آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
(۶۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات پرسش | {{جعبه اطلاعات پرسش | ||
| موضوع اصلی | | موضوع اصلی = [[مهدویت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت]] | ||
| تصویر = 7626626268.jpg | |||
| تصویر | | مدخل بالاتر = [[مهدویت]] / [[آشنایی با معارف مهدویت]] / [[کلیاتی از مهدویت]] / [[مدعیان دروغین مهدویت]] | ||
| مدخل اصلی = [[باب]] | |||
| مدخل بالاتر | | مدخل وابسته = | ||
| مدخل اصلی | | تعداد پاسخ = ۱ | ||
| مدخل وابسته | }} | ||
'''آیا [[بابیت]] از فرقههای مدعی مهدویتاند؟''' یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان ''«[[چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟ (پرسش)|چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟»]]'' است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[مهدویت]]''' مراجعه شود. | |||
== پاسخ نخست == | |||
[[پرونده:13681099.jpg|بندانگشتی|راست|100px|[[سید محمد کاظم قزوینی]]]] | |||
آیتالله '''[[سید محمد کاظم قزوینی]]'''، در کتاب ''«[[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]»'' در اینباره گفته است: | |||
«[[علی محمد باب]]، مؤسس [[دین]] [[بهایی]]: وقتی جاسوس روسی در سال ۱۸۳۴ م به [[ایران]] آمد، نقشهای خبیثانه و ضد اسلامی ترسیم کرد؛ این جاسوس بعد از مدتی به [[عراق]] آمد و خود را [[شیخ]] [[عیسی لنکرانی]] نامید در حالی که اسم حقیقی او "کنیاز دالگورکی" بود و خود را در ردیف [[علمای دینی]] درآورد و در درس [[سید کاظم رشتی]] که از علمای [[کربلا]] بود حاضر گردیده بود و در آن جا با شخصی به [[نام علی]] [[محمد]] ملاقات نمود که بعدها به نام "باب" شناخته شد و به [[مصرف]] حشیش عادت داشت. جاسوس روسی توانست بین خود و [[علی]] [[محمد]]، [[دوستی]] محکمی به وجود آورد. در یکی از شبها بعد از اینکه [[علی]] [[محمد]] به عادت همیشگی، حشیش [[مصرف]] نمود، جاسوس روسی فرصت را غنیمت شمرد، او را با تمام [[خضوع]] و [[احترام]] مخاطب قرار داد و گفت:ای [[صاحب]] زمان! به من رحم کن که تو قطعاً [[صاحب الزمان]] هستی. [[علی]] [[محمد]] [[علی]] رغم اینکه [[مصرف]] حشیش و حالت تخدیری که به سبب آن داشت، این خطاب را نسبت به خود رد نمود و سعی کرد، این نسبت را از خود دفع نماید؛ ولی جاسوس روسی، پافشاری و اصرار نمود و این نسبت را به او تلقین نمود که او همان، [[امام زمان]] {{ع}} است. هر وقت [[علی]] [[محمد]]، حشیش [[مصرف]] مینمود، جاسوس روسی فرصت را غنیمت میشمرد و این مسئله را به او تلقین میکرد و هر بار مسئلهای بسیار ساده و پیش پا افتاده از او سؤال مینمود و [[علی]] [[محمد]] جوابهای سخیف و سادهای میداد؛ ولی جاسوس روسی با تعجب و احساس رضایتمندی بسیار از جوابهای بی [[ارزش]] [[علی]] [[محمد]]، خود را قانع و [[راضی]] جلوه میداد. در یکی از روزها، جاسوس روسی، بطریای شراب را از [[بغداد]] خریداری نمود و به باب تقدیم کرد، او نیز بدون اینکه آن را رد کند، [[مصرف]] کرد و وقتی [[عقل]] او زایل گشت، جاسوس روسی شروع به تلقین نمود که تو، همان [[امام زمان]] {{ع}} هستی. [[تصدیق]] حرف جاسوس آغاز گردید و او [[اعتقاد]] پیدا کرد که [[امام زمان]] {{ع}} است؛ ولی از ابراز و اظهار این امر واهمه داشت تا اینکه جاسوس روسی، او را تحریک نمود و وعده [[مال]] فراوان به او داد؛ وقتی [[علی]] [[محمد]] از [[کربلا]] به [[بصره]] مهاجرت نمود و سپس به بوشهر در [[ایران]] رفت، ادعا نمود، [[نایب خاص]] [[امام]] است؛ ولی جاسوس به این ادعا [[رضایت]] نمیداد؛ بلکه برای او نوشت: تو [[صاحب]] امر و [[امام زمان]] هستی. سپس جاسوس روسی در [[کربلا]] این خبر را منتشر کرد که [[علی]] [[محمد]]، همان [[صاحب الزمان]] است که در بوشهر، [[ظهور]] نموده است. آنهایی که [[علی]] [[محمد]] را میشناختند، میدانستند که او حشیشی و شرابخوار است و به این شایعات میخندیدند و بعضی کم خردهای ساده [[لوح]]، این خبر را [[تصدیق]] کردند بعد از اینکه جاسوس به این اعمال شیطانی [[همت]] گمارد به عنوان سفیر روس در [[تهران]] تعیین گردید و شوکت، [[قدرت]] و امکانات [[علی]] [[محمد]] را بیشتر کرد و فرصت عمل بیشتری در پیش روی او ایجاد نمود و فرصت را بیشتر از قبل، غنیمت شمرد. آن جاسوس در [[تهران]] افرادی را- که از دوستانش بودند- [[تربیت]] نمود و [[عقاید]] آنها را خرید و تحت [[تصرف]] خود درآورد از جمله [[حسین]] [[علی]]، معروف به "بهاء" و میرزا یحیی، معروف به "صبح ازل" که این دو نفر، اثر مهمی در نفوذ و اشاعه خط فکری این جاسوس خبیث داشتند. بعد از گذشت دو ماه، [[علی]] [[محمد]] از بوشهر خارج و به طرف شیراز رفت و در شیراز ادعا نمود که [[مهدی]] [[صاحب الزمان]] است و در اطراف او عدهای که به هیچ [[عقیده]] و دینی التزامی نداشتند، جمع شدند. وقتی علمای شیراز، ورود این [[شیطان]] به شیراز را شنیدند، بعضی را برای حصول [[اطمینان]] به سوی او فرستادند و آنها با اظهار به [[محبت]] و [[دوستی]]، اعتماد او را به دست آوردند تا مشخص شود که آیا [[علی]] [[محمد]]، [[امام زمان]] {{ع}} است؟ در این وقت بود که [[علی]] [[محمد]]، [[عقاید]] خرافی و [[باطل]] خود را برای آنان آشکار کرد و این گونه بود که [[علما]] از [[باطن]] این [[منحرف]] [[گمراه]]، [[آگاه]] شدند. این جا بود که [[علما]] ضد او برخاستند، نزدیکان و جیره خوارانش را از منزلش خارج کردند، او را دستگیر نمودند و به سمت [[محاکمه]] سوق دادند که در نهایت، او را محکوم به ضرب و زندان نمودند؛ اومدت طولانی در زندان به سر برد و سپس آزاد گردید و از شیراز خارج، و به طرف [[اصفهان]] رفت. جاسوس روس، نامهای به استاندار [[اصفهان]] نوشت و سفارش [[علی]] [[محمد]] را برای [[احترام]] و محافظت از او به استاندار نمود؛ ولی استاندار [[اصفهان]] در آن روزها از [[دنیا]] رفت و [[امام]] دروغین، دستگیر و روانه [[تهران]] گردید. جاسوس روسی به [[دوستان]] [[دستور]] داد بین [[مردم]] شایعه بیندازند که: [[امام زمان]] {{ع}} را دستگیر کردهاند!! [[حکومت]] وقت، [[علی محمد باب]] را تحت مراقبت به [[قزوین]] و از آن جا به تبریز و پس از آن به ماکو فرستاد؛ ولی [[دوستان]] جاسوس، [[مردم]] را علیه [[حکومت]] وقت تحریک نمودند و در شهرهای [[ایران]]، خبر دستگیری منتشر شد، و بعضی از افراد [[نادان]] باورشان شد و جاسوس هم، ضمن تحریک بیشتر زیردستان خود، امکانات و پول در [[اختیار]] آنها میگذاشت تا هر چه بیشتر ضد [[حکومت]]، سر و صدا و جنجال راه بیندازند. در پایان، [[پادشاه]] [[دستور]] [[محاکمه]] [[علی]] [[محمد]] با حضور [[علما]] و [[فقها]] را صادر نمود، جلسه [[محاکمه]] منعقد گردید و بحث و مناقشه آغاز شد و در نهایت، [[علی]] [[محمد]] از کرده خود پشیمان شد و اظهار ندامت و [[توبه]] نمود. جاسوس روسی ترسید، مبادا دخالت او در این امر [[کشف]] گردد؛ لذا سعی در کشتن [[علی]] [[محمد]] نمود تا پوششی بر کوششهای خبیثانهاش باشد؛ در آن روزها، [[پادشاه]] [[وفات]] یافت و ناصرالدین شاه [[جانشین]] گردید، [[دستور]] قتل [[علی]] [[محمد]] را صادر و [[حکم]] را تنفیذ نمود»<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۳۴۴-۳۴۷.</ref>. | |||
== پاسخها و دیدگاههای متفرقه == | |||
{{پاسخ پرسش | |||
| عنوان پاسخدهنده = ۱. حجت الاسلام و المسلمین عابدی؛ | |||
| تصویر = 11252.jpg | |||
| پاسخدهنده = احمد عابدی | |||
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در اینباره گفته است: | |||
| | «[[سید علی محمد باب]] در سال ۱۲۳۵ قمری در شیراز متولد شد. او در کودکی پدرش [[محمد]] رضای بزاز را از دست داد و مدتی با داییاش برای [[تجارت]] به بوشهر رفت. به تدریج به تحصیل [[علوم دینی]] روی آورد و پس از اندکی تحصیل نزد [[شیخ]] عابد شیرازی به [[کربلا]] شتافت. [[سید علی محمد]] در [[کربلا]] نزد ملا [[صادق خراسانی]] و [[سید کاظم رشتی]] به تحصیل پرداخت؛ هر چند برخی از نویسندگان بهائی چون [[عباس عبدالبهاء]]، بر امی بودنش پای میفشارند.<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۱۹.</ref> تنکابنی در کتاب قصص العلما مینویسد: "مدتی که من به درس [[سید کاظم رشتی]] میرفتم، [[سید علی محمد]] نیز به آن درس حاضر میشد"<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۵۲؛ به نقل از : قصص العلماء، ص ۵۸.</ref> [[سید علی محمد]] در سال ۱۲۵۷ قمری به شیراز بازگشت و دو سال بعد، [[سید کاظم رشتی]] در گذشت. در این موقعیت، شاگردان [[سید]] رشتی در شهرهای مختلف پراکنده شده، در پی [[امام مهدی|امام زمان]] {{ع}} میگشتند. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که یکی از این شاگردان بود، در سال ۱۲۶۰ قمری در شیراز با [[سید علی محمد]] ملاقات کرد. [[سید]] به او گفت: من "[[باب الله]]" هستم؛ یعنی هر کس میخواهد [[خدا]] را [[پرستش]] کند یا [[امام مهدی|امام زمان]] {{ع}} را ببیند، باید از طریق من باشد. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که در باور بابیان و بهائیان "أوَّلُ مَن آمَنَ" است، با ذهنیتی که از درسهای رشتی داشت، بیدرنگ [[ایمان]] آورد و به سود [[سید علی محمد]] به [[تبلیغ]] پرداخت. بدین ترتیب، [[سید علی محمد]] به "[[سید]] باب" شهرت یافت. او پس از [[ادعای نیابت]] خاص در [[اندیشه]] ادعای [[مهدویت]] فرو رفت و بر آن شد به [[مکه]] شتافته، [[دعوت]] خود را آشکار سازد. [[حاکم]] شیراز وی را زندان افکند. این کار سبب شد [[مردم]] کمتر او را ببینند و پیروانش چنان ادعا کنند که [[سید علی محمد]]، که همان [[مهدی موعود]] است، همانند پدرانش در زندان [[ستم]] گرفتار آمده و به زودی اظهور میکند. شاگردان [[سید رشتی]] با شنیدن این زمزمهها بیدرنگ [[ایمان]] میآوردند. [[سید علی محمد]] به تدریج ادعای [[نبوت]] کرد؛ خود را ناسخ [[دین اسلام]] خواند و گفت: در [[اذان]] بگویید: {{عربی|"أشهَدُ أنَّ عَلى مُحَمداً بَقية اللهِ"}}<ref> گواهی میدهم به تحقیق که علی محمد بازمانده خداوند است.