مرجعیت علمی اهل بیت
مرجعیت علمی اهل بیت (ع) به عنوان یکی از حکمتهای امامت، عبارت است از اینکه ائمه (ع) به عنوان خلفای راستین پیامبر اسلام (ص)، مفسر و مبیّن دین و بیانکنندۀ معارف و احکام الهی و حافظان و شارحان دین هستند. ادله قرآنی و روایی دال بر چنین مرجعیتی بوده و بیانگر گستره علم ایشان نیز هست.
مقدمه
مرجعیت دینی اهل بیت برای مسلمانان و حجّیت قول و فعل ایشان امری ثابت شده است که احادیث بسیاری از زبان پیامبر خدا (ص)، آنان را مرجع شناخت دین معرّفی کرده است. حکومت حق و ولایت بر مسلمین و امامت امّت نیز با آنان است و واقعۀ غدیر، تأکیدی بر این نکته بود، هرچند مغرضان دنیاطلب، مسیر حرکت دینی و ولایت و خلافت را تغییر دادند و اهل بیت را منزوی و خانهنشین کردند. پیامبر اکرم (ص) پیوسته اهل بیت را در کنار قرآن مطرح میکرد و مسلمانان را به تمسّک به این دو سفارش میفرمود و توصیه میکرد از این دو ریسمان محکم و حجّت الهی جدا نشوند. آن حضرت، اهل بیت را همچون کشتی نوح، مثل باب حطّۀ بنی اسرائیل، مانند خانۀ خدا، همچون ستارگان آسمان معرفی کرده و از فضایل و جایگاه آنان در دنیا و قیامت و آخرت، نزد خدا و فرشتگان و پیامبران، بسیار ستایش کرده و به ولایت و محبت و اطاعت و مودت و یادکردن و زیارت ایشان سفارش فرموده است، شناخت آنان و حق اهل بیت و مراعات آن را لازم شمرده و آن را مایۀ قبولی اعمال و وسیلۀ نجات و سعادت در آخرت معرفی کرده است[۱].
در نگاه شیعه، جمیع کمالات روحی و علمی انبیاء (ع) به حضرت رسول (ص) و از ایشان به اهل بیت (ع) رسیده است. همۀ معجزات انبیا و حتی بیشتر از آنها، برای پیامبر (ص) است. تمام این مراتب، درجات، کمالات، اسماء الهیه و اسم اعظم برای جانشین برحق و اوصیای آن حضرت است[۲].
علم اهل بیت
علم، لازمه امامت
اصولاً امامت به مفهوم صحیح و مسئولیتهای آن، چه از دیدگاه عقل و چه از نظر نقلی، بدون علم، نه امکانپذیر است و نه قابل قبول و شایستۀ جامعه اسلامی. در جایی که قرآن و احادیث، احراز مسئولیتهای اجتماعی و هر نوع ارتقاء را مشروط به علم میداند و به برخورداری از علم تأکید میکند و جهل و جاهل را مورد نکوهش قرار میدهد، چگونه میتوان در لزوم داشتن علم و برتری علم امام در مقایسه با دیگران شک کرد و امامت بدون علم را قابل قبول دانست؟
در این زمینه آیات فراوانی هست که ما به چند مورد آن بسنده میکنیم:
- علم، موجب فضیلت و برتری و تقدم است: ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۳] و اعلمیت از بارزترین و واضحترین مصادیق افضلیت است[۴].
- ارتقاء و رفعت مقام، مشروط به علم است: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[۵].
- مِلاک ارجاع امور به پیامبر (ص) و اولوالامر، عالم بودن آنها است: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾[۶].
- امام بدون علم ناگزیر باید به عالم رجوع کند: ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۷] که در این صورت بر امام، امامی دیگر خواهد بود.
- گزینش و اصطفاء الهی بر اساس علم است: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ﴾[۸].
با تأمل در این آیات درمییابیم که امامت جاهل بر عالِم و عالم بر عالمتر، امری مردود و غیر قابل قبول است. در احادیث نیز تأکید فراوانی بر شرط علم در قبول مسئولیتهای اجتماعی، دیده میشود که دلیل بر اولویت اشتراط علم در امامت است. رسول خدا (ص) فرمود: "هیچگاه طایفه و امتی، امور خود را به دست مردی نسپرده است که در آن طایفه و گروه داناتر و اعلم از او بودهاند، مگر آنکه پیوسته امور آن امت رو به خرابی و تباهی میگذارد، تا زمانی که از این کردار برگردند و زمام امور خود را به دست اعلم امت بدهند"[۹].[۱۰]
[[مرجعیت علمی اهلبیت
ازجمله برجستهترین مسائل بنیادین و درازدامن - از زمان رسول خدا(ص) تاکنون - در میان بسیاری از متکلمان، فقیهان، محدثان و مفسران بوده است. از آنجا که اثبات مرجعیت علمی، منوط به اثبات حجیت سنت است، رویکرد اصلی این مقاله بر حجیت سنت اهلبیت رسول خدا(ص) بر اساس منابع روایی و تفسیری اهلسنت است. سنت رسول خدا(ص) نزد مسلمانان، پذیرفته و حجت است و مشاجره در حجیت سنت اهلبیت اوست که پیروان مکتب اهلبیت(ع) به آن باور دارند؛ ولی سایر مذاهب اسلامی در باور یا التزام به آن یکسان نیستند. این موضوع - به دور از برخی کشمکشهای تاریخی در میان مسلمانان - امری مهم و مؤثر است؛ زیرا اگر بر اساس قرآن و سنت رسول خدا(ص) ثابت شود که سنت پیشوایان پس از او نیز حجت است، دریچهای نو برای مسلمانان و همگراییهایی بیشتر درباره مرجعیت علمی گشوده میگردد و گنجینهای گرانبها به منابع دینشناسی مذاهب اسلامی افزوده خواهد شد. اساسیترین مسئله در این پژوهش، اثبات حجیت سنت اهلبیت با تأکید بر منابع روایی و تفسیری اهلسنت است. دستیابی به اهداف این پژوهش در گرو پاسخ به این پرسشهاست: چه دلایل قرآنی بر حجیت سنت اهلبیت(ع) در منابع اهلسنت وجود دارد؟ دلایل روایی حجیت سنت اهلبیت(ع) در منابع اهلسنت کدام است؟[۱۱]
دلایل حجیت سنت اهلبیت رسول خدا(ص)
دلایل قرآنی
آیه تطهیر
﴿...إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۲]. از بررسی کتابهای تفسیری و روایی[۱۳] به دست میآید که درباره مراد از «اهلبیت» در آیه «تطهیر» چند دیدگاه وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
- همسران، دختر، دو پسر و داماد رسول خدا(ص): طرفداران این دیدگاه معتقدند مراد از اهلبیت، همسران رسول خدا(ص) و دخترش فاطمه زهرا، دامادش امام علی و پسرانش امام حسن و امام حسین(ع) هستند. به باور ایشان، به دلیل اینکه همسران رسول خدا(ص) سبب نزول این آیهاند، پس آیه بر دخول آنان در اهلبیت تصریح دارد[۱۴].
- تنها زنان رسول خدا(ص): استدلال ایشان آن است که قبل و بعد این آیه درباره زنان رسول خدا(ص) است. به این دیدگاه اعتراض شده که زنان پیامبر اکرم(ص) در آن آیات با لفظ جمع مؤنث خطاب شدهاند؛ درحالیکه در آیه تطهیر، خطاب با جمع مذکر است. آنها پاسخ دادهاند که به دلیل وجود رسول خدا(ص) در میان زنان، از باب «تغلیب» صیغه مذکر آورده شده است[۱۵]. یا اینکه این صیغه بهاعتبار لفظ «اهل» است[۱۶].
این دیدگاه را به عکرمه، ابنعباس، ابنسائب و مقاتل نسبت دادهاند[۱۷]. از عکرمه و ابنعباس نقل میشده که گفتهاند: نزلت في نساء النبي خاصّة[۱۸]. نیز از عکرمه نقل شده است که گفته: من شاء بأهلته أنّها نزلت في أزواج النبي[۱۹].
