تمسک به قرآن و عترت در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}})) |
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}} ' به '') |
||
خط ۲۵۱: | خط ۲۵۱: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: تمسک به قرآن و عترت]] | [[رده: تمسک به قرآن و عترت]] | ||
[[رده: مدخل]] | [[رده: مدخل]] |
نسخهٔ ۲۵ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۳۰
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث تمسک به قرآن و عترت است. "تمسک به قرآن و عترت" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تمسک به قرآن و عترت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- این فضیلت، مادر همه فضیلتها و منبع همه آنهاست؛ چه تمامی فضائل محتاج به آن بوده در پرتو آن به دست میآید، همانگونه که هرکس آن را از دست بدهد در گمراهی افتاده بیابان بیانتهای ظلمت در برابر او قرار میگیرد. شیعه و سنّی به تواتر از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که ایشان در زمانها و مکانهای گوناگون به دفعات میفرمودند: "من در میان شما دو چیز پربها را به یادگار میگذارم: کتاب خدا و خاندان خود را، این دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند" [۱].
- منظور از تمسّک / چنگ زدن در قرآن و عترت، ایمان و اعتقاد یافتن به آن دو است. از این نظر، این فضیلت تنها ویژه شیعیان است، که اعتقاد به قرآن و عترت را همزمان در شمار عقائد خود قرار دادهاند. شیعه قرآن را به دستی و عترت را به دستی دیگر گرفته، و در پرتو این دو به رسالت و امامت گرایش پیدا کرده، جان و مال خویش را در راه آن دو فدا نموده است. این مطلب به وضوح در کتب تاریخ قابل مشاهده است، و از برترین نعمتهای الهی است که جامعه شیعه میباید همواره برای آن شکر نعمت گذارد؛ نعمتی که کامل شدن دین و تمام شدن رحمت الهی منوط به آن است. سپاس خدای را که این نعمت را برای ما برگزید!: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۲].
- روایات شیعه و سنّی به حدّ وفور در تفسیر این آیه وارد شده، و بر آن دلالت نموده که کامل شدن اسلام و تمام شدن نعمت الهی، تنها با پذیرفتن ولایت امیرمؤمنان(ع) میسّر است. این مطلب مورد اجماع و اتفاق همه مسلمین بوده و منکران آن، تنها کسانی بودهاند که در میان فریقین از ارزشی برخوردار نمیباشند.
- از آنجا که مبحث حاضر پیرامون تمسّک به قرآن و عترت میباشد، لازم است که هریک از این دو میراث بزرگ نبوی را، جداگانه به بحث گرفته پیرامون چنگ انداختن به دامن هر یک، به استقلال صحبت کنیم[۳].
تمسّک به قرآن کریم
- قرآن، معجزه روشن الهی است که تمامی امور مربوط به جوامع گوناگون تا صبح قیامت را، بر عهده گرفته است.
- معجزه بودن آن، امری روشن است که گذشته از تاریخ، دلائل دیگری نیز بر آن دلالت مینماید. یکی از آن دلائل آشکار، تحدّیای است که این کتاب کریم در موارد گوناگون عرضه داشته. منظور از تحدی، آن است که کسی دیگران را به هماوردی خود بخواند، تا همچون او مطالبی را عرضه نمایند. تحدّی برخی از شعرا با دیگر شاعران از همین نمونه است. قرآن کریم نیز از همان گاه باز ظهور، همگان را به هماوردی خود فراخوانده از آنان خواسته که اگر میتوانند آیهای همچون او بیاورند: ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا﴾[۴][۵].
- هدایتگری قرآن کریم نسبت به تمامی جوامع انسانی نیز، از آن رو است که این کتاب الهی به مسیر مستقیمی که از کژی، افراط، تفریط و ناراستی به دور است، دعوت مینماید. نیز هرآنچه همه مردم تا قیام قیامت بدان احتیاج دارند را در خود داشته آنان را از منبع پایانناپذیر خود سیراب میسازد، و احتیاجات گوناگون آنان را رفع میفرماید. این مطلب بر اساس شماری از آیات، به وضوح روشن میشود. نمونه را به این دو آیه بنگرید:
- این، سِرّ خاتمیت پیامبر اکرم(ص) نیز هست؛ چه اگر اسلام پایدارترین و مستقیمترین راهها بوده قرآن کریم تمامی احکام لازم برای زندگی مادّی و معنوی انسانها را در خود داشته باشد، آمدن پیامبر و کتابی دیگر پس از آن عملی بیهوده بوده فائدهای برای انسانها در بر نخواهد داشت؛ و پر واضح است که انجام عمل بیفائده، از ساحت خداوند حکیم سخت به دور است:
مراتب تمسّک به قرآن کریم
- تمسّک به قرآن کریم نیز، همچون دیگر فضائل از مراتبی چند برخوردار است. مهمترین این مراتب را اینگونه میتوان نشان داد.
مرتبه اوّل
- این مرتبه، خود از درجاتی برخوردار است. این درجات اینگونه میباشند:
۱. ایمان و اعتقاد عقلی به آن کتاب آسمانی
- این درجه، اوّلین مراتب این فضیلت بینظیر است. عقل انسان چون از سوئی تحدّی جدّی قرآن کریم را میبیند، و از سویی دیگر ناتوانی انسانها از هماوردی با آن را در مییابد، اعتقاد پیدا میکند که این کتاب الهی بوده مربوط به انسانها نمیباشد.
- گذشته از این، به وضوح میبیند که این کتاب قوانین حفظ جامعه از سقوط، قانون توحید، و شماری از قوانین طبیعی نجوم، انسانشناسی و دیگر علوم مورد نیاز بشری را در خود داشته، با آنکه خود کتاب علمی - به معنای اصطلاحی آن- نیست، امّا در افقی فراتر از علوم بشری قرار گرفته است. از اینرو نسبت به آن اعتقادی راسخ یافته آن را همسنگ دیگر کتب نمییابد.
- برتر از همه اینها امّا، آنکه این کتاب قوانینی که انسان را به مقام معرفت الله رسانده او را به وادی عبودیّت میرساند را، در خود داشته آدمی را آنچنان سلوک میدهد که به هدایت عنائی حضرت حق دست یافته شاهد مطلوب را در آغوش کشد. این مطلب تنها در حیطه قرآن کریم است و بس: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۱].
- از این آیه شریفه، دانسته میشود که قرآن هدیّهای الهی است که خداوند آن را به صاحب قلبان بخشیده، تا آنان را به اهدافشان در مقامات مختلف بندگی برساند.
- این مرتبه هرچند از محاسن بسیاری برخوردار است، امّا از آنجا که آدمی را از مرتبه علم الیقین فراتر نمیبرد، تنها عقل را روشن ساخته نمیتواند قلب و روح انسان را به مقام عبودیّت وارد سازد. از اینرو این مرتبه تنها پلّهای است که میباید از آن گذشت، و به مراتب بعدی وارد شد[۱۲].
۲. اعتقاد به سازگاری این کتاب با نظام تکوین
- درجه دوم مرتبه اوّل فضیلت تمسّک به قرآن کریم، آن است که انسان یقین یابد که این کتاب با پهنه هستی مطابقت کامل داشته، همچون قانونی است که به توضیح پهنه هستی میپردازد. این دو با هم سازگار بوده از مطابقت کامل برخوردار هستند: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[۱۳][۱۴].
۳. اعتقاد به ظهور اسماء و صفات الهی در این کتاب آسمانی
- برتر از این دو درجه امّا، آن است که آدمی دریابد و به یقین رسد، که قرآن کریم محلّ تجلّی ذات الهی با تمامی اسماء و صفات اوست. در این میان، حتّی اسم نهان او که تنها او خود از آن آگاه است نیز، در این کتاب بروز و ظهور یافته است. این موهبت بزرگ- که بدون تردید بزرگترین موهبت الهی برای همه انسانها است-، اینگونه در خود قرآن کریم به تصریح گرفته شده است: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾[۱۵].
- آغاز این آیه شریفه، دلالت بر آن مینماید که تمامی غیب تنها از آن او - جلَّ وعلا! - است؛ پایان آن نیز دلالت مینماید که تمامی غیب در این کتاب نهفته است؛
- از اینرو تمامی این آیه بر روی هم دلالت میکند که، خداوند متعال با غیب خود در این کتاب تجلّی فرموده است.
- استاد ما امام خمینی را به این مطلب در آغاز وصیّتنامه سیاسی الهی خود، اینگونه اشاره کرده است: "حمد خدای راست و منزهی تو پروردگارا! درود بر محمد و آل او که مظاهر جمال و جلال تو و خزینههای اسرار کتاب تواند، کتابی که اَحدیّت با تمامی اسماء تو حتّی اسم نهان و پوشیدهات که کسی جز تو آن را نمیداند، در آن تجلّی کرده است؛ و لعنت فرست بر آنان که بر ایشان ظلم کردند"[۱۶][۱۷].
- پروردگارا! تو میدانی که ما به همه این مطالب معترفیم و بدان معتقد میباشیم، تو را بر این هدیه بزرگ شکر میگذاریم و بر آن ستایشت میکنیم، و از فضل تو امّید میبریم که عطاء خود را پایدار داشته ما را از علمالیقین به عینالیقین، و زان پس به حقّالیقین واصل نمائی، تا علم اجمالی ما به این مطالب به علم تفصیلی بدل شده اینگونه حقائق را به شهود قلب دریابیم!، آمّین! آمّین! آمّین!.
- ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۱۸]. در این آیه شریفه، "علم" به "کتاب" بهگونه نکره اضافه شده است، تا نشان دهد که تمامی علم قرآن کریم در محضر امیرمؤمنان(ع) موجود است. ما پس از این توضیح بیشتری در این رابطه عرضه خواهیم داشت[۱۹].
مرتبه دوّم
- آن است که قلب آدمی تمامی آنچه گذشت را دریابد، و آن را بدون تردید در خود جای دهد. این مطلب در سلوک علمی و قلبی نافع بوده با رسوخ آن در زوایای قلب، آدمی در فضای معنویّت پر گشوده به اسماء بلند الهی و صفات والای او نظر میدوزد.
