بنی‌ثقیف

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از ثقیف)

بنی ثقیف قبیله‌ای بزرگ و پُرجمعیت بوده و از بزرگ‌ترین بنیان‌های قوم عرب محسوب می‌شد. این قبیله از گذشته‌های دور در مقایسه با دیگر قبایل عرب، دارای اهمیت بسیار در ابعاد گوناگون، از جمله تیره‌های مختلف، جنگ‌ها و رخدادهای تاریخی فراوان و پهنه پهناور سرزمین‌های محل سکونت بوده است. با ظهور اسلام عده‌ کمی از آنان به اسلام گرویدند. مردم این قبیله پس از پذیرش اسلام، نقش‌های مهمی ایفا نمودند؛ برخی از آنان به کارگزاری پیامبر (ص) نائل آمدند و بسیاری از ایشان نیز در فتوحات اسلامی حضوری گسترده و مؤثر یافتند. انان در زمان حکومت اموی خدمات زیادی به آنان کردند و در جنگ‌های جمل و صفین رو در روی امام علی (ع) ایستادند و در واقعه عاشورا در لشکر کوفه نقش پررنگی داشتند.

نسب بنی ثقیف

ثقفیان‌ قبیله‌ای بزرگ و تأثیرگذار در تاریخ شبه جزیره عربستان‌اند که نسب از قَسِیّ بن‌ مُنَبِّه ملقب به "ثقیف" می‌‌برند. ثقیف در لغت به معنای حاذق و تیزهوش است[۱] و از آن‌رو که قسی در روابط اجتماعی و امور کشاورزی مهارت داشت، وی را "ثقیف" لقب داده‌اند[۲].

ذکر دقیق نسب این قبیله، محل اختلاف نسب‌شناسان و تراجم نگاران قرار گرفته است. چندان که برخی ثقیف (قسی و فرزندانش) را براساس بعضی اقوال، به ایاد بن نزار[۳]، اما برخی محققان معاصر، انتساب ایشان به ثمود را نادرست و گزارش‌های مربوط به آن را جعلی و برخاسته از بغض و کینه مردم از ظلم‌های حجاج بن یوسف ثقفی دانسته‌اند[۴]. قول دوم که بیشتر مورد پسند خودِ ثقفیان در اوایل عصر اسلامی بوده، انتساب این قوم به قبیلۀ بزرگ هوازن است. هوازن خود از اخلاف قیس عیلان از قبایل عدنانی است[۵]. گروه سومی از نسب‌شناسان، خاستگاه ثقیف را به یمن و عرب قحطانی بازگردانده‌، به نقل از ابن کلبی آورده‌اند که قسی نیای ثقیف فردی از مردم یمن بود که زندگی بر او دشواری گرفت و ناچار به جلای وطن شد و به طائف راه جست[۶].

قسی ـ جد جاهلی این قبیله ـ که در میانه سده چهارم میلادی می‌‌زیست[۷]، در ایام جوانی به دلیلی نامعلوم، قوم خود را ترک گفت و به طائف رفت[۸]. او به مدد کیاست و نبوغ و مهارتش در پرورش انگور، «ثقیف» لقب یافت[۹] و پس از ازدواج با دختر عامر بن ظَرْب عَدوانی ـ حاکم طائف و بزرگ قبیله عَدوان ـ، در این شهر ساکن شد[۱۰]. فرزندان ثقیف به تیره‌ها، بطون و شعوب مختلف تقسیم شدند و هر یک در طائف و مناطق دور و نزدیک آن سکونت یافتند. ثقیف به دو تیره بزرگ «احلاف» و بنو مالک تقسیم شد و این تیره‌ها توانستند موجودیت خود را تا ظهور اسلام، هم چنان حفظ کنند[۱۱].[۱۲]

مساکن ثقیف

مساکن‌ قبیله ثقیف‌ از عصر جاهلیت‌ در ناحیة‌ طائف‌ ـ در دوازده فرسخی مکه ـ[۱۳]، قرار داشت. آنان نخست میهمان قبیله‌ عدوان ‌بن‌ عمرو در طائف بودند، اما اندکی بعد، با استفاده از خویشاوندی مادری و توانایی‌های خود، زمام امور را به دست گرفتند و در نهایت عدوانیان را از طائف بیرون راندند[۱۴]. استواری حصار طائف، این شهر را به جایگاهی امن برای فراریان تبدیل کرد[۱۵].

در جریان فتوح، ثقفیان در دو شهر تازه تأسیس کوفه و بصره ساکن شدند و محلاتی از آن را به خود اختصاص دادند[۱۶]. در بصره نیز که به هنگام تأسیس، بر چهار خطه بنا نهاده شد، این قبیله در خطه "اهل عالیه" سکنی گزیده بود و آنان در این شهر، نهری به نام خود داشتند[۱۷]. نصب عثمان بن ابی العاص به عنوان والی عمان و بحرین در عصر خلافت عمر[۱۸]، زمینه‌ای برای تشدید فعالیت و گسترش نفوذ ثقیف در شمال شرق شبه جزیره بود که با قبایل این نواحی مراودات تجاری یافت و پیمان‌های مختلف بست[۱۹]. همچنین وجود برخی چهره‌های ثقفی در اندلس نیز حاکی از حضور برخی طوایف ثقیف در این سرزمین دارد.

در ایران هم، حضور پراکندۀ ثقفیان مهاجر در نواحی مختلف دیده می‌شد[۲۰]، اما در آن میان، اصفهان وضعیتی متمایز داشت. نصب سائب بن اقرع ثقفی به حکمرانی اصفهان، موجب شد تا این شهر به پایگاهی برای ثقیف در ایران مبدل شود و طی سدۀ نخست هجری، فرزندان وی همچنان از رجال متنفذ در آن شهر باشند[۲۱]. در جانب خراسان نیز، به ویژه در دورۀ طاهریان، ثقیف دارای نفوذی چشمگیر بود و شماری از رجال سیاسی‌ این ولایت، از این قبیله بودند[۲۲].

