آیا اندیشه عصمت از ابتکارات شیعه است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا اندیشه عصمت از ابتکارات شیعه است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت
مدخل اصلیعصمت در تاریخ اسلامی - شبهات عصمت
مدخل وابستهشیعه
تعداد پاسخ۲ پاسخ

آیا اندیشه عصمت از ابتکارات شیعه است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

پاسخ جامع اجمالی

خاورشناسان دیدگاه‌های مختلفی را پیرامون اصل اعتقاد به عصمت و پیشینه آن مطرح کرده‌اند. برخی پیدایش آن را به نیمه نخست قرن دوم هجری مرتبط دانسته و بر این باورند که این دیدگاه از زمان امام صادق(ع) مطرح شده و سپس توسط شاگردان آن حضرت و بعدها توسط علمای شیعه ترویج یافت[۱]، برخی معتقدند مسلمانان آن را از زرتشت یا ایرانیان باستان اخذ کرده[۲].[۳].[۴] و برخی دیگر تاریخچه آن را به صوفیه بازمی‌گردانند[۵]. برخی هم معتقدند مسلمانان این عقیده را از ادیان دیگر همچون مسیحیت[۶] گرفته‌اند. برخی دیگر اما آن را از ابداعات عبدالله بن سبا می‌دانند[۷] اعتقاد به سیاسی بودن عصمت[۸] و نیز بازگرداندن آن به غلات هم توسط برخی مطرح شده است[۹].[۱۰]

بعضی مبدأ اعتقاد به اندیشه عصمت را روح کاریزماتیک دانسته‌ و بر این باورند که رستگاری و وصول به فرجام والای زندگی انسانی در پیروی از رهبری حاصل می‌شود که به صفات انسانی آراسته باشد. معمولاً چنین تصور می‌شود که آن صفات، هدیه خداوندی‌اند، هرچند گاهی ممکن است بیشتر، موهبت طبیعی تصور شوند. به نظر می‌رسد این نیز واقعیتی باشد که عده‌ای دیگر برای نجات خود به امتی چشم دوخته‌اند که از نوعی «کاریزما» بهره مند باشند. با عضویت در چنین امتی و احتراز از اعمالی که موجب محرومیت از این عضویت است، فرد می‌تواند رستگار شود.

جنبه مثبت این اعتقاد در طرز تفکر بسیاری از مسلمانان اثر خود را به جای گذاشته است؛ زیرا آنان از امت اسلامی به «اصحاب الجنة» تعبیر می‌کردند. این تعبیر متضمّن این معنا بود که همه افراد امت سرانجام به بهشت خواهند رفت. وجود اعتقادات ریشه‌داری از این نوع، ظهور نهضت‌های خارجی و شیعی را در زمان خلافت علی (ع) روشن می‌سازد. تحت تأثیر فشار و اجبار زندگی کاملاً جدیدی که به درون آن پرتاب شده بودند، احتیاج به پناهگاهی محکم و مطمئن داشتند. انگیزه‌های عمیق و محتملاً ناخودآگاه موجب شد جویای این امنیت شدند؛ بعضی از طریق پیروی از امامی برخوردار از موهبت عصمت و دیگران با کوشش در راه حصول اطمینان از این امر که از امتی که بهره مند از این موهبت باشند. برای گروه نخست، این اعتقاد کهنِ اَعراب که صفات ارثی خاص در خانواده‌های معینی به تواتر منتقل می‌گردد، پذیرفتن علی (ع) را به عنوان پیشوایی که عُقلا منزّه از خطاست توجیه می‌کرد، حتی اگر تصمیم‌گیری‌های سیاسی او با این اعتقاد مطابقت نمی‌داشت.

گروه دوم از این حیث مزیت داشت که می‌پنداشت امت اسلامی را بی‌گمان پیامبری با وحی الهی بنیاد نهاده بود و راه و رسم این امت از طریق فوق طبیعی به آن الهام شده بود. با این همه برای اینکه این امت مطمئناً «اصحاب الجنة» باقی بماند لازم می‌بود بعضی از افراد آن احساس کنند که نقض کنندگان قوانین باید از امت طرد شوند. بدین طریق این اعتقاد خاص در میان خوارج پیدا شد که هر کس مرتکب کبیره شود، از امت بیرون رانده می‌شود. در واقع خوارج به دنبال امنیت بودند. با علم به این امر که امتی که به آن تعلق دارند، امتی است فوق طبیعی یا مشمول لطف و رحمت الهی[۱۱].