- پُر واضح است که رسوخ چیزی در قلب، غیر از رسوخ آن در عقل میباشد؛ و یقین قلبی نیز غیر از یقین عقلی، چه یقین اوّل از باب رؤیت قلبی و شهود میباشد، امّا یقین دوّم تنها از باب تعقُّل شمرده میشود[۲۰].
- به تعبیری دیگر، یقین نخستین از باب علم حضوری، یعنی حضور معلوم نزد عالم است؛ در حالی که یقین دوّم از باب علم حصولی، یعنی دریافت صورت آن میباشد؛
- و پُر واضح است که تفاوت میان این دو، از زمین است تا به آسمان!.
- اهل دل این مرتبه را گاهی یقین، گاهی کشف، و گاهی شهود میخوانند. هرکس به وسیله ریاضتهای شرعی - و از آن جمله و بلکه مهمتر از همه، تمسّک به ثقلین - به این مرتبه رسد، نور قرآن را دریافته قلبش به گونه حضوری حقیقت این آیه را به شهادت میگیرد: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[۲۱].
- او هدایت ویژه حضرت حق - که رحمت خاصّ اوست - را در مییابد، و باز قلبش حقیقت این آیه شریفه را ادراک میکند که: ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ﴾[۲۲].
- این قلب، راههای تسلیم در مقابل حضرت حق در تمامی لحظات را دریافته، بإذن الله از ظلمات به سوی نور خارج میشود؛ و از اینرو در صراط مستقیم ربوبی قرار میگیرد. او تصدیق میکند که: ﴿وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۲۳].
- چه خود در شمار کسانی قرار گرفته، که از این هدایت به نحو عملی بهرهمند شده است. این مرتبه میانه از تمسّک به قرآن کریم میباشد[۲۴].
مرتبه سوّم
- این مرتبه، شدیدترین مرتبه تمسّک به قرآن کریم است، که از آن به مرتبه وجدان / دریافت، تعبیر میشود. توضیح آنکه متمسّکان به این کتاب آسمانی:
- گاه آثار چنگ زدن به قرآن را با عقل خود در مییابند، و از اینرو عقل آنان به هدایتشان میپردازد؛
- گاه امّا آثار این تمسّک را با قلب خود مییابند، که در این حالت حجابهای ظلمانی و نورانی را دریده به حقیقت نوری آن راه مییابند. پیش از این، توضیحی کوتاه پیرامون این دو مرتبه ارائه نمودیم.
- امّا در مرتبه سوّم، گاه آثار این مطلب را همچون تشنهای که پس از تشنگی شدید طولانی مدّت، آبی گوارا مییابد و از طعم آن لذّت میبرد، یا کسی که خود داخل آتش شده حرارت آن را میبیند، و یا عاشقی که بعد از مدّتها فراق اکنون طعم وصال را میچشد، در مییابد. این چنین کس نه از قرآن خبر میگیرد، که خود قرآن را متناسب با حیطه وجودی خود درک میکند.
- متمسّکان به قرآن، چون به این مرتبه رسند، نور قرآن را میبینند، و این نور اندک اندک بر قلب آنان مسلّط شده، هدایت الهی را در ذرّه ذرّه وجود آنان ساری میسازد. اینان دست خدا را بالای سر خود میبینند، و از اینرو به هدف نهائی خود -که بازگشت به سوی حضرت حق و پایان سیر انسانی است-، واصل میشوند:
- اهل دل، این مرتبه را "حقُّ الیقین" میخوانند. کسی که به مرتبه حقُّ الیقین رسد، آیاتی نظیر ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[۲۸] را بهواسطه تجلّی آن بر قلب خود، درک میکند. قلب او این نور را در مییابد، آن را میبیند، و آنگاه بهواسطه آن به بالاترین مراتب نورانیّت واصل میشود.
- نیز آیه شریفه ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ﴾[۲۹] را لمس، و با درک سلطه یدُ الله بر خود، در "راههای سلامت" پا مینهد.
- آیه شریفه ﴿وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۳۰] نیز، بر خروج اینان از مطلق ظلمات و دخولشان در نور مطلق شهادت میدهد. از اینرو اینان جان و روح خود را در صراط مستقیم میبینند، و ذرّهای انحراف در عالم مشاهده نمیکنند؛ هم از اینرو است که حقیقت آیه: ﴿أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[۳۱] را لمس مینمایند.
- به تعبیری دیگر، اینان به هدفی که برای آن خلق شده و تمامی پیامبران در رسالت خود سر در پی آن داشته، و خداوند نیز در قرآن کریم یکایک ما را به آن امر فرموده، دست مییابند؛ هدف از خلقت انسان درک حقیقت این آیه شریفه است که ﴿الَمِ ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ﴾[۳۲][۳۳].
- یعنی این کتاب آسمانی به حقُّ الیقین هدایت میفرماید، و صد البتّه نه همه مردمان را که تنها متّقیانی که سر بر عبادت نهاده، با عبادتهای مشروع و نیایشهای سنگین و تمسّک به ثقلین، نخست به مرتبه یقین و زان پس به مرتبه حقّ الیقین رسیدهاند.
- به این چند آیه شریفه بنگرید:
- بنا بر آنچه از این آیه شریفه میتوان استفاده کرد، حضرت موسی(ع) در مرتبه حقُّ الیقین به سر میبرد، و خانواده او در مرتبه عین الیقین؛ چه از آن حضرت به ﴿مَنْ فِي النَّارِ﴾[۳۸]، و از خانوادهاش به ﴿وَمَنْ حَوْلَهَا﴾[۳۹]، یاد شده. نیز آیه شریفه اشاره میکند که این دو مرتبه، برای او و خانوادهاش موهبتی الهی بوده است، چه آنان را "برکت داده شده" خوانده است.
- نیز حضرت حق میفرماید: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ * أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾[۴۰][۴۱].
- یقین اوّل، علم الیقین، و یقین دوّم، عین الیقین، و یقین سوم، حق الیقین است؛ چه در مرتبه نخست سخن از تبیین علمی است، و در مرتبه دوّم از شهادت او نسبت به تمامی عالَم، و در مرتبه سوّم از دریافت احاطه او بر ذرّه ذرّه موجودات. در سوره شریفه تکاثر نیز سخن از همین مطلب بلند رفته است: ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾[۴۲]. چه مراد از آیه شریفه ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾[۴۳] حقُّ الیقین است که برای کافران نیز به هنگام چشیدن عذاب جهنّم، حاصل میشود. در این هنگام آنان از نعمت قرآن و ولایت که برترین نعمتها است، مورد سؤال قرار میگیرند، و به یقین آن را در مییابند[۴۴].
نتائج رسیدن به این مراتب سهگانه
- تمسّک به قرآن کریم و اعتقاد و ایمان به آن، در هریک از سه مرتبه پیشگفته، از آثاری چند برخودار است. این آثار نشان میدهد که دست زدن در قرآن، در عقل، یا قلب و یا اعماق وجود اینان، تأثیر گذارده آنان را در مراتب علم الیقین، عین الیقین و یا حقُّ الیقین وارد ساخته است.
- این آثار بسیار زیاد است؛ ما در اینجا به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
١. قرائت قرآن
- قرآن کریم، خود امر میفرماید که مردم به خواندن آن بپردازند. او بر این مطلب بهگونهای تأکید میکند، که کمتر نمونهای برای آن در سراسر این کتاب آسمانی میتوان یافت. نمونه را به این آیه مبارکه بنگرید: ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَى وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ﴾[۴۵].
- در ابتدای این سوره مبارکه که بعد از ابتدای سوره علق -آغازگر رسالت- نازل شد، خداوند پیامبر خود را سفارش میفرماید، که هر اندازه میتواند قرآن بخواند، تا بدان وسیله بتواند سنگینیها و سختیهای رسالت، و یا به تعبیر همان کتاب عزیز "قول ثقیل" را تحمّل نموده، بر انجام وظائف رسالت خود قدرت یابد: ﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا﴾[۴۶]
- در ابتدا و انتهای این سوره، قرائت قرآن به امر گرفته شده، تا اهمیّت این مطلب به خوبی نشان داده شود. از همین رو اهل سیر و سلوک برآنند که سلوک مسیر کمال، تنها با قرائت قرآن ممکن میشود و بس. از اینرو تا در توان دارند از آن کمک گرفته، خود را بر انجام مشکلات سلوک قدرتمند میسازند[۴۷].
- اهل عشق، با خواندن قرآن، کلام معشوق را از زبان خود میشنوند، و آن را کلامی میدانند که از حضرت حق بر آنان نازل شده؛ همانگونه که دعا را کلامی فرارونده از جانب آنان به سوی معشوق میدانند. نماز امّا هر دو سخن او و اینان را در خود جمع کرده، معاشقه کاملی است که میان عاشق و معشوق صورت میپذیرد.
- اهل بصیرت نیز نور قرآن را میبینند، و برآنند که قرائت آن نیز از نوری برخوردار است، که قلب قاری را روش کرده، بلکه خانهای که در آن قرآن خوانده شود را روشن میسازد؛ به این حدیث شریف بنگرید: امیرمؤمنان(ع) فرمودند: "خانهای که در آن قرآن خوانده و خداوند یاد شود، برکتش زیاد میشود و ملائکه در آن حاضر میشوند و شیطانها آن را ترک میگویند، و برای اهل آسمان نورانی میشود همانگونه که ستارگان برای ساکنان زمین نورانی هستند؛ و خانهای که در آن قرآن خوانده نشود و خداوند یاد نگردد، برکتش کم میشود و ملائکه آن را ترک میکنند، و شیطانها در آن حاضر میشوند" [۴۸]؛
- در میان اهل دل، مشهور است که صعود به قلّههای کمال، به وسیله قرآن خواندن میسّر میگردد؛ از اینرو گوئی قرآن نردبانی برای رسیدن به کمالات است:پیامبر اکرم(ص) فرمودند: "قرآن را فرا گیرید، چه قرآن در روز قیامت نزد صاحب خود به صورت جوانی زیبا و خوش رنگ میآید... سپس به کسی که قرآن را فراگرفته گفته میشود: بخوان و بالا رو، زان پس هر یک آیه را که بخواند یک درجه بالا میرود"[۴۹]؛
- در روایاتی که درباره خواصّ سور وارد شده نیز، به فراوانی میخوانیم که قرآن، خواننده خود، حافظ خود، و کسی که بدان عمل کند و آیاتش در قلبش رسوخ کرده با گوشت و پوستش ممزوج شود را، حفظ میفرماید.