برخی بهزعم خویش، درباره شأن نزول آیه تطهیر، راه میانه را اختیار کردهاند: «هرکس این آیه را بر یکی از فریقین [تنها همسران، یا تنها علی و فاطمه و حسن و حسین(ع)] تطبیق دهد، تمام سخن را نگفته است»[۲۰]. وی همچنین «سباق در خطاب و سیاق» را درباره همسران میداند و بر این باور است که اخراج زنان، کلام را از اتّساق و انتظام خارج میکند؛ سپس اینگونه به سخن امام رازی استناد میجوید: أنّها شاملة لنسائه صلى الله عليه و سلّم لأنّ سياق الآية ينادي على ذلك فإخراجهنّ عن ذلك و تخصيصه بغيرهنّ غيرصحيح[۲۱]. دلالت آیه تطهیر بر اهل بیت رسول خدا(ص) از جهت قرینه[۲۲] را اینگونه میتوان بررسی نمود:
قرینه متصل
قرینه متصل بیرونی: آیه تطهیر - بدون در نظر گرفتن قراین منفصل - زنان پیامبر را دربر نمیگیرد؛ بلکه به افراد ویژهای اشاره دارد که بهاختصار بررسی میکنیم[۲۳].
در آیات ۲۸ و ۲۹ سورة احزاب، خداوند از پیامبر میخواهد به همسرانش دستوراتی بفرماید. در این دو آیه، زنان با الفاظ جمع مؤنّث خطاب شدهاند: ﴿كُنْتُنَّ﴾ (۲ بار)، ﴿تُرِدْنَ﴾ (۲ بار)، ﴿فَتَعَالَيْنَ﴾، ﴿أُمَتِّعْكُنَّ﴾، ﴿وَأُسَرِّحْكُنَّ﴾، ﴿كُنْتُنَّ﴾. سپس دوباره، زنان پیامبر را اینگونه خطاب میکند: ﴿مِنْكُنَّ﴾ (۲ بار)، سپس دوباره، زنان پیامبر(ص) را اینگونه خطاب میکند:﴿لَسْتُنَّ﴾، ﴿اتَّقَيْتُنَّ﴾، ﴿فَلَا تَخْضَعْنَ﴾، ﴿قُلْنَ﴾، ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾، ﴿ولَا تَبَرَّجْنَ﴾، ﴿أَقِمْنَ﴾، ﴿آتِينَ﴾، ﴿أَطِعْنَ﴾.
پس از این همه خطاب با جمع مؤنث، یک مرتبه نوعی «التفات»[۲۴] و چرخش به سوی جمع مذکر مخاطب صورت میگیرد: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۲۵]. در اینجا خبری از جمع مؤنث نیست؛ بلکه ﴿عَنْكُم﴾ و ﴿يُطَهِّرَكُم﴾ بهصورت جمع مذکر مخاطب آمدهاند. از این چرخش لفظی فهمیده میشود که منظور زنان پیامبر(ص) نیست؛ بلکه مقصود گروهی است که همه یا بیشتر آنها مرد هستند، وگرنه مانند سیاق قبلی میفرمود: عنكنّ و يطهّركنّ. بعد از این آیه، دوباره «التفات» صورت گرفته و سیاق[۲۶] چرخش پیدا کرده است: ﴿وَاذْكُرْنَ﴾، ﴿بُيُوتِكُنَّ﴾. آیاتی که زنان پیامبر(ص) را با ضمیر جمع مؤنث خطاب میکند، در مقام توبیخ است؛ در حالی که آیه تطهیر - که اهل بیت(ع) را با ضمیر جمع مذکر خطاب میکند - در مقام تکریم است. به دیگر سخن، خداوند متعال با این شاهکارها، در پی نشان دادن تقابل و مقایسه میان معصوم (اهلبیت) با غیرمعصوم (زنان پیامبر) است. توبیخ و تکریم همزمان برای افرادی خاص معنا ندارد. بهعلاوه اینکه، قرینه متصل درونی، حاکم بر قرینه متصل بیرونی است.
قرینه متصل درونی: بنابر دلالت مطابقی (قرینه متصل درونی) اهلبیت - بدون در نظر گرفتن مصادیق آن بهسبب اراده تکوینی خداوند از هرگونه پلیدی و آلودگی زدوده شده و به پاکی و پاکیزگی آراسته گشتهاند؛ از همین رو معصوم هستند. میان اراده خداوند بر منزه بودن از پلیدی و آراستگی به پاکی با عصمت آنان، ارتباط مستقیمی وجود دارد.[۲۷]
قرینه منفصل
مسلمانان اتفاق دارند که آیه مباهله[۲۸] درباره مسیحیان نجران نازل شده است و بنا به گواهی منابع تاریخی، روایی و تفسیری، از میان فرزندان، تنها حسن و حسین(ع)، از میان زنان، تنها فاطمه زهرا(س) و از میان مردان، تنها امیرمؤمنان علی(ع)، رسول خدا(ص) را در جریان مباهله همراهی کردهاند. پس مراد از ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ در این آیه، امام حسن و امام حسین(ع)، از ﴿نِسَاءَنَا﴾ فاطمه زهرا(س) و از ﴿أَنْفُسَنَا﴾ امیرمؤمنان علی(ع) است.
خداوند بر اساس منطوق آیه، «أبناء»، «نساء» و «أنفس» را به رسول خدا(ص) نسبت داده که نشان از تکریم آنان نزد خدا و رسولش دارد. آیه «مباهله» به همراه «حدیث کساء» دلالت بر عصمت این چهار نفر و رسول خدا(ص) دارد. به دلیل آیات سوره تحریم - که قرینه منفصلی دیگر برای آیه تطهیر است - دو نفر از زنان پیامبر(ص)[۲۹] مرتکب گناه شدهاند[۳۰] و از عصمت خارج هستند. پس بنابر آیه «مباهله» و حدیث «کساء»، حضرت زهرا(س) برترین زنان و داخل در اهلبیت است و بنابر «سوره تحریم» زنان پیامبر، خارج از اهلبیت هستند.[۳۱]
جمعبندی:
- با توجه به آنچه درباره قرینه متصل و منفصل (شواهد درونی و بیرونی) و روایات شأن و اسباب نزول این آیه ذکر شد، درمییابیم که «اهلالبیت» کسانی هستند که با اراده تکوینی خداوند، از هرگونه پلیدی در افکار، گفتار و رفتار منزه هستند.
- میان اراده خداوند بر منزه بودن از پلیدیها و طهارت اهلبیت با عصمت ایشان ارتباط وجود دارد.
- با توجه به حصری که «إنّما» بر آن دلالت دارد، «التفات لفظی» در ضمیر جمع مؤنث (کنّ) به ضمیر جمع مذکر (کم) و «التفات معنوی» از مقام توبیخ به مقام تکریم و همچنین با توجه به حصری که در احادیث وجود دارد که این آیه در شأن رسول خدا(ص)، امیرمؤمنان(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن و امام حسین(ع) نازل شده و رسول خدا(ص) با ورود أمّسلمه در آن جمع موافقت نکرده است[۳۲]، انحصار «اهلالبیت» روشن میشود.
- وقتی اهلبیت دارای معنای عام نشد، اراده در ﴿يُرِيدُ اللَّهُ﴾ نمیتواند بهمعنای اراده تشریعی باشد؛ زیرا خداوند با اراده تشریعی از همه بندگانش خواسته تا پاک شوند و از گناهان به دور باشند. پس اراده در این آیه باید اراده تکوینی باشد. همچنین با استناد به آیه ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۳۳] اراده تکوینی خداوند، با تحققِ مراد همراه است؛ یعنی همزمان با تحققِ اراده، طهارت از رجس نیز حاصل میشود.
- واژه «رجس» اسم جنس است و همراه با «ال» معنای اطلاق میدهد و بر عموم و شمول دلالت دارد؛ یعنی اهلبیت از «هرگونه» پلیدی منزهاند، نه فقط از گونهای خاص.