</ref> او چنان ادعا میکرد که چون كلمه "[[علی]] [[محمد]]" از نظر حروف با عدد "[[رب]]" موافق است، من همان دو تن ([[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}}) هستم. بعضی به تمسخر به او گفتند: چون عدد نامت با عدد "[[رب]]" موافق است، بهتر است ادعای [[ربوبیت]] کنی، او این تمسخر را جدی گرفت و به ادعای [[الوهیت]] روی آورد. [[سید]] باب تنها [[معجزه]] و [[دلیل]] [[حقانیت]] خود را نوشتههای فراوانش میدانست و میگفت: روزی هزار سطر مینویسم. البته نوشتههای وی، از نظر [[ادبیات عرب]]، کاملا نادرست بود؛ بدین سبب، همیشه میگفت: من [[ادبیات]] را طلاق دادهام. [[سید]] باب از زندان شیراز به [[اصفهان]] و تبریز منتقل شد. جمعی از [[علما]] مناظراتی با وی انجام دادند که در این گستره، [[مناظره]] پر [[ارزش]] [[نظام]] العلما بسیار جالب توجه مینماید.<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۲۰-۲۸</ref>. [[حاکم]] تبریز "حمزه میرزا" به [[فرمان]] ناصرالدین شاه، شبی [[سید]] را از زندان برای بحث و [[مناظره]] به کاخ خود آورد و از او پرسید: آیا [[پیامبران]] اشتباه میکنند؟ [[سید علی محمد]] پاسخ منفی داد. [[حاکم]] از او خواست، آیاتی در وصف کاخ وی نازل کند. [[سید]] عباراتی بر زبان راند و منشی [[حاکم]] آن را نگاشت. پس از مدتی از او خواستند آن [[آیات]] را دوباره بخواند. [[سید]] آنها را به گونه ای دیگر خواند. [[حاکم]] گفت: چرا اشتباه خواندی؟ [[سید]] گفت: این بار [[آیات]] چنین نازل شد. [[سید]] باب سرانجام به سبب تازیانه هایی که بر پیکرش فرود آمد، [[توبه]] [[نامه]] گماشت<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۱۳۱</ref> و بر فراز [[منبر]] اظهار ندامت کرد. در سال ۱۲۶۶ قمری وقتی طرح [[ترور]] [[ناصرالدین شاه]] و [[امیر کبیر]] به وسیله [[پیروان]] [[سید]] باب فاش شد، [[امیر کبیر]] تصمیم گرفت وی را اعدام کند. جمعی از [[علما]] در جواز قتل [[سید]] [[تردید]] داشتند، زیرا احتمال میدادند [[سید]] مجنون باشد. گروهی از [[علما]] فتوای اعدام وی را صادر کردند و [[سید علی محمد باب]] سرانجام در بیست و هفتم [[شعبان]] ۱۲۶۶ قمری در تبریز اعدام شد. [[پیروان]] [[سید علی محمد باب]] "بابيه" خوانده میشوند، [[سید علی محمد باب]]، میرزا [[یحیی نوری]] ملقب به "صبح ازل" را [[جانشین]] خود ساخت. او چنان پیش بینی کرد که دو هزار سال دیگر موعودی با لقب "مَن يظهرُهُ الله" [[ظهور]] میکند و برای این که نطفه او [[پاک]] باشد، نطفه [[انسان]] را [[پاک]] خواند. از سوی دیگر، برای آنکه "من يظهره الله" کتک نخورد، کتک زدن کودکان را در [[مکتب]] [[حرام]] دانست. پس از [[مرگ]] [[سید]] باب، برادر صبح ازل "[[حسین علی نوری مازندرانی]]" که دو سال از [[سید]] باب بزرگتر بود و حتی از صبح ازل نیز بزرگ تر می نمود، خود را "من يظهره الله" خواند. هشت تن دیگر نیز ادعای "من يظهره اللّهی" کردند. [[حسین]] [[علی]] معروف به "بهاء الله" پس از آن که با وساطت سفير [[دولت]] روسیه و [[حمایت]] همه جانبه روسها از زندان ناصرالدین شاه آزاد شد، به [[عراق]] رفت و با برادرش صبح ازل به [[جنگ]] پرداخت. [[حسین]] [[علی]] [[نوزده سال]] پس از اعدام [[سید علی محمد باب]]، ادعاهای خود را آشکار ساخت، در حالی که براساس [[سخن]] [[سید]] باب، "من يظهره الله" دو هزار سال دیگر [[ظهور]] میکرد. [[حسین]] [[علی]] برای رفع این مشکل گفت: باید عدد دو هزار را با فلان عدد جمع کرد و فلان عدد را از آن کاست، تا نوزده به دست آید. [[پیروان]] میرزا یحیی "ازلی" خوانده می شوند و [[پیروان]] [[حسین]] [[علی]] بهاء الله "بهائی" وقتی ازلیان و بهائیان در [[بغداد]] به [[جنگ]] پرداختند، [[دولت]] [[عثمانی]] یحیی صبح ازل را با ۳۷نفر از پیروانش به قبرس فرستاد و [[حسین]] [[علی]] را با پیروانش به عکّا تبعید کرد. به نوشته همه مورخان، [[سید]] باب صبح ازل را [[جانشین]] خود ساخت، اما [[حسین]] [[علی]] به [[تکذیب]] و [[تکفیر]] برادرش صبح ازل روی آورد و با الفاظی چون "گوساله" و "گاو" از او یاد کرد. [[حسین]] [[علی]] پایه گذار [[دین]] [[بهائیت]] شد و خود را "ظهورالله" و [[خدا]] و [[خالق]] معرفی کرد. او از پیروانش می خواست چنان [[تسلیم]] او باشند که: اگر من [[آب]] را خمر نامیدم با [[آسمان]] را [[زمین]] گفتم و [[نور]] را [[آتش]] نامیدم، کسی [[حق]] اعتراضی ندارد.<ref> اشراقات، ص ۵۸. </ref> [[حسین]] [[علی]] در سال ۱۳۰۹ قمری در ۷۶ سالگی در عکّا در گذشت و پس از وی، به ترتیب [[عباس]] افندی و شوقی افندی با [[ادعای نبوت]] و [[ظهور]] اللّهی، [[رهبر]] بهائیان شدند. پس از شوقی افندی، بیتالعدل سرپرستی بهائیان را به عهده گرفته است. این گروه چنان ادعا میکنند که تا وقتی [[بابیت]] و [[بهائیت]] بر تمام [[ادیان]] چیرگی نیافته است، در زمان [[فترت]] به سر می بریم. در زمان [[فترت]] تمام [[احکام اسلام]] [[نسخ]] شده است و [[وجوب]] و [[حرمت]] معنا ندارد. بهائیان معتقدند، باید همیشه برای [[دولت]] و ملکه انگلیس [[دعا]] کنند و بخشی از [[اموال]] خود را به بیتالعدل تحویل دهند. جاسوسی به سود [[اسرائیل]] نیز از مسلمات [[آیین]] آنان است. در نگاه اینان، [[سید علی محمد باب]] همان [[مهدی موعود]] است که آمد و [[جهان]] را از [[عدل]] آکنده ساخت. پس از او، [[حسین]] [[علی]] [[دین جدید]] آورد. او ادعای [[الوهیت]] داشت و حتی پیروانش برایش [[سجده]] میکردند. امروزه بهائیان تمام سخنان [[حسین]] [[علی]] را توجیه میکنند و او را تنها [[پیامبر]] میدانند.<ref> برای آگاهی بیشتر ر.ک: حسن نیکو، فلسفه نیکو؛ همو محاكمة باب و بهاء؛ همو، فتنه باب و بهاء؛ همو، بهائیان و نقطه الكاف </ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۲۸ - ۴۳۲.</ref>. | ||
| | |||
}} | }} | ||
''' | {{پاسخ پرسش | ||
| عنوان پاسخدهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین سلیمیان؛ | |||
| تصویر = 136863.JPG | |||
| پاسخدهنده = خدامراد سلیمیان | |||
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[خدامراد سلیمیان]]'''، در دو کتاب ''«[[فرهنگنامه مهدویت (کتاب)|فرهنگنامه مهدویت]]»'' و ''«[[درسنامه مهدویت ج۲ (کتاب)|درسنامه مهدویت]]»'' در اینباره گفته است: | |||
«"باب" در لغت فارسی به معنای پدر، سزاوار، ملایم، متعارف و [[حاجب]] است. در عربی نیز به معنای "در" و "محل ورود و خروج" به کار میرود. [[راغب اصفهانی]] میگوید: محل دخول و ورود به چیزی را باب میخوانند؛ مانند "باب المدینه" یا "باب البیت"<ref>راغب اصفهانی، المفردات، ص ۶۴.</ref>. | |||
در [[روایات]] فراوانی، از [[پیشوایان]] [[معصوم]] {{عم}} با عنوان "باب اللّه" یاد شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۴۵، ح ۷؛ و ر. ک: شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۸۹؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج ۶، ص ۲۷.</ref>. در [[دعای ندبه]] میخوانیم:{{عربی|"أَيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتَى "}}<ref>سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ص ۲۹۷.</ref> بنابراین باب، یعنی چیزی که میتوان به وسیله آن، به چیز دیگر رسید. [[حدیث]] {{عربی|"أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا "}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۳۴، ح ۳۳۱۴۶؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام، ج ۲، ص ۶۶.</ref>؛ بدان معنا است که به وسیله [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}} میتوان به شهر علم دست یافت. از دیگر موارد، میتوان به "باب الحوائج"، "[[باب حطه]]"، "باب مدینة [[علم]] النّبی {{صل}}"<ref>ر. ک: ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۶؛ شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۶۲۶؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۲۵؛ سید بن طاوس، الاقبال، ص ۶۱۰.</ref> ، "باب الحکمة" و "باب اللّه" اشاره کرد. | |||
اما در اصطلاح "باب" [[امامان]] {{عم}}، به کسی گفته میشود که به [[معصومان]] {{عم}} بسیار نزدیک است و در همه کارها یا کاری خاص، [[نماینده]] مخصوص آنان شمرده میشود<ref>ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۲۵۳.</ref>. بر این اساس، میتوان وکیل یا [[نماینده]] [[امام]] را "باب" [[امام]] نامید؛ چنانکه [[ابن شهرآشوب]] مینویسد: جمعی از [[اصحاب]] [[امامان]] {{عم}} باب آن بزرگواران بودهاند؛ مانند "[[رشید هجری]]" باب [[سید الشهداء]] {{ع}}<ref>ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۲۳۲.</ref>، "[[یحیی بن ام الطویل مطعمی]]" باب [[امام سجاد|حضرت سجاد]] {{ع}}<ref>ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۱۱.</ref>، "[[جابر بن یزید جعفی]]" باب [[امام باقر]] {{ع}}<ref>ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۴۰.</ref>. رفته رفته این واژه با سوءاستفاده [[مدعیان دروغین]] - به ویژه "[[بابیت]]" - روبه رو شد. ادعاهای نادرست کسانی چون [[سید علی محمد باب]]، این واژه را از [[جایگاه]] واقعیاش دور و متروک ساخت؛ به گونهای که امروزه کمتر درباره نمایندگان [[امام]] {{ع}} به کار میرود و بیشتر برای اشاره به کسانی است که به [[دروغ]]، خود را [[نماینده]] [[معصومان]] معرفی میکنند. | |||
[[سید علی محمد شیرازی]] در سال ۱۲۳۵ در شیراز به [[دنیا]] آمد<ref>برگرفته از: دانشنامه جهان اسلام، مقاله" باب"، نوشته: مصطفی حسینی طباطبائی.</ref>. در کودکی به [[مکتب]] [[شیخ]] عابد رفت و خواندن و نوشتن و سیاه مشق آموخت. [[شیخ]] عابد که از شاگردان [[شیخ]] [[احمد احسائی]] و [[سید کاظم رشتی]] بود<ref>عبد الحمید اشراق خاوری، تلخیص: تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۳- ۶۴.</ref>، و از همان دوران، [[علی]] [[محمد]] را با نام رؤسای [[شیخیه]] "احسائی و رشتی" آشنا کرد؛ به طوری که چون [[سید علی محمد]] در [[حدود]] نوزده سالگی به [[کربلا]] رفت، در درس [[سید کاظم رشتی]] حاضر شد<ref>فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۹۷.</ref>. در مدتی که نزد [[سید کاظم رشتی]] شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی و [[تفسیر]] و [[تأویل]] [[آیات]] و [[احادیث]] و مسائل فقهی به روش [[شیخیه]] آشنا شد و از آرای [[شیخ]] [[احمد احسائی]] [[آگاهی]] یافت<ref>فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۱، ص ۱۹۲- ۱۹۳.</ref>. به علاوه هنگام اقامت در [[کربلا]]، از درس [[ملا صادق خراسانی]] که او نیز [[مذهب]] شیخی داشت بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را خواند<ref>فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۴ ص ۳۷۰.</ref>. در ۱۲۵۷ به شیراز بازگشت و در هر فرصت، [[مطالعه]] کتب دینی را فراموش نمیکرد. | |||
