فطرت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
جز (جایگزینی متن - '== معنی ==' به '== معناشناسی ==') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
[[امام خمینی]] با [[الهام]] گرفتن از سخنان [[محمد علی شاهآبادی]]، در آثار خود از [[حقیقت]] فطرت، نشانههای [[فطریات]]، [[احکام فطرت]] بحث کرده و از طریق [[برهان فطرت]] به [[اثبات]] [[توحید]] [[حق]] پرداخته و کوشیده [[جنود عقل]] را لازمه فطرت مخمور و [[جنود جهل]] را لازمه فطرت محجوبه، معرفی کند. ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و [[فضایل اخلاقی]] و رابطه [[دین]] و فطرت، نوآوریهایی در اینباره داشته است. [[امام]] برای فطرت، آثاری را برمیشمارد و معتقدند فطرت مخمور راه [[چراغ هدایت]] و [[نور]] راه رسیدن به مقصد است و تا زمانی که فطرت اصلی و مخمور انسان باقی است، از دست تصرفات [[شیطان]] در [[امان]] است.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | [[امام خمینی]] با [[الهام]] گرفتن از سخنان [[محمد علی شاهآبادی]]، در آثار خود از [[حقیقت]] فطرت، نشانههای [[فطریات]]، [[احکام فطرت]] بحث کرده و از طریق [[برهان فطرت]] به [[اثبات]] [[توحید]] [[حق]] پرداخته و کوشیده [[جنود عقل]] را لازمه فطرت مخمور و [[جنود جهل]] را لازمه فطرت محجوبه، معرفی کند. ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و [[فضایل اخلاقی]] و رابطه [[دین]] و فطرت، نوآوریهایی در اینباره داشته است. [[امام]] برای فطرت، آثاری را برمیشمارد و معتقدند فطرت مخمور راه [[چراغ هدایت]] و [[نور]] راه رسیدن به مقصد است و تا زمانی که فطرت اصلی و مخمور انسان باقی است، از دست تصرفات [[شیطان]] در [[امان]] است.<ref>[[محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد]]، [[فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.</ref> | ||
== | == معناشناسی == | ||
فطرت از ریشه «[[فطر]]» است که به معنای شکافتن، [[آفریدن]]<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۷/۴۱۸؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۴۳۸.</ref> اختراع و [[آفرینش]] ابتدایی و بدون پیشینه<ref>راغب، مفردات، ۶۴۰؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶.</ref> است و فطرت به معنای [[خلقت]] و سرشتی است که انسان بر آن خلق شده است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶–۵۸؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۳۵۰–۳۵۱.</ref> فطرت در اصطلاح [[دینی]]، اصل و ریشهای است که هر مولود [[انسانی]] در اول آفرینشِ خود بر آن قرار گرفته و ودیعهای است که [[خدا]] در نهاد همه [[انسانها]] نهاده است و انسان را به سوی [[سعادت]] میکشاند.<ref>صدوق، الاعتقادات، ۳۶–۳۷؛ فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸–۶۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۷۸–۱۲۷۹.</ref> بعضی [[عارفان]] فطرت را نور وجودی میدانند که اشیا با آن ظاهر و از هم متمایز شدهاند.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> بعضی معتقدند که [[فطرت]] کیفیت وجودی [[انسان]] است<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۴.</ref> و از لوازم موجوداتی است که از ویژگی [[ادراک]] برخوردارند.<ref>شاهآبادی، فطرت عشق، ۲۱.</ref> | فطرت از ریشه «[[فطر]]» است که به معنای شکافتن، [[آفریدن]]<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۷/۴۱۸؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۴۳۸.</ref> اختراع و [[آفرینش]] ابتدایی و بدون پیشینه<ref>راغب، مفردات، ۶۴۰؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶.</ref> است و فطرت به معنای [[خلقت]] و سرشتی است که انسان بر آن خلق شده است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶–۵۸؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۳۵۰–۳۵۱.</ref> فطرت در اصطلاح [[دینی]]، اصل و ریشهای است که هر مولود [[انسانی]] در اول آفرینشِ خود بر آن قرار گرفته و ودیعهای است که [[خدا]] در نهاد همه [[انسانها]] نهاده است و انسان را به سوی [[سعادت]] میکشاند.<ref>صدوق، الاعتقادات، ۳۶–۳۷؛ فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸–۶۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۷۸–۱۲۷۹.</ref> بعضی [[عارفان]] فطرت را نور وجودی میدانند که اشیا با آن ظاهر و از هم متمایز شدهاند.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.</ref> بعضی معتقدند که [[فطرت]] کیفیت وجودی [[انسان]] است<ref>شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۴.</ref> و از لوازم موجوداتی است که از ویژگی [[ادراک]] برخوردارند.<ref>شاهآبادی، فطرت عشق، ۲۱.</ref> | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۴۱
فطرت به معنای خلقت بوده و اموری است که همه افراد بشر در آن مشترکند و مهمترین منبع معرفتشناسی شمرده میشود. فطرت دو نوع است؛ فطرت اصلی که در وجود همه به ودیعت گذاشته شده و فطرت تبعی. انسان کمال گراست، افزونطلبی و حریت از دیگر گرایشات فطری در انسانهاست.
مقدمه
بحث از فطرت از مباحث مهمی است که تأثیرات بسیاری بر حوزههای مختلف علوم انسانی دارد، بهگونهای که میتوان نظریه فطرت را از اصول معارف اسلامی خواند.
در قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که انسان براساس فطرت الهی خلق شده است. اندیشمندان اسلامی نیز بر اساس بعضی احادیث، اموری چون: توحید، ولایت و اسلام را از امور فطری دانستهاند.
