسم دادم که چه چیز باعث شده که به بصره بیائید؟ جواب ندادند، تکرار کردم، پاسخ دادند: به ما خبر رسیده که در اینجا اموال دنیا فراوان است آمده‌ایم آن را به دست آوریم. «محمد بن سیرین» همین معنی را از «احنف بن قیس» که با طلحه و زبیر ملاقات کرده و از آنان انگیزه آمدن بصره را پرسیده نقل کرده که به او گفته اند: "ما به خاطر دنیا آمده‌ایم"[۵].

در اینجا تاریخ طبری[۶] مطلب جالبی نقل کرده و آن اینکه: جوانی از طایفه «بنی سعد» به طلحه و زبیر گفت: می‌بینم مادرتان «ام المؤمنین» را با خود آورده‌اید، آیا همسران خویش را نیز به همراه دارید؟ گفتند: نه. جوان گفت: پس من از شما بیزارم و از شما کناره خواهم گرفت و اشعاری در این زمینه گفت که مضمون آنها این است که این از انصاف به دور است که همسر پیامبر(ص) را که مامور نشستن در خانه است به صحنه‌ها بکشید اما زنان خود را در خانه نگهدارید[۷].

آری طلحه و زبیر بودند که عایشه را به جنگ با علی(ع) تشویق کردند. عایشه که آن موقع در مکه بود نزد ام سلمه همسر پیامبر آمد و گفت: پسر عمویم و شوهر خواهرم به من خبر داده‌اند که عثمان بی‌گناه کشته شده و بیشتر مردم به بیعت علی(ع) راضی نبوده و گروهی از مردم بصره مخالفت نموده‌اند، پس اگر با ما همراه می‌شدی شاید خدا امر امت محمد را به دست ما اصلاح می‌کرد. ام سلمه به او گفت: ستون دین با دست زنان بپا نمی‌شود، ستوده‌های زنان فروافکندن دیدگان و پنهان داشتن اطراف بدن و کشیدن دامن‌هاست. همانا خداوند این کار را از من و تو برداشته است، چه می‌گویی اگر پیامبر خدا در کناره‌های بیابان تو را سرزنش کند که حجابی را که خدا بر تو نهاده بود پاره کردی؟ پس منادی او فریاد کرد که ام المؤمنین ماندنی است، پس شما نیز بمانید [۸].

طلحه و زبیر او را فراخواندند و از رأیش باز داشتند و بر خروج وادارش کردند و به مخالفت با علی(ع) همراه طلحه و زبیر و گروهی انبوه رهسپار بصره شد[۹].

امام هنگام آگاهی از خروج «طلحه» و «زبیر» به سوی بصره برای جنگ فرمود: «تاکنون تهدید به جنگ نمی‌شدم و کسی مرا از ضرب شمشیر نمی‌ترسانید و من به همان وعده نصرتی که پروردگارم به من داده اطمینان دارم. به خدا سوگند او (طلحه) برای خون‌خواهی عثمان با عجله دست به کار نشد جز اینکه می‌ترسید از او خون عثمان مطالبه شود زیرا او خود متهم به قتل عثمان است و در میان مردم از او حریص‌تر بر کشتن عثمان یافت نمی‌شد، اما او برای به شک انداختن مسلمانان و اشتباه اندازی و مغالطه کاری، گروهی را (به عنوان خون‌خواهی او) اطراف خویش گرد آورد و سوگند به خدا او می‌بایست درباره «عثمان» یکی از سه کار را انجام می‌داد ولی نکرد زیرا پسر عفان ستمکار بود- چنانکه او می‌اندیشید- سزاوار بود که با کشندگان او همکاری کند، و از یارانش دوری و به مبارزه با آن بپردازد و اگر مظلوم بود باز سزاوار این بود که از کشته شدن او جلوگیری کند و در مورد کارهایش عذرهای موجهی ارائه دهد، و چنانچه در این مورد شک و تردید داشت خوب بود کناره می‌گرفت و به گوشه‌ای پناه می‌برد و مردم را با او به حال خود میگذاشت اما او هیچ کدام از این سه را انجام نداد به کاری دست زد که دلیل روشنی برای آن نداشت و عذرهائی که برای آن میآورد قابل پذیرش نیست»[۱۰]

«مدائنی» در کتاب «مقتل عثمان» آورده که طلحه سه روز از دفن عثمان مانع گردید و نیز نقل کرده که «حکیم بن حزام» و «جبیر بن مطعم» از علی(ع) بر دفن عثمان کمک خواستند، اما طلحه عده‌ای را بر سر راه گماشت که اگر خواستند او را دفن کنند آنها را سنگ‌باران کنند، چند نفر از خاندان عثمان جنازه او را بیرون آوردند و می‌خواستند در کنار دیواری که به «حش کوکب» معروف بود به خاک بسپارند اما هنگامی که به آنجا رسیدند به وسیله افراد طلحه جنازه سنگ‌باران شد! و خواستند جنازه را ببرند.

امام(ع) کسی را فرستاد و پیام داد که دست از این کار بردارند و بگذارند او را دفن کنند لذا در همانجا دفن نمودند و چهار نفر بر او نماز خواندند و به قولی کسی بر او نماز نخواند و بدون نماز دفن گردید[۱۱].

اما عجیب این است با اینکه طلحه با عثمان و جنازه‌اش چنین رفتار نمود، در برابر امام(ع) برای اشتباه اندازی و مغلطه کاری به مطالبه خون عثمان برخاست.

در مورد اهل بصره و طلحه و زبیر فرمود: «هر کدام از آن دو (طلحه و زبیر) امیدوار است که زمامداری و حکومت به دست او افتد و آن را به سوی خود می‌کشد نه برای رفیقش (زیرا هر یک خلافت را برای خود دست و پا می‌کند، پس پیمان شکنی و یاغی شدنشان بر من چنانکه اظهار می‌کنند به طرفداری از دین و ایمان نیست، بلکه به جهت حب دنیا و شهوت جاه است) آنها نه، به رشته‌ای از رشته‌های محکم الهی چنگ زده‌اند و نه به وسیله‌ای به او نزدیک شده‌اند هر کدام بار کینه رفیق خویش را به دوش میکشد و به زودی پرده از روی آن برداشته می‌شود به خدا سوگند اگر به آنچه می‌خواهند برسند این یکی جان دیگری را می‌گیرد و آن یکی این را از میان می‌برد، گروهی طغیانگر و فتنه‌انگیز بپا خواسته‌اند، پس آنها که حقایق را به خاطر خدا آشکار می‌سازند کجایند؟ در حالی که سنت پیامبر برایشان بیان شده و اخبار (امروز) را قبلا به آنان گفته‌اند.