خودش میگوید: همانا کتاب سنابرق، اثر [[سید جعفر علوی]] "مشهور به کشفی" را خواندم و [[باطن]] آیاتش را مشاهده کردم{{عربی|"و لقد طالعت سنا برق جعفر العلوی و شاهدت بواطن آیاتها "}}<ref>فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۴۷۹.</ref>. | |||
[[سید علی محمد]]، گذشته از دلبستگی به اندیشههای شیخی و باطنی به ریاضتکشی نیز مایل بود و هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیدهدم تا طلوع [[آفتاب]] و از ظهر تا عصر بر بام خانه، رو به [[خورشید]] اورادی میخواند<ref>تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۷.</ref>. | |||
پس از درگذشت [[سید کاظم رشتی]]، مریدان و شاگردان وی [[جانشینی]] برای وی میجستند که به قول ایشان مصداق "[[شیعه]] کامل" یا "رکن رابع" باشد. در این باره، میان چند تن از شاگردان [[سید کاظم رشتی]] رقابت افتاد. [[سید علی محمد]] نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پای از [[جانشینی]] [[سید کاظم رشتی]] فراتر نهاد و خود را "باب" [[امام مهدی|امام زمان]] {{ع}} یا "ذکر" او یعنی واسطه میان [[امام]] و [[مردم]] شمرد. ادعای [[سید علی محمد]]، چون شگفت آورتر از دعاوی سایر رقیبان بود، واکنش بزرگتری یافت و نظر گروهی از شیخیان را به سوی وی جلب کرد. هجده تن از شاگردان [[سید کاظم رشتی]] که همگی شیخی [[مذهب]] بودند "و بعدها [[سید علی محمد]] آنها را حروف حی نامید" پیرامونش را گرفتند<ref>عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ج ۱ ص ۴۳.</ref>. [[سید علی محمد]] در آغاز امر، بخشهایی از [[قرآن کریم]] را با روشی که از [[مکتب]] [[شیخیه]] آموخته بود، [[تأویل]] کرد و آنجا به تصریح نوشت که [[امام]] دوازدهم [[شیعیان]] او را [[مأمور]] کرده است جهانیان را [[ارشاد]] کند و خویشتن را "ذکر" نامید. | |||
همین که مدتی از [[دعوت]] وی سپری شد و گروهی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از [[مهدویت]] [[سخن]] به میان آورد و گفت: "منم آن کسی که هزار سال میباشد که [[منتظر]] آن میباشید"<ref>حاجی میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۱۳۵.</ref>. سپس به ادعای [[نبوت]] و [[رسالت]] برخاست و به گمان خود، [[احکام اسلام]] را با آوردن کتاب بیان [[نسخ]] کرد<ref>ن. ک: علی محمد باب، بیان عربی، ص ۳.</ref>. | |||
بدین ترتیب، [[سید علی محمد]] هرچند زمانی دعاوی خود را به [[مقامات]] بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین را برای یارانش [[تأویل]] میکرد و آنان را در پی خود میکشید. پس از بازگشت [[سید علی محمد]] به بوشهر "در زمانی که هنوز از ادعای [[بابیت]] [[امام مهدی|امام زمان]] {{ع}} فراتر نرفته بود" به [[دستور]] [[والی]] [[فارس]] در [[رمضان]] ۱۲۶۱ ق دستگیر و به شیراز فرستاده شد. در شیراز او را تنبیه کردند آنگاه نزد [[امام]] جمعه آن شهر اظهار [[توبه]] و ندامت کرد و به قول یکی از موافقان خود بر فراز [[منبر]] در حضور [[مردم]] گفت: "[[لعنت خدا]] بر کسی که مرا وکیل [[امام]] غایب بداند! [[لعنت خدا]] بر کسی که مرا باب [[امام]] بداند! ..."<ref>تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۱۴۱.</ref> پس از آن شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به [[اصفهان]] و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در دورانی که در آن قلعه زندانی بود، با مریدانش ملاقات و مکاتبه داشت و از اینکه میشنید آنان در کار [[تبلیغ]] دعاوی او میکوشند به [[شوق]] میافتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه میداشت؛ چنانکه کتاب بیان را در همان قلعه نوشت<ref>احمد یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص ۱۳.</ref>. | |||
[[دولت]] [[محمد شاه قاجار]] برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند، در صفر ۱۲۶۴ وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه و در اواخر [[سلطنت]] [[محمد]] شاه به تبریز بردند و مجلسی با حضور [[ناصر الدین میرزا]] "که در آن وقت [[ولیعهد]] بود" و چند تن از [[علما]] ترتیب دادند. [[سید علی محمد]] را در آن مجلس حاضر کردند. | |||
[[سید علی محمد]] در آنجا آشکارا از [[مقام]] [[مهدویت]] خود [[سخن]] گفت؛ ولی در پاسخ اشکالات و پرسشهای علمای حاضر، فروماند<ref>ن. ک: فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۱۴.</ref>. پس از آشکار شدن عجز [[سید علی محمد]] در اثبات ادعای خود، وی را چوب زده تنبیه نمودند. او از دعاوی خویش [[تبری]] جست و اظهار پشیمانی کرد و خطاب به [[ولیعهد]] توبهنامه رسمی نوشت. صورت توبهنامه [[سید علی محمد]] را یکی از مریدانش در کتاب خود آورده است<ref>ن. ک: ابو الفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، ص ۲۰۴- ۲۰۵.</ref>. | |||
بدین سان [[سید علی محمد]] از دعاوی خود بازگشت؛ ولی [[توبه]] او صوری بود، چنانکه پیش از [[توبه]] اخیر در شیراز نیز بر فراز [[منبر]] و برابر [[مردم]] [[نیابت]] و [[بابیت]] خود را [[انکار]] کرد؛ اما چیزی نگذشت که ادعاهای بالاتری را به میان آورد و از [[پیامبری]] و [[رسالت]] خویش [[سخن]] گفت. در اواخر [[سلطنت]] [[محمد]] شاه و پس از [[مرگ]] او از سوی مریدان [[سید علی محمد]] آشوبهایی در [[کشور]] پدید آمد<ref>ن. ک: حاجی میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۱۶۲.</ref>. و آنان، چنین میپنداشتند که [[یاران مهدی]] موعودند و بزودی [[جهان]] را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق و غرب [[فرمانروایی]] میکنند. | |||
میان ایشان و نیروی دولتی، [[جنگ]] درگرفت و [[فتنه]] آنان با [[پیروزی]] قوای [[دولت]] و کشته شدن ملا [[محمد]] [[علی]] بارفروشی در [[جمادی]] الثانی ۱۲۶۵ پایان گرفت. در زنجان نیز شورشی به سرکردگی ملا [[محمد علی زنجانی]] پدید آمد که به شکست بابیان انجامید. در [[تهران]] نیز گروهی از بابیان به [[رهبری]] [[علی ترشیزی]] بر آن شدند تا [[ناصر الدین شاه]] و [[امیر کبیر]] و [[امام]] [[جمعه]] [[تهران]] را به قتل رسانند؛ اما نقشه آنان [[کشف]] شد و ۳۸ تن از سران بابیان دستگیر و هفت تن از آنها کشته شدند. شگفت آنکه مریدان [[سید علی محمد]] در جنگهای قلعه [[طبرسی]] و زنجان، از مسلمانی دم میزدند و [[نماز]] میگزاردند و از "[[بابیت]]" [[سید علی محمد]] جانبداری میکردند<ref>عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ج ۱ ص ۱۶.</ref>. | |||
[[ | |||
ظاهرا در آن هنگام هنوز [[ادعای مهدویت]] و [[نبوت]] وی بدیشان نرسیده بود؛ ازاینرو به اعتراف وقایع نگاران بابی برخی از بابیان به محض اینکه در "بدشت" از [[ادعای مهدویت]] [[سید علی محمد]] و تغییر [[احکام اسلام]] باخبر شدند، به شدت از او روی گرداندند<ref>عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ج ۱، ص ۱۳۰.</ref>. | |||
پس از [[مرگ]] [[محمد]] شاه و بالا گرفتن [[فتنه بابیه]]، [[میرزا تقی خان]] [[امیر کبیر]] - صدراعظم ناصر الدین شاه - مسامحه در کار [[سید علی محمد]] باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در ملأ عام به قتل رساند و از این راه [[آتش]] شورشها را فرونشاند. برای این کار، از برخی [[علما]] [[فتوا]] خواست؛ ولی به گفته ادوارد براون: دعاوی مختلف و تلون افکار و نوشتههای بیمغز و بیاساس و [[رفتار]] جنونآمیز او [[علما]] را بر آن داشت که به علت [[شبهه]] خبط دماغ بر اعدام وی [[رأی]] ندهند<ref>محمد باقر نجفی، بهائیان، ص ۲۵۲.</ref>. | |||
[[ | |||
با وجود این برخی از [[علما]] که احتمال خبط دماغ درباره [[سید علی محمد]] را نمیدادند و او را مردی [[دروغگو]] و [[ریاست]] طلب میشمردند، به قتل وی [[فتوا]] دادند و [[سید علی محمد]] همراه یکی از پیروانش در ۲۷ [[شعبان]] ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شد. | |||
[[علی محمد باب]]، از آغاز [[دعوت]] خود، [[عقاید]] و آرای متناقضی ابراز داشت. آنچه از بیان "مهمترین کتاب او نزد پیروانش" فهمیده میشود، آن است که وی خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] میانگاشته و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] میپنداشته است<ref>علی محمد باب، بیان عربی، ص ۱.</ref> و [[عقیده]] داشته که با ظهورش، [[آیین اسلام]] منسوخ و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]] به پا شده است<ref>علی محمد باب، لوح هیکل الدین، ص ۱۸.</ref>. به علاوه [[علی]] [[محمد]] خود را مبشر [[ظهور]] بعدی شمرده و او را "من یظهره اللّه" خوانده است و در [[ایمان]] پیروانش بدو تأکید فراوان دارد<ref>بیان عربی، ص ۵- ۶.</ref>. [[علی]] [[محمد]] در [[حقانیت]] این آرا پافشاری نموده و در برخورد با افرادی که بابی نباشند، [[خشونت]] بسیاری را سفارش کرده است؛ چنانکه در [[الواح]] بیان درباره [[وظیفه]] اولین فرمانروای بابی میگوید: " چون فرمانروای بابی [[توانایی]] یافت، هیچکس- جز بابیها- را بر روی [[زمین]] باقی نگذارد"<ref>علی محمد باب، لوح هیکل الدین، ص ۱۵.</ref>. | |||
[[ | |||
وی، در بیان فارسی [[فرمان]] میدهد همه کتابها را محو و نابود کنند؛ جز کتبی که درباره [[آیین]] وی پدید آمده یا میآید. همچنین تأکید کرده است پیروانش جز کتاب بیان و آنچه بدان وابسته میشود نیاموزند<ref>بیان عربی، ص ۱۵.</ref>. افکار [[سید علی محمد باب]] مجموعهای از برخی آرای شیخیان و باطنیان "تأویلگرایان" و صوفیان و کسانی که به [[علم]] حروف و اعداد گرایش داشتهاند و پارهای از دعاوی شخصی بوده است. | |||
[[علی محمد باب]]، آثاری چند از خود به جای نهاده که برخی از آنها چاپ شده و پارهای دیگر به [[دلیل]] کشاکشهای داخلی میان پیروانش هنوز به چاپ نرسیده است. جز آثاری که پیش از این نام بردیم، برخی کتابهای دیگر او عبارتاند از: "پنج [[شأن]]"، "دلائل السبعة"، "[[صحیفه]] [[عدلیه]]"، "[[تفسیر]] سوره کوثر"، "[[تفسیر]] سوره بقره"، "قیوم الأسماء"، "کتاب الروح". | |||