بعضی هشام بن حکم را مبتکر اندیشه عصمت می‌دانند، چون هشام می‌گفت امام بیش از پیامبر اکرم (ص) نیازمند عصمت است؛ زیرا بر نبی اکرم وحی نازل می‌شد که موجب مصونیت او از خطا بود، ولی بر امام وحی نازل نمی‌شد، لذا امام به عصمت بیشتر نیازمند بود.

لکن این نسبت ناروا به شاگرد برجسته امام صادق (ع) است، چون شیعه در طول تاریخ تلاش زیادی را برای تنزه انبیا از گناه و خطا انجام داده است و اینکه انبیا بی‌نیاز از عصمت هستند، سخنی نارواست. از این گذشته، این کلام ناشی از عدم شناخت حقیقت عصمت است، زیرا عصمت به معنای بی‌نیازی از تأییدات الهی نیست[۱۲].[۱۳]

در ادامه می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

  1. اندیشه عصمت برگرفته از عقل، قرآن و سنت است و زمان آن مربوط به صدر اسلام است و هشام بن حکم و مؤمن طاق در زمان امام صادق (ع) زندگی می‌کردند و بین این دو زمان حدود یک قرن فاصله می‌باشد، پس از حیث تاریخی، چنین مطلبی صحیح نیست.
  2. بسیاری از افرادی که چنین نسبت‌هایی را به شیعه می‌دهند، مثل رونالدسِن، اصلاً به حقایق تاریخ اسلام آگاهی ندارد، لذا اظهار نظر آنها مبنا ندارد، بعضی از آنان هم با شیعه عناد دارند، مثل وهّابیون که در مقابل اندیشه عصمت انبیا و امامان و استدلالات محکم درمانده شده‌اند، لذا به بیراهه می‌روند تا این حقیقت قرآنی را لوث کنند و می‌بینیم که در هر زمانی اندیشه عصمت را به شخص یا به فرقه‌ای خاص، نسبت می‌دهند.
  3. قرآن مثل خورشیدی می‌درخشد و آیات نورانی آن، مثل آیه تطهیر به اجماع فریقین بیانگر عصمت اهل بیت (ع) است. آیا انکار این واقعیت قرآنی و روایی و تاریخی، انکار خورشید نیست؟ أیا موضع‌گیری در مقابل این حقایق مسلم، دشمنی با اهل بیت پیامبر (ص) نیست؟ مسلماً اگر عناد نباشد باید عمل آنها را حمل بر ناآگاهی کنیم[۱۴].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. بهروز مینایی؛
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در این‌باره گفته‌ است:

«یکی از کسانی که اندیشه عصمت را ساخته و پرداخته و ابداع هشام بن حکم متکلم بزرگ امامی می‌داند، ویلفرد مادلونگ است. دیدگاه او را در این باب از دایرة المعارف اسلام نقل می‌کنیم: عصمت به عنوان یک اصطلاح کلامی به معنای مصونیت از خطا و گناه در کلام شیعه و سنّی به کار برده می‌شود. در صدر اسلام چنین عقیده‌ای وجود نداشت؛ بلکه خلاف‌های اخلاقی محمد (ص) به راحتی بیان می‌شد. اصطلاح و مفهوم عصمت، در قرآن و جوامع رواییِ اصلی نیامده است. نخستین بار شیعه امامیه آن را در نیمه قرن دوم به کار بردند و قرارداد کردند که امامان باید از طرف خدا منصوب باشند و آنها به عنوان رهبران جامعه باید از خطا و گناه معصوم باشند. نخستین بار در کلام هشام بن حکم این صفت به عنوان یکی از ویژگی‌های امام مطرح شد. او گفت: پیامبر ممکن است خطا کند؛ چون او به وسیله وحی هدایت می‌شود، به خلاف امام که وجود این صفت در او ضروری است؛ اما متکلمان دیگر امامیه، این صفت را به طور مساوی در خصوص پیامبر و امام به کار می‌بردند[۱۵]. بعضی از نظریه‌پردازان وهابیت به تبع این گمانه‌زنی‌های دانشمندان غربی زمان ابداع این نظریه را به عصر امام جعفر صادق (ع) نسبت می‌دهند[۱۶]. محبّ الدین الخطیب معتقد است نخستین کسی که این عقیده گمراه کننده را اختراع کرد، به تعبیر او خبیثی بود که - مسلمانان (اهل سنت) او را «شیطان الطاق» و شیعه، او را «مؤمن آل محمد (ص)» یا «مؤمن الطاق» می‌نامیدند[۱۷]. نام او محمد بن علی بن الاحول است که همچون هشام بن حکم از متکلمان بزرگ عصر امام صادق (ع) و از شاگردان آن حضرت محسوب می‌شود.