از این جهت نباید به سخنان ایشان که کشتن عثمان را بهانه نقض بیعت قرار داده‌اند، گوش فراداد، زیرا برای هر گمراهی علت و سببی است و برای عهد شکنی بهانه‌ای! به خدا سوگند! من همچون کسی نخواهم بود که صدای بر سر و سینه کوبیدن و ندای مخبر مرگ را بشنود و چشم‌های گریان را ببیند اما عبرت نگیرد!»[۱۲]

ابن ابی الحدید درباره رقابت شدید طلحه و زبیر می‌نویسد: مورخان نوشته‌اند طلحه و زبیر پیش از شروع جنگ در مورد اینکه کدامیک نماز برای مردم بخواند اختلاف کردند، و عایشه برای رفع اختلاف «محمد بن طلحه» و «عبدالله زبیر» را به عنوان امام جماعت انتخاب کرد که یک روز این، و روز دیگری آن، نماز بخواند، این وضع تا پایان جنگ ادامه داشت.

و نیز نوشته‌اند «طلحه» از عایشه درخواست کرد که مردم به او به عنوان «امیر» سلام دهند و «زبیر» نیز همین تقاضا را داشت.

عایشه دستور داد به هر دو به عنوان «امیر» سلام دهند و نیز در مورد اینکه کدام یک سرپرستی جنگ را به عهده بگیرد، نزاع کردند[۱۳].

درباره عایشه و پیروانش از اصحاب که در جنگ جمل شرکت کردند، می‌فرماید: «شما سپاهیان زن (عایشه) و پیروان (شتر عایشه) بودید، تا زمانی که شتر صدا می‌کرد برانگیخته می‌شدید (به دور آن جمع می‌گردیدید) و با پی شدنش شما هم فرار کردید، اخلاقتان سست و پیمانتان ناپایدار و دینتان دوروئی و نفاق است. آب شهرتان شور! آن کس که بین شما اقامت گزیند در دام گناه گرفتار آید (زیرا یا خود در گناه شریک شماست و یا کردارتان را می‌بیند و نهی نمی‌کند) و اگر از شما دوری گزیند، رحمت حق را دریابد گویا می‌‌بینیم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود می‌آید همه غرق شده‌اید تنها قله بلند مسجدتان همچون سینه کشتی از روی آب نمایان است...»[۱۴].[۱۵]

مخالفت عایشه

ضلع دیگر نبرد جمل، عایشه همسر پیامبر و دختر ابوبکر بود. او به حج رفته بود و از مکه به مدینه بازمی‌گشت. در مسیر بازگشت به عبدالله بن ابی‌سلمه، معروف به ابن ام کلاب برخورد و از اخبار مدینه پرسید. وی خبر کشته شدن عثمان را به اطلاع رساند. عایشه اظهار خوشحالی کرد، زیرا وی مخالف عثمان بود. اما وقتی از بیعت مردم با امام آگاهی یافت، ناراحت شد. ابن ام کلاب گفت: مگر تو نبودی که می‌گفتی: "بکشید نعثل (عثمان) را که به تحقیق، کافر شده است". عایشه گفت: "او توبه کرده است". عایشه از همان مکان به مکّه بازگشت. طلحه، زبیر و عایشه اگرچه بیشترین مخالفت را با عثمان داشتند، اما عایشه پس از مرگ عثمان در مکه به حجر اسماعیل پناه برد و به تحریک مردم علیه امام، با عنوان انتقام از قاتلان عثمان سخن راند. طلحه و زبیر هم از مدینه به او پیوستند. او دل خوشی از امام(ع) نداشت و از اینکه او و همسرش فاطمه نزد پیامبر محبوب بودند بسیار ناراحت می‌شد و این ناراحتی خود را بارها اعلام کرده بود[۱۶].

انتقاد امام علی از برپاکنندگان جنگ جمل

امام علی (ع) درباره اصحابی که با عایشه به سوی بصره روانه شدند و جنگ جمل را راه انداختند و در میانشان طلحه و زبیر بودند، می‌فرماید: "طلحه و زبیر و پیروانشان از (مکه) به سوی (بصره) حرکت کردند و همسر رسول خدا(ص) را همچون کنیزی که برای فروش می‌برند به دنبال خود کشاندند، در حالی که همسران خود را در خانه پشت پرده نگهداشتند (تا از نظر نامحرمان دور باشند) پرده‌نشین حرم پیامبر(ص) را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند (و از طرفی کسانی را که به نبرد با من خواندند که) همه آنها در برابر من به اطاعت گردن نهاده بودند و بدون اکراه و با رضایت کامل با من بیعت کرده بودند (آنها پس از ورود به بصره) به فرماندار من در آنجا و خزانه داران بیت المال مسلمانان و به مردم «بصره» حمله بردند و گروهی را شکنجه و گروهی را با حیله کشتند. به خدا سوگند! اگر جز به یک نفر دست نمی‌یافتند و او را عمداً و بدون گناه می‌کشتند، قتل همه آنها برای من حلال بود؛ زیرا آنها حضور داشته‌اند و انکار نکردند و از او نه با زبان و نه با دست دفاع ننمودند، چه رسد به اینکه آنها گروهی از مسلمانان را به اندازه عده خود که با آن وارد بصره شدند، به قتل رسانیدند!»[۱۷].[۱۸]

تجمع در مکه و تصمیم رفتن به بصره

حاکمان یمن و بصره از جانب عثمان نیز با اموال زیادی به مکه آمدند و پس از تجمع در مکه تصمیم به مخالفت و جنگ با امام(ع) گرفتند. آنها ابتدا می‌خواستند به شام بروند، اما به تشویق عبدالله بن عامر بن کریز، حاکم بصره در دوره عثمان، بصره را برگزیدند. آنها با سه هزار نفر و ششصد شتر به‌سوی بصره حرکت کردند[۱۹].

اطلاع امام(ع) از مخالفت ناکثین

امام(ع) زمانی که از حرکت ناکثین مطلع شد، ضمن خطابه‌هایی فرمود که آنان از نسبت دادن هیچ منکری به من خودداری نکردند و آنان را از گروه باغیان معرفی کرد[۲۰]. هم‌چنین تهدید به جنگ طلحه و زبیر را پاسخ داد[۲۱] و کار آنان را باعث گسست نظام اجتماعی و تفرقه بین مسلمانان دانست[۲۲]. ایشان در سخنی فرمود: آنان از خلافت من ناخرسندند و با یکدیگر متحد شده‌اند و من تا حد امکان صبر می‌کنم[۲۳]. امام برای جلوگیری از نبرد، نامه‌ای به عایشه نوشت و خود را مبرا از خون عثمان دانست و در اصلاح‌طلبی عایشه تردید کرد و گناه وی را بالاتر از مرگ عثمان دانست و از او خواست به خانه خود برگردد. آنان به نامه امام(ع) پاسخ منفی دادند[۲۴].