: | آثار [[علی محمد باب]] غالبا به زبان عربی نوشته شده و سرشار از غلطهای صرفی و نحوی است. البته وی کوشیده است- برای آنکه نشان دهد سخنانش رنگ قرآنی دارد- گفتارش را با سجع و وزن همراه سازد و با آنکه یگانه [[معجزه]] خود را همین سخنان میشمارد<ref>بیان عربی، ص ۲۵.</ref>، تکلف و ابتذال در عباراتش سخت آشکار است»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگنامه مهدویت (کتاب)|فرهنگنامه مهدویت]]، ص۱۰۷ - ۱۱۳، [[درسنامه مهدویت ج۲ (کتاب)|درسنامه مهدویت]]، ص ۱۸۹.</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | |||
| عنوان پاسخدهنده = ۳. مجتبی تونهای؛ | |||
| تصویر = 13681078.jpg | |||
| پاسخدهنده = مجتبی تونهای | |||
| پاسخ = آقای '''[[مجتبی تونهای]]'''، در کتاب ''«[[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]»'' در اینباره گفته است: | |||
*«باب در [[تاریخ]] [[ائمه]] [[معصومین]] {{عم}} فرد مورد اعتماد و رابط خاص میان [[امام]] و [[پیروان]] او را میگویند. [[بابیت]] سمتی بوده در حضور حضرات [[معصومین]] که در [[تاریخ]]، حالات آن مشخص است که چه کسی از [[اصحاب]] فلان [[امام]]، حائز این [[منصب]] بوده است. از جمله: [[رشید هجری]]، باب [[امام مجتبی]] {{ع}}، یحیی ابن ام طویل، باب [[امام سجاد]] {{ع}}، [[جابر بن یزید جعفی]]، باب [[امام باقر]] {{ع}} بودهاند. در عصر [[غیبت صغری]]، باب، لقب [[نواب اربعه]] آن حضرت بوده که آن چهار تن ابواب آن حضرت بوده و [[شیعیان]] در آن عصر، به وسیله آنها به [[امام]] خود راه مییافتند و مشکلات خود را به حضرتش عرضه میکردند، اما در همان عصر، شیادانی بودند که از این لقب "باب" و "[[بابیت]]" سوءاستفاده کرده، خود را بدان مشهور ساخته و به [[فریب]] عوام الناس میپرداختند و باتوجه به اینکه آنان از پیش، به این بیت رفیع مرتبط بوده و یا دم از [[تشیع]] میزدند، مورد پذیرش عوام واقع میشوند. کسانی که به [[دروغ]] دعوی [[بابیت]] و [[نیابت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} در آن عصر را داشتهاند بر حسب [[نقل]] [[شیخ طوسی]] عبارت بودند از: [[شریعی]]، [[محمد بن نصیر نمیری]] یا فهری، [[احمد بن هلال کرخی]]، [[حسین بن منصور حلاج]]، [[ابو العزاقر شلمغانی]]، [[ابو دلف کاتب]]. البته برخی از آنها در [[عهد]] [[امامت]] [[امام عسکری|حضرت عسکری]] {{ع}} دعوی [[نیابت]] و [[بابیت]] از آن حضرت داشتند از جمله فهری یا نمیری و [[حسن بن محمد بن بابا قمی]] که حضرت مکرّر آنها را [[لعن]] و نفرین مینمود<ref>بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۳۱۷.</ref>»<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۵۰.</ref>. | |||
*«بنیانگذار [[فرقه]] [[بابیه]] [[سید علی محمد شیرازی]] است. از آنجا که او در ابتدای دعوتش مدعی [[بابیت]] [[امام دوازدهم]] [[شیعه]] بود و خود را طریق ارتباط با [[امام زمان]] میدانست، ملقب به "باب" گردید و پیروانش "[[بابیه]]" نامیده شدند. [[سید علی محمد]] در سال ١٢٣٥ ق. در شیراز به [[دنیا]] آمد. در کودکی به [[مکتب]] [[شیخ]] عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. [[شیخ]] عابد از شاگردان [[شیخ احمد احسائی]] (بنیانگذار [[شیخیه]]) و شاگردش [[سید]] کاظم رشتی بود و لذا [[سید علی محمد]] از همان دوران با [[شیخیه]] آشنا شد، بهطوری که چون [[سید علی محمد]] در سن [[حدود]] نوزده سالگی به [[کربلا]] رفت در درس [[سید]] کاظم رشتی حاضر شد. در همین درس بود که با مسائل عرفانی و [[تفسیر]] و [[تأویل]] [[آیات]] و [[احادیث]] و مسائل فقهی به روش [[شیخیه]] آشنا گردید. قبل از رفتن به [[کربلا]]، مدتی در بوشهر اقامت کرد و در آنجا به "ریاضتکشی" پرداخت. [[نقل]] شده است که در هوای گرم بوشهر بر بام خانه رو به [[خورشید]] اورادی میخواند. پس از درگذشت [[سید کاظم رشتی]] تا مریدان و شاگردان وی [[جانشینی]] برای او میجستند که مصداق "[[شیعه]] کامل" یا "رکن رابع" [[شیخیه]] باشد؛ میان چند تن از شاگردان رقابت افتاد و [[سید علی محمد]] نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پای از [[جانشینی]] [[سید]] رشتی فراتر نهاد و خود را باب [[امام دوازدهم]] [[شیعیان]] یا "ذکر" او، یعنی واسطه میان [[امام]] و [[مردم]] شمرد. هجده تن از شاگردان [[سید]] کاظم رشتی که همگی شیخی [[مذهب]] بودند از او [[پیروی]] کردند. | |||
[[علی]] [[محمد]] در آغاز امر بخشهایی از [[قرآن]] را با روشی که از [[مکتب]] [[شیخیه]] آموخته بود [[تأویل]] کرد و تصریح کرد که از سوی [[امام زمان]] {{ع}}، [[مأمور]] به [[ارشاد]] [[مردم]] است. سپس مسافرتهایی به [[مکه]] و بوشهر کرد و [[دعوت]] خود را آشکارا [[تبلیغ]] نمود. یارانش نیز در نقاط دیگر به [[تبلیغ]] ادعاهای [[علی]] [[محمد]] پرداختند. پس از مدتی که گروههایی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از [[مهدویت]] [[سخن]] گفت و خود را [[مهدی موعود]] معرفی کرد و پس از آن ادعای [[نبوت]] و [[رسالت]] خویش را مطرح کرد و مدعی شد که [[دین اسلام]] فسخ شده و [[خداوند]] [[دین]] جدیدی همراه با [[کتاب آسمانی]] تازه به نام "بیان" بر او نازل کرده است. [[علی]] [[محمد]] در کتاب "بیان"، خود را [[برتر]] از همه [[پیامبران]] دانسته و خود را مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] پنداشته است. | |||
در زمانی که [[علی]] [[محمد]] هنوز از ادعای [[بابیت]] [[امام زمان]] {{ع}} فراتر نرفته بود، به [[دستور]] [[والی]] [[فارس]] در سال ١٢٦١ ق. دستگیر و به شیراز فرستاده شد و پس از آنکه در [[مناظره]] با علمای [[شیعه]] شکست خورد، اظهار ندامت کرد و در حضور [[مردم]] گفت: "[[لعنت خدا]] بر کسی که مرا وکیل [[امام غایب]] بداند. [[لعنت خدا]] بر کسی که مرا باب [[امام]] بداند." پس از این واقعه شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به [[اصفهان]] و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در همین قلعه با مریدانش مکاتبه داشت و از اینکه میشنید آنان در کار [[تبلیغ]] دعاوی او میکوشند به [[شوق]] افتادو کتاب "بیان" را در همان قلعه نوشت. [[دولت]] [[محمد]] شاه قاجار برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند در سال ١٢٦٤ ق. وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه منتقل کرد. پس از چندی او را به تبریز بردند و در حضور چند تن از [[علما]] [[محاکمه]] شد. [[علی]] [[محمد]] در آن مجلس آشکارا از [[مهدویت]] خود [[سخن]] گفت و "[[بابیت]] [[امام زمان]]" را که پیش از آن ادعا کرده بود به "[[بابیت]] [[علم]] [[خداوند]]" [[تأویل]] کرد. [[علی]] [[محمد]] در مجالس [[علما]] نتوانست ادعای خود را اثبات کند و چون از او درباره برخی مسائل دینی پرسیدند، از پاسخ فروماند و جملات ساده عربی را غلط خواند. در نتیجه وی را چوب زده تنبیه نمودند و او از دعاوی خویش [[تبری]] جست و توبهنامه نوشت. اما این [[توبه]] نیز مانند [[توبه]] قبلی او واقعی نبود، از اینرو پس از مدتی [[ادعای پیامبری]] کرد. پس از [[مرگ]] [[محمد]] شاه قاجار در سال ١٢٦٤ ق. مریدان [[علی]] [[محمد]]، آشوبهایی در [[کشور]] پدید آوردند و در مناطقی به قتل و [[غارت]] [[مردم]] پرداختند. در این زمان میرزا [[تقی]] خان امیرکبیر صدراعظم ناصر الدین شاه تصمیم به قتل [[علی]] [[محمد]] و فرونشاندن [[فتنه]] [[بابیه]] گرفت. برای این کار از [[علما]] [[فتوا]] خواست. برخی [[علما]] به [[دلیل]] دعاوی مختلف و متضاد او و [[رفتار]] جنونآمیزش [[شبهه]] خبط دماغ را مطرح و از صدور [[حکم]] اعدام او خودداری کردند. اما برخی دیگر [[علی]] [[محمد]] را مردی [[دروغگو]] و ریاستطلب میشمردند و از اینرو [[حکم]] به قتل او دادند. [[علی]] [[محمد]] همراه یکی از پیروانش در ٢٧ [[شعبان]] ١٢٦٦ در تبریز تیرباران شد. | |||
همانطور که گذشت، [[سید علی محمد]] آراء و [[عقاید]] متناقضی ابراز داشته است. از کتاب "بیان" که آن را [[کتاب آسمانی]] خویش میدانست، برمیآید که خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] میدانسته و [[عقیده]] داشت که با ظهورش [[آیین اسلام]] منسوخ و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]]، به پا شده است. [[علی]] [[محمد]] خود را مبشر [[ظهور]] بعدی شمرده و او را "من یظهره الله" (کسی که [[خدا]] او را آشکار میکند) خوانده است و در [[ایمان]] پیروانش بدو تأکید فراوان کرد. او نسبت به کسانی که [[آیین]] او را نپذیرفتند [[خشونت]] بسیاری را سفارش کرده است. وی از جمله [[وظایف]] فرمانروای بابی را این میداند که نباید جز بابیها کسی را بر روی [[زمین]] باقی بگذارد. باز [[دستور]] میدهد غیر از کتابهای بابیان، همه کتابهای دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز کتاب بیان و کتابهای دیگر بابیان، کتاب دیگری را بیاموزند<ref>نشریه موعود، ش ۲۲، ص ۸۰.</ref>»<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۵۳.</ref>. | |||
*«در سال ۱۸۳۴ میلادی، جاسوسی از روس به [[ایران]] آمد و به منظور [[مبارزه]] با [[اسلام]] و [[مسلمانان]]، نقشه پلید و شیطانی استعمارگران را نیز به همراه داشت و متأسفانه این عنصر خیانتکار توانست در [[سیاست]] آن روز [[ایران]]، نقش کینهتوزانه و ویرانگری را بازی کند. پس از مدّتی به [[عراق]] آمد و با اینکه نامش "کنیاز دالگورکی" بود، خود را "[[شیخ]] [[عیسی لنکرانی]]" معرّفی کرد و به [[لباس]] روحانیت درآمد و در درس "[[سید کاظم رشتی]]" که از علمای [[کربلا]] بود شرکت کرد و در همانجا با مردی-که نامش "[[علی]] محمّد" و شاگرد [[سید]] رشتی بود و به [[مصرف]] حشیش عادت داشت-ملاقات کرد و با شگردهای خاصّی توانست با او طرح [[دوستی]] و رفاقت بریزد و اعتماد متقابل پدید آورد. | |||
در یکی از شبها که "[[علی]] محمّد" طبق برنامه و عادت خویش مشغول حشیش کشیدن بود، جاسوس روسی با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت و با همه [[خضوع]] و [[احترام]] و [[تواضع]] به او گفت: ای [[صاحب]] الزّمان! به من [[محبّت]] کن... تو بیهیچ تردیدی [[صاحب]] الزّمانی. | |||