در حال حاضر نیز، بقایای‌ قبیله ثقیف‌، مشتمل‌ بر ده‌ها طایفه کوچک‌ و بزرگ‌، هنوز در طائف‌ و اطراف‌ آن‌ به‌سر می‌برند و کوه‌ حجاز در میان‌ مکه‌ و طائف‌، یکی‌ از مراکز اصلی‌ سکونت‌ آنان‌ است[۲۳].[۲۴]

پیشینه در تاریخ جاهلی

در اوایل سدۀ پنجم میلادی، ثقیف هنوز خاندانی با جمعیت‌ اندک بود. در نسل نوادگان ثقیف، تک فرزند بودن «جشم» از یک سو و جدایی فرزندان عوف در مادر از سوی دیگر موجب شده بود تا هستۀ مقتدری در خاندان شکل نگیرد. از این رو، آنان در جهت رفع نقصان جمعیتی و نیز پشتوانه قبیلگی خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیره‌ها و قبایل ساکن در مکه و پیرامون آن همچون قریش و هوازن، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند.

از اوایل سدۀ پنجم میلادی ثقیف هم از حیث جمعیت و هم از حیث نفوذ سیاسی رو به اهمیت نهاد. ازدواج‌های متعدد میان اعضای تیره‌های ثقیف با قبایل دیگر نشان از فعال شدن قبیلۀ ثقیف دارد و به خصوص پیوندی مستحکم میان بنی عوف با حارث بن فهر را نشان می‌دهد.

در دهه‌های انتقال از سدۀ پنج به شش میلادی هم‌زمان با کثرت گرفتن جمعیت ثقیف، همبستگی میان تیره‌های آن نیز مورد تأکید رؤسا بود؛ در این دوره مشهورترین و متنفذترین رئیس ثقیف، حبیب‌ ابن حارث از بنی مالک بود[۲۵] که برای تقویت روابطش با بنی عوف، یکی از زنان بنی عمرو بن سعد را به زنی گرفت[۲۶]. دهه‌های آغازین سدۀ شش میلادی دورۀ اوج در اقتدار ثقیف تحت ریاست معتّب بن مالک از بنی سعد بن عوف بود[۲۷]؛ وی که با ازدواجش با خبیة بنت ربیعه، زمینۀ اتحاد میان بنی عوف و بنی مالک را پدید آورده بود[۲۸]، دو همسر دیگر از تیرۀ ثماله از ازد[۲۹] و عدوان[۳۰] نیز داشت[۳۱]. با آغاز دوره اقتدارِ ثقیف، گزارش‌ها از تمایل تیره‌ها و قبایل بزرگ برای ازدواج با زنان ثقفی حکایت دارند؛ به گونه‌ای که در این دوره ـ که دورۀ زندگی هاشم نیای پیامبر (ص) و دورۀ محوریت قریش در مکه است، ـ رابطۀ سببی میان قریش و ثقیف رو به گسترش نهاد. در این سال‌ها برخی از رؤسای ثقیف زنان قرشی داشتند[۳۲]. رجال متنفذی از قریش نیز همسران ثقفی اختیار کردند.

دورۀ ریاست معتب، اوج شکوفایی جامعۀ ثقفیان در کشاورزی و رشد اقتصادی شهر طائف بود و همین زمینۀ رشد، توجه تاجران و سرمایه‌گذارانی از سرزمین‌های نزدیک و دور را به این شهر جلب کرد. نزدیکی رابطۀ قریش با ثقیف و شکوفایی طائف موجب شد تا برخی از رجال قریش مایل به خرید زمین و منابع آب در طائف باشند و گاه تابستان را در طائف بگذرانند[۳۳]. این سرمایه‌گذاری از سویی موجب رونق بیشتر طائف و اقتدار شاخۀ حاکم ثقیف در آنجا بود و از سوی دیگر رقابتی را میان قریش و ثقیف دامن می‌زد که به یک عصبیت ماندگار مبدل شد[۳۴].

انحصار قدرت در طائف به دست بنی عوف که چندی پس از ۵۵۰ میلادی تحقق یافته بود، برای قریشیانِ سرمایه‌گذار در طائف، به معنای گسترش نفوذ بنی عبدشمس و به خطر افتادن منافع بنی هاشم نیز می‌توانست باشد. به هر روی می‌دانیم فارغ از اینکه طیف وسیعی از ثقفیان از نفوذ قریشیان در طائف به طور کلی ناخشنود بوده‌اند، منافع هاشمیان با بیشترین خطر مواجه شده بود؛ چنان‌که چاه "ذوالهرم" که توسط عبدالمطلب در طائف خریداری شده بود، برای مدتی مدید مورد استفاده و تصرف قهری ثقفیان بود، تا اینکه در اواخر عمر عبدالمطلب با حکمیت کاهنی از قضاعه، به عبدالمطلب بازگردانده شد[۳۵].[۳۶]

جایگاه اجتماعی در دوران جاهلی

جایگاه برجسته طائف در زمینه کشاورزی و تجارت و نیز وجود امنیت برای ساکنان شهر در سایه حصارهای استوار طائف، اهمیت اجتماعی و اقتصادی ثقیف را افزون ساخت و شأن ساکنان این شهر را نزد عرب، به ویژه همسایگان قریشی آنان، والایی بخشید. این جایگاه ممتاز باعث شد تا قریشیان برای خود جای پایی در طائف باز کنند و در این منطقه، صاحب آب و باغ و زمین شوند. این خواسته، با تهدید ثقیف از سوی قریش محقق شد[۳۷]. در این میان، اهل طائف خود را همپای قریش دانسته، هر‌گونه برتری قریش را بر خود انکار می‏‌کردند[۳۸]. موقعیت ممتاز ثقفیان نزد مکیان تا بدان جا بود که در پی بعثت پیامبر اکرم (ص) برخی از مشرکان با انگیزه بهانه‏‌جویی در برابر ایشان‏، نبوت را در شأن یکی از مردان ثقیف می‏‌دانستند[۳۹].