به دلیل پاک بودن ایشان از رجس معلوم میشود آنها معصوم هستند و سنت ایشان حجت است. از آنجا که میان مراتب بالای تطهیر و عصمت با مراتب بالای علم، ملازمه وجود دارد؛ پس اهل بیت، بهترین و بالاترین مرجع علمی در میان مردم هستند. افزون بر دلایلی که از «آیه تطهیر» بر عصمت و حجیت ایشان بیان شد؛ از سنت رسول خدا(ص) نیز میتوان دلایلی بر این امر ارائه کرد. رسول خدا(ص) میفرماید: «أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِي مُطَهَّرُونَ مِنَ الذُّنُوبِ»[۳۴] و «أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ»[۳۵]. پس با قرین قرار گرفتن این دو گوهر گرانبها در طهارت میتوان نتیجه گرفت: همانگونه که کتاب خدا، حجت بر مردم و مرجع برای آنان است و پیروی از آن بر همگان واجب میباشد، عترت و اهلبیت رسول خدا(ص) نیز حجت بر مردم و مرجعی برای آنان است و پیروی از آن بر همگان واجب خواهد بود. تمسک به قرآن و عترت را میتوان در کتاب مبارکفوری یافت[۳۶].[۳۷]
آیه «مباهله»
﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۳۸]. تاریخنگاران، مفسران و محدثان نقل کردهاند که آیه یادشده درباره مجادله مسیحیان نجران با رسول خدا(ص) نازل شده است. واحدی نیشابوری در اسباب نزول الآیات به نقل از جابر بن عبدالله آورده است که: مسیحیان نجران با سران خود - عاقب و سید - در مدینه بر رسول خدا(ص) وارد شدند. آن حضرت، آنان را به اسلام فراخواند و آنها گفتند: پیش از تو اسلام آوردهایم. فرمود: دروغ میگویید؛ اگر بخواهید، شما را از آنچه از اسلام باز داشته است، خبر میدهم. گفتند: ما را خبر ده. فرمود: عشق به صلیب، شرابخواری و خوردن خوک. پس آنان را به ملاعنه فراخواند. آنان تا فردا مهلت خواستند. فردای همان روز، رسول خدا(ص) دست علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را گرفت و به همراه خویش آورد و سپس بهدنبال آنان فرستاد. آنان از پاسخ دادن سرباز زدند و به خراج تن دادند. رسول خدا(ص) نیز فرمود: اگر به ملاعنه راضی میشدند، این سرزمین را بارانی از آتش فرا میگرفت. جابر میگوید: پس آیه ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا...﴾[۳۹] نازل گشت.
و شعبی میگوید: «أَبْناءَنا حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ(ع) نِساءَنا فَاطِمَةَ وَ أَنْفُسَنا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع)»[۴۰]؛ ابن ابیشیبه نیز نقل میکند: قدم على رسول الله(ص) وفد أبي سرح من اليمن، فقال له رسول الله(ص): لتقيمنّ الصلاة و لتؤتنّ الزكاة و لتسمعنّ و لتطيعنّ أو لأبعثنّ إليكم رجلاً لنفسي يُقاتِل مقاتلتكم و يُسبي ذراريكم، أللّهمّ أنا أو كنفسي. ثم أخذ بيد عليّ[۴۱]. این سخنان حکایت از این دارد که علی(ع) همگوهر با رسول خدا(ص) است. حاکم حسکانی، درباره آیه ﴿وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾[۴۲] با ذکر سند از ابوصالح و او از ابنعباس نقل کرده است که گفت: «لا تقتلوا اهل بيت نبيّكم؛ إن الله عزّوجلّ يقول في كتابه: ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۴۳] قال: [و] كان أبناءُ هذه الأمّة [كذا] الحسن و الحسين، و نساؤُها فاطمةُ، و أنفُسهم النبي و علي»[۴۴]. شاید بهترین تفسیر برای سخن رسول خدا(ص) که علی(ع) را جان خویش نامیده، همین باشد که: «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ وَ لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا وَ عَلِيٌّ»[۴۵]. همچنین رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرموده است: «أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ»[۴۶].[۴۷]
آیه اولیالأمر
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۴۸]. درباره سبب نزول، معنا و مصداق «اولیالأمر»[۴۹] دیدگاههای گوناگونی وجود دارد که برجستهترین آنها را اینگونه میتوان بیان کرد[۵۰]:
- درباره امام علی(ع) نازل شده است و رسول خدا(ص) وی را جانشین خویش در مدینه قرار داد.
- درباره عبدالله بن حذافة بن قیس بن عدی سهمی نازل شده است که رسول خدا(ص) وی را به یک سریّه فرستاد[۵۱].
- درباره عمّار بن یاسر با خالد بن ولید نازل شده است[۵۲].
- بهمعنای «ذویالأمر» و عامّ في كلّ مَن ولي أمر شيءٍ است[۵۳].
- بهمعنای أولوا العقل و الرأي الذين يدبّرون أمر الناس، أولوا الفقه في الدين و العقل و أهل العقل و الرأي است[۵۴].
- بهمعنای أهل العِلم و الخَبر، أولوا الفِقه، أهل القرآن و العِلم؛ أولوا الفقه و العلم و... است[۵۵].
- مقصود العلماء، أهل العلم، إلى علمائهم است[۵۶].
- همان اهل آیه پیشین است[۵۷]. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا...﴾[۵۸].
- یعنی ﴿الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾[۵۹][۶۰].
- به معنای الأئمّة و السلاطين و القضاة است[۶۱].
- مقصود الأمراء، أمراء السرايا، أصحاب السرايا، الأمراء و العلماء است[۶۲].
- منظور صحابه است[۶۳].
- مقصود ابوبکر و عمر هستند[۶۴].
بررسیهای بیشتر درباره دیدگاههای سیزدهگانه، نیاز به مجالی دیگر دارد. در اینجا بهاختصار دیدگاه برخی از محدثان و مفسران اهلسنت را درباره آیه «اولیالأمر» ارائه میکنیم. حاکم حسکانی درباره شأن نزول آیه از مجاهد نقل میکند که گفت: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ یعنی کسانی که توحید را پذیرفتهاند؛ ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾ یعنی در فرائضش؛ ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ یعنی سنتش؛ ﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ مقصود امیرمؤمنان است. هنگامیکه رسول خدا(ص) او را جانشین خویش در مدینه نهاد، عرض کرد: آیا مرا جانشین خود بر زنان و کودکان میکنی؟ فرمود: آیا راضی نیستی که تو نسبت به من، همانند نسبت هارون به موسی باشی هنگامیکه گفت: در میان قوم من جانشینم باش و [کار آنان را] اصلاح کن[۶۵]. پس خداوند فرمود: ﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ فرمود: [این] علی بن ابیطالب است که خداوند امر را پس از محمد در حیاتش به او سپرد. پس خداوند بندگان را به پیروی از او و ترک مخالفتش دستور داد[۶۶]. وی از امام علی(ع) نقل میکند که رسول خدا(ص) فرمود: شریکان من، کسانی هستند که خداوند آنان را به خویش و به من قرین ساخته و درباره آنان فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۶۷] پس اگر در کشمکش در امری فرو رفتید، آن را به خدا و رسول و اولیالأمر ارجاع دهید.
عرض کردم: ای پیامبر خدا! اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: تو نخستین آنها هستی[۶۸]. رسول خدا(ص) در پرهیز از پیروی از کسی که فرمان به معصیت خداوند میدهد، فرموده است: لا طاعة لمن لم يطع الله[۶۹]. و من أمركم بمعصية فلا تطيعوه[۷۰] و «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ»[۷۱]؛ و «لَا طَاعَةَ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ»[۷۲]. در دلالت آیه پیشگفته بر عصمت اهلبیت جای تردید نیست؛ تا آنجا که فخرالدین رازی نیز آن را پذیرفته، مینویسد:
- خداوند بهطور قطع به اطاعت «اولیالأمر» حکم کرده است؛
- هر کس به طور قطع از طرف خداوند واجبالإطاعه باشد، معصوم است؛
- نتیجه اینکه اولیالأمر معصوم هستند.