*"[[علی]] محمّد" با اینکه در اوج کیف و نشئه تخدیر حشیش بود و به خاطر آن تا حدودی مشاعر خویش را از دست داده بود، خطاب جاسوس را ردّ کرد و کوشید تا این نسبت دروغین را نپذیرد و از خود [[دفاع]] کند، اما جاسوس روسی سخت اصرار کرد که: "نه! همین است که من میگویم." و شیوه تکرار و تلقین را به کار گرفت و مرتّب به او اصرار کرد که او [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} است. هرگاه "[[علی]] محمّد" به [[مصرف]] حشیش میپرداخت، جاسوس روسی نیز فرصت را برای تلقین و تکرار آن [[دروغ]] رسوا، غنیمت میشمرد و سؤالهای سادهای از او میکرد و او نیز جوابهای سست و آبکی سرهم میکرد و جاسوس بازیگر، شروع به تحسین و [[تشویق]] او میکرد و خود را در برابر پاسخهای آبکی و سست او شگفتزده و مسحور نشان میداد. روزی جاسوس نابکار، یک بطری عرق از [[بغداد]] برای "[[علی]] محمّد" خرید و با شگردی خاصّ به او تقدیم کرد و هنگامی که آن را به او خورانید و مست شد، تلقین و اصرار خویش را به اوج رسانید که "[[علی]] محمّد" همان [[امام مهدی]] است و از او تقاضا کرد که گفتار صادقانه و خالصانه جاسوس روسی را بپذیرد. او نیز [[تصدیق]] کرد و پذیرفت که چنین است؛اما از [[ترس]]، جرأت اظهار آن را نداشت و بدان تصریح نمیکرد. در گام دوّم، جاسوس او را به اظهار آن [[دروغ]] رسوا تشجیع کرد و وعده [[ثروت]] هنگفتی به او داد.... | |||
سرانجام "[[علی]] محمّد" از [[کربلا]] به "[[بصره]]" و از آنجا به "بوشهر" آمد و ادّعا کرد که: [[نائب]] خاصّ [[امام مهدی]] {{ع}} است، اما جاسوس روسی به این اندازه [[رضایت]] نداد و به او اصرار ورزید که: "تو، خود [[امام عصر]] هستی، نه [[نایب]] خاصّ او." جاسوس پس از ورود "[[علی]] محمّد" به [[ایران]]، در [[کربلا]] به صورت گستردهای پخش کرد که: [[علی]] محمّد، [[صاحب]] الزّمان است و در بوشهر [[ظهور]] کرده است. او [[مردم]] را بر اثر پخش این [[دروغ]] رسوا، دو دسته ساخت. بیشتر [[مردم]] بوشهر کسانی که "[[علی]] محمّد" را عنصری حشیشی و شرابخوار، میشناختند به این شایعات که به وسیله جاسوسان [[استعمار]] مرتّب دامن زده میشد میخندیدند. اما برخی سادهلوحان و ابلهان ناآگاه نیز میگفتند: "نکند درست است...." و [[تصدیق]] میکردند. | |||
جاسوس روسی، پس از افشاندن بذر [[اختلاف]] و جنایت و انجام این شگردهای شیطانی، به عنوان سفیر روس به [[تهران]] رفت و با [[قدرت]] و امکانات و میدان عمل آمادهای با بهرهوری از فرصت، جدّیتر از گذشته به ادامه عملیات ابلیسی خویش همّت گماشت. در [[تهران]] از [[دوستان]] خویش، جاسوسان جدیدی [[تربیت]] کرد و با امکانات گسترده خویش، [[وجدان]] و [[عقیده]] آنان را خرید و آنان خود را در [[اختیار]] او و در گرو اشاره و [[دستور]] او قرار دادند که از جمله آنان "[[حسین]] [[علی]]"، معروف به "بهاء" و "میرزا یحیی" معروف به "صبح ازل" بودند که این دو برادر، نقش ویرانگری بر ضدّ [[اسلام]] و [[جامعه اسلامی]] و در اجرای نقشه این جاسوس پلید [[استعمار]] داشتند. | |||
"[[علی]] محمّد" دو ماه در بوشهر ماند و از آنجا راهی شیراز گردید و از روستایی که عبور کرد، خود را [[نایب]] خاصّ [[امام عصر]] {{ع}} جا زد، اما هنگامی که به شیراز رسید، ادّعا کرد که: [[صاحب]] الزّمان است و برخی فرومایههایی که به مبدأ و معادی پایبند نیستند به دورش حلقه زدند. هنگامی که علمای شیراز از ورود آن [[شیطان]] [[رانده شده]] [[آگاه]] شدند، برخی از افراد [[آگاه]] و مورد اعتماد خویش را برای تحقیق از واقعیت جریان، به محفل "[[علی]] محمّد" فرستادند و آنان توانستند با اظهار [[مهر]] و [[دوستی]] و [[تعظیم]] به او، اعتمادش را جلب کنند و پس از آن مراحل بود که "[[علی]] محمّد" [[عقاید]] سخیف و [[خرافات]] و بافتههای رسوای خویش را برای آنان آشکار ساخت و به صراحت خود را [[امام مهدی]] {{ع}} جا زد و آنان نیز بافتههای آن عنصر [[منحرف]] و [[گمراه]] را به علمای شیراز انتقال دادند. اینجا بود که علمای شیراز بر ضدّ او بپا خاستند و بستگان و خاندانش نیز بر او شوریدند و او را از منزل بیرون راندند و دستگیر و به [[محکمه]] سپردند. پس از محاکمهای سریع، او را به زندان و شلاّق محکوم ساختند و پس از مدّتی آزاد گردید و از شیراز به [[اصفهان]] رفت. | |||
جاسوس روس با ورود "[[علی]] محمّد" به [[اصفهان]] نامهای به استاندار آنجا نوشت و از او خواست که آن عنصر پلید را [[احترام]] نماید و [[امنیت]] او را تضمین کند، اما در همانروزها استاندار از [[دنیا]] رفت و [[امام]] ساختگی و دروغین، دستگیر و تحت نظر به [[تهران]] فرستاده شد. جاسوس روسی، به [[دوستان]] و همکارانش [[دستور]] داد که در میان [[مردم]] سروصدا و بلوا برانگیزند که: "هان ای [[مردم]]! چه نشستهاید که [[امام مهدی]] دستگیر شد...." [[حکومت]] وقت، "[[علی]] محمّد" را به وسیله مأموران خویش به [[قزوین]] گسیل داشت و از آنجا به "تبریز" و "ماکو" فرستاد، اما جاسوس روس و دوستانش به هیاهو و تاختوتاز خویش ادامه دادند و خبر دستگیری "[[علی]] محمّد" را در [[شهرها]] پخش کردند و برخی فرومایگانی را که جاسوس [[استعمار]]، با [[ثروت]] و امکانات، اماده ساخته بودند با فریاد و هیاهو بر ضدّ [[حکومت]] وقت به [[شورش]] وادار کردند. سرانجام شاه، "[[علی]] محمّد" را احضار کرد و [[دستور]] [[محاکمه]] او را با حضور [[علما]] و [[فقها]] صادر کرد. دادگاه تشکیل شد و بحث و [[گفتگو]] در نهایت به [[توبه]] "[[علی]] محمّد" به دست [[علما]] منجر شد و او از [[گناه]] خویش طلب [[مغفرت]] کرد. | |||
جاسوس روس، از روند کار هراسان شد و ترسید که نقشه شیطانیاش فاش گردد. به همین جهت برای مخفی ساختن توطئه پلید روس، راه را برای نابودی [[امام]] دروغین هموار ساخت و برای کشته شدن او از هیچ کاری فروگذار نکرد. درست در همین روزها بود که شاه کشته شد و ناصر الدین شاه که به [[قدرت]] رسید، [[دستور]] به دار آویخته شدن "[[علی]] محمّد" را صادر کرد و او اعدام گردید. | |||
پس از اعدام شدن "[[علی]] محمّد"، "[[حسین]] [[علی]] بهاء" و همکارانش چیزی نمانده بود که به [[کیفر]] جنایات خویش برسند، اما [[تلاش]] [[سفارت]] روس و کارمندان آن برای [[نجات]] آنها، کار خویش را کرد و آنان به [[دستور]] جاسوس روس و مساعدت همهجانبه [[سفارت]] روس به بغدادشتافتند و در آنجا براساس آموزشهای آن جاسوس، "[[حسین]] [[علی]]" [[مأموریت]] یافت که به نفع برادر خویش "یحیی" وارد عمل شود و ادّعا کند که او همان کسی است که در [[آخر الزمان]] [[ظهور]] خواهد کرد و امکانات گسترده و [[ثروت]] هنگفتی نیز در [[اختیار]] او برای تعقیب این [[دروغ]] رسوا قرار داد و او نیز [[دعوت]] خویش را آغاز کرد و به نشر این مرام ساختگی پرداخت. در همان شرایط بود که [[حکومت]] "[[عثمانی]]" این گروه فاسد را از "[[بغداد]]" به "[[ترکیه]]" و از آنجا به "ادرنه"<ref>ولایتی از ولایات عثمانیه (ترکیه جدید).</ref> تبعید ساخت، اما آموزشهای این مسلک منحطّ، همچنان در [[سفارت]] روس در [[تهران]] تنظیم و به "[[حسین]] [[علی]] بهاء" ارسال میگردید و او نیز آنها را در میان [[پیروان]] خویش، نشر و [[تبلیغ]] میکرد. سرانجام کار به [[اختلاف]] میان "[[حسین]] [[علی]] بهاء" و برادرش "یحیی" کشید. "یحیی" به "قبرس" رفت و در آنجا [[ازدواج]] کرد و خود را "صبح ازل" نامید. اما "[[حسین]] [[علی]]" و پیروانش از [[ترکیه]] به "عکا" در [[فلسطین]] تبعید شدند و [[تلاش]] ارتجاعی خویش را برای نشر این مرام استعماری و خرافی در [[ایران]] و [[فلسطین]] از طریق بذل و بخششهای هنگفت ادامه دادند. | |||
"[[حسین]] [[علی]]" برای خویش، لقب "بهاء" را برگزید و به همین جهت است که [[پیروان]] او را "[[بهایی]]" مینامند. روشن است که مرام [[بهایی]] هیچ ربطی به [[اسلام]] و اصول و [[فروع]] آن ندارد و بهائیان نیز [[مسلمان]] نیستند و خود را پیرو [[دین]] دیگری به نام "[[بهائیت]]" میشمارند. بههرحال این حزب [[سیاسی]] -که [[لباس]] [[دین]] را بر تن کرد- در برخی از کشورهای اسلامی و غربی نفوذ کرد و آمریکا و روسیه هردو در ترویج آن بر ضدّ [[اسلام]] و [[مسلمانان]]، هماهنگ شدند. به همین جهت است که در هر کشوری که آمریکا حضور و نفوذ بیشتری داشته باشد، بهائیان بدانجا روی میآورند و هنگامی که نفوذ آمریکا در یکی از کشورهای اسلامی فروکش کرد و متزلزل گردید، مرام [[بهائیت]] نیز نفوذ خود را در آنجا از دست میدهد<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۵۷۳.</ref>»<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۷۴-۱۷۷.</ref>. | |||
}} | |||
==پرسشهای وابسته== | == پرسشهای وابسته == | ||
{{پرسمان مدعیان دروغین مهدویت}} | |||
== | == پانویس == | ||
{{ | {{پانویس}} | ||
[[رده:پرسش]] | |||
[[رده:پرسمان مهدویت]] | |||
[[رده:(اا): پرسشهای مهدویت با ۱ پاسخ]] | [[رده:(اا): پرسشهای مهدویت با ۱ پاسخ]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۱:۰۷
آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت |
مدخل بالاتر | مهدویت / آشنایی با معارف مهدویت / کلیاتی از مهدویت / مدعیان دروغین مهدویت |
مدخل اصلی | باب |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیتالله سید محمد کاظم قزوینی، در کتاب «امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور» در اینباره گفته است:
«علی محمد باب، مؤسس دین بهایی: وقتی جاسوس روسی در سال ۱۸۳۴ م به ایران آمد، نقشهای خبیثانه و ضد اسلامی ترسیم کرد؛ این جاسوس بعد از مدتی به عراق آمد و خود را شیخ عیسی لنکرانی نامید در حالی که اسم حقیقی او "کنیاز دالگورکی" بود و خود را در ردیف علمای دینی درآورد و در درس سید کاظم رشتی که از علمای کربلا بود حاضر گردیده بود و در آن جا با شخصی به نام علی محمد ملاقات نمود که بعدها به نام "باب" شناخته شد و به مصرف حشیش عادت داشت. جاسوس روسی توانست بین خود و علی محمد، دوستی محکمی به وجود آورد. در یکی از شبها بعد از اینکه علی محمد به عادت همیشگی، حشیش مصرف نمود، جاسوس روسی فرصت را غنیمت شمرد، او را با تمام خضوع و احترام مخاطب قرار داد و گفت:ای صاحب زمان! به من رحم کن که تو قطعاً صاحب الزمان هستی. علی محمد علی رغم اینکه مصرف حشیش و حالت تخدیری که به سبب آن داشت، این خطاب را نسبت به خود رد نمود و سعی کرد، این نسبت را از خود دفع نماید؛ ولی جاسوس روسی، پافشاری و اصرار نمود و این نسبت را به او تلقین نمود که او همان، امام زمان (ع) است. هر وقت علی محمد، حشیش مصرف مینمود، جاسوس روسی فرصت را غنیمت میشمرد و این مسئله را به او تلقین میکرد و هر بار مسئلهای بسیار ساده و پیش پا افتاده از او سؤال مینمود و علی محمد جوابهای سخیف و سادهای میداد؛ ولی جاسوس روسی با تعجب و احساس رضایتمندی بسیار از جوابهای بی ارزش علی محمد، خود را قانع و راضی جلوه میداد. در یکی از روزها، جاسوس روسی، بطریای شراب را از بغداد خریداری نمود و به باب تقدیم کرد، او نیز بدون اینکه آن را رد کند، مصرف کرد و وقتی عقل او زایل