سخن امام(ع) با مردم و ترک مدینه

امام(ع) پس از اتمام حجت، تصمیم به جهاد گرفت و به مشورت با یاران خود پرداخت. برخی پیشنهاد کردند آنان را تعقیب نکند، امام چنین فرمود: «به خدا سوگند من مانند کفتار خوابیده نیستم که صیاد مدتی در کمین آن نشسته برای قریبش با دست یا با چوب آهسته آهسته به زمین میزند تا اینکه دستگیرش نماید، نه (من کاملا مراقب مخالفان هستم) و با شمشیر برنده علاقمندان به حق، کار آنان را که به حق پشت کرده‌اند، خواهم ساخت و با دستیاری فرمان برداران مطیع، عاصیان و تردید کنندگان در حق را برای همیشه کنار خواهم زد. من این کار را تا واپسین روز عمرم ادامه خواهم داد، به خدا سوگند! از هنگام مرگ پیغمبر(ص) تا هم اکنون از حق خویشتن محروم مانده ام و دیگران را به ناحق بر من مقدم داشته‌اند»[۲۵] و برای مردم مدینه پس از تصمیم به حرکت سخنرانی کرد و از یاران خود کمک خواست. جمعی از ایشان پشتیبانی کردند. سرانجام در آخر ربیع الاول سال ۳۶ به قصد جنگ، مدینه را ترک کرد. سهل بن حنیف را به‌عنوان جانشین خود در مدینه گمارد و با چهارهزار نفر حرکت کرد که ۸۰۰ تن از انصار و ۴۰۰ نفر از حاضران در بیعت رضوان نیز حضور داشتند و به‌سمت آنها شتافت. امام در نامه‌ای به کارگزار بصره، عثمان بن حنیف نوشت که اگر حق را نپذیرفتند همراه طرفداران خود با آنان بجنگ. عثمان بن حنیف برای مردم سخنرانی کرد و این ادّعا را که ناکثین (طلحه و زبیر) مجبور به بیعت با امام(ع) شده‌اند مردود دانست و از یاران خود نظر خواست. "حکیم بن جبله" که مسئول نیروی انتظامی بصره بود و فرماندهی سپاه وی را بر عهده داشت، آمادگی خود را برای جنگ اعلام کرد. ابن حنیف، هم‌زمان، افرادی را برای گفت‌وگو نزد طلحه و زبیر فرستاد. آنان عهد بستند تا رسیدن امام(ع) درگیر نشوند. اما ناکثین به قرار خود وفا نکردند و نیمه‌شب عثمان بن حنیف را دستگیر و به‌شدت شکنجه کردند. آنها به بیت‌المال بصره یورش بردند و آن را تصرف کردند و گروهی از محافظان آن را کشتند و دستگیر کردند و هفتاد تن از آنان را پس از دستگیری به قتل رساندند. این پدیده، اولین غَدر و حیله در اسلام بود[۲۶].

نبرد اول جمل و تسلط ناکثین بر بصره

لشکر ناکثین شبانه به آبی رسید که به آن «ماء الحواب» گفته می‌‌شد و سگ‌های آن به روی ایشان فریاد زدند. پس عایشه گفت: این چه آبی است؟ کسی گفت: ماء الحواب. گفت: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۲۷]، مرا باز گردانید، مرا باز گردانید. این همان آبی است که پیامبر خدا به من فرموده است: «تو آن زن مباش که سگ‌های حواب به روی تو فریاد زنند« پس چهل مرد نزد وی آوردند و آنان سوگند خوردند که اینجا ماء الحواب نیست[۲۸].

پس از آنکه طلحه و زبیر به بصره رسیدند «عثمان بن حنیف» فرماندار امام(ع) در مقابل آنها قرار گرفت و هدف آنها را پرسید، گفتند ما به مطالبه خون عثمان آمده‌ایم عثمان بن حنیف پاسخ داد این کار مربوط به فرزندان و وارثان او است نه شما! سخنان زیادی میان آنها رد و بدل شد که سرانجام به جنگ انجامید، فرماندار امام(ع) با یک حمله محکم آنها را درهم شکست که طلحه و زبیر ناچار شدند تن به صلح دهند در قرارداد صلح یادآوری شد که حکومت و دارالاماره مسجد و بیت المال زیر نظر عثمان ابن حنیف باید باشد و طلحه و زبیر تنها این حق را دارند که در هر کجای بصره بخواهند منزل کنند و کسی متعرض آنان نشود تا امام(ع) برسد.

طلحه و زبیر از این فرصت استفاده کرده، مخفیانه به فعالیت پرداختند از قبائل مختلف عده‌ای را جمع کردند تا بر ضد علی(ع) با آنان همکاری کنند.

پس از آنکه مجهز شدند در شبی تاریک و بارانی که باد شدیدی همراه داشت زره پوشیدند و لباس‌های خود را روی آن به تن کردند و به هنگام صبح در کنار مسجد قرار گرفتند. عثمان ابن حنیف پیش از آنان برای نماز آمده بود یاوران زبیر او را عقب زدند تا زبیر نماز بخواند از آن طرف مأموران عثمان زبیر را، خبر دستگیری و اذیت عثمان ابن حنیف را به «حکیم بن جبله» دادند او با سیصد نفر از طائفه «عبدالقیس» به جنگ طلحه و زبیر آمدند، آنها عایشه را بر شتر سوار کردند و به جنگ پرداختند.

این جنگ را جنگ «جمل اصغر» و جنگ با امام(ع) را جنگ «جمل اکبر» می‌نامند در این نبرد جمل اصغر پیروزی از آن طلحه و زبیر بود «حکیم ابن جبله» با سه برادرش و اصحابش کشته شدند.

پس از قرار گرفتن بصره در اختیار طلحه و زبیر نزاع بین آنها درگرفت که کدامیک برای مردم نماز بخوانند، هر یک از این ناراحت بود که اگر به دیگری اقتدا کند خود به خود تسلیم او شده و او را رئیس قرار داده است. عایشه بین آنها اصلاح داد، بدین نحو که یک روز عبدالله پسر زبیر و یک روز محمد پسر طلحه نماز بخواند.

بیت المال بصره را تصرف کردند و گفتند ما از بصری‌ها به این مال سزاوارتریم و تمام اموال را برای خود برداشتند اما امام(ع) پس از پیروزی همه آنها را دوباره به بیت المال برگردانید[۲۹].[۳۰].

سخنان امیرالمؤمنین(ع) درباره جنایات ناکثین

امام(ع) با صراحت می‌فرماید: «اگر سپاهیان بصره فقط یک نفر از مسلمانان را هم کشته بودند برای من جایز بود همه سپاه را بکشم زیرا در آنجا حضور داشته‌اند و از آن جلوگیری نکردند»[۳۱]شارحان نهج البلاغه در اینکه چگونه می‌شود در اثر کشتن یک نفر یک سپاه را کشت توجیهات گوناگونی نموده‌اند.

«قطب راوندی» آن را از باب محاربه با خدا و رسول و سعی در فساد بر روی زمین دانسته و به آیه ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۳۲] استشهاد کرده است.

و «ابن میثم» به سخن ابن ابی الحدید ایراد کرده که این اباحه قتل در اثر تأویلی است که داشته‌اند چون معتقد بودند برای انتقام خون عثمان می‌جنگند لذا با کسانی که با علی(ع) همکاری می‌کردند نیز نبرد می‌نمودند.

مرحوم خوئی معتقد است که در اثر عدم نهی از منکر قتل آنها واجب می‌گردد زیرا کسی که منکری را ببیند و از آن نهی نکند امام(ع) می‌تواند به هر نحوی که ممکن باشد او را تنبیه کند و بالاترین مرحله نهی از منکر نهی به واسطه شمشیر است.