دکتر احمد شبلی استاد تاریخ و تمدن اسلامی در دانشگاه قاهره ادعا می‌کند: شیعه عصمت انبیا را با دلیل عقلی و روش منطقی اثبات کردند و گفتند: اگر انبیا معصوم نباشند میزان اعتماد به آنها کاسته می‌شود و فایده بعثت انبیا از بین می‌رود. جای تعجب اینجاست که این اعتقاد شیعه به عصمت انبیا به اهل سنت سرایت کرده و کم کم همه مسلمانان به این رأی قایل شدند[۱۸].

محمدجواد مغنیه نیز می‌گوید: شیعیان نخستین کسانی بودند که قایل شدند تنها از راه عصمت می‌توان وجوب عمل به وحی را ثابت کرد و این مسئله را از طریق مختلفی تقریر کردند و از راه عقل و بداهت منطق عقلی آن را ثابت کردند؛ سپس اهل سنت این اندیشه را از شیعه گرفتند[۱۹].

سخن رونالدسون در این انتساب: یکی از مستشرقان به نام رونالدسون با نوسان‌های بسیار زیادی نظرگاه‌های متفاوتی را درباره مبدأ اندیشه عصمت بیان کرده است. او در آغاز می‌گوید: با بررسی عهد قدیم می‌یابیم که انبیای بنی اسرائیل معصوم از خطا و گناه نیستند؛ بلکه لغزش انبیا امری عادی محسوب می‌شود. آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داوود، سلیمان، ایوب، اشعیا و عزرا[۲۰] از دیدگاه عهد عتیق مرتکب خطا شده‌اند. در عهد جدید نیز کاتبان انجیل تنها برای عیسی (ع) قایل به عصمت شده‌اند و این ویژگی مسیح نه به خاطر نبی بودن عیسی است؛ بلکه به اعتبار مسیح بودن و منجی و نجات‌بخش بودن اوست. در کتب عهد جدید نیز هیچ اشاره‌ای به معصوم بودن شاگردان و فرستادگان مسیح نشده است. بعضی معتقدند اندیشه عصمت از طریق بعضی از کتاب‌ها مانند اپوکریفای عهد عتیق به اسلام راه یافته است. در اینجا او از ماجرای نیایش منسّی یاد می‌کند[۲۱]. رونالدسون بعد از اینکه تأثیرپذیری مسلمانان در خصوص عصمت انبیا را از اپوکریفا بعید نمی‌شمارد[۲۲]، به این حد راضی نمی‌شود و در چرخش دیگری در سخن خود، نظریه قوی‌تری را - به زعم خود - پیشنهاد می‌کند که می‌تواند منشأ اعتقاد به عصمت را بهتر توجیه کند. او در این نظریه می‌گوید اندیشه عصمت در میان مسلمانان ناشی از مباشرت و ملازمت مسلمانان با اعتقاد فرقه شیعه به امامت و نیز افکار و اندیشه‌های صوفیه می‌باشد. او می‌گوید در قرآن بر نظریه عصمت انبیا نه تنها تأییدی وجود ندارد، بلکه در موارد زیادی به گناه آدم، موسی و داوود اشاره می‌کند؛ آن گاه آیاتی از قرآن که خطای انبیا را متذکر شده است، ارائه می‌دهد.