حال مراد از آنها یا عموم امت است یا برخی از آنان. فرض دوم درست نیست؛ زیرا ما به برخی از امت که معصوم باشند، دسترسی نداریم. بنابراین فرض نخست متعین است و آن منطبق بر اهل حل و عقد میباشد که اجماع آنان، در مسائل، حجت دینی به شمار میرود[۷۳]. سخن رازی از آنجهت که اولیالأمر را - بهدلیل واجبالإطاعه بودن از سوی خداوند - معصوم دانسته، پذیرفتنی است؛ ولی از آن جهت که اهل حلوعقد را مصداق آن دانسته، ناصحیح است؛ زیرا اهل حلّوعقد عدهای از مردم هستند که از نظر آگاهی، تفکر و حسن رأی بر افراد دیگر برتری دارند. بیتردید این برتری نسبی است و دلیل بر عصمت آنان از هرگونه خطا نخواهد بود. توافق آنان در یک مسئله، از احتمال خطا در آن میکاهد؛ ولی احتمال آن را بهکلی از میان نمیبرد؛ درحالیکه لزوم اطاعت بیقید و شرط از فرد یا گروهی، بر نفیِ هرگونه احتمال خطا (عصمت مطلق) دلالت دارد[۷۴].[۷۵]
جمعبندی:
- پس از خداوند متعال و رسول اکرم(ص) افرادی هستند که دارای جایگاه بلند مرجعیت هستند.
- این افراد - که به پیرویِ مطلق از آنان دستور داده شده است - باید مصون از گناه و خطا باشند؛ زیرا دستور به پیرویِ مطلق از افرادی که مصون از گناه و خطا نباشند، با حکمت خداوند سازگار نیست. پس اولیالأمر باید معصوم باشند. از آنجا که همه امت معصوم نیستند، مراد گروه ویژهای هستند که امت باید مطیع آنان باشند و به آنان رجوع کنند.
- مراد از «منکم» امت است که باید از اولیالأمر خویش پیروی کنند. از اینجا میتوان فهمید که مقصود از آن نمیتواند امت باشد؛ بلکه اینان خود باید از اولیالأمر پیروی کنند.
- مردم در نزاعهای خویش - در صورتی که ایمان به خداوند و روز قیامت داشته باشند - باید به حکم خدا و رسول بازگردند. بنابراین پس از رسول خدا(ص) تنها اولیالأمر راه بازگشت به حکم خدا و رسول را به مردم نشان میدهند.
- آیه ۵۹ سوره نساء، زمینهساز آیه بعدی است. شأننزولنگاران میگویند: فردی به ظاهر مسلمان، با یک یهودی بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند؛ یهودی گفت موضوع نزاع را نزد محمد ببریم؛ زیرا او میدانست که وی رشوه نمیگیرد؛ ولی آن فرد به ظاهر مسلمان (منافق) گفت نزد کعب بن اشرف برویم؛ زیرا میدانست که او رشوه میگیرد و به سودش داوری میکند. در این ماجرا بود که آیه «اولیالأمر» و آیه پس از آن نازل شد[۷۶].[۷۷]
دلایل روایی
حدیث «ثقلین»
کتابهای روایی و سیره، انباشته از سخنی ارزشمند از رسول خدا(ص) است که «حدیث ثقلین» نامیده میشود. مسلمانان با هر مذهب و گرایش فقهی و سیاسی، این حدیث را به تواتر لفظی و معنوی نقل کردهاند[۷۸].
این راویان و محدثان، از رسول خدا(ص) نقل کردهاند که فرمود: «إِنِّي أَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا بِمَا ذَا تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»[۷۹]. «بهزودی ازسوی حق دعوت خواهم شد و اجابت میکنم. من در میان شما دو گوهر گرانبها بر جای میگذارم؛ کتاب خدا و عترت خویش. کتاب خدا ریسمانی کشیده از آسمان به زمین است و عترتم اهلبیت من است. خدای لطیف و دانا به من خبر داد که این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا کنار حوض بر من وارد شوند؛ بنگرید چگونه با آنان رفتار میکنید».
عمرو بن ماثلة، از زید بن أرقم نقل میکند که گفت: لما رجع رسول الله(ص) من حجّة الوداع و نزل غدير خم أمر بدوحات فقمت ثمَّ قام فقال «كأنّی قد دُعيت فأجبت، إني تارك فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله و عترتي اهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنّهما لن يتفرّقا حتّى يردا عليّ الحوض». ثم قال: «إنّ الله مولايَ و أنَا وليُّ كلِّ مؤمن ثم أخذ بيديْ عليّ فقال من كنت وليّه فهذا وليّه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». فقلت لزيد: أنت سمعته من رسول الله(ص)؟ فقال: ما كان فی الدوحات أحد إلاّ قد رآه بعينه و سمعه بأذنه[۸۰].
در برخی از نقلها، بهجای «عترتی اهل بیتی»، واژههای «سنتی»[۸۱] و «سنّة نبیّه»[۸۲] آمده است. همچنانکه در برخی از نقلها، بهجای «ثقلین»، واژه «الخلیفتین»[۸۳] و «أمرین»[۸۴] و «شیئین»[۸۵] آمده است.
یکی از دانشمندان معاصر، سند احادیث ثقلین با اصطلاحات «عترتی اهل بیتی» و «سنتی» و «سنّة نبیّه» را براساس منابع اهلسنت بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که احادیث با اصطلاح «عترتی اهلبیتی» در کمال اتقان است؛ زیرا ناقلان آن از صاحبان صحاح و سنن هستند؛ ولی احادیث با اصطلاح «سنتی» و «سنّة نبیّه»، اسنادی ضعیف و مجعول دارند و گاهی هم بدون سند هستند. پس حدیث صحیح و ثابت از پیامبر اکرم(ص) همان لفظ «عترتی اهلبیتی» است که بهجای آن، «سنتی» و «سنّة نبیّه» جای داده شده، از نظر سند باطل است[۸۶].[۸۷]
جمعبندی: با نگاهی گذرا به حدیث شریف ثقلین، نکاتی چند را میتوان دریافت:
- مراد از «عترت»، همان «اهلبیت» است؛ زیرا رسول خدا(ص) در حدیث ثقلین فرمود: «عترتی اهلبیتی»[۸۸] بیتردید، یکی از برجستهترین مصادیق اهلبیت رسول خدا(ص)، امام علی(ع) است. اگر حجیت سنت یکی از آنان ثابت شود، حجیت سایر اهلبیت(ع) نیز ثابت میشود؛ زیرا تأیید هریک از این ایشان نسبت به سایر اهلبیت، پشتوانهای از تأییدات قرآنی و سیره پیامبر اکرم(ص) را بههمراه دارد. اگر در کنار روایت «عترتی اهل بیتی»، روایات «سنتی» و «سنّة نبیه» را نیز بپذیریم؛ باز هم یکی از مصادیق سنت پیامبر اکرم(ص) عترت آن حضرت خواهد بود که براساس حدیث متواتر «ثقلین» باید به آن اعتصام کرد.
- رسول خدا(ص) به دستور خداوند قرآن و سنت را مرجع فکری و تشریعی برای جامعه اسلامی قرار داده است و ازآنجاکه این مرجعیت نیاز به ضمانت اجرایی داشت، اهلبیت خویش را حافظ و امین قرآن و سنت خویش و مرجعی برای هدایت امت قرار داد.
- از پیشبینی رسول خدا(ص) که فرمود «قرآن و عترت، هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در حوض بر من وارد شوند» دو نکته اساسی میتوان فهمید:
- از سفارش رسول خدا(ص) درباره تمسک مردم به دو گوهر گرانبها و اینکه سفارش کرده است در صورت تمسّک به این دو هرگز گمراه نمیشوید، دو نکته اساسی فهمیده میشود:
- کتاب خدا و اهلبیت رسول خدا(ص)، همسنگ و عِدل یکدیگرند؛
- همانگونه که کتاب خدا دارای اوصافی مانند: نور، شفا، رحمت، تبیان، بیان، فصلالخطاب، موعظه و هدایت است، اهلبیت نیز باید اینگونه باشند. اگر همتا و قرینِ قرآن، دارای این ویژگیها نباشند، چگونه معقول است که عِدل و همتای قرآن و راه نجات قرار گیرند؟ مگر نور با ظلمت و هادی با مُضلّ میتوانند صراط حق شوند و هدایتگری کنند؟[۹۰]
حدیث «سفینه»
حنش معتمر کنانی نقل میکند که شنیدم ابوذر درحالیکه درِ کعبه را گرفته بود و میگفت: «ای مردم! هرکه مرا میشناسد، من همان کسی هستم که شناختهاید و هرکه مرا نمیشناسد، [بداند که] من ابوذر هستم» اعلام میداشت: شنیدم رسول خدا(ص) میگوید: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا- وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[۹۱]. مَثَلِ اهلبیت من، مثَلِ کشتی نوح است؛ هرکه بر آن سوار شود، نجات یابد؛ و هرکه از آن بازمانَد، غرق شود.