گفتنی است ثقیف به برخی ویژگی‌ها مشهور بود که گاه بی‌طرفانه و گاه جانب‌دارانه بوده است. از جمله باید شهرت آنان به دهاء، یا چاره‌اندیشی اشاره کرد[۴۰] که بازتاب روشنی در تاریخ این قوم داشته است؛ خصوصیتی که گاه در رویکردی جانب‌دارانه به عنوان «اعقل العرب» بودن ثقیف بدان اشاره شده است[۴۱]. از لحاظ فرهنگی نیز، فصاحت زبان[۴۲] و وجود کاتبان حاذق همپای کاتبان قریش[۴۳] از ویژگی‏‌های ثقیف به شمار می‌‌رفت. همچنین شاعران ثقفی پس از شاعران یثرب و عبدالقیس در رتبه سوم قرار داشتند[۴۴]. از لحاظ گویش، گویش عربی ثقیف در طول تاریخ به عنوان نزدیک‌ترین گویش به قریش و نمونه‌ای از یک گویش فصیح شناخته شده است[۴۵]. در کتابت قرآن، با توجه به این شهرت در عصر نخستین که قرآن بیشترین سنخیت را با گویش قریش دارد، ثقیف نیز در کنار قریش برای کتابت و جمع قرآن مطرح بوده است[۴۶].[۴۷]

حیات اقتصادی ثقیف در دوران جاهلی

خوشی آب و هوا و وجود زمین‌های مرغوب کشاورزی، زمینه‌ای مناسب فراهم آورد تا ثقفیان، اقتصاد خود را بیشتر بر کشاورزی بنا نهند. انگور، کشمش، موز، خرما و عسل از مهم‌ترین محصولات کشاورزی طائف به شمار می‌آمد که مازاد آن را در مکه می‌فروختند. بدین‌سان، طائف به تأمین کننده میوه مکه بدل گشت[۴۸]. طی سده‌های پنجم و ششم هجری، مهم‌ترین درآمد ثقیف در طائف، از طریق کشاورزی بود و پرورش انگور مهم‌ترین اشتغال آنان محسوب می‌شد[۴۹]، رویه‌ای که در دورۀ اسلامی نیز ادامه یافت. به دلیل وجود انگور مرغوب، این شهر به یکی از مراکز مهم تهیه شراب در پیش از اسلام بدل گشت[۵۰]. در ۵۷۵ میلادی، پس از تصرف یمن توسط ایرانیان در زمان انوشیروان، تجارت گسترده‌ای در مسیر یمن ـ شام پای گرفت که هدف آنان جابه‌جایی کالا میان اقیانوس هند و حوز‌ۀ مدیترانه بود. در این تجارت نوپا، ثقیف به رقیبی بزرگ برای قریش بدل شد و تا عصر اسلامی و تغییرات اساسی در اوضاع سیاسی منطقه، این رقابت ادامه داشت[۵۱]. ثقیف در تجارت با همسایگان قدرتمند خود نیز می‌کوشید. به همان ‌اندازه که قریش توانسته بود پایگاه‌هایی تجاری در مصر و حبشه به دست آورد، ثقیف نیز توفیقاتی در گسترش تجارت با ایران کسب کرده بود[۵۲].

علاوه بر حضور تجاری در ایران و حیره، گزارش‌هایی هم از روابط تجاری بازرگانان ثقیف در مصر[۵۳] و بیزانس[۵۴] در دست است. رشد اقتصادی و انباشت ثروت ثقیف، مردم آن دیار را بر آن داشت تا ثروت خود را در معامله اقتصادی شایع در آن روزگار، یعنی ربا، به کار گیرند. رباخواران ثقیف بعدها همانند دیگر رباخواران در توجیه رفتار خود ادّعا می‌کردند که ربا همانند بیع است و از این رو، آن را مباح می‌دانستند[۵۵].[۵۶]

ادیان، آیین‌ها و باورهای ثقیف در دوران جاهلی

ثقفیان‌ در دوره جاهلیت‌، مانند اکثر مردم‌ عرب‌، بت‌پرست‌ بودند لکن در عین حال به کعبه و ابراهیم (ع) نیز احترام می‌‌نهادند. ثقیف در جاهلیت، به لحاظ مرتبت دینی در ردیف قریش و بالاتر از سایر قبایل بود. آنان مانند قریش، بنی‌کِنانه، خُزاعه، بنی‌مُدلِج و... در شمار حُمسی‏‌ها قرار داشته[۵۷]، خود را برتر از دیگران و در انجام مناسک حج، متعصب‌‏تر از دیگر اعراب می‏‌پنداشتند. از این رو، احکامی ویژه و عاداتی متفاوت داشتند که ترک وقوف در عرفات[۵۸] و خودداری از خوردن قسمتی از محصولات زراعی خود و حرام کردن گوشت برخی از حیوانات بر خود[۵۹] از جمله آن است[۶۰]. ثقیف در عرض کعبه، «بیتی» برای عبادت نزد خود داشتند با این حال در مناسک حج شرکت می‌کردند و بر گرد کعبه طواف می‌‌کردند[۶۱]. ایشان در حج جاهلی، تلبیه‌ای ویژه داشت[۶۲].

مشهورترین بت‌های حجاز، بت‌های ثلاثه، یعنی لات، عزّی و منات بودند که دختران خدا تصور می‌‌شدند. ثقیف بتی ویژه به نام لات[۶۳] برای خود داشت[۶۴] که ظاهراً از نَبَطیان‌ به‌ ایشان رسیده‌ بود[۶۵]. ثقفیان بنایی بر آن ساخته، پرده‌ای بر آن انداخته و بر گرد آن طواف می‌‌کردند[۶۶].

علاوه بر بت پرستی، در منابع، از آیین حنیف و حنفا نیز در ثقیف اطلاعاتی به دست می‌‌آید، چندان که امیه بن ابی الصلت را به دلیل آنکه از بت پرستی روی برتافته بود[۶۷] از حنفای ثقفی برشمرده‌اند. ضمن اینکه برخی از منابع نیز، از وجود برخی ساکنان مسیحی در طائف خبر داده‌اند[۶۸]. با وجود وضع مناسب اقتصادی و اشتغال به کشاورزی، ثقفیان هیچ گاه مرتکب زنده به گور کردن دختران نشده بودند[۶۹].[۷۰]