ولی شاید از همه صحیح‌تر مطلبی باشد که وی در پاسخ ابن ابی الحدید نسبت به ایرادی که به قطب راوندی کرده، می‌دهد و آن اینکه علت حلال بودن قتل همه سپاه با کشتن یک نفر این است که این قتل روشن‌گر آن است که سپاه همگی در مقام محاربه با خدا و رسول(ص) و افساد در روی زمین هستند؛ لذا مشمول آیه ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۳۳] می‌شود روی این اصل کشتن همه آنها به خاطر قتل یک نفر نیست، بلکه این قتل دلیلی برآمادگی سپاه برای مبارزه با خدا و رسول است[۳۴].[۳۵]

امام(ع) در موارد مختلف جنایات ناکثین را بیان فرموده و از همراه بردن همسر پیامبر برای جنگ و کشتن خزانه‌داران بیت المال به غدر و توأم با شکنجه، شکایت کرده است[۳۶]. امام در خطبه ۲۱۸ نیز از حمله به خزانه‌داران بیت‌المال و این‌که اجتماع مردم بصره را دچار تشتت کردند و بر شیعیان یورش بردند و عده‌ای را پس از اسارت کشتند، سخن گفتند. امام(ع) در سخنان خود از حکیم بن جبله و سبابجه (محافظان بیت المال) به نیکی یاد کرد و از شهادت آنان بسیار متأثر شد[۳۷].

امام(ع) در ذی‌قار

امام(ع) از مدینه خارج شد و به ذی‌قار رسید. امام در سخنانی حکومت را پاره‌کفشی بی‌ارزش بیان می‌کند، جز آنکه حقی را به پا دارد یا مانع اجرای باطل شود. آن‌گاه در جمع حاجیانی که در حال بازگشت از حج بودند به سخن پرداخت و از کینه قریش سخن گفت و افزود: همان‌گونه که در حال کفرشان با آنها جنگیدم اکنون نیز می‌جنگم[۳۸] بخشی از خطبه امام در ذی‌قار در خطبه ۲۳۱ آمده است. عثمان بن حنیف در ذی‌قار به امام(ع) پیوست. امام(ع) فرمود: "ما تو را پیر فرستادیم و جوان برگشتی"، زیرا ناکثین تمام موهای وی را چیده بودند. امام ناکثین را نفرین فرمود[۳۹].

ارسال نامه و اعزام نماینده به کوفه

امام(ع) برای گردآوری نیرو از کوفه نامه‌ای به مردم کوفه نوشت و آنان را جبهه انصار و بزرگان عرب دانست و بیان داشت که طلحه و زبیر با من بدون اجبار و اکراه بیعت کردند[۴۰]. «محمد بن اسحاق» از عمویش نقل می‌کند: هنگامی که علی(ع) به سوی «بصره» برای نبرد با «طلحه» و «زبیر» حرکت کرد این نامه را از «ربذه» به وسیله محمد بن جعفر بن ابیطالب و محمد بن ابی‌بکر برای اهل کوفه فرستاد[۴۱].

امام هاشم بن عتبه را از رَبَذه همراه نامه‌ای که برای ابوموسی اشعری (کارگزار کوفه) نوشت، اعزام کرد. اما ابوموسی با جنگ مخالفت می‌کرد. سرانجام با عزل ابوموسی و جای‌گزینی قرظة بن کعب نیروهای کوفه عازم نبرد شدند. در یک مورد ۶۶۰۰ تن از کوفه آمدند و گروه‌هایی دیگر که مجموع سپاه امام(ع) به نقل مفید به ۱۲ هزار نفر می‌رسید و هزار نفر از مردم بصره هم به امام پیوستند[۴۲].

اعزام نماینده برای گفت‌وگو با ناکثین

امام(ع) در بصره عبدالله بن عباس را برای گفت‌وگو نزد عایشه، طلحه و زبیر فرستاد و به او فرمان داد به دیدار طلحه نرود: "با «طلحه» دیدار مکن، اگر ملاقات کنی، وی را همچون گاوی خواهی یافت که شاخ‌هایش اطراف گوش‌هایش پیچ خورده باشد، او بر مرکب سرکش هوا و هوس سوار می‌شود و می‌گوید: مرکبی رام است! و لیکن زبیر را ملاقات کن؛ زیرا طبیعت او نرم‌تر است و به او بگو: پسر دائیت می‌گوید: در حجاز مرا شناختی و در عراق انکار نمودی، پس چه شد که از پیمان خود بازگشتی؟!"

مرحوم سیدرضی می‌گوید: جمله کوتاه و پرمعنای فما عدا مما بدا (چه شد که از گذشته برگشتی؟»[۴۳] برای نخستین بار از امام شنیده شده و پیش از او از کسی این سخن شنیده نشده است.

زیرا مانند شتر سرکش است، ولی زبیر نرم است[۴۴]. امام(ع) نیز خود دیداری با این دو داشت و با آنان سخن گفت و در نتیجه زبیر از نبرد منصرف شد و پس از کناره‌گیری از معرکه، ابن جُرمُوز سر وی را از بدن جدا کرد[۴۵].

صف‌آرایی در نبرد جمل

ابن ابی الحدید می‌نویسد: پس از آنکه علی(ع) به بصره رسید، و لشکر وی در برابر لشکر عایشه صف کشیدند و بین امام(ع) و زبیر سخنی رد و بدل شد «زبیر» نزد عایشه آمد و گفت: من هرگز در مکانی نایستادم و در جنگی حاضر نشدم، مگر اینکه از خود بصیرت و رأیی داشتم، مگر در این جنگ که من مردم و جای پای خویش را نمی‌شناسم!

عایشه گفت: خیال می‌کنم از شمشیر پسر ابوطالب ترسیده‌ای، او شمشیر تیز و آماده کشتار دارد اگر تو از شمشیر او فرار کنی هیچ بعید نیست؛ زیرا مردان فراوانی پیش از تو از شمشیر او ترسیده‌اند[۴۶].

علی(ع) می‌فرماید: "زبیر همواره از ما اهل بیت بود تا زمانی که پسر شومش عبدالله نشو و نما نکرده بود"[۴۷]