- ما روایات مربوط به تمسّک به قرآن را در پایان همین مبحث یاد خواهیم نمود؛ اینجا تنها به چند حدیث توجّه میدهیم:
- "پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هرکس چهار آیه از ابتدای سوره بقره و آیه الکرسی و دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر سوره بقره را بخواند، در جان و مال خود چیزی ناپسند نخواهد دید، و شیطان به او نزدیک نمیشود، و نیز قرآن را فراموش نخواهد کرد"[۵۰]؛
- امام کاظم(ع) در روایتی فرمودند: "... هرگاه از پیشامدی ترسیدی، صد آیه از هر کجای قرآن که خواستی بخوان، سپس سه مرتبه بگو: خدایا بلاء را از من بازگردان"[۵۱].
- امام صادق(ع) فرمودند: "تعجّب ندارد اگر سوره حمد را هفتاد مرتبه بر مردهای بخوانی، آنگاه او زنده شود"[۵۲].
- امام کاظم(ع) فرمودند: "هر کس از شرق و غرب عالَم کناره گیرد و تنها به یک آیه از قرآن بسنده کند، آن آیه او را کافی است اگر این مطلب از سَر یقین به همان یک آیه باشد"[۵۳][۵۴].
- تمامی این روایات و دیگر روایات باب، مقیّد به همین قید یقین است؛ چه استفادهای که انسان از قرآن میبرد، تنها به اندازه همان یقینی است که به آن کتاب آسمانی دارد. سِرّ این مطلب نیز آن است که قرآن نور، شفاء و درمان هر بیماری است، قرآن قدرت، قوّت، هدایت و رحمت است؛ حال هر کس با یقین خود به این قدرت و قوّت و رحمت هدایت دست یابد، از آن نور و درمان بهرهمند میگردد:
- ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[۵۵]؛
- ﴿قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[۵۶]؛
- ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾[۵۷]؛
- ﴿لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ﴾[۵۸]؛
- ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[۵۹]؛
- ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[۶۰][۶۱].
- آری! کسی که به قرآن یقین یافته در این زمینه مرتبه حقُّ الیقین را کسب کند، میتواند از شرق تا غرب زمین را در کمتر از لحظهای طی نموده، با خواندن باء بسمِ الله از تمامی قیود و حصرهای مادّی رهائی یابد.
- شاید آنچه جناب شیخ مفید در کتاب "اختصاص" درباره حضرت ولیّ عصر (ع) و یاران بیهمانند ایشان روایت کرده است -: "آن حضرت سوار ابرها میشود و در دربهای آسمانها و زمینهای هفتگانه بالا میرود"[۶۲]؛ - از همین نمونه باشد.
- آن کس که به عین الیقین دست یابد، میتواند امراض گوناگون و حتّی امراض بدون درمان را علاج کرده، خود را از درّندگان و دشمنان حفظ نماید؛ این مطلب در بسیاری از تجربهها و نیز روایات ما ثبت شده است[۶۳].
- نیز کسی که به پائینترین مرتبه از یقین به قرآن رسیده، یعنی مرتبه علم الیقین را دریافته باشد، میتواند خود، نزدیکان و هرکس از مردم را بخواهد، از شرّ جن و اِنس و بلاها و فتنهها و مشکلات رهائی بخشد.
- پیش از این، برخی از روایات فراوان این مطلب گذشت؛ ما خود نیز این مطلب را آزموده و دیده و شنیدهایم.
- کوتاه سخن آنکه قرآن کریم سفرهای است که بهوسیله آن، سعادت حاصل میشود، همانگونه که کسی که بدان ایمان آورده میتواند در پهنه هستی به اندازه ایمان خود تصرّف نماید.
- چه این بیت نشان از آن دارد، که همّت افراد در رسیدن آنان به این ایمان مؤثّر است، و ایمان آنان در درجه تصرّف ایشان[۶۴].
۲. عمل به قرآن کریم
- از بسیاری از آیات شریف قرآنی، دانسته میشود که این کتاب، کتاب هدایت تشریعی و تکوینی است. از اینرو هم ارائه راه میکند، و هم دستگیری مینماید، تا سالک را به مقصود خود واصل نماید:
- نیز دلالت میفرماید که او صراط مستقیمی است، که کوتاهترین راه برای رسیدن به مقصود را نشان میدهد: ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ﴾[۶۷][۶۸].
- یادآوری و یادآوردنده میباشد: ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ﴾[۶۹]؛
- بصیرت آفرین است و بدان میتوان حق و حقیقت را به مشاهده گرفت: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا﴾[۷۰]؛
- نیز قانون جامعی است که روش زندگی پاک و پاکیزه را آموزش میدهد، از اینرو هرکس در عمل خود با آن همراهی و موافقت نماید، در هر دو جهان به حیات جاوید دست مییابد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[۷۱]؛
- نیز نوری است که متمسّکان به آن، بدان روشنائی یافته راههای هدایت را در زندگی دنیا و آخرت باز مییابند؛ از اینرو زندگی آنان سلامت است و قلبشان سلامتتر، ظاهر آنان سالم است و باطنشان سالمتر، بر این اساس شایسته آنند که خداوند بر آنان سلام فرستد و درودگوید:
- جناب دیلمی در "ارشاد القُلوب"، در ضمن حدیث معراج حکایت میکند که: "برخی از بندگان صالح خداوند، در ذات بلند مرتبه او - جلَّ وعلا! – واله و حیرانند؛ خداوند نیز خطاب به اینان ندا میفرماید که: بهشتیان به نعمتهای بهشت مشغولند و لذّت آنان در همین نعمتها است؛ شما امّا لذّتتان در سخن گفتن با من است، از اینرو خداوند پیاپی به آنان مینگرد و از پی هر نگرش او سعه وجودی بیشتری برای آنان حاصل شده از لذّت و ابتهاج بیشتری بهرهمند میگردند"[۷۶]؛
- کوتاه سخن در این زمینه اینکه، قرآن کریم کتاب اخلاقی است که تابعان خود را به راههای سلامت هدایت کرده از ظلمات خارج و به راه راست-که کوتاهترین راهها به سوی حضرت حق است-، هدایت میفرماید: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۷۷][۷۸].
- در روایات بسیاری از اهل بیت(ع) وارد شده که قرآن کتاب جامعی است که تمامی قوانین عمل انسان را در بر دارد، در این شمار است: "پیامبر اکرم(ص) فرمودند: وقتی فتنهها مانند پارههای شب تاریک شما را در برگرفت، بر شما باد که به قرآن تمسّک کنید... هرکس قرآن را پیشاپیش خود نهاد او را به بهشت رهنمون میشود، و هرکس آن را پشت سر خود نهاد او را به جهنّم میراند"[۷۹].
- خلاصه آنکه این روایات و آیات -که تنها نمونهای از روایات و آیات این مبحث است-، دلالت میفرماید که قرآن کریم نازل شده تا بدان عمل شود، از اینرو اَوامری که خواندن آن را به تأکید گرفته نیز، تنها مقدّمهای برای عمل به آن به حساب میآید؛ چه عامل به قرآن به سعادت دو جهانی دست مییابد، همانگونه که کسی که آن را ترک گفته قرائت و عمل به آن را رها نماید، از بدبختی دو جهانی نصیب خواهد یافت؛ چه در دو دنیا از زندگی سخت و دشوار، و در آخرت از گردنی افتاده رنج خواهد برد:
- ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا﴾[۸۰]؛
- ﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾[۸۱].
٣. درک معانی قرآن، شناخت و آموزش آن
- بدون تردید قرآن برای آن نازل شده که مردم آن را بشناسند، چه قرآن بیان، بلاغ و قانون کاملی است که در عین وضوح و روشنی، از جامعی،ت نیز برخوردار است:
- ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۸۲]؛
- ﴿كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۸۳]؛
- ﴿كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ﴾[۸۴]؛
- ﴿كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾[۸۵]؛
- ﴿هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنْذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾[۸۶].
- حال از آنجا که این کتاب، کتاب دانش و علم است، به معلّم و آموزگار نیازمند است. از اینرو خداوند کسی را که تمامی علم کتاب را بدو بخشیده، به عنوان معلّم قرآن برگزیده ما را امر فرموده که در این زمینه به او رجوع کنیم. او که در مرحله نخست پیامبر اکرم(ص) است و بس، معلّم اوّل و اوّلین معلّم در زمینه آموزش قرآن میباشد[۸۷]:
- در مرحله بعد نیز، عترت پاک ایشان(ع) که در قرآن کریم به عنوان راسخان در علم از ایشان یاد شده، بندگان برگزیده و شهادت دهندگان بر رسالت دانسته شدهاند، معلّم قرآن میباشند. معلّمانی که بر اُمّت واجب است که دانش این کتاب را تنها از آنان بازستانند، و تنها از سرچشمه علم آنان نوشند:
- ﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ﴾[۹۰]؛
- ﴿وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾[۹۱]؛
- ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۹۲][۹۳].
- بر اساس این آیات، بر همگان واجب است که اوّلاً در فهم قرآن، و زان پس در تدبّر آیات آن، به ایشان(ع) رجوع کرده آن را از اهلش فراگیرند؛ آنگاه به رجوع به تفاسیر بپردازند، تا ملکه استنباط و دریافت معانی قرآن را بیابند. تفسیر دریائی است که پایان ندارد، بهگونهای که هرکس هر مرتبه که به آن مراجعه میکند، گوهری جدید مییابد که پیش از آن بدان دسترسی نداشته است؛ چه خود قرآن کریم دریای بیپایان علم الهی است که تا قیامت کهنه و فرسوده نمیشود. این خود یکی از معجزات این کتاب الهی است؛ امام سجّاد(ع) در این زمنیه میفرمایند: "آیات قرآن خزانههائی است، از اینرو شایسته است که هرگاه یکی از این خزانهها گشوده شد، به آنچه در آن است بنگری" [۹۴].