او در ادامه برای ارائه شاهد تاریخی بر نظریه خود به کتاب‌هایی اشاره می‌کند که در قرن سوم هجری برای مناظره میان مسلمانان و مسیحیان نوشته شده است. او در این سیاق به کتاب الاحتجاج کندی که در زمان مأمون نوشته شده است و هدف نویسنده اثبات صحت دین اسلام در مقابل مسیحیت است، اشاره می‌کند. او می‌گوید کندی در این کتاب هرگز به عقیده عصمت انبیا اشاره نکرده است. سپس به کتاب الدین و الدولة علی طبری اشاره می‌کند. او مسیحی مسلمان شده است و در زمان متوکل این کتاب را منتشر کرده است و از موارد اختلاف میان تعالیم اسلام و تورات و انجیل صحبت می‌کند. با وجود اینکه در صدد بیان موارد اختلافی بوده است، هیچ اشاره‌ای به عقیده عصمت انبیا در اسلام نمی‌کند. با ذکر این دو شاهد از کتب اعتقادی اهل سنت می‌خواهد نتیجه بگیرد که اندیشه عصمت انبیا در اسلام ناشی از تطوّر کلامی شیعه می‌باشد. شیعه برای اینکه حقانیت ائمه را در مقابل خلافت خلفای اهل سنت اثبات کند، اندیشه عصمت انبیا را با وصف امام بودن و هادی بودن انبیا مطرح می‌سازد. سپس از گلدزیهر نقل می‌کند که اسلوب عقلی این اندیشه میان شیعه و معتزله یکسان است[۲۳]؛ یعنی می‌خواهد ادعا کند شیعه این عقیده را اختراع کرد و یک مسلک عقلی برای اثبات آن برپا داشت؛ سپس از شیعه به معتزله که نزدیکی بیشتری از نظر عقلی به شیعه دارند، منتقل شد و از آنجا در میان اهل سنت منتشر شد. شیوه استدلالی شیعه برای اثبات عصمت نشان دهنده این است که این اعتقاد در فاصله وفات رسول خدا (ص) و غیبت امام دوازدهم (ع) به وجود آمده است. بیش از همه رونالدسون به اثبات عصمت ابراهیم (ع) توسط امام صادق (ع) در تفسیر آیه ۱۲۴ سوره بقره (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۴]) اشاره می‌کند. با ارائه شیوه‌ای استدلالی، آیه را این‌گونه تبیین کرده است که امام باید معصوم باشد و فاسق نمی‌تواند امام صالحان باشد.

آن‌گاه می‌گوید این عقیده شیعه در زمان کلینی، شیخ صدوق و شیخ مفید که در زمان اقتدار آل بویه می‌زیستند، رشد زیادی کرد؛ چون آل بویه برای شیعه تسهیلات ویژه‌ای قایل شده بودند. رونالدسون درنهایت درباره بسط نظریه عصمت در میان اهل سنت سخن گفته است و مقایسه‌ای میان آرای غزالی و عدم اعتقاد او به عصمت و نظرگاه‌های فخر رازی و دفاع شدید او از عصمت انبیا انجام داده است و در پایان قضاوت می‌کند که اهل سنت تحت تأثیر افکار صوفیه و معتزله و تبادل افکار میان شیعه و سنّی به عصمت معتقد شده‌اند[۲۵].

نقد انتساب نظریه عصمت به عصر امام صادق (ع): این دیدگاه را از چند زاویه می‌توان مورد ملاحظه و مداقّه قرار داد:

  1. عصر امام باقر و امام صادق (ع) که مصادف با انتقال قدرت از امویان به عباسیان است و آرامش نسبی سیاسی بر جامعه حکم‌فرماست، زمان مطرح شدن آرا و نظریات کلامی مختلف می‌باشد. در این زمان بسیاری از معارف اعتقادی، کلامی و حتی فقهی فرصت بسط و نشر یافتند. شاگردان زیادی در محضر آن دو امام همام تربیت شدند که در بحث‌های کلامی و فقهی بروز و ظهور ویژه‌ای داشتند و منشأ آثار فرهنگی و اجتماعی زیادی شدند. هشام بن حکم و ابوجعفر محمد بن علی بن النعمان الاحول معروف به «مؤمن الطاق» دو تن از شاگردان کلامی آن حضرت بودند. بسیاری از مسائل کلامی از توحید، نبوت و امامت ازجمله مسائل عصمت و شئون امام در مباحث کلامی آنها مطرح می‌شد. می‌توان گفت دوران شکوفایی بسیاری از اندیشه‌های کلامی در عصر امام صادق (ع) رخ داده است. این سخن به این معنا نیست که ریشه تاریخی اندیشه عصمت در عصر امام صادق (ع) باشد و نخستین بار این اندیشه در آن زمان پدید آمده باشد؛ بلکه ادعای ما این است که عصر امام صادق (ع)، عصر شکوفایی اندیشه‌ها و مباحث کلامی بسیار زیادی ازجمله مبحث عصمت انبیا و ائمه (ع) بوده است. همان طور که بسیاری از مباحث توحید صفاتی در این عصر به شکل بسیار روشنی توسط هشام و دیگر متکلمان مطرح شده است. اگر کسی ادعا کند چون در این زمان به شکل فزاینده‌ای یک بحث مطرح می‌شد، پس ریشه تاریخی و مبدأ اولیه این فکر و نظریه در این زمان می‌باشد، ادعای نادرستی خواهد بود؛ به عبارت دیگر بسیاری از احکام و عقاید در عصر امام صادق (ع) که عصر گسترش دانش اسلامی، احکام و عقاید بوده است در جنبه‌های مختلف فرصت بیان و بسط و نشر پیدا کرده است؛ حتی بعضی از احکام مانند حکم خمس ارباح مکاسب قبل از عصر امام صادق (ع) مطرح نشده بود.
  2. صاحبان این نظریه ادعا کرده‌اند که در قرآن و جوامع رواییِ اصلی، شاهدی بر وجود اندیشه عصمت وجود ندارد. بررسی مختصر در گفتارهای پیشین در خصوص وجود معنای اصطلاحی عصمت در قرآن مطرح شد. از سوی دیگر در جوامع روایی و تاریخی مستنداتی در بخش‌های قبل آورده شد که ارتکاز ذهنی مسلمانان و روایات مستقیم از پیامبر و امامان صدر اول وجود معنای عصمت و اندیشه مصونیت پیامبر و امامان (ع) از گناه و اشتباه را افاده می‌کرد. بنابراین اینکه در آیات قرآن و روایات اولیّه هیچ ردّ پایی از اندیشه عصمت وجود ندارد و اینکه نخستین بار شیعه امامیه آن را در نیمه قرن دوم به کار برد، ادعای بیهوده و نپخته‌ای است. بله، می‌توان پذیرفت که در نیمه قرن دوم این اندیشه به شکل پخته و شکوفا در سخن متکلمان امامی به کار گرفته شد نه اینکه مبدأ و ریشه این اندیشه در نیمه قرن دوم بوده است.
  3. در کلام مادلونگ این مطلب ادعا شده است که در زمان پیامبر (ص) به راحتی خلاف‌های اخلاقی آن حضرت بیان می‌شد؛ اما هیچ مستندی برای این ادعا آورده نشده است. شواهدی که بر خلاف این ادعا در فصول پیشین آورده شد، حتی هرگونه خطای غیرعمدی و اشتباهی را از آن حضرت حتی در دوران طفولیت نفی می‌کرد. با درنظرگرفتن ذهنیت عام مسلمانان در صدر اسلام در مورد شخصیت رسول خدا (ص) هیچ گونه اتقان، استحکام و صحتی را نمی‌توان در سخن مادلونگ و اخلاف او برشمرد؛ بلکه به عکس می‌توان گفت با توجه به پاره‌ای از روایات و شواهد تاریخی که در مباحث پیشین بدان‌ها اشاره شد، باور عمومی مسلمانان بر این بود که پیامبر (ص) از گناه و حتی خطا معصوم است.

نقد سخن رونالدسون: آنچه در آغاز امر با بررسی اجمالی کلام رونالدسون به نظر می‌رسد، تشتّت، پراکندگی وعدم ثبات او بر دیدگاهی روشن می‌باشد. از یک سو احتمال می‌دهد که شیعه این عقیده را از آپوکریفای یهود گرفته باشد؛ به این صورت که دانشمندان یهودی تازه مسلمان شده این باور را در جامعه اسلامی نشر داده باشند. او در این احتمال هیچ مدرک، شاهد و سندی تاریخی عرضه نمی‌کند؛ بلکه صرفاً به این بسنده می‌کند که چنین عقیده‌ای در کتب یهود یا در برخی مواضع آن مانند نیایش مَنَسّی آمده است. از سوی دیگر لغزش انبیا را در متون عهد قدیم امری عادی می‌شمارد. از جمع این دو شاهد هیچ مستندی برای اخذ و اقتباس مسلمانان و شیعیان در مورد نظریه عصمت حاصل نمی‌شود. گرچه ما در مورد ذکر موارد لغزش انبیا در تورات، قایل به تحریف آن می‌باشیم که فعلاً در صدد بیان این مطلب نیستیم. اما گفتار رونالدسون درباره اینکه در قرآن موارد خطا و گناه انبیا آمده است، نیازمند پاسخ تفصیلی و توجیهی است که درباره آن، کتب زیادی توسط متکلمان پیشین مانند سیدِ مرتضی، در تنزیه الانبیاء و الائمه و اندیشمندان معاصر نگاشته شده است که تک تک مواردی که در آیات قرآن نسبت گناه و عصیان به آدم، موسی، داوود و دیگر انبیا داده شده است مورد مداقّه و بررسی قرار گرفته است و در هر مورد پاسخی درخور تنظیم شده است. علامه طباطبائی و دیگر مفسّران شیعی نیز در ذیل هر کدام از این آیات مبحثی ارزشمند عرضه کرده‌اند. چون رونالدسون به آیه خاصی اشاره نکرده است، ما هم در اینجا از ورود تفصیلی به این بحث در می‌گذریم. اما شاهد تاریخی رونالدسون در مورد استناد به کتاب احتجاج کندی که در آن هیچ اشاره‌ای به عصمت انبیا نشده است، نمی‌تواند شاهد درستی مدعای او باشد. این کتاب که در قرن سوم در زمان مأمون نوشته شده است، به قول خود رونالدسون با هدف اثبات حقانیت دین اسلام در مقابل مسیحیت نوشته شده است.