تعامل با بعثت نبوی

تعامل با رسول خدا (ص) پیش از هجرت

آگاهی آنان از حادثه بعثت به همان سال‌های نخست، حتی ماه‌های نخست برمی‌گردد. ماجرای معجزه رسول خدا (ص) در پی درخواست یکی از اشراف ثقیف در محفل قریش و حرکت درخت و دو نیم شدن آن و شهادت دادن درخت به رسالت آن حضرت در مقابل شخص ثقفی مشرک[۷۱]، نمونه‌ای از حوادثی است که به سال‌های نخستین رسالت برمی گردد و نشان از آن دارد که ثقفیان تقریباً از آغاز با ظهور اسلام آشنا بودند. گذشته از آن، پیامبر اکرم (ص) هفت سال در بازار عکاظ ـ که یکی از بازارهای مهم و معروف عرب بود و نزدیک طائف برپا می‌‌شد، ـ مردم را به دین اسلام دعوت کرده بود[۷۲]؛ امّا بر خلاف این آشنایی‌ها، نه تنها از گرویدن ایشان به اسلام گزارشی در دست نیست، بلکه برخی از ثقفیان، قریش را در مبارزه با دعوت پیامبر (ص) همراهی هم می‌‌کردند[۷۳]. گستردگی ارتباطات ثقیف و قریش و منافع اقتصادی مشترک آنان و نیز اعتبار و منزلت ثقیف نزد عرب که واکنش آنان در برابر پیغمبر (ص) را دارای اهمیتی دو چندان می‏کرد، موجب اتخاذ مواضع کاملاً همسوی بنی ثقیف با قریش بود. سال دهم بعثت، پیامبر (ص) با هدف دعوت مستقیم ثقفیان راهی طائف گردید. ایشان از مناسبات شدید ثقیف و قریش کاملاً آگاه بود، با این حال، فشارهای وارده از سوی قریش بر حضرت و مسلمانان به حدی رسید که ایشان، ناچار، تصمیم گرفت تا در سال دهم بعثت به امید مسلمان شدن ثقیف به اتفاق حضرت علی (ع) و زید بن حارثه به طائف سفر کند[۷۴]. بنی ثقیف، عبدالمطلب و ابوطالب و حضرت رسول (ص) را به خوبی می‌‌شناختند. حضرت در این سفر، با سه تن از فرزندان عمرو بن عمیر به نام‌های «عبدیالیل»، «حبیب» و «مسعود» که از بزرگان شاخه بنی‌مغیرة بن عوف ثقیف بودند و یکی از آنان همسری از قریش از بنی جُمَح را در حباله نکاح داشت، دیدار کرد[۷۵] و آنان را به یکتاپرستی دعوت کرد. ایشان هر یک پاسخی داده، حضرت را از خود راندند. پیامبر (ص) نزد همه بزرگان و اشراف طائف رفت و آنان را به اسلام دعوت کرد، اما هیچ یک ایمان نیاوردند[۷۶].[۷۷]

تعامل با دولت نبوی (ص) پس از هجرت

با هجرت پیامبر (ص) به مدینه و در پی پیروزی‌‏های مسلمانان بر مشرکان قریش و متحدانشان، شماری از مردم ثقیف که همگی از شاخه احلاف بودند، به تدریج و به انفراد اسلام پذیرفتند[۷۸]. اما در برابر مسلمانان انگشت‌شمار ثقیف، دیگر مردم این قبیله به رهبری بزرگان خود، حضور در کنار قریش برای رویارویی با مسلمانان را به صورت جدّی‏تر دنبال کردند. اسیر ساختن دو تن از اصحاب پیامبر (ص) در همان سال‌های آغازین هجرت[۷۹]، مرثیه‌سرایی امیة بن ابی‌الصلت ـ شاعر ثقیف ـ در رثای کشتگان مشرکان در بدر[۸۰]، نقش بسزا در سپاه احزاب در سال پنجم هجری[۸۱] و همراهی با نیروهای اعزامی قریش برای رویارویی با پیامبر (ص) در حدیبیه در سال ششم پس از هجرت، از جمله دشمنی‌‏های ثقیف با ایشان است[۸۲].

پس از فتح مکه، موضع ثقیف در قبال پیامبر (ص) روی به تشتت گذاشت. آنگاه که رسول خدا (ص) در سال هشتم هجری به قصد جنگ حنین و نبرد با هوازن از مدینه خارج گشت، ثقیف که از چندین دهه پیش‌تر پیوندی نزدیک با هوازن یافته بود، به حمایت از ایشان، در این جنگ، علیه پیامبر (ص) وارد پیکار شد[۸۳]. هوازن و ثقیف با آگاهی از تصمیم پیامبر (ص)، نیروهای از پیش آماده خود را رهسپار نبرد با مسلمانان کردند. در آغاز نبرد حنین با حربه غافل‌گیری و به‏ کار بستن همه توان خود، توانستند انسجام سپاه دوازده هزار نفری مسلمانان را از هم بگسلند[۸۴]، بدین ترتیب، هراس مسلمانان و گریز آنان از صحنه نبرد حنین، پیامبر (ص) و اصحاب وفادار او را دچار خطر کرد. اما با یاری خداوند و استواری رسول خدا (ص) و شماری اندک از مسلمانان و سپس بازگشت مسلمانان فراری به صحنه نبرد، ثقیف شکستی سنگین متحمل شد[۸۵]. ثقفیان پس از شکست در حنین، همراه با شاخه اخراجی بنی‌مالک و نیز برخی هوازنیان به طائف بازگشتند. پیامبر (ص) نیز بی‌درنگ پس از پایان جنگ حنین، روی به طائف نهاد، اما قبیلۀ ثقیف پیش از رسیدن ایشان، به تجهیز نظامی خود پرداختند و با گردآوری خواربار و آذوقه، ضمن پناه گرفتن در درون دیوارهای بلند شهر، خود را برای رویارویی با محاصره یکساله آماده کردند[۸۶]. سپاه اسلام به فرماندهی رسول خدا (ص) آنان را در محاصره خود گرفتند[۸۷]. محاصره قلعه طائف، ۱۵ یا ۱۸ روز، به درازا انجامید. اما طی این مدت، کوشش مسلمانان برای تسلیم کردن طائف با استفاده از منجنیق و ارابه ثمری نداشت و در پایان روز هجدهم، رسول خدا (ص) پس از مشورت با مشاوران، دستور عقب‌نشینی و ترک محاصره را صادر فرمود[۸۸]. اما در مجموع هیچ یک از دو طرف در افروختن آتش جنگ، عزمی جدی نداشته‌اند؛ گویی هدف محاصرۀ طائف از سوی پیامبر (ص) تنها یک پیام تهدید بود و به همین سبب اصراری بر دوام آن وجود نداشت[۸۹].[۹۰]