یکی از سخنان امام(ع) هنگامی که «طلحه و زبیر» پس از بیعت به امام(ع) اعتراض کردند که چرا در امور با آنان مشورت نکرده و از آنها کمک نگرفته است، در پاسخ آنها فرموده: "برای امور ناچیزی خشم گرفتید و خوبی‌های فراوان را نادیده انگاشتید! آیا ممکن است مرا آگاه سازید که شما چه حقی داشته‌اید که آن را از شما بازداشته‌ام؟ یا کدام سهم بوده که خود برداشته به شما نداده‌ام؟ یا کدام حق و دعوائی بود. که یکی از مسلمانان نزد من آورده از (بیان حکم) آن عاجز و ناتوان مانده‌ام و یا کدام (حق و فرمان الهی بوده) که به آن جاهل و یا راه آن را اشتباه پیموده‌ام"[۴۸]، «به خدا سوگند! من به خلافت رغبتی نداشتم و به ولایت و زمامداری شما علاقه‌ای نشان نمی‌دادم و این شما بودید که مرا به آن دعوت کردید و آن را به من تحمیل نمودید و آنگاه که حکومت و زمامداری به من رسید من در کتاب خدا نظر کردم، هر دستوری که داده و هر امری که فرموده بود متابعت کردم به سنت و روش پیامبر(ص) توجه نموده به آن اقتدا نمودم؛ لذا هیچ نیازی به حکم و رای شما و دیگران پیدا نکردم هنوز حکمی پیش نیامده که آن را ندانم و نیاز به مشورت شما و برادران مسلمان خود پیدا کنم. اگر چنین پیشامدی می‌‌شد از شما و دیگران روی گردان نبودم. اما (اعتراض) شما در مورد اینکه (چرا بین شما و سایر مسلمانان) به تساوی رفتار کرده ام این حکمی نبوده که من به رای خود صادر کرده و بر طبق خواستهدلم انجام داده باشم، بلکه من و شما می‌دانیم که این همان دستور العملی است که پیامبر(ص) آورده و انجام داده است و در آنچه خداوند سهم بندی آن را مشخص نموده و فرمان آن را صادر کرده، به شما نیازی نداشتم. پس به خدا سوگند نه شما و نه دیگری نمی‌تواند به من اعتراض داشته باشد...»[۴۹].[۵۰]

دو سپاه روز پنج‌شنبه دهم جمادی الاولی سال ۳۶ برابر هم صف‌آرایی کردند. تعداد نیروهای سپاه جمل را سی‌هزار و تعداد سپاهیان امام(ع) را بیست‌هزار نفر ذکر کرده‌اند. پرچم‌دار سپاه امام(ع) محمد بن حنفیه بود که امام(ع) سخنانی خطاب به وی دارد[۵۱]. سمت راست سپاه عبدالله بن عباس و سمت چپ "عمر بن ابی‌سلمه" بودند و امام نیز در قلب سپاه حضور داشت. بنابر بعضی اقوال، از جمله نقل مفید، عمار یاسر در سمت راست و مالک اشتر در چپ، امام در قلب و عبدالله بن عباس در مقدمه سپاه بودند. جنگ آغاز و به‌شدت ادامه یافت و جمع زیادی از دو طرف کشته شدند. به پای طلحه نیز تیری اصابت کرد که گویند بر اثر همان از دنیا رفت. افراد زیادی در کنار شتر عایشه مقاومت کردند تا اینکه امام(ع) دستور داد شتر را پی کنند و به محمد بن ابی‌بکر فرمان داد مواظب عایشه (که خواهر او بود) باشد. بعد از پی کردن شتر، امام(ع) فرمود هر کس سلاح بر زمین بگذارد یا به خانه‌اش برود، در امان است. امام(ع) توانست ناکثین را شکست دهد و این فتنه را خاموش کند. کشتگان جمل را برخی ده‌هزار نفر، نیمی از هر دو سپاه یا کمتر و بیشتر دانسته‌اند. سخنان متعددی از امام(ع) در ارتباط با این نبرد و پس از آن نقل شده است[۵۲].[۵۳]

پس از نبرد و تقسیم غنایم

پس از پایان نبرد، جنگجویان سپاه امام(ع) خواستار غنایم بودند. امام(ع) فقط آنچه را که در میدان جنگ به‌دست آمده بود، تقسیم کرد و از تقسیم دیگر غنایم و اسارت زنان و مردان خودداری کرد. این موضوع باعث اعتراض گروهی از سپاهیان شد که چگونه ممکن است خون آنان بر ما حلال، اما مال آنان حلال نباشد. امام(ع) در پاسخ فرمود: کدام‌یک از شما ام‌المؤمنین را جزء غنایم در نظر می‌گیرد." آنان قانع شدند. امام(ع) پس از جنگ جمل در بصره عفو عمومی اعلام کرد[۵۴].

ارسال نامه‌ها و خبر پیروزی

امام(ع) پس از نبرد جمل، نامه‌ای به‌وسیله عمرو بن سلمه ارجبی به کوفه فرستاد و خبر این پیروزی را به مردم کوفه رساند. اندکی از این نامه در نهج البلاغه آمده است[۵۵]. در نامه‌ای دیگر این خبر را به اطلاع کارگزار خود در مدینه و مردم آنجا رساند. نامه‌ای عمومی نیز به تمام کارگزاران خود نوشت. نامه‌ای نیز به خواهرش ام‌هانی نوشت و خبر شکست ناکثین و کشته شدن طلحه و زبیر و شهادت جمعی از یاران خود، مانند دو فرزند صوحان، یعنی زید و سبحان را داد. امام(ع) وقتی به جنازه طلحه و عبدالرحمان بن عتاب برخورد از غربت طلحه (ابومحمد) در این مکان و مرگ قریشیان بسیار متأسف شد[۵۶].[۵۷]

فرستادن عایشه به مدینه

امام(ع) پس از نبرد، عایشه را با احترام کامل روانه مدینه کرد. امام(ع) چهل زن را با لباس مردانه و عمامه بر سر همراه او فرستاد. عایشه در مسیر از امام(ع) بد می‌گفت که عده‌ای مرد نامحرم را با من همراه کرده است. اما در مدینه، وقتی متوجه شد آنان زن بودند، از امام(ع) تجلیل کرد. امام(ع) پس از نبرد جمل، مقر خلافت را از مدینه به کوفه تغییر داد، زیرا می‌دانست جنگ‌های سختی در راه است و بدون نیروی جنگجو امکان ادامه حکومتی با ثبات نیست[۵۸].