گشت، جاسوس روسی شروع به تلقین نمود که تو، همان امام زمان (ع) هستی. تصدیق حرف جاسوس آغاز گردید و او اعتقاد پیدا کرد که امام زمان (ع) است؛ ولی از ابراز و اظهار این امر واهمه داشت تا اینکه جاسوس روسی، او را تحریک نمود و وعده مال فراوان به او داد؛ وقتی علی محمد از کربلا به بصره مهاجرت نمود و سپس به بوشهر در ایران رفت، ادعا نمود، نایب خاص امام است؛ ولی جاسوس به این ادعا رضایت نمیداد؛ بلکه برای او نوشت: تو صاحب امر و امام زمان هستی. سپس جاسوس روسی در کربلا این خبر را منتشر کرد که علی محمد، همان صاحب الزمان است که در بوشهر، ظهور نموده است. آنهایی که علی محمد را میشناختند، میدانستند که او حشیشی و شرابخوار است و به این شایعات میخندیدند و بعضی کم خردهای ساده لوح، این خبر را تصدیق کردند بعد از اینکه جاسوس به این اعمال شیطانی همت گمارد به عنوان سفیر روس در تهران تعیین گردید و شوکت، قدرت و امکانات علی محمد را بیشتر کرد و فرصت عمل بیشتری در پیش روی او ایجاد نمود و فرصت را بیشتر از قبل، غنیمت شمرد. آن جاسوس در تهران افرادی را- که از دوستانش بودند- تربیت نمود و عقاید آنها را خرید و تحت تصرف خود درآورد از جمله حسین علی، معروف به "بهاء" و میرزا یحیی، معروف به "صبح ازل" که این دو نفر، اثر مهمی در نفوذ و اشاعه خط فکری این جاسوس خبیث داشتند. بعد از گذشت دو ماه، علی محمد از بوشهر خارج و به طرف شیراز رفت و در شیراز ادعا نمود که مهدی صاحب الزمان است و در اطراف او عدهای که به هیچ عقیده و دینی التزامی نداشتند، جمع شدند. وقتی علمای شیراز، ورود این شیطان به شیراز را شنیدند، بعضی را برای حصول اطمینان به سوی او فرستادند و آنها با اظهار به محبت و دوستی، اعتماد او را به دست آوردند تا مشخص شود که آیا علی محمد، امام زمان (ع) است؟ در این وقت بود که علی محمد، عقاید خرافی و باطل خود را برای آنان آشکار کرد و این گونه بود که علما از باطن این منحرف گمراه، آگاه شدند. این جا بود که علما ضد او برخاستند، نزدیکان و جیره خوارانش را از منزلش خارج کردند، او را دستگیر نمودند و به سمت محاکمه سوق دادند که در نهایت، او را محکوم به ضرب و زندان نمودند؛ اومدت طولانی در زندان به سر برد و سپس آزاد گردید و از شیراز خارج، و به طرف اصفهان رفت. جاسوس روس، نامهای به استاندار اصفهان نوشت و سفارش علی محمد را برای احترام و محافظت از او به استاندار نمود؛ ولی استاندار اصفهان در آن روزها از دنیا رفت و امام دروغین، دستگیر و روانه تهران گردید. جاسوس روسی به دوستان دستور داد بین مردم شایعه بیندازند که: امام زمان (ع) را دستگیر کردهاند!! حکومت وقت، علی محمد باب را تحت مراقبت به قزوین و از آن جا به تبریز و پس از آن به ماکو فرستاد؛ ولی دوستان جاسوس، مردم را علیه حکومت وقت تحریک نمودند و در شهرهای ایران، خبر دستگیری منتشر شد، و بعضی از افراد نادان باورشان شد و جاسوس هم، ضمن تحریک بیشتر زیردستان خود، امکانات و پول در اختیار آنها میگذاشت تا هر چه بیشتر ضد حکومت، سر و صدا و جنجال راه بیندازند. در پایان، پادشاه دستور محاکمه علی محمد با حضور علما و فقها را صادر نمود، جلسه محاکمه منعقد گردید و بحث و مناقشه آغاز شد و در نهایت، علی محمد از کرده خود پشیمان شد و اظهار ندامت و توبه نمود. جاسوس روسی ترسید، مبادا دخالت او در این امر کشف گردد؛ لذا سعی در کشتن علی محمد نمود تا پوششی بر کوششهای خبیثانهاش باشد؛ در آن روزها، پادشاه وفات یافت و ناصرالدین شاه جانشین گردید، دستور قتل علی محمد را صادر و حکم را تنفیذ نمود»[۱].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین عابدی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد عابدی، در مقاله «مدعیان و منکران بابیت و مهدویت» در اینباره گفته است:
«سید علی محمد باب در سال ۱۲۳۵ قمری در شیراز متولد شد. او در کودکی پدرش محمد رضای بزاز را از دست داد و مدتی با داییاش برای تجارت به بوشهر رفت. به تدریج به تحصیل علوم دینی روی آورد و پس از اندکی تحصیل نزد شیخ عابد شیرازی به کربلا شتافت. سید علی محمد در کربلا نزد ملا صادق خراسانی و سید کاظم رشتی به تحصیل پرداخت؛ هر چند برخی از نویسندگان بهائی چون عباس عبدالبهاء، بر امی بودنش پای میفشارند.[۲] تنکابنی در کتاب قصص العلما مینویسد: "مدتی که من به درس سید کاظم رشتی میرفتم، سید علی محمد نیز به آن درس حاضر میشد"[۳] سید علی محمد در سال ۱۲۵۷ قمری به شیراز بازگشت و دو سال بعد، سید کاظم رشتی در گذشت. در این موقعیت، شاگردان سید رشتی در شهرهای مختلف پراکنده شده، در پی امام زمان (ع) میگشتند. ملا غلام حسین بشرویهای که یکی از این شاگردان بود، در سال ۱۲۶۰ قمری در شیراز با سید علی محمد ملاقات کرد. سید به او گفت: من "باب الله" هستم؛ یعنی هر کس میخواهد خدا را پرستش کند یا امام زمان (ع) را ببیند، باید از طریق من باشد. ملا غلام حسین بشرویهای که در باور بابیان و بهائیان "أوَّلُ مَن آمَنَ" است، با ذهنیتی که از درسهای رشتی داشت، بیدرنگ ایمان آورد و به سود سید علی محمد به تبلیغ پرداخت. بدین ترتیب، سید علی محمد به "سید باب" شهرت یافت. او پس از ادعای نیابت خاص در اندیشه ادعای مهدویت فرو رفت و بر آن شد به مکه شتافته، دعوت خود را آشکار سازد. حاکم شیراز وی را زندان افکند. این کار سبب شد مردم کمتر او را ببینند و پیروانش چنان ادعا کنند که سید علی محمد، که همان مهدی موعود است، همانند پدرانش در زندان ستم گرفتار آمده و به زودی اظهور میکند. شاگردان سید رشتی با شنیدن این زمزمهها بیدرنگ ایمان میآوردند. سید علی محمد به تدریج ادعای نبوت کرد؛ خود را ناسخ دین اسلام خواند و گفت: در اذان بگویید: "أشهَدُ أنَّ عَلى مُحَمداً بَقية اللهِ"[۴] او چنان ادعا میکرد که چون كلمه "علی محمد" از نظر حروف با عدد "رب" موافق است، من همان دو تن (پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع)) هستم. بعضی به تمسخر به او گفتند: چون عدد نامت با عدد "رب" موافق است، بهتر است ادعای ربوبیت کنی، او این تمسخر را جدی گرفت و به ادعای الوهیت روی آورد. سید باب تنها معجزه و دلیل حقانیت خود را نوشتههای فراوانش میدانست و میگفت: روزی هزار سطر مینویسم. البته نوشتههای وی، از نظر ادبیات عرب، کاملا نادرست بود؛ بدین سبب، همیشه میگفت: من ادبیات را طلاق دادهام. سید باب از زندان شیراز به اصفهان و تبریز منتقل شد. جمعی از علما مناظراتی با وی انجام دادند که در این گستره، مناظره پر ارزش نظام العلما بسیار جالب توجه مینماید.[۵]. حاکم تبریز "حمزه میرزا" به فرمان ناصرالدین شاه، شبی سید را از زندان برای بحث و مناظره به کاخ خود آورد و از او پرسید: آیا پیامبران اشتباه میکنند؟ سید علی محمد پاسخ منفی داد. حاکم از او خواست، آیاتی در وصف کاخ وی نازل کند. سید عباراتی بر زبان راند و منشی حاکم آن را نگاشت. پس از مدتی از او خواستند آن آیات را دوباره بخواند. سید آنها را به گونه ای دیگر خواند. حاکم گفت: چرا اشتباه خواندی؟ سید گفت: این بار آیات چنین نازل شد. سید باب سرانجام به سبب تازیانه هایی که بر پیکرش فرود آمد، توبه نامه گماشت[۶] و بر فراز منبر اظهار ندامت کرد. در سال ۱۲۶۶ قمری وقتی طرح ترور ناصرالدین شاه و امیر کبیر به وسیله پیروان سید باب فاش شد، امیر کبیر تصمیم گرفت وی را اعدام کند. جمعی از علما در جواز قتل سید تردید داشتند، زیرا احتمال میدادند سید مجنون باشد. گروهی از علما فتوای اعدام وی را صادر کردند و سید علی محمد باب سرانجام در بیست و هفتم شعبان ۱۲۶۶ قمری در تبریز اعدام شد. پیروان سید علی محمد باب "بابيه" خوانده میشوند، سید علی محمد باب، میرزا یحیی نوری ملقب به "صبح ازل" را جانشین خود ساخت. او چنان پیش بینی کرد که دو هزار سال دیگر موعودی با لقب "مَن يظهرُهُ الله" ظهور میکند و برای این که نطفه او پاک باشد، نطفه انسان را پاک خواند. از سوی دیگر، برای آنکه "من يظهره الله" کتک نخورد، کتک زدن کودکان را در مکتب حرام دانست. پس از مرگ سید باب، برادر صبح ازل "حسین علی نوری مازندرانی" که دو سال از سید باب بزرگتر بود و حتی از صبح ازل نیز بزرگ تر می نمود، خود را "من يظهره الله" خواند. هشت تن دیگر نیز ادعای "من يظهره اللّهی" کردند. حسین علی معروف به "بهاء الله" پس از آن که با وساطت سفير دولت روسیه و حمایت همه جانبه روسها از زندان ناصرالدین شاه آزاد شد، به عراق رفت و با برادرش صبح ازل به جنگ پرداخت. حسین علی نوزده سال پس از اعدام سید علی محمد باب، ادعاهای خود را آشکار ساخت، در حالی که براساس سخن سید باب، "من يظهره الله" دو هزار سال دیگر ظهور میکرد. حسین علی برای رفع این مشکل گفت: باید عدد دو هزار را با فلان عدد جمع کرد و فلان عدد را از آن کاست، تا نوزده به دست آید. پیروان میرزا یحیی "ازلی" خوانده می شوند و پیروان حسین علی بهاء الله "بهائی" وقتی ازلیان و بهائیان در بغداد به جنگ پرداختند، دولت عثمانی یحیی صبح ازل را با ۳۷نفر از پیروانش به قبرس فرستاد و حسین علی را با پیروانش به عکّا تبعید کرد. به نوشته همه مورخان، سید باب صبح ازل را جانشین خود ساخت، اما حسین علی به تکذیب و تکفیر برادرش صبح ازل روی آورد و با الفاظی چون "گوساله" و "گاو" از او یاد کرد. حسین علی پایه گذار دین بهائیت شد و خود را "ظهورالله" و خدا و خالق معرفی کرد. او از پیروانش می خواست چنان تسلیم او باشند که: اگر من آب را خمر نامیدم با آسمان را زمین گفتم و نور را آتش نامیدم، کسی حق اعتراضی ندارد.[۷] حسین علی در سال ۱۳۰۹ قمری در ۷۶ سالگی در عکّا در گذشت و پس از وی، به ترتیب عباس افندی و شوقی افندی با ادعای نبوت و ظهور اللّهی، رهبر بهائیان شدند. پس از شوقی افندی، بیتالعدل سرپرستی بهائیان را به عهده گرفته است. این گروه چنان ادعا میکنند که تا وقتی بابیت و بهائیت بر تمام ادیان چیرگی نیافته است، در زمان فترت به سر می بریم. در زمان فترت تمام احکام اسلام نسخ شده است و وجوب و حرمت معنا ندارد. بهائیان معتقدند، باید همیشه برای دولت و ملکه انگلیس دعا کنند و بخشی از اموال خود را به بیتالعدل تحویل دهند. جاسوسی به سود اسرائیل نیز از مسلمات آیین آنان است. در نگاه اینان، سید علی محمد باب همان مهدی موعود است که آمد و جهان را از عدل آکنده ساخت. پس از او، حسین علی دین جدید آورد. او ادعای الوهیت داشت و حتی پیروانش برایش سجده میکردند. امروزه بهائیان تمام سخنان حسین علی را توجیه میکنند و او را تنها پیامبر میدانند.[۸]»[۹].