طبرانی نیز با ذکر سند از حنش معتمر کنانی نقل میکند که از ابوذر شنیدم میگوید: شنیدم رسول خدا(ص) میگوید: «مثَلُ اهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها هلك و مَثَلُ باب حطّة بني إسرائيل»[۹۲]. همچنین با ذکر سند از ابوسعید خدری نقل کرده است که گفت: شنیدم رسول خدا(ص) میفرماید: «إنّما مثل اهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح، من ركبها نجا و مَن تخلّف عنها غرق و إنما مثل اهل بيتي فيكم مثل باب حطّة في بني إسرائيل مَن دخله غفر له»[۹۳]. ابن ابیشیبه نیز با ذکر سند نقل میکند که امام علی(ع) فرمود: «إنّما مثلنا في هذه الأمة كسفينة نوح و كباب حطّة[۹۴] في بني إسرائيل»[۹۵]. از رسول خدا(ص) نیز نقل شده است که فرمود: «من أحبّ أن يركب سفينة النجاة و يتمسّك بالعروة الوثقى و يعتصم بحبل الله المتين فليوال عليّاً و ليأتّم بالهداة مِن وُلده»[۹۶].[۹۷]
جمعبندی: در این روایات، رسول خدا، اهلبیت خویش را به کشتی نوح تشبیه کرده است و خواسته به امت بنمایاند همانگونه که کشتیِ نوح، سوارانش را از غرق شدن نجات داد، اهلبیت نیز پیروان خود را از گمراهی و هلاکت نجات میدهند. هرآنکه سوار کشتی اهلبیت نگردد نیز هلاک خواهد شد. ازآنجاکه رسول خدا همه امت را بهطور مطلق به پیروی از اهلبیت فرمان داده، برمیآید که:
- اهلبیت(ع) مصون از خطا هستند؛ وگرنه کسی که مصون از خطا نباشد، نمیتواند مرجعیت و هدایت دیگران را به عهده بگیرد.
- سیره و سنت اهلبیت(ع) بر همگان حجت است.
پس: پیروی علمی از آنان بر همگان واجب است[۹۸].[۹۹]
حدیث «أمان»
ابنعباس از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمود: «النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، و اهل بيتي أمان لأمّتي من الإختلاف؛ فإذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبليس»[۱۰۰]. رسول خدا(ص) در این حدیث شریف، اهلبیت خویش را به ستارگان تشبیه کرده است و همانگونه که ستارگان باعث جلوگیری از غرق شدن زمینیان میشوند، اهلبیت نیز از اختلاف در میان امت جلوگیری میکنند. نیز از رسول خدا(ص) روایت کردهاند که فرمود: «النجوم جُعلت أمانًا لأهل السماء، و إنّ اهل بيتي أمانٌ لأمّتي»[۱۰۱].[۱۰۲]
جمعبندی:
- رسول خدا(ص) در احادیث «امان»، اهلبیت خویش را به ستارگان آسمان تشبیه کرده و در پی آن است تا بفهماند همانگونه که ستارگان، باعث امنیت و هدایت آسمانیان و زمینیان هستند؛ اهلبیت نیز باعث امنیت و هدایت امت میشوند. از ویژگیهای ستارگان این است که در دل تاریک شب، با نورافشانی خویش، راه را بر گمراهان مینمایانند. اهلبیت(ع) نیز با نور هدایت خویش، راه را به گمراهانِ رهجو نشان میدهند.
- خداوند متعال درباره پیامبر اکرم(ص) میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ﴾[۱۰۳] از این آیه برمیآید که آن حضرت، امان برای امت است. بهاستناد احادیث «امان»، اهلبیت رسول خدا(ص) هم امان برای امت هستند. ازآنجاکه رسول خدا(ص) - به دستور خداوند -امان برای امت است، سیره و سنت ایشان، برای همگان حجت بوده، پیروی از او واجب خواهد بود. اهلبیت رسول خدا(ص) نیز - بهاستناد دستور وی -امان برای امت از هرگونه اختلاف است؛ پس سیره و سنت ایشان برای همگان حجت و پیروی از آن واجب خواهد بود.
- اختلاف، بدترین و خطرناکترین عاملی است که به امت آسیب میرساند. رسول خدا(ص) که از این فتنه بر امتش بیم داشت، آنان را به همگرایی و وحدت رهنمون گشت؛ از همینرو امت را به التزام و تمسک به اهلبیتش ارجاع داد تا از چندگانگی در امان بمانند.
کسی و چیزی میتواند مایه هدایت و امان و وحدت برای دیگران باشد که خود، بهدور از هرگونه انحراف، تیرگی، اختلاف و پراکندگی باشد. افزون بر دلایل نقلی (قرآنی و روایی)، دلایل عقلی و سیره عقلا نیز بیانگر حجیت سنت اهلبیت است. یکی از استدلالهای عقلی دراینباره چنین است: همزمان با آفرینش انسان، خداوند متعال، رسولانی را از آدم تا به خاتم(ص) برای هدایت بشر فرستاده است. خدای لطیف و حکیمی که در فکر هدایت بشر از آغاز آفرینش تا زمان پیامبر اکرم(ص) بوده، دلیلی ندارد که لطف و حکمتش دگرگون شده، از هدایت جامعه پس از آخرین پیامبرش دست بردارد و مردم را بدون راهنما و حجّت، به خودشان وانهد. بنابراین از لطف و مهر گسترده خداوند و حکمت پایانناپذیر وی چنین برمیآید که پس از پیامبر خاتم(ص) نیز مسیر هدایت ادامه داشته باشد و مردم بدون راهبر و مرجع نمانند. به دیگر سخن، هیچ جامعهای نمیتواند بدون سازمان و رهبری به اهداف مورد نظر و کمال خود برسد؛ جامعه اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست. همان فلسفهای که بعثت پیامبر(ص) را برای مرجعیت امت ایجاب کرده است، مرجعیت پس از آن حضرت را نیز ایجاب میکند. پس بعد از رسول خدا(ص) نیاز به یک سازمان و رهبری هست تا جامعه اسلامی را به کمال برساند[۱۰۴].
سیره عقلا[۱۰۵] نیز از دیرباز بر این بوده که برای یافتن پاسخ پرسشهای خویش، همواره به متخصّصان و خبرگان در همان دانش و حرفه مراجعه میکردهاند. شرع اسلام نیز مردم را از پیروی این سیره بازنداشته است. خداوند در آیه ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۱۰۶]بشر را در مسائلی که نمیدانند، به مراجعه به اهل علم و خبرگان دستور داده است. هرچند این آیه در شأن مشرکان و پُرسوجوی آنان از اهل کتاب نازل شده، با القای خصوصیت از آیه میتوان یک حکم کلی موافق با شرع و عقل صادر کرد که عبارت است از: «هر جاهلی در هر مسئلهای باید به عالم در همان مسئله رجوع کند». این نگرشی مشروع و معقول است که تا روز قیامت بهعنوان قاعدهای کلی و فراگیر بر مصادیق جدید منطبق میگردد[۱۰۷]. با نگاهی به سیره عقلا درمییابیم که آنان، کسی را که مصون از خطاست و کمترین اشتباه را دارد، شایسته و بایسته مرجعیت علمی در جامعه میدانند. دلایل عقلی و نقلی بههمراه شواهد و مستندات تاریخی، تردیدی باقی نمیگذارد که اهلبیت(ع) - که تربیتیافته مکتب رسالت و از خاندان وحی هستند - صلاحیت مرجعیت علمی امت پس از رسول خدا(ص) را دارند.[۱۰۸]
جستارهای وابسته
منابع
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- رفیعی، محسن، شریفی، معصومه، مبانی مرجعیت علمی اهل بیت رسول خدا از دیدگاه اهل سنت، اندیشه تقریب؛ تابستان ۱۳۹۰.