امام خمینی با الهام گرفتن از سخنان محمد علی شاهآبادی، در آثار خود از حقیقت فطرت، نشانههای فطریات، احکام فطرت بحث کرده و از طریق برهان فطرت به اثبات توحید حق پرداخته و کوشیده جنود عقل را لازمه فطرت مخمور و جنود جهل را لازمه فطرت محجوبه، معرفی کند. ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و فضایل اخلاقی و رابطه دین و فطرت، نوآوریهایی در اینباره داشته است. امام برای فطرت، آثاری را برمیشمارد و معتقدند فطرت مخمور راه چراغ هدایت و نور راه رسیدن به مقصد است و تا زمانی که فطرت اصلی و مخمور انسان باقی است، از دست تصرفات شیطان در امان است.[۱]
معناشناسی
فطرت از ریشه «فطر» است که به معنای شکافتن، آفریدن[۲] اختراع و آفرینش ابتدایی و بدون پیشینه[۳] است و فطرت به معنای خلقت و سرشتی است که انسان بر آن خلق شده است.[۴] فطرت در اصطلاح دینی، اصل و ریشهای است که هر مولود انسانی در اول آفرینشِ خود بر آن قرار گرفته و ودیعهای است که خدا در نهاد همه انسانها نهاده است و انسان را به سوی سعادت میکشاند.[۵] بعضی عارفان فطرت را نور وجودی میدانند که اشیا با آن ظاهر و از هم متمایز شدهاند.[۶] بعضی معتقدند که فطرت کیفیت وجودی انسان است[۷] و از لوازم موجوداتی است که از ویژگی ادراک برخوردارند.[۸]
امام خمینی واژه فطرت را از دیدگاه اهل لغت، برگرفته از معنای لغوی خلقت میداند. ایشان احتمال برگرفتن این واژه از «فطر» به معنای شکافتن را نیز صحیح میداند؛ زیرا خلقت همچون پاره کردن پرده عدم و حجاب غیب است.[۹] ایشان مانند استاد خود محمدعلی شاهآبادی، فطرت را به حالت و هیئتی که خداوند خلق را بر آن قرار داده و لازمه وجود آنهاست، تفسیر میکند.[۱۰]
از واژگان مرتبط با فطرت غریزه و جِبِلَّت است. غریزه طبیعتی است که شامل خیر و شر میشود[۱۱] و اعم از انسان و حیوان است،[۱۲] به خلاف فطرت که برخی آن را ویژه انسان میدانند.[۱۳] این فطرت به سوی خیر دعوت میکند.[۱۴] بعضی معتقدند که بُعد روحانی در انسان، «فطرت» و بعد حیوانی در او «غریزه» نامیده میشود.[۱۵] جِبلّت هم به معنای فطرت بوده، همان خلقت، سرشت،[۱۶] طبیعت و ذاتی هر شیء[۱۷] است.[۱۸]
معناشناسی
به اعتقاد اهل تفسیر و لغت چنانکه در صحاح جوهری نیز آمده است، «فطرت» به معنای خلقت است. مراد از فطریات أموری است که همه افراد بشر در آنها مشترک و متفق هستند و هیچ عادت، مذهب، محیط و اخلاقی، تأثیری در اصل وجود آنها نداشته، سبب تغییر در آنها نشود. اگر در این زمینه اختلافاتی نیز مشاهده میشود، مربوط به اختلاف در تعیین مصداق است نه اصل امور فطری. مراد از فطرت الهی نیز حالت و هیئتی است که خداوند متعال خلق را بر آن قرار داده و این حالت و هیئت از لوازم وجود آنهاست، به گونهای که خمیره آنها بر آن سرشته شده است[۱۹]. خداوند متعال انسان را دارای فطرتی الهی و توحیدی آفریده است. به گونهای که همه اصول و ارکان ایمان که عبارت است از معرفت و توحید و ولایت و ایمان به رسل و کتب الهی، معاد و ملائکه از فطریات انسان است. به همین دلیل انسان دارای سرشت و طبیعت پاک است. اگر در برخی از انسانها آلودگی یا فسادهایی دیده میشود، در نتیجه تأثیرات ناشی از تربیت غیرالهی است که مانع شکوفایی فطرت الهی در او میشود[۲۰].
پیشینه
بحث فطرت از مباحث مهمی است که تأثیرات بسیاری بر حوزههای مختلف علوم انسانی دارد، به گونهای که میتوان نظریه فطرت را از اصول معارف اسلامی خواند.[۲۱] در بعضی ادیان الهی فطرتهای پَست نکوهش شدهاند.[۲۲] در قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که انسان بر اساس فطرت الهی خلق شده است ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۳] در کتابهای حدیثی نیز به این مسئله توجه شده و ابوابی به آن اختصاص یافته[۲۴] و بر این نکته تأکید شده است که هر انسانی بر فطرت الهی یا توحید و معرفت به خداوند، خلق شده است.[۲۵] اندیشمندان اسلامی نیز بر اساس بعضی احادیث، اموری چون توحید،[۲۶] ولایت[۲۷] و اسلام[۲۸] را امور فطری دانستهاند.
فیلسوفان از فطرت در بُعد ادراکات فطری سخن گفتهاند[۲۹] و از معرفت فطریِ خداوندی با عنوان یکی از راههای شناخت حق بحث کردهاند.[۳۰] ملاصدرا فطرت انسان را از عالم قدس و طهارت دانسته[۳۱] که حقیقت طلب،[۳۲] طاعتگرا و معصیتستیز[۳۳] است.
در عرفان نیز از مسئله فطرت بحث شده است. ابنعربی را میتوان از نخستین کسانی دانست که فصل مستقلی را به چیستی فطرت اختصاص داده است.[۳۴] بعدها نیز شارحان کتابهای ابنعربی تفسیر عرفانی فطرت را دنبال کردند.[۳۵] در دوران معاصر، محمد علی شاهآبادی در آثار خود به صورت مفصل و منسجم از فطرت بحث کرده است. ایشان با تمسک به اقتضائات فطرت انسانی به اثبات مبدأ، نبوت، امامت عامه و معاد پرداخته و استدلالهای بدیعی ارائه کرده است.[۳۶]
امام خمینی با الهام گرفتن از سخنان شاهآبادی، در آثار خود از حقیقت فطرت، نشانههای فطریات، احکام فطرت و ویژگیهای آن بحث کرده[۳۷] و از طریق برهان فطرت به اثبات توحید حق پرداخته[۳۸] و کوشیده جنود عقل را لازمه «فطرت مخموره» و جنود جهل را لازمه «فطرت محجوبه» معرفی کند.[۳۹] ایشان با ارائه تحلیلهایی از رابطه فطرت و فضایل اخلاقی و رابطه دین و فطرت، نوآوریهایی دراینباره داشته است.[۴۰].[۴۱]
ماهیت و ویژگیهای فطرت
برخی از اندیشمندان، اصطلاح فطرت را دربارهٔ حیوان به کار بردهاند،[۴۲] بلکه بعضی آن را مشترک میان همه موجودات میدانند[۴۳]؛ اما برخی با قراردادن فطرت در مقابل غریزه و طبیعت، آن را ویژه انسان دانستهاند.[۴۴] به باور برخی اندیشمندان اسلامی، فطرت نوری است که ظلمت ممکنات را از میان میبرد[۴۵] و قوه و استعدادی است که سبب رسیدن انسان به درجات عالی و سعادت است.[۴۶] بعضی فطرت را در انسان، نوعی خلقت غیرقابل تغییر دانستهاند که موجب هدایت تکوینی انسان میشود.[۴۷]
امام خمینی بر این اعتقاد است که انسان در آغاز خلقت، خالی از هر گونه کمال و نور فعلی و عاری از هر گونه فعلیت در شقاوت و سعادت است و چیزی جز استعداد و قابلیت محض نیست. این استعداد و لیاقت، نوری ذاتی است که امکان دستیابی به هر مقامی را برای او فراهم میسازد و منظور از سرشته شدن انسان به فطرت الهی، چیزی جز همین استعداد محض نیست.[۴۸] ایشان این استعداد ذاتی بشر را متمایل به خیر و نیکی میداند؛ اما انسان، خود گاهی این استعداد را منحرف میکند.[۴۹]