اسلام ثقیف

شهادت عروة بن مسعود ثقفی، نقطه عطفی در گرایش ثقفیان به اسلام بود. پس از شهادت عروه، فرزندش «ابومُلَیح» و برادرزاده‌اش قارب بن اسود در اعتراض به کشته شدن عروه، از قوم خود کناره گرفتند و گفتند که دیگر در هیچ زمینه‌ای حاضر به همکاری با آنان نیستند؛ سپس به مدینه رفتند و مسلمان شدند[۹۱]. اسلام آوردن این دو تن که از شخصیت‌های محوری در احلاف بودند، می‌توانست در روند نفوذ اسلام در شاخۀ احلاف ثقیف بسیار تأثیر گذار باشد. در این اثنا، مالک بن عوف نصری ـ رئیس پناهندگان هوازن در طائف ـ نیز، اسلام پذیرفت و به مدینه گریخت[۹۲]. اسلام وی نیز، به‌طبع زمینه‌ساز گرویدن بازماندۀ مشرکان هوازن به اسلام می‌‌شد؛ امری که مشرکان ثقیف را بیش از پیش در معرض فشار قرار می‌داد. به دنبال اسلام آوردن مالک بن عوف، پیامبر اکرم (ص) عیینة بن حصن بن بدر جهت تبلیغ اسلام در میان ثقفیان طائف تعیین فرمود[۹۳] و مالک بن عوف را نمایندۀ خود در رسیدگی به امور مسلمان‌شدگان ثقیف و قبایل دیگر در طائف قرار داد[۹۴]. این اقدام به روند گسترش اسلام در میان ثقیف سرعتی مضاعف داد[۹۵].

اقدامات بسیار حساب شده پیامبر (ص)، در کنار موج اسلام خواهی روزافزونی که پس از شهادت عروه در برخی طوایف ثقیف به راه افتاده بود از یک سو و وجود عواملی دیگر بخصوص احساس ناامنی شدید حاصل از حملات و غارت‌های بی‌وقفه مالک بن عوف علیه ثقفی‌‏ها[۹۶]، همچنین فتح مکه و اسلام آوردن قریش که سرآمد مشرکان در جزیرة العرب بودند و نیز در هم شکستن هیمنه شرک و بت پرستی و فرو ریختن دیوارهای اوهام و خرافات و باورهای واهیِ جاهلی از جهات دیگر، هر گونه راه مفرّ را بر ثقفیان مشرک بست[۹۷] و به تدریج زمینه تسلیم طائف و پیوستن جمعی ثقیف را به اسلام[۹۸] فراهم آورد. ادامه این روند پس از چند ماه مقاومت و تحمل فشار، ثقیف را بر آن داشت که از دشمنی دست بردارند و راهی برای برون‌ رفت از این وضع بحرانی بیابد. از این رو ثقفیان جلسه‌ای ترتیب دادند و در مجموع به این نتیجه رسیدند که باید برای مذاکره راهی مدینه شوند[۹۹]. هیئت ثقیف، پس از بازگشت پیامبر (ص) از جنگ تبوک (رجب سال نهم هجری)، روی به مدینه نهاد و در آستانۀ رمضان همان سال، پس از دیدار با مغیرة بن شعبه ثقفی در نزدیکی مدینه و آگاهی از وضع شهر، با کسب اجازه از رسول خدا (ص) وارد مدینه شد[۱۰۰].

نمایندگان ثقیف در پی گفتگوی طولانی با پیامبر (ص) و آگاهی از دیدگاه ایشان، به شور نشستند و پس از مشورت با یکدیگر، همگی جز کنانه فرزند عبد یالیل[۱۰۱] اسلام آوردند[۱۰۲]. سپس به دستور رسول خدا (ص)، به خط خالد بن سعید اموی، پیمان‌نامه‌‏ای برای آنان نگاشته شد. بر اساس این پیمان‌نامه، به پیشنهاد ثقفیان و قبول پیامبر (ص)، آنان از جهاد و پرداخت زکات و پرداخت مالیات‌های جاری معاف شدند.

هیئت اعزامی ثقیف، اسلام پذیرفتند و در بازگشت به طائف، هیئت ثقیف از اینکه لات را به دست خود فرو شکنند، پوزش خواستند. از این رو حضرت، مغیرة بن شعبه را با ابوسفیان و فردی از انصار یا خالد بن ولید همراه کرد که آن را درهم شکستند و در محل آن مسجدی برای پرستش خدای یکتا بنا نهادند[۱۰۳].[۱۰۴]

ثقیف پس از پیامبر (ص)

بنی ثقیف و جریان جانشینی پیامبر (ص)

پس از وفات نبی خاتم (ص) و در جریان ستیز بنی‌هاشم و قریش بر سر جانشینی رسول خدا (ص)، ثقفیان جانب غاصبین خلافت را گرفتند و برخی از آنان همچون مغیرة بن شعبه ضمن همراهی با اهل سقیفه، در تثبیت حکومت ابوبکر، تلاش بسیار کردند[۱۰۵].[۱۰۶]

بنی ثقیف و جریان ارتداد قبایل

با رحلت پیامبر اکرم (ص) در صفر سال ۱۱ هجری و آغاز ماجرای ارتدادِ قبایل، ثقیف نیز خواهان بازگشت به باورهای گذشته و دست کشیدن از اسلام شد. اما پس از مشورت و با تدبیر عثمان بن ابی‌العاص ـ حاکم و کار‌گزار پیامبر (ص) در طائف ـ، سران قبیله به این نتیجه رسیدند که بر دین اسلام باقی بمانند و در جنگ با اهل رده با خلیفه همکاری کنند[۱۰۷] و حتی در مقابله با جریان رده و یاری خلیفه تا سرزمین‌های دور مانند یمامه نیز رفتند[۱۰۸] و بدین ترتیب جایگاه خود را در نظام سیاسی عصر خلافت به عنوان حامیان قریش تثبیت کردند[۱۰۹]