- سبحانی، سید محمد جعفر، مرجعیت علمی امامان
- شکری، آرزو، حقوق اهل بیت
- سید حسین دینپرور، دانشنامه نهج البلاغه ج۱
- رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان
پانویس
- ↑ ر.ک: محدثی، رجواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۰.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۶۴- ۱۶۶.
- ↑ «آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟» سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ سید کمال جزایری، علم الإمام، ص۱۴۱.
- ↑ «خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد» سوره مجادله، آیه ۱۱.
- ↑ «و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ «اگر نمیدانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
- ↑ «خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
- ↑ شیخ طوسی، الأمالی، ص۵۶۰ و ۵۶۶.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۶۴- ۱۶۶.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۵۵
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۶، ص۱۹۸؛ قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد أنصاری، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۹، ص۷۰ و ۱۴ و ص۱۸۳ - ۱۸۲؛ ابنراهویه، إسحاق بن إبراهیم، مسند ابن راهویه، ج۴، ص۱۶ - ۱۵؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۳، ص۱۹۳ - ۱۹۱؛ محلّی و سیوطی، تفسیر الجلالین، ص۵۵۴؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۵، ص۱۹۹ - ۱۹۷؛ ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر الثعالبی، ج۴، ص۳۴۷ – ۳۴۶.
- ↑ ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر الثعالبی، ج۴، ص۳۴۷ – ۳۴۶.
- ↑ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۶، ص۱۹۸.
- ↑ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۴، ص۱۹۸.
- ↑ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۶، ص۱۹۸.
- ↑ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۳، ص۴۹۲ - ۴۹۱؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۵، ص۱۹۷.
- ↑ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۶، ص۱۹۸؛ ابنراهویه، إسحاق بن إبراهیم، مسند ابن راهویه، ج۴، ص۱۶ - ۱۵؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۳، ص۴۹۳ - ۴۹۱؛ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۴، ص۲۸۰ - ۲۷۸؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۵، ص۱۹۷.
- ↑ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۹، ص۴۹.
- ↑ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ برای آگاهی بیشتر از چیستیِ «قرینه» و کاربرد آن در تفسیر، بنگرید به: رجبی، محمود، روش تفسیر قرآن، ص۱۶۱ - ۱۱۸.
- ↑ گرچه قبل و بعد آیه تطهیر درباره زنان پیامبر(ص) نازل شده، روایاتی که زنان پیامبر(ص) را جزء آیه تطهیر میشمارند، از جهت سند، راویانی مجهول و ضعیف دارد که محدثان و رجالیان اهلسنت آنها را قدح کردهاند. این روایات از جهت متن نیز دارای خلل و اضطراب هستند. افزون بر اینها، این قسمت از آیه ۳۳ سوره احزاب به طور جداگانه نازل شده و هیچکس ادعا نکرده است که این آیه همراه آیات ﴿نِسَاءَ النَّبِيِّ﴾ نازل شده باشد. (برای آگاهی بیشتر از ضعف متن و سند اینگونه روایات، بنگرید به: عاملی، سیدجعفر مرتضی، اهل البیت فی آیة التطهیر، ص۲۵۵؛ آصفی، محمدمهدی، آیة التطهیر، ص۱۰۴؛ برای آگاهی بیشتر درباره آیه تطهیر، بنگرید به: رفیعی، محسن، «مرجعیت علمی اهلبیت(ع) نزد غیر شیعه»، پایاننامه دکتری رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده اصولالدین قم (۱۳۹۰ش)، ص۷۴ - ۵۳ و ۱۵۰ - ۱۴۷؛ خاکپور، حسین، «نقش، جایگاه و میراث اهلبیت(ع) در روایات تفسیری اهلسنت»، پایاننامه دکتری رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده اصولالدین قم (۱۳۸۷ش)، ص۱۱۳ - ۱۸.
- ↑ «التفات» در لغت بهمعنای توجه به چپ و راست و در اصطلاح عبارت است از «انتقال کلام از یک اسلوب به اسلوب دیگر». این انتقال میتواند از حاضر به غایب، مذکر به مؤنث، مفرد به مثنا یا جمع و بالعکس باشد. (سیوطی، جلالالدین، الإتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۶۹؛ هاشمی، سیداحمد، جواهر البلاغة، ص۲۳۹؛ امین شیرازی، احمد، البلیغ فی المعانی و البیان و البدیع، ص۸۶ - ۸۴؛ فاکر میبدی، محمد، قواعد التفسیر لدی الشیعة و السنّة، ص۱۷۲ - ۱۶۸).
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ برای آگاهی بیشتر از چیستی «سیاق» و کاربردهای آن در تفسیر، بنگرید به: فاکر میبدی، محمد، قواعد التفسیر لدی الشیعة و السنّة، ص۲۹۹-۲۷۷؛ رضایی اصفهانی، محمدعلی، منطق تفسیر قرآن، ج۱، ص۴۳۷-۴۱۷؛ رجبی، محمود، روش تفسیر قرآن، ص۱۱۵-۱۰۰.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۵۶
- ↑ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ خلیفه دوم تصریح میکند آن دو زنی که پشتبهپشت یکدیگر داده، رسول خدا(ص) را اذیت کردهاند، عایشه و حفصه بودهاند. بخاری با ذکر سند نقل میکند که ابنعباس میگوید: «أردت أن أسأل عمر فقلت يا أمير المؤمنين من المرأتان اللتان تظاهرتا على رسول الله - فما أتممت كلامي حتى قال: عائشة و حفصة». (بنگرید به: بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۷۰؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۲، ص۵۲۸ - ۵۲۵، ش۴۶۷۴ - ۴۶۶۳؛ نووی، محییالدین ابوزکریا یحیی بن شرف، صحیح مسلم بشرح النووی، ج۱۰، ص۷۷؛ هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۵، ص۹ - ۸؛ ج۸، ص۵۰۵؛ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۹، ص۲۲۸ و ۳۰۹؛ ج۱۲، ص۳۰۳؛ عظیمآبادی، محمد شمس الحق، عون المعبود شرح سنن أبی داود، ج۱۰، ص۱۲۷؛ ابنراهویه، إسحاق بن إبراهیم، مسند ابن راهویه، ج۴، ص۲۱؛ نسائی، ابوعبدالرحمن أحمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۶، ص۴۹۵؛ ابویعلی، مسند أبی یعلی الموصلی، ج۱، ص۱۵۲؛ ابنحبّان، محمد بن حبّان، صحیح ابن حبّان بترتیب ابن بلبان، ج۹، ص۴۹۸؛ طبرانی، المعجم الأوسط، ج۳، ص۱۳؛ ج۸، ص۳۲۵ - ۳۲۴؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۶۶؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۸، ص۲۰۸ - ۲۰۶؛ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۸، ص۵۲ - ۴۸؛ قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۱۸، ص۱۸۹ و ۱۹۱؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۴، ص۴۱۷ - ۴۱۲؛ مُحلّی و سیوطی، تفسیر الجلالین، ص۷۵۲؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۶، ص۲۴۱؛ ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر الثعالبی، ج۵، ص۴۵۲ - ۴۵۱؛ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۵، ص۲۵۱ - ۲۵۰؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۸۵؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۲۲۹؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۹، ص۶۱ - ۵۹؛ بکری، عبدالرحمن أحمد، من حیاة الخلیفة عمر بن الخطّاب، ص۲۱۵ - ۲۱۳؛ حاکم حسکانی، عبیدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۵۱).
- ↑ برخی از مفسران، لحن آیه را بیانگر معصیت و گناه میدانند. (بنگرید به: قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد أنصاری، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۱۸، ص۱۸۹).