در کتابی که برای صحت یک دین نوشته می‌شود چه ضرورتی دارد که از یک ویژگی انبیا بحث شود که در برابر عقاید مهم‌تر مانند توحید، اصل نبوت و دیگر معارف اعتقادی در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرند. درباره این شاهد و نیز شاهد دیگر او یعنی عدم ذکر عقیده عصمت در کتاب الدین و الدوله علی طبری، شاید به همین دلیل مذکور باشد یا از این جهت که این عقیده در هر دو دین به طورمساوی وجود دارد به آن اشاره کرده است؛ همان طور که خود رونالدسون عقیده به عصمت مسیح را از باب منجی بودن و نه از باب نبی بودن پذیرفته است. بنابراین ذکرنکردن این عقیده در یک کتاب کلامی - که در صدد بیان موارد اختلافی دین مسیحیت و اسلام است - نمی‌تواند هیچ تکیه گاه قابل اعتمادی باشد. نیز از کجا می‌توان ادعا کرد که کندی یا طبری استقصای تام در همه موارد اختلاف یا تشابه داشته‌اند که بتواند صرف نبودن این اعتقاد در عداد عقاید مسلمانان، شاهد عدم وجود این عقیده در صدر اسلام باشد.

شاید به دلیل سستی این استدلال‌ها بوده که رونالدسون از همه این احتمالات دست شسته است و به پیدایش نظریه عصمت در عصر امام صادق (ع) اشاره کرده است. شاهد رونالدسون استدلالی است که امام صادق (ع) در ذیل آیه ۱۲۴ سوره بقره آورده است و این سخنِ امام (ع)، اثبات کننده عصمت امام می‌باشد. از این جهت که استناد به قرآن در نظریه عصمت است، خلاف مدعای رونالدسون است؛ اما شاید کلام رونالدسون در این باشد که این آیه به عصمت انبیا اشاره ندارد؛ بلکه عصمت امام (ع) را ثابت می‌کند و عصمت امام (ع) تنها در میان شیعه رواج داشته است و از سوی دیگر در عصر امام صادق (ع) چنین تفسیری عرضه شده است نه در عصر رسول خدا (ص).

در این صورت باز می‌توان گفت ما فعلاً در صدد اثبات اساس ریشه تاریخی اندیشه عصمت می‌باشیم؛ چه عصمت انبیا چه عصمت امامان (ع)؛ گرچه به معنای کلامی «امام» نزد امامیه، پیامبر اکرم (ص) نیز امام بود و همانند ابراهیم (ع) مشمول «عهدی» در آیه «لاینال عهدی الظالمین» می‌شود. اگر بتوان از دیدگاه رونالدسون استدلال امام صادق (ع) را بر دلالت این آیه بر عصمت پذیرفت، می‌توان گفت که خود قرآن که از صدر اول نازل شده است، دلالت بر اندیشه عصمت می‌کند»[۲۶]
2.آقای صفرزاده؛
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته است:

«بعضی هشام بن حکم را مبتکر اندیشه عصمت می‌دانند، چون هشام می‌گفت امام بیش از پیامبر اکرم (ص) نیازمند عصمت است؛ زیرا بر نبی اکرم وحی نازل می‌شد که موجب مصونیت او از خطا بود، ولی بر امام وحی نازل نمی‌شد، لذا امام به عصمت بیشتر نیازمند بود.