- حال با اطمینان میتوان گفت که تدبّر در قرآن، آموزش آن، شناخت معانیش، تفسیر آن، تتبّع و کنکاش در آن و فرو رفتن در اقیانوس بیپایانش برای درک و دریافت بهتر گوهرهای بینظیر آن، امری است که بر همگان لازم و واجب میباشد؛ حضرت حق خود در این رابطه میفرماید:
- آری! تدبّر در قرآن بدون توجّه به روایات ائمّه اهل بیت(ع) که در حقیقت مفسّر قرآن و نظیر و همسنگ آن میباشند، تنها ظلالتی است که به بدبختی و سقوط در درّههای عمیق گمراهی منجر خواهد شد[۹۷].
- این مطلب، به خوبی درباره کسانی که بدون مراجعه به اهل بیت(ع) سراغ این کتاب آسمانی رفتهاند، مشاهده میشود؛ چه اینان به چنان سخنان واهی و بیبنیانی دچار شدهاند که مادر فرزند مرده بدان میخندد!. نمونه را به سخن اینان درباره انکار معانی آیاتی که درباره فضائل اهل بیت(ع) نازل شده، و یا تأویل آن معانی به گونهای که هیچ عقلی آن را نمیپذیرد، بنگرید، تا خطر مراجعه به قرآن بدون توجّه به سخن مفسّران حقیقی آن را دریابید: ﴿وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾[۹۸].
- این آیات، به خوبی نشان از شأن اهل بیت(ع) در زمینه ادارک قرآن و فهم تفسیر آن دارد. حال با مراجعه به تفاسیری که چون از فرهنگ اهل بیت(ع) استفاده نکردهاند، بوئی از عطر قرآن و کورسوئی از نور قرآن در آنها نیست، میتوان به اشتباهات اینان واقف شد، و خطای آنان در درک معانی قرآن را بازیافت؛ اینان بدون تردید مصداق آیه شریفه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾[۹۹] هستند، هرچند خود نسبت به این مطلب آگاهی نداشته باشند![۱۰۰].
۴. دریافت نور و حقیقت قرآن کریم
- این مرتبه از فوائد تمسّک به قرآن کریم، تنها ویژه کسانی است که از قلبی آگاه برخوردارند، تا قلبشان به واسطه نور قرآن گشادگی یابد، و از بصیرتی ویژه بهرهمند شوند.
- به عبارتی دیگر، این مرتبه تنها مختصّ کسانی است که بعد از عبور از دار مادّی فانی، و طیّ منازل بیشمار سلوک، گام به گام پیش رفته تا بدانجا که به حق واصل شدهاند. اینان حقیقت قرآن را در مییابند، و نور آن را به عیان مشاهده میکنند: ﴿فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾[۱۰۱]
- آری! قلب پاک، قرآن، نور آن و حقیقتش را لمس مینماید.
- شاید این سخن، سِرّ شماری از روایاتی است که بر حضور قرآن در صحنه محشر دلالت مینماید. بنابراین روایات، در آن صحنه قرآن کریم زیباتر، نورانیتر و بلند مرتبهتر از تمامی بندگان صالح خداوند، شهیدان، پیامبران(ع) و حتّی ملائکه مقرّب الهی است. قرآن از همه این طبقات مردم میگذرد تا در زیر عرش در مقابل خداوند به سجده میافتد، در این حال خداوند او را ندا میدهد که: "ای دلیل و سخن من! سرت را بلند کن و بخواه تا عطا شوی، و شفاعت کن تا شفاعتت پذیرفته شود"[۱۰۲].
- قلب پاک در همین دنیا قرآن را در جایگاه بلندش درک میکند، و نور آن را میبیند و بدان نورانی میشود؛ از اینرو اگر در تمامی شرق و غرب عالم تنها شود، پس از اُنس یافتن به قرآن دچار وحشت نمیشود، از دشمنی مردم نمیترسد، و اگر آنان به تمامی در دشمنی او پشت به پشت یکدیگر دهند، باز اندکی اندوه به دل او راه نمییابد: "امام سجّاد(ع) میفرمایند: اگر هرکس که بین مشرق و مغرب زمین است بمیرد، چون قرآن به همراه من باشد دچار وحشت نخواهم شد"[۱۰۳][۱۰۴].
- آری! قرآن نور، دوست، مونس، سلاح و مانعی در میان او و دشمنان خواهد بود: ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا﴾[۱۰۵]
- چه همانگونه که دعا سلاح مؤمن، نیزه و سپر اوست، قرآن نیز از حالتی همینگونه و بلکه بسی فراتر از این برخوردار است؛ از اینرو یار قرآن میتواند از آن در دور ساختن شیاطین جنّی و اِنسی استفاده کرده بر آنان در دو جهاد اکبر و اصغر غلبه نماید[۱۰۶].
تمسّک به عترت
- تمسّک به عترت(ع) نیز، همچون مبحث پیشین از دامنهای بلند برخوردار است. ما امّا در اینجا تنها به شماری از نکات مهمّ این مبحث - که با بحث اخلاقی ما ارتباطی تمام دارد-، اشاره میکنیم.
- از قرآن کریم به خوبی استفاده میشود، که شریعت مطهّر بدون تمسّک به عترت ناقص بوده، مورد رضایت و پذیرش حضرت حق قرار نخواهد گرفت: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۱۰۷][۱۰۸].
- بلکه آشکار میشود که اسلام بدون اهل بیت(ع) چیزی نبوده، عنوان یک دین کامل را نخواهد یافت: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[۱۰۹].
- گذشته از این، از روایات فراوان موجود در کتب شیعه و سنّی نیز استفاده میشود، که اعتقاد به اسلامی که اهل بیت(ع) در آن از جایگاه ویژه خود برخوردار نباشند، تنها گمراهیآور و هلاکتساز بوده، و سرانجام به کفر، نفاق و مرگ جاهلی منجر خواهد شد. پیامبر اکرم(ص) بارها و بارها میفرمودند: "من در میان شما دو چیز پربها را به یادگار میگذارم: کتاب خدا و خاندان خود را، این دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند" [۱۱۰].
- و نیز میفرمودند: "مثال اهل بیت من در میان شما، مثال کشتی نوح است، که هرکس بدان پناه جست نجات یافت، و هرکس از آن باز ماند غرق شد" [۱۱۱].
- و نیز میفرمودند: "هرکس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نمیشناسد، به مرگ جاهلی - عصر پیش از نزول اسلام - از دنیا رفته است"[۱۱۲]: .
- همراهیِ قرآن با عترت و عترت با قرآن، و گردش این دو در مدار یکدیگر، از جمله مباحثی است که آیات و روایات فراوانی، بدون هیچگونه ابهام و اجمالی بر آن دلالت دارند. آری! هرکس این مطلب را در طول تاریخ نپذیرفته، تنها از آن روی بوده که حبّ ریاست، ثروت و یا خودنمائی او را به خود دچار ساخته، اینگونه به خطایش انداخته است. عموم مردم نیز از پیشوایان خود پیروی کرده در این دام شیطان گرفتار شدهاند؛ به این حدیث شریف بنگرید: "پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: حق با علی است و علی با حقّ است، و هرکجا علی باشد حق همانجاست" [۱۱۳][۱۱۴].
مراتب تمسّک به عترت
- تمسّک به عترت نیز همچون تمسّک به قرآن کریم، از مراتبی چند برخوردار است؛ مراتبی که از سویه ضعف به سویه شدّت رو مینهد، و مرتبه کمال آدمی را معیّن میسازد.
مرتبه نخست
- گاه از باب علم الیقین میباشد. میتوان ادّعا کرد که تمامی شیعیان دستکم به این مرتبه رسیدهاند. سخنان، رفتار، مجالس عزاداری، زیارتها و تجلیلی که از اهل بیت(ع) مینمایند، دلیل آشکاری است که نشان دهنده رسیدن آنان به این مرتبه میباشد.
- خدای را بر این نعمت بزرگ سپاس میگوئیم، و از او طلب مینمائیم که ما، پدران و مادرانمان را از دریای مغفرت خود بهرهمند نماید![۱۱۵].
مرتبه دوّم
- این مرتبه، ویژه خواصّ شیعه است. آنان کسانی هستند که به مرتبه عین الیقین رسیدهاند، از اینرو تمسّک به اهل بیت(ع) نه تنها در عقل ایشان که در قلبشان نیز رسوخ کرده است. بالاتر آنکه آنان بدون هیچ شبههای با آن عجین شده گوشت و پوستشان با آن مخلوط شده است. اینان نور ولایت را همچون چراغی که در اُطاق روشن است، میبینند، و بلکه آن نور را از نور جهان افروز خورشید نیز روشنتر مییابند[۱۱۶].
مرتبه سوّم
- اَخصّ خواصّ شیعه اما، کسانی هستند که به مرتبه سوّم از مراتب تمسّک به اهل بیت(ع) دست یافتهاند. اینان از مرتبه کشف و شهود گذشته آنچه برای دیگران در مرحله غیب قرار دارد را، به عیان یافته برای آنان به مرحله شهود رسیده است. خداوند این مرتبه بلند را برای آنان مبارک گرداند؛ و مبارک است خداوندی که آنان را به این مقام بینظیر ارتقاء بخشیده است!.
- اینان هر لحظه در حضور اهل بیت(ع) به سر میبرند، و در غیبت و حضور آنان را در مییابند؛ از اینرو غیب برای آنان حضور است، و حضور شهود. در زیارت جامعه اینگونه به این مرتبه اشاره شده است: "پدرم، مادرم، خودم، خانوادهام و دارائیام فدای شما باد!، یاد شما در میان یادکنندگان است و اسامی شما در میان اسامی و تنهای شما در میان سایر تنها و روحهای شما در میان سایر روحها و جان شما در میان سایر جانها و آثار شما در میان سایر آثار و قبرهای شما در میان سایر قبرها؛ چه شیرین است اسماء شما و چه بلند مرتبه است جانهای شما و چه عظیم است شأن و مرتبه شما و چه بزرگ است ارزش شما" [۱۱۷][۱۱۸]
مراتب دیگر از تمسّک به عترت
- گذشته از این، تمسّک به عترت همچون تمسّک به همسنگ آن قرآن کریم، به اعتبار متعلق و فوائدی که بر آن مترتّب میشود، از مراتب دیگری برخوردار است. در اینجا به شماری از این مراتب اشاره میکنیم:
١. شناخت امام
- امامت در قرآن کریم از جایگاهی ویژه برخوردار است، چه برخی از مراتب آن از نبوّت بلندمرتبهتر و رفیعتر میباشد. این از آن رو است که امامت را مراتبی چند است، که از مراتب نخست آن به طرف مراتب بلند و کامل در حرکت میباشد.