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۵۸
- ↑ احمد بن حنبل، در مسند، به سند خود، از شهر بن حوشب، از أمّسلمه نقل میکند که گفت: «إِنَّ النَّبِيَّ(ص) جَلَّلَ عَلَى عَلِيٍّ وَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ وَ فَاطِمَةَ كِسَاءً- ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ خَاصَّتِي اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرَهُمْ تَطْهِيراً. فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: یَا رَسُولَ اللهِ(ص)، أَنَا مِنْهُمْ؟ قَالَ: إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ». (بنگرید به: ابنحنبل، مسند أحمد، ج۶، ص۳۰۴؛ أبو یعلی، مسند أبی یعلی الموصلی، ج۱۲، ص۴۵۱؛ طبرانی، المعجم الأوسط، ج۴، ص۱۳۴؛ همو، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۳۳۴ - ۳۳۳ و ۳۳۷؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۳، ص۴۹۲؛ حاکم حسکانی، عبیدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۰۹ - ۱۰۷).
- ↑ «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
- ↑ حاکم حسکانی، عبیدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، ج۲، ص۴۸؛ ج۲، ص۵۰؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۵، ص۹۹؛ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۴، ص۲۸۰؛ ابنکثیر، السیرة النبویّة، ج۱، ص۱۹۳؛ همو، البدایة و النهایة، ج۲، ص۳۱۶؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودّة لذوی القربی، ج۱، ص۵۹.
- ↑ قندوزی حنفی، ینابیع المودّة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۶؛ ج۳، ص۲۹۱ و ۳۸۴.
- ↑ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۱۰، ص۱۹۵.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۵۹
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ واحدی نیشابوری، أبوالحسن علیّ بن أحمد، أسباب نزول الآیات، ص۶۸ - ۶۷؛ حاکم حسکانی، عبیدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۹ - ۱۵۸؛ ج۱، ص۱۵۷ - ۱۵۵ و ۱۶۷ - ۱۶۲؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۳۷۹ - ۳۷۸؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۳۸ و ۴۰؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۳، ص۴۱۰ - ۴۰۷؛ جصّاص، أحکام القرآن، ج۲، ص۱۹ - ۱۸؛ قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد أنصاری، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۴، ص۱۰۵ - ۱۰۴؛ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۱، ص۳۴۸ - ۳۴۷؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۲، ص۳۸۱ - ۳۷۹؛ مُحلّی و سیوطی، تفسیر الجلالین، ص۷۵ - ۷۴).
- ↑ ابن ابیشیبه، المصنّف، ج۷، ص۴۹۹.
- ↑ «و یکدیگر را نکشید» سوره نساء، آیه ۲۹.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ حاکم حسکانی، عبیدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۲ - ۱۸۱.
- ↑ سیوطی، جلالالدین، الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۷؛ ابن ابیشیبه، المصنّف، ج۷، ص۴۹۵ و ۵۰۴.
- ↑ ابن ابیشیبه، المصنّف، ج۷، ص۴۹۹ و ۵۰۶.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۶۰
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ علاوه بر آن در آیه ۸۳ سوره نساء هم آمده است.
- ↑ از مورد اول تا سوم، شأن نزول است و موارد دیگر، تفسیر برای آیه یادشده میباشد.
- ↑ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۸۰؛ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۹۱؛ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۵، ص۲۵۸؛ قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد أنصاری، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۵، ص۲۵۹؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۲۰۵ - ۲۰۴؛ واحدی نیشابوری، أبوالحسن علیّ بن أحمد، أسباب نزول الآیات، ص۱۰۶ - ۱۰۵؛ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۳؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۵۲۹؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۶.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۹۱؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۲۰۶ - ۲۰۵؛ واحدی نیشابوری، أبوالحسن علیّ بن أحمد، أسباب نزول الآیات، ص۱۰۶؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۵۳۰؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۶.
- ↑ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۸۰؛ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۹۱؛ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۵، ص۲۵۹.
- ↑ قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد أنصاری، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۵، ص۲۵۹؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۲۰۶؛ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۱، ص۴۸۱.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۹۱؛ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۵، ص۲۵۹؛ ابن ابیشیبه، المصنّف، ج۷، ص۵۶۷؛ قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد أنصاری، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۵، ص۲۹۱؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۲۰۷ - ۲۰۶؛ جصّاص، أحکام القرآن، ج۲، ص۲۷۰ - ۲۶۹؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۵؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۵۳۰؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۷ - ۱۷۶ و ۱۸۶.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۹۱؛ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۵، ص۲۵۹ - ۲۵۸؛ ج۷، ص۵۶۷؛ قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد أنصاری، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۵، ص۲۶۰؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۲۰۷ و ۲۴۸؛ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۱۴۴ و ۱۶۱ - ۱۶۰؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۵۳۰.
- ↑ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۶.
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ «فرماندهندگان به کار شایسته» سوره توبه، آیه ۱۱۲.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۵.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۲۵۰؛ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۱، ص۴۸۱.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۹۱؛ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۵، ص۲۵۸؛ ابن ابیشیبه، المصنّف، ج۷، ص۵۶۷؛ جصّاص، أحکام القرآن، ج۲، ص۲۶۴ و ۲۶۹؛ قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد أنصاری، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۵، ص۲۶۰ - ۲۵۹ و ۲۹۱؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۲۰۵ - ۲۰۴، ۲۰۷، ۲۴۷ و ۲۴۹؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۵؛ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۱۴۴ و ۱۶۱ - ۱۶۰؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۶؛ ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر الثعالبی، ج۲، ص۲۶۹؛ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۱، ص۴۸۱.
- ↑ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۵، ص۲۵۹ - ۲۵۸؛ ج۷، ص۵۶۷؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۲۰۷؛ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۱۴۴؛ محلّی و سیوطی، تفسیر الجلالین، ص۱۱۵؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۷ - ۱۷۶؛ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۱، ص۱۹۱ و ۴۸۱.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۹۱؛ مبارکفوری، تحفة الأحوذی فی شرح الترمذی، ج۵، ص۲۵۹؛ قرطبی، ابوعبدالله محمد بن أحمد أنصاری، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج۵، ص۲۵۹؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۵، ص۲۰۷؛ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۱۴۴ و ۱۶۰؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۷) منظور ابوبکر، عمر، عثمان و علی است. (ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۱۶۰) مقصود ابوبکر، عمر، عثمان، علی و ابنمسعود است. (سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۷ – ۱۷۶).
- ↑ اشاره به: ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾ «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
- ↑ حاکم حسکانی، عبیدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ حاکم حسکانی، عبیدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۹.
- ↑ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۷.
- ↑ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۷.
- ↑ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۷؛ شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر، ج۱، ص۴۸۱.
- ↑ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۲، ص۱۷۸ - ۱۷۷؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۵۳۱.
- ↑ رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۳.
- ↑ برای آگاهی بیشتر از نقدها بر این دیدگاه فخررازی، بنگرید به: ربانی گلپایگانی، علی، ۱۳۸۷، عقاید استدلالی «۲»، ج۲، ص۱۲۶ - ۱۲۵؛ سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت (پرسش و پاسخ پیرامون عقاید شیعه)، ص۲۹۱ و ۳۲۳ - ۳۲۰؛ نجّارزادگان، فتح الله، «بازخوانی دیدگاه فخررازی درباره مشروعیت اطاعت از أولی الأمر»، اندیشه نوین دینی، شماره ۱۶، ص۷۶ - ۵۹.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۶۱
- ↑ واحدی نیشابوری، أبوالحسن علیّ بن أحمد، أسباب نزول الآیات، ص۱۰۸ - ۱۰۷؛ ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۱۴۶؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۵۳۲-۵۳۱.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۶۴
- ↑ ازجمله اصحابی که حدیث را شنیده و نقل کردهاند عبارتند از:
- امیرمؤمنان امام علی(ع)،
- عبدالله بن عباس،
- ابوذر غفاری،
- جابر بن عبدالله انصاری،
- عبدالله بن عمر،
- حذیفة بن أُسید،
- زید بن أرقم،
- عبدالرحمن بن عوف،
- ضمرة أسلمی،
- امر بن لیلی،
- أبورافع،
- أبوهریره،
- عبدالله بن حنطب،
- زید بن ثابت،
- أمّ سلمه،
- أمّ هانی خواهر امام علی(ع)،
- خزیمة بن ثابت،
- ابولیلی،
- سهل بن سعد،
- عدیّ بن حاتم،
- عقبة بن عامر،
- ابو ایوب انصاری،
- ابوسعید خُدری،
- ابوشُریح خزاعی،
- ابوقدامه انصاری،
- ابوهیتم بن تیهان،
- انس بن مالک،
- خزیمة ذوالشهادتین،
- سعد بن ابیوقّاص،
- سلمان فارسی،
- عمر بن خطّاب،
- عمرو بن عاص.