فتوحات اسلامی

به طور کلی ثقیف از قبیله‌های فعال در جریان فتوح بود و با سابقه‌ای که در جنگ‌های رده از خود برجای نهاده بود، به یکی از قبایل قابل اعتماد در فتوحات اسلامی بدل گشته بود. در میان جبهه‌های مختلف فتوح، ثقیف بیش از همه به جبهۀ ایران گرایش داشت[۱۱۰] و این به سبب روابط تجاری این قبیله با ایران در دورۀ پیش از اسلام بود. آنان همچنین، در فتح عراق و نیز فتوحات ارمنستان نقشی چشمگیر ایفا نمودند[۱۱۱]. ابوعبیدة بن مسعود ثقفی ـ پدر مختار ـ در یوم جسر که جنگی خونین در جریان فتوح عراق و ایران بود، رشادت بسیار نشان داد و تا پای جان جنگید. او در قُسُّالناطِف‌ بر ساحل‌ فرات‌ کشته‌ شد[۱۱۲].[۱۱۳]

بنی ثقیف و حکومت علی (ع)

در روزگار حکومت امام علی (ع)، تأکید امام بر برابر انگاری قبایل و امتیازات آنان و فعال شدن قبایل به حاشیه رانده شده، به‌خصوص ربیعه و قبایل یمنی، ثقیف را از موقعیت پیشین تنزل داد و زمینۀ مخالفت‌های ثقیف با آن حضرت را فراهم آورد. در جنگ جمل، ثقیف در جمع ناکثین و همراه با سپاه طلحه و زبیر بود[۱۱۴] و در جنگ صفین، ثقفیان بر ضد حضرت متحد بودند[۱۱۵]. برخی از رجال قبیله با آن حضرت همکاری صمیمانه داشتند؛ تا آنجا که می‌دانیم برخی از کارگزاران حضرت از ثقیف بودند[۱۱۶].[۱۱۷]

تعاملات بنی ثقیف و حکومت بنی امیه

ثقفیان با توجه به روابط و هم‌پیمانی دیرینه شان با بنی‌عبدشمس، از ارکان مهم حکومت بنی‌امیه به شمار می‌آمدند. آنان در روزگار عثمان بیش از هر زمان دیگر به دستگاه خلافت نزدیک شدند و از نزدیک‌ترین حامیان آن گشتند[۱۱۸]. اینان پس از استقرار دولت بنی امیه، با تصدی مسؤولیت‌های مهم، به ویژه حکومت ولایاتی چون عراق که می‌توانست همواره برای امویان خطرآفرین باشد، توانایی خود را در حفظ و تحکیم پایه‌های حکومت امویان و مبارزه با اهل بیت پیامبر (ص) و بنی‌هاشم و دوستداران آنان به کار بستند[۱۱۹]. حجاج‌ بن‌ یوسف‌ ثقفی‌ سهم‌ عظیمی‌ در تثبیت‌ و استحکام‌ خلافت‌ امویان‌ داشت‌. وی با آغاز دوران حکومت مروانیان، به سال ۷۲ هجری در سن ۳۰ سالگی مأمور سرکوب قیام عبدالله بن زبیر در حجاز گردید. به حکومت زبیریان خاتمه داد و سپس حاکم مکه و مدینه شد[۱۲۰].

رشد ثقیف در عراق به گونه‌ای بود که در اواخر سدۀ نخست هجری، رجالشان همراه با مردانی از قریش و انصار، اشراف این سرزمین را تشکیل می‌‌دادند[۱۲۱]. در جریان فتح اندلس نیز، مردانی از این قوم نقش آفریدند[۱۲۲]. ‌ از سدۀ دوم هجری (۸ میلادی)، با کاهش رقابت‌های قبیله‌ای، ثقیف نیز وارد مرحله‌ای پایدار از نقش تاریخی خود شد و حساسیت‌های موجود دربارۀ آنان نیز به تدریج فراموش شد[۱۲۳]

بنی ثقیف و تعامل با اهل بیت (ع)

ثقفیان به یُمن روابط و هم‌پیمانی دیرینه با بنی‌عبدشمس، از آغاز تأسیس دولت اموی با آنان همراه شدند و در ارکان مهم حکومتی ورود یافتند. مغیرة بن شعبه از جمله رجال ثقفی است که در آغازین روزهای انتصاب علی (ع)، به خلافت به معاویه پیوست و تا پایان عمر خویش در حکومت معاویه نقشی فعال داشت[۱۲۴] و در این مدت از هیچ عملی برای مبارزه با امام علی (ع) فرو‌گذار نکرد[۱۲۵]. حضور زیاد بن اَبیه در جمع والیان معاویه و کشتار شیعیان و سخت‌گیری بر آنان[۱۲۶] و نیز حکومت فرزندش عُبیدالله در کوفه و به شهادت رساندن مسلم بن عقیل و سپس اعزام سپاه کوفه ـ که در میان آنان مردانی از ثقیف نیز حضور داشتند ـ، جهت سرکوبی قیام امام حسین (ع) به سال ۶۱ هجری گواه همراهی این قبیله با سفیانیان اموی است. ثقفیان، در کربلا با قرار گرفتن در جناح مقابل سپاه حسینی، به نبرد با سید و سالار شهیدان (ع) و یارانش پرداختند و پس از شهادتشان، مسؤولیت انتقال ۱۲ سر از سرهای مقدس شهیدان کربلا را بر عهده گرفتند[۱۲۷].

همراهی میان ثقیف و حکام بنی امیه موجب شده بود تا شیعه و حامیان اهل بیت (ع) بیشتر و بیشتر از آنان فاصله گیرند[۱۲۸]، تا آنجا که ثقیف نماد یک قبیلۀ ضد اهل بیت (ع) و نماد ظلم و استبداد شناخته می‌شد و روایاتی حاکی از انتقام حضرت مهدی (ع) از ثقیف در آخر الزمان نقل می‌شد[۱۲۹].