- در قرآن کریم گاه امام بر اولی الأمر إطلاق میشود. اولی الأمر کسی است که رهبری مردم و حکمرانی بر آنان را در اختیار دارد. واضح است که هر جامعهای به حکمرانی و حکمران نیازمند است، همانگونه که جامعه مذهبی که در پرتو دین تشکیل شده نیز، به حکمران نیازمند میباشد.
- به واسطه همین دلیل ضروری تردیدناپذیر است، که شیعیان در طول تاریخ نصب ولی را بر خداوند و پیامبر او واجب دانستهاند، تا نظام اجتماعی از هم گسیخته نشود و جامعه ره به سوی ناکجا آباد نبرد؛
- نیز بر همین اساس است، که شیعیان ادّعا میکنند که پیامبر اکرم(ص) در مواقع بسیاری به تصریح امیرمؤمنان(ع) را به ولایت انتخاب، و حکومت پس از خویش را بر دوش ایشان نهادهاند. نمونه را در روز غدیرخم در مقابل همگان فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»[۱۱۹]. پس از آن بود که آیه شریفه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۱۲۰] نازل شد[۱۲۱].
- شیعه به همین دلیل ادّعا میکند، که خداوند از زبان رسولش(ص) زعامت اهل بیت(ع) را یکان یکان بیان کرده، از حکومت حضرت مجتبی(ع) تا حکومت قائم آل محمّد(ص) را به وضوح نشان داده است؛ و پس از آن نیز در عصر غیبت و زمان کوتاهی دست مردم از امام، فقیه عادل جامع شرائط زعامت را به رهبری مردم گمارده است. در این خصوص روایات بسیاری از ائمه اهل بیت(ع) در دست است؛ نمونه را تنها به همین یک حدیث بنگرید: "اما حوادثی که پیش میآید، در آنها به راویان احادیث ما مراجعه کنید، چه آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا میباشم" [۱۲۲].
- از اینرو وجوب رهبری و ولایت در هر زمان در شمار اُموری است، که ناگزیر بوده به ضرورت عقل و شرع ثابت میباشد.
- شیعه مدّعی است که ولایت در عصر حضور معصومان(ع) ویژه آنان، و در زمان غیبت بر عهده فقیه عادل جامع الشَّرائطی است، که میتواند رهبری جامعه را بر عهده گیرد. این فقیه را در روزگار ما "ولیّفقیه" میخوانند، حال از آنجا که وجود فقهای متعدّدی که در هر روزگار میتوانند ولایت را برعهده گیرند، با انعقاد رهبری برای یکی از آنان موافقت نخواهد داشت، بر عهده آنان است که امر ولایت را بر دوش کسی که بیش از دیگران صلاحیّت این امر را دارد، نهاده او را در این زمینه یاری نمایند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مجلس خبرگان را برای همین مطلب در نظر گرفته، که از سوی یکایک مردم فقیه جامع شرائط را به ولایت برگزیند[۱۲۳].
- این مطلب را ما به تفصیل در "دروس ولایت فقیه" خویش ذکر کردهایم، و طالبان میتوانند با مراجعه به آن، تفصیل این مطلب را دریابند[۱۲۴].
- همین امامت، در قرآن کریم گاه به معنای زعامت و ولایت در فتوی نیز به کار رفته است. منظور از این نوع از ولایت، رهبری در احکام شرعی است، که در شیعه امامیّه با عنوان مرجعیّت تقلید نامبردار شده است. به این آیه شریفه بنگرید: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۱۲۵].
- این آیه شریفه، هرچند درباره دروغهائی که منافقان برای تضعیف صفوف مسلمین در جنگ به هم میبافتند، نازل شده است، امّا به هیچ وجه تنها مختص آن سخنان نیست؛ بلکه در آن معنای رجوع به متخصّص در همه امور غیر معلوم، نهفته است؛ بلکه رجوع به آگاهان در امور مشتبه و مشکوک نیز از آن استفاده میشود. از اینرو، به وضوح دلالت مینماید که باید در مرتبه نخست، به پیامبر اکرم(ص) و جانشیان خاصّ ایشان مراجعه کرد، و زان پس به کسانی که میتوانند احکام را استنباط کرده موارد غیر مشخّص را مشخّص سازند، مراجعه نمود؛ امّا مراجعه در این موارد به غیر آنان گمراهی و هلاکت به همراه خواهد داشت[۱۲۶].
- این حکم، از نظر عقل نیز ضروری شمرده میشود.
- از اینرو، آیه شریفه فقط ارشاد به همین حکم شرعی بوده به آن راهنمایی میکند؛ چه عقل به خودی خود دلالت مینماید که انسان نا آگاه میباید به آگاهان رجوع کرده در تمامی امور خود را از جهل رهائی بخشد، بر این اساس در میان فقیهان مشهور شده که در امر تقلید، تقلیدی در میان نیست، یعنی نمیتوان به فتوای مجتهد، تقلید را واجب دانست، بلکه به حکم عقل است که تقلید در فروع فقهی واجب میباشد. نیز تقلید تنها ویژه امور تعبّدی است و در امور عقلی - که عقل انسان میتواند در آن به کنکاش بپردازد- نمیتوان از کسی تقلید کرد.
- همین اصطلاح امامت، گاه در قرآن کریم به معنای قضاوت و قاضی بودن به کار رفته است، در این شمار است آیه شریفه: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۱۲۷].
- این مطلب نیز به واسطه ضرورت عقل ثابت میشود، چرا که جامعه بدون وجود قوّه قضاء انتظام و پایداری نخواهد یافت.
- در این زمینه، بدون تردید مجتهد جامع شرائط میباید به امر قضاوت اقدام نماید، و بعد از پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدی(ع)، اوست که قدر متیقّن در امر قضاء را دارا میباشد اینان دانشمندانی هستند که در ضمن شناخت احکام الهی، از تقوای لازم برای اجرای حق نیز برخوردار میباشند. قرآن کریم هر سه مرتبه حکومت، قانونگذاری، و قضاوت را برای پیامبران(ع) ثابت میداند: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾[۱۲۸][۱۲۹].
- این امر نیز به وسیله عقل ثابت میشود، چه هر پیامبری پس از آنکه به نبوّت مبعوث شد و به اصلاح مردمان پرداخت، نیازمند به جامعهای صالح است که مؤمنان در آن به رشد و کمال لازم دست یابند؛ جامعه نیز بدون تردید به حاکم قانونگذار و قاضی نیازمند میباشد.
- حضرت سیِّدالشُّهداء(ع) در این زمینه میفرمایند: "جریان امور و احکام به دست عالمان خداشناس است، که اَمینان بر حلال و حرام او میباشند" [۱۳۰].
- گاه نیز امامت در این کتاب آسمانی، به معنای امامت تکوینی و واسطه بودن در رسانیدن فیض او - جلَّ وعلا! - به بندگانش به کار امر رفته است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۱۳۱].
- اگر "امر" را در این آیه به معنای وجود دانستیم – همانگونه که در این آیه شریفه: ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾[۱۳۲] اینگونه است-، تفسیر فوق واضحتر میشود
- این آیه نیز بر همین معنا دلالت دارد: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۳۳][۱۳۴].
- چه حضرت ابراهیم(ع) خود پیامبر بود و از امامت تشریعی به معنای حکمرانی و قضاوت نیز برخوردار؛ از اینرو به ناگزیر میباید منصب امامت او را همان امامت تکوینی دانست. حال چون این مرتبه تنها به آن حضرت اعطا شده بود، باید ایشان را واجد مرتبه هدایت تکوینی دانست، که مؤمنان در عصر ایشان به واسطه وجود آن پیامبر عظیمالشّأن به مراتب خود واصل میشدند.
- بلکه میتوان از آیه شریفه ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۱۳۵] دریافت، که ابراهیم(ع) علاوه بر آنکه امامت تکوینی را نسبت به مردمان به دست آورد، آن را نسبت به تمامی اجزاء و ذرّات وجود نیز به دست آورده بود؛ البتّه این مقام را تا زمانی داشت که در حیات ظاهری بوده در میان آنان به سر میبرد.
- بدین ترتیب در مییابیم که آن حضرت از مقامات ولایت تکوینی و تشریعی هردو برخوردار بود، اما گویا حیطه این ولایت از وسعت چندانی برخوردار نبوده است. این در حالی است که آیه نامبردار به "آیه شهادت"، نشان میدهد که همه این مقامات در بالاترین حدّ خویش برای پیامبر اکرم(ص) و خاندان مطهّر ایشان(ع) ثابت بوده تمامی ذرّات وجود از ابتدای آفرینش جهان تا آخرین لحظه آن را در بر میگیرد: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا﴾[۱۳۶][۱۳۷].
- عقل انسان و نصوص حدیثی نیز دلالت مینمایند، که اینان واسطههای فیض الهی بوده تمامی پهنه هستی به واسطه اینان هدایت میپذیرد. در زیارت جامعه میخوانیم: "به واسطه شما خداوند آغاز کرد و به واسطه شما به پایان برد، و به واسطه شما باران را نازل مینماید، و به واسطه شما آسمان را از آنکه بدون اجازه او بر زمین افتد باز میدارد، و به واسطه شما غم را برطرف و ضرر را مرتفع میسازد" [۱۳۸].
- در دعای عدیله نیز آمده است: "به برکت اوست که دیگران رزق میگیرند، و به واسطه وجود او زمین و آسمان ثابت و پایدار شده است" [۱۳۹].
- از اینرو، همانگونه که آنها در تشریع وسائط حکم الهی هستند، در تکوین نیز وسائط فیض او میباشند. این مطلب از اسرار شیعه بوده دیگران را از آن نصیبی نیست.
- این مطلب و مطالبی اینگونه، باعث شده که در پهنه تاریخ، شیعیان را "غالی/ غُلُو کننده" بخوانند، و بالاتر از آن به شرک متّهمشان سازند؛ با اینکه اینگونه امور از مسلّمات قرآن و عقل بوده هیچ شرکی و غُلوّی در پی نخواهد داشت. آری! جهل دیگران نسبت به این اسرار، باعث شده تا اینان متّهم شوند و در نتیجه، شیعیان بزرگوار آنچنان در رنج افتند که صفحات تاریخ به وضوح بر آن شهادت میدهد![۱۴۰].