لکن این نسبت ناروا به شاگرد برجسته امام صادق (ع) است، چون شیعه در طول تاریخ تلاش زیادی را برای تنزه انبیا از گناه و خطا انجام داده است و اینکه انبیا بی‌نیاز از عصمت هستند، سخنی نارواست. از این گذشته، این کلام ناشی از عدم شناخت حقیقت عصمت است، زیرا عصمت به معنای بی‌نیازی از تأییدات الهی نیست[۲۷]. در ادامه می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

  1. اندیشه عصمت برگرفته از عقل، قرآن و سنت است و زمان آن مربوط به صدر اسلام است و هشام بن حکم و مؤمن طاق در زمان امام صادق (ع) زندگی می‌کردند و بین این دو زمان حدود یک قرن فاصله می‌باشد، پس از حیث تاریخی، چنین مطلبی صحیح نیست.
  2. بسیاری از افرادی که چنین نسبت‌هایی را به شیعه می‌دهند، مثل رونالدسِن، اصلاً به حقایق تاریخ اسلام آگاهی ندارد، لذا اظهار نظر آنها مبنا ندارد، بعضی از آنان هم با شیعه عناد دارند، مثل وهّابیون که در مقابل اندیشه عصمت انبیا و امامان و استدلالات محکم درمانده شده‌اند، لذا به بیراهه می‌روند تا این حقیقت قرآنی را لوث کنند و می‌بینیم که در هر زمانی اندیشه عصمت را به شخص یا به فرقه‌ای خاص، نسبت می‌دهند.
  3. قرآن مثل خورشیدی می‌درخشد و آیات نورانی آن، مثل آیه تطهیر به اجماع فریقین بیانگر عصمت اهل بیت (ع) است. آیا انکار این واقعیت قرآنی و روایی و تاریخی، انکار خورشید نیست؟ أیا موضع‌گیری در مقابل این حقایق مسلم، دشمنی با اهل بیت پیامبر (ص) نیست؟ مسلماً اگر عناد نباشد باید عمل آنها را حمل بر ناآگاهی کنیم»[۲۸].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. ر.ک: فرقه‌های اسلامی، ص۱۲۸ و ۱۸۳؛ تشیع، ص۹۲ و ۹۳؛ رونالدسون، عقیدة الشیعه.
  2. همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸.
  3. مؤلّف کتاب اسلام و بررسی تاریخی نیز این دیدگاه را پذیرفته است و می‌گوید: «این مطلب مطابق با فلسفه نور از حکمت‌های کهن بابلی بود که به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسل‌های پیاپی به ایشان رسیده است» هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانه‌های خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند؛ از این‌رو مؤلّف در ادامه می‌گوید: هنوز روشن نیست که با طی چه مراحلی این دو شکل اصلی تشیع با هم در آمیختند: عقیده به حق امامت موروثی و تشیع حاوی عقاید سرّی و رمزی؛ اما می‌توان گفت که در قرن‌های سوم و چهارم هجری، این جریان از قبل پیشرفت فراوانی کرده بود. با این همه هرچند به طور کلی معتقدات شیعه از نظر اهل سنت مردود بوده است، تشیع نفوذی قوی در بخش‌هایی از افکار و اعمال اهل سنت داشته است.... سنیان عقیده به نور الهی و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط علی، بلکه مولای علی، یعنی حضرت محمد را نیز مشمول آن نمودند. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱.
  4. گرایش‌های تفسیری در میان مسلمانان، ص۱۲.
  5. رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۲۲۹.
  6. بعضی از معاصران از قول عده‌ای نقل می‌کنند که عصمت جزو تعالیم دین اسلام نمی‌باشد، بلکه اندیشه عصمت توسط عده‌ای از دانشمندان یهودی که اظهار اسلام می‌کردند وارد حوزه اعتقادات اسلام شده است، یعنی درواقع عصمت، بدعتی است که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دانشمندان یهودی تازه مسلمان شده آن را وارد دین اسلام کرده‌اند یا اینکه عده‌ای از اهل کتاب این عقیده را ترویج کرده‌اند. ر.ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۳.
  7. ابن تیمیه نظریه عصمت را از ساخته‌ها و نظرگاه‌های عبدالله بن سبا می‌شمارد. با اینکه ابن تیمیه اعتراف می‌کند که لفظ عصمت در کلام ابن سبا یافت نمی‌شود؛ اما ازآنجاکه ابن سبا معتقد به الوهیت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) می‌باشد درنتیجه قول به عصمت را نیز می‌توان از ابداعات ابن سبا قلمداد کرد. ابن تیمیه، مجموعه فتاوی شیخ الاسلام، ج۴، ص۵۱۸؛ همو، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۶؛ ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۱۳-۲۲۲.