لکن مختار بن ابوعبید ثقفی از جمله آنان بودند که در حمایت از اهل بیت بودند[۱۳۰]، همچنین در منابع شیعی، از طیف وسیعی از ثقفیان در جمع راویان[۱۳۱] و نیز صحابه ائمه معصومین (ع)، خصوص امام باقر (ع)[۱۳۲] و امام صادق (ع)[۱۳۳] یاد شده است. شیخ طوسی(ره) نیز، در کتاب خود به ذکر نام چند تن از مؤلفان شیعی ثقفی پرداخته است[۱۳۴].[۱۳۵]

منابع

پانویس

  1. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۵، ص‌۱۳۸-۱۳۹.
  2. فاکهی، اخبار مکه، ج۳، ص‌۲۰۰-۲۰۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص‌۲۶۸؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص‌۶۶.
  3. مبنی بر اینکه ثقیف از ایاد است و ایاد از بازمانده‌های ثمود، دست یازیده‌اند، معمر بن راشد، «الجامع»، ص۶۵؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، ج۲، ص‌۸۸۴.
  4. جواد علی‌، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج۱، ص۳۲۶، ۵۱۷.
  5. ابن کلبی‌، نسب‌ معد و الیمن‌ الکبیر، ج۱، ص‌۱۲۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص‌۲۸۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۳، ص۳۴۱.
  6. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۴، ص۳۰۰؛ نیز برای خاستگاه آن از قبیلۀ حمیر، نک‌: فؤاد حمزه، قلب جزیرة العرب، ص۱۴۱، ۲۴۱؛ پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷.
  7. پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷.
  8. بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۷؛ حیدری آقایی، محمود، تاریخ قبیله ثقیف ۱.
  9. بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۶۶.
  10. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۴، ص۴۶۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۰.
  11. فارق، تاریخ الرده، ص۷؛ صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص۳۹.
  12. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  13. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۴۱.
  14. بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص‌۶۷؛ یعقوبی‌، البلدان، ص‌ ۳۱۶؛ قلقشندی‌، نهایه الارب فی المعرفه انساب العرب، ص‌ ۱۸۶.
  15. یعقوبی، البلدان، ص۷۹؛ خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بنی ثقیف».
  16. دربارۀ محلۀ ثقیف در کوفه، نک‌: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص‌۳۸۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۳، ص۳۵۱؛ یعقوبی، البلدان، ص۱۴۹؛ دارقطنی، سنن، ج۱، ص‌۳۹۴؛ دربارۀ محلۀ ثقیف در بصره، نک‌: ابن قتیبه، غریب الحدیث، ج۲، ص‌۲۶۳؛ ابن درید، الاشتقاق‌، ص۲۱۶؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص‌۱۱۳.
  17. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۱۴.
  18. بلاذری، فتوح البلدان، ص۹۳، جم‌؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶.
  19. دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج۱، ص‌۱۵۵، ج۲، ص‌۴۲۶، جم‌.
  20. یعقوبی، البلدان، ص۸۶.
  21. ابونعیم‌ اصفهانی‌، احمد، ذکر اخبار اصبهان‌، ج۱، ص‌۷۵، ۳۴۲.
  22. سمعانی، الانساب، ج۱، ص‌۵۰۹-۵۱۰؛ پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷.
  23. کحّاله‌، معجم قبائل العرب، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۷ـ ۱۴۸.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  25. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶؛ ابواحمد عسکری، تصحیفات المحدثین، ص۴۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷، ص‌۲۲۱.
  26. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۱.
  27. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.
  28. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷؛ ابن حبیب، المحبر، ص۴۶۰.
  29. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۵.
  30. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷.
  31. نک‌: ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷، نیز ابن حبیب، المحبر، ص۴۶۰.
  32. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۹.
  33. ابن حبیب، المنمق، ص۲۳۲ بب‌؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۸؛ جواد علی‌، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج۴، ص‌۱۵۳.
  34. جواد علی‌، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج۹، ص۳۸۳.
  35. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۳؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۱.
  36. پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  37. ابن حبیب، المنمق، ص۳۳۲-۲۳۳؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۴، ص۳۸۷.
  38. بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۵۴.
  39. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۰۶.
  40. جاحظ، الحیوان، ج۲، ص‌۴۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص۱۳۶؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۳.
  41. بیهقی، دلائل النبوه، ج۲، ص۲۴۰.
  42. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۷۶۵.
  43. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۴۶۰-۴۶۱؛ الکورانی، تدوین القرآن، ص۲۶۹.
  44. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۴۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۸۳.
  45. ابن خلدون، مقدمه، ص۷۶۵.
  46. مثلاً نک‌: ابن حبیب، المحبر، ص۴۷۵؛ جواد علی‌، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج۸، ص‌۱۳۹، ۶۰۲، ۶۳۱، جم‌.
  47. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  48. جواد علی‌، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج۷، ص۱۵۳؛ ج۱۳، ص۳۱۵.
  49. دارقطنی، سنن، ج۲، ص‌۱۳۲؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۸؛ ابن عبدالمنعم، الروض المعطار، ص۳۷۹؛ نیز دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۷۷.
  50. ابن ابی شیبه، المصنف، ج۵، ص۴۹۰؛ نسائی، سنن النسائی، ج۸، ص۲۳۶؛ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواه‌علوی.
  51. ابن عبدالمنعم، الروض المعطار، ص۳۷۹؛ نیز جواد علی‌، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج۴، ص‌۱۵۳.
  52. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸.
  53. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۸۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۰، ص۲۲.
  54. ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۴۹۶؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
  55. ماوردی، تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۴۸.
  56. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  57. ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۸۰، ۱۷۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص‌۲۲۶؛ ابن فقیه، البلدان‌، ص۷۵؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج ۱، ص۲۱۱ – ۲۱۴.
  58. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۸؛ ابن حبیب، المنمق، ص۱۲۷-۱۲۸؛ ابن حجر، العجاب، ج۱، ص۵۰۹.
  59. طوسی، التبیان، ج۲، ص۷۲؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۱، ص۱۵۴؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۵، ص۲.
  60. حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواه‌علوی.
  61. مثلاً نک‌: ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۱، ص‌۳۱؛ جاحظ، الحیوان، ج۷، ص۷۱؛ جواد علی‌، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج۴، ص‌۱۵۶
  62. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۵۶.
  63. ازرقی، اخبار مکه، ص۱۲۶؛ جوادعلی، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج ۴، ص۱۴۵. حیدری آقایی، محمود، تاریخ قبیله ثقیف ۱.
  64. ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۱، ص‌۵۵.
  65. رجوع کنید به سالم‌، تاریخ‌ العرب‌ فی‌ عصرالجاهلیه، ص‌ ۳۷۶ ۳۷۸.
  66. جواد علی، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج ۴، ص۱۴۵؛ کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۱، ص۱۵۱.