- ↑ ابنجعد، مسند ابن جعد، ص۳۹۷؛ ابویعلی، مسند أبی یعلی الموصلی، ج۲، ص۲۹۷ و ۳۰۳؛ طبرانی، المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۳۱ و ۱۳۵؛ همو، المعجم الأوسط، ج۳، ص۳۷۴؛ ج۴، ص۳۳؛ همو، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۵؛ ضحّاک، عمرو بن ابیعاصم، کتاب السنّة، ص۶۳۰؛ ابن أبیشیبه، المصنّف، ج۷، ص۱۷۶؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۵، ش۹۴۳ و ۹۴۴؛ ج۱، ص۱۸۷، ش۹۴۹ و ۹۵۲؛ ج۱، ص۱۸۸، ش۹۵۶؛ ج۱، ص۳۸۱، ش۱۶۵۷؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۴، ص۱۲۲.
- ↑ ابن حنبل، فضائل الصحابه، ص۱۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۶۶، ۱۷۰-۱۶۹، ۱۸۲ و ۱۸۶؛ زرندی حنفی، نظم دُرر السمطین، ص۲۳۱؛ ابنجوزی، دفع شبه التشبیه بأکفّ التنزیه، ص۱۰۳؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۷، ش۹۵۰ و ۹۵۳؛ ج۱، ص۱۸۸، ش۹۵۷؛ ج۱، ص۱۸۹، ش۹۵۹؛ هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۶۴.
- ↑ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱، ص۱۷۳، ش۸۷۶-۸۷۵.
- ↑ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۷، ش۹۵۴.
- ↑ افزون بر اینکه از زید بن ثابت اینگونه نقل شده است: «إنی تارك فيكم الثقلين من بعدي، كتاب الله عزّوجلّ و عترتي أهل بيتي، و إنّهما لن يتفرّقا حتى يردا عليّ الحوض». بنگرید به: (طبرانی، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۴) نیز اینگونه نقل شده است: «إني تارك فيكم خليفتين كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء و الأرض أو ما بين السماء و إلى الأرض و عترتي أهل بيتي و إنهما لن يتفرّقا حتى يردا عليّ الحوض». بنگرید به: (ابنحنبل، مسند أحمد، ج۵، ص۱۸۲-۱۸۱ و ۱۸۹) همچنین اینگونه نقل شده است: إني تارك فيكم الخليفتين من بعدي، كتاب الله و عترتي أهل بيتي، و إنّهما لن يتفرّقا حتى يردا عليّ الحوض. بنگرید به: (ابنبشکوال، الذیل علی جزء بقی بن مخلد فی الحوض و الکوثر، ص۱۳۷؛ ضحّاک، عمرو بن ابیعاصم، کتاب السنّة، ص۳۳۷ و ۶۲۹؛ ابن ابیشیبه، المصنّف، ج۷، ص۴۱۸؛ سیوطی، جلالالدین، الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۰۲) نیز اینگونه نقل شده است: إنّي تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا كتاب الله و عترتي أهل بيتي فإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض. بنگرید به: (عبد بن حمید، المنتخب من مسند عبد بن حمید، ص۱۰۸).
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ص۱۸۷، ش۹۵۰.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ص۱۷۳، ش۸۷۶؛ ج۱، ص۱۸۷، ش۹۵۵.
- ↑ سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت (پرسش و پاسخ پیرامون عقاید شیعه)، ص۴۱۸-۴۱۰.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۶۴
- ↑ یکی از پژوهشگران میگوید که ۱۸۵ مرجع از مراجع اهلسنت را گردآوری کرده که نشان میدهد مراد از «عترت»، همان «اهلبیت» هستند که رسول خدا(ص) بارها در دلالت حدیث ثقلین و حدیث کساء از آنان نام برده است. (بنگرید به: یعقوب، أحمد حسین، الخطط السیاسیّة لتوحید الأمة الإسلامیّة، ص۳۵۱؛ تسخیری، محمدعلی، «الوحدة الإسلامیّة حول محور المرجعیّة العلمیّة لأهل البیت(ع)»، در چهاردهمین همایش بینالمللی وحدت اسلامی، ص۸۰).
- ↑ اشاره به آیه: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۶۶
- ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۴۳؛ ج۳، ص۱۵۱-۱۵۰؛ هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۶۸؛ طبرانی، المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۰۶؛ ج۵، ص۳۰۶ و ۳۵۵ - ۳۵۴؛ همو، المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۶-۴۵؛ ج۱۲، ص۲۷؛ ابنسلامة، مسند ابن الشهاب، ج۲، ص۲۷۲؛ سیوطی، جلالالدین، الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۷۳؛ ج۲، ص۵۳۳؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۹۵-۹۴؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۴، ص۱۲۳؛ سیوطی، جلالالدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج۳، ص۳۳۴؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۲۱۸؛ ابن الآبار، درر السمط فی خبر السبط، ص۱۱۶.
- ↑ طبرانی، المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۴۰-۱۳۹؛ همو، المعجم الأوسط، ج۴، ص۱۰-۹؛ همو، المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۷-۴۶؛ زرندی، نظم دُرر السمطین، ص۲۳۵؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۹۸.
- ↑ طبرانی، المعجم الصغیر، ج۲، ص۲۲؛ همو، المعجم الأوسط، ج۶، ص۸۵؛ هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۶۸.
- ↑ درباره «باب حطّة» گفتهاند: همان باب أریحا یا بیتالمقدس است که خداوند هرکه را با تواضع و استغفار وارد آن شود، آن را سبب مغفرتش قرار داده است. نیز مودت اهلبیت را سبب مغفرت قرار داده است. (بنگرید به: السید عبدالرؤوف، مقاله «أهل البیت(ع) فی الکتاب و السنّة»، ص۳۹۸).
- ↑ ابن ابیشیبه، المصنّف، ج۷، ص۵۰۳.
- ↑ حاکم حسکانی، عبیدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۶۷
- ↑ حاکم حسکانی، عبیدالله بن أحمد، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۶۸
- ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۹؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۰۲.
- ↑ برای آگاهی بیشتر از سند و دلالت حدیث «سفینه»، بنگرید به: سبحانی، جعفر، راهنمای حقیقت (پرسش و پاسخ پیرامون عقاید شیعه)، ص۳۴۸-۳۴۶؛ رفیعی، محسن، «مرجعیت علمی اهلبیت(ع) نزد غیر شیعه»، پایاننامه دکتری رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده اصولالدین قم (۱۳۹۰ش)، ص۱۷۰-۱۶۸.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۶۹
- ↑ «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند» سوره انفال، آیه ۳۳.
- ↑ طوسی، خواجه نصیرالدین، کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد، ص۵۱۰؛ ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی «۲»، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۴.
- ↑ برای آگاهی بیشتر از «سیره عقلا» و تفاوت آن با «حکم عقل»، بنگرید به: حکیم، سید محمدتقی، الأصول العامّة للفقه المقارَن، ص۱۹۸-۱۹۷.
- ↑ «اگر نمیدانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
- ↑ معرفت، محمدهادی، التفسیر الأثری الجامع، ج۱، ص۳۴-۳۲؛ رضایی اصفهانی، محمدعلی، منطق تفسیر قرآن، ج۱، ص۲۴۲-۲۳۹ و ۴۹۵-۴۹۴.
- ↑ رفیعی، شریفی، مرجعیت علمی اهل بیت با تأکید بر حجیت سنت ایشان ص ۱۶۹