بنابر نظر امام خمینی قلب مرکز فطرت است و این فطرت و استعداد دو وجهه دارد: یکی وجههای به عالم غیب و روحانیت و دیگری وجههای به عالم شهادت و طبیعت.[۵۰] طبق بعضی آیات ﴿فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ﴾[۵۱] دلیل توجه به عالم شهادت و طبیعت این است که تولد انسان در عالم دنیاست و هرچه در عالم طبیعت رشد و نمو کند، احکام طبیعت بر آن بیشتر چیره میشود؛ در عین حال فطرت انسان متوجه عالم غیب و روحانیت نیز است؛ زیرا انسان با قدرت حقتعالی و به احسن تقویم سرشته شده است.[۵۲] این فطرت به همراه نوعی توجه به کمال مطلق است که به علم مطلق، قدرت مطلق، حیات مطلق و اراده مطلق منشعب میشود؛ ولی مشغول شدن به کثرت، حجابی میشود که انسان را از تشخیص آن بازمیدارد.[۵۳] احکام فطرت نیز مطابق با احکام عقل است که انسان را به سعادت میرساند [۵۴]؛ اگرچه انسان در آغاز فطرت از ادراکات و علوم خالی است و با قوای خود بهتدریج به آن دست مییابد.[۵۵]
ویژگی دیگر این است که معرفت و بینشِ فطری، همگانی و فراگیر است؛ چنانکه طبق بعضی آیات ﴿وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا﴾[۵۶]، ﴿وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ﴾[۵۷]، ﴿وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ﴾[۵۸] و روایات[۵۹] کافران نیز هنگام گرفتاریهای سخت و تنگناها مانند غرق کشتی، امید به نجاتدهندهای پیدا میکنند که همان حقتعالی است. همچنین فطرت در انسان تحمیلی نیست و از امور بدیهی است، مانند حقیقتجویی، گرایش به خیر، فضیلت، جمال، زیبایی، عشق و پرستش.[۶۰]
برخی دیگر بر این عقیدهاند که نفس انسان با وجود فطرتی که داراست، از آثار فرشتگان، شیاطین، چهارپایان و درندگان، به صورت مساوی اثر میپذیرد، اما وقتی بعضی از این آثار در آن قوی و راسخ شد، مانع از تأثیر آثار دیگر میشود؛ چنانکه اگر صفات شیطانی یا درندگان در آن قوی شد، این مانع آثار ملکوتی و رحمانی میگردد.[۶۱]
امام خمینی نیز ویژگیهایی برای فطرت برمیشمارد؛ ازجمله:
- احکام فطرت از لوازم وجود و اصل طینت و خلقت است که همه افراد از عالم و جاهل، بدوی و متمدن و اهل مذاهب گوناگون در آن اختلاف ندارند و به اختلاف سرزمینها و رسوم و آرا، در آن اختلافی پیدا نمیشود.[۶۲] به اعتقاد ایشان آیه ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۶۳] اشاره به این نکته دارد که چیزی این فطرت را تغییر نمیدهد.
- احکام فطرت از احکام بدیهی نیز بدیهیتر است؛ زیرا در بعضی احکام بدیهی نیز اختلاف میشود، بر خلاف احکام فطری که مورد اختلاف نیست.[۶۴] امام خمینی این ویژگی را یکی از راههای شناخت امور فطری میشمارد.[۶۵]
- فطرت انسان گاهی محجوب واقع میشود؛ بعضی بر این عقیدهاند که فطرت حتی در صورتی که محجوب شود، شر نیست و دعوت به شر نمیکند و تنها گرایش آن، محجوب واقع میشود.[۶۶] امام خمینی بر این عقیده است که فطرت اصلی فطرتی مخموره است که متصف به خیریت میشود[۶۷] و همه شروری که در این عالم از انسان صادر میشود، ناشی از محجوبشدن فطرت است که در نتیجه، فطرت، شرّ بالعرض پیدا کرده، شریر میشود.[۶۸] فطرت مخموره انسان امری نورانی است که مربوط به عالم نور، طهارت و قدس است و با آن مناسبت ذاتی دارد و در کسب معارف حقه نقش دارد. همچنین سرشتهشدن فطرت به دست قدرت جمال و جلال الهی و نزول آن از عالم طهارت و قدس، دلیل بر نورانیت فطرت است.[۶۹]
- فطرت اصلی متوجه عالم غیب است؛ زیرا فطرت حقطلب و عاشق حق است، با حقایق مناسبت ذاتی دارد و با عقاید باطل بیتناسب است؛ پس انسان تا بر فطرت اصلیه خود باقی است، همچون آینهای است که نقشهای عالم غیب (معارف حقه) در آن نقش میبندد و امور باطل و کذب را که از عالم ظلمت است، نمیپذیرد.[۷۰] امام خمینی همانند استاد خود شاهآبادی[۷۱] بر این باور است که در انسان دو فطرت وجود دارد: فطرت عشق به کمال و فطرت تنفر از نقص.[۷۲].[۷۳]
اقسام فطرت
فطرت در انسان دارای حقیقتی واحد است[۷۴]؛ ولی به جهت احوالی که بر آن عارض میشود، چند قِسم میشود. برخی فطرت را به فطرت ذکیه و فطرت مطموسه تقسیم کردهاند. فطرت ذکیه فطرتی است که از راه نظر در معقولات، بر حقایق اطلاع مییابد و فطرت مطموسه فطرتی است که تنها از راه وحی و غیب از حقایق آگاه میشود و از خود چیزی ندارد و نور خود را تنها از ایمان و غیب میگیرد.[۷۵]
امام خمینی فطرت را به دو قسم مخموره و محجوبه و فطرت مخموره را به دو قسم اصلی و تبعی تقسیم میکند:
- فطرت مخموره: کشش ذاتی انسان به سوی خیر است تا آنگاه که محکوم احکام طبیعت نشده باشد و وجهه روحانیت آن باقی باشد. فطرت مخموره اصلی فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت است و فطرت مخموره تبعی فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است.[۷۶] فطرت مخموره تبعی، بالعرض در انسان نهاده شده است. این دو فطرت مخموره وسیله سلوک و بُراق (مرکب معراج) سیر انسان و نردبان عروج او به سوی کمال مطلق است.[۷۷]
- فطرت محجوبه: فطرتی است که متوجه به طبیعت شده، از عالم اصلی خود محجوب است که در این صورت با حجابهای دنیوی پنهان خواهد شد.[۷۸]
به اعتقاد امام خمینی فطرت مخموره و فطرت محجوبه دارای اقتضای متفاوت و متضادیاند. فطرت مخموره با نورانیت خود، آمادگی کسب معارف حق را دارد و مبدأ بروز خیرات و نیکیهاست؛ اما فطرت محجوبه که به سبب تأثیر از احکام طبیعت، ظلمانی شده، مبدأ همه شرور و بدبختیهاست.[۷۹] این فطرت با عوالم نورانی تناسبی ندارد و حقایق و معارف الهیه در ذائقه او تلخ و بر گوش او سنگین و ناگوارست.[۸۰].[۸۱]
عوامل احتجاب فطرت
برخی از عرفا عوامل متعددی برای احتجاب فطرت ذکر کردهاند، ازجمله:
- توجه به عالم طبیعت[۸۲]؛
- غلظت طبیعت و کدورت جوهره نطفه؛
- کیفیت ورود در صلب پدر و مادر که همراه با عصیان باشد؛
- محجوب بودن پدر و مادر؛
- نامناسب بودن کیفیت ورود به ارحام؛
- تغذیه از محرمات در رحم؛
- رضاع و شیرخوارگی از حرام؛
- محجوب بودن شخص شیردهنده؛
- تربیت و عادات به امور قبیح؛
- همنشینی با اهل حجاب.[۸۳]
امام خمینی نیز عواملی را برای احتجاب فطرت ذکر میکند:
- عالم طبیعت: از آنجاکه انسان در نشئه دنیا رشد میکند، فطرت و روحانیت او در حجاب عالم دنیا وارد میشود و هر چه در عالم طبیعترشد کند، احکام طبیعت بیشتر بر او چیره میشود و زمانی که به مرتبه طفولیت میرسد، با سه قوه شیطنت، غضب و شهوت همراه میشود و هرچه از جهت حیوانی رشد کند، این قوا در او کامل میشوند تا آنجاکه انسان از «احسن تقویم» به حد «اسفل سافلین» کشیده میشود[۸۴]؛
- توجه به کثرات: با اشتغال و توجه به کثرات عالم ملک، وجهه باطن انسان از عالم روحانیت و ملکوت منصرف گشته، متوجه عالم ظلمات و اوهام دروغین میشود[۸۵]؛
- علاقهمندی به دنیا: هرچه این علاقهمندی بیشتر گردد، پرده و حجاب قلب ضخیمتر میشود تا جایی که فطرت بهکلی خاموش میشود.[۸۶].[۸۷]
امور فطری
در برخی روایات عناوینی همچون دین حنیف، دین اسلام،[۸۸] شناخت خالق[۸۹] و شهادت به توحید و کلمه لا اله الا الله،[۹۰] امور فطری شمرده شدهاند. همچنین بعضی از احکام، مانند رعایت عدالت، نیکی به والدین، امانتداری[۹۱] و رعایت نظافت[۹۲] نیز ازجمله امور فطری معرفی شدهاند. عالمان اخلاق نیز اموری همچون تصدیق به وجود باریتعالی[۹۳] و محبت به جمال و کمال و محبت به خویشتن [۹۴] را از امور فطری میدانند. بسیاری از اندیشمندان اسلامی اموری چون اصل دین را از امور فطری برشمردهاند[۹۵]؛ زیرا سنخ وجودِ انسان نشان میدهد نیاز به دین، نیاز فطری انسان است[۹۶]؛ به همین دلیل در قرآن کریم واژه فطرت به معنای «دین» آمده است ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۹۷] و در روایات نیز دین اسلام که شامل اعتقادات، احکام و اخلاق میشود، امری فطری قلمداد شده است.[۹۸]
امام خمینی نیز به بخشی از فطریات اشاره کرده است؛ ازجمله:
- دین: بسیاری از مفسران[۹۹] «فطرة الله» را در قرآن ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۰۰] به معنای دین دانستهاند.[۱۰۱] برخی روایات نیز فطرت را به توحید تفسیر کردهاند.[۱۰۲] امام خمینی معتقد است میان این دو معنا تعارضی وجود ندارد و این تفسیر یا بیان مصداق یا تفسیر به اشرفِ اجزای دین است؛ زیرا فطرت اختصاص به توحید ندارد، بلکه جمیع معارف حقهای است که خداوند در فطرت بندگان قرار داده است.[۱۰۳]
- عشق به کمال مطلق: فطرت (مخموره) انسان را بهطور جبلّی به سوی خداوند که کامل مطلق است، فرا میخواند. امام خمینی با استناد به بعضی آیات[۱۰۴] عشق به جمال مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق و اراده مطلق را همگی از شعبهها و شاخههای همین عشق به کمال میداند.[۱۰۵]
- حب به عدل و خضوع: این دو حب از فطرت اصلی ناشی میشوند. در مقابل آن، بغض به ظلم و عدم پیروی از ظلم، از فطرت تبعی نشئت میگیرد.[۱۰۶]
- فروتنی در برابر شخص بزرگ: انسان به حسب فطرت اصلی و غیر محجوبه، در برابر حقتعالی به صورت بالذات و در برابر مظاهر جلال و جمال او بالعرض، متواضع است.[۱۰۷]
- حقطلبی و حقجویی: همه انسانها، موجودات و ذرات کائنات از پایینترین مرتبه تا بالاترین مرتبه غیب اعیان ثابته، حقطلب و حقجویند.[۱۰۸]
- آزادیخواهی: فطرت آزادیخواهی از فطرتهای الهیه است که جمیع بشر بر آن مفطورند.[۱۰۹]
- وجود روز قیامت: انسان به حسب فطرت خود عاشق راحتی، بقای ابد، آزادی[۱۱۰] و نفوذ اراده[۱۱۱] است که در زندگی دنیا به دست نمیآید و این دلیل فطریبودن وجود روز رستاخیز و ایمان به آن است؛ زیرا عشق فعلی و عاشق فعلی، معشوق فعلی میخواهد.[۱۱۲]
- خیر و شر: خیر، فطرت مخموره و شر، فطرت محجوبه است.[۱۱۳] اگر فطرت محکوم به احکام طبیعت نشد، نورانیت و روحانیت آن باقی میماند و اگر متوجه طبیعت شد، منشأ همه شقاوتها و بدبختیهاست.[۱۱۴]
- ایمان: اصول و ارکان ایمان که معرفت، توحید و ولایت است و ایمان به معاد و فرشتگان و کتابهای الهی، همه ازجمله فطریات به حساب میآیند که در این میان معرفت و توحید از فطریات اصلی محسوب میشوند.[۱۱۵]
- احکام اسلام: آیات الهی و دستورهای انبیا(ع) و اولیا(ع) طبق فطرت انسانی بنا نهاده شدهاند[۱۱۶] و انبیا(ع) آمدهاند تا فطرت را از اشتباه در تطبیق نجات دهند؛ زیرا اگرچه ادراک و حقجوییِ فطرت مطابق واقع است، اما ممکن است انسان در تطبیق آن کمال، خطا کند.[۱۱۷].[۱۱۸]
اثبات معارف الهی از راه فطرت
اندیشمندان اسلامی معارف و حقایق مختلفی را از راه فطرت اثبات میکنند؛ ازجمله:
اثبات کمال مطلق و مبدأ الهی
همانگونه که قرآن خاطرنشان کرده ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾[۱۱۹]، ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ﴾[۱۲۰] انسان هنگام سختیها و حوادث ناگوار به حسب فطرت خود به نجاتدهندهای امید میبندد که توانای مطلق است. پس این امیددهنده در فطرت همه انسانها هست و باید چنین امیددهندهای وجود داشته باشد[۱۲۱]؛ همچنانکه محبت به کمال مطلق در همه انسانها موجود است؛ پس محبوب که کمال مطلق است باید وجود داشته باشد؛ زیرا در امور متضایف اگر یکی از آنها بالقوه یا بالفعل موجود باشد، دیگری نیز باید موجود باشد.[۱۲۲]
امام خمینی با دو روش از طریق فطرت برای اثبات کمال مطلق، استدلال کرده است:
- فطرت افتقار و نیاز: همه افراد بشر در این نکته اتفاق دارند که در اصل وجود و کمالات وجود، نیازمند موجودیاند که خود نیازمند نباشد، بلکه مستقل و تمام و کامل باشد، بلکه این حکم در تمام موجودات عالم از نبات، معدن، عناصر، جن و ملائکه جاری است[۱۲۳]؛
- عشق فطری انسانها به کمال مطلق: در این طریق، امام خمینی به تبع استاد خود شاهآبادی[۱۲۴] تمام سعی و تلاش آحاد بشر را ناشی از این عشق فطری قلمداد میکند و میل و گرایش هر یک از آنان به امور مورد علاقهشان را به عشقشان به کمال مطلق برگشت میدهد و با تمسک به اینکه عشق فعلی، معشوق فعلی میخواهد ـ زیرا در امور متضایف اگر یکی از آنها موجود باشد، دلیل بر این است که طرف دیگر نیز موجود است ـ وجود کمال مطلق را اثبات میکند.[۱۲۵] ایشان واژه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ﴾ در قرآن ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۲۶] را همان عشق به کمال مطلقی که نقص، عیب، جهل و عجز ندارد، میداند[۱۲۷].
امام خمینی در عین پذیرش اشتراک همه انسانها در فطرت شناخت کمال مطلق، آنان را در دو امر، مختلف میداند: نخست مدارج و مراتب عشق به کمال و دوم تشخیص مصداق واقعی کمال مطلق که این هم ناشی از احتجاب آنان به طبیعت و کثرت است. به اعتقاد ایشان اختلاف محیط و فرهنگ و مذهب و مانند آن نیز بر تشخیص متعلق عشق فطرت و مراتب آن تأثیرگذار است.[۱۲۸].[۱۲۹]
اثبات توحید
امام خمینی خاطرنشان میکند که با برهان ثابت شده است که ذات مقدس حق، بسیطالحقیقه است و بسیطالحقیقه باید کمال و جمال مطلق باشد. همچنین همه موجودات جلوهای از فعل و فیض اویند و همین معشوق حقیقی باید واحد علی الاطلاق نیز باشد، وگرنه از بساطت حقیقی خارج خواهد شد و کمال مطلق نخواهد بود[۱۳۰]؛ بر همین اساس لازم است کمال مطلقی که متعلَّق عشق فطری است، همه صفات کمالیه را به نحو اطلاقی دارا باشد. ایشان از این راه وجود کمال مطلق، توحید او و دارابودن تمام صفات کمالیه را ثابت میکند.[۱۳۱].[۱۳۲]
اثبات ولایت
امام خمینی ولایت را نیز بر اساس عشق فطری به کمال مطلق، امری فطری معرفی میکند؛ زیرا حقیقت ولایت نزد اهل معرفت، همان فیض منبسط است که از همه تعینات و حدود خارج است و در این اصطلاح، وجود مطلق، وجود ظلی است که منطبق بر مشیت مطلقه و حقیقت محمدیه(ص) و علویه(ع) است و از آنجاکه این مرتبه وجودی، ظل و سایه همان کمال مطلق است، فطرت به آن عشق میورزد.[۱۳۳] ایشان در بیان خود روایتی از امام باقر(ع) را گواه میگیرد که در آن، امام(ع) آیه فطرت ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۳۴] را بر شهادت بر وحدانیت خداوند، رسالت پیامبر(ص) و ولایت امیرمؤمنان(ع) تطبیق کرده است.[۱۳۵].[۱۳۶]
اثبات معاد
امام خمینی به تبع استاد خود شاهآبادی[۱۳۷] با تمسک به فطرتِ جاودانگی طلبی، عشق به راحتی، حریت و آزادی، به اثبات معاد میپردازد و از این راه، با آوردن سه برهان، عقیده به معاد را امری فطری معرفی میکند. به اعتقاد ایشان فطرت انسان، عاشق حیات جاودانه است و از فنا منزجر است و همچنین طالب راحتی و آسایش مطلق و حریت و آزادی کامل است؛ در حالیکه این امور در دنیا محقق نمیشوند و دنیا زوالپذیر است و راحتیهای آن همراه مشقت و سختی است. نیز آزادی مطلق در عالم امکان راه ندارد؛ علاوه بر اینکه این آزادی با آزادی دیگران تعارض دارد و دیگران ابا دارند که تحت سلطنت انسان واقع شوند. از طرف دیگر عشق فطری انسان به این امور، معشوق فعلی و واقعی طلب میکند؛ زیرا انسان عاشق امور واقعی و غیر محدود است و امور وهمی و خیالی، اموری محدودند؛ بنابراین باید این امور در عالمی غیر از این عالم، محقق باشند.[۱۳۸].[۱۳۹]
آثار فطرت
اندیشمندان اسلامی فطرت الهی را که در سرشت انسان نهادینه شده است؛ ازجمله عوامل درونی انسان میدانند که او را به سوی صلاح و سعادت میکشاند.[۱۴۰]
امام خمینی نیز فطرت مخموره را چراغ هدایت[۱۴۱] و نورِ راه رسیدن به مقصد و مقصود میداند که انسان را به جوار محبوب میرساند.[۱۴۲] این متوجه روحانیت و مقام اصلی خود است و انسان را به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق سوق میدهد و لکن از آنجاکه افراد در بهرهبرداری از این فطرت ضعیف هستند، خداوند انبیا(ع) و کتابهای خود را به کمک این فطرت فرستاد تا او را در این مسیر یاری کنند[۱۴۳]؛ چنانکه تا زمانی که فطرت اصلی و مخموره انسان باقی باشد، انسان از دست تصرفات شیطان در امان است و اموری را که خلاف حق است، نمیپذیرد و آموزههای انبیا(ع) و اولیا(ع) و قرآن به همانگونه که از معدن وحی نازل شده، در قلب او جلوه میکند و تصرفات شیطان و تخیلات، حجاب آن نمیگردد.[۱۴۴]
امام خمینی آثار چندی برای فطرت محجوبه برمیشمارد؛ ازجمله:
- رویآوردن به طبیعت و محجوب ماندن از عالم روحانیت. این فطرت مبدأ جمیع شرور و منشأ جمیع شقاوت و بدبختیهاست[۱۴۵]؛
- مشغول شدن به عالم ظلمانی و غالبشدن سلطان شهوت، غضب و شیطنت در انسان که او را از عالم روحانی منقطع کرده، وهم و خیال باطل را بر او حاکم میکند.[۱۴۶] در این صورت قساوت در انسان پیدا میشود[۱۴۷] و درک حقایق و معارف بر او ناگوار میشود و نفس در حالت جحود و انکار قرار میگیرد؛ به گونهای که هیچ حق و حقیقتی حتی ضروریات را نمیپذیرد[۱۴۸]؛
- محروم شدن از شفاعت شافعان؛ زیرا شفاعت شافعان در صورتی شامل انسان میشود که نور فطرت بهکلی خاموش نشود. اگر نور فطرت باقی باشد، با نور شفیع همراه میگردد و سبب نجات انسان میشود[۱۴۹]؛ اما اگر فطرت توحید از دست برود و به جای آن شرک و کفر جایگزین گردد، دیگر شفاعت شافعان نصیب انسان نمیشود و انسان در عذاب الهی جاودانه خواهد شد.[۱۵۰].[۱۵۱]
رابطه اختیار و آزادی با فطرت
اندیشمندان اسلامی اختیار در انسان را از اموری میدانند که فطرت انسان بر آن گواهی میدهد[۱۵۲]؛ اما اِعمال این اختیار و آزادی مطلق نیست و اینچنین نیست که انسان در آنچه به حکم فطرت انتخاب کرده یا به آن معتقد شده آزاد باشد، بلکه آنچه در مسیر انسانیت است، مجاز و صحیح است.[۱۵۳] امام خمینی معتقد است فطرت انسان بر استقامت و نیکی است و حب به خیر سرشت انسانی است؛ اما خود انسان سبب انحراف این سرشت و گسترش حُجُب میشود.[۱۵۴] ایشان کمالات یا جنود عقل و رذایل یا جنود جهل را از فطریاتی میداند که انسان در به فعلیت رساندن آن مختار است؛ زیرا اگر این امور اختیاری نباشد، اتصاف انسان به این صفات صدق نمیکند؛ چنانکه اگر شخص عادل در عدالت خود مجبور باشد، عادل نخواهد بود.[۱۵۵] ایشان با استناد به قرآن ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ﴾[۱۵۶] اختیار انسان را برای بهفعلیت رساندن فطرت میداند.[۱۵۷].[۱۵۸]
رابطه فطرت با اخلاق
امام خمینی در کتابهای اخلاقی خود به تحلیل رابطه فطرت با مقولات اخلاقی پرداخته و نوآوریهای مهمی در این زمینه به دست داده است. ایشان در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل کوشیده است با عبارات گوناگون، آنچه را در این حدیث جنود عقل نامیده شده، لازمه فطرت مخموره معرفی کند و اضداد و مقابلات آن را ناشی از فطرت محجوبه بداند؛ بر این اساس ایشان رضا به قضای الهی، رأفت و رحمت، شکر، توکل، علم، فهم، عفت، رفق و تواضع، صمت، زهد، تسلیم و استسلام و صبر را از لوازم فطرت مخموره و اضداد این امور را از لوازم فطرت محجوبه معرفی میکند. ایشان به تحلیل رابطه فضایل مذکور با فطرت انسانی میپردازد که از نوآوریهای ایشان در این زمینه بهشمار میرود؛ برای نمونه با سه بیان، عفت را مقتضای فطرت انسانی معرفی میکند: نخست اینکه عفت نقطه اعتدال میان دو حد افراط (شره) و تفریط (خمود) است. طبق این بیان، عفت به منزله نوع و «عدالت در قوا» به منزله جنس آن است. از آنجاکه عدالت در قوا امری فطری است، نوع تحت آن نیز مقتضای فطرت است. دوم اینکه خضوع و فرمانبری از کامل (عقل و دین)، امری فطری است؛ از اینرو عفت که فرمانبرداری از حکم عقل در شهوات است، امری فطری است. سوم اینکه عفت و حیا از فطریات تمام انسانهاست؛ چنانکه تهتّک، بیحیایی و فحشا بر خلاف فطرت آنان است.[۱۵۹].[۱۶۰]
انواع فطرت
خداوند متعال با عنایت و رحمت خود برای انسان دو نوع فطرت قرار داده است: الف. فطرت اصلی؛ ب. فطرت تبعی. فطرت اصلی، فطرتی است که در وجود همه انسانها به ودیعت نهاده شده است چه عالم و سعید باشند و چه جاهل و شقی. عشق به کمال مطلق و عشق به خیر و سعادت مطلقه از امور مربوط به فطرت اصلی است. کسی را نمیتوان یافت که بر اساس فطرتش متوجه به کمال و عاشق خیر و سعادت نباشد. همه انسانها بلکه همه موجودات دارای فطرت توحیدی هستند. هر چیزی که به آن توجهی شود؛ چه در علوم و معارف و فضایل باشد و چه در شهوات و هواهای نفسانی، چه از قبیل بتهای معابد و محبوبهای دنیوی باشد و چه اخروی؛ مانند حب به زن، فرزند، شاهان، دانشمندان، اولیاء و انبیاء همه و همه عین توجه به واحد کامل مطلق است. هیچ حرکتی در این عالم واقع نمیشود جز برای رسیدن به کامل مطلق و هیچ قدمی برداشته نمیشود جز اینکه به سوی او باشد[۱۶۱]. اختلافهای موجود در بین افراد بشر که ناشی از تفاوت محیطها، عادات، مذاهب و عقاید است، اختلاف در تشخیص متعلق فطرت و مراتب آن و در واقع اختلاف در تعیین مصداق محبوب است[۱۶۲].
نوع دیگر فطرت که فرع و تابع فطرت اول است، شامل اموری از قبیل تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است. اگر فطرت انسانی توجه خود را متمرکز در طبیعت و امور مادی و محکوم به احکام آن کند و از عالم اصلی خودش یعنی عالم معنوی و روحانی غفلت بورزد، در این صورت مبدأ همه شرور و منش همه شقاوتها و بدبختیها خواهد شد[۱۶۳]. اما اگر این فطرت از تصرفات شیطان و هوا و هوس در امان بماند، در این صورت از هیچ حقی رویگردان نشده، تعلیمات کتاب خدا و انبیاء و اولیای الهی در آن جلوهگر خواهد شد. این فطرت چون ساخته دست قدرت جمال و جلال حق تعالی و نازل شده از عالم طهارت و قدس است، در اول خلقتش نورانی و صیقلی است و با حقایق ایمانی و امور حق مناسبت ذاتی دارد و با جهالت و امور باطل و دروغ هیچ تناسبی ندارد؛ لذا صورتهای عالم غیب که همه آنها از سنخ معارف و علوم حق است، در آن نقش بسته و به خوبی آنها را میپذیرد. و از امور باطل و دروغ که متناسب با عالم ظلمتها و کدورتها و آلودگیهاست، روی گردان بوده، تأثیری از آنها نمیپذیرد. همین فطرت اگر به دلیل اشتغال به عالم طبیعت و ماده، تحت سلطه شهوت، جهل، غضب و شیطنت قرار بگیرد، از عالم ملکوت منصرف شده، تناسبش با آن قطع میگردد و تناسب با عالم جن و شیاطین پیدا میکند و در نتیجه حقایق و معارف الهی و هر آنچه که از عالم قدس و طهارت است، در ذائقه او تلخ و در گوش او سنگین و ناگوار میآید. از سوی دیگر هر آنچه که مربوط به عالم ظلمات، آلودگیها و عقاید باطل است، در کام او شیرین و در ذائقه روحش گوارا میآید.
بر اساس برهان فلسفی باید بین غذا و متغذی، تناسب وجود داشته باشد. به همین دلیل فطرتهایی که هنوز از نورانیت خودشان خارج نشدهاند، لازمه آنها تصدیق و خضوع برای حق و حقیقت است و در مقابل نیز فطرتهایی که تحت غلبه جهالت و شیطنت هستند، لازمه آنها انکار و جحود در مقابل حق است[۱۶۴].
به اعتقاد امام خمینی اموری از قبیل حمد و ثنای معبود[۱۶۵]، رحمت، رأفت، شفقت، حلم، نرمخویی[۱۶۶]، احترام به منعم خصوصاً اگر نعمت بزرگ و منعم نیز بدون منت باشد، احترام به بزرگان، احترام و حفظ حرمت نسبت به شخص حاضر گرچه در غیبتش، ملاحظهاش را نکند[۱۶۷]، دوستی با عدل و دشمنی با ظلم[۱۶۸]، قبول یا انکار امری بر اساس دلیل[۱۶۹]، عشق به خدمتگذاران[۱۷۰] و حب خیر و گریز از شر[۱۷۱]، از جمله امور فطری به شمار میآید. از آنجا که تمام کمالات و زیباییها و همچنین نعمت مطلق و خالص از هر نوع نقصی، مختص به خداوند متعال است، فطرت همه مردم ستایشگوی ذات مقدس اوست و از دیگر موجودات متنفرند، مگر موجودهایی که در ذات حق تعالی فانی شدهاند، که در این صورت عشق و محبت به آنها عین عشق و محبت به حق تعالی و ستایش خواهد بود[۱۷۲].[۱۷۳]
جایگاه فطرت در مباحث اخلاقی
فطرت از مهمترین منابع معرفت اخلاقی است؛ به گونهای که در نزد برخی اندیشهوران به «ام المسائل» یا «ام المعارف» تعبیر شده است[۱۷۴]. بسیاری از مسائل اخلاقی به صورت فطری در نهاد انسان قرار دارد؛ چنانکه انسان در مقابل عدالت، فروتن و از ظلم و بیداد گریزان است[۱۷۵]. آیات الهی و دستورات انبیا هماهنگ با فطرت است و تمامی احکام الهی دارای دو مقصد کلی بوده که یکی اصلی و استقلالی و دیگری فرعی و تبعی است و بازگشت تمام فرمانهای الهی نیز به همین دو مقصد میباشد. مقصد اول توجه دادن فطرت به کمال مطلق که ذات الهی، صفات و افعال او است و مباحثی مانند مبدأ و معاد، ایمان به خدا، کتابهای آسمانی، انبیا، ملائکه و روز قیامت و بسیاری از مباحث سلوک نفس و مانند آن مربوط به این مقصد میباشد. مقصد دوم تنفر دادن فطرت از نقص است که مظهر آن دنیاست و بسیاری از دعوتهای قرآن و شمار زیادی از فروع احکام مانند روزه، صدقات، تقوا و ترک پلیدیها و گناهان بدان بازگشت میکند[۱۷۶]. بشر تمام معلومات فطری را در دستگاه آفرینش فراگرفته است[۱۷۷]؛ چنانکه قرآن کریم تصریح میکند که خوبیها و بدیها را به انسان الهام نموده است، ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۱۷۸].[۱۷۹]
گرایشهای فطری انسان
از نظر اسلام، انسانها با وجود ناهمگونیهای نژادی و زبانی و فرهنگی، دارای فطرت همسانی هستند[۱۸۰]؛ ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[۱۸۱] انسانها در خلقت خود، دارای چینش خاصی هستند که به مقتضای آن، از گرایشهای خاصی برخوردار میباشند. این گرایشها در صورت فقدان برخی موانع، انسان را به توحید و معرفت ذات متعالی خداوند، پاکی، عدالت، نیکوکاری و همدردی و همکاری رهنمون میکند[۱۸۲]. برخی از این گرایشها عبارتاند از:
پرستش و دلدادگی گرایش به ذات احدیت: فطرت انسان، گرایش به خدای متعال و توحید دارد[۱۸۳] و روح پرستش و خضوع در برابر حضرت باری تعالی، محبوب حقیقی و فطری هر انسانی است[۱۸۴]. روح معنویت و دلدادگی به ارتباط با ذات مقدس احدیت، یکی از گرایشهای فطری است که در همه انسانها وجود دارد. خاک دل آن روز که میبیختند شبنمی از عشق در او ریختند[۱۸۵].
این عشق، عشق مادی نیست، عشق هوسآلود نیست؛ این، عشق به خدا و ذات احدیت است، عشق به اصل وجود است که در همه انسانها نهادینه شد. البته ممکن است انگیزهها و جاذبههای مادی، مانند خار و خاشاک بر این گوهر اندوده شود و خاکسترهای مادی روی آن بنشیند[۱۸۶] که در این میان، باب توبه و استغفار، باب ذکر و توجه و تضرع و انس با خدای متعال و روزه[۱۸۷] و نماز[۱۸۸] میتواند انسان را به فطرت الهی خود نزدیک کند.
گرایش به کمال: طبیعت انسان، تابع و متمایل به کمال است و دوست دارد کمال را در خود ایجاد کند. این تمایل به گونهای است که اگر نتواند کمال را در خود ایجاد کند، به طور طبیعی به کسی گرایش دارد که صاحب کمال است[۱۸۹].
فزونطلبی: فزونطلبی انسان، از دیگر چیزهایی است که میتوان آن را جزو گرایشهای فطری او به حساب آورد. البته این خصوصیت، لزوماً خصوصیت بدی نیست؛ فزونطلبی مثل بقیه خصوصیات و غرائز انسانی، اگر در جای خود قرار بگیرد، در جهت خود حرکت کند، عامل پرواز انسان خواهد شد، مثلاً در زمینه معنویات، هرچه قدر انسان میتواند، باید فزون طلب باشد. فزونطلبی انسان به گونهای است که هرچه هم داشته باشد، باز نقص و کمبودی جلوی چشم انسان قرار میگیرد[۱۹۰].
حریت و آزادگی: حریت و آزادگی هم جزو فطرت انسانی و امری فطری است که در انسان نهاده شده است؛ اینکه انسان، بنده و غلام هیچ کسی جز خدا نباشد، چه اینکه انسان بر این فطرت آفریده شده است که آزاد باشد[۱۹۱]؛ «و قد خلقک الله حرا»[۱۹۲]، البته این حریت و آزادگی، بدین معنا نیست که انسان از هر چیز، حتی از محدودهای که خداوند برای انسان ترسیم کرده است، رها باشد، بلکه بدین معنا است که انسان از اسارت و بندگی خود و غرایز نفسانی و حیوانیاش و از بندگی دیگر مخلوقات رها باشد[۱۹۳].
زیبایی و زیبادوستی: اصل گرایش به زیبایی و زیباسازی و زیبادوستی نیز یک امر فطری است. انسان از زیبایی و زیباسازی خوشش میآید و دلش میخواهد زیبا باشد. البته این مطلب با مقوله نوگرایی متفاوت است؛ نوگرایی امر عامتری است[۱۹۴].[۱۹۵]
منابع
پانویس
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۷/۴۱۸؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۴۳۸.
- ↑ راغب، مفردات، ۶۴۰؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۵۶–۵۸؛ زبیدی، تاج العروس، ۷/۳۵۰–۳۵۱.
- ↑ صدوق، الاعتقادات، ۳۶–۳۷؛ فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸–۶۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۲۷۸–۱۲۷۹.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.
- ↑ شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۴.
- ↑ شاهآبادی، فطرت عشق، ۲۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۷۹.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۴/۳۸۲؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۳۸۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۹۲ و ۱۳/۸۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۶۶.
- ↑ جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹–۶۰.
- ↑ جوادی، ادب فنا، ۵/۴۰۱.
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۶/۱۳۷؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۹۷؛ مجلسی، مرآة العقول، ۷/۲۵.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۱۴/۹۷.
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸؛ شرح چهل حدیث، ص۱۸۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۱۸۵ - ۱۸۷؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۳.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۵۱–۴۷۰ و ۱۳/۵۷۹–۵۸۵.
- ↑ کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۷، ۲ و ب۲۲، ۲۹.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۱۲؛ صدوق، التوحید، ۳۲۸–۳۳۱.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۱۲–۱۳.
- ↑ صدوق، التوحید، ۳۲۸–۳۲۹؛ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ۶۰–۶۱.
- ↑ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۴۵.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ۴/۵۸.
- ↑ فارابی، المنطقیات، ۱/۱۵۹.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۲۶۴–۲۶۶؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۵۹.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۲۳۶.
- ↑ ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۳۰۲.
- ↑ ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۱۸۱–۱۸۳؛ ملاصدرا، شرح الهدایه، ۴۰۶–۴۰۷.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.
- ↑ قیصری، رسائل، ۶۵۱ و ۷۱۱.
- ↑ شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۳–۲۳۳.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۷.
- ↑ امام خمینی، مجموعة الرسائل، ۱۸۵.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰، ۹۸ و ۱۶۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۲/۳۰، ۵۳–۵۵ و ۳/۴۸۰–۴۸۱؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۳؛ ۱۸/۴۴۳ و ۲۰/۴۳۹–۴۴۰؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ۸۵–۸۹؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۸ و ۹۱.
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ۲۲۷.
- ↑ جوادی، فطرت در قرآن، ۴۵.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۶۳–۴۶۶.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۷۰.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۴/۲۷۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۷/۲۴۸.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۲۷۲ و ۳۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۸.
- ↑ «جای او، آتش است» سوره قارعة، آیه ۹.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۷۷–۲۷۸.
- ↑ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۲/۴.
- ↑ «و چون در دریا گزند به شما رسد آنان که (اکنون به پرستش) میخوانید ناپدید میشوند جز خداوند اما چون شما را تا خشکی رساند رو میگردانید و آدمی، ناسپاس است» سوره اسراء، آیه ۶۷.
- ↑ «و هر نعمتی دارید از خداوند است سپس هنگامی که گزندی به شما میرسد به (درگاه) او لابه میکنید» سوره نحل، آیه ۵۳.
- ↑ «و چون موجی سایهبانآسا آنان را فراگیرد خداوند را در حالی که دین (خود) را برای وی ناب داشتهاند میخوانند امّا همین که آنان را رهانید و به خشکی رسانید آنگاه (تنها) برخی از ایشان میانهرو هستند و نشانههای ما را جز هر فریبکار ناسپاس انکار نمیکند» سوره لقمان، آیه ۳۲.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ۱/۴۷۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۴۹۲–۵۰۲؛ جوادی، فطرت در قرآن، ۲۶.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۳۰۹.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
- ↑ «هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰–۱۸۱.
- ↑ جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۲–۳۳.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۸۲.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۴.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۳–۱۱۶.
- ↑ شاهآبادی، فطرت عشق، ۹۵.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۹.
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ جوادی، فطرت در قرآن، ۵۹.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۹۹.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۶–۷۷؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۷.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۶؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۶–۷۷.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۷ و ۸۳.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات، ۵۲۷؛ قیصری، رسائل، ۶۵۱ و ۷۱۱–۷۱۲.
- ↑ شاهآبادی، رشحات البحار، ۷۰–۷۱.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۰۱–۲۰۲.
- ↑ محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد، فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۱۲.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۳/۲۷۹.
- ↑ حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ۸۹.
- ↑ مفضل، توحید المفضل، ۸۱.
- ↑ صدوق، الخصال، ۱/۳۱۰.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱/۲۱۱.
- ↑ نراقی، معراج السعاده، ۷۱۵.
- ↑ زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ۳/۴۷۹؛ طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ۳/۲۶۶؛ طباطبایی، المیزان، ۱۶/۱۸۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۱/۳۸۹.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۱۲–۱۳.
- ↑ ابنعربی، تفسیر، ۲/۱۴۰–۱۴۱؛ میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۷/۴۵۰–۴۵۱.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
- ↑ کلینی، کافی، ۲/۱۲؛ صدوق، الاعتقادات، ۳۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ۳/۲۷۸.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۰.
- ↑ انعام، ۷۹.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۸؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰–۸۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۱۳.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۵۳–۳۵۴.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۹۱.
- ↑ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۶۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۷.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۶–۱۸۷؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱–۱۰۳.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۶.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۷.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۹۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۳۳۹.
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ «اوست که شما را در خشکی و دریا میگرداند تا چون در کشتیها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتیها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شدهاند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره یونس، آیه ۲۲.
- ↑ «و چون آدمی را بلایی رسد پروردگارش را با بازگشت به سوی او میخواند سپس چون (خداوند) نعمتی از خویش بدو بخشد آنچه را پیشتر از درگاه او فرا میخواند، از یاد میبرد و برای خداوند همانندهایی برمیسازد تا (دیگران را هم) از راه او گمراه گرداند؛ بگو: چند روزی» سوره زمر، آیه ۸.
- ↑ ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۲۲–۲۳.
- ↑ جوادی، فطرت در قرآن، ۲۹۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۱۵–۲۱۶.
- ↑ شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۱۳–۱۴۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۵؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۲۰۵.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۲–۱۸۴؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۹–۸۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۸۰–۸۲.
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۹۹.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۱–۱۸۵.
- ↑ محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد، فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۹۹–۱۰۰.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۴۳–۳۴۴.
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ شاهآبادی، رشحات البحار، ۱۳۷–۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۰۱–۱۰۳؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۸۶–۱۸۷.
- ↑ محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد، فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲/۶۰–۶۱ و ۲۳/۵۶۸–۵۶۹.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۵۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۷–۷۹.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۷۷.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵–۱۱۶.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۹۹.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۱۱۵–۱۱۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۳/۶۰۸.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۹.
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۱۰/۳۷۰.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۶/۳۵۳–۳۵۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۰.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۶۷–۶۸.
- ↑ «همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید و او پیروز آمرزنده است» سوره ملک، آیه ۲.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۳–۳۲۴.
- ↑ محمد غفورینژاد|غفورینژاد، محمد، فطرت (مقاله)| مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۷۷–۲۷۹.
- ↑ غفورینژاد، محمد، مقاله «فطرت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۸۲ – ۵۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۳۸ - ۴۳۹.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸۰-۸۲.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۶-۷۷.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۱۳ - ۱۱۸.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۴۳۳.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۴۰.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۰-۱۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۳، ص۴۹۶ - ۴۹۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۹، ص۱۳۶.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۵۲.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۲۳۷.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۶۳، ۴۳۹-۴۸۰.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۱۳.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۹-۸۰.
- ↑ ر. ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۸۱۶.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.
- ↑ گرامی، علی، مقاله «اخلاق»، مقالاتی از اندیشهنامه انقلاب اسلامی، ص۵۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد، ۹/۶/۱۳۹۱.
- ↑ «بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد، ۹/۶/۱۳۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام در روز عید سعید فطر، ۲۱/۷/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به مناسبت گردهمایی سالیانه نماز، ۱۴/۶/۱۳۷۴.
- ↑ شیخ بهایی.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز عید سعید فطر، ۱۹/۶/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام با رهبر انقلاب به مناسبت عید فطر، ۱۱/۷/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به گردهمایی سالیانه نماز، ۱۴/۶/۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) در دیدار با مداحان اهل بیت(ع)، ۱۳/۳/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با نخبگان جوان، ۱۴/۷/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
- ↑ «لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در چهارمین نشست اندیشههای راهبردی، ۲۴/۸/۱۳۹۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با جمعی از جوانان به مناسبت هفته جوان، ۷/۲/۱۳۷۷.
- ↑ ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص۲۹۴.