|
۲. حجت الاسلام و المسلمین سلیمیان؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین خدامراد سلیمیان، در دو کتاب «فرهنگنامه مهدویت» و «درسنامه مهدویت» در اینباره گفته است:
«"باب" در لغت فارسی به معنای پدر، سزاوار، ملایم، متعارف و حاجب است. در عربی نیز به معنای "در" و "محل ورود و خروج" به کار میرود. راغب اصفهانی میگوید: محل دخول و ورود به چیزی را باب میخوانند؛ مانند "باب المدینه" یا "باب البیت"[۱۰]. در روایات فراوانی، از پیشوایان معصوم (ع) با عنوان "باب اللّه" یاد شده است[۱۱]. در دعای ندبه میخوانیم:"أَيْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِي مِنْهُ يُؤْتَى "[۱۲] بنابراین باب، یعنی چیزی که میتوان به وسیله آن، به چیز دیگر رسید. حدیث "أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا "[۱۳]؛ بدان معنا است که به وسیله حضرت علی (ع) میتوان به شهر علم دست یافت. از دیگر موارد، میتوان به "باب الحوائج"، "باب حطه"، "باب مدینة علم النّبی (ص)"[۱۴] ، "باب الحکمة" و "باب اللّه" اشاره کرد. اما در اصطلاح "باب" امامان (ع)، به کسی گفته میشود که به معصومان (ع) بسیار نزدیک است و در همه کارها یا کاری خاص، نماینده مخصوص آنان شمرده میشود[۱۵]. بر این اساس، میتوان وکیل یا نماینده امام را "باب" امام نامید؛ چنانکه ابن شهرآشوب مینویسد: جمعی از اصحاب امامان (ع) باب آن بزرگواران بودهاند؛ مانند "رشید هجری" باب سید الشهداء (ع)[۱۶]، "یحیی بن ام الطویل مطعمی" باب حضرت سجاد (ع)[۱۷]، "جابر بن یزید جعفی" باب امام باقر (ع)[۱۸]. رفته رفته این واژه با سوءاستفاده مدعیان دروغین - به ویژه "بابیت" - روبه رو شد. ادعاهای نادرست کسانی چون سید علی محمد باب، این واژه را از جایگاه واقعیاش دور و متروک ساخت؛ به گونهای که امروزه کمتر درباره نمایندگان امام (ع) به کار میرود و بیشتر برای اشاره به کسانی است که به دروغ، خود را نماینده معصومان معرفی میکنند. سید علی محمد شیرازی در سال ۱۲۳۵ در شیراز به دنیا آمد[۱۹]. در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن و سیاه مشق آموخت. شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی بود[۲۰]، و از همان دوران، علی محمد را با نام رؤسای شیخیه "احسائی و رشتی" آشنا کرد؛ به طوری که چون سید علی محمد در حدود نوزده سالگی به کربلا رفت، در درس سید کاظم رشتی حاضر شد[۲۱]. در مدتی که نزد سید کاظم رشتی شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد و از آرای شیخ احمد احسائی آگاهی یافت[۲۲]. به علاوه هنگام اقامت در کربلا، از درس ملا صادق خراسانی که او نیز مذهب شیخی داشت بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایام را خواند[۲۳]. در ۱۲۵۷ به شیراز بازگشت و در هر فرصت، مطالعه کتب دینی را فراموش نمیکرد. خودش میگوید: همانا کتاب سنابرق، اثر سید جعفر علوی "مشهور به کشفی" را خواندم و باطن آیاتش را مشاهده کردم"و لقد طالعت سنا برق جعفر العلوی و شاهدت بواطن آیاتها "[۲۴]. سید علی محمد، گذشته از دلبستگی به اندیشههای شیخی و باطنی به ریاضتکشی نیز مایل بود و هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیدهدم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر بر بام خانه، رو به خورشید اورادی میخواند[۲۵]. پس از درگذشت سید کاظم رشتی، مریدان و شاگردان وی جانشینی برای وی میجستند که به قول ایشان مصداق "شیعه کامل" یا "رکن رابع" باشد. در این باره، میان چند تن از شاگردان سید کاظم رشتی رقابت افتاد. سید علی محمد نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پای از جانشینی سید کاظم رشتی فراتر نهاد و خود را "باب" امام زمان (ع) یا "ذکر" او یعنی واسطه میان امام و مردم شمرد. ادعای سید علی محمد، چون شگفت آورتر از دعاوی سایر رقیبان بود، واکنش بزرگتری یافت و نظر گروهی از شیخیان را به سوی وی جلب کرد. هجده تن از شاگردان سید کاظم رشتی که همگی شیخی مذهب بودند "و بعدها سید علی محمد آنها را حروف حی نامید" پیرامونش را گرفتند[۲۶]. سید علی محمد در آغاز امر، بخشهایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود، تأویل کرد و آنجا به تصریح نوشت که امام دوازدهم شیعیان او را مأمور کرده است جهانیان را ارشاد کند و خویشتن را "ذکر" نامید. همین که مدتی از دعوت وی سپری شد و گروهی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از مهدویت سخن به میان آورد و گفت: "منم آن کسی که هزار سال میباشد که منتظر آن میباشید"[۲۷]. سپس به ادعای نبوت و رسالت برخاست و به گمان خود، احکام اسلام را با آوردن کتاب بیان نسخ کرد[۲۸]. بدین ترتیب، سید علی محمد هرچند زمانی دعاوی خود را به مقامات بالاتری تغییر میداد و سخنان پیشین را برای یارانش تأویل میکرد و آنان را در پی خود میکشید. پس از بازگشت سید علی محمد به بوشهر "در زمانی که هنوز از ادعای بابیت امام زمان (ع) فراتر نرفته بود" به دستور والی فارس در رمضان ۱۲۶۱ ق دستگیر و به شیراز فرستاده شد. در شیراز او را تنبیه کردند آنگاه نزد امام جمعه آن شهر اظهار توبه و ندامت کرد و به قول یکی از موافقان خود بر فراز منبر در حضور مردم گفت: "لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند! لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند! ..."[۲۹] پس از آن شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در دورانی که در آن قلعه زندانی بود، با مریدانش ملاقات و مکاتبه داشت و از اینکه میشنید آنان در کار تبلیغ دعاوی او میکوشند به شوق میافتاد و سخنانی را به عنوان کلمات الهی به مریدان عرضه میداشت؛ چنانکه کتاب بیان را در همان قلعه نوشت[۳۰]. دولت محمد شاه قاجار برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند، در صفر ۱۲۶۴ وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه و در اواخر سلطنت محمد شاه به تبریز بردند و مجلسی با حضور ناصر الدین میرزا "که در آن وقت ولیعهد بود" و چند تن از علما ترتیب دادند. سید علی محمد را در آن مجلس حاضر کردند. سید علی محمد در آنجا آشکارا از مقام مهدویت خود سخن گفت؛ ولی در پاسخ اشکالات و پرسشهای علمای حاضر، فروماند[۳۱]. پس از آشکار شدن عجز سید علی محمد در اثبات ادعای خود، وی را چوب زده تنبیه نمودند. او از دعاوی خویش تبری جست و اظهار پشیمانی کرد و خطاب به ولیعهد توبهنامه رسمی نوشت. صورت توبهنامه سید علی محمد را یکی از مریدانش در کتاب خود آورده است[۳۲]. بدین سان سید علی محمد از دعاوی خود بازگشت؛ ولی توبه او صوری بود، چنانکه پیش از توبه اخیر در شیراز نیز بر فراز منبر و برابر مردم نیابت و بابیت خود را انکار کرد؛ اما چیزی نگذشت که ادعاهای بالاتری را به میان آورد و از پیامبری و رسالت خویش سخن گفت. در اواخر سلطنت محمد شاه و پس از مرگ او از سوی مریدان سید علی محمد آشوبهایی در کشور پدید آمد[۳۳]. و آنان، چنین میپنداشتند که یاران مهدی موعودند و بزودی جهان را در تسخیر خود خواهند گرفت و بر شرق و غرب فرمانروایی میکنند. میان ایشان و نیروی دولتی، جنگ درگرفت و فتنه آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملا محمد علی بارفروشی در جمادی الثانی ۱۲۶۵ پایان گرفت. در زنجان نیز شورشی به سرکردگی ملا محمد علی زنجانی پدید آمد که به شکست بابیان انجامید. در تهران نیز گروهی از بابیان به رهبری علی ترشیزی بر آن شدند تا ناصر الدین شاه و امیر کبیر و امام جمعه تهران را به قتل رسانند؛ اما نقشه آنان کشف شد و ۳۸ تن از سران بابیان دستگیر و هفت تن از آنها کشته شدند. شگفت آنکه مریدان سید علی محمد در جنگهای قلعه طبرسی و زنجان، از مسلمانی دم میزدند و نماز میگزاردند و از "بابیت" سید علی محمد جانبداری میکردند[۳۴]. ظاهرا در آن هنگام هنوز ادعای مهدویت و نبوت وی بدیشان نرسیده بود؛ ازاینرو به اعتراف وقایع نگاران بابی برخی از بابیان به محض اینکه در "بدشت" از ادعای مهدویت سید علی محمد و تغییر احکام اسلام باخبر شدند، به شدت از او روی گرداندند[۳۵]. پس از مرگ محمد شاه و بالا گرفتن فتنه بابیه، میرزا تقی خان امیر کبیر - صدراعظم ناصر الدین شاه - مسامحه در کار سید علی محمد باب را روا ندید و تصمیم گرفت او را در ملأ عام به قتل رساند و از این راه آتش شورشها را فرونشاند. برای این کار، از برخی علما فتوا خواست؛ ولی به گفته ادوارد براون: دعاوی مختلف و تلون افکار و نوشتههای بیمغز و بیاساس و رفتار جنونآمیز او علما را بر آن داشت که به علت شبهه خبط دماغ بر اعدام وی رأی ندهند[۳۶]. با وجود این برخی از علما که احتمال خبط دماغ درباره سید علی محمد را نمیدادند و او را مردی دروغگو و ریاست طلب میشمردند، به قتل وی فتوا دادند و سید علی محمد همراه یکی از پیروانش در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شد. علی محمد باب، از آغاز دعوت خود، عقاید و آرای متناقضی ابراز داشت. آنچه از بیان "مهمترین کتاب او نزد پیروانش" فهمیده میشود، آن است که وی خود را برتر از همه انبیای الهی میانگاشته و مظهر نفس پروردگار میپنداشته است[۳۷] و عقیده داشته که با ظهورش، آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن به پا شده است[۳۸]. به علاوه علی محمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را "من یظهره اللّه" خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تأکید فراوان دارد[۳۹]. علی محمد در حقانیت این آرا پافشاری نموده و در برخورد با افرادی که بابی نباشند، خشونت بسیاری را سفارش کرده است؛ چنانکه در الواح بیان درباره وظیفه اولین فرمانروای بابی میگوید: " چون فرمانروای بابی توانایی یافت، هیچکس- جز بابیها- را بر روی زمین باقی نگذارد"[۴۰]. وی، در بیان فارسی فرمان میدهد همه کتابها را محو و نابود کنند؛ جز کتبی که درباره آیین وی پدید آمده یا میآید. همچنین تأکید کرده است پیروانش جز کتاب بیان و آنچه بدان وابسته میشود نیاموزند[۴۱]. افکار سید علی محمد باب مجموعهای از برخی آرای شیخیان و باطنیان "تأویلگرایان" و صوفیان و کسانی که به علم حروف و اعداد گرایش داشتهاند و پارهای از دعاوی شخصی بوده است. علی محمد باب، آثاری چند از خود به جای نهاده که برخی از آنها چاپ شده و پارهای دیگر به دلیل کشاکشهای داخلی میان پیروانش هنوز به چاپ نرسیده است. جز آثاری که پیش از این نام بردیم، برخی کتابهای دیگر او عبارتاند از: "پنج شأن"، "دلائل السبعة"، "صحیفه عدلیه"، "تفسیر سوره کوثر"، "تفسیر سوره بقره"، "قیوم الأسماء"، "کتاب الروح". آثار علی محمد باب غالبا به زبان عربی نوشته شده و سرشار از غلطهای صرفی و نحوی است. البته وی کوشیده است- برای آنکه نشان دهد سخنانش رنگ قرآنی دارد- گفتارش را با سجع و وزن همراه سازد و با آنکه یگانه معجزه خود را همین سخنان میشمارد[۴۲]، تکلف و ابتذال در عباراتش سخت آشکار است»[۴۳]. |
۳. مجتبی تونهای؛ |
---|
آقای مجتبی تونهای، در کتاب «موعودنامه» در اینباره گفته است:
علی محمد در آغاز امر بخشهایی از قرآن را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود تأویل کرد و تصریح کرد که از سوی امام زمان (ع)، مأمور به ارشاد مردم است. سپس مسافرتهایی به مکه و بوشهر کرد و دعوت خود را آشکارا تبلیغ نمود. یارانش نیز در نقاط دیگر به تبلیغ ادعاهای علی محمد پرداختند. پس از مدتی که گروههایی به او گرویدند، ادعای خود را تغییر داد و از مهدویت سخن گفت و خود را مهدی موعود معرفی کرد و پس از آن ادعای نبوت و رسالت خویش را مطرح کرد و مدعی شد که دین اسلام فسخ شده و خداوند دین جدیدی همراه با کتاب آسمانی تازه به نام "بیان" بر او نازل کرده است. علی محمد در کتاب "بیان"، خود را برتر از همه پیامبران دانسته و خود را مظهر نفس پروردگار پنداشته است. در زمانی که علی محمد هنوز از ادعای بابیت امام زمان (ع) فراتر نرفته بود، به دستور والی فارس در سال ١٢٦١ ق. دستگیر و به شیراز فرستاده شد و پس از آنکه در مناظره با علمای شیعه شکست خورد، اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: "لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند." پس از این واقعه شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در همین قلعه با مریدانش مکاتبه داشت و از اینکه میشنید آنان در کار تبلیغ دعاوی او میکوشند به شوق افتادو کتاب "بیان" را در همان قلعه نوشت. دولت محمد شاه قاجار برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند در سال ١٢٦٤ ق. وی را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه منتقل کرد. پس از چندی او را به تبریز بردند و در حضور چند تن از علما محاکمه شد. علی محمد در آن مجلس آشکارا از مهدویت خود سخن گفت و "بابیت امام زمان" را که پیش از آن ادعا کرده بود به "بابیت علم خداوند" تأویل کرد. علی محمد در مجالس علما نتوانست ادعای خود را اثبات کند و چون از او درباره برخی مسائل دینی پرسیدند، از پاسخ فروماند و جملات ساده عربی را غلط خواند. در نتیجه وی را چوب زده تنبیه نمودند و او از دعاوی خویش تبری جست و توبهنامه نوشت. اما این توبه نیز مانند توبه قبلی او واقعی نبود، از اینرو پس از مدتی ادعای پیامبری کرد. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال ١٢٦٤ ق. مریدان علی محمد، آشوبهایی در کشور پدید آوردند و در مناطقی به قتل و غارت مردم پرداختند. در این زمان میرزا تقی خان امیرکبیر صدراعظم ناصر الدین شاه تصمیم به قتل علی محمد و فرونشاندن فتنه بابیه گرفت. برای این کار از علما فتوا خواست. برخی علما به دلیل دعاوی مختلف و متضاد او و رفتار جنونآمیزش شبهه خبط دماغ را مطرح و از صدور حکم اعدام او خودداری کردند. اما برخی دیگر علی محمد را مردی دروغگو و ریاستطلب میشمردند و از اینرو حکم به قتل او دادند. علی محمد همراه یکی از پیروانش در ٢٧ شعبان ١٢٦٦ در تبریز تیرباران شد. همانطور که گذشت، سید علی محمد آراء و عقاید متناقضی ابراز داشته است. از کتاب "بیان" که آن را کتاب آسمانی خویش میدانست، برمیآید که خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار میدانسته و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است. علی محمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را "من یظهره الله" (کسی که خدا او را آشکار میکند) خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تأکید فراوان کرد. او نسبت به کسانی که آیین او را نپذیرفتند خشونت بسیاری را سفارش کرده است. وی از جمله وظایف فرمانروای بابی را این میداند که نباید جز بابیها کسی را بر روی زمین باقی بگذارد. باز دستور میدهد غیر از کتابهای بابیان، همه کتابهای دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز کتاب بیان و کتابهای دیگر بابیان، کتاب دیگری را بیاموزند[۴۶]»[۴۷].
در یکی از شبها که "علی محمّد" طبق برنامه و عادت خویش مشغول حشیش کشیدن بود، جاسوس روسی با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت و با همه خضوع و احترام و تواضع به او گفت: ای صاحب الزّمان! به من محبّت کن... تو بیهیچ تردیدی صاحب الزّمانی.