۲. محبّت به عترت
- این مرتبه، با قلوب شیعیان در آمیخته است، تا آنجا که حتّی عوام آنان - که امام را تنها از راه شنیدهها میشناسند، یعنی تنها از نوعی علم مختصر حاصل از تقلید از پدران و آشنایان برخوردارند - نیز، محبّت امام را در دل داشته و دارند. حفظ تشیع تا روزگار ما ناشی از همین احساسات و عواطفی بوده که دشمنان به سختی از آن در هراسند، همانگونه که جانبازی و مالبازی شیعیان در راه امامان خود، بزرگترین عامل وحشت آنان بوده است[۱۴۱].
- این احساسات، شدیداً قوی و محکم بوده هر چند ناشی از تقلید باشد، امّا هرگز فتور و سستیای در آن راه نیافته است. دلیل این مطلب نیز آن است که تشیّع همواره بعد از جریان سقیفه تا امروز باقی مانده، و هر روز راه شکوهمند توسعه خود را بیش از پیش ادامه داده است.
- این محبّت برای محبّان بسیار پرثمر بوده آنان را از آتش دوزخ رهائی میبخشد؛ چه اینان هرچند وارد جهنّم شوند، اما اگر لیاقت شفاعت را بیابند به واسطه آن از آن مظهر غضب الهی خارج میشوند. این در شمار فوائد اُخروی محبّت به ائمّه هدی(ع) است.
- در دنیا امّا، بازداشتن انسان از بسیاری از امور هلاکت آفرین، و هدایت او به راههای نجات، در شمار مهمترین این فوائد قرار دارد؛ و در نتیجه میتوان گفت که محبّت به عترت طاهر پیامبر اکرم(ص)، فخری است که هیچ افتخار دیگری همسان و هماورد آن نیست.
- قرآن کریم تا از این مطلب پرده بردارد و تأکید خود بر این محبّت را بیشتر نشان دهد، نخست آن را اجر و مزد رسالت دانسته است. این نگرش قرآنی به خوبی ارزش محبّت را نشان میدهد، چه رسالت برترین هدیّه الهی است که از همه دنیا و آنچه در آن است، ارزشمندتر و پربهاتر است؛ از اینرو آنچه مزد آن خواهد بود نیز از تمامی دنیا و آنچه در آن است، پربهاتر خواهد بود. حضرت حق خود به صراحت میفرماید: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۱۴۲][۱۴۳].
- در آیه دیگری نیز به ما یادآوری میکند، که منفعت این محبّتی که اَجر رسالت است، در حقیقت به خود محبّان، و نه به پیامبر، باز میگردد. شاید یکی از منافع آن برای امّت اسلامی، همین مطلبی است که در این سطور بدان اشاره کردیم، و بقاء تشیّع تا این روزگار را وابسته به آن علاقه و محبّت دانستیم. به این آیه بنگرید: ﴿قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾[۱۴۴][۱۴۵].
٣. متابعت از اهل بیت(ع)
- محبّت، گاه از عقل و مبانی عقلانی نشأت میگیرد. محبّتی که عالم و علمآموز نسبت به دانش در خود مییابند، از همین نمونه است، و از همین رو است که این هر دو عمری را در کار آن میکنند تا هم بیاموزندش و هم آن را به دیگران بیاموزند: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۱۴۶].
- گاه نیز از قلب بر میخیزد. محبّتی که مادر نسبت به فرزند خود در دل مییابد، محبّتی قلبی است. در این زمینه نیز آثار بسیاری از پی آن محبّت بر میخیزد، که به وضوح در رفتارهای مادر با فرزند به چشم میآید: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾[۱۴۷][۱۴۸].
- گاه نیز از احساس و عواطف پدید میآید. در این مورد معمولاً آثار عقلی و قلبی چندانی بر آن پدید نمیآید، هرچند محبوب بر قلب محب حکمفرما میگردد.
- سِرّ آنکه برخی از متابعان اهل بیت(ع) در عین محبّت ایشان، دست به گناه آلوده میکنند نیز در همین نکته است، که آنان بر اساس عواطف و احساسات خود به محبّت اهل بیت(ع) گرویدهاند. از اینرو هرچند حبّ مولی بر قلب آنان نشسته است، اما نمیتواند مانع از گناهکاری برخی از آنان شود.
- اینگونه از حب نیز بسیار نافع بوده از ثمرات بسیاری برخوردار است.
- امّا آنچه که در زمینه محبت اهل بیت(ع) شایسته است، آن است که آدمی هر سه نوع این محبتها را جمع کرده خود را به آن زینت بخشد.
- در این مورد، در همین صفحات توضیح بیشتری خواهیم داشت[۱۴۹].
۴. تسلیم بودن در مقابل اهل بیت(ع)
- این مرتبه، سخت بزرگ و بلند مرتبه است، و در شمار برترین نعمتهائی است که خداوند تنها به اَخصّ خواص از بندگان ویژه خود هدیه میفرماید. این رتبه همچون مروارید سیاه، کمیاب و بلکه نایاب است؛ با این حال اقدام برای اتّصاف به آن، در شمار واجبترین اموری است که بر گردن انسان مؤمن نهاده شده است. حضرت حق خود در اشاره به این مرتبه میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۱۵۰][۱۵۱].
- در این آیه، به وضوح میبینیم که خداوند قسم یاد فرموده که آنان که به مقام تسلیم نرسیدهاند، از ایمان بهرهای نخواهند داشت. آری! تحصیل این مرتبه سخت دشوار است، و با این حال مؤمنان به تأکید بر تحصیل آن ترغیب شدهاند.
- علامه مجلسی تنها در یک باب از کتاب شریف "بحارالأنوار"، بیش از یکصد روایت نقل نموده، که مضمون کلّی آنها آن است که ولایت اهل بیت امری سخت بزرگ و دشوار است، که تنها پیامبران مرسل، فرشتگان مقرّب و مؤمنان امتحان دیده میتوانند آن را تحمّل نمایند؛ بلکه برخی از روایات اینان را نیز از تحمّل آن بار ناتوان دیده است![۱۵۲]
- استاد ما علامه طباطبائی در حاشیه این اخبار، فرمودهاند که مراد از آنکه حتّی انبیاء مرسل الهی نیز نمیتوانند ولایت اینان را درک نمایند، آن است که حقیقت دین - یعنی توحید کاملی که سرچشمه ولایت میباشد- در مراتب کامل آن، تنها و تنها درخور ائمّه هدی بوده، آن پیامبران بزرگوار نیز به این مراتب نائل نشدهاند. برخی از اخبار، به نکاتی سترگتر از این نیز اشاره داشته است"[۱۵۳].
- مراد از این "مرتبه کامل که تنها ویژه آنان است" را، به تفصیل بیشتر در روایت سی و ششم از همین باب میتوان یافت.
- در برخی دیگر از این روایات، وارد شده که علامت ایمان، تسلیم بودن در مقابل امر آنان است؛ و آن کس که به مقام تسلیم نرسیده باشد، مؤمن نیست[۱۵۴][۱۵۵].
- در برخی دیگر از همین روایات نیز، آمده که آنان که به مقام تسلیم رسیدهاند، در مقام نجباء فرود آمدهاند[۱۵۶]. به این دو روایت شریف بنگرید:
- "سفیان بن سمط گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت شوم! کسی از سوی شما نزد ما میآید و سخنان بزرگی درباره امامت شما به ما میگوید، بهگونهای که سینه ما آن را تحمل نکرده ما او را تکذیب میکنیم. آن حضرت فرمودند: آیا از جانب من با شما سخن نمیگوید؟ گفتم: بله!، فرمودند: آیا میگوید شب روز، و روز شب است؟، گفتم: نه! آن حضرت فرمودند: در این صورت آن صحبت را به خود ما بازگردانید، چه اگر آن را تکذیب کنید در حقیقت ما را تکذیب کردهاید"[۱۵۷].
- امام باقر(ع) به یکی از یاران خود میفرمایند: ای کامل! آیا معنی آیه شریفه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾[۱۵۸] را میدانی؟ گفتم: فدایت شوم! یعنی: رستگار شدند و به هدف رسیدند و به بهشت داخل شدند. آن حضرت فرمودند: آنان که تسلیمند رستگار شدند، کسانی که در مقام تسلیمند همان نجباء میباشند"[۱۵۹][۱۶۰].
۵. توسّل به اهل بیت(ع)
- خداوند در قرآن کریم به وضوح به توسُّل به اهل بیت(ع) امر فرموده، تا متوسّلان به سعادت دو جهانی دست یابند:
- در روایتی، پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: "ما وسیله به سوی خداوند هستیم" [۱۶۳].
- و در روایتی دیگر، امام صادق(ع) اینگونه فرمودهاند: "به خدا قسم ما اسماء نیکوی الهی هستیم"[۱۶۴].
- روایات بسیاری نیز به این مطلب اشاره میکند، که دعا بدون توسّل به اهل بیت(ع) به درگاه الهی پذیرفته نخواهد شد. در اینجا به چند نمونه از این روایات توجه میدهیم:
- امام صادق(ع) فرمودند: "دعا همچنان از بارگاه الهی پوشیده میماند، تا آنگاه که بر محمد و آل محمد صلوات فرستاده شود"[۱۶۵].
- پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: "مرا همچون ظرف آب سواران قرار ندهید، چه سواران ظرف آب خود را پر میکنند و هرگاه که خواستند از آن میآشامند؛ بلکه مرا در اوّل و آخر و وسط دعای خود یاد کنید"[۱۶۶][۱۶۷].
- عقل نیز بر این مطلب گواهی میدهد، که ائمه اهل بیت(ع) واسطههای فیض خداوند هستند، و هیچ فیضی از جانب او نیست مگر آنکه به واسطه آنها، به سوی آنها، و از جانب آنها جریان مییابد.
- توسّل واجب به ائمّه هدی، از مراتبی چند برخوردار است، که شدّت و ضعف آن را نشان میدهد. پر واضح است که آثاری که بر این توسّل پدید میآید، به نسبت به همین شدّت و ضعف تغییر مییابد.