نکاتی چند از جنگ جمل

  1. طلحه و زبیر هنگام جنگ به مردم بصره، اعلام کردند: اگر علی(ع) پیروز شود همه را خواهد کشت و تمام حرمت‌ها را هتک خواهد نمود، بچه‌ها را می‌کشد و زن‌ها را اسیر مینماید، پس برای حمایت از حریم خود بجنگید و مرگ را بر رسوائی ترجیح دهید! و از طریق این دروغ وحشتناک مردم را بر ضد حضرت شوراندند.
  2. علی(ع) نزد طلحه و زبیر کس فرستاد که چه می‌جوئید و چه می‌خواهید؟ گفتند خون عثمان را می‌خواهیم. علی(ع) گفت: «لَعَنَ اللَّهُ قَتَلَهُ عُثْمَانَ » «خدا قاتلان عثمان را لعنت کند» اصحاب علی(ع)، نیز به صف ایستادند پس به آنان فرمود: «تیری نیندازید و نیزه به کار نبرید و با شمشیر نکشید، اتمام حجت کنید» [۵۹] پس مردی از لشکر دشمن تیری انداخت و شخصی از یاران امام(ع) را کُشت و کشته او را نزد علی آوردند. پس گفت: خدایا گواه باش (سپس مردی دیگر تیراندازی کرد و به «عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی» رسید و او را کُشت، پس برادرش جنازه‌اش را برداشت و نزد امام(ع) آورد. پس گفت: اللهم اشهد سپس جنگ آغاز شد.
  3. امام(ع) به «زبیر» فرمود: «ای ابوعبدالله نزدیک من‌ای تا سخنی را که من و تو از پیامبر شنیده‌ایم به یاد تو آورم»[۶۰] زبیر به علی(ع) گفت در امانم؟ علی فرمود: آری در امانی. پس زبیر نزد وی آمد و علی(ع) آن سخن را به یاد آورد. زبیر گفت: «خدایا من جز در این ساعت این را به یاد نداشتم»[۶۱] و عنان اسب خود را برگرداند تا بازگردد. پس عبدالله به او گفت: کجا؟ گفت: علی سخنی را که پیامبر خدا فرموده بود به یاد من آورد، گفت: نه چنین است، بلکه شمشیرهای برنده بنی‌هاشم به دست مردانی دلاور چشم تو را خیره کرد. گفت: وای بر تو آیا مانند من به بددلی سرزنش می‌شود؟ برای من نیزه‌ای بیاورید پس نیزه را گرفت و بر یاران علی حمله برد. علی گفت: «أَفْرِجُوا لِلشَّيْخِ فَإِنَّهُ مُحْرَجٌ» (برای پیرمرد راه را باز کنید که او را به حرج افکنده‌اند). پس میمنه و مسیره و قلب را شکافت، سپس بازگشت و به پسرش گفت: ای بی‌مادر، آیا بد دل چنین کاری می‌کند؟ زبیر از معرکه کنار گرفت و گذرش به «احنف بن قیس» افتاد پس گفت مانند این مرد ندیدم ناموس رسول خدا را تا به اینجا کشانید و حجاب پیامبر خدا را از او فروهشت و ناموس خود را پوشیده داشت، سپس او را واگذاشت و کناره‌گیری کرد... [۶۲].
  4. در روز جنگ جمل اطراف شتر عایشه را قبائل مختلف در میان گرفته و به سختی از او دفاع میکردند، جمعیتی زیاد کشته شدند. امام(ع) برای پیشگیری از کشتار زیاد فریاد زد: شتر را پی کنید که شیطان است و گرنه جمعیت عرب را به کشتن خواهد داد هنگامی که شتر کشته شد، لشکر هزیمت نمود.
  5. طلحه بن عبیدالله در معرکه کشته شد مروان ابن حکم تیری به سوی او انداخت و او را از پا درآورد و گفت: به خدا سوگند پس از این، خون عثمان را نخواهم خواست و من او را کشتم. پس طلحه چون بیفتاد گفت: به خدا سوگند هرگز مانند امروز پیرمردی از قریش را بی‌چاره‌تر از خود ندیدم من به خدا سوگند هرگز در موقفی جز این موقف نایستادم مگر آنکه جای پای خود را در آن شناختم[۶۳].
  6. علی(ع) پس از پیروزی همه را عفو کرد و منادی فریاد نمود: زخم‌داری کشته نشود و فراری را دنبال نکنند و به روی پشت کننده‌ای نیزه نزنند و هر کس سلاح را بیندازد در امان است و هرکس در خانه‌اش را ببندد در امان است. سپس سیاه و سرخ را امان داد و ابن عباس را نزد عایشه فرستاد و او را فرمود که باز گردد. چون ابن عباس بر او وارد شد، گفت: ای پسر عباس دو مرتبه در سنت خطا کردی: بدون اجازه به خانه‌ام وارد شدی و بی‌آنکه اجازه بدهم به روی فرشم نشستی. گفت: سنت را ما به تو آموخته‌ایم، همانا این خانه تو نیست، خانه تو همان است که پیامبر خدا ترا در آن به جای گذاشت و قرآن تو را فرمود که در آن قرار گیری. و میان آن دو سختی پیش آمد.
  7. عایشه در خانه عبدالله بن خلف خزاعی بود که علی(ع) نزد وی آمد و گفت: «ای حمیراء مگر از این سفر نهی نشدی؟»[۶۴] گفت: یا ابن ابی‌طالب قدرت فاسجح! ای پسر ابوطالب، اکنون که دست یافته‌ای ببخش. فرمود: «برو به مدینه و بازگرد به همان خانه‌ات که پیامبر خدا تو را فرموده است که در آن آرام گیری» گفت: می‌کنم. پس ۷۰ زن از عبدالقیس در لباس مردانه همراهش فرستاد تا او را به مدینه رسانیدند[۶۵].
  8. پس از پیروزی امام علی(ع) به میان کشتگان آمد و جسد «کعب بن سور» قاضی بصره را روی زمین دید، دستور داد وی را نشانیدند، به او فرمود: وای بر تو! علم داشتی اما نفعی به تو نبخشید! پس از آن دستور داد جسد «طلحه» را نیز از زمین بلند کردند به او نیز فرمود: وای بر تو! در اسلام سابقه خدمت داشتی ولی برای خود نگه نداشتی شیطان تو را فریفت و به سرعت به دوزخ کشانید!
  9. بلوای «جمل» نشان داد که عایشه بعد از وفات پیامبر(ص) حرمت او را نگه نداشت و برخلاف سایر زنان آن حضرت از فرمان خدا و رسولش سرپیچی نمود و با آن افتضاح در انظار عمومی در میدان جنگ ظاهر شد و در مقابل خلیفه و وصی پیامبر ایستاد و باعث ریخته شدن خون هزاران نفر گردید و لکه ننگی بر تاریخ اسلام نهاد که به هیچ چیز پاک نمی‌شود. و بعضی کلماتی که بعد از جنگ جمل از او نقل شده به نظر می‌آید که او از این حادثه پشیمان شده بود. مثلا ابن سعد در طبقات روایت کرده هر موقع عایشه این آیه را ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ می‌خواند آن قدر اشک می‌ریخت که روسریش خیس می‌شد[۶۶].

«محمد بن المنکدر» از عایشه روایت کرده که گفت: «ای کاش نباتی از نباتات زمین می‌شدم و چیز قابل ذکری نبودم».[۶۷]

در «موده القربی» از خود عایشه نقل نموده که گفت: رسول اکرم(ص) فرمود: «خداوند با من عهد کرده هر کس بر ضد علی(ع) قیام کند او کافر و در آتش است» وقتی به او گفتند که چرا با شنیدن چنین کلامی از پیامبر بر علی(ع) خروج نمودی، عذر آورد و گفت: «فراموش کردم این حدیث را در روز جمل تا اینکه در بصره یادم آمد» [۶۸].

بعضی‌ها این نوع اظهارات عایشه را دلیل بر توبه او گرفته‌اند ولی این معنی ادعای محض است قیام و جنگ و کشتار مسلمانان پیش همه ثابت است ولی توبه او معلوم نیست زیرا اگر توبه عایشه صحت داشت و از جنگ با امیرالمؤمنین پشیمان گردیده بود، پس چرا وقتی شهادت آن حضرت را شنید سجده شکر به جای آورد[۶۹] اگر واقعاً او توبه کرده و پشیمان شده بود، پس چرا از خبر شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) اظهار فرح و خرسندی نمود؟[۷۰].