سرانجام "علی محمّد" از کربلا به "بصره" و از آنجا به "بوشهر" آمد و ادّعا کرد که: نائب خاصّ امام مهدی (ع) است، اما جاسوس روسی به این اندازه رضایت نداد و به او اصرار ورزید که: "تو، خود امام عصر هستی، نه نایب خاصّ او." جاسوس پس از ورود "علی محمّد" به ایران، در کربلا به صورت گستردهای پخش کرد که: علی محمّد، صاحب الزّمان است و در بوشهر ظهور کرده است. او مردم را بر اثر پخش این دروغ رسوا، دو دسته ساخت. بیشتر مردم بوشهر کسانی که "علی محمّد" را عنصری حشیشی و شرابخوار، میشناختند به این شایعات که به وسیله جاسوسان استعمار مرتّب دامن زده میشد میخندیدند. اما برخی سادهلوحان و ابلهان ناآگاه نیز میگفتند: "نکند درست است...." و تصدیق میکردند. جاسوس روسی، پس از افشاندن بذر اختلاف و جنایت و انجام این شگردهای شیطانی، به عنوان سفیر روس به تهران رفت و با قدرت و امکانات و میدان عمل آمادهای با بهرهوری از فرصت، جدّیتر از گذشته به ادامه عملیات ابلیسی خویش همّت گماشت. در تهران از دوستان خویش، جاسوسان جدیدی تربیت کرد و با امکانات گسترده خویش، وجدان و عقیده آنان را خرید و آنان خود را در اختیار او و در گرو اشاره و دستور او قرار دادند که از جمله آنان "حسین علی"، معروف به "بهاء" و "میرزا یحیی" معروف به "صبح ازل" بودند که این دو برادر، نقش ویرانگری بر ضدّ اسلام و جامعه اسلامی و در اجرای نقشه این جاسوس پلید استعمار داشتند. "علی محمّد" دو ماه در بوشهر ماند و از آنجا راهی شیراز گردید و از روستایی که عبور کرد، خود را نایب خاصّ امام عصر (ع) جا زد، اما هنگامی که به شیراز رسید، ادّعا کرد که: صاحب الزّمان است و برخی فرومایههایی که به مبدأ و معادی پایبند نیستند به دورش حلقه زدند. هنگامی که علمای شیراز از ورود آن شیطان رانده شده آگاه شدند، برخی از افراد آگاه و مورد اعتماد خویش را برای تحقیق از واقعیت جریان، به محفل "علی محمّد" فرستادند و آنان توانستند با اظهار مهر و دوستی و تعظیم به او، اعتمادش را جلب کنند و پس از آن مراحل بود که "علی محمّد" عقاید سخیف و خرافات و بافتههای رسوای خویش را برای آنان آشکار ساخت و به صراحت خود را امام مهدی (ع) جا زد و آنان نیز بافتههای آن عنصر منحرف و گمراه را به علمای شیراز انتقال دادند. اینجا بود که علمای شیراز بر ضدّ او بپا خاستند و بستگان و خاندانش نیز بر او شوریدند و او را از منزل بیرون راندند و دستگیر و به محکمه سپردند. پس از محاکمهای سریع، او را به زندان و شلاّق محکوم ساختند و پس از مدّتی آزاد گردید و از شیراز به اصفهان رفت. جاسوس روس با ورود "علی محمّد" به اصفهان نامهای به استاندار آنجا نوشت و از او خواست که آن عنصر پلید را احترام نماید و امنیت او را تضمین کند، اما در همانروزها استاندار از دنیا رفت و امام ساختگی و دروغین، دستگیر و تحت نظر به تهران فرستاده شد. جاسوس روسی، به دوستان و همکارانش دستور داد که در میان مردم سروصدا و بلوا برانگیزند که: "هان ای مردم! چه نشستهاید که امام مهدی دستگیر شد...." حکومت وقت، "علی محمّد" را به وسیله مأموران خویش به قزوین گسیل داشت و از آنجا به "تبریز" و "ماکو" فرستاد، اما جاسوس روس و دوستانش به هیاهو و تاختوتاز خویش ادامه دادند و خبر دستگیری "علی محمّد" را در شهرها پخش کردند و برخی فرومایگانی را که جاسوس استعمار، با ثروت و امکانات، اماده ساخته بودند با فریاد و هیاهو بر ضدّ حکومت وقت به شورش وادار کردند. سرانجام شاه، "علی محمّد" را احضار کرد و دستور محاکمه او را با حضور علما و فقها صادر کرد. دادگاه تشکیل شد و بحث و گفتگو در نهایت به توبه "علی محمّد" به دست علما منجر شد و او از گناه خویش طلب مغفرت کرد. جاسوس روس، از روند کار هراسان شد و ترسید که نقشه شیطانیاش فاش گردد. به همین جهت برای مخفی ساختن توطئه پلید روس، راه را برای نابودی امام دروغین هموار ساخت و برای کشته شدن او از هیچ کاری فروگذار نکرد. درست در همین روزها بود که شاه کشته شد و ناصر الدین شاه که به قدرت رسید، دستور به دار آویخته شدن "علی محمّد" را صادر کرد و او اعدام گردید. پس از اعدام شدن "علی محمّد"، "حسین علی بهاء" و همکارانش چیزی نمانده بود که به کیفر جنایات خویش برسند، اما تلاش سفارت روس و کارمندان آن برای نجات آنها، کار خویش را کرد و آنان به دستور جاسوس روس و مساعدت همهجانبه سفارت روس به بغدادشتافتند و در آنجا براساس آموزشهای آن جاسوس، "حسین علی" مأموریت یافت که به نفع برادر خویش "یحیی" وارد عمل شود و ادّعا کند که او همان کسی است که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و امکانات گسترده و ثروت هنگفتی نیز در اختیار او برای تعقیب این دروغ رسوا قرار داد و او نیز دعوت خویش را آغاز کرد و به نشر این مرام ساختگی پرداخت. در همان شرایط بود که حکومت "عثمانی" این گروه فاسد را از "بغداد" به "ترکیه" و از آنجا به "ادرنه"[۴۸] تبعید ساخت، اما آموزشهای این مسلک منحطّ، همچنان در سفارت روس در تهران تنظیم و به "حسین علی بهاء" ارسال میگردید و او نیز آنها را در میان پیروان خویش، نشر و تبلیغ میکرد. سرانجام کار به اختلاف میان "حسین علی بهاء" و برادرش "یحیی" کشید. "یحیی" به "قبرس" رفت و در آنجا ازدواج کرد و خود را "صبح ازل" نامید. اما "حسین علی" و پیروانش از ترکیه به "عکا" در فلسطین تبعید شدند و تلاش ارتجاعی خویش را برای نشر این مرام استعماری و خرافی در ایران و فلسطین از طریق بذل و بخششهای هنگفت ادامه دادند. "حسین علی" برای خویش، لقب "بهاء" را برگزید و به همین جهت است که پیروان او را "بهایی" مینامند. روشن است که مرام بهایی هیچ ربطی به اسلام و اصول و فروع آن ندارد و بهائیان نیز مسلمان نیستند و خود را پیرو دین دیگری به نام "بهائیت" میشمارند. بههرحال این حزب سیاسی -که لباس دین را بر تن کرد- در برخی از کشورهای اسلامی و غربی نفوذ کرد و آمریکا و روسیه هردو در ترویج آن بر ضدّ اسلام و مسلمانان، هماهنگ شدند. به همین جهت است که در هر کشوری که آمریکا حضور و نفوذ بیشتری داشته باشد، بهائیان بدانجا روی میآورند و هنگامی که نفوذ آمریکا در یکی از کشورهای اسلامی فروکش کرد و متزلزل گردید، مرام بهائیت نیز نفوذ خود را در آنجا از دست میدهد[۴۹]»[۵۰]. |
پرسشهای وابسته
- ریشههای انحراف مدعیان دروغین مهدویت چیست؟ (پرسش)
- چرا مدعیان دروغین مهدویت در زمان نایب اول وجود نداشتند؟ (پرسش)
- آغاز پیدایش مدعیان دروغین مهدویت از چه زمانی بود؟ (پرسش)
- با توجه به مشخص بودن نسب امام مهدی علت پیدایش مدعیان مهدویت چیست؟ (پرسش)
- آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت از آثار سوء اعتقاد به مهدویت است؟ (پرسش)
- آیا پدید آمدن مدعیان مهدویت بر حتمی بودن ظهور مهدی دلالت دارد؟ (پرسش)
- چه کسانی ادعای مهدویت کرده یا در حق آنها ادعای مهدویت شده است؟ (پرسش)
- آیا احمدیه یا قادیانیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا کیسانیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا زیدیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا فطحیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا قرامطه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا ناووسیه و اسماعیلیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا شیخیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا بهاییت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا سبئیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا عسکریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا مغیریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا ممطوره از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا نمیریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا واقفیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا واقفه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا باقریه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا موسویه یا موسائیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا محمدیه از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش)
- آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبدالله بن جعفر مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا عبيدالله مهدی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن تومرت مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی سودانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا غلام احمدخان مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی تهامه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی سوس مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی صومالی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی سنگال مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن حنفیه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا موسی بن طلحه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا ابوهاشم بن محمد بن حنفیه مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبدالله بن حسن مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا مهدی عباسی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا عباس فاطمی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبد الله محض مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا عبید الله مهدی بن محمد مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- آیا محمد بن عبدالله بن تومرت علوی حسنی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش)
- مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟ (پرسش)
- مفهوم باب در لغت و اصطلاح چیست؟ (پرسش)
- انگیزههای مدعیان بابیت امام مهدی چیست؟ (پرسش)
- دلایل اثبات دروغ بودن ادعای بابیت در عصر غیبت چیست؟ (پرسش)
- مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟ (پرسش)
- راه شناسایی مدعیان دروغین سفارت و نیابت خاص چیست؟ (پرسش)
- اگر شخصی ادعا کند که امام مهدی است چگونه باور کنیم و راه شناخت او چیست؟ (پرسش)
- چه راههایی برای شناخت مهدی نماها وجود دارد؟ (پرسش)
- از چه زمانی عدهای به دروغ ادعای مهدویت کردند؟ (پرسش)
- چرا با آغاز دوره استعمار ادعای دروغین مهدویت زیاد شد؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۳۴۴-۳۴۷.
- ↑ محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۱۹.
- ↑ محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۵۲؛ به نقل از : قصص العلماء، ص ۵۸.
- ↑ گواهی میدهم به تحقیق که علی محمد بازمانده خداوند است.
- ↑ علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۲۰-۲۸
- ↑ علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۱۳۱
- ↑ اشراقات، ص ۵۸.
- ↑ برای آگاهی بیشتر ر.ک: حسن نیکو، فلسفه نیکو؛ همو محاكمة باب و بهاء؛ همو، فتنه باب و بهاء؛ همو، بهائیان و نقطه الكاف
- ↑ عابدی، احمد؛ مدعیان و منکران بابیت و مهدویت، ص ۴۲۸ - ۴۳۲.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ص ۶۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۴۵، ح ۷؛ و ر. ک: شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۸۹؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج ۶، ص ۲۷.
- ↑ سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ص ۲۹۷.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۳۴، ح ۳۳۱۴۶؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام، ج ۲، ص ۶۶.
- ↑ ر. ک: ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۴، ص ۳۲۳؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۶؛ شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۶۲۶؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۲۵؛ سید بن طاوس، الاقبال، ص ۶۱۰.
- ↑ ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۲۵۳.
- ↑ ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۲۳۲.
- ↑ ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۱۱.
- ↑ ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۴۰.
- ↑ برگرفته از: دانشنامه جهان اسلام، مقاله" باب"، نوشته: مصطفی حسینی طباطبائی.
- ↑ عبد الحمید اشراق خاوری، تلخیص: تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۳- ۶۴.
- ↑ فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۹۷.
- ↑ فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۱، ص ۱۹۲- ۱۹۳.
- ↑ فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۴ ص ۳۷۰.
- ↑ فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۴۷۹.
- ↑ تاریخ نبیل زرندی، ص ۶۷.
- ↑ عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ج ۱ ص ۴۳.
- ↑ حاجی میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۱۳۵.
- ↑ ن. ک: علی محمد باب، بیان عربی، ص ۳.
- ↑ تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ۱۴۱.
- ↑ احمد یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص ۱۳.
- ↑ ن. ک: فاضل مازندرانی، ظهور الحق، ج ۳، ص ۱۴.
- ↑ ن. ک: ابو الفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، ص ۲۰۴- ۲۰۵.
- ↑ ن. ک: حاجی میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۱۶۲.
- ↑ عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ج ۱ ص ۱۶.
- ↑ عبد الحسین آیتی، الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة، ج ۱، ص ۱۳۰.
- ↑ محمد باقر نجفی، بهائیان، ص ۲۵۲.
- ↑ علی محمد باب، بیان عربی، ص ۱.
- ↑ علی محمد باب، لوح هیکل الدین، ص ۱۸.
- ↑ بیان عربی، ص ۵- ۶.
- ↑ علی محمد باب، لوح هیکل الدین، ص ۱۵.
- ↑ بیان عربی، ص ۱۵.
- ↑ بیان عربی، ص ۲۵.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص۱۰۷ - ۱۱۳، درسنامه مهدویت، ص ۱۸۹.
- ↑ بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۳۱۷.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۰.
- ↑ نشریه موعود، ش ۲۲، ص ۸۰.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۵۳.
- ↑ ولایتی از ولایات عثمانیه (ترکیه جدید).
- ↑ قزوینی، سید محمد کاظم، امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور، ص ۵۷۳.
- ↑ تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۱۷۴-۱۷۷.