  8. از بعضی اهل سنت دیدگاهی نقل شده که می‌کوشد اندیشه عصمت را سیاسی جلوه دهد و آن اینکه: اندیشه امام معصوم یک اندیشه سیاسی محض است و هیچ جنبه دینی ندارد و ریشه آن تخیل شیعه می‌باشد. شیعیان آرزو داشتند بعد از رسول خدا(ص) علی(ع) خلافت را عهده دار شود. بعد از اینکه ابوبکر متولی امر شد، به خود می‌گفتند که بعد از ابوبکر علی(ع) خلیفه می‌شود، اما عمر متولی شد. باز می‌گفتند: بعد از عمر علی(ع) عهده دار حکومت خواهد شد، اما باز عثمان خلیفه شد تا اینکه در وهله چهارم علی(ع) خلیفه شد. اما مدت کوتاهی این خلافت دوام نیاورد و طلحه، زبیر و عایشه از یک سو، معاویه از سوی دیگر و نیز خوارج در مقابل او ایستادند تا جایی که به شهادت علی(ع) منتهی شد و خلافت به سرسخت‌ترین دشمن علویان یعنی معاویه رسید. شیعه‌ها باز می‌گفتند: معاویه به زودی می‌میرد و خلافت به امام حسن(ع) می‌رسد؛ اما امام حسن(ع) قبل از مردن معاویه به شهادت رسید و با مرگ معاویه خلافت به پسرش یزید رسید و امام حسین(ع) نیز موفق نشد حکومت را به دست گیرد و در عهد امویان و سپس عباسیان اهل بیت در فشار و سرکوب بسیار شدید قرار داشتند. در این جوّ و محیط بود که شیعه به اوج ناامیدی و خیبت افتاد و هیچ تکیه گاه و نقطه امیدی برایش باقی نماند. برای جبران این واقعیت دردناک، اندیشه امام معصوم از طرف شیعه مطرح شد تا بطلان تمام کسانی را که به اهل بیت(ع) ظلم روا داشته‌اند ثابت کنند؛ اما اگر اهل بیت(ع) خلافت را بر عهده می‌داشتند، به هیچ وجه اثری از این اندیشه یافت نمی‌شد. محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعه، ص۱۸۸. عده‌ای دیگر می‌گویند: «اندیشه عصمت را شیعیان اختراع کرده‌اند تا بدین وسیله موقعیت والای امامان خویش را در مقابل اهل سنت تحکیم و تثبیت کنند».احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۳۴؛ رونالدسون، عقیدة الشعیه، ص۳۲۸؛ حسن حنفی، من العقیدة الی الثوره، ج۴، ص۱۹۲.
  9. ر.ک: حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص۱۱ ـ ۱۴.
  10. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۷۱.
  11. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۳۶-۲۴۴.
  12. یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۷-۸۸؛ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۱۵؛ الفرق الکلامیه، ص۱۶۵.
  13. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۷۱.
  14. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۷۱.
  15. The Encyclopdia of Islam V۴: p.p ۱۸۲ - ۱۸۴.
  16. ر.ک: محمود صبحی، نظریة الامامه، ص۱۳۴؛ رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۳۲۹؛ ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۷.
  17. ر.ک: ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۶، به نقل از: مجلة الفتح، ش۱۸، ص۲۷۷.
  18. احمد شبلی، مقارنة الادیان، ج۳.
  19. ر.ک: محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعه، ص۱۹۵ - ۱۹۶.
  20. عزرا در لغت یهود همان غریر در لغت عربی است.
  21. متن کلمات نیاش منسّی در پیشینه عصمت در اندیشه یهود گذشت.
  22. بعضی از معاصران از قول عده‌ای نقل می‌کنند که عصمت جزو تعالیم دین اسلام نمی‌باشد، بلکه اندیشه عصمت توسط عده‌ای از دانشمندان یهودی که اظهار اسلام می‌کردند وارد حوزه اعتقادات اسلام شده است، یعنی درواقع عصمت، بدعتی است که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) دانشمندان یهودی تازه مسلمان شده آن را وارد دین اسلام کرده‌اند یا اینکه عده‌ای از اهل کتاب این عقیده را ترویج کرده‌اند (ر.ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۳).
  23. گلدزیهر، Vorlesumgen، باب۵، فصل۵.
  24. «فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  25. رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۲۲۹.
  26. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۰۴-۲۱۳.
  27. پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۷-۸۸؛ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۱۵؛ الفرق الکلامیه، ص۱۶۵.
  28. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۷۱.