منابع

پانویس

  1. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۰.
  2. «وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَةِ، فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي وَ لَا وَلِيتُهُ هَوًى مِنِّي، بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.
  3. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۰-۲۵۱.
  4. و یحک حدثنا ان هیهنا دراهم کثیره فجئنا لناخذ منها؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۱۷-۳۱۸.
  5. انما جئنا لطلب الدنیاابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص۳۱۶-۳۱۷.
  6. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۷۱، حوادث سال ۳۶.
  7. نقل از مصادر نهج البلاغه، ج۲، ص۴۱۴.
  8. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۱.
  9. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۰۷-۱۱۷.
  10. «قَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لاَ أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ أَنَا عَلَى مَا وَعَدَنِي رَبِّي مِنَ اَلنَّصْرِ وَ اَللَّهِ مَا اِسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلاَّ خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ لِأَنَّهُ كَانَ مَظِنَّتَهُ وَ لَمْ يَكُنْ فِي اَلْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فِيهِ لِيَلْتَبِسَ اَلْأَمْرُ وَ يَقَعَ اَلشَّكُّ وَ وَ اَللَّهِ مَا صَنَعَ فِي أَمْرِ عُثْمَانَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلاَثٍ لَئِنْ كَانَ اِبْنُ عَفَّانَ ظَالِماً كَمَا كَانَ يَزْعُمُ لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُؤَازِرَ قَاتِلِيهِ أَوْ يُنَابِذَ نَاصِرِيهِ وَ لَئِنْ كَانَ مَظْلُوماً لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَكُونَ مِنَ اَلْمُنَهْنِهِينَ عَنْهُ وَ اَلْمُعَذِّرِينَ فِيهِ وَ لَئِنْ كَانَ فِي شَكٍّ مِنَ اَلْخَصْلَتَيْنِ لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْتَزِلَهُ وَ يَرْكُدَ جَانِباً وَ يَدَعَ اَلنَّاسَ مَعَهُ فَمَا فَعَلَ وَاحِدَةً مِنَ اَلثَّلاَثِ وَ جَاءَ بِأَمْرٍ لَمْ يُعْرَفْ بَابُهُ وَ لَمْ يَسْلَمْ مَعَاذِيرُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳، فیض الاسلام.
  11. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۶.
  12. «كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا يَرْجُو اَلْأَمْرَ لَهُ وَ يَعْطِفُهُ عَلَيْهِ دُونَ صَاحِبِهِ لاَ يَمُتَّانِ إِلَى اَللَّهِ بِحَبْلٍ وَ لاَ يَمُدَّانِ إِلَيْهِ بِسَبَبٍ. كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَامِلُ ضَبٍّ لِصَاحِبِهِ وَ عَمَّا قَلِيلٍ يُكْشَفُ قِنَاعُهُ بِهِ! وَ اَللَّهِ لَئِنْ أَصَابُوا اَلَّذِي يُرِيدُونَ لَيَنْتَزِعَنَّ هَذَا نَفْسَ هَذَا وَ لَيَأْتِيَنَّ هَذَا عَلَى هَذَا قَدْ قَامَتِ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ فَأَيْنَ اَلْمُحْتَسِبُونَ! فَقَدْ سُنَّتْ لَهُمُ اَلسُّنَنُ وَ قُدِّمَ لَهُمُ اَلْخَبَرُ وَ لِكُلِّ ضَلَّةٍ عِلَّةٌ وَ لِكُلِّ نَاكِثٍ شُبْهَةٌ وَ اَللَّهِ لاَ أَكُونُ كَمُسْتَمِعِ اَللَّدْمِ يَسْمَعُ اَلنَّاعِيَ وَ يَحْضُرُ اَلْبَاكِيَ ثُمَّ لاَ يَعْتَبِرُ»؛ نهج البلاغه، کلام ۱۴۸.
  13. شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۱۰.
  14. «كُنْتُمْ جُنْدَ اَلْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ اَلْبَهِيمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ أَخْلاَقُكُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ وَ اَلْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ وَ اَلشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اَللَّهُ عَلَيْهَا اَلْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا»؛ نهج البلاغه، کلام ۱۳.
  15. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۰۷-۱۱۷.
  16. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۱.
  17. «فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا تُجَرُّ اَلْأَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا مُتَوَجِّهِينَ بِهَا اَلْبَصْرَةَ فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا وَ أَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَهُمَا وَ لِغَيْرِهِمَا فِي جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلاَّ وَ قَدْ أَعْطَانِيَ اَلطَّاعَةَ وَ سَمَحَ لِي بِالْبَيْعَةِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلِي بِهَا وَ خُزَّانِ بَيْتِ مَالِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ غَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِهَا فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْراً وَ طَائِفَةً غَدْراً فَوَ اَللَّهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِداً مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ بِلاَ جُرْمٍ جَرَّهُ لَحَلَّ لِي قَتْلُ ذَلِكَ اَلْجَيْشِ كُلِّهِ إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوهُ وَ لَمْ يَدْفَعُوا بِلِسَانٍ وَ لاَ بِيَدٍ دَعْ مَا إِنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ مِثْلَ اَلْعِدَّةِ اَلَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲.
  18. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۰۷-۱۱۷.
  19. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۱.
  20. «وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً... وَ إِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۷.
  21. «وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ، وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ»؛ خطبه ۹ و «أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ. وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ»؛ خطبه‏ ۱۰.
  22. «فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ هَذَا الرَّأْيِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹.
  23. «إِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ تَمَالَئُوا عَلَى سَخْطَةِ إِمَارَتِي، وَ سَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِكُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹.
  24. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۲.
  25. «وَ اَللَّهِ لاَ أَكُونُ كَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَى طُولِ اَللَّدْمِ حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا وَ يَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا وَ لَكِنْ أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى اَلْحَقِّ اَلْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِالسَّامِعِ اَلْمُطِيعِ اَلْعَاصِيَ اَلْمُرِيبَ أَبَداً حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي فَوَ اَللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اَللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى يَوْمِ اَلنَّاسِ هَذَا»؛ نهج البلاغه، کلام ۶؛ این سخن در تاریخ طبری، ج۵، ص۱۷۱ نیز آمده است.
  26. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۲؛ الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۰۷-۱۱۷.
  27. «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  28. «لا تکونی التی تنبحک کلاب الحواب»مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۱۹؛ کنزالعمال، ج۶، ص۸۶.
  29. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۰۵-۳۲۳.
  30. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۰۷-۱۱۷؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۳.
  31. « لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِداً ...»
  32. «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در زمین به تبهکاری می‌کوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دست‌ها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
  33. «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در زمین به تبهکاری می‌کوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دست‌ها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
  34. خوئی، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۳۹ - ۱۳۵.
  35. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۰۷-۱۱۷.
  36. «فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) كَمَا تُجَرُّ الْأَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى الْبَصْرَةِ، فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا وَ أَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَهُمَا وَ لِغَيْرِهِمَا فِي جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَانِي الطَّاعَةَ وَ سَمَحَ لِي بِالْبَيْعَةِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ. فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلِي بِهَا وَ خُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِهَا فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْراً وَ طَائِفَةً غَدْراً. فَوَاللَّهِ [إِنْ] لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ بِلَا جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لِي قَتْلُ ذَلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ، إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا وَ لَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا بِيَدٍ، دَعْ مَا [إِنَّهُمْ] أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲
  37. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۳.
  38. «وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ وَ إِنِّي لَصَاحِبُهُمْ بِالْأَمْسِ كَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ»؛ خطبه ۳۳
  39. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۳.
  40. «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْكُوفَةِ جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ؛ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثْمَانَ حَتَّى يَكُونَ سَمْعُهُ كَعِيَانِهِ: إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ، فَكُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُكْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ؛ وَ كَانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فِيهِ الْوَجِيفُ وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ، وَ كَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ؛ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ [قَتَلُوهُ‏] فَقَتَلُوهُ، وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَيْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَا مُجْبَرِينَ، بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۱
  41. مصادر نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۴.
  42. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۳؛ الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۰۷-۱۱۷.
  43. «اَ تَلْقَيَنَّ طَلْحَةَ فَإِنَّكَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ كَالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ يَرْكَبُ اَلصَّعْبَ وَ يَقُولُ هُوَ اَلذَّلُولُ وَ لَكِنِ اِلْقَ اَلزُّبَيْرَ فَإِنَّهُ أَلْيَنُ عَرِيكَةً فَقُلْ لَهُ يَقُولُ لَكَ اِبْنُ خَالِكَ عَرَفْتَنِي بِالْحِجَازِ وَ أَنْكَرْتَنِي بِالْعِرَاقِ فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۱؛ این کلام را جاحظ در کتاب «البیان و التبیین» نیز آورده است؛ مستدرک و مدارک نهج البلاغه، ص۲۴۲.
  44. «لَا تَلْقَيَنَّ طَلْحَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ كَالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ يَرْكَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ هُوَ الذَّلُولُ؛ وَ لَكِنِ الْقَ الزُّبَيْرَ فَإِنَّهُ أَلْيَنُ عَرِيكَةً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۱
  45. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۴؛ الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۰۷-۱۱۷.
  46. شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۶۶.
  47. «مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّه»؛ نهج البلاغه، کلمات قصار ۴۵۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۶۷.
  48. «لَقَدْ نَقَمْتُمَا يَسِيراً وَ أَرْجَأْتُمَا كَثِيراً أَلاَ تُخْبِرَانِي أَيُّ شَيْءٍ لَكُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُكُمَا عَنْهُ وَ أَيُّ قَسْمٍ اِسْتَأْثَرْتُ عَلَيْكُمَا بِهِ أَمْ أَيُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ أَمْ جَهِلْتُهُ أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.
  49. «وَ اَللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي اَلْخِلاَفَةِ رَغْبَةٌ وَ لاَ فِي اَلْوِلاَيَةِ إِرْبَةٌ وَ لَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا وَ أَمَرَنَا بِالْحُكْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ وَ مَا اِسْتَنَّ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَاقْتَدَيْتُهُ فَلَمْ أَحْتَجْ فِي ذَلِكَ إِلَى رَأْيِكُمَا وَ لاَ رَأْيِ غَيْرِكُمَا وَ لاَ وَقَعَ حُكْمٌ جَهِلْتُهُ فَأَسْتَشِيرَكُمَا وَ إِخْوَانِي مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْكُمَا وَ لاَ عَنْ غَيْرِكُمَا. وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ اَلْأُسْوَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي وَ لاَ وَلِيتُهُ هَوًى مِنِّي بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَيْكُمَا فِيمَا قَدْ فَرَغَ اَللَّهُ مِنْ قَسْمِهِ وَ أَمْضَى فِيهِ حُكْمَهُ فَلَيْسَ لَكُمَا وَ اَللَّهِ عِنْدِي وَ لاَ لِغَيْرِكُمَا فِي هَذَا عُتْبَى. أَخَذَ اَللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى اَلْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ اَلصَّبْرَ»؛ نهج البلاغه، کلام ۲۰۵؛ به ترتیب فیض الاسلام ۱۹۶.
  50. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۰۷-۱۱۷.
  51. «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ، عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ، أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ، تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ، ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۱.
  52. «مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ»؛ خطبه ۴؛ «وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَدِدْتُ أَنَّ أَخِي فُلَاناً كَانَ شَاهِدَنَا لِيَرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِكَ»؛ خطبه ۱۲؛ «كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ، رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ. أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ وَ الْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ وَ الشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ. كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا. وَ فِي رِوَايَةٍ وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ. وَ فِي رِوَايَةٍ كَجُؤْجُؤِ طَيْرٍ فِي لُجَّةِ بَحْرٍ. وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى: بِلَادُكُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللَّهِ تُرْبَةً، أَقْرَبُهَا مِنَ الْمَاءِ وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ وَ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَّرِّ، الْمُحْتَبَسُ فِيهَا بِذَنْبِهِ وَ الْخَارِجُ بِعَفْوِ اللَّهِ، كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قَرْيَتِكُمْ هَذِهِ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ حَتَّى مَا يُرَى مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ كَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَيْرٍ فِي لُجَّةِ بَحْرٍ»؛ خطبه ۱۳؛ «أَرْضُكُمْ قَرِيبَةٌ مِنَ الْمَاءِ بَعِيدَةٌ مِنَ السَّمَاءِ، خَفَّتْ عُقُولُكُمْ وَ سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ، فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ وَ أُكْلَةٌ لِآكِلٍ وَ فَرِيسَةٌ لِصَائِلٍ»؛ خطبه ۱۴
  53. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۴.
  54. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۴.
  55. نهج البلاغه، نامه ۲
  56. «وَ جَزَاكُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَحْسَنَ مَا يَجْزِي الْعَامِلِينَ بِطَاعَتِهِ وَ الشَّاكِرِينَ لِنِعْمَتِهِ، فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ دُعِيتُمْ فَأَجَبْتُم»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۹
  57. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۵.
  58. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۵۵.
  59. « لَا تَرْمُوا بِسَهْمٍ وَ لَا تَطْعُنُوا بِرُمْحٍ وَ لَا تَضْرِبُوا بِسَيْفٍ... اعْذِرُوا »
  60. « يَا أَبَا عبدالله ادْنُ الي أَذْكُرْكَ كَلَاماً مَا سَمِعْتُهُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ »
  61. " اللَّهُمَّ انی مَا ذکرت هَذَا الَّا هَذِهِ الساعه "
  62. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲- ۱۸۳.
  63. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲.
  64. «أَيُّهَا يَا حُمَيْرَاءُ! أَلَمَ تَنْتَهِيَ عَنْ هَذَا الْمَسِيرِ؟»
  65. «اخرجي الَىَّ الْمَدِينَةِ وَ ارْجِعِي الَىَّ بَيْتُكَ الَّذِي أَمَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ تُقْرِي فِيهِ »؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۳.
  66. طبقات ابن سعد، ج۸، ص۸۱.
  67. یا لیتنی کنت نباتا من نبات الارض و لم اکن شیئا مذکوراطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۷۶.
  68. میر سید علی فقیه همدانی شافعی، مودت سوم از «مودة القربی».
  69. مقاتل الطالبیین، ص۴۳.
  70. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۱۹-۱۲۲.