  67. دینوری، المعارف، ص۶۰.
  68. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۸۵-۳۸۶.
  69. جوادعلی، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج۴، ص۴۳۸.
  70. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  71. تفسیر امام حسن عسکری (ع)، ص۱۷۲؛ طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص۲۳۵.
  72. جواد علی، المفصل‌ فی‌ تاریخ‌ العرب‌ قبل‌ الاسلام‌، ج ۷، ص۳۸۲.
  73. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص۵۴.
  74. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۲۳۷، ابن سید الناس، عیون الأثر، ج ۱، ص۱۷۵ (البته ابن سعد گفته است که پیامبر به همراه زید رهسپار شد)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۱۲۷ - ۱۲۸.
  75. واقدی، مغازی، ج۳، ص۹۲۹، ۹۶۲؛ دربارۀ زنان قریشی ثقیف در زمان ظهور اسلام، نک‌: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۰، ص۱۷۷. ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۲، ص‌۲۸۴-۲۸۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص‌۱۳۲، ۳۴۶). پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷.
  76. ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص۱۲-۱۳.
  77. حیدری آقایی، محمود، تاریخ قبیله ثقیف ۲؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  78. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص‌۵۹.
  79. بیهقی، السنن الکبری، ج۶، ص۳۲۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۰؛ شوکانی، نیل الاوطار، ج۸، ص۱۴۶.
  80. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۵۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۱، ص۳۳۰.
  81. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۷.
  82. حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواه‌علوی.
  83. صنعانی، المصنف‌، ج ۵، ص۳۷۸؛ ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۴، ص‌۸۸۹؛ واقدی، مغازی، ج۲، ص‌۸۰۵.
  84. ابن حبیب، المحبر، ص۱۱۵؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۲-۸۹۷.
  85. ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۶، ص۱۷۷۲-۱۷۷۴؛ طبری، جامع البیان، ج۵، ص۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۱۸۱-۱۸۲.
  86. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۱۷-۹۱۸؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۲۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۹-۱۵۰.
  87. حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواه‌علوی.
  88. واقدی، المغازی، ج ۳، ص۹۲۲ بب‌؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص‌۱۵۸-۱۵۹؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۶-۶۷؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۵۷-۱۵۸، ۱۶۶.
  89. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص‌۱۵۹؛ ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص‌۴۹۹؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص‌۴۱۳؛ ترمذی، سنن، ج۵، ص‌۷۲۹. (حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواه‌علوی.)
  90. پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  91. واقدی، المغازی، ج ۳، ص۲۶۱، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۳۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص۴۹۰.
  92. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳؛ ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۴، ص‌۹۲۷-۹۲۸؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص‌۱۹۸.
  93. بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص‌۱۶۳.
  94. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص‌۲۳۷.
  95. پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷.
  96. واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۵۵؛ ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۷۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۳۷.
  97. حیدری آقایی، محمود، تاریخ قبیله ثقیف ۲.
  98. بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص‌۳۰۴.
  99. واقدی، المغازی، ج۳، ص‌۹۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص‌۳۱۳.
  100. ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۴، ص‌۹۶۴؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص‌۸۳-۸۴.
  101. ابن حجر، فتح الباری، ج۶، ص۲۲۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
  102. واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۷؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۴.
  103. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص‌۳۱۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص‌۲۶۰؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص‌۴۹۵.
  104. پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  105. ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۶۹.
  106. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  107. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۴۰۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۲، ص۴۰۴؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۴۸.
  108. ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۴۵۰.
  109. پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  110. مثلاً نک‌: دینوری، الاخبار الطوال‌، ص۱۲۱-۱۲۳.
  111. ر. ک: ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶.
  112. بلاذری‌، فتوح البلدان، ص‌ ۳۵۱ـ۳۵۲؛ ابن‌خلدون‌، تاریخ، ج‌ ۲، ص‌ ۵۲۰ ـ۵۲۴؛ ثقفی‌، الغارات، ج‌ ۲، ص‌ ۵۱۷.
  113. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  114. دینوری، الاخبار الطوال‌، ص۱۴۷؛ اسکافی، المعیار و الموازنه، ص۶۲.
  115. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۲۵.
  116. مثلاً نک‌: کلینی، الکافی، ج۳، ص‌۵۴۰؛ ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص‌۲۴؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص‌۲۰۵.
  117. پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  118. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸.
  119. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۱۳؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۸۷.
  120. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۶۷-۱۶۸؛ یعقوبی، البلدان، ص۲۶۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۶-۱۱۸؛ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواه‌علوی.
  121. طبری، تاریخ، ج۵، ص۵۷۴.
  122. مقری، نفح الطیب، ج۱، ص‌۲۳۵، جم‌؛ ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص‌۴۸۹.
  123. پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  124. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۱۳؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۸۷.
  125. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۹.
  126. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۱۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۵۷.
  127. حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواه‌علوی.
  128. مثلاً نک‌: کلینی، الکافی، ج۵، ص‌۳۵۱.
  129. مثلاً نک‌: حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات‌، ص۲۰۱؛ نیز نک: نهج البلاغة، خطبۀ ۱۱۶؛ پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷.
  130. پاکتچی، احمد، ثقیف، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی ج۱۷، ص۱۶۲۷.
  131. نجاشی، رجال النجاشی، ص۲۸۷، ۳۴۲؛ کشی، معرفة الرجال‌، ج۲، ص۶۱۲.
  132. کشی، معرفة الرجال‌، ج۱، ص۳۸۳، طوسی، رجال الطوسی، ص۱۳۱، ۱۴۰، ۱۴۴.
  133. نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۴؛ طوسی، رجال الطوسی، ص۱۵۳، ۱۸۵-۱۶۶، ۱۹۱، ۱۹۳، ۲۰۷، ۲۹۴.
  134. ابن ندیم، الفهرست، ص۳۷، ۲۶۷.
  135. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.