- این مراتب، خود به واسطه قوّت و یا ضعف ایمان انسان نسبت به آنان تعریف میشود؛ از اینرو هرکس همچون عموم مردم از ایمان ضعیفی نسبت به آنان برخوردار باشد، گاه دعایش تأثیر لازم را خواهد بخشید، و گاه نخواهد بخشید، چه ایمان او به حدّی نیست که بتواند علیّت کامل داشته آثار خود را به صورت قهری ظاهر نماید.
- امّا کسانی که در شمار خواص بوده از مراتب بالای ایمان برخوردار باشند، توسّلشان نیز همچون دعایشان بوده همیشه مورد قبول واقع خواهد شد، چه خداوند او را هدایت میفرماید تا در اوقات لازم، به گونه صحیح و با حالتی مطلوب، به دعا و توسّل بپردازد. اینان به مرتبهای میرسند که خواستشان تابع خواست حضرت حق خواهد بود، از اینرو ارادهشان با اراده او مطابقت خواهد نمود: ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ﴾[۱۶۸].
- در این میان، کسانی که در شمار اخصّ خواص قرار گیرند، به منبع و خزانه ولایت اتّصال مییابند، و همچون نوری که از خورشید جدا میشود امّا در عین حال به آن متّصل است، هر لحظه به ولایت اهل بیت(ع) اتّصال میجویند؛ از اینرو قطرهای از دریای بیپایان قدرت اهل بیت و علم و اراده آنان را به دست میآورد[۱۶۹].
- قدرت نمائی آصف بن برخیا - که تخت بلقیس را در لحظهای از یمن به شام آورد-، در همین شمار بود، چه او به ذرّهای از علم اینان دست پیدا کرده بود. در این زمینه روایاتی چند به دست است، که جناب شیخ کلینی با برخی از آنها در کتاب شریف "کافی" نقل نموده. در اینجا به یکی از این روایات اشاره میکنیم. در این روایت امام صادق(ع) به یکی از یاران خود- سُدَیر نام- میفرمایند: "ای سُدیر! آیا قرآن خواندهای؟ گفتم: بله! فرمودند: آیا این آیه را دیدهای که میفرماید: ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[۱۷۰]؟ گفتم: فدایت شوم! دیدهام و خواندهام. فرموند: آیا آن مرد را شناختهای و آیا میدانی چه اندازه از علم کتاب نزد او بود؟ گفتم: شما مرا خبر دهید، فرمودند: به اندازه قطرهای از دریای بزرگ، این اندازه چه قدر از علم کتاب است؟ گفتم: فدایت شوم! اندازه بسیار کمی است، فرمودند: ای سدیر! همین اندازه چقدر بسیار است اگر خداوند آن را به علمی که من از آن به تو خبر میدهم نسبت داده باشد. ای سُدیر! آیا در قرآن این آیه را هم خواندهای: ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۱۷۱]؟ گفتم: فدایت شوم! آری خواندهام، فرمودند: آیا آن کس که تمامی علم کتاب را دارد فهیمتر است، یا کسی که تنها بخش کوچکی از آن علم را دارد؟ گفتم: آن کس که تمامی علم کتاب را دارد. سُدیر گوید: آن حضرت با دست به سینه مبارک خود اشاره کردند و فرمودند: به خدا قسم تمامی علم کتاب نزد ماست، به خدا قسم تمامی علم کتاب نزد ماست"[۱۷۲][۱۷۳].
- آری! کسی که به این منبع ولایت به گونه شهودی اتّصال یابد و بدان ایمان حقّ الیقینی پیدا کند، بیش از یک ذرّه از آن به دست خواهد آورد، همانگونه که ذرّهای از آن نصیب آصف شده بود؛ از اینرو میتواند باز همچون آصف به تصرّف در عالم مادّی بپردازد، و در سراسر آن به خواست خود تغییر پدید آورد. شاید سرّ آنکه یاران حضرت ولیّ عصر (ع) از عددی اندک -۳۱۳ نفر- برخوردارند، امّا با این وجود بر پهنه گیتی مسلّط میشوند نیز در همین نکته باشد، که آنان نیز چون آصف از قدرت تصرّف برخوردار بوده سلطنتی همچون سلطنت سلیمان و آصف فرادست آن حضرت(ع) و یاران کرامندشان خواهد آمد.
- آنان دست در دامن ولایت میزنند، و تنها در طول یک روز بر تمامی کره زمین حکومت مییابند.
- این توسّل هرچند بسیار کمیاب است، امّا از مباحث بسیاری برخوردار میباشد؛ بهگونهای که اگر مباحث مربوط به آن جمعآوری و تدوین شود، خود کتابی بزرگ خواهد بود[۱۷۴].
منابع
پانویس
- ↑ «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَ الْحَوْضَ»؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۳۲.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۷۵-۳۷۶.
- ↑ «بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمیتوانند آورد» سوره اسراء، آیه ۸۸.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۷۶.
- ↑ «بیگمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون میگردد» سوره اسراء، آیه ۹.
- ↑ «و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد» سوره فصلت، آیه ۴۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۷۷.
- ↑ «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است * خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راههای بیگزند، راهنمایی میکند و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون میآورد و آنها را به راهی راست رهنمون میگردد» سوره مائده، آیه ۱۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۷۹.
- ↑ «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۷۹.
- ↑ «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمیداند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست میداند و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر که او آن را میداند و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
- ↑ الحمد لله و سبحانک اللهم صل علی محمد و آله مظاهر جمالک و جلالک و خزائن أسرار کتابک الذی تجلی فیه الأحدیه بجمیع أسمائک حتی تو المستأثر منها الذی لایعلمه غیرک و اللعن علی ظالمیهم؛ وصیّتنامه سیاسی الهی امام خمینی، ص۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۰.
- ↑ «و کافران میگویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۱.
- ↑ «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.
- ↑ «خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راههای بیگزند، راهنمایی میکند» سوره مائده، آیه ۱۶.
- ↑ «و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون میآورد و آنها را به راهی راست رهنمون میگردد» سوره مائده، آیه ۱۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۲.
- ↑ «به یقین بازگشت به سوی پروردگار توست» سوره علق، آیه ۸.
- ↑ «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۳.
- ↑ «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.
- ↑ «خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راههای بیگزند، راهنمایی میکند» سوره مائده، آیه ۱۶.
- ↑ «و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون میآورد و آنها را به راهی راست رهنمون میگردد» سوره مائده، آیه ۱۶.
- ↑ «که خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ «الف لام میم این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱-۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۴.
- ↑ «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
- ↑ «به راستی این همان "حقیقت بیگمان" است» سوره واقعه، آیه ۹۵.
- ↑ «و اینکه این حقیقت بیگمان است» سوره حاقه، آیه ۵۱.
- ↑ «و چون نزد آن آمد، بانگی برآمد که خجسته باد آن کس که در (کنار این) آتش و آنکه پیرامون آن است و پاکا خداوندی که پروردگار جهانیان است» سوره نمل، آیه ۸.
- ↑ «آن کس که در (کنار این) آتش» سوره نمل، آیه ۸.
- ↑ «و آنکه پیرامون آن است» سوره نمل، آیه ۸.
- ↑ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ * آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۵.
- ↑ «زیادهخواهی شما را سرگرم داشت تا با گورها دیدار کردید هرگز! به زودی خواهید دانست دگر باره هرگز! به زودی خواهید دانست هرگز! اگر به "دانش بیگمان" بدانید به راستی دوزخ را خواهید دید سپس آن را به "دیدار بیگمان" خواهید دید آنگاه در آن روز از نعمت (ناسپاسی شده) بازخواست خواهید شد» سوره تکاثر، آیه ۱-۸.
- ↑ «آنگاه در آن روز از نعمت (ناسپاسی شده) بازخواست خواهید شد» سوره تکاثر، آیه ۸.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۶.
- ↑ «اکنون آنچه میسّر است از قرآن بخوانید! او معلوم داشت که برخی از شما بیمار خواهند بود و برخی دیگر در زمین، گام میزنند و (روزی خود را) از بخشش خداوند میجویند و گروهی دیگر در راه خداوند جنگ میکنند بنابراین آنچه میسّر است از آن (قرآن) بخوانید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
- ↑ «ای جامه بر خویش پیچیده شب را- جز اندکی- بپای خیز نیمی از آن را یا اندکی از آن (نیمه) را کم کن! یا (اندکی) بر آن بیفزای و قرآن را آرام و روشن بخوان ما سخنی سنگین را به زودی بر تو فرو میفرستیم» سوره مزمل، آیه ۱-۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۷.
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) الْبَيْتُ الَّذِي يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَ يُذْكَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَكْثُرُ بَرَكَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّيَاطِينُ وَ يُضِيءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا تُضِيءُ الْكَوَاكِبُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ إِنَّ الْبَيْتَ الَّذِي لَا يُقْرَأُ فِيهِ الْقُرْآنُ وَ لَا يُذْكَرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَقِلُّ بَرَكَتُهُ وَ تَهْجُرُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّيَاطِينُ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۱۰.
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ صَاحِبَهُ فِي صُورَةِ شَابٍّ جَمِيلٍ شَاحِبِ اللَّوْنِ ... ثُمَّ يُقَالُ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَهْ فَكُلَّمَا قَرَأَ آيَةً صَعِدَ دَرَجَةً»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۰۳.
- ↑ «عَنِ الْإِمَامِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَنْ قَرَأَ أَرْبَعَ آيَاتٍ مِنْ أَوَّلِ الْبَقَرَةِ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ وَ آيَتَيْنِ بَعْدَهَا وَ ثَلَاثَ آيَاتٍ مِنْ آخِرِهَا لَمْ يَرَ فِي نَفْسِهِ وَ مَالِهِ شَيْئاً يَكْرَهُهُ وَ لَا يَقْرَبُهُ شَيْطَانٌ وَ لَا يَنْسَى الْقُرْآنَ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۲۱.
- ↑ «عَنِ الْإِمَامِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ(ع) فِي رِوایَةٍ ... إِذَا خِفْتَ أَمْراً فَاقْرَأْ مِائَةَ آيَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنْ حَيْثُ شِئْتَ ثُمَّ قُلِ- اللَّهُمَّ اكْشِفْ عَنِّي الْبَلَاءَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۲۱.
- ↑ «وَ عَنِ الْإِمَامِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: لَوْ قُرِئَتِ الْحَمْدُ عَلَى مَيِّتٍ سَبْعِينَ مَرَّةً ثُمَّ رُدَّتْ فِيهِ الرُّوحُ مَا كَانَ ذَلِكَ عَجَباً»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۲۳.
- ↑ «عَنِ الْإِمَامِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: مَنِ اسْتَكْفَى بِآيَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مِنَ الشَّرْقِ إِلَى الْغَرْبِ كُفِيَ إِذَا كَانَ بِيَقِينٍ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۲۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۸۹.
- ↑ «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.
- ↑ «برای شما پندی از سوی پروردگارتان و شفایی برای دلها و رهنمود و بخشایشی برای مؤمنان آمده است» سوره یونس، آیه ۵۷.
- ↑ «و از قرآن آنچه برای مؤمنان شفا و بخشایش است فرو میفرستیم» سوره اسراء، آیه ۸۲.
- ↑ «بیگمان کتابی برای شما فرستادهایم که یادکرد شما در آن است» سوره انبیاء، آیه ۱۰.
- ↑ «و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است» سوره نحل، آیه ۸۹.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۰-۳۹۱.
- ↑ «إِنَّهُ سَيَرْكَبُ السَّحَابَ وَ يَرْقَى فِي الْأَسْبَابِ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ»؛ بحارالأنوار، ج۵۲، ص۳۲۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۲.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «الف لام میم این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۱-۲.
- ↑ «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راهها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند» سوره انعام، آیه ۱۵۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۳.
- ↑ «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کردهایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷.
- ↑ «بیگمان بینشهایی از (سوی) پروردگارتان به شما رسیده است پس هر کس بینا شد به سود خود اوست و آنکه کور (دل) گشت به زیان وی است» سوره انعام، آیه ۱۰۴.
- ↑ «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی میبخشد پاسخ دهید» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ «و چون مؤمنان به آیات ما، نزد تو آیند بگو: درود بر شما!» سوره انعام، آیه ۵۴.
- ↑ «اوست آنکه بر شما درود میفرستد -و فرشتگانش (نیز)-» سوره احزاب، آیه ۴۳.
- ↑ «"درود" سخنی است (که) از (سوی) پروردگاری بخشاینده (میشنوند)» سوره یس، آیه ۵۸.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۳.
- ↑ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۲۱.
- ↑ «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است * خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راههای بیگزند، راهنمایی میکند و آنان را به اراده خویش از تیرگی ها به سوی روشنایی بیرون میآورد و آنها را به راهی راست رهنمون میگردد» سوره مائده، آیه ۱۵-۱۶.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۴.
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ ... مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۵۹۹.
- ↑ «و هر که از یادکرد من روی برتابد بیگمان او را زیستنی تنگ خواهد بود» سوره طه، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) میگزد؛ میگوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش میگرفتم! ای وای! کاش فلانی را به دوستی نمیگرفتم! به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا مینهد و پیامبر میگوید: پروردگارا! امّت من این قرآن را کنار نهادند» سوره فرقان، آیه ۲۷-۳۰.
- ↑ «این (قرآن) بازگفتی آشکار برای مردم و رهنمون و پندی برای پرهیزگاران است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۸.
- ↑ «خداوند این چنین آیات خود را برای شما روشن میدارد باشد که شما خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۲۴۲.
- ↑ «اینگونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن میگوید باشد که شما بیندیشید...» سوره بقره، آیه ۲۱۹.
- ↑ «بدینگونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میگوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ «این پیام رسانی برای مردم است تا بدان هشدار داده شوند و تا بدانند که او خدایی یگانه است و تا خردمندان در یاد گیرند» سوره ابراهیم، آیه ۵۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۶.
- ↑ «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ «و ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی و تا رهنمود و بخشایشی باشد برای گروهی که ایمان دارند» سوره نحل، آیه ۶۴.
- ↑ «تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
- ↑ «و آنچه از کتاب (آسمانی قرآن) به تو وحی کردیم راستین است و چیزی را که پیش از آن بوده است راست میشمارد، بیگمان خداوند به بندگان خویش، آگاهی بیناست سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیدهایم به میراث دادیم» سوره فاطر، آیه ۳۱-۳۲.
- ↑ «و کافران میگویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۷.
- ↑ «عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع): آيَاتُ الْقُرْآنِ خَزَائِنُ فَكُلَّمَا فَتَحْتَ خِزَانَةً يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِيهَا»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۰۹.
- ↑ «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کردهایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷.
- ↑ «آیا در قرآن نیک نمیاندیشند یا بر دلها، کلون زدهاند؟» سوره محمد، آیه ۲۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۸.
- ↑ «و آنچه از کتاب (آسمانی قرآن) به تو وحی کردیم راستین است و چیزی را که پیش از آن بوده است راست میشمارد، بیگمان خداوند به بندگان خویش، آگاهی بیناست سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیدهایم به میراث دادیم و برخی از آنان، ستمکاره با خویشند و برخی میانهرو و برخی با اذن خداوند در کارهای نیک پیشتازند؛ این همان بخشش بزرگ است» سوره فاطر، آیه ۳۱-۳۲.
- ↑ «خداوند و لعنتکنندگان، کسانی را لعنت میکنند که برهانها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان میدارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۳۹۹-۴۰۰.
- ↑ «در نوشتهای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۸-۷۸.
- ↑ «يَا حُجَّتِي وَ كَلَامِيَ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَ سَلْ تُعْطَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۵۹۷.
- ↑ «عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) لَوْ مَاتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ الْقُرْآنُ مَعِي»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۰۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۰.
- ↑ «و چون قرآن بخوانی میان تو و آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند پردهای فراپوشیده مینهیم» سوره اسراء، آیه ۴۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۱.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۱.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۳۲.
- ↑ «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۱۹.
- ↑ «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ فَقَدْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۸۹.
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌ مَعَ الْحَقِ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ»؛ بحارالأنوار، ج۱۰، ص۴۳۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۲-۴۰۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۴.
- ↑ «بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي ذِكْرُكُمْ فِي الذَّاكِرِينَ وَ أَسْمَاؤُكُمْ فِي الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَكُمْ وَ أَكْرَمَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَعْظَمَ شَأْنَكُمْ وَ أَجَلَّ خَطَرَكُمْ»؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۴.
- ↑ "هرکس من مولای اویم این علی مولای اوست"؛ بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۰۸.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۵.
- ↑ «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»؛ الإحتجاج، ص۴۷۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۶.
- ↑ این دروس به وسیله این قلم تقریر شده، و سالیانی پیش از این تحت عنوان "فقه الولایة و الحکومة الإسلامیة" به چاپ رسیده است. در همان ایام، تحریری فارسی از مباحث غیرفقهی آن نیز نگاشتهام، که هنوز به طبع نرسیده است. شاید پس از این، خداوند این بنده ضعیف را به ارائه عمومی آن نیز موفّق فرماید؛ و هو الموفق و المعین!
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۷.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۸.
- ↑ «مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ»؛ بحارالأنوار، ج۹۷، ص۸۰.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۰۹.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۰.
- ↑ «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ»؛ بحارالأنوار، ج۱۰۲، ص۱۳۲.
- ↑ «بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»؛ مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۱.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۲.
- ↑ «بگو هر پاداشی از شما خواسته باشم از آن خودتان باد!» سوره سبأ، آیه ۴۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۳.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آوردهاند سپس تردید نورزیدهاند و با داراییها و جانهایشان در راه خداوند جهاد کردهاند، آنانند که راستگویند» سوره حجرات، آیه ۱۴-۱۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۴.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۴.
- ↑ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۸۴.
- ↑ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۹۲.
- ↑ بحارالأنوار، ج۲، ص۲۰۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۲، ص۲۰۰.
- ↑ «عَنْ سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَأْتِينَا مِنْ قِبَلِكَ فَيُخْبِرُنَا عَنْكَ بِالْعَظِيمِ مِنَ الْأَمْرِ فَيَضِيقُ بِذَلِكَ صُدُورُنَا حَتَّى نُكَذِّبَهُ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَ لَيْسَ عَنِّي يُحَدِّثُكُمْ قَالَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَيَقُولُ لِلَّيْلِ إِنَّهُ نَهَارٌ وَ لِلنَّهَارِ إِنَّهُ لَيْلٌ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ لَا قَالَ فَقَالَ رُدَّهُ إِلَيْنَا فَإِنَّكَ إِنْ كَذَّبْتَ فَإِنَّمَا تُكَذِّبُنَا»؛ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۸۷.
- ↑ «بیگمان مؤمنان رستگارند» سوره مؤمنون، آیه ۱.
- ↑ «وَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ يَا كَامِلُ تَدْرِي مَا قَوْلُ اللَّهِ "قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ" قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَفْلَحُوا وَ فَازُوا وَ أُدْخِلُوا الْجَنَّةَ قَالَ قَدْ أَفْلَحَ الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ»؛ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۹۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۶.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به سوی او راه جویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۳۵.
- ↑ «خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست؛ نامهای نیکوتر از آن اوست» سوره طه، آیه ۸.
- ↑ «نَحْنُ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللَّهِ»بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۸.
- ↑ «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ «عَنْ الْإِمَامِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: لَا يَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى يُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۴۹۱.
- ↑ «وَ عَنْهُ(ع) أیْضَاً قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): لَا تَجْعَلُونِي كَقَدَحِ الرَّاكِبِ فَإِنَّ الرَّاكِبَ يَمْلَأُ قَدَحَهُ فَيَشْرَبُهُ إِذَا شَاءَ اجْعَلُونِي فِي أَوَّلِ الدُّعَاءِ وَ فِي آخِرِهِ وَ فِي وَسَطِهِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۴۹۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۷.
- ↑ «و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید» سوره انسان، آیه ۳۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۸.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ «بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ «يَا سَدِيرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ "قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ" قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِي الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ- قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسُبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً "قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ" قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا»اصول کافی، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۱۹-۴۲